خشم: خشم به حسی که انسان در شرایط نامساعد و در مقابل اتفاقات بیرونی که تعادل روانی او را برهم زده، تجربه می کند، گفته میشود.

عصبانیت: واکنشی ارادى است که فرد در برابر احساس خشم نشان میدهد.

تنفر: شدیدترین نوع خشم احساس تنفر است.

خشم غیر ارادی، ولی عصبانیت ارادی و انتخابی است.

خشم، احساس و هیجان است، ولی عصبانیت رفتار.

احساسِ خشم یک فرد ممکن است برای دیگران قابل مشاهده نباشد، اما عصبانیت برای دیگران قابل مشاهده است.

خشم و عصبانيت و توقع

خشم عصبانيت توقع

خشم:

خشم به حسی که انسان در شرایط نامساعد و در مقابل اتفاقات بیرونی که تعادل روانی او را برهم زده، تجربه می کند، گفته می شود. به عبارتی خشم یک احساس و هیجان است و یک حال درونی است نسبت به حادثه ای که در بیرون دارد اتفاق می افتد.

خشم، احساس بدی است و زمانی رخ می دهد که موضوعی یا اتفاقی پیش آمده و موجب شده ما به آرزو، هدف، خواسته، نیاز یا حق مان نرسیم. یعنی موضوع خشم در رابطه با انتظارها و توقع های ماست. ما خشمگین می شویم زمانی که انتظار رویدادی یا موردی را داریم که بشود یا نشود. خشم هر چند كاملاً إرادى نيست ولى ميتوان تعداد بروز انرا كمتر نمود.

عصبانیت و پرخاشگرى:

عصبانیت واکنشی ارادى است که فرد در برابر احساس خشم نشان می دهد. عصبانیت یک رفتار بوده و چگونگی بروز آن بر اساس آموخته ها و یادگیری های قبلی فرد می باشد. مثلاً ما جلوی منبع قدرت، مانند پلیس ( غير ارادى) خشمگین می شویم ولی ( ارادى ) عصبانی نمی شویم.

توقع:

چشم داشت و انتظار داشتن، به معنی انتظارِ کاری یا امری را از کسی داشتن است. انتظار همیشه براساس شناخت است یعنی زمانی ما از کسی یا چیزی انتظاری را داریم که آگاهی داشته و می‌دانیم توانائی انجام اون امر را دارد. توقع نوعی انتظار ذهنی و روحی از کسی یا چیزی است براساس شناختی که از او داریم. حالا اگه شناخت ما نسبت به امور نادرست باشه موجب توقعات بی‌جا خواهد شد. پس توقع يك امر حسی و فرهنگی و بر خواسته از نظام اجتماعی یک جامعه است. همه ما به نوعی از خود و ديگران توقع داریم. بدون اینکه این حس را واقعا درک کرده و بشناسیم. شاید بتوان گفت توقع داشتن یعنی توجه‌ ما تنها معطوف به نیازهای خودمان است و بس. بدون اینکه توجهی به احساس و خواسته طرف مقابل داشته باشیم.

داشتن توقع و انتظار حتی در بهترین حالت آن یعنی برآورده شدن توقع‌ و انتظاراتمان همواره با شادی، رضایت و هیجان‌ همراه نبوده و نخواهد بود. توقع نداشتن، نکته اخلاقی بسیار مثبتی است. اما چه تعداد می‌شناسید که این حس توقع، انتظار و چشم داشت را نداشته و یا آن را تجربه نکرده باشند. رابطه‌ برپایه توقع نمی‌تواند، چندان لذت‌بخش و پایدار باشد و شاید به گونه‌ای عذاب‌آور نیز باشد.

ریشه توقع و چشمداشت در عدم آگاهی و شناخت است و در أفراد مغرور و خودخواه، بستگى به درجات آن، بيشتر ديگه ميشود.

خودخواهى.

تعاملات انسان در زندگی پیچیده امروزی باعث شده است که نحوه نگرش به خود متحول شود، زندگی مدرن، عناصر و ابزارهایی را به انسان تحمیل کرده است که مستقیم و غیر مستقیم روابط خود را با دیگران تحت تأثیر قرار می دهد؛ در این فرآیند انسان برای حفظ منافع خود، دفع خطر، رفع احساس تهدید و ایجاد پناهگاه امن، گویی راه دیگری جز فربه کردن حس خودخواهی پیدا نکرده است. به عبارت دیگر فرد برای پیگیری اهداف و اغراض خود به خودخواهی دامن می زند.

نکته این جاست که مرز خود دوستی با خودخواهی از چگونگی تعاملات اجتماعی فرد مشخص می شود. عملکرد فرد خودخواه باعث ایجاد ترس، تهدید یا آزار یا پایمال شدن حقوق دیگران می شود و باید مانع از رشد آن شد. در مقابل عملکرد فردی که خود را دوست دارد باعث رشد و شکوفایی روانی، اجتماعی و فردی می شود بدون این که مانعی سر راه دیگران ایجاد کند و این ویژگی پذیرفته شده است.

خودخواهى نيز از عدم آگاهى و شناخت و در واقع از روياپردازى بجاى واقع بينى ناشى شده و براى كاهش آن بايد:

۱. بپذیرید که خودخواه هستید زیرا اگر این اولین قدم را طی نکنید برای روبه روشدن با آن به آمادگی کامل نرسیده اید. این گام بسیار دشوار است و صداقت زیادی می طلبد. لازم است چند روز به رفتار و حرکات خود بیندیشید و رفتارهای خودخواهانه را تشخیص دهید.

۲. بپذیرید که بعضی خصوصیات شما ناپسند است. همه ما از ناراحتی و رنج کشیدن دوری می کنیم، البته می توان همچنان خودخواهانه زندگی کرد اما برای رشد و تکامل باید سختی کشید.

۳. یاد بگیرید که تا نبخشید نمی توانید خودخواهی را از خود دور کنید. بخشنده باشید و بدون داشتن توقع، نیکی کنید. ممکن است احساس کنید مورد ظلم واقع شده اید اما باید بدانید انسان فطرتا بخشنده است و هر قدر انسان ببخشد، عملکرد او به انسانیت نزدیک تر می شود. بنابراین در لحظات حساس و دشوار زندگی، تصمیمات درست بگیرید.

۴. در برابر خودخواهی دیگران صبور باشید. ممکن است در راه مبارزه با خودخواهی تنها باشید و اطرافیان همچنان خودخواهانه به زندگی ادامه دهند. با آن ها صبور باشید و از رفتارهای آنان، عمق زشتی خودخواهی را دریابید.

هیجان خشم

خشم

خشم يك نوع هیجان است.

کسانی که در ابراز خَشم تفریط می‌کنند به اختلالات روانی بسیاری به‌ویژه افسردگی، خودکشی، اختلال سیستم ایمنی و سکته‌های قلبی و عروقی مبتلا می‌شوند.

هیجان‌های مختلفی در طول زمان با توجه به موقعیت‌های مختلف زندگی بر انسان وارد می‌شوند.

بسیاری از هیجان‌ها کارکردی کاملاً زیستی و تکاملی دارند و در راستای حفظ وجود بشر هستند.

یکی از مهمترین هیجانات خَشم است، خَشم حالتی هیجانی ناشی از احساس از بین رفتن و پایمال شدن حق و تلاش فرد برای اعمال قدرت جهت بازگرداندن حقوق از دست رفته خویش است.

فشارهای محیطی عامل اصلی بروز خَشم و عصبانیت است.

از اینرو، این افراد باید ضمن اینکه حتی‌الامکان از قرار گرفتن در شرایط بروز خَشم و عصبانی شدن خودداری کنند، باید نحوه مدیریت و کنترل خَشم را نیز بیاموزند تا در مواقع حساس بتوانند از عهده شرایط بحرانی خاص رفتاری که ممکن است زمینه‌های بیماری آن‌ها را فراهم کند، برآیند.

معمولاً، نادیده گرفته شدن، طرد شدن، بی احترامی دیدن موجب جریحه دار شدن احساسات انسان گردیده و خَشم را به دنبال دارد و همین خَشم نیز موجب رنجاندن دیگران توسط فرد می گردد.

در طبقه‌بندی واکنش‌های افراد نسبت به خشم، 3 طبقه عمده وجود دارد.

١-طبقه اول واکنش‌های کاملاً افراطی در خشم است به گونه‌ای که فرد به صورت پرخاشگرانه و ویرانگر به ابراز هیجانات منفی پرداخته و آسیب‌های جسمانی، احساسی و روانی به خود و دیگران وارد می‌کند.

شخصی که قادر به مدیریت و کنترل خشم خود نیست ، آن را با دشمنی ، کینه توزی ، تندخویی و بدبینی همراه می کند و چه بسا ممکن است دست به کارهای خطرناک پشیمان کننده ای بزند. این زنجیره نمایش رفتاری استرس ، غالباً بسیاری از ابعاد افراد خیانت دیده را تحت الشعاع قرار می دهد .

٢- در ابراز خشم متعادل، فرد با رعایت ملاحظات اجتماعی و نیز سلسله مراتب موقعیتی خود به ابراز درست و کنترل شده هیجان خود می‌پردازد تا بتواند علاوه بر احقاق حق خود، از آسیب‌زدن به دیگران پیشگیری کند.

٣- در حالت‌های تفریطی خشم، فرد به میزان بسیار ضعیفی در مواقع لزوم به واکنش می‌پردازد و حتی در بسیاری موارد واکنشى ندارد.

اجتناب از خشم

این گروه از افراد، از خشم خود یا دیگران می ترسند. برای آنها بروز خشم مساوی است با از دست دادن کنترل. این گروه وقتی از خشم اجتناب می کنند، احساس آرامش و ایمنی دارند. آنها بدلیل اعتماد به نفس پایین، احساس خشم را حق خود نمی دانند و می ترسند با ابراز خشم، دیگران آنها را طرد کنند و روابطشان لطمه بخورد.

نیاز به خشم

فرزانگی بالینی

خشم

خَشم یک احساس بدخیم عاطفی انسانی است. اهریمن خَشم آشکارا در بسیاری از سنن و مذاهب محکوم شده است.
برخی متخصصان سلامت روانی، از خَشم بدگویی و بدفهمی دارند. خَشم و غضب را احساسی کاملاً منفی، مخرب، خطرناک و غیر منطقی میدانند. متخصصان به دنبال سرکوب خَشم در بیماران خود از هر طریقی برمی آیند.

• موارد بالا یک اشتباه بزرگ است!
• شما حق دارید که خشمگین شوید!
• شما به خَشم نیاز دارید!
• هنگامی که با خَشم به درستی برخورد شود، خَشم یک منبع قدرت، انرژی و توانمندساز حیاتی است!

• البته، خَشم می تواند ویرانگری مخرب و خطرناک باشد.
• در اغلب اوقات، خَشم می تواند نشانه اختلال و پاتولوژیک باشد.
• گاهی اوقات برای کنترل خَشم به مداخله روانی، مانند دارو یا بستری شدن در بیمارستان نیاز است

• ولی انکار، فرار و جلوگیری از بروز خَشم و خشونت، و سرکوب خَشم به جای پرداختن به آن، خطرناک تر است.

• آنچه باید کرد:

o به رسمیت شناختن و اعتبار بخشیدن به خَشم است،
o اعمال روشهایی برای اعلام و نشان دادن خَشم است،
o هدایت خَشم به سوی سازندگی، به جای ویرانی است.
o بیان کلامی خَشم به صورت خودآگاهانه، به جای ناخودآگاهانه است.
o در واقع “مدیریت خشم” است.

• خَشم در تضاد با معنویت نیست. خَشم در تضاد با سلامت روان نیست.

• پذیرش خَشم، آغاز حکمت و فرزانگی معنوی است. پذیرش خشم، کلید پیشرفت درمان است. پذیرش خشم، خلاقیت را افزایش میدهد.

• رازی که بیماران روان درمانی و بسیاری از هنرمندان یاد میگیرند این است که:
o خشم در ارتباط نزدیک با خلاقیت است
o رولو می Rollo May نوشت:
“فرهنگ ما لازم میدارد که ما هر چه بیشتر خشم خود را سرکوب کنیم. بنابراین، ما هر چه بیشتر خلاقیت هایمان را سرکوب میکنیم!”

• راز مواجهه با خشم در این است که:
o خشم خود را سرکوب نکنیم
o خشم خود را به صورت واکنشی ویرانگر بروز ندهیم.
o راهی پیدا کنیم تا از خشم، خلاقانه استفاده کنیم.

انواع خشم

انواع خشم

خشم پنهان

این افراد هیچ گاه اجازه نمی دهند دیگران متوجه خشم آنها شوند. گاهی اوقات خودشان هم نمی دانند چگونه خشمگین شده اند. خشم این افرادبه شیوه ای غیرمستقیم بروز می کند، از جمله اینکه چیزهای زیادی را فراموش می کنند، کارهای مربوطه را پیگیری نمی کنند یا ناخواسته برنامه خانواده و اطرافیان را بر هم می زنند. این افراد فکر می کنند که بی آزارند، اما به دیگران صدمه می زنند و بعد می پرسند: (( چرا از دست من عصبانی هستی؟)). خشم پنهان این افراد مانع از پیشرفت دیگران می شود و از این طریق احساس آرامش می کنند. آنها با عدم مشارکت و بهانه تراشی، برنامه دیگران را به هم می زنند، حتی اگر این کار باعث شود خودشان نیز به خواسته هایشان نرسند.

خشم بیمارگونه (پارانوئیدی)

این نوع خشم زمانی اتفاق می افتد که فرد بطور غیر منطقی فکر کند، دیگران می خواهند به او اسیب برسانند. پیرو همین تفکر است که آنها با تعصب خاصی از اموالشان از جمله عشق به همسر، پول یا اموال با ارزش خود نگهداری و دفاع می کنند. کسانی که خشم پارانوئیدی دارند بجای اینکه خشم خود را بپذیرند، آن را به دیگران نسبت می دهند. این افراد بدبین اند و به کسی اعتماد ندارند. آنها خشم و عصبانیت خود را در چهره دیگران می بینند. این رفتارها باعث سردرگمی اطرافیان می شود.

خشم ناگهانی

افرادی که خشم ناگهانی دارند همچون طوفان موسمی در روزهای تابستان اند. این گونه خشم طوفانی، از جای نامعلومی آغاز می شود، در یک چشم به هم زدن، ویران کرده و ناگهان فروکش می کند. آنها تمام خشم خود را خالی می کنند و بعد از « به آرامش می رسند. اما این آرامش همراه با احساس تاسف و پشیمانی است. بزرگترین مشکل این افراد، از دست دادن ناگهانی کنترل است. گاهی رفتار خشم آلود این افراد، برای دیگران و خودشان خطرناک است.

خشم ناشی از شرم

افرادی که به توجه زیاد نیاز دارند یا نسبت به انتقاد بسیار حساس اند، معمولا به این گروه تعلق دارند. انتقاد های تحقیر آمیز موجب خجالت آنها می شود. متاسفانه آنها به خود علاقه ای ندارند، احساس می کنند که فردی بد، آسیب پذیر و غیر قابل دوست داشتن هستند. پس وقتی کسی از آنها ایراد می گیرد یا نقاط منفی شان را گوشزد می کند، این گونه برداشت می کننند که دیگران نیز به آنها علاقه ای ندارند و این باعث عصبانیت آنها می شود. پس متقابلا شروع به انتقاد می کنند.

