طعنه
طعنه
Sarcasm
o واژه طعنه از طعنت به معنای نیزه زدن ریشه گرفتهاست.
دهخدا طعنه را چنین تعریف میکند: عیبجویی کردن، توبیخ و سرزنش کردن. بیغاره؛ ملامت و گواژه.
o نمونههایی از کاربرد واژه طعنه در ادبیات فارسی بدین شرح است:
i هر آنجا که آواز او آمدی از او زشت گفتی و طعنه زدی. از دقیقی
ii غلام و جام می را دوست دارم، نه جای طعنه و جای ملام است. از منوچهری
o طعنه که در زبان انگلیسی سارکزم Sarcasm خوانده میشود، سخنی تلخ، با بیانی برنده، و تمسخر و دست انداختنی است
که معمولاً با ریشخند هزل یا دست کم گرفتن بیان میشود.
o بیشتر نویسندگان میان طعنه و کنایه تفاوت قائل میشوند.
با این حال، بعضی معتقدند که طعنه، گاهی یا بیشتر اوقات شامل کنایه Innuendo نیز میشود.
مبدأ واژهٔ طعنه در انگلیسی از واژه یونانی Sarkasmos به معنی زخم زدن، دندان ساییدن، و تلخزبانی کردن گرفته شدهاست.
o در طعنه، دست انداختن و ریشخند به شکلی ظالمانه و نامحترمانه برای مقاصدی ویرانگر استفاده میشود.
ممکن است به شکل غیر مستقیم و به شکل هزل کنایی، به مانند:
i عجب موسیقیدان ظریفی هستی تو
ii اصلاً به کلی آدم دیگهای شدهای …
iii مرسی از همه برای کمکهای اولیه که یک سال طول کشید،
استفاده شود و یا شکل مستقیمی به خود بگیرد مثل
iv اگه دو تا دستیار داشتی نمی تونستی یه قطعه رو درست اجرا کنی.
o کیفیت متمایز کننده طعنه در نحوهٔ بیان واژه است و عمدتاً با لحن جمله آشکار میشود.
o نظرهای منتقدانه و غیردوستانه ممکن است به هزل بیان شود، مثل گفتن «خیلی سخت کار نکن» به یک فرد تنبل.
استفاده از هزل قدری به شوخطبعی بیان میافزاید که انتقاد را مودبانهتر و کمتر پرخاش گرانه مینماید.
o طعنه ممکن است به شکل نوشتار مورد غفلت قرار گیرد، زیرا در بیشتر اوقات نیازمند تغییر لحن و آهنگ جمله برای بیان کنایه و گوشهاست.
فهم درک ظرافت این استفاده از زبان مستلزم تعبیر درجه دو نیت گوینده است؛
قسمتهای مختلف مغز باید با یکدیگر کار کنند تا موفق به فهم طعنه شوند.
این پیچیدگی فهم طعنه را برای بسیاری از کسانی که از آسیب مغزی رنج میبرند مانند، فراموشی و اوتیسم (البته نه همیشه) سخت میکند.
o تحقیقات به وسیله MRI نشان میدهد که بیمارانی با آسیب در قسمت لوبّ پیشاجلوی مغز Prefrontal Cortex
در درک جنبههای غیر کلماتی زبان، مانند لحن، دچار مشکل هستند.
o در کتاب سنجش خِرَد طعنه Critique of Sarcastic Reason نوشته ویلیام برنت William Brant ،
طعنه به عنوان یکی ابزار شناختی احساسی فرض شده که انسانهای بالغ برای برای سنجش مرز ادب و حقیقت در مکالمه استفاده میکنند.
تشخیص و بیان طعنه هر دو نیازمند توسعه درک شکلهای زبانی هستند، به خصوص اگر طعنه بدون ایما و اشاره بیان شود.
o طعنه از دروغ گویی پیچیدهتر است، چون دروغگویی در سه سالگی اتفاق میافتد، در حالی که طعنه سالها بعد از توسعه روانی اتفاق میافتد.
o طبق نظر برنت طعنه شکلی از بیان زبان است که در آن گوینده عبارتی را تایید میکند که مورد اعتقاد گوینده نیست،
یعنی گوینده به معنی ظاهری جمله باور ندارد، و معنی مورد نظر گوینده از معنی جمله متفاوت است.
o تشخیص طعنه بدون ایما و اشاره در ابتدای بلوغ یا پس از آن توسعه پیدا میکند.
