آلفرد آدلر

رویکرد آدلری

Classical Adlerian psychology

Alfred Adler2

آلفرد آدلر

Alfred W. Adler -February 7, 1870 – May 28, 1937

• آلفرد آدلر ( ۱۸۷۰-۱۹۳۷) در هفتم فوریه سال ۱۸۷۰، در رودلف هایم حومه شهر وین و در خانواده ای از طبقه متوسط متولد شد.  در سال ۱۸۹۵میلادی به دریافت درجه دکترای پزشکی از دانشگاه وین و سپس در رشته چشم پزشکی به درجه تخصصی نائل آمد. بعدها در روان پزشکی نیز تخصص گرفت و یک جهت گیری اجتماعی را در زمینه روان شناسی و روان درمانی تعقیب کرد.
• آدلر در سال ۱۹۰۲میلادی، به درخواست فروید به عضویت انجمن روانکاوان وین Vienna Psychoanalytic Society درآمد.  اما به زودی آدلر به تدوین عقاید جدیدی پرداخت که با عقاید فروید و دیگر روانکاوان جامعه وین مغایرت داشت.  آدلر مکتب خود را روانشناسی فردی Individual Psychology نامید.

• آدلر در جریان جنگ جهانی اول با سمت پزشک در ارتش اطریش خدمت کرد.  در سال ۱۹۳۵میلادی، عازم ایالات متحده آمریکا شد و با سمت روان-پزشک و نیز استاد روان شناسی پزشکی در دانشکده طب لانگ آیلند Long Island Medical School به کار مشغول شد.
• کتاب اصول تجربی و نظری روان شناسی فردی، که در سال ۱۹۲۳به چاپ رسید The Practice and Theory of Individual Psychology معرف نظریه-اش در زمینه شخصیت Personality Theory است. بر خلاف فروید، که اعمال بشر را نتیجه غرایز Instinct میدانست و یونگ که رفتار انسان را ناشی از طرحهای ارثی می-پنداشت، آدلر اعمال و رفتار انسان را زائیده کشش-های اجتماعی میداند. آدلر پس از عمری پربار و آثاری بسیار، سرانجام در سال ۱۹۳۷م، در اسکاتلند، و در حالی که برای سخنرانی بدانجا مسافرت کرده بود، بر اثر سکته قلبی در گذشت.

• یکی از کمکهای معنوی عمده آدلر به جهان روان-شناسی مفهومی است که او از عقده حقارت طبیعی و یا عمومی Primary and secondary feelings of inferiority به دست داده است. به عقیده آدلر، احساس و عقده حقارت Inferiority Feelings and Inferiority Complex و تلاش در راه برتری Striving for Significance و   Striving for Superiority نقطه شروع شیوه زندگی Style of Life است.

• دومین کمک آدلر، تأکید او بر کیفیت محیط خانواده Family Constellation و شبکه روابط اجتماعی افراد خانواده است.

• سومین کمک آدلر، ارائه مفهوم «علاقه اجتماعی» Social Interest و Feeling of Community است که اعتراضی به عقاید گذشتگان و خصوصاً غریزه گرایان بود.

• چهارمین کمک معنوی آدلر، ارائه مفهوم «تعرض مردانه» Masculine Protest است که بر مبنای عقده حقارت استوار است.

• پنجمین کمک معنوی آدلر به حوزه روانشناسی، رد مفهوم دو بعدی خودآگاهی و ناخودآگاهی بود. او عقیده دارد که انسان موجودی خودآگاه است و معمولاً، از علل رفتار و هویت خویش آگاهی دارد. او برخلاف فروید، هر نوع ثنویت را مردود دانسته و دیدی کلی نگر را توصیه کرده است. Fictional Finalism

• ششمین کمک آدلر به غنای روانشناسی تأکید بر «من خلاقه» Creative Self بود که به نظر او هسته اصلی و اساسی تحقق نفس و بی همتایی شخصیت است.

• آدلر قویاً تأکید میکند که انسان را نمیتوان مجزا از دیگران مورد مطالعه قرار داد، بلکه مطالعه انسان فقط باید در زمینه اجتماعی او انجام پذیرد.

• زندگی در نظر آدلر «بودن» نیست بلکه «شدن» است. آدلر جبرگرا نیست، و به آزادی، انتخاب، مسئولیت، و با معنی بودن مفاهیم در طرح زندگی انسان، معتقد است.

نظریه شخصیت

مفاهیم بنیادی نظریه آدلر

نظریه شخصیت

Personality Theory

• آدلر با چند مفهوم اساسی، نظریه شخصیت را تبیین میکند.  مفهوم شخصیت از نظر آدلر عبارتند از:

1. غایت گرائی تخیلی Fictional Finalism
2. تلاش برای تفوق و برتری Striving for Superiority
3. احساس حقارت و مکانیسم جبران inferiority feelings and compensation
4. علایق اجتماعی Social Interest
5. شیوه زندگی Style of Life
6. من خلاقه Creative Self

1. غایت گرائی تخیلی:

• غایت گرائی یا هدف گرائی – پیامد گرایی – نتیجه‌ گرایی – غایت‌گروی Consequentialism

آدلر پس از جدایی از فروید و استفاده از عقاید هانس فایهینگر (Hans Vaihinger (1852 – 1933،  مبنی بر اینکه: «زندگی بشر مجموعه-ای است از افکار تخیلی، که در عالم واقیت، وجود خارجی ندارند»، اعتقاد بر آن پیدا کرد که: «محرک اصلی رفتار بشر، هدفها و انتظارات او از آینده است». در این زمینه میتوان گفت که:
o روانشناسی فروید بر اساس «قانون علیت» Causality بنا شده است.
o ولی روانشناسی فردی Individual Psychology بر اصل غایت گرائی Fictional Finalism یا توصیف اعمال از راه تشخیص هدف ( غایت گرایی ) استوار است.
o به عقیده آدلر، انسان سالم قادر است خود را از قید و بند این تخیلات رها کند.
o انسان سالم قادر است به هنگام لزوم، با واقعیات روبرو شود. در حالیکه فرد روان-نژند neurotic قادر به این کار نیست.  فرد روان-نژند همواره در خیال پردازی-های Fantasy خود غوطه ور است.
o در نظر آدلر، هدف-های تخیلی Fictional Finalism ، علت ذهنی «رویدادهای روانی» Mental event و نه رویداد واقعی هستند.

• پیش فرض پیروان آدلر آن است که هدف روان Goal ، تأمین برتری Superiority است. هدف هر فردی در ماه-های اولیه زندگیش در کودکی شکل میگیرد و تحت تأثیر محیط تعیین میشود. هر یک از ما فقط آن چیزی را ارزش می-نهیم که متناسب با هدف ماست.  بدون درک روشنی از هدف نهایی فرد، درک واقعی رفتار او غیر ممکن است. همچنین، تا ندانیم که کل فعالیت فرد تحت تأثیر هدفش قرار دارد، نمی-توانیم هیچ یک از جنبه-های رفتاری و در نتیجه کل شخصیت او را ارزشیابی کنیم.

2. تلاش برای تفوق و برتری

Striving for Superiority :

• آدلر در سال ۱۹۰۸، به این نتیجه رسید که تمایلات تهاجمی از غریزه جنسی بسیار مهمترند. ولی اندکی بعد واژه پرخاشگری یا تهاجم را به «میل به قدرت» تبدیل کرد. آدلر قدرت را جنس مذکر و ضعف را با جنس مونث همانند میدانست.  او دراین مرحله از تفکر خویش، عقیده «تعرض مردانه» Masculine Protest را مطرح کرد و آن را شکلی از جبران افراطی دانست که هم مردان و هم زنان در موقع احساس عدم کفایت و یا حقارت به آن متوسل میشوند. از این رو میتوان گفت که با توجه به هدف نهایی انسان سه مرحله در تفکر او وجود دارد.
1) تهاجمی بودن ، 2) مقتدر بودن و 3) برتر بودن.

• هدف آدلر از تفوق و برتری، احراز مقام اجتماعی یا فروانروائی بر دیگران نیست بلکه منظورش خودشکوفائی و ارتقای خود است. تفوق و برتری طلبی با رشد فیزیکی هماهنگ و همگام است. به عقیده آدلر، تفوق و برتری طلبی اصلی ذاتی و پویاست که از نسلی به نسلی دیگر منتقل شود .
آدلر معتقد است تلاش برای تفوق و برتری در افراد بصورتهای مختلف بروز کند. مثلاً فرد روان-نژند neurotic برای نیل به عزت نفس، قدرت و بزرگ جلوه دادن خویش تلاش میکند. در حالی که فرد عادی برای هدف-هایی تلاش میکند که در درجه اول ماهیت اجتماعی داشته باشد.

3. احساس حقارت و مکانیسم جبران

compensation   Inferiority Feelings

• آدلر در آغاز کارش نقص عضو و جبران افراطی آنرا مطرح کرد.  او همچنین ملاحظه کرد که شخصی که عضو معیوبی دارد اغلب می کوشد با تقویت آن عضو، از راه تربیت فشرده، آن ضعف را جبران کند.  در این موقع آدلر کهتری و ناچیزی را با مردانه نبودن و یا زنانگی معادل میدانست و عمل جبرانی آنرا «تعرض مردانه» نامید.  پس از آن با ارائه نظر جامعتری معتقد شد که احساس حقارت از نوعی احساس بی کمالی یا ناتمامی در هر بعد از زندگی ناشی میشود. به نظر آدلر حقارت نشانه غیر عادی بودن نیست بلکه علت تمام پیشرفتها و بهبودی ها در زندگی انسان میباشد. جبران compensation ، مکانیسمی است که به کمک آن، فرد احساس حقارت خود را تلافی میکند.

• مکانیسم جبران چنانچه به صورت افراطی تجلی کند، حالت مرضی به خود می گیرد و رفتارهای فرد را مختل میکند.  به علاقه اجتماعی Social Interest صدمه میزند و قدرت طلبی را در او فوق العاده تقویت میکند.

4. علاقه اجتماعی

Social Interest

• آدلر در اوایل کار نظریه پردازیش، هنگامیکه ماهیت تهاجمی انسان و میل به قدرت و سپس نظریه «تعرض مردانه» را به مثابه راهی جبرانی برای غلبه بر ضعف زنانگی مطرح کرد بسیار مورد انتقاد قرار گرفت.
به عقیده آدلر علاقه اجتماعی جبران صحیح و مسلم همه ضعفهای طبیعی یک فرد است.  آدلر معتقد است که علاقه اجتماعی امری ذاتی است. انسان طبیعتاً مخلوقی اجتماعی است، نه اینکه از روی عادت اجتماعی شده باشد.

o وجود، یک احساس اجتماعی همگانی است.  بطوریکه تمام انسانها را با یکدیگر برابر میکند. احساس اجتماعی، پایه و اساس تمام پیشرفتهای مهم تمدن است.  نقطه مقابل احساس اجتماعی تمایلات و تلاشهایی است که در جهت قدرت شخصی و برتری انجام میگیرد.

• آدلر در اواخر عمر خود به این اعتقاد رسید که:
o آدم اجتماعی به دنیا می‌آید
o به اجتماعی بودن خود علاقه‌مند است.
o این علاقه اجتماعی در نوع آدمی، فطری و ذاتی است
o مانند بسیاری از غرایز فطری دیگر، نیاز به تماس داشتن با عالم بیرون و راهنمایی و تربیت دارد.
o تماس کودک با عالم خارج در آغاز از طریق مادر و خانواده، سپس از طریق مدرسه و بالاخره در جامعه با مردمان دیگر صورت می‌گیرد.
o این تماس‌ها سبب پرورش حس اجتماعی و آموختن احساس مسئولیت و همکاری می‌شود.
o از سوی دیگر احساس برتری جویی فرد که در آغاز شخصی و فردی بوده، کم کم جنبه اجتماعی پیدا می‌کند.
o مثلا فرد به مصالح اجتماعی و همنوع دوستی می‌اندیشد و کمال خود را در این زمینه‌ها می‌جوید.

• از نظر آدلر، کسانی که احساس علاقه اجتماعی ندارند، ممکن است به افرادی نامطلوب از نظر اجتماعی مانند افرادی روان رنجور، مجرم و مستبد تبدیل شوند

• علاقه اجتماعی گرچه مطالبی نظیر 😮 همکاری، o روابط اجتماعی، o همانندی با گروه، o همدلی و غیره را دربرمی‌گیرد، ولی به عقیده آدلر معنی و مفهوم آن از همه این‌ها وسیع‌تر است؛ و آن کمک مداوم فرد است به جامعه، تا هدف یک جامعه کاملاً تأمین و تحصیل شود.

• علاقه اجتماعی، تلاش در راه آینده‌ای بهتر برای بشریت را دربردارد.  گرچه علاقه اجتماعی نوعی توان فطری است، اما خود به خود پرورش نمی‌یابد.
علاقه اجتماعی باید در جو خانوادگی سالمی پرورش یابد که همکاری، احترام متقابل، اعتماد، پشتیبانی و تفاهم را ترغیب می‌کند.
o ارزش‌ها، نگرش‌ها و الگوهای رفتار اعضای خانواده جوی را به وجود می‌آورد که چنانچه سالم باشد، فرزندان را به رد کردن تمایلات خودخواهانه به نفع علاقه اجتماعی به تمام بشریت ترغیب می‌کند.

• وجود، یک احساس اجتماعی (احساس اشتراک، community feeling) همگانی است،  به طوری که تمام انسان‌ها را با یکدیگر مرتبط می‌کند  و تنها ملاکی است که با آن می‌توان به نحو موثری پدیده‌های زندگی روانی را اندازه‌گیری کرد.
o روان‌شناسی فردنگر بر این عقیده استوار است که خشنودی و موفقیت ما عمدتاً به این پیوند اجتماعی ربط دارند.  کسانی که فاقد این احساس اشتراک هستند، مأیوس می‌شوند  و سرانجام کارشان به جنبه بی حاصل زندگی می‌کشد.  احساس اجتماعی، پایه و اساس تمام پیشرفت‌های مهم تمدن است.

• از طریق بررسی چگونگی برخورد فرد با دیگران، و نوع عضویت او در جامعه می‌توان هستی او را پر ثمر و با ارزش کرد و تعریفی از روح انسان بدست داد.
آدلر معتقد بود که ما باید بر سه تکلیف همگانی تسلط یابیم: o برقرار کردن روابط دوستی (تکلیف اجتماعی)، o برقرار کردن صمیمیت (تکلیف عشق- ازواج)، o و مشارکت داشتن در جامعه (تکلیف شخصی).