خشم عمدی

این خشم به برنامه ریزی نیاز دارد،کسانی که به این شیوه خشمگین می شوند، بجای تجربه احساس خشم و تامل روی آن، خشم شان را عملی می کنند. بنظر آنها خشونت بهترین راه تسلط بر دیگران است. از خصوصیات این گروه قدرت طلبی و حس کنترل آنهاست. این افراد می خواهند از طریق تهدید و زور گویی به اهدافشان برسند. گرچه این روش ممکن است در کوتاه مدت نتیجه بخش باشد اما در بلند مدت با شکست مواجه میشود. اطرافیان آنها را طرد می کنند چرا که نمی تواانند تهدید و استبداد آنها را تحمل کنند.

خشم اعتیادآور

برخی افراد به هیجان ناشی از بروز خشم نیاز دارند، اما مشکلات ناشی از ابراز نامناسب خشم را در نظر نمی گیرند. گویی بروز خشم آنها تبدیل به یک عادت شده است. احساس هیجان و قدرت ناشی از اوج خشم، چیزی است که به آنها انرژی و حس زنده بودن می دهد، اما این رفتار، ناگزیر پیامدهای منفی دارد. آنها راه دیگری برای تجربه هیجان نمی شناسند و صرفا به لذت ناشی از خشم خود معتاد شده اند.

خشم عادتی ( خشم ناشی از عادت)

خشم ممکن است به عادت های بدی تبدیل شود. کسانی که در این دسته قرار می گیرند اغلب عصبانی اند. چیزهای کوچکی که برای دیگران آزار دهنده نیست، آنها را آزار می دهد. بد اخلاق از خواب بیدار می شونند. در طول روز بدنبال بهانه ای برای دعوا هستند. با مشغله ذهنی به خواب می روند و افکارشان مدام در پی انواع مشاجره ها دور می زند. این افراد در خشم خود گرفتار شده اند و این خشم باعث می شود که نتوانند به کسانی که دوستشان دارند، نزدیک شوند.

خشم اخلاقی

برخی افراد تصور می کنند که انسان هایی پایبند اخلاق اند و هیچگاه اشتباه نمی کنند. براساس همین تفکر اشتباهات و خطا ها را از سوی دیگران می بینند. وقتی دیگران اشتباه می کنند آنها به خود حق می دهند پرخاشگری کنند و با خشم خود به دیگران نشان دهند که کدام کار اخلاقی و درست است. این افراد خود محورند و از افکار گوناگون مردم و اختلاف نظر با آنان، احساس خشم می کنند و برای اثبات درستی تفکر و اندیشه خود با دیگران وارد جنگ می شوند.

خشم جراحت احساسات

در شرایطی که احساسات فرد جریحه دار می گردد، بیان رنجش مناسب تر از ابراز خشم است ولی برخى افراد، از بیان رنجش عاجزند و سریع تر فکر یا احساس خود را به تکانه عمل تبدیل کرده و خشم خود را نیز به صورت عملی ابراز می کنند. خشم مزمن دردناک است و نه تنها کمک کننده نبوده بلکه آسیب‌رساننده هم است. هنگامیکه فرد خشمگین و عصبانی می‌گردد و ممكن است بعدها احساس گناه به دنبال داشته باشد. در واقع، خشم مزمن یک سیکل شرم آور درد است شما نمی‌خواهید به دیگران آسیبی برسانید ولی وقتی به خودتان می‌آیید می‌بینید که این کار را به دفعات انجام داده‌اید.

تنفر

شدیدترین نوع خشم احساس تنفر است. افرادی که در این گروه قرار می گیرند، بخشیدن افراد را غیرممکن می دانند و از مجرمین و خطاکاران متنفرند. تنفر زمانی آغاز می شود که فرد نمی تواند دلیل اصلی خشم خود را پیدا کند. این خشم در وجود او باقی می ماند و به مرور زمان تبدیل به تنفر می شود. آنها همیشه درصدد مجازات کردن دیگران خطاکاران هستند و این مجازات ها تحت تاثیر عقاید شخصی آنها قرار می گیرد. این افراد احساس می کنند قربانیان بی گناهی هستند. آنها برای خود دنیایی پر از دشمن می سازند و با حرارت و اشتیاق فراوان با آنها مبارزه می کنند.

از خشم تا قتل

از خشم تا قتل

خشم: خشم به حسی که انسان در شرایط نامساعد و در مقابل اتفاقات بیرونی که تعادل روانی او را برهم زده، تجربه می کند، گفته می شود.

عصبانیت: واکنشی ارادى است که فرد در برابر احساس خشم نشان می دهد.

توقع: چشم داشت و انتظار داشتن، به معنی انتظارِ کاری یا امری را از کسی داشتن است.

خودخواهى: فرد برای پیگیری اهداف و اغراض خود به خودخواهی دامن می زند.

خشم شديد: يك حس بسيار فراتر از خشم عادى است.

تنفر: شدیدترین نوع خشم احساس تنفر است.

شرم و گناه: شرم و گناه دو هیجان و احساس آزار دهنده هستند، که با تخلف، اشتباه یا شکستی که در فردی رخ می دهد، ايجاد می شوند .

در گناه احساس منفی و پشیمانی در رابطه با عمل خاصی در فرد ایجاد می شود.

در شرم این احساس را که همه وجود فرد بد است در بر می گیرد، و نمی توان انتظار داشت که یک پوزش ساده چنین حالت بدی را حل کند

قتل يك انسان ضد اخلاقى و خلاف قانون است.

 

نكات قابل توجه:

١- خشم غیر ارادی ولی عصبانیت ارادی و انتخابی است.

٢- خشم، احساس و هیجان است ولی عصبانیت رفتار.

٣- احساس خشم یک فرد ممکن است برای دیگران قابل مشاهده نباشد، اما عصبانیت برای دیگران قابل مشاهده است.

٤- توقع و انتظار داشتن نيز يك احساس است. توقع بيجا از خود و ديگران از خودخواهى و عدم شناخت ناشئ ميشود.

٥- خودخواهى از عدم آگاهى و واقع بينى ناشي ميشود. يكى از نشانه هاى واقع بين نبودن، أيده ال گرايي است.

۶- شرم و گناه بر اساس بسیاری از تحقیقات زیر بنای بسیاری از آسیب های روانی هستند .  

نتيجه:

واقع بين نبودن باعث خودخواهى ميشود.

خودخواهى باعث توقع بيجا از خود و ديگران ميشود.

توقع باعث خشم ميشود.

خشم موجب عصبانيت و پرخاشگرى و خشونت و ……. ميشود.

پس: آرامش = بى نيازى = كم توقعى = واقع بينى = شناخت

خشم و عصبیت

افراد عصبی یا روان‌نژند

خشم و عصبیت

• خشم یک احساس است

• عصبانیت یک رفتار است

 عصبانیت ناشی از احساس خشم است. اما  عصبیت یک هویت است.

 شخص عصبی دارای مجموعه صفاتی می باشد. عصبی بودن یا عصبیت، و عصبانی شدن یا عصبانیت، دو واژهِ کاملاً مختلف می باشند.

 خشونت کاربرد یا تهدید به کاربرد نیروی فیزیکی علیه خویش یا دیگران که با صدمه فیزیکی یا مرگ همراه باشد، تعریف می شود.

 خشم و عصبانیت آبی است که بر روی آتش اضطراب در وجود ما ریخته می شود .  در واقع با عصبانی، شدن اضطراب را از درونمان تخلیه می کنیم.
 بصورت کلی کسانی که مشکل خشم و عصبانیت دارند احتمالاً از موضوع اضطراب آگاه یا ناآگاه رنج می برند.

• انسان خشمگین میشود و خشم غیر ارادی است ،  ولی عصبانیت غیر ارادی نیست و انتخابی است

به همین دلیل است که مثلاً ما جلوی پلیس با وجود خشمگین شدن عصبانی نمی شویم.  لذا ما نمی توانیم خشمگین نشویم ،  بالاخره احساس خشم سراغ هر کسی می آید  ولی می توانیم خشم خود را به عصبانیت تبدیل نکنیم

بسیاری از مردم به اشتباه تصور می کنند که انسان های عصبانی، شجاع و راحت و دارای قدرت هستند،  در صورتیکه فرد عصبانی از نظر علمی دارای ۲ مشخصه اصلی و اساسی است:

 ترس و  درد.

• بدین معنی که فرد عصبانی بسیار ترسو بوده و ترس خود را در پشت عصبانیت پنهان می کند و در واقع عصبانیت او نشان دهنده اینست که درد می برد و رنج می کشد.

• عصبانیت یک خصلت انسانی نیست.  مجبور نیستید چیزی را که هیچ فایده ای به حال یک انسان شاد و سازنده ندارد در وجود خودتان حفظ کنید . این یک نقطه ضعف است ، نوعی آنفلوانزای روانی است  که همانند هر بیماری جسمی ، قابلیت و توانایی های شما را نابود می کند.  پس باید یاد بگیرید برای اعمال و عقاید دیگران آن چنان قدرتی قائل نشوید که بتوانند شما را پریشان و آشفته سازند .

o زمانی که خویشتن را ارزشمند بدانید و اجازه ندهید دیگران اختیار شما را در دست گیرند، آن زمان دیگر خود را با عصبانیت در لحظات حال آزار نخواهید داد و با آن وداع خواهید کرد.

چرا عصبانی می شویم؟

• درفعالیت ذهنی افراد عصبانی، سیستم استدلالی و فکری از ۱۰ مرحله در زمان کمتر از ۱۸/۱ ثانیه عبور کرده و در نتیجه عصبانی می شود و رفتاری را به نشانه عصبانیت انجام می دهد .

 کلیه این مراحل به اختصار به قرار زیرند:

1- استدلال غلط : فرد عصبانی اولین نتیجه ای که می گیرد این است که من به خواسته، هدف، سهم، حق، نیاز و احتیاج خودم نرسیده ام و نباید با من چنین می شد.

• نتیجه گیری درست : آیا در دنیایی که ما با این همه محدودیت و محرومیت همراه هستیم، من باید به همه خواسته هایم برسم؟ آیا بیشتر اوقات خواسته من حق و سهم دیگری نیست؟

مگر دنیا را به سفارش من و شما درست کردند که به هرچه میخواهیم باید برسیم؟ در بسیاری موارد خودخواهی و خودمحوری ماست که سبب میشود آن زمانی که من به خواسته ای نرسیدم ، به یکباره به هم بریزم و فکر کنم که مشکلی پیش آمده که من باید برایش کاری کنم.

2-استدلال غلط : من به خاطر نرسیدن به هدف ها و خواسته هایم احساس بدی دارم

• نتیجه گیری درست : در بیشتر موارد درد و رنج ما ناشی از نظام باورها و سیستم ارزشیابی ماست . احساس و نظر من که ملاک اندازه گیری دنیا نیست. اگر احساس من بد است دلیل بر این نیست که واقعیت خارج نیز این باشد. حال من نشان دهنده دنیای بیرون نیست. من و شما حال بد یا خوبی داشته باشیم دنیا کار خودش را میکند . در ضمن هیچ کسی به اندازه خودم من را تحقیر و سرزنش نمیکند و آسیب نمیزند. پس این افکار و عقاید من است که به من آسیب میزند.

3-استدلال غلط : این شما بودید که سهم و حق من را نادیده گرفتید و به آن تجاوز کردید

• نتیجه گیری درست : در بسیاری موارد ما با تجاوز روبرو نیستیم بلکه دیگران نیز حق و سهمی دارند و ما به عنوان یک انسان با بقیه جهان در ارتباطیم و همیشه با ارتباطی بسیار نزدیک در معرض نوعی حالات مختلف بخاطر رفتار دیگران قرار میگیریم و این موضوع را با حریم و حقوق اشتباه گرفتن اصلا با واقعیات نمیخواند

در ضمن حق و سهم من بر اساس نظر و سیستم ارزشیابی من نیست بلکه بر اساس توافق و قرارداد و اصول اخلاقی و انسانی مشخص میشود.

4-استدلال غلط : شما علت و سسبب و موجب همه مشکلات من در حال حاضر و در بسیاری موارد حتی در آینده نیز خواهید بود

• نتیجه گیری درست : در بسیاری موارد علت سبب و موجب مشکلات من، فقط و فقط خود من هستم .
روزی که شما دیگران را علت و سبب مشکلات خود می کنید،  در حقیقت خود را ضعیف و زبون قلمداد کرده اید و در حقیقت این کار که به نوعی سلب مسوولیت از خود و مقصر دانستن دیگران است به حل مشکلات و مسائل ما کمک نمیکند. و بر فرض اینکه حتی اگر او مقصر بوده مسوولیتِ قرار دادن خودم در رابطه با او به عنوان دوست یا کارمندم یا غیره فقط و فقط خود من هستم و شاید میتوانستم خودم را در این شرایط با او قرار ندهم.

5-استدلال غلط : شما به عنوان مثلاً یک دوست یا همکار نباید اینکار را میکردید. و رفتار شما با اصول اخلاقی و انسانی در تضاد است بنا بر این شما بایدها و نباید ها را زیر پا گذاشته اید

• نتیجه گیری درست : انسان موجود ناقص و حتمی الخطاست. وقتی ما خودمان هزاران اشتباه را انجام میدهیم می بایست برای دیگران نیز این حق را قائل شویم .
انسانها به هزاران دلیل کارهایی را میکنند که خودشان آنقدرها متوجه آن نبوده و از نتیجه آن با خبر نیستند. پس این تصور که تو نباید چنین میکردی اصلا با واقعیت نمیخواند.

6-استدلال غلط : شما کار بسیار بد و غلطی کرده اید

• نتیجه گیری درست : ما در دنیایی زندگی میکنیم که حدود ۹۰ درصد آن تفاوت است و شاید حدود ۵ درصد آن خوب و ۵ درصد آن بد هست
روابط، غذا، لباس، آرایش، و غیره، مربوط به بحث تفاوتهاست لذا خیلی از اوقات انسانها کار بدی نمیکنند بلکه فقط کار مختلف و متفاوتی از ما را انجام میدهند و این باور بسیار غلط و بیمار گونه که فکر کنیم کل حقیقت دنیا دست من است و من درست میگویم و باورها و اعتقادات یا مذهب یا فرهنگ یا سنت یا فکر من درست است و بقیه اشتباه میکنند نشان از یک خود شیفتگی بیمارگونه میدهد .

تازه بر فرض که کسی کار بدی کرد ما میبایست این نکته را در نظر بگیریم که ممکن است آن شخص از رشد کافی برخوردار نبوده و ممکن است یک بیمار و گرفتار و خواب و فرد دور از واقعیتی باشد و نیز یادتان باشد عدالت در جائی معنی دارد که بی عدالتی زیاد است و راستگویی زمانی ارزش دارد که دروغ وجود دارد زیرا اگر همه راست میگفتند دیگر چیزی به اسم صداقت ارزش نمیشد و حال اگر ما نیز بخواهیم همانند دیگران همان کار بد را به نوعی دیگر تکرار کنیم در همان مسیر انجام کار نامناسب قدم برداشته ایم.

