1- دو سال اول زندگی
دو سال اول زندگی
۱- تولد
۲- بچه های زودرس و کم وزن
۳- بازتاب ها و توانایی های نوزاد
۴- رشد در دوران نوزادی
۵- توانایی های یادگیری
تولد
دو سال اول زندگی
تولد
بچه ها بعد از تولد چه شکلی هستند؟
چه توانایی ها و چه ویژگی هایی دارند؟
• یک نوزاد معمولی ۵۰ سانتی متر قد و ۳٫۵ کیلوگرم دارد. پسرها اندکی قدبلندتر و سنگین تر از دخترها هستند.
• سر در مقایسه با تنه و پاها که کوتاه و خمیده هستند، بسیار بزرگتر است. همین ترکیب سر بزرگ و بدن کوچک بدین معنی است که بچه های انسان در چند ماه اول زندگی به سرعت یاد می گیرند. اما بر خلاف اغلب پستانداران دیگر، نمی توانند تا مدت ها بعد به خود متکی باشند و جا به جا شوند.
ارزیابی وضعیت جسمانی نوزاد
مقایسه آپگار:
• وضعیت جسمانی نوزاد، ۱ تا ۵ دقیقه بعد از تولد، از طریق مقیاس آپگار سنجیده می شود.
• در این مقیاس ۵ ویژگی نوزاد مورد ارزیابی قرار می گیرد.
• ضربان قلب، تنفس، تحریک پذیری بازتابی (عطسه کردن و سرفه کردن، اخم کردن)
• تونوس عضلانی و رنگ پوست هر یک از این پنج ویژگی، نمره ی ۰ تا ۲ دریافت می کنند.
• نمره ی آپگار ۷ یا بیشتر، بیانگر آن است که نوزاد در وضعیت جسمانی خوبی به سر می برد.
• اگر نمره ی آپار بین ۴ تا ۶ باشد، کودک نیاز به تثبیت تنفس و کمک در سایر نشانه های حیاتی دارد.
• اگر نمره ی نوزاد، ۳ یا کمتر باشد، خطر جدی و نیاز به مراقبت اضطراری پزشکی وجود دارد.
• بعضی از نوزادان، در دقایق اولیه ی تولد نمره ی آپگار خوبی به دست نمی آورند اما بعد از چند دقیقه کاملا خوب عمل می کنند و نمره ی آپگار آنها تغییر می کند.
نحوه ی نمره گذاری در مقیاس آپگار به شرح زیر است:
رنگ پوست:
• اگر رنگ پوست کاملا صورتی و شفاف باشد، ۲ نمره محسوب می شود،
• در صورتی که کبودی نوک انگشتان وجود داشته باشد، ۱ نمره در نظر گرفته می شود و اگر کبودی بدن وجود داشته باشد نمره صفر به کودک تعلق می گیرد.
ضربان قلب:
• اگر ضربان قلب نوزاد بالای ۱۰۰ باشد، ۲ نمره
• اگر زیر ۱۰۰ باشد، ۱ نمره به او تعلق می گیرد.
• در صورتی که ضربان قلب نوزاد نامنظم باشد نمره صفر در نظر گرفته می شود.
واکنش بازتابی:
• در صورتی که واکنش های نرمالی مثل عطسه کردن، گریه و … وجود داشته باشد، ۲ نمره محسوب می شود.
• در صورتی که واکنش های کودک کند باشد ۱ نمره و
• در صورتی که هیچ واکنشی وجود نداشته باشد نمره صفر در نظر گرفته می شود.
توان ماهیچه ای:
• در صورتی که حرکات ماهیچه ای نوزاد، قوی باشد ۲ نمره و
• در صورتی که حرکات ماهیچه ای نوزاد ضعیف باشد ۱ نمره و
• در صورت وجود حرکات سست و بی حال نمره صفر به کودک تعلق می گیرد.
تنفس:
• در صورتی که عملکرد تنفسی منظم وجود داشته باشد ۲ نمره و
• در صورتی که عملکرد تنفسی کند و بی نظم وجود داشته باشد ۱ نمره به کودک تعلق می گیرد.
• در صورت عدم تنفس نمره صفر برای کودک منظور می گردد.
بچه های زودرس و کم وزن
دو سال اول زندگی
بچه های زودرس و کم وزن
• بچه هایی که ۳ هفته یا بیشتر، قبل از پایان ۳۸ هفته ی کامل حاملگی به دنیا می آیند یا کمتر از ۲٫۵ کیلوگرم وزن دارند،«زودرس» خوانده می شوند.
• پژوهش ها نشان داده اند که بچه های زودرس در معرض خطر انواع مشکلات قرار دارند
• وزن تولد بهترین پیش بین برای بقا و رشد سالم کودک است.
• بسیاری از نوزادانی که کمتر از ۱٫۵ کیلوگرم وزن دارند به خونریزی مغزی و سایر آسیب های زیستی شدید دچار می شوند، بیماری مکرر، بی توجهی، بیش فعالی، نمرات کم در آزمون هوش و نارسایی در هماهنگی حرکتی و یادگیری تحصیلی، برخی از مشکلاتی هستند که در اثر کم وزنی تا سال های کودکی ادامه می یابند.
• شایع ترین عارضه تولد زودرسی است. زودرسی در دوقلوها شایعتراست، چون فضای داخل رحم محدود است، دو قلوها بعد از هفته ی بیستم حاملگی کمتر از جنین های تکی، وزن کسب می کنند.
زودرسی در برابر نارسی:
• گرچه کودکانی که کم وزن به دنیا آمده اند با موانع متعددی برای رشد سالم روبه رو هستند، اما بیش از نیمی از آنها زندگی عادی دارند.
• پژوهشگران آنها را به دو دسته تقسیم کرده اند:
گروه اول: کودکان زودرس هستند.
این بچه ها چند هفته قبل از وقت مکرر به دنیا آمده اند. گرچه هیکل آنها کوچک است، وزنشان با توجه به مدت زمانی که در رحم بوده اند، مناسب است.
گروه دوم: کودکان نارس یا سبکتر از حد انتظار نامیده می شوند. این بچه ها چنانچه مدت حاملگی را در نظر بگیریم، وزن کمتر از مورد انتظار دارند. برخی از بچه های نارس دوره ی کامل حاملی را طی کرده اند. برخی دیگر بچه های زود رسی هستند که وزن خیلی کمی دارند.
• از این دو گروه بچه های نارس معمولا مشکلات بیشتری دارند.
• آنها در سال اول زندگی به احتمال بیشتری می میرند، دچار عفونت می شوند و شواهدی از آسیب مغزی نشان می دهند.
• آن ها در اواسط کودکی نمرات آزمون هوش کمتری دارند، کم توجه ترند و پیشرفت تحصیلی ضعیفتری دارند.
• بچه های نارس قبل از تولد، دچار تغذیه ی ناکافی بوده اند. شاید مادر آنها غذای مناسب نخورده باشد، جفت به طور طبیعی عمل نکرده باشد یا خود بچه ها نارسایی هایی داشته اند که به آنها اجازه نداده اند آنگونه که باید رشد کنند.
مداخله هایی برای بچه های زودرس:
• از بچه های زودرس درتخت مخصوی به نام ایزولت که با پلکسی گلاس محصور شده است، مراقبت می شود.
• این تخت ها به گونه ای هستند که هوای داخل آنها از یک فیلتر رد می شود تا بچه را در برابر عفونت محافظت کند.
• بچه هایی که بیش از ۶ هفته زودتر متولد می شوند، عموما به اختلالاتی دچار هستند که نشانگان ناراحتی تنفی نامیده می شوند.
• این بیماری به غشای شفاف نیز معروف است.
• شش های کوچک آنها به قدری کم رشد کرده اند که کیسه های هوا متلاشی می شوند و مشکلات تنفسی جدی به بار می آورند.
• دستگاه مخصوص ایزولت باعث می شود که آنها به کمک ماسک اکسیژن نفس بکشند از طریق لوله ی معده تغذیه شوند و از طریق سوزن داخل وریدی دارو دریافت کنند.
تحریک ویژه بچه های زودرس:
• امروزه می دانیم که انواع تحریک می تواند به رشد بچه های زودرس و افزایش وزن هاکمک کند.
مثلا استفاده از ننوهای معلق یا تخت های آبی، جایگزین هایی هستند برای حرکات آرامی که بچه ها زمانی که هنوز در رحم مادر بودند از آن بهره مند می شدند.
• اقداماتی چون استفاده از یک آویز جنبان یا نوارکاستی که ضربان قلب، موزیک ملایم یا صدای مادر را پخش می کند نیز می تواند به افزایش سریعتر وزن، الگوهای خواب پیش بینی پذیرتر و افزایش هوشیاری در هفته های بعد از تولد کمک کند.
توانایی های نوزاد
دو سال اول زندگی
بازتاب ها و توانایی های نوزاد
• بازتاب ها، پاسخ های فطری و خودکاری هستند که نوزادان در واکنش به شکل های خاصی از تحریک از خود نشان می دهند.
• بازتاب ها منظم ترین الگوهای رفتاری نوزادان هستند.
• بعضی از بازتاب ها ارزش بقا دارند. مثلا بازتاب گونه به کودک کمک می کند که محل پستان مادر را پیدا کند. اگر چنین بازتابی در انسان ها وجود نداشت بقای آنها به خطر می افتاد.
• بعضی از بازتاب ها نیز، زیر بنای مهارت های حرکتی را تشکیل می دهند، مثل بازتاب«گام برداری» یا «شنا کردن»
• در زیر به برخی از بازتاب های نوزادان اشاره شده است:
o پلک زدن: با تاباندن نور، کودک چشمان خود را می بندد. این بازتاب دائمی است.
o پس کشیدن: با سوزن زدن به پا، نوزاد پای خود را پس می کشد. این بازتاب پس از ۱۰ روز از بین می رود.
o گونه: اگر گونه ی نوزاد را نزدیک گوشه ی دهان لمس کنیم، او سر خود را به همان سمت بر می گرداند. این بازتاب در ۳ هفتگی ناپدید می شود.
o مکیدن: اگر انگشت خود را در دهان نوزاد قرار دهیم، انگشت ما را می مکد. دائمی است.
o شنا کردن: اگر نوزاد را در ظرف آبی قرار دهیم، به حالت شنا کردن دست و پا می زند. این بازتاب بین ۴ تا ۶ هفتگی ناپدید می شود.
o چنگ زدن: اگر انگشتانمان را در کف دست نوزاد قرار دهیم، آن را می گیرد. این بازتاب بین ۳ تا ۴ ماهگی ناپدید می شود.
o مورو: نوزاد در مقابل صدای ناگهانی، انگشتان پا را باز می کند. این بازتاب در ۶ ماهگی ناپدید می گردد.
o گام برداری: اگر نوزاد را طوری نگه داریم که پاهایش زمین را لمس کندف گام بر میدارد. این بازتاب در ۲ ماهگی ناپدید می گردد.
o بابینسکی: اگر کف پای نوزاد را لمس کنیم، انگشتان پایش را سیخ می کند. این بازتاب بین ۸ تا ۱۲ ماهگی ناپدید می شود.
• برخی بازتاب ها به روابط اجتماعی اولیه بچه ها کمک شایانی می کنند مثل بازتاب گونه.
• اغلب بازتاب های نوزادان در ۶ ماه اول ناپدید می شوند. پژوهشگران معتقدند علت آن این است که با رشد قشر مخ، کنترل ارادی بر رفتار به تدریج افزایش می یابد.
• حواس:
o لامسه: حساسیت نسبت به لامسه، هنگام تولد کاملا رشد یافته است. نوزادان به لمس، مخصوصا به لمس دور دهان، کف دست ها و پاها پاسخ می دهند.
در دوره ی پیش از تولد، این نواحی و همچنین اندام ها تناسلی، اولین نواحی هستند که نسبت به لمس حساس می شوند.
نوزادان به تغییر دما مخصوصا به محرک هایی که از دمای بدن سردتر هستند نیز واکنش نشان می دهند. بچه ها هنگام تولد نسبت به درد بسیار حساس هستند.
اگر بگذاریم نوزاد درد شدید را تحمل کند، این کار رفتار بعدی وی را تحت تاثیر قرار می دهد. برای مثال نوزادانی که هنگام ختنه، داروی بی حسی دریافت نکرده اند، در مقایسه با نوزادانی که بی حس شده اند در ۴ تا ۶ ماهگی از واکسیناسیون عادی بیشتر درد می کشند.
o مزه و بویایی: همه ی بچه ها با توانایی نشان دادن ترجیحات مزه به دنیا می آیند.
برای مثال وقتی به نوزاد، مایعی شیرین به جای آب داده می شود، او طولانی تر و با مکث های کمتری مک می زند و از این طریق نشان می دهد که این مزه را ترجیح می زند.
همچنین از طریق عضلات صورت ترجیحات مزه را نشان می دهد مثلا وقتی که مزه ترش است، لب های خود را جمع می کنند و یا وقتی که تلخ است، دهان خود را قوس مانند باز می کنند.
این واکنش ها برای بقا اهمیت دارند، زیرا غذایی که برای رشد اولیه ی کودک مناسب است، شیر شیرین مزه ی مادر است.
برخی ترجیحات بو نیز مانند مزه، فطری هستند. برای مثال بوی موز جلوه ی صورت خوشایندی ایجاد می کند اما بوی تخم مرغ گندیده باعث می شود که بچه اخم کند.
گرچه حس بویایی در انسان ها کمتر رشد کرده است اما باز هم ارزش بقا دارد. مثلا نوزادان چهار روزه ای که شیر مادر می خورند، بوی پستان مادر خود را به پستان زن شیرده ناآشنا ترجیح می دهند.
o شنوایی: نوزادان می توانند انواع صوت ها را بشنوند اما صوت های پیچیده مانند سروصدا ها و صدای آدم ها را به صوت های صاف ترجیح می دهند. نوزادان به خصوص به صوت هایی که در دامنه بسامد صدای انسان قرار دارند، حساس هستند و از نظر زیستی برای پاسخ دادن به صوت های هر زبانی آمادگی دارند.
نوزادان می توانند انواع صداهای گفتاری را تشخیص دهند. به طور مثال پژوهشگران در آزمایشاتی که انجام دادند به این نتیجه رسیدند که هنگامی که به نوزادان پستانکی داده می شود و آنها با مک زدن به آن، می توانند ضبط صوتی را روشن کنند که صدای «با» را پخش می کند، محکم تر مک می زنند و بعد هنگامی که تازگی آن از بین می رود کندتر مک می زنند. وقتی که صدا به «گا» تغییر می یابد، مکیدن به اوج می رسد.
بنابراین نوزادان قادر به تشخیص این تفاوت های ظریف هستند. در واقع نوزادان فقط مقدار کمی از صداهای گفتاری را نمی توانند متمایز کنند. این توانایی ها نشان می دهند که نوزادان آمادگی فراگیری زبان را دارند.
نوزاد سه روزه سر خود را به سمت صدا بر می گرداند، اما توانایی تشخیص دقیق محل صداها در ۶ ماهگی و به کمک نگاه و لمس حاصل می گردد.
o بینایی:
بینایی، کم رشد یافته ترین حس هنگام تولد است. از مرز بینایی در مغز و ساختارهای موجود در چشم، به طورکامل شکل نگرفته اند.
در هنگام تولد سلول های شبکیه، غشایی که داخل چشم را پوشانیده و نور را می گیرد و آنها را به پیام هایی تبدیل می کند که به مغز فرستاده ی شوند، هنوز به اندازه ی چند ماهگی جا نیافتاده اند.
عضلات عدسی نیز که توانایی تمرکز دیداری ما را در فواصل مختلف امکان پذیر می سازند، هنگام تولد ضعیف است. در نتیجه نوزادان نمی توانند مانند بزرگسالان چشمان خود را متمرکز کنند و تیزی بینایی یا ظرافت تشخیص در آنها محدود است.
نوزادان بعد از تولد اشیاء را در فاصله ی ۶ متری درک می کنند. در حالی که بزرگسالان در فاصله ۱۸۳ متری قادر به این کار هستند.
نوزادان برخلاف بزرگسالان که می توانند اشیای نزدیکتر را واضحتر ببینند، انواع فواصل را به صورت مبهم می بینند، مثلا تصاویری مثل صورت والدین، حتی از فاصله ی نزدیک نیز، کاملا تار دیده می شود.
همان طور که گفته شد، نوزادان به هنگام تولد، قدرت بینایی دقیقی ندارند و نمی توانند خوب روی رنگ ها تمرکز کرده و آن ها را درک کنند.
در ۲ ماهگی، نوباوگان می توانند به خوبی بزرگسالان روی اشیاء تمرکز کنند و رنگ ها را تشخیص دهند.
ارزیابی رفتاری نوزاد
• ارزیابی توانایی های کودکان، از طریق آزمون هایی صورت می گیرد که به پژوهشگران کمک می کند تا رفتار نوزادان را در ماه اول زندگی، ارزیابی کنند.
• پرمصرف ترین این آزمون ها، مقیاس ارزیابی رفتاری نوزاد(NBAS) نام دارد و ساخته ی تی.بری برازلتون است.
• این آزمون، بازتاب هاف تغییرات حالت، پاسخدهی به محرک های فیزیکی، اجتماعی و واکنش های دیگر را ارزیابی می کند. NBAS
• در مورد بسیاری از کودکان سراسر دنیا به کار برده شده است و پژوهشگران از تفاوت های فردی و فرهنگی در رفتار نوزادان و این که چگونه روش های فرزندپروری می تواند روی واکنش های نوزادان تاثیر بگذارد، آگاه گشته اند.
• گاهی از این روش ها برای آگاه ساختن والدین از توانایی های فرزندانشان استفاده می شود. البته یک نمره ی واحد NBAS نمی تواند پیش بینی خوبی برای رشد بعدی باشد،
چرا که رفتار نوزادان و شیوه های فرزندپروری برای شکل دادن به رشد با هم ترکیب می شوند. با ثبت تغییرات در نمرات NBAS در یک یا دو هفته ی اول زندگی (به جای یک نمره ی واحد) می توان بهترین ارزیابی را از توانایی های کودک به دست آورد.
حالت های نوزاد
نوزادان در طول روز و شب به پنج حالت انگیختگی گوناگون، یا درجه ی خواب و بیداری وارد و از آن خارج می شوند.
در ماه اول، این حالت ها مرتبا جا به جا می شوند و هوشیاری کامل بسیار کوتاه است.
• خواب منظم: کودک در استراحت کامل است و فعالیت بدنی کمی دارد یا هیچ فعالیتی ندارد. پلک ها بسته اند، حرکات چشم وجود ندارد، صورت آرمیده و تنفس منظم و آهسته است.
• خواب نامنظم: حرکات آرام دست و پاف جنبیدن گاه و بی گاه و در هم کشیدن صورت وجود دارد. گرچه پلک ها بسته اند، حرکات چشم سریع گاه و بی گاه را می توان در زیر پلک ها مشاهده کرد. تنفس نامنظم است.
• خواب آلودگی: کودک یا به خواب می رود و یا بیدار می شود. بدن کمتر از خواب نامنظم فعال است ولی از خواب منظم فعالتر است. چشم ها باز و بسته می شوند، تنفس یکنواخت ولی تا اندازه ی سریعتر از خواب منظم است.
• هوشیاری کامل: بدن بچه نسبتا نافعال است، چشم ها باز و با دقت هستند و تنفس یکنواخت است.
• بیداری توام با فعالیت و گریه: بچه فعالیت جسمانی ناهماهنگی نشان می دهد. تنفس بسیار نامنظم است. صورت می تواند آرمیده و یا تنیده و چروک خورده باشد. گریه نیز ممکن است روی دهد.
خواب:
خواب از دو حالت تشکیل می شود:
• خواب با حرکات سریع چشم(REM):
این خواب، خواب نامنظم است. در طول خواب REM، فعالیت امواج الکتریکی مغز به امواج حالت بیداری شباهت زیادی دارد، به همین علت به آن خواب متناقص نیز می گویند.
چشم ها زیر پلک هاتکان می خورند، ضربان قلب، فشار خون و تنفس ناموزون هستند و حرکات جزئی بدن روی میدهند.
در خلال خواب REM ممکن است افراد در برابر سر و صدا واکنشی نشان ندهند اما چنانچه صدای آشنایی بشنوند، به راحتی از خواب بیدار می شوند.
این خواب با دقت و هوشیاری همراه است.
در خلال خواب REM فرد در حال خواب دیدن است و رویاها حالتی داستانی و حکایت گونه دارند.
تونوس عضلانی در خواب REM وجود ندارد.
• خواب بدون حرکت سریع چشم(NREM):
در این خواب بدن تقریبا بی حرکت است و ضربان قلب، تنفس و فعالیت امواج مغز آهسته و منظم هستند.
در این خواب رویاهای ساکن و تونوس عضلانی متوسط وجود دارد.
نوزادان مانند کودکان و بزرگسالان، بین خواب REM وNREM جابه جا می شوند.
با این حال بیشتر از هر دوره ی دیگری، در خواب REM به سر می برند.
در ۳ تا ۵ سالگی، این خواب به ۲۰ درصد بزرگسالی کاهش می یابد.
در بچه های بزرگتر و بزرگسالان، خواب REM همراه با خواب دیدن است اما نوزادان احتمالا مثل ما خواب نمی بینند.
تصور می شود که نوزادان به تحریک خواب REM نیاز دارند، زیرا آنها وقت کمتری را در حالت هوشیاری می گذرانند که نیازمند تحریک محیطی است.
به نظر می رسد که خواب REM راهی است برای اینکه مغز خودش را تحریک کند.
مقدار زیاد خواب REM در جنین ها و نوزادان زودرس که کمتر از نوزادان کامل می توانند از تحریک بیرونی برخوردارشوند، نشان می دهد که تحریک خواب REM برای رشد دستگاه عصبی مرکزی حیاتی است.
در حالی که فعالیت امواج مغزی خواب REM از دستگاه عصبی مرکزی محافظت می کند، حرکات سریع چشم نیز از سلامت چشم محافظت می کند.
حرکات چشم باعث می شود که زجاجیه (ماده ی ژلاتین مانند داخل چشم) گردش کند و به اندام های چشم که خون دراختیار ندارند، اکسیژن برساند.
هنگام خواب زمانی که چشم ها و زجاجیه بی حرکت هستند، ساختارهای بینایی در معرض خطر کم اکسیژنی قرار دارند. اما خواب REM تضمین می کند که چشم کاملا اکسیژن دارد است.
چون رفتار خواب طبیعی نوزادان منظم است، مشاهده ی حالت های خواب می تواند به ما کمک کند تا به نابهنجاری دستگاه عصبی مرکزی پی ببریم.
در نوزادانی که آسیب مغزی دیده اند یا به ضربه ی تولد شدید دچار شده اند، معمولا چرخه ی خواب REM-NREM وجود دارد.
نوزادانی که خواب نامنظم دارند، احتمالا از لحاظ رفتاری آشفته هستند و بنابراین در یادگیری و برانگیختن تعامل در والدین که به رشد آن ها کمک می کند، مشکل دارند.
گریه:
ماهیت گریه، همراه با تجربه ای که به آن منجر شده است به والدین کمک می کند تا به علت گریه پی ببرند.
گریه ی بچه محرک پیچیده ای است که از لحاظ شدت فرق می کند و از ناله تا پیام ناراحتی تمام عیار نوسان دارد.
نوزادان معمولا به خاطر نیازهای بدنی گریه می کنند.
گرسنگی رایجترین علت است، اما نوزادان در پاسخ به تغییر دما زمانی که لخت هستند، صدای ناگهانی یا محرک دردناک نیز گریه می کنند.
گریه ی نوزاد می تواند در اثر صدای گریه ی بچه ی دیگری نیز باشد. برخی پژوهشگران باور دارند که این پاسخ بیانگر قابلیت نوزاد در واکنش به رنج دیگران است.
گریه ی نوزاد مثل بازتاب ها و الگوهای خواب، سرنخی را به اختلال دستگاه عصبی مرکزی در اختیار می گذارند.
گریه ی بچه های که آسیب مغزی دیده اند و آنهایی که عوارض پیش از تولد و زایمان را کشیده اند، معمولا گوش خراش و عمیق است.
اغلب والدین سعی می کنند با مراقبت و توجه بیشتری پاسخ دهند، اما گاهی این گریه خیلی ناخوشایند است و آرام کردن بچه به قدری دشوار است که والدین ناکام، آزرده و خشمگین می شود.
والدین با بچه های زودرس و بیمار به احتمال بیشتری بدرفتاری می کنند و اغلب می گویند که گریه ی گوش خراش باعث می شود که آنها کنترل خود را از دست بدهند و بچه ها صدمه بزنند.
گریه اولین شیوه ای است که نوزادان به کمک آن ارتباط برقرار می کنند و والدین را آگاه می سازند که به غذا آسایش و تحریک نیاز دارند.
رشد در دوران نوزادی
دو سال اول زندگی
رشد در دوران نوزادی
دوران نوزادی به ۱ ماه اول زندگی اطلاق می گردد.
در سیر مطالعات رشد معمولا سه حیطه ی تغییرات مورد بررسی قرار می گیرد:
• رشد حرکتی-جسمانی: منظور تغییرات جسمانی، ژنتیکی و مهارت های حرکتی است.
• رشد شناختی: منظور فعالیت های ذهنی مثل ادراک، حافظه، زبان و هوش است.
• رشد اجتماعی: منظور تغییراتی است که در زمینه ی شناختن خویشتن، ایجاد ارتباط و یادگیری الگوهای جنسیتی اتفاق می افتد.
دو الگوی رشد، تغییراتی که در تناسب بدن اتفاق می افتند را شرح می دهند:
• الگوی سری – پایی: در دوره ی پیش از تولد، سر از پایین بدن سریعتر رشد می کند.
هنگام تولد، سر یک چهارم طول بدن و پاها فقط یک سوم آن را تشکیل می دهند.
در دوسالگی، سر فقط یک پنجم و پاها تقریبا نصف طول بدن را تشکیل می دهند.
• الگوی مرکزی –پیرامونی: رشد حرکتی کودکان، از اندام های میانی شروع می شود و به سمت اندام های پیرامونی جریان دارد.
در واقع در دوره ی پیش از تولد، ابتدا سر و سینه و بالا تنه و سپس دست ها و پاها رشد می کنند.
در نوباوگی و کودکی، دست ها و پاها به رشد خود ادامه می دهند.
از آنجایی که تغییرات در ۲ سال اول زندگی به سرعت اتفاق می افتند و کودکان از تولد تا ۲ سالگی بسیار سریع رشد می کنند،
دو سال اول زندگی به عنوان یک دوره ی جداگانه مورد بررسی قرار می گیرد.
در رشد جریان عکس العمل ها ابتدا جنبه ی عمومی دارند و سپس اختصاصی می شوند:
در جریان رشد، اعم از بدنی و عقلانی، عکس العمل های کودک ابتدا جنبه ی عمومی دارند و بعد وضعیت اختصاصی به خود می گیرند و این قاعده همواره وجود دارد.
این موضوع را بیش از هر چیز می توان در عکس العمل های عضلانی کودک دید.
نوزاد، پیش از اینکه یکی از اعضای بدن خود را حرکت دهد، تمام بدنش را به حرکت درمی آورد.
کودک در ابتدا دست خود را حرکت می دهد بعد آن را به سمت چیزی دراز می کند.
وی قبل از اینکه بتواند اشیاء کوچک را ببیند، اشیاء بزرگتر را می بیند و علت آن این موضوع است که چشم های او در ابتدا هنوز آنقدر هماهنگ نشده اند
که بر روی اشیاء متمرکز شود و همچنین در هنگام آموختن مهارت هایی تازه مثل لباس پوشیدن، اول تمام بدن کودک حرکت می کند تا رفته رفته حرکت منحصر به دست ها شود.
روی هم رفته کودکان ابتدا کارهای ساده و بعد کارهای مشکل را فرا می گیرند.
در مورد صحبت کردن هم، همین وضعیت دیده می شود.
کودک ابتدا صداهای بی معنی را خود بروز می دهد و سپس لغات با معنی را فرا می گیرد
و در این زمینه نیز ابتدا لغات عمومی و بعد لغات اختصاصی را می آموزد.
وی ابتدا انواع مختلف اسباب بازی را اسباب بازی می نامد تا رفته رفته نام های اختصاصی هر یک را می آموزد.
به عبارت دیگر می توان دو الگوی زیر را نیز در مورد رشد مطرح کرد.
• الگوی عام: کودک در ابتدا در واکنش به محرک ها، با تمام بدن خود واکنش نشان می دهد.
• الگوی خاص: کودک به تدریج در اثر رشد و یادگیری، اعضای خود را به صورت تخصصی مورد استفاده قرار می دهد.
تغییرات در اندازه ی بدن و ترکیب عضله – چربی:
در پایان سال اول زندگی، قد نوباوه ۵۰ درصد بیشتر از زمان تولد است
و در ۲ سالگی ۷۵ درصد بیشتر است.
در ۵ ماهگی، وزن هنگام تولد دو برابر،
در ۱ سالگی سه برابر
و در ۲ سالگی چهار برابر شده است.
نوباوگان و کودکان نوپا به جای افزایش منظم، به صورت جهش های کوچک رشد می کنند.
افزایش اولیه ی چربی که حدود ۹ ماهگی به اوج می رسد، به بچه کمک می کند تا دمای ثابت بدن را حفظ کند.
در سال دوم وزن اغلب کودکان نوپا کم می شود روندی که تا اواسط کودکی ادامه پیدا می کند.
برعکس بافت عضله در طول نوباوگی خیلی کند افزایش می یابد.
کودکان همسن از نظر آهنگ رشد جسمانی نیز فرق دارند.
به عبارت دیگر، برخی سریعتر از دیگران در جهت اندازه ی بالغ بدن پیش می روند.
صرفا با در نظر داشتن اندازه ی فعلی بدن نمی توانیم بگوییم که رشد جسمانی بچه با چه سرعتی پیش می رود، چرا که کودکان با قد و وزن متفاوتی در جهت بزرگسالی رشد می کنند.
برای اینکه معلوم شود غضروف نرم و انعطاف پذیر تا چه اندازه ای محکم شده و به صورت استخوان درآمده است، از استخوان های بلند بدن با اشعه ی x عکس می گیرند و به این طریق سن استخوانی را تعیین می کنند.
وقتی که سن استخوانی نوباوگان و کودکان را بررسی می کنند، معلوم می شود که بچه های آمریکایی – آفریقایی اندکی از بچه های قفقازی در تمام سنین جلوترند و دخترها به طور قابل توجهی از پسرها جلوترند.
بعد از تولد، این تفاوت های جنسی تقریبا ۴ تا ۶ هفته ادامه می یابند، اما این تفاوت در نوباوگی و کودکی بیشتر می شود.
به طوری که دخترها چند سال قبل از پسرها به اندازه ی کامل بدن می رسند.
رسش جسمانی بیشتر دخترها به کمک می کند تا در برابر تاثیرات محیطی زیان بخش مقاومت بیشتری نشان دهند، مشکلات رشدی کمتری داشته باشند ومیزان مرگ و میر نوباوگی و کودکی کمتری داشته باشند.
رشد مغز:
هنگام تولد، مغز ار هر ساختار جسمانی دیگر به سایز بزرگسالی آن نزدیگتر است و در سراسر دوره ی نوباوگی و نوپایی(دو سال اول زندگی) به سرعت به رشد خود ادامه می دهد.
مغز انسان ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیارد نورون یا سلول عصبی دارد که اطلاعات را ذخیره یا منتقل می کنند.
نورون ها از این نظر که محکم به سایر سلول های بدن نچسبیده اند، با سایر سلول های بدن فرق دارند.
بین نورون ها فاصله ی بسیار کمی وجود دارد این فاصله ها سیناپس نام دارد.
نورون ها مواد شیمیایی آزاد می کنند که نوروترنسمیتر نام دارد.
نوروترنسمیترها، همان انتقال دهنده ای عصبی هستند که از سیناپس رد می شوند و پیام ها را از نورونی به نورون دیگر منتقل می کنند.
در روانشناسی رشد از این لحاظ به رشد مغز توجه می شود که این نورون ها چگونه ایجاد می شوند و سیستم ارتباطی را پیشرفته می سازند.
در پایان دوره ی سه ماهه دوم بارداری (مرحله ی جنینی) تولید نورون ها عمدتا تکمیل می شود.
بعد از تولد نورون ها شبکه های اتصالات سیناپسی را تشکیل می دهند، اما برای اینکه این شبکه های اتصالات سیناپسی ایجاد شود، نورون ها به فضای کافی نیاز دارند.
در نتیجه بسیاری از نورون ها در هر منطقه ای از مغز می میرند تا فضای کافی برای سایر نورون ها ایجاد شود.
از آنجایی که در دوره ی پیش از تولد، نورون های اضافی، بسیار بیشتر از تعداد مورد نیاز مغز تولید می شوند، مشکلی پیش نمی آید.
نورون ها برای بقای خود به تحریک نیاز دارند.
نورون هایی که از طریق محیط تحریک می شوند، سیناپس های جدیدی تشکیل می دهند.
تشکیل این سیناپس های جدید، تضمین می کند که کودک مهارت های خاص را فراخواهد گرفت.
نورون هایی که تحریک کافی دریافت نمی کنند سیناپس های خود را از دست می دهند و در نتیجه کاهش سیناپسی اتفاق می افتد.
کاهش سیناپسی اتفاق باعث می شود که نورون های غیر ضروری، به حالت غیر فعال درآیند، تا بعدها و در زمان تحریک مناسب بتوانند به رشد فرد کمک کنند.
بنابراین تحریک مناسب مغز کودک در دوره ی تشکیل سیناپس ها بسیار اهمیت دارد.
در ددوره ی پس از تولد، دیگر نورونی تولید نمی شود در عوض سلول های گلیان که بیش از نیمی از حجم مغز را در بر می گیرند و به میلین دار کردن رشته های عصبی می پردازند.
میلین غلاف چربی عایقی است که دور رشته های عصبی، پیچیده می شود و عمل انتقال پیام را از نورونی به نورون دیگر، سریعتر می کند.
سلول های گلیال از ماه چهارم حاملگی تا دومین سال زندگی تکثیر می شوند.
در نتیجه افزایش چشمگیر رشته های عصبی و میلین دارد شدن آنها، اندازه ی مغز سریع رشد می کند.
وزن مغز انسان به هنگام تولد، تقریبا ۳۰ درصد وزن آن در بزرگسالی است.
در ۲ سالگی وزن مغز به ۷۰ درصد اندازه ی بزرگسالی می رسد.
قشر مخ بزرگترین و پیچیده ترین ساختار مغز است که ۸۵ درصد وزن مغز را تشکیل می دهد و بیشترین تعداد نورون ها و سیناپس ها را دارد.
قشر مخ، آخرین بخش از مغز است که از رشد باز می ایستد.
بنابراین بسیار بیشتر از سایر قسمت های مغز، نسبت به تاثیرات محیطی حساس است.
ترتیب رشد مناطق مغزی با ترتیب ظاهر شدن توانایی های گوناگون در نوباوه و کودک در حال رشد مطابقت دارد.
برای مثال، رشد سیناپسی در قشر شنوایی و بینایی از ۳ تا ۴ ماهگی تا پایان سال اول زندگی روی می دهد (دوره ای که ادراک شنوایی و بینایی به نحو چشمگیری رشد می کنند)
یکی از آخرین مناطق قشر مخ که رشد می کند و میلین دار می شود، قطعه ی (لوب) پیشانی است که مسئولیت تفکر، هشیاری، برنامه ریزی، تنظیم رفتار و کنترل تکانه ها را بر عهده دارد.
لوب پیشانی از ۲ ماهگی به بعد به طور موثرتری عمل می کند و تا دهه ی دوم و سوم زندگی همچنان به رشد خود ادامه می دهد.
قشر مخ دو نیمکره دارد:
نیمکره ی چپ و نیمکره ی راست. هر کدام از این نیمکره ها وظایفی را برعهده داردند.
نیمکره ی چپ در اکثر افراد مسئول توانایی های کلامی (مثل زبان گفتاری و نوشتاری) و هیجان مثبت (مثل شادی) می باشد.
نیمکره ی راست مسئول توانایی های فضایی (مثل تخکین فاصله هاف خواندن نقشه ها و تشخیص شکل های هندسی) و هیجان منفی (مثل غم و انده) می باشد.
این حالت در افراد چپ دست می تواند برعکس باشد اما معمولا قشر مخ افراد چپ دست کمتر از افراد راست دست وظایف تخصصی روشنی دارد.
نیمکره ی راست مسئول کنترل اطلاعات حسی سمت چپ بدن و نیمرکه ی چپ مسئول کنترل اطلاعات حسی طرف راست بدن است.
به غیر از اطلاعات دیداری که از هر دو چشم به هر دو نیمکره انتقال پیدا می کنند.
مشخص شدن وظایف تخصصی هر یک از دو نیمکره جانبی شدن مغز نام دارد.
قبل از تولد نیمکره ها جانبی نشده اند و به عبارت دیگر قشر مخ کاملا انعطاف پذیر است.
در این صورت اگر قسمتی از مغز آسیب ببیند، قسمت های دیگر می توانند وظایف منطقه ی آسیب دیده را بر عهده بگیرند.
هنگام تولد نیمکره ها جانبی شدن را آغاز کرده اند، در نتیجه آسیب به یک منطقه خاص باعث می شود توانایی هایی که توسط آن منطقه کنترل می شدند، برای همیشه از بین بروند.
مغز در چند سال اول زندگی انعطاف پذیرتر از سال های بعدی زندگی است چرا که هنوز بسیاری از سیناپس ها تشکیل نشده اند.
بنابراین میزان موفقیت جانبی شدن مغز، به مقدار زیادی تجربه ی فرد نیز بستگی دارد.
به طور مثال کودکانی که در سال اول زندگی به آسیب مغزی دچار شده بودند و در طول زندگی خود تجربه های ادراکی، شناختی و حرکتی متفاوتی کسب کردند، نسبت به افرادی که دچار آسیب مغزی در سنین بزرگسالی شده بودند، آسیب های خفیف تری داشتند، چرا که سایر ساختارهای مغزی تحریک شده در سنین پایین مناطق آسیب دیده را جبران می کند.
جانبی شدن تقریبا در ۸ تا ۱۰ سالگی کامل می شود، بنابراین بچه های بزرگتر و بزرگسالان، بعد از آسیب مغزی، توانایی محدودی برای بهبودی دارند.
جانبی شدن مغز در مقایسه با زمانی که هر کدام از دو نیمکره وظایف مشخصی ندارند، منجر به گسترش تنوع بیشتری از استعدادها می شود.
جهش های رشد مغز و دوره های حساس رشد:
می دانیم که تحریک مغز در دوره هایی که بسیار سریع رشد می کند، اهمیت بسیاری دارد، یعنی زمانی که تشخیص سیناپس ها به اوج خود رسیده اند، در مورد دوره های حساس رشد بررسی هایی روی حیوانات انجام گرفته است.
مثلا اگر بچه گربه ی ۱ ماهه، به مدت ۳ تا ۴ روز از نور محروم شود، مناطق بینایی مغز تباه می شود.
اگر این بچه گربه را به مدت ۲ ماه در تاریکی نگه داریم، آسیب وارده همیشگی می شود.
محرومیت شدید نیز بر رشد کلی مغز تاثیر می گذارد.
مثلا حیوانات دست آموز در مقایسه با حیواناتی که در انزوا پرورش یافته اند، مغز سنگین تر و درشت تری دارند.
از آن جایی که از لحاظ اخلاقی نمی توانیم این پژوهش ها را در مورد انسان ها انجام دهیم، پژوهشگران تلاش می کنند تا بین شواهد حیوانی و انسانی، شباهت هایی را بیابند.
برای مثال بچه هایی که به بیماری لوچی مبتلا می شوند (حالتی که یک چشم به دلیل ضعف عضلانی متمرکز نمی شود)
چنانچه عمل جراحی اصلاحی برایشان صورت نگیرد همیشه در ادراک عمق ضعف نشان می دهند که علت آن قاطی شدن تصاویر دیداری ناشی از هر دو چشم است.
پژوهشگران، چندین جهش در فعالیت قطعه ی پیشانی یافته اند که به تدریج به سایر مناطق مغزی گسترش می یابد و در سال اول زندگی یافت می شوند:
در ۳ تا ۴ ماهگی نوباوگان به صورت ارادی به طرف اشیا دست دراز می کنند.
در حدود ۸ ماهگی سینه خیز رفتن و جستجو برای اشیای پنهان را آغاز می کنند.
در حدود ۱۲ ماهگی راه می روند و رفتار جستجوگرانه ی پیشرفته تری نشان می دهند و بین ۱٫۵ تا ۲ سالگی زبان شکوفا می کنند.
جهش های دیگری که در فعالیت امواج برقی مغزی در ۹،۱۲،۱۵،۱۸ تا ۲۰ سالگی وجود دارند نیز بیانگر پیدایی و اصلاح تفکر انتزاعی است.
تولید انبوه سیناپس ها می تواند علت جهش های رشدی مغز در ۲ سال اول زندگی باشد.
رشد شبکه های عصبی پیچیده و کارآمدتر، به علت کاهش سیناپسی، میلین دارد شدن و اتصالات دورتر بین قطعه های پیشانی و سایر مناطق مغزی می تواند جهش های بعدی را توجیه کند.
پژوهشگران بدین نتیجه رسیده اند که آنچه به رشد مغز کودک در هر یک از این دوره ها کمک می کند تجربه است.
شواهد زیادی نشان می دهند که چند سال اول زندگی دورانی هستند که مغز بیسار شبیه اسفنج است چرا که یادگیری مهارت های جدید سریع و چشمگیر است.
محروم کردن کوکان از تحریک محیطی به رشد آنها صدمه می زند و هر چه این محدودیت شدیدتر و طولانی تر باشد بعدها پیره شدن بر آن دشوار تر می شود.
تغییر حالت های انگیختگی:
رشد سریع مغز باعث می شود که سازمان خواب و بیداری بین تولد تا ۲ سالگی به مقدار زیادی تغییر کند و بی قراری گریه نیز کاهش می یابد.
نوزادان جمعا در حدود ۱۶ ساعت چرت های شبانه روزی می زنند.
کل زمان خواب در ۲ سال اول زندگی کاهش نمی یابد.
یک طفل ۲ ساله هنوزبه ۱۲ تا ۱۳ ساعت خواب نیاز دارد.
بیشترین تغییر این است که دوره های کوتاه خواب و بیداری متراکم می شود.
گرچه نوزادان از لحظه ی تولد بیشتر در شب می خوابند تا در طول روز این حالت با بالا رفتن سن پیوسته افزایش می یابد.
کودکان در سال دوم عموما به ۱ یا ۲ ساعت چرت زدن در روز نیاز دارند.
با این که این تغییر در الگوی انگیختگی ناشی از رشد مغز است محیط اجتماعی نیز بر آنها تاثیر می گذارد.
ترشح ملاتونین (هورمونی در مغز که موجب خواب آلودگی می شود) از اواسط سال اول زندگی در طول شب بیشتر از روز است.
بیماری های دوران نوزادی:
1. نشانگان مرگ ناگهانی کودک(SIDS):
مرگ غیرمنتظره ای است که معمولا هنگام شب در بچه های زیر ۱ سال روی می دهد و تحقیقات علت آن را معلوم نکرده اند.
گرچه علت واقعی SIDS معلوم نیست کودکان قربانی معمولا سوابق زودرسی، کم وزنی هنگام تولد، نمرات اپگار ضعیف و کشیدگی عضلانی شل و سست نشان می دهند.
ضربان قلب و تنفس غیر طبیعی و اختلال در فعالیت خواب و بیداری نیز در این امر دخالت دارند.
2. سوءتغذیه: سوء تغذیه در ۴ تا ۷ درصد کودکان مبتلا به آن به دو بیماری غذایی منجر می شوند: ماراسوس، کواشیرکو
3. ماراسوس، معمولا در سال اول زندگی نمایان می شود زمانی که مادر دچار سوء تغذیه شده و شیر کافی تولید نمی کند و تغذیه با شیشه شیر هم اثر کافی صورت نمی گیرد.
در چنین وضعیتی کودک شدیدا گرسنگی کشیده به طرز وحشتناکی لاغر و بی رمق می گردد و مرگ او را تهدیدی می کند.
4. کواشیرکو، به علت رژیم غذایی نامتعادل با پروتئین بسیا کم ایجاد می شود.
این بیماری معمولا بعد از شیر گرفتن بین ۳ تا ۴ سالگی نمایان می شود.
این بیماری معمولا در مناطقی دیده می شود که کودکان غذاهای نشاسته ای به قدر کافی دریافت می کنند اما پروتئین کافی به بدن آنها نمی رسد.
در چنین حالتی بدن کودک به تجزیه کردن ذخایر پروتئین خود می پردازد، در نتیجه تورم هایی در شکم و پای کودک ایجاد می شود.
5. ناکامی در رشد کردن غیر ارگانیک: شاید بسیاری از ما ندانیم که مهر و محبت نیز به اندازه ی غذای کافی برای رشد جسمانی سالم ضروری است.
ناکامی در رشد کردن غیرارگانیک نوعی اختلال رشدی است که از فقدان محبت والدین ایجاد می شود و معمولا در۱۸ ماهگی آشکار می گردد.
نوباوگان مبتلا به آن همه علائم ماراسوس را نشان می دهند:
بی رمقی، گوشه گیری، دلمردگی و.. اما هیچ یک علت ارگانیک و زیستی برای ناکامی در رشد کردن آن ها وجود ندارد.
چنین کودکانی از غذای کافی برخوردار هستند و بیماری جسمانی خاصی ندارند.
توانایی های یادگیری
دو سال اول زندگی
توانایی های یادگیری
یادگیری به تغییرات رفتاری اطلاق می گردد که در نتیجه تجربه حاصل می شود.
نوباوگان توانایی دو نوع یادگیری را دارند: شرطی سازی کلاسیک و شرطی سازی کنشگر،
نوباوگان از طریق ترجیح های طبیعی خودشان (خوگیری) و از طریق تقلید جلوه های صورت و حالت های بزرگسالان نیز یاد می گیرند.
در زیر به توانایی های یادگیری نوباوگان اشاره شده است:
1. شرطی سازی کلاسیک:
انواع بازتاب های نوزادان که در مورد آنها صحبت کردیم، امکان شرطی سازی کلاسیک را فراهم می سازد.
شرطی سازی کلاسیک برای نوباوگان بسیار با ارزش است، چرا که به آنها کمک می کند تا تشخیص دهند کدام رویدادها در زندگی روزمره با هم اتفاق می افتند.
بدین ترتیب می توانند رویدادهای بعدی را پیش بینی کنند.
در شرطی سازی کلاسیک یادگیری به این صورت اتفاق می افتد که یک محرک غیر شرطی یک بازتاب یا یک پاسخ غیر شرطی را ایجاد می کند.
حال اگر یک محرک خنثی که پاسخی ایجاد نمی کند، درست قبل از ارائه محرک غیر شرطی یا همواره با آن ارائه شود، آن محرک خنثی نیز منجر به ایجاد پاسخ شرطی می گردد و از آن پس محرک شرطی نامیده می شود. به طور مثال شیر مادر یک محرک غیرشرطی است و پاسخ مکیدن را ایجاد می کند. نوازش کردن سر نوزاد یک محرک خنثی است که پاسخی ایجاد نمی کند. اگر مادر، زمانی که در حال شیر دادن به کودک است سر او را نوازش کند، نوازش با مزه شیر همایند می شود.
اگر یادگیری اتفاق بیافتد از آن پس نوازش کردن سر کودک بدون وجود شیر نیز، پاسخ مکیدن را ایجاد می کند. حال اگر محرک شرطی (نوازش کردن) به تنهایی و به مدت کافی بدون این که با محرک غیر شرطی (شیردادن) همراه شود، ارائه شود پاسخ شرطی (مکیدن) کم کم از بین می رود.
این فرایندی است که در شرطی سازی کلاسیک تحت عنوان خاموشی از آن یاد می شود.
در صورتی که محرک ها ارزش بقا داشته باشند، شرطی کردن کودکان بسیار راحت تر است. مثلا آموختن محرک هایی که با تغذیه همراه هستند و توانایی کودک را برای به دست آوردن غذا و زنده ماندن بهبود می بخشند، راحت تر است. اما پاسخ هایی مثل ترس را تا زمانی که کودکان مهارت های حرکتی لازم برای گریختن از رویدادهای ناخوشایند را فرانگرفته باشند
11. پردازش اطلاعات:
توجه: می دانیم که نوباوگان ۱ تا ۲ ماهه، توجه خود را از طرح های پرتضاد به کاوش طرح های پیچیده تر معطوف می کنند.
نوباوگان علاوه بر این که به جنبه های بیشتری از محیط توجه می کنند، به تدریج با افزایش سن بهتر می توانند توجه خود را کنترل کرده و اطلاعات را سریعتر جذب کنند.
پژوهش های خوگیری و خوگیری زدایی نشان می دهد که نوباوگان زودرس و نوزادان برای خوگیری وخوگیری زدایی نسبت به محرک های دیداری تازه به زمان طولانی تری تقریبا ۳ تا ۴ دقیقه نیاز دارند. اما نوباوگان ۴ تا ۵ ماهه برای جذب کردن محرک های دیداری پیچیده و تشخیص تفاوت آن با محرک های قبلی فقط به ۵ تا ۱۰ ثانیه زمان نیاز دارند.
نوباوگان در طول سال اول زندگی به رویدادهای تازه و گیرا توجه می کنند. آن ها با انتقال به دوره ی نوپایی، برای رفتاری عمدی آماده تر می شوند.
در نتیجه جذب شدن به چیزهای تازه کاهش می یابد اما از بین نمی رود و توجه مستمر مخصوصا زمانی که کودکان با اسباب بازی ها بازی می کنند بهبود می یابند.
12. حافظه:
خوگیری اطلاعاتی را در مورد حافظه ی نوباوه در اختیار ما می گذارد.
برای مثال نوباوگان را می توان با یک محرک مواجه کرد تا به آن خو بگیرند.
می توان همان محرک را بعد از مدتی به او نشان داد.
اگر آن ها در مرحله دوم سریعتر خو بگیرند پس تشخیص می دهند که این محرک را قبلا دیده اند.
تحقیقات نشان می دهند که نوباوگان در ۳ ماهگی محرک دیداری را به مدت ۲۴ ساعت به یاد می آورند.
آنها در پایان سال اول زندگی این محرک را به مدت چند روز و در مورد محرک هایی چون عکس صورت انسان برای چند هفته به یاد می آورند.
نوباوگان نیز مانند کودکان بزرگتر و بزرگسالان، زمانی بهتر یادآوری می کنند که تجربه ها در موقعیت های آشنا اتفاق بیفتند و فعالانه در آن مشارکت داشته باشند.
مثال هایی که تاکنون زدیم تنها در مورد بازشناسی بود(تشحیص محرکی که قبلا دیده اند.) یادآوری سخت تر است چرا که مستلزم به یاد آوردن چیزی است که حضور ندارد.
در نیمه ی سال اول زندگی امکان یادآوری افراد مکان ها و اشیا وجود دارد.
نوباوگان ۱۴ ماهه چند ماه بعد از مشاهده ی رفتارهای بسیار غیر عادی آن ها را به یاد می آورند و تکرار می کنند.
13. طبقه بندی:
وقتی نوباوگان به تدریج اطلاعات بیشتری را به یاد می آورند، ظاهرا آن را به شیوه ی منظمی ذخیره می کنند.
برای پی بردن به طبقه بندی نوباوگان از پژوهش های شرطی سازی کنشگر و پاسخ خوگیری – خودزدایی استفاده شده است.
در واقع نوباوگان محرک ها را بر اساس شکل اندازه تعداد(تا ۳ عنصر) و سایر ویژگی های مادی در همان ماه های اول طبقه بندی می کنند.
طبقه بندی محکمترین دلیلی است که نشان می دهد مغز نوباوگان از همان آغاز طوری تنظیم شده است که تجربه را به شیوه ی بزرگسالان سازمان دهد.
اولین طبقه بندی های نوباوگان ادراکی هستند که براساس شباهت ظاهری یا عنصر برجسته ی شیء مثلا پاها در حیوانات و چرخ ها در وسایل نقلیه صورت می گیرند.
در پایان سال اول، طبقه بندی ها مفهومی می شوند یعنی براساس عملکرد و رفتار مشترک قرار دارند.
برای مثال نوباوگان ۱ ساله وسایل آشپزخانه را با هم طبقه بندی می کنند چون هر کی برای آماده کردن غذا جهت خوردن به کار می روند.
کودکان در سال دوم زندگی هنگام بازی در طبقه بندی فعالتر می شوند و در ۱۸ ماهگی می توانند اشیا را در دو طبقه دسته بندی کنند.
لمس کردن دسته بندی کردن و سایر رفتارهای مربوط به بازی بیشتر از رفتارهای نگاه کردن (که پژوهش های خوگیری – خوگیری زدایی بررسی می شوند)
می توانند معنایی کره که نوباوگان به طبقات می دهند آشکار کنند چرا که آن ها این معانی را در زندگی روزمره ی خود نشان می دهند.