• از این روست که احساس اجتماعی ملاک مهمی در ارزشیابی شخصیت به شمار می‌رود. نقطه مقابل احساس اجتماعی تمایلات و تلاش‌هایی است که در جهت قدرت شخصی و برتری انجام می‌گیرد. این تمایلات ملاک دومی برای ارزشیابی شخصیت است.  این دو تمایل همیشه در مقابل یکدیگر قرار دارند.  تجلیات بیرونی آن همان چیزی است که منش نامیده می‌شود.

• احساس اجتماعی و نوع‌دوستی،  تحت تأثیر معایب بدنی،  احساسات حقارت،  تلاش‌های جبرانی برای کسب قدرت،  شرایط اجتماعی  و شرایط اقتصادی خانوادۀ کودک قرار می‌گیرد.

5. هدفها و شیوه زندگی

Style of Life

• شیوه زندگی تکیه کلام نظریه شخصیت آدلر است و در تمام نوشته هایش مکرر به کار رفته است و مشخصترین بعد روانشناسی فردی Individual Psychology است. شخص بر اساس شیوه زندگی خاص خود ایفای نقش می کند.  آن کلی است که به اجزا فرمان می دهد. شیوه زندگی تعیین کننده بی همتایی شخصیت فرد و ارائه دهنده اندیشه و افکار آدلر است. شیوه زندگی مهمترین عاملی است که انسان زندگیش را بر اساس آن تنظیم می کند و حرکتش را در جهان و زندگی مشخص می کند.

• شیوه زندگی نوع خاص واکنش فرد در برابر موانع و مشکلات زندگی است.  تمام اشخاص یک هدف دارند و آن میل به تفوق و برتری است.
در عین حال انسان طرق بیشماری را برای وصول به این هدف به کار می‌بندد.  یک فرد می‌کوشد تا با پرورش ذهنیاتش برتر شود،  دیگری ممکن است تمام تلاش‌هایش را در جهت نیل به قدرت عضلانی صرف کند. به طور کلی می‌توان گفت که تمام رفتار فرد از شیوه زندگی او نشأت می‌گیرد o آنچه را در خور شیوه زندگیش است درک می‌کند، می‌آموزد، و حفظ می‌کند.

• فرد به کمک نقشه شناختی خویش حرکتش را در طول زندگی تسهیل و تجهیز می‌کند، تجاربش را ارزشیابی و درک و سپس پیش‌بینی و کنترل می‌کند.

• شیوه زندگی مجموعه عقاید٬ طرحها و نمونه های عادتی: o  رفتار o هوی و هوسها  o هدفهای طویل المدت o تبیین شرایط اجتماعی و یا شخصی است ، که برای تامین امنیت خاطر فرد لازم است.

اعتقادات مربوط به شیوه زندگی به چهار گروه تقسیم می شود:

۱- مفهوم خود یا خویشتن پنداری، یعنی اعتقاد فرد به اینکه «منی که هستم».

۲- «خودِ آرمانی» یعنی اعتقاد فرد به اینکه «من چه باید باشم» یا «مجبورم چه باشم» تا جایی در میان دیگران داشته باشم.

۳- تصویری از جهان، یعنی اعتقادات فرد درباره اطرافیان و محیط پیرامونش.

۴- اعتقادات اخلاقی، یعنی مجموعه چیزهایی که فرد درست و یا نادرست می داند.

• هرگاه میان باورهای مربوط به «خود» و «خودِ آرمانی» تعارضی به وجود آید، احساس حقارت بروز می کند.
شالوده شیوه زندگی فرد از همان اوان کودکی یعنی در سنین چهار یا پنج سالگی ریخته می شود.  در شکل‌گیری شیوه زندگی، حق تقدم با عوامل جسمانی است.  از این رو، آدلر برای تجارب اولیه اجتماعی کودک، در زمینه ایجاد مفهوم نسبت به موقعیتش در جهان، اهمیت زیادی قائل می‌شود.

• کودک عوامل موجود در محیط خانواده را به دنیای خارج تعمیم می‌دهد و روابط و تعابیرش را بر آن اساس بنیان می‌نهد.  به همین دلیل، آدلر به ماهیت «منظومه خانواده» توجه خاصی مبذول داشت . ترتیب تولد فرد را در خانواده با خصوصیات رفتاری متفاوتی همراه می‌دانست.  بنابراین، اطلاعات مربوط به ترتیب تولد کودک و همین‌طور، خاطرات اولیه او در محیط اجتماعی خانواده، نقش مهمی در معرفی چگونگی شخصیت و شیوه زندگی او بازی می‌کند.

• آدلر، پنج جایگاه روان‌شناختی را مشخص کرد:
o فرزند اول،
o فرزند دوم از فقط دو فرزند،
o فرزند میانی،
o فرزند آخر،
o و تک فرزند.

پس:
o محیط اولیه، o شرایط خانوادگی، o چگونگی نوع احساس حقارت، o احساسات اجتماعی، o میل به قدرت‌طلبی، در تعیین سمت و سوی شیوه زندگی مؤثرند.

• بدین معنی که شیوه زندگی هر فرد، براساس هدف‌هایش، به طریقی تعیین می‌شود که شخص را در قبال احساس ناامنی ناشی از احساس بی کفایتیش محافظت کند. شیوه زندگی می‌تواند مولد استعدادها و رفتارهای موثر و مفید باشد و یا آنکه به جبران‌های افراطی و ناسالم منتهی شود. به عنوان مثال، شیوه زندگی یک کودکِ ناخواسته و مطرود با خصوصیاتی چون:o بدبینی، o کینه‌توزی، o روی گرداندن و گریز از اجتماع همراه خواهد بود.

o شیوه زندگی آدلر را ارضاء نکرد، زیرا به نظر مفهومی ساده و مکانیکی بود و سرانجام در راه جستجوی اصلی پویا تر به مفهوم «من خلاقه» دست یافت.

6. منِ خلاقه یا خودِ خلاق

Creative Self

• منِ خلاقه از نظر آدلر شاهکار وی محسوب می شود. «منِ خلاقه» آدلر با مفهوم «من» در روانشناسی فروید تفاوتهای بسیار دارد. از نظر آدلر، منِ خلاقه می کوشد تا به تجارب شخصی معنی و مفهوم ببخشد و یا اینکه تجاربی را که حتی در عالم خارج موجود نیستند خلق کند و بر مبنای آنها شیوه خاص زندگی فرد را پی ریزی کند. در حالی که «من» در روانشناسی فروید، حاصل یک سلسله مکانیزم های درونی است و هدف آن ارضای نیازهای غریزی با توجه به اصل واقعیت است. به اعتقاد آدلر، شخصیت آدمی فقط از استعدادهای ذاتی و تاثیرات محیط خارجی و تعامل بین این عوامل شکل نمی‌گیرد، بلکه خلاقیت و ابتکاری نیز در این میانه وجود دارد.  بدین معنی که انسان برای ارضای میل به برتری جویی خود،  عوامل زیستی و اجتماعی را به صورت خلاقانه و ابتکاری در تجارب تازه بکار می‌گیرد.

آدلر معتقد بود، سبک زندگی در بهترین صورت خود شامل روشی خلاق و مثبت است که به فرد اجازه می‌دهد انرژی‌های خود را در راه‌های مثبت و سازنده بکار اندازد.

ماهیت انسان

آلفرد آدلر

مفاهیم بنیادی نظریه آدلر

ماهیت انسان

• آلفرد آدلر، همراه با فروید و یونگ، سهم عمده‌ای در ایجاد رویکرد روان‌پویشی به درمان داشت.  فروید و آدلر بعد از ۸ تا ۱۰ سال همکاری، مصاحبت خود را قطع کردند، به طوری که فروید اعلام کرد که آدلر مرتدی است که او را ترک کرده است.
o آدلر به این علت نظریه‌های اساسی فروید را کنار گذاشت که معتقد بود فروید، بیش از حد در تأکید خود بر نیروهای زیستی و غریزی تنگ نظر است.
o آدلر معتقد است که فرد در ۶ سال اول زندگی رویکردی را به زندگی تشکیل می‌دهد.  تمرکز آدلر بر این است که چگونه برداست فرد از گذشته و تعبیر او از رویدادهای اولیه، تأثیر مداومی دارند.  آدلر در چند زمینه با فروید مخالف بود.  برای مثال به اعتقاد آدلر انسان‌ها عمدتاً توسط ارتباط اجتماعی با انگیزه می‌شوند، نه امیال جنسی،  رفتار هدفمند و هدف‌گراست و هشیاری بیشتر از ناهشیاری کانون درمان است.  آدلر بر خلاف فروید، بر انتخاب و مسئولیت، معنی در زندگی، تلاش برای موفقیت، تمامیت و کمال تأکید دارد.

• نظریه آدلر بر احساس های حقارت تمرکز دارد.  او آن را وضعیت طبیعی تمام افراد و منبع تمام تلاش های انسان می داند. در واقع در حدود ۶ سالگی، نظر خیالی ما در مورد خودمان به عنوان موجوداتی عالی و کامل به شکل هدف زندگی ایجاد می‌شود. این هدف زنگی شخصیت را یکپارچه می‌کند و منبع انگیزش انسان می‌شود.  اکنون هر تلاشی و هر کوششی برای غلبه کردن بر حقارت در راستای این هدف است. هر یک از ما یک خود آرمانی می‌آفرینیم که بیانگر انسان کامل است و در جهت رسیدن به آن تلاش می‌کنیم.

• از نظر آدلر، رفتار انسان فقط توسط وراثت و محیط تعیین نمی‌شود، بلکه ما قابلیت تعبیر کردن، تأثیر گذاشتن و آفریدن رویدادها را داریم. آدلر تأکید می‌کند که مهم نیست با چه چیزی به دنیا آمده‌ایم.  بلکه مهم این است که با توانایی‌های و نقطه‌ضعف‌های خود چه کار می‌کنیم. روان‌شناسی آدلر، روان‌شناسی «استفاده» است، نه «دارایی».  گرچه طرفداران آدلر موضع جبرگرایانه فروید را رد می‌کنند، ولی به حد تفریط دیگر نمی‌روند که معتقد باشند افراد می‌توانند هر چه دوست دارند، باشند. آنها می‌دانند که شرایط زیستی و محیط، توان ما را در انتخاب کردن و آفریدن محدود می‌کنند.

• دید آدلر به انسان و امور او دیدی:
o کل نگر
o پدیده شناختی
o غایت انگار
o اجتماعی است.

• او انسان را موجودی:
o خلاق
o انتخابگر
o اجتماعی
o مسئول
o در حال شدن می داند . از بودن به شدن.

• که نه خوب است و نه بد
• ماهیتش در جامعه شکل می گیرد
• تکامل او در واقعیت بخشیدن به خویشتن است.

خودآگاهی Self-awareness

• آدلر وجود ضمایر «نیمه آگاه» و «ناخود آگاه» را در انسان نفی کرد. وی اعتقاد داشت که «خودآگاهی» در شکل‌گیری شخصیت انسان نقش عمده‌ای دارد.
در واقع انسان از اعمال خود، آگاهی دارد و می‌داند چه کند، چرا می‌کند و هدف او چیست. می‌تواند هدفی را پیش ‌رو داشته و برای رسیدن به آن کوشش کند و راه رسیدن به هدف‌ها را آگاهانه برگزیند.

مفهوم اضطراب و بیماری روانی

مفاهیم بنیادی نظریه آدلر

مفهوم اضطراب و بیماری روانی

• به عقیده آدلر، اضطراب نتیجه قصور در یادگیری است. نتیجهِ ادراکها و تصورات معیوب و منحرف است. هر اضطراب به منزلهِ کوششی است برای رها کردن فرد از احساس حقارت و نیل به احساس تفوق و برتری Striving Superiority .

• اضطراب در مواردی به حالتهای نامطلوبی منتهی میشود. مثل: منش فردی روان-نژند neurotic، کسی که از دیگران نفرت دارد، نسبت به تمام چیزها بدگمان است. 

• پایه و اساس اضطراب، «یأس» است.  برای متخصصان آدلری، کودک «ناسازگار» یک کودک مریض نیست، بلکه یک کودک مأیوس است.

سلامت روانی

• آدلر معتقد است که احساس حقارت و تلاش-های جبرانی برای برتری جویی، مهمترین نقش را در ایجاد بیماری-های عصبی و ارضای مهرورزی و همچنین کارکردن به عهده دارد. وی علایق اجتماعی را به احساس یگانگی و برادری یک فرد با دیگری اطلاق میکند. افرادی که احساس اجتماعی را در خود پرورش میدهند، رقابت غیر منطقی با دیگران ندارند و حتی تقلایی هم برای برتری جویی نسبت به دیگران ندارند. این افراد اشخاص دیگر را مانند موجودات با ارزش می-بینند که در نهایت متوجه و وابسته به خود او هستند، نه به عنوان عواملی تهدید کننده یا صرفاً وسیله ای برای رشد شخصی.

• شناختِ خود به وسیلهِ خودِ فرد، زمانی بیشتر میشود که او ابتدا بتواند سرچشمه فعالیت خویش و پویایی-هایِ روحش را تعیین کند. انسان موجودی است آزاد که در گزینش و انتخاب سبک زندگیش مختار است. انسان، در مقام یک موجود خلاق و انتخاب-گر، ممکن است خوب یا بد و یا هر دو را انتخاب نماید.  این گزینش به شیوه زندگی او و ارزیابی اش از موقعیت موجود و بازده-های آن بستگی دارد.

• انسان در مقام موجودی انتخابگر، میتواند هم محیط درونی و هم محیط بیرونی اش را شکل دهد. گرچه او کاملا به سرنوشت خویش مسلط نیست و نمیتواند به طور صد در صد رویدادها را کنترل کند، میتواند با توجه به وضعیت موجود موقعیتی را انتخاب کند که با وضعش سازگارتر است.
• آدلر، انسان را مرکز خلاقیت زندگی و جهان و به وجود آورنده خویش میداند. به نظر او اگر انسان نتواند به طریق مناسب و صحیح نیازهایش را ارضا کند و به هدف احساس تعلق با همنوعان خود دست یابد، به حالت های غیر عادی توسل خواهد جست.