7-استدلال غلط : شما نه تنها کار بد و غلطی کرده اید بلکه شما انسان بدی هستید یا حتی میگوییم شما گناهکار، فاسد، مجرم، و متجاوزید،لذا موضوع را از رفتار به هویت و شخصیت منتقل میکنیم. یعنی شما دروغ نگفتید ، بلکه شما دروغگو هستید، یا کار ابلهانه ای نکردید ، بلکه ابله هستید

• نتیجه گیری درست : به نظر شما کسی که هزاران بار راست گفته است حال با یک دروغ باید او را دروغگو خطاب کنیم؟
یک چنین تفکری نشانه عدم توجه به اصول اخلاقی است . قرار نیست ما کسی را بخاطر یکبار انجام کار ناشایست و یا حرف دروغ سرزنش کنیم و بدانید افرادی که با دیگران اینچنین رفتار بیرحمانه ای دارند در تنهایی خود نیز با خودشان چنین میکنند.

8-استدلال غلط : فرد بد و گناهکار و مجرم باید مجازات و تنبیه بشود تا عبرت او و دیگران شود.

• نتیجه گیری درست : در طول تاریخ ما با یک فاجعه روبرو بودیم . ابتدا محبت را با قدرت یکی کردیم. بدین معنی که اگر کسی را دوست داریم میتوانیم از قدرت خود بر علیه او استفاده کنیم
و او را وادار به کاری که ما دوست داریم بکنیم. به عنوان مثال کاری که در طول تاریخ پدران و مادران با فرزندان خود میکردند و به بهانه محبت بدترین آسیبها را به آنها وارد می آوردند.

اما بسیاری از ما پارا فراتر گذاشته و قدرت و محبت را با عدالت یکی گرفته و آنزمانی که صحبت از عدالت است فقط صحبت از تنبیه و مجازات است و عدالت نه به معنی برقراری نظم، و نه ترتیب، و نه برادری، و نه برابری، و نه توزیع عادلانه، همه آنچه در جهان وجود دارد بلکه فقط در چارچوب تنبیه و مجازات به آن نگاه میکنیم .

این چنین نحوه تفکری نشانگر خشم درونی و تنفر از خود و دیگران میباشد. در بسیاری از موارد مجازات نه تنها کار درست و مناسبی نیست بلکه بدترین رفتار است
این بی رحمی سبب میشود که ما مانع رشد افراد بشویم و زمینه ای را به جهت فریب و پنهانکاری و دروغ فراهم میکند و بهتر است بدانیم که ما در طول تاریخ با سیستم مجازات و تنبیه هیچ مشکلی را حل نکردیم پس این دیدگاه که آدم بد باید مجازات شود با هیچ واقعیت اخلاقی و انسانی و سلامت روانی و عقلی سازگار نیست.

9-استدلال غلط : من حق دارم و اجازه دارم که شما را تنبیه کنم و حتی پا را از این فراتر گذاشته میگوییم این مسوولیت اخلاقی یا برادری یا خواهری یا پدری یا مادری من است که درسی به تو و دیگران بدهم و تو را سر جایت بنشانم

• نتیجه گیری درست : معلوم است که کار قضاوت وقتی به آنجا برسد که فرد به یکباره دادگاهی شده و در مقام قاضی، دادستان، وکیل مدافع، و هیئت منصفه، وارد عمل شده و احکام را نه بر اساس قوانین و مقررات، بلکه با نظر فردی و شخصی و حتی بخاطر یک خطای کوچک فرد محکوم را به اشد مجازات تنبیه میکند و این تصور را دارد که فرد محکوم احتیاج به هیچ دفاع یا بازپرسی یا ابراز نظر و عقیده ای ندارد، ناشی از انحراف او از اصول اخلاقی و فاصله گرفتن از عدالت و انصاف واقعی است

10-استدلال غلط : من باید تصمیم بگیرم که چگونه تو را مجازات کنم و بنابراین زمان و مکان و نحوه و نوع مجازات را انتخاب میکنم و این عمل انتخاب شده را انجام میدهم.

• نتیجه گیری درست : انسان در این مرحله به یکباره همه چیز را درباره انسان نادیده میگیرد و فقط حال و احساس و نظر خودش را مبنای رفتار خودش در چارچوب مجازات دیگران قرار می دهد و عصبانی شده و از رفتارهایی نظیر داد زدن تا بی حرمتی و ناسزا گفتن و یا در حالت شدید حتی عمل قتل را انجام می دهد .

حال اگر آن فرد در گذشتن از هر یک از مراحلِ فوق در مقابل تفکرش ایستاده و خود را با دیدن اشتباه خود منصرف کند عصبانی نمی شود.

چه کنیم که کمتر خشمگین شویم؟

• اگر ما قرار است عصبانی نشویم پس با این احساس خشم خود چگونه برخوردی را داشته باشم که در اینجا به ذکر چند نکته مرتبط با موضوع خشم میپردازیم :

1- موضوع خشم و عصبانیت و موضوع خلق و خو یک موضوع ارثی نیز است یعنی به زبان تمثیلی بعضی ها در وقت تولد پوست روانی کلفتی دارند و در برخورد با موضوعهای خشمگین کننده کمتر دردشون میاد ولی بعضی ها در وقت تولد پوست روانی حساس و خیلی نازک و یا حتی آسیب دیده ای دارند که باعث شده موضوعات خشمگین کننده کوچک هم برای آنها درد زیادی داشته باشد.

2- باید بپذیریم در تحلیل نهایی خشم نتیجه یک چیز است و آن هم انتظار. یعنی آدمهایی که زیاد خشمگین می شوند معمولا آدمهای پر توقع و پر انتظاری هستند . پس در تحلیل نهایی به میزانی که انتظار و توقع شما از دنیا و مردم بالاتر باشه شما زیادتر خشمگین خواهید شد……

من از زمانیکه انتظارم برای عدالت و صداقت و مهربانی و خوبی و قدرشناسی و عدالت از جانب دیگران از دست دادم احساس بهتری میکنم….

یادتون باشه اشکال انتظار بالا اینست که به میزانی که انتظارتون از دیگران بالاست و توقع دارید به همان نسبت انتظارتون از خودتون بالاست و نسبت به خودتون سخت گیر تر هستید و از دست خودتون هم بسیار خشمگین خواهید شد و دعواهای درونی زیادی با خودتان هم میکنید.

• دکتر ناتانیل براندن 1930 – 2014 Nathaniel Branden   بزرگترین متخصص حرمت نفس و اعتماد به نفس میگوید:   «« Nobody is coming »»

به این معنی که تا روزی که امید و انتظار به کسی دارید تا شما را نجات بدهد. هیچگاه به اعتماد به نفس مثبت و سلامت روانی و استقلال نخواهید رسید. و به نقل قول از دکتر هلاکویی از روزی که امیدم را به دیگران از دست دادم احساس بهتری میکنم.

3- باید بپذیریم دنیا و طبیعت و زندگی پر از محدودیت است….دنیا رستوران نیست که سفارش بدین تا هر چیزی خواستین براتون بیارند…باید بپذیرید که ما تو زندگی در بهترین حالت شاید به ۷۰ یا ۸۰ درصد چیزهایی که میخوایم نمیرسیم ….پس این تصور که من و شما هر چیزی تو زندگی خواستیم باید برامون فراهم بشه و اگه چیزی خواستیم نشد من و شما رو خشمگین کنه
با واقعیتهای دنیای امروز همخوانی نداره

4- باید بپذیریم تار و پود زندگی در بسیاری موارد با درد و رنج همراه است و ما باید این رنج و سختی در زندگی را بپذیریم و آن را به عنوان مبارزه یا چالش زندگی تلقی کنیم….
این تصور که زندگی من و شما باید ساده و راحت باشه و ما همیشه راحت و آسوده باشیم اصلا با واقعیتها نمیخونه….

البته نکته مهم این است که ما باید سعی کنیم درد و رنجهای مشروع مثل سختی ورزش کردن و بالا رفتن از کوه یا سختی درس خوندن رو تحمل کنیم تا گرفتار درد و رنج نامشروع مثل درد و رنج ناشی از اضطراب و افسردگی و خشم و …نشویم

5- نکته بعدی که باید بهش توجه کنیم اینه که همه آدمها در طول روز خشمگین میشوند و خشم غیر ارادی است ولی مهم این است که انسان سالم در طول روز شاید سه یا چهار بار خشمگین شده و انسان بیمار صد بار…..البته باز هم تکرار میکنم انسان سالم این احساس خشم رو به رفتار عصبانیت تبدیل نمیکنه.

6- در دام فکر عدالت گرفتار نشوید :
اگر قرار بود امور جهان طوری تنظیم شود که همه چیز منصفانه باشد ، هیچ موجود زنده ای نمی توانست حتی یک روز هم دوام بیاورد. پرندگان مجاز به خوردن کرمها نبودند ، و خواسته های فردی تمامی موجودات می بایست برآورده شود.
با این که در فرهنگ ما سیاستمداران در همه نطق های انتخاباتی خود وعده می دهند که ما برابری و عدالت را برای همگان می خواهیم ، با وجود این بی عدالتی ها روزها در پی یکدیگر و قرن ها در پی هم ادامه می یابد چون بی عدالتی ، تغییر ناپذیر و همیشگی است
اما شما با بینش نو و بی انتهای خودتان می توانید تصمیم بگیرید که با این بی عدالتی مبارزه نمایید و تسلیم رکود عاطفی ناشی از آن نشوید. حتی می توانید برای از بین بردن بی عدالتی با دیگران همکاری کنید ولی باید بکوشید و همچنین تصمیم بگیرید که به خاطر آن دچار اختلالات روانی نگردید .

7- شما با احساس خشمتون یکی از این ۴ نوع برخورد را میتونید داشته باشید :

الف : فرو خوردن خشم : این برخورد با خشم بسیار ویرانگر بوده و موجب بیماریها و گرفتاریهای روانی فراوانی میشود…پس به هیچ عنوان ما قرار نیست خشم خودمونو بخوریم .چون خوردن خشم دقیقا مانند خوردن سم و زهر به داخل بدن روانی ماست.

ب: ابراز خشم: وقتی است که شما صمیمانه و صادقانه با لحنی آرام و مودبانه موضوع ناراحت شدنتان را با طرف مقابل در میان میگذارید

ج: عصبانیت : وقتی که شما خشم خودتون رو بصورت رفتار پرخاشگرانه یا داد زدن و یا ناسزا گفتن و یا برخورد تند و تیز ابراز میکنید در واقع سم و زهر داخل بدن خودتونو به بدن دیگران وارد میکنید . این از نظر اخلاقی کاری بسیار زشت و ناپسند و شدیدا غیر اخلاقی است. این رفتار پیامدهای بلند مدت زیادی داشته و باعث میشه خشم و کینه و دشمنی در دل اطرافیان نسبت به شما ایجاد بشه.

د: مدیریت خشم : این روش یک روش مفید و بسیار درست و علمی در برخورد با خشم است که استفاده از آن نیازمند آگاهی و دانایی و تا حدودی سلامت روانی میباشد……
به عنوان یک تمثیل در این روش ما بجای اینکه اجازه دهیم رودخانه خروشان خشم باعث خرابی و ویرانی سازه های ما شود یک سد جلوی این رودخانه بنا میکنیم و از نیروی این آب خروشان در جهت کشاورزی یا بهبود بهتر شرایط و اوضاع استفاده میکنیم.
در بحث مدیریت خشم بسیار گسترده و وسیع بوده که در اینجا به ذکر چند نکته از آن بصورت خیلی خیلی خلاصه اکتفا میکنیم.

o اولا اینکه سعی کنید موضوع رو به درستی بفهمید ممکنه برداشت من و شما از موضوع اشتباه باشه

o بعد سعی کنید موضوع رو به درستی طرح کنید چون خیلی از اوقات موضوعات مورد بحث به درستی فهمیده شده ولی به درستی طرح نمیشوند

o سپس دقت کنید که موضوعات طرح شده را به درستی درباره شان بحث کنید و همیشه در بحث ها بجای اینکه انگشت اتهام شما به سمت طرف مقابل باشد و سعی در متهم سازی او داشته باشید هدف و نگرشتان به سمت حل و فصل مساله باشد و در بحثها و گفتگو ها هدفتان برنده شدن نباشه بلکه زمانی شما موضوع رو تونستین حل کنید که دو طرف بحث برنده و راضی و خوشحال بحث رو به پایان برسونند.

o اگر نتونستید موضوع رو بفهمید و طرح و بحث و حل کنید سعی کنید شرایط و موقعیتتون رو تغییر بدید و اوضاع رو دگرگون کنید تا دوباره درگیر این مشکل و موضوع و مساله نشوید.

o اگر نتوانستید اوضاع را تغییر دهید سعی کنید واقعیت موجود را به عنوان یک واقعیت تلخ بپذیرید و خودتون رو باهاش سازگار کنید.

o در آخر اگر نتوانستید موضوع و مشکل رو بفهمید یا طرح کنید یا بحث کنید یا حل کنید یا تغییر دهید یا بپذیرید
تنها راه حلی که برای شما مونده بی حسی و بی احساسی است….مثل زمانی که شما را به اتاق عمل میبرند که تنها درخواستتون از دکتر اینه که لطفا منو بی حس و بیهوش کنید که درد عمل رو حس و احساس نکنم…..به زبون خودمونی تنها راه حلی که برامون میمونه کوری و کری و لالی و خری هستش.

8- اما مهمترین موضوع اینه که همانطور که گفته شد خشم وعصبانیت آبی است که بر روی آتش اضطراب ریخته میشود .
پس اگر من و شما مشکل ترس و اضطرابمون رو حل کنیم ، بسیاری از مسائل مربوط به خشم و عصبانیت هم برطرف میشن

9- باید بپذیریم انسان نه عقل کل است و نه خطاناپذیر . پس همه ما ممکنه اشتباه کنیم و شکست بخوریم

• پذیرفتن یا نپذیرفتن حقایق فوق منجر به یک احساس کلی در انسان راجع به خویشتن و هستی و ارتباط او با هستی میشود.

• بدین معنی که یا حس میکنید دربِ کائنات بر روی کوششهای شما باز است و میتوانید چهره ای عالی به جهت دورنمایی از زندگی ترسیم کنید و نگرشی مثبت به زندگی داشته باشید و دارای اشتیاق و اعتماد به نفس مثبت شوید

• یا برعکس سیمایی بد و غم انگیز از آن تجسم کرده و حس کنید در جهانی نامفهوم و غیر قابل درک و خصمانه زندگی میکنید و راه ترس و اضطراب را برخود هموار کرده و با دلتنگی و افسردگی نسبت به همه چیز بی اعتنا شوید و یا کناره گیر شوید و یا حالت تهاجمی و تجاوز ناشی از ضعف را پیشه سازید

که این احساس کلی زیربنای همه ادراکات و واکنشها و اثرات احساسی شماست.

برگرفته از: ravanshenasinegaresh Group

خشم و نفرت و اضطراب

افراد عصبی یا روان‌نژند

خشم و نفرت و اضطراب

تاکتیک های جلوگیری از بروز نفرت و خشم

1- مدیریت آگاهانه : مثلاً بوسیله دوری از شخص مورد نفرت

2- کنترل نا آگاهانه دو گونه می باشد:

 الف : حالت خشم و نفرت سرکوب شده، رفته رفته با احساسات دیگر  آمیخته و در بین آنها سرشکن می شود.  مثلاً اگر قبل از سرکوب، نفرت و خشم تنها متوجه عده خاصی بوده،
بعد از سرکوب و ترکیب با احساسات دیگر، متوجه همه کس و همه چیز میشود.