مثلا اگر به نوباوگان ۱۴ ماهه بعد از دیدن فردی که به یک اسباب بازی سگ با یک لیوان آب می دهد یک اسباب بازی موتورسیکلت و خرگوش داده شود، آن ها معمولا فقط به خرگوش آب می دهند. رفتار آن ها نشان می دهد که کاملا می فهمند برخی اعمال برای برخی طبقات (حیوانات) مناسب تر از طبقات دیگر(موتور سیکلت ها) هستند.
14. ارزیابی یافته های پردازش اطلاعات:
پژوهش های پردازش اطلاعات بر پیوستگی تفکر انسان از نوباوگی تا بزرگسالی تاکید می کنند.
دیدگاه پردازش اطلاعات بسیار به ما کمک کرده است تا نوباوگان را موجودات شناختی پیشرفته در نظر بگیریم.
با این حال بزرگترین ضعف آن از نقطه ی قوت آن ناشی می شود:
پردازش اطلاعات با تجزیه کردن شناخت به عناصر تشکیل دهنده ی آن (مانند ادراک، توجه و حافظه) نتوانسته است این قطعه ها را در قالب یک نظریه جامع دوباره کنار هم قرار دهد.
15. هوش
اندازه گیری دقیق هوش نوباوگان دشوار است چرا که آن ها نمی توانند به سوال ها پاسخ دهند و یا دستورالعمل ها را دنبال کنند.
بنابراین بهترین راه این است که به آن ها محرک هایی را نشان دهیم و آن ها را به پاسخ دادن ترغیب کنیم و رفتارشان را مورد مشاهده قرار دهیم.
بنابراین اغلب آزمون های هوش کودکان نوپا، از تکالیف ارادی حرکتی و تکالیفی که زبان و مساله گشایی ابتدایی را بررسی می کنند تشکیل شده اند.
یکی از آزمون های رایج مقیاس های بیلی برای رشد کودکان است که به کودکان تا ۳٫۵ ساله اختصاص دارد.
این ازمون دو مقیاس دارد:
• مقیاس روانی: مواردی مثل برگشتن به سمت صدا جست و جو کردن شی ای که به زمین افتاده ساختن برج با مکعب ها و نامیدن تصاویر را شامل می شود.
• مقیاس حرکتی: مهارت های حرکتی درشت و ظریف مثل چنگ زدن، نشستن نوشیدن از یک فنجان و پریدن را مورد بررسی قرار می دهد.
نمره ای که در آزمون های هوشی به سدت می آید هوشبهر یا IQ نام دارد.
نباید فکر کنیم که هوشبهر مقیاسی از توانایی های فطری است که با افزایش سن تغییر نمی کند بلکه بسیاری از آزمون های هوش با این که به صورت دقیق شناخته شده اند، هوش آتی را درست پیش بینی نمی کنند.
از آنجایی که نوباوگان به هنگام اجرای آزمون خسته می شوند و حواسشان پرت می شود معمولا نمره هایشان توانایی واقعی آن ها را منعکس نمی کند.
تکالیفی که در آزمون های نوباوگان وجود دارد با تکالیفی که به کودکان بزرگتر داده می شود کاملا متفاوت است.
چون نمره های آزمون نوباوگان همان بعد هوشی را که در سنین بالاتر اندازه گیری می شود نمی سنجد بنابراین برای احتیاط به جای هوشبهر آن را رشد بهر یا DQ می نامند.
آزمون های مخصوصی نوباوگان در مورد نوباوگانی که نمره ی بسیار کمی دارند می گیرند پیش بینی دراز مدت دقیق تری نسبت به نوباوگانی که نمره بالا می گیرند به عمل می آورند و نشان می دهند و آن ها در آینده مشکلات رشدی خواهند داشت.
یافته های حاصل از رویکرد پردازش اطلاعات حاکی از آن است که سرعت خوگیری و خوگیری زدایی نسبت به محرک های دیداری بهترین عامل پیش بینی کننده ی هوش از اوایل کودکی تا نوجوانی است چرا که پاسخ های خوگیری و خوگیری زدایی سرعت تفکر که مشخصه ی افراد باهوش است را می سنجد.
نمی توان شرطی کرد. بین ۸ تا ۱۲ ماهگی شرطی کردن ترس راحت تر است.
2. شرطی سازی کنشگر:
در شرطی سازی کلاسیک کودکان بر روی محیط تاثیر نمی گذارند، بلکه فقط انتظاراتی برای آنها شکل می گیرد، اما در شرطی سازی کنشگر، کودکان بر روی محیط تاثیر می گذارند و محرک هایی که بعد از رفتار آنها روی می دهد، احتمال وقوع رفتار را کمتر یا بیشتر می کند.
محرکی که وقوع یک پاسخ را افزایش می دهد تقویت کننده نام دارد.
ارائه محرک خوشایند جهت افزایش رفتار تقویت کننده مثبت و حذف محرک ناخوشایند جهت افزایش رفتار تقویت کننده ی منفی نام دارد. محرکی که وقوع یک رفتار را کاهش می دهد تنبیه نام دارد. ارائه محرک ناخوشایند جهت کاهش رفتار تبیه مثبت و حذف محرک خوشایند جهت کاهش رفتار تنبیه منفی نام دارد. به طور مثال مایع تلخ مزه، پاسخ مکیدن نوزاد را تنبیه می کند و باعث می شود که نوزاد مکیدن را متوقف کند.
شرطی سازی کنشگر در هفته های اول زندگی به پاسخ های مکیدن و و برگرداندن سر محدود می شود، اما با بزرگتر شدن نوباوگان شرطی سازی کنشگر دامنه وسیعی از پاسخ ها و محرک ها را شامل می شود.
به طور مثال آویزهایی را به تخت نوزادان ۲ تا ۶ ماهه نصب می کنند. وقتی که پای نوزاد به این آویز برخورد می کند آویز می چرخد. بعد از چند دقیقه نوزادان پشت سر هم شروع به لگد زدن به آویز می کنند. در شرطی سازی کنشگر واکنش های کودکان و والدین رفتار یکدیگر را تقویت می کنند و منجر به تعادل لذت بخش والدین و کودکان می گردد.
مثلا نوزادان به چشم یک بزرگسال خیره می شود و بزرگسال در پاسخ لبخند می زند. نوزاد دوباره به او نگاه می کند و لبخند می زند. بدین ترتیب رفتار هر فرد رفتار طرف مقابل را تقویت می کند.
خوگیری و خوگیری زدایی:
خوگیری یعنی کاهش پاسخ به یک محرک در صورتی که تحریک مکرر صورت بگیرد.
در صورتی که محرکی جدید ارائه شود و به نوعی تغییر در محیط ایجاد کند، پاسخ دهی می تواند دوباره به حالت اول برگردد. این برگشت خوگیری زدایی نام دارد.
خوگیری و خوگیری زدایی به یادگیری کارآمدتر کمک می کنند، چرا که باعث می شوند ما متوجه خود را به آن جنبه از محیط متمرکز کنیم که خیلی کم درباره ی آن می دانیم.
به طور مثال می توان کودکی را که با نگاه کردن به عکس یک بچه به آن خو گرفته است از طریق نشان دادن عکس دیگری مثل عکس یک حیوان خوگیری زدایی کرد.
محرک دوم باعث می شود که کودک محرک اول را به یاد می آورد و آن را به گونه ای متفاوت با آن درک کند.
استعداد خوگیری و خوگیری زدایی در دوره ی سه ماهه سوم حاملگی کاملا مشهود است. نوباوگان زودرس و نوزادان برای خوگیری و خوگیری زدایی نسبت به محرک های دیداری تازه به زمانی طولانی تر یعنی تقریبا ۳-۴ دقیقه نیاز دارند.
اما نوباوگان ۴-۵ ماهه برای جذب کردن محرک دیداری پیچیده و تشخیص دادن تفاوت آن را محرک قبلی فقط به ۵ تا ۱۰ ثانیه زمان نیاز دارند.
تقلید:
نوزادان با توانایی ابتدایی برای آموختن از طریق تقلید و کپی کردن رفتار دیگری به دنیا می آیند. مثلاً نوزادی که ۲ روزه تا چند هفته ای هستند انواع جلوه های صورت بزرگسالان را تقلید می کنند.
نوزادان جلوه های صورت متعددی را تقلید می کنند و این کار را حتی وقتی که بزرگسال دیگر آن رفتار را نشان نمی دهد هم انجام می دهند.
بنابراین می توان گفت که استعداد تقلید، انعطاف پذیر و ارادی است. با این که تقلید به هنگام تولد محدود است، اما وسیله یادگیری مهمی برای نوزادان می باشد. نوزادان از طریق تقلید می توانند در حالت های رفتاری سهیم شده و شروع به شناختن افراد کنند. همچنین بزرگسالان می توانند از طریق تقلید نوزادان را به رفتارهای مطلوب ترغیب کرده و آنها را تشویق کنند.
3. رشد ادراکی
تا اینجا در مورد توانایی هایی چون لامسه بویایی و چشایی تحت عنوان احساس صحبت کردیم. احساس فرایندی بسیار کنش پذیر و منفعل است، به طوری که گیرنده های نوزاد تنها تحریکی را که با آن مواجه می شود احساس می کند.
اما فرایند ادراک بسیار فعالتر است: وقتی ما درک می کنیم آنچه را که می بینیم سازماندهی و تعبیر می کنیم. اکنون در مورد کودکان در این سن از ادراک سخن می گوییم.
4. شنوایی
پاسخدهی به صدا به کاوش دیداری و لامسه نوباوه در محیط کمک می کند.
نوزادان ۳ روزه چشم ها و سر خود را به سمت صدا بر می گردانند توانایی تشخیص دادن محل دقیق صدا با کمک نگاه و لمس در ۶ ماهگی به نحو قابل توجهی بهبود می یابد.
در این زمان کودکان می توانند در مورد فاصله ی صدا قضاوت کنند اما اگر شی صداداری دور از دسترس آن ها باشد، نمی توانند در تاریکی آن را پیدا کنند.
نوباوگان می توانند تقریبا به تمام صداهای زبان اسنان پی ببرند.
وقتی که نوباوگان فعالانه صحبت افراد پیرامون خود گوش می کنند، یاد می گیرند روی انواع صداهای با معنی در زبان خودشان تمرکز کنند.
آنها در ۶ ماهگی صداهایی را که در زبان محاوره ای پیرامون مفید نیست، غربال می کنند.
در نیمه ی دوم سال اول نوباوگان روی واحدهای گفتاری بزرگترها تمرکز می کنند که برای پی بردن به معنی آنچه می شنوند اهمیت زیادی دارد.
آنها کلمه های آشنا در عبارت های گفتاری را تشخیص می دهند.
در یک تحقیق که روی نوباوگان ۷ تا ۱۰ ماهه انجام شد، پژوهشگران دریافتند که نوباوگان گفتاری را که مکث های طبیعی دارند به گفتارهایی که مکث غیر طبیعی دارند ترجیح می دهند.
در ۹ ماهگی این حساسیت موزون به کلمات منفرد گسترش می یابد.
5. بینایی
رسش سریع چشم و مراکز بینایی در قشر مخ، به رشد بینایی کمک می کند.
نوزاد نمیتواند روی رنگ ها خوب تمرکز کند و آنها را درک کند.
در ۲ ماهگی نوباوگان می توانند به خوبی بزرگسالان روی اشیا تمرکز کنند و رنگها را تشخیص دهند.
تیزی بینایی (ظرافت تشخیص) در سال اول بهبود می یابد و تقریبا در ۱۱ ماهگی به نزدیک سطح بزرگسال می رسد.
در نیم سال اول توانایی تمرکز کردن روی اشیاء متحرک و ردیابی آنها بهبود می یابد.
با بررسی جنبه هایی از بینایی بهتر می توانیم رشد بینایی کودکان را درک کنیم.
6. ادراک عمق:
یکی از توانایی هایی که به بقا و سلامت کودکان کمک می کند، توانایی ادراک عمق در آنهاست.
ادراک عمق به توانایی قضاوت در مورد فاصله ی اشیاء از همدیگر و از خودمان اطلاق می شود.
نوباوگان زمانی که سینه خیز می روند ادراک عمق به آنها کمک می کند به جایی برخورد نکنند یا از جایی نیفتند.
اولین نشانه ی عمقی که کودکان به آن حساس می شوند حرکت است.
وقتی یک شیء را به طرف صورت نوزاد ۳-۴ هفته ای می بریم، چشمان خود را به حالت دفاعی می بندد.
همچنین کنترل سر به کودکان کمک می کند تا به نشانه های متحرک توجه کنند.
دومین نشانه ی ادراک عمیق نشانه های عمق دوچشمی هستند.
یعنی این که هر کدام از چشم های ما، میدان دیداری اندک متفاوتی را می بیند که مغز هر دوی آنها را ثبت و ترکیب می کند.
توانایی تمرکز کردن به کودکان کمک می کند تا نشانه های دوچشمی را درک کنند.
در حدود ۶ ماهگی نشانه های عمق تصویری به وجود می آیند.
همان نشانه هایی که نقاش ها به کار می برند تا تصاویر به صورت سه بعدی به نظر بیایند.
توانایی چرخاندن زیر و رو کردن و احساس کردن سطح اشیا به ادراک نشانه های تصویری کمک می کند.
آزمایشگاه پرتگاه دیداری آزمایش معروفی است که توسط النورگیبسون و ریچاردواک طراحی شده است و برای سنجش ادراک عمق در نوباوگان به کار می رود.
این وسیله از یک میز تشکیل شده است و روی آن شیشه ای قرار دارد. سکویی در وسط این شیشه وجود دارد که یک قسمت آن کم عمق است و با طرح شطرنجی درست در زیر شیشه نشان داده می شود. قسمت عمیق آن نیز شامل طرحی شطرنجی است که چند فوت پایین تر از شیشه قرار دارد.
پژوهش ها نشان داده است نوباوگانی که سینه خیز می روند به راحتی از قسمت کم عمق می گذرند اما اغلب آنها با ترس به قسمت عمیق واکنش نشان می دهند.
بنابراین پژوهشگران نتیجه گرفتند که در مدتی که نوباوگان سینه خیز می روند اغلب سطوح عمیق و کم عمق را تشخیص می دهند و از پرتگاه هایی که به نظر خطرناک می رسند، اجتناب می کنند.
7. ادراک طرح و صورت:
نوباوگان ترجیح می دهند به جای محرک های ساده به محرک های طرح دار نگاه کنند. مثلا نقاشی صورت درهم و برهم انسان را به بیضی های سفید و سیاه ترجیح می دهند.
هر چقدر که نوباوگان بزرگتر شوند طرح های پیچیده تری را ترجیح می دهند. این امر تسلط اصل حساسیت نسبت به تضاد توضیح داده می شود.
طبق این اصل نوباوگان طرحی را ترجیح می دهند که تضاد بیشتری داشته باشد. نوباوگان بسیار کوچک به علت بینایی ضعیفی که دارند، نمی توانند تضاد طرح های شطرنجی بسیار ریز را تشخیص دهند. بنابراین طرح های شطرنجی بزرگتر را ترجیح می دهند اما در دو ماهگی که تشخیص جزئیات بهبود می یابد.
نوباوگان به تضاد موجود در طرح های شطرنجی ریزتر پی می برند و نگاه کردن به آن ها را نسبت به طرح های شطرنجی بزرگتر، ترجیح می دهند.
نوباوگان زیر ۲ ماه طرح های صورت را ترجیح می دهند.
آن ها در ۲-۳ ماهگی صورت را به سایر طرح های صورت را ترجیح می دهند.
آن ها در ۲-۳ ماهگی صورت را به سایر شکل های مشابه ترجیح می دهند و در ۳ ماهگی ویژگی صورت های مختلف را کاملا تمیز می دهند.
نوباوگان در این زمان عکس مادر خود را تشخیص می دهند، زیرا بیشتر از عکس یک غریبه به آن نگاه می کنند.
8. ادراک چندوجهی:
ما اطلاعات حاصل از حس های مختلف را از محیط می گیریم و آنها را ترکیب می کنیم، به عبارت دیگر دست به ادراک چندوجهی می زنیم.
شواهد نشان می دهد که نوباوگان نیز دنیا را به صورت چندوجهی درک می کنند. نوباوگان ۳-۴ ماهه می توانند لبهای متحرک یک کودک یا بزرگسال را به صداهای مربوطه، ربط دهند و نوباوگان ۷ ماهه می توانند صدای شاد یا عصبانی را به چهره متناسب فردی که صحبت می کند،ربط دهند.
9. نظریه ی تمایز:
گیبسون ها معتقدند نوباوگان در دنیای ادراکی به دنبال ویژگی های ثابت و تغییر ناپذیر می گردند.
مثلا در ادراک یک طرح ابتدا به ویژگی هایی که در حاشیه ی محرک برجسته هستند دقت می کنند
و بعد به ویژگی های داخلی می پردازند.
سپس به روابط بین آنها توجه می کنند و طرح هایی مثل مربع ها و صورت ها را تشخیص می دهند.
این ها همان ویژگی هایی هستند که ثابت باقی می مانند. رشد ادراک چند وجهی نیز همین اصل را نشان می دهد.
10. رشد مهارت های حرکتی ظریف و درشت طی دو سال اول زندگی
رشد حرکتی درشت به اعمالی گفته می شود که به کودک کمک می کند تا در محیط گردش کند، سینه خیز برود، بایستد و راه برود.
رشد حرکتی ظریف به حرکت های کوچکتر مثل دست دراز کردن و چنگ زدن مربوط می شود.
کودکان به طور متوسط در ۶ هفتگی می توانند سر خود را راست و محکم نگه دارند، در ۷ ماهگی بدون کمک دیگران می نشینند و سینه خیز می روند، در ۸ ماهگی خود را برای ایستادن بالا می کشند، در ۱۱ ماهگی خودشان می ایستند و کم کم می توانند راه بروند.
بیم مهارت های حرکتی، دسترسی ارادی، بیشترین نقش را در رشد شناختی نوباوه ایفا می کند.
وقتی نوباوگان توانایی چنگ زدن به اشیا، سر و ته کردن آنها و … را پیدا می کنند، آگاهی های زیادی در مورد ریخت، صدا و اشیا، پیدا می کنند و این امر راه جدیدی به کاویدن محیط باز می کند.
نوزادان ابتدا به صورت ناهماهنگ به سمت اشیایی که در مقابلشان قرار دارد می روند که به این حالت پیش دسترسی گفته می شود.
در این حالت پیش دسترسی مثل سایر بازتاب های نوزاد در ۷ ماهگی ناپدید می شود.
در حدود ۳ ماهگی دسترسی دارد پدیدار می گردد. در ۷ ماهگی دست ها مستقل تر می شوند و نوباوگان می توانند به جای دراز کردن هر دو دست، از یک دست خود برای دسترسی به اشیا استفاده کنند.
نوباوگان در ۹ ماهگی می توانند شیء متحرکی را که تغییر جهت می دهد بگیرند. توانایی چنگ زدن نوباوگان به تدریج تغییر پیدا می کند.
چنگ زدن کف دستی حرکت ناشیانه ای است که طی آن انگشتان به کف دست نزدیک می شوند. چنگ زدن کف دستی جایگزین بازتاب چنگ زدن می شود.
در حدود ۴-۵ ماهگی که نوباوگان نشستن را آغاز می کنند هر دو دست برای کاویدن اشیا هماهنگ می شود و نوباوگان بارها اشیا را دست به دست می کنند.
در پایان سال اول زندگی نوباوگان از شست و انگشت اشاره به صورت چنگ زدن چنگالی استفاده می کنند.
مثلا کودک ۱ ساله می تواند کشمش ها و برگ هایی که روی زمین ریخته است را بردارد. دستگیره های در را بچرخاند و جعبه های کوچک را باز و بسته کند.
بین ۸ تا ۱۱ ماهگی دسترسی و چنگ زدن آن قدر تمرین شده اند که کودک می تواند به حل کردن مسائلی ساده مثل جستجو برای یافتن یک اسباب بازی پنهان شده بپردازد.
توالی رشد حرکتی بین کودکان خیلی یکنواخت است اما تفاوت های فردی زیادی در سرعت رشد حرکتی وجود دارد.
هر مهارت حرکتی جدید محصول مشترک عوامل زیر است:
• رشد دستگاه عصبی – مرکزی
• امکانات حرکتی بدن
• حمایت های محیطی از آن مهارت
• هدفی که کودک در سر دارد، مثل به دست آوردن یک اسباب بازی یا جابه جا شدن در اتاق.
محیط فیزیکی گسترده نیز تاثیر عمیقی بر مهارت های حرکتی دارد.
16. سه نظریه ی زبان
در دهه ی ۱۹۵۰ دو نظریه ی افراطی در مورد نحوه ای که کودکان زبان را فرا می گیرند به وجود آمد.
– نظریه ی رفتارگرایی رشد زبان را کاملا ناشی از تاثیرات محیطی می داند
– نظریه ی فطری نگری نیز فرض می کند که کودکان برای دستیابی به قواعد پیچیده ی زبان از پیش برنامه ریزی شده اند.
دیدگاه رفتارگرا: اسکینر معتقد است که زبان مانند هر رفتار دیگری از طریق شرطی سازی کنشگر و دریافت تقویت آموخته می شود. مثلا بغل کردن، لبخند زدن و یا پاسخ گفتن های متقابل والدین در حکم تقویت کننده هایی هستند که کودک در قبال صداهایی که از خود در می آورد دریافت می کند.
دیدگاه فطری نگر: نوام چامسکی معتقد است که همه کودکان با ابزار فراگیری زبان( LAD) به دنیا می آیند، یعنی سیستم فطری زیستی ای که مجموعه ای از قواعد مشترک همه زبان ها را در بردارد، بنابراین مهارت زبان در ساختار مغز کودکان حک شده است.
• دیدگاه تعامل گرا: در سال های اخیر دیدگاه جدیدی در مورد رشد زبان به وجود آمده است.
طبق این دیدگاه توانایی های فطری و تاثیرات محیطی برای ایجاد دستاوردهای زبان با هم تعامل می کنند.
چندین نظریه تعامل گرا وجود دارد که همه ی آنها بر بستر اجتماعی یادگیری زبان تاکید می کنند، به عبارت دیگر کودکان از توانایی یادگیری زبان برخوردارند و در نتیجه ی تبادل های اجتماعی و تجاربی که به دست می آورند، به وظایف و قواعد زبان پی می برند.
17. رشد زبان
کودکان به طور متوسط اولین کلمه را در ۱۲ ماهگی به زبان می آورند که دامنه ی آن تقریبا از ۸ تا ۱۸ ماهگی است.
بعد از اینکه کلمه ها نمایان شدند زبان به سرعت رشد می کند. کودکان نوپا بین ۱٫۵ تا ۲ سالگی دو کلمه را با هم ترکیب می کنند.
نوباوگان در حدود ۲ ماهگی صداهایی را از خود در می آورند . به تدریج حروف بی صدا اضافه می شود و در حدود ۴ ماهگی غان و غون کردن آغاز می شود که طی آن نوباوگان ترکیبات بی صدا صدادار را در رشته های طولانی مثل «با با با با» یا «نا نا نا نا» تکرار می کنند.
به نظر می رسد که غان و غون کردن تحت تاثیر برنامه رسش باشد چرا که نوباوگان در همه جای دنیا غان و غون کردن را در سن یکسانی آغاز می کنند.
در حدود ۷ ماهگی غان و غون کردن صداهای زبان گفتاری رایج را در بر می گیرد و اگر شنوایی کودک آسیب دیده باشد. این صداهای گفتاری به تاخیر می افتند و در نوباوگان ناشنوا اصلا وجود ندارند.
در پایان سال اول زندگی نوباوگان از دست ها به پیش کلامی برای تاثیر گذاشتن بر رفتار دیگران استفاده می کنند. مثلا کودکی برای نشان دادن اسباب بازی آن را بالا می گیرد و یا زمانی که شیرینی می خواهد به کمدی که می داند شیرینی ها در آن قرار دارند اشاره می کند.
وقتی که کودکان نوپا کلمه جدیدی را یاد می گیرند دچار دو نوع خطا می شوند:
– کم گسترانی مصداق: به این معناست که کودکان نوپا کلمه ای را به صورتی بسیار محدود به کار می گیرند به طوری که تمام مصداق های آن کلمه را در بر نمی گیرد. مثلا کلمه عروسک را فقط برای اشاره به عروسکی کهنه و قدیمی به کار می برد.
– بیش گسترانی مصداق: زمانی صورت می گیرد که کودکان از یک کلمه برای اشاره به مجموعه ی گسترده ای از اشیا استفاده می کنند. مثلا برای اتوبوس ها قطارها ماشین ها و کامیون ها کلمه ی اتومبیل را به کار می برند.
خطای بیش گسترانی نشان دهنده حساسیت کودکان نسبت به طبقه بندی است.
از آنجایی که آنها در یادآوری مشکل دارند یا هنوز کلمه ی مناسبی را فرا نگرفته اند مصداق خود را گسترش می دهند.
بیش گستران یکی دیگر از ویژگی های مهم زبان را نشان می دهد:
بین تولد زبان(کلمه هایی که کودکان به کار می برند) و درک زبان(کلمه هایی که کودکان می فهمند) تفاوت وجود دارد.
کودکان در تولید زبان بیشتر از درک زبان بیش گسترانی می کنند. به عبارت دیگر درک زبان در تمام سنین زودتر از تولید آن رشد می کند و اگر کودکان نوپا بتوانند کلمه ای را بازگو کنند به این معنا نیست که آن را نمی فهمند.
بیان دو کلمه ای (گفتار تلگرافی):
کودکان نوپا در ابتدا به کندی ۱ تا ۳ کلمه ره واژگان خود اضافه می کنند.
معمولا بین ۱۸ تا ۲۴ ماهگی رشد واژگان شتاب پیدا می کند.
با بهبود حافظه و ایجاد توانایی هایی مثل طبقه بندی کردن و بازنمایی ذهنی خیلی از کودکان هفته ای ۱۰ تا ۲۰ کلمه به واژگان خود اضافه می کنند.
وقتی تعداد واژگان به ۲۰۰ کلمه می رسد کودکان ترکیبات دو کلمه ای مثل شیرینی بیشتر یا کفش مامان را به کار می برند.
این بیان های دوکلمه ای گفتار تلگرافی نامیده می شود چرا که مثل تلگراف کلمه های کوچک تر و کم اهمیت تر در آن ها حذف می شوند.
معمولا قواعد ترتیب کلمه در گفتار تلگرافی کودکان، کپی کلمات به کار برده شده توسط والدین است اما زیاد طول نمی کشد که کودکان به قواعد دستوری پی می برند.
می توان گفت که کودکان از ۲٫۵ سالگی قواعد دستور زبان را رعایت می کنند.
تفاوت های فردی و فرهنگی:
بررسی های متعدد نشان می دهد که دخترها در رشد اولیه واژگان اندکی از پسرها جلوتر هستند.
رایجترین توجیه زیستی رسش جسمانی سریع دختران است که رشد اولیه ی نیمکره ی مغزی چپ را که مخزن زبان است تقویت می کند.
اما مادران نیز با دختران نوپا بیشتر از پسرها صحبت می کنند.
علاوه بر جنسیت شخصیت نیز در این زمینه اهمیت دارد.
کودکان نوپای تودار و حتاط معمولا منتظر می مانند تا قبل از صحبت کردن مقدار زیادی بفهمند.
بالاخره وقتی که صحبت می کنند واژگان آنها به سرعت افزایش می یابد.
کودکان برای یادگیری زبان اولیه از سبک های منحصر به فردی استفاده می کنند:
• سبک اشارتگر: در این سبک واژگان عمدتا حاوی کلمه هایی هستند که به اشیا اشاره دارند.
• سبک بیانگر: در این سبک از ضمایر و ضوابط اجتماعی بیشتری استفاده می شود مثل صبر کن، متشکرم، من آن را میخواهم.
مقدار گفت و گوی والدین با تنوع موجود در کلمه آموزی اولیه ارتباط دارد.
هر چقدر والدین بیشتر صحبت کنند کودکان نوپا کلمه ی بیشتری را یاد می گیرند و کلمه هایی که والدین بیشتر تکرار می کنند زودتر فراگیری می شوند.
درست است که کودکان برای فراگیری زبان کاملا آمادگی دارند اما شواهد زیادی در تایید دیدگاه تعامل گرا وجود دارند که محیط اجتماعی غنی به آمادگی طبیعی کودکان برای صحبت کردن به زبان بومیشان کمک می کند.
بزرگسالان در بسیاری از کشورها با بچه ها به صورت گفتار بچگانه صحبت می کنند (نوع خاصی از زبان که از جمله های کوتاه با صدای زیر حالت اغراق آمیز و تلفظ روشن تشکیل می شود) کودکان از لحظه ی تولد به بعد گوش کردن به گفتار بچه گانه را به سایر گفت و گوهای بزرگسلان ترجیح می دهند و والدین مرتبا آن را تنظیم می کنند تا با نیازهای فرزندانشان متناسب باشد. بنابراین گفتار بچگانه بر چند راهبرد ارتباطی استوار است: توجه مشترک رعایت نوبت و حساسیت نسبت به ژست های پیش کلامی کودکان.
چند ویژگی گفتاربچگانه از رشد اولیه زبان حمایت می کنند:
مثلا والدینی که جمله ی خود یا بیان قبلی کودک را بارها تکرار می کنند دارای فرزندانی هستند که در ۲ سالگی پیشرفت زبان سریعتری دارند، زمانی که والدین به دلیل معلولیت کودک نمی توانند ارتباط زبانی بچگانه با او برقرار کنند، رشد شناختی وزبانی به طور چشمگیری به تاخیر می افتد.
تبادل گفت و گو بین والد و کودک یکی از بهترین پیش بین های رشد اولیه ی زبان و مهارت تحصیلی در سال های دبستانی است.
گفت و گو درباره ی عکس های آلبوم روش بسیار موثری برای صحبت کردن بچه هاست.
همچنین گفتار بچگانه و مکالمه ی والد – کودک منطقه ی مجاور رشد را به وجود می آورد که زبان کودکان را گسترش می دهد.
در مقابل ناشکیبایی در صحبت کردن با کودکان باعث می شود که آن ها دست از تلاش بردارند و مهارت های زبان آنها رشد نکند.
مراحل گوناگون در یادگیری گفتار:
کودک در یادگیری گفتار باید از ۴ مرحله گذر کند این مراحل بر یکدیگر تاثیر دارند، موفقیت در یک مرحله تسهیل کننده ی پیروزی در مرحله ی بعد است.
این مراحل عبارتند از:
• درک گفتار دیگران:
اساسا درک معنای واژه ها مقدم بر توانایی به کار گیری آنهاست.
تعداد واژه هایی که انسان توانایی فهمیدن آنها را دارد بیشتر از واژه هایی است که می تواند به کار ببرد.
حرکت ها و اشاره ها در فهمیدن منظور دیگران بسیار به کودکان کمک می کند.
• توانایی به کارگیری واژه ها:
واژه هایی که کودکان به کار می برند به دو دسته تقسیم می شوند:
الف) واژه های عام: واژه هایی هستند که معنایی عام دارند، مثل مرد،زن، رفتن و آمدن.
ب) واژه های خاص: این واژه ها معنایی خاص دارند و در موقعیت هایی خاص به کار می روند.
این واژه ها معمولا از سه سالگی به موازات واژه های عام آموخته می شوند. مثل واژه های مودبانه (متشکرم بفرمایید) نام رنگ ها، اعداد، زمان(صبح، شب، زمستان، تابستان) تشخیص سکه ها متناسب با ارزش و بزرگیشان (معمولا از چهار یا پنج سالگی) و غیره.
• ارتباط واژه ها با یکدیگر و جمله سازی:
ترکیب واژه ها برای ساختن جمله، معمولا در اواخر سال دوم زندگی آغاز می شود.
در ابتدا جمله های کودکان تک واژه ای است مثل بده به جای عروسک را به من بده.
کودکان از ۱۲ تا ۱۸ ماهگی بیشتر از جمله اهی تک واژه ای استفاده می کنند.
بعد از ۱۸ ماهگی کودک با ترکیب دو یا چند واژه به همراه حرکت و اشاره خواسته های خود را بیان می کند.
در ۲ سالگی با قرار دادن واژه ها در کنار یکدیگر به جمله سازی می پردازد اما جمله های وی ناقص است.
• تلفظ: یادگیری تلفظ در کودکان از طریق تقلید است.
از آن جایی که کودکان آواهایی را که می شنوند تقلید می کنند تلفظ آن هاتحت تاثیر بزرگسالان است.
پیشرفت در تلفظ واژه ها پس از ۱۸ ماهگی مشاده می شود.
نقص در گفتار:
نقص در گفتار هنگام آموختن زبان گفتاری پیوسته کودک را تهدید می کند.
مشکلات کودک در تسلط یافتن بر دستگاه گفتاری خود به آسانی می تواند به نقص در گفتار منجر شود.
از این نظر توجه و مراقبت پدر و مادر در این مرحله بسیار ضروری است.
نقص در گفتار عواقب و خطراتی را در پی دارد:
• با طولانی شدن آن درمان آن مشکل تر می شود.
• نقص در گفتار اثرات منفی برسازگاری اجتماعی کودک به جای می گذارد.
نقص در گفتار به ندرت منشا ارثی دارد دندانهای نامنظم نواقصی در سقف دهان، لب ها و آرواره ها، در پاره ای از موارد موجب اختلال در تکلم می گردند.
بیشتر اختلال های تکلمی نتیجه ی یادگیری و یاتند حرف زدن هستند ضعف شنوایی و عضلانی نیز در این مورد بی تاثیر نیست.
در نواقص گفتاری می باید دو حالت را از یکدیگر متمایز کنیم:
• اشتباه در گفتار
• اختلال در گفتار
اشتباه در گفتار:
اشتباه گفتاری، در خردسالی امری عادی است و عموما در نتیجه ی خطای یادگیری است.
این گونه اشتباهات معمولا تا ۶-۷ سالگی برطرف می شوند.
اختلال در گفتار:
اختلال در گفتار نه تنها از نظر علت بلکه از نظر تاثیر آن در زندگی اجتماعی و عاطفی فرد نیز مهمتر و جدی تر از اشتباه در گفتار است.
اختلال های گوناگون گفتاری عبارتند از:
الف:درهم کردن واژه ها:
درهم کردن واژه ها به علت حرکت نکردن لب، زبان یا آرواره پدید می آید.
عدم رشد ماهیچه های زبان نیز موجب تلفظ درهم و نامشخص واژه ها می شود.
علت دیگر این گونه اختلال عوامل عاطفی است.
مثلا کودکی که از حضور فرد یا افراد غریبه وحشت زده است لب های خود را کاملا باز نمی کند
و به اصطلاح عامیانه من من می کند.
همچنین این گونه اختلال ممکن است نتیجه ی سریع بیان کردن مطالب باشد.
ب: لکنت زبان:
لکنت زبان عبارت است از مکث در بیان واژه ها و تکرار آن ها.
شخص مبتلا به لکنت به کسی می ماند که بر اثر ترس و یا ذوق زدگی زبانش گرفته باشد.
فردی که لکنت زبان دارد گاهی در بیان هر گونه واژه ای در می ماند
و سپس با کسب آرامش و برطرف شدن انقباض ماهیچه ها چندین واژه را به تندی بیان نموده
بار دیگر کلام وی قطع می گردد.
تقریبا تمام کودکان پیش از دوران تحصیل از ۲٫۵ تا ۳٫۵ سالگی دچار لکنت می شوند.
این لکنت معمولا زودگذر بوده و با بزرگتر شدن کودک برطرف می گردد.
پیش از دوران تحصیل لکنت عموما نتیجه ی ناهماهنگی میان سرعت تفکر و سخن گفتن است.
در آغاز دوران تحصیل لکنت زبان بیشتر نتیجه ی دشواری و اشکال در سازگاری با محیط است
زیرا کودک از محیط بسته ی خانواده به محیط گسترده ی مدرسه گام می نهد.
به مدرسه رفتن کودک را می توان به از شیر گرفتن عاطفی تعبیر کرد.
مکیدن شست و دیگر عادات عصبی نشانه ی کشمکش های عاطفی در این هنگام است.
گروهی از دانشمندان به جست و جوی علت های لکنت زبان پرداخته اند.
برخی بر این باورند که لکنت زبان منشا ارثی دارد.
برخی معتقدند که تبدیل چپ برتری به راست برتری موجب لکنت زبان می گردد.
مقایسه ی انجام شده میان گروهی از افراد مبتلا به لکنت زبان و گروهی از افراد عادی نشان داده است
که گروه اول نسبت به گروه دوم با دشواری های بیشتری در سازگاری روبه رو بوده اند.
پژوهش های انجام شده در خانواده ی کودکان مبتلا به لکنت زبان نشان می دهد که پدران و مادران این کودکان بسیار سختگیر و خودرای بوده اند
و بیش از حد مراقب کودک خود هستند.
چنین محیطی کودکان را عصبانی و مضطرب کرده وموجب لکنت زبان و طولانی شد آن در کودکان می گردد.
بیشتر پژوهشگران بر این باورند که لکنت زبان دارای منشا عاطفی و محصل فشار محیط است.
18. رشد هیجان ها
اغلب پژوهشگران قبول دارند که هنگام تولد تقریبا همه ی هیجان های اصلی مثل شادی، علاقه، تعجب، خشم، غم و نفرت وجود دارند و به مرور زمان به صورت سازمان یافته در می آیند. در حدود ۶ ماهگی، صورت، صدا و حالت بدن کودک که آشکارا مربوط به رویدادهای اجتماعی هستند اطلاعات زیادی را در مورد حالات درونی نوباوه در اختیار ما می گذارند.
مثلا وقتی که مادر به صورت شادی آور و با نشاط با کودک بازی می کند کودک نیز به صورت شاد و با حالتی آرمیده واکنش نشان می دهد. اما در مقابل یک مادر خود فرورفته و بی تفاوت احتمالا صورت غمگین صدای عصبی و بدن تنیده را نشان می دهد. اگر این نشانه ها افسردگس مادر ادامه پیدا کند می تواند رشد هیجانی و اجتماعی را عمیقا مختل کند.
شادی:
نوزادان در هفته های اول زمانی که سیر هستند هنگام خواب و در واکنش به تماس ها و صداهای آرام، مانند نوازش کردن پوست، تکان دادن و صدای لطیف و زیر مادر لبخند می زنند.
نوباوگان در پایان ماه اول به دیدنی های جالب لبخند می زنند اما این دیدنی ها باید خیره کننده و جالب باشد تا آن ها لبخند بزنند.
مثل اشیای درخشان که ناگهان در میدان بینایی نوباوه قرار می گیرد.
بین ۲ تا ۳ ماهگی لبخند اجتماعی پدیدار می شود و نوباوگان با مهربانی به جلوه های صورت بزرگسالان پاسخ می دهند.
خندیدن در حدود ۳-۴ ماهگی نمایان می شود ولی این لبخند زدن ها اول به محرک های بسیار فعال و برانگیزاننده صورت می گیرد، مثل صدای مادری که با هیجان می گوید الان میگیرمت.
در ۶ تا ۸ ماهگی جلوه های هیجانی کاملا سازمان یافته می شوند و آشکارا با رویدادهای اجتماعی ارتباط پیدا می کنند.
مثلا کودک به تعال شاد و پرنشاط مادر با صورتی شاد و آرمیده واکنش نشان می دهد، اما به صورت غمگین و افسرده ی مادر به صورتی عصبانی و همراه با گریه پاسخ می دهد.
نوباوگان در نیمه ی سال اول زندگی وقتی که با افراد آشنا تعامل می کنند لبخند می زندد و می خندند و این عمل رابطه ی والد – کودک را تقویت می کند.
در سال دوم لبخند نشانه ی اجتماعی سنجیده و عمدی می شود. تغییرات در لبخند زدن به موازات رشد توانایی های ادراکی نوباوه صورت می گیرد، به خصوص حساسیت فزاینده نوباوگان به طرح های دیداری از جمله صورت انسان.
خشم و ترس:
نوزادان به انواع تجربه های ناخوشایند از جمله گرسنگی اقدامات پزشکی تغییرات در دمای بدن و تحیک خیلی کم و یا خیلی زیاد واکنش شدید نشان می دهند و در ۲ ماه اول جلوه های زودگذر خشم هنگام گریه کردن نوزادان نمایان می شوند.
این جلوه ها از ۴ تا ۶ ماهگی تا سال دوم زندگی به تدریج از نظر فراوانی و شدت افزایش می یابند.
بچه های بزرگ تر نیز به انواع موقعیت ها با خشم واکنش نشان می دهند.
مثلا زمانی که مادر برای مدت کوتاهی از خانه خارج می شود یا زمانی که شی از دست آنها گرفته می شود.
ترس نیز مانند خشم در نیمه ی دوم سال اول نمایان می شود.
رایج ترین ترس ترس نوباوگان از بزرگسالان ناآشنا است.
ترس مخصویا ترس از غریبه ها به تدریج و بین ۷ تا ۱۲ ماهگی ظهور می کند.
بسیاری از نوباوگان از غریبه ها بیمناک هستند اما این واکنش همیشه روی نمی دهد.
اضطراب غریبه به چند عامل بستگی دارد:
سرشت نوباوه (برخی بچه ها به طور کلی ترسوتر هستند) تجربه ای گذشته با غریبه ها و موقعیتی که بچه و فرد غریبه با هم مواجه می شوند.
پژوهشگران معتقدند که این هیجان ها برای نوباوگان زمانی که توانایی حرکت پیدا می کنند ارزش بقا دارد.
نوباوگان بزرگ تر می توانند برای دفاع ازخود و غلبه بر موانع از چشم استفاده کنند.
ترس نیز احتمال این که نوباوگان نزدیک مادر بمانند و خطری آن ها را تهدید نکند بیشتر می کند.
همچنین خشم و ترس علائم اجتماعی نیرومندی هستند که مراقبان را برانگیخته می کند تا کودکی را که عذاب می کشد تسلی بخشد.
دلبستگی به افراد آشنا در این سنین کاملا مشهود است و اضطراب جدایی
(ناراحتی به هنگام جدایی از مادر یا مراقبت کننده ی آشنا) پدیدار می شود.
رشد شناختی در واکنش های خشم وترس نوباوگان نقش مهمی ایفا می کند.
همانگونه که پیاژه گفته است، بین ۸ تا ۱۲ ماهگی نوباوگان به رفتار عمدی پی می برند و علت ناکامی های خود را بهتر درک می کنند.
بنابراین آن ها می دانند از چه کسی و چه چیزی عصبانی شوند.
در مورد ترس بهبود حافظه به نوباوگان بزرگ کمک می کند تا بهتر از گذشته رویدادهای آشنا را از رویداهای نا آشنا تشخیص دهند.
البته باید به خاطر داشته باشیم که بسته به فرهنگ وروش های فرزند پروری مختلف این هیجان ها می توانند تغییر کنند.
پیدایی هیجان های خودآگاه:
پی بردن به هیجان های دیگران و پاسخ دادن به آنها:
جلوه ی هیجانی نوباوگان با توانایی آنها در تعبیر کردن نشانه های هیجانی دیگران ارتباط نزدیکی دارد.
همان طور که گفتیم نوباوگان در چند ماه اول زندگی حالت های احساس خود را در ارتباط رودر رو با والدین هماهنگ می کنند.
در ابتدا نوباوگان از طریق فرایند خودکار سرایت هیجانی به هیجان های دیگران پی می برند.
درست مثل وقتی که ما لبخند خنده یا غم دیگران را احساس می کنیم لبخند می زنیم می خندیم و یا احساس غم می کنیم.
نوباوگان بین ۷ تا ۱۰ ماهگی جلوه های صورت را به صورت طرح های سازمان یافته درک می کنند و میتوانند هیجان های خود را متناسب با چهره های فردی که صحبت می کند هماهنگ کنند.
پاسخدهی به جلوه های هیجانی به صورت کل های سازمان یافته بدین معناست که این نشانه ها برای نوباوگان معنادار شده است.
آن ها به سرعت درک می کنند که این جلوه های هیجانی نه تنها معنادار است بلکه واکنش معناداری به شی یا رویدادی خاص است.
بعد از ایجاد این اگاهی ها نوباوگان به ارجاع اجتماعی می پردازند یعنی فعالانه از یک فرد قابل اعتماد در موقعیت نامطمئن اطلاعات هیجانی می طلبند.
ارجاع اجتماعی وسیله ی قدرتمندی برای یادگیری در اختیار نوباوگان و کودکان نوپا قرار می دهد.
نوباوگان با استفاده از پیام های هیجانی والدین (مراقبت کنندگان) می توانند از موقعیت های زیان بخش(مثلا افتادن از راه پله ها) اجتناب کنند، بدون اینکه اصلا عواقب ناگوار آن را تجربه کرده باشند. ارجاع اجتماعی همچنین به کودکان نوپا این امکان را می دهد تا ارزیابی خودشان را از رویدادها با ارزیابی های دیگران مقایسه کنند. آن ها در اواسط سال دوم می فهمند که واکنش های دیگران می تواند با واکنش های آنها متفاوت باشد.
بین ۱۸ تا ۲۴ ماهگی هیجان های خوداگاه ایجاد می شوند. هیجان های خودآگاه نسبت به هیجان هایاصلی احساس های سطح بالاتری تولید می کنند زیرا از وارد شدن صدمه به درک خود جلوگیری می کنند و یا این که منجر به تقویت احساس فرد از خود می شوند.
هیجان های خود اگاه عبارتند از شرم، خجالت گناه، رشک و غرور.
به طور مثال وقتی که شرمنده و خجالت زده می شویم از رفتار خودمان عقب نشینی می کنیم تا کسی به نقطه ضعف های ما پی نبرد و با دید منفی به ما نگاه نکند.
همچنین وقتی به موفقیتی دست می یابیم احساس غرور و شعف کرده و دوست داریم به دیگران بگوییم که به چه چیزی دست یافته ایم.
هیجان های خودآگاه در پایان سال دوم زندگی که درک خود شکل گرفته است ایجاد می شود.
احساس رشک و گناه نیز در ۳ سالگی نمایان می شوند.
هیجان های خودآگاه به کودکان کمک می کنند تا رفتارها و هدفهایی را یاد بگیرند که از نظر اجتماعی و فرهنگی ارزشمند هستند.
برای مثال در اکثر نقاط ایالات متحده به کودکان در همان سنین اولیه یاد می دهند که از پیشرفت تحصیلی شخصی احساس غرور کنند.
خودگردانی هیجانی:
نوباوگان علاوه بر اینکه دامنه ی واکنش های هیجانی خود را گسترش می دهند
راه هایی را برای کنترل کردن تجربه های هیجانی خود پیدا می کنند که به آن خودگردانی هیجانی گفته می شود.
خودگردانی هیجانی به راهبردهایی اشاره دارد که برای تنظیم کردن حالات هیجانی خود به کار می بریم تا بتوانیم آن ها را به سطح شدت مطلوب برسانیم و به اهدافمان برسیم.
مثلا اگر یک روز صبح به خود بگوییم که آن رویداد اضطراب آور به زودی به پایان خواهد رسید به خودگردانی هیجانی پرداخته ایم.
نوباوگان در چند ماه اول زندگی توانایی محدودی برای خودگردانی هیجانی دارند.
البته می توانند هنگام روبه رو شدن با محرکی ناخوشایند روی خود را برگردانند یا غرغر کنند اما به زودی از پای در می آیند.
رشد سریع قشر مخ به آنها کمک می کند تا توانایی تحمل تحریک زیاد را پیدا کنند.
بین ۲ تا ۴ ماهگی والدین و مراقبت کنندگان کودکان را به رو در رو شدن با اشیا مختلف ترغیب می کنند و در نتیجه به آن ها کمک می کند که به موفقیت های مختلف نزدیک شده و عقب نشینی کنند در نتیجه احساس های آنها به نحو موثرتری تنظیم می شود.
در سال دوم زندگی توانایی بازنمایی ذهنی و ایجاد زبان راه های جدیدی را به تنظیم هیجان ها می گشاید.
واژگان مخصوص صحبت کردن در مورد احساس ها مثل خوشحال، عشق، شگفت زده، وحشتناک و … بعد از ۱۸ ماهگی به وجود می آیند.
به طور مثال هنگامی که مادر برای کودک داستان غول ها را تعریف می کند کودک از کلمه ی وحشتناک استفاده کرده و بدین ترتیب از مادر می خواهد که او را کمک کند. مادر با بغل کردن کودک به خودگردانی هیجانی کودک پاسه می دهد.
رویدادهای مهم رشد هیجانی در طول دو سال اول زندگی
سن تقریبی رویدادهای مهم
• تولد نوباوگان تقریبا علائم همه ی هیجان های اصلی را نشان می دهند.
• ۲ تا ۳ سالگی نوباوگان لبخند اجتماعی می زنند و با مهربانی به جلوه های صورت بزرگسالان پاسخ می دهند.
• ۳ تا ۴ ماهگی نوباوگان به محرک های بسیاربرانگیزنده می خندند.
• ۶ تا ۸ ماهگی جلوه های هیجانی کاملا سازمان یافته می شوند و آشکارا با رویدادهای اجتماعی ارتباط دارند.
نوباوگان به دفعات بیشتر در موقعیت های گسترده تر عصبانی می شوند.
ترس مخصوصا اضطراب غریبه به تدریج نمایان می شود.
دلبستگی به فرد آشنا کاملا شمهود است و اضطراب جدایی ظاهر می شود.
نوباوگان از والدین خود به عنوان پایگاهی امن برای کاوش استفاده می کنند.
• ۷ تا ۱۲ ماهگی -نوباوگان جلوه های صورت را به عنوان الگوهای سازمان یافته درک می کنند و درک معنی دار آنها بهبود می یابد. ارجاع اجتماعی پدیدار می شود. نوباوگان به جزئیات ظریف تعجب می خندند.
• ۱۸ تا ۲۴ ماهگی -هیجان های خود آگاه، شرم،خجالت و غرور نمایان می شوند. واژگان مخصوص صحبت کردن درباره ی احساسات به سرعت گسترش می یابد. نوباوگان می فهمند که واکنش های هیجانی دیگران می تواند با واکنش های هیجانی خود آنها متفاوت باشد. خودگردانی هیجانی بهبود می یابد. اولین نشانه های همدلی ظاهر می شود.
19. خلق و خوی و رشد (سرشت)
خلق و خوی یا سرشت به تفاوت های فردی پایدار در کیفیت و شدت واکنش هیجانی سطح فعالیت، توجه و خودگردانی هیجانی اطلاق می گردد. مثلا زمانی که ما کسی را شاد و پر انرژی یا آرام و محتاط وصف می کنیم در واقع از خلق و خوی او سخن گفته ایم.
الکساندر توماس و استلاچس یک بررسی طولی را از سال ۱۹۵۶ آغاز کردند که طولانی ترین و کاملترین بررسی انجام شده در مورد خلق و خوی می باشد.
خلق و خوی: مهمترین عاملی است که کودک را در معرض مشکلات روانی قرار می دهد و یا او را از عوامل استرس زا مصون می دارد. البته توماس و چس دریافتند که سرشت ثابت و تغییرناپذیر نیست، بلکه روش های تربیت می تواند سبک های هیجانی کودکان را به مقدار زیادی تغییر دهد.
توماس و چس نه بعد خلق و خوی را به شرح زید مطرح کرده اند:
۱٫سطح فعالیت: نسبت دوره های فعال به دوره های نافعال را می سنجد.
۲٫نظم: میزان منظم بودن فعالیت های بدن مثل خواب، بیداری، گرسنگی و دفع را بررسی می کند.
۳٫حواسپرتی: میزانی که رفتار کودک در اثر تحریک محیطی تغییر می کند را مدنظر قرار می دهد. مثلا وقتی یک اسباب بازی ارائه می شود کودک گریه را متوقف می کند.
۴٫نزدیکی/کناره گیری: پاسخ کودک به شیء غذا یا آدم جدید را مورد بررسی قرار می دهد.
۵٫سازگاری پذیری: میزان سازگاری کودک با تغییرات محیطی را مدنظر قرار می دهد. مثلا کودک چگونه با خوابیدن یا غذا خوردن در مکانی جدید کنار می آید.
۶٫فراخنای توجه و استقامت: مقدار زمانی است که صرف یک فعالیت می شود. مثلا مدت زمان نگاه کردن به یک اسباب بازی.
۷٫شدت واکنش: میزان انرژ ای که کودک صرف پاسخ دادن می کند را بررسی می کند. مثل گریه کردن یا خندیدن یا فعالیت حرکتی درشت.
۸٫آستانه ی پاسخدهی: میزان تحریکی که برای برانگیختن پاسخ در کودک وجود دارد را می سنجد.
• کیفیت خلق: مقدار رفتار دوستانه و خوشایند را در برابر رفتار ناخوشایند و غیر دوستانه می سنجد.
الگوی دیگری نیز در مورد ابعاد خلق و خوی توسط ماری روت بارت و جنیفر مورو مطرح شده است.
۱٫سطح فعالیت: منظور از سطح فعالیت میزان فعالیت حرکتی درشت است.
۲٫نظم: منظم بودن فعالیت های بدن را مورد بررسی قرار می دهد.
۳٫فراخنای توجه/ استقامت: مدت زمانی که کودک به چیزی توجه می کند را می سنجد.
۴٫رنجوری توام با ترس: مدت زمان سازگار شدن با موقعیت های جدید و نگرانی در پاسخ به محرک های جدید را مورد بررسی قرار می دهد.