• به اعتقاد آدلر روح انسان از یک ماده ارثی سرچشمه می گیرد که عملکرد فیزیکی و روانی دارد و تکامل آن کاملا تحت تاثیر عوامل اجتماعی است و رابطه ذاتی با حرکت آزاد دارد. انسان از یک طرف تحت تاثیر امیال شخصی و از سوی دیگر متاثر از قواعد و مقررات اجتماعی است.
شیوه زندگی فرد از یک اصل و منشأ رشد روانی بر می خیزد که کم و بیش برای هر کس، آگاهانه و در جهت تامین علاقه اجتماعی و میل به برتری است.
زندگی درونی مجموعه ای از فعالیت های تهاجمی و امنیت جویانه است که هدفش تداوم و بقای ارگانیسم است.

فرایند درمان

• بر اساس مکتب روانشناسی آدلر، فرایند روان درمانی عبارت است از:
o ایجاد رابطه حسنه و حفظ آن در طول درمان
o برملا کردن هدف های بیمار و شیوه زندگی او
o چگونگی تأثیر هدف ها بر شیوه زندگی
o ایجاد بصیرت از طریق تعبیر و تفسیرهای ضروری
o بازآموزی و دادن جهت گیری مجدد به مراجع.

• پیروان آدلر از تکنیکهای عملی زیادی نظیر: نقش بازی کردن،  صحبت کردن با یک صندلی خالی، پشت سر نشینی  و غیره استفاده می کنند تا به مراجع کمک کنند که جهت خود را مجدداً پیدا کند.

• درمان آدلری را می توان در موارد زیادی بکار بست و در مسائل کلینیکی امور تربیتی و اجتماعی و روانپزشکی بکار برد. آدلریست ها حتی بیماران روان پریش یا سیکوتیک را هم کراراً معالجه کرده اند.

احساس حقارت وعقده حقارت

احساس حقارت و عقده حقارت

احساس حقارت

Inferiority feeling

آلفرد آدلر معتقد بود،  همه افراد در تجربه‌های نخستین‌شان، و در جریان مقایسه خود با جهان اطراف، دچار احساس ضعف و ناتوانی می‌شوند. کودک عملا می‌بیند که در اطراف او، افرادی مستقل و نیرومند زندگی می‌کنند که قادرند به میل و اراده خود، به هر کاری اقدام کنند.  در حالی که او در کلیه امور زندگی، حتی رفع نیازهای ابتدایی خویش، نیازمند دیگران است.  بنابراین احساس حقارت Inferiority در وی ایجاد می‌شود.

فرد برای غلبه بر این حس ناخوشایند و جبران حقارت‌های خویش (خواه واقعی باشند یا خیالی) تلاش می‌کند به برتری Superiority دست یابد. احساس‌های حقارت، گریزناپذیرند.  مهم‌تر اینکه، ضروری هستند. زیرا به وجود آورنده انگیزه اساسی برای تلاش، رشد، پیشرفت و موفقیت‌اند. در واقع احساس حقارت اگر از حد تجاوز نکند، سبب پیشرفت و ترقی آدمی است.

عقده حقارت inferiority complex

• افرادی که عقده ی حقارت دارند نظر نامناسبی درباره خود داشته و احساس میکنند قادر نیستند با ضروریات زندگی کنار بیایند. هنگامی که فرد نتواند بر احساس حقارت خود غلبه کند، این حس تقویت و تشدید گشته و منجر به شکل‌گیری عقده حقارت می‌شود. آدلر این وضعیت را به شکل «ناتوانی در حل مشکلات زندگی» تعریف می‌کند. وی معتقد است که عقده حقارت به سه شیوه می‌تواند در کودکی شکل گیرد:o نقص عضو – o لوس شدن – o نادیده گرفته شدن.

Alfred Adler3
1. حقارت جسمانی

Organic Inferiority :

• بررسی حقارت عضوی Defective Parts ، اولین تلاش پژوهشی آدلر،  زمانی انجام شد که او هنوز همکار فروید بود . فروید این عقیده را تایید کرد.
آدلر نتیجه گرفت که اعضای ناقص بدن، شخصیت را از طریق تلاشهای فرد برای جبران کردن Compensationاین نقص یا ضعف شکل می دهند، همان گونه که خودِ آدلر نرمی استخوان، یعنی حقارت عضوی سالهای کودکی خود را جبران کرد.

• تاریخ نمونه های متعددی از این گونه جبران را ثبت کرده است:  در دوران باستان، دولتمرد یونانی دموستن Demosthenes لکنت زبان خود را جبران کرد و خطیب زبردستی شد.  تئودور روزولت Theodore Roosevelt مریض احوال، ۲۶مین رئیس جمهور آمریکا، در بزرگسالی الگویی برای تناسب اندام شد.

• تلاشهایی که برای جبران کردن حقارت صورت می گیرند میتوانند دستاوردهای:o هنری،o ورزشی،o اجتماعی به بار آورند. ولی اگر این تلاشها شکست بخورند، می توانند به عقده حقارت منجر شوند.

2. لوس کردن

Spoiling :

• لوس کردن کودک نیز می تواند موجب عقده ی حقارت شود.  کودکان نازپرورده کانون توجه خانواده هستند.  center of attention at home
هر درخواست و نیاز آنها برآورده شده و چیزی از آنها دریغ نمی شود.  این کودکان تحت چنین شرایطی به طور طبیعی فکر می کنند که باید در هر موقعیتی آدمهای خیلی مهمی باشند و دیگران همیشه باید در برابر آنها سر فرود آورند.

اولین تجربه در مدرسه، جایی که این کودکان دیگر کانون توجه نیستند، شوکی را به آنها وارد می کند که برای آن آمادگی ندارند. کودکان ناز پرورده احساس اجتماعی community feeling کمی دارند  حوصله ی کسی را ندارند. آنها هیچ گاه یاد نگرفته اند که برای چیزی که میخواهند صبر کنند،  یاد نگرفته اند که بر مشکلات چیره شده  یا با نیازهای دیگران سازگار شوند. وقتی کودکان نازپرورده با موانعی بر سر راه ارضای نیازهای خود روبرو می شوند، به این باور می رسند که باید نقایصی شخصی داشته باشند که جلوی آنها را می گیرند، بدین ترتیب عقده  حقارت ایجاد می شود.

3. نادیده گرفتن

Neglect :

• به راحتی می توان درک کرد که چگونه کودکان:o غفلت شده،o ناخواسته،o طرد شده می توانند عقده حقارت را پرورش دهند.

• دوره کودکی و طفولیت آنها با فقدان محبت و امنیت مشخص می شود. lack of love and security زیرا والدین آنها بی اعتنا یا متخاصم هستند. indifferent or hostile parents .  در نتیجه، این کودکان احساسهای بی ارزشی،  worthlessness  یا حتی خشم anger را پرورش می دهند.  و به دیگران بی اعتماد هستند. distrust

عقده برتری

Superiority Complex

• از نظر آدلر این امکان وجود دارد که یک فرد در مقابل احساس حقارتش،  گرایش به جبران بیش از اندازه پیدا کرده و دچار عقده برتری شود. در این حالت، فرد گرایش به تکبر و سلطه‌جویی دارد و تصوری اغراق‌ آمیز از توانائی‌ها و پیشرفت‌هایش پیدا می‌کند.

boastful, vain, self-centered, tendency to denigrate others exaggerated opinion of one’s abilities and accomplishments

• منبع عقده هر چه که باشد، فرد ممکن است جبران افراطی کند و چیزی را که آدلر عقده ی برتری نامید پرورش دهد.  فرد در این حالت، درباره ی توانایی ها و موفقیت های خود اغراق می کند.  چنین فردی ممکن است در درون احساس رضایت و برتری کند  نیازی به آشکار نمودن برتری خود با دستاوردها و موفقیت ها نشان ندهد.  یا اینکه ممکن است چنین نیازی را احساس کرده و بکوشد تا شدیدا موفق شود.

• در هر دو مورد، کسی که عقده ی برتری دارد: o خودستایی می کند،  o تکبر دارد،  o خودخواه است،  o به تحقیر کردن دیگران گرایش دارد.

اصل برتری جویی

Striving for Superiority or Perfection

• آدلر برتری جویی را اصیل‌ترین انگیزه زندگی و عاملی برای: o وحدت بخشیدن به شخصیت،  o کوشش در بهتر و کامل‌تر شدن شخص  o و به فعل درآوردن استعدادهای بالقوه‌اش می‌داند. منظور آدلر از برتری‌جویی، تسلط و ریاست بر دیگران نیست،  بلکه انگیزه‌ای است که انسان را از هنگام تولد تا آخرین لحظه زندگی، از مرحله‌ای به مرحله دیگر پیش می‌برد  جنبه اجتماعی او را تقویت می‌کند. آدلر برتری‌جویی را مترادف با واژه کمال (perfection) می‌داند و معتقد است انسان‌ها در سراسر زندگی خود، برای رسیدن به کمال تلاش می‌کنند.

غایت و هدف زندگی

attaining future goals and attempting to find meaning in life

• آدلر بر خلاف فروید، معتقد بود که رفتار انسان توسط غرایز و تکانه‌ها تعیین نمی‌شود،  بلکه تابع هدف‌هایی است که رو به سوی آینده دارند (رسیدن به کمال و برتری). به نظر آدلر، هدف‌های کلی ما آرمان‌های خیالی هستند که نمی‌توان آن‌ها را در برابر واقعیت سنجید.   وی در این مورد مفهوم غایت نگری تخیلی (fictional finalism) را بیان می‌کند،  به این معنی که اندیشه‌های خیالی (مانند آرمان) وجود دارند که ما به وسیله آن‌ها مسیر زندگی خود را هدایت می‌کنیم.  بطور مثال مفهوم خداوند نمونه‌ای از این آرمان در زندگی بشر محسوب می‌شود.

سبک زندگی

style of life

• هر یک از ما برای غلبه بر احساس حقارت خود  و دستیابی به برتری تلاش می‌کنیم  و برای رسیدن به این هدف،  روش‌ها، رفتارها و روال خاص خود را پی می‌گیریم.  سبک زندگی الگوی منحصر به فردی unique character است از 😮 ویژگی‌ها،  characteristics  رفتارها   behaviors  و عادت‌ها patterns

• سبک زندگی، از تعامل سه عامل: o بدنی، o روانی و  o اجتماعی  شکل می‌گیرد. به بیان دیگر سبک زندگی بر اساس تعامل‌های اجتماعی که در سال‌های نخست زندگی صورت می‌گیرد، ایجاد می‌شود. و این جریان در سن ۴ یا ۵ سالگی چنان تبلوری می‌یابد که
پس از آن، دگرگونی‌اش دشوار است. در واقع از دید آدلر، هر فرد با ارادهِ آزاد خویش، مناسب‌ترین سبک زندگی را برای خود می‌آفریند  و هر گاه این سبک زندگی خلق شد،  دیگر در طول زندگی ثابت می‌ماند  و منش بنیادین ما را می‌سازد.

اثر ترتیب تولد انسان

اثر ترتیب تولد انسان

birth-order-picture
The birth order effect

• آدلر ترتیب تولد را به عنوان یکی از اصلی‌ترین عوامل موثر اجتماعی در دوران کودکی دانست که بر ماهیت سبک زندگی فرد اثر می‌گذارد. وی معتقد بود فرزندان اول که توجه کامل و دربست والدین را دریافت می‌کنند،  بعد از تولد فرزند دوم، دیگر این توجه و عشق را مانند سابق به دست نمی‌آورند.  به همین دلیل دچار حسادت شده  و احساس نفرت،  ناامنی شدید  و خصومت به دیگران پیدا می‌کنند. به اعتقاد آدلر، افراد منحرف، مجرم و روان رنجور، اغلب فرزندان اول خانواده هستند.

• فرزندان دوم رقابت ‌جو تر و بلند پروازتر از خواهران و برادران خود هستند.  رشد فرزندان آخر معمولا سرعت چشم‌گیری دارد  و اگر خیلی نازپرورده شوند،  ممکن است که در بزرگسالی در کنار آمدن با مشکلات زندگی دچار مشکل گردند. تک فرزندان خودخواه‌تر از دیگران‌اند  و در دوران بزرگسالی نیز همانند کودکی خود شدیدا در پی آن هستند که مرکز توجه باشند.  به همین دلیل احتمال بیشتری وجود دارد که ضربات شدید روانی را تجربه کنند.

• عقیده ادلر این است که ترتیب تولد عامل اجتماعی تاثیر گذار مهمی در کودکی است، عاملی که سبک زندگی خود را از آن به وجود می آوریم. با انکه خواهر برادرها والدین یکسانی دارند و در یک خانه زندگی می کنند ولی محیط های اجتماعی همانندی ندارند. بزرگتر یا کوچکتر بودن از خواهر برادرها و قرار گرفتن در معرض نگرشهای متفاوت والدین، شرایط کودکی متفاوتی را به بار می آورند که به تعیین شخصیت کمک می کنند.

• آدلر دوست داشت شنوندگان سخنرانی و میهمانان شام را با حدس زدن ترتیب تولد فرد بر اساس رفتار وی متعجب سازد.

فرزند اول:

• فرزندان اول حداقل برای مدتی موقعیت بی همتا و حسادت بر انگیزی دارند. معمولا والدین از تولد فرزند اول خوشحالند.  وقت و توجه زیادی را صرف این بچه ی تازه می کنند. معمولا فرزندان اول مورد توجه فوری و تقسیم نشده والدین خود قرار می گیرند. در نتیجه، این کودکان، تا زمانی که فرزند دوم پدیدار شود، وجود شاد و امنی دارند.
• ناگهان، فرزندان اول دیگر کانون توجه نیستند، مورد محبت و مراقبت فوری قرار نمی گیرند،  و به عبارتی، معزول می شوند.
• محبتی که فرزندان اول هنگام سلطه ی خود می دیدند اکنون باید تقسیم شود. آنها اغلب باید منتظر بمانند تا نیازهای نوزاد تازه وارد برآورده شود  و به آنها تذکر داده می شود که ساکت باشند تا نوزاد جدید را آشفته نکنند.