ب : شخص عناد و نفرت و اصولاً تمام احساسات مخرب خود را به دیگران منعکس میکند. به نظرش میرسد دیگران نسبت به او احساس خشم و نفرت دارند، نه او نسبت به آنها . در حقیقت سعی دارد کانون انفجار را از درون خود به بیرون منتقل نماید. خشم و نفرت سرکوب شده معمولاً به کسی منتقل میگردد که قبل از سرکوب شدن متوجه او بوده است.

o تعکیس خشم و نفرت علاوه بر نقش منتقل نمودن حالات شخص از درون به خارج، باعث می شود وقتی تصور می کند دیگران نسبت به او خشم و نفرت و دشمنی دارند و یا دیگران قصد تحقیر و اذیت کردن او را دارند ، او هم کاملاً به خودش حق دهد که همین احساس را نسبت به آنها داشته باشد، بی انکه هیچ احساس گناهی کند و در واقع توجیهی برای رفتار خودش بیابد.

• در شروع عصبیت، انسان می تواند به راحتی تشخیص دهد که چه عاملی سبب ایجاد نفرت در او شده است. ولی بعد از مدتی چون این نفرت با احساسهای دیگر ترکیب، و به افراد دیگر و حتی حیوانات منتقل می شود، رفته رفته تشخیص را مشکل می سازد.

 مثلاً خانمی در جریان روانکاوی اذعان داشت که از نوعی کِرم که در حوض میلولد نفرت عجیبی دارد و علتش را نمی داند، بعداً مشخص شد که نفرت او متوجه شوهرش بوده که بعد از سرکوب شدن، به آن نوع کرم منعکس شده است. یا  مثلاً بچه چون نمی تواند تصور کند که پدر و مادر نسبت به او نفرت دارند ، نفرت خودش را به چیزهای دیگر منعکس می کند.

اضطراب ناشی از خشم و نفرت دو حالت دارد:

 الف : اگر شخص نفرت را سرکوب و در خود نگه دارد، همیشه احساس می کند عامل خطر در درون خود اوست و به دو شکل متجلی می گردد:

1 – فکر می کند ممکن است تحت تاثیر نیروهای درونی و غیر قابل کنترل خود، بلایی سر خودش بیاورد . مثلاً فکر می کند ممکن است خودش را از ارتفاعی پرت کند.

2 -می ترسد که ممکن است باز تحت تاثیر همین نیروها کنترل خود را از دست بدهد، و بلایی سر دیگران بیاورند.

ب : کسی که خشم و نفرت خود را به خارج منعکس می کند، یعنی محرک اضطراب را در عوامل خارج از خود می بیند ،  به دو صورت متجلی می شود :

1- خطر ناشی از عوامل خارج را متوجه خود می داند. مثل ترس از رعد و برق

2- خطر خارج را متوجه دیگران می داند. مثل مادران وسواسی که مدام تصور می کنند خطری خارجی بچه هایشان را تهدید می کند.

 البته باید بدانیم هر یک از این دو گروه، درصد کمی از روش گروه دیگر نیز استفاده می کنند.

• فروید اعتقاد داشت: وقتی سد یا مانعی در راه ارضاء تمایلات بوجود بیاید، موجب بروز اضطراب می گردد.

 در حالیکه کارن هورنای عقیده داشت: نفس وجود این تضاد و برخورد، موجب اضطراب نشده ، بلکه در اثر برخورد ارضاء تمایلات با یک مانع خارجی، فرد دچار احساس خشم و نفرت می شود
و سپس احساساتش را سرکوب کرده  و این احساسات سرکوب شده موجب اضطراب می گردند.

• فروید عقیده داشت: ترس و اضطراب فعلی شخص عصبی، همان ترسی است که در هنگام کودکی، مثلاً از عقیم شدن داشته، فقط تغییر شکل یافته، و نه تغییر ماهیت

  در حالیکه کارن هورنای برخلاف فروید می گوید: اضطراب های فعلی مثل یک زنجیر مرتبط و پیوسته با اضطرابهای کودکی است ، ولی به هیچ وجه نمی شود گفت که ماهیت آنها یکی است ، مثل آجر که از خاک ساخته شده ولی ماهیت آجر با خاک متفاوت است

 شخص عصبی وقتی با حادثه ناگواری روبرو می شود ، و دچار آشفتگی روانی می گردد ، آشفتگی خود را به حساب آن حادثه می گذارد ، غافل از اینکه او قبلاً مستعد چنان اضطراب و آشفتگی بوده و آن حادثه تنها نقش یک جرقه را داشته است.

• نطفه عصبیت در دوران کودکی تشکیل می شود.

 اولین و مهمترین عامل ایجاد عصبیت را می توان فقدان گرمی و محبت صادقانه دانست…

 یادتان باشد اینکه پدر و مادری فرزندشان را به بهترین مدرسه بفرستند ، یا بهترین لباس و غذا و امکانات را برای او فراهم کنند ، یا به دلیل اضطراب و نگرانی خودشان، دائما نگران سلامت یا بهداشت فرزندشان باشند، لزوماً محبت صادقانه به فرزندانشان نداشته اند .

 بسیاری از پدر مادرها به دلیل عصبیت و داشتن مسائل روانی خود، قادر به ابراز محبت صادقانه نیستند . فرزندان می توانند محبتی که ناشی از تظاهر و نمایش است را از محبت خالص و صادقانه تشخیص دهند.

 وقتی بین کودکانتان تبعیض قائل می شوید، یا بی جهت آنها را سرزنش می کنید،  یا رفتارهای متنوع با آنها دارید و درخواست های آنها را با لحنی خشن به راحتی رد می کنید، و یا فرزندتان را کنترل یا تنبیه یا مسخره یا تحقیر کرده اید،  و یا او را به عنوان ملک شخصی خودتان می دانید،  و در زندگی آنها دخالت های بیجا و مستبدانه می کنید، به هیچ عنوان نمی توانید ادعای محبت داشته باشید!!

• برخی از روانشناسان ممانعت از ارضای تمایلات کودک، بخصوص تمایلات جنسی را مهمترین عامل ایجاد خشم و نفرت می دانند.

 در حالیکه برخی دیگر می گویند تنها وقتی بچه دچار خشم و نفرت می شود که ببیند جلوگیری از ارضاء تمایلاتش با یک کیفیت غیر منصفانه، ظالمانه، و خشونت آمیز صورت می گیرد.

 ولی اگر احساس کند ممانعت پدر و مادر با حسن نیت و صادقانه و منطقی و بخاطر مصلحت خودش است و نه بخاطر خواسته های خودکاملگی و تسلط طلبی پدر و مادر، احساس نامطلوبی پیدا نمی کند.

خشم از دیدگاه تئوری انتخاب

خشم از دیدگاه تئوری انتخاب

از دیدگاه تئوری انتخاب، “خشم” یك بیماری نیست، یك اختلال در ساختار شخصیت نیز به شمار نمی رود، یك مشكل هورمونی یا چیزی كه فراسوی كنترل فرد پرخاشگر باشد هم تلقی نمی شود، بلكه رفتاری است كه فرد به هنگام مواجهه با مانع و ناكامی از خود بروز می دهد؛ این رفتار معطوف به “هدفی” است و آن هدف “رفع ناكامی” است.

چون این رفتار هدفمند است، پس فرد به طور كاملاً آگاهانه آن را انتخاب می كند.

ممكن است بپرسید چرا افراد “خشم” را انتخاب می كنند؟

بر اساس تئوری انتخاب “خشم” و “ابراز پرخاشگری” برای فردی كه آن را انتخاب می كند، كنش های مؤثری دارد.

خشم یعنی “كنترل خودت را از دست بده تا كنترل دیگران را به دست بگیری”.

وقتی خشمگین می شویم و پرخاشگری می كنیم، در واقع شیوه ای را انتخاب می كنیم تا دیگران را وادار كنیم، كاری را كه از آنها می خواهیم انجام بدهند. این شیوه ای است كه ما در دنیای مبتنی بر كنترل بیرونی آموخته ایم!

عصبانیت و خشم ایرانیان

ریشه عصبانیت و خشم ما ایرانی‌ها از چیست؛ تربیت کودکی یا شرایط اجتماعی؟

موسسه گالوب، طی یک پژوهش در سال ۲۰۱۷ که براساس مطالعه وضعیت ۱۴۲ کشور انجام شده است، مردم ایران را به عنوان عصبانی ترین مردم جهان معرفی کرده است. در خصوص نتیجه این پژوهش مهم که ایران به عنوان عصبانی ترین کشور جهان معرفی شده است، شاید بتوانیم این موضوع را تحلیل کنیم و به ریشه ها و علت های اصلی آن بپردازیم.

یکی از علت‌های خشم، ناکامی است و خشم احساسی است که می تواند یک رفتاری را بعنوان عصبانیت در پی داشته باشد.

خشم معمولا احساسی است که از ناکامی نشأت می گیرد یعنی وقتی فرد یک خواسته ای دارد و آن خواسته برآورده نمی شود ناکامی را تجربه می کند و این موضوع باعث خشم و عصبانیت می شود.

میتوان ریشه های خشم بدلیل ناکامی را در لابه لای باورهای غلط حاکم در فرهنگ و جامعه جستجو کرد. در فرهنگ ما باور غلطی مبنی بر این وجود دارد که کودک باید چشم و دل سیر باشد و این بدین معناست که کودک هر چه می‌خواهد باید در اختیار او قرار بگیرد، قطعا این موضوع تا ۱۴ ماهگی کودک درست است. اما ما طی ۱۴ تا ۲۴ ماهگی، باید کودک را با ناکامی متناسب با سن و توانش آشنا کنیم و این باید طی پروسه ای آهسته و نرم صورت بگیرد. برای مثال در ابتدا از هر پنج خواسته کودک به یک خواسته اعتنا نکنیم تا او با حس ناکامی آشنا شده و بتواند از دو الی دو نیم سالگی به بعد با ناکامی بیشتری مواجه شود.

اساس شکل‌گیری یک کودک بر اساس تربیت درست است. تربیت یک خط تولید است یعنی همه چیز باید به صورت درست پیش برود تا این خط تولید نتیجه درست بدهد. اگر یک جایی در این خط تولید درست عمل نکند برای مثال اگر درخط تولید نوشابه یکی از ایستگاه ها کار خود را به درستی انجام ندهد و آن طری برای زمان طولانی تری در آن ایستگاه بماند، خط تولید با مشکل مواجه خواهد شد.

اگر کودک در خط تربیتی خود ناکامی را به درستی تجربه و درک نکرده باشد در حدی که برای مثال بتواند بین پفک و آدامس یکی را انتخاب کند و یکی را ناکام شود، در بزرگسالی بدلیل عدم تجربه و درک ناکامی، در صورت مواجهه با هر نوع ناکامی به خشم و در نهایت عصبانیت سوق پیدا می کند!

مسلما کارهای که ما بزرگتر ها در دنیای واقعی انجام می دهیم نیاز است در سطح کوچکی در دنیای کودک انجام شود.

باید یادآوری کنم که در فرهنگی که مردم معتقد هستند کودک باید پادشاه باشد یا اینکه هر چیزی می خواد در اختیار او قرار بگیرد (به تعبیر عامیانه چشم و دل سیر باشد) آنوقت این کودک با طعم ناکامی مواجه نمی‌شود و وقتی این کودک بزرگ می شود این ناکامی تجربه نشده است یعنی سلول های مغزی برای این موضوع هیچ تجربه، اندوخته یا ذخیره ای ندارند و با توجه به اینکه انسان مغزهای حیوانی هم دارد که اگر در آن موقع وارد عمل شود بر اساس اولویت واکنش های مغز حیوانی، پرخاشگری اولین انتخابش خواهد بود و این پرخاشگری، عصبانیت و خشم بخش عمده ای از فرهنگ امروز ما را تشکیل می دهد.

کودک در ابتدا هیچ تعریفی از مرز برای خود ندارد و این پدر و مادر هستند که با تربیت درست مرز را برای او تعریف می کنند. وقتی که فردی که مرز مشخصی برای خودش تعریف نکرده با ناکامی مواجه می شود عصبانیت و پرخاشگری می تواند از واکنش های او باشد.

از جمله این عصبانیت ها میتوان به حیوان‌آزاری و کودک آزاری و حتی جرم هایی چون دزدی و رفتارهای ضداجتماعی چون تجاوز جنسی و ارتباط جنسی با محارم نام برد.

همه این رفتارها و واکنش های یک بنیان بیشتر ندارد و آن این است که بخشی از مغز که باید کار بازدارندگی را انجام دهد در کودکی برای ما شکل نمی گیرند و به همین دلیل نمی توانند جلوی ارضا خواسته ها و نیازها را بگیرند و یا به شکل صحیحی آنها را ارضای نماید.

بنابراین در تربیت بسیار مهم است که باورهای را که دیگر کارایی ندارد از ساختار تربیتی و در نهایت از ساختار فرهنگی جدا کنیم تا به خشونت و پرخاشگری در دنیا شناخته نشویم.

دکتر حسام فیروزی

گروه درمانی مدیریت خشم

گروه درمانی مدیریت خشم

Anger Management

كتاب كار شرکت کنندگان

Participant Workbook

Patrick M. Reilly, Ph.D. Michael S. Shopshire, Ph.D. Timothy C. Durazzo, Ph.D. Torri A. Campbell, Ph.D.

نویسندگان: دكتر ام.رایلی – دكتر مایكل اس.شاپ شایر – دكتر تیموتی سی.دورازو – دكتر توری ای.كمپل

مترجم: فرزانه رستگار

فهرست مطالب

مقدمه

آشنایی با روش مدیریت خشم

پیشآمدها و علائم

خشم و طرحهای كنترل

دایره پرخاشگری

بازسازی شناختی

دفاع از حق خود و “الگوی برخورد ارادی”

خشم و خانواده

پایان دوره آموزشی

مقدمه

این كتاب كار بمنظور استفاده افراد دخیل در دوره آموزشی روش گروهی مدیریت خشم ،برای افرادی كه مورد سوء استفاده قرار گرفته اند و افراد تحت دوره معالجه سلامتی روان، طراحی شده است. كتاب شامل 12 درس هفتگی جداگانه پیرامون روش مدیریت خشم گروهی بهمراه خلاصه ای از مفاهیم اصلی، تمرینهایی بمنظور تكمیل تكالیف خانه میباشد.

مفاهیم و مهارتهای ارائه شده در روش مدیریت خشم بوسیله تمرین و دوره و انجام دادن تكالیف آورده شده در این كتاب كار، به بهترین شیوه آموخته خواهند شد.

استفاده از این كتاب كار بعنوان ابزار كمكی در كنار دوره آموزشی 12 هفتگی مدیریت خشم به شما در امر ارتقا دادن مهارتهای لازم برای موفقیت در اداره و كنترل خشم، یاری خواهد رساند.

آشنایی با روش مدیریت خشم

در این فصل دید كلی نسبت به روش درمانی مدیریت خشم پیدا خواهید كرد. هدف از تشكیل گروه، قوانین گروه، تعاریف خشم و پرخاشگری، افسانه ها (باورهای نادرست) درباره خشم، خشم بعنوان یه عكس العمل ناشی از عادت، و آشنایی با (خشم سنج) مقیاس خشم بمنظور نظارت بر خشم از مطالب تشكیل دهنده این فصل هستند.