۵٫رنجوری تندخو: میزان قشقرق و گریه به هنگام ناکامی امیال را می سنجد.
۶٫عاطفه مثبت: فراوانی ابزار خوشحالی و لذت را مدنظر قرار می دهد.
• با توجه به ابعاد خلق و خوی متفاوتی که مطرح شده است و از طریق طبقه بندی ویژگی های کودکان، سرانجام سه تیپ کودکان به شرح زیر به دست آمده است:
۱٫کودکان راحت: این کودکان سریعا با برنامه های روزمره مثل خوابیدن و غذا خوردن خو می گیرند سرحال هستند و با تجربه های تازه به راحتی سازگار می شوند.
۲٫کودکان دشوار: این کودکان از رنظر برنامه های روزمره نامنظم هستند و به کندی تجربه های تازه را می پذیرند و به صورت منفی و شدید پاسخ می دهند.
۳٫کودکان کم جنب و جوش: این کودکان نافعال هستند واکنش های ملایم و کند به محرک های طبیعی نشان می دهند خلق منفی دارند و با تجربه های تازه به کندی سازگار می شوند.منظور از خلق و خو یا سرشت مبنای ژنتیکی تفاوت های فردی در سبک هیجانی است.
ارزیابی های توارث پذیری نشان می دهد که وارث نقش متوسطی در سرشت و شخصیت دارد وتقریبا نیمی از تفاوت های فردی به تفاوت های موجود در ساختار ژنتیکی توارث پذیری نشان می دهد.
توماس و چس برای این که نشان دهند که محیط و خلق و خوی چگونه می توانند به پیامدهای مطلوب منجر شود مدل میزان انطباق را مطرح کرده اند.
میزان انطباق عبارت است از ایجاد محیط های فرزند پروری که سرشت هر کودک را مورد تاکید قرار دهد و به او کمک کند تا عملکرد سازگارانه تری را کسب کند.
به عبارت دیگر کودکان دارای سرشت های متفاوت نیازهای فرزندپروری متفاوتی دارند.
20. خودآگاهی
خودآگاهی بدان معناست که کودک از خود به صورت یک هستی مجزا و پایدار آگاهی پیدا می کند.
برای بررسی این مساله که نوباوگان چه زمانی به خودآگاهی می رسند پژوهشگران نوباوگان را با آیینه مواجه می کنند تا عکس العمل آن ها را بسنجد.
به طور مثال نوباوگان را به تصاویر خدوشان در ایینه و تصاویر و کودکان دیگر مواجه کردند.
وقتی که به نوباوگان سه ماهه تصویر ویدیویی خودشان نشان داده می شود و سپس تصویر کودکی دیگر به آن ها نشان داده می شود آن ها به تصویر کودکی دیگر بیشتر نگاه می کنند.
این یافته نشان می دهد که حداق نوباوگانی که به آیینه دسترسی دارند می توانند خود را از دیگران تشخیص دهند.
بنابراین خودآگاهی در چند ماه اول زندگی در حال شکل گیری است.
ابتدا خود فاعلی نمایان می شود. خودفاعلی احساسی است از خود به عنوان فاعل یا عامل که از سایر افراد و اشیا مجزا است اما می تواند روی دیگران و اشیا تاثیر بگذارد.
در سال دوم زندگی خودمفعولی نمایان می شود. خودمفعولی یعنی این که کودک به ویژگی های خود به صورت هشیارانه آگاه می شود و متوجه می شود که دیگران و اشیاء نیز می توانند روی او تاثیر بگذارند. به طور مثال وقتی که کودکان ۹ تا ۲۴ ماهه را جلوی آیینه قرار دهیم و رنگ قرمزی روی بینه آنها بکشیم کودکان کوچک تر آیینه را لمس می کنند تا رنگ را پاک کنند اما کودکان ۱۵ ماهه و بزرگتر بینی خود را می مالند بنابراین آنها از ظاهر خود آگاهی دارند.
تمام کودکان در ۲ سالگی نام خود را به کار می برند و برای نامیدن خود از ضمیر من یا مرا استفاده می کنند.
خودآگاهی به کودکان نوپا امکان مقایسه کردن خودشان با دیگران را می دهد.
کودکان بین ۱۸ تا ۳۰ ماهگی خود و دیگران را از نظر سنی (بچه، پسر،مرد) جنسی(پسر یا دختر) ویژگی های جسمانی (بزرگ، قوی) و خوب و بد بودن (من دختر خوبی ام، او پسر بدجنسی است) طبقه بندی می کنند.
کودکان نوپا در ۱۸ ماهگی اسباب بازی هایی را انتخاب می کنند که متناسب با جنسیتشان است. مثلا دخترها با عروسک و پسرها با کامیون بازی می کنند.
خودآگاهی مبنایی برای خویشتن داری نیز فراهم می کند.
خویشتن داری عبارت است از توانایی مقاومت کردن در برابر تکانه ی انجام داد رفتاری که جامعه آن را تایید نمی کند.
برای این که کودکان به صورت خویشتن دار رفتار کنند باید توانایی فکر کردن در مورد خودشان را به صورت موجودی خودمختار که می توانند اعمالشان را هدایت کندد داشته باشند.
اولین نشانه های خویشتن داری به صورت اطاعات نمایان می شود.
کودکان بین ۱۲ تا ۱۸ ماهگی نشان می دهند که از خواسته ها و انتظارهای والدین آگاهند و می توانند از دستورات ساده اطاعت کنند.
2- دو تا شش سالگی
رشد در اوایل کودکی
دو تا شش سالگی
۱- رشد فیزیکی
۲-سیرتحولی بازی
۳- حافظه
۴- رشد زبان و مکالمه
۵- استدلال ریاضی و خودپرورانی
۶- رشد هیجانی
۷- روابط با همسالان
۸- رشد اخلاقی
۹- نقش یابی جنسی
رشد فیزیکی
رشد در اوایل کودکی
دو تا شش سالگی
رشد فیزیکی
• دو تا شش سالگی سال های بازی نامیده می شوند چرا که بازی در همین زمان شکوفا می شود.
• مشخصه ی دوره ی پیش دبستانی رشد بارز هیجانی و اجتماعی است.
• رشد در این دوره از زندگی نسبت به دو سال اول زندگی کندتر است.
• دخترها همچنان اندکی کوتاه تر و سبکتر از پسرها هستند.
• تفاوت های فردی گسترده ای در اندازه ی بدن وجود دارد و این تفاوت واضح تر از دوران نوباوگی است.
• کودکان هر سال به طور متوسط ۲ و ۳۰۰ گرم وزن کسب می کنند و قد آنها ۵ تا ۸ سانتی متر افزایش می یابد.
• در آغاز این دوره معمولا مجموعه ی دندان های شیری کودکان کامل شده و در پایان این دوره ریختن این دندان ها آغاز می شود.
• رشد جسمانی ناهمزمان است.
• اندازه ی بدن و رشد اندام های درونی از منحنی رشد عمومی پیروی می کند.
• طبق این منحنی رشد در نوباوگی سریع تر اوایل و اواسط کودکی است و دوباره در نوجوانی سرعت می گیرد. البته استثناهایی نیز در این زمینه وجود دارد.
• اندام های تناسلی از تولد تا ۴ سالگی به کندی رشد می کنند در اواسط تغییر کمی می کنند و در طول نوجوانی به سرعت رشد می کنند
• در مقابل بافت های لنفاوی که شامل دسته های کوچک غدد هستند و در سراسر بدن یافت می شود. در نوباوگی و کودکی به سرعت رشد می کنند اما در نوجوانی رشد آن ها کند می شود. دستگاه لنفاوی با عفونت های بدن مبارزه کرده و به جذب مواد غذایی کمک می کند.
• کودک در ۵ سالگی معمولا کنترل کامل اسفنکتر را دارد و برای همین اگر پس از ۵ سالگی همچنان در کنترل و دفع مناسب ادرار و مدفوع ناتوان باشد نیاز به درمان دارد.
• ماریامونتسوری معتقد است که آموزش نوشتن به کودکان باید در سن ۴ سالگی و قبل از خواندن صورت بگیرد. چرا که او این دوره را دوره ی حساس فراگیری زبان می داند و نوشتن را فعالیتی ملموس و حسی در نظر می گیرد که با سبک یادگیری کودک در این دوره همخوانی بیشتری دارد.
رشد استخوان بندی:
تغییرات استخوان بندی که در نوباوگی صورت می گیرد تا اوایل کودکی ادامه می یابد.
• بین ۲ تا ۶ سالگی تقریبا ۴۵ اپی فیز جدید یا مراکز رشد که در خلال آن غضروف به استخوان تبدیل می شود در قسمت های مختلف استخوان بندی نمایان می شوند.
در اواسط کودکی اپی فیزهای دیگری پدیدار می شوند. اشعه ی x امکان ارزیابی سن استخوان بندی یا پیشروی به سوی رسش جسمانی را ایجاد می کند.
اپی فیز=سر استخوان، قسمتی از استخون که در اوایل زندگی از تنه ی استخوان به وسیله ی غضروف جدا و مشخص می شود
• در اوایل و اواسط کودکی اطلاععات مربوط به سن استخوان بندی به تشخیص اختلال های رشد کمک می کند.
• والدین و کودکان به خصوص از جنبه ی دیگر رشد استخوان بندی اگاه هستند.
• کودکان در پایان سال های پیش دبستانی دندان های نوزادی یا شیری خود را از دست می دهند
• سنی که آنها این دندان ها را از دست می دهند عوامل محیطی مخصوصا سوء تغذیه ی طولانی، پیدایی دندان های دائمی را به تاخیر می اندازد.
رشد مغز:
• مغز بین ۲ تا ۶ سالگی از ۷۰ درصد به ۹۰ درصد خود در بزرگشالی افزایش می یابد.
• سر کودکان در ۲ سالگی یک چهارم و در ۵٫۵ سالگی یک ششم بدنشان است.
• در این دوره میلین دار شدن رشته های عصبی و کاهش سیناپسی ادامه می یابد.
• کودکان پیش دبستانی در انواع مهارت ها مثل هماهنگی جسمانی، ادراک، توجه، حافظه، زبان، تفکر منطقی و تخیل پیشرفت می کنند.
• نیمکره ی چپ در اغلب کودکان بین ۳ تا ۶ سالگی جهش رشد چشمگیری دارد و بعد وضعیت ثابتی به خود می گیرد.
• در مقابل فعالیت نیمکره ی راست در اوایل و اواسط کودکی به کندی افزایش می یابد و بین ۸ تا ۱۰ سالگی جهش کمی دارد.
• مهارت های زبان که معمولا در نیمکره ی چپ جای دارند در اوایل کودکی با سرعت چشمگیری رشد می کنند و مهارت های فضایی که در نیمکره ی راست جای دارند، مثل یافتن مسیر از محلی به محل دیگر کشیدن تصاویر و تشخیص دادن شکل های هندسی به تدریج در دوران کودکی و نوجوانی گسترش می یابد.
• دست برتری به معنای توانایی بیشتر یک طرف مغز ( نیمکره ی مغزی مسلط فرد) در انجام دادن اعمال ماهرانه می باشد.
• در افراد راست دست که ۹۰ درصد جمعیت را تشکیل می دهند کنترل دست و زبان در نیمکره ی چپ جای دارد.
• در افراد چپ دست که ۱۰ درصد جمعیت را تشکیل می دهند کنترل زنان به جای اینکه در یک نیمکره قرار داشته باشد در هر دو نیمکره قرار دارد. این امر نشان می دهد که مغز افراد چپ دست به اندازه ی مغز افراد راست دست جانبی نشده است.
• خیلی از افراد چپ دست دوسو توان هستند. یعنی با این که دست چپ خود را برای انجام کارها ترجیح می دهند اما گاهی از دست راست نیز ماهرانه استفاده می کنند.
• پژوهشگران در مورد این که جانبی شدن وظایف مغز ارثی است یا خیر اختلاف نظر دارند چرا که شواهد نشان می دهد که دوقلوها خواه یک تخمکی باشند یا دو تخمکی به احتمال بیشتری از خواهر برادر های معمولی از نظر دست برتری تفاوت دارند.
• دست برتری دوقلو به وضعیت بدن او در دوره ی پیش از تولد مربوط می شود چرا که دوقلوها معمولا در جهت مخالف هم قرار دارند.
• معمولا گفته می شود که چپ دستی یا دست برتری مخلوط در بین افراد شدیدا عقب ماندگی ذهنی و بیماران روانی رایجتر از کل جمعیت است اما باید به خاطر داشته باشیم که اگر چه این دو متغیر هم بسته هستند. اما لزوما یکی علت دیگری نیست جانبی شدن غیر عادی احتمالا مسئول مشکل این افراد نیست بلکه ممکن است نیمکره ی چپ این افراد صدمه دیده باشد و باعث معلولیت آن ها شده باشد و ضمنا دست برتری آنها را تغییر داده است. در حمایت از چنین دیدگاهی می توان گفت که چپ دستی با مشکلات پیش از تولد و تولد ارتباط دارد که می توانند منجر به صدمه ی مغزی، زایمان طولانی، زودرسی، مغایرت RH و تولد با پا شود.
• در مورد دست برتری مخلوط نیز افراد مبتلا به معلولیت ذهنی شدید کمتر توانسته اند از تجربیات اولیه ای که جانبی شدن مهارت های حرکتی زبان و سایر مهارت ها را پرورش می دهند بهره مند شوند.
• البته تعداد کمی از افراد چپ دست دچار مشکلات رشدی می شوند. اکثر این افراد طبیعی هستند. در واقع جانبی شدن غیر عادی می تواند امتیازاتی نیز داشته باشد. البته هنوز نمی دانیم که چرا کودکان چپ دست و دست برتر مخلوط بیشتر از همتایان راست دستشان در نوجوانی استعدادهای کلامی و ریاضی پرورش می دهند.
• در عقب و پایه ی مغز مخچه قرار دارد که وظیفه ی تعادل و کنترل حرکت بدن را بر عهده دارد. رشته هایی که مخچه را به قشر مخ متصل می کنند بعد از تولد میلین دار می شوند. اما این فرایند تا ۴ سالگی کامل نمی شود.
• این تغییر منجر به پیشرفت های حرکتی زیادی در کودکان پیش دبستانی می شود، به طوری که آنها قادر به انجام دادن بازی هایی مثل لی لی کردن و پرتاب کردن توپ می شوند.
• ساخت شبکه ای یکی از ساختارهای مغز است که وظیفه ی گوش به زنگ بودن و هشیار بودن را بر عهده دارد.
• ساخت شبکه ای در اوایل کودکی تا نوجوانی میلین دار می شود.
• جسم پینه ای دسته ی بزرگی از رشته های عصبی است که دو نیمکره ی مغز را به هم متصل می کند به طوری که اطلاعات از هر نیمکره به نیمکره ی دیگر انتقال پیدا می کند. تا پایان سال اول زندگی جسم پینه ای میلین دار نمی شود. در ۴-۵ سالگی رشد آن بسیار پیشرفت کرده و به کارایی تفکر کمک می کند.
وراثت و هورمون ها:
• تاثیر وراثت بر رشد جسمانی در اوایل کودکی کاملا مشهود است.
• اندازه ی بدن و سرعت رشد کودک با ویژگی های والدینشان ارتباط دارد.
• ژن ها با کنترل هورمون های بدن روی رشد تاثیر می گذارند.
• دو هورمونی که توسط غده ی هیپوفیز(غده ی رهبر) که در پایه ی مغز قرار دارد ترشح می شوند و بر رشد فرد بسیار تاثیر می گذارند عبارتند از:
1. هورمون رشد(GH)2.
2. هورمون محرک غده ی تیروئید (TSH)
• هورمون رشد برای رشد جسمانی لازم و ضروری است بنابراین قد افرادی که فاقد این هورمون هستند فقط به ۱۳۰ سانتی متر می رسد اگر در سنین کودکی هورمون رشد ترزیق شود رشد عادی خواهند ماند.
• هورمون محرک غده ی تیروئید غده ی تیروئید را که در گردن قرار دارد تحریک می کند تا تیروکسین ترشح کند.
• تیروکسین برای رشد طبیعی سلول های عصبی فرد و برای اینکه هورمون رشد تاثیر کاملی روی رشد بدن داشته باشد ضروری است.
• کمبود تیروکسین هنگام تولد منجر به عقب ماندگی ذهنی می گردد.
• در صورتی که کودکان محرومیت عاطفی شدیدی داشته باشند و زندگی خانوادگی استرس زایی داشته باشند در تولید هورمون رشد اختلال ایجاد می شود و منجر به کوتولگی محرومیت می گردد.
• کوتولگی محرومیت یک اختلال رشدی است و بین ۲ تا ۱۵ سالگی نمایان می گردد
• ویژگی های معلول این اختلال عبارتند از قد و قامت بسیار کوتاه، سن استخوان بندی نارسیده ( استخوان بندی کودک نسبت به سن او کامل نشده است) و کاهش ترشح هورمون رشد.
• درمان این اختلال شامل دور کردن این کودکان از محیط هایی است که از نظر عاطفی نامناسب هستند.
• اگر درمان به موقع انجام شود در سطح هورمون رشد آنها به اندازه ی طبیعی بر می گردد
• اما اگر درمان به تعویق بیافتاد کتولگی دائمی است.
تغذیه:
• در اوایل کودکی اشتهای کودکان کاهش می یابد و آنها نسبت به غذاها ایرادگیر می شوند.
• این کاهش اشتها به علت کند شدن رشد در این دوره ی نسبی است.
• یکی از راه های ترغیب کودکان به خوردن انواع غذاها این است که انها را باوعده های جدید به صورت مکرر مواجه کنیم بدون آین که برای خوردن انها به کودکان فشار بیاوریم.
• جو عاطفی هنگام صرف غذا نیز تاثیر قدرتمندی بر عادات غذا خوردن کودکان می گذارد.
• بنابراین باید از تبدیل کردن وعده های غذایی به زمان هاییی ناخوشایند و استرس زا پرهیز کرد.
رشد حرکتی:
• همان اصولی که بر رشد حرکتی دو سال اول زندگی حاکم هستند در سال های پیش دبستانی هم به تاثیر گذاری خود ادامه می دهند.
• کودکان مهارت های فراگرفته ی قبلی را در سیستم عمل پویایی پیچیده تری ادغام می کنند.
• وقتی که سنگینی بالا بدن کودکان کمتر می شود مرکز ثقل آنها به سمت پایین رفته و در جهت تنه جابه جا می شود.
• در نتیجه تعادل بدن به مقدار زیادی افزایش می یابد و زمینه را برای مهارت های حرکتی جدید آماده می سازد.
• زمانی که کودکان می توانند تعادل خود را روی پاهایشان حفظ کنند دسته ها و تنه ی آن ها آزاد شده و مهارت های تازه ای را تجربه می کنند.
• کودکان ۵ و ۶ ساله به طور همزمان دوچرخه را هدایت می کنند، لی لی می کنند و در هنگام بازی ها کل بدن خود را با نرمی و انعطاف پذیری تکان می دهند.
• مهارت های حرکتی ظریف نیز مثل مهارت های حرکتی درشت در سال های پیش دبستانی به سرعت رشد می کنند.
• کنترل دست ها و انگشتان در این دوره بسیار بهبود می یابند در نتیجه کودکان قادر به انجام اعمالی مثل به نخ کشیدن دانه های تسبیح خانه سازی و غیره می گردند.
• کودکان در حدود ۶ سالگی قادر به بستن بند کفش خود هستند.
• رویداد مهم در نقاشی کودکان زمانی دیده می شود که آن ها برای نشان دادن مرزهای اشیاء از خطوط استفاده می کنند.
• در حدود ۲ سالگی کودکان در می یابند که تصاویر می توانند اشیاء غیر واقعی را نشان دهند.
• در ۳ سالگی خط خطی کردن کودکان به تصاویر تبدیل می شوند.
• کودکان در ۴ سالگی می توانند قلم را شبیه بزرگسالان در دست بگیرند و یک تکه کاغذ را به صورت اریب تا کنند.
• استفاده از خطوط در ۳-۴ سالگی به آن ها امکان می دهد که اولین تصویر انسان را بکشند
• کودکان بر خلاف بزرگسالان توقع ندارند که نقاشی واقع گرایانه باشد اما وقتی که بزرگ تر می شوند و کنترل حرکتی ظریفشان بهبود می یابد یاد می گیرند که بیشتر واقع گرا باشند.
• کودکان در پایان سال های پیش دبستانی می توانند عمق را در نقاشی های خود نشان دهند.
• در زمینه ی مهارت های حرکتی تفاوت های فردی زیادی وجود دارد و ساختار بدن بر توانایی های حرکتی درشت تاثیر می گذارند. به طور مثال کودکانی که قدبلند و عضلانی هستند نسبت به کودکان کوتاه قد و چاق؛ زودتر و سریعتر حرکت می کنند و مهارت های حرکتی را فرا می گیرند.
• تفاوت های جنسی نیز بر مهارت های حرکتی کودکان تاثیر می گذارند.
• پسرها معمولا در مهارت های که نیاز به قدرت و نیرو دارد از دخترها جلوتر هستند مثلا سریعتر می دوند یا توپ را دورتر پرتاب می کنند. دخترها نیز در مهارت های حرکتی ظریف مثل لی لی کردن و طناب بازی برتری دارند.
• شواهدی مبنی بر اینکه آموزش رسمی می تواند رشد حرکتی را سرعت ببخشد وجود ندارد.
• البته در زمینه پرتاب کردن آموزش مستقیم تا اندازه ای موثر است.
• اما به هر حال جو اجتماعی که بزرگسالان ایجاد می کنند می تواند بر پیشرفت حرکتی کودکان پیش دبستانی تاثیر بگذارد.
• مثلا دخالت والدین در فعالیت های حرکتی کودکان باید بر تفریح متمرکز باشد نه بر یادگیری فن درست.
سیر تحولی بازی
رشد در اوایل کودکی
دو تا شش سالگی
سیر تحولی بازی
سیر تحولی بازی در کل به ترتیب زیر است:
1. در یک سالگی بازی بدون دل مشغولی رایج است. این بازی اصولا حسی – حرکتی است. کودکان از طریق این بازی ها به کشف وسایل جدید نائل می شوند.
2. تنها بازی کردن:
در ماه های پایانی ساال اول و اوایل سال دوم زندگی کودکان معمولا با خودشان به تنهایی بازی می کنند.
3. ناظر بازی بودن:
کودکان در اواخر یک تا دوسالگی پس از تنها بازی کردن به تماشای دیگران پرداخته و از کودکان دیگر تقلید می کنند اما مشارکتی در بازهای آنها مشارکت نمی کنند.
4. بازی موازی:
کودکان در ۲-۳ سالگی به بازی موازی می پردازند به گونه ای که کودک در نزدیکی و مجاورت کودکان دیگر بازی می کند. اما با آنها مشارکتی نمی کند و تنها برای خودش بازی می کند.
5. بازی وانمودی(نمایشی)
کودکان در سال های اول دوره ی پیش دبستانی شروع به بازی وانمودی (نمایشی یا فرضی) می کنند. در این بازی ها کودکان به ایفای نقش های فرضی مختلفی و استفاده از قوهی تجسم می پردازند. این بازی هادر سال های کودکی ادامه می یابند.
6. بازی مشارکتی:
کودکان از ۳-۴ سالگی به بعد شروع به بازی همراه با دیگران می کنند. اما تعاملات خود را با آنها ادامه نمی دهند.
7. بازی توام با همکاری:
کودکان از ۵-۶ سالگی به بعد(اواخر کودکی اولیه و اوایل کودکی میانه) به بازی توام با همکاری روی می آورند به گونه ای که به تعاملات خود با هم بازی هایشان ادامه می دهند و نقش های مختلف را به صورت پخته تر و راحت تری بازی می کنند.
بازی وانمود کردن:
• در نتیجه ی ایجاد توانایی بازنمایی ذهنی ( ایجاد تصاویر ذهنی) کودکان در سنین پیش دبستانی قادر به انجام بازی وانمود کردن می شوند. زبان و بازی وانمود کردن در اوایل کودکی رشد چشمگیری دارد.
• پیاژه معتقد بود که کودکان از طریق بازی وانمود کردن طرحواره هایی را که فرا گرفته اند تمرین و تقویت می کنند. طرحواره ها روش های معنی دادن به هر تجربه می باشند که در ذهن فرد شکل گرفته اند. مثلا طرحواره ی لباس پوشیدن در ذهن کودک وجود دارد و به او کمک می کند که چطور لباس خود را بپوشد.
• سه تغییر مهم در بازی وانمود کردن کودکان پیش دبستانی رشد مهارت های نمادی آن ها را نشان می دهد:
1. به مرور زمان بازی ها از شرایط واقعی زندگی جدا می شوند: در وانمود کردن اولیه کودکان فقط از اشیای واقعی استفاده می کنند. مثلا از تلفن اسباب بازی برای صحبت کردن و از فنجان برای نوشیدن استفاده می کنند.
در حدود ۲ سالگی کمتر از اسباب بازی های واقعی استفاده می کنند مثلا از یک تکه چوب به جای گوشی تلفن استفاده می کنند. در طول سال سوم حتی اشیایی که هیچ شباهتی به شیء واقعی ندارند هم در بازی ها استفاده می شوند. مثلا از گوشه ی اتاق به عنوان برج مراقبت استفاده می شود.
2. با افزایش سن اعمال وانمودی از خود کودک جدا می شود:
در ابتدا وانمود کردن فقط به سمت خود کودک است. مثلا کودک خودش را به خواب می زند.
با افزایش سن کودک می تواند اعمال وانمودی را در مورد سایر اشیاء و سایر افراد هم به کار ببرد. مثلا عروسکش را می خواباند یا به او غذا می دهد.
در اوایل سال سوم کودک اشیا را به عنوان عواملی فعال در نظر می گیرد. مثلا عروسک خودش غذا می خورد.
چنین پیشرفت هایی در طول سال های پیش دبستانی باعث می شود که کودک در طول بازی ها کمتر خود محور باشد.
3. وانمودکردن به تدریج شامل ترکیبات طرحواره ای پیچیده تری می شود:
مثلا کودک ابتدا فقط وانمود می کند که در حال نوشیدن یک فنجان چای می باشد. اما نمی تواند ریختن و نوشیدن را با هم ترکیب کند.
بعدها کودکان طرحواره ها را با هم ترکیب می کنند و بازی های اجتماعی – نمایشی تولید می کنند. به عبارت دیگر بازی وانمود کردن با دیگران در ۲٫۵ سالگی جریان پیدا می کند و به سرعت رشد می کند.
مزایای وانمود کردن:
• پیاژه بازی وانمود کردن را به عنوان تمرین صرف طرحواره های بازی نمودی در نظر می گرفت.
• اما امروزه این دیدگاه در مورد وانمود کردن محدود پنداشته می شود.
• پژوهش ها نشان می دهد که بازی وانمود کردن نه تنها مهارت های شناختی و اجتماعی کودکان را منعکس می سازد بلکه به این مهارتها کمک می کند.
• کودکان پیش دبستانی که وقت بیشتری را صرف بازی اجتماعی-نمایشی می کنند از نظر رشد عقلانی پیشرفته تر هستند و معلمان آن ها را از لحاظ اجتماعی شایسته تر ارزیابی می کنند.
• بررسی های متعدد نشان می دهند که وانمود کردن، انواع توانایی های ذهنی، از جمله حافظه، استدلال منطقی، زبان و سواد آموزش، تخیل، خلاقیت و توانایی منعکس کردن تفکر و فهمیدن دیدگاه دیگران را تقویت می کند.
پردازش اطلاعات:
• پردازش اطلاعات روی راهبردهای ذهنی تمرکز می کند که کودکان برای تبدیل محرک های وارده بر سیستم های ذهنیشان به کار می برند.
• در اوایل کودکی پیشرفت های موجود در زمینه ی بازنمایی ذهنی و توانایی کودکان در هدایت کردن رفتارشان به روش های کارآمدتر توجه کردن، دستکاری اطلاعات و حل کردن مسائل منجر می شود.
• کودکان پیش دبستانی از دنیای ذهنی خود آگاه می شوند و فراگیری دانش تحصیلی را که برای موفقیت در مدرسه ضروری است آغاز می کند.
توجه:
• کودکان پیش دبستانی که در مقایسه با کودکان دبستانی زمان کوتاه را صرف انجام تکالیف می کنند نمی توانند روی جزئیات تمرکز کنند و حواس آنها به راحتی پرت می شود اما توجه پایدار به تدریج بهبود می یابد به طوری که وقتی کودکان وارد مدرسه می شوند به مقدار زیادی به این توانایی متکی هستند.
• در پایان اوایل کودکی توجه دقیقتر می شود.
• کودکان پیش دبستانی بزرگ تر وقتی به دنبال چیزی می گردند منظم تر و کاملتر از کودکان ۳ ساله به جستجو می پردازند.
• اما باز هم توجه برنامه ریزی شده هنوز باید راه درازی را طی کند.
• وقتی از کودکان پیش دبستانی خواسته می شود که در مورد تصاویر پر از جزئیات قضاوت کنند نمی توانند آن را به طور کامل وارسی کنند و در تکالیف دشواری که مراحل متعددی دارند
به ندرت می توانند تصمیم بگیرند اول کدام مرحله و بعد کدام را به طور منظم انجام دهند.
بدیهی است که برنامه ریزی شدیدا به سیستم پردازش اطلاعات نیاز دارد.
حافظه
رشد در اوایل کودکی
دو تا شش سالگی
حافظه
• حافظه ی بازسناسی کودکان پیش دبستانی بسیار خوب است.
• بازشناسی عبارت است از توانایی تشخیص محرکی که قبلا به فرد نشان داده شده است.
• مثلا اگر به کودکان پیش دبستانی یک مجموعه از تصاویر را نشان دهیم بعد آن ها را با تصاویر دیگری مخلوط کنیم و از آن ها بخواهیم که تصاویر آشنا را بازشناسی کنند خواهیم دید که به راحتی این کار را انجام می دهند.
• کودکان ۴-۵ ساله در این زمینه تقریبا عالی عمل می کنند.
• یادآوری که عبارت است از به یاد آوردن چیزی که حضور ندارد در کودکان پیش دبستانی از بازشناسی آنها ضعیفتر است. مثلا اگر اقلامی را خارج از دید کودکان قرار دهیم و از آن ها بخواهیم که آنهایی را که دیده اند نام ببرند خواهیم دید که کودکان ۲ ساله فقط ۱ یا ۲ قلم و کودکان ۴ ساله ۳ یا ۴ قلم را می توانند به یاد آورند. علت این که یادآوری برای کودکان پیش دبستانی سخت تر از بازشناسی است این است که آنها از راهبردهای حافظه که امکان یادآوری را بیشتر می کنند استفاده نمی کنند. مثلا ما وقتی می خواهیم اطلاعاتی را در ذهنمان نگه داریم از مرور ذهنی یعنی تکرار کردن اطلاعات و یا طبقه بندی اطلاعات در ذهنمان استفاده می کنیم. اما کودکان پیش دبستانی نیازی نمی بینند که اطلاعات را به خاطر خود اطلاعات به خاطر بسپارند.
• یکی از انواع حافظه ی مربط به تجربیات روزمره حافظه ی زندگی نامه ی شخصی است که مربوط به رویدادهای پیشین زندگی هر فرد می باشد.
• نوع دیگر حافظه ی روز مره یادآوی رویدادهای تکراری و آشنا است. کودکان پیش دبستانی مثل بزرگسالان رویدادها را به صورت سناریو شرح می دهند. سناریوهای کودکان پیش دبستانی ابتدا محدود و فقط شامل اعمال مهم می شود.
• مثلا وقتی از یک کودک ۳ ساله بپرسیم که در رستوران چه کار می کنیم در پاسخ می گوید: غذا می خوریم و پول آن را می دهیم.
• اما با افزایش سن سناریوها مفصل تر می شوند مثلا کودک ۵ ساله در پاسخ به سوال ما می گوید: وارد می شویم، می توانیم پشت میز بنشینیم بعد گارسون می گوید چه غذایی می خواهید، غذا را می خوریم، اگر بخواهیم دسر هم می خوریم. پول آن را پرداخت می کنیم و بعد به خانه می رویم.
آگاهی کودکان از ذهن:
• ساختن نظریه ی ذهن که عبارت است از عقایدی که فرد در مورد فعالیت های ذهنی دارد، زمانی امکان پذیر می شود که کودکان به رشد شناختی و زبان دست یافته باشند. بدین ترتیب امکان فکر کردن درباره ی تفکر برای آن ها پدیدار می شود.
• این آگاهی فراشناخت نامیده می شود که به معنی فکر کردن درباره ی فکر است. در واقع فراشناخت آگاهی ما از دانسته هایمان است. برای مثال ما می توانیم فرق بین اعتماد داشتن، دانستن، به یاد آوردن و حدس زدن را درک کنیم. حال می خواهیم بدانیم که آگاهی کودکان پیش دبستانی از دنیای ذهنی شان چقدر است.
• کودکان از ۲٫۵ سالگی از واژگانی مثل فکر کردن، به یاد بیاور و وانمود کن، برای اشاره به حالات درونی استفاده می کنند.
• فکر کودکان ۲-۳ ساله در مورد زندگی ذهنی به صورتی ابتدایی است به طوری که آنها فکر می کنند که دیگران همیشه مطابق با امیالشان رفتار می کنند و نمی فهمند که عقاید افراد روی امیالشان تاثیر می گذارد.
• اما بین ۳ تا ۴ سالگی، کودکان متوجه می شوند که هم عقاید و هم امیال رفتار را تعیین می کنند. مثلا در بازی هایشان متوجه می شوند که با دادن اطلاعات غلط در مورد شیء پنهان شده می توانند دیگران را گول بزنند.
• در ۴ سالگی کودکان به وجود عقاید غلط پی می برند. یعنی متوجه می شوند که عقاید افراد ممکن است غلط باشد.
• درک کودکان از عقاید غلط در سال های پیش دبستانی تقویت و بین ۴ تا ۶ سالگی محکم می شود.
• تجربه ی اجتماعی کودکان و وجود خواهر و برادر بزرگ تر آگاهی آن ها را از ذهن تقویت می کند.
• همچنین تعامل با همسالان در رشد آگاهی کودکان از ذهن موثر است مثلا کودکان ۳-۴ ساله ای که با دوستانشان به گفتگو درباره ی حالات ذهنی می پردازند و به بازی وانمود کردن مشغول می شوند از نظر آگاهی از عقاید غلط و سایر جنبه های ذهن پیشرفته ترند.
زبان و مکالمه
رشد در اوایل کودکی
دو تا شش سالگی
رشد زبان و مکالمه
• کودکانی بین ۲ تا ۶ سالگی پیشرفت حیرت انگیز و سرنوشت سازی در زبان می کنند.
• مثلا کودکی که در ۲ سالگی ۲۰۰ کلمه دارد در ۶ سالگی ۱۰۰۰۰ کلمه را فرا می گیرد. یعنی تقریبا هر روز ۵ کلمه ی جدید می آموزد.
• پژوهشگران دریافته اند که کودکان با یک مواجهه کوتاه با یک کلمه ی جدید می توانند به مفهوم زیر ساختی آن پی ببرند فرایندی که بازنمایی سریع نامیده می شود.
• کودکان پیش دبستانی ربخی کلمه ها را راحت تر و دقیق تر از کلمه های دیگر بازنمایی سریع می کند.
• برای مثال آنها اسامی اشیا را خیلی سریع یاد می گیرند زیرا به اشیای معمولی اشاره دارند که در مورد آنها زیاد می دانند و گفتار والدین غالبا بر اسامی اشیاء تاکید دارد.
• بدین ترتیب طولی نمی کشد که کلمه های کنشی (برو، بدو، شکست) و توصیف کننده هایی که به ویژگی های قابل توجه اشیاء و افراد اشاره دارد (قرمز، گرد، غمگین) از لحاظ فراوانی افزایش می یابند.
• برای مثال کودکان ۲ ساله تفاوت کلی بین بزرگ و کوچک را می فهمند اما تفاوت های ظریف تر بین بلند و کوتاه، بالا و پایین و کوتاه مدت و بلند مدت را تا ۳ الی ۵ سالگی درک نمی کنند. همچنین کودکان الان و بعداً زودتر از امروز-دیروز-فردا می آموزند.• کودکان پیش دبستانی معنی کلمه های جدید را از طریق مقایسه ی آنها با کلمه هایی که از قبل می دانند درک می کنند.
• الن مارکمن معتقد است که کودکان در مراحل مقدماتی رشد واژگان اصل این –یا آن را اختیار می کنند.
• آن ها فرض می کنند که کلمه ها به طبقات کاملا مجزایی اشاره دارند که همپوش نیستند.
• هماهنگ با این دیدگاه وقتی که به کودکان ۲ ساله اسامی دو شیء جدید کاملا متفاوت گفته می شود (سنجاق و شیپور)
• آن ها این اسم را به کل شیء نسبت می دهند نه بخشی از آن.
• اما گاهی می بینند که بزرگسالان یک شیء واحد را بیش از یک اسم می نامند.
• کودکان پیش دبستانی در چنین شرایطی برای اینکه بفمهند آیا کلمه ی جدید به طبقه ی بالاتر یا پایین تر اشاره دارد یا به ویژگی های به خصوص( مثل بخشی از شی شکل یا رنگ آن) در رفتار بزرگسالان نشانه هایی را جستجو می کنند.
• وقتی که چنین نشانه هایی وجود نداشته باشد کودکان ۲ ساله در راهبردهای کلمه آموزی خود انعطاف پذیری زیادی نشان می دهند.
• آنها اصل این یا آن را کنار می گذارند و با کلمه ی جدید به صورت اسم دیگری برای آن شیء برخورد می کنند.
• فاصله ی ۲۴ تا ۳۶ ماهگی مرحله ی تشکیل دستور زبان نامیده می شود.
• در این مقطع سنی کودکان مفاهیم اندازه، صفات و اعمالرا درک می کنند.
• کودکان در ۳ سالگی ذخیره واژگانی در حد ۸۹۵ کلمه دارند و ۵۰ تا ۸۰ درصد تکلم آن ها قابل فهم است.• دستور زبان به نحوه ای که کلمه ها را در عبارت ها و جمله ها ترکیب می کنیم اشاره دارد.
• کودکان بین ۳۶ تا ۵۴ ماهگی، حروف اضافه، علت و معلول و قیاس را می فهمند.
• به عبارت دیگر در این دوره ی سنی در مرحله ی رشد دستور زبان قرار دارند.
• کودکان پیش دبستانی از قواعد ترتیب کلمه استفاده می کنند مثلا برای جمع بستن از «ها» استفاده می کنند.(گربه ها) و حروف اضافه به کار می برند، از فعل بودن زمان های گوناگون تشکیل می دهند(هست، هستند، بودند و …)
• کودکان در ۳٫۵ سالگی تعداد زیادی از این قواعد را فرا می گیرند و گاهی آن را به کلمه هایی که استثنا هستند بی اندازه گسترش می دهند که به این خطای تنظیم مفرط گفته می شود.• کودکان بین ۳ تا ۶ سالگی بر قواعد دستوری پیچیده تری تسلط می یابند هر چند که در این راستا مرتکب خطاهایی نیز می شوند.
• زمانی که سال ها پیش دبستانی به آخر می رسد، کودکان اغلب ساختارهای دستوری زبانشان را به طور کامل به کار می برند.
مکالمه:
• کودکان علاوه بر فراگیری واژگان دستور زبان باید یاد بگیرند به صورت کارآمد و مناسب با دیگران ارتباط برقرار کنند.
• این جنبه ی کاربردی زبان کاربردشناسی نام دارد.
• کودکان در ۴ سالگی درباره ی روش های جامعه پسند تنظیم کردن گفتارشان برای مناسب داشتن با سن، جنسیت و مرتبه ی اجتماعی شنوندگان اطلاعات زیادی دارند.
• برای مثال کودکان ۴ تا ۷ ساله هنگام نمایش دادن نقش های مختلف با عروسک های خیمه شب بازی در صورتی که نقش های عالی مرتبه یا مردانه را داشته باشند(مثل دکتر، معلم و پدر) بیشتر دستور می دهند.
• در مقابل وقتی نشانه های پایین مرتبه یا زنانه را داشته باشند (مثل بیمار، دانش آموزان و مادر) مودبانه تر حرف می زنند و به طور غیر مستقیم در خواست می کنند.• مکالمات کودکان پیش دبستانی در موقعیت های دشواری که نمی توانند واکنش های شنونده ی خود را ببینند (پشت تلفن)
• یا زمانی که وسایل کمکی مثل ژست ها و اشیایی که درباره ی آن ها صحبت می کنند در دسترس نیستند پختگی لازم را ندارد.• با این حال وقتی از کودکان ۳ تا ۶ ساله خواسته میشود که به یک شنونده توضیح دهد که یک معمای ساده چگونه حل می شود دستورات تلفنی او نسبت به مکالمه ی رودر رو بیشتر است. بدین معنی که او می داند مکالمه ی تلفنی به توضیح بیشتری نیاز دارد.
• کودکان از ۵۵ ماهگی به بعد در مرحله ی مکالمه ی حقیقی قرار می گیرند و مفاهیم شماره، سرعت، زمان، مکان، چپ و راست را می فهمند.
• کلمات انتزاعی را درک می کنند و می توانند اقلام را بر حسب معنای آن ها طبقه بندی کنند.
• در این مرحله تکلم ان ها ۱۰۰ درصد قابل فهم است.• چگونه بزرگسالان می توانند به رشد زبان کودکان پیش دبستانی کمک کنند؟
• گفت و شنود با بزرگسالان چه در خانه و چه در کودکستان با ارزیابی پیشرفت زبان ارتباط نزدیکی دارد.• بزرگسالان می توانند هنگامی که کودکان کلماتر ار نادرست ادا می کنند یا آن ها را مبهم ادا می کنند پسخوراند روشن و مفید به آن ها بدهند. برای مثال اگر کودک بگوید: «من کفش های بزرگ تازه ام را پوشیده ام» پدر یا مادر به او می گویند: « بله، تو یک جفت کفش قرمز تازه ات را پوشیدی».
• به این ترتیب آن ها اظهار کودک را به شکل مطلوبی گسترش داده و آن را دگرگون ساخته اند.
• با این حال چند پژوهشگر در مورد اهمیت گسترش و دگرگونی برای تسلط کودکان بر دستور زبان تردید دارند و معتقدند که صرفا قرار گرفتن کودکان در محیطی که سرشار از موارد درست دستوری است می تواند به رشد زبان آنها کمک کند.• این یافته ها یادآور نظریه ی ویگوتسکی هستند:
• والدین و معلمان کارآمد، در زبان و سایر جنبه های رشد عقلانی به گونه ای با کودکان تعامل می کنند تا به آرامی آن ها را ترغیب کنند گام بعدی را به جلو براند. چون کودکان می خواهند با سایرین ارتباط اجتماعی داشته باشند، برای تسلط یافتن بر زبان تلاش می کنند.
خودپرورانی
رشد در اوایل کودکی
دو تا شش سالگی
استدلال ریاضی و خودپرورانی کودکان پیش دبستانی
• در سال دوم زندگی کودکان خودپرورانی و درک تربیتی را آغاز می کنند. یعنی از روابطی که بین کمیت ها قرار دارند آگاه می شوند. مثلا سه بیشتر از دو و دو بیشتر از یک است.
به تدریج ان ها از کلماتی مثل زیاد، کم، بزرگ و کوچک برای نشان دادن مقدارهای مختلف استفاده می کنند.
• بین ۲ تا ۳ سالگی آن ها شمردن را شروع می کنند و کم کم در این زمینه قدرتمند می شوند.
• در اواخر سال های پیش دبستانی کودکان نیازی ندارند شمارش یک مجموعه را با عدد ۱ آغاز کنند.
• در عوض آن ها با آگاهی از این که در یک دسته شش قلم وجود دارد و دو دسته ی دیگر چند قلم بیشتر برای این که کل تعداد را مشخص کنند از عدد ۶ شروع می کنند و شمارش را ادامه می یابند.
• سرانجام آن ها این راهبرد را ادامه می دهند و برای این که مشخص کنند بعد از حذف چند قلم، چه تعداد باقی می ماند شمارش معکوس می کنند.
• پس از این که کودکان در این روش ها تسلط یافتند دستکاری اعداد بدون حضور اشیای قابل شمارش را آغاز می کنند.
• در این مرحله شمردن به کمک انگشتان برای انجام جمع و تفریق ساده آغاز می شوند.
• پژوهش میان فرهنگی نشان می دهد که این دانش حسابی مقدماتی به صورت همگانی در سراسر جهان دیده می شود.
• کودکان بین ۴ تا ۵ سالگی به اصل کاردینال پی می برند یعنی متوجه می شوند که آخرین عدد در یک مجموعه بیانگر تعداد کل آن مجموعه است.
• در اوایل کودکی توانایی های جدید بازنمایی ذهنی به کودکان امکان می دهد تا درباره ی خودشان فکر کنند.
• زبان آن ها را قادر می سازد تا درباره ی خود فاعلی(تجربه ی ذهنی خودشان از بودن) صحبت کنند.
• دانستیم که کودکان پیش دبستان برای صحبت کردن درباره ی دنیای ذهنی خودشان به سرعت واژگان را فرا می گیرند و آگاهی خودشان را از حالت های ذهنی، اصلاح می کنند.
• بعد از اینکه خود فاعلی کاملا تثبیت شد کودکان بیشتر برخورد مفعولی( آگاهی و ارزیابی ویژگی های خود) تمرکز کنند.
• خودپنداره مجموعه ی صفات، توانایی ها، نگرش ها و ارزش هایی را در بر می گیرد که فرد در مورد توصیف خودش باور دارد.
• خودپنداری کودکان پیش دبستانی بسیار عینی است.
• یعنی آن ها برای توصیف خودشان از ویژگی های قابل مشاهده مثل اسم، ظاهر جسمانی، دارایی ها و رفتارهای روزمره استفاده می کنند.
• مثلا اگر از یک کودک ۳ تا ۵ ساله بپرسید که کیست احتمالا چنین جوابی می دهد: «من سام هستم. ببین پیراهن من قرمز است. ۴ سال دارم. من نمی توانم دندان هایم را مسواک بزنم».
• کودکان پیش دبستانی در ۳٫۵ سالگی خود را بر حسب هیجان و نگرش های معمول توصیف می کنند.
• مثلا می گویند: «وقتی با دوستانم بازی می کنم خوشحالم» این بدان معنی است که آنها ازویژگی های روانی منحصر به فرد خودشان تا اندازه ای آگاهند.
• وقتی صفاتی مثل«خجالتی» یا «زشت» به کودکان ۴ ساله آموخته می شود آن ها این صفات را به طور مناسب در مورد انگیزه ها و احساس ها به کار می برند. مثلا آنها می دانند که یک آدم خجالتی دوست ندارد با افراد غریبه باشد.
• اما کودکان پیش دبستانی برای توصیف خودشان مستقیما به صفات اشاره نمی کنند.
• این توانایی بعد از رسش شناختی بیشتر در اواسط کودکی پدیدار می شود.
• برداشت کودکان پیش دبستانی از خودشان به اعمال و اموال آنها وابسته است.
• هر چه توصیف کودک از خودش قویتر باشد احساس مالکیت او بر اشیاء بیشتر است و آن ها را مال خود می داند.
• تلاش های کودکان برای تملک اشیاء نشان دهنده ی خودخواهی آن ها نیست بلکه نشانه ی پرورش خودمداری است که در جهت روشن کردن مرزها بین خود و دیگران صورت می گیرد.
• درک عمیق تر کودکان از خود به آن ها امکان می دهد تا برای اولین بار در بازی ها با دیگران همکاری کنند، مسائل ساده را حل کنند و دعوا بر سر اشیاء را رفع کنند.
• عزت نفس جنبه ی دیگری از خودپنداره است.
• عزت نفس به قضاوت هایی که ما درباره ی ارزش خودمان می کنیم و احساس هایی که نسبت به این قضاوت ها داریم اشاره می کند.
• عزت نفس مهمترین جنبه ی خودپردازی است زیرا ارزیابی هایی که ما از ارزش ها و توانایی های خودمان انجام می دهیم بر رفتارها و سازگاری روانی ما تاثیر می گذارد.
• عزت نفس کودکان پیش دبستانی چندان مشخص نیست اما آنها معمولا توانایی های خود را بسیار زیاد و دشواری تکالیف را کمتر از آنچه که هستن ارزیابی می کنند.
• در دوره ای که کودکان پیش دبستانی باید بر مهارت های جدید تسلط یابند عزت نفس زیاد خیلی به آن ها کمک می کند.
• اغلب کودکان پیش دبستانی می دانند که بزرگ تر و قوی تر می شوند و می فهمند که شکست در یک موقعیت اغلب به موفقیت در موقعیت دیگر تبدیل می شود.
رشد هیجانی
رشد در اوایل کودکی
دو تا شش سالگی
رشد هیجانی
• پیشرفت هایی که در بازنمایی ذهنی، زبان و خودپنداره صورت می گیرد به رشد هیجانی در اوایل کودکی کمک می کند.
• کودکان بی ۲ تا ۶ سالگی آگاهی بیشتری از احساسات خود و دیگران کسب می کند و توانایی آن ها در کنترل کردن ابراز هیجانی بهبود پیدا می کند.
• خودپرورانی به پیدایی هیجان های خودآگاه (شرم، خجالت، گناه، رشک و غرور) کمک می کند.
• واژگان کودکان پیش دبستانی درباره ی هیجان ها سریعا رشد می کند.
• آن ها به علت ها، پبامدها و علائم رفتاری اشاره می کنند.
• با گذشت زمان شناخت آن ها دقیق تر می شود.
• کودکان در ۴-۵ سالگی علت بسیاری از هیجان های اصلی را به درستی قضاوت می کنند
• مثلا می گویند «چون او خیلی دلش برای مادرش تنگ شده اس غمگین است»
• با این حال آنها برای توجیه کردن یک هیجان به جای حالت های درونی بر عوامل بیرونی تاکید می کنند که با افزایش سن تغییر می یابد.
• کودکان ۴-۵ ساله می فهمند که تفکر و احساس به هم مربوط هستند یعنی وقتی کسی تجربه ی غم انگیزی را به یاد می آورد احساس غم می کند.
• آن ها می توانند رفتار افراد را از روی هیجانهایشان پیش بینی کنند.
• مثلا می گویند وقتی کودکی عصبانی است ممکن است کسی را کتک بزند.
• کودکان پیش دبستانی روش ای موثری را نیز برای کاستن از احساس های منفی دیگران توصیه می کنند.
• برای مثال آن ها برای کاستن از غم تسلس جسمانی و برای کاستن از خشم یک همبازی، به او یک شیء جالب را پیشنهاد می کنند.
• کودکان پیش دبستانی توانایی شگفت انگیزی در تعبیر کردن، پیش بینی کردن و تغییر دادن احساس های دیگران دارند.
• شناخت هیجانی کودکان پیش دبستانی محدودیت هایی نیز دارد.
• در موقعیت هایی که چند نشانه ی متضاد در مورد احساسات افراد وجود دارد آن ها نمی توانند بفهمند که کدام یک در حال وقوع است.
• به طور مثال وقتی از کودکان ۵ ساله سوال می شود در تصویری که یک کودک با چهره خندان و دوچرخه ی خراب نشان داده شده است چه اتفاقی ممکن است روی دهد، آنها به جلوه هیجانی تکیه می کنند و می گویند «به این دلیل خوشحال است که دوست دارد دوچرخه اش را براند»
• کودکان بزرگ تر معمولا بین این دو نشانه ارتباط برقرار می کنند و می گویند:«او به این دلیل خوشحال است که پدرش به او قول داده تا دوچرخه ی خراب او را تعمیر کند.»
• کودکان پیش دبستانی در تکالیف پیاژه ای روی برجسته ترین ویژگی یک موقعیت هیجانی پیچیده تمرکز می کنند و اطلاعات مربوطه ی دیگر را نادیده می گیرند.
خودگردانی هیجانی:
• زبان به بهبود خودگردانی هیجانی(توانایی کنترل کردن ابراز هیجان ها) کودکان پیش دبستانی کمک می کند.
• کودکان در ۳ تا ۴ سالگی، راهبردهای گوناگون را برای تنظیم انگیختگی هیجانی به کار می برند.
• مثلا آن ها می دانند که می توانند با محدود کردن تحریک حسی (مثلا پوشاندن چشم و گوش برای متوقف کردن صخنه یا صدای هولناک)
حرف زدن با خود (مامان گفت زود بر می گردد)
یا تغییر دادن هدف ها (تصمیم بازی نکردن بعد از اخراج از بازی) هیجان ها را کاهش دهند.
• آگاهی کودکان از این راهبردها و استفاده از آن ها بدین معناست که فراوانی طغیان های هیجانی شدید در این سنین کم می شود.
• سرشت بر پرورش خودگردانی هیجانی تاثیر دارد.
• مثلا کودکانی که هیجان منفی خیلی شدیدی را تجربه می کنند، در جلوگیری کردن از احساسات خود و منحرف کردن توجه از رویدادهای آزارنده مشکل بیشتری دارند و نمی توانند با بزرگسالان و همسالان به خوبی کنار آیند.