• هیچ کسی نمی تواند توقع داشته باشد که فرزندان اول بدون دعوا کردن، این جابجایی شدید را تحمل کنند.  آنها سعی خواهند کرد موضع قدرت و امتیاز سابق را دوباره به چنگ آورند.
• مبارزه فرزند اول برای باز یافتن برتری در خانواده از همان ابتدا محکوم به شکست است.  امکان دارد فرزندان اول برای مدتی سرکش، بدرفتار و ویرانگر شوند و از خوردن یا خوابیدن خودداری کنند.  آنها با عصبانیت واکنش نشان می دهند، اما والدین احتمالا مقابله به مثل می کنند و سلاح آنها بسیار قوی تر است.
• در صورتی که فرزندان اول به خاطر رفتار مشکل آفرین خود تنبیه شوند، احتمالا این تنبیه را دلیل دیگری برای سقوط خود دانسته و شاید از فرزند دوم که علت این مشکل است، متنفر شوند.

• آدلر معتقد بود که تمام فرزندان اول ضربه تغییر جایگاه خود را در خانواده احساس می کنند، ولی آنهایی که نازپرورده بار آمده اند بیشتر لطمه می بینند. در ضمن، میزان این لطمه به سن فرزند اول هنگامی که رقیب ظاهر می شود بستگی دارد.  به طور کلی، هر چه فرزند اول هنگامی که فرزند دوم وارد میشود بزرگتر باشد، عزل کمتری را احساس خواهد کرد. برای مثال یک کودک ۸ ساله از تولد خواهر یا برادرخود کمتر از یک بچه ۲ ساله ناراحت خواهد شد.

• آدلر دریافت که کودکان اول معمولا به سمت گذشته گرایش دارند، حسرت گذشته را می خورند، و نسبت به آینده بدبین هستند.

• آنها که یک زمانی مزایای قدرت را چشیده اند، در طول زندگی همچنان به فکر آن هستند.  آنها می توانند تا اندازه ای بر خواهر ـ برادرهای کوچکتر حکمرانی کنند، ولی در عین حال بیشتر در معرض قدرت والدین خود قرار دارند زیرا انتظار قدرت بیشتری از آنها می رود.

• با این حال، فرزند اول بودن هم امتیازاتی دارد. وقتی که کودکان بزرگتر می شوند، فرزند اول اغلب نقش معلم، مربی، رهبر و ناظم را ایفا می کند. زیرا والدین از او انتظار دارند به مراقبت از خواهر برادرهای کوچکتر کمک کنند. این تجربیات معمولا به فرزند اول کمک می کنند از لحاظ عقلانی بیشتر از فرزندان کوچکتر پخته شود.

• آدلر معتقد بود که فرزندان اول علاقه زیادی به حفظ کردن نظم و اقتدار دارند. آنها سازمان دهندگان خوب، آدمهای با وجدان و وظیفه شناس، و از لحاظ نگرش خود کامه و محافظه کار می شوند.

• زیگموند فروید فرزند اول بود، آدلر او را نمونه ای از پسر اول توصیف کرد. احتمال دارد که فرزندان اول طوری بار آیند که نسبت به دیگران احساس ناامنی و خصومت داشته باشند. آدلر معتقد بود که افراد روان رنجور، منحرف، و تبهکار اغلب از بین فرزندان اول هستند.

How-Your-Birth-Order-Shapes-Your-Personality-3

فرزند دوم

• فرزندان دوم، همانهایی که چنین آشوبی را در زندگی فرزندان اول بر پا کردند نیز موقعیت بی همتایی دارند. آنها هرگز موضع قدرتمندی را که یک زمانی فرزندان اول اشغال کرده بودند تجربه نمی کنند. حتی اگر فرزند دیگری به خانواده آورده شود، فرزندان دوم احساس عزلی را که فرزندان اول احساس کردند، متحمل نخواهند شد. به علاوه، در این زمان معمولا والدین نگرشها و شیوه های فرزند پروری خود را تغییر داده اند.
• فرزند دوم آن تازگی فرزند اول را ندارد، والدین در مورد رفتار خودشان کمتر نگران و مضطرب هستند و با آرامش بیشتری به فرزند دوم رسیدگی می کنند.

• فرزندان دوم از همان ابتدا، خواهر یا برادر بزرگتر را به عنوان پیشتاز دارند.  فرزند دوم همیشه سرمشقی را از رفتار فرزند بزرگتر به عنوان الگو، تهدید، یا منبع رقابت، در اختیار دارد. آدلر فرزند دوم بود و یک عمر رابطه رقابت جویانه با برادر بزرگترش داشت. (که نام او زیگموند بود). حتی زمانی که آدلر روان کاو مشهوری شد، احساس کرد تحت الشعاع برادرش قرار دارد.

• رقابت با فرزند اول می تواند فرزند دوم را که سعی دارد به فرزند اول برسد و از او جلو بزند با انگیزه کند. هدفی که رشد زبان و حرکتی را در فرزند دوم تحریک می کند. فرزندان دوم که طعم قدرت را نچشیده اند به فکر آن نیستند. آنها در مورد آینده خوشبین تر هستند  احتمالا مانند خود آدلر، رقابت جو و جاه طلب خواهند شد.

• امکان دارد نتایج نه چندان مفیدی از رابطه ی بین فرزند اول و دوم حاصل شود. برای مثال، اگر فرزند اول در ورزشها و کسب علم و دانش موفق باشد، احتمال دارد که فرزند دوم احساس کند هرگز نمی تواند از فرزند اول جلو بیفتد و شاید دست از تلاش بردارد.
o در این مورد، رقابت جویی بخشی از سبک زندگی فرزند دوم نخواهد شد و ممکن است تنبل شود و در جنبه های متعدد زندگی، پایین تر از سطح توانایی های خود عمل کند.

فرزند آخر

• فرزندان آخر با ضربه ی عزل فرزندی دیگر روبرو نخواهند شد و اغلب عزیز دردانه ی خانواده می شوند، مخصوصا اگر خواهر ـ برادرها چند سال بزرگتر باشند.
فرزندان آخر که توسط نیاز به جلو افتادن از خواهر برادرهای بزرگتر تحریک می شوند، اغلب با سرعت زیادی رشد می کنند.
o فرزندان اخر معمولا در بزرگسالی دست به هر کاری بزنند، موفقیت زیادی در آن کسب میکنند.

• البته برعکس آن نیز می تواند روی دهد، و این در صورتی است که فرزندان آخر بیش از حد ناز پرورده باشند و به این باور برسند که نیازی ندارند که خودشان چیزی را یاد بگیرند. این کودکان وقتی که بزرگتر می شوند ممکن است درماندگی و وابستگی کودکی خود را حفظ کنند. این افراد که به تلاش و تقلا خو نگرفته اند.  عادت کرده اند که از آنها مراقبت شود، سازگار شدن با بزرگسالی را مشکل می یابند.

تک فرزند

• تک فرزندان هرگز جایگاه برتر و قدرتی را که در خانواده دارند از دست نمی دهند، آنها کانون توجه می مانند. تک فرزندان که زمان بیشتری را از کودکانی که خواهر برادرانی دارند با والدین می گذرانند، اغلب زود پخته می شوند  رفتارها و نگرش های بزرگسال را نشان می دهند.

• این کودکان وقتی که متوجه می شوند در زمینه های زندگی خارج از خانواده، مانند مدرسه، کانون توجه نیستند، دچار مشکلاتی می شوند.
این کودکان یاد گرفته اند که نه تقسیم کنند نه رقابت. اگر توانایی های آنها توجه و تایید کافی را برای آنها به ارمغان نیاورند، احتمالا احساس ناامیدی خواهند کرد.

• آدلر با عقایدی که درباره ی ترتیب تولد داشت، بر آن نبود که مقررات قاطعانه ای را درباره ی رشد کودک مطرح کند.
• کودک صرفا بر اساس جایگاهی که در خانواده دارد به طور خودکار شخصیت خاصی را کسب نخواهد کرد.
• منظور آدلر این بود که احتمال دارد در نتیجه ی ترتیب تولد، همراه با تعامل های اجتماعی اولیه، سبک های زندگی خاصی شکل بگیرند.
• خود خلاق در ساختن سبک زندگی، از هر دو عامل تاثیر گذار استفاده می کند

birth-order_symbols

ترتیب تولد و روابط بین خواهر و برادر :

• فرزند اول:

o مورد توجه زیادی قرار می گیرد
o در مدتی که او تک فرزند است،
o معمولاً به خاطر این که کانون توجه می باشد تا اندازه ای ناز پرورده است.
o او گرایش دارد به این که قابل اعتماد و سخت کوش باشد
o در جهت موفقیت تلاش می کند.
o اما وقتی که برادر یا خواهر جدید وارد صحنه می شود او متوجه می شود که از جایگاه خود برکنار شده است.
o او دیگر منحصر به فرد نیست
o امکان دارد به راحتی باور کند که این تازه وارد یا مزاحم (فرزند دوم) محبتی را که به آن عادت کرده بود، می رباید.

• فرزند دوم:

o از لحظه ای که به دنیا می اید؛ توجه والدین را با فرزند دیگر تقسیم می کند.
o فرزند دوم طوری رفتار می کند که انگار در مسابقه شرکت دارد
o عموماً در تمام اوقات با سرعت کامل پیش می رود.
o به نظر می رسد که گویی فرزند دوم تحت اموزش سبقت گرفتن از برادر یا خواهر بزرگتر قرار دارد.
o فرزند دوم مهارت را برای پیدا کردن نقاط ضعف در فرزند اول پرورش می دهد
o سعی می کند با کسب موفقیت هایی که فرزند اول به آن ها دست نیافته است؛ تحسین والدین و آموزگاران را برانگیزد.
o فرزند دوم معمولاً با فرزند اول در تضاد است.

• فرزند میانی:

o اغلب احساس می کند که کنار گذاشته شده است.
o این فرزند ممکن است نسبت به غیرعادلانه بودن زندگی متقاعد شده باشد و احساس کند که فریب خورده است.
o این فرزند ممکن است که نگرش (من بدبخت) را اختیار کند و کودک مشکل سازی شود.
o با این حال، فرزند میانی مخصوصاً در خانواده هایی که تعارض دارند؛ ممکن است بانی صلح شود؛  کسی که اوضاع را سر و سامان می دهد.
o اگر چهار فرزند در خانواده باشند؛ فرزند دوم اغلب مانند فرزند میانی احساس می کند
o فرزند سوم آسان گیرتر و اجتماعی تر خواهد بود و ممکن است با فرزند اول متحد شود.

• فرزند آخر:

o همیشه کوچولوی خانواده و از همه نازپرورده تر است.  او نقش خاصی برای ایفا کردن دارد؛  زیرا سایر فرزندان از او جلوتر هستند.
او مسیر خود را می رود.  آن ها معمولاً به شیوه هایی رشد می کنند که هیچ کس دیگر در خانواده به آن فکر نکرده است.

• تک فرزند:

o با فرزند اول از این نظر که هر دو دارای انگیزه ی پیشرفت زیاد هستند شباهت دارد.
o امکان دارد که یاد نگیرد که با فرزندان دیگر همکاری کند.  او یاد می گیرد که با بزرگسالان به خوبی کنار بیاید.
o تک فرزندان اغلب توسط والدین لوس می شوند  شاید به یکی یا هر دوی آنها وابسته شوند.
o امکان دارد تک فرزندان بخواهند همیشه کانون توجه باشند
o اگر جایگاه آن ها به خطر بیفتد؛ آن را غیر منصفانه می دانند.

Birth Order Effect

نظریه ی آسیب شناسی روانی

درمان مشاوره ای آدلری

نظریه آسیب شناسی روانی

• به عقیده آدلر، اختلال عصبی نتیجه قصور در یادگیری است،  نتیجه ادراک ها و تصورات معیوب و مخرب است. شخصیت های بیمار گون آن هایی هستند که نتوانسته اند به شیوه ای که از لحاظ اجتماعی سازنده است، به برتری برسند.

Alfred Adler3

• شخصیت های بیمارگون از خانواده هایی به وجود می آیند که: o رقابت، o بی توجهی ، o سلطه گری، o بهره کشی  o لوس کردن بر آن ها حکم فرماست. کودکانی که از علاقه اجتماعی منع شده اند، برای رسیدن به برتری یکی از این چهار هدف خودخواهانه را انتخاب می کنند:o محبت خواهی، o قدرت طلبی، o انتقام جویی، o اعتراف به نارسایی و شکست.

• اختلال عصبی بهایی است که ما برای فقدان تمدن خویش می پردازیم.  در صورتی که فروید اختلال عصبی را بهایی می دانست که ما در قبال تمدن می پردازیم. هر اختلال عصبی به منزله کوششی است برای رها کردن فرد از احساس حقارت و رسیدن به احساس تفوق و برتری، که در مواردی به حالت های جبرانی نامطلوبی منتهی می شود.

• از این رو انسان روان نژند: o در دنیایی از تخیلات و تصورات زندگی می کند و با واقعیت بیگانه است، o از ابزار گوناگونی برای اجتناب از خواست های واقعی و رسیدن به موقعیت های آرمانی استفاده می کند، که این امر او را از هر نوع خدمت به جامعه باز می دارد. o افراد روان نژند بیش از افراد عادی زندگی خود را بر پایه ی کسب قدرت و تسلط بر دیگران بنا می کنند.  o تمایل بیش از حد به کسب قدرت، موجب می شود که فرد دایما و شدیدا تمام مسئولیت ها و خواست هایی را که دیگران و جامعه از او متوقعند قبول کند.

• پایه و اساس اختلال عصبی ناامیدی است.  برای متخصصان آدلری، کودک ناسازگار یک کودک مریض نیست  بلکه یک کودک مایوس است.
از نظر آدلر همه بیماری ها ناشی از عقده حقارت است.  ادلر با به کارگیری آزمون ها موافق نبود به جز آزمون هوش و حافظه.  آدلر از پیشگامان گروه درمانی و روانشناسی اجتماعی است.

گرایش های محافظ

Safeguarding Tendencies

• به عقیده آدلر همه نشانه های روان رنجوری برای محافظت از عزت نفس به وجود می آید.  این نشانه ها وظیفه گرایش های محافظ را بر عهده دارند .  از خود انگاره کاذب در برابر بی آبروئی و رسوایی محافظت می کنند . به سبک زندگی روان رنجور تداوم می بخشد.

• این اصطلاح به مکانیسم های دفاعی فروید شباهت دارد. o بهانه تراشی، o پرخاشگری، o کناره گیری، سه گرایش محافظ رایج است.

• آن ها اغلب تدابیر ناهشیار و گاهی هشیار هستند.  بهانه تراشی رایج ترین گرایش است، که در قالب «بله» و «اما» یا «فقط اگر» بیان می شود.  پرخاشگری به شکل تحقیر، اتهام، متهم کردن خود است.  کناره گیری؛ شامل گرایش افراد روان رنجور به گریختن از مشکلات است.