1 . هدف از تشكیل گروه

الف) یادگیری كنترل خشم بطور موثر و كارا

ب) توقف خشونت و یا تهدید خشونت بر روی افكار و اعمال

ج) گسترش “تسلط بر خود”

د) دریافت پشتیبانی از دیگران

2 . قوانین گروه

الف) امنیت گروه: هیچ گونه خشونت و یا تهدیدی نسبت به كاركنان مجموعه و یا سایر اعضای گروه روا نیست. دید شما نسبت به گروه بعنوان مكانی امن برای به اشتراك گذاردن تجاربتان و احساساتتان بدون ترس و واهمه از آسیب فیزیكی، بسیار حائز اهمیت است.

ب) رازنگهداری: اعضای گروه نبایستی درباره آنچه سایر اعضای گروه گفته اند، كلامی به زبان بیاورند. (سرپرست گروه بایستی حدود و قوانین این رازنگهداری را در وضعیت فردی هر شخص ،تعیین نماید.)

ج) تكالیف خانه: تكلیفهای مختصر و كوتاه برای خانه، هر هفته ارائه خواهند شد. انجام این تكالیف مهارتهای شما را بمنظور بهبود مدیریت خشم ارتقا خواهند داد و بشما رخصت خواهد داد تا بیشترین بهره را از تجربه گروهی حاصل كنید.

د) غیبت و كنسل كردن: درصورتی كه امكان حضور در جلسه ای را نداشتید، بایستی سرپرست گروه را از قبل مطلع سازید. بدلیل حجم مطالبی كه در هر فصل ارائه می شود، نباید بیش از 3 جلسه از 12 جلسه را از دست بدهید. در غیر اینصورت با وجود اینكه امكان حضور در باقی جلسات هفتگی را خواهید داشت اما هیچ گواهی مبنی بر به پایان رساندن دوره، دریافت نخواهید كرد.

ذ) تنفس: سرپرست گروه اختیار این را دارد كه در هر زمانی كه خواست اعلام تنفس كند. سرانجام خواهید آموخت كه در صورت احساس عدم كنترل بدلیل زیاد شدن خشمتان، شخصا اعلام تنفس كنید.

3 . تعاریف

در دید كلی، خشم احساس و یا حالتی است كه در گستره رنجش ملایم تا غیض و غضب شدید قرار میگیرد. بسیاری از افراد اغلب خشم و پرخاشگری (عصبانیت) را با هم اشتباه میگیرند. پرخاشگری رفتاریست كه هدف آن آزار و یا آسیب رساندن به شخص دیگری و یا آسیب به اموال و دارایی هاست. بعبارت دیگر ستیزه جویی به مجموعه ای از گرایشات و قضاوتهایی برمیگردد كه باعث تحریك رفتار پرخاشگرانه می شود. آیا قبل از آشنایی با این تعاریف، خشم و پرخاشگری را با هم اشتباه میگرفتید؟

4 .چه هنگام خشم مساله ساز میشود؟ هنگامی كه خشم بسیار شدید و مداوم میشود و یا اینكه بطور نادرست ابراز می گردد، مساله ساز خواهد شد. احساس خشم بصورت شدید و مداوم بر روی جسم فشار فیزیكی بیش از حدی وارد خواهد كرد.

5 . تلافی و پیآمدها. ابراز نادرست خشم بدواً دارای تلافی ظاهری میباشد (از قبیل احساس رها شدن از تحت فشار بودن، احساس كنترل داشتن بر سایرین). در بلند مدت این تلافی ها به پی آمدهای منفی منتهی خواهد شد. بهمین دلیل به آن “تلافی های ظاهری” می گویند. پیآمدهای منفی در بلند مدت نسبت به آنچه در كوتاه مدت بدست میآید، كفه ترازو را به نفع خود، سنگین خواهند كرد.

6 . افسانه هایی در مورد خشم.

افسانه اول) خشم موروثی است: یك مورد بدفهمی یا افسانه درباره خشم و طریقه ای كه افراد آنرا نشان میدهند اینست كه خشم ارثی است و غیرقابل تغییر. شواهد و مداركی كه بر اساس مطالعات بدست آمده مشخص میكند كه افراد با یكسری روشهای ویژه ابراز خشم بدنیا نمیآیند. همچنین این مطالعات مشخص مینماید كه شیوه ابراز خشم رفتاری اكتسابی است و در نتیجه اصلاح شیوه ابراز خشم غیرممكن نیست.

افسانه دوم) خشم خودبخود به پرخاشگری میرسد. بر مبنای این باور نادرست تنها راه موثر برای ابراز خشم از طریق پرخاشگری است. به هر روی برای ابراز خشم راههای سازنده و جسورانه دیگری نیز وجود دارند. مدیریت موثر خشم شامل كنترل بالا رفتن میزان خشم بوسیله آموزش مهارتهای دفاع از حق خود، تغییر “با خود سخن گفتن” منفی و ستیزه جویانه، به چالش كشیدن باورهای نامعقول و بكارگیری مجموعه ای از روشها و استراتژیهای رفتاریست. این مهارتها، تكنیكها و استراتژیها در فصول بعدی مورد بحث قرار خواهند گرفت.

افسانه سوم) اگر میخواهی به آنچه كه میخواهی برسی، باید پرخاشگر باشی. بسیاری از مردم دفاع از حق خود را با پرخشاگری اشتباه میگیرند. هدف از پرخاشگری تسلط، آزار و آسیب رساندن به دیگریست تا به هر قیمت ممكن پیروز میدان شد. برعكس هدف از حاضر جوابی و دفاع از حق خود ابراز احساسات ناشی از خشم به روشی محترمانه نسبت به سایر افراد میباشد. شما هنگامی كه به این روش احساساتتان را ابراز میكنید كسی را سرزنش و یا تهدید نخواهید كرد و در نتیجه احتمال آسیب احساسی به حداقل ممكن میرسد.

افسانه چهارم) تخیله خشم همیشه لذت بخش است. سالیان سال باوری همه گیر بود مبنی بر اینكه اظهار پرخاشگرانه خشم از قبیل فریاد زدن و یا مشت زدن بر روی بالش برای حفظ سلامتی مفید است. ولی بر اساس مطالعات مشخص شده است كه افرادی كه خشم خود را با روشهای پرخاشگرانه آزاد میكنند به آسانی خشمگین میشوند. بعبارت دیگر رها سازی خشم از طریق روشهای پرخاشگرانه باعث تقویت و تحكیم رفتار پرخاشگرانه میشود.

7 . خشم عادت است. خشم میتواند بعنوان عكس العملی روزمره، آشنا و قابل پیشبینی در موقعیتهای گوناگون تبدیل شود. هنگامی كه خشم بطور مداوم و پرخاشگرانه اظهار شود میتواند تبدیل به عادتی ناسازگارانه شود. برمبنای تعریف، عادت یا “خوگرفتن”به رفتاری اطلاق میشود كه بصورت خودجوشانه، مستمر و مداوم بدون هیچگونه فكر و تاملی، انجام گردد. اظهار پرخاشگرانه و مداوم خشم میتواند بعنوان عادتی ناسازگارانه محسوب شود و بهمین دلیل دارای نتایج منفی خواهد بود.

  1. غلبه بر خشم عادتی.

با آگاهی نسبت به حوادث و محیط هایی كه باعث تحریك خشمتان و در نتیجه پیامدهای منفی بعد از آن میشوند، میتوانید برخشم حاصل از عادت غلبه كنید. بعلاوه بایستی یك سری از استراتژیهای موثر بر مدیریت خشمتان را گسترش و بهبود ببخشید. در مورد این استراتژی ها بمنظور مدیریت خشم، بحث میشود.

  1. خشم سنج. یك روش ساده برای نظارت بر خشمتان استفاده از مقیاس یك تا ده است كه به آن “خشم متر” میگویند. امتیاز یك در این مقیاس بمعنای عاری از هرگونه خشم بودن و یا حالت آرامش كامل است، در حالی كه ده نشان دهنده خشمی قوی و انفجاریست كه باعث از دست دادن كنترل شده و عواقب منفی در پی خواهد داشت.

پیشآمدها و علائم

در این فصل نحوه آنالیز كردن یك پیشآمد محرك خشم را خواهید آموخت.

1.اتفاقاتی كه باعث برانگیختن خشم می شوند. هنگامی كه عصبانی میشوید، بدلیل اینست كه با یك حادثه در زندگی روبرو شده اید كه باعث تحریك خشمتان شده است. در بسیاری موارد، حوادث خاص كه در یك زمینه حساس اتفاق می افتند. این موضوعات حساس و یا “پرچم سرخ” معمولا به موارد دیرپا برمیگردند كه براحتی منجر به ایجاد خشم میشوند. علاوه بر اتفاقاتی كه اینجا و آنجا تجربه میكنید، ممكن است یادآوری حادثه ای كه در گذشته روی داده باعث خشمگین شدنتان در زمان حال شود. درباره این حوادثی كه در گذشته روی داده اند و حتی اكنون باعث عصبانیتان میشود، فكر كنید. در اینجا چند مثال كه میتوانند باعث تحریك خشم شوند، میآوریم: انتظار طولانی در مطب دكتر- تراكم ترافیك- اتوبوسهای شلوغ- شوخی یك دوست درباره یك موضوع حساس- پس داده نشدن پولی كه به دوستتان قرض داده بودید- برای گناه نكرده، متهم شوید- مجبور شوید بهم ریختگی و اغتشاشی كه شخص دیگری بوجود آورده را سر و سامان دهید- داشتن یك هم اطاقی شلخته- همسایه ای كه صدای موسیقی را بسیار بلند میكند- پشت خط تلفن برای مدت طولانی منتظر بمانید- آدرس اشتباهی دریافت كنید- پخش شدن شایعاتی نادرست در مورد بازگشت دوباره بیماریتان- دزدیده شدن پول و اموالتان.

2 – علائم خشم: رده بندی چهارگانه علائم. دومین روش مهم برای نظارت بر خشم، شناخت علائمی است كه هنگام مواجهه با اتفاقات تحریك كننده خشم روی میدهند. این علائم نشانه های هشدار دهنده ای هستند كه به شما یادآوری میكنند كه در آستانه عصبانیت هستید و خشمتان رو به فزونیست. علائم را میتوان در چهار دسته رده بندی كرد: فیزیكی، رفتاری، احساسی، و شناختی (یا فكری). بعد از هر دسته، علائمی را هنگام خشم متوجه میشوید را نام ببرید.

الف) علائم فیزیكی (بدنتان چگونه عكس العمل نشان میدهد مثلا ضربان قلبتان افزایش می یابد، گرفتگی سینه، گُرگرفتی و سرخ شدن سیما)

ب) علائم رفتاری (چه میكنید مثلا مشت كردن انگشتان، بلند كردن صدا، خیره شدن به دیگران)

ج) علائم احساسی (احساسات دیگری كه همراه خشم ایجاد میشوند برای مثال ترس، رنجیدن، حسادت، بی حرمتی)

د) علائم شناختی (در هنگام عكس العمل نسبت به واقعه، به چه می اندیشید. برای مثال سرزنش كردن خود، تصور پرخاشگری و انتقام جویی)

3 – كنترل پروسه: نظارت هفتگی بر خشم. در این فصل، نظارت بر خشم و شناخت حوادث و موقعیتهای تحریك كننده خشم را آموختید. در هر جلسه هفتگی، یك “كنترل رویه” خواهد بود تا بعنوان تكلیف انجام شود و در جلسه بعدی بالاترین میزان خشمی كه بر اساس مقیاس خشم ذكر شد، اندازه گیری شده و در جلسه بعدی بیان گردد. از شما درخواست خواهد شد تا حوادثی كه باعث تحریك خشمتان میشود، علائمی كه همراه با خشمتان میآیند و استراتژیهای كه برای مدیریت خشمتان استفاده میكنید را بشناسید و تشخیص دهید. نمونه زیر در اول هر فصل برای آزمودن شما بكار خواهد رفت:

الف) در هفته گذشته، بالاترین عدد بر اساس مقیاس خشمتان، چند بوده است؟

ب) چه حادثه ای باعت تحریك خشمتان شد؟

ج) چه علائمی با این رویداد تحریك كننده خشم، همراه بود؟ علائم فیزیكی…علائم رفتاری…علائم احساسی…علائم شناختی…..

د) برای اجتناب از رسیدن به نمره ده در “خشم سنج” از چه شیوه هایی استفاده كردید؟

خشم و طرحهای كنترل

در این فصل، درباره استراتژیهای ویژه مدیریت خشمتان، آشنا خواهید شد. طرحهای كنترل خشم به فهرستی از سبك و شیوه هایی برمیگردد كه شما برای مدیریت خشم و كنترل آن، آشنا خواهید شد.

1 .طرحهای كنترل خشم

تاكنون تمركز گروه بر روی چگونگی نظارت بر خشم بوده است. در فصل نخست، آموختید كه چگونه از “خشم سنج” برای رتبه دهی به خشمتان سود ببرید. هفته قبل آموختید كه حوادث تحریك كننده خشمتان را تشخیص دهید، كه از این قرار بودند: علائم فیزیكی، رفتاری، احساسی و شناختی كه با رویداد مورد نظر همراه بودند. در این فصل طرحهای كنترل خشمتان را بهبود خواهید بخشید و خواهید آموخت كه چگونه از استراتژیهای ویژه استفاده كنید، از قبیل تنفس و آرامش بمنظور كنترل خشم. بعضی افراد به طرحهای كنترل خشمشان به مثابه جعبه ابزارشان مینگرند و استراتژیهای خاصی كه برای كنترل خشم استفاده میكنند را به صورت ابزاری در این جعبه ابزار میبینند. یك مجموعه موثر و كارا از استراتژیها برای كنترل خشم باید هم شامل شیوه های آنی و هم بازدارنده باشد. برای مثال در حیطه استراتژیهای آنی میتوان از تنفس، تمرین تنفس عمیق و جلوگیری از تفكر نام برد. در حیطه استراتژیهای بازدارنده میتوان از گسترش دادن یك تمرین و فعالیت برای دگرگون سازی باورهای غیرمنطقی، نام برد. این استراتژیها در فصل های آینده مورد بحث قرار خواهند گرفت.

تنفس

این شیوه از زمره روشهای اصلی مدیریت خشم است كه بایستی در طرح كنترل خشم هركسی گنجانده شود. تنفس میتواند بصورت رسمی و یا غیررسمی مورد استفاده قرار گیرد. در ساده ترین سبك، میتواند بمعنای چند نفس عمیق و تفكر بجای عمل بمنظور عكس العمل باشد. همچنین میتواند بمعنای ترك كردن موقعیت تحریك كننده و افزایش دهنده خشم باشد و یا اینكه براحتی بی خیال ادامه بحثی شد كه محرك خشم است.