• محیط اجتماعی نیز در توانایی کنارآمدن با استرس تاثیر قدرتمندی دارد.
• کودکان با دیدن بزرگسالان که احساسات خود را کنترل می کنند راهبردهایی را برای تنظیم هیجان فرا می گیرند.
هیجان های خودآگاه:
• زمانی که خودپنداره ی کودکان بیشتر رشد می کند هیجان های خودآگاه بیشتری را تجربه می کنند.
• هیجان خودآگاه احساس های هستند که صدمه به درک خود یا تقویت آن را شامل می شوند.
• در ۳ سالگی هیجان های خودآگاه ارتباط نزدیکی با خودسنجی دارند.
• کودکان پیش دبستانی برای این که دستخوش هیجان های خودآگاه شوند نیاز به حضور یک تماشاگر دارند.
• در مورد غرور و افتخار، نیاز به تایید بیرونی دارند مثل پدر یا معلمی که بگوید: «چه نقاشی قشنگی کشیدی» و فقط در صورتی که دیگران خلاف های آن ها را ببیند یا پی ببرند احساس شرم می کنند.
• هیجان های خودآگاه در رفتار پیشرفتی و اخلاقی کودکان نقش مهمی دارند.
• بعد از این که کودکان رفترهای مناسب را از طریق آموزش پسخوراد و سرمشق های والدین آموختند از آن پس دیگر حضور دیگران برای برانگیختن هیجان ها ضروری نخواهند بود.
• علاوه بر این غرور و گناه به موقعیت هایی محدود می شوند که کودکان در مورد یک موقعیت احساس مسئولیت کنند
• اما احساس شرم تنها زمانی ایجاد می شود که تخلف غیر عمدی از یک معیار ایجاد شده باشد: مثلا ریختن ماکارونی روی لباس.
همدلی:
• یکی دیگر از توانایی های هیجانی که در اوایل کودکی ایجاد می شود توانایی همدلی است.
• در سال های پیش دبستانی، همدلی، محرک مهمی برای رفتار نوع دوستانه می شود:
• اعمالی که دیگری از آن بهره مند می شوند بدون اینکه فرد انتظار پاداش از آن داشته باشد. کودکان پیش دبستانی در مقایسه با کودکان نوپا برای منتقل کردن احساسات همدلانه ی خود بیشتر از کلمه هااستفاده می کنند و این تغییری است که همدلی فکورانه را نشان می دهد.
• زمانی که توانایی پی بردن به نقطه نظر دیگران بهتر می شود پاسخدهی از روی همدلی افزایش می یابد.
• با این حال همدلی یا احساس کردن همراه با دیگری و پاسخدهی هیجانی به شیوه ی مشابه همیشه هم به مهربانی و مساعدت منتج نمی شود.
• در برخی کودکان همدلی کردن با یک بزرگسالان یا همسال اندوهگین ناراحتی شخصی را تشدید می کند.
• کودک برای کاستن از این احساس ها به جای فرد نیازمند بر خودش تمرکز می کند.
• در نتیجه همدلی به همدردی که احساس نگرانی یا تاسف برای مصیبت دیگری است تبدیل نمی شود.
• خواه همدلی موجب همدردی شود یا پاسخی را ایجاد می کند که شخصا ناراحت کننده(خودمدار) باشد رفتار نوع دوستانه هم به سرشت و هم به تجربه ی اولیه ربط دارد.
• کودکانی که معاشرتی و جسورند بیشتر می توانند هیجان های خود را کنترل کنند و بیشتر به افراد دیگر نیز در حالات پریشانی تسلی می دهند.
• کودکانی که در کنترل کردن هیجان های خود ضعیف هستند کمتر همدردی می کنند و رفتار نوعدوستانه نشان می دهند.
• همچنین والدینی که صمیمی و دلگرم کننده هستند و با فرزندانشان از روی همدلی و با عاطفه برخورد می کنند فرزندان آنها نیز به پریشانی دیگران به همین صورت واکنش نشان خواهند داد. رابطه ای که تا نوجوانی و اوایل بزرگسالی ادامه پیدا می کند.
• در مقابل فرزندپروری خشمگین و تنبیهی با اختلال در همدلی و همدردی در سنین اولیه ارتباط دارد.
روابط
رشد در اوایل کودکی
دو تا شش سالگی
روابط با همسالان
• مایلدرد پارتن (۱۹۳۲) روابط و معاشرت را در کودکان ۲ تا ۵ ساله مورد بررسی قرار داد و متوجه شد که بازی های تعاملی و مشترک با افزایش سن، افزایش پیدا می کند.
• طبق یافته های او رشد اجتماعی سه مرحله را طی می کند:
1. فعالیت غیر اجتماعی: کودک به تنهایی بازی می کند.
2. بازی موازی: کودک در کنار سایر کودکان با اسباب بازی هایش بازی می کند اما تعاملی با دیگر کودکان برقرار نمی کند.
3. این مرحله شامل بازی های تبادلی و بازی همیارانه می شود.
• بازی تبادلی: کودکان فعالیت های جداگانه انجام می دهند در عین حال که به مبادله ی اسباب بازی و تعامل با یکدیگر می پردازند.
• بازی همیارانه: تعامل پیشرفته تری است که در آن کودکان با هم به سمت هدف مشترکی پیش می روند. مثلا با هم به تکیل کردن یک نقاشی می پردازند.
شواهدی که از تحقیقات طولی به دست آمده است نشان می دهند که این شکل های بازی که توسط پارتن ارائه شده است به همین ترتیب پدیدار می شوند اما ظهور یک بازی جدید جای بازی قبلی را نمی گیرد. بنابراین کودکان در سال های پیش دبستانی رشد اجتماعی پیدا می کنند و به فعالیت های اجتماعی می پردازند
اما این به معنای حذف فعالیت های غیر اجتماعی نمی باشد. در واقع اگر چه فعالیت غیر اجتماعی با افزایش سن کم می شود باز هم رایجترین شکل رفتار در بین کودکان ۳ تا ۴ ساله است.
بازی های انفرادی و موازی از ۳ تا ۶ سالگی کاملا ثابت و پابرهستند و در مقدار آن ها تغییری ایجاد نمی شود.
اکنون می دانیم که نوع بازی نه مقدار بازی انفرادی و موازی در اوایل کودکی تغییر می کد.
پژوهشگران هنگام بررسی کودکان پیش دبستانی در تایوان و ایالات متحده رسش شناختی بازی غیر اجتماعی موازی و همیارانه را به صورت زیر طبقه بندی کرده اند:
طبقه بندی بازی ها
• بازی کنشی
فعالیت های حرکتی ساده و تکراری، همراه با اشیاء یا بدون اشیاء که در دو سال اول زندگی خیلی رایج است.
دویدن در یک اتاق، جلو، عقب راندن یک ماشین اسباب بازی، ورز دادن گل بدون هدف ساختن چیزی
• بازی سازنده
ساختن یا آفریدن چیزی، مخصوصا بین ۳ تا ۶ سالگی
ساختن خانه با مکعب های چوبی، نقاشی کردن، کنار هم گذاشتن نقطه های یک معما
• بازی وانمودی
نمایش دادن نقش های روزمره و خیالی، به ویژه بین ۲ تا ۶ سالگی
مهمان بازی، مدرسه بازی، ایفای نقش پلیس، نمایش دادن قصه ی پریان یا شخصیت های تلویزیونی
معمولا برای والدین این سوال پیش می آید که کودکی که زمان زیادی را با خودش بازی می کند، رشد طبیعی دارد؟
فقط برخی از انواع فعالیت های اجتماعی، مثل پرسه زدن بی هدف، پلکیدن کنار همسالان و بازی کنشی که فعالیت حرکتی ناپخته و تکراری را شامل می شود، اسباب نگرانی هستند.
اغلب بازی های اجتماعی کودکان پیش دبستانی، مثبت و سازنده هستند.
• بازی اجتماعی – نمایشی( یا بازی وانمود کردن با همسالان)
در سال های پیش دبستانی خیلی متداول می شود و هم به رشد شناختی و هم به رشد اجتماعی کودکان کمک می کند.
• تنوع فرهنگی:
معاشرت با همسالان در جوامع جمع گرا با جوامع فرد گرایی مثل ایالات متحده، تفاوت دارد.
مثلا کودکان در هندوستان عموما در گروه هایی بزرگ بازی می کنند که به همکاری زیاد نیاز دارند.
عقاید فرهنگی درباره ی بازی نیز بر تعامل اولیه ی همسالان تاثیر می گذارند.
والدینی که بازی را صرفا نوعی سرگرمی می دانند کمتر از والدینی که آن را برای رشد شناختی و اجتماعی باارزش می دانند، وانمود کردن را ترغیب و از آن حمایت می کنند.
کودکان پیش دبستانی دوستی را به صورت خاصی در نظر می گیرند.
آن ها می دانند که دوست کسی است که تو را دوست دارد و با تو زمان زیادی بازی می کند.
با این حال نظر کودکان پیش دبستانی در مورد دوستی بسیار ناپخته است.
کودکان ۴ تا ۷ ساله دوستی را به صورت بازی لذت بخش و تقسیم کردن اسباب بازی ها در نظر می گیرند.
در این سنین، هنوز دوستی از کیفیت دراز مدت و بادوامی که بر پایه ی اعتماد متقابل استوار باشد برخوردار نیست. مثلا کودکی می گوید: مارک بهترین دوست من است.
اما زمانی که بین آنها اختلافی ایجاد می شود سریعا می گوید: تو دوست من نیستی.
کودکان پیش دبستانی خارج از کودکستان و مهد کودک از نظر توانایی یافتن همبازی محدود هستند.
والدینی که غالبا برای فرزندانشان شرایط بازی با همسالان را ترتیب می دهند دارای فرزندانی هستند که دوستان زیادی دارند و از مهارت های اجتماعی برخوردارند.
والدین با فراهم کردن فرصت های بازی و رهنمود درباره ی این که چگونه باید با دیگران رفتار کرد بر روابط اجتماعی فرزندانشان تاثیر می گذارند.
رشد اخلاقی
رشد در اوایل کودکی
دو تا شش سالگی
رشد اخلاقی
• همه نظریه های رشد اخلاقی تصدیق می کنند که وجدان در اوایل کودکی به تدریج شکل می گیرد.
• اکثر آن ها قبول دارند که اصول اخلاقی کودک در ابتدا توسط والدین به صورت بیرونی کنترل می شود و بعد به تدریج معیارهای درونی آن را کنترل می کنند.
• افرادی که واقعا اخلاقی هستند اصولی را درباره ی رفتار خوب و همدردی پرورش داده اند و در موقعیت های گوناگون از آنها پیروی می کنند.
• گرچه نظریه های مختلف در برخی موارد اتفاق نظر دارند اما هر یک بر جنبه های مختلف اصول اخلاقی تاکید می کنند.
• نظریه روانکاوی روی جنبه ی هیجانی شکل گیری وجوان مخصوصا همانند سازی و گناه به عنوان عوامل برانگیزاننده ی رفتار خوب تاکید می کند.
• نظریه ی یادگیری اجتماعی بر رفتار اخلاقی و نحوه ای که این رفتار را از طریق تقویت و سرمشق گیری آموخته می شود تاکید می ورزد.
• دیدگاه شناختی – رشدی نیز بر تفکر یعنی توانایی استدلال کودکان درباره ی عدالت و انصاف تاکید دارد.
دیدگاه روانکاوی:
• فروید معتقد است که کودکان پیش دبستانی، از طریق همانند سازی با والد همجنس، معیار های اخلاقی او را می پذیرند و فرامن یا وجدان را تشکیل می دهند.
• کودکان برای اجتناب از گناه (هیجان آزارنده ای که هر وقت بدرفتاری از آن ها سر بزند، روی می دهد) از فرامین اطاعت می کنند.
• فروید معتقد بود که شکل گیری اخلاقی عمدتا در ۵ تا ۶ سالگی در پایان مرحله ی آلتی به سرانجام می رسد.
• امروزه اغلب پژوهشگران با توجیه فروید در مورد شکل گیری وجدان مخالفند.
• چرا که فروید معتقد است که ترس از تنبیه و از دست دادن محبت والدین است که باعث می شود که کودکان به صورت اخلقی رفتار کنند.
• اما معمولا کودکانی که مرتبا تهدید، کنترل و دستور والدین را دریافت می کنند بعد از صدمه زدن به دیگران کمتر احساس گناه می کنند
• در نتیجه وجدان ضعیفی را شکل می دهند.
• در مقابل نوع خاصی از انضباط به نام القا به شکل گیری وجدان کمک می کند.
• القا عبارت است از نشان دادن آثار بدرفتاری کودک بر دیگران.
• برای مثال مادری ممکن است بگوید:«اگر تو همچنان او را هل بدهی، او زمین می خورد و گریه می کند» یا « چون عروسکش را به او پس نمی دهی او شدیدا احساس ناراحتی می کند».
• القا در مورد کودکان دوساله موثر واقع می شود به شرطی که توضیحات آن با توانایی درک کودک متناسب باشد.
• علت این که القا موثر واقع می شود این است که:
1. القا به کودکان می گوید که چگونه رفتار کنند تا بتوانند این اطلاعات را در موقعیت های بعد به کار برند.
2. والدین با نشان دادن تاثیر اعمال کودک بر دیگران همدلی و همدردی را ترغیب می کنند. این منجر به رفتار نوع دوستانه می شود.
3. وقتی که برای تغییر رفتار کودکان دلیل می آوریم آن ها ترغیب می شوند معیارهای اخلاقی را بپذیرند چرا که عاقلانه هستند.
انتقادهایی که به نظریه ی اخلاقی فروید وارد شده است:
1. انضباطی که شدیدا به تهدید تنبیه و دریغ کردن محبت متکی است کودکان را به قدری مضطرب می سازد که نمی توانند درست فکر کنند که چه کاری را انجام دهند.
بنابراین روش های تنبیهی باعث نمی شوند که کودکان قواعد اخلاقی را درونی کنند.
2. نظریه ی فروید بار سنگینی را بر دوش والدین می گذارد چرا که باید از طریق روش های انضباطی خود تضمین کنند که کودکان وجدان درونی شده ای را شکل خواهند داد.
اگر چه انضباط درست بسیار مهم است، اما تعامل والد-کودک یک تعامل دو طرفه است به طوری که ویژگی های کودکان نیز می توانند بر موفقت شیوه های تربیت تاثیر بگذارند.
3. بر خلاف آنچه فروید باور داشت شکل گیری اخلاقی در پایان اوایل ودکی کامل نمی شود بلکه این فرایند تدریجی است، در سال های پیش دبستانی آغاز می شود و تا بزرگسالی ادامه می یابد.
رفتارگرایی و یادگیری اجتماعی:
• طبق دیدگاه رفتارگرایی سنتی، شرطی سازی کنشگر، روش مهمی برای یادگیری پاسخ های جدید است.
• طبق این دیدگاه علت این که کودکان از معیارهای اخلاقی بزرگترها تبعیت می کنند این است که والدین و معلمان بعد از رفتار خوب از تقویت مثبت (تایید، محبت و یا پاداش های دیگر) استفاده می کنند.
• اما طبق دیدگاه یادگیری اجتماعی برای اینکه کودکان پاسخ های اخلاقی را فرا گیرند شرطی سازی کنشگر کافی نیست.
• رفتار ابتدا باید به طور خودانگیخته روی دهد تا بعد تقویت شود.
• در صورتی که خیلی اعمال نوعدوستانه مثل تقسیم کردن یاری رساندن یا دلجویی کردن از یک همبازی ناخوشایند معمولا در اوایل کودکی به اندازه ی کافی روی نمی دهند که تقویت بتواند شکل گیری سریع آن ها را توجیه کند.
• اما نظریه پردازان یادگیری اجتماعی معتقدند که کودکان عمدتا از طریق سرمشق گیری یاد می گیرند که به صورت اخلاقی رفتار کنند. آن ها با مشاهده و تقلید از افرادی که رفتار مناسبی را نشان می دهند اصول اخلاقی را می آموزند.
• ویژگی های الگو به صورت زیر بر تقلید کردن کودکان تاثیر می گذارند:
• صمیمیت و پذیرا بودن:
کودکان پیش دبستانی بیشتر از اعمال نوع دوستانه بزرگسالانی تقلید می کنن که صمیمی و پذیرا باشند نه کسی که سرد و بی تفاوت باشد.
• شایستگی و قدرت:
کودکان الگوهایی را برای تقلید کردن انتخاب می کنند که شایسته و قدرتمند باشند.(بزرگترها)
• هماهنگی بین تاکید و رفتار:
وقتی الگوها یک چیز می گویند و بر و بر خلاف آن رفتار می کنند کودکان از همان رفتاری تبعیت می کنند که بزرگترها نشان می دهند.
عوارض تنبیه:
پژوهش های زیادی نشان می دهند که وقتی از تنبیه به کرات استفاده می شود صرفا اطاعت لحظه ای به بار می آورد و تغییرات با دوام در رفتار کودکان ایجاد نمی کند.
تنبیه سخت عوارض جانبی ناخوشانیدی دارد:
1. وقتی که والدین کودک را کتک می زندد، اغلب در پاسخ بر پرخاشگری او این کار را انجام می دهند. بنابراین در این جا پرخاشگری به عنوان الگو قرار می گیرد.
2. کودکانی که مرتب تنبیه می شوند طولی نمی کشد که یاد می کیرند از فرد تنبیه کننده اجتناب ورزند.
3. وقتی تنبیه موقتا بدرفتاری کودکان را متوقف می کند باعث تسکین فوری والدین می شود و آن ها برای استفاده از انضباط قهری، تقویت می شوند.
به همین دلیل والدین تنبیه کننده به مرور زمان به دفعات بیشتری از تنبیه استفاده می کنند و این روند به بدرفتاری جدی منتهی می شود.
روش های جایگزینی تنبیه سخت:
روش های دیگری نیز به جای کتک زدن و انتقاد کردن وجود دارند که می توانند عوارض جانبی ناخوشایند تنبیه را کاهش دهند:
1. محروم کردن:
بدین صورت است که کودک را از موقعیت آنی دور می کنند.
مثلا او را به اتاقش می فرستند تا حاضر شود و به طور مناسبی رفتار کند.
محروم کردن در صورتی مفید واقع می شود که کودک از کنترل خارج باشد وسایر روش های انضباطی موثر را نتوان در لحظه به کار برد.
این روش ظرف چند دقیقه رفتار را تغییر می دهد و مهلتی برای فکر کردن والدین فراهم می آورد.
2. حذف امتیازها:
حذف امتیازهایی مثل بازی در بیرون از خانه یا تماشای برنامه ی تلویزیونی موجب دلخوری کودکان می شود
اما باعث می شود که والدین از شیوه های خشن اجتناب کنند.
استفاده از تنبیه به سه روش می تواند اثر بخشی داشته باشد:
3. تداوم:
در صورتی که یک بار کودک را تنبیه کنیم و بار دیگر اجازه ی عمل ناخوشایند را بدهیم عمل ناخوشایند کودکان ادامه می یابد.
4. رابطه گرم والد – کودک:
فرزندان والدین با محبت و دلسوز، تنبیه را بسیار ناخوشایند می شمارند و سعی می کنند. رفتار درست را انجام دهند تا هر چه سریعتر محبت و تایید والدین را به دست اورند.
5. توضیح:
توضیح به کودکان کمک می کند تا بدرفتاری خود را به یاد آورند و آنها را به انتظاراتی که از آنها می رود ربط دهند. همراه کردن تنبیه ملایم (مثل محروم کردن) با دلایل خیلی بیشتر از تنبیه تنها به کاهش بدرفتاری منجر می شود.
انضباط مثبت:
• موثرترین شکل انضباط با برقرار کردن رابطه ی مناسب با کودک ارائه ی الگوهایی برای رفتار مناسب، آگاه ساختن پیش از موقع کودکان در مورد نحوه ی رفتار کردن و تحسین کردن آن ها به هنگامی که خوب رفتار می کنند، کردار خوب را در آن ها ترغیب می کند.
• کودکان پیش دبستانی که والدینشان از این روش موثر استفاده می کنند به احتمال کمتری از معیارهای والدین تخلف می کنند و مشکلات رفتاری کمتری دارند.
دیدگاه شناختی – رشدی:
• دیدگاه شناختی – رشدی شکل گیری اصول اخلاقی را به صورت متفاوت در نظر می گیرد.
• این دیدگاه کودکان را متفکران فعال مقررات اجتماعی می داند.
• کودکان از اوایل سال های پیش دبستانی بر اساس مفاهیمی که درباره ی عدل و انصاف می سازند قضاوت اخلاقی نموده و تعیین می کنند چه چیزی درست و چه چیزی غلط است.
• کودکان پیش دبستانی عقاید رشد یافته ای درباره ی اصول اخلاقی دارند.
• برای مثال کودکان ۳ ساله معتقدند کودکی که همبازی خود را عمدتا از روی تاب می اندازد بدتر از کودکی است که تصادفا این کار را می کند
• کودکان در ۴ سالگی می توانند راستگویی را از دروغگویی تشخیص دهند.
• آن ها همچنین می دانند که اطاعت نکردن از اصول اخلاقی (مثل مهربان بودن و تصاحب نکردن اموال دیگران) بسیار مهمتر از زیر پا گذاشتن آداب اجتماعی (مثل گفتن خواهش می کنم یا متشکرم) می باشد.
کودکان چگونه به این تشخیص ها میرسند؟
• نظریه پردازان شناختی – رشدی معتقدند که کودکان از طریق آموزش مستقیم، سرمشق گیری و تقویت به این تشخیص ها نمی رسند.
• در عوض، کودکان فعالانه از تجربیات خود سر در می آورند.
• آن ها می فهمند که افراد با تخلف از مقررات اجتماعی به صورت متفاوت و یا نقض کردن آداب اجتماعی برخورد می کنند.
• وقتی که یک تخلف اخلاقی روی می دهد کودکان به صورت هیجانی واکنش نشان می دهند آسیب دیدگی خود را تعریف می کنند،
• از طرف مقابل خود می خواهند که دست از این کار بردارند یا دست به عمل تلافی جویانه می زنند.
پرورش پرخاشگری:
• در اواخر نوباوگی همه ی کودکان وقتی که منبع خشم و ناکامی را تشخیص دهند می توانند پرخاشگری نشان دهند
• دو نوع پرخاشگری در اوایل سال های پیش دبستانی پدیدار می گردد:
1. پرخاشگری وسیله ای:
در این نوع پرخاشگری وقتی که کودک می خواهد به چیزی برسد مثلا می خواهد شی ای را به دست آورد یا جای خاصی را می خواهد به فردی که سر راهش قرار دارد حمله ور می شود یا بر سر او فریاد می کشد. بنابراین پرخاشگری وسیله ای برای رسیدن به هدفی صورت می گیرد. پرخاشگری وسیله ای رایج ترین نوع پرخاشگری است.
2. پرخاشگری خصمانه:
در این پرخاشگری کودک به دیگری آسیب می رساند. پرخاشگری خصمانه دو حالت دارد:
• الف) پرخاشگری آشکار:
کودک به دیگران صدمه بدنی وارد می کند مثلا لگد می زند یا کتک می زند. ممکن است کودک دیگران را به صدمه زدن تهدید کند که مثلا می گوید: برو وگرنه میزنمت.
• ب)پرخاشگری رابطه ای:
این نوع پرخاشگری به رابطه با همسالان آسیب می رساند ومحرومیت های اجتماعی ایجاد می کند. مثلا کودک به دوستش می گوید: برو من دیگر دوست تو نیستم .
• وقتی که کودکان پیش دبستانی یاد می گیرند سر اموالشان مثل اسباب بازی ها سازش کنند پرخاشگری وسیله ای کاهش پیدا می کند.
• در عوض پرخاشگری خصمانه بین ۴ تا ۷ سالگی افزایش پیدا می کند.
• پرخاشگری خصمانه در صورتی افزایش پیدا می کند که کودکان بتوانند مقاصد دیگران را درک کنند.
• مثلا زمانی که می فهمند یک همسال، از روی عمد، عمل بدخواهانه ای را انجام داده است، در پاسخ به او حمله می کنند.
• پسرها به طور متوسط از دخترها پرخاشگرترند که یکی از علت های آن به تفاوت های زیستی پسران و دختران مربوط می شود.
• پسران از هورمون های جنسی مردانه و آندروژن ها برخوردارند که فعالیت بدنی آن ها را بیشتر می کنند.
• البته دختران پیش دبستانی کمتر از پسرها پرخاشگر نیستند.
• پرخاشگری دختران از نوع پرخاشگری رابطه ای است به طوری که دخترها هنگام پرخاشگری سعی می کنند از پیوندهای صمیمانه(که برای دخترها بسیار اهمیت دارد) جلوگیری کنند.
• میزان پرخاشگری کودکان پیش دبستانی در ۴ سالگی به اوج می رسد.
• کودکان پیش دبستانی بسیار تحت تاثیر تلویزیون قرار دارند و از این طریق ممکن است پرخاشگری آنها فزایش پیدا کند.
• چرا که کودکان تا ۷ سالگی نمی توانند محتوای خیالی تلویزیون را از واقعیت درک کنند و فکر می کنند شخصیت های خیالی در زندگی واقعی نیز همین نقش ها را دارند.
• این بدفهمی ها منجر به تقلید بی چون و چرا از شخصیت های تلویزیونی می گردد.
• خانواده و شیوه های فرزند پروری نیز در پرخاشگری کودکان بسیار موثر است.
• دریغ کردن محبت، اعمال قدرت، تنبیه بدنی و بی ثباتی از اوایل کودکی تا نوجوانی، در هر دو جنس با پرخاشگری رابطه دارد.
• اگر بخواهیم به کودکان پرخاشگر کمک کنیم ، باید پرخاشگری و خصومت هایی که بین اعضای خانواده وجود دارد را متوقف کرده و شیوه های تعامل ثمربخش را گسترش دهیم.
• مثلا والدین باید یاد بگیرند که به راحتی تسلیم کودک نشوند امر و نهی خود را با دلیل و منطق همراه کنند.
• به جای توهین های کلامی از حذف کردن امتیازها استفاده کنند، کودکان را ترغیب کنند که درباره ی احساساتشان با همبازی هایشان صحبت کنند و احساسات آن ها را نیز بیان کنند.
بدین ترتیب کودکان یاد می گیرند تا به نظرات دیگران احترام بگذارند.
نقش یابی جنسی
رشد در اوایل کودکی
دو تا شش سالگی
نقش یابی جنسی
• نقش یابی جنسی:
فرآیند پرورش یافتن نقش های جنسی یعنی ترجیحات رفتاری مربوط به هر جنس که از نظر جامعه مورد پسند است نقش یابی جنسی نامیده می شود.
• هویت نقش جنسی:
این که فرد خود را دارای خصوصیات مردانه یا زنانه بداند هویت نقش جنسی نام دارد.
• از همان سال های اولیه پیش دبستانی، نقش یابی جنسی در حال شکل گیری است.
• مثلا کودکان ترجیح می دهند در کلاس های نقاشی با همسالان همجنس خود نقاشی بکشند.
• کودکان در حدود ۲ سالگی نامیدن جنس خودشان و دیگران را آغاز می کنند.
• کودکان پیش دبستانی بسیاری از اسباب بازی ها، لباس ها، ابزارها، لوازم خانگی، بازی ها، مشاغل و حتی رنگ ها را به صورت جنسیتی در نظر می گیرند. مثلا رنگ صورتی برای دختران و رنگ آبی برای پسران.
• کودکان پیش دبستانی هنوز نمی توانند بفهمند که ویژگی های وابسته شده به جنسیت مثل آرایش مو، نحوه ی لباس پوشیدن و یا شغل فرد نمی تواند مرد بودن یا زن بودن او را مشخص کند.
• النور مکوبی معتقد است که تفاوت های هورمونی بین مردان و زنان در نقش یابی جنسی آن آن ها تاثیر می گذارد.
• تعداد همبازی های هم جنس کودکان در ۴ سالگی سه برابر هم بازی های جنس مخالف است و در ۶ سالگی این نسبت ۱۱ به ۱ می شود.
• هویت جنسی:
عبارت است از آگاهی فرد از طبیعت زیست شناختی خود به عنوان مرد یازن.
• طبق نظریه ی روانکاوی عقاید ورفتارهای قالبی درباره ی جنسیت، مانند سایر معیارهای اجتماعی، از طریق همانندسازی با والد همجنس اختیار می شود.
• طبق نظریه ی یادگیری اجتماعی رفتار قبل از ادراک خود رخ می دهد.
یعنی کودکان ابتدا از طریق سرمشق گیری و تقلید، پاسخ های نقش جنسی را یاد می گیرند، سپس این پاسخ ها را در عقاید جنسی خودشان قرار می دهند.
• اما نظریه ی شناختی – رشدی می گوید که کودکان پیش دبستانی از دائمی بودن جنسیت خود آگاهند و در واقع به ثبات جنسیت رسیده اند یعنی می فهمند که اگر لباس، آرایش مو و بازی های فرد تغییر کند، جنسیت او تغییری نمی کند. اما پژوهش ها عکس این قضیه را نشان می دهند.
• وقتی که به کودکان زیر ۶ سال عروسکی که دامن بر تن دارد را نشان می دهند آن ها می گویند دختر است
• اما اگر لباس عروسک را پسرانه کنیم آن ها فکر می کنند که جنسیت عروسک تغییر یافته است.
• بنابراین ثبات جنسیت تا پایان سال های پیش دبستانی در اکثر کودکان وجود ندارد.
• البته این قضیه تا اندازه ی زیادی به نیاموختن تفاوت اندام های تناسلی زن و مرد مربوط می شود.
• کودکان ۳ ساله ای که از تفاوت های تناسلی آگاه هستند، معمولا به سوال های ثبات جنسیت پاسخ درست می دهند.
• نظریه ی طرحواره ی جنسی یک رویداد پردازش اطلاعات است که ویژگی های نظریه یادگیری اجتماعی و نظریه شناختی – رشدی را در مورد نقش یابی با هم ترکیب می کند.
• طبق این رویکرد فشارهای محیطی و شناخت های کودکان با هم به شکل گیری نقش جنسی کمک می کند.
• به محض اینکه کودکان پیش دبستانی بتوانند جنسیت خود را بنامند یعنی بفهمند که دختر هستند یا پسر طرحواره های جنسی متناسب با آن را انتخاب می کنند و آن ها را در مورد خودشان به کار می برند. مثلا دختر بچه ی سه ساله ای که می داند دختر است و یاد گرفته که عروسک ها مال دخترها و کامیون ها مال پسرها هستند
وقتی به او عروسکی می دهند به آن نزدیک شده و آن را مورد بررسی قرار می دهد. اما وقتی به او کامیون می دهند با توجه به طرحواره ی جنسی خود نتیجه می گیرد که این اسباب بازی با جنسیت او نامتناسب است و از آن دوری می کند.
• طرحواره های جنسی بسیار قدرتمند هستند به طوری که کودکان وقتی می بینند که دیگران به صورت ناهماهنگ با جنسیت رفتار می کنند.
این اطلاعات را تحریف می کنند تا متناسب با جنسیت شود یا اصلا آن را به خاطر نمی آورند.
3- شش تا یازده سالگی
رشد در اواخر کودکی
شش تا یازده سالگی
شش تا یازده سالگی:
• در ۶ سالگی، کودک به طور متوسط ۲۰ کیلوگرم وزن و ۱ متر قد دارد
• هر سال ۵ تا ۸ سانتی متر به قد و ۲ کیلوگرم به وزن او افزوده می شود.
• دخترها بین ۶ تا ۸ سالگی ، اندکی کوتاهتر و سبکتر از پسرها هستند.
• در ۹ سالگی این روند معکوس می شود.
• مانند اوایل کودکی، دخترها اندکی چربی بیشتر و پسرها عضلات بیشتری دارند.
• در اواسط کودکی، استخوان های بدن بلندتر و قطورتر می شوند، اما هنوز رباط ها، محکم به استخوان ها وصل نشده اند.
• بین ۶ تا ۱۲ سالگی تمامی دندان های شیری جای خود را به دندان های اصلی می دهند.
• دخترها اندکی زودتر از پسرها دندان های خود را از دست می دهند.
• اولین دندان هایی که از بین می روند، دندان های جلویی پایین و بالا هستند.
۱- مشکلات رایج سلامتی
۲- رشد حرکتی
۳- پردازش اطلاعات و حافظه
۴- هوش و زبان دوم
۵- مدرسه
۶- خودپرورانی و عزت نفس
۷- راوابط با همسالان و نقش یابی جنسی
۸- تاثیر خانواده
مشکلات سلامتی
رشد در اواخر کودکی
شش تا یازده سالگی
مشکلات رایج سلامتی
• شایعترین مشکل بینایی در اواسط کودکی ،«میوپی» یا «نزدیک بینی» است.
• در اواسط کودکی، شیپور استاش-مجرایی که از گوش تا گلو ادامه دارد – طولانی تر و باریک تر می شود،
• در نتیجه مایعات و باکتری ها به راحتی وارد گوش نمی شوند، بنابراین عفونت های گوش کمتر روی می دهد.
• چاقی، عبارت است از ۲۰ درصد بالاتر از وزن متوسط، براساس سن، جنس و ساخت جسمانی کودک. کودکان چاق،
• غیر از مشکلات عاطفی و اجتماعی، همیشه در معرض مشکلاتی مثل فشار خون و سطح کلسترول بالا، همراه با نابهنجاری های تنفسی قرار دارند که در اوایل سال های دبستانی آشکار می شوند.
• این نشانه های پیش بین قدرتمندی برای بیماری های قلبی، دیابت بزرگسالان، سرطان و مرگ زودرس هستند.
• یکی از علت های چاقی، گرایشات ژنتیکی است.
• محیط نیز عامل قدرتمندی برای توجیه چاقی است.
• بین چاقی و مرتبه اجتماعی-اقتصادی رابطه ی نیرومندی وجود دارد.
• کودکانی که از نظر اقتصادی – اجتماعی در سطح پایینی قرار دارند ، نه تنها در معرض خطر سوء تغذیه قرار دارند بلکه به احتمال زیاد در معرض چاقی نیز می باشند شیوه های تغذیه والدین، چه همراه با نگرانی زیاد و چه همراه با کنترل شدید تغذیه باشد، می تواند به چاقی کمک کند،
• وقت گذرانی جلوی تلویزیون، بهترین پیش بین چاقی آتی، بین کودکان دبستانی است،
• چرا که تلویزیون باعث می شود که کودکان وقت کمتری را صرف فعالیت بدنی کنند،
• همچنین آگهی های تلویزیونی، آنها را به خوردن غذاهای ناسالم و چاق کننده ترغیب می کند.
• درمان چاقی کودکان معمولا دشوار است چرا که یک اختلال خانوادگی است.
• کودکان چاق ساکن و بی تحرک بودن را بسیار دوست دارند، بنابریان به جای مجبور کردن آنها به فعالیت، بهتر است آنها را برای فعالیت کردن، تقویت کنیم تا زمان های کمتری را نافعال باشند.
• شب ادراری معمولا در این سنین اتفاق می افتد.
• وراثت نقش مهمی در این اختلال دارد.
• یکی از علت های این اختلال ناتوانی پاسخ های عضلانی در جلوگیری از ادرار است.
• عدم تعادل هورمونی که باعث می شود در طول شب، ادرار زیادی انباشه شود نیز از علل این اختلال است.
• تنبیه کردن کودکان به خاطر شب ادراری فقط اوضاع را بدتر می کند.
• بهترین راه درمان، استفاده از زنگ خطر ادرار است.
• این زنگ با کمترین میزان رطوبت به صدا در می آید و کودک را خواب بیدار می کند، در نتیجه کودک شرطی شده و قادر به کنترل ادرار خود می گردد.
• کودکان در ۲ سال اول مدرسه ی ابتدایی، بیشتر از سال های بعدی بیمار می شوند که علت آن مواجه شدن با کودکان بیمار کامل بودن دستگاه ایمنی و فعالیت بدنی بیشتر است که گاهی به آسیب جسمی می انجامد.
• حساسیت ها، سرماخوردگی ها، آنفولانزا، رگ به رگ شدن عضلات و ترک خوردگی استخوان، علت های رایج غیبت از مدرسه می باشند.
• اما شایعترین علت غیبت از مدرسه و بستری شدن کودکان، آسم است.
• حالتی که طی آن لوله های برونشی (مجراهایی که گلو را به شش ها متصل می کنند) حساس می شوند.
• لوله های برونشی در واکنش به انواع محرک ها، مانند هوای سرد، عفونت، ورزش یا حساسیت ها، پر از مخاط شده و منقبض می شود.
• نتیجه ی آن سرفه، خس خس و مشکلات تنفسی حاد است.
• گرچه وراثت در آسم دخالت دارد، اما پژوهشگران معتقدند که عوامل محیطی در برانگیختن این بیماری ضروری هستند.
• پسرها، کودکان آمریکایی – آفریفایی ها، کودکانی که به هنگام تولد کم زن و والدین آنها سیگاری هستند و آنهایی که فقر زده هستند بیشتر در معرض خطر قرار دارند.
• شاید کودکان سیاه پوست و فقرزده به این علت بیشتر در معرض خطر آسم قرار دارند که در نواحی شهری آلوده زندگی می کنند
• زندگی خانوادگی آن ها استرس زا است و به امکانات مراقبت از سلامتی، دسترسی کامل ندارند.
رشد حرکتی
رشد در اواخر کودکی
شش تا یازده سالگی
رشد حرکتی
کودکان در اواسط کودکی، چهار توانایی حرکتی اساسی پیدا می کنند که مهارت های گوناگونی را برای آن ها ایجاد می کند:
1. انعطاف پذیری:
حرکات کودکان دبستانی انعطاف پذیرتر از کودکان پیش دبستانی است که باعث می شود آن ها به راحتی به توپ لگد بزنند یا را حرکت دهند.
2. تعادل:
بهبود تعادل، به کودکان دبستانی کمک می کند تا بازی هایی مثل لی لی کردن، طناب بازی و … که به تعادل نیاز دارند را به راحتی انجام دهند.
3. چالاکی:
سرعت و دقت بیشتر حرکت، به کودکان کمک می کند تا حرکات رو به جلو و رو به عقب را به راحتی انجام دهند.
4. نیرو:
قدرت کودکان در سنین دبستانی بیشتر می شود، بنابریان آنها اعمالی مثل توپ پرتاب کردن و لگد زدن را بهتر انجام می دهند.
• مهارت های حرکتی ظریف کودکان هم بسیار پیشرفت می کنند. مثلا حروف را می توانند بنویسند، اما آنها را درشت می نویسند زیرا به جای مچ و انگشتان، از کل دستشان استفاده می کنند.
• کودکان در اواخر سال های پیش دبستانی شکل های دوبعدی را کپی می کنند و نشانه های از عمق در نقاشی هایشان وجود دارد، مثلا یک شیء دورتر را، کوچکتر از اشیاء نزدیک تر می کشند، حدود ۹-۱۰ سالگی بعد سوم نیز در نقاشی های آنها دیده می شود.
• تفاوت های جنسی در مهارت های حرکتی درشت که در طول سال های پیش دبستانی وجود دارند،
• در اواسط کودکی نیز مشاهده می شوند و در برخی موارد برجسته تر می شوند.
• دخترها در زمینه مهارت های حرکتی ظریف از جمله نوشتن نقاشی از پسرها جلوتر هستند.
• آن ها در پریدن و لی لی … نیز که به تعادل و چالاکی وابسته هستند، برتری دارند.
• اما پسرها در سایر مهارت های حرکتی درشت و در پرتاپ کردن و لگد زدن از دخترها جوانتر هستند و فاصله جنسی در این زمینه زیاد است.
• امتیاز ژنتیکی پسرهای دبستانی در تراکم عضله، آن قدر زیاد نیست که برتری آن ها را در مهارت های حرکتی درشت توجیه کند.
• در عوض، محیط نقش بیشتری ایفا می کنند.
• نگرش هایی که به صورت کلیشه ای در مورد جنسیت وجود دارد، مثلا این که ورزش برای پسرها بیشتر از دخترها اهمیت دارد، … اعتماد به نفس و رفتار کودکان تاثیر می گذارد.
• فعالیت بدنی کودکان دبستانی، پیشرفت قابل ملاحظه ای را در کیفیت بازی آن ها نشان می دهد:
• بازی های سازمان یافته ی قانونمند، متداول می شوند.
• در سراسر جهان بازی های خودانگیخته و قانون مند کودکان بسیار متنوع است.
• بعضی از آن ها برگرفته از ورزش های رایجی مثل فوتبال، بسکتبال و بیسبال هستند
• بعضی از آن ها بازی های مشهوری مثل گرگم به هوا و یک قل دو قل و … هستند.
• کودکان در تلاش برای سازمان دادن بازی ها، می فهمند که چرا قوانین و مقررات هستند و کدام یک بهتر عمل می کنند. همچنین تجربه ها به کودکان کمک می کند تا مفاهیم پخته تر و انعطاف و عدالت را تشکیل دهند.
حافظه
رشد در اواخر کودکی
شش تا یازده سالگی
پردازش اطلاعات و حافظه
• پژوهشگران معتقدند که رشد مغز منجر به دو تغییر اساسی در پردازش اطلاعات می شود.
1. افزایش توانایی پردازش اطلاعات:
بین ۶ تا ۱۲ سالگی زمان لازم برای پردازش اطلاعات کاهش پیدا می کند، در نتیجه سرعت تفکر افزایش پیدا می کند.
افزایش سرعت تفکر احتمالا به علت ادامه ی میلین دار شدن رشته های عصبی و کاهش سیناپسی در مغز است.
2. افزایش بازداری شناختی:
بازداری شناختی به معنای توانایی مقاومت کردن در برابر دخالت اطلاعات نامربوط است که از نو باوگی به بعد بهبود می یابد، اما در اواسط کودکی پیشرفت زیادی دارد.
بازداری شناختی، باعث می شود که اطلاعات غیر ضروری از حافظه فعال پاک شود و مهارت های پردازش اطلاعات افزایش پیدا کند. علت افزایش بازداری شناختی، رشد بیشتر قطعه های پیشانی قشر مخ است.
در اواسط کودکی، توجه به سه صورت تغییر می کند:
• گزینشی،
• انعطاف پذیر و
• برنامه دار.
1. کودکان دبستانی، بهتر می توانند عمداَ به جنبه هایی از موقعیت توجه کنند که به هدف آنها مربوط هستند. بنابراین اطلاعات نامربوط را کنار می گذارند.
2. توجه انعطاف پذیر:
کودکان دبستانی، در توجه به درخواست های محیطی به صورت انعطاف پذیر عمل می کنند. مثلا وقتی عده ای از کودکان پیش دبستانی را در زمینه ی هجی کردن کلمات مورد بررسی قرار دهیم، خواهیم دید عده ای از آنها به کلماتی که کمتر با آنها آشنا هستند توجه می کنند و عده ای برعکس.
3. برنامه ریزی:
کودکان دبستانی توانایی برنامه ریزی یعنی فکر کردن پیشاپیش به یک رشته اعمال و اختصاص دادن توجه به آنها را به خوبی انجام می دهند. مثلاَ در تکالیف چندبخشی، به طور منظم می توانند تصمیم بگیرند که اول چه کار و بعد چه کاری را انجام دهند.
حافظه:
• کودکان دبستانی،از راهبردهای حافظه استفاده می کنند
• در نتیجه بازیهای اطلاعات از حافظه برای آنها اسانتر می شود.
• اولین راهبرد حافظه که در اوایل سال های دبستان به کار برده می شود «مرور ذهنی» است.
• در این راهبرد، کودکان اطلاعات را بارها و بارها برای خودشان تکرار می کنند.
• راهبرد دوم، «سازماندهی» است.
• در راهبرد سازماندهی، کودکان اطلاعات مربوط به هم را دسته بندی می کنند تا یادآوری اطلاعات بهبود یابد.
• در پایان اواسط کودکی، کودکان از «بسط» استفاده می کنند.
• بدین ترتیب کودکان بین دودسته اطلاعات که به هم ربطی ندارند، رابطه ایجاد می کنند.
• مثلا کودکان یاد می گیرند که وقتی می خواهند دو کلمه ی ماهی و پیپ را فرا بگیرند، می توانند ماهی ای را تصور کنند که در حال پیپ کشیدن است.
• راهبرد بسط، به تلاش ذهنی و حافظه ی فعال وسیع تری نیاز دارد، لذا دیرتر از سایر راهبردها ایجاد می شود.
نظریه کودک دبستانی درباره ذهن:
• خلاف کودکان پیش دبستانی که ذهن را غیرفعال می پندارند، کودکان دبستانی آن را عاملی فعال می دانند که می تواند اطلاعات را انتخاب کرده و تغیییر شکل دهد.
• بنابراین کودکان دبستانی از این که عوامل روانی بر روی عملکرد و رفتار فرد تاثیر می گذارند، آگاهترند.
• مثلا آنها می توانند درک کنند که برای انجام درست یک تکلیف، تمرکز و توجه زیادی لازم است
• یا اینکه هنگام مطالعه یک کتاب، بهتر است به مطالبی که کمتر می دانند توجه کنند.
• خودگردانی شناختی- هنوز در کودکان دبستانی، پیشرفت چندانی نکرده است.
• خودگردانی شناختی یعنی درک این موضوع که برای رسیدن به هدف باید به بررسی پیامدها و تغییر جهت دادن تلاش های ناموفق پرداخت. مثلا کودکان دبستانی ممکن است بدانند که برای فهمیدن یک پاراگراف دشوار باید چندین بار آن را بخوانند، اما همیشه این کار ار اجام نمی دهند.
• بررسی های نشان می دهد که اگر کودکان را به گونه ای تربیت کنیم تا در انجام تکالیفشان به کنترل میزان پیشرفت و نزدیکی به هدفشان بپردازند، خودگردانی شناختی در آنها تقویت می شود.
• خودگردانی شناختی به آهستگی در اواسط و اوایل نوجوای ایجاد می شود و در سال دوم دبیرستان، پیش بین خوبی برای موفقیت تحصیلی است.
راهبرد پردازش اطلاعات در یادگیری تحصیلی:
• خواندن:
• امروزه، روانشناسان و مربیان در مورد این که چگونه شروع خواندن را آموزش دهند، با یکدیگر اختلاف دارند.
• در یک طرف کسانی قرار دارند که روش زبان کامل را برای آموزش خواندن توصیه می کنند.
• آن ها معتقدند که از همان ابتدا باید کودکان را با کتاب، به شکل کامل آن مواجه کرد، به طوری که داستان ها، شعرها، ادبیات، تصاویر و فهرست ها را در بر داشته باشد تا آن ها بتوانند وظیفه اطلاع رسانی زبان نوشتاری را درک کنند.
• یه اعتقاد این کارشناسان، اگر ما ویژگی کلیت و معناداری خواندن را حفظ کنیم، انگیزه ای در کودکان ایجاد می شود تا مهارت های لازم برای خواندن را کشف کنند.
• در طرف دیگر کسانی قرار دارند که از روش مهارت های اساسی حمایت می کند.
• آن ها معتقدند که باید به کودکان کتاب هایی داده شود که مطالب آن ها ساده شده باشد.
• ابتدا باید اصوات به آن ها آموخته شوند، چرا که قواعد مقدماتی برای تبدیل کردن نمادهای نوشتاری به اصوات هستند.
• بعد از اینکه کودکان دراین مهارت های تسلط یافتند، باید مطالب خواندنی به آن ها آموخته شود.
• تاکنون پژوهش ها، برتری هیچ کدام از این دو روش را ثبت نکره اند.
• در واقع کارشناسان معتقدند که ترکیبی از این دو روش می تواند به کودکان کمک کند تا بهتر یاد بگیرند.
• ریاضیات:
• کودکان بعد از اینکه وارد مدرسه می شوند، دانش غیر رسمی خود را از مفاهیم عددی و شمارش کردن، در مهارت های ریاضی پیچیده به کار می برند.
• مثلا آن ها ضرب را به صورت جمع مکرر به در نظر می گیرند و اگر مفهوم را درک نکنند آن را به صورت ۵+۵+۵ درک می کنند.
• با این حال، ریاضیاتی که در خیلی از مدارس تدریس می شود، از درک ابتدایی کودکان در مورد مفاهیم عددی بهره نمی گیرند.
• روش هایی که برای حل کردن مسائل به کودکان می آموزند، با آموخته های غیر رسمی آنها هیچ ارتباطی ندارند.
• در نتیجه آن ها معمولا قاعده ای را به کار می برند که به آنچه آموخته اند نزدیک است ولی جواب غلط به دست می آورند.
• اشتباهات آن ها نشان می دهد که سعی کرده اند روش را حفظ کنند اما منطق نهفته در آن را نفهمیده اند.
هوش
رشد در اواخر کودکی
شش تا یازده سالگی
هوش و زبان دوم
• هوشبهر (IQ) در حدود ۶ سالگی بیشتر از سنین قبلی تثبیت می شود و با پیشرفت تحصیلی همبستگی بالایی دارد.
• در آزمون های هوشی، برای مشخص کردن توانایی های مختلف، از روش«تحلیل عاملی» استفاده می شود.
• این روش تعیین می کند که کدام یک از موارد آزمون با موارد دیگر همبستگی دارد.
• بنابراین آن دسته از مواردی که توانایی مشابهی را می سنجند، به عنوان یک «عامل» درنظر گرفته می شوند.
• هر آزمون هوشی یک نمره ی هوش عمومی (کلی) که همان هوشبهر است را نشان می دهد.
• اغلب آنها چند نمره ی عاملی(اختصاصی) نیز در اختیار می گذارند.
• تعریف های مختلفی از هوش توسط نظریه پردازان مختلف بیان شده است.
• تقریبا می توان گفت که همه ی تعاریف هوش، در یکی از طبقات زیر جای می گیرند:
1. تعاریفی که بر سازگاری و انطباق با محیط و موقعیت های جدید و ظرفیت کنارآمدن با موقعیت های مختلف تاکید کنند.
2. تعاریفی که از هوش به عنوان توانایی یادگیری یاد می کنند.
3. تعاریفی که هوش را به منزله ی توانایی تفکر انتزاعی در نظر می گیرند. یعنی توانایی استفاده از نمادها مفاهیم و استفاده از نمادهای کلامی و عددی.
• مقیاس هوشی استنفورد بینه برای افراد بین ۲ سال تا بزرگسالی کاربرد دارد.
• این آزمون هوش عمومی و چهار عامل عقلانی دیگر را ارزیابی می کند:
• استدلال کلامی،
• استدلال کمی،
• استدلال فضایی
• و حافظه ی کوتاته مدت.
درون این آزمون ۱۵ خرده آزمون وجود دارد که عوامل کلامی و کمی را مورد سنجش قرار می دهد.
• مقیاس هوشی وکسل برای کودکان(WISC-III)
• برای افراد ۶ تا ۱۶ سال مورد استفاده قرار می گیرد.
• این آزمون علاوه بر
• هوش عمومی،
• دو عامل عقلانی،
• کلامی و
• عملکردی را نیز ارزابی می کند که هر کدام حاوی خرده آزمون هستند.
• بسیاری از پژوهشگران به تحلیل اجزایی آزمون های هوش پرداخته اند.
• در واقع آن ها می خواهند بین اجزای پردازش اطلاعات و هوشبهر کودکان رابطه برقرار کنند.
• طبق بررسی های انجام شده سرعت پردازش اطلاعات با هوشبهر رابطه دارد.
• نقطه ضعف رویکرد اجزایی این است که هوش را کاملا ناشی از علت های درونی کودک در نظر می گیرد و عوامل فرهنگی و موقعیتی را که تاثیر زیادی روی مهارت های شناختی کودکان دارد نادیده می گیرد.
• نظریه ی هوش سه جزئی استرنبرگ: استرنبرگ در نظریه ی هوش خود سه خرده نظریه را با هم ترکیب کرده است:
1. خرده نظریه ی تجربی: طبق این نظریه عناصر اصلی هوش مهارت های پردازش اطلاعات هستند. این عناصر عبارتند از:
o به کارگیری راهبرد،
o فراگیری دانش،
o فراشناخت و
o خودگردانی شناختی.
2. خرده نظریه ی تجربی:
طبق این نظریه کودکان علاوه بر استعدادهای درونی از شرایطی که در ان رشد می کنند نیز تاثیر می گیرند.
افراد بسیار باهوش در مقایسه با افراد کم هوش اطلاعات را در موقعیت های تازه ماهرانه تر پردازش می کنند.
وقتی که تکلیف جدیدی به فرد باهوش داده می شود او از راهبردهایی استفاده می کند و آن سریعتر یاد می گیرد.
3. خرده نظریه موقعیتی:
طبق این نظریه، افراد باهوش، توانایی پردازش اطلاعات را با امیال شخصی و ضروریات زندگی خودشان وفق می دهند.
به عبارت دیگر اگر نتوانند با یک موقعیت سازگار شوند، آن موقعیت را به گونه ای تغییر می دهند که نیازهایشان متناسب گردد.
در غیر اینصورت موقعیت دیگری را که متناسب با اهدافشان است انتخاب می کنند.
همچنین رفتار هوشمندانه، تا اندازه ی زیادی به فرهنگ فرد وابسته است.