نظریه ی فرایندهای درمانی

درمان مشاوره ای آدلری

نظریه فرایندهای درمانی و اهداف درمان

• چون در نظر آدلر فرد روان نژند و مضطرب فردی مایوس است و خود را حقیر می بیند،  از هدف های عمده درمان آن است که یأس را در فرد از بین ببریم،  به او توان و شهامت خطر کردن و عمل برای نیل به هدف هایش بدهیم  و به او کمک کنیم تا فردی جذاب و بشاش بشود  و علاقه ی اجتماعی خود را به بهترین شکل آشکار کند  و ارتباطات خوب و سازنده ای با دیگران داشته باشد.

• هدف درمان به هیچ وجه تغییر رفتار نیست، بلکه تغییر نگرش است. به عبارت دیگر؛ تغییر الگوهای رفتار و علائم و نشانه های مرضی به دنبال تغییر در مقاصد ، هدف ها، مفاهیم و اگاهی های فردی می آید.

• انتظار می رود که فرد بر اثر روان درمانی، o یأس خود را رها کند o امیدوار شود، o عزت نفس و خودپنداره ی مثبت به دست آورد، o علاقه ی اجتماعی کسب کند، o وظایف زندگی را بدون عذر و بهانه به انجام برساند o انرژی خود را با اطمینان و خوش بینی در حل مسائل خود و همنوعانش صرف کند.

• روش آدلر در زمینه های مختلف کلینیکی، تربیتی، بیماران روان پریش یا سایکوتیک و معالجه جنایتکاران کاربرد دارد. آدلر تأکید می کند که در درمان باید مراجع را به فلسفه خاصی از زندگی مجهز کرد در غیر این صورت درمان انجام نشده است.

اهداف درمان

• مشاورۀ آدلری بر همکاری مشترک بین درمانجو و مشاور استوار است.  به طور کلی؛ فرایند درمانی، این موارد را شامل می شود:
o برقرار کردن رابطه بر اساس احترام متقابل،
o تحلیل روانشناختی کل نگرانه یا ارزیابی سبک زندگی
o آشکار کردن هدفهای اشتباه و فرضهای غلط در سبک زندگی فرد که بازآموزی درمانجو به سمت جنبۀ سودمند زندگی را به دنبال دارد.

o هدف اصلی درمان؛ ایجاد کردن احساس تعلق پذیری در درمانجو و کمک به پذیرفتن رفتارها و فرایندهایی است که با احساس اشتراک و علاقۀ اجتماعی مشخص می شوند. این بوسیلۀ بالا بردن خودآگاهی درمانجو و به چالش طلبیدن و تغییر دادن فرضهای اساسی هدفهای زندگی و مفاهیم بنیادی وی انجام می گیرد.

• درمانگران آدلری درمانجویان را به صورت افراد «بیمار» ؛ که نیاز به «مداوا شدن» دارند؛ در نظر نمی گیرند.  آنها بجای مدل پزشکی، طرفدار مدل رشد شخصیت هستند.
درمانگر آدلری به مداوا کردن افراد بیمار یا جامعۀ بیمار علاقه ندارد بلکه به بازآموزی افراد و شکل دادن دوبارۀ جامعه علاقه دارد.
o درمانگران آدلری به جای اینکه خود را گرفتار نوعی آسیب کنند معتقدند که درمانجویان اغلب دلسرد و مأیوس هستند.
o فرایند مشاوره بر تأمین کردن اطلاعات، آموزش، راهنمایی و ترغیب کردن درمانجویان دلسرد تمرکز دارد.
o ترغیب، قویترین روش موجود برای تغییر دادن عقاید فرد است زیرا به درمانجویان کمک می کنند تا اعتماد به نفس پیدا کنند و جرأت و جسارت را تحریک می کند.
o جرات عبارت است از تمایل به عمل کردن به شیوۀ هماهنگ با علاقۀ اجتماعی حتی زمانی که فرد بیمناک است.
o ترس و جرأت دست در دست یکدیگر دارند؛  بدون ترس نیازی به جرأت نیست.  جرأت نداشتن یا دلسردی؛ به رفتار اشتباه یا کژکار منجر می شود.
o افراد دلسرد و مأیوس هماهنگ با علاقۀ اجتماعی عمل نمی کنند.

• مشاوران آدلری فرصت در نظر گرفتن اوضاع و احوال از دیدگاه متفاوت را برای درمانجویان تأمین می کنند اما این به درمانجویان بستگی دارد که دیدگاه دیگر را قبول کنند یا نکنند. درمانگران آدلری به طور مشترک با درمانجویان کار می کنند  تا به آنها کمک کنند به هدفهایی که خودشان تعیین کرده اند برسند.  آنها روشهای تازۀ در نظر گرفتن خودشان، دیگران، و زندگی را به درمانجویان یاد می دهند.
o مشاوران از طریق فرایند تأمین کردن «نقشۀ شناختی» جدید، آگاهی اساسی از هدف رفتارشان ، به آنها کمک می کنند تا برداشتهای خود را تغییر دهند.

• موزاک Harold Mosak هدفهای زیر را برای فرایند آموزشی درمان فهرست می کند:

۱- پرورش دادن علاقۀ اجتماعی
۲- کمک کردن به درمانجویان برای غلبه بر احساسهای دلسردی و حقارت.
۳- تغییر دادن دیدگاهها و هدفهای درمانجویان. یعنی تغییر دادن سبک زندگی آنها.
۴- تغییر دادن انگیزش معیوب.
۵- ترغیب کردن فرد برای به رسمیت شناختن برابری بین افراد
۶- کمک کردن به افراد برای اینکه اعضای یاریگر جامعه باشند.

فرایند درمان

درمان مشاوره ای آدلری

فرایند درمان

• درمانگری آدلری با استفاده از شیوه های تحلیلی و غایت انگار  یعنی بررسی مقاصد و هدف های نهایی رفتار،  سعی می کند به هدف ها و انتظارات خود دست یابد. فرایند روان درمانی عبارتست از:
o ایجاد رابطه  حسنه و حفظ آن در طول زمان،
o برملا کردن هدف های بیمار و شیوه ی زندگی او
o چگونگی تأثیر هدف ها بر شیوه ی زندگی،
o ایجاد بصیرت از طریق تعبیر و تفسیرهای ضروری
o بازآموزی و دادن جهت گیری مجدد به مراجع.

۱-رابطه ی حسنه:

o رابطه حسنه نه تنها در شیوه آدلری، بلکه در همه شیوه های درمان،لازم است.  درمانگر و درمانجو بر روی دو صندلی روبروی هم قرار می گیرند  سعی می کنند که مانعی مثل میز تحریر بین آن ها فاصله و جدایی ایجاد نکند.  درمانگر به طریقی عمل می کند تا مراجع دریابد که موجودی است خلاق .  خودش مسبب تمام مشکلات، ادراک و یادگیری های ناقص و نادرست و ارزش های غلطش است . مسئولیت تغییر آن ها بر عهده ی خودش می باشد.
o مراجع ممکن است انتظار تغییر رفتار خود را داشته باشد و درمانگر را مسئول مطلق و فعال بداند،  ولی در عین حال، نخواهد که عقاید بنیادیش را تغییر دهد. به طور کلی، مراجع از فرایند درمان در می یابد که می تواند این نوع روابط را به سایر موارد زندگیش تعمیم دهد و هماهنگی بهتری در شخصیت خود ایجاد کند.

۲–هدف ها و شیوه ی زندگی:

پس از ایجاد رابطه حسنه، شیوه  زندگی مراجع، به منظور تحلیل و تفسیر و ارائه روش هایی برای تغییر آن در جهت مناسب، مورد توجه قرار می گیرد.
مراجع به بازگو کردن شیوه  زندگی خود می پردازد . سپس هر دو به کمک یکدیگر به مشخص کردن مواردی می پردازند که موجب عدم ایجاد رابطه حسنه مراجع با دیگران شده است
مراجع می آموزد که چگونه به رفع این موارد نا مطلوب اقدام کند.
o شیوه زندگی را می توان به منزله یک اسطوره شناسی شخصی تصور کرد.  رفتار فرد به طریقی است که گویی اسطوره های او صحیح هستند.  اما چنین نیست و فرد به اسطوره هایی معتقد است که صحیح و واقعی هستند و فرد بخشی از آن ها را با حقیقت اشتباه می گیرد.

• نوع اخیر را اشتباهات اساسی می نامند ، که انواع آن عبارتند از:
o تعمیم های افراطی، مثل مردم دشمن ما هستند.
o هدف های غلط یا غیر ممکن مربوط به امنیت خاطر، مثل گفتن این که من باید همه افراد را خوشحال کنم؛
o سوء ادراک از زندگی و نیازها و خواست ها که به صورت توهمات لمسی و بصری تجلی می کنند،مثل این که بگوییم «زندگی بسیار دشوار است».
o انکار ارزش خود و یا به حداقل رساندن آن؛ مثل گفتن این که «من کودن هستم »
o ارزش های غلط؛ مثل اینکه گفته شود «شخص باید حتما اول شود».

۳-تعبیر و تفسیر و ایجاد بصیرت:

o پیروان روان درمانی آدلر بر تعبیر و تفسیر شیوه ی زندگی و جهت و حرکت آن، به طور اعم ،تأکید می ورزند.

• درمانگر آدلری از راه تعبیر و تفسیر امکان کسب بصیرت را پیش می اورد. او معمولا :
o گفته های معمولی، o رؤیاها، o خیال ها و رفتار و علائم مرضی ، o خاطرات اولیه، o شبکه روابط حاکم بر منظومه ی خانواده o چگونگی کنش و واکنش میان مراجع و درمانگر را تعبیر و تفسیر می کند.

• در تعبیر و تفسیر؛ به جای آن که بر علت ها یا توصیف رفتار و یا داشتن خصلتی تأکید شود، به ترتیب بر هدف رفتار، حرکت و سود آن برای مراجع تاکید می شود. درمانگر گذشته را فقط به این دلیل با حال ربط می دهد که پیوستگی مداوم شیوه زندگی ناسازگار را با زمان حال نشان دهد، نه این که بخواهد ارتباط علیه آن ها را توجیه کند.

• تحلیل رؤیاها در مکتب آدلر متفاوت با آن چیزی است که در مکتب فروید مطرح است. فرویدیست ها معمولا رؤیا را فعالیتی برای حل مسائل قدیمی می دانند، در حالی که آدلر و پیروان او رؤیا را فعالیتی در جهت حل مسأله آینده می دانند. رؤیا در اصطلاح خود آدلر به منزله  «کارخانه عواطف »به کار رفته است.  از این رو ،رؤیاها به سادگی و به صورت آمادگی عاطفی مراجع برای آینده نزدیک قابل درک و فهم هستند.

۴-بازآموزی و جهت دادن مجدد:

o در نظریه روان درمانی آدلر روان درمانی یک امر تربیتی و تعاونی است،  که به اقتضای موقعیت، متضمن شرکت یک یا دو درمانگر و یک یا چند مراجع است.
همزمان با تجزیه و تحلیل، آموزش و جهت گیری مجدد هم انجام می شود. تفکیک این دو فرایند موجب می شود که آموزش پس از تجزیه و تحلیل مشکل مراجع انجام گیرد  و این بر خلاف عقیده ی آدلر و پیروان اوست. در تمام درمان ها با تشویق بیمار، چه با ملایمت و چه با زور، جهت دادن را شروع می کنند  و آن را مناسب ترین عمل برای مراجع می دانند.  چون پیروان آدلر معتقدند که مراجع از یأس و فقدان شهامت و کمبود اعتماد به نفس رنج می برد،  بنابراین از اساسی ترین تکنیک های درمان آن است که با تشویق و امیدوار کردن و ایجاد اعتقاد، کار بازآموزی و جهت گیری جدید انجام گیرد.
o اجتناب درمانگر از توقعات بی جا از مراجع، ابراز ایمان و اعتقاد نسبت به مراجع و محکوم نکردن او موجب امیدواریش می شود.
o اغلب درمانگران نصیحت را تجویز نمی کنند،  ولی پیروان آدلر آن را تا حدی که ایجاد وابستگی نکند، تأیید می کنند.
o درمانگر صرفا شقوق مختلف عمل را برای مراجع توصیف می کند  و مراجع خودش یکی از آن ها را بر می گزیند.
o درمانگر مراجع را از منطق تهی نمی داند و از بحث های عقلانی اجتناب می ورزد.

o با کسانی که قربانی عواطف نا مطلوب خود هستند،  از تکنیک «دکمه فشار» (فن شستی) استفاده می کنند. در این تکنیک از مراجع خواسته می شود تا چشمانش را ببندد  و از میان تجاربش یک رویداد لذت بخش را انتخاب و آن را مجسم کند  و به احساسات همراه با آن توجه کند.  سپس از او خواسته می شود تا یک رویداد نا خوشایند را مجسم و به احساسات همراه آن توجه کند.  بعد از آن از مراجع خواسته می شود تا صحنه اول را تکرار کند.
هدف اصلی پیروان آدلر از این عمل؛ آن است که به فرد بیاموزند که او می تواند با عزم و اراده خود هر نوع احساسی را که بخواهد به وجود آورد و صرفا با این تصمیم که به چه چیزی فکر کند، احساس وابسته به آن را ایجاد کند.
o آدلر از بحث های عقلانی اجتناب کرده و از روش های پالایش روانی و اعتراف استفاده می کند.

تکنیک های روانشناسی فردنگر

درمان مشاوره ای آدلری

تکنیک های روانشناسی فردنگر:

۱- نقش بازی کردن
۲- صحبت کردن با یک صندلی خالی
۳- تعیین تکلیف
۴- دکمه فشار Push-Button؛ برای کسانی که خود را قربانی عواطف نامطلوب می دانند تا بدانند که خالق عواطف خود هستند،نه قربانی آن.
۵- مچ گیری خود (Reorienting- Catching Oneself)؛  یعنی ترغیب درمانجو به مچ گیری خود، در هنگام انجام رفتار مخرب.
۶- انگار که As If ) Reorienting- as if ): … آزمون راه های دیگر زندگی  برای کسانی که در ابراز وجود مشکل دارند act as if they are the person they want to be
۷– تجربه آها! Eureka Effect–AHA Experience  :  موجب پیدایش اعتماد به نفس و خوش بینی می شود.
۸- تحلیل رؤیاها:  Dream Interpretation   آدلر رؤیا را فعالیتی در جهت حل مسائل حال و آینده می داند. o وی رؤیا را به منزله کارخانه عواطف می داند. o رؤیا پدید آورنده احساس است. o نشانه ای از سبک زندگی است. o رؤیا موجب ارضاء نیازها نیست،o در عین حال با مشکلات جاری زندگی و آنچه که فرد دوست دارد بشود در ارتباط است.