شیوه رسمی استفاده از تنفس شامل مواردی میشود كه با دیگران در ارتباطیم. این ارتباطات ممكن است شامل اعضای خانواده، دوستان، و همكاران شود. در موقع استفاده از شیوه رسمی میبایست توافق و یا طرحی از پیش سنجیده شده، وجود داشته باشد بطوریكه تمام گروههای دخیل بتوانند اعلام تنفس كرده و از قبل بر روی آن توافق كرده باشند. در صورت لزوم، شخصی كه خواستار تنفس می شود، میتواند موقعیت را ترك كند. بسته به آن كه گروه حس كند میتواند با موفقیت بحث را به سرانجام برساند، شخص بر اساس توافق میتواند به ادامه بحث برگردد و یا آنكه آنرا به حالت تعلیق درآورد. تنفس دارای اهمیت است زیرا كه میتواند در گرماگرم بحث، بطور موثر مورد استفاده قرار گیرد.

حتی اگر خشم كسی، بر اساس خشم سنج، بسرعت در حال افزایش باشد، با استفاده از تنفس و ترك موقعیت، میتواند از رسیدن به نمره ده جلوگیری نماید. تنفس در كنار استراتژیهای دیگر هم موثر است. برای مثال میتوانید زمانی برای بیرون رفتن و قدم زدن بدست آورید. همچنین میتوانید زمان تنفس داشته باشید و در این حین به یك دوست مطمئن و یا یكی از اعضای خانواده تلفن كنید و یا اینكه در دفترتان یادداشت كنید. سایر استراتژیها به آرام شدنتان در حین تنفس یاری خواهند رساند. آیا میتوانید در مورد موقعیتهای فكر كنید كه بایستی از استراتژی تنفس بهره برید؟ آیا می توانید در مورد استراتژی خاصی بنویسید كه ممكن است در هنگام كنترل خشم از آن استفاده كنید؟

نمونه یك طرح كنترل خشم

* – اعلام تنفس كنید (رسمی یا غیر رسمی).

* – با دوستی سخن بگویید (كسی كه به او اعتماد دارید).

* – از الگوی برخورد ارادی برای بیان خشمتان استفاده كنید.

* – ورزش (قدم بزنید، به باشگاه بروید و …).

* – در ملاقاتهای دوازده مرحله ای حاضر شوید.

* – احساسات اولیه و زیرین قبل از خشم را مورد كنكاش قرار دهید.

 2 . آرامش از طریق نفس كشیدن

این فصل را با تمرین یك نفس عمیق بعنوان روش و تكنیكی برای رسیدن به آرامش، به پایان میبریم. میتوانید این تمرین را بر روی خود و با تمركز بر روی تنفستان انجام دهید، چند نفس عمیق بكشید و سعی كنید هر گونه تنش و فشاری كه در بدن دارید، رها كنید. تا جایی كه امكان دارد باید این تمرین را انجام دهید، به این صورت: بر روی صندلی آرام بگیرید. در صورت تمایل چشمانتان را ببندید و در غیر اینصورت به كف اتاق خیره شوید. چند لحظه صبر كنید تا بخود بیایید. اكنون وضعیت بدن خود را درك كنید. دنبال فشار و تنش باشید؛ از پاهایتان شروع كنید تا به سرتان برسید. به هر فشاری و تنشی كه در پاهایتان، شكمتان، دست و بازوها، گردن و صورت،حس میكنید، توجه نمایید. حال به تنفستان توجه كنید. به دم و بازدم و هوایی كه از شُش هایتان خارج میشود توجه كنید. این مورد میتواند بسیار آرامش بخش باشد. یك نفس عمیق بكشید. توجه كنید چطور ششها و سینه تان منبسط میشود. اكنون به آرامی نفستان را از راه بینی بیرون دهید. دوباره نفسی عمیق بكشید. سینه و شش هایتان را مملو از هوا كنید. ببیید چه مقدار هوا میتوانید به درون بكشید. برای چند ثانیه هوا را در سینه تان محبوس كنید. اكنون به آرامی هوا را بیرون دهید. بطور آرام و پیوسته یكبار دیگر هوا را به درون بكشید. برای چند ثانیه محبوسش كرده و سپس خارجش كنید. برای چند دقیقه به همین شیوه نفس بكشید. بر روی نفستان تمركز كنید. با هر دم و بازدم حس كنید كه بدنتان بیشتر و بیشتر آرام میشود. از نفستان استفاده كنید تا تمامی ته مانده های تنش را دور كنید. اكنون نفس عمیق دیگری بكشید. هوا را كاملا به درون كشیده و برای یك ثانیه حبسش كرده و سپس بیرونش دهید. دوباره نفس كشیده، حبس كنید و رها سازید. آنقدر ادامه دهید تا نسبت به نفستان هنگامی كه ششهایتان را پر میكند، آگاهی كامل بدست آورید. یكبار دیگر نفسی عمیق بكشید برای یك ثانیه حبسش كرده و سپس رهایش كنید. این تمرین تنفسی میتواند در سه دم و بازدم عمیق خلاصه شود. حتی میتواند در به آرامش رسیدن هنگام اوجگیری خشمتان موثر باشد. میتوانید این تمرین را در خانه، سركار، در اتوبوس، در هنگام انتظار سر یك قرار و یا حتی هنگام راه رفتن، انجام دهید. نكته كلیدی در كاربرد این روش بعنوان روشی موثر برای رسیدن به آرامش، در استفاده گاه و بیگاه و اعمال آن بر روی موقعیتها گوناگون می باشد.

3 .نظارت بر خشم هفته

الف) در هفته گذشته، بنابر مقیاس “خشم سنج بالاترین نمره چند بود؟

ب) چه حادثه ای باعث برانگیختن خشمتان شد؟

ج) چه علائمی همراه این حادثه محرك خشم بود؟ علائم فیزیكی…..علائم رفتاری…..علائم احساسی….علائم شناختی…..

د) برای اجتناب از رسیدن به نمره ده در”خشم سنج” از چه شیوه ای استفاده كردید؟

دایره پرخاشگری

در این فصل، با دایره پرخاشگری و همچنین تمرین گام به گام آرامش عضلانی آشنا خواهید شد. دایره پرخاشگری بمثابه چهارچوبی است كه شامل مفاهیمی همچون خشم سنج ، نشانه های خشم، و طرح كنترل خشم میباشد.

  1. دایره پرخاشگری

قسمتی از خشم را میتوان به صورت سه حالت در نظر گرفت: اوج گرفتن، انفجار و بعد از انفجار. این سه حالت با هم تشكیل دهنده دایره پرخاشگری هستند. حالت اوج گرفتن با نشانه هایی مشخص میشود كه نشان دهنده شكل گیری خشم هستند. شاید بخاطر داشته باشید كه، علائم، نشانه های هشدار دهنده و یا عكس العملهایی نسبت به حوادث محرك خشم، هستند. اگر مرحله اوجگیری بی محابا ادامه یابد، به حالت انفجار خواهد رسید. حالت انفجار بوسیله یك تخلیه غیرقابل كنترل خشم كه ممكن است بصورت پرخاشگری زبانی و یا فیزیكی بنمایش درآید، مشخص میشود.

حالت بعد از انفجار بوسیله پیامدهای منفی كه حاصل پرخاشگری زبانی و یا فیزیكی ابراز شده در حالت انفجار هستند، مشخص میگردد. این عواقب ممكن باعث به زندان افتادن، پرداخت خسارت، اخراج از محل كار، محروم شدن از دوره درمانی و یا خدمات اجتماعی، از دست دادن خانواده و كسانی كه برای شخص عزیزند و یا احساس گناه، شرمندگی و پشیمانی باشد.

2 .دایره پرخاشگری و “خشم سنج”

توجه كنید كه حالات اوج گیری و انفجار در دایره پرخاشگری با مرحله و یا نقاطی بر روی”خشم سنج” منطبق هستند. امتیاز زیر ده در خشم سنج نشان دهنده حالت اوج گیریست، یعنی مرحله بوجود آمدن خشم. از طرف دیگر، حالت انفجار با امتیاز ده بر روی خشم سنج مطابقت دارد. یك امتیاز ده بر روی خشم سنج به این معناست كه كه شما كنترل خود را از دست داده و خشم خود را بصورت پرخاشگری زبانی و یا فیزیكی ابراز كرده اید كه منجر به عواقب منفی میشود.

یكی از اهداف اصلی مدیریت خشم، جلوگیری از رسیدن به حالت انفجار است. این مهم بوسیله استفاده از خشم سنج بمنظور نظارت بر تغییر درجه خشم، توجه به نشانه های هشدار دهنده كه معلوم میكنند خشم در حال شكل گیری است و استفاده مناسب و بجا از استراتژیهای طرح كنترل خشمتان بمنظور توقف اوجگیری خشم، بدست می آید. در صورتی كه از حالت انفجار جلوگیری بعمل آید، حالت بعد از انفجار روی نخواهد داد و دایره پرخاشگری، شكسته خواهد شد.

اگر بر روی خشم سنج به نمره هفت برسید، در چه حالتی از دایره پرخاشگری هستید؟

اگر بر روی خشم سنج به نمره ده برسید، در چه حالتی هستید؟

3 . آرامش از طریق تمرین گام به گام آرامش عضلانی

هفته گذشته تمرین تنفس عمیق را بعنوان تكنیكی آرامش بخش انجام دادید. در این هفته با تمرین گام به گام آرامش عضلانی آشنا میشوید. تا جایی كه امكان دارد باید این تمرین را انجام دهید. دستورالعمل آن به شرح زیر است:

لحظه ای نشسته و آرام بگیرید. اكنون مانند هفته گذشته، بر رو ی تنفستان تمركز كنید. نفسی عمیق بكشید. برای یك ثانیه حبسش كنید. اكنون بطور كامل هوا را خارج كنید. دوباره نفس عمیقی بكشید. سینه و ششهایتان را پر كنید. اكنون به آرامی هوا را بیرون دهید. یكبار دیگر هوا را به آرامی درون كشیده، حبسش كرده و سپس رهایش سازید. حال، در حین اینكه به تنفس عمیقتان ادامه میدهید، به دستانتان توجه كنید. مشتتان را سخت بفشارید. این فشار را نگه دارید. اكنون مشتتان را باز كنید و بگذارید انگشتانتان باز شده و دستانتان كاملا آرام گیرند. دوباره، بسختی مشت كنید. نگه دارید و رها كنید. تصور كنید تمام تنش در طول انگشتانتان حركت كرده و خارج میشود. به تفاوت بین تنش و آرامش كامل توجه كنید. اكنون توجهتان را به بازوهایتان معطوف كنید. بازویتان را بپیچانید. مشتها و ساعدتان را بكشید. این تنش را نگه دارید و سپس آزادش كنید. اجازه دهید بازوها و دستانتان بر روی پایتان قرار گیرند. حس كنید كه تنش از بازوها در حال تخلیه شدن است. دوباره این كار را انجام دهید. بگذارید تنش از بازوهایتان خارج شود. تنش را با آرامش عضلانی جایگزین كنید.

اكنون شانه هایتان را به سمت گوش هایتان بالا ببرید. واقعا شانه هایتان را تحت فشار قرار دهید. برای لحظاتی تنش را نگه دارید. حال به آرامی شانه هایتان را پایین آورده و تنش را رها كنید. بگذارید تنش از شانه هایتان رخت بربندد و به سمت بازو سپس انگشتانتان برود. بهوش باشید كه عضلاتتان بعد از آرامگیری چه حس متفاوتی دارند. حال به گردن و صورتتان توجه كنید. با قیافه یا شكلك عضلاتشان را تحت فشار قرار دهید. گردن،فك و پیشانی را تحت فشار قرار دهید. نگه دارید و سپس رهایش كنید. اجازه دهید عضلات آرواره و گردن آرام شوند. تمام چین و چروك پیشانی ناشی از فشار را برطرف كنید. یكبار دیگر این كار را انجام دهید. هوشیار باشید كه چگونه عضلات سر و اطراف چشمانتان در حدقه آرام می گیرند مانند اینكه درون سرتان فرو میروند. گلو و فكتان را رها كنید تا آرام شوند. عضلات اطراف گوشها را رها كنید. حس كنید كه چگونه تمام فشار و تنش در عضلات گردنتان رها شده اند. حال برای چند لحظه بایستید. در بدنتان دنبال تنش بگردید و در صورت یافتن، آزادش كنید. توجه كنید كه وقتی عاری از تنش شدید، بدنتان چه حسی دارد. هنگامی كه آماده شدید، چشمانتان را باز كنید. چطور بود؟ آیا هیچ حس جدیدی داشتید؟ اكنون بدنتان چه حسی دارد؟ وضعیت ذهن و روانتان چگونه است؟ آیا بین موقعیت الان و موقعیت قبل از شروع تمرین، تفاوتی حس می كنید؟

  1. نظارت بر خشم هفته

الف) در هفته گذشته، بنابر مقیاس “خشم سنج” بالاترین نمره چند بود؟

ب) چه حادثه ای باعث برانگیختن خشمتان شد؟

ج) چه علائمی همراه این حادثه برانگیزده خشم بود؟ علائم فیزیكی…..علائم رفتاری…..علائم احساسی….علائم شناختی…..

د) برای اجتناب از رسیدن به نمره ده در “خشم سنج” از چه شیوه ای استفاده كردید؟

بازسازی شناختی

در این فصل،درباره الگوی D-C-B-A بعنوان فرمی از بازسازمانی شناختی خواهید آموخت.در مورد توقف فكر بعنوان جایگزینی برای D-C-B-A نیز آشنا خواهید گشت.

1- الگوی A-B-C-D

الگوی D-C-B-A با روشی كه بعضی افراد روش مدیریت خشم را با تامل پی میگیرند، سازگار است.

در این الگو: “A ” نماینده حادثه محرك است. حادثه محرك همان “واقعه” و یا “واقعه پرچم سرخ” است.

“B ” نماینده افكار ما در مورد حادثه محرك است. حوادث به تنهایی نمیتوانند احساساتی نظیر خشم را تولید كنند، بلكه برداشتها و تعابیر و باورهای ما درباره یك اتفاق بوجود آورنده آن هستند.

“C ” نماینده عواقب احساسی است. احساساتی كه بعنوان تجاربی در نتیجه ترجمه و تفسیر و باورها در رابطه با حادثه، بوجود میآیند.

“D ” نماینده جر و بحث است. این قسمت الگو شامل شناخت هرگونه باور غیرمنطقی و بحث درباره آنهاست به روشی معقولانه تر و یا روشهایی واقعگرایانه تر نسبت به حادثه محرك.

هدف آن است كه بیان شخصی را كه منتهی به اوج گیری خشم میشود را با ایده های كه اجازه میدهند تفسیر و تعبیر واقعبینانه تر و مناسب تری نسبت به حادثه داشت، جایگزین نمود.

 A = حادثه یا موقعیت تحریك كننده – Activating Situation or Event

B = سیستم باور – Belief System – آنچه درباره حادثه با خود میگویید (با خود سخن گفتن) – باورها و انتظاراتتان از دیگران

C = عواقب – Consequence – با توجه به این كه با خود سخن میگویید، چه حسی دارید؟

D= بحث – Dispute – انتظارات و باورهایتان را سنجش كنید. آیا آنها واقعبینانه و یا منطقی نیستند؟

2- توقف فكر

دومین شیوه برای كنترل خشممان را “توقف فكر” میگویند. توقف فكر میتواند جایگزینی برای الگوی D-C-B-A باشد. در این روش شما به آسانی از طریق یك سری “خودفرماندهی” به خویش میگویید كه از فكر كردن درباره افكاری كه باعث ایجاد خشم میشوند، دست بردارد. برای مثال ممكن است به خود بگویید: “لازمه كه فكر كردن درباره این افكار را بس كنم. اگر بهمین روش فكر كنم، تنها توی دردسر میافتم.” و یا “خودتو درگیر این موقعیت نكن” یا “آنجا نرو.”