برخی کودکان بعضی از آزمون های هوشی را به خوبی انجام می دهند زیرا رفتارهای آن آزمون با تاریخچه ی زندگی آن ها هماهمنگ است و در نتیجه کودکان آن رفتارها را با نیازهای خود متناسب می دانند و آن ها را به راحتی انجام می دهند. عکس این قضیه نیز صادق است.
در صورتی که آزمون های هوشی با تاریخچه ی زندگی آن ها یا نیازهای آن ها متناسب نباشد، آن ها، آن موقعیت را سوء تعبیر کرده یا کاملا رد می کنند.
• نظریه هوش چندگانه گاردنر:
• گاردنر معتقد است که هوش را باید با توجه به مجموعه عملیات پردازش مجرایی تعریف کرد که باعث می شود فرد فعالیت هایی را که از نظر فرهنگ ارزشمند هستند، انجام دهد.
• بنابراین گاردنر هوش عمومی را کنار می گذارد و هشت هوش مستقل را تعریف می کند.
• او معتقد است که هر هوش، یک معنای زیستی منحصر به فرد، یک روند رشد مجزا و یک عملکرد تخصصی دارد،
• آمار برای پرورش هر کدام از این نیروهای بالقوه، فرصت های یادگیری، آموزش طولانی و تحصیلات ضروری است.
• هوش های هشت گانه ی گاردنر عبارتند از:
1. هوش زبانی:
حساسیت نسبت به صداها، وزن ها، معانی کلمات و وظایف مختلف زبان را شامل می شود.
2. هوش منطقی-ریاضی:
حساسیت نسبت به طرح های منطقی یا عددی، توانایی پی بردن به آنها و توانایی درک کردن زنجیره های طولانی استدلال منطقی را شامل می شود.
3. هوش موسیقی:
توانایی تولید و درک کردن ریتم(ملودی)، اصوات هنری و فهمیدن شیوه های بیان موسیقایی را شامل می شود.
4. هوش فضایی:
توانایی درک کردن عمیق دنیای تجسمی – فضایی، تغییر شکل دادن این ادراک ها و آفریدن جنبه های تجسمی در غیاب محرک ها را شامل می شود.
5. هوش بدنی-جنبشی:
توانایی به کارگیری بدن، برای انجام اموری هدفمند و توانایی نگه داشتن ماهرانه اشیا را شامل می شود.
6. هوش طبیعت گرا:
توانایی تشخیص و طبقه بندی انواع حیوانات، مواد معدنی و گیاهان را شامل می شود.
7. هوش میان فردی:
8. توانایی درک خلق ها، سرشت ها، انگیزه ها و مقاصد دیگران و پاسخ دادن مناسب به آن هاست.
9. هوش درون فردی:
توانایی متمایز کردن احساس های درونی، به کار گیری آنها برای هدایت رفتار خویش، آگاهی از توانمندی ها،ضعف ها و امیال خویش را در بر می گیرد.
• یافته هایی که نقش وراثت را در هوشبهر نشان می دهند، از مقایسه ی دوقلوها به دست آمده اند.
• نمرات هوشبهر دوقلوهای یک تخمکی ژن هایشان مشترک هستند، از نمرات هوشبهر دوقلوهای دو تخمکی که از نظر ژنیتیکی مثل خواهر و برادرهای معمولی هستند، شباهت بیشتری دارند.
• با این حال محیط نیز تاثیر زیادی روی هوشبهر می گذارد.
• بررسی هایی که در مورد فرزندخوانده ها انجام شده است، نشان داده است که مادران تنهای آنها هوشبهر پایین تری داشتند و در خانواده های مرفهی زندگی می کردند، در سال های دبستانی نمرات هوشبهر بالاتر از متوسط کسب کردند و این نشان می دهد که عملکرد آزمون می تواند به مقدارزیاد در اثر زندگی خانوادگی مرفه، بهبود یابد.
با این حال این کودکان به اندازه ی کودکانی که هم مادران تنی با هوشبهر بالا داشتند و هم در خانواده های مرفهی زندگی می کردند، خوب عمل نکردند.
طبقه بندی عقب ماندگی هوشی:
• شاید اولین کوشش علمی برای طبقه بندی افراد عقب مانده ذهنی را «جی.ای.دی.اسکیرول» در قرن نوزدهم، انجام داده است.
• اسکیرول، در سال ۱۸۳۸ عقب مانده ها را به دو طبقه ی اصلی کورذهن و کند ذهن طبقه بندی کرد
• و وجه تمایز طبقه دوم از طبقه اول را توانایی سخن گفتن آن ها قرار داد.
• استفاده ی اسکیرول از یک رفتار عملکردی، به عنوان معیاری برای طبقه بندی، الهام بخش نظام های طبقه بندی آتی شد.
• کما این که در حال حاضر، سنجش هوش و رفتار سازشی به عنوان اساس طبقه بندی به کار گرفته می شوند.
• طبقه بندی که براساس IQ در مورد افراد عقب مانده ی ذهنی انجام شده است به شرح زیر است:
1. عقب ماندگی خفیف، بهره ی هوشی ۵۰-۵۵ تا ۷۰(آموزش پذیر)
2. عقب ماندگی متوسط، بهره ی هوشی ۳۵-۴۰ تا ۶۰-۵۵ (تربیت پذیر)
3. عقب ماندگی شدید،بهره ی هوشی ۲۰-۲۵ تا ۳۵-۴۰
4. عقب ماندگی عمیق، بهره ی هوشی زیر ۲۰ تا۲۵
• تمام طبقه بندی براساسIQ، برای طبقه بندی کودکان عقب مانده ی ذهنی به منظور دستیابی به اهداف تربیتی و رفتاری، عملی بسیار مفید است اگرچه در موارد خاص IQ اندازه گیری شده، تنها یک معیار است و هوش پایین به خودی خود برای تشخیص یا نامیدن یک کودک به عنوان عقب مانده ی ذهنی کافی است، اما معیار رفتار سازگاری نیز، اهمیتی برابر ارزیابی عملکرد کودک دارد.
• کودکانی که از نظر عملکرد هوشی، عقب مانده اند اما به اصطلاح در رفتار سازگاری، عقب ماندگی ندارند، نباید به عنوان عقب مانده ی ذهنی طبقه بندی شوند.
• مطالعات موردی نیز بر اهمیت تشخیص دقیق، قبل از قرار گرفتن یک کودک در یک طبقه به عنوان عقب مانده ی ذهنی تاکید می کند.
کودکان سرآمد:
• کودکانی که هوشبهری بالای ۱۳۰ داشته باشند، «سرآمد» نامیده می شوند. آن ها توانایی های عقلانی استثنایی داشته و خلاقیت زیادی نشان می دهند.
• تفکر واگرا یعنی زمانی که کودک با یک مساله یا تکنیک روبه رو می شود، از راه حل های متعدد و استثنایی برای حل آن استفاده می کند.
• تفکر همگرا عبارت است از رسیدن به فقط یک جواب با یک راه حل درست که این توانایی معممولا در آزمون های هوش سنجیده می شود.
• آزمون های خلاقیت، «تفکر واگرا» را مورد بررسی قرار می دهند.
• پژوهشگران با آگاهی از این امر که کودکان بسیار خلاق، اغلب در برخی تکالیف بهتر از سایرین هستند،
• آزمون های کلامی، تصویری و «مساله ی دنیای واقعی» را برای تفکر واگرا ابداع کرده اند.
• مقیاس کلامی ممکن است از کودکان بخواهد تا جایی که می توانند، مصارف اشیای رایج مثل روزنامه، را نام ببرند.
• مقیاس تصویری نیز ممکن است از آنها خواهد تا حد امکان، براساس یک نقش دایره ای، طرح هایی را رسم کنند.
• مقیاس«مساله ی دنیای واقعی» یا به کودکان مساله های روزمره می دهد یا از آنها می خواهد به این مساله ها فکر کنند و راه حل هایی را ارائه دهند. پاسخ های داده شده را می توان براساس تعداد افکار تولید شده و خلاقیت آن ها نمره گذاری کرد.
• منتقدان آزمون ها می گویند که این آزمون ها پیش بینی ناقصی برای دستاوردهای خلاقانه در زندگی روزمره هستند
• چرا که فقط یکی از مشارکت های شناختی پیچیده در خلاقیت را بررسی می کنند.
• توانای تعریف کردن یک مساله ی مهم و جدید، ارزیابی افکار واگرا و انتخاب بهترین آن ها و استفاده از دانش مربوطه بای درک و حل مساله نیز در این امر دخالت دارد.
• اگر این اجزای سازنده ی اضافی را در نظر بگیریم متوجه خواهیم شد که چرا افراد معمولا خلاقیت را در یک یا چند زمینه ی وابسته به هم نشان می دهند.
• تعریف های سرآمدی نیز به همین علت گسترش یافته اند تا استعداد تخصصی را در برگیرند.
• شواهد آشکاری وجود دارد که عملکردهای برجسته در رشته های خاص مثل ریاضیات، علوم، هنر، ورزش، موسیقی و غیره، ابتدا در کوردکی نمایان می شوند. با این حال استعداد را باید در محیط مناسب پرورش داد.
رشد زبان
• واژگان یک کودک متوسط ۶ ساله، تقریبا ۱۰۰۰۰ کلمه را شامل می شود
• در پایان سال های دبستان، حجم واژگان او به ۴۰۰۰۰ کلمه می رسد
• کودکان از ۶ ساله به راحتی می توانند کلمه ها را توصیف کنند، مثلاَ «چاقو» وسیله ای است که برای بریدن از آن استفاده می کنند.
• کودکان به دو صورت می توانند دو زبانه شوند:
a. دو زبان را در یک زمان و در اوایل کودکی فرا بگیرند.
b. زبان دوم را بعد از تسلط یافتن بر زبان اول فرا بگیرند.
• اگر کودکان هر دو زبان ر ا در اوایل کودکی با هم یاد بگیرند، در رشد زبان مشکلی نشان نمی دهند،
• اما اگر بعد از یادگیری زبان اول بخواهند زبان دوم را یاد بگیرند، برای این که بتوانند زبان دوم را به گونه ای سلیس حرف بزنند، به ۳ تا ۵ سال زمان نیاز دارند.
• برای یادگیری زبان اول و دوم، یک دوره ی حساس وجود دارد.
• یعنی دوره ای که فرد آمادگی زیستی برای یادگیری زبان دارد و به محیط مناسب برای رشد آن نیاز دارد.
• بنابراین یادگیری زبان باید در دوره ی کودکی آغاز شود.
• پژوهش ها نشان می دهد که دو زبانه بودن بر رشد شناختی تاثیر مثبت دارد، کودکانی که در دو زبان سلیس هستند، در آزمون های تجربه انتخابی، استدلال تحلیلی، تشکیل مفهوم انعطاف پذیری شناختی بهتر از دیگران عمل می کنند.
• علاوه بر این کودکان دو زبانه، از نظر توانایی تامل کردن درباره ی زبان، پیشرفته تر هستند. آن ها بیشتر آگاهند که کلمه های نمادهای اختیاری هستند.
• در مورد ساختار و جزئیات زبان آگاهی بیشتری دارند و خطاهای دستوری و معنایی را در جملات شفاهی و کتبی بهتر تشخیص می دهند.
• این کودکان دارای توانایی هایی هستند که پیشرفت آن ها را در خواندن، تقویت می کند.
یادگیری
رشد در اواخر کودکی
شش تا یازده سالگی
یادگیری در مدرسه
• پژوهشگرانی که مدارس را سیستم های اجتماعی پیچیده ای متشکل از حجم کلاس، اصول آموزش و پرورش، الگوهای تعامل معلم – شاگرد و بستر فرهنگی گسترده تر در نظر میگیرند، اطلاعات زیادی در مورد تاثیر قدرتمند مدارس در اختیار می گذارند:
• حجم کلاس:
حجم کلاس بر یادگیری کودکان تاثیر دارد.
معلمانی که شاگردان کمتری دارند، وقت کمتری را صرف برقراری کردن انضباط می کنند و وقت بیشتری برای توجه فردی دارند و نگرش کودکان نسبت به مدرسه و تعامل با همسالان، مثبت تر است.
پیشرفت های یادگیری در کلاس های کم حجم، در سال های اولیه تحصیل بیشتر است، زیرا کودکان در این سال ها به کمک بیشتری نیاز دارند.
• کلاس های سنتی در برابر کلاس های آزاد:
در کلاس های سنتی، کودکان از نظر فرآیند یادگیری منفعل تر هستند.
معلم تنها مرجع صلاحیت دار است و بیش از همه صحبت می کند.
شاگردان اغلب پشت میزهایشان هستند، تکالیفشان را انجام می دهند و وقتی صدایشان می کنند، پاسخ می دهند.
پیشرفت آن ها از طریق معیارهای ارزیابی، مورد سنجش قرار می گیرد.
در کلاس های آزاد، کودکان به صورت عوامل فعال در رشد خودشان در نظر گرفته می شوند.
• معلم نقش انعطاف پذیری دارد، شاگردان را در تصمیم گیری ها سهیم می کند و شاگردان با سرعت مناسب خودشان یاد می گیرند.
شاگردان، در مقایسه با پیشرفت قبلی خودشان ارزیابی می شوند و نه در مقایسه با شاگردان همسن دیگر.
دیدگاه پیاژه در مورد کودک به عنوان یادگیرنده فعال و با انگیزه ی الهام بخش این نوع کلاس هاست.
• گرچه کودکان بزرگتر در کلاس های سنتی پیشرفت تحصیلی اندکی بیشتر دارند، کلاس های باز از امتیازات دیگری برخوردار هستند
مثل: افزایش تفکر انتقادی، ارزش گذاری بیشتر برای تفاوت های فردی در همکلاسی ها و نگرش مثبت تر نسبت به مدرسه.
• زمانی که بر آموزش معلم محور تاکید می شود، کودکان هنگام وارد شده به مدرسه، رفتارهای تنشی بیشتری مثل وول خوردن، حرف زدن و عادات خواندن ضعیف تر نشان می دهند.
• این پیامدهای منفی در مورد کودکان مرتبه ی اجتماعی- اقتصادی پایین، نیرومندتر هستند.
• به رغم اینکه روش سنتی تاثیر منفی بر انگیزش و یادگیری دارد، معلمان آن را برای شاگردانی که از نظر اقتصادی محرومیت دارند، ترجیح می دهند.
• رهنمودهای فلسفی جدید:
فلسفه ی برخی معلم ها بین روش سنتی و آزاد قرار دارد.
آن ها می خواهند علاوه بر تقویت پیشرفت زیاد، تفکر انتقادی و اجتماعی مثبت راپرورش دهند و یادگیری را رویدادی مهیج کنند.
تجربیات جدید در آموزش ابتدایی که براساس نظریه اجتماعی-فرهنگی ویگوتسکی است، یک دیدگاه بینابینی است.
تاکید ویگوتسکی بر منشا اجتماعی فرآیندهای شناختی، الهام بخش موضوعات آموزشی زیر بوده است:
1. معلمان و کودکان به عنوان شرکا در یادگیری:
کلاسی که سرشار از تبادل نظر معلم با کودک و کودک با معلم باشد
انتقال شیوه های تفکر فرهنگ پسند را تقویت می کند.
2. تجربه کردن انواع ارتباط نمادی در فعالیت های با معنی:
هنگامی که کودکان در خواندن، نوشتن و استدلال کمی تسلط می یابند،
از سیستم های ارتباطی فرهنگشان آگاه می شوند،
درباره ی تفکر خودشان تامل می کنند و آن را تحت کنترل ارادی قرار می دهند.
3. تدریس باید با منطقه ی مجاور(پتانسیل) رشد کودک متناسب باشد:
کمک رسانی هایی که با آگاهی فعلی کودکان متناسب باشد،
ولی آن ها را به گام بعدی ترغیب کند، تضمین می کند که هر کودکی تا حد امکان پیشرفت خواهد کرد.
گسترده ترین اصلاح آموزشی براساس نظریه ی ویگوتسکی، برنامه آموزشی ابتدایی کامهامهاKamehameha. می باشد.
کلاس های Keep سرشار از فعالیت هایی است که برای تقویت تعادل معلم – کودک و کودک- کودک ترتیب یافته اند.
در هر یک از این فعالیت ها، کودکان روی پروژه ای کار می کنند که تضمین می کند یادگیری آن ها فعال و به سمت هدف با معنی گرایش خواهد داشت.
مثلا داستانی را می خوانند و درباره ی معنی آن بحث می کنند یا نقشه زمین را بازی می کشند تا دانش جغرافیایی آنها تقویت شود.
مطالب کتاب درسی طوری انتخاب می شوند که با تجربیات کودکان مرتبط باشند و تدریس بر دانش کودکان استوار است.
ساختن هر کلاس Keep با سبک های یادیگری شاکردان آن تنظیم می شود تا از لحاظ فرهنگی پاسخگو باشد.
تعامل معلم – شاگرد:
معلمان با همه ی کودکان به طور یکسان تعامل نمی کنند.
به برخی از کودکان بیشتر از سایرین توجه می شود و بیشتر تحسین می شوند.
شاگردان خوش رفتار و زرنگ و زرنگ با معلمان تعامل مثبتی دارند.
در مقابل معلمان، کودکانی را که پیشرفت کندی دارند و مخرب نیز هستند، دوست ندارند
از این شاگردان سرکش مرتبا انتقاد می شود و به ندرت از آن ها دعوت می شود تا در بحث های کلاسی شرکت کنند.
زمانی هم که به کمک احتیاج دارند یا اجازه می خواهند درخواست های آن ها معمولا نادیده گرفته می شود.
بعد از اینکه نگرش معلمان نسبت به شاگردان تثبیت می شود متاسفانه در آن افراط می شود.
آنچه موجب نگرانی است ایجاد پیشگویی کام بخش آموزش است:
کودکان ممکن است نگرش مثبت یا منفی معلمان را بپذیرند و مطابق آن عمل کنند.
تاثیر گفتار معلمان به خصوص در کلاس هایی که بر رقابت تشکیل می شود بیشتر است و کودکان به طور علنی با هم مقایسه می شوند.
زمانی که معلمان، عقاید نادرستی را پرورش می دهند، کودکانی که پیشرفت کمی دارند بیشتر از کودکانی که پیشرفت زیادی دارند، تحت تاثیر قرار می گیرند.
زمانی که معلمان، نگرش خوبی در مورد شاگردان زرنگ دارند، محل پیشرفت آن ها کاهش می یابد و وقتی که معلم عیب جویی می کند،
موفقیت آن ها افت می کند. حساسیت دانش آموزانی که پیشرفت کمی دارند نسبت به پیش گویی های کام بخش، زمانی می تواند برای آنها مفید باشد که به این پیش گویی ها واقعا معتقد باشند. ولی این دانش آموزام به ندرت فرصت برداشت کردن از این منافع را دارند.
کلاس های همگون و ناهمگون:
در کلاس های همگون، به کودکانی که سطح توانایی مشابهی دارند یکجا درس می دهند.
در گروه های سطح پایین، به دانش آموزان با سرعت کمتری تدریس می کنند و تمرین های بیشتری در مورد اطلاعات و مهارت های مقدماتی به آن ها می دهند.
به تدریج این کودکان اعتماد به نفس کمتری نشان می دهد و توسط خودشان و دیگران، نه چندان باهوش پنداشته می شوند.
این نوع گروهبندی بر اساس توانایی، فاصله ی بین کودکانی که پیشرفت زیادی دارند و آن هایی که پیشرفت کمی دارند را بیشتر می کند.
کلاس های ناهمگون(چند رتبه ای)
با ترکیب کردن دو یا سه رتبه ی کلاسی نزدیک به هم، ناهمگونی دانش آموزان افزایش پیدا می کند.
در این کلاس ها پیشرفت تحصیلی، اعتماد به نفس ونگرش به مدرسه بهتر از کلاس های یک رتبه ای است
این نوع گروهبندی، رقابت را کاهش می دهد هماهنگی را افزایش می دهد درس دادن همسالان به هم را نیز ترغیب می کند.
تدریس به کودکانی که نیازهای ویژه ای دارند:
قانون افراد مبتلا به معلولیت های یادگیری، حکم می کند که مدارس کودکانی را که به کمک های ویژه برای یادگیری نیاز دارند
در محیط هایی قرار دهند که کمترین محدودیت را داشته باشند، به طوری که نیازهای آموزشی آنها برآورده شود، این قانون منجر به ادغام دانش آموزان مبتلا به مشکلات یادگیری در کلاس های عادی به صورت نیمه وقت شد.
فشارهای والدین باعث شد که ادغام به درون گنجی کامل گسترش یابد، یعنی قرار دادن این دانش آموزان در کلاس های عادی تمام وقت.
برخی از این دانش آموزان ادغام شده، عقب مانده ی ذهنی خفیف (هوشبهر بین ۵۵ تا ۷۰) هستند و در رفتارهای انطباقی و مهارت های لازم برای زندگی روزمره، دچار مشکلاتی هستند
اما بیشتر آنها، معلولیت های یادگیری دارند.
دانش آموزان مبتلا به معلولیت های یادگیری که ۵ تا ۱۰ درصد کودکان دبستانی را تشکیل می دهند، در یک یا چند جنبه از یادگیری و در خواندن مشکلاتی دارند.
در نتیجه پیشرفت آنها با توجه به هوشبهری که دارند کمتر از حد انتظار است.
مشکلات آنها را نمی توان به اختلال بدنی یا هیجانی محرومیت محیطی نسبت داده بلکه عملکرد معیوب مغز، مسئول مشکلات آنهاست.
شواهد نشان می دهد که پیشرفت تحصیلی کودکان ادغام شده، نسبت به آنهایی که در کلاس های مستقل تحصیل می کنند، خیلی بیشتر نیست.
حتی ممکن است که آن ها توسط همسالان خود طرد شوند.
اما این مساله بدین معنا نیست که نمی توان به کودکان دارای نیازهای ویژه در کلاس های عادی خدمت کرد.
در صورتی که خدمات عالی وجود داشته باشد، درون گنجی کامل می تواند به دانش آموزان مبتلا به معلولیت های خفیف کمک کند.
این زمانی می تواند بهتر عمل کنند که برای مدتی از روز در اتاق تدبیر باشند و باقی روز را در کلاس عادی بگذرانند.
در اتاق تدبیر، مربی خاصی به صورت فردی یا در گروههای کوچک، با دانش آموزان کار می کنند.
سپس برحسب توانایی ها برای موضوعات مختلف با هم ادغام می شوند.
یادگیری مشارکتی و تدریس همسالان به یکدیگر، باعث می شود که کودکان ادغام شده و همکلاسی هایشان با هم کار کنند و تعادل دوستانه و پذیرش اجتماعی تقویت کرد.
خودپرورانی
رشد در اواخر کودکی
شش تا یازده سالگی
خودپرورانی و عزت نفس
• در اواسط کودکی، خودآگاهی چندین بار تغییر می کند و حالت های متفاوتی می گیرد.
• ابتدا کودکان می توانند خود را بر حسب صفات روانی توصیف کنند بعد مقایسه ی ویژگی های خود با ویژگی های همسالانشان را آغاز می کنند و سرانجام در مورد علت های قوت و ضعف هایشان گمانه زنی می کنند.
تغییرات در خودپنداره:
• در سال های دبستان، کودکان «خودمفعولی» اصلاح شده تر یا «خودپنداره» را شکل می دهند.
• بدین ترتیب که آن ها می توانند مشاهدات خود را از رفتارها و حالت های درونی شان، توصیف کنند.
• کودکان دبستانی بزرگتر، خیلی کمتر از کودکان کوچک تر خود را به صورت همه یا هیچ توصیف می کنند.
• مثلاً می گویند: «من پیانیست خوبی هستم اما درس خواندنم متوسط است.»
• در حدود ۷ سالگی کودکان شروع به «مقایسه ی اجتماعی» می کنند.
• یعنی ظاهر، توانایی ها و رفتار خود را با دیگران مقایسه می کنند.
• محتوای خودپنداره ی کودکان هم نتیجه ی توانایی های شناختی و هم در اثر پسخوراند دریافت شده از دیگران، رشد می کند.
• بنابراین در سال های پیش دبستانی توصیف از خود کودکان به تدریج انتزاعی تر می شود.
• به نظر جورج هربرت مید جامعه شناس، خودکاملا سازمان یافته زمانی نمایان می شود که خود فاعلی کودک، دیدگاه خود مفعولی را که به نگرش دیگران نسبت به کودک مربوط می شود، بپذیرد.
• او معتقد است که مهارت های درک دیگران، مخصوصا توانایی پی بردن به آنچه که دیگران فکر می کنند، برای رشد خود پنداره براساس صفات شخصیت اهیمت زیادی دارد.
رشد عزت نفس:
• کودکان پیش دبستانی، اکثراً اعتماد به نفس بالایی دارند.
• زمانی که کودکان به اواسط کودکی می رسند، در مورد عملکردهایشان در فعالیت های مختلف، پسخوراند خیلی بیشتری دریافت می کنند.
• در نتیجه عزت نفس آنها به سطح واقع بینانه تری می رسد.
• معمولاً عزت نفس در سال های اول دبستان، در مقایسه با ویژگی همسالان کاهش می یابد.
• اما این کاهش خیلی زیان بخش نیست، بلکه آن ها ویژگی های خود را به صورت واقع بینانه ارزیابی می کنند و در عین حال نگرش خویشتن پذیری و احترام به خویش را از دست نمی دهند.
• سوزان هارتر، در تحقیقاتی که انجام داد، متوجه شد که کودکان بین ۶ تا ۷ سالگی، سه نوع عزت نفس مجزا را شکل می دهند:
1. عزت نفس تحصیلی: که شامل احساس ارزشمندی در موضوعات مختلف تحصیلی می باشد.
2. عزت نفس اجتماعی: که مربوط به احساس ارزشمندی نسبت به همسالان و رابطه با والدین می باشد.
3. عزت نفس جسمانی: که مربوط به توانایی های جسمانی و ظاهر جسمانی می باشد.
• هارتر معتقد است که کودکان دبستانی، خودسنجی های جداگانه را در یک عزت نفس کلی ادغام می کنند.
• البته عزت نفس های مجزا، به طور مساوی در عزت نفس کلی مشارکت ندارند.
• کودکان برای بعضی از قضاوت های شخصی، اهمیت بیشتری قائلند.
• مثلا در کودکی و نوجوانی، ادراک ظاهر جسمانی بیشتر از سایر عوامل عزت نفس، مورد اهمیت قرار می گیرد.
• البته در این مورد تفاوت های فردی زیادی وجود دارد از اواسط کودکی به بعد، بین عزت نفس و رفتار روزمره، رابطه نیرومندی وجود دارد.
• عزت نفس تحصیلی، پیشرفت کودکان را در مدرسه پیش بینی می کند.
در ادامه به بررسی عواملی خواهیم پرداخت که می تواند روی عزت نفس کودکان تاثیر بگذارند:
• فرهنگ:
نیروی فرهنگی، تاثی عمیقی بر عزت نفس دارند.
مثلا کودکان آسیایی، برای افزایش عزت نفسشان، کمتر به مقایسه ی اجتماعی می پردازند.
چون فرهنگ آنها برای فروتنی و هماهنگی اجتماعی ارزش قائل است، از اینکه خود را به صورت مثبت ببینند خودداری می کنند ولی دیگران را سخاوتمندانه تحسین می کنند.
• روش های فرزند پروری:
کودکانی که والدینشان از روش فرزند پروری مقتدرانه استفاده می کنند، احساس خوشایندی نسبت به خود دارند.
فرزند پروری صمیمانه و مثبت به آنها اکان می دهد که بدانند به عنوان فردی ارزشمند و شایسته مورد قبول هستند.
اما با حال این یافته ها از نوع همبستگی هستند و نمی توانند روابط علت و معلولی را برای ما مشخص کنند.
یعنی ما نمی توانیم با قاطعیت بگوییم که شیوه های فرزند پروری علت خصوصیات و رفتار کودکان هستند.
عوامل موثر بر انتساب های پیشرفتی:
• ارتباط بزرگسالان: نقش مهمی در انتساب های کودکان دارد.
• کودکان درمانده ی آموخته شده والدینی دارند که معیارهای بسیار عالی تعیین می کنند در حالی که معتقدند فرزندانشان خیلی توانا نیستند و باید برای موفق شدن جدی تر تلاش کنند.
مثلا به کوکانشان به هنگام شکست می گویند: تو نمی توانی آن را انجام دهی، آیا می توانی؟ اشکالی ندارد اگر آن را کنار بگذاری
• بعضی کودکان آمادگی زیادی دارند که عملکردشان توسط پسخوراند منفی افراد بزرگسال تضعیف شود.
• دخترها به رغم اینکه همواره پیشرفت تحصیلی بیشتری از پسرها دارند، اما وقتی کاری را درست انجام نمی دهند، بیشتر از والدین و معلمان پسخوراند منفی دریافت می کنند
• ضمنا آنها شایستگی تحصیلی خود را کمتر برآورد می کنند و برای درمانگی آموخته شده مستعدتر هستند.
• تبعیض های نژادی نیز در این زمینه بسیار موثرترند. مثلا کودکان آمریکایی آفریقایی تبار، پسخوران مطلوب کمتری از معلمان دریافت می کنند
• همچنین تبعیض اجتماعی، جلوی موفقیت آنها را می گیرد.
• بازآموزی انتساب: یکی از روش های مداخله ای که کودکان درمانده ی آموخته شده را ترغیب می کند تا باور کنند که می توانند با تلاش بیشتر بر شکست چیره شوند، روش بازآموزی انتساب است.
• در این روش غالبا به کودکان تکالیفی داده می شود که به اندازه ی کافی دشوار باشد و آنها مقداری شکست را تجربه کنند.
• بعد بارها به آنها پسخوران دهی این چنین می دهند:
«اگر جدی تر تلاش کنی، می توانی آن را انجام دهی»
بعد از اینکه کودکان موفق به انجام آن کار شدند پسخوراندهایی شبیه به این می دهند:
«شما این تکلیف را خوب انجام دادید.»
بدین ترتیب کودکان یاد می گیرند که موفقیت های خود را به توانایی وتلاش نسبت دهند نه به شانس.
• روش دیگر این است که کودکان کم تلاش را ترغیب کنیم که کمتر روی نمره ها تاکیید کنند و بیشتر بر تسلط یافتن بر تکلیف به خاطر خود آن تمرکز کنند.
• برای این که بازآموزی موثر واقع شود، بهتر است از همان ابتدا آغاز شود، قبل از اینکه تغییر دادن نگرش کودکان نسبت به خودشان دشوار شود
رشد هیجانی:
• کودکان دبستانی، به احتمال بیشتری، هیجان های خود را با توجه به حالت های درونی، به جای رویدادهای بیرونی توضیح می دهند و از تنوع هیجان های خود، آگاهترند.
• همچنین آنها علاوه بر هیجان های خود، هیجان های دیگر را نیز بهتر می شناسند.
• کودکان در ۸ سالگی می توانند بیش از یک هیجان را در یک زمان تجربه کنند که هر یک ممکن است مثبت یا منفی و از نظر شدت متفاوت باشند.
مثلا می گوید: «خیلی خوشحالم که هدیه گرفته ام، اما از این که چیزی را که می خواستم نگرفتم خیلی غمگینم».
• کودکان دبستانی، علاوه بر اینکه هیجان ها خود را بهتر می شناسند، هیجان های دیگران را بهتر می شناسند.
• آنها می توانند از نشانه های چهره ای و موقعیتی به احساسات دیگران پی ببرند،
• در حالی که کودکان پیش دبستانی فقط به جلوه های هیجانی متکی هستند.
• علاوه بر این، کودکان بزرگ تر برای پیش بینی احساسات فرد، به تجربیات گذشته ی او مراجعه می کنند.
• مثلا می دانند کودکی توسط دوستش طرد شده است، احتمالا بعدها با دیدن آن دوست احساس غم خواهد کرد.
• افزایش آگاهی هیجانی، آگاهی از خویشتن و حساسیت بزرگسالان به احساس های کودکان، همدلی را افزایش می دهند و در اواسط کودکی به رفتار نوع دوستانه کمک کنند.
• در اواسط کودکی، هیجان های خودآگاه غرور و گناه، تحت تاثیر مسئولیت شخصی قرار می گیرند.
• یعنی دیگر لازم نیست که معلم یا والدین حضور داشته باشند تا کودک احساس غرور کند یا اینکه از انجام عملی که خلاف مقررات است، احساس گناه کند.
• همچینین آنها برای خلاف کاری عمدی بی توجهی به مسئولیت ها، تقلب کردن یا دروغ گفتن احساس گناه می کنند.
• افزایش سریع خودگردانی هیجانی، در اواسط کودکی روی می دهد.
• وقتی که کودکان به مقایسه ی اجتماعی می پردازند، اغلب با رویدادهای کننده ای روبرو می شوند که باید هیجان های منفی تهدید کننده ی عزت نفس را کنترل کنند.
• کودکانی که هیجان های خود را خوب کنترل می کنند معمولا خوش خلق و نوع دوست ترند، با دیگران همدلی می کنند و نزد همسالانشان نیز محبوب ترند.
• اما کودکانی که نمی توانند هیجان های خود را خوب کنترل کنند، غرق در هیجانات منفی می شوند، بنابریان نزد همسالانشان محبوبیتی ندارند.
رشد اخلاقی
• کودکان در زندگی روزمره بارها با موقعیت هایی مواجه می شوند که عدالت توزیعی را در بردارند.
• یعنی عقاید مربوط به اینکه چگونه باید منابع به صورت عادلانه توزیع شوند.
• ویلیام دامون برداشت کودکان از عدالت توزیعی را در اوایل و اواسط کودکی بررسی کرده است.
• حتی کودکان ۴ ساله نیز اهمیت مشارکت را تشخیص می دهند
• ولی دلایل آنها برای انجام این کار متناقض و خودباورانه به نظر می رسد: من با اوسهیم شدم چون اگر این کار را نمی کردم. من به او اجازه دادم مقداری داشته باشد اما بیشتر آن مال من است، چون من بزرگترم»
• کودکان در اواخر کودکی درک پخته تری را از مفهوم عدالت توزیعی پیدا می کنند.
• استدلال آن ها از یک توالی سه مرحله ای پیروی می کند:
1. برابری(۵ تا ۶ سالگی):
کودکان در اوایل سال های دبستانی می خواهند اطمینان یابند که هر کسی به مقدار برابری از منابع ارزشمند مثل پول، نوبت در بازی ها یا مثلا تنقلات بهره مند شوند.
2. امتیاز(۶ تا ۷ سالگی):
کودکان کم کم درک می کنند که به کسی که تلاش بیشتری انجام داده است باید پاداش اضافه داده شود.
3. نیکوکاری(حدود ۸ سالگی):
سرانجام کودکان تشخیص می دهند که به کسانی که در محرومیت به سر می برند باید توجه بیشتری کرد. مثلا به کودکی که حق او ضایع شده است یا توانایی تولید کافی را ندارد، باید مقدار بیشتری داده شود.
• به عقیده ی دامون تبادل بین کودکان، آن ها را نسبت به دیدگاه های دیگران حساستر می کند و این به نوبه ی خود پرورش مفهوم عدالت را در آنها تقویت می کند.
• پیشرفت کودکان در استدلال عدالت توزیعی به نوبه ی خود با مساله گشایی اجتماعی موثرتر و اشتیاق بیشتر به مشارکت با دیگران و کمک کردن به آن ها ارتباط دارد.
• پی بردن به مقررات اخلاقی و غرف های اجتماعی:
زمانی که عقیده ی کودکان درباره ی عدالت پیشرفت می کند بین مقررات اخلاقی و عرف های اجتماعی ارتباط برقرار می کنند.
• آن ها در اواسط کودکی پی می بردند که مقررات اخلاقی و عرف های اجتماعی گاهی همپوشی دارند. برای مثال گفتن متشکرم بعد ازدریافت هدیه نوعی عمل دلبخواهی است که قرارداد اجتماعی آن را تعیین می کند. در عین حال انجام ندادن این کار با جریحه دار کردن احساس دیگران می تواند موجب رنجش آن ها شود.
• کودکان اصول اخلاقی فرهنگ خود را نیز می آموزند.
• به طور مثال کودکان هندی شرق هندوستان معتقدند که خوردن مرغ روز بعد از فوت پدر از لحاظ اخلاقی غلط است، در حالی که کودکان آمریکایی چنین اعتقادی ندارند.
• درک قلمر شخصی:
• کودکان در همه ی فرهنگ ها برای مسائل شخصی خود یک قلمرو مشخص دارند. مثلا معتقدند مدل مو، انتخاب دوستان و محتوای دفترچه خاطرات به خود فرد مربوط هستند.
• درک قلمرو شخصی، درک اخلاقی را تقویت می کند، زیرا مفاهیم حقوق و آزادی شخصی را پرورش می دهد.
روابط
رشد در اواخر کودکی
شش تا یازده سالگی
روابط با همسالان و نقش یابی جنسی
• در اواخر کودکی اجتماع همسالان بستر بسیار مهمی برای رشد می شود.
• تماس با همسالان نقش مهمی در درک دیگران و آگاهی از خود و دیگران ایفا می کند.
• همچنین کیفیت روابط با همسالان تغییر کرده و در سال های دبستانی بیشتر نوعدوستانه می شود.
• لذا پرخاشگری مخصوصا حملات بدنی کاهش پیدا می کند.
• با تشکیل گروه های همسال انواع دیگر پرخاشگری ادامه پیدا می کند.
• این جاست که کودکان خودی ها را از غریبه ها تشخیص می دهند.
• کودکان در حیاط مدرسه گروه های ۳ تا ۱۰-۱۲ نفره را تشکیل می دهند.
• ساختار این اجتماعات با افزایش سن تغییر پیدا می کند.
• کودکان در پایان کودکی میل زیادی به تعلق گروهی نشان می دهند.
• آن با هم ارزش ها و معیارهای منحصر به فردی را برای رفتار تعیین می کنند.
• نوعی ساختار اجتماعی نیز برای رهبران و پیروان به وجود می آورند که تضمین می کند اهداف گروه برآورده خواهند شد.
• زمانی که این ویژگی ها وجود داشته باشد گروه همسالان شکل گرفته است.
• اعمال این گروه های غیر رسمی به نوعی فرهنگ همسالان می انجامد که معمولا شامل واژگان تخصصی لباس و محلی که برای پاتوق در طول ساعات فراغت تشکیل میدهند می باشد.
• در مدرسه کودکانی که از این هنجارهای گروهی تخلف کنند مورد بی اعتنایی و واکنش منفی همسالان قرار می گیرند.
• این سنت های خاص همسالان را به هم نزدیک می کند و نوعی احساس هویت گروهی را به وجود می آورد.
• از کلاس سوم به بعد پرخاشگری رابطه ای مانند غیبت شایعه پراکنی و طرد در بین دخترها افزایش پیدا می کند.
• دخترها به علت انتظارات نقش جنسی، خصومت را به صورت ظریف و غیر مستقیم ابراز می کنند.
• پسرها برای نشان دادن خصومت به افراد غیر خودی یعنی افرادی که در گروه خودشان قرار ندارند راست ترند
• مثلا آن ها را دست می اندازند، مسخره می کنند زنگ خانه ی مردم را می زنند و فرار می کنند و غیره.
• رابطه ی دوستانه در سال های دبستانی پیچیده تر می شوند.
• دوستی در سال های دبستان دیگر به معنای این نیست که کودکان فعالیت های مشابهی انجام دهند
• بلکه دوستی نوعی رابطه ی متقابل صمیمانه است که کودکان در آن به نیازها و امیال یکدیگر پاسخ می دهند و ویژگی های یکدیگر را دوست دارند.
• بعد از این که دوستی شکل می گیرد اعتماد ویژگی برجسته ی آن می شود قطع رابطه ی دوستانه در سال های دبستانی متفاوت با سال های پیش دبستانی است.
• کودکان بزرگ تر عواملی مثل تخلف کردن از اعتماد، کمک نکردن به یکدیگر به هنگام نیاز، عهدشکنی و غیبت کردن پشت سر یکدیگر را از عوامل نقض دوستی می دانند.
• رابط دوستانه ی کودکان دبستانی بیشتر گزینشی است.
• در حالی که کودکان پیش دبستانی تعداد زیادی دوست دارند
• کودکان دبستانی تعداد معدودی را دوست خود می نامند و اغلب یکی از آن ها را بهترین دوست خود می دانند.
• دختر ها در روابطشان انتظار صمیمیت بیشتری دارند.
• کودکان در این سنین انتظار بیشتری دارند که دوستانی را انتخاب کنند که از نظر سن،جنس، نژاد، موقعیت و مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی شبیه خودآن ها باشند.
• از نظر شخصیت مثلا معاشرتی یا پرخاشگربودن، محبوبیت در بین همسالان و پیشرفت تحصیلی با یکدیگرمشابهت دارند.
• البته خصوصیات مدرسه و محله بر انتخاب های دوستی تاثیر می گذارند.
• پذیرش همسالان به دوست داشتنی بودن اشاره دارد.
• یعنی مقدار ارزشی که همسالان یک کودک، به عنوان شریک اجتماعی برای او قائل هستند.
• پذیرش همسالان توسط آزمون هایی سنجیده می شود که از همکلاسی ها می خواهند دوست داستنی بودن یکدیگر را ارزیابی کنند.
• پاسخ های کودکان چهار طبقه ی متفاوت را نشان می دهد:
1. کودکان محبوب:
• کودکانی هستند که رای مثبت زیادی کسب می کنند.
• این کودکان به گونه ای با عاطفه، دوستانه و یاری گرایانه با همسالانشان ارتباط برقرار می کنند.
2. کودکان طرد شده:
• کودکانی هستند که در عمل مورد نفرت همسالان هستند.
• کودکان طرد شده معمولا دو خرده تیپ را شامل می شوند :
• طرد شده ی پرخاشگر که گروه بزرگتری را تشکیل می دهند.
• آن ها رفتار هایی مثل خصومت، بیش فعالی، بی توجهی و رفتار تکانشی را بیشتر نشان می دهند.
• کودکان طرد شده ی کناره گیر گروه کوچکتری را تشکیل می دهند که منفعل هستند و از لحاظ اجتماعی دست و پا چلفتی اند.
• این کودکان بسیار احساس تنهایی می کنند و از اینکه مورد تحقیر یا حمله ی همسالان قرار بگیرند بسیار نگرانند.
3. کودکان جنجالی:
• کودکانی هستند که تعداد زیادی رای مثبت و منفی کسب می کنند
• آن ها هم رفتارهای اجتماعی مثبت و هم رفتارهای اجتماعی منفی نشان می دهند.
• آن ها مانند کودکان طرد شده پرخاشگر و متخاصم هستند.
• اما اعمال مثبت و نوعدوستانه نیز انجام می دهند.
4. کودکانی که مورد بی توجهی قرار گرفته اند:
• این کودکان چه به صورت منفی و چه به صورت مثبت به ندرت انتخاب می شوند.
• اگر چه این کودکان کمتر تعامل می کنند اما از مهارت های اجتماعی کودکان عادی برخوردار هستند.
• آن ها از احساس تنهایی شکایتی ندارند.
• هر وقت بخواهند تنها باشند از بازی با همسالان کنار می کشند.
• پذیرش همسالان، پیش بین خوبی برای سازگاری روانی است.
• کودکان طرد شده ناخشنود و منزوی هستند پیشرفت تحصیلی و عزت نفس کمی دارند.
• معلمان و والدین آن ها را با مشکلات هیجانی و اجتماعی ارزیابی می کنند.
نقش یابی جنسی
• در طول سال های دبستانی، کودکان عقاید جنسیت کلیشه ای را در اوایل کودکی فراگرفته اند، گسترش می دهند.
• آن ها برخی صفات را برای یک جنسیت دیگر مناسب می دانند.
• به طور مثال صفات مقاوم، پرخاشگر، منطقی و سلطه گر را صفاتی مردانه و صفات باوقار، دلسوز و وابسته را زنانه می دانند.
• کودکان این تمایزها را در برخورد با بزرگسالان یاد می گیرند.
• با این که کودکان دبستانی کلیشه های جنسیت را قبول دارند اما در مورد این که مردان و زنان چه کارهایی را می توانند انجام دهند تعصبی ندارند.
• مثلا می توانند پسر بودن را با علاقه داشته به مهمان بازی قبول کنند اما همیشه هم آن را تایید نمی کنند.
• به جنس مخالف نیز گرایش دارند.
• والدین برای تبعیت پسرها از نقش جنسی اهمیت زیادی قائلند
• گروه های همسال نیز به پسرها فشار می آورند که از نقش جنسی مردانه تبعیت کنند.
• دختری که رفتار پسرانه دارد می تواند بدون از دست دادن مرتبه در بین همسالان دختر، خود را قاطی فعالیت های پسرها کند.
• اما پسری که با دخترها قاطی می شود مورد تمسخر و طرد قرار می گیرد.
• سرانجام می توان گفت شاید دخترهای دبستانی پی می برند که جامعه امتیاز بیشتری برای ویژگی های مردانه قائل است.
• در نتیجه می خواهند برخی از فعالیت ها و رفتارهایی را که با نقش جنسی با ارزشتر ارتباط دارد امتحان کنند.
• تاثیرات فرهنگی بر نقش یابی جنسی:
• در فرهنگ ها و خرده فرهنگ هایی که فاصله ی بین نقش های مردانه و زنانه خیلی زیاد است، دخترها به احتمال کمتری فعالیت های مردانه را تجربه می کنند و زمانی که شرایط اجتماعی و اقتصادی ایجاب می کند که پسرها وظایف زنانه انجام دهند شخصیت و رفتار آنها کمتر کلیشه ای می شود.
• آیا با توجه به یافته های پژوهش ها در فرهنگ های مختلف می توان توصیه کرد که در فرهنگ های غربی تکالیف میان جنسیتی بیشتری به پسرها واگذار شود؟
• شواهد نشان می دهد در صورتی که پدرها عقاید نقش جنسی سنتی داشته باشند و پسران آنها کارهای خانه «زنانه» را انجام دهند پسرها در رابطه ی پسر – فرزندی احساس فشار می کنند، احساس می کنند مسئولیت های آنها سنگین و طاقت فرساست و خود را بی کفایت ارزیابی می کنند.
• بنابراین برای این که این کودکان از این تکالیف بهره مند شوند باید ارزش های والدین با واگذاری تکلیف هماهنگ و سازگار باشد.
خانواده
رشد در اواخر کودکی
شش تا یازده سالگی
تاثیر خانواده
هنگامی که کودکان وارد مدرسه می شوند و رابطه با همسالان را آغاز می کنند. ارتباط والد-کودک تغییر می کند.
در عین حال احساس شایستگی در حال رشد کودک باز هم به کیفیت تعامل خانوادگی بستگی دارد:
1. رابطه والد – کودک:
• از اواسط کودکی مقدار زمانی که کودکان با والدین سپری می کنند خیلی کاهش می یابد
• استقلال فزاینده ی کودک به معنی آن است که والدین باید با موضوعات جدیدی سروکار داشته باشند.
• زمانی که کودکان نشان می دهند که می توانند فعالیت ها و مسئولیت های روزمره ی خود را اداره کنند والدین کارآمد به تدریج کنترل را به کودک منتقل می کنند.
• این بدان معنی نیست که آن ها کودک را کاملا به حال خود رها کرده اند بلکه آن ها به تنظیم مشترک می پردازند.
• نوعی سرپرستی انتقالی که طی آن نظارت کلی بر کودکان دارند و در عین حال به آنها اجازه می دهند مسئولیت تصمیم گیری خود را بپذیرند.
• تنظیم مشترک از کودکانی که هنوز برای استقلال کامل آمادگی ندارند حمایت و محافظت می کنند
• در عین حال آنها را برای نوجوانی آماده می سازند یعنی زمانی که باید خودشان تصمیمات مهمی بگیرند.
• تنظیم مشترک از رابطه یاری گرانه بین والد و کودک به وجود می آید
• خلاصه ای از اجزای تشکیل دهنده ی تنظیم مشترک به نقل از مکوبی به شرح زیر است:
• اولا: والدین باید فرزندانشان را از فاصله ی دور نظارت، راهنمایی و حمایت کنند یعنی زمانی که فرزندان آنها در حضورشان نیستند.
• ثانیا آنها باید از مواقعی که تماس مستقیم با فرزندانشان دارند به نحو موثری استفاده کنند
• ثالثا: باید در فرزندانشان توانایی هایی را تقویت کنند که به آنها امکان می دهد رفتار خودشان را کنترل کنند معیارهای پسندیده را برگزینند از مخاطرات بی جا و غیر ضروری اجتناب کنند و بدانند چه مواقع به حمایت و راهنمایی والدینشان نیاز دارند.
2. خواهر – برادرها:
• علاوه بر والدین و دوستان خواهر – برادر ها برای کودکان دبستانی منبع مصاحبت، کمک در تکالیف دشوار و حمایت عاطفی هستند
• با این حال رقابت خواهر – برادرها در اواسط کودکی افزایش می یابد
• زمانی که فاصله ی سنی خواهر برادرها کم است و آن ها همجنس نیز هستند مقایسه های والدین به مشاجره و ضدیت بیشتری می انجامد.
• این پیامد زمانی شدیدتر است که پدرها یک فرزند خود را ترجیح دهند.
• شاید به این دلیل که پدرها زمان کمتری را با کودکان به سر می برند حمایت بی رویه ی آن ها محسوس تر است.
• به همین خاطر هنگام تعامل خواهر برادرها خصومت بیشتری را بر می انگیزد.
• ترتیب تولد در تجربه های خواهر برادرها نقش مهمی دارد
• آدلر در نظریه ی روانشناسی فردی بر نقش ترتیب تولد(جایگاه تربیتی) کودکان تاکید می کند.
• فرزندان اول یک زمانی تمام توجه والدینشان را به خود جلب می کردند.
• حتی بعد از به دنیا آمدن خواهر یا برادرها، والدین برای رفتار پخته به فرزندان اول فشار بیشتری وارد می کنند.
• به همین دلیل فرزندان اول از هوشبهر و پیشرفت تحصیلی تا اندازه ای برتر هستند.
• خواهر – برادرهای کوچک تر معمولا بیشتر مورد علاقه همسالانشان هستند
• شاید به این علت که در اثر تعامل با خواهر – برادرهای خود در زمینه مذاکره و مصالحه ماهر شده اند.
3. تک فرزندان
• گرچه رابطه ی خواهر برادرها منافع زیادی دارد اما برای رشد طبیعی ضروری نیست.
• بر خلاف تصور همگان تک فرزندان لوس و خودخواه نیستند بلکه عزت نفس و انگیزش بالایی برای پیشرفت دارند.
• بنابراین در مدرسه بهتر عمل می کنند و به سطوح بالاتر تحصیلات می رسند
• شاید یک دلیل آن فشار والدین و تسلط بیشتر آن ها بر روی فرزندشان است.
• تک فرزندان رابطه ی نزدیک تری با والدینشان دارند.
4. طلاق:
• واکنش های کودکان به طلاق والدین با توجه به سن، خلق و خوی و جنسیت آن ها متفاوت است:
• کودکان کوچک تر (پیش دبستانی و اوایل دبستان) به علت ناپختگی شناختی نمی توانند دلیل جدایی والدین خود را درک کنند.
• در نتیجه ممکن است خود را سرزنش کنند یا اضطراب جدایی نشان دهند.
• کودکان بزرگ تر بهتر دلایل جدایی والدین را درک می کنند و تا اندازه ای عذاب آن ها کاهش می یابد
• البته ممکن است کودکان بزرگ تر هم واکنش هایی مثل فرار از خانه یا بزهکاری را نشان دهند
• اما همیشه هم این طور نیست برخی کودکان معمولا فرزندان اول خانواده می توانند رفتار پخته تری نشان دهند.
• کودکانی که از نظر خلق و خوی بدقلق هستند با رویدادهای استرس آور به راحتی کنار نمی آیند و با مشکلات زیادی مواجه می شوند
• در مقابل کودکان بی درد سر و راحت با استرس هایی مثل طلاق راحت تر کنار می آیند.
• دخترها با درونی کردن واکنش هایی مثل گریه کردن، سرزنش خود و کناره گیری پاسخ می دهند.
• آن ها اغلب توقع دارند که بیشتر مورد توجه قرار بگیرند
• پسرها در خانواده هایی که مادر سرپرستی آن ها را به عهده دارد مشکلات سازگاری جدیدتری را تجربه می کنند.
• پیشرفت تحصیلی کودکان هر دو جنس به دنبال طلاق کاهش می یابد اما مشکلات تحصیلی پسرها بیشتر است.
• سازگاری اغلب کودکان ۲ سال بعد طلاق بهبود می یابد.
• با این حال تعداد کمی از آنها تا اوایل بزرگسالی همچنان مشکلات جدی دارند
• پسرها و کودکانی که خلق و خوی بدقلق و دشوار دارند معمولا دچار مشکلات عاطفی بادوام می شوند
• رفتار دگرخواهی جنسی مهمترین تاثیر درازمدت در دخترهاست
• رفتارهایی مثل افزایش فعالیت جنسی در نوجوانی، حاملگی نوجوانی و خطر طلاق در بزرگسالی.
• عامل تعیین کننده در سازگاری مثبت بعد از طلاق فرزند پروری کارآمد است.
• اگر پدر سرپرستی خانواده را بر عهده ندارد تماس با پدر برای هر دو جنس اهمیت فراوانی دارد.