وظیفه و نقش درمانگر

• وظیفه اساسی درمانگر این است که عملکرد درمانجو را به صورت جامع ارزیابی کند.  درمانگر همچنین از خاطرات قدیمی به عنوان وسیله ی تشخیص استفاده می کند.  درمانگر آدلری دیدگاه غیربیمارگون اختیار می کند  با تشخیص خود به درمانجو برچسب نمی زند.

تجربه درمانجو در درمان

• درمانجویان در جریان درمان، انچه را که درمانگران آدلری منطق شخصی می نامند بررسی می کنند،  یعنی مفاهیمی درباره ی خود، دیگران و زندگی که فلسفه ای را تشکیل می دهند که سبک زندگی فرد بر آن استوار است.

امکان تغییر در مشاوره آدلری:

• درمان بر اثر مکتب آدلر، بر این فرض استوار است که مراجع زندگی خود را با شیوه زندگی غلط طراحی و هدایت کرده و بنابراین در ایجاد علاقه اجتماعی شکست خورده است. در نتیجه وظیفه درمانگر این است که به مراجع کمک کند تا نظر عینی تری از واقعیت داشته باشد و علاقه اجتماعی فعال‌تری را در او به وجود بیاورد. حاصل درمان این خواهد بود که مراجع نه تنها رفتار خود را درک می‌کند،  بلکه درمی یابد که او قادر است زندگی خود را از طریق شیوه های ارضاکننده تری هدایت نماید.  در حالی که درک او تغییر می یابد، اعمال و رفتارش نیز دگرگون می شود.

فنون و روش های درمان آدلری :

• مشاوره آدلری بر اساس چهار هدف اصلی سازمان یافته است که با چهار مرحله فرایند درمان مطابقت دارند.

۱. برقراری رابطه درمانی مناسب: empathy and relationships

مشاوران آدلری، رابطه خود را با مراجع یک نوع همکاری و دوستی می دانند. o رابطه گاهی اوقات در یک قرارداد نوشته می شود. o این قرارداد، اهداف فرایند مشاوره و مسئولیت های هر یک (مشاور و مراجع) را مشخص می کند. بنابراین، مشاور از رابطه به عنوان یک شیوه حمایت‌کننده ای که بر روی نقاط قوت به‌جای نقاط ضعف و تشویق به‌ جای تجزیه و تحلیل تأکید می ورزد، استفاده می‌کند.

۲. کاوش کردن پویش های روانشناختی درمانجو : gathering information on the client

مرحله دوم مشاوره آدلر با دو نوع مصاحبه پیش می رود : ۱- مصاحبه دهنی ۲ – مصاحبه عینی.

مجموعه خانواده : آدلر معتقد بود که خانواده اصلی تاثیر مهمی بر شخصیت فرد دارد.

خاطرات قدیمی : خاطرات گذشته، اطلاعاتی در مورد سبک زندگی مراجعان در اختیارمان می‌گذارند.
پیروان آدلر، در جمع آوری خاطرات گذشته سعی می کنند حداکثر جزئیات را بگیرند به همین منظور سوالات مختلفی مطرح می کنند.
به نظر آدلر، خاطرات به‌طور اتفاقی به یاد نمی آیند؛  مردم همواره خاطراتی را به یاد می آورند که در زندگی آنها موثر بوده اند.
معمولا درمانگران پیرو آدلر در طول درمان از خاطرات قدیمی مراجعان می پرسند و آن را به شروع درمان محدود نمی کنند.
به نظر آدلر اگرچه خاطرات جدید نیز مفیدند  ولی خاطرات قدیمی مثل خاطرات ۴ یا ۵ سالگی از همه مفیدترند،  چون به زمان تثبیت سبک زندگی نزدیک‌ ترند.
در تحلیل خاطرات باید ببینیم چه موضوعاتی مضمون اصلی خاطره را می سازند.  وضعیت مراجع در خاطره نیز مهم است.
باید ببینیم آیا وی در آن وضعیت مشارکت دارد یا فقط ناظر است.  توجه به احساسات مطرح شده در خاطره و هماهنگی آنها نیز مهم است.

۳. ترغیب کردن خودشناسی و بینش

Insight, Interpretation and recognition :

خودشناسی فقط در صورتی امکان پذیر است که مقاصد و هدف های پنهان رفتار هشیار شوند. Emotional Breakthrough
مشاور پیرو آدلر، همراه با احساس همدلی و پذیرش، مواجهه Challenge نیز می‌کند.  او مراجع را با اشتباهات اساسی، اهداف اشتباه، رفتارهای مبتنی بر شکست خود و باورهای محدودکننده اش مواجهه می کند.  این مواجهه به مراجعان کمک می کند تا تضادهای ظاهری خود را حل کرده و اهداف اشتباه خود را تصحیح نمایند. self-growth

بینش به آگاه شدن از انگیزه هایی اشاره دارند که در زندگی درمانجو عمل می کنند. بینش، عبارت از شناختی است که به عمل سازنده منجر می شود؛
بصیرت موید شناخت ماهیت هدف، ادراک‌های اشتباهی و پی بردن به شیوه زندگی توسط مراجع است.  افشاگری و تعبیرهای به موقع، فنونی هستند که به فرایند کسب بینش کمک می کنند.

۴- بازآموزی و جهت دادن مجدد:

readjust to better suit goals

آخرین مرحله درمان، مرحله عمل گراست :  به عمل در آوردن بینش ها.  در این مرحله هیچ مداخله ای مهمتر از ترغیب نیست.

برگرفته از وب سایت متعلق به public psychology

سبک زندگی

سبک زندگی

ما الگوی منحصر به فردی از خصوصیات، رفتارها، و عادت ها را پرورش می دهیم که آدلر آن را سبک زندگی نامید. هر کاری که انجام می دهیم، به وسیله سبک زندگی منحصر به فرد ما شکل می گیرد و تعیین می شود. سبک زندگی تعیین می کند که به کدام جنبه های محیط توجه کنیم یا آنها را نادیده بگیریم و چه نگرش هایی داشته باشیم.

سبک زندگی از تعامل های اجتماعی سال های اولیه زندگی آموخته می شود. سبک زندگی در ۴ یا ۵ سال اول زندگی آنچنان محکم شکل می گیرد که بعدا تغییر دادن آن مشکل است. سبک زندگی چارچوب هدایت کننده ای برای رفتار بعدی می شود. ماهیت آن به تعامل های اجتماعی، مخصوصا به ترتیب تولد فرد در خانواده و ماهیت رابطه والد – فرزند بستگی دارد.

نیروی خلاق خود.

آدلر گفت، ما بر سرنوشت خود کنترل داریم نه اینکه قربانی آن هستیم. سبک زندگی از طریق روابط در سال های اولیه تعیین می شود و بعد از آن تغییر کمی می کند. این تقریبا مانند نظر فروید که بر اهمیت اوایل کودکی در شکل گیری شخصیت بزرگسال تاکید کرد، جبرگرایانه به نظر می رسد، اما نظریه آدلر آنگونه که ممکن است ابتدا به نظر برسد جبرگرایانه نیست.

او این معضل را با مطرح کردن مفهومی که آن را نیروی خلاق خود نامید، حل کرد. آدلر معتقد بود که فرد سبک زندگی را بوجود می آورد. ما خود، شخصیت، و منش خویش را به وجود می آوریم؛ اینها اصطلاحاتی هستند که آدلر مترادف با سبک زندگی به کار برد. تجربیات کودکی، ما را به صورت منفعل شکل نمی دهند. این تجربیات به خودی خود، به اندازه نگرش هشیار ما نسبت به آنها، اهمیت ندارند. آدلر معتقد بود که وراثت و محیط توجیه کاملی را برای رشد شخصیت فراهم نمی کنند. به جای آن، نحوه ای که ما این تاثیرات را تعبیر می کنیم، مبنای ساختار خلاق نگرش ما نسبت به زندگی را تشکیل می دهد.

سبک زندگی ما، برای ما تعیین نشده است؛ ما آزادیم تا خودمان آن را انتخاب کنیم و به وجود آوریم. اما بعد از اینکه سبک زندگی ایجاد شد، در طول زندگی ثابت می ماند.

سبک های زندگی

آدلر سه مشکل همگانی را شرح داد :

  • مشکلات مربوط به رفتار ما در قبال دیگران
  • مشکلات شغلی
  • مشکلات عشق و محبت

او چهار سبک اساسی زندگی را برای حل و فصل این مشکلات مطرح کرد:

  • تیپ سلطه جو (dominant type)
  • تیپ گیرنده ( getting type)
  • تیپ دوری جو ( Avoiding type)
  • تیپ مفید به حال جامعه ( socially useful type)

تیپ سلطه جو، آگاهی اجتماعی کمی دارد، بدون توجه به دیگران رفتار می کند. نوع افراطی این تیپ به دیگران حمله می کند و آزارگر، بزهکار، یا جامعه ستیز می شود. نوع کم خطرناک این تیپ، الکلی، معتاد یا خود کشی می کند. آنها معتقدند با حمله کردن به خودشان به دیگران صدمه می زنند.

تیپ گیرنده ( رایج ترین تیپ انسان)، توقع دارد که دیگران اسباب رضایت او باشند و بنابراین به دیگران وابسته است.

تیپ دوری جو، برای روبرو شدن با مشکلات زندگی هیچ تلاشی نمی کند. با اجتناب کردن از مشکلات، از هرگونه احتمال شکست دوری می کند. این سه تیپ برای مقابله کردن با مشکلات زندگی روزمره، آمادگی ندارند. تضاد بین سبک زندگی آنها و دنیای عملی، به رفتار نابهنجار منجر می شود که به صورت روان رنجوری ها و روان پریشی ها جلوه گر می شود. آنها فاقد چیزی هستند که آدلر علاقه اجتماعی نامید.

تیپ مفید به حال جامعه، با دیگران همکاری کرده و مطابق با نیازهای آنها عمل می کند. این افراد در چارچوب کاملا رشد یافته علاقه اجتماعی، با مشکلات مقابله می کنند. آدلر با طبقه بندی افراد به این صورت مخالف بود و اظهار داشت که این چهار سبک زندگی را فقط برای مقاصد آموزشی مطرح کرده است.

علاقه اجتماعی

کنار آمدن با دیگران، اولین تکلیفی است که در زندگی با آن روبرو می شویم. سازگاری اجتماعی بعدی ما که بخشی از سبک زندگی ماست، بر رویکرد ما به تمام مشکلات زندگی تاثیر می گذارد.

علاقه اجتماعی استعداد فطری همکاری کردن با دیگران برای رسیدن به هدفهای شخصی و اجتماعی است. بنابراین رویکرد آدلر، عنصر زیستی دارد. اما اینکه استعداد فطری ما برای علاقه اجتماعی تا چه اندازه ای تحقق یابد، به تجربیات اجتماعی اولیه ما بستگی دارد.

آدلر به اهمیت مادر به عنوان اولین کسی که کودک با او رابطه برقرار می کند، اشاره کرد. مادر از طریق رفتارش با کودک، می تواند علاقه اجتماعی را پرورش دهد یا از رشد آن جلوگیری کند. مادر باید همکاری، معاشرت و جرات را به کودک بیاموزد. فقط در صورتی که کودکان با دیگران احساس خویشاوندی کنند می توانند با ضروریات زندگی، جسورانه کنار بیایند. کسانی که احساس علاقه اجتماعی ندارند، امکان دارد روان رنجور یا حتی تبهکار شوند. آدلر در آغاز اظهار داشت که افراد با شهوت قدرت و نیاز به سلطه جویی برانگیخته می شوند. اما بعد از اینکه رابطه خود با فروید را قطع کرد، اعلام کرد که افراد بیشتر از نیاز به قدرتو سلطه جویی، توسط علاقه اجتماعی برانگیخته می شوند.

منبع: دوستی

خاطرات قدیمی و تحلیل رویا

خاطرات قدیمی

خاطرات قدیمی ما، خاطراتی که از دوران کودکی داریم، سبک زندگی را نشان می دهد که همچنان ما را در بزرگسالی توصیف می کند. تفاوت چندانی نمی کرد که خاطرات قدیمی درمانجویان از رویدادهای واقعی بودند یا خیالپردازی. در هر دو صورت، علاقه اصلی در زندگی فرد بر رویدادهایی که یادآوری می شدند استوار بود.

گرچه آدلر معتقد بود که هر خاطره قدیمی را باید با توجه به سبک زندگی بیمار تعبیر کرد، اما ویژگی های مشترکی را بین آنها یافت. خاطراتی که خطر یا تنبیه را در بر دارند، بیانگر گرایش به خصومت هستند. آنهایی که به تولد خواهر یا برادر مربوط می شوند، احساس مداوم عزل را نشان می دهند. خاطراتی که بر یک والد تمرکز دارند، ترجیح دادن آن والد را نشان می دهند. خاطرات رفتار نا مناسب، علیه هرگونه تلاش برای تکرار کردن آن رفتار هشدار می دهند.

افراد از اوایل کودکی فقط تصوراتی را به یاد می آورند که برداشت کنونی آنها را از خودشان در دنیا تایید و حمایت می کنند. فقط خاطراتی را به یاد می آورند که مسیر تلاش آنها را برای اهمیت و امنیت تاکید دارد.

تمرکز او بر خاطره و سبک زندگی گزینشی بر آنچه به یاد آورده می شود تاکید دارد، در مقابل فروید بر آنچه از طریق مکانیزم دفاعی سرکوبی فراموش شده است تاکید دارد.

تحلیل رویا

آدلر درباره ارزش رویا با فروید موافق بود ولی درباره اینکه چگونه باید رویاها تعبیر شوند با او مخالف بود.

آدلر معتقد نبود که رویاها امیال را ارضا می کنند یا تعارض های نهفته را آشکار می سازند، بلکه رویاها احساسات ما را درباره مشکل کنونی و کاری که قصد داریم در مورد آن انجام دهیم، در بر دارند.