بعبارت دیگر بجای بحث كردن با افكار و باورهایتان همانطور كه در الگوی D-C-B-A ذكر شد، هدف اینست كه رویه افكار خشمناك جاری را متوقف كنید، قبل از آنكه آنها به مرحله اوج گیری خشم برسند و كنترل از دست خارج شود.

دفاع از حق خود و “الگوی برخورد ارادی”

در این فصل، در مورد دفاع از حق خود و الگوی برخورد ارادی آشنا شده و اینكه چطور عكس العمل جسورانه میتواند برخوردهای شما با دیگران را كم كند.

1 . آموزش جسارت

همانطور كه از فصل اول بیاد دارید، پرخاشگری رفتاریست كه به قصد آسیب به دیگری و یا ضرر زدن به اموال، ابراز میگردد. این رفتار میتواند شامل بددهنی و فحش، تهدید و یا كارهای خشونت آمیز انجام شود. هنگامی كه كسی حق شما را ضایع میكند، اغلب، ابتدا، عكس العمل مقابله بمثل و یا تلافیست.

پیام اصلی پرخاشگری این است: احساسات، افكار و باورهای من بسیار مهم هستند و احساسات، افكار و باورهای تو، بی اهمیت و ناچیز هستند.

یك جایگزین برای رفتار پرخاشگرانه، رفتار “كنش پذیری”، منفعلانه و یا بی تفاوتی است. این رفتار تایید نمیشود چرا كه شما اجازه میدهید به حق و حقوقتان تجاوز شود. ممكن از دست كسی كه حقتان را ضایع كرده، ناراحت شوید، و ممكن است از دست خودتان هم عصبانی شوید زیرا كه برای دفاع از حقتان هیچ نكرده اید. پیام اصلی “كنش پذیری” اینست كه: احساسات، افكار و باورهای تو بسیار مهم هستند و احساسات، افكار و باورهای من بی اهمیت و ناچیز هستند.

از دیدگاه مدیریت كنترل خشم، بهترین شیوه برخورد با شخصی كه حقوقتان را زیر پا گذاشته عمل كردن بشیوه جسورانه است. جسورانه عمل كردن شامل از حق خود دفاع كردن به روشی است كه احترام دیگران نیز حفظ شود. پیام اصلی در اینجا این است: احساسات، افكار و باورهای من مهم هستند و احساسات، افكار و باورهای تو هم بهمان اندازه مهم هستند. با عمل به این شیوه میتوانید احساسات، افكار و باورهایتان را به شخصی كه حقتان را ضایع كرده اظهار كنید، بدون آنكه عواقب منفی همراه با پرخاشگری و بدیده تحقیر بخود نگریستن بدلیل عدم انجام كاری و یا بی تفاوتی در چنین مواقعی، گریبانگیرتان شود. بسیار مهم است كه تاكید شود، پاسخ های جسورانه، پرخاشگرانه و منفعلانه همگی رفتارهایی هستند كه آموختنی هستند. ذاتی نبوده و از ویژگی های غیر قابل تغییر بحساب نمیآیند. با تمرین روش الگوی برخورد ارادی خواهید آموخت كه چگونه پاسخ های جسورانه بشما اجازه می دهد كه در برخوردهای روابط بین فردی چگونه موثرتر عمل كنید.

2 . الگوی ارادی برخورد

الگوی ارادی برخورد روشی است كه میتوانید برای برخورد جسورانه از آن سود ببرید. دارای پنج گام است كه براحتی به ذهن سپرده می شود:

1 . شناخت مساله: در این گام مساله خاص كه موجب برخورد شده است، مورد شناسایی قرار میگیرد. (مثلا دوست شما سر موعد مقرر در سر قرار حاضر نشده است).

2 . شناخت احساسات: در این گام شما احساساتی را كه همراه با برخورد پیش آمده اند را شناسایی میكنید (برای مثال ناكامی،آسیب و یا رنجش).

3 . شناخت تاثیر ویژه: در این گام تاثیر ویژه و یا نتیجه مساله ای كه باعث برخورد شده است را شناسایی میكنید (مثلا به موقع نرسیدن به جلسه ای كه شما و دوستتان قصد حضور در آن را داشتید).

 4 . تصمیم گیری برای حل كردن یا حل نكردن مساله: در این گام تصمیم میگیرید كه مساله را حل كنید و یا اینكه رهایش سازید. بعبارت دیگر، این مساله آنقدر مهم است كه بخواهید درباره اش سخت بگیرید؟

5 . مشخص سازی و حل برخورد: در این گام وقتی اختصاص داده و مساله را مشخص می كنید، اینكه چطور دركش كنید، احساساتتان را در مورد آن چگونه ابراز كنید، و بحث بر سر چگونگی حل كردن آن.

خشم و خانواده

در این فصل خواهید آموخت كه چگونه خشم و سایر احساسات خود را در خانواده خویش ابراز كنید. این مساله شامل تحلیل كردن تاثیر برهمكنش های گذشته خانواده بر روی افكار، احساسات و رفتار حال حاضر میباشد.

1 .خشم و خانواده

برای بسیاری از ما،برهمكنش هایی كه با والدینمان داشته ایم به مقدار زیادی بر روی رفتار، افكار، احساسات و رویكردمان بعنوان یك بزرگسال، تاثیر گذاشته است. با توجه به خشم و اظهار آن، این احساسات و رفتار معمولا توسط والدینمان و یا سرپرست، الگو سازی شده است. مجموعه سوالاتی كه در پی میآیند، در ارتباط با برهمكنش هایی است كه شما با والدینتان و خانواده هایی كه در آن رشد كرده اید، قرار میگیرد. اطمینان حاصل نمایید كه این احساسات را با سرپرست گروه و یا مشاورتان در میان بگذارید.

خانواده تان را شرح دهید. آیا با پدر و مادرتان زندگی میكنید؟ آیا برادر و یا خواهری دارید؟ كجا بزرگ شده اید؟

در حین رشدتان، خشم چگونه در خانواده تان ابراز میشد؟ پدرتان چگونه خشمش را نشان میداد؟ مادرتان چطور؟ آیا هرگز در معرض تهدید خشونت فیزیكی قرار گرفتید؟ آیا پدرتان در هنگام خشم به شما یا مادرتان فحش میداد؟

سایر احساسات از قبیل شادی و اندوه، چگونه در خانواده تان ابراز میشد؟

آیا ابراز احساسات تنها به خشم و احساس استیصال محدود میشد و یا اینكه جا برای ابراز احساسات دیگر نیز بود؟

چطور و توسط چه كسی نظم و ترتیب را رعایت میكردید؟

آیا تنبیه فیزیكی هم در كار بود (برای مثال با دست ،كمربند،چوب یا تركه تنبیه شدن)

چه نقشی در خانواده ایفا میكردید؟ برای مثال قهرمان بودید، نجات دهنده بودید، قربانی بودید، دلقك بودید و یا كسی بودید كه اشتباه دیگران را به گردن میگرفت و… ؟

در كل چه پیامی نسبت به پدرتان و سایر مردان دریافت كردید؟ در كل چه پیامی نسبت به مادرتان و سایر زنان دریافت كردید؟

چه احساسات، افكار و رفتاری از آن زمان در ارتباطات امروزتان همراهتان هستند؟

این رفتار امروز به چه كارتان می آید؟ اگر بی خیال این رفتار شوید، چه پیش خواهد آمد؟

پایان دوره آموزشی

در این فصل آخر، طرح كنترل خشمتان و امتیازدهی به اجزاء روش درمانی نسبت به سودمند بودن و آشنا بودنشان را دوره خواهید كرد. همچنین یك تمرین نهایی انجام داده و سپس با یك گواهی مبنی بر اینكه دوره را كامل كرده اید، پاداش خواهید گرفت.

1 .تمرین نهایی

درباره مدیریت خشم چه آموختید؟

استراتژیهای طرح كنترل خشمتان را فهرست كنید.

برای بهتر مدیریت كردن خشمتان، چگونه میتوانید از این استراتژیها استفاده كنید؟

به چه روشی میتوانید مهارتهای كنترل خشمتان را بهبود بخشیده و این روند را ادامه دهید؟

آیا نقطه خاصی هست كه احتیاج به بهبود و اصلاح داشته باشد؟

شرم و گناه

شرم و گناه

شرم و گناه دو هیجان و احساس آزار دهنده هستند، که با تخلف ، اشتباه یا شکستی که در فردی رخ می دهد ، ايجاد می شوند .

در گناه احساس منفی و پشیمانی در رابطه با عمل خاصی در فرد ایجاد می شود . فردی که مرتکب گناه شده ، می تواند به خود به عنوان یک انسان خوب که کار بدی انجام داده احترام بگذارد . در نتیجه، حس گناه در واقع افراد را برای خنثی کردن تاثیر بد عملشان بر می انگیزد .

در مقابل، شرم این احساس را که همه وجود فرد بد است در بر می گیرد ، و نمی توان انتظار داشت که یک پوزش ساده چنین حالت بدی را حل کند .

شرمساری به فرد احساس ” بد ” بودن و در اشتباه بودن را القاء می کند، که نه بر اثر انجام عملی، بلکه به صرف موجود بودن احساس می شود.

درمرحله رشد كودك، بین خواسته های کودک و والدین تضاد وجود دارد، در صورتی که به کودک اجازه داده نشود که اراده خود را تمرین کند، در روابط خود با دیگران دچار شرم خواهد شد. اگر ابتکارهای کودک بازداری شوند و این احساس در او ایجاد شود که ابتکارهای جدید او نا مناسب و بد هستند، احساس گناه خواهد کرد .

این احساس گناه پایدار مى ماند و تمام فعالیت های خودانگیخته وی را در ادامه زندگی تحت الشعاع قرار ميدهد.

نظریات کارکرد گرایی بر کارکرد انطباقی شرم که به عنوان یک فرایند تنظیم کننده ارتباط درون فردی و برون فردی عمل می کند ، تمرکز دارد. همچنین این نظریات بر پایه نظریه تکاملی داروین و این مفهوم که هیجانات ، کارکردی انطباقی دارند و برای افزایش شانس بقا عمل می کنند ، قرار دارند .

در مدل رشدی کارکردی هدف از شرم ، حفظ پذیرش دیگران و عزت نفس از طریق یادگیری و حفظ استاندارد ها و تسلیم شدن به دیگران است .

شرم و گناه بر اساس بسیاری از تحقیقات زیر بنای بسیاری از آسیب های روانی هستند.

هر انسانی در زندگی روزمره خود به دلایل مختلف دچار شرم و گناه شده است .  هر یک از ما ظرفیتی برای تجربه این دو هیجان داریم ، البته برخی افراد در این زمینه ها مستعد تر هستند.
نظريه اى معتقد است که گناه نتیجه مخرب و غیر ضروری مذهب است. مذهب احساس گناه را پرورش می دهد .

به علاوه مذاهبی که از طریق ایجاد وحشت سعی دارند ما را کنترل کنند ، نوعی بدبینی معنوی ایجاد می کنند که موجب ترس ، بیماری روحی ، احساس بی ارزشی و احساس گناه میشوند.

احساس شرم

احساس شرم

1- مانع اولیه بر سر راه تجربه احساس شرم این است که ما هنجارها و اصول اخلاق عمومی را نشناخته ایم .

در اینجا فرد ادراک نادرستی از هنجارها ندارد و نمی تواند در همان مرحله اولیه تشخیص نابهنجاری و عدم انطباق رفتار خود با هنجارها را بدهد. باور این افراد برای زندگی هرچه پیش آید خوش آید است.

2- در همرنگ جماعت شدن،  ما هنجارها را می شناسیم ولی به بهانه باورهای غلطی مانند اینکه چون دیگران بیاندیشیم و رفتار کنیم، از تجربه احساس شرم که در اینجا به معنای همان رسوایی است و نتایج مثبت آن خود را محروم می کنیم. در واقع ما نه فقط به خود بلکه به فرزندانمان هم آموزش می دهیم برای اینکه دیگران خجالت زده مان نکنند فریبکارانه هم که شده خود را همنوا باجمع ، دیگران وخواسته های آنها بکنیم .

در اینگونه اندیشیدن دو مشکل وجود دارد:

1- احساس شرم را در معنای خجالت محدود کرده ایم.

2- با خواسته همرنگ شدن با جماعت فرد را از توجه به درون به نقد گذاشتن پیامد کردارها ورسیدن به ویزگی های مثبت ومنفی خود و پس از آن رشد و تغییر باز می داریم .پس ما وقتی در جمعی قرار گرفته ایم که مثلا یک نفر را به مسخره گرفته اند و به او می خندند نباید سکوت کنیم یا همنوا باجمع به او بخندیم بلکه باید این رفتار خود را به نقد بگذاریم واحساس شرم کنیم.

توجیه ما برای خود اینست که: دیگران هم مثل من عمل می کنند. هرکس دیگری هم جای من بود به همین شکل رفتار می کرد ، همه مثل من عمل می کنند و… و به این طریق خود را از داشتن وتجربه کامل احساس شرم تبرعه می کنیم.

در چنین شرایطی وقتی ما فریاد خجالت بکش را بروی همدیگر یا فرزندانمان می کشیم، اعتراضمان به این است که چرا مانند جمع رفتار نمی کنند، یا حداقل به صورت ریا کارانه هم که شده رفتارهای جمع را طوطی وار تقلید نمی کنند. یعنی ما تا بدانجا رسیده ایم که حاضریم فرزندمان متظاهرانه هم که شده از دیگرانی که برای ما مهم اند سر خم کنند.

در اینجا خوب است به رابطه خلاقیت احساس شرم اشاره کنیم:

آدم های خلاقی که سراغ داریم وجه تفاوتشون با دیگران در چیه ؟

آیا در این نیست که اونها نمی تونند همرنگ جماعت شوند، و اغلب به گونه ای فکر می کنند که دیگران به آن نمی اندیشند؟

آیا این افراد هم زمانی که می بینند رفتارشان منطبق با هنجارهای عمومی نیست احساس شرم می کنند؟

در جواب باید گفت بله افراد خلاق وقتی عدم انطباق رفتار خود با دیگران را می بینند احساس شرم میکننند و با مشاهده ، درونگری و اتکا به هوشمندی خود با ابداع روشی نو و نوآوری برای رفتار خودبه شیوه متفاوت پیامدهای مثبت احساس شرم یعنی رشد و تغییر را تجربه می کنند.