• در مورد دخترها یک رابطه ی خوب با پدر به رشد دگر جنسی خواهی کمک می کند.
• در مورد پسرها نیز رابطه با پدر بر سلامت روانی تاثیر می گذارد.
• بررسی های متعدد نشان می دهد که وقتی پدر سرپرستی را بر عهده می گیرد پیامدهای آن برای پسرها بهتر است
• چرا که پدرها بیشتر از مادرها رفتار خوب پسرها را تحسین می کنند و اخلال گری آن ها را کمتر نادیده می گیرند.
• سلامت روانی والد سرپرست خصوصیات کودک حمایت اجتماعی درون خانواده و جامعه ی پیرامون آن به سازگاری کودک کمک می کند.
5. ازدواج مجدد:
• زندگی در خانواده ی تک والدی، معمولا موقتی است و والدین ظرف چند سال همسر تازه ای پیدا می کنند.
• وارد شدن به این خانواده های آمیخته با تجدید سازمان یافته به یک رشته روابط جدید و پیچیده می انجامد.
• این که کودکان چگونه با این وضعیت سازگار می شوند باز هم به کیفیت عملکرد خانواده بستگی دارد.
• این امر اغلب بستگی دارد به این که کدام والد رابطه ی جدید رابرقرار می کند کودک در چه سنی است و جنسیت او چیست معمولا کودکان بزرگتر و دخترها وضعیت دشوارتری دارند.
• رایجترین شکل خانواده های آمیخته ترکیب مادر – ناپدری است
• در این نوع خانواده ها پسرها به سرعت سازگار می شوند
• اما دخترها سازگاری چندان مطلوبی ندارند.
• سن کودکان نیز در این زمینه بسیار اهمیت دارد کودکان دبستانی بزرگ تر و نوجوانان هر دو جنس سازگار شدن با خانواده های آمیخته را دشوار تر می یابند.
• شاید به این علت که آنها از تاثر ازدواج مجدد بر زندگی خودآگاهی بیشتری دارند و با جنبه هایی از آن به مخالفت بپردازند که کودکان کوچک تر به راحتی آن را می پذیرند.
• پژوهش ها، آشفتگی بیشتری را در خانواده های پدر – نامادری نشان می دهند.
• دخترها به سختی می توانند با نامادری خود کنار آیند
• گاهی این حالت به این دلیل روی می دهد که رابطه ی دختر با پدرش مورد تهدید قرار می گیرد.
• همچنین دخترها در تعارض وفاداری به مادر تنی و مادر ناتنی خود گیر می کنند
• اما هر چه دخترها به مدت طولانی تری با مادر ناتنی خود زندگی کنند روابطشان بهتر می شود.
6. شاغل بودن مادر و خانواده های دو نان اور:
• تاثیر اشتغال مادر بر رشد کودک به کیفیت مراقبت جانشین و تداوم رابطه ی والد کودک بستگی دارد.
• کودکان خانواده های دو نان آور(پدر و مادر هر دو شاغل هستند) روزانه وقت بیشتری را به انجام دادن تکالیف تحت راهنمایی والدین می گذرانند.
• بر خلاف عقیده ی رایج اشتغال مادر مدت زمانی را که کودکان دبستانی و نوجوانان با مادرشان سپری می کنند کاهش نمی دهد بلکه نتیجه آن سپری کردن زمان بیشتر با پدرانی است که مسئولیت فرزند پروری بیشتری را می پذیرند
• تماس بیشتر با والدین با پیشرفت بیشتر رفتار اجتماعی پخته تر و دیدگاه نقش جنسی انعطاف پذیرتر دارد.
• در صورتی که اشتغال فشار زیادی در برنامه ریزی مادر ایجاد کند کودکان در معرض خطر تربیت ناکارآمد ایجاد می کنند
• ساعت های زیاد کارکردن و وقت گذرانی کم با کودکان دبستانی با سازگاری نامطلوب ارتباط دارد.
• در مقابل اشتغال نیمه وقت به حال کودکان همه ی سنین مفید واقع می شود
• چرا که از بار سنگین شغلی جلوگیری می کند و به مادران کمک می کند تا نیازهای فرزندان را برآورده کند.
7. ترس ها و اضطراب ها
• گرچه ترس از تاریکی، رعد و برق و موجودات فوق طبیعی، گاهی تا اواسط کودکی ادامه پیدا می کند اما اضطراب های کودکان عمدتا به سمت جدید هدایت می شود.
• زمانی که کودکان از واقعیت های دنیای بزرگسالان آگاه می شوند احتمال آسیب هایی چون دزدیده شدن، چاقو خوردن، جنگ، وقایع ناگوار، خشونت در مدرسه و … آن ها را می آزارد.
• عملکرد تحصیلی، سلامت والدین، آسیب های جسمانی و طرد شدن توسط همسالان نیز از جمله نگرانی های رایج هستند.
• اغلب کودکان به نحو موثری با ترس های خود برخورد می کنند
• آن ها را با والدین یا معلمان و دوستان در میان می گذارند و از راهبردهای خودگردانی هیجانی استفاده می کنند.
• در نتیجه ترس ها با افزایش سن کاهش می یابند مخصوصا در دخترها که در کودکی و نوجوانی بیشتر از پسرها ترسیده اند.
• تقریبا ۲۰ درصد کودکان دبستانی دچار انواع اضطراب شدید و غیر قابل کنترل می شوند.
• «فوبی مدرسه» نمونه ای از آن است.
• کودکان مبتلا به فوبی مدرسه در مورد رفتن به مدرسه احساس نگرانی شدیدی می کنند
• شکایت های بدنی مثل سرگیجه، تهوع، معده درد و استفراغ دارند و زمانی که در خانه می مانند این نشانه ها از بین می روند
• این کودکان معمولا از طبقه ی اجتماعی – اقتصادی متوسط هستند که پیشرفت متوسط یا زیادی دارند.
• نزدیک به یک سوم کودکان ۵ تا ۷ ساله دچار اضطراب جدایی با مادرشان می شوند
• از خود مدرسه هراسی ندارند.
• این مشکل به رابطه ی مادر – کودک مربوط می شود که طی آن مادر وابستگی را ترغیب کرده است.
• برای کمک به این کودکان خانواده درمانی فشرده لازم است.
• اغلب موارد فوبی مدرسه در حدود ۱۱ تا ۱۳ سالگی زمانی که انتقال از اوسط کودکی به نوجوانی اتفاق می افتد پدیدار می شود.
• این کودکان معمولا جنبه های خاصی از مدرسه را ترسناک می دانند.
• مثلا معلم سرزنشگر یا بیش از حد عیب جو، دار و دسته های آزاردهنده یا فشار خیلی زیاد والدین برای موفقیت تحصیلی در مان فوبی مدرسه به تغییر محیط مدرسه و شیوه های فرزند پروری نیاز دارد.
• اصرار قاطعانه برای رفتن کودک به مدرسه همراه با آموزش نحوه ی مقابله کردن با موقعیت های دشوار نیز بسیار سودمند است.
8. سوء استفاده ی جنسی از کودک
• سوء استفاده ی جنسی علیه کودکان هر دو جنس و عمدتا علیه دخترها صورت می گیرد.
• اگر چه موارد گزارش شده در اواسط کودکی بیشتر است ولی سوء استفاده ی جنسی در سنین کوچکتر و بزرگتر نیز روی می دهد.
• عمدتا سوء استفاده کنندگان مرد هستند (پدر یا کسی که پدر او را خوب می شناسد)
• در موارد معدودی نیز مادران خلافکار از پسرها و نه از دخترها سوء استفاده ی جنسی می کنند.
• اگر سوءاستفاده کننده از خویشاوندان نباشد معمولا کسی است که کودک او را می شناسد یا به او اعتماد دارد.
• معمولا سوء استفاده کنندگان در کنترل کردن تکانه هایشان مشکل زیادی دارند.
• می توانند به اختلال های روانی مبتلا باشند و اغلب به الکل یا مواد مخدر معتاد هستند.
• معمولا آن ها کودکانی را انتخاب می کنند که بعید است از خود دفاع کنند مانند آن هایی که از لحاظ جسمانی ضعیف هستند، از لحاظ عاطفی محروم و از نظر اجتماعی منزوی هستند.
• موارد گزارش شده ی سوء استفاده ی جنسی با فقر، بی ثباتی زندگی زناشویی و ضعف پیوندهای خانوادگی رابطه ی نیرومندی دارد.
• کودکانی که در خانواده هایی زندگی می کنند که همواره شخصیت های آنها تغییر می کنند(ازدواج های مکرر، جدایی والدین و…) بیشتر آسیب پذیر هستند.
• اما زمینه یابی ها نشان می دهند که کودکان مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی متوسط در خانواده های نسبتا باثبات نیز قربانی می شوند
• اما انها به احتمال بیشتری از شناسایی شدن می گریزند.
• مشکلات سازگاری قربانیان سوء استفاده ی جنسی اغلب شدید هستند.
• افسردگی، عزت نفس کم، بی اعتمادی به بزرگسالان و احساس خشم و خصومت می توانند سال ها بعد از وقوع سوء استفاده ی جنسی ادامه یابند.
• کودکان کوچکتر معمولا مشکلات خواب از دست دادن اشتها و ترس فراگیر نشان می دهند.
• نوجوانان ممکن است واکنش های فرار از خانه، خودکشی، سوء مصرف مواد و بزهکاری نشان دهند.
• کودکانی که مورد سوء استفاده ی جنسی قرار گرفته اند، غالبا آگاهی و رفتار جنسی فراتر از سن خود نشان می دهند.
• آنها از سوء استفاده کنندگان خود یاد گرفته اند که تماس های جنسی، روش های مطلوبی برای جلب توجه و پاداش ها هستند.
• زمانی که به سمت بزرگسالی می روند، بی قید و بازی جنسی و برقراری روابط ناسالم گرایش پیدا می کنند.
• زنان به احتمال زیاد همسرانی را انتخاب می کنند که هم از خود آنها و هم از فرزندانشان سوء استفاده می کنند.
• آنها اغلب در مهارت های فرزند پروری ضعیف هستند و فرزندانشان را مورد بی توجهی و سوء استفاده قرار می دهند.
• بدین ترتیب تاثیر زیان بخش سوء استفاده ی جنسی به نسل بعد منتقل می شود.
• از آن جایی که سوء استفاده ی جنسی معمولا با سایر مشکلات جدی خانواده همراه است درمان دراز مدت کودکان و اعضای خانواده ضرورت می یابد.
4- دوازده تا بیست سالگی
رشد در دوران نوجوانی
دوازده تا بیست سالگی
• نوجوانی ( دوازده تا بیست سالگی ) دوره ای است که مابین کودکی وبزرگسالی قرار دارد.
در جوامع مدرن،مهارت هایی که نوجوانان باید درآن تسلط یابندبه قدری دشوارند و انتخاب هایی که با آنها مواجه می شوند به قدری متنوع هستند که نوجوانی تقریبا ۱۰سال طول می کشد.
اما در سراسر جهان تکالیف اساسی این دوره تقریبا مشابه می باشند:
• پذیرفتن بلوغ جنسی،
• فراگیری شیوه های تفکر بالغ،
• کسب استقلال مالی و عاطفی،
• آموختن روش هایی پخته تر برقراری ارتباط با همسالان هر دو جنس
• تشکیل هویت یعنی درک معینی از این که او از لحاظ جنسی ،اخلاقی ،سیاسی و شغلی کیست.
• نوجوانی با بلوغ جنسی مشخص می شود:
• طغیان رویدادهای زیستی که به بدن بالغ و رسش جنسی می انجامد.
• همچنین نوجوانی، توانایی تفکر انتزاعی را به همراه دارد که زمینه ی جدیدی را برای یادگیری آماده می سازد.
۱- مفاهیم مختلف
۲- دوره ها
۳- اختلال ها و بیماری های دوران نوجوانی
۴- رشد شناختی
۵- رشد اخلاقی
۶- نقش یابی جنسی
۷- رشد اجتماعی
۸- مشکلات رایج
مفاهیم نوجوانی
رشد در دوران نوجوانی
دوازده تا بیست سالگی
مفاهیم مختلف در مورد نوجوانی
مطالعه علمی مفاهیم نوجوانی توسط “استنلی هال” پدر روانشناسی بلوغ و نوجوانی آغاز شد. هال، اولین روانشناسی بود که با استفاده از پرسشنامه، اطلاعات مفصلی در باره کودکان و نوجوانان بدست آورد.
• مفاهیم مطرح شده توسط استنلی هال در مورد نوجوانی عبارتند از:
۱-طوفان وفشار:
نوجوانی با احساس های متناقض،تحریک فیزیولوژیکی وعواطف پر تنش همراه می شود.
۲-تولد دوباره:
در نوجوانی تکامل یافته ترین خصوصیات انسانی و اولین ویژگی های تمدن انسانی ظاهر می شود.
بنابراین روش تربیتی که درباره نوجوانی به کار می رودبسیار حائز اهمیت است.
۳-پدیده باززیستی:
موجود زنده در طول حیات خود،مراحل مشابهی از تاریخ تحول انسانی را سپری می کند.
هال معتقد بود که تغییرات فیزیولوژیکی مسیر رشد ،تکامل و نحوه ی رفتار انسان ها را مشخص می کند.
1. دیدگاه زیستی:
• دیدگاه هال براساس نظریه ی تکامل داروین می باشد.
• به اعتقاد استنلی هال ،نوجوانی را میتوان به صورت فوران امیال غریزی توصیف کرد.
• به عبارت دیگراین مرحله طوفانی رشد ،به دوره ای شباهت دارد که انسان ها از موجودات وحشی به افراد متمدن تکامل یافته اند.
• زیگموند فروید نیز بر طوفانی بودن سال های نوجوانی تاکید کرده است و نوجوانی را مرحله ی تناسلی نامیده است.
• فروید معتقد است که جوانان از سرنوشت زیستی خود پیروی می کنند، تولید مثل و بقای گونه.
• او نوجوانی را مرحله ی تناسلی نامیده .
• دوره ای که طی آن سائق های غریزی از نو برانگیخته می شوند،به ناحیه ی تناسلی بدن انتقال می یابند و تعارض روانی ،رفتار بی ثبات و غیر قابل پیش بینی را به بار می آورند.
• وی معتقد است که پیامد طبیعی طغیان زیستی بلوغ جنسی،افزایش تهییج پذیری،تعارض و مخالفت با بزرگسالان است. بنابراین دیدگاه های روسو، هال و فروید بر عوامل زیستی تاکید می کنند نه عوامل محیطی.
2. دیدگاه محیطی
• مارگارت مید نقش عوامل زیست شناختی را در رشد آدمی نفی نمی کند اما تاکید او بر نقش نهاد های فرهنگی در شکل گیری رفتار کودکان و نوجوانان بود.
• او مفاهیم «جبرگرایی فرهنگی » و «نسبیت گرایی فرهنگی» را مطرح کرد.
• این مفاهیم به رشد شخصیت های مختلف در فرهنگ های مختلف اشاره دارند.
• او یک انسان شناس بود و به جزایر ساموا جهت انجام فعالیت هایی سفر کرد.
• او به این نتیجه رسید که در جزایر ساموا، روابط اجتماعی آسان گیرو آزاد اندیشی در مسائل جنسی در نوجوانی وجود دارد
• در نتیجه احتمالا نوجوانی لذت بخش ترین دوره زندگی افراد ساموایی است.
• او معتقد بود که محیط اجتماعی ،مسئول تمامی تجربیات نوجوانان است.
• ازتجربیات آشفته گرفته تا تجربیات آرام بخش.
• بنابراین او برعوامل محیطی تاکید می کند نه عوامل زیستی.
3. دیدگاه متعادل:
• این روزها می دانیم که نوجوانی حاصل هردو نیروی زیستی و اجتماعی است.
• تغییرات زیستی همگانی هستند.
• به طوری که در همه ی نخستی ها (پریمان ها) و همه ی فرهنگ ها یافت می شوند.
• این فشارهای درونی و انتظارات اجتماعی همراه با آن که فرد جوان رفتار های بچگانه را کنار می گذارد،روابط میان فردی جدیدی برقرار می کند و مسئولیت بیشماری را می پذیرد، در همه نوجوانان موجب لحظه های بلا تکلیفی،خودناباوری و ناامیدی می شود.
• درعین حال مدت نوجوانی از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است.
• اگرچه در جوامع ساده تر دوره انتقال به بزرگسالی کوتاهتر است،اما بازهم دوره نوجوانی دیده می شود.
• بررسی ۱۸۶فرهنگ روستایی معلوم کرده است که تقریبا همه ی آنها بین کودکی وبزرگسالی، یک مرحله ی میانی، هرچند کوتاه دارند.
• در جوامع صنعتی که مشارکت و موفقیت در زندگی اقتصادی به چندین سال تحصیلات نیاز دارد، دوره ی نوجوانی طولانی تر می شود.
• چون جوانان باید برای زندگی شغلی پربار آماده شوند، معمولا سال های بیشتری به والدین وابسته هستند و ارضای جنسی خود را به تعویق می اندازند.
• روت بندیکت معتقد است که مشکل نوجوانان به «پیوستگی»یا «ناپیوستگی»نقش فرهنگی آن ها بستگی دارد
• در بعضی جوامع میان نقش دوران کودکی وبزرگسالی نوعی پیوستگی به چشم میخورد.
• مثلا دختر بچه ها ،کنار مادر خود به قالیبافی یا صنایع دستی دیگری مشغول می شوند
• در سنین نوجوانی و بزرگسالی با همین شغل به زندگی ادامه می دهند.
• اما در بعضی جوامع مثل جوامع صنعتی، بین نقش دوران کودکی و بزرگسالی فاصله زیادی وجود دارد
• کودکان در این جوامع باید اکثر آموخته های دوران کودکی را کنار گذاشته و نقش های جدیدی ایفا کنند.
دوره های نوجوانی
رشد در دوران نوجوانی
دوازده تا بیست سالگی
دوره های نوجوانی
• اوایل نوجوانی (۱۱تا۱۴سالگی) در این دوره تغییرات بلوغ سریع است.
• اواسط نوجوانی (۱۴تا۱۷سالگی) تغییرات بلوغ اکنون تقریبا کامل شده اند.
• اواخر نوجوانی (۱۷تا۲۰سالگی) نوجوانان کاملا ظاهر بزرگسالی کسب می کنند و انتظار دارند که نقش های بزرگسالی را برعهده بگیرند.
1. بلوغ
• بلوغ، مرحله ای از زندگی است که فرد در آن به تکامل جنسی و قابلیت تولید مثل می رسد. تغییرات بلوغ جنسی به دو نوع تقسیم می شود:
• رشد کامل بدن
• رسش ویژگی های جنسی
• علائم بلوغ در دختران،حدود ۹تا۱۰سالگی آغاز می گردد و در ۱۳تا۱۴سالگی به تکامل می رسد.
• علائم بلوغ در پسران در ۱۲سالگی آغاز می گرددو در ۱۶سالگی به تکامل می رسد.
• دختر ها که از زمان پیش از تولد ، رسش جسمانی پیشرفته ای دارند به طور متوسط ۲سال زودتر از پسرها بالغ می شوند.
• خصوصیات اولیه جنسی: رشد اندام هایی که رابطه مستقیم با تولید مثل دارند، مثل رحم دختران و غده پروستات در پسران.
• خصوصیات ثانویه جنسی: ویژگی های فیزیولوژیکی که رابطه مستقیم با تولید مثل ندارند، مثل رشد سینه در دختران و تغییر طنین صدای پسران.
• جهش نموی نوجوانی: به تغییرات چشمگیرقد و وزن در نوجوانی اطلاق می گردد که آغاز آن به طور متوسط در دختران در ۱۰سالگی است و در پسران حدودا ۱۳-۱۲سالگی است،
• جهش نموی معمولا ۲ سال طول می کشد و بعد فرد به بلوغ می رسد.
• اولین نشانه بیرونی بلوغ جنسی ، همین افزایش سریع قد و وزن می باشد
• دختران در ۱۵-۱۴سالگی و پسران در ۱۸ سالگی به قد نهایی خود می رسند.
• غده هیپوفیز (غده رهبر) توسط هیپوتالاموس اداره می شود. هورمون رشد GH تولید می کند. اگر غده هیپوفیز کمتر از مقدار طبیعی ترشح کندکوتاه قد می شود.
• ترشح هورمون رشد (GH)و تیروکسین،به افزایش فوق العاده ی اندزه ی بدن و رسش استخوان بندی منجر می شود. • هورمون محرک غده تیروئید TSH است.
• اگر فعالیت غده تیروئید در دوران کودکی ضعیف باشد،فرد دچار عقب ماندگی ذهنی می گردد.
• اما اگر در بزرگسالی ضعیف باشد، منجر به عقب ماندگی ذهنی نمی شود بلکه فرد را دچار کندی وسستی می گرداند.
• هورمون های جنسی،رسش جنسی را کنترل می کنند.
• اگرچه استروژن ها،هورمون های زنانه آندروژن ها هورمون های مردانه هستند،اما هردوهورمون در مردو زن وجود دارد،ولی مقدار آن ها متفاوت است.
• ترشح مقدار زیادی هورمون آندروژن به نام تستسترون در بیضه ها منجر به آغاز و رشد اندام های جنسی در پسران می شود.
• تولیدهورمون های استروژن و پروژسترون در تخمدان ها منجر به رشد پستان ها، اندام ها جنسی زنانه ،کنترل چرخه عادت ماهیانه می شود.
• استروژن ها در هردو بخش ،ترشح هورمون رشد را افزایش می دهند و همراه با آندروژن ، افزایش تراکم استخوانی تحریک می کنند.
• ترشح هورمون های شبه آندروژن در غدد فوق کلیوی دختران، منجر به جهش نموی و رشد موهای بدن می گردد.
• هرچقدر که دختران به بلوغ نزدیک شوند نسبت استروژن به آندروژن در بدن آنها افزایش می یابد،
• اما هرچه که پسران به بلوغ نزدیک تر می شوند نسبت آندروژن به استروژن در بدن افزایش می یابد.
• تناسب بدن:
• در نوجوانی،روند رشد سری-پایی نوباوگی و کودکی برعکس می شوند.
• در ابتدا رشد دست ها و پاها وبعد تنه شتاب می گیردکه افزایش قد نوجوانان را توجیه می کند
• به همین علت است که نوجوانان معمولا ابتدا با قواره وبی تناسب به نظر می رسند.
• پاهای دراز با دست و پای خیلی بزرگ.
• در تاسی بدن نیز تفاوت های جنسی زیادی دیده میشودکه علت آن ،تاثیر هورمون های جنسی براستخوان بندی است.
• شانه های پسر ها نسبت به ران ها ،پهن تر هستند
• در حالی که ران های دخترها نسبت به شانه و کمر پهن تر هستند.
• البته در نهایت پسرها از دخترها بزرگ تر می شوند و پاهای آنها در مقایسه با باقی بدن بلندتر می شود.
• علت اصلی آن این است که پسرها ۳ سال بیشتر رشد پیش نوجوانی دارند و این زمانی است که پاها سریع تر رشد میکنند.
• ترکیب عضله-چربی:
• در حدود۸سالگی به دست ها،پاها وتنه دخترها چربی اضافه می شود
• این روند بین۱۱تا۱۶سالگی شتاب می گیرد.
• در مقابل چربی دست و پای پسرها کاهش می یابد وجای آن را عضله می گیرد.
• رسش جنسی در دخترها:
• دامنه سنی نخستین قاعده گی از۵/۱۰تا۵/۱۵سالگی نوسان دارد.
• طبیعت،رسش جنسی را به تعویق می اندازدتا این که بدن دختر به قدر کافی برای حاملگی بزرگ شود.
• نخستین قاعده گی بعد از اوج جهش قد روی می دهد.
• تا۱۲الی۱۸ماه بعد از نخستین قاعده گی ،چرخه ی قاعده گی اغلب بدون آزاد شدن تخمک از تخمدان ها صورت می گیرد.
• رسش جنسی در پسرها:
• وقتی که جهش رشد به اوج خود می رسد (۱۴سالگی)، بزرگ شدن بیضه ها و آلت تقریبا کامل شده ،موی صورت و بدن نمایان می شود.
• شاخص دیگر رسش جسمانی مرد،کلفت شدن صداست.
• در حدود ۵/۱۳سالگی،نخستین انزال روی می دهد.
• منی برای مدتی حاوی تعدادی اسپرم زنده است.
• بنابراین پسرها نیز مانند دخترها ،در آغاز یک دوره ی کاهش ناباروری دارند.
تفاوت های فردی و گروهی:
• وراثت تا اندازه ای در جدول زمانی رسش بلوغی نقش دارد،
• دوقلوهای یک تخمکی به فاصله یک یا دو ماه پس از یکدیگر به نخستین قاعده گی می رسند،
• دوقلوهای دوتخمکی تقریبا ۱۲ماه بایگدیگر اختلاف دارند.
• تغذیه و ورزش در این امر دخالت دارد.
• در زنان افزایش سریع وزن و چربی بدن،رسش جنسی را تحریک می کند.
• قاعده گی در دخترهایی که ورزش را در سنین اولیه آغاز می کنند یا خیلی کم غذا می خورند و درصد چربی پایینی دارند،خیلی به تاخیر می افتد.
• در مقابل قاعده گی دختر های چاق زود شروع کی شود.
• درمناطق مختلف جهان،مرتبه ی اجتماعی –اقتصادی متفاوت نیز در رشد بلوغ جنسی نقش مهمی دارد.
• وراثت احتمالا نقش ناچیزی دارد، چراکه نوجوانانی که اصل و نصب ژنتیکی بسیار متفاوتی دارند و در شرایط مرفه مشابهی زندگی می کنند، از نظر جدول زنانی بلوغ جنسی به یکدیکر شبیه هستند.
• در عوض سلامت جسمانی، نقش عمده ای دارد.
• در نواحی فقر زده که تغذیه و بیماری عفونی شایع است، نخستین قاعده گی بسیار به تاخیر می افتد.
• تغییرنسلی، در زمانبندی بلوغ جنسی، از نقش سلامت جسمانی در رشد نوجوانان، حمایت بیشتری می کند.
• در کشورهای صنعتی، سن قاعده گی از ۱۸۶۰تا۱۹۷۰تقریبا۳ تا۴ ماه درهردهه کاهش یافته است
• چراکه تغذیه ،مراقبت بهداشتی ،بهداشت عمومی وکنترل بیماری های عفونی در این مقطع زمانی بهبود یافته است.
تاثیر بلوغ جنسی بر حالات هیجانی ورفتاری نوجوانان:
• دمدمی بودن:
• پژوهش ها نشان می دهد که هرچه سطح هورمون بلوغ بالاتر باشد،دمدمی بودن بیشتر است،
• اما این رابطه خیلی نیرومند نیست در واقع خلق نوجوانان در مقایسه با خلق بزرگسالان ثبات کمتری دارد.
• همچنین آنها خیلی بیشتر از یک موقعیت به موقعیت دیگر جابه جا می شوند ونوسان خلق آن ها رابطه ی زیادی با این تغییرات دارد.
• درمجموع می توان گفت که عوامل موقعیتی با تاثیرات هورمونی ترکیب می شوند بر دمدمی بودن نوجوانان تاثیر می گذارند.
• روابط والد-فرزند:
• بلوغ جنسی با افزایش تعارض والد –فرزند ارتباط دارد.
• پژوهشگران معتقدند که این ارتباط ،ارزش انطباقی دارد.
• در بین نخستی های غیر انسان، معمولا عضو جوان در حد بلوغ جنسی، گروه خانه را ترک می کند و این امرمانع از روابط جنسی بین آن ها می شود.
• در میان انسان ها جایگزین مدرنی برای جدایی جسمانی پدیدار گشته است: فاصله گیری روانی بین والدین و فرزندان.
• توانایی جدید استدلال کردن نوجوانان نیز می تواند در افزایش تنش خانوادگی دخالت داشته باشد.
• وقوع تعارض عموما ملایم است و در ۱۴-۱۵سالگی کاهش می یابد.
تاثیر بلوغ زودرس و دیر رس در نوجوانان:
• تاثیر روانی-اجتماعی بلوغ در هر فرهنگ ماهیت خاصی دارد اما در اکثر جوامع معاصر، چگونگی آهنگ بلوغ در روحیه ی نوجوانان تاثیر عمیقی می گذارد.
• بلوغ زود رس ودیر رس در پسران:
• اکثر پژوهش ها نشان داده است پسرانی که بلوغ زود رس دارند، در میان همسالان خود محبوبترند واحتمال رهبری آنان در گروه همسالان بیشتر است.
• در عین حال این پسران آرامتر و باوقارترند واعتماد به نفس بیشتری دارند.
• به عکس پسرانی که بلوغ دیر رس دارند، غالبا احساس بی کفایتی ، طرد شدگی و سلطه پذیری نشان می دهند.
• این پسران متکی تر و پرخاشجوتر واحساس امنیت کمتری می کنند.
• علیه والدین خود بیشتر عصیان می کنند وبرای خود ارزش کمتری قائلند.
• معمولا این پسران با حرف زدن زیاد و رفتارهای تکانشی، خواهان جلب توجه بیشتری هستند.
• پسرانی که بلوغ زود رس دارند، در عملکردهای آموزشی امتیازهای بیشتری کسب می کنند
• ولی به نظر نمی رسد که این برتری همواره ادامه یابد، چرا که با ورود به دوران بزرگسالی ، این امتیازها کمرنگ تر می شوند.
• در مجموع پسران تمایل بیشتری به بلوغ زودرس دارند و اگر زودتر به سن بلوغ برسند، به علت قدرت بدنی بیشتردر ورزش و رهبری گروه موفق تر خواهند بود.
• از آن جایی که دختران ، زودتر به سن بلوغ می رسند، پسرانی که بلوغ زود رس دارند، از لحاظ شخصیت با دختران همسن خود ، وجه اشتراک بیشماری احساس می کنند.
• همچنین بلوغ زود رس برای پسران، صرفا امتیازهای مثبت به دنبال ندارد ، چراکه ممکن است اطرافیان به علت جثه ی بزرگتر، مسئولیت بیشتری را به آنها محول کنند
• یا از آن ها انتظارهای بیشتری داشته باشند
• برای وفق دادن خود با تغییرات نوجوانی ، از لحاظ زمانی فرصت کمتری دارند و مجبورند که خود را سریع تر با تغییرات بلوغ منطبق کنند.
• اما پسرانی که بلوغ دیررس دارند، با اینکه نشانه های بیشتری از رفتارهای کودکانه دارند، فرصت بیشتری برای وفق دادن خود با تغییرات سنی این دوره خواهند داشت.
• به همین علت ممکن است در دراز مدت با مسائل زندگی خود بهتر کنار آیند.
• بلوغ زود رس و دیرس در دختران:
• تاثیرات مثبت ومنفی بلوغ زودرس و دیررس در میان دختران چندان روشن نیست.
• آنچه مشخص است این است که برخلاف پسران، بسیاری از دختران تمایلی به بلوغ زود رس ندارند، بلکه خواهان آنند که بلوغ به موقع داشته باشند.
• شواهد نشان می دهد که دختران با بلوغ زود رس ،درون گراتر وخجالتی ترند و از رفتار اجتماعی ضعیفتری ،برخودارند.
• پژوهش ها نشان می دهند که آن ها عزت نفس پایینتری دارند ونسبت به جثه شان از نگرش کم و بیش منفی تر برخوردارند.
• در مورد این دختران،گاهی نگرش های خاصی نیز به وجود می آید.
• مثلا بسیاری از والدین و معلمان ، آن ها را بدون دلیل کافی از لحاظ جنسی فعال تر می پندارند.
• ممکن است سخت گیری ها و محدودیت های بیشتری اعمال کنند.
• این گونه دختران ممکن است در یابند که بیشتر مورد توجه دیگران قرار می گیرند.
• در بسیاری از موارد، این دختران برای کاهش جلب توجه ، ممکن است رفتارهای خاصی انجام دهند.
• در میان جمع کفش های تخت می پوشند یا خمیده راه می روند.
• در واقع روبه رویی دختران با مسائل یاد شده ، به آن ها کمک می کند تا با مشکلات آتی زندگی بهتر کنار آیند.
• با اینکه دختران زود رس با شروع سریع جهش رشدی گوشه گیر تر و درون کراتر می شوند، ولی به تدریج از دوره ی راهنمای به بعد ،محبوبیت بیشتری کسب می کنند
• در بسیاری از موارد توسط دختران دیگر به عنوان الگویی برای همانند سازی انتخاب می شوند.
• دخترانی که بلوغ دیر رس دارند، همانند پسران دیر رس ، در مورد رشد جسمانی خود دچار اضطراب ونگرانی می شوند.
• با این وجود، تاثیر روانی بلوغ زود رس در دختران نوجوان به شدت پسران نیست.
• البته باید در نظر داشت که یافته های ذکر شده، در همه ی جوامع صادق نیست.
اختلال های نوجوانی
رشد در دوران نوجوانی
دوازده تا بیست سالگی
اختلال های دوران نوجوانی
1. نیازهای غذایی و اختلال های خوردن:
• رشد سریع بدن به افزایش چشمگیر مصرف غذا در نوجوانان می انجامد.
• در خلال جهش رشد ، پسرها روزی ۲۷۰۰کالری و به مقدار بسیار بیشتری از پروتئین
• دخترها تقریبا۲۲۰کالری و قدری کمتر از پسرها به پروتئین نیاز دارند .
• رایجترین مشکل غذایی نوجوانان «کمبودآهن» است.
• خستگی و تند خویی یک نوجوان ممکن است به علت کم خونی اوباشد، بنابراین معاینه ی پزشکی در چنین وضعیتی،ضرورت پیدا می کند.
• اغلب نوجوانان کلسیم کافی مصرف نمی کنند و دچار کمبود ریبوفلاوین (ویتامین ) و منیزیم هستند که هردو به سوخت و ساز کمک می کنند.
• برخلاف آنچه که والدین اعتقاد دارند، کودکان چاق در نوجوانی ، به ندرت از چاقی خود خلاص می شوند.
• دخترهایی که زود بالغ می شوند و از تصویر بدن خود ناخشنود هستند و در خانواده های مرفهی بزرگ می شوند که ایده ال های لاغری بسیار ار آن ها وجود دارد، در معرض خطرمشکلات خوردن قرار دارند .
• دو اختلال خوردن که در دوران نوجوانی بسیار رایجند، به شرح زیر می باشند:
• بی اشتهایی عصبی anorexia nervosa
• بی اشتهایی عصبی،یک اختلال خوردن بسیار شدید است،که در نوجوانان به علت ترس وسواسی و نا به جا از چاق شدن به وجود می آید
• باعث می شود که نوجوانان به خود شدیدا گرسنگی دهند.
• اوج سن شروع این اختلال ۱۴تا۱۸سالگی است.
• بی اشتهایی عصبی در بین نوجوانات خانواده های مرفه و محروم به طور برابر یافت می شود.
• افراد مبتلا به بی اشهتایی عصبی، حتی زمانی که بسیار سبک وزن هستند هم فکر می کنند که چاق هستند
• برای کاهش وزن شدیدا به خود گرسنگی داده و ورزش می کنند.
• این افراد تصویر بدن بسیار تحریف شده ای دارند.
• افراد مبتلا به این اختلال برای رسیدن به لاغری عالی ،۲۵تا۵۰درصد وزن خود را کم می کنند.
• چرخه قاعده گی منظم به ۱۵ در صد چربی بدن نیاز دارد.
• بنابراین در این افراد یا نخستین قاعده گی اصلا روی نمی دهد یا این که دوره های قاعده گی متوقف می شوند.
• رنگ پریدگی پوست،شکنندگی و بی رنگی ناخن ها ،موهای تیره نرم در سراسر بدن و حسایت شدید نسبت به سرما در این افراد روی می دهد.
• اگر بی اشتهایی عصبی ادامه پیدا کند باعث کوچک شدن عضله ی قلب ،نارسایی کلبه ،از دست دادن تراکم استخوان و صدمه ی مغزی می شود.
• فشارهای درون فرد،خانواده و فرهنگ موجب بی اشتهایی عصبی می شوند
• معمولا این افراد «کمال گرایانی»هستند که برای رفتار و عملکردشان معیارهای بسیار بالایی دارند.
• معمولا این دخترها دانش آموزان ممتازی هستند که از بسیاری جهات ،دخترهای ایده آلی هستند.
• تعاملات والدین این دختر ها با آنها معمولا مشکلاتی را در رابطه با خود مختاری آنها به وجود آورده است.
• والدین این افراد اغلب انتظارات زیادی برای پیشرفت مقبولیت اجتماعی دارند یا اینکه بیش از حد حمایت کننده و کنترل کننده هستند.
• دختران بی اشتها معمولا نمی توانند مستقیما از والدینشان سرپیچی کنند
• لذا به گرسنگی دادن به خود به گونه ای غیر مستقیم با والدین می جنگند.
• دختران بی اشتها معمولا انکار می کنند که اصلا مشکلی وجود داشته باشد
• درمان این افراد دشوار است و معمولا بستری کردن ضرورت می یابد.
• پراشتهایی عصبی (جوع)(Bulimia)
• پراشتهایی عصبی،نوعی اختلال خوردن است که در آن نوجوانان به پرخوری وسپس استفراغ عمدی، پاکسازی با ملین ها و رژیم غذایی سخت می پردازند.
• پر اشتهایی عصبی بیشتر بی اشتهایی روانی شایع است
• تقریبا ۱تا۵ درصد دختران نوجوان به این اختلال مبتلا هستند.
• این اختلال در دختران شایعتر است اما پسرهای نوجوان همجنس گرا نیز آسیب پذیر هستند.
• افراد مبتلا،به هنگام تنهایی اغلب احساس ناخشنودی ونگرانی می کنند
• در نتیجه با هجوم بردن به غذا و مصرف هزاران کالری ظرف یکی دوساعت، واکنش نشان می دهند.
• استفراغ های متعدد بعد ازپرخوری به مینای دندان های این افراد آسیب می زند و در برخی موارد به گلو ومعده آن ها نیز آسیب وارد می کند.
• افراد مبتلا به پر اشتهایی عصبی ،ترس مرضی از چاق شدن وخانواده های پرتوقع دارند
• اما والدین آن ها به جای اینکه کنترل کننده باشند، در زندگی آ نها دخالت نمی کنند و از نظر عاطفی نیز غیر قابل دسترس هستند.
• در واقع شاید این نوجوانان برای پر کردن خلا ناشی از دوری والدین به غذا روی می آورند.
• معمولا افرادی که پرخوری عصبی دارند فقط در زمینه ی خوردن تکانشی برخورد نمی کنند
• بلکه تعدادی از آن ها به دزدی های جزئی از مغازه ها و سوء مصرف الکل نیز می پردازند.
• آن ها از عادات نابه هنجار خوردن خویش آگاهند و از آن احساس افسردگی و گناه می کنند.
• بنابراین درمان های فردی ،خانوادگی،گروه های حمایت کننده و آموزش تغذیه برای این افراد راحت تر است.
• اضافه وزن و بلوغ زودرس ،خطر این اختلال را افزایش می دهد.
2. فعالیت جنسی
• با فرارسیدن بلوغ جنسی ، تغییرات هورمونی، مخصوصا تولید آندروژن ها در نوجوانان هر دو جنس، سلائق جنسی را افزایش می دهد.
• نوجوانان در مورد نحوه ی کنترل کردن امیال جنسی در روابط اجتماعی ،خیلی نگران هستند.
• توانایی های شناختی جدید شامل درک کردن دیگران و نفس گیری، برتلاش های آنها در انجام این کار تاثیر می گذارد.
• با این حال تمایلات جنسی نوجوانان همانند رفتار های خوردن ،تحت تاثیر بستر اجتماعی قرار دارند.
3. جهت گیری جنسی:
• تقریبا ۳تا۶درصد نوجوانان متوجه می شوند که همجنس گرای مرد یا همجنس گرای زن هستند.
• تعداد نامشخصی نیز ،دوجنس گرا هستند.
• نوجوانی برای این افراد نیز دوره حساس رشد است و نگرش های اجتماعی ،بار دیگر تاثیر زیادی برنحوه ی عملکرد مناسب آن ها دارد.
• شواهد نشان می دهد که وراثت نقش زیادی در هم جنس گرایی دارد.
• دوقلوهای یک تخمکی ،خیلی بیشتر از دوقلوهای دوتخمکی در جهت گیری همجنس گرا شبیه هم هستند.
• در مورد خویشاوندان تنی نیز در برابر خویشاوندان ناتنی همین طور است.
• علاوه بر این، همجنس گرایی مردانه ازجانب خانواده ی مادری، شایعتر از خانواده پدری است.
• این بدان معناست که همجنس گرایی مردانه با کروموزوم x ارتباط دارد.
• به عقیده ی چند تن از پژوهشگران ،ژن های خاصی بر سطوح هورمون جنسی پیش از تولد تاثیر می گذارند و ساختارهای مغزی را طوری تغییر می دهند که احساس ها و رفتار همجنس گرایی را ایجاد می کنند.
• هم عوامل ژنتیکی و هم عوامل محیطی می توانند هورمون های پیش از تولد را تغییر دهند.
• دخترهایی که در دوره ی پیش از دوره ی تولد در معرض مقادیر خیلی زیاد آندروژن ها یا استروژن ها قرار داشته اند به (علت نارسایی ژنتیکی یا داروهایی که برای پیشگیری از سقط به مادر داده شده است) به احتمال بیشتری همجنس گرا یا دوجنس گرا می شوند.
• همچنین مردان همجنس گرا، از بین فرزند دوم به بعد هستند و بیش از تعداد متوسط ، برادرهای بزرگتر دارند.
• بیماری های آمیزشی:
• نوجوانانی که فعالییت جنسی دارند، خواه همجنس گرا خواه دگر جنس گرا، در معرض خطر بیماری های آمیزشی قرار دارند،
• نوجوانان هر گروه سنی، به بالاترین میزان بیماری های آمیزشی مبتلا هستند.
• اگر بیماری های آمیزشی در مان نشوند، عقیم شدن و عوارض مهلک را به بار می آورند.
• جدی ترین بیماری آمیزشی ایدز و شایع ترین آن ها ویروس سیتومگالو است.
شایعترین بیماری ها:
• ایدز (AIDS) (هم نوجوانان و هم بزرگسالان)
تب، کاهش وزن، خستگی شدید، غدد تورم، اسهال، با ضعیف شدن دستگاه ایمن، ذات الریه ی شدید و سرطان، مخصوصا سرطان پوست ظاهر می شود.
معمولا مرگ در اثر سایر بیماری ها روی می دهد
• کللامیدیا (Chlamydia)
از آلت مرد تخلیه می شود، خارش دردناک، تخلیه ی مهبلی سوزان و درد خفیف لگن خاصره در زنان.
اغلب بدون نشانه است. اگر درمان نشود، می تواند به التهاب ناحیه لگن خاصره و عقیم شدن بینجامد.
• سیتومگاویروس (cytomegalovirus)
ویروس خانواده ی تبخال . دراغلب موارد بدن نشانه.
گاهی واکنش شبه آنفلانزای خفیف.
در زنان حامله می تواند به رویان یا جنین سرایت کند و موجب سقط یا نارسایی های جدی شود.
درمان ندارد – معمولا خود به خود برطرف می شود.
• زگیل های تناسلی (Genital warts)
زگیل هایی که معمولا نزدیک دهانه ی مهبل زنان و روی آلت یا کیسه ی بیضه ی مردان رشد می کند، می توانند موجب خارش شدید شوند و با سرطان دهانه ی رحم ارتباط دارد.
زگیل ها را می توان از بین برد ولی ویروس باقی می ماند.
• سوزاک
از آلت مرد یا مهبل تخلیه می شود. ادرار دردناک، گاهی نشانه ای ندارد.
اگر درمان نشود می تواند به سایر مناطق بدن سرایت کند و عوارضی مانند عقیم شدن، نازایی، مسمومیت خونی، آرتریت و التهاب قلب به بار آورد.
• تبخال ساده ی ۲(تبخال تناسلی)
تاول های آب دار روی اندام هاس تناسلی، تب شدید، سردرد شدید، دردهای عضلانی و پرالتهاب.
در برخی افراد نیز نشانه ای ندارد. در زنان حامله می تواند به رویان یا جنین سرایت کند و موجب نارساهای تولد شود.
درمان ندارد، با دارو می توان آن را کنترل کرد.
• سیفیلیس(Syphilis)
زخم بدون درد در محل میکروب و غدد تورم، به دنبال آن، کهیر، ریزش موی تکه ای و التهاب گلو ظرف ۱ هفته تا ۶ ماه روی می دهد.
این نشانه ها بدون درمان ناپدید میشوند.
سیفیلیس نهفته از حالت بدون نشانه تا وارد شدن آسیب به مغز، قلب و سایر اندام ها بعد از ۵ تا ۲۰ سال متغیر است.
در زنان حامله می تواند به رویان یا جنین سرایت کند و موجب نارسایی های تولد شود.
رشد شناختی
رشد در دوران نوجوانی
دوازده تا بیست سالگی
رشد شناختی
• پیاژه معتقد است که ویژگی بارز نوجوانان از نظر شناختی، توجه به احتمالات، فرضیه سازی، تفکر منظم و انجام عملیات انتزاعی بر روی داده هاست.
• به عبارت دیگر نوجوانان مانند یک دانشمند ،فرضیه های ذهنی خود را به محک آزمایش می گذارند.
• بنابراین به اعتقاد پیاژه هم رشد مغز و هم تجارب محیطی است که به فرد کمک می کند تا به مرحله ی عملیات صوری برسد.
• اگر فردی از لحاظ عصبی رسش کافی را داشته باشد اما تجارب محیطی او محدود باشد، وی به مرحله ی عملیات صوری نخواهد رسید.
• طرفداران نظریه ی خبر پردازی معتقدند که کودکان سنین مختلف ،در حل مساله ،مهارت های کیفی خاصی را دارند. ولی معتقد نیستتند که توانایی کیفی آنها صرفا مختص دوره بخصوصی باشد.
• آنها برخلاف پیاژه معتقدند که کودکان ممکن است در یک مقطع سنی در بعضی مهارت ها پیشرفت داشته باشند و در بعضی مهارت ها ضعیف عمل کنند
• اما پیاژه برای هر دوره از رشد شناختی، از یک تحول کلی سخن گفته است.
• طرفداران دیدگاه خبر پردازی ،علت ناتوانایی شناختی کودکان و نوجوانان را عدم رسش دوره ی خاصی نمی دانند
• بلکه آنها به مهارت های مختلفی که فرد در حل مساله به کار می برد توجه می کنند.
• نمونه آن از این مساله را می توان درآزمایش «رابرت سیگلر»به نام «ارزیابی قاعده»مشاهده کرد.
• فرض بنیادی سیگلر این است که کودکان وقتی با یک مساله یا رویداد سوال برانگیز روبه رو می شوند، ابتدا به جمع آوری اطلاعات می پردازند و سپس برای یافتن راه حل به صورت بندی یک «قاعده»اقدام میکنند. این قاعده به نوع اطلاعاتی که آن ها رمزگردانی کرده اند بستگی دارد. بنابراین برای بررسی ویژگی های مساله گشایی،ابتدا باید قواعدی که کودکان سنین مختلف در حل مساله به کار می برند، بررسی کنیم سپس به تغییر آن قواعد در طول زمان بپردازیم.
سیگلر در آزمایش خود از یک ترازو(اهرم)استفاده کردکه پیاژه و اینهلدر،نیز برای آزمون عملیات صوری از آن استفاده می کردند.
تعامل این اهرم ،به دو عامل بستگی دارد:
یکی تعداد وزنه های روی هر بازو و دیگری فاصله ی وزنه ها از مرکز ثقل.
سیگلر معتقد است که وقتی از همه ی کودکان در مورد چگونگی تعامل اهرم سوال می شود، آن ها به چهار نوع قاعده استناد می کنند.
تجلیل این آزمایش نشان می دهد که طرفداران خبر پردازی،تلاش می کنند تا به انواع قواعدی که کودکان ونوجوانان در حل مسائل به کار می برند پی ببرند.
به اعتقاد آن ها،عدم موفقیت کودکان ونوجوانان در حل مساله به فقدان مهارت خاص در آن زمینه مربوط می شود
ومی توان با آموزش این گونه مهارت ها،فرایند حل مساله را تسهیل کرد.
• تفاوت های جنسی در توانایی عقلی:
با این که دختر ها و پسرها از نظر هوش عمومی تفاوتی ندارند،اما در توانایی های عقلانی خاص با هم متفاوتند.
مثلا دخترها در طول سال های دبستانی در آزمون های خواندن (قرائت)نمرات بالاتری کسب می کنند.
برتری دختر ها در آزمون های توانایی های کلامی در نوجوانی نیز مشهود است.
البته این برتری به قدری جزئی است که معنادار پس پسرها در نوجوانی،در ریاضیات،آزمون های استدلال انتزاعی، در مسایلی که واژگان دشواری دارند و در هندسه از دختران بهتر عمل می کنند.
• مثلا پسرها در تکالیف چرخش ذهنی که طی آن فرد باید یک شکل سه بعدی را به سرعت در ذهن خود بچرخاند،بهتر عمل می کنند.
• همچنین پسرها در تکالیف ادراک فضایی نیز بهتر از دختر ها عمل می کنند.
• در این نوع تکالیف افراد باید با در نظر گرفتن محیط اطراف ،روابط فضایی را مشخص کنند.
• در زمینه ی تکالیف تجسم فضایی تفاوت های جنسی وجود ندارد چراکه برای حل این مسائل می توان از راهبردهای متعددی استفاده کرد که هردو جنس می توانند راهبردهای موثری راپیدا کنند.
• تفاوت های جنسی در توانایی های فضایی در اواسط کودکی نمایان می شوند ودرطول عمر باقی می مانند.
• استدلال فضایی برتر در پسرها، علت زیستی دارد.
• وراثت،باعث می شود که پسرعا در دوران پیش از تولد با هورمون های آندروژن مواجهه پیدا کنند و درنتیجه عملکرد نیمکره ی راست آن ها تقویت شود
• که منجر به توانایی بیشتر پسرها در زمینه ی استدلال فضایی در ریاضیات می گردد.
• گرچه وراثت در این امر دخالت دارد اما فشارهای اجتماعی نیز در عملکرد ضعیف دختر ها در ریاضیات بی تاثیر نیست.
• از آنجایی که همیشه ریاضیات موضوعی «مردانه» به شمار رفته است،غالبا دخترها کمتر به مشاغل مرتبط با ریاضی و علوم فکر می کنند و در نتیجه کمتر به سراغ آن می روند.
• بنابراین دختر ها به احتمال کمتری مفاهیم ریاضی و انتزاعی ومهارتهای استدلالی را فرا می گیرند.
نظریه دیوید الکایند در مورد خود مرکز بینی نوجوانان:
دیوید الکایند برخی از ویژگی های روانی نوجوانان را که حاکی از تفکر خود مرکزبینی آن هاست.
به شرح زیر بیان کرده است.
۱-انتقاد از افراد صاحب قدرت:
والدین،معلمان و افراد صاحب قدرتی که در گذشته مورد تحسین بوده اند ،در نوجوانی دیگر بی عیب ونقص به شمار نمی آیند.
آرمان گرایی نوجوانان آنها را به سمت ساختن رویاهای بزرگ دنیای بی نقص ،دنیای که در آن بی عدالتی،تبعیض و رفتار مبتذل نباشد هدایت می کند.
آن ها نمی توانند کاستی های زندگی روزمره را تحمل کنند اما بزرگسالان که تجربه ی بیشتری دارند ،نگرش واقع بینانه تری دارند.
اختلاف بین نگرش بزرگسال ونوجوانان نسبت به دنیا، معمولا« شکاف بین دونسل»نامیده می شود و همین باعث می شود که بین والد و فرزند تنش ایجاد می شود.
اگر والدین این امر را طبیعی ونشانه ای از رشد اخلاقی تلقی کنند،در برخورد با نوجوانان خود موفقترند.
۲-تمایل به مجادله:
شرکت کردن در بحث های مذهبی ،فلسفی،اجتماعی،سیاسی واقتصادی،و…ویکی از ویژگی های دوران نوجوانی است.
انا فروید این تمایل نوجوانان را ناشی از«فلسفه بافی»آنان می داند.
توجه آنان که زمانی کودکانی انعطاف پذیر بوده اند،اکنون اهل جر وبحث می شوند و حقایق وعقاید ی را برای ایجاد مرافعه ردیف می کنند.
۳-توجه به خود:
الکاین در این زمینه مفهوم «تماشاچی خیالی»را به کاربرده است، به این معنا که نوجوانان همیشه تصور می کنند که دیگران آن ها را زیر ذره بین نگاه می کنند، لذا دائما در مورد ظاهر، پوشش، رفتار اجتماعی، موفقیت ها، شکست های تحصیلی، و دیگر فعالیت های خود نگرانند
او معتقد است که بزرگسالان نباید خصوصیات نوجوانان را در ملا عام مورد سرزنش قرار دهند.
مفهوم تماشاچی خیالی ،حساسیت آن ها را نسبت به عیب جویی دیگران توجیه می کند.
۴-خود محوری:
بسیاری از نوجوانان در مورد خود یک «افسانه شخصی»دارند که خود را منحصر به فرد تلقی می کنند.