رویاها هرگز نبایند بدون آگاهی از فرد و موقعیت او تعبیر شوند. رویا ها برای فرد بی همتاست ولی برای برخی تعبیرهای مشترکی وجود دارد.

شماری از افراد، رویاهایی را گزارش می دادند که سقوط یا پرواز را در بر داشتند. فروید این گونه رویاها را در قالب جنسی تعبیر می کرد. به عقیده آدلر، رویای سقوط نشان می دهد که نظر هیجانی فرد، تنزل مرتبه یا باخت، مانند ترس از دست دادن عزت نفس یا مقام را در بر دارد. رویای تحت تعقیب بودن، از احساس ضعف در ارتباط با دیگران حکایت دارد. رویایی که فرد در آن برهنه است، ترس از لو رفتن را نشان می دهد.

منبع: دوستی

روان-شناسی آلفرد آدلر

روان-شناسی آلفرد آدلر

هربر شافه Herbert Schaffer

«رشد آدمی امری فردی و خصوصی نیست؛ انسان محصول اجتماع است.»

«این واقعیت بسیار پراهمیت را فراموش نکنیم که محیط و وراثت عوامل تعیین کننده  حیات روانی نیستند. عوامل مزبور استخوان بندی و انگیزش-هایی را بوجود می-آورند که فرد برحسب قدرت خلاق ویژه خود به آنها پاسخ میگوید.»

دو عبارت فوق تصویری خلاصه از روان-شناسی آدلر بدست میدهد. می-بینیم آدلر از طرفی به انعکاس عوامل اجتماعی در تشکل شخصیت توجه دارد و از سوی دیگر به نوعی نسبیت در مورد رفتار و تجارب بشر و نیز درباره شیوه محقق ساختن حوادث زندگی.

نگاهی به زندگینامه آدلر شناخت مسیر تفکر او را آسان تر میکند. آلفرد آدلر، دومین کودک از شش فرزند خانواده، در هفتم فوریه ١٨٧٠ متولد شده و فرزند یکی از بازرگانان حومه وین بوده است. اگر آنچه را که آدلر در مورد تأثیر و نقش تعیین کننده حوادث نخستین دوره کودکی انسان بر تشکل شخصیت گفته بپذیریم پیش-آمدهای زندگی خود او ظاهراً اثری قطعی بر ساختمان شخصیتش داشته است. آدلر خیلی زود گرفتار بیماری و وحشت مرگ گردید. او که کودکی ضعیف و مبتلا به نرمی استخوان بود از ناراحتی تشنج قسمت حنجره رنج می-برد. در حدود ٤ سالگی به ذات-الریه مبتلا شد و در آن موقع از پزشک معالج خود شنید که درباره او به پدرش میگفت: «باید او را از دست رفته تصور کنید.» با توجه به اینکه یکسال پیش از این حادثه مرگ برادرش را بچشم خود دیده بود میتوان میزان تأثیر این عبارت را بر روحیه او حدس زد. این حوادث موجب شدند که توجه زیادی به مسأله سلامت و بیماری پیدا کند و انتخاب شغل پزشکی نیز محتملاً، حداقل بمقدار زیادی، معلول این خاطرات ناراحت کننده گذشته بوده است.

آدلر در کودکی با علاقه در بازی کودکان شرکت میکرد. فضای سرسبز و گسترده حومه وین برای فعالیت و بازی کودکان بسیار مناسب بوده و او از این موقعیت برای پرورش روحیه جمعی، جرات اجتماعی و حس رفاقت خویش کاملاً بهره-وری کرده است.

آدلر از نظر تحصیلی نیز وضع جالبی داشته است. بواسطه ضعیف بودن در درس حساب مرتب مردود میشده بطوریکه سرانجام شورای دبستان او را به ترک تحصیل و یادگیری کاری یدی تشویق کرده است. آدلر که در اثر شکست در امتحان سخت تحت تأثیر قرار گرفته بود با نهایت کوشش به یادگیری درس حساب پرداخت و پس از مدتی توانست در این درس رتبه اول شود. این موفقیت بر طرز فکر او اثر گذارد و او را به امکانات و اهمیت هر نوع ممارست صحیح و متدیک معتقد ساخت و در نتیجه نسبت به مفهوم «قریحه و استعداد ذاتی» مشکوک گردید.

آدلر در سال ١٨٩٥ از دانشگاه وین به اخذ درجه دکتری نائل شد. ابتدا کار خود را در بیمارستان شروع کرد و سپس بعنوان پزشک آزاد به درمان بیماران پرداخت. نخستین تحقیقاتش مؤید علاقه-ای است که به مسایل اجتماعی دارد. او همواره بر این اصل تکیه میکند که انسان را باید در بافت اجتماعی-اش مورد بررسی قرار داد.

در آغاز قرن بیستم، آدلر رفت و آمد خود را با انجمن روانکاوان طرفدار فروید آغاز کرد. او بزودی بعنوان یکی از حامیان بزرگ جنبش روانکاوی معروف گردید. اما پس از آنکه در سال ١٩١١ در کنگره نورنبرگ گزارشی را تحت عنوان «نقدی بر تئوری جنسی-روانی فروید» خواند از روانکاوی فروید فاصله گرفت. البته از سال ١٩٠٧ انتشار کتابی از آدلر تحت عنوان «تحقیقی درباره جبران روانی حالت کهتری اعضاء» وجود چنین اختلافاتی را بین او و مکتب روانکاوی فروید روشن میساخت و نشان میداد که همکاری وی با جنبش روانکاوی بیش از پیش دشوار میگردد. «انجمن روانشناسی آدلر» در سال ١٩١٢ پس از جدایی آدلر از فروید تأسیس گردید. آدلر برای نشر نظرات خویش مجله-ای نیز منتشر ساخت و از همین اوان در انستیتوی تعلیم و تربیت شهر وین به کارِ تدریس پرداخت و نخستین کلینیک روانی-تربیتی را در آن شهر تأسیس کرد. دومین اثر آدلر بنام «سرشت عصبی» نیز در همین اثنا انتشار یافت.

آدلر برای مکتب روانشناسی خود نام «روانشناسی فردی و تطبیقی را انتخاب کرد. با این اصطلاح و با توجه به ریشه کلمه Individuelle که بمعنی غیرقابل تقسیم است میخواهد فرد را بعنوان کل و جوهری تقسیم ناپذیر معرفی کند که شناختش تنها در صورتی که در کلیتش در نظر گرفته شود امکان پذیر است. ضمناً فرد را جوهری میداند که با هنجار اجتماعی خیالی، آرمانی و انتزاعی مقایسه شده و همین مقایسه نیز امکان راه-یابی بهتری را در امرِ درمان بیماران روانی فراهم می-آورد.

علیرغم توجه روزافزون پزشکان و مربیان به تئوری آدلر دانشگاه وین در برابر افکار او بی اعتنا ماند. اما در امریکا کار آدلر مورد تحسین قرار گرفت. از سال ١٩٢٧ تدریس روانشناسی پزشکی را در دانشگاه کلمبیای نیویورک بعهده او گذاردند. چند سال بعد در کالج پزشکی لانگ آیلند بعنوان استاد دانشگاه بکار گمارده شد. در سال ١٩٣٥ برای همیشه در نیویورک مستقر گردید ولی تماس خویش را در عین حال با انجمن-های ملی روانشناسی که در کشورهای مختلف اروپا تأسیس شده بودند، برقرار نگاه داشت. در ماه مه ١٩٣٧ یک رشته سخنرانی زیر نظرِ او در اسکاتلند انجام میشد. در همین سفر سکته قلبی او را در خیابان از پای درآورد.

تحقیقات آدلر را میتوان بطور خلاصه از چهار جنبه مورد بررسی قرار داد:

١-تئوری شخصیت.

٢-مفهوم بیماری های عصبی (نوروزها) و سلامت روانی.

٣-روان درمانی.

٤-آموزش و کاربرد روانشناسی تربیتی.

تئوری شخصیت آدلر از اعتقادی زیستی سرچشمه میگیرد. اعضای ناقص بدن میکوشند نقص خود را جبران کنند، این جبران یا در قلمرو زیستی صورت می گیرد و یا به کمک کنش روانی. همراه حالت کهتری زیستی احساس کهتری روانی وجود دارد .عمل جبران در حول محوری صورت میگیرد که متمرکز کننده علاقه تمام شخصیت است. در اینجا فقط بذکر یک مثال اکتفا میکنیم: ضعف چشم در انسان نیاز شدیدی به دیدن؛ به پرورشِ قدرت بینائی و همچنین به خواندن و نقاشی کردن بوجود می-آورد. ضعف مزبور در قلمرو اجتماعی وسیله جبران و حتی فوق جبران می-یابد. نقاشان متعددی دچار نقص بینائی بوده-اند.

احساس کهتری ممکن است تمام روان انسان را اشغال کند و ریشه هر نوع اعتماد بخود را بخشکاند و تا حد عقده کهتری گسترش یابد. این عقده در آغاز و بنیان هر بیماری عصبی دیده میشود و گاهی نیز خود را در حجاب نوعی عقده خودبرتربینی پنهان میکند که بصورت تفاخر، بسندگی و نیاز به تحقیرِ دیگران تجلی میکند.

در واقع نقص زیستی تنها سرآغاز احساس حقارت نیست؛ آدلر بزودی این احساس را بسایر حوادث زندگی اجتماعی نیز مربوط ساخت. کانون خانواده، رویه ویژه والدین در قبال کودک (کودک رها شده، کودک نازپرورده، کودکی که مورد بدرفتاری والدین قرار گرفته است)، موقع کودک در بین خواهران و برادران، موقعیتهای اجتماعی خاص (اقلیت های نژادی، قومی، مذهبی و بومی) نیز این احساس را بوجود می-آورند. انسان از نخستین سالهای زندگی-اش با استفاده از آمادگی-های ارثی و بهره-وری از تأثیراتی که از محیط اخذ کرده با استمداد از نیروی خلاقش بمرور اسلوب خاصی برای زندگی خویش بوجود می-آورد. غایت و هدف این اسلوب خاص ممکن است در جهت خواست اجتماع باشد و یا در صورتیکه شخص نسبت به اجتماع بی-اعتنا و یا حتی دشمن باشد بعکس در جهت مخالف آن سیر کند.

با این دید بیماری عصبی (نوروز) را میتوان عبارت از رویه شخصی دانست که حس اجتماعی-اش باندازه کافی رشد نیافته است و باین جهت روش نادرستی را انتخاب کرده است. او قوانین اجتماع را نوعی اجبار احساس میکند و لذا از اطاعت آنها سر می-پیچد و با عکس-العمل-های روانی نابهنجارِ خویش که امکان محدود ساختن فضای حیاتی را بمقدار قابل ملاحظه-ای برایش فراهم میکنند واکنش نشان میدهد.

بر عکس سلامت روانی شیوه خاصی از زندگی است که در آن منظور و غایت شخصی و اجتماعی بهم آمیخته شده است. روان-درمانی در این زمینه میکوشد تا جهت نادرست اسلوب زندگی بیمار عصبی را تغییر دهد. بنا بعقیده آدلر روانشناسی تربیتی با الهام از مفهوم حس اجتماعی و اصل یگانگی شخصیت با غایت خاص خود، برنامه صریحی برای اجرا دارد که عبارت از ساختن شخصیت کودک با اتکا بر دو اصل پرورش حس اجتماعی و هدایت کردن نظرات و هدف-های کودک در مسیری اجتماعی است . موضوع یا سوژه همچون کنش-های مختلف روانی که نمیشود بیرون از ساختمان خاص شخصیت فردی فهمیده شوند باید با توجه به روابط اجتماعی-اش مورد مشاهده قرار گیرد. بخش بزرگی از روان، و قبل از همه زبان، محصول اجتماع است. بدین ترتیب روانشناسی آدلر به روانشناسی رابطه متقابلِ افراد تبدیل میشود .این رابطه، به کمک حس اجتماعی از نخستین ماه-های زندگی ظاهر میشود و بصورت رابطه کودک با مادر و سپس رابطه کودک با پدر و سایر اعضاء کانون خانواده بچشم میخورد. بعدها دبستان محل مناسبی برای ایجاد رابطه دوستی خواهد بود. فعالیت-های شغلی و عشقی موقعیت-های دیگری برای رشد طبیعی این احساس فراهم می-آورند. گاهی هم شکفتگی حس اجتماعی با موانعی روبرو میگردد .وضع کودکان نازپرورده و لوس، کودکان طرد شده، کودکان ناقص-العضو و گوشه گیر در اینجا قابل یادآوری است. در این موارد بجای حس اجتماعی میل تسلط بر دیگران و بهره-کشی از آنان در «موضوع یا سوژه» رشد میکند.

حس اجتماعی بعنوان مهم ترین مفهومی که آدلر در روانشناسی وارد ساخته تلقی میشود. این مفهوم امکان میدهد تا اهمیت بیماری عصبی (نوروز) و سلامت روانی را درک کنیم. برای اینکه به پیچیدگی هستی انسان پی-ببریم بهتر است آن را از نظرهای سه-گانه زیر که مبین فعالیت-های عمده زندگی هستند مورد دقت قرار دهیم :حرفه، دوستی و زندگی عشقی.

انتخاب شغل گاهی خیلی زود انجام میگیرد و در آن نقشِ همانندسازی با پدر و یا با یکی از اعضای خانواده غالباً بچشم میخورد. ممکن است حالت بی-اعتنائی یا تردید در قبالِ نقش شغلی در نوجوان مشاهده شود. چنین رویه-ای ظاهراً بخاطر اعلام این مطلب است که اولاً دیگران باید به او عطف توجه کنند و دیگر اینکه او خود را متعهد و موظف به شرکت فعال در زندگی اجتماعی احساس نمیکند .

تحقیقات انجام شده در زمینه حوادث ناشی از کار نشان میدهند که حوادث یاد شده غالباً ترجمان نوعی نارضایی کارگر نسبت به فعالیتی است که شرایط کار و یا خانواده بر او تحمیل کرده-اند و گاهی هم آشکارکننده میل وی به سریع-تر کار کردن از دوستانش، علی-رغم سفارشات و قوانین مربوط به ایمنی محیط کار میباشد. البته در هر مورد لازم است تجزیه و تحلیلی فردی صورت گیرد.