مثال دانش آمور خلاقی که نمی تواند بپذیرد تنها یک راه حل برای حل مسله ریاضی یا فیزیک که دشوار هم هست وجود دارد، برای همین به بحث و کلنجار با معلم و بچه ها در زمان کم کلاس می پردازد، هم احساس شرم می کند که چرا نمی تواند مثل بقیه فکر کند (حتی اگر دیگران هم او را سرزنش نکنند) . اما با کشف راه حل آسانتر برای حل مسله و نوآوری احساس شرم تبدیل به رشد و تغییر و در نهایت احساس رضایت او می شود

استثنا دانستن شرایط خود:

دراین وضعیت ما به خاطر اینکه از سوی خود سرزنش نشویم، می پذیریم که رفتارمان مطابق با هنجار مورد قبولمان نبوده، یعنی ارزیابی اولیه از رفتارمان را انجام می دهیم. اما برای اینکه متوجه درون نشویم و خود را به نقد نگذاریم، توجیهی مثل انگشت گذاشتن بر شرایط خاص خود می آوریم، و خود را به گوشه ای می کشانیم تا در دسترس انتقاد قرار نگیریم. مثلا نامهربانی و بی احترامی خود به دیگری را قبول می کنیم که نابهنجار بوده، اما برای فرار از به نقد گذاشتن خود، دنبال چرایی این رفتاربودن و تغییر آن می گوییم : من در شرایط خیلی بدی بودم یا فشار زیادی به من وارد شده بود، اگر در موقعیت دیگری بودم قطعا اینگونه عمل نمی کردم.

فرافکنی کردن و واکنشی دانستن رفتار خود :

باز هم مابرای اینکه اشتباهات و قصور و کوتاهی ها را به درون نبریم و رفتارهای خود را به نقد نگذاریم واحساس شرم را تجربه نکنیم، رفتار ناشایست خودرا به دیگران نسبت می دهیم. مثلا او به من حسودی می کند، در حالیکه خود چنین احساسی را داریم، یا اینکه رفتار خود را در واکنش به رفتار دیگران می بینیم، مثل (دعوای بچه ها که می گوید دیگری دعوا را شروع کرد و رفتار زشت او باعث شد من اینگونه عمل کنم)

اگر با دقت نگاه کنیم، میبینیم لایه زیرین همه این موانع برای تجربه احساس شرم را بیرونی سازی یا پررنگ کردن نقش عوامل بیرونی در رفتارهای نامنطبق بر هنجارهای عمومی مان شکل می دهد. در واقع ما همه تلاش خود را می کنیم اگر نتوانستیم خصلت های منفی را در خود انکار و کتمان کنیم تا آنجا که ممکن است بتوانیم نقش خود و خصلت های خود را در نتایج منفی کردارهایمان کم رنگ کنیم . در اینجا توجیه ما این است که ابر و ماه و خورشید و فلک همه و همه در کار بودند که ما چنین اشتباهی را مرتکب شویم. و همیشه عوامل متنوعی دور و بر خودمان داریم تا به آنها دست یازی کنیم تا احساس شرم را تجربه نکنیم .

علاوه بر اینها که گفته شد، عامل دیگری که ما از تجربه احساس شرم باز می دارد، تعصب است. تعصب نسبت به اندیشیدن و عمل کردن به شیوه ای خاص، حال هر پیامدی که می خواهد به دنبال داشته باشد و چه برای خود و چه برای دیگران آسیب رسان باشد. مثلا ( تعصب داشتن یک ورزشکار روی این اندیشه که من باید در تمام میدان ها و در هر شرایطی اول شوم، حال به کمک رقابت ناسالم دوپینگ کردن ، زمین زدن ناجوانمردانه رقیب در زمین و… این ورزشکار از هیچ یک از پیامدهای اندیشه متعصبانه اش احساس شرم نمی کند، چرا که تعصب رویگردانی قطعی از تجربه احساس شرم است . داشتن تعصب نسبت به هر اندیشه یا رفتار کردن به طریقی خاص به خودی خود، نشانه وجود نوعی ناتوانی و ناشایستگی در اندیشه، عمل و عواطف است که از طریق تعصب پوشانده می شود . تعصب داشتن مانع نگاه انتقادی ما به این ویزگی ها می شود و از طریق بی اعتنا کردن فرد به نتایج این ویژگی ها او را از تجربه احساس شرم محروم می کند . پس برای داشتن احساس شرم باید از خود تعصب داشتن شرمنده شد.

اگر احساس شرم تلنبار شود؟

اما اگر احساس شرم مانند هر احساس دیگری چه خوب یا بد، تلنبار شود و ما به خاطر هر رفتار ریز و درشت خود احساس شرم کنیم . در هجوم فشار برای تغییر خصلت های منفی خود گم می شویم و در این شرایط آنقدر غرق در توجه به صفات منفی هستیم، که فراموش می کنیم خصلت های مثبتی هم داریم، و وقتی ما نتوانیم خصلت های مثبت خود را ببینیم، پایه و ستونی برای تغییر خصلت های منفی نداریم. در نتیجه انفجار صورت می گیرد و ما دچار اختلالاتی نظیر افسردگی می شویم.

تبديل شرم به خشم

گناه، شرم، خشم شديد، حرمت نفس، حس حقارت

تبديل شرم به خشم شديد

گناه:

ما همه وجدان داريم و ارزش ها و عملكردهاى باورانه خود را مى شناسيم.

وقتى كارى مغاير با باورمان انجام دهيم، وجدانمان شروع به نق و نوق مى كند و به ما ميگويد كار بدى كرده اى. اين همان حس گناه است.

گناه به يك موضوع خاص ربط دارد. گناه داراى پيامى است كه سعى مى كند تو را از عمل زشتى منع كند.

وجدانتان غر ميزند كه تو كار بدى كردى، بس كن! بنابراين حس گناه مى تواند مفيد باشد و به إصلاح رفتار شما كمك كند.

اگر شما كار اشتباهتان و حس گناه مربوط را إنكار كنيد، بيشتر به آن كار اشتباه مى پردازيد.

حتى ممكن است از ابزار خشم براى دور كردن حس گناه استفاده كنيد و از كسى كه بخواهد با رفتار شما مخالفت كند، دورى كنيد.

پذيرش اشتباهات و رفتارهاى نادرست، معذرت خواهى، و بس كردن، بهترين روش كاهش حس گناه است.

شرم:

شرم احساسى در ارتباط با حرمت نفس است كه در اعماق دل اثر ميكند. بر عكس گناه، به يك مورد خاص بسنده نميكند و ميگويد تو آدم بد و متفاوتى هستى. شرم به عمق وجود انسان برمى گردد. شرم زمانى سر در مى آورد كه شما احساس ناتوانى، حقارت، و ناانسانى كنيد. وقتى كه شما كنترلتان را در زمان خشم از دست مى دهيد، احساس خشمتان به خشم شديد و جنون آميز تبديل مى شود تا شما را از احساس بد و حس قربانى بودن نجات دهد.

خشم شديد ( خشم جنون آميز و افسار گسيخته ): خشم شديد يك حس بسيار فراتر از خشم عادى است. در حالت خشم شديد، كنترل خود را از دست داده، آدرنالين و كورتيزول خونتان بالا رفته و شما را براى جنگيدن آماده ميكند. داغ مى كنيد و از صفر تا ٢٠٠ كيلومتر در ساعت را در ده ثانيه طى ميكنيد آنهم در اتوبانى كه كنترل فرمان ماشينتان در دست شما نيست. شخص بسيار پستى پدال گاز را تا آخر فشرده، حرفهاى زشتى از زبانتان خارج ميگردد كه بعداً احساس بدى از گفتنشان پيدا مى كنيد.

شما را ربوده اند، خودتان را گم كرده ايد، زيرا خشم شديد شما را فرا گرفته و حرمت نفستان تحت تهديد است.

اين تهديد به سوى شخصيتى حمله كرده است كه شما آنرا در خود و از خود تصور نموده ايد و منشأ اين تهديد شرم و استيصال و درماندگى شماست.

چهار عامل مختلف توليد چهار نوع شرم متفاوت ميكند.

هر يك از آنها خشم شديد هورمونى خاص خود را به همراه دارد.

1- خشم شديد بقاى وجود – وقتى شما تحت حمله فيزيكى قرار گرفته و ممكن است مصدوم شويد.

2- خشم شديد ناتوان بودن – وقتى كه احساس تهديد كرده و در عين حال احساس ناتوانى كامل داريد. هيچ كارى از دستتان بر نميايد و خشمگين مى شويد.

3- خشم شديد وابسته بودن – وقتى تحت تهديد ترك و طرد شدن از سوى كسى كه به او تعلق خاطر داريد، قرار بگيريد ايجاد مى شود. ممكن است اين نوع خشم از دوران كودكى و توسط والدين طردگرا نشأت گرفته باشد.

4- خشم شديد ناشى از شرم – زمانيكه به سخره گرفته شويد و تحقير شويد، خجالت زده و شرمنده مى شويد. اگر تمسخر شويد، شخيصتتان زير سوال مى رود. خلاصه، حرمت و عزت نفستان ضربه مى خورد، شديداً خشمگين مى شويد تا بتوانيد از آن احساسات بد بكاهيد. اين نوع خشم شديد، نوعاً در صورتى ايجاد مى گردد كه شما با والدين، يا همسرى بد رفتار، فحاش، مسخره كن، تند زبان و بحرانى سر و كله زده باشيد.

در اين موارد شما معمولاً شخصيت معمول هميشگيتان را از دست داده و در مراتب پايينترى قرار ميگيريد. ممكن است شما دچار كم طاقتى و كم تحملى، كم حافظگى و فراموشى شده و حتى نتوانيد كار كنيد.

با تجمع احساس گناه و خشم شديد ناشئ از شرم، بصورت پنهانى در شما احساس افت و شرمندگى از خود بروز مى كند. شرمندگى از اينكه شما نتوانسته ايد اصول وارزشها و باورهاى خود را حفظ كنيد. انسانى شده ايد كه ديگر به خود احترام نميگذاريد. و زمانيكه تحت انتقاد قرار ميگيريد، به خشم شديد پناه ميبريد تا شخص منتقد شما را تنها بگذارد.

شكستن دايره رفتار نادرست-افزايش هورمون- شرم- خشم شديد:

براى مبارزه با پنج پيغامى كه دريافت كرده ايد و اين پيام ها باعث شرم و خود انزجارى، و احساس بى ارزشي شما شده، چه بايد كرد؟
اين موارد دروغ هايى است كه از سوى شخص ديگرى به شما القا شده است.

1- تو بدى
2- به اندازه كافى خوب نيستي و بايد تغيير كنى.
3- دوست داشتنى نيستي و هيچكس تو را نخواهد خواست.
4- تو تعلق خاطرى به من ندارى و مال من نيستى.
5- اينطور نبايد باشى و بايد عِوَض شي.

برش و ناديده گرفتن شرم بجاى اينكه اجازه بدهيد تا اين احساسات بيرون بيايند، بيشتر به تداوم اين دايره مى انجامد.

تا زمانيكه شرمتان را إنكار كنيد، در شما مى ماند.

بهترين كار انستكه انها را بيرون آورده و روي آنها كار كنيد.

سيستمى كه اين شرم و خشم را در شما بارور مى كند بشناسيد تا زمانيكه ديگر احساس شرم نكنيد.

در باره شرم و ظلم و جور و سپر بلا شدن بخوانيد و بدانيد.

با خودتان چالش كنيد، اشكال و موارد نابودگر را شناسايى و بشكنيد. اول بدانيد كه چه نوع شرمى داريد. چه چيزى كليد شما را ميزند.

بدانيد چگونه ميتوانيد بر احساساتتان غلبه كنيد، تا اينكه اجازه دهيد احساسات بر شما علبه كند.

وقتى خسته و پژمرده مى شويد، به خود بگوييد كه اين فقط يك احساس است. احساس فقط براى حس كردن است. نه براى عمل كردن.

بگذاريد گناه را حس كنيد و مسوليت كار بد خود را بپذيريد. پذيرش مسوليت حرمت نفستان را بالا ميبرد.

اجازه بدهيد شرم را حس كنيد. براى كاهش قدرت گناه، براى آن نامي قرار دهيد. قبول كنيد كه شرم داريد و آدرنالين خونتان بالا رفته.

بگوييد هر چند سخت و بزرگ است، ولي ميتوانم اداره اش كنم.
زندگى با يك فرد خشن و يورشگر ممكن است چنان شما را تحت تأثير قرارداده باشد كه انرژى خصمانه خود را از وى گرفته باشيد.

قدرت بازوى خود را باز تعريف كنيد و به شخص قدرتمندى كه قادر به پذيرش موارد، همانگونه كه هستند تبديل كنيد.

قدرت واقعى در اين است كه ياد بگيريد چگونه به احساسات منفى خود اجازه ابراز دهيد تا اينكه خونسردى خود را از دست دهيد.

به نداى وجودتان گوش دهيد.

وقتي احساس مى كنيد دارد كليدتان زده مى شود آگاه باشيد و كنترلش كنيد.

ببينيد چگونه وجودتان به كليد واكنش نشان ميدهد. أيا دلتان بهم ميريزد و دندانهيتان بهم فشرده مى شوند؟ آيا قلبتان سريعتر ميزند؟

چه تغييرات و علايمى در بدنتان احساس مى كنيد؟ واكنش هاى بدنتان را قبل از شروع رفتار نامناسب بشناسيد.
قدرت خود را توسط جلوگيرى اختيارى از تشديد تمايل به جنگ نشان دهيد.

بگذاريد طرف مقابلتان بفهمد كه شما بايد فورى محل درگيرى را ترك كنيد تا به آرامش رسيده تا از صدمه به خود و وى جلوگيرى شود.

از نياز خود به كرسى نشاندن حرفتان و داشتن حرف آخر بگذريد. به خود بگوييد كه بزرگتراز آنى كه نتوانى به جر وبحث پايان دهيد.

به خودتان القا كنيد كه بايد از انفجارتان جلوگيرى كنيد. خودتان را آرام كنيد.

از فرازهاى مختلفى براى آرامش خود استفاده كنيد. فرازهايى مثل : اين كار ارزشش را ندارد، نميخواهم خودم را ول دهم، مجبور نيستم از مسير خشم شديد ادامه دهم، بجاى انفجار و تخريب همه چيز، محل را ترك ميكنم.

نفس عميق بكشيد تا آرام شويد. به خود بقبولانيد كه ميتوانيد با حوادث طاقت فرسا تعامل كنيد.

مسأله شرم با پردازش احساس حق دار بودن رها مى شود. باورهاى خود را به چالش بكشيد. با مراجعه، از روش هاى موجود در نزد روانشناسان استفاده كنيد.

با خود مهربان باشيد، چون ميخواهيد عاداتى را كه يك عمر با آنها زندگى كرده ايد، بشكنيد.

اگر در اين حين بهم ريختيد، و رفتار هاى نامناسب بازگشتند، خود را تحليل كنيد، چه شد و چرا دوباره به عقب برگشتيد. ولى خود را سرزنش نكنيد، اينكار وضع را بدتر ميكند.

به خود بگوييد كه لغزشي كرده ايد و دفعه بعد بيشتر مراقب خواهيد بود. اين مراحل را مرتب تكرار كنيد تا دايره شرم – خشم شديد شكسته شود. به مرور زمان بهتر مى شويد ولى عجله نكنيد چون اين اصلاح شدن بسيار زمانبر است.

خشمگينى شديد و احساس ناتوانى و بيهودگى ، به معناى اين نيست كه شما آدم بدى هستيد.شما انسان خوبى هستيد كه رفتار بدى داريد. خودتان را براى كارهاى انجام شده ببخشيد.

از توانايى هاى خود براى فهم عواطفتان استفاده كنيد، و پس از درك آنها، آنها را در اختيار بگيريد.

سعى كنيد وقتى احساس درونى بدى پيدا مى كنيد، برعكس، بهتر رفتار كنيد. از ته دل بخواهيد عوض شويد تا بشويد. شما مستحق يك زندگى شاد با آرامش هستيد.