به طور مثال بسیاری از نوجوانان معتقدند که هرگز معتاد نخواهند شد، هرگز تصادف نخواهند کرد و …این ویژگی ،عامل خطر پذیری های متعدد نوجوانان است.
۵-بلا تصمیمی:
نوجوانان در برخورد با انتخاب های متعدد دچار دوگانگی های شدید می شوند.مثلا انتخاب همسر،شغل و …
۶-دوگانگی در فکر و عمل:
نوجوانان در تفکیک واقعیت از خیال دچار مشکل می شوند،به طوری که افکار خود را عین واقعیت می دانند.
دیوید الکایند در این زمینه معتقد است که بحث و تبادل نظر با دیگران می تواند دررسیدن به افکار سالم تر و روشن تر آن ها کمک کند.
در نهایت ،در رابطه با خود آگاهی و تمرکزبرخورد نوجوانان باید بدانیم که تماشاگران خیالی و افسانه شخصی، در دوره ی انتقال به عملیات صوری شدیدتر هستند،اما زمانی که استدلال انتزاعی تثبیت می شود، کاهش می یابد.
با این حال این برداشت های تحریف شده از خود، لزوما بیانگر بازگشت به خود محوری نیستند.
بلکه ظاهرا این برداشت ها ، پیامی پیشرفت در درک دیگران هستند که باعث می شود نوجوانان در مورد آنچه دیگران فکر می کنند،خیلی نگران نباشند.
ضمنا نوجوانان برای چسبیدن به این عقیده که دیگران به ظاهر و رفتار آن ها فکر می کنند،دلایل عاطفی دارند.
انجام این کار به آنها کمک می کند تا هنگام تلاش کردن برای جدا شدن از والدین و ایجاد درک مستقل خود،به روابط مهم پایبند باشند.
پیشرفت تحصیلی:
عوامل متعددی می توانند روی پیشرفت تحصیلی تاثیر بگذارند، ابتدا، محیط های خوشایند، هم خانواده و هم مدرسه ، صفات شخصی مثل هوش، اطمینان از توانایی های شخصی، میل به موفقیت و آرزوهای تحصیلی عالی را پرورش می دهند که به پیشرفت تحصیلی کمک می کنند.
اصلاح محیط نامطلوب نیز می تواند به نوجوانی که عملکرد ضعیفی داردکمک کند تا ضعف خود را جبران کند و زندگی بزرگسالی رضایت بخشی داشته باشد.
عوامل موثر در پیشرفت تحصیلی نوجوانان.
1. شیوه های فرزندپروری- فرزندپروری مقتدرانه (صمیمیت همراه با توقع متوسط تا زیاد، مطابق با زمینه ی قومی نوجوان)
2. تصمیم گیری مشترک والد – نوجوان
3. درآمیختگی والدین با تحصیل نوجوان – تاثیر همسالان . ارزش قائل شدن همسالان برای پیشرفت زیاد و کمک کردن به آن ها
خصوصیات مدرسه
1. معلمانی که صمیمی و یاری رسان هستند و با والدین روابط شخصی برقرار می کنند.
2. فعالیت های یادگیری که تفکر سطح بالا را ترغیب می کنند.
3. مشارکت فعال دانش آموزان در فعالیت های یادگیری و تصمیم گیری کلاسی –
برنامه استخدامی
1. تعهد شغلی که به کمتر از ۱۵ تا ۲۰ ساعت در هفته محدود باشد.
2. آموزش شغلی که با کیفیت عالی برای نوجوانی که قصد ندارد وارد کالج شود.
خودپرورانی
پیشرفت های شناختی نوجوانان ،دیدگاه آن هارا نسبت به خود تغییر می دهد وآن را به صورت تصویر ذهنی پیچیده تر ، سازمان یافته و با ثبات در می آورد.
تغییرات خود پندارنده وعزت نفس ،زمینه را برای هویت شخصی یکپارچه آماده می سازد:
تغییرات در خود پندارنده:
نوجوانان در اوایل این دوره معمولا برای توصیف خود از صفات متضادی مثل «باهوش» و «کودن» یا «خجالتی»و معاشرتی»استفاده می کنند.
این تضادها از فشارهای اجتماعی برای نشان دادن خودهای متفاوت در روابط گوناگون مثلا با والدین، همکلاسی ها،دوستان صمیمی و معشوقه های رمانتیک حاصل می شوند.
در اواسط و اواخر نوجوانی ، توانایی تفکر انتزاعی به نوجوانان امکان می دهد تا صفات گوناگون خود را در یک سیستم منظم ترکیب کنند و استفاده ی آن ها از کلمه های وصفی نشان می دهد که می دانند ویژگی های روانی از موقعیتی به موقعیت دیگر تغییر می کند، مثل «من خیلی زود عصبانی می شوم» و «من عمیقا رو راست نیستم».
اظهارات شخصی نوجوانان ،نگرانی آن ها را از دوست داشتنی بودن نشان می دهد.
ارزش های شخصی واخلاقی برای خود پنداری نوجوانان بزرگ تر ،موضوعات مهمی هستند.
زمانی که نوجوانان ،عقاید و برنامه های پایدار و با ثبات را در مورد خود تشکیل می دهند،به سوی وحدت خود که برای پرورش هویت یابی حیاتی است پیش می روند.
تغییرات در عزت نفس:
سطح عزت نفس در دوره ی نوجوانی تغییر پیدا می کند، در واقع عزت نفس فقط هنگام انتقال از یک مقطع تحصیلی به مقطع دیگر به طور موقتی کاهش می یابد و غیر از این مورد در اغلب نوجوانان افزایش می یابد.
این افزایش مستمر در عزت نفس،یکی از دلایلی است که پژوهشگران این فرض را که نوجوانی دوره ی آشوب هیجانی است، زیر سوال می برند.
نوجوانان از لحاظ عزت نفس بسیار تفاوت دارند.
آنهایی که در مدرسه مردود می شوند، احساس خوبی نسبت به خودشان ندارند و از بین کسانی که عزت نفسشان در نوجوانی افت می کنند، دختران بیشترین تعداد را تشکیل می دهند.
موقعیت هایی که نوجوانان در آنها به سر می برند، می توانند این تفاوت های گروهی را تغییر دهند.
فرزند پروری مقتدرانه که در کودکی عزت نفس زیاد را پیش بینی می کرد، در نوجوانی نیز همچنان پیش بین قدرتمندی برای عزت نفس زیاد است.
اما چنان چه حمایت والدین و بزرگسالان مشروط باشد، نوجوانان اغلب رفتارهایی که انجام می دهند را غلط می پندارند و آن را بیانگر خود واقعی خود نمی دانند.
تا زمانی که نوجوانان برای حفاظت از خود در مقابل عدم تایید دیگران به صورت تصنعی رفتار می کنند ، دچار عزت نفس کم، افسردگی و بدبینی نسبت به آینده می شوند.
نوجوانانی که به مدارس می روند یا در محله هایی زندگی می کنند که گروه قومی یا مقام اجتماعی-اقتصادی آ ن ها محترم شمرده می شود، مشکلات عزت نفس کمتری دارند.
مدارس و جوامعی که میراث فرهنگی نوجوانان را می پذیرند،به احساس ارزشمندی و هویت شخصی منسجم و ایمن آن ها کمک می کنند.
هویت یابی:
سوال «من کیستم؟»سوالی است که ذهن هر نوجوانی را به خور مشغول می کند و در نتیجه ی تلاش برای پاسخ به همین سوال است که هر نوجوانی به دنبال کسب هویت خویش است.
راه های اجتناب از سردرگمی و ابهام هویت در نوجوانان عبارت است از:
۱-پیوستن به گروه ها و دار و دسته ها
۲-واپس روی به گذشته
نوجوانان معمولا تا قبل از کسب هویت ، از یک وضعیت به وضعیت دیگر جابه جا می شوند، اما در نهایت خود وصفی های سازمان یافته ی نوجوانان و افزایش عزت نفس آن ها ، شالوده شناختی را برای پرورش هویت فراهم می آورد.
در نتیجه حل موفقیت آمیز بحران هویت ،خصوصیت مثبت «وفاداری »بروز می کند.
وفاداری،علاوه بر ظرفیت اعتماد به نفس دیگران،ظرفیت قابل اعتماد بودن رانیز شامل می شود.
پژوهش جیمز مارسیا در زمینه هویت یابی:
جیمز مارسیا با روش مصاحبه نیمه ساختار یافته، پیشرفت در تشکیل هویت را بر اساس دو ملاکی که از نظریه اریکسون به دست آمده ،ارزیابی کرده است.
این دو ملاک، کاوش (جستجو) و احساس تعهد می باشند.
او ۴ نوع هویت را در نوجوانان مطرح کرده است:
۱-هویت کسب شده (کسب هویت):
این افراد بحران هویت را با موفقیت پشت سر گذاشته و نسبت به اهداف معینی متعهد گشته اند.
این افراد خودمختار، انعطاف پذیر، با اعتماد به نفس، شوخ طبع و دارای ظرفیت بالا برای برقرای روابط صمیمی با دیگران می باشند.
۲-هویت پیش رس:
این افراد بحران هویت نداشته اند اما به اهداف خاصی متعهدند.
این افراد تحت تاثیر والدین وبرنامه های دیگران می باشند.
انعطاف ناپذیرند،باورهای مذهبی سفت و سخت دارند.
۳-ابهام هویت:
افرادی که دچار بحران ابهام هویت هستند نه بحرانی را گذرانده اند ونه به اهداف خاصی متعهدند.
این افراد، افرادی بی خیال، سطحی و ناتوان در برقراری روابط صمیمی می باشند.
۴-وقفه(خویشتن یابی):
این افراد در حال تلاش برای کسب هویت و جمع آوری اطلاعات می باشند.
آن ها افرادی رقابت طلب ، مضطرب، درگیر تعارض، پرحرف و مایل به برقراری روابط صمیمی با دیگران هستند.
وضعیت هویت وسلامت روانی:
کسب هویت وقفه، از لحاظ روانی، راه های سالمی به سوی خودوصفی پخته هستند، در حالی که ضبط و پراکندگی هویت، ناسازگارانه هستند:
نوجوانانی که هویت کسب شده دارند یا فعالانه آن را خاموش می کنند، احساس عزت نفس بیشتری دارند، به احتمال بیشتری به صورت انتزاعی نقادانه فکر می کنند، بین خود آرمانی (آنچه امید دارند که بشود) و خود واقعیتشان شباهت بیشتری وجود دارد و در استدلال اخلاقی پیشرفته تر هستند.
آن ها کمتر خود محورند و در مورد نشان دادن خود واقعیشان به دیگران، احساس ایمنی بیشتری می کنند.
نوجوانی که در ضبط هویت (هویت پیشرس) یا پراکندگی هویت (ابهام هویت) گیر کرده اند، مشکلات سازگاری دارند.
آن هایی که در ضبط هویت گرفتار شده اند، متحجر، متعصب و انعطاف ناپذیرند.
آن ها تعهدات خود را به صورت دفاعی به کار می برند و هرگونه اختلاف عقیده ای را تهدید قلمداد می کنند.
اغلب آن ها می ترسند افرادی که برای محبت و عزت نفس به آن ها وابسته هستند، طردشان کنند.
آن ها ممکن است چشم بسته به فرقه ها وگروه های افراطی بپیوندند.
نوجوانانی که مدت طولانی هویت پراکنده دارند،در پرورش هویت بسیار ناپخته هستند.
آن ها معمولا خود را به دست سرنوشت وشانس می سپارند.
نگرش «برایم مهم نیست» دارند و هرکاری که «جماعت »انجام دهند ، با آن هم داستان می شوند.
آن ها احتمالا مواد مخدر مصرف و سوء مصرف می کنند. و احساس نا امیدی در مورد آینده دارند.
تعصبات قومی و مذهبی در نوجوانانی که هویت ضبطی و پراکنده دارند،شایع است.
نوجوانان دارای هویت ضبطی این تعصبات را از مظاهر قدرت و نوجوانان دارای هویت پراکنده از همسالان کسب می کنند.
عوامل موثر بر رشد هویت:
عوامل متعددی بر رشد هویت تاثیر می گذارند:
۱-شخصیت:
شخصیت،به خصوص روش انعطاف پذیر و بدون تعصب برای دست و پنجه نرم کردن با عقاید و ارزش های متضاد، هویت پخته را پرورش می دهد.
نوجوانانی که معتقدند واقعیت مطلق همیشه دست یافتنی است، هویت ضبطی دارند.
آن هایی که اطمینان ندارند تاکنون چیزی را به طور قطع فهمیده اند، هویت پراکنده دارند ویا در حالت وقفه هستند.
نوجوانانی که معتقدند از بین چند دیدگاه،می توان از ملا ک های منطقی استفاده کرد و دست به انتخاب زد، احتمالا هویت کسب شده دارند.
۲-خانواده:
اگر خانواده پایگاه امنی باشد که نوجوان بتواند با اطمینان از این پایگاه به سوی دنیای بزرگتر پیش رود، رشد هویت تقویت می شود.
نوجوانانی که احساس می کند در عین حال که به والدین دلبسته هستند، برای بیان عقایدشان از آزادی برخوردارند، معمولا هویت کسب شده دارند یا در حالت وقفه به سر می برند.
نوجوانانی که هویت ضبط شده دارند ، معمولا روابط صمیمی با والدین دارند ، اما فرصت جدایی سالم را نداشته اند و نوجوانانی که دارای پراکندگی هویتند، از کمترین روابط صمیمانه و ارتباط آزاد در خانواده برخوردارند.
۳-مدارس و جوامع:
اریکسون معتقد است که «ناتوانی در کسب هویت شخصی بیش از هرچیز نوجوانان را آشفته می سازد». کلاس هایی که تفکر سطح عالی و فعالیت های فوق برنامه ای را ترغیب می کنند و نقش های مسئولانه را برعهده ی نوجوانان قرار می دهند، به کسب هویت کمک می کنند.
فرصت صحبت کردن با بزرگسالان و همسالان بزرگتر که روی مسائل هویت کارکرده اند نیز می تواند مفید باشد.
۴-بستر فرهنگی و مقطع تاریخی:
در بین نوجوانان امروزی ،کاوش و تعهد در زمینه ی انتخاب شغلی وترجیح نقش جنسی، زودتر از ارزش های مذهبی وسیاسی صورت می گیرد.
اما مثلا هنگام جنگ ویتنام ،عقاید سیاسی زودتر شکل می گرفت.
فشارهای اجتماعی نیز مسئول مشکلات خاصی هستند که نوجوانان همجنس گرا و برخی از نوجوانان اقلیت قومی در زمینه ی تشکیل هویت شخصی ایمن با آن روبه رو می شوند.
رشد اخلاقی
رشد در دوران نوجوانی دوازده تا بیست سالگی
رشد اخلاقی
1. رشد اخلاقی از دیدگاه فروید:
در دیدگاه فروید، «فراخود» بخش اخلاقی شخصیت به شمار می رود.
از نظر فروید کودکان بین ۳تا ۶سالگی دستخوش تعارض عاطفی شدید می شوند که در پسران عقده ی ادیپ و در دختران عقده ی الکترا نامیده شده است.
در نتیجه همانند سازی با والد همجنس (درونی کردن ارزش ها و رفتارهای او) فراخود شکل می گیرد، به عبارت دیگر پسران و دختران ،در تلاش برای حل عقده ی ادیپ و الکترا، رفتارها و ارزش های اخلاقی خود را ازطریق فرآیند درونی کردن، با ارزش ها ی رفتارهای والدین همجنس منطبق می سازند.
همانند سازی در پسران قویتر از دختران است درنتیجه وجدان اخلاقی مردان قویتر است. وجود فراخود، به منزله داشتن معیارهای اخلاقی در درون فرد است که دائما وی را درجهت ارزیابی درست و نادرست هدایت میکند.
2. رشد اخلاقی از دیدگاه پیاژه:
از نظر پیاژه،رشد اخلاقی مستلزم «رسش شناختی» و «تجارب اجتماعی» است.
پیاژه ۳دوره اخلاقی را مطرح می کند:
۱-دوره پیش اخلاقی: ۶ سال اول زندگی است، زمانی که کودکان آگاهی چندانی از اصول اخلاقی ندارند.
۲-دوره اخلاقی دیگر پیرو: ۶تا۱۰سالگی را شامل می شود. در این دوره کودکان معتقدند که قواعد اخلاقی به وسیله والدین یا افراد صاحب قدرت وضع شده اند و در نتیجه غیر قابل تغییرند.
در این جا پیامد عمل مهم تر از نیت عمل در نظر گرفته می شود. این مرحله، به نوعی معادل «اخلاق واقع گرا» است، چرا که در هردوی این مراحل اخلاقی، به گونه ای مطلق و انعطاف ناپذیر به قواعد و قوانین نگریسته می شود.
۳-دوره اخلاقی خود پیرو: ۱۰تا۱۱سالگی زمانی است که از نظر فرد، قوانین اخلاقی ماهیت قرار دادی دارند و برحسب شرایط متغیرند.
در این دوره اخلاقی، نیت عمل مهم تر از پیامد آن است. این دوره اخلاقی نیز منطبق با «اخلاق نسبی گرا» است، چرا که در هردوی این مراحل، قواعد وقوانین به گونه ای انعطاف پذیر درنظر گرفته می شوند.
3. رشد اخلاقی از نظر کلبرگ:
کلبرگ نیز همانند فروید ، اریکسون و پیاژه معتقد به اصل «اپی ژنتیک» در رشد است.
طبق اصل اپی ژنتیک ،مراحل از پیش تعیین شده ی ژنتیکی وجود دارد که با اتمام هر مرحله ،مرحله بعدی ظاهر می شود.
کلبرگ برای رشد اخلاقی، از روش مصاحبه بالینی استفاده می کرد.
او به کودکان و نوجوانان داستان هایی می داد که در آن داستان ها بین دو ارزش اخلاقی ،تعارض ایجاد شده بود و از آن ها می پرسید که به نظر آنها شخصیت اصلی داستان چکار باید بکند و چرا؟ مثلا یکی از داستان های او، مساله ای اخلاقی را مطرح می کرد که در آن شخصیت اصلی داستان بین ارزش اطاعت کردن از قانون (دزدی نکردن) و ارزش زندگی انسان (نجات دادن یک فرد درحال مرگ) باید دست به انتخاب میزد.
کلبرگ معتقد بود که درک اخلاقی توسط همان عواملی که پیاژه برای رشد شناختی مطرح می کرد، ایجاد می شود.
این عوامل عبارتند از:
(۱)کلنجار رفتن با مسائل اخلاقی و پی بردن به نقطه ضعف های موجود در استدلال فعلی فرد
(۲)پیشرفت در درک دیگران که به فرد در حل کارآمدتر تعارض های اخلاقی کمک می کند.
کلبرگ نظریه ی اخلاقی خود را در سه سطح وشش مرحله بیان می دارد.
مانند نظریه ی پیاژه ، سه مرحله ی اول کلبرگ، کودکان را به صورتی توصیف می کند که از تمرکز اخلاقی بر پیامدها به سمت تمرکز بر مقابله به مثل ایده آل پیش می روند.
کلبرگ معتقد بود ، نحوه ی استدلال فرد درباره این مساله (انتخاب بین اطاعت از قانون وارزش زندگی انسان) پختگی اخلاقی او را مشخص می کند نه محتوای پاسخ (اینکه دزدی شود یا نشود).
سطح ۱-اخلاق پیش عرفی(۴تا۱۰سالگی):
در سطح پیش عرفی ،اصول اخلاقی به صورت بیرونی کنترل می شوند.
مانند مرحله ی دگر مختار (دیگر پیرو) پیاژه، کودکان مقررات صاحبان قدرت رامی پذیرند و اعمال را به وسیله پیامد های آ ن ها ارزیابی می کنند.
رفتار هایی که به تنبیه منجر می شوند بد، و آن هایی که به پاداش می انجامند خوب،در نظر گرفته می شوند.
مرحله ۱-اجتناب از مجازات (جهت گیری تنبیه و اطاعت):
در این مرحله،تبعیت از معیارهای اخلاقی جهت اجتناب از تنبیه و مجازات انجام می پذیرد.
در این جا پیامد عمل موردنظر است تا نیت عمل.
در این مرحله،کودکان به سختی می توانند دو نقطه نظر را در یک مساله اخلاقی در نظر بگیرند. (همزمان با مرحله عملیاتی پیاژه و مرحله اجتماعی-اطلاعاتی سلمن)
مرحله۲-کسب پاداش (جهت گیری هدف –وسیله ای):
در این مرحله، اطلاعات از قوانین و مقررات جهت رسیدن به پاداش و منفعت صورت می گیرد.
کودکان آگاه می شوند که افراد می توانند در مورد یک مساله اخلاقی دیدگاه های متفاوتی داشته باشند ولی در ابتدا این آگاهی بسیار عینی است.
آن ها مقابله به مثل را به صورت لطف برابر درک می کنند. «تو این کار را برای من و من آن را برای تو خواهم کرد.»
(همزمان با مرحله عملیات عینی پیاژه و مرحله نفس نگری سلمن)
سطح۲-اخلاق متعارف(۱۰تا۱۳سالگی):
افراد در سطح عرفی کماکان اطاعت از مقررات اجتماعی را مهم می دانند ولی نه به نفع شخصی.
آن ها معتقدند که حفظ کردن نظام اجتماعی موجود، روابط مثبت و نظم اجتماعی را تضمین می کند.
مرحله ۳:کسب تحسین و تایید دیگران (جهت گیری «پسر خوب –دختر خوب»یا اصول اخلاقی همکاری بین فردی):
در این مرحله ،عملی که تایید دیگران را به دنبال داشته باشد،از نظر اخلاقی قابل دفاع است.
توانایی در نظر گرفتن رابطه دونفر از دیدگاه یک مشاهده گر بیرونی بی طرف، به این رویکرد اخلاقی کمک می کند. (همزمان با مرحله عملیاتی صوری مقدماتی پیاژه و مرحله شخص ثالث سلمن)
مرحله۴:حفظ نظام اجتماعی،اطاعت از قانون و انجام وظیفه:
در این مرحله اعتقاد بر این است که قوانین باید به صورت یکسان در مورد همه اجرا شود و آن ها را به هیچ وجه نمی توان زیر پا گذاشت چرا که متضمن نظم اجتماعی هستند.
در این جا هر عملی که مطابق با مقررات باشد از لحاظ اخلاقی قابل قبول است.
سطح۳-اخلاق پس عرفی (۱۳سالگی به بعد)
افراد در این سطح از حمایت بی چون و چرای مقررات و قوانین جامعه ی خود فراتر می روند.
آن ها اصول اخلاقی را برحسب اصول و ارزش های انتزاعی که در مورد تمام موقعیت ها و جوامع به اجرا گذاشته می شوند،تعریف می کنند.
مرحله ۵-:اخلاق قرار دادی (جهت گیری قراردادی اجتماعی):
در این مرحله، صحت بعضی قوانین می تواند مورد تردید قرار بگیرد.
بنابراین قوانین و مقررات صرف به عنوان قراردادهایی در نظر گرفته می شوند که جهت تامین رفاه اجتماعی وضع شده اند.
مرحله ۶:پایبندی به اصول و وجدان فردی (اصول اخلاقی همگانی):
در این مرحله،فرد طبق اصول اخلاقی خود برگزیده ی وجدان، عمل می کند.
اگر قانون با اصول انتخاب شده فرد مغایرت داشته باشد، وی از آن پیروی نخواهد کرد.
افراد دراین سطح معتقدند که ارزش و شرافت هر فردی باید محترم شمرده شود.
تعارض های زندگی عملی اغلب نوعی استدلال اخلاقی را فراخوانی می کنند.
رایجترین راهبردها برای حل این مسائل عبارتند از: استدلال، صحبت کردن در باره ی موضوعات با دیگران ، اتکا به شهود و متوسل شدن به عقاید مذهبی و معنویت.
عمده ترین تحول اخلاقی نوجوانان ،انتقال آ ن ها از اخلاق پیش عرف به سطح متعارف است.
4. مراحل درک دیگران از دیدگاه سلمن:
رابرت سلمن،برپایه ی پاسخ های کودکان و نوجوانان به وضعیت های دشوار اجتماعی و عقاید متفاوتی که در مورد یک رویداد دارند، تغییر در مراحل درک دیگران را در یک زنجیره ی پنج مرحله ای بیان می کند:
سطح۰: مرحله درک دیگران نامتمایز(۶-۳سالگی):
کودکان در این مرحله تشخیص می دهند که خود و دیگران می توانند احساسات متفاوتی داشته باشند ولی غالبا این دو را قاطی می کنند.
مرحله ۱: مرحله ی درک دیگران اجتماعی-اطلاعاتی(۹-۴سالگی):
کودکان در این مرحله می فهمند که علت وجود دیدگاه های متفاوت این است که افراد به اطلاعات متفاوتی دسترسی دارند.
سطح۲: مرحله درک دیگران خود نگرانه (۱۲-۷سالگی):
کودکان در این جا می توانند «پا توی کفش دیگران بگذارند» و افکار، احساسات و رفتار خودشان را از دیدگاه دیگران در نظر بگیرند.
سطح۳: مرحله درک دیگران شخص ثالث(۱۵-۱۰)سالگی:
در این مرحله، افراد می توانند از موقعیت دونفره فراتر روند و نقطه نظر یک فرد ثالث بی طرف رانیز تجسم کنند.
سطح۴: مرحله درک دیگران به صورت اجتماعی (۱۴سالگی الی بزرگسالی):
افراد می فهمند که دید گاه شخص ثالث می تواند تحت تاثیر دو یا چند نظام بزرگ تر قرار داشته باشد. درک دیگران، بین کودکان همسن بسیار متفاوت است.
علت تفاوت های فردی ، پختگی شناختی و داشتن تجربیات با بزرگسالان و همسالانی است که دیدگاه های خودشان را توضیح می دهد و کودکان را ترغیب می کنند که به دیدگاه دیگران توجه داشته باشند.
رشد اخلاقی از دیدگاه یادگیری اجتماعی:
از جمله طرفداران این نظریه ،والتر میشل ،آلبرت بندورا و جاستین آرون فروید می باشند.
طبق این دیدگاه، رفتارهای اخلاقی تحت تاثیر «شرطی سازی کنشگر»
و «یادگیری مشاهده ای» شکل می گیرند. بنابراین رفتارهایی که توسط والدین و اطرافیان تقویت می شوند
افزایش و رفتار هایی که مجازات می شوند،کاهش می یابند.
بندورا معتقد است که الگوهای زنده ،کاراکتر فیلم ها، سریال ها و شخصیت های اجتماعی در گسترش اعمال اخلاقی موثرند.
رفتار اجتماعی در این دیدگاه «وایسته به موقعیت» در نظر گرفته می شود، یعنی رفتار اخلاقی صفتی ثابت،ویژگی ای پایدار یا مرحله خاصی از رشد به شمار نمی آید.
تفاوت های جنسی در استدلال اخلاقی:
کارول گیلیگان،مشهورترین شخصیتی است که معتقد است نظریه ی کلبرگ ، به قدر کافی اصول اخلاقی دختران و زنان را ترسیم نمی کند.
او معتقد است که اصول اخلاقی زنانه بر «اخلاق اهمیت دادن به دیگران» تاکید دارد که در نظریه کلبرگ دست کم گرفته شده است.
ادعای گیلیگان ، در این مورد ، تحت آزمایش قرار گرفته است و اغلب نتایج ، از نظر او حمایت نکرده اند.
در مسائل فرضی و مسائل اخلاقی روزمره،زنان نوجوان و بزرگسال، عقب تر از مردان نیستند.
در ضمن موضوعات عدالت و اهمیت دادن به دیگران، در پاسخ های هر دو جنس یافت می شود و وقتی دخترها مسائل میان فردی را مطرح می کنند ، در سیستم کلبرگ نمره کمتری نمی گیرند.
بنابراین درست است که کلبرگ در نظریه ی خود به جای اهمیت دادن به دیگران روی عدالت به عنوان عالی ترین آرمان اخلاقی تاکید کرده است، اما نظریه ی او هر دو نوع ارزش را در بردارد.
با این حال،ادعای گیلیگان مبنی بر این که بررسی رشد اخلاقی به حقوق و عدالت (آرمان مردانه) بسیار توجه کرده است
و به اهمیت دادن به دیگران و حساسیت متقابل (آرمان زنانه) اهمیت کمی داده است، ادعای محکمی است.
برخی شواهد نشان داده اند که اگرچه اخلاقیات مردان و زنان، هردو جهت گیری را شامل می شوند.
ولی زنان بیشتر بر اهمیت دادن به دیگران تاکید می ورزند، در حالی که مردان یا بر عدالت یا بر اهمیت دادن به دیگران و عدالت به طور مساوی تاکید می کنند.
این تفاوت بیشتر در مسائل زندگی روزمره و نه در مسائل فرضی نمایان می شوند.
شاید علت این تفاوت،درگیری بیشتر زنان در فعالیت های روزمره ای باشد که اهمیت دادن و نگرانی برای دیگران را شامل می شود.
تاثیرات محیطی بر استدلال اخلاقی:
عوامل محیطی متعددی مثل شیوه های فرزند پروری، تحصیلات، تعامل با همسالان و فرهنگ، بر تغییر مرحله ی اخلاقی تاثیر می گذارند.
شیوه های فرزند پروری:
درک اصول اخلاقی، همانند کودکی در نوجوانی نیز از طریق فرزند پروری صمیمانه و دموکراتیک و بحث کردن درباره ی مسائل اخلاقی، پرورش می یابد.
نوجوانای که از نظر رشد اخلاقی بسیار پیشرفته هستند ، والدینی که با دقت تمام به آن ها گوش می کنند، سوال های روشنگری می پرسند واز استدلال سطح عالی استفاده می کنند.
در مقابل،والینی که موعظه می کنند، به تهدید متوسل می شوند یا اظهارات نیشداربر زبان می آورند، نوجوانانی دارند که تغییر اندکی می کنند یا اصلا تغییر نمی کنند.
تحصیلات:
سال های تحصیلی یکی از پیش بین های بسیار قدرتمند رشد اخلاقی است.
پژوهش طولی نشان داده است که استدلال اخلاقی فقط در صورتی در اواخر نوجوانی و اوایل بزرگسالی پیشرفت می کند که فرد وارد کالج شود وآن را ادامه دهد.
شاید تحصیلات عالی به این علت تاثیر نیرومندی بر رشد اخلاقی دارد که افراد جوان را با مسائل اجتماعی ای آشنا می کند که از روابط فردی فراتر رفته و کل گروه های سیاسی و اجتماعی را در بر می گیرند.
تعامل همسالان:
بررسی های متعدد ، نظر پیاژه را تایید می کنند که تعامل بین همسالان ، که یکدیگر را با نقطه نظرهای متفاوت مواجه می سازند، درک اخلاقی را تقویت می کند.
اما برای این که تعامل با همسالان موثر واقع شود باید ویژگی های خاصی داشته باشد.
مثلا زمانی که دو نوجوان با اظهارات یکدیگر مواجه می شوند و از آن انتقاد می کنند به تغییر مرحله اخلاقی نائل می شوند.
در واقع حل کردن تعارض و نه خود تعارض است که رشد اخلاقی را بر انگیخته می کند.
زمانی که با هم مذاکره و سازش می کنند در می یابند که زندگی اجتماعی می تواند به جای روابط آمرانه و تحکیم آمیز، برپایه بین دو فرد همسنگ و همتراز بنا شود.
فرهنگ:
افراد جوان در کشورهای صنعتی ، سریعتر از افراد جوامع ساد ه (که به ندرت از مرحله ی ۳ کلبرگ فراتر می روند) مراحل او را پشت سر می گذارند و به سطوح عالی تر می رسند.
مثلا در فرهنگ های قبیله ای و روستایی ، همکاری اخلاقی برپایه ی روابط مستقیم افراد قرار دارد و نهادهای دولت برای تنظیم آن وجود ندارند.
در حالی که استدلال (مرحله ۴تا۶)، به آگاهی از نقش ساختار های اجتماعی بزرگتر در حل کردن تعارض اخلاقی بستگی دارد.
به نظر نمی رسد که نظریه ی کلبرگ ، بعد جهانی بسیار مهم اخلاقیات یعنی تمرکز برحقوق و عدالت را در برداشته باشد.
همچنین نظریه ی او، همه ی جنبه های تفکر اخلاقی در هر فرهنگی را نیز در برندارد.
استدلال اخلاقی و رفتار:
سوالی که در این جا مطرح می شود این است که بین استدلال اخلاقی و رفتار فرد چه رابطه ای وجود دارد؟
اگر افراد طبق اصول اخلاقی خود عمل نکنند، قاعدتا باید اخلاقیات آنها زیر سوال برود.
کلبرگ معتقد بودکه تفکر و عمل اخلاقی در سطوح عالیتر درک اخلاقی، به هم نزدیکتر می شوند.
یعنی این که افرادی که تفکر اخلاقی پخته ای دارند، در می یابند که رفتار کردن مطابق اعتقاداتشان، برای ایجاد دنیای اجتماعی عادلانه ،اهمیت زیادی دارد.
در تایید این دیدگاه می توان گفت افرادی که به مرحله ی عالی تر استدلال اخلاقی رسیده اند، اغلب به اقدامات نوع دوستانه ای مانند یاری رسانی، مشارکت و دفاع از قربانیان بی عدالتی می پردازند.
آن ها شریف و درست کارتر نیز هستند.
می توان گفت که استدلال اخلاقی و رفتار، رابطه ای متوسط با هم دارند، چرا که رفتار اخلاقی علاوه بر شناخت، تحت تاثیر عوامل متعددی چون هیجان های همدلی و گناه و همچنین تاریخچه ی طولانی تجربه هایی که بر تصمیم گیری اخلاقی می گذارند، قرار دارد.
نقش یابی جنسی
رشد در دوران نوجوانی
دوازده تا بیست سالگی
نقش یابی جنسی
نوجوانی دوره ی «تشدید جنسیت» است.
منظور از تشدید جنسیت این است که افزایش کلیشه ای سازی جنسی رفتارها و نگرش ها صورت می گیرد.
با این که تشدید جنسیت در هردو جنس یافت می شود اما در دخترها نیرومند تر است، چراکه آن ها برای انجام فعالیت ها و رفتار های «میان جنسیتی» کمتر احساس آزادی می کنند.
عوامل «زیستی»، «اجتماعی» و «شناختی»، تشدید جنسیت را توجیه می کنند:
بلوغ جنسی منجر به تفاوت های جنسی و جسمی شده و باعث می گردد تا نوجوانان زمان بیشتری را صرف فکر کردن به خودشان کنند.
تغییرات مربوط به بلوغ، دیگران را نیز تشویق می کند تا فشار بیشتری در مورد کلیشه سازی جنسیت به نوجوانان وارد کنند.
درنتیجه والدین و بزرگ ترها ، نوجوانان را به انجام فعالیت ها و رفتارهای متناسب با جنسیت ترغیب می کنند.
همچنین آغاز قرار ملاقات های نوجوانان ، منجر به کلیشه ای تر شدن آن ها از نظر جنسی می شود چرا که بدین ترتیب ، جذابیت آن ها برای جنس مخالف بیشتر می شود.
تغییرات شناختی نیز باعث می شود که نوجوانان در مورد این که دیگران چه فکری راجع به آن ها می کنند نگران باشند، در نتیجه نسبت به انتظارات کلیشه ای جنسی، تاثیر پذیرتر می شوند.
تشدید جنسیت اواسط و اواخر نوجوانی افت می کند. البته همه ی نوجوانان به نسبت مساوی آن را پشت سر نمی گذارند.
نوجوانانی که گزینه ی کلیشه ای نشده را امتحان می کنند و ارزش کلیشه های جنسی را در مورد جامعه خود زیر سوال می برند، به احتمال زیاد هویت دو جنسیتی را پرورش می دهند.
به طور کلی ، نوجوانان دو جنسیتی از لحاظ روانی، سالم تر هستند، اعتماد به نفس بیشتری دارند.
همسالانشان آن ها را بیشتر دوست دارند و به هویت مناسبی دست می یابند.
لازم به ذکر است که «خانواده» و «روابط با همسالان» نقش مهمی در اخلاق،هویت و نقش جنسی نوجوانان ایفا می کنند.
رشد در دوره ی نوجوانی، خیلی بیشتر از دومین سال زندگی که استقلال موضوع مهمی برای کودک می شود، تلاش بری خودمختاری را در بردارد.
مهمترین کاری که نوجوانان برای خودگردانی بیشتر انجام می دهند، تغییر جهت دادن از خانواده به سمت همسالان است که با آن اقداماتی را انجام می دهند که با ایمن پیشین بسیار تفاوت دارد.
برای بار آوردن مطلوب نوجوانان ،باید بین ارتباط و جدایی والدین و نوجوانان توازن برقرار شود.
صمیمیت و پذیرش والدین همراه با کنترل دقیق و نه محدود کننده ی فعالیت های نوجوانان ،روشی بسیار مناسب در ارتباط با نوجوانان می باشد.
این ویژگی ها، سبک «مقتدرانه» را که در مورد کودکی نیز بسیار مناسب است تشکیل می دهد.
کیفیت رابطه ی والد-فرزند،تنها پیش بین ثبات سلامت روانی است.
تعامل خواهر برادرها مثل روابط والد-فرزند، در دوران نوجوانی دستخوش تغییر می شود.
وقتی که خواهر –برادرها بزرگ تر و مستقل تر می شود و در گیر روابط دوستی و رمانتیک می گردند ، از خواهر و برادرها ی بزرگ تر خود رهنمودهای کمتری می پذیرند و روابط آن ها از نظر احساس های مثبت و هم از نظر احساس های منفی،سطحی می شود.
البته دلبستگی بین خواهر-برادرها با این که مصاحبت و هم نشینی آن ها کاهش می یابد، مانند صمیمیت با والدین همچنان نیرومند باقی می ماند.
خواهر و برادر هایی که در اوایل کودکی رابطه ی مثبتی برقرار کرده اند، در سال های نوجوانی هم محبت بیشتری به یکدیگر نشان می دهند.
تاثیر دوستان و همسالان:
تعداد «بهترین دوستان» در اوایل نوجوانی از تقریبا ۴تا۶دوست به یک یا دو دوست در بزرگسالی کاهش می یابد.
ماهیت روابط آن ها نیز تغییر می کند.
دو ویژگی عمده برای نوجوانان در مورد دوستی اهمیت زیادی دارد:
اولین ومهمترین ویژگی «صمیمیت»است. نوجوانان انتظار دارند که دوستی شان برپایه ی صمیمیت ، اعتماد ودرک متقابل باشد.
میزان «خود افشایی» برای دوستان در سال های نوجوانی افزایش می یابد.
به عبارت دیگر آن ها سفره ی دلشان را برای دوستانشان باز می کنند.
دومین ویژگی مهم برای نوجوانان «وفاداری»است.
نوجوانان از دوستانشان انتظار دارند که ازآن ها دفاع کنند و کس دیگری را ترجیح ندهند.
همکاری و تاییدکردن، بین دوستان در سال های نوجوانی افزایش می یابد و نوجوانان برخلاف کودکان ، در برابر دوستانشان کمتر احساس مالکیت می کنند.
دخترها از طریق دوستی، معمولا نیازهای اجتماعی و نیاز به صمیمیت خود را ارضا می کنند، در حالی که پسرها نیازهای مقام و تسلط خود را ارضا می کنند.
این بدان معنی نیست که پسرها به ندرت رابطه ی صمیمی برقرار می کنند، بلکه کیفیت رابطه آ ن ها تنوع بیشتری دارد.
صمیمیت روابط پسرها به هویت جنسی آن ها مربوط می شود.
پسرهایی که هویت دوجنسیتی دارند درست مثل دخترهایی که هویت دوجنسی دارند، روابط صمیمی همجنس نیز برقرار می کنند، اما پسرهایی که دارای هویت «مردانه» سفت و سخت هستند به ندرت روابط صمیمی همجنس نیز برقرار می کنند.
روابط دوستی منافعی را برای نوجوانان در بردارد:
۱-روابط دوستی صمیمانه ،فرصت هایی را برای کاوش کردن خود و پرورش درک عمیق دیگران فراهم می آورد. بنابراین روابط صمیمانه به رشد خود پندارنده،درک دیگران،هویت و روابط صمیمی فراتر از خانواده کمک می کند.
۲-روابط دوستی صمیمانه به نوجوانان کمک می کند تا با استرس های نوجوانی کنار بیایند. نوجوانانی که روابط دوستی حمایت کننده دارند،روحیه ی بهتری دارند و کمتر احساس اضطراب و تنهایی می کنند. در عین حال که عزت نفس و احساس سلامتی آن ها تقویت می گردد.
۳-روابط دوستی صمیمانه،می تواند نگرش نسبت به مدرسه و عملکرد تحصیلی را بهبود ببخشد. اگر نوجوانان در مدرسه از تعامل با دستان خود لذت ببرند،زندگی تحصیلی را خوشایند تر می بینند. معمولا نوجوانان گروه های کوچک پنج تا هفت نفره ای را تشکیل می دهند که از نظر زمینه ی خانوادگی ، نگرش ها و ارزش ها به یکدیگر شبا هت دارند.
این گروه های نوجوانان «دارودسته ها» نام دارند که در اوایل نوجوانی به اعضای همجنس محدود است و در اواسط نوجوانی به گروه های مختلط گسترش پیدا می کند.
معمولا افراد یک دارو دسته،شیوه ی لباس پوشیدن،صحبت کردن و رفتار هایی متمایز از دنیای بزرگسالان دارند.
گاهی چند دارو دسته با ارزش های مشابه ، به هم می پیوندند و گروه بزرگ تری راتشکیل می دهند که «جماعت»نامیده می شود.
در دوره ی نوجوانی، دوست،حامی«من» و یا به عبارت دیگر یک «من»دیگر است.
دوستی های دوران بلوغ،ممکن است میان دونفر به وجود بیاید که گاها باعث مختل شدن رشد اجتماعی شده و پیوستن به گروه را دشوار می سازند.
معمولا والدین در واکنش به این دوستی ها که گاهی با سن و آداب خانوادگی هماهنگی ندارند، برای گسستن پیوند دوستی مداخله می کنند.
اما این دخالت ها اغلب نا به جا هستند و نه تنها نتیجه معکوس می دهند ، بلکه مشکلات بیشتری می آفرینند.
این دوستی ها علیرغم تندی وشدتی که دارند ،معمولا دوام چندانی ندارند.
ممکن است نوجوانان مرتب از یک «بهترین دوست» به دیگری بروند و دوستان خود را عوض کنند.
دوستی های دوران بلوغ ،خالی از خطر همجنس خواهی نیست .
این خطر به شکلی نهفته اما موقت و زودگذر وجود دارد.
لذا والدین نباید موضوع را زیاد بزرگ تلقی کنند چراکه مداخله های نابه جای والدین در این موارد، نه تنها احساس گناه فرد نوجوان را تشدید می کند بلکه ممکن است منجر به تثبیت همیشگی رفتار غیر طبیعی شود.
خلاصه این که دوستی دوره نوجوانی،علاوه بر احساس اطمینان و امنیتی که به فرد می دهد، باعث می شود تا او بتواند بر تشویش ناشی از بلوغ جنسی و تشدید عقده ی ادیپ،چیره شود.
اگر چه میل جنسی ، تحت تاثیر تغییرات هورمونی بلوغ قرار دارد، اما شروع قرار ملاقات های نوجوان با جنس مخالف را، انتظارات اجتماعی گروه همسال تنظیم می کند.
پژوهش ها نشان می دهند که دستیابی به صمیمیت در روابط قرار ملاقات، معمولا از روابط دوستی با افراد همجنس، کندتر پیش می رود.
نوجوانان همجنس گرا در شروع کردن و نگه داشتن روابط عاشقانه ی آشکار ، با چالش های خاصی مواجه می شوند.
اولین روابط قرار ملاقات آن ها کم دوام است و نسبت به نوجوانان دگر جنس گرا، تعهد عاطفی کمتری را در بردارد، چراکه آن ها از حملات مکرر وطرد همسالان می ترسند.
آنها معمولا به دلیل تعصب شدید به قرار ملاقات های دگر جنس گرا برمی گردد.
در صورتی که قرار ملاقات های نوجوانان، خیلی زود شروع نشود، می تواند در مورد همکاری ،آداب معاشرت و نحوه ی رفتار کردن با افراد در موقعیت های گسترده تر آموزنده باشد.
بیداری عواطف:
بیداری هیجانات احساسی ، ناشی از تشدید فعالیت غریزه جنسی است که زندگی عاطفی نوجوان را در بر می گیرد.
نخستین امری که بر اثر پیوندهای دوستی ایجاد می شود «محبت» است.
محبت در ابتدا ،از جنبه ی دیگر عشق ، یعنی غریزه ی جنسی جداست، اما تشدید غریزه ی جنسی باعث می شود تا دختر وپسر هریک به طور طبیعی به سوی جنس مخالف گرایش پیدا کنند.
تحول عاطفی دخترها،متفاوت با پسرهاست.
پسرها نسبت به امیال جنسی و غریزه ی جنسی خود غافل نمی مانند و خیلی زود به سوی ارتباط های جنسی می گرایند.
در واقع آنها،رضایتمندی جنسی را به وسیله خیال و رویا به دست نمی آورندبلکه به واقعیت و عمل روی می آورند.
اما دخترها،مدت زمان طولانی تر را با رویاهای خود زندگی می کنند و تخیلات رمانتیک،نقش مهمی در زندگی عاطفی آن ها ایفا می کند.
رشد اجتماعی
رشد در دوران نوجوانی
دوازده تا بیست سالگی
رشد اجتماعی
تعبیر نوجوانی ، از دیدگاه عوامل اجتماعی بر دوبعد اساسی تاکید دارد.
بعد اول،مربوط به تجزیه و تحلیل نوجوانی از زاویه ی تندیس و نقش است.
در این زمینه که می توان به آن صفت کلاسیک را داد، افراد بر حسب ضوایط اجتماعی از یکدیگر تمیز داده می شوند وموقعیت اجتماعی ، آن ها را تعریف می کند.
این طبقه بندی ،در سطح تجسمی عمل می کند و روابط افراد را به گونه ای ضمنی تعیین می کند.
مثلا افراد بر حسب این که «پدر»،«پسر»،«زن»،«مرد»،«دانشجو»و غیره می باشند، در طبقانی قرار می گیرند.
افراد که در هریک از این طبقات قرار می گیرند، از تندیس و نقش هایی برخوردارند.
تندیس،مجموعه ی برداشت ها یا رفتار هایی است که فرد به علت دارا بودن یک موقعیت اجتماعی خاص، می تواند از دیگران توقع داشته یاشد.
نقش یا نقش ها،مجموعه ی برداشت ها یا رفتار هایی است که فرد به علت داشتن یک موقعیت اجتماعی خاص، باید از آن ها برخوردار باشد تا به تندیس اجتماعی خود ،اعتبار بخشد.
در واقع نقش،توقعی است که دیگران از فرد به علت موقعیت اجتماعیش دارند.
چنین تعبیری از نوجوانی ،اگرچه از بعد نظری جالب است،اما نمی تواند کامل باشد.
در حقیقت ،برداشت هایی که از نقش وتندیس ها وجود دارد،از فردی به فرد دیگر متفاوت است.
مثلا بعضی از آموزگاران از نقش وتندیس خود برداشتی متفاوت ازآموزگاران دیگر دارند.
همچنین برداشت آموزگار از نقش و تندیس خود می تواند متفاوت با برداشت دانش آموز از نقش وتندیس اوباشد.
بنابراین می توان گفت که برداشت های موجود از تندیس ونقش ها،هیچ گاه یکسان نیست و عملا تندیس نوجوان، نمی تواند منجر به نقش یا نقش های دقیقا تر شده ای گردد.
گاه نوجوان را همانند بزرگسالی می دانند که باید مسئولیت هایی را به عهده بگیرد و گاه استقلال او را محدود می سازند .
او را ناتوان در تصمیم گیری می پندارند.بدین ترتیب ،نوجوانی،دوره ای است که طی آن،تغییرات مهمی در سطح نقش هایی که نوجوان باید بر عهده گیرد،اتفاق می افتد.
الدور،دونوع تغیییر تنش را مطرح می کند :
یکی تغییراتی که در داخل خود نقش ها به وقوع می پیوندد،در حالی که نقش ها هنوز همان نقش ها هستند.
مثلامی توان نقش های «دختر»یا «پسر»یا «دانش آموز»را نام برد.
این نقش ها کلا تثبیت شده اند اما به هنگام نوجوانی ، توقعات موجود در آن ها دگرگون می شود.
اما در نهایت خود نقش تغییر چندانی نمی شود. مثلا از دانش آموز نوجوان انتظار می رود که استقلال فکری بیشتری در زمینه تحصیلی داشته یاشد .
دومین تغییر،زمانی است که نوجوان در برابر لزوم سازگار شدن بانقش های جدید،مثل پذیرش نقش قرار می گیرد.
در این زمینه،سازگاری با نقش های جدید می تواند به میزان زیادی ، متاثر از سازگاری با نقش های گذشته باشد(مطابق با نظریه ی مارگات مید).
به طور مثال، روش نوجوان در برابر رئیس شغلیش می تواند متاثر از روش او در برابر پدرش باشد.
البته تداخل نقش ها نیز،می تواند مشکلات مربوط به خود را ایجاد کند.
بعد دوم،بیشتر از زاویه ی تحولی و تکوینی است و تاکید آن به ویژه بر عوامل اجتماعی یک عامل رشد است و توجه انحصاری با تفکیک تندیس و نقش ندارد.
دراین زمینه، تجزیه و تحلیل ها بیشتر بر حسب «مکان ها» و «محیط هایی» است که اجتماعی شدن در آن ها صورت می گیرد وتاثیر آن ها کاملا تعیین کننده است.
پدیده ی اجتماعی شدن را می توان به طور خلاصه مطالعه ی تکوینی سه جنبه از رشد دانست:
۱-ارتباط های بین فردی (از شروع اولین ارتباط های موضوعی)
۲-تجسم ها یا مفاهیم اجتماعی(قراردادها،هنجارها و جنبه های ایدئولوژیک)
۳-فعالیت ها یا رفتارهای اجتماعی شده (شامل رفتارهای اجتماعی و فعالیت های شغلی).
رشد این سه جنبه،در خانواده،مدرسه،گروههای همسن واجتماع به طور کلی تحقق می پذیرد که همگی تحت عنوان مکان شناخته می شوند.
به طور کلی می توان گفت که تعبیر نوجوانی، برمبنابی تعامل تندیس و نقش با محیط های اجتماعی، این باور را می رساند که مشکلات و رفتار های دوران نوجوانی ، تنها ناشی از یک تحول فردی نیست، بلکه تاثیرپذیری آن ها از تعامل های اجتماعی ،یک امر اساسی و تردید ناپذیر است.
مشکلات رایج
رشد در دوران نوجوانی
دوازده تا بیست سالگی
مشکلات رایج در دوران نوجوانی
مشکلات رایج در دوران نوجوانی عبارت است از:
• احساس غم در مورد زندگی ،
• ناکامی در مورد زندگی ،
• ناامیدی در مورد زندگی،
• از دست دادن علاقه به اغلب فعالیت ها
• اختلال در خواب ،
• اختلال اشتها ،
• اختلال تمرکز و
• اختلال انرژی.
افسردگی ، شایعترین مشکل روانی نوجوان است.
• افسردگی در کودکی هم وجود دارد ، اما در نوجوانی ودر زمان بلوغ جنسی افزایش پیدا می کند.
• افسردگی در نوجوانان دختر ، دو برابر نوجوانان پسر روی می دهد.
• اگر نوجوانان افسرده درمان نشوند به احتمال زیاد در بزرگسالی نیز افسرده می شوند.
• افسردگی ممکن است خود را به صورت در خود فرورفتگی، نگرانی در مورد سلامتی و رفتاری بی قرار و بی هدف نشان دهد که این حالت بیشتر در دخترها رایج است.
• همچنین ممکن است افسردگی به صورت خصومت و سرکشی در روابط با والدین ،معلمان وهمسالان بروز کند که این حالت در پسرها بیشترمتداول است.
• وراثت نقش مهمی در افسردگی ایفا می کند چراکه ژن ها می توانند با تاثیر گذاشتن بر توازن شیمیایی مغز، رشد مناطق مغزی را که از هیجان منفی جلوگیری می کنند متوقف کنند، یا پاسخ هورمونی بدن به استرس را با شکل مواجه می کند و در نتیجه منجر به افسردگی گردند.
• «تجربه»نیز می تواند افسردگی را برانگیزد و تغییرات زیستی یاد شده را ایجاد کند. مثلا والدین افسرده یا والدینی که تحت فشار قرار دارند، معمولا شیوه های فرزند پروری ناسازگارانه دارند و ممکن است خود گرادانی هیجانی، دلبستگی و عزت نفس فرزندان آن ها صدمه ببینند و منجر به افسردگی گردد.
• نوجوانان افسرده معمولا «سبک انتسابی در مانده» دارند، بدین ترتیب که همه رویدادهای مثبت، مثل موفقیت تحصیلی و روابط خوب با همسالان را به عنوان بیرونی و نه به توانایی های خود نسبت می دهند، اما رویدادهای منفی متعددی مثل شکست تحصیلی، طلاق والدین یا پایان یک را بطه ی دوستی صمیمی را به خودشان نسبت می دهند و توانایی های خود را دست کم میگیرند (درماندگی آموخته شده) و همین امر منجر به افسردگی آن ها می گردد.
