عقده

عقده یا پیچیدگی‌های روانی

Complex

complex4
تعریف عقده در فرهنگ معین: گره. حالت سرخوردگی و کینه به علّت دست نیافتن به مطلوب مورد نظر.

تعریف عقدهِ روانی

• عقدهٔ روانی گروه یا مجموعه‌ای است از اندیشه‌ها و عقاید یا تکانه‌های مرتبط به هم، که دارای حالت هیجانی مشترکی هستند و تأثیر قوی و معمولاً ناهشیاری بر نگرش‌ها و رفتار بر جای می‌گذارند. این اصطلاح، توسط کارل یونگ Carl Gustav Jung  ابداع شد تا محتوای “ناهشیار شخصی” را نشان بدهد.

در کاربرد عامه، عقده تقریباً دلالت بیمارگون خالص دارد و الزاماً با کاربرد آن در روان‌شناسی برابر نیست. از نمونه‌های اولیه در روان‌کاوی سنتی و انشعابات آن می‌توان به عقده‌ قدرت در نظریه یونگ، عقده‌ اختگی و اُدیپ در نظریه فروید Sigmund Freud و عقده‌ حقارت در نظریه‌ آدلر اشاره کرد.

• در بعضی نظریه‌های شخصیت، مفهوم عقده، پایه‌ای برای بحث درباره مفهوم آسیب‌شناسی آن نظریه فراهم آورده است. ناراحتی‌های روانی و فکری و تألم و رنج‌های حاصل از امیال سر‌کوفته. مثل عقده حقارت، ناراحتی‌ها روحی و رنج‌هایی که بر اثر لطمه خوردن‌های متوالی به شخصیت افراد و مورد حقارت و استهزا واقع شدن آن‌ها عارض می‌گردد. اشخاصی که در طفولیت مورد حقارت و سخت‌گیری واقع شوند، در بلوغ ممکنست کسانی کینه‌توز و یا خجل و گریزان از مردم باشند.

• مثل عقده دل، غم دل، غصه درونی. ناراحتی ها و رنج های شدید و درونی را گویند که براثر عدم ارضا امیال سرکوفته و انجام نشدن آرزوها بر انسان عارض می‌شود.

• مثل عقده عصبی، توده‌های عصبی کم‌و‌بیش بزرگ و کوچک که در مسیر رشته‌های عصبی به اشکال مختلف هلالی بیضوی دوکی شکل و کروی قرار دارند. این عقده‌ها تجمعی از نورونها می‌باشند. به همین جهت مراکز کوچک عصبی را در نقاط مختلف از قبیل طرفین ستون فقرات در مجاورت صفاق و غیره تشکیل می‌دهند و چون در امور غیر ارادی واردند به آن‌ها عقده‌های سمپاتیک نیز می‌گویند.

عقده، محصول فشارها و ناراحتی­ های روانی و فکری، و رنج‌های شدید درونی ناشی از امیالِ سرکوفته است. به‌عبارت دیگر مجموعه گرایش‌های ناخودآگاه که حالات، رویاها، رفتار و کردارهای شخصی را نشان می‌دهد، عقده نامیده می‌شود.

• در واژه‌شناسیِ روان‌کاوی این اصطلاح، ترکیبی از: ویژگی‌ها، خصوصیات، تمایلات، هیجانات، احساسات و کردارهای عاطفی متضاد فرد است. عقده همواره در ضمیر ناخودآگاه باقی می‌ماند و مجموعه‌ای کلی به‌صورت تفکیک‌ناپذیر سازمان می‌یابد و اجزاء وجودی شخص را تشکیل می‌دهد.

• عقده‌ها در نخستین سال‌های حیات در محیط خاص انسانی هر فرد به وجود می‌آیند و در ریشه و سرمنشاء آن‌ها همواره با دو قطب متضاد عشق و کینه روبرو می‌شویم.

• عقده‌ها به‌طور عادی بیماری‌زا محسوب نمی‌شوند. لکن بر اثر ندانم‌کاری‌ها، سهل‌انگاری‌ها، خودکامگی‌ها، استبداد و جهل والدین و یا مربیان مسئول تربیت کودکان، زمینه بوجود آمدن عوارض ثانوی، رشد و شیوع چنین بیماری را فراهم می‌سازند. بدیهی است اگر راه حل طبیعی و معقول برای کودک در نظر گرفته نشود، اختلالاتی به صورت احساس عقده در خلق و خوی او بوجود می‌آید که استمرار یافتن و مزمن شدن آن در دوران بلوغ به صورت عقده حقارت تبدیل می‌شود. بنابراین وقوع هر رخداد و رفتار منفی و سرکوبگر تاثیرگذار در زندگی دوران طفولیت، می‌تواند در آینده او تبدیل به انواع عقده روانی شود. برای مثال: هنگامی که نوزادی به دنیا می‌آید ممکن است تاثیرات متفاوتی بر هر یک از اعضاء خانواده برجا بگذارد و منش و خلق و خو و نیز نگرش و برخورد آن‌ها را دستخوش دگرگونی نماید. مادر طبعاً تمام توجه و محبت خود را به نوزاد معطوف و متمرکز می‌سازد و تا حدودی از کودک بزرگ‌تر خود غفلت می‌ورزد. همین امر موجب می‌شود تا فرزند ارشد نسبت به نوزاد نورسیده احساس رقابت و حسادت کرده و در برابر مادر خود جبهه‌گیری نماید زیرا احساس می‌کند که دستخوش بی‌توجهی و بی‌مهری قرار گرفته است. بدین ترتیب کودک در حالتی از احساسات متضاد میان عشق و نفرت قرار می‌گیرد. مضطرب، مشوش و بی‌قرار می‌گردد و گاهی از رفتن به مدرسه امتناع می‌ورزد و یا به خودارضایی و یا شب‌ادراری مبادرت می‌ورزد. لذا اگر این علائم رفتاری کودک روان‌شناختی نشود و به‌صورت منطقی، عقلانی و هوشیارانه حل نگردد، زمینه «عقده مزاحم و ناخوانده» در ضمیر ناخودآگاه او ایجاد می‌شود که آینده او را دچار مشکلات روحی و روانی می‌سازد.

• مهم‌ترین و حساس‌ترین مرحله شکل‌گیری ارکان شخصیت، خصائص فردی و اجتماعی انسان مربوط به مرحله دوران هفت سالگی او می‌باشد که واکنش این رفتارها، کردارها، گفتارها و ذهنیت‌های تا حدود قابل توجهی متأثر از: تربیت اکتسابی از محیط، نحوه آموزش، اعمال نفوذها و امر و نهی‌هاست و بخش دیگر آن مربوط به آثار و تبعات وراثت (ژنتیکی) می‌باشد.

• در این حال اهمیت و حساسیت چگونگی تربیت و زندگی دنیای کودکان نسبت به بزرگ‌سالان، عمیق‌تر و بالاتر است. زیرا کارنامه و عملکرد تربیتی کودکان اعم از تجربه کردن، چگونه زیستن و تعامل داشتن با والدین و اطرافیان‌شان در دوران هفت‌سالگی یعنی در مرحله اول حیات به‌ویژه بین پنج تا شش‌سالگی شکل و رشد پیدا کرده و در ضمیر ناخودآگاه او تثبیت و ذخیره می‌شود. بدین‌ترتیب سرنوشت آینده او را تا کهن سالی رقم می‌زند.

• علی‌رغم این‌که خلق و خوی و منش اشخاص از لحاظ وراثت (ژنتیکی) با یک‌دیگر متفاوت هستند، لکن از لحاظ اکتسابی، تربیت صحیح،  عدم ایجاد بحران‌های روحی عاطفی، برخوردهای معقول و سنجیده و پرهیز از محروم کردن کودک از حقوق اولیه و طبیعی خود می‌تواند متضمن ساختار شخصیت سالم و مطلوبی را در دوره جوانی، میان‌سالی و کهن‌سالی برای او به ارمغان داشته باشد.

• برخلاف آن، اشخاص نامتعادل عقده‌ای، از نظر روحی و روانی، افرادی منفی‌گرا، بزه‌کار، قربانیِ خودکامگی‌ها، قربانیِ جهل و استبداد و نیز فقرِ فرهنگی و تربیتی والدین می‌باشند. بدیهی است اغلب چنین کودکانی عقده‌ای، در سنین بالاتر و بزرگ‌سالی تصمیم می‌گیرند که با ساختارشکنی‌ها از هر راه ممکن برای جبران کمبودهای بوجود آمده از دوران کودکی و نوجوانی خود، مرتکب ناهنجاری‌های رفتاری افراطی و انتقام گرفتن بشوند تا بدین‌وسیله عقده‌های سرکوفته خود را استتار کرده، سپس به هر قیمتی که شده به اهداف خود دست پیدا کنند، و موجبات تشفی خویشتن را فراهم سازند.

• از سوی دیگر ممکن است چنین افرادی راه دیگری را انتخاب نمایند و آن: انزواگرایی، گوشه­ گیری،  افسردگی، اعتیاد  و توهم‌گرایی و …، می‌باشند.

• اگر ما در دوران زندگی بزرگ‌سالی از نظر روحی و روانی و فکری سالم و طبیعی، سعادتمند و موفق می‌باشیم و نیز در روابط خود با سایرین با عشق و محبت، احترام و یا برعکس کینه‌توزانه، انتقام جویانه نسبت به دیگران برخورد می‌کنیم، بخاطر این است که بخش اعظم زیرساخت‌های شخصیت و منش ما مرتبط به نحوه تربیت و رفتار اولیه توسط والدین و یا مربیان امر در دوران طفولیت ما می‌باشد.

آزمون تدعی (تداعی) لغات

آزمون کلمات فراخوان یونگ

• در این آزمون ابتدا یونگ Jung واژه‌ای را به بیمار می‌گفت و از او می‌خواست نخستین کلمه‌ای را که به ذهنش می‌رسد، بیان کند. سپس او فاصله زمانی میان این دو اتفاق را اندازه می‌گرفت. یونگ برای هر فرد بیش از صد واژه را به‌کار برد. یونگ دریافت افراد برای نشان دادن واکنش نسبت به لغات مربوط به موضوعاتی که برایشان از نظر عاطفی اهمیت دارد، در مقایسه با بقیه لغات مدت زمان بیشتری را تامل می‌کنند.

• وقتی یونگ از آن‌ها علت کندی واکنش شان را نسبت به آن لغت خاص می‌پرسید، آن‌ها نمی‌توانستند علت تاخیرشان را توجیه کنند. همچنین وی متوجه شد که معمولاً میان این لغات و افرادی که شخص از نظر عاطفی با آن‌ها احساس نزدیکی بیشتری می‌کند، مثلاً والدین، همسر و فرزندان ارتباط خاصی برقرار است. این مسئله می‌تواند مانع رشد روانی فرد به صورت شخصیتی مستقل و باصلابت شود. وی این بارِ عاطفی را که پیرامون یک مفهوم خاص متمرکز می‌شود، عقده نامید.

• عقده مجموعه‌ای از عواطف، افکار، ادراکات و خاطره‌هایی است که در ناخودآگاه شخصی جای دارند و حاصل تجربه‌های هر فرد در زندگی او و مخصوصاً در دوران کودکی هستند.

• یونگ همچنین متوجه شد هر عقده، هسته‌ای غیرشخصی دارد که همانند خاصیت مغناطیسی، اندیشه‌ها را به خود جذب می‌کند و پایگاهش در ناخودآگاه جمعی‌است. او آن‌ها را کهن الگو «آرکی تایپ» نامید. برای مثال شخصی که «عقده مادر» بر او مسلط است،  فردی است که نسبت به هر چه مادرش به او می‌گوید یا احساس می‌کند، حساسیت زیادی نشان می‌دهد و در واقع تصویر مادرش در ذهن او همیشه در درجه نخست قرار دارد. او مرتباً سعی می‌کند مادرش را معرفی کند یا هر محاوره‌ای را به مادرش ربط دهد. او طرفدار داستان‌ها، فیلم‌ها و وقایعی خواهد بود که در آن‌ها، مادران نقش عمده و والایی دارند. او به‌دقت چشم انتظار روز مادر یا سالگرد تولد او یا هر فرصت مناسب دیگری است که بتواند از مادرش قدردانی کند. چنین شخصیتی گرایش به تقلید و پیروی از مادرش دارد؛ تا جایی که اولویت‌ها، ترجیحات و دلبستگی‌های او را به خود می‌گیرد. او همراهی زن‌های مسن‌تر را به زن‌های هم‌سن‌و‌سال خود ترجیح می‌دهد. در ایام کودکی او به اصطلاح یک بچه ننه است. در بزرگ‌سالی و در موقعیت یک فرد بالغ هنوز به نخ‌های پیشبند مادرش وابسته است.

• البته هر کودک و مادری منحصر‌به‌فردند، اما باید توجه داشت تمام دریافت‌ها و تجربیات ما از ارتباط با مادران‌مان جذب کهن الگویی در ناخودآگاه جمعی خواهد شد که در مورد مثال فوق «آرکی تایپ مادر» نامیده می‌شود؛ البته این موضوع می‌تواند عینا در رابطه پدر و فرزند هم اتفاق بیفتد که در آن صورت هسته آن عقده، «آرکی تایپ پدر» است و خود آن عقده با نام «عقده پدر» شناخته می‌شود؛ مثلاً زمانی که مردی همسرش را با نام مادرش مورد خطاب قرار می‌دهد، شاید این رفتار بر این موضوع دلالت می‌کند که «عقده مادر» در او، موجودیت همسرش را دربر گرفته است. یا علت بازداری حافظه از درک موضوعی که در شناخت مضامینش هیچگونه اشکالی وجود ندارد، می‌تواند این باشد که حافظه یا خاطره سرکوب شده، با عقده در ارتباط است؛ یعنی عقده، آن خاطره را بلعیده است. همچنین یک واکنش عاطفی غلو شده در برابر یک موقعیت، نشان‌دهنده رابطه آن واقعه با عقده است.

• البته لازم نیست عقده‌ها فقط جنبه منفی داشته باشند؛  مثلاً هنرمندی که ذهنش را زیبایی اشغال کرده است، هرگز به اثری که کمتر از یک شاهکار باشد، رضایت نمی‌دهد و در طی این مسیر سخت از انرژی عقده خود برای دستیابی به هدفش بهره می‌گیرد؛ بنابراین همه افراد به صورت پیش فرض عقده‌هایی درون خود دارند. به قول یونگ: هیچ‌کس عقده ندارد، بلکه عقده، او را دارد.

• وقتی گفته می‌شود کسی عقده دارد، به آن معنی است که او حواسش پریشان چیزی است؛ به‌طوری که به سختی می‌تواند به مسئله دیگری فکر کند. یکی از اهداف روان‌کاوی یونگ منحل کردن عقده‌ها و آزاد کردن فرد از حکومت جابرانه آن‌هاست.

• عقده‌ها موضوعات عجیبی که در اعماق وجود انسان قرار گرفته باشند تلقی نمی شوند، بلکه مجموعه های رفتاری پیوسته حاضری هستند همانند استعداد موسیقی یا بهتر بگوئیم زبان خارجی آشنایی که در ما وجود دارند،  و ما جز در یک موقعیت خاص از آنها استفاده نمی کنیم. به بیان ساده تر، عقده ها بخش های رفتاری ای هستند که به صورت تکه تکه به حیات خود ادامه می دهند  و در «من» آدمی ادغام نشده اند و به صورت گستره پررنگی از «علایق» خود را نشان می دهند.
• ذوق عامه این واژه را در معنایی نسبتا خاص به کار می برد و آن به معنی «وجود مانع در جریان طبیعی یا عادی یک فعالیت»  یا «ناراحتی روحی یا امتناع از رفتار سازگار عادی» است.
ولی این برداشت عمومی از واژه عقده نسبتا اشتباه است چرا که در نوشته های اکثر نظریه پردازان بزرگ، عقده لزوما رفتار نابهنجار نیست.

complex2

• بادوین (Charles Baudouin (1893 –1963 روان‌کاو سوئیسی می‌نویسد:  این عقده‌ها نیستند که نابهنجار و مرضی هستند.  بلکه برخی از دگرگونی ها یا تورم آنهاست که بیمارگونه تلقی می شود.  وی به متمایز کردن عقده های عادی می پردازد و درباره آنها می گوید «اینها ارکان روان» هستند. از نظر وی عقده های عادی همان تمایلات و گره های علایقی هستند که در وجود کلیه انسان های روی زمین وجود دارند و تقریبا ۳ دسته هستند:

الف) علاقه به «شئ».  که با رفتارهای مربوط به آن «شئ» خاص مشخص می شوند. مثل: وصول، تماشا کردن، شناختن، تملک، احتراز کردن، خراب کردن  و مانند آن.