روابط متقابل شغلی در دوستی پر ارج-ترین ترجمان خود را باز می-یابد .همانطور که سیسرون به این مطلب اشاره کرده روابط خانوادگی تحمیلی است در صورتیکه روابط شغلی اجتناب ناپذیر میباشد. در انتخابِ دوست و در روابط دوستانه تبادل و داد-و-ستد روانی که آدلر آنقدر به آن اهمیت داده است بهتر و بشیوه-ای آزادانه تر تحقق میپذیرد.

زندگی جنسی و عشقی نیز از اصل غایی شخصیت آدمی تبعیت میکند. بعلاوه حل این مسأله تنها با همکاری دیگری امکان پذیر است. شیوه-ای که ضمن آن «موضوع یا سوژه» خود را در برابر همسر و هم رقصش قرار میدهد و بینشی که از مسأله فحشا، روابط آزاد و ازدواج دارد اطلاعات وسیعی در مورد درجه حس اجتماعی-اش بدست میدهد. بنظر آدلر آگاهی نسبت به تفاوت جنسی که از دوره کودکی دیده میشود خود یکی از عناصر مهم تعلیم و تربیت است.

توجه بعاملِ اجتماعی راه را برای درک روشن انواع بیماری-های عصبی (نوروز) باز میکند. هر بیماری عصبی را میتوان بعنوان نوعی تلاش برای آزاد شدن از احساس کهتری و بدست آوردن احساس برتری تلقی کرد. بروز و توسعه بیماری عصبی (نوروز) بجای اینکه در راه فعالیتی اجتماعی انجام شود و یا اینکه در جهت حل مسائل حیاتی باشد به انزوای بیمار در کانون محدود خانواده منتهی میگردد.

قلمرو وسیعِ اجتماع بشری بدین ترتیب در اثر وجود حساسیت پذیری افراطی و نوعی نابردباری و عدم تحمل دیگران رها میگردد. محیط اجتماعی به دایره کاملاً محدود محیط خانواده تبدیل میشود که بیمار در آن امکان می-یابد سیاست تسلط جویی خویش را در صور متنوعش اعمال کند. بدین طریق در عین-حال امنیت کناره-گیری و تقاعد در برابر توقعات اجتماع که انسان را در برابر انتخاب و تصمیم قرار میدهد، تحقق میپذیرد.

بیمار عصبی از عالم واقع روی میگرداند و زندگی-اش را در عالم تخیل و رؤیاپروری می-گذراند. و بدین منظور حیله-هایی بکار می-برد که به او امکان میدهند از مسایل واقعی زندگی دوری کرده و تمایلاتش را بجانب موقعیتی آرمانی هدایت کند و او را در برخی موقعیت-ها از هرگونه بازده اجتماعی و هر نوع مسؤولیتی معاف سازد.

این بی مسؤولیتی و امتیازی که در پرتو بیماری حاصل میشود بعنوان جانشینی برای هدف اصلی بیمار بکار میرود اما این خطر وجود دارد که حالت بی-مسؤولیتی هدفی واقعی تلقی شود. باید بیماری عصبی را بعنوان تلاشی بخاطر رهایی از هر نوع اجباری که جامعه بر فرد تحمیل میکند تلقی کرد، تلاشی که به کمک رفتاری مخالف خواست اجتماع انجام گرفته است. این رفتار به گونه-ای شکل میگیرد که بتواند بطور مؤثری در برابر ویژگی محیط و توقعاتش ایستادگی کند. فهرست علائم بیماری عصبی اطلاعات مفید و منتخبی در این مورد برای ما فراهم می-آورد.

رفتاری که بعنوان مخالفت با اجبار محیط پیش گرفته میشود خصوصیت طغیان علیه اجتماع را دارد. مصالح و مواد این رفتار از تجاربِ عاطفی مناسب موقعیت و یا از تجارب معمولی و روزمره اخذ میشود، تجاربی که میتوانند توجه و دقت شخص را از مسایل اساسی-اش منحرف کنند. بدین ترتیب بنا به اقتضای شرایط و موقعیتها حالاتی از اضطراب، رفتار حاکی از ترسهای مرضی یا وسواس-ها، حالات بی-خوابی، گرایشات اغمایی، انحرافات جنسی، اوهام، حالات عاطفی مرضی، عقده-های پسیکاستنی (ضعف روانی) و هیپوکندری (بیماری خیالی) و عکس-العمل-های پسیکوتیک (بیماری روانی) تحقق می-پذیرد که از طرف بیمار بعنوان بهانه-ای جهت رهایی از الزامات زندگی اجتماعی بکار میروند.

حتی منطق در برابر استبداد رفتار ضد اجبار اجتماعی تسلیم میشود. در بیماری روانی (پسیکوز) این فرایند تا حد زوال عقل پیش میرود و منطق شخصی جای عقل سلیم و خرد (حس مشترک) را میگیرد. منطق، حس زیبایی-شناسی، عشق، احساسات بشردوستی، همکاری و زبان از نیازهای زندگی اجتماعی ناشی میشوند. رویه شخص مبتلا به بیماری عصبی که تشنه قدرت است و تنهایی و گوشه-گیری را جستجو میکند بطور غیر-ارادی بر ضد این ارزش ها هدایت میشود.

فکر خودکشی و بیماری عصبی و برخی بیماری-های روانی (پسیکوز) در شرایط یکسانی در انسان ظاهر میشوند: موقعی که فرد در برابر مسأله-ای که به راه حلی فوری نیاز دارد و خطر سرخوردگی و تحقیر نیز آنرا تهدید میکند قرار میگیرد. خودکشی وسیله-ای است که توسط آن شخص میخواهد بر دیگران ضربه وارد آورد، لطمه بزند و آنها را مورد اتهام قرار دهد. منظور از دیگران اطرافیان شخص است و یا بشریت بطور کلی. شخصی که اقدام بخودکشی میکند میخواهد از این راه اطرافیان خود را بخاطرِ ظلمی که بر او رواداشته اند تنبیه و مجازات کند. در این مورد شدت پرخاشگری بجانب خود «موضوع یا سوژه» هدایت میشود اما او اثری را که بر دیگران ایجاد میشود فراموش نمیکند. و گاهی خودکشی ترجمان تقاضای کمک است.

بهبودی بیماری عصبی بدون پیدایش نوعی خودآگاهی در شخص نسبت به عواملی که در گذشته موجبات وقفه در سیر طبیعی احساسات اجتماعی-اش شده-اند و بدون درک غائیت و هدف غیراجتماعی یا ضداجتماعی بیماری عصبی و بطور خلاصه بدون نوعی تغییر غایت و هدف که شخص مبتلا را بسوی رویه-ها و رفتار اجتماعی نزدیک کند امکان پذیر نیست. شاید لازم بتذکر باشد که منظور از اجتماعی شدن که آدلر از آن یاد میکند انطباق با هر نوع اجتماع و بهر قیمت که شده نیست زیرا او مانند هر کس دیگر به نقائص چنین انطباقی آگاهی دارد. آنچه آدلر از اصطلاحِ یاد شده در نظر دارد نوعی انطباق پذیری و امکان تحول بدون دشواری در محیط اجتماعی است.

در شیوه روان-درمانی از اطلاعات و داده-های ناخودآگاه استفاده میشود، از قبیل رؤیاهای شبانه و روزانه، تخیلات، یادآوری خاطرات که تعبیرشان بنا بر ساختمان ویژه هر فرد و با توجه به هدف و غایت خاص وی انجام میگیرد .از زندگی خودآگاه فرد نیز در شیوه یاد شده استفاده میگردد مثلاً از شرح حوادث گذشته یا حال و توجه به آهنگ عاطفی و لحن خاص شرح دهنده، توجه به طرح-هایی که برای آینده دارد، یادآوری کتابها و مطالبی که خوانده است همچنین نمایش-ها و فیلم-هایی که دیده است.

میدانیم که آدلر به نخستین خاطرات انسان اهمیت زیادی میدهد و معتقد است که خاطراتی که از مجموع حوادث زندگی بیاد انسان مانده دارای اهمیت و خصوصیت سازندگی بوده-اند. و میدانیم که آدلر از اعتقاد بهرگونه سمبولیسم قالبی و جزمی در تعبیر رؤیاها روی-گردان است. او محتوای رؤیاها را هم به موقعیت خارجی که شخص باید با آن روبرو شود مربوط میکند (عامل خارجی) و هم به ساختمان ویژه شخصیت فرد (عامل درونی). بر عکس برخی شیوه-های روان-درمانی که جنبه اقتدارطلبی دارند آدلر در مصاحبه-های خود لحنی مهربان دارد که میتواند تنش بیمار را به حداقل برساند.

در شیوه روان-درمانی آدلر سعی میشود از جریحه-دار کردن حساسیت بیمار دوری کنند. خوش برخوردی و ادب آدلر بسیار معروف است. مثال-هایی که از ادبیات، تاریخ، اسطوره-شناسی انتخاب شده باشند و نیز داستان-هایی که مربوط به موقعیت و به ساختمان روانی بیمار باشند تماس اجتماعی بین روان-درمان و بیمار را آسان میکنند و به ایجاد خودآگاهی نسبت به برخی از ویژگی-های منش او کمک مینمایند.

در پرتو آموزش-های آدلر نقائص کودکان و ویژگی-های منش آنها که ظاهراً غیرقابل فهم هستند، معنایی مخفی را آشکار میکنند و نسبت به عمل روانی-تربیتی حساسیت می-یابند. از سال ١٩١٠ آدلر در یک رشته از تحقیقات خویش رفتار کودک نازپرورده و نیز کودک محروم از محبت را تعریف کرده است. آدلر خطرات تعلیم و تربیت را بر طبق سیستم اقتدارطلبی آشکار ساخته و اهمیت غریزه پرخاش-جوئی را در زندگی و در بیماری عصبی نشان داده است. او بر نقش تربیتی پزشک تکیه میکند و نیز به مسأله نیاز کودک به محبت توجه مینماید.

مسأله ی کودک نافرمان، کودک مطیع افراطی، کودک رها شده و بالاخره کودک بزهکار موضوع یا سوژه ایی بودند که آدلر در مورد آنها مقالاتی نوشته است. خودکشی دانش آموزان از این دوره توجه او را بخود جلب کرده است.

هر نوع تحلیل روانی در مورد بزرگسالان به بررسی وضعِ نخستین سال-های عمر که در آن اسلوب زندگی هر فرد ساخته میشود منجر میگردد. ریشه دشواری-های فعلی هر فرد در همان دوره کودکی قرار دارد. در صورتی که شرایط مولد عقده کهتری را بشناسیم ممکن است پیدایش آن را از نخستین سال-های عمر پیش-بینی کنیم. والدین برای این پیش-بینی همیشه صلاحیت و آمادگی ندارند. اما دبستان که همه کودکان مدت زیادی از عمر خود را در آن سپری می-کنند محل مناسب و جالبی برای مشاهده و بررسی است. آموزگاری که بدین منظور تربیت شده باشد میتواند علائم عقده حقارت را بسادگی در کودکان کمرو، عصبانی، تسلط جو، پرخاشگر، منفی-گرا ملاحظه کند. برحسب نوع تظاهر کودکان یا آنها را در همان محیط دبستان درمان میکنند و یا با کمک والدین آنان را به روانشناس متخصص در روانشناسی تربیتی و یا روان درمانی معرفی می-نمایند. گسترش حس اجتماعی و تشویق کودک از راه گفت و شنودهای توجیهی از دیدگاه آدلر در این موارد بهترین اقدام بازدارنده و ضد بیماری است. در دکترین آدلر تعلیم و تربیت قدرت و جنبش تازه و مسیر نوینی یافته است.

تحول افکار در روانشناسی مرضی و در روانشناسی بطور کلی صحت عقاید آدلر را نشان میدهد. ما در طب روان-تنی به مفهومِ نوعی همبستگی بین روان و تن برمیخوریم و با این اعتقاد روبرو هستیم که برخی از بیماریهای فیزیولوژیک و حتی عضوی از روان بیمار سرچشمه میگیرند.

مفهوم «طرح» که نزد فلاسفه هستی (یاسپرس و سارتر) دارای اهمیت فراوانی میباشد با اصل غایی آدلر کاملاً تطبیق میکند. از این نظر که آدلر دفاع از روانشناسی جمعی و کلی شخصیت را بر عهده گرفته است عقایدش با روانشناسی گشتالت تطبیق میکند. طرفداران روانشناسی گشتالت تجزیه روان را که شیوه بررسی تداعی مذهبان است محکوم میکنند. کل پیش از اجزاء سازنده آن ادراک میشود. ارزش هر جزء یا هر عنصر از جهت شرکت آن در مجموعه و نقشی که در آن ایفا میکند تعیین میشود.

با توجه به اینکه آدلر فرد را در بافت اجتماعی-اش مطالعه میکند عقائدش توسط عقاید کورت لوین که در قالب اصطلاح «میدان روانی» نوعی کلیت پویا را بیان داشته و حالت روابط شخصی را با محیط اجتماعی اش بیان میدارد مورد تأیید قرار میگیرد. مفهوم «اتم اجتماعی» مورنو به اصطلاح یاد شده نزدیک است. مکتب شخص-گرایی آلپورت، مونیه و اشترن که شخصیت را در کلیتش و با توجه به ساخت-های ذهنی-اش مورد بررسی قرار میدهد شیوه برداشت آدلر را تأیید میکند. پدیده-شناسی و ساخت-گرایی نیز چنین موضعی دارند.

روان-پزشکی اجتماعی سعی دارد مسایل و مشکلات انسان را درک کند و برای این منظور فرد را بعنوان واحدی مجزا در نظر نمیگیرد بلکه او را در بافت اجتماعی-اش مورد بررسی قرار میدهد. بستگی و ارتباط این دانش با روانشناسی فردی و تطبیقی آدلر آشکاراست. در تحقیقی که آدلر در سال ١٩١٢ تحت عنوان «تربیت والدین» منتشر کرد بر مسأله ضرورت تکمیل تعلیم و تربیت کسانی که باید نسل جدید را پرورش دهند تکیه کرده است. نفوذ افکار آدلر در جنبش تعلیم و تربیت جدید تردیدناپذیر است.

این مقاله از مجله Psychotherapies چاپ پاریس شماره ٣ ژوئیه – اکتبر ١٩٧١ انتخاب شده است.

منبع مقاله:نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، شماره ی ٢٩ ،بهار ١٣٥١

مترجم: علی محمد برادران رفیعی