• وقتی نوجوان در نتیجه ی افسردگی ، نتواند آینده ای ارزشمندی را برای خود در نظر بگیرند، رشد هویت او شدیدا مختل میشود.
• چرا دختر ها برای افسردگی مستعدترند؟
زیست شناسی نمی تواند اختلاف جنسی را توجیه کند،زیرا به کشورهای صنعتی محدود می شود. در کشورهای در حال توسعه، میزان شیوع افسردگی در مردان و زنان برابر است و حتی گاهی در مردان بیشتر است.
• بنابراین به نظر می رسد که چالش های نوجوانی همراه با شیوه های مقابله کردن کلیشه یا جنسی، • در این مورد دخالت دارند.
• دختران زود رسی که اغلب تصویر بدن منفی دارند و کمتر مورد علاقه ی همسالان خود می باشند، مخصوصا اگر با استرس های زندگی مواجه باشند، مستعد افسردگی هستند.
• در عین حال ،تشدید جنسیت اوایل نوجوانی ،بی اختیاری و وابستگی دختر ها راتقویت می کند.
• در تایید این توجیه ،نوجوانانی که قویا با صفات «زنانه» همانند سازی می کنند ،از همسالان «مردانه»و «دوجنسیتی»خود افسرده تر هستند.
خودکشی:
• افسردگی عمیق می تواند به افکار خود کشی بینجامد و بسیاری از اوقات به عمل در می آید.
• میزان خود کشی در طول عمر افزایش پیدا می کند .
• خود کشی در کودکی بسیار کم است و در سنین بالا بیشتر روی می دهد
• در نوجوانی ناگهان افزایش پیدا می کند.
• درفتار خودکشی، تفاوت های جنسی زیادی وجود دارد.
• دخترها بیشتر به تلاش های ناموفق خود کشی اقدام می کنند
• دخترها روش هایی را به کار می برند که احتمال نجات پیدا کردن بیشتری در آن ها وجود داشته باشد مثل خوردن قرص خواب.
• در مقابل پسرها از روش های موثرتری استفاده می کنند که به مرگ فوری می انجامد، مثل استفاده از سلاح های گرم یا دارزدن.
• بنابراین پسرها بیشتر تلاش خای موفق خود کشی دارند، لذا تعداد پسرهایی که خود را می کشند از دختر ها بیشتر است به طوری که نسبت آن به ۴یا ۵ به ۱ رسیده است.
• می توان گفت که انتظارهایی که از نقش جنسی افراد وجود دارد نیز در این امر دخیل است چراکه مردان کمتر از زنان می توانند احساس درماندگی تلاش های ناکام خود را تحمل کنند.
• خودکشی در دو تیپ از نوجوانان روی می دهد .
• گروه اول نوجوانانی باهوش اما تنها وگوشه گیر هستند که نمی توانند خود را با معیار های عالی که خودشان یا والدینشان انتظار دارند هماهنگ سازند.
• گروه دوم که گروه بزرگتری هستند، گرایش های ضد اجتماعی نشان می دهند.
این نوجوانان ناامیدی و ناراحتی خود را با اعمال پرخاشگرانه خصومت آمیز مثل دزدی،جنگ و ستیز با دیگران، سوء مصرف مواد و …نشان می دهند.
• جدی گرفتن علائم خودکشی در نوجوانان ، اولین گام مهم برای پیشگیری از خود کشی است و باید به والدین و معلمان در مورد علائم هشدار دهنده آموزش های لازم داده شود.
بزهکاری:
• بزهکاران جوان،کودکان و نوجوانانی هستند که اقدامات غیر قانونی انجام دهند و آن ها بیشتر اوقات،مرتکب جرم های سنگین نمی شوند، بلکه به دزدی های جزئی، مشروبخواری زیر سن قانونی، فرار از خانه، اخلال گری و سرپیچی از ساعات منع رفت و آمد می پردازند.
• بزهکاری در اوایل سال های نوجوانی افزایش می یابد ،اواسط نوجوانی در سطح بالا باقی می ماند .در اوایل بزرگسالی کاهش می یابد.
• بزهکاری در نوجوانان، دو مسیررشدی رادنبال می کند.
• یکی با شروع «زود هنگام»است که مشکلات رفتاری در کودکی آغاز می شوند اما خیلی بعید است که به پرخاشگری و تبهکاری در طول زندگی منجر شود.
• نوع دیگر بزهکاری ،نوع «دیرهنگام»است که در نوجوانی آغاز می شود وتا بعد از انتقال به اوایل بزرگسالی ادامه پیدا می کند.
• فقر اقتصادی ،ساختار اجتماعی ضعیف، زمینه های موروثی و فیزیولوژیکی و گروه های همسال از عوامل موثر در بزهکاری نوجوانان می باشند.
• مهمترین عامل در پیش بینی بزهکاری،کیفیت روابط خانوادگی است.
• فرزند پروری بی کفایت می تواند پاسخدهی خصمانه را در کلیه ی اعضای خانواده به وجود آورد،
• در نتیجه پرخاشگری در کودکی افزایش پیدا می کند و در نوجوانی به صورت خلاف کاری های خشونت بار در می آید و تا بزرگسالی ادامه پیدا می کند.
• از آنجایی که بزهکاری در کودکی ریشه دارد، بنابراین پیشگیری باید از همان ابتدا آغاز شود.
• کمک به والدین برای به کارگیری روش های فرزند پروری مقتدرانه، به مدارس برای تندیس کارآمدتر و به جوامع برای تامین شرایط اجتماعی و اقتصادی لازم در جلوگیری از بزهکاری و تبهکاری به مقدار زیادی کمک می کند.
5- بیست تا چهل سالگی
بزرگسالی
جوانی، ۲۰ تا ۴۰ سالگی
بیست تا چهل سالگی:
۱- تغییرات جسمانی
۲- انتخاب شغل
۳- زندگی زناشویی
۴- رشد شناختی
تغییرات جسمانی
بزرگسالی
جوانی، ۲۰ تا ۴۰ سالگی
تغییرات جسمانی
1. در افراد سالم توانایی قلب در تامین نیاز بدن به اکسیژن، در شرایط عادی در طول بزرگسالی کاهش نمی یابد.
فقط زمانی که افراد هنگام ورزش کردن تحت فشار قرار می گیرند عملکرد قلب با افزایش سن افت پیدا می کند. علت این تغییر کاهش ضربان قلب و سفتی بیشتر عضله قلب است.
یکی از جدی ترین بیماری های دستگاه قلبی – عروقی تصلب شرایین(آترواسکلروز) است که طی آن رسوبات سخت جرم، حاوی کلسترول و چربی روی بیماری جدی می انجامد.
عملکرد شش ها نیز مانند قلب، در حال استراحت با افزایش سن تغییر زیادی نمی کند ولی هنگام تلاش بدنی حجم تنفسی کاهش می یابد و سرعت تنفس با افزایش سن زیاد می شود.
از ۲۰ تا ۸۰ سالگی حداکثر گنجایش شش ها یعنی مقدار هوایی که می تواند به شش ها وارد و از آنها خارج شود به میزان ۵۰ درصد کاهش می یابد.
2. عملکرد حرکتی در نتیجه ی کاهش عملکرد قلب و ریه ی تحت فشار همراه با ضعف تدریجی عضله کاهش پیدا می کند.
بررسی های متعدد نشان می دهد که مهارت ورزشی بین ۲۰ تا ۳۰ سالگی به اوج می رسد و بعد تنزل می یابد.
در مجموع می توان گفت با این که مهارت ورزشی در اوایل بزرگسالی در اوج خود قرار دارد تنها بخش کوچکی از افت مرتبط با سن به علت پیری زیستی است.
میزان عملکرد کمتر در افراد مسن سالم، عمدتا به خاطر سازگار شدن با سبک زندگی است که فعالیت جسمانی کمتری می طلبد و از این رو توانایی های آنها را کاهش می دهد.
3. پاسخ ایمنی عبارت است از فعالیت سلول های تخصصی برای نابود کردن مواد بیگانه (آنتی ژن ها) که وارد بدن شده اند
دو نوع سلول سفید در خون وجود دارند که نقش حیاتی در بدن ایفا می کنند
سلول های T که از مغز استخوان سرچشمه می گیرند و در غده ی تیموس رشد می کنند (غده ی تیموس درقسمت بالای سینه قرار دارد).
سلول های T مستقیما به آنتی ژن ها هجوم برده و آن ها را نابود می کنند.
سلول های B که در مغز استخوان ساخته می شوند پادتن هایی را به جریان خون وارد می کنند و منجر به نابودی آنتی ژن ها می گردند.
توانایی دستگاه ایمنی برای ایجاد مصونیت تا اندازه ای به تغییرات تیموس مربوط می شود
چرا که تیموس در سال های نوجوانی بزرگ تر است و بعد از ۵۰ سالگی به قدری کوچک می شود که به سختی قابل تشخیص است.
کوچک شدن تیموس تنها علت افت دستگاه ایمنی بدن نیست. استرس نیز پاسخ ایمنی بدن را ضعیف می کند.
4. توانایی تولید مثل با افزایش سن کاهش پیدا می کند مشکلات باروری در زنان از ۱۵ تا ۵۰ سالگی افزایش پیدا می کند اما در اواسط ۳۰ سالگی سریعتر می شود.
سن بر توانایی تولید مثل مردان نیز تاثیر می گذارد بعد از ۴۰ سالگی مقدار منی و تعداد اسپرم ها در هر انزال کاهش می یابد.
الکلیسم (مصرف الکل به طور متوسط دو یا چند پیک در روز) یکی از مشکلات رایج در دوران بزرگسالی است.
در مردان الکلیسم معمولا در نوجوانی و اوایل بیست سالگی شروع می شود و در ده سال بعدی وخیم تر می گردد.
در زنان شروع آن معمولا دیرتر است بین بیست تا سی سالگی اتفاق می افتد و دوره ی آن متغیرتر است.
بررسی دوقلوها و فرزند خوانده ها از وجود عوامل ژنتیکی در الکلیسم حمایت می کند اما تا حد زیادی نیز به ویژگی های شخصیتی افراد و شرایط زندگی آنها نیز مربوط می شود.
الکلیسم با مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی یا قومیت افراد ارتباط چندانی ندارد اما در برخی گروه های شایع تر است.
مثلا در فرهنگ هایی که مصرف الکل جزء مراسم مذهبی و تشریفاتی آنهاست،
الکل به ندرت مورد سوء مصرف قرار می گیرد اما در فرهنگ هایی که الکل به دقت کنترل می شود و مصرف آن نشانه ی بزرگسالی است وابستگی به آن بیشتر است.
فقر و ناامیدی نیز مصرف الکل را بیشتر می کند.
• اوج رشد جسمانی بین ۱۹ تا ۲۶ سالگی است و افت تدریجی نیروی جسمانی از ۳۰ سالگی به بعد اتفاق می افتد.
• اوج قدرت بینایی یا تیزبینی در ۲۰ سالگی است.
• نیروی عضلانی در ۲۵ تا ۳۰ سالگی به اوج خود می رسد
• بین ۲۵ تا ۳۴ سالگی احتمال اضافه وزن افزایش می یابد.
• فعالیت جنسی در ۲۰ سالگی افزایش می یابد
• در حدود ۳۰ سالگی با این که سطوح هورمون ها تغییر زیادی نکرده اند کاهش می یابند.
• فشار زندگی روزمره مثل کار و سرپرستی فرزندان ممکن است در این امر دخیل باشد.
• دو مشکل رایج در زنان بی علاقگی به فعالیت جنسی و ناتوانی در رسیدن به ارگاسم است.
• در مردان نیز انزال زودرس و اضطراب در مورد عملکرد جنسی از همه رایج تر است.
• چرخه قاعدگی:
• چرخه ی قاعدگی برای زندگی زنان خیلی حیاتی است و مسائل تندرستی منحصر به فردی را در بردارد.
• گرچه تقریبا همه ی زنان هنگام قاعدگی تا اندازه ای دچار ناراحتی می شوند برخی مشکلات حادتری دارند
• نشانگان پیش قاعدگی(PMS) مجموعه نشانه های جسمانی و روانی اشاره دارد که معمولا ۶ تا ۱۰ روز قبل از قاعدگی نمایان می شود.
• شایع ترین آنها بند آمدن (احتباس) ادرار، دل درد، اسهال، التهاب پستان ها، کمر درد، سردرد، خستگی، تنش، تندخویی و افسردگی هستند.
• ترکیب دقیق این نشانه ها از فردی به فرد دیگر تفاوت دارد.
• PMS معمولا برای اولین بار بعد از ۲۰ سالگی تجربه می شود.
• تقریبا ۴۰ درصد زنان به چند نوع از آن به صورت ملایم مبتلا هستند.
• در ۱۰ درصد آنها PMS به قدری شدید است که در عملکرد تحصیلی، شغلی اجتماعی آن ها اختلال وارد می کند.
• علت PMS کاملا معلوم نیست ولی پژوهشگران باور دارند که برخی زنان از لحاظ ژنتیکی آسیب پذیرترند.
• PMS به تغییرات هورمونی مربوط می شود که بعد از تخمک گذاری و قبل از قاعدگی روی می دهند.
• اما چون درمان هورمونی همیشه نتیجه بخش نیست احتمالا حساسیت مراکز مغز نسبت به این هورمون ها مهم است نه خود هورمون ها.
• غیر از هورمون ها درمان هایی چون استفاده از مسکن ها، مدرات برای ازدیاد ادرار، محدود کردن مصرف کافئین (چرا که نشانه ها را تشدید می کند)
ویتامین درمانی، ورزش و راهبردهای کاهش استرس در مورد PMS به کار می روند اما تاکنون هیچ روشی کامل در مداوای PMS موفقیت آمیز نبوده است.
انتخاب شغل
بزرگسالی
جوانی، ۲۰ تا ۴۰ سالگی
انتخاب شغل
• نظریه پردازان معتقدند که افراد چند مرحله ی رشد شغلی را طی می کنند:
1. دوره ی خیالی(اوایل و اواسط کودکی):
در این دوره کودکان به خیال پردازی در مورد شغل های مختلف می پردازند و ترجیحات آن ها به مقدار زیادی تحت تاثیر آشنایان و هیجان انگیز بودن مشاغل است و با تصمیماتی که آن ها در نهایت در مورد شغل خود می گیرند ارتباط چندانی ندارد.
2. دوره ی دو دلی(اوایل و اواسط نوجوانی):
نوجوانان بین ۱۱ تا ۱۷ سالگی به فکر کردن درباره ی مشاغل می پردازند
آن ها ابتدا براساس تمایلات و آرزوهایشان به ارزیابی مشاغل می پردازند و بعد از اینکه از ضروریات زندگی و مشاغل آگاهی بیشتری پیدا می کنند برحسب توانایی هایشان دست به انتخاب می زنند.
3. دوره ی واقع گرایی(اواخر نوجوانی و اوایل بزرگسالی):
در اوایل بیست تا سی سالگی واقعیت های منطقی و اقتصادی بزرگسالان مطرح می شوند و جوانان محدود کردن انتخاب های خود را اغاز می کنند
ابتدا آنها به کاوش می پردازند تا در مورد مشاغلی که با ویژگی های شخصی آن ها هماهنگی دارد اطلاعات کسب کنند.
سپس وارد مرحله ی تبلور می گردند که در آن روی طبقه ی شغلی معینی تمرکز می کنند و قبل از اینکه در آن مستقر شوند، برای مدتی دست به آزمایش می زنند.
• عوامل متعددی بر تصمیم گیری شغلی تاثیر می گذارند.
از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. شخصیت:
افراد معمولا جذب مشاغلی می شوند که شخصیت آنها را تکمیل کند. البته شخصیت پیش بین قدرتمندی برای انتخاب شغل نیست.
چرا که بسیاری از افراد آمیخته ای از چند نوع شخصیت هستند و می توانند در بیش از یک شغل عملکرد خوبی داشته باشند.
جان هولند، شش تیپ شخصیت را شناسایی کرده است که بر انتخاب شغل تاثیر می گذارند:
o شخص جست و جوگر:
از کار کردن روی افکار و عقاید لذت می برد شغلی عملی نظیر انسان شناس، فیزیک دان یا مهندس را بر می گزیند.
o فرداجتماعی:
تعامل با مردم را دوست دارد و به سمت خدمات انسانی نظیر مشاوره، مددکار اجتماعی یا تدریس گرایش می یابد.
o شخص واقع گرا:
مسائل دنیای واقعی را ترجیح می دهد و با اشیا کار می کند. شغل فنی مثل ساختمان سازی، لوله کشی یا تحقیق را بر می گزیند.
o آدم هنر دوست:
عاطفی است، نیاز زیادی به بیان فردی دارد و به سمت رشته ی هنری مثل نویسندگی، موسیقی و هنرهای تجسمی گرایش می یابد.
o آدم سنت گرا:
مشاغل سازمان یافته را دوست دارد و برای اموال و مقام اجتماعی ارزش قائل است.
صفات او با مشاغلی چون حسابداری، بانکداری و کنترل کیفیت تناسب دارد.
o آدم باشهامت:
ماجراجو، ترغیب کننده و رهبری قدرتمند است. او به سوی مشاغلی چون فروشندگی سرپرستی و سیاست کشیده می شود.
• شخصیت به این علت پیش بین قدرتمندی برای انتخاب شغل نیست که معمولا خیلی از افراد آمیخته ای از چند نوع شخصیت هستند
و می توانند در بیش از یک شغل عملکرد خوبی داشته باشند.
2. خانواده:
آرزوهای شغلی جوانان با مشاغل والدینشان همبستگی نیرومندی دارد.
معمولا افرادی که در خانواده های مرفهی بزرگ می شوند مشاغل عالی رتبه مثل دکتر، مهندس، وکیل و … را بر می گزینند.
در مقابل افرادی که در خانواده های کم درآمد بزرگ می شوند مشاغلی پایین مرتب مثل کارگری ساختمان، منشی گری و … را انتخاب می کنند.
شباهت والدین و فرزندان در زمینه ی انتخابهای شغلی تا اندازه ی زیادی حاصل تحصیلات آنهاست
به عبارت دیگر تعداد سال های تحصیلات بهترین پیش بین مقام شغلی افراد است.
3. معلمان:
معلمان نیز در تصمیمات شغلی نقش مهمی را دارند و می توانند به عنوان الگوهای نقش منبع مهمی برای حرکت صعودی نوجوانان باشند.
4. کلیشه سازی جنسیت:
در بیست سال اخیر، معمولا مردان براساس کلیشه هایی که در مورد جنسیتشان وجود دارد دست به انتخاب شغل خود زده اند و به عبارت دیگر مشاغل مردانه را برگزیده اند.
اما زنان به طور روز افزون به مشاغلی علاقه نشان دادند که عمدتا در اختیار مردان است.
البته نگرش های نقش جنسی تغییرات زیادی کرده و اکنون مادران شاغل، الگوهای مشغلی مهمی برای دخترانشان به شمار می روند. همین امر جذب شدن خانم ها به مشاغل غیرسنتی را توجیه می کند.
• علاوه بر این که فرصت های شغلی موجود برای فرد پیشرفت شغلی وی تاثیر می گذارد،
• ویژگی های شخصی نیز اهمیت زیادی دارد احساس کارایی شخصی (یعنی اعتقاد شخص به توانایی خویش برای موفق شدن) بر انتخاب و رشد شغلی تاثیر می گذارد.
• جوانانی که درباره ی امکان شکست یا اشتباه کردن خیلی نگران هستند معمولا آرمان های شغلی را در نظر می گیرند که یا خیلی عالی یا خیلی پست هستند
وقتی که آنها با موانع روبه رو می شوند، فورا نتیجه می گیرند که تکالیف شغلی خیلی دشوار هستند و از این رو دست از تلاش بر می دارند در نتیجه خیلی کمتر از توانایی هایشان پیشرفت می کنند.
زندگی زناشویی
بزرگسالی
جوانی، ۲۰ تا ۴۰ سالگی
روابط صمیمی و زندگی زناشویی
• دوران جوانی دورانی است که فرد ظرفیت عشق واقعی را پیدا می کند
طبق یک نظریه مشهور (نظریه عشق سه جزئی استنبرگ) عشق سه جزء دارد: صمیمیت، شهوت و تعهد.
زمانی که رابطه عاشقانه پیش میرود، تعادل بین اجزا تغییر می کند.
• در آغاز عشق شهوانی غلبه دارد و به تدریج صمیمیت و تعهد نقش مهمتری پیدا می کند. به هر حال هر یک از جنبه های عشق به حفظ روابط کمک می کند.
• عشق شهوانی اولیه پیش بین قدرتمندی است برای این که زوج با هم می مانند یا خیر؟ البته بدون صمیمیت و نگرش های مشترک، اغلب روابط خاتمه پیدا می کنند.
• صمیمیت جزء هیجانی عشق است و ارتباط گرم و محبت آمیز و میل به پاسخ طرف مقابل را شامل می شود.
• شهوت جزو انگیختگی روانی و جسمانی عشق است و میل به فعالیت جنسی و احساس عاشقانه را شامل می شود.
• تعهد جزء شناختی عشق می باشد و باعث می شود که زوج ها نسبت به حفظ و نگهداری عشق خود اقدام کنند.
• دوستان در دوران بزرگسالی نیز مثل دوران کودکی، معمولا از نظر سن، جنس و مرتبه اجتماعی – اقتصادی شبیه هم هستند و این عوامل به نیازهای مشترک افراد پاسخ می دهد و بر لذتی که از روابط حاصل می شود کمک می کند.
• اعتماد، صمیمیت و وفاداری مانند اواسط کودکی و نوجوانی در روابط دوستی بزرگسالی نیز اهمیت دارند.
• زنان در طول زندگی بیشتر از مردان روابط صمیمی همجنس دارند، زنان معتقدند که وقتی با دوستانشان هستند ترجیح می دهند فقط صحبت کنند، اما مردان معتقدند وقتی با دوستانشان هستند ترجیح می دهند کاری انجام دهند.
تشکیل زندگی زناشویی
• ازدواج اغلب به صورت پیوستن انگاشتن دو نفر به هم انگاشته می شود.
• ازدواج در عمل ایجاب می کند که دوسیستم کامل (شوهر و همسر) برای ایجاد یک خرده سیستم، سازگار و همپوش شوند. در نتیجه زندگی زناشویی زوج ها را با چالش های متفاوتی روبرو می سازد.
• یافته های پژوهش ها نشان می دهد که ازدواج دیرتر بهتر از ازدواج زودتر است. همچنین افرادی که خارج از دامنه سنی هنجاری برای ازدواج قرار دارند، با استرس هایی مواجه می شوند که این انتقال را دشوارتر می سازد.
• آن هایی که پیش از موقع ازدواج می کنند شاید از خانواده های خود گریزان باشند تا خانواده ای را جست و جو کنند که هرگز نداشته اند. اغلب این افراد هنوز هویت ایمن و استقلال کافی را برای پیوند زناشویی، پرورش نداده اند.
• ازدواج به هنگامی که زایمان و وارونگی رویدادهای چرخه زندگی خانوادگی (زنجیره ی مراحلی که ایجاد خانواده ها را در سراسر جهان توصیف می کند ) مثل زایمان پیش از ازدواج را به دنبال دارد در بین جوانان مرتبه اجتماعی – اقتصادی پایین شایع تر است. این تسریع در تشکیل خانواده سازگاری زوج ها با خانواده را دشوارتر می سازد.
• افرادی که خیلی دیر ازدواج می کنند (که اغلب آنها از لحاظ مالی مرفه هستند) گاهی درباره چشم پوشیدن از استقلال دچار تردید می شوند و در تعارض بین ازدواج و کار گیر می کنند.
• به رغم پیشرفت در حقوق زنان، ازدواج های سنتی هنوز در کشورهای غربی دیده می شود، در این نوع ازدواج مرد رئیس خانواده است و مسئولیت اساسی او تامین مالی خانواده است و زن نیز خود را وقف مراقبت از همسر و فرزندان می کند.
• ازدواج های «برابری خواه» ارزش های جنسی زنان را منعکس می کنند. در این حالت زن و شوهر به صورت برابر رابطه برقرار می کنند و قدرت و اختیار تقسیم می شود.
• رضایت زناشویی:
• پژوهش ها نشان می دهد که در رضایت زناشویی تفاوت های جنسی آشکاری وجود دارد.
• مردان بیشتر از زنان گزارش می دهند که از زندگی زناشویی خود راضی هستتند.
• زندگی زناشویی بی دردسر با افزایش سلامت روانی و جسمانی مردان ارتباط دارد، پیامدی که از افزایش احساس دلبستگی تعلق و حمایت ناشی می شود، ولی در زنان کیفیت رابطه تاثیر بیشتری بر سلامت روانی آن ها دارد.
• وقتی زندگی زناشویی مشکلاتی دارد زنان بیشتر از مردان رنج می برند. مردان معمولا خود را از تعارض کنار می کشند و استرس آن را برای زنانشان دوچندان می کنند.
عوامل مرتبط با رضایت زناشوی
o پیشینه خانوادگی
o شباهت زن و شوهر در مرتبه اجتماعی – اقتصادی،
o تحصیلات،
o مذهب،
o سن
o وضعیت مالی و شغلی
o ویژگی های شخصیتی
رشد شناختی
بزرگسالی
جوانی، ۲۰ تا ۴۰ سالگی
رشد شناختی
• پژوهشگران به بررسی «تفکر پس صوری» پرداختند. منظور از تفکر پس صوری فراتر از مرحله عملیات صوری پیاژه است.
حتما پیاژه هم قبول داشت که بعد از اکتساب عملیات صوری پیشرفت های مهمی در تفکر صورت می گیرد. او دریافت که نوجوانان اعتقاد به سیستم ها انتزاعی دارند و دیدگاه منطقی و باثبات اما نادرست در مورد دنیا را به دیدگاه های مبهم متضاد و متناسب با موقعیت های خاص ترجیح می دهند.
• تغییرات عمده شناختی در دوران بزرگسالی بدین شرحند:
1. مساله یابی:
توانایی مساله یابی عبارت است از به کارگیری دانش و اطلاعات برای طرح مسائل جدید. این توانایی با افزایش سن پیدا می کند.
2. نسبی گرایی :
افراد در سنین بزرگسالی توانایی نسبی گرایی را پیدا می کنند. یعنی نگاه آنها به اطلاعات به گونه ای نسبی است.
3. تفکر دیالکتیکی:
عبارت است از درک و شناسایی اندیشه های متضاد. پیاژه معتقد است که فرد با رسیدن به عملیات صوری به نوعی تعادل شناختی می رسد.
اما منظور از تفکر دیالکتیکی این است که فرد به تعادل شناختی کامل نمی رسد و همواره با تناقضاتی مواجه است.
4. تفکر درباره ماهیت نظام ها و سیستم ها:
در سنین بزرگسالی توانایی درک کلی نظام های فکری بهبود می یابد. مثل در نظر گرفتن وجود تفاوت و تشابه نظام ها و نظریه ها.
• نظریه پری (شناخت معرفتی):
• پری مفهوم شناختی را گسترش داد. شناخت معرفتی به تاملات ما درباره نحوه ای که به واقعیت ها، عقاید و اندیشه ها می رسیم، اشاره دارد.
ویلیام پری، درتحقیق مشهوری که انجام داد متوجه شد که دانشجویان جوانتر نوعی تفکر دوگانه نگر دارند. در واقع آن ها دانش را متشکل از واحدهای مجزا (عقاید و قضایا) در نظر میگیرند که درستی آنها را به وسیله مقایسه کردن با معیارهای انتزاعی تعیین می کنند، یعنی موقیعت هایی که جدا از فرد متفکر و موقعیت او وجود دارد.
آن ها اطلاعات، ارزش ها و صاحبان قدرت را به درست و غلط، خوب و بد ما و آن ها تقسیم می کنند.
در مقابل دانشجویان مسن تر به سمت تفکر نسبیت گرا که به در نظر گرفتن شرایط مختلف در مورد یک مساله مربوط می شود و به یافتن یک پاسخ برای آن مساله محدود نمی شوند.
در دو نظریه دیگر (نظریه ی شای و لابووی – ویف) در مورد تفکر در بزرگسالی نیز مطرح شده است.
• نظریه شای:
• به اعتقاد شای، توانایی های شناختی انسان به سختی از مرحله عملیات صوری فراتر می روند، اما به هر حال وقتی افراد به بزرگسالی می رسند، موقعیت هایی که در آن ها فکر کنند بیشتر می شوند.
• مراحل فعالیت ذهنی از نظر «وارنر شای» عبارتند از:
1. مرحله فراگیری (کودکی و نوجوانی):
دو دهه اول زندگی معمولا صرف فراگیری دانش می شود. افراد جوان از تفکر عملیات عینی به تفکر عملیات صوری پیشروی می کنند.
روش های قدرتمندتری برای اندوزش اطلاعات ابداع می کنند، آن را ترکیب نموده و به نتایجی دست می یابند.
2. مرحله ی دستیابی (اوایل بزرگسالی):
در این مرحله فرد در جهت سازکار کردن مهارت های شناختی خود با موقعیت هایی مثل زندگی زناشویی استخدام و … تلاش می کند تا به اهداف دراز مدت نائل شود.
در نتیجه آن ها کمتر روی فراگیری دانش تمرکز می کنند و بیشتر به کاربرد آن در زندگی روزمره تاکید می ورزند. مسائلی که افراد در محیط کار روابط صمیمانه و فرزند پروری با آن مواجه می شوند، بر خلاف مسائلی که در کلاس ها با آزمون های هوش مطرح می شوند، یک راه حل درست ندارند.
با این حال نحوه ای که فرد با این مسائل برخورد می کند می تواند کل روند زندگی را تحت تاثیر قرار دهد، بنابراین آنها باید هم به مساله و هم به موقعیت توجه کنند.
3. مرحله ی مسئولیت(میانسالی):
وقتی زندگی شغلی و خانوادگی فرد ثابت می شود «گسترش مسئولیت به سایرین» در زمینه شغل، جامعه و خانواده صورت می گیرد.
افرادی که مسئولیت های پیچیده ای دارند، به مرحله تفکر اجرایی که پیشرفته ترین شکل تفکر است رسیده اند.
4. مرحله ی ادغام مجدد (اواخر بزرگسالی):
در این مرحله افراد تمایلات نگرش ها و ارزش های خود را دوباره بررسی و ادغام می کنند تا از آن ها به عنوان راهنمایی برای این که چه دانشی را فرا بگیرند استفاده کنند.
در این جا چالش های شناختی از «چه چیزی را باید بدانیم»؟ به «چرا باید بدانیم» تغییر می کنند.
در نتیجه افراد سالخورده درباره موقعیت هایی که باید انرژی شناختی خود را صرف کنند سخت گیرتر می شوند.
آن ها کمتر از جوانان وقت را برای کارهایی که به نظرشان بی معنی است هدر می دهند یا این کارها به ندرت در زندگی آن ها روی می دهند.
• نظریه ی لایووی ویف:
• از نظر لایووی ویف نوجوانی به فرد امکان می دهد که در دنیای احتمالات عمل کند. اما بزرگسالی برگشت به مسائل عمل گرایانه را به همراه دارد. بنابراین حرکت از تفکر فرضی به تفکر عمل گرایانه، پیشرفتی است که در آن منطق ابزاری برای حل کردن مسائل واقعی زندگی می گردد.
هنگامی که بزرگسالان از بین چندین گزینه یک مسیر را برای دنبال کردن انتخاب می کنند، از محدودیت های زندگی آگاه تر می گردند.
بنابراین به عقیده لایووی ویف، نیاز به متخصص شدن، این تغییر را بر می انگیزد. لایووی – ویف دریافت که از نوجوانی تا میانسالی افراد از نظر پیچیدگی شناختی – عاطفی (آگاهی از احساس های مثبت و منفی و هماهنگ کردن آن ها در ساختاری پیچیده و منظم) پیشرفت می کنند.
پیچیدگی شناختی – عاطفی آگاهی فرد را در مورد دیدگاه ها و انگیزه های خودش و دیگران بالا می برد.
این نوع پیچیدگی، جنبه ی مهم هوش هیجانی بزرگسالان است.
آگاهی از واقعیت های متعدد ادغام کردن منطق با واقعیت و تحمل کردن اختلاف بین ایده آل و واقعیت تغییر شکل کیفی در سال های بزرگسالی را خلاصه می کند.
پردازش اطلاعات
• کاردانی عبارت است از فراگیری اطلاعات زیاد در یک رشته یا کار که تخصص به آن کمک می کند و با انتخاب رشته دانشگاهی یا شغل آغاز می شود و سال های طول می کشد تا فرد در هر زمینه دشواری تسلط باید.
• بعد از این که کاردانی کسب شد تاثیر عمیقی بر پردازش اطلاعات می گذارد.
• افراد کاردان در مقایسه با افراد تازه کار سریع تر و به نحو کارآمدتری یادآوری و استدلال می کنند. چرا که مفاهیم تخصصی بیشتری می دانند و آن ها را در سطح عمیق تر و انتزاعی تری بازنمایی می کند. به طوری که ویژگی های بیشتری برای متصل شدن به سایر مفاهیم داشته باشند. مثلا یک فیزیکدان بسیار کارآزموده می فهمد که وقتی چند مساله با صرفه جویی انرژی رابطه دارند، می توانند به شیوه مشابه حل شوند.
• در مقابل یک دانشجوی مبتدی فیزیک فقط روی ویژگی های سطحی تمرکز می کند. افراد کاردان از لحاظ شناختی پخته ترند و می توانند برای حل مسائل راه حل های مختلف را به کار برند.
• کاردانی علاوه بر بهتر کردن مساله گشایی برای خلاقیت ضروری است. دستاوردهای خلاق بزرگسالی از نظر تازگی و گرایش به سمت نیاز اجتماعی و فقر شناختی با دستاوردهای کودکی تفاوت دارند. در نتیجه خلاقیت پخته و جاافتاده منحصر به فردی منجر می شود. مثل طرح مسائلی که از لحاظ فرهنگی ارزشمند هستند و پرسیدن سوال هایی که قبلا مطرح نشده اند.
• به عقیده پاتریشیا آرلین، انتقال از مساله گشایی و مساله یابی ویژگی برجسته تفکر پس صوری است که در هنرمندان، انتقال از مساله گشایی و مساله یابی ویژگی برجسته تفکر پس صوری است که در هنرمندان و دانشمندان ورزیده یافت می شود.
• یک قرن پژوهش نشان می دهد که دستاوردهای خلاق، در اوایل بزرگسالی افزایش می یابد، در اواخر سی سالگی یا اوایل چهل سالگی به اوج می رسد و به تدریج افت می کند.
افرادی که خلاقیت را زود آغاز کرده اند، زودتر به اوج و افول می رسند، در حالی که افراد دیر شکوفا شده، در سنین بالاتر توان کامل خود را نشان می دهند.
این بیانگر آن است که خلاقیت بیشتر حاصل سن شغلی است تا سن زمانی.
• روند خلاقیت در رشته های گوناگون متفاوت است. برای مثال نقاشان و موسیقی دانان معمولا ظهور زود هنگام خلاقیت را نشان می دهند، چون قبل از رسیدن به نوآوری به تحصیلات رسمی زیادی نیاز ندارند، اما دانشمندان به علت نیاز به دستیابی به درجات عالی تحصیلی معمولا دستاوردهای خود را دیرتر نشان می دهند.
• زیربنای خلاقیت کاردانی است، اما همه افراد کاردان خلاق نیستند. برای خلاقیت ویژگی های دیگری نیز ضروری است که شیوه تفکر نوآورانه تحمل کردن ابهام، انگیزه ای خاص بودن برای موفق شدن و علاقمندی به آزمایش کردن و در صورت شکست، تکرار کردن، از جمله آنهاست.
• در مجموع عوامل متعددی خلاقیت را ایجاد می کنند.
• در صورتی که عوامل شخصی و موقعیتی که خلاقیت را ترغیب می کنند وجود داشته باشند، می توانند سال ها و تا سنین پیری ادامه یابند.
تغییرات در توانایی های عقلانی
• آزمون های هوش برای ارزیابی تغییرات در انواع توانایی های ذهنی در سال های بزرگسالی ابزارهای مناسبی هستند.
• عوامل موجود در آزمون های مخصوص بزرگسالان شبیه عوامل ویژه ی کودکان دبستانی و نوجوانی هستند.
• آزمون های هوشی که برای ارزیابی مهارت های لازم جهت موفقیت تحصیلی مناسب هستند نمی توانند توانمندی های مربوط به زندگی روزمره ی بزرگسالان را ارزیاابی کنند.
• پژوهش های انجام شده نشان می دهد که وقتی ساختارهای مغزی روبه زوال می روند، هوش در بزرگسالی افت می کند. بررسی های مقطعی متعددی این حالت را نشان می دهند.
• اوج توانایی در عملکرد آزمون هوش در ۳۵ سالگی و به دنبال آن تنزل عملکرد در پیری. اما مطالعات طولی افزایش هوش مرتبط با سن را نشان دادند.
• شای برای پی بردن به علت این نتایج متفاوت، طرح طولی – زنجیره ای را در بررسی طولی سیاتل به کار برد و روش های طولی و مقطعی را با هم ترکیب کرد. یافته های تحقیق نشان می دهد که پنج توانایی ذهنی، کاهش مقطعی عادی بعد از اواسط سی سالگی دارند اما گرایش های طولی افزایش عملکرد متوسطی را نشان دادند که تا پنجاه سالگی و اوایل شصت سالگی ادامه پیدا می کند.
سایر نظریه های مربوط به رشد روانی – اجتماعی بزرگسالان
• در دهه ی ۱۹۷۰ علاقه روزافزون به رشد بزرگسالی منجر به انتشار چندین کتاب در این زمینه شد.
دو عنوان از این کتاب ها (مراحل زندگی انسان نوشته ی دانیل لوینسون و سازگاری با زندگی نوشته جرج ویلانت)، نظریه های روانی – اجتماعی طبق سنت اریکسون ارائه می دهند که حمایت پژوهی زیادی کسب کرده اند.
• نظریه لوینسون:
هدف تحول در بزرگسالی بنا کردن یک ساختار برای زندگی است.
«ساختار زندگی» مفهوم مهمی در نظریه ی لوینسون است و عبارت از الگو یا طرح اساسی زندگی فرد در هر لحظه ی معین می باشد.
اجرای تشکیل دهنده ان، روابط فرد با دیگران، اعم از افراد گروه ها و موسسات هستند
ساختار زندگی می تواند اجرای زیادی داشته باشد ولی فقط تعداد کمی از آنها با شغل و زندگی زناشویی فرد ارتباط دارند و برای زندگی فرد نقش حیاتی دارند. به هر حال در زمینه ارزش اجزای ساختار زندگی، تفاوت های فردی زیادی وجود دارد.
این ساختار هم جنبه بیرونی دارد مثل شرکت در نظام اجتماعی – فرهنگی – اقتصادی و هم جنبه ی درونی مثل ارزش ها، خواب دیدن ها و زندگی عاطفی فرد.
لوینسون رشد را به صورت زنجیره ای از مراحل در نظر داشت که از لحاظ کیفی مجزا بودند.
در هر مرحله نیروهای زیستی و اجتماعی، چالش های روان شناختی تازه ای را مطرح می کنند.
هر مرحله با انتقال شروع می شود که در حدود ۵ سال ادامه دارد و به مرحله ی قبلی خاتمه می دهد و فرد را برای مرحله ی بعدی آماده ی کند.
افراد بین انتقال ها، دوره های پایداری دارند که از حدود ۵ تا ۷ سال ادامه می یابند و در این دوره ها ساختار زندگی را می سازند که هدف آنها هماهنگ کردن نیازهای شخصی درونی و نیازهای اجتماعی بیرونی برای بالا برد کیفیت زندگی است.
لوینسون در نظریه ی خود تحول بزرگسالی را در ۲ دوره، ۴ مرحله و ۶ گذرگاه مطرح می کند که در گستره سنی ۱۷ تا ۶۵ سالگی ترسیم شده است.
1. دوره ی اول بزرگسالی در دو وهله نوگامی و استقرار مطرح شده است:
• وهله نوگامی:
اولین گذرگاه موجود گذرگاه بزرگسال جوان است که از ۱۷ تا ۲۲ سالگی را در بر می گیرد. ترک خانه پدری و کسب استقلال اقتصادی و عاطفی در ای گذرگاه اتفاق می افتد.
در این گذرگاه اوایل بزرگسالی اغلب جوانان رویارویی را در سر می پرورانند و در خلال آن خود را در دنیای بزرگسالی تجسم می کنند.
این رویاها به تصمیم گیری آن ها برای ایجاد سازگار زندگی کمک می کنند. این رویاها در مورد مردان معمولا حول موضوع شغل می چرخد و در مورد زنان حول موضوع زندگی زناشویی،
روابط با شوهر، فرزندان، همکاران و … . مرحله بعدی مرحله ی ورود به دنیای بزرگسالان است که از ۲۲ تا ۲۸ سالگی را شامل می شود.
در این مرحله فرد به جامعه بزرگسالان تعلق پیدا می کند. از ۲۸ تا ۳۳ سالگی فرد در گذرگاه سی سالگی قرار دارد و با نگاهی جدید به زندگی رو می کند.
جوانان در مدت انتقال ۳۰سالگی ساختار زندگی خود را مجددا ارزیابی می کنند و سعی می کنند اجزایی را که به نظرشان نامناسب است تغییر دهند. آنهایی که درگیر شغل بوده اند و هنوز مجردند درصدد یافتن شریک زندگی بر می آیند.
گذرگاه ۳۰سالگی برای مردان و زنان که نه روابط خود و نه از روابط خود و نه از دستاوردهای شغلی خود خشنودند می تواند یک دوره ی بحرانی باشد.
• وههله ی استقرار:
• در گسترده ۳۳ تا ۴۰ سالگی سبک زندگی فرد پایدار می گردد و فرد به تعیین هدفی دقیق در زندگی خود می پردازد.
در این دوره از زندگی ۵ الگوی رفتاری وجود دارد. با توجه به این که فرد طبق کدام الگو رفتار می کند، به سمت دوره دوم بزرگسالی سوق پیدا می کند.
الگوی اول: پیشرفت در یک ساختار زندگی پایدار.
الگوی دوم: شکست در یک ساختار زندگی پایدار.
الگوی سوم: تغغیر یا فروپاشی ساخت زندگی
الگوی چهارم: پیشرفتی که به دنبال آن یک تغییر ساخت حاصل می شود.
الگوی پنجم: ساخت زندگی ناپایدار.
لوینسون، ۳۳ تا ۴۰ سالگی را دوره سروسامان یافتن نامیده است.در این دوره مردان جهت به اوج رساندن ساختار زندگی اوایل بزرگسالی روی بعضی روابط و مسائل تاکید می کنند.
مثل حکم کردن جایگاه خود در خانواده، کار، جامعه و غیره و سایر روابط را در درجه ی دوم اهیمت قرار می دهند یا آن ها را کلا کنار می گذارند.
اما سروسامان یافتن زنان در خلال سی سالگی وضعیت آن ها را به دقت توصیف نمی کند چرا که به زندگی بسیاری از زنان در این دوره تعهدات شغلی و زناشویی اضافه می شود و در نتیجه آنها باید ساختار زندگی خود را با شرایط به وجود آمده هماهنگ کنند. در نتیجه شدیدا بی سروسامان به نظر می آیند.
گزارش های افراد توصیف روند زندگی توسط لوئیس را تاکید می کند و نشان می دهند که اوایل بزرگسالی مرحله بیشترین انرژی و وفور، تضاد و استرس است.
لوینسون دریافت که در طول اشتغال اوایل بزرگسالی (۱۷ تا ۲۲ سالگی) اغلب جوانان رویایی را می سازند.
رویای مردان معمولا بر آدم موفق و مستقل در یک نقش شغلی تاکید دارد در حالی که اغلب زنان شغل گرا رویای دو نیم شده دارند که درانها هم ازدواج هم شغل برجسته هستند و
همچنین رویای زنان خود(SELF) را بر حسب روابط یا شوهر، فرزندان و همکاران توصیف می کند.
نظریه ی ویلانت:
ویلانت سه دوره متمایز را در بزرگسالی ارائه داده است:
1. دوره استقرار (۱۸ تا ۳۰ سالگی):
در این دوره زندگی مسائلی چون آزاد شدن از قید والدین، همسر گزینی، تعمیق دوستی ها و … اتفاق می افتد.
در این دوره ۴ دسته از مکانیسم های دفاعی وجود داردکه به شرح زیرند:
الف)مکانیسم های رسیده یا پخته: مثل حس طنز یا دیگر دوستی.
ب) مکانیسم های روان گسسته وار: مثل تغییر شکل دادن به واقعیت.
ج)مکانیسم های نارس یا ناپخته : مثل دردهایی که اساس بدنی ندارند.
د)مکانیسم های روان آزرده وار: مثل ابزار خشم به رئیس براساس پیش داوری های همکاران.
2. دوره تحکیم(۲۵ تا ۳۵ سالگی):
در این دوره فرد به دنبال انجام هر آن چیزی است که باید انجام دهد مثل استحکام بخشیدن به شغل، دنبال کردن اهداف و … .
3. مرحله گذار (حول و حوش ۴۰ سالگی):
در این مرحله از زندگی فرد از یادگیری حرفه ای دست می کشد و در جهت اکتشاف جهان درونی تلاش می کند.
ویلانت، رشد ۹۴ مرد را که در دهه ی ۱۹۲۰ متولد شده بودند و در یک کالج مشغول به تحصیل بودند برای بررسی انتخاب کرد و ۳۰ سال آن ها را پیگیری کرد.
با این دانشجویان در کالج مصاحبه های فشرده ای صورت گرفت. هر ۱۰ سال یک بار نیز آن ها به پرسشنامه هایی در مورد زندگی فعلی خود پاسخ می دادند.
بعدا ویلانت با هر یک از این مردان در ۴۷ سالگی در مورد، کار خانواده، و سلامت جسمانیشان مصاحبه کرد.
نظریه ی ویلانت، غیر از کنار گذاشتن برنامه تغییر مرتبط با سن، نظریه ی لوینسون هماهنگ کرد.
هر دوی آن ها قبول دارند که کیفیت روابط با افراد مهم روند زندگی را تشکیل می دهد.
ویلانت در جریان بررسی روش هایی که مردان خود و دنیای اجتماعیشان را تغییر می دهند تا با زندگی سازگار شوند، مراحل اریکسون را تایید نمود اما شکاف های آن را نیز پر کرد.
مردان بعد از دوره ای بین ۲۰ تا ۳۰ سالگی که صرف مسائل صمیمیت می شد، در ۳۰ تا ۴۰ سالگی روی تحکیم شغلی تمرکز می کردند، سخت کار می کردند و در مشاغل خود ارتقا مییافتند.
آن ها در ۴۰ تا ۵۰ سالگی، از پیشرفت فردی کنار می کشیدند و مولد یا زاینده تر می شدند، یعنی به دیگران کمک می کردند و آن ها را راهنمایی می نمودند.
آن ها در ۵۰ تا ۶۰ سالگی محافظ ارزش ها یا محافظ فرهنگ خود می شدند. خیلی از آن ها فلسفی می شدند. به این صورت که به ارزش های نسل جدید و وضعیت جامعه ی خود می اندیشیدند. آن ها می خواستند آنچه را که از تجربه زندگی آموخته بودند به دیگران بیاموزند و جویای تداوم بخشیدن به قابلیت و مراقبت از دیگران بودند.
ویلانت بر خلاف لوینسون روی زنان تحقیق نکرده است. اما پژوهش طولی مشتمل بر زنانی که تفریبا همزمان با آزمودنی های او متولد شده بودند، از تغییرات مشابهی خبر می دهد.
نقطه ضعف های نظریه لوینسون و ویلانت:
انتقاداتی که بر نظریه لوینسون وارد می شود این است که لوینسون با افراد میانسال مصاحبه می نمود، در نتیجه ممکن است که آن ها همه جنبه های زندگی جوانی خود را به خاطر نیاورده باشند.
همچنین نمونه های او شامل بزرگسالان دانشگاه نرفته کم درآمد بود. تعداد آن ها اندک بود و زنان مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی پایین را در بر نمی گرفت. در حالی که مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی می تواند بر روند زندگی تاثیر مهمی داشته باشد.
ویلانت نیز مردانی را که در دهه ی ۱۹۴۰ در محله های مرکز شهر بستون متولد شده بودند به صورت طولی مورد بررسی قرار داد در ضمن نیمی از آنها در بزرگسالی همچنان کم درآمد بودند.
اگر چه او شواهدی را برای توالی مرحله ای خود گزارش داد اما عتراف کرد که این نمونه خیلی کوچک بوده است.
انتقال مقدماتی به بزرگسالی: ۱۷ تا ۲۲ سالگی
وارد شدن به ساختار زندگی اوایل بزرگسالی: ۲۲ تا ۲۸ سالگی
انتقال ۳۰ سالگی: ۲۵ تا ۳۳ سالگی
اوایل بزرگسالی(۲۰ تا ۴۰ سالگی) صمیمیت در برابر انزوا
به اوج رسیدن ساختار زندگی در اوایل بزرگسالی: ۳۳ تا ۴۰ سالگی. تثبیت شغلی
میانسالی(۴۰ تا ۶۵ سالگی) . زایندگی در برابر رکورد
انتقال میانسالی: ۴۰ تا ۴۵ سالگی
وارد شدن به ساختار زندگی میانسالی: ۴۵ تا ۵۰ سالگی . زایندگی
انتقال به ۵۰ سالگی:۵۰ تا ۵۵ سالگی
به اوج رسیدن ساختار زندگی میانسالی: ۵۵ تا ۶۰ سالگی -محافظت ارزش ها
اواخر بزرگسالی (۶۵ سالگی تا مرگ) – انسجام من در برابر ناامیدی
انتقال اواخر بزرگسالی: ۶۰ تا ۶۵ سالگی
دیدگاه نیوگارتن
(نظریه ای مبتنی بر تقویم رویدادهای مهم):
از نظر نیوگارتن، سن بزرگسال، شاخصی در مورد تحول شخصیت او به حساب نمی آید چرا که تحول در دوران بزرگسالی یک سری مراحل ثابت تحقق نمی پذیرد بلکه رویدادهایی که در زندگی فرد اتفاق می افتند و برداشت هایی که فرد از آن ها می کند چگونگی شخصیت او را آشکار می سازند.
در دوران بزرگسالی وجه تمایر افراد رویدادهای بیرونی است که برای آن ها اتفاق می افتد نه نمو یافتگی فیزیولوژیکی آن ها.
افراد در پشت سر گذاشتن این رویدادها در شمار افراد پیش رس، در تاخیر، یا بهنگام قرار می گیرند. مثلا فردی که پیش از دبیرستان ازدواج می کند در طبقه افراد پیش رس قرار می گیرد.
ساعت اجتماعی ما یعنی زمان وقوع رویدادها که تحت تاثیر محیط است و براساس طبقه اجتماعی افراد، متفاوت است.
مثلا سرعت گذاردن رویدادهای مهم زندگی مثل ازدواج، صاحب فرزندشدن و .. در طبقه کارگر بیشتر از طبقه متوسط است.
به موقع بودن یا بی موقع بودن رویدادهای زندگی می تواند بر عزت نفس افراد تاثیر بگذارد، چرا که بزرگسالان نیز مانند کودکان و نوجوانان به مقایسه ی اجتماعی می پردازند و پیشرفت زندگی خود را در مقایسه با دیگران ارزیابی می کنند.
6- چهل تا شصت سالگی
میانسالی
۴۰ تا ۶۰ سالگی
• میانسالی ( چهل تا شصت سالگی ) در حدود ۴۰ سالگی آغاز می شود و تقریبا در ۶۰ سالگی به پایان می رسد.
• این مرحله با محدود شدن انتخاب های زندگی و احساس کوتاه شدن آینده مشخص می شود.
• بچه ها خانه را ترک می کنند و مسیرهای شغلی قطعی تر می شوند.
• توصیف میانسالی به صورت دیگر دشوار است. چرا که تنوع زیادی در رفتارها ونگرش ها وجود دارد.
• برخی افراد در ۶۰ سالگی از نظر جسمانی و عقلانی جوان به نظر می رسند. به طوری که فعال و خوش بین هستند وبه احساس آرامش و ثبات رسیده اند.
• برخی دیگر احساس پیری می کنند، انگار که زندگی آنها به آخر رسیده است و رو به سرازیری است.
۱- رشد جسمانی
۲- رشد شناختی
رشد جسمانی
میانسالی
۴۰ تا ۶۰ سالگی
رشد جسمانی
1. بینایی:
• در میانسالی از تیزبینی چشم ها کاسته می شود.
• بین ۴۰ تا ۵۰ سالگی مشکل خواندن حروف ریز، تجربه ی شایعی است.
• علت این مشکل بزرگ شدن اندازه ی عدسی چشم، همراه با ضعیف شدن عضله ای است که چشم را قادر می سازد تمرکزخود (انطباق) را بر اشیا نزدیک کند.
• هنگامی که رشته های عصبی تازه ای روی سطح تازه