در طعنه، یک نکته آزاردهنده که نیازمند درک تعبیر کنندهاست وجود دارد.
این نکته دلالت ضمنی گوینده و در ارتباط با پیشزمینه سخن است.
o کنایه، در مقابل، معمولاً عنصر ریشخند ندارد، مگر اینکه طعنه کنایی باشد.
مشکلات این تعریف و اینکه چرا این تعاریف به شکل عمیقی تفاوت میان طعنه و کنایه را مشخص نمیکند به ایدههای چنین برمیگردد که :
a. مردم میتوانند تظاهر کنند که به آنها توهین شده یا نشده، وقتی که مورد توهین قرار نگرفته یا گرفتهاند.
b. فرد ممکن است ابتدا احساس کند که دست انداخته شده، در حالیکه بعدها آن نظر را خنثی و یا حتی خندهدار بیابد.
c. فرد ممکن است سالها بعد از شنیدن نظر، آنرا اذیتکننده بیابد.
o منظر فرهنگی در باب طعنه بسیار متفاوت است و برخی فرهنگها و گروههای زبانی آن را به درجات مختلف توهینآمیز می دانند.
توماس کارلایل Thomas Carlyle ، زبانشناس، تاریخنگار، مترجم، ریاضیدان، فیلسوف، مقالهنویس، و نویسنده اهل اسکاتلند،
از ۱۷۹۵ تا ۱۸۸۱،با رد کردن طعنه میگوید: اکنون، طعنه را زبان شـَر میبینم؛ و این دلیل خوبی است تا از آن دوری گزینیم.
o در مقابل، فیودور داستایوفسکی Fyodor Dostoyevsky نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه از ۱۸۲۱ تا ۱۸۸۱،
طعنه را به عنوان گریه درد مییابد: طعنه معمولاً آخرین پناه مردمان متواضع و پاکدامن است وقتی که خلوت و روح آنها
به شکلی سخت و مداخلهجویانه مورد حمله واقع شده.
هزل
o هَزْل در ادبیات، سخنی را میگویند که لحن و مضمونی رکیک و خلاف ادب داشته باشد
و بیپرده از روابط جنسی یا تمایل جنسی سخن گوید و در تقابل با جد، پند و حکمت قرار میگیرد.
o هزل در پی موضوعی جدی نیست و با طنز و هجو متفاوت است؛
چرا که در طنز، خنده وسیلهای است برای رسیدن به هدفی والاتر،
و هجو در حملههای خود جنبههای فردی یا سیاسی-اجتماعی را در نظر دارد.
o هزل واژهای عربی است و معنی آن مزاح و بیهودهگویی است. در انگلیسی Facetiousness، گفته میشود.
کاشفی هزل را الفاظی دانسته که از نظر عقل درست و دقیق نباشد و تنها مایهٔ تفریح خاطر شود.
جلالالدین رومی در دفتر چهارم مثنوی سروده که مضمونش این است:
هزل با اینکه ظاهر زشت و شرمآور دارد، در باطن نتیجهای اخلاقی-اجتماعی میتواند داشته باشد یا تنبیهی:
هزل تعلیم است آن را جِد شنو …………تو مشو بر ظاهر هزلش گرو
هر جِدّی هزل است پیش هازلان ……….هزلها جِد است پیش عاقلان
هجو
o هَجْوْ در ادبیات Libel ، شعر یا نثری است که ضدِّ مدح باشد و برای مقاصد شخصی بهکار رود.
لحنی گزنده، صریح و گاه توهینآمیز دارد؛ اما اگر برای بیان دردهای اجتماعی-سیاسی به کار رود، با زبانی ملایمتر سروده میشود.
هجو بر پایهٔ نقدِ گزنده و دردانگیز بنا میشود و گاهی به سرحدّ دشنام یا ریشخندِ مسخرهآمیز و دردآور میانجامد؛
هرگونه تکیه و تأکید بر زشتیهای وجودِ یک چیز – خواه به ادعا و خواه به حقیقت – هجوْ است.
o هجویه یا هجونامه نیز، شعر یا نثری است که بر پایهٔ هجو و دشنام کسی باشد.
با توجه به تعریفِ ادبیِ هجو و تفاوتی که منتقدانِ ادبیات بینِ هجو و فحاشی قائلند،
میتوان تمام هرزهدراییها و ناسزاگوییهای رکیک را که به لکهدار شدنِ حیثیت و آبروی افراد منجر میشود، از قلمروِ هجو خارج کرد.
o هجو واژهای عربی است که معنی سرزنشکردن، بیهوده سخنگفتن، دشنامدادن، یاوهگفتن، نکوهیدن و عیب کسی را شمردن میدهد.
Lampoon به معنی بیایید بنوشیم، معنی معادل انگلیسی هجو است.
ریشهٔ فعلیشان Lamper، «به یک جرعه نوشیدن»، «زیاد نوشیدن» و «مستکردن» معنا دارد.
o هجو معمولاً کوتاه بیان میشود (ایجاز)، زیرا کوتاه بودن سبب میشود بهتر در ذهن بماند.
هجوها به دودستهٔ کلی مستقیم یا شخصی، غیرمستقیم یا سیاسی-اجتماعی بخشبندی میشود.
هجو مستقیم آن است که شاعر به سبب فردی برای تهدید، تحقیر، انتقام، تخریب، کینه و حسدد دشنام دهد؛
رذایل اخلاقی مخاطبش را یادآوری کند و با گستاخی به او حمله کند.
o در این حالت هجو در تقابل با مدح است.
مدح شعری است که برای تمجید و تملق سروده میشود.
در برخی موارد، انگیزهٔ هجوسرایی تلافی شاعر برای ناکامی از دریافت صله بود.
هجو غیرمستقیم، دومین نوع هجو است که نزاهت هم نامیده میشود.
این نوع هجو از غرضهای فردی فراتر میرود و جنبههای سیاسی اجتماعی به خود میگیرد.
این نوع هجو، نسبت به نوع اول، تأثیر بیشتری دارد، کمتر دشنام میدهد، مضمونی مؤثر دارد و سرودن آن مهارت ادبی بسیاری میخواهد.
طنز
o طَنز Satire ، هنری است که عدم تناسبات در عرصههای مختلف اجتماعی را که در ظاهر متناسب به نظر میرسند، نشان میدهد
و این خود مایه خنده میشود.
هنر طنزپردازی، کشف و بیان هنرمندانه و زیباییشناختی عدم تناسب در این «متناسبات» است.
o طنز در لغت به معنای طعنه زدن است، ولی معنای اصلی که در قبل به کار میرفته است به معنای تیغ جراحی میباشد.
o طنز، هجو و کمدی در دسته شوخطبعی قرار میگیرند.
هجو به قصد مسخره کردن، ریشخند یا تخریب شخصیت کسی نگاشته میشود.
هجو قصد اصلاح ندارد و هدف اصلی اش نابودی شخصیت طرف مقابلش میباشد.
اما در طنز معمولاً مقاصد اصلاح طلبانه و اجتماعی مطرح است.
طنز با بیان ظریف مشکلات و کاستیها، با زبانی شیرین سعی در اصلاح آنها دارد.
کمدی نوعی بیان شوخطبعی به صورت تصویری (سینما، تئاتر…) است.
در واقع کمدی میتواند از همه شاخههای شوخطبعی (طنز، هجو و هزل) استفاده کند.
o در ادبیات، طنز به نوع خاصی از آثار منظوم یا منثور ادبی گفته میشود که اشتباهات یا جنبههای نامطلوب رفتار بشری،
فسادهای اجتماعی و سیاسی یا حتی تفکرات فلسفی را به شیوهای خنده دار به چالش میکشد.
o در تعریف طنز آمدهاست: اثری ادبی که با استفاده از بذله، وارونه سازی، خشم و نقیضه، ضعفها و تعلیمات اجتماعی جوامع بشری را به نقد میکشد.
جانسون Samuel Johnson ، شاعر، نویسنده، منتقد و فرهنگنویس برجسته انگلیسی قرن هجدهم میلادی،
طنز را این گونه معنی میکند: شعری که در آن شرارت و حماقت سانسور شده باشد.
o به کار بردن کلمه طنز برای انتقادی که به صورت خنده آور و مضحک بیان شود، در فارسی معاصر سابقه طولانی ندارد.
هرچند که طنز در تاریخ بیهقی و دیگر دیگر آثار قدیم زبان فارسی به کار رفته، ولی استعمال وسیعی به معنای Satire اروپایی نداشتهاست.
در فارسی، عربی و ترکی کلمه واحدی که دقیقاً این معنی را در هر سه زبان برساند وجود نداشتهاست.
سابقاً در فارسی هجو به کار میرفت که بیشتر جنبه انتقاد مستقیم و شخصی دارد و جنبه غیر مستقیم Satire را ندارد
و اغلب آموزنده و اجتماعی هم نیست.
در فارسی هزل را نیز به کار بردهاند که ضد جد است و بیشتر جنبه مزاح و مطایبه دارد.
o طنز تفکر برانگیز است و ماهیتی پیچیده و چندلایه دارد.
گرچه طبیعتش بر خنده استوار است، اما خنده را تنها وسیلهای میانگارد برای نیل به هدفی برتر و آگاه کردن انسان به عمق رذالتها.
گرچه در ظاهر میخنداند، اما در پس این خنده واقعیتی تلخ و وحشتناک وجود دارد که در عمق وجود، خنده را میخشکاند و انسان را به تفکر وامیدارد.
به همین خاطر دربارهٔ طنز گفتهاند: طنز یعنی گریه کردن قاه قاه، طنز یعنی خنده کردن آه آه.»
در نتیجه طنز را میتوان مانند یک تیغ جراحی فرض نمود زیرا کار تیغ جراحی برش جایی به منظور بهبود آن میباشد.
o طنز در ذات خود انسان را برمیآشوبد، بر تردیدهایش میافزاید و با آشکار ساختن جهان همچون پدیدهای دوگانه، چندگانه یا متناقض،
انسانها را از یقین محروم میکند.
o جان درایدن John Dryden از ۱۶۳۱ تا ۱۷۰۰، شاعر، منتقد ادبی، مترجم و نمایش نامه نویس انگلیسی،
در مقاله هنر طنز، ظرافت طنز را به جدا کردن سر از بدن با حرکت تند و سریع شمشیر تشبیه میکند،
طوری که دوباره در جای خود قرار گیرد.
o انواع آثار ادبی که طنزنویس میتواند به کار ببرد فوقالعاده زیاد و متنوع است،
رُمان، نمایشنامه، شعر و… اما شیوهها یا تکنیکهایی که در آن بکار میرود محدود است:
i کوچک کردن
ii بزرگ کردن
iii تقلید مضحک از یک اثر ادبی شناخته شده
iv ایجاد موقعیتی در داستان یا نمایش که به خودی خود طنزآمیز است.
v به کار بردن عین کلمات کسی که مورد طنز قرار میگیرد و ایجاد چهارچوبی مضحک برای آن.
o طنز یعنی بیان هنرمندانه و نقادانهٔ کژیها و نادرستیها به قصد اصلاح و نه تخریب.
طنز فاخرترین گونهٔ شوخطبعی است، که گونههای دیگرش هزل و هجو و فکاههاند.
o لطیفهها عمدتاً از نوع فکاههاند؛ اما آنجا که رنگ و بوی تمسخر قومی یا شخصی خاص میگیرند، به هجو متمایل میشوند.
البته لطیفههای زیادی هم هستند که اقدام به انتقاد از فرد، گروه، جامعه و نظام خاصی میکند که در دسته «طنز» قرار میگیرند.
o این حقیقت که طنز در میان عامهاست، ادعای گزافی نیست.
طنزی که در ادبیات عامه ماندگار شود، قطعاً قدرت بالایی دارد.
طنزهای شفاهی بخش مهمی از ادبیات عامهاند، البته جُک و لطیفه تنها بخشی از طنز شفاهی است.
طنز نهفته در مثلها، و حکایتهای بین مردم نیز بخشی از طنز شفاهی است.