ب) علاقه به «من» و اعتبار آن. از راه مقایسه خود با دیگری، اثبات وجود خود، حق خواهی، شناساندن خود و شناختن خویش و….

ج) علا یق شخصی ویژه. نظیر یک سری رفتارهای خاص و کنش – واکنش ها.

• عقده های عادی یا طبیعی ممکن است به صورت حالات مرضی در آیند . برای مثال «کنجکاوی» یک انگیزه طبیعی است و طی آن لذت دیدن و دانستن دنبال می شود. در میان کنجکاوی ها، کنجکاوی درباره جنس مخالف امری طبیعی است.  ولی ممکن است با فردی مواجه شویم که در این راه با ممانعت ها و تنبیه هایی روبه رو شده است که هم آتش کنجکاوی او را تیزتر کرده اند و هم در وی احساس گناه پدیده آورده اند.  لذا در او «عقده ای» پیدا می شود که مربوط به علا قه ای شدید و احاطه گر برای شناخت و برملا ساختن اسرار و رموز به طور کلی و مطالب مربوط به جنسیت به طور اخص است.

o لذا چنین فردی تمایل به رفتارهای اغواگرایانه و نمایشی پیدا می کند. وانگهی به نحو مقاومت ناپذیری مجذوب اسرار و رموز است  و «محرم» انجمن های مخفی شدن را در سر میپروراند… بنابراین عقده ای در وی شکل می گیرد که بادوین آن را عقده خودنمایی لقب داده است. 

بنابراین عقده یک گرایش عادی است، ولی در اثر احاطه مفرطی که بر مجموعه روان و رفتار پیدا می کند، به صورت مرضی در می آید و انعطاف «من» انسان را از بین میبرد و آزادی آدمی را محدود می کند. این جاست که یونگ معتقد می شود «هنگامی که عقده ای بر ما حکومت می کند ما دیگر خودمان نیستیم… یک عقده فعال گاهی ما را در یک حالت عدم آزادی غوطه ور میسازد…».

• وجود عقده های گوناگون در وجود هر انسانی ، اگر در حدّ اعتدال باشد و اگر به حالت بیماری نرسیده باشد، می تواند محرک او برای انجام کارهای خوب باشد، به عنوان مثال: اگر عقده هایی از جهل و فقر در وجود انسان نباشد،  مسلما ً او به دنبال تحصیل علم و کار نمی رود چون تحصیل علم و انجام کارهای مختلف ، پر زحمت هستند  و لذا محرکهای قدرتمندی مانند عقده های گوناگون ،  می توانند ما را وادار به انجام کارها خوب نمایند.
بنابراین ما نباید ساده انگارانه با مسائل برخورد بکنیم  چون روان آدمی بسیار پیچیده است و برای رشد و تعالی همه جانبه او ، لازم است که مولفه های مختلفی را دخیل بدانیم. و همچنین خصوصیات متفاوت افراد را هم مدّ نظر داشته باشیم.

ما باید توجه داشته باشیم که تحمّل شکست ها و ناامیدی های گوناگون اگر فراتر از توانایهای ذاتی و اکتسابی یک فرد نباشد، می تواند او را در برابر حوادث ناگوار آینده مقاوم تر ساخته و ایمن نماید و یا مسیر زندگی او را در جهت مطلوبی تغییر بدهند به طوری که او بتواند توانایی های دیگری را در وجود خود کشف نماید، مگر می توان بدون شکست، به پیروزی دست یافت. مگر می توان بدون درک نا امیدی ها ، امیدوار شد .

ما لازم است این واقعیتها را بپذیریم که روحیات و خصوصیات افراد، همانند ظواهر آنها، بسیار متفاوت می باشند.  مثلا ً بعضی از انسانها درونگرا هستند و ذاتا ً، انزوا را دوست دارند. بنابراین آنها باید بتوانند بخشی از زندگی خود را در انزوا بگذرانند و اصلا ً بعضی وقتها همین انزوا و کناره گیریها، می تواند موجبات رشد و تعالی او را فراهم بیاورد و قدرت تمرکز او را بالا ببرد و لذا ما باید این امکان را برای همه افراد و مخصوصا ً برای افراد درون گرا بیشتر فراهم بیاوریم و خلاصه مطلب این است که انسانها با تحمل شداید ِ روزگار رشد می یابند و توانمند می گردند.

شیوه های عملکرد عقده ها

چهار عملکرد اصلی وجود دارد که مستقیما در تغییر شکل عقده ها دخیل هستند:

1- اعتلا یا والایش.
در اثر این عملکرد، عقده به قلمرویی انتقال می یابد که از لحاظ اجتماعی یا معنوی مقبول باشد و برای «من» انسان به صورت یک فعالیت حاوی رغبت یا علا قه و حتی ارزش درمی آید (اجتماعی، اخلا قی، معنوی یا زیباشناسی). برای مثال اگر عقده ویرانگری بر نیاز به ویران ساختن، شکستن و خرد کردن اشیا مسلط شود به صورت تخصص در مواد منفجره، معادن، ساخت یا آزمایش ماشین های خراب کننده و کاربرد ابزارهای ویژه انهدام و خرد کردن اعتلا می یابد.  اما اگر همان عقده بر نیاز به آزارگری مبنی بر کشتن، شکم دراندن، سوراخ کردن، تکه تکه کردن، خونریزی و غیره سلطه یابد، اعتلا های اجتماعی متعددی امکان بروز می یابند که از مامور اعدام تا قصابی و حتی تخصص در جراحی یا پزشک قانونی را دربرمی گیرد.

عقده خودنمایی مثال دیگری است.  عقده خودنمایی – نشان دادن خود،  به نمایش گذاشتن خود و بدن،  جلب توجه دیگران،  ایفای یک نقش در برابر دیگران،  خود را مورد تحسین قراردادن و… از لحاظ اجتماعی کلیه فعالیت های مربوط به صحنه، صفحه تلویزیون، بساط و تریبون و موارد مشابه را در بر می گیرد. از نقش یک فروشنده دوره گرد گرفته تا استاد دانشگاه در حین تدریس و سخنرانی پرشور یا حتی کمدین حرفه ای.  همچنین عقده حقارت با کاربرد تواضع و کناره گیری ارادی و افراطی اعتلا می یابد.

2- تلافی
از کوششی برای انکار عقده از طریق ایجاد یک رشته رفتارها در مورد همان موقعیت هاست. رفتارهایی که دقیقا عکس رفتارهای عقده ای است.  مثلا راه رفتن با گام های صدادار و نظامی. زدن سوت و خوشحالی به هنگام شب در حالی که فرد ترس بسیار از تاریکی دارد!  این امر خود یک رفتار لحظه ای برای تلافی است.  به خود باد انداختن، خود را معتبر نشان دادن و حالت نخوت به خود گرفتن به منظور ترساندن دیگران: درحالی که فرد مایل است هر چه زودتر خود را نجات دهد!

این نوع رفتار همانا رفتاری موقعیتی است که به منظور پنهان داشتن احساس حقارت یا احساس گناه اتخاذ می شود. مثال :یک مجرم قدیمی و کهنه کار، به صورت یک تصحیح کننده بی گذشت کلیه خطاهای یک پیرو و ارزش های اخلاقی در می آید.

3- جبران
جبران عملکردی بسیار شبیه تلافی است. جبران عبارت است از باطل ساختن اثرات مغشوش کننده یک عقده . ضمن ایجاد یک رفتار معکوس موفق و رضایت بخش برای فرد. مثلا کودک ۱۰ ساله ای که از یک عقده حقارت در رنج است و علت آن ضعیف بودن، بیمار بودن یا از لحاظ جسمانی در بین گروه همسن و سال ها توان کمتر داشتن است، تلاش خواهد کرد تا از راه جبران به یک برتری ذهنی یا هنری فایق آید و در یکی دو زمینه به درخشندگی و کمال آرمانی برسد.

4- توجیه دفاعی
توجیه دفاعی یا توجیه عقلانی عبارت است از : خنثی کردن کامل عقده  یا بهتر بگوییم انکار فعالانه آن. یکی از نمونه های مناسب این عملکرد، توجیه دفاعی عقده احساس گناه در فرد کمال طلب افراطی است:  این فرد برعکس اکثر مردم که به سادگی از خود و از کار خود حتی اگر دلخواه نباشد، راضی می شوند، شخص دقیقی است که به صورت افراطی در پی کمال است.
در توجیه عقلانی، فرد از عقده خود رنج نمی برد زیرا آن را انکار کرده است.

ویژگی‌های رفتار عقده‌ای

واکنش یا رفتار عقده‌ای دارای خصایص زیر است:

1- رفتار عقده ای افراطی، حد ناشناس و اغراق آمیز است . بدین معنی که با کوچکترین نشانه ای به راه می افتد. مثلا مرد یا زنی که به یک عقده طردشدگی مبتلا شده است و فرمول تکراری «من طرد شده ام» یا «هیچ کس مرا دوست ندارد» ورد زبان اوست، دارای واکنشی شدید است. یعنی دارای واکنش شدید عاطفی و فاصله گیری خشن از دیگری، فقط به این بهانه که شیوه استقبال شما از وی به هر دلیلی همراه با محبت، خوشحالی و ظواهر مثبت مورد انتظار آن مرد یا زن نبوده است.

2- خود مختاری عقده ای. خود مختاری ویژگی دیگر واکنش عقده ای است به این معنا که می تواند علیرغم خواست ارادی «من» فرد به حرکت درآید و رفتار او را تعیین کند.

یونگ در این زمینه می نویسد: «عقده ها دارای گونه ای خودمختاری بارز هستند و شباهت به موجودات مستقلی دارند که در درون روان ما به گونه ای زندگی انگلی را طی می کنند.»

3- عدم خودآگاهی. خود شخص نسبت به عقده داشتن خودآگاهی ندارد . یعنی نمی داند کدام عقده را دارد . مگر در یک صورت و آن هنگامی است که در برخی از موقعیت ها یا شیوه کلی زندگی خود، احساس ممانعت، مزاحمت یا رکود کند.

 عقده و عادت

باید میان عقده و عادت تمایز قایل شد.  عادات نیز همانند عقده ها به نحوی استقلال پیدا کرده و از من ارادی خارج هستند.
جویدن ناخن، وسواس، کندن مو، سیگار کشیدن و… به خودی خود عقده شمرده نمی شوند. عقده فقط در پاسخ به یک موقعیت واقعی پدیدار می شود  و یک واکنش «عاطفی و اخلاقی» نسبت به یک موقعیت خاص است. «ناتوانی در تحمل کمترین سرزنش یا کمترین شوخی»  نشانه ای از یک عقده است حال آنکه تیک هایی مانند «پلک زدن» از نشانه های داشتن عقده نیستند.

انواع عقده ها

مشهورترین عقده ها

انواع عقده ها – شامل ۳۸ عنوان عقده روانی در انسان

Complexes

complex3

 

• عقده ها نابهنجار نیستند،  مگر زمانی که به صورت افراطی آشکار شوند، و اجازه ندهند که شخصیت به صورت انعطاف پذیر رشد کند.

• عقده در تعریف روانشناسی تحلیلی به ساختار و شیوه ای از ساخت در ساحت روان اشاره دارد. تمامی اجزای روان در ساختار روان شناسی تحلیلی، ساختار عقده ای دارند.

• از عقده در زبان فارسی به گره یاد میشود.  گره معمولا به گره کور یا گره ساده تعبیر می شود.  گره کور قابل بازشدن نیست.  گره ساده قابل بازشدن است.  عقده نیز در حوزه روان این گونه است؛ ساده و پیچیده.

یونگ نیز مفهوم عقده را از درون نظریه روان شناسی تحلیلی خود برآورد.  یونگ محتویات «ناهشیار شخصی» را «عقده» نامید كه عمدتاً هیجانی هستند.  برای مثال تجریبات شخص در رابطه با مادرش علاوه بر اینكه شخصی است، دارای سطحی از هشیاری و نیمه هشیاری است.  این رابطه دارای بار هیجانی است، كه «عقده رابطه با مادر» را می سازد.  از نظریه یونگ، تنها مفهوم «ناهشیار جمعی» است كه هنوز مورد توجه است.

1. عقده مهرطلبی دهانی

Oral Succorance یا Oral receptive:

این عقده ترکیبی از فعالیت های دهانی،  تمایلات پذیرا و نیاز به حمایت و حفظ شدن را نشان می دهد.  نمودهای رفتاری این عقده شامل مکیدن، بوسیدن، خوردن، نوشیدن، پُک زدن ، تشنه محبت بودن، همدردی، حفاظت و عشق است.

2. عقده پرخاشگری دهانی

Oral aggressive

شامل رفتارهای دهانی و رفتارهای پرخاشگرانه به صورت توام با:  گاز گرفتن،  تف انداختن،  فریاد کشیدن ، پرخاشگری زبانی،  ریشخند و طعنه است.

3. عقده طرد دهانی

Oral rejection:

 رفتارهایی مثل:  استفراغ کردن،  ایرادی بودن افراطی در مورد غذا،  کم خوردن،  ترسیدن از آلودگی دهان ، ترس از بوسیدن،  میل به انزوا ، اجتناب از وابستگی به دیگران است.

4. عقده طرد مقعدی

Anal expulsive  یا Anal Rejection:

o پرخاشگری غالباً بخشی از این عقده است. رفتارهای خصمانه و آزارگرانه، بی رحمی،  ویرانگری،  قِشقِرِق، انداختن و پرت کردن اشیا، شلیک کردن تفنگ،  منفجر کردن مواد منفجره.

5. عقده نگهداری مقعدی

Anal retentive :

ویژگیهای انباشتن، پس انداز کردن، جمع کردن اشیا به صورت وسواسی یا افراطی، پاکیزگی، آراستگی، نظافت، لجبازی، خساست رایج است. والدین بیش از حد پرتوقع و کنترل کننده، که آموزش توالت رفتن را خیلی زود یا خیلی شدید تحمیل می کنند، احتمالاً موجب شکل گیری این عقده در کودک می شوند.

6. عقده انزوای ساده

Simple isolation یا Simple Claustral :

تمایل به بودن در مکان های کوچک، گرم و تاریک، امن و پرت.   فرد ممکن است به جای اینکه صبح از رختخواب بلند شود، آرزو کند زیر پتو بماند.  افراد دارای این عقده به وابسته بودن به دیگران حساسیت دارند،  منفعل هستند،  گرایش به رفتارهای امن و آشنایی که در گذشته کارساز بوده اند، دارند.

7. عقده مجرای ادرار یا میزراهی

Urethral :

جاه طلبی مفرط،  خودنمایی،  شب ادراری، و خودشیفتگی دیده میشود.  این عقده با اقتباس از مظهر افسانه ای یونان که به قدری به خورشید نزدیک شد که موم نگهدارنده بال های او ذوب شد، گاهی اوقات عقده ایکاروس Icarus نامیده می شود. اشخاص دارای این عقده هدف های بلند پروازانه دارند و رویاهای آنها با شکست بر هم می خورد!

8. عقده اُدیپ

Oedipus  :

 عقده ادیپ پیش از هر چیز، گرهی در احساسات شدید است،  احساساتی که زندگی عاطفی کودک بین ۳ تا ۵ سالگی را تشکیل می دهد.  به طور کلی در بردارنده امیال عاشقانه کودک پسر نسبت به مادر خود از یکسو، و رقابت حسودانه همراه با آرزوی مرگ نسبت به پدر از سوی دیگر می باشد.  این عقده در دختران عقده الکترا Electra complex نامیده می شود.

از لابه لای تعبیر و تفسیر خلق و خوهای تکراری زندگی روزمره، عشق ها و «تعهدات» می توان به شکل بروز یافته این عقده پی برد. مثلا یک فرد پرخاشجوی انقلابی، موجودی است که نتوانسته است بر عقده ادیپ خود فایق آید. و پرخاشگری خود (که در اصل در مسیر مخالفت با پدرش است) را به پرخاشگری علیه قدرت حاکم بدل ساخته است و این مطلب به منظور به اثبات رساندن خود به عنوان یک قدرت است…

این مفهوم توسط فروید مطرح شد. او بعد از اینكه متوجه این نكته شد كه داستان های مراجعینش درباره تجاوزهای جنسی دوران كودكی چیزی جز خیال پردازی ناهشیار نبوده است به طرح این مفهوم پرداخت.

عقده ادیپ بیانگر میل جنسی كودك پسر به مادرش است كه با دخالت پدر و تهدیدات او به زودی منجر به جامعه پذیر شدن فرزند می شود. این مفهوم بحث انگیزترین مفهوم نظریه فروید است.

عقده ادیب که در نخستین سالهای رشد کودک ( بخصوص از سه سالگی به بعد ) بوجود می اید،  معمولاً در حدود پنچ یا شش سالگی تصفیه می گردد. به اعتقاد فروید این یکی از مهمترین اکتشافات او بود، ولی همین اکتشاف و بیان جنسیت سبب شد که کشیشان و گروهی از صاحب نظران و دانشمندان بر او بتازند، و او را فاسد بخوانند و مشوق شهوات رانی و مروج فساد اخلاق معرفی کنند. در صورتی که فروید شخصاً مردی پرهیز کار بوده و هیچگاه تشویق به شهوات رانی نکرده است. بلکه صرفاً به توصیف و بیان آنچه به نظرش حقیقت و واقع می آمده پرداخته است .

توصیف عقده ادیب

کودک نوزاد، مادر را نخستین کسی می شناسد که در این جهان به رفع احتیاجات او می پردازد، به او غذا می دهد، او را تر و خشک می کند و مورد ناز و نوازش قرار می دهد، این همه سبب می شود که او به تدریج مادر را از خود و خود را از مادر بداند و با او همانندی پیدا کند،  کودک بر اثر این احساس که وجودش بستگی به مادر و به توجه و مراقبت او دارد، نسبت به او یا قائم مقام ( جانشین ) او دلبستگی پیدا می کند و او را به شدت دوست می دارد .

کودک در این ضمن با بدن و اعضای بدن خود آشنایی پیدا می کند و متوجه عضو جنسی خود می گردد.  در این زمان عقده ادیب در پسر ( و عقده الکترا در دختر ) به ظهور می پیوندد و گسترش می یابد. پسر نسبت به پدر که گاه گاه در اغوشش می گیرد و نوازشش می کند نیز محبت دارد، و چون او را نیرومند می بیند و از حیث ساختمان بدن و عضو جنسی همانند خود می یابد، مایل است به اینکه با او کاملا همانندی و این همان شود .

 این همانی یا همانندسازی یکی از مکانیسم های دفاعی رشد شخصیت است و سه معنی دارد:

o یکی بازشناسی یا تطبیق وجود ذهنی چیزی یا کسی یا وجود خارجی آن کس یا آن چیز است .

o معنی دوم انتقال پاسخ اختصاصی یک امر به امری دیگر است که همانند امر اول تشخیص داده شده باشد . تمام زبان مستلزم این گونه همانی است .

o معنی سوم گرفتن صفات مناسب دیگری و از آن خود ساختن آنهاست .

 ضمناً شخصیت هرکسی در هر زمان از مجموع این همانی ها تشکیل گردیده است که تا آن زمان در او صورت گرفته است، ولی بتدریج ، بخصوص پس از اینکه از شیر مادر گرفته شد ،
 متوجه می شود که پدر قسمت زیادی از وقت و محبت مادر را بخود اختصاص می دهد.  از این رو نسبت به او بدبین می شود و او را رقیب خود می داند و از او تنفر حاصل می کند، بخصوص که پدر گاه و بیگاه و احیاناً با خشنونت به او امر و نهی می کند و از پاره ای کارهائی که زیان بخش یا ناپسند می داند بازش می دارد ( در صورتی که برای کودک لذت بخش هستند).

این دو گانگیِ عاطفی ( مهر و کین ) مدتی باقی می ماند. تا اینکه کودک را این بیم دست می دهد که مبادا پدر متوجه رقابت و نفرت او شده باشد. در تصور کودک، پدر ممکن است در مقام انتقام برآید و برای مجازتش عضو جنسی او را که سبب این رقابت و نفرت گردیده است، قطع کند و از میان ببرد .

این بیم که فروید آن را “عقده اختگی” و “دلواپسی اختگی” خوانده است،  کودک را دچار تشویش و اضطرابی تحمل ناپذیر می کند، و این موقعی است که عقده ادیب به کمال خود رسیده است.

کودک در  مقابل اصل واقعیتی که این بیم و هراس را بوجود آورده است، و برای حل مشکلش، مکانیسم دفاعی  “واپس زنی” را به کار می اندازد و سبب می شود که دشمنی نسبت به پدر و تمایل جنسی نسبت به مادر واپس زده شوند، و این دشمنی و تمایل مخاطره انگیز به ناخود آگاه بروند. بدین طریق عقده ادیب تصیفه می گردد. چیزی که همانند شدن کودک با پدر بود از میان می رود و این همانی تحقق می پذیرد .

چون این تغییر و تحول مصادف با زمانی است که کودک امر و نهی والدین و دستورهای اخلاقی آنان را به اندرون خود برده و از آن خود ساخته است، یعنی مصادف با ظهور «منِ برتر» superego است. فروید «منِ برتر» را میراث تصفیه عقده ادیب می داند .

فروید شخصیت را مرکب از سه دستگاه ( سیستم ) یا سه سطح می داند:
1- “نهاد” که تابع “اصل لذت” است .
2- “من” که با “واقعیت” سر و کار دارد.
3- “منِ برتر” که “جنبه اجتماعی” شخصیت را می رساند .

این سه سطح ظاهراً از هم جدا هستند ولی با هم کار می کنند و رفتار آدمی تقریباً همیشه نتیجه عمل هر سه آنهاست.

تصفیه عقده ادیب در حدود پنچ یا شش سالگی صورت می گیرد . 

عدم تصفیه این عقده یا ناقص بودن این تصفیه بعدها موجب ناراحتی ها و اختلالات روانی خواهد شد.

 اما این عقده حتی در صورت تصفیه نسبتاً کامل، باز در شخصیت آدمی در تمام عمر کمابیش آثاری باقی می گذارد.

 در وضع و رفتار او نسبت به جنس مخالف و نسبت به صاحبان قدرت که جانشین پدر محسوب می شوند، نمودار می گردد .

9. عقده قابیل Cain :

این عقده صورت بیمارگونه طرد و پرخاش نسبت به موضوعی مزاحم و نامطلوب است،  عقده حسادت برادری است،  عقده ای که به صورت رفتارهای طرد،  منع،  بی اعتبار ساختن  و پرخاش نسبت به هر رقیب واقعی یا فرضی درآمده است.

10. عقده تخریب 

Destructive :

تمایل به خراب کردن، ضایع ساختن، کثیف کردن، به هدر دادن،  خراب کردن فرهنگی، عیب جویی کردن و  بی اعتبار ساختن دیگران و عقایدشان است.  این عقده می تواند در حد سادیسم یا دگرآزاری (یعنی لذت بردن از رنج دادن دیگران، صدمه زدن و تنبیه کردن) یا خودآزاری  (یعنی لذت بردن از آزارخود در پی چیزی که موجب رنج فرد می شود و خوش آمد از درد کشیدن) پیش رود.

11. عقده خودنمایی Glaring :

میل مفرط به دیدن و دیده شدن،  شناختن و دانستن،  تحسین و توجه دیگران را تحریک کردن،  در جریان اسرار و رموز قرار گرفتن و…

12. عقده تولد:

تغذیه کننده تردیدهایی درباره اصل یک مطلب یا چیز یا هویت است . مبدا تردیدهای شخصیتی است . حتی ممکن است چهره ای روشنفکرانه و تعمیم گرایانه به خود بگیرد  و به صورت پرسش هایی درباره منشا پیدایش انسان یا تصورات مربوط به تولد دوباره (مثل تناسخ) در آید.

13. عقده دایانا Diana

عقده دختری که می خواست پسر باشد. عقده ای که منشا حق طلبی های زنان،  طرد زن بودن،  طرد مادر بودن، طرد رفتارهای ظریف زنانه و وظایف زنانه است.

14. عقده اختگی Castration

عقده اختگی به سبب وا زدن و سرکوب کنجکاوی کودک (مونث) نسبت به مسائل جنسی است. آشکار شدن دغدغه هایی که در پیرامون آن پدید می آید.  توهم و پندار از دست دادن اندام های جنسی، وجود کودک را فرا می گیرد. در اینجا باید به جای سرکوب کردن کنجکاوی کودک، او را با ظرافت راهنمایی کرد تا موجب نگرانی و اضطرابی منحرف کننده و مخرب در وی نگردد.

عقده اختگی سرچشمه وجدان ماست.  فروید این مفهوم را برای توجیه عقده ادیپ خلق كرد.  كودك در نتیجه میل به مادر، متصور است که توسط پدر تهدید به قطع آلت تناسلی می شود.  پسر در همین اثنا با دیدن خواهرش كه مثل او از آلت مردانه برخوردار نیست، دچار این توهم می شود كه خواهرش نیز روزی دارای این آلت بوده ولی توسط پدر بریده شده است. این چنین است كه پسر با ترس از اختگی با پدر همانند سازی كرده و دارای وجدان اخلاقی می شود.

15. عقده مادر Mother

میل به انفعال در یک فرد را عقده مادر می گویند.  زمانی که فرد ترجیح می دهد کاری انجام ندهد یا انجام آن را به زمان نامعلومی موکول کند.  این تعریف، ساده ترین و ابتدایی ترین تعریف در مورد عقده مادر است. این عقده به روش ها و شیوه های گوناگون شکل می گیرد.

عقده مادر منجر به انفعال و تنبلی می شود، این عقده از منبع تغذیه کنندگی و از هنگام تولد شکل می گیرد.
 حتی فرد قبل از تولد خود نیز دچار عقده مادر خواهدبود؛ براساس وراثت؛ یعنی اگر پدر و مادر تنبلی داشته باشد، می تواند ژن تنبلی را به ارث ببرد.  یا اگر پدر و مادر فعال و کوشا و دارای پشتکاری داشته باشد، باز هم ممکن است در میان اجداد و پیشینیان او، آدم های تنبلی وجود داشته باشند که این ژن بر اثر تصادف به این فرد انتقال پیدا کند.

البته این یک فرضیه است و دلیل بر این نمی شود که فرد نتواند از عقده مادر خودش خلاصی پیدا کند.  چون القاپذیری و تلقین در بین ایرانی ها، از درجه بالایی از اهمیت برخوردار است، ممکن است با شنیدن این مطلب، به طور کامل قید درمان عقده مادر را بزنید و بگویید که به هر تقدیر من عقده مادر را به طور ذاتی دارم و درمانی هم برای آن متصور نیست.  پس عقده مادر و دچارشدن به آن را اکتسابی قلمداد کنید.

ایرانی ها از اشتراک ژنتیک در مورد ژن تنبلی به صورت ویژه برخوردارند و نیاز به یک بررسی جامعه شناختی دارد. فارغ از اثر وراثتی عقده مادر، عقده مادر بستگی مستقیمی با منبع تغذیه کنندگی فرد دارد.  اولین منبع تغذیه کنندگی فرد، مادر اوست که از دوران جنینی، این تغذیه کنندگی را در رحم خود اعمال می کند. فرد در حالت جنینی، در حالت و شرایط عقده مادر قرار دارد و به مرور زمان و با رشد سن، هرچه از میزان تغذیه کنندگی و حمایتگری فرد کم شود، کمتر دچار عقده مادر می شود.  به این ترتیب که بچه هایی که سر موقع از شیر گرفته شوند، مراحل رشدی خود را براساس توالی دست بگذرانند، زودتر به سمت استقلال شخصیتی قدم بر می دارند.

استقلال شخصیتی و هویتی، نقش به سزایی در مهار عقده مادر فرد دارد. اما مثلاً فردی که به جای ۲ سال، ۴ سال از شیر مادر خود تغذیه کند، به مراتب نسبت به دیگر افراد در شرایط مشابه، بیشتر درصدد ابتلا به عقده مادر است.  همچنین بچه ای که از انجام مسئولیت های کوچک خود چون غذاخوردن و اجابت مزاج به وسیله خود سر باز می زند، در حال دچار شدن به عقده مادر خویش است؛  بنابرین در این شرایط، نقش والدین از جایگاه و تاثیر خاصی برخوردار خواهدبود.

• در عدم ابتلای فرد به عقده مادر، والدینی که در انجام تکالیف مشخص فرزند خود، به اصطلاح وا می دهند و توجه خاصی به این مقوله ندارند،  در حال سوق دادن فرزندان به عقده مادر هستند. مادری که در تغذیه فرزند خود از حد اعتدال خارج می شود  و هر آنچه را که فرزند طلب می کند، در اختیار او قرار می دهد، این مادر نیز به همان شیوه در رشد میل انفعال فرزند خود نقش اساسی دارد.

حمایت بیش از اندازه و تغذیه کنندگی خارج از معمول و رساندن کالری بیش از حد و متنوع به فرزند در دوران قبل از ۱۰ سالگی، به اصطلاح فرد را تنبل بار می آورد و اینجاست آن نقطه آسیب. زمانی که فرد در تهیه امکانات تغذیه ای و حمایتی خود کمترین تلاشی را نمی کند، به مرور زمان، به این سمت میل پیدا می کند که از کوچک ترین تلاش ها در جهت رسیدن به اهداف خود سر باز زند.  برای مثال یک روز ترجیح می دهد که به مدرسه نرود و برای تامین شدن نظرش، خود را به مریضی می زند و مادر ناآگاه، به دلیل حمایت های بیش از حد از فرزند خود در سال های رشد، تن به خواسته فرزند می دهد و با درخواست او موافقت می کند.

پس ما مفهومی به نام تنبلی آموخته شده نیز داریم؛ عقده مادری آموخته شده. فرد می داند که در کجا باید چگونه رفتار کند تا حمایتگری خانواده خود را در پی داشته باشد و به مرور زمان، این رفتارها از فرد یک مبتلا به عقده مادری حرفه ای می سازد. این فرد تا زمانی که زیر بار مسئولیت به طور جدی نرفته است، نمی داند که در حال آوردن چه بلایی بر سر خود است.

16. عقده یونس Jonah :

این عقده به معنی گرایش به در امان نگه داشتن خویش است.  برگشت خیالی به داخل شکم مادر.  پناه بردن به یک حامی به محض آنکه مشکلات اعلام خطر می کنند.

به عقیده مزلو Maslow انسان ها همگی ظرفیت رسیدن به مرحله «خودشكوفایی» را دارند، ولی تنها عده معدودی می توانند به این ظرفیف بالقوه خود جامعه عمل بپوشانند.  مزلو در تبیین این نظر كه چرا فقط عده كمی می توانند به این مهم برسند، عقده یونس را برساخت.  این عقده ترس از پیشرفت را مطرح می كند.

 عقده یونس « ترس از بهتر بودن» را مطرح می سازد.  به عقیده مزلو این عقده در تمام افراد وجود دارد.  مانعی که اغلب از رشد افراد به سمت خود شکوفایی جلوگیری میکند عقده یونس است . یا ترس فرد از بهترین بودن . عقده یونس با تلاش در گریختن از سرنوشت مشخص میشود ، به همان صورتی که یونس سعی کرد از سرنوشت خود بگریزد. عقده یونس بیانگر ترس از موفقیت ،ترس از اینکه فرد بهتری باشد ، و احساس هیبت در حضور زیبایی و کمال است.

o چرا فرد از عظمت و خودشکوفایی میگریزد؟

مزلو دلایلی را ارائه میدهد:
نخست اینکه بدن انسان به قدر کافی برای تحمل کردن وجد شکوفایی به مدت طولانی قدرتمند نیست، همانگونه که اگر تجریبات اوج و ارگاسم های جنسی طولانی بودند بسیار فشار می آوردند. بنابراین هیجان شدید که با خودشکوفایی همراه است احساس ناراحت کننده ای نظیر “این خیلی زیاد است” یا “نمیتوانم دیگر تحمل کنم ” به همراه دارد.

توجیه دوم برای گریز از رشد ،اجتناب ناپذیری فروتنی است.  مزلو معتقد بود که اغلب افراد پیش خودشان آرزو دارند بهترین باشند ، اما زمانی که خودشان را با کسانی که به عظمت دست یافته اند، مقایسه میکنند از تکبر خود منزجر میشوند. افراد به عنوان دفاعی علیه این خود بزرگ بینی، یا غرور گناه آلود، آرزوهای خود را تزلزل میدهند ، احساس حماقت و خواری میکنند، و روش خودشکنِ گریختن از تحقق بخشیدن به استعداد های خود را اختیار میکنند.

گرچه عقده یونس در افرارد روان رنجور بسیار بارز است ، اما تقریباً در هر کسی مقداری کم جراتی برای رسیدن به کمال و عظمت وجود دارد . افراد از فروتنی کاذب برای سرکوب خلاقیت استفاده میکنند ، بنابراین به خودشان اجازه نمیدهند که خود شکوفا شوند.

17. عقده لوهنگرین Lohengrin :

سعی در تامین سعادت دیگران و خانواده خود، ضمن چشم پوشی از لذات زندگی برای خویشتن.  سپس ناپدید شدن با رسیدن به این هدف.
لوهنگرین قهرمان افسانه ای آلمان بود که دعوت به نجات شاهزاده خانم برابانت می شود. او شاهزاده را از دست دشمنانش نجات می دهد و با او ازدواج می کند. اما از دختر می خواهد که هرگز راز مربوط به اصل او را نپرسد، چون به قول خود وفا نمی کند، لوهنگرین با همان زورق سبدی که به وسیله قویی کشیده می شد، دختر را ترک می گوید.

18. عقده پرومته Promethee:

تمایل به داشتن قدرتی همانند استادان خویش، پی بردن به رمز قدرت آنان و مجذوب خود ساختن آنان، ضمن قبول خطر برانگیختن خشم و انتقام آنها.
 پرومته نخستین موجد تمدن جهان به شمار می رود و چون به جای گوشت گاو، استخوان های آن را به زئوس هدیه کرد و آتش را از آسمان ربود و به انسان هدیه کرد، مورد خشم او قرار گرفت.

19. عقده امپدوکل Empedocle :

آتش بزرگترین پاک کننده است . «به آتش انداختن خود» . خودسوزی باعث تغییر مدار دنیایی می شود که می خواهیم «کانون» روشنگر آن باشیم.

20. عقده ژوکاست زنان Jocasta :

نیاز زن به حفظ پسر خود در نزد خویش.  خاموش ساختن تمایل به استقلال و تمایل به اثبات مرد بودن پسر خود از طریق محبت افراطی.  نتیجه این وضع مردان بزرگسال وابسته ای است که به همسر خویش به چشم مادر خود نگاه می کنند.

21. عقده کرونوس Cronus:

عقده پدری است که به فرزندانش ستم می کند، شخصیت آنها را خرد می کند. از استقلال طلبی آنها جلوگیری می کند.  این عقده از آنِ «پدران آزارگر» است.

22. عقده سیندرلا Cinderella :

ترس زنان از استقلال.  آرزوی ناخودآگاه فرد برای این که تحت حمایت قرار گیرد است.
سیندرلا، قهرمان داستان، منتظر شاهزاده‌ای سوار بر اسب سفید است که بیاید و او را از سرنوشتی وحشتناك نجات دهد. رمان‌ها و فیلم‌های عاشقانه فراوانی وجود دارند که در آن‌ها زنانی زیبا و نجیب، که شخصیت قوی و مستقلی ندارند و در مشکلات غوطه‌ورند، درانتظارند تا به کمک یک نیروی بیرونی، که معمولاً یك مرد همه فن حریف است، نجات پیدا كنند.
 حتی بسیاری از زنان به‌ظاهر موفق نیز مایل‌اند به فرد دیگری وابسته باشند. آن‌ها، به‌نحوی کاملاً غیرارادی، انرژی اصلی خود را برای دریافت محبت و کسب حمایت، صرف می‌کنند.

بهره هوشی در مردان رابطه نسبتاً نزدیكی با پیشرفت و موفقیت آنان دارد، درحالی‌که وجود چنین رابطه‌ای در میان زنان کمتر مشاهده شده است.  زنان بااستعداد عمدتاً از حركت به سمت جلو و به‌سوی خودكفایی واقعی بیزارند.  آن‌ها غالباً ترجیح می‌دادند به‌عنوان پشتیبان و حامی بااستعداد، اما ناشناخته مردان قدرتمند ایفای نقش كنند و از پذیرش مسئولیت شراكت خود امتناع می‌كنند.
برخی از زن‌ها آشكارا دوست دارند مورد حمایت قرار گیرند و هیچ تمایلی به تغییر وضعیت ندارند.  برخی دیگر ‌ظاهراً خواهان پیشرفت و ترقی اند، اما وقتی با تغییر واقعی و انتخاب مواجه می‌شوند، به هراس می‌افتند و بهانه می‌آوردند. پاسخ این سؤال در ترس زنان است.  زنان نمی‌خواهند نگرانی و تشویش ذاتی فرایند رشد را تجربه کنند.  ریشه‌های این ترس را باید در شیوه‌های پرورشی و تربیتی زن‌ها جست‌وجو کرد.

23. عقده الكترا Electra :

این مفهوم نیز توسط فروید مطرح شد  ولی به اندازه عقده ادیپ مورد توجه قرار نگرفت.  عقده ادیپ میل پسر به مادر را می رساند، در حالی كه عقده الكترا میل دختر به پدرش را فرض می كند.

در كل، نظریه فروید درباره زنان به اندازه مردان تبیین كننده نیست. به عبارتی نظریه فروید یك نظریه مردانه است. ظهور و تصفیه عقدا الکترا همانند عقده ادیب است،  با این فرق که دختر در عین محبت نسبت به مادر و اینهمانی با او متوجه اختلافی که از حیث ساختمان بدنی با پدر دارد می شود و مادر را که از این حیث همانند خود اوست و از محبت و ناز و نوازش پدر بهرمند است، رقیب خود احساس می کند، و ضمناً او را مسئول نداشتن عضو جنسی پسر ( برای خود ) می داند، یعنی در او هم عقده اختگی پیدا می شود .

 در این مورد عقده اختگی از نداشتن عضو جنسی پسر بوجود می آید، در صورتی که در مورد پسر بیم محروم گردیدن از آن موجب آن عقده می شود .  دختر نیز دچار دو گانگی عاطفی ( مهر و کین) می گردد و این امر باعث تشویش و دلواپسی او می شود. در اینجا هم اصل واقعیت با مکانیسم دفاعی “واپس زنی” مشکل را حل می کند.  دختر تمایل جنسی نسبت به پدر را به ناخودآگاه می برد و خود را از ناراحتی و دلواپسی رها می سازد .
 با این همه باید دانست که رقابت دختر نسبت به مادر طولانی تر از رقابتی است که پسر نسبت به پدر دارد، و عقده الکترا پس از تصفیه شدن، آثارش تا هنگام زناشویی و تولد فرزندان کما بیش باقی و از آن پس متوجه همسر و فرزندان می گردد .

اگر چه به نظرات فروید ایرادهای فراوانی گرفته شده، ولی در برابر انتقادهایی که به عقده ادیب و الکترا شده، نو فرویدیها توجیهاتی عنوان نموده اند، که دشمنی کودک نسبت به پدر را که فروید معلول رقابت جنسی می داند، در واقع باید معلول سخت گیریها و امر و نهی های پدر دانست، چون کودک تابع اصل لذت است . هر کسی که مانع لذت جویی او شود دشمن خواهد دانست . چنانچه در یکی از قبایل بدوی که دایی بجای پدر عهده دار تربیت کودک و امر و نهی کردن است، دیده شده است که این اوست که معروض نفرت کودک است نه پدر .
دوم اینکه ناراحتی و حسادت دختر را فروید ناشی از توجه دختر به اینکه فاقد عضو جنسی پسر است پنداشته است، در صورتی که می توان آن را معلول توجه بیشتری که والدین معمولاً نسبت به پسر مبذول می دارند دانست .

24. عقده حقارت Inferiority :

این مفهوم اصل اساسی و زیربنایی نظریه روانپویشی آدلر را می سازد.  همه ما دارای نقصی جزئی در بدن یا احساس كمبود در زندگی تجربه می كنیم.  این عقده سرچشمه تلاش ما برای جبران این كمبود هاست.  شخص آدلر در كودكی بسیار زشت بود و همیشه نسبت به برادر بزرگ خود احساس حقارت می كرد.

مطالب بیشتر در:
• احساس حقارت
• رفتارها
• غلبه بر حقارت
• عقده حقارت یا خود کم بینی
• عقده حقارت آدلر

25. عقده بی ریختی

Adonis

Muscle dysmorphia-

 بی ریختی عضلات،  زیر گروه اختلال بدشکلی بدن است و  اغلب بر مردان موثر است، یک اشتغال ذهنی وسواسی از طریق یک باور توهم یا اغراق آمیز است.
 فرد بدن خود را بیش از حد کوچک، بیش از حد لاغر، بی کفایت عضلانی میداند،  اگر چه در اکثر موارد، ساخت فرد طبیعی و یا حتی فوق العاده بزرگ و عضلانی است . اختصاص زمان مفرط و توجه در روال ورزش،  رژیم های غذایی و مکمل های غذایی.  توسل به استروئیدهای آنابولیک است. افراد دچار بی ریختی عضلانی معمولاً در مدرسه یا محل کار بسیار پریشانند، ممکن است با اعتقاد به این که بدنش به شدت نامطلوب است، از روابط عاشقانه اجتناب کنند

26. عقده آنتیگونه   Antigone

آنتیگون ، در اسطوره‌های یونان، دختر ادیپ و یوکاسته است. برادرانش پولونیکس و اتئوکلس در جنگ مخالفان هفتگانهٔ تب هم ‌دیگر را کشتند و کرئون دایی اشان و پدر همون، پادشاه تب تدفین پولونیکس را به جرم خیانت ممنوع کرد. آنتیگون از این فرمان سرپیچی می‌کند و می‌گوید که «از قلب فرمان می‌برد». او برادر را به خاک می‌سپارد و به دستور کرئون زنده در گور می‌شود. دختر اویدیپیوس یا ادیپ (شاه تبس) و یوکاسته یا اپیکاسته ( که مادر و در عین حال همسر اویدیپوس بود) در نمایشنامه‌های اویدیپیوس در کولونوس و آنتیگونه اثر سوفوکلس، داستانش شرح داده شده‌است. اما روایت‌های دیگری نیز از سرگذست او وجود داشته‌است که یکی از آن‌ها تراژدی به قلم ائوریپیدس بوده‌است که مفقود شده‌است.

اویدیپوس بعد از آنکه پی برد با مادر خود زنا کرده‌است، یوکاسته (مادر و همسرش) خود را به دار آویخت و اویدیپوس چشم خود را کور کرد. اویدیپوس سوگند خورد که خانواده و دیار آلودهٔ خود را ترک کند اما کرئون (برادر یوکاستا) از او خواست مدتی آنجا بماند. در این مدت کرئون به عنوان نائب السلطنه حکومت کرد. بعداً پسران اویدیپوس، یعنی اتئوکلس و پولونیکس، تاج و تخت را تصاحب کردند و پدر را بیرون راندند. آنتیگونه همراه اویدیپوس رفت تا در آوارگی‌های او راهنمایش باشد. وقتی اویدیپوس سرانجام به حریم مقدس پوسئیدون در کولونوس رسید که مقدر بود در آنجا بمیرد.
ایسمنه (خواهر آنتیگونه) نزد اویدیپوس و آنتیگونه رفت و به آنها خبر داد که برادران به نزاع برخاسته‌اند و کرئون که از اتئوکلس دفاع می‌کند مایل است اویدیپوس به تبس بازگردد. زیرا طبق یک پیشگویی حضور اویدیپوس موجب پیروزی کسی می‌شود که به اویدیپوس پناه بدهد. اویدیپوس در محراب ماند اما کرئون با سربازانش از راه رسید و خواست ایسمنه و آنتیگونه را برباید تا اویدیپوس مجبور به همکاری شود اما اویدیپوس از اهالی کولونوس تقاضا کرد که به دنبال تسئوس (شاه آتن) بروند. تسئوس به سرعت آمد و هر دو خواهر را نجات داد.

کرئون آنتیگونه را به دلیل نافرمانی اش به مرگ محکوم کرد اما برای اینکه قاتل او نباشد دستور داد آنتیگونه را با آب و غذا در غاری حبس کنند. هایمون پسر کرئون که نامزد آنتیگونه بود به دفاع از آنتیگونه برخاست و به پدر اعتراض کرد اما نتیجه‌ای در بر نداشت.

تیرسیاس، غیبگوی پیر و نابینای تبس نزد کرئون آمد و به او هشدار داد و در خواست کرد مردگان را دفن کند و زندگان را از گور در آورد. کرئون به اکراه پولونیکس را دفن کرد و بعد به سراغ غاری رفت که آنتیگونه در ان حبس شده بود. غار را گشود اما با جنازهٔ آنتیگونه که خود را به دار آویخته بود مواجه شد  و هایمون را بالای سر جنازه دید.  هایمون با خنجری که داشت سعی کرد ضربه‌ای به پدر بزند اما بعد خود را کشت.  ائورودیکه، همسر کرئون بعد از شنیدن مرگ پسرش خودکشی کرد.

27. عقده دون ژوئن یا دون خوان

Don Juanism Don Juan

دون ژوئن یا سندرم دون خوان نام غیر بالینی برای میل جنسی است،  تمایل یک مرد به داشتن رابطه جنسی با زنان بسیار. این نام برگرفته از داستان و اپرای دون خوان است.  بجای شهوت پرستی، گاهی اوقات ازاصطلاح Juanism استفاده می شود.

28. عقده پدر Father

عقده پدر شامل یک گروه ناخودآگاه، یا تکانه های ناخودآگاه قوی است که به طور خاص به ارکی تایپ یا کهن الگوی پدر مربوط میشود. این عقده ممکن است به صورت مثبت و ستایش چهره پدرهای قدیمی تر یا منفی و بی اعتمادی یا ترس ظاهر شود.
زیگموند فروید، عقده پدر را در عقده ادیپ  و در مقابل، کارل یونگ این دیدگاه را در هر دو جنس نر و ماده توصیف نمودند.

29. عقده خدایی God

اعتقاد راسخ با احساسات توانایی های شخصی، امتیازات شخصی ، و یا عصمت است. اغلب در افراد دارای مواضع قدرت، مانند سیاستمداران و رهبران دیده می شود.  این یک توهم است که آن فرد متقاعد شده که بسیار قدرتمند و با نفوذ است و به طور مداوم سعی برای نمایش توانایی های خود دارد.  آنها اغلب خطرات سنگین میکنند. به انجام کارهای سخت و غیر ممکن میپردازند.  چنین افرادی بخاطر خودشیفتگی، نظر دیگران را رد می کنند.

30. عقده گریسلدا Griselda

دختری زیبا، بیرون رو و هوشمند.  یک دوست دختر خوب و دارای یک شخصیت بزرگ.  بیشتر یک دختر خوب است. اما روی بد او را هرگز دوست ندارید ببینید چون خیلی بد است. او سرگرم کننده است و شما را هرگز خسته نمی کند!

31. عقده قهرمانی Hero

تلاش بسیار برای به رسمیت شناختن خود دارند.  این عقده در افراد حرفه ای که به خوبی کار نمیکنند رایج است و می خواهند احساس خوبی درباره خودشان داشته باشند.  آنها کاملاً در معرض ابتلا به لاف زدن در مورد ماهیت دستاوردهای خود و مشکلات کار هستند.  آنها دوست دارند به عنوان یک امدادگر شناخته شوند.
 ممکن است اقدامات عجیب و غریب بکنند و این منجر به انزوا و افسردگی می شود.  کارمندان دولت، پرستاران و ماموران آتش نشانی کاملاً در معرض ابتلا به این مشکل هستند.

32. عقده لولیتا

یا لولی‌کن یا لالی‌کن

Lolita, Lolicon

لولی‌کون یا لالی‌کن واژه‌ای برای توصیف نوع خاصی از شخصیت بچه‌خواهی است، که تمرکز آن بر دختران جوان یا زیر سن قانونی است و اغلب در رسانه‌های ژاپنی یافت می‌شود.
 این واژه همچنین برای توصیف ویژگی‌هایی از جمله شخصیت‌های زیر سن قانونی در شرایط و موقعیت‌های جنسی و گاهی اوقات توام با خشونت هستند.
مانگا و انیمه لالی‌کن به سبکی اطلاق می‌شود که در آن شخصیت‌های مؤنث کودکانه اغلب به شکلی جذاب و شهوانی به تصویر کشیده می‌شوند.  این نام برگرفته از رمان «لولیتا» Lolita اثر نویسنده روسی-آمریکایی ولادیمیر ناباکوف است که در آن مردی میانسال وارد رابطه جنسی با دختری دوازده ساله می‌شود، در حالی که «کن» کوتاه شده واژه کامپلکس است.  اصطلاح لالی‌کن از طریق اثر شبه روان‌شناسی آمریکایی «The Lolita Complex» ، وارد واژه‌شناسی ژاپنی شد.  معادل این واژه برای مخاطبان مذکر با عنوان شوتاکون، به معنی پسر جوان می‌باشد.

33. عقده فرشته-فاحشه

Madonna–whore

عقدهٔ فرشته-فاحشه نوعی ناتوانی مردان در برانگیختگی جنسی هنگام برقراری یک رابطه عاطفی نرمال با زنان است. در این عقدهٔ روانی که نخستین‌بار توسط فروید مطرح شد، زن در رابطه‌ای دوگانه‌، یا باید نقشی احترام‌ برانگیز همچون مریم مقدس ایفا کند، یا اگر در این مدل جای نمی‌گیرد نقشی خوار و روسپی‌وار‌ را بپذیرد.

عقدهٔ فرشته-فاحشه که شیوع قابل توجهی بین مردان دارد، از آن‌جهت که زن را جز در دو قالب معصوم یا فاحشه به رسمیت نمی‌شناسد، برای کنش‌های جنسی زنان محدودیت‌زا و آسیب‌رسان است.

34. عقده مظلومیت، عقده قربانی بودن

Martyr , victim

کسی که دارای عقده شهید شدن است،  گاهی اوقات با عقده قربانی شدن همراه است،  احساس یک شهید بودن برای خود،  به دنبال درد و رنج و یا آزار و اذیت  به دلیل تغذیه نیاز روانی، و یا تمایل به اجتناب از مسئوليت.
اعتقاد به این که شهید شده است و  آزار و اذیت خاص شده است، چون صداقت دارد. شامل درد و رنج عمدی به نام عشق یا انجام وظیفه در زنان است،  به ویژه در خانواده های فقیر، و همچنین در روابط هم-وابستگی و یا در سوء استفاده ها دیده میشود . میل به شهادت گاهی اوقات شکل مازوخیسم میگیرد.

35. عقده ناپلئون Napoleon

همبافت ناپلئونی یا پیچیدگی ناپلئونی، یک اصطلاح غیررسمی برای نوعی پدیده روانی که در افراد کوتاه قد وجود دارند.  این اصطلاح اشاره به رفتارهای پرخاشگرانه و قدرت طلبانه افراد کوتاه‌قد دارد و  بیانگر نوعی رفتار جبران برای کوتاهی‌ قد آنان است.
 ریشه نامیِ این اصطلاح هم اشاره به ناپلئون بناپارت دارد که همواره دستور می‌داد نقاشان همواره تصویر بالاتنه اورا بکشند تا کوتاهی وی در تصاویر مشخص نشود. قد ناپلئون ۱۶۸ سانتی‌متر بود.

36. عقده فادرا Phaedra

در درجه اول میل جنسی یک نامادری به پسر شوهرش،  به طور کلی برای پوشش روابط دشوار میان ناپدری و نامادری و کودکان بکار میرود.

37. عقده برتری یا استعلاء Superiority

عقده برتری یک مکانیسم دفاعی روانی است. فرد از آن برای مقابله یا پنهان کردن احساسات خود کم بینی یا حقارت استفاده میکند. این اصطلاح را آلفرد آدلر به عنوان بخشی از روش روانشناسی فردی خود ابداع نمود.

38. عقده آزار و اذیت Persecution

یکی از عقده های شایع در زندگی مدرن و روز است.  به فرد استرس بسیار زیاد وارد میشود تا با سرعت و شتاب زده بیش از حد در زندگی پیشرفت کند.  در نتیجه، این باور در وی شروع به رشد میکند که هر کس به نوعی در تلاش به صدمه اوست. آنها جهان را بی اعتماد میدانند. احساس می کنند دائما در حال تماشا شدن هستند.  موجب تشدید اختلافات جمعی و کاهش تحمل در جامعه است.

عقده حقارت

عقده حقارت یا خود کم بینی

Inferiority complex

complex1

o پیدایش صفات و ویژگیهای رفتاری هر فرد در سنین بالاتر به نحو قاطع و مؤثر از رویدادهای عاطفی و تجارب دوران طفولیت او مایه می گیرند.  همین وقایع و تجارب دوران كودكی هستند كه عامل بنیانی سلامت یا بیماری روان آدمی در سنین بعد بشمار می روند.

سرشت و شخصیت هر فرد در نخستین سالهای زندگی شكل می گیرد. 

شاید اغراق نباشد اگر بگوییم انسان در گاهواره اش ساخته می شود.

o حساسیت كودك نسبت به محیط زندگی و تأثیرات ذهنی او در قبال وقایع كه در اطرافش رخ می دهند. از اولین روز تولد آغاز می شود و ناتوانی در بدست آوردن غذا حفظ و حراست شخصی و همچنین احساس نیاز به دوستی و جلب حمایت دیگران تا زمانی دراز این اتكاء و وابستگی را در كودك باقی میگذارد .

• عقده حقارت یا خود کم بینی از رایج ترین آسیب های روانی نوجوانان و جوانان در عصر حاضر محسوب می شود.
• این عقده گاهی ممکن است به عنوان یکی از نشانه های اختلالات روانی یا شخصیتی پیش آید.
• برخی اوقات ممکن است خود را به صورت یک بیماری و اختلال نشان دهد.
• افرادی که از خودکم بینی رنج می برند دارای یکسری ویژگی های خاص خود هستند. آنها اغلب خود را کوچک و ضعیف تر از آنچه که هستند، می بینند، حتی در مواردی گمان می کنند دیگران از آنها نفرت دارند. نمی توانند با آنچه هستند کنار بیایند. خود را ناتوان از حل مشکلات می پندارند.

خودکم بینی یعنی اینکه شخص احساس ” ارزشمند بودن” و احساس “کافی بودن” ندارد.

در واقع این شخص “خودش را دوست ندارد”. این جمله کوتاه، معرف فرد خودکم بین است.

• گاهی اوقات خودکم بینی می تواند جزو نشانه هایی از اختلالات شخصیتی و روانی مثل افسردگی و  اضطراب باشد .
• برخی مواقع نیز خودکم بینی به عنوان یک اختلال و مساله حاد روانی و شخصیتی شناخته می شود که تمیز بین این دو بر عهده روان شناس است.

• نخستین حس خودکم بینی در فرد ابتدا نارضایتی از ظاهرش است.  علایم ظاهری این گروه به این گونه است که این افراد هنگام گفت و گو ارتباط چشمی برقرار نمی کنند.  در حال خجالت کشیدن هستند. به اصطلاحِ روان شناسان افرادی “باز” نیستند و فشرده اند.  یعنی اینکه احساس راحتی و آزاد بودن ندارند. تُن صدایشان هنگام ارتباط برقرار کردن خجالتی و آرام است و قاطعیت ندارند.

• علایم روانی این افراد به این گونه است که این گروه با متلاشی شدن یک رابطه، یا پیش آمدن مشکل، بلافاصله وارد بحران می شوند. این افراد نیاز به تایید دیگران دارند.  به خواسته های خود چندان اهمیتی نمی دهند.  آنها احساس ناتوانی از پیدا کردن راه حل دارند. در نهایت اعتماد به نفس و عزت نفس شان پایین است.

• برخی از افراد خودکم بین استدلال شان این است که خودکم بینی را باید با سیستم های خانواده جبران کنند.  به عنوان مثال پسر جوانی که از این عقده رنج می برد از خانواده اش میخواهد با فراهم کردن فلان ماشین، بر روی عقده وی سرپوش بگذارند.
o اگر فرزندتان را خودکم بین می بینید، دلایل آن را حتما باید در تربیت و آموزش دوران کودکی ببینید. در هر صورت این دسته افراد، شخصیت های جذابی در رابطه های درازمدت نیستند. شاید در دوران کوتاه مدت به دلیل آنکه نقش قربانی را بازی می کنند، جذب سایر افراد شوند.

• محیط خانواده در علل شکل گیری خودکم بینی نقش اساسی و بسیار مهم دارد. سه دسته از والدین هستند که در شکل گیری خودکم بینی در فرزندشان نقش عمده ای دارند.

o یک دسته از والدین “کمال گرا” هستند که همیشه از فرزندشان توقع “بی غلط بودن” دارند.

o دسته دوم والدین “مقایسه گر” هستند. پدر و مادری که معمولا فرزند خود را با فرزندان دیگران مقایسه می کنند و از عبارت «ای کاش» بسیار استفاده می کنند.

o دسته آخر والدین “سرزنشگر” هستند. خود این پدر و مادرها دچار خودکم بینی و عدم عزت نفس هستند. هنگامی که کودک از والدین عزت نفس و خود دوست داری لازم را نمی گیرد و دایما مورد سرزنش واقع می شود، مسلما در آینده با این حقارت رشد می کند.

• حس خودکم بینی در خانواده شکل می گیرد . اما جامعه می تواند به آن دامن زند. یا اینکه در جبران کمبودهای خانواده، برای درمان فرد مفید واقع شود.

در برخی موارد، فرد خودشیفته دارای احساس حقارت و خودکم بینی است.

فرد خودشیفته جبران افراطی در احساس کم بودن دارد.

خود شیفته ها احساس ارزشمندی واقعی ندارند.

به صورت اغراق آمیزی می خواهند به سایرین تفهیم کنند که ببینید چقدر ارزشمندم.

در واقع این فرد می خواهد برای بالا بردن خود سایرین را پایین آورد و آنها را کوچک کند.

همه اینها نشان از آن دارد که این دسته از افراد عزت نفس ندارند . نداشتن عزت نفس یکی از نشانه های فرد خودکم بین است.

• افراد خودکم بین مستعد بیماری افسردگی هستند. این احتمال خیلی زیاد است، حتی اگر افسردگی آنها محرز نباشد، به صورت مزمن و پنهان است،  چراکه افراد خودکم بین احساس رضایتمندی ندارند . نمی توانند به آرامش برسند . این مساله منجر به افسردگی می شود.

Inferiority Complex2
احساس حقارت و علائم آن

الف) نشانه خفیف حقارت در افراد بشرح زیر می باشد:

1ـ تلاش سخت و پیگیر برای هدف های نامعین بیهوده و یا غیر عُقلایی.
2ـ احساس ترس یا شرم در مواجهه با دیگران و دوری و گوشه گیری از مردم.
3ـ حساسیت منوط و احساس خواری و حقارت نفس.
4ـ دید سطح و احتراز تعمق كه عموماً همراه با آرامش و لاقیدی مفرط مشاهده می شود.
5ـ دوره های متناوب خاموشی و هیجان پرحرفی.
6ـ بدبینی و بیزاری و افراط در خرده گیری و عیب جویی.

علت عمدهِ اغلبِ بی خوابی ها نیز همین تشویش و عدم آرامش درونی است،

ترسی كه از اعماقِ ضمیرِ پنهان شخص ریشه می گیرد،

و ساعات شب و روز او را به یكسان آشفته و پریشان می سازد.

انعكاس خارجی این احساس در مردان عبارتند از دستپاچگی و اضطراب در محاورات یا نطق و خطابه . دقت و وسواس در آراستگی ظاهر و وضع لباس ، كفش ، كراوات و امثال اینها.
حساسیت فوق العاده نسبت به نظر و عقیده دیگران درباره خود فرد.

ب) نشانه های اصلی

1ـ ترس در اشكال خفیف آن. روحیه انكار و منفی و خسیت تا حالات شدیدتر آن بصورت ضعف خستگی اعصاب و اختلالات سخت عصبی.

2ـ گریز از زندگی و مسئولیتهای آن و آثار و نتایجش كه در اشخاص دائم الخمر، معتادین به الكل و مواد مخدر، و افراد انگل صفت و سربار جامعه مشاهده می گردد.

3ـ گرایش به فساد و عشق منحط.

4ـ فرار از واقعیات و رها شدن در عالم اوهام و تصورات.

• یکی از عقده‌هایی که از جهت واکنش‌های رفتاری و علمی دارای دو گونه تاثیر مثبت و منفی می‌باشد، عقده حقارت است.
عقده حقارت در اثر عوامل و انگیزه‌های گوناگون در روان انسانها بوجود می‌آید.  ژان پیاژه ( Jean Piaget (1896 –1980 در این‌باره می‌گوید:  به نظر روان‌شناسان هیچ مرد یا زنی نمی‌تواند بطور کامل از عدم تعادلی که منجر به نشانه‌های روانی عقده حقارت می‌شود، فرار کند.  ولی این عدم تعادل، گاه رسیدن به موفقیت‌های بزرگ را سبب می‌شود.  در واقع بعضی پیروزی‌ها را ممکن است نتوان بدون محرک قوی احساس حقارت بدست آورد.

• تفاوت بین شخصی که از احساس طبیعی حقارت استفاده مثبت می‌برد و از آن برای کسب موفقیت بیشتر بهره می‌برد، با کسی که تسلیم آن می‌شود، فراوان است. اما از نقطه نظر علمی هم آن پیروزی خارق‌العاده و هم آن شکست و حالت منفی، هر دو، دو درجه مختلف از عقده حقارت است.

هنگام مواجهه یا پیشامدهای تازه، کوشش دارد:
o با آنها برخورد نکند.
o یا وضع دفاعی بخود بگیرد
o و یا به نحوی موقعیت خود را عوض کند.
o حتی ممکن است در این راه مبالغه نموده و دفع تهاجمی به خود بگیرد و این وضع تهاجمی گاه به صورت مبالغه‌آمیز درآمده و به احساس برتری مبدل می‌شود.

• تفاوت بین یک شخص معمولی و کسی که مبتلا به عقده روانی حقارت یا برتری می‌باشد، در کوشش برای کسب قدرت است. اولی برای انجام بهتر کار و وظیفه‌اش و دومی قدرت را برای نمایش دادن شخصیت خود به مردم.

از احساس حقارت تا فعالیت مضاعف

• در احساس حقارت ، شخص را می‌توان به سهولت به طرف پیشرفت‌ها و پیروزی‌ها راهنمایی کرد.  ولی وقتی احساس حقارت به عقده حقارت تبدیل شد، امکان هدایت و بهره برداری از آن از بین می‌رود.
o آدلر Alfred W. Adler می‌گوید: احساس حقارت ممکن است هم اشخاص سالم و هم آنهایی که دچار عقده حقارت هستند را وادار به فعالیت کند. برای اشخاص سالم رسیدن به هدف، احساس برتری بوجود می‌آورد. ولی کسی که دچار عقده حقارت است، هرگز موفق نمی‌گردد و حتی با رسیدن به هدف‌هایش نمی‌تواند بر احساس ناتوانی و بی‌کفایتی خود مسلط شود.

تبدیل احساس حقارت به عقده حقارت

• وقتی احساس حقارت تبدیل به عقده گردید، علاوه بر اینکه امکان اصلاح و تبدیل آن به یک قدرت سازنده مشکل خواهد بود، بلکه به قدرت مخربی تبدیل خواهد شد که احتمال دارد شخص را به طرف جنایت و خیانت و خودکشی نیز سوق دهد.

• پیاژه Piaget معتقد است: اشخاصی که از عقده حقارت رنج می‌برند، ممکن است کوشش کنند جنبه‌هایی را که موجب ایجاد احساس حقارت در آنها می‌شود را از دیگران پنهان دارند و این احساس را از ذهن خود محو کنند. و اصولا سعی داشته باشند وانمود کنند که بالاتر از هر کس دیگر قرار دارند و بسیار متکی به خود و متعهد به نفس می‌باشند. اما از آنجا که واقعا و باطنا به خودشان اعتماد ندارند، در این تظاهر مبالغه می‌کنند و برای شخصی که دچار عقده حقارت است، دنیا جای ستیز و دشمنی است. حال اگر عقده حقارت باعث غرور یا وحشت، لاف زدن یا اتکای شدید به دیگران گردد، این فرد هرگز از روابط خود با دیگران راضی نخواهد بود و هر وقت که می‌خواهد به دیگران نزدیک شود به اندازه کافی نسبت به وی همدردی و تفاهم نشان نمی‌دهند.

علل و انگیزه‌های احساس حقارت در کودک

پرخاش و سخت‌گیری والدین

از جمله عواملی که گاه باعث احساس حقارت و یا به اصطلاح دیگر خود کم‌بینی می‌شود، پرخاش و سخت‌گیری والدین می‌باشد.  وقتی کودک در مقابل دیگران مخصوصا در مقابل همسالان و همبازی‌های خود مورد پرخاش و اهانت قرار می‌گیرد  و این کار تا جایی پیش می‌رود که اطرافیان هم کم‌کم همین رفتار را با او در پیش می‌گیرند، احساس حقارت در کودک شروع به جوانه‌زدن می‌کند. در واقع بسیاری از زخم‌های روانی و نابسامانی‌های روحی از دوران طفولیت در کودک ایجاد می‌شود، بنابراین باید مراقب کودک بود تا عوامل این ناراحتی‌ها برای او فراهم نشود.

• از سوی دیگر کودک یا هر شخص دیگری که به خود تکیه داشته باشد و این اعتماد را در خود احساس نماید  که در مقابل خوشی‌ها و ظواهر فریبنده زندگی فریب نخورده و در مقابل مشکلات نیز استوار و پابرجا باشد، هرگز احساس حقارت نمی‌کند.
• اما گاه والدین با رفتار نامناسب خود این اعتماد به نفس را از کودک خود می‌گیرند.
• گاهی احساس حقارت با حسادت توام است، که این احساس حسادت جز خود آزاری و احساس حقارت نتیجه دیگری ندارد و کودک کم کم احساس حقارت و خودکم‌بینی می‌نماید.  اما می‌توان با رفتاری صحیح کودک را از این احساس دور کرد.

نقص عضو یا محروم بودن از نعمت والدین

• بعضی از کودکان دارای نقایص جسمی هستند. همین نقیصه سبب می‌شود که در مقابل دیگران احساس حقارت کنند. بعضی دیگر به دلیل فقدان یکی از والدین یا هر دو احساس کمبود و حقارت می‌کنند. گاهی کودک با داشتن پدر و مادر، اما نداشتن روابط صحیح عاطفی در خانواده، احساس حقارت می‌کند.  اما به هر حال، هیچ کس را از این احساس راه گریزی نیست و تنها وقتی می‌توان ریشه‌اش را از بیخ کند که بتوان آن را به صورت محرکی مثبت برای انجام کارهای مفید درآورد.

• والدین باید توجه داشته باشند کودکی که با بروز اعمال و رفتارهای گوناگون می‌خواهد برتری‌هایی از خود نشان دهد، کودکی است که احتمالا احساس حقارت دارد. لذا نباید به ذوق چنین کودکانی زد. زیرا قبلا در خیلی موارد به ذوقشان زده شده که به این صورت درآمده‌اند. باید بطور صحیح به آنها توجه کنند و به آنها بفمانند که واقعا آنها هم برتری‌هایی دارند و کارهایشان مورد توجه و علاقه والدین است. تا در آنها اعتماد به نفس بوجود آورند و ریشه احساس حقارتی را که از این راه نصیبشان شده، بخشکانند.
o هرگز نباید برتری‌های کودکان دیگر را وسیله‌ای برای انگیزه دادن برای پیشرفت کودک قرار دهند.  زیرا کاملا برعکس تاثیر می‌گذارد.

مقایسه کودک با دیگران

o والدین نباید به هر نحو که شده از کودک بخواهند که مانند فرد دیگری باشند، یا حتی مثل کسی که خود آنها روزی دوست داشته‌اند آنگونه باشند، اما به آن نرسیده‌اند. چرا که اینها کودک را از خود ناامید می‌کند و کودک، خود را حقیر و ناتوان از آنچه که از او خواسته شده می‌بینند و در نتیجه دچار خودکم‌بینی و عدم اعتماد به نفس می‌شود.

• والدین باید با رفتاری کاملا محترمانه به کودکان خود شخصیت بدهند تا کودکان احساس کنند که به راستی دارای شخصیتی قابل قبول و مورد احترام هستند، آنگاه برای حفظ شخصیت مورد احترام خودشان هم که شده سعی خواهند کرد همان چیزی باشند که شما می‌خواهید.  چرا که پذیرش کودک از سوی خانواده، مخصوصا پدر و مادر بسیار حائز اهمیت است. این پذیرش از سوی پدر و مادر گامی بسیار بلند در جهت اعتماد به نفس بخشیدن به کودک و دوری او از احساس حقارت و خودکم‌بینی می‌باشد.

علائم و نشانه های خودکم‌بینی

o -اضطراب و پریشانی دائم،
o -به سر بردن دائمی در نگرانی، ناراحتی و عذاب،
o -احساس نوعی پستی در خود،
o -فخر فروشی،
o -مسخره کردن و بد زبانی،
o -میل به شکستن، خراب کردن و نابود کردن اشیاء،
o -پنهان کردن حس حقارت با گوشزد کردن خطا و اشتباه دیگران،
o -فرار از مدرسه و خانه،
o -بلند پروازی و تکبر،
o -تملق و چاپلوسی،
o -خودداری از آمیزش با دیگران،
o -گوشه گیری و انزوا، خاموشی و سکوت زیاد،
o -احساس ناکامی،
o -حس جاه طلبی شدید،
o -کوچک شمردن خود،
o -دلیل تراشی برای توجیه ناتوانی خود درانجام کارها،
o -متوجه کردن سرزنش و مسئولیت اشتباهات و خطاهای خود به دیگران،
o -وابسته کردن خود به یک فرد موفق (به منظور به خود وابسته کردن آن موفقیتها)،
o -گریزان بودن از موقعیت ها و فرصت هایی که ضعف او را آشکار می کنند،
o -خیالباف و رویایی،
o -سعی در سرکوب حس حقارت،

شیوه رفتاری کودک سرکوب شده

o -دارای طبعی ناپایدار،
o -مشکل بودن تحمل ناکامی،
o -حسادت،
o -برخورداری از اعتماد به نفس و نیروی خوداتکایی بسیار ضعیف،
o -بزرگ نمائی خود و برخ کشیدن.

عوامل پدید آورنده خودکم‌بینی:

o -کمبود مهر و محبت از سوی والدین و دیگران،
o -تأمین نشدن نیازهای اساسی کودک،
o -تمسخر و تحقیرهای نابجای والدین و دیگران،
o -محبت نابجا،
o -محرومیت از غذای خوب، لباس، امکانات تفریحی، تحصیلی و…
o -نفرت و ابراز بیزاری از سوی والدین،
o -رفتار خشونت آمیز و بی رحمانه با کودک،
o -تنبیه نابجای بدنی و لفظی،
o -نداشتن استعداد کافی برای موفقیت در زمینه های مختلف تحصیلی، اجتماعی و…
o -داشتن نقایص جسمانی و روانی،
o -احساس ناکامی و عدم موفقیت،
o -ملامت و سرزنش کودک،
o -حس جاه طلبی شدید در کودک،
o -اعمال زور و وادار کردن به انجام کاری خارج از توان کودک،
o تقویت نشدن حس اعتماد بنفس و خود اتکایی در کودک،
o -سرکوفت زدن و شمردن برتری های دیگران برای کودک،
o -توهین، عدم توجه و احترام به شخصیت کودک.

ممانعت از خودکم‌بینی در کودک:

o -شناخت علت و ریشه احساس حقارت در کودک،
o -بکار بردن موازین صحیح تربیتی،
o -شناخت و تقویت ارزش حقیقی کودک،
o -برخورد با مهر، عطوفت و گذشت،
o -خودداری از تمسخر و تحقیر کودک،
o -خودداری از بکارگیری زور و اجبار و توهین به کودک،
o -خودداری از ملامت و سرزنش کودک،
o -خودداری از سرکوفت کودک و به رخ کشیدن برتریهای دیگران ،
o -تقویت و تشویق کودک برای غلبه بر ضعف خود،
o -راهنمایی کودک در زمینه هایی مختلف،
o -کمک به کودک برای هماهنگی بین جاه طلبی و امکانات و توانایی های خود،
o -آموزش ایستادگی در مقابل ناکامیها و مشکلات به کودک،
o -تقویت حس اعتماد بنفس و خوداتکایی در کودک،
o -احترام به شخصیت کودک.

برخورد با حقارت :

محبت بی قید و شرط بزرگترین پادزهر حقارت و درماندگی است.

o نگرش واقع بینانه به خود : هیچ انسانی تنها مجموعه ای از ضعف ها و نکات منفی نیست. اگر ما خود را صرفاً ضعف و شکست ببینیم، باید دیدگاه خود را با واقعیت منطبق سازیم، واقعیتی که نکات مثبت ما را نیز می بیند .

o نیاز به تعلق گروهی : شخصی که درگیر حقارت است نمی تواند بر مشکل خود در انزوا و تنهایی غلبه یابد. او باید به جمعی متعلق باشد که در آن محبت و تشویق را تجربه کند. فضایی که در آن محبت سبب پذیرش دیگران و همچنین خودمان است .

o نیاز به مشاوره : گاه نیاز داریم که با شخص آگاهی پیرامون حقارت خود سخن بگوییم و گره های دوران کودکی و یا تجارب ناگوار خود را برای او باز گوییم. مشاوره ای درست به ما کمک می کند تا به اصلاح اطلاعات غلط دریافتی خود بپردازیم و شروعی تازه را تجربه کنیم .

• همان طور که آگاهی از خویشتن، می تواند انسان را از هرگونه خیال بافی و افکار منفی درباره خود رهایی بخشد و وی را به سمت کمال واقعی و اصلاح کاستی ها رهنمون شود، نبود اعتماد به نفس و منفی بافى، می تواند مانع شکوفایی قابلیت ها، خلاقیّت ها و ایفای مسئولیت ها شود.

• اعتماد به نفس، انسان را مستقل و به دور از هرگونه وابستگی بار می آورد و برای انجام مسئولیت های فردی و اجتماعى، آماده می کند.
o این امر، سبب می شود که فرد، مسئولیت های خویش را با اطمینان کامل انجام دهد و با افزایش قابلیت ها و توانایی هایش، از هرگونه توقف و سکون، بپرهیزد.
o در واقع، اعتماد به نفس، به معنای باور کردن قابلیت های خویش، روبه رو شدن فعال با رویدادهای زندگی و انجام دادن درست وظایف است.
o اعتماد به نفس از درون فرد سرچشمه می گیرد؛ نه از بیرون.
o افرادی که از اعتماد به نفس کافی برخوردارند، استقلال عمل دارند.
o مسئولیت پذیر و پیشرفت‌ گرایند و ناکامی های زندگی را می پذیرند؛  اما هیچ گاه تسلیم نمی شوند.
o آنان در ایجاد رابطه با دیگران، توانایند و از هرگونه گوشه گیرى، دوری می جویند.

راهکارهای تقویت اعتماد به نفس:

1. شناخت استعدادها و قابلیت‌ها؛ شناخت استعدادها و قابلیت ها، در کسب اعتماد به نفس، مفید است و شما را از دام ناامیدی رها می‌سازد. بدین منظور، استعدادها و توانمندی های مختلف علمى، ورزشى، هنرى، کلامی و… خویش را یادداشت کنید و هر روز، آنها را برای خود بخوانید.

2. تکیه بر توانایی ها و موفقیت های گذشته؛ باید بر توانایی های خویش تکیه کنید و ضمن مرور موفقیت های گذشته، آنها را در کانون تمرکز و توجّه خود قرار دهید.

3.فراموش کردن گذشته ناموفق؛ اگر تصوری نامطلوب از گذشته دارید، آن را به دست فراموشی سپارید. تصور نامطلوب، اجازه نمی دهد که به تغییرات خویش پی ببرید و حقیقت کنونی خود را دریابید.

4. ارزیابی مثبت خود؛ درباره خویش، مهربان باشید و شخصیت خود را با دید مثبت، ارزیابی کنید و در شایستگی خویش، تردید نکنید و خود را با صفات خوب بشناسید و در انجام کارها، توانا بدانید.

5.ریسک کردن؛ روی تجربیات جدید، با دید یادگیری بیشتر، فعالیت کنید و از شکست نهراسید. اگر این گونه عمل کنید، امکانات جدیدی برای شما فراهم شده، حس خویشتن پذیری تان تقویت می شود.

6.کاستن از خواهش های خود؛ عزّت و سربلندی انسان، در گرو عدم درخواست های مکرّر از دیگران است؛ پس به خود متکی باشید و به آن‌چه هستید و دارید، اکتفا کنید؛ تا اعتماد به نفس بیشتری به دست آورید.

7. عدم مقایسه خود با دیگران؛ هرگز خود یا موفقیت هایتان را با دیگران مقایسه نکنید؛ بلکه همواره به رقابت با خویش بپردازید؛ زیرا هر کس از شرایط و امکانات ویژه ای برخوردار است.

8.انتخاب هدف های کوچک و متوسط؛ یکی از علت‌های شکست افراد و خود کم‌بینی آنها، در نظر گرفتن هدف های بزرگ و دست نیافتنی است. برای این‌که به خودباوری و اعتماد به نفس برسید، ابتدا از هدف کوچک تر شروع کنید؛ تا با دست یافتن به هدف و چشیدن طعم موفقیت، اعتماد به نفس و احساس خودباوری در شما تقویت شود.

درمان عقده حقارت

• درمان های فرد خودکم بین خوب و موفقیت آمیز بوده است. برخی از افراد خودکم بین، که قربانی هم هستند، اشتیاقی به درمان ندارند چراکه احساس بدبختی می کنند. انگار که یک چمدان نامریی سنگین را همیشه به همراه خود دارند. اما این فرد خسته درمان پذیر است و درمانش مشکل نیست به شرط آنکه در دسته اختلالات جا نگیرد . چرا که درمانش سخت تر می شود.

• زمانی که روانکاو به فرد تمرین و راهکار می دهد و مراجعه کننده آن را درک می کند و ارزیابی منطقی از آن را می پذیرد و وقتی جلسه درمان را ترک کرد و در خانه به تمرین پرداخت،  بعد از چند جلسه جواب می گیرید.

اما مراجعانی هستند که سطح هیجانات منفی شان بسیار بالاست. سیستم منطقی شان راهکارها را به درستی ارزیابی نمی کند. از استدلال دور هستند. در اینجا به روانپزشک ارجاع داده می شوند، چراکه نیاز به دارودرمانی دارند.

عقده حقارت آدلر

آدلر و عقده حقارت

منبع تلاش انسانها از دیدگاه آدلر

Alfred Adler
Alfred W. Adler – February 7, 1870 – May 28, 1937

• احساس های حقارت همیشه به عنوان نیروی بر انگیزنده در رفتار انسان وجود دارند .
• انسان بودن یعنی خود را حقیر احساس کردن، چون این وضعیت مشترک همه انسان هاست بنابراین علامت ضعف یا نابهنجاری نیست .

• احساساهای حقارت منبع تمام تلاشهای انسان هستند . رشد فرد از جبران از تلاشهای ما برای غلبه کردن به حقارتهای واقعی یا خیالی ما ناشی می شود.
ما در طول زندگی خود با نیاز به جبران کردن این احساس حقارت و تلاش کردن برای سطوح به مراتب بالاتر رشد تحریک میشویم . این فرایند در کودکی آغاز می شود.  کودکان کوچک و درمانده، و کاملا به بزرگسالان وابسته هستند . کودک از قدرت و نیروی والدین خود آگاه است و میداند که نمیتواند در برابر این قدرت مقاومت و با آن مبارزه کند. در نتیجه کودک در مقایسه با افراد بزرگتر و قویتر پیرامون خود احساسهای حقارت را پرورش میدهد .

با اینکه این تجربه اولیه حقارت در مورد همه به هنگام کودکی صدق میکند، ولی به صورت ارثی تعیین نشده است . بلکه این حاصل محیط است که برای تمام کودکان یکسان می باشد. محیط درماندگی و وابستگی به بزرگسالان . بنابراین احساس های حقارت گریز ناپذیرند ولی از آن مهمتر ضروری هستند زیرا تلاش و رشد انگیزش تامین میکنند .

عقده حقارت :

• تصور کنید کودکی رشد و نمو نکند .  وقتی کودکی نتواند احساسهای حقارت خود را جبران کند چه پیش می آید ؟ ناتوانی در غلبه کردن بر احساسهای حقارت آنها را تشدید کرده و به عقده ی حقارت منجر میشود. 
افرادی که عقده حقارت دارند نظر نامناسبی درباره خود داشته و احساس میکنند قادر نیستند با ضروریات زندگی کنار بیایند . آدلر، در کودکیِ بسیاری از بزرگسالانی که برای درمان به او مراجعه میکردند به چنین عقده ای پی برد.

• عقده ی حقارت از سه منبع در کودکی ناشی می شود.o حقارت عضوی o لوس کردن o غفلت .

حقارت عضوی.

o اعضای ناقص بدن شخصیت را از طریق تلاش های فرد برای جبران کردن این نقص یا ضعف، شکل می دهند،  درست به همان صورتی که آدلر نرمی استخوان، حقارت عضوی سالهای کودکی خود را جبران کرد.  برای مثال، بچه ای که از لحاظ بدنی ضعیف است، امکان دارد روی این ضعف تمرکز کند و بکوشد توانایی ورزشی برتری را پرورش دهد.  نظریه آدلر در راستای شهود شکل گرفت و اطلاعات بدست آمده از بیماران آن را تایید کردند.

لوس کردن.

o لوس کردن کودک نیز می تواند موجب عقده حقارت شود.  کودکان ناز پرورده، کانون توجه خانواده هستند. هر درخواست یا نیاز آنها برآورده می شود و چیزی از آنها دریغ نمی شود.
این کودکان تحت چنین شرایطی، فکر می کنند مهم هستند و دیگران باید همیشه تسلیم آنها شوند.  آنها هرگز یاد نگرفته اند برای چیزی که می خواهند صبر کنند . یاد نگرفته اند بر مشکلات غلبه کنند یا با نیازهای دیگران سازگار شوند. وقتی آنها با موانعی با سر راه خود مواجه می شوند به این باور می رسند که باید نقایص شخصی داشته باشند، بدین ترتیب عقده حقارت ایجاد می شود.

غفلت.

• والدین کودکان غفلت شده بی اعتنا یا متخاصم هستند.  در نتیجه این کودکان احساس بی ارزشی یا حتی خشم را در خود پرورش می دهند . دیگران را با بی اعتمادی برداشت می کنند و می شناسند.

عقده برتری :

• منبع عقده هر چه که باشد فرد ممکن است جبران افراطی کند.  چیزی را که آدلر عقده ی برتری نامید پرورش دهد . فرد در این حالت درباره ی توانایی ها و موفقیت های خود اغراق میکند.
چنین فردی ممکن است در درون احساس رضایت و برتری کند.  نیازی به آشکار نمودن برتری خود با دستاوردها و موفقیتها نشان ندهد.  یا اینکه ممکن است چنین نیازی را احساس کرده و بکوشد تا شدیدا موفق شود. در هر دو مورد کسی که عقده ی برتری دارد خودستایی میکند تکبر دارد و خود خواه است و به تحقیر کردن دیگران گرایش دارد .

Alfred Adler

زندگینامه آدلر

• آدلر در سال 1870 در یک خانواده ثروتمند و در حومه ی وین (اتریش ) به دنیا آمد .  در سال 1902 شرکت در جلسات بحث گروهی هفتگی فروید را آغاز کرد. در سال 1911 رسما با دیدگاه فرویدی به مخالفت برخاست.
• آدلر به عنوان یکی از اولین مریدان فروید از جامعه روانپزشکی وین کنار کشید.  در دهه سال های 1920 مکتب روانشناسی فردنگر را بنیاد نهاد . آدلر بر خلاف فروید ،که غریزه را انگیزه اصلی رفتار می دانست ، و بر خلاف یونگ که صورت های ازلی را رهبر انسان می دانست ، بر جنبه اجتماعی بودن انسان تاکید داشت .
• وی همچنین منبع اصلی انرژی و انگیزه های بشری را میل به قدرت می دانست.  با عدم پذیرفتن مرز مشخص بین خودآگاه و و ناخودآگاه ،مکانیسم « واپس زنی » فروید را رد کرد .

• درنظریه آدلر انسان موجودی است بی همتا ، مسئول ،خلاق و انتخاب کننده که هم خوانی همه جانبه ای در ابعاد شخصیت او وجود دارد .
• آدلر انسان را ذاتا موجودی اجتماعی ،خلاق و هدف دار می داند که احساس حقارت زیر بنای رشد روانی او را فراهم می آورد و همواره وی را درجهت تفوق و برتری سوق می دهد. به عبارت دیگر هر انسانی با توجه به این هدف به جلو رانده می شود و به فعالیت هایی می پردازد که در نهایت این فعالیت ها شیوه زندگی اورا مشخص می سازد. از این رو رفتار فرد را در درون زندگی اش قابل بررسی می داند .
• به عقیده آدلر انسان سازنده سرنوشت خویش است و به تجارب خویش معنی و مفهوم می بخشد . به نظر آدلر افراد غیرعادی مریض نیستند ، بلکه انسان های مایوسی هستند که نیاز به امید و شهامت دارند .

ویژگی های اصلی نظریه آدلر :

1- احساس حقارت :

• روش روانشناسی با مسئله حقارت شروع و پایان می یابد .
• احساس خود کم بینی یا حقارت در افراد ناشی از نقص و ضعف جسمانی است .
• به نظر آدلر ،وجود ناتوانی و ضعف در همه افراد عقده حقارت ایجاد می کند .
• کوششهای بعدی آنان نیز در زندگی ، مصروف جبران یا پوشاندن آن می شود . پس حقارت اساس تلاش و موفقیت انسان است .
• از طرف دیگر ، احساس حقارت پایه و اساس تمام مشکلات ناشی از ناسازگاری روانی آدمی است .
• عقده حقارت منجر به تمایل فرد برای فرار می شود و این تمایل در عقده برتری بیان می گردد .

2- احساس برتری :

• آدلرعقیده داشت که همه افراد دارای احساس حقارت هستند . همین احساس حقارت باعث می شود که مردم در جهت از بین بردن آن و یا در جهت بهتر و برتر شدن ، تلاش زیادی را از خود نشان دهند .
• این تقلا وتلاش رقابت آمیز شخص در جهت برتر و بهتر شدن از دیگران نیست . بلکه تمایل مثبتی است برای غلبه کردن بر نقص ها و کمبودهای خود تا با کمک گرفتن از این منابع ،به تکامل فردی دست یابد.

3- روش زندگی :

• بسته به منبع و سرچشمه احساس حقارت ، فرد تلاش جبران کننده را برای بهتر و برتر شدن از خود نشان می دهد .  این تلاش شکل فردی و انحصاری خواهد داشت و در واقع نشان دهنده روش زندگی فرد است .
• به عقیده آدلر جبران احساس حقارت عادی است و ما غالبا ضعف در یک توانایی را با برتری در توانایی دیگر جبران می کنیم . جبران مفرط مفهومی است که نشان دهنده انکار فرد به جای قبول موقعیت یا تلاش افراطی کردن برای پنهان داشن یک ضعف می باشد.
• آدلر دو الگوی جبران مفرط را توضیح داده است .  آدلر عقده حقارت را برای توصیف شخصی به کار برد که احساسات ناشی از نابسندگی را اغراق آمیز می کند. عقده برتری باعث می شود شخص در خودستایی مبالغه کند تا بر احساسات ناشی از حقارت ، نقاب زند .

4 – خود آگاهی :

• آدلر با فروید در مورد وجود «ضمیر نا هشیار »و «ضمیر ناخودآگاه » مخالف است . همه اهمیت را به «خودآگاه » می دهد . عقیده دارد انسان اعمال خودآگاهی دارد و می تواند با خود نگری بفهمد که چرا رفتار وی آنگونه است که هست .

5- علاقه اجتماعی :

• آدلر معتقد است که آدمی اجتماعی به دنیا می آید و به اجتماعی بودن خود علاقمند است .  این علاقه اجتماعی در نوع آدمی فطری و ذاتی است .  تلاش برای برتری در فرد سالم به صورت حس اجتماعی و همکاری و همچنین جرات و رقابت بیان می شود .

6- غایت و هدف زندگی :

• آدلر نیز مانند یونگ نظریه خود را بر مبنای «علت غایی» بنا کرده است . یعنی بر خلاف فروید ،شکل دهی رفتارها را ناشی از هدف های انسان می داند . البته او نیز مانند فروید از اهمیت گذشته آدمی غافل نیست ، اما معتقد است که گذشته ،محدوده صحنه عمل را نشان می دهد . این اینده است که چگونگی عمل بازیگران را در این صحنه ،معین می کند.

7- خود خلاقی :

• بر خلاف فروید که رفتار را نتیجه نیروی ناهشیار مبهم می دانست . یا بر خلاف یونگ که می گفت «تجارب اولیه زندگی کنترل کنده و تعیین کننده ی چگونگی رفتا ر ما هستند » . آدلر خاطر نشان کرده است که ما قادر هستیم هشیارانه اعمال و اهدافمان را انتخاب کنیم . آدلر چنین توانایی انتخاب را «خود خلاق » نامیده که هشیارانه است و در مرکز شخصیت قرار دارد.

روش درمانی آدلر :

• در کمک به بیماران و برای تسلط بر احساس حقارتشان روشش «تشویق » بود .
• مشاوران و درمانگرانی که رویکرد آدلری را بکار می گیرند ،از فنون التقاطی گوناگون مانند:
o مهارت های مربوط به بیان مجدد ،
o بازتابش
o فنون خاص آدلری ،
o مثل تف کردن در سوپ
o اجتناب از کودک آزرده بهره می گیرند .
• همه این فنون برای تشویق مددجو و جهت دادن به تلاش های او برای دوباره هم سو سازی هدف های خود با منافع جامعه و فعالیت برای یافتن سبک های زندگی رضایتبخش تر به کار گرفته می شوند.  هر چند این انتقاد بر روانشناسی فردی وارد آمده که هدف آن فقط پرورش نوعی عقل سلیم در مددجوست و در کاربرد آن نیز نوعی ساده انگاری مشاهده می شود، اما به نظر می رسد قابلیت کاربرد و نیز عملی بودن و سودمندی آن در زندگی روزمره افراد درست به همان میزانی است که آدلر می توانست انتظار داشته باشد.

بیشتر در باره آدلر و حقارت

درمان عقده حقارت

دفع و رفع عقده حقارت
خلاصی از عقده خودکم بینی

Overcoming Inferiority Complex

• توصیه می شود ابتدا موارد زیر را مطالعه فرمایید:

احساس حقارت رفتارهای تحقيرآميزغلبه بر احساس حقارت   – عقده انواع عقده هاعقده حقارتعقده حقارت آدلراحساس حقارت و عقده حقارت

دستاوردها و عقده حقارت

Achievements and Inferiority

• هر گونه تلاش برای رسیدن به پیروزی و یا برتری، به سود زندگی است.  اما، دستاوردها، فقط یک پوسته پوششی، و مُسکّنی موقتی بر عقده حقارت هستند.

دستاوردها عقده حقارت را دفع و رفع و ریشه کن نمیکنند.

عقده حقارت در هسته وجودی جای گرفته، و درد و رنج ناشی از آن کماکان باقیست.

• ریشه کنی و غلبه بر عقده حقارت، هرگز با : پول جمع کردن،  اقتدار یا   authority ،  قدرت یا  power ، و تایید اجتماعی یا social approval مقدور نمیگردد.

• هر گونه تلاش برای کسب خود-ارزشی self-worth،  که صرفاً بر اساس دستاوردهای مادی باشد، سریعاً به دست دادن آن ارزش منجر خواهد شد .

• دستاوردهای تصدیقی و تاییدی affirmations هم به همین ترتیب عمل میکنند:

برخی مردم برای خلاصی از شرّ عقده حقارت، به تصدیق و تایید شدن روی می آورند.

مشکل تصدیق و تایید شدن در آن است که در فرد یک دروغ و خیال ایجاد می کند. 

تصدیق و تایید شدن، عقده حقارت را از بین نمی برد، عقده حقارت کماکان باقیست، 

علت زمینه ای عقده حقارت درمان نشده و برقرار است،

به همین دلیل، احساس های حقارت و خودکم بینی هرگز ناپدید نمی شوند.

*******************

انکار احساس های حقارت

Ignoring inferiority feelings

نادیده گرفتن و انکار احساسات حقارت خود،  دل مشغولی و سرگرم نگه داشتن خود،  سعی بر کتمان احساس های حقارت، قطعا به افسردگی منجر می شود:

افسردگی چیزی بیش از انکار و کتمان و نادیده گرفتن احساسات مهم نیست.

تنها راه پیشگیری از افسردگی، مواجهه با احساس های حقارت است.

راه حل نهایی درمان افسردگی ، ریشه کن نمودن عقده حقارت است.

 

مواجهه با عقده حقارت

Dealing with inferiority complex

• اول از همه باید علت یا علل حقارت را ریشه یابی و تعیین نمود.  این ریشه ممکن است بسادگیِ یک تجربهِ بد دوران کودکی باشد، مانند طرد شدن،    مانند رها و تنها گذاشته شدن،  مانند خر و احمق نامیده شدن.  مانند مسخره شدن. مانند …چیزهای خیلی بدتر … که خود فرد میداند چه بر سرش آمده. مخصوصا از طرف پدر و مادر یا برادر و خواهر بزرگتر.

• تعیین علت ریشه حقارت خود یک گام ضروری است.  این علت یابی بسیار به درمان عقده حقارت کمک می کند.  هر چه سریعتر علت یابی شود، درمان هم زودتر شروع می شود. باید سعی شود تا دوران کودکی به یاد آورده شود. تجارب بد شناسایی شود.  بسیاری از تجارب بد ممکن است بطور خودکار فراموش شده و به ذهن ناخودآگاه سپرده شده باشند.

علت فراموشی اولیه، دردناک بودن آنهاست، ولی از بین نرفته اند.

در عمق ضمیر ناخودآگاه پوشانده شده اند. به سطح آوری، به خودآگاه آوری و به یادآوردی تجارب بد هم دردناک است،

ولی چاره ای نیست، باید این طعم تلخ شربت یادآوردی را چشید. 

این درد، خوشبختانه موقتی است.

• پس از تعیین علت و ریشه یابی عقده حقارت، می توان از روش های زیر برای غلبه و دفع و رفع آنها استفاده نمود:

1. حذف « خودبدگویی»

• تغییر افکار خود با حذف بدگویی و سرزنش و منفی بافی نسبت به خود . بدگویی و منفی صحبت کردن نسبت به خود،  عبارات یا کلماتی است که علیه خود استفاده می کنید.

• جلوگیری خویشتن از استفاده از عباراتی مانند:
o من می دانم که او من را نمی پذیرد.
o من زشت هستم.
o من چاقم، من لاغرم.
o من بد لباس پوش ترین فرد در این گروه هستم.
o من ناتوانم، من …

شناخت درمانی CBT و نظریه شناختی، یک روش بسیار موثر برای این کار است.  شناخت درمانی می تواند در جلوگیری از منفی صحبت کردن و حل عقده حقارت کمک کند.


2. حذف «خودمقصربینی»

• جهل و نادانی و بی خبری دیگران تقصیر شما نیست. همیشه به خودتان یادآوری کنید که نباید خودتان را به خاطر ناآگاهی دیگری سرزنش و ملامت کنید:

وقتی که شما یک کودک یا نوجوان بودید، و کسی یا کسانی شما را احمق و … می نامیدند، نشانهِ بی ارزشی شما نیست.

• آیا واقعاً فکر می کنید که شما هیچ قدر و ارزشی ندارید؟  فقط به خاطر اینکه مثلاً یک معلم بیمار بر روی شما فریاد میزد! 

ارزش شما را فقط خودتان می توانید تعیین کنید. شما حق ندارید خود را بر اساس تجارب بد گذشته ملامت و سرزنش کنید.

شما آن زمان یک کودک یا نوجوانی بودید که هیچ چیزی در مورد جهان نمی دانستید.

ورودی ذهن و ضمیر شما، فقط پذیرای حرفهایی بود که از دیگران می شنیدید.

اگر دیگران به دلیل فرودستی و عقده حقارت خودشان، شما را احمق و یا … می نامیدند،

شما نمی بایست حرفهای بیمارگونه آنها را باور کنید و به دل بسپاید.

• هر زمان که احساس حقارت میکنید، بیماری آن افراد را بیاد بیاورید، آنقدر جملات بالا را تکرار کنید تا به الگوی تفکر ناخودآگاهتان تبدیل شوند، آنقدر تکرار کنید تا هر زمان به شما احساس حقارت دست داد، به طور خودکار و ناخودآگاه، بیاد بیماری آن افراد بیافتید.

• برای کمک به این کار همچنان می توانید از شناخت درمانی و نظریه شناختی استفاده کنید. شناخت درمانی، روشی است برای کنترل افکار خود،  برای ایجاد الگوهای فکری، با شناخت درمانی می توانید احساسات خود کنترل کنید تا از دام احساسات حقارت بار بگریزید و به آنها پایان دهید.

3. اصلاح «تصویرِ ذهنیِ خود»

• هر شخص خودش را همانند سایرین، یک شخص دیگر، و از بیرون می نگرد.  یعنی هر شخص از خودش یک تصویرِ ذهنیِ دارد،  همانگونه که نسبت به دیگران دارد، پس هر شخص خودش را بر مبنای تصویرِ ذهنیِ ای که از خودش دارد، قضاوت میکند.

• در برخی موارد، زمانی که فردی احساس حقارت دارد،  تصویرِ ذهنیِ ای که از خودش خود دارد نیز مخدوش میشود. یعنی تصویرِ ذهنیِ اش و برداشتش از خودش مبتلا به اشتباه میگردد.

• گاهی اوقات این تصویر اشتباه به طور دائمی تغییر یافته و ثبت میگردد.  این تصویر اشتباه ناشی و نتیجه تجربه احساس حقارت فرد است:

اصلاح اشتباه در تصویر ذهنی از خود، یکی از قدرتمند ترین اقداماتی است

که فرد می تواند برای مبارزه با احساس حقارت خود انجام دهد.

• احساس حقارت بر اساس یک باور غلط ایجاد شده است. مانند تفکر احمق بودن، یا زشت بودن، یا … بنابراین، اصلاح تصویرِ ذهنی از خود، قطعاً به پایان احساس حقارت خواهد انجامید.

هنگامی که خودتان را متقاعد کنید که فریب یک سری حرفهای بیمارگونه را خورده اید،

هنگامی که خودتان را متقاعد کنید که تا به حال یک باور نادرست داشته اید،

قادر خواهید بود تا از شرِ عقده حقارت خود برهید.

Inferiority Complex1

4. حذف «برچسب ها»

• حذف برچسب ها از خودتان، روش موثر دیگری برای خلاص شدن از عقده ی حقارت است. برچسب ها، واژه های توصیفی صفات بد هستند، مانند: احمق،  خرفت،  خنگ،  گیج، بزدل،  ساده لوح، بازنده، بدبخت و بدشانس، بیچاره، رقت انگیز،  پوچ، توخالی، و … خلاصی از شر این برچسب ها، توان حرکت به جلو و غلبه بر احساس حقارت میدهد.

5. باورهای جدید

• کسب باورهای جدید
• کسب و نصب باورهای جدید در مورد خود، چه با استفاده از هیپنوتیزم Hypnosis  و به روشهای پیشنهادی دیگر، مثل مطالعه و کسب آگاهی های بیشتر، روش بسیار قدرتمند دیگری برای مبارزه با عقده حقارت است.

o این کار، به تلاش بسیاری نیاز دارد.  شاید انجام آن به تنهایی برای شما ممکن نباشد.  از شخصی آگاه و حرفه ای کمک بگیرید.


6. اعتماد به نفس

• افزایش حرمت نفس self-esteem و اعتماد به نفس self-confidence کمک زیادی میکند.  اعتماد به نفس مثبت و حقارت دو قطب متضاد هم هستند.  با افزایش یکی، دیگری کاهش مییابد.

• افزایش اعتماد به نفس مثبت، قطعاً به خودارزشی ، و در نتیجه غلبه بر احساس حقارت کمک خواهد کرد.

 

Malala and the inferiority complex syndrome

عقده مسیح

عقده مسیح

«عقده مسیح» حالت روانی خاصی است که در آن فرد مبتلا عمیقاً بر این باور است که برگزیده شده تا نقش «ناجی» یا «یاری رساننده» به دیگران را ایفا کند. اما تعریف فوق را می‌توان به این شکل کامل‌تر بیان کرد:

ذهن افرادی که دچار «عقده مسیح» شده است، همیشه بین دو حالت در نوسان است؛ یا در توهم این امر هستند که از سوی نیرویی برتر برگزیده شده‌اند تا «ناجی» و «قهرمان» دیگران (ملت، سرزمین و…) شوند و موجبات رهایی‌ مظلوم از دست ظالم را فراهم آورند و دسته دوم در این توهم‌اند که چون از سوی نیرویی برتر برگزیده شده‌اند، پس به ناچار می‌بایست در زندگی دنیوی، بسیار بیشتر از دیگر افراد متحمل رنج و عذاب‌های بی‌شمار و گوناگون شوند و البته مصائب فوق را برای رسیدن به هدفی خاص با جان و دل پذیرا باشند.

بسیاری از دیکتاتورها و رهبران تندرو کشورهای دارای نظام‌های سیاسی توتالیتر، کمونیست، فاشسیت و… (قریب به اکثریت کشورهای جهان سوم) دچار عقده مسیح نوع اول‌اند و البته بسیاری از پیروان و هواخواهان آنها در چنین کشورهایی مبتلا به بیماری عقده مسیح نوع دوم هستند.
افراد گروه دوم همان کسانی هستند که به قول برخی سیاستمداران، “خودشان انتخاب کرده‌اند تا اینگونه زندگی کنند!”
به زعم این سیاستمداران، گروه دوم برگزیده شده‌اند تا علاوه بر رنج و مصیبت‌های بی پایان خود، رنج ملل دیگر را هم با هر کیفیتی -ولو به قیمت نابودی خود و خانواده و جامعه‌شان- متحمل شوند!
در این میان نکته قابل توجه، تعداد فراوان افراد مبتلا به عقده مسیح نوع دوم نسبت به نوع اول است. آنها از گروه اول بسیار خطرناک‌ترند؛ از این‌رو که گروه دوم بی‌تردید بوجود آورنده افرادی با عقده‌های مسیح نوع اول‌اند.
اما باید دانست که درمان عقده مسیح به‌ویژه نوع دوم آن، بسیار ساده و کم هزینه است: مطالعه، آگاهی، رهایی از توهمات خرافی، پذیرش اشتباهات و جبران و همچنین «مواجهه با واقعیت امور» از جمله راهکارهای اساسی و موثر در درمان فرد مبتلا است.

اغلب مبتلایان به عقده مسیح نوع اول همچون معمر قذافی، صدام حسین، انور خوجه، نیکلای چائوشسکو و بسیاری از نام‌های آشنا برای ما، شوربختانه تنها در واپسین لحظات عمر، هنگام تنبیه توسط ملت‌های تحت فرمان خود و یا مواجهه با شدیدترین مجازات‌ها و کیفرها، متوجه حاد بودن بیماری ویرانگر خود می‌شوند و در حقیقت باید گفت که در مراحل پیشرفته، این بیماری روانی واقعاً غیرقابل درمان است.

آنچه که بیشتر از هرچیز قابل تأمل می‌نماید، هزینه ها و آسیب‌های جبران‌ناپذیر و نابودکننده این بیماری برای اطرافیان فرد مبتلا است و قرار گرفتن افرادی از این دست در سطوح بالای مدیریتی کلان و یا حکومتی، منجر به نابودی منابع مالی، سیاسی و اجتماعی یک کشور و تباه ساختن زندگی نسل‌های بی‌شمار می‌گردد!

Existentialistt

آزمون کلمات فراخوان

آزمون کلمات فراخوان یونگ

آزمون تداعی کلمات

Jung’s Projection Associative

• آزمون تداعی کلمات یکی از ابداعات کارل گوستاو یونگ است.  آنچه یونگ به کار برد از یک گروه واژه تشکیل می شود که معمولاً تعداد آنها به ۱۰۰ می رسد . هر واژه به عنوان محرک به کار می رود.

پیش از کاربرد آن، به تست شونده توضیح داده می شود که یک سری واژه ها به آهستگی برایش خوانده می شود و او باید پس از شنیدن هر واژه، با به زبان آوردن واژه ای که همان لحظه به ذهنش می رسد، واکنش نشان دهد.

آزمون کلمات فراخوان یونگ را می توان نتیجه سه جریان فعال روان شناسی آغاز قرن بیستم دانست.

1. روان شناسی تداعی گر،

2. روانکاوی

3. علامت شناسی روانپزشکی.

• یونگ با برداشتی که از این نظریات داشت، به مرور معتقد شد که نزد افراد بهنجار نیز دو گرایش متضاد درونگرایی و برونگرایی به فراوانی یافت می شود، به گونه ای که برخی از افراد برونگرا (مشابه مانیک) و برخی دیگر دارای رفتار درونگرا (مانند حالات اسکیزوفرنی) هستند.

• برونگراها بازداری کمتری دارند و تداعی کلمات نزد آنها به فراوانی و به سادگی انجام می شود. در صورتی که درونگراها انفصال کلامی بیشتری دارند و قفل ماندگی و جملات دو پهلو در آنها بیشتر دیده می شود.

این برداشت ها بالاخره منجر به ابداع آزمونی شد که ما امروز می توانیم آن را اولین آزمون فرافکنی شخصیت بدانیم.

روش اجرای آزمون

o در حالی که تست شونده در وضعیت راحتی قرار گرفته است، آزمونگر کلمات آزمون را یک به یک و به طور شمرده برای او می خواند.  از آزمودنی درخواست می شود به محض شنیدن هر کلمه اولین کلمه ای را که در او متداعی می شود، یادداشت نماید.  کلمه ای را که آزمونگر بیان می کند، اصطلاحاً کلمه القا کننده و کلمه ای را که آزمودنی بیان می کند کلمه القا شده مینامند.  بعد از اجرای تمام کلمات، اجرا کننده یک بار دیگر کلمات هر فهرست را به همان شیوه قبلی اجرا می کند تا ببیند آیا آزمودنی قادر به یاد آوری کلمات پاسخ های خود هست یا نه؟

روش های تحلیل

• روش یونگ در کاربرد آزمون این بود که هر گاه در واکنش آزمودنی تأخیری روی می داد از او می پرسید علتش چه بوده است. او با شگفتی متوجه شد که آزمودنی از تاخیر خود در پاسخگویی بی خبر است و به موردی اشاره می کند که در برابر واژۀ اسب یک دقیقه مکث کرد. پژوهش بعدی نشان داد که شخص مورد نظر خاطرۀ بدی از اسب دارد که از خاطره اش به کلی محو شده بود.

بنابراین یونگ دریافت هر گاه شخص در پاسخ دادن به واژه ای تأخیری بیش از اندازه دارد، نمایندۀ ارتباط آن واژه با خاطره ای در ناخودآگاه یا عقیده ای در فرد می باشد.

• تکرار واژه های محرک یا ناتوانی در ارائه واکنش نیز نشانه وجود عقده ای در شخص است. یونگ ضمن کاربرد این آزمون متوجه واکنش های گوناگون آزمودنی هایی بود که نشان میدادند واژه در آنان سبب بروز واکنش عاطفی شده است

واکنش هایی که یونگ آنها را شاخص های تنش عاطفی دانست عبارتند از:

1- واکنش تأخیری:

o تأخیر در واکنش، نماینده ارتباط واژه محرک با عقده ویژه ای است.  در این موارد آزمودنی که تهییج شده است نمی تواند واژه ای به زبان بیاورد.  علت این نیست که وی قدرت فکر کردن را ندارد بلکه به علت تداخل حالت هیجانی است.

2- واکنش های متعدد:

o هنگامی که آزمودنی در پاسخ به جای یک واژه، از واژه های متعدد استفاده می کند ناشی از ناتوانی در مهار واکنش خویش است.  در چنین مواقعی آزمودنی خیلی سریع واژه ای را بیان می کند.  ولی چون فکر می کند این واژه ممکن است اثری از هیجان درونیش را به آزماینده نشان دهد، بی درنگ می کوشد آشفتگی خود را با بیان واژه های گوناگون بپوشاند.

3- واکنش شخصی:

o زمانی که آزمودنی در برابر واژه های عینی پاسخ های شخصی می دهد که نماینده تمایل «من» ایگوی خود می باشد، برای نمونه زمانی که واژۀ پول برای او خوانده می شود، پاسخ میدهد: ”ای کاش مقداری از آن را داشتم “ . یا در برابر واژه خوشبختی می گوید: آن را باور نکن.

4- تکرار واژه محرک:

o تکرار واژه محرک حاکی از آن است که واژه معنای ویژه ای برای آزمودنی دارد و تکرار آن نوعی حالت دفاعی است. آزمودنی می کوشد از طریق تکرار واژه فرصت بیشتری را برای پاسخگویی بیابد.

5- مکررگویی بی تناسب:

o نشان دادن واکنش یکسان در برابر محرکهای گوناکون است.  یونگ زنی را مثال می زند که در پاسخ گویی به گروه ۱۰۰ تایی واژه ها  ۱۰ بار واژه (طولانی) را بکار برده بود . در حالیکه این واژه ارتباط منطقی با واژه های محرک را نداشت. بررسی آشکار کرد که واژه طولانی به مشکلی که آن زن با آن روبروست مربوط می شود، او طی پاسخ هایش گفته بود که وی و شوهرش به مدت “طولانی” کار کرده بودند تا قدری پول پس انداز کنند و خانه ای بسازند. وقتی پس از زمانی “طولانی”ساختن خانه را شروع کردند پولشان را از دست می دهند، بنابراین مجبور می شوند دوباره مدتی “طولانی” صبر کنند تا باز بتوانند پول لازم را پس انداز کنند.

• یونگ نشانگان وجود عقده را در آزمون خود به شرح زیر خلاصه می کند :

1- طولانی شدن زمان پاسخ
2- فراموش کردن واژه فراخوانده شده
3- تکرار کلمه فراخوان
4- گفتن بیش از یک کلمه
5- ترجمه واژه
6- آهسته تکرار کردن واژه
7- گفتن کلمات نامربوط
8- بیان خاطره جای کلمه
9- در جا ماندگی
10- فقدان تداعی

فهرست اول

1- سر 2- سبز 3- آب 4- گزیدن 5- فرشته 6- دراز 7- کشتی 8- چیدن 9- آدم 10-مهربان 11- میز 12-خواهش کردن 13- حکومت 14- لجباز 15- نهال 16- رقصیدن 17- دریا 18- مریض 19- غرور 20- پختن 21- جوهر 22- بدجنس 23- سوزن 24- شناکردن 25- مسافرت 26- آبی 27- نان 28- تنبیه کردن 29- چراغ 30- ثروتمند 31- درخت 32- اواز خواندن 33- ترحم 34- زرد 35- کوهستان 36- مردن 37- تنها 38- تازه 39- عادت 40- سوار شدن 41- حصار 42-حیوان 43- دفتر 44- تحقیر کردن 45- دندان 46- نادرست 47- مردم 48- احساس کردن 49-کتاب 50- اشتباه 51- قورباغه 52- جدا شدن 53- گرسنگی 54- سفید 55- بچه 56- دقیق بودن 57- خانه 58- غمگین 59- هلو 60- ازدواج کردن 61- بز 62- عزیز 63- شیشه 64- مزاحم شدن 65- قسمت 66- بزرگ 67- هویج 68- نقاشی کردن 69- جادو 70- پیر 71- گل 72- زدن 73- جعبه 74- وحشی 75-خانواده 76- شستن 77- گاو 78- خارجی 79- سعادت 80- دروغ گفتن 81-شریف 82- تنگ 83- برادر 84- ضرر زدن 85-کلاغ 86- نادرست 87- اضطراب 88- بوسیدن 89- آتش 90- کثیف 91- در 92- انتخاب کردن 93- علف 94- آرام 95- ماه 96- مسخره کردن 97- پنبه 98- سگ 99- سبد 100- خوابیدن

فهرست دوم

1- زغال 2- ملایم 3- آواز 4- حدس زدن 5- درد 6- تنبل 7- حورشید 8- خندیدن 9- قهوه 10- هوا 11- گشاد 12- بردن 13- قصد 14- بشقاب 15- خسته 16- دزدیدن 17- میوه 18- چشم 19- قوی 20- خلق کردن 21- تور 22- پَست 23- خم شدن 24- سوت زدن 25- هدف 26- گرم 27- دست 28- بیدار کردن 29- سیب 30- بد 31- دهان 32- دیدن 33- تخت 34- لایق 35- خطر 36- ملاقات کردن 37- کارگر 38- بلند 39- پا 40- به هم زدن 41- راه 42- گرد 43- خون 44- آشکار کردن 45- پیش بینی 46- خوشحال 47- بازار 48- فراموش کردن 49- طبل 50- ازاد 51- اتومبیل 52- خوردن 53- بی ادبی 54- زود 55- بخاری 56- لذت بردن 57- پستور 58- ساده 59- گردن 60- خواستن 61- سنگ 62- اشراف 63- چرخ 64- دوست داشتن 65- سفال 66- ملایم 67- حریص 68- جستوجو کردن 69- سقف 70- خوب 71- برگ 72- شکایت کردن 73- سخت 74- اعتماد 75- ایستگاه ترن 76- خزیدن 77- انباری 78- مفید 79- جنگل 80- فهمیدن 81- تکلیف 82- کاناپه 83- کر 84- دادن 85- شرافتمند 86- پایان 87- مار 88- پرداخت کردن 89- عشق 90- رستوران 91- مودب 92- حمل کردن 93- سرباز 94- آینه 95- پر 96- نوشتن 97- دلیل 98- استخوان 99- خوب 100- تنبیه کردن

منابع :
آزمون های فرافکن شخصیت. انتشارات علامه طباطبایی.
اصول سنجی و روان آزمایی. انتشارات رشد.
ارزشیابی شخصیت، نشر ساوالان.