گزیده ای از بابک صحرایی

لالایی ماه محکومم لالایی،  گل غمگین محرومم لالایی

لالایی که هنوزم بی گناهی، لالایی زندگی زندون گاهی

تو معصومی ، تو خوبی ، تو حریری، نباید پشت دیوارا بمیری

بخواب آروم داره بارون میگیره، زمستون داره از کوچه ها میره

چی شد که گم شدی توو این شب سرد؟ کی هنگام شکفتن پرپرت کرد؟

نمیخوام چشماتو ابری ببینم، نمیخوام روزی به سوگت بشینم

لالایی غنچه ی پونه لالایی، بدون که شب نمیمونه لالایی

لالایی هر غمی که خوندنی نیست، همه دردای ما که گفتنی نیست

من دیگه دیوونه نیستم،خوبِ خوبم نازنینم،دیگه رویایی ندارم،حتی خوابم نمی بینم

من دیگه دیوونه نیستم،یک کمی فقط شکسته م،این روزا از بس که مُردم،یک کم از زندگی خسته م

من دیگه دیوونه نیستم،من دیگه دیوونه نیستم،

دیگه فهمیدم که شادی،هیچ زمانی ابدی نیست،تنهایی و غصه خوردن،خیلیم حس بدی نیست

یاد گرفتم ذیگه ماهُ،با تو اشتباه نگیرم،از رو عادته که گاهی،گریه می کنم می میرم

من دیگه دیوونه نیستم،من دیگه دیوونه نیستم

می دونی بدون چشمات،یه کمی زندگی سخته،زیر بار بی پناهی،طاقت خستگی سخته

خوبم اما گاهی وقتا،یه جورایی بی قرارم،توی این دنیا به هیچکی،دیگه هیچ حسی ندارم

من دیگه دیوونه نیستم،دیگه دستاتو نمی خوام،این روزا خیلی شبیهِ،همه آدمای دنیام،

آدمایی که یه عمره،گم شدن تو سایه ی هم،تنها دل خوشی همینه،که دیگه دیوونه نیستم

من دیگه دیوونه نیستم،من دیگه دیوونه نیستم

از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ، گریه کردم و نوشتم نازنینم یا تو یا مرگ

به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار، تو با خنده ای نوشتی هم قفس خدانگهدار

بنویس مهلت موندن یه نفس بود، سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم، سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم

من که تو بن بست غربت زخمی از آوار پاییز، فکر چشمای تو بودم با دلی از گریه لبریز

شب عاشقونه ی من که حروم شد، مهلت بودن با تو که تموم شد

ندونستم باید از تو می گذشتم، وقتی از غربت چشمات می نوشتم

بنویس مهلت موندن یه نفس بود، سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم، سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم

تو می تونی ازم رد شی بری و غرق فردا شی، تموم دلخوشیم اینه که گاهی یاد من باشی

 من این احساس و این حالو به چشمای تو مدیونم، برو عشقم، برو جونم، منم یاد تو می مونم

 تو یک جوری به قلب من به تقدیرم گره خوردی، که روحم رو به دنیای غریب و دیگه ای بردی

 تموم آرزوم اینه همه مرزا رو بردارم، از اینم دربدرتر شم من این تقدیرو دوست دارم

 اگه دریای بین ما پره از وحشتی مبهم، برای تو، به عشق تو، به هر توفانی تن میدم

 اگه گردابه من موجم که سر به صخره می کوبه، ببین مشتاق این حالم که از تو مردنم خوبه

 

فقط تو نیستی که منو شکستی،فقط تو نیستی که باهام نموندی،

تو این شبو روزای بی هیاهو،فقط تو نیستی که منو سوزوندی

من همیشه به هر کی دل سپردم،ازش فقط  یه خاطره برام موند،

این همه تنها شدن و شکستن،منو دیگه از هر چی عشقه ترسوند

فقط تو نیستی که شبونه رفتی،فقط تو نیستی که دروغ می گفتی،

نمی دونم شاید یه روز که دور نیست،تو هم به حال و روز من بیوفتی

انگار که سر نوشت من همینه،من از تو هیچ گلایه ای ندارم،

حتما خودم مقصرم عزیزم،یه عمریه همیشه بی قرارم

شب‌ها که بغض می‌کنی دنیا سکوت می‌کنه،زمان به صفر می‌رسه زمین سقوط می‌کنه

شب‌ها که بغض می‌کنی به مرز مرگ می‌رسم،به گریه کوچ می‌کنم ببین چه‌قدر بی‌کسم

دریایی از آرامشی، من طرحی از خروش رود،زیباترین شعر جهان، چشمان غمگین تو بود

ما از کدوم ساعت شب درگیر این تولدیم،که دیر به هم رسیدیم و بی‌وقفه شکل هم شدیم

تو که به غنچه کردن گل‌های باغچه دل‌خوشی،از عمق خاکستر شب چه‌گونه شعله می‌کشی؟

فرصت بده گریه کنم که بی‌نهایت عاشقم،فکر گریز از شب و توفان این دقایقم

بگو کجای زندگیم گم شده بودی عشق من،که خاطرات من همه در تو خلاصه می‌شدن

ممنونم از عشق تو یک لحظه تنهام نذار،حالا که شب گم شده اشکامو طاقت بیار

خوشحالم از اینکه تو بی وقفه سهم منی،به خونه خو می کنی به دریا دل می زنی

ممنونم از چشمات ممنونم،من راز اشکاتو می دونم،هم پای این رویا می مونم،

خوشبختی آسون نیست می دونم،از چشمات ممنونم ممنونم،می ترسم از اینکه تنها شیم،با هم نه، دیوار هم باشیم،

پایان این راهو می دونم،من با تو تکرار بارونم،از چشمات ممنونم ممنونم،

هر لحظه سمت تو برمی گردم،من با تو فردامو پیدا کردم،می خندی همرنگ بارون میشی،با بغضم همخون میشی

وقتی که می خندی آروم میشم،با بوسه به شادی محکوم میشم،خوشحالم تو اوج آوازم باش،پایان پروازم باش

لمس خوشبختی همینه اینکه دستاتو گرفتم،اینکه دلشوره ندارم واسه فرداهای مبهم

لمس خوشبختی همینه اینکه خیره ای به چشمام،اینکه آرومم و دیگه از خدا هیچی نمی خوام

من به یک نگاه تو دلم خوشه،من به خنده های تو دلم خوشه

من به اینکه گاهی آهسته بگی،همه چیم برای تو دلم خوشه

پیش آرامش چشمات زندگی یه جور دیگه س،منم و قشنگیای حس یک عشق مقدس

تو که هستی بیقرار مرگ لحظه ها نمیشم،شادم از باور اینکه من دیگه تنها نمیشم

با تو هر ساعت عمرم یه جهان خاطره میشه،هرچی دیواره به دورم ناگهان پنجره میشه

تو یه رویای عجیبی یه ستاره یه نشونی،واسه من این من مرده مثل معجزه می مونی

 

 لحظه ی تلخ جدایی یادته،باد سردی توی خونه می وزید،همه ی اتاقو مه گرفته بود، دیگه دنیا داشت به آخر می رسید

 لحظه ی تلخ جدایی یادته، وقتی که آروم کنارت اومدم،خورشید انگار سر تو ابرا می کوبید،وقتی که بوسه به دستات می زدم

تو که رفتی دیگه شب تموم نشد،پنجره واسه همیشه بسته موند،حتی آینه هم با من غریبه شد،  یه غمی تموم دنیامو سوزوند

 بعد تو ساعت کهنه ی اتاق، دیگه هیچ زمانی رو نشون نداد،میون مرداب این دقیقه ها،  حتی مرگم به سراغم نمیاد

 نمی تونم وقتی بارون می باره،  چشمامو یه لحظه رو هم بذارم،رو بخار شیشه های پنجره،   می نویسم هنوزم دوست دارم

نازنینم خداحافظ من دیگه بر نمی گردم،بسه هرچی که کشیدم بسه هرچی گریه کردم

 نازنینم خداحافظ دیگه این جا جای من نیست،رسم زندگی تو این جا چیزی جز تنها شدن نیست

وقت رفتن آسمون هم مثه من از هم می پاشه،خیلی سخته که یه آدم این قدر غریبه باشه

 میرم اما نمی دونم چجوری طاقت میارم،من تو کوچه های این شهر جوونیمو جا می ذارم

 هیشکی نیست که وقت رفتن پشت سرم اشکی بریزه،جاده ای که پیش رومه جاده مرگ و گریزه

 نازنینم خداحافظ من گلایه ای ندارم،تنها من نیستم که این جا به شب و گریه دچارم

 نازنینم خداحافظ سرنوشت من همینه،باید از این جا برم تا کسی بغضمو نبینه

 

خودمو گم کردم و اون منِ دیروزو،این که توی آینست خود منم یا تو

  خودمو گم کردم کجا نمیدونم،خسته شدم از این روح پریشونم

  اسیر دنیایی تاریک و بی نورم،به هر طرف میرم باز از خودم دورم

  دنبال دستای پاک تو میگردم،کجا برم وقتی خودم و گم کردم

 ندایی تو قلبم از عاشقی میگه،کسی رو غیر از تو نمیشناسم دیگه

 نگو دیگه وقتی برای موندن نیست،کسی به غیر از تو تو دنیای من نیست

 فقط نگاهم کن برای یک لحظه،عشقم به تو دیگه حقیقتی محضه

 من کی نگاهت رو از خاطرم بردم،من که بدون تو هر ثانیه مُردم

 نگو دیگه وقتی برای موندن نیست،کسی به غیر از تو تودنیای من نیست

 من کی نگاهت رو از خاطرم بردم،من که بدون تو هر ثانیه مردم

 خودم و گم کردم و اون منِ دیروزو،این که توی آینست خود منم یا تو

 خودم و گم کردم کجا نمیدونم،خسته شدم از این روح پریشونم

 اسیر دنیایی تاریک و بی نورم،به هر طرف میرم باز از خودم دورم

 دنبال دستای پاک تو میگردم،کجا برم وقتی خودم و گم کردم

نگاهت می کنم شاید،هنوزم عاشفم باشی،کجا پر میکشی از من،تو که میترسی تنهاشی

نگاهت می کنم شاید،شب از عشق تو زیبا شه،یه چیزی مثل دلتنگی،تو چشمای تو پیدا شه

همین که عشقو می فهمی،همین که با تو همدردم،نمیشه یا نمی تونم،یه لحظه از تو برگردم

هنوز دستاتو میگیرم،هنوزم بی تو میمیرم،اگرچه از تو دل کندم،اگرچه از تو دلگیرم

من و تو تازه گل کردیم،حالا که وقت رفتن نیست،به جز دلواپسی حسی،تو فرداهای بی من نیست

نگاهت می کنم شاید،نتونی بگذری از من،هنوزم با تو خوشبختم،تو اوج عشق و دل کندن

یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم،یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم

یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی،تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی

تا دستای تو راهی نیست دارم از گریه کم میشم،تو مرز بین من با تو دارم شکل خودم میشم

مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی،تو از دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی؟

نمی دونم کجا بودم که رویاهامو گم کردم،که می سوزم که می میرم اگر که از تو برگردم

خودم بودم که می خواستم همه دنیای من باشی،ببین غرق توام اما هنوز می ترسی تنها شی

یه احساسی به تو دارم یه جوری از تو سرشارم،یه کم این حسّو باور کن که بی وقفه دوست دارم

یه احساسی به تو دارم شبیه عشق و دل بستن،تو هم مثل منی اما یه کم عاشق تری از من

به من شک کن اگه پروانه ای رو،یه روز از خواب یک غنچه بگیرم،اگه پرپر شدن های گلا رو،ببینم اما از گریه نمیرم

به من شک کن اگه هنگام بارون،روی یک پنجره پرده کشیدم،اگه همگریه هام از غم شکستن،ولی من زنده به مقصد رسیدم

نازنینم مگه میشه ماهو از برکه ها خط زد،روی هر روزن پرواز یه علامت غلط زد

مگه دریاچه می تونه خواب قوها رو نبینه،نازنینم مگه میشه آسمون به گل بشینه

عزیزم گریه کن ، آروم می گیری،چرا از خواب این خونه نمیری،به من هدیه بده ستاره ها رو،که پرپر میشه شب تو چشمای تو

چه پل هایی که بین ما شکستن،تا ما از غربت همدیگه رد شیم،بیا بغض همه گذشته ها رو،به لبخند فراموشی ببخشیم

 

به من بگو کجا به خنده می رسیم،حالا که زندگی تکرار ماتمه،همه هراس من از اینه که چرا،هنوز توی نگات یه بغض مبهمه

 با تو دقیقه هام بی گریه میگذرن،رو ظلمت شبم پنجره ای بذار،توی کدوم غروب پناه من میشی،وقتی که گم شدم تو دست انتظار

 دستات تجسم عشق و نوازشه،که تو نهایت آرامش منی،از سقف سرد شب روشنی می چکه،نگام که می کنی لبخند که می زنی

 احساس داشتنت شیرینه و غریب،پیش تو حتی از ابرا سبکترم،اون لحظه که نگات خیره س به آسمون،می تونم از خودم از گریه بگذرم

با تو از دریاچه ی نور از دل جنگل گذشتم، گفتی هر عشقی میمیره اما از تو برنگشتم

میخواستم تا دنیا دنیاست ما به عشق هم بنازیم، توی مرز ماه و دریا قصری از صدف بسازیم

طوفان گرفت و چه ساده شکستی، اما چشاتو رو بغضم نبستی

عمرم گذشت و هنوز که هنوزه، سلطان قلبم تو هستی تو هستی

یادمه رنگ نگاهت رنگ رویاهای من بود، سبزه زاران تو چشمات تنها جای گم شدن بود

اسم تو طعم عسل بود تو هراس غربت من، هنوزم وقتی میخندی غصه ها فرو میریزن

گل گلخونه ی من یکی یک دونه ی من، روی دلتنگی شب پرده بنداز

بی تو بارون نمیاد همه دنیا قفسه، تو به من هدیه بده پر پرواز

من تو خوابای گذشتم که پر از شوق جنون بود، تو رو توی باغی دیدم که پر از بغض خزون بود

مثل یه دریا هنوزم غرق طوفان نگاتم، خیلی وقته عاشقم من عاشق سادگی هاتم

هر عشقی میمیره، خاموشی میگیره، عشق تو نمی میره،

ما عاشق میمیونیم، با عاشق میمیریم، جرم ما این تقدیره،

مثل یه سایه کنارت میام آروم پا میزارم، زندگیمو رویا هامو توی چشمات جا میزارم

گاهی خوشبختی یه رازه یه بهونه واسه بودن، ای خدا آه ای خدا کاش گوش بدی به دردای من

وقتی یه باغ زخمی به ابرا چشم میدوزه، آدم دلش می سوزه، ای خدا ای خدا

با سرنوشت و تقدیر هرگز نمیشه جنگید، دنیا هنوز دو روزه، ای خدا ای خدا

 

هنوزم دستای گرمت جای امنی واسه گریه‌ست،تو قشنگی مثل بارون، من دلم پر از گلایه‌ست

هنوزم تو این هیاهو توی این بغض شبونه،من و گنجشکای خونه دیدنت عادتمونه

پشت پنجره هنوزم چشم به راهت می‌شینم،ای که بی‌تو خودمو تک و تنها می‌بینم

ما دو تا پنجره بودیم گفتی که باید بمیریم،دیوارا همه خراب شد ولی ما هنوز اسیریم

ما هنوزم مثل مرداب مست آینه کویریم،ما همونیم که می‌خواستیم خورشیدو با دست بگیریم

گریه هام حروم شدن کاری بکن،چشم من بیا من‌و یاری بکن

وقتی که به تو رسیدم هنوزم آهو نفس داشت،هنوزم چلچله انگار تو چشاش غم قفس داشت

غزلک گریه نمیکرد تو شبای بی چراغی،من‌ و تو هم قصه بودیم از ستاره به اقاقی

حالا اما دیگه وقت رفتنه،جاده اسم منو فریاد میزنه

حالا من موندم و یاد کوچه های خالی و خیس،یاد خونه ای که دیگه خیلی وقته مال ما نیست

اگه خاموشم و خسته اگه از تو دورِ دورم،تکیه کن به من غریبه من یه کوه پُر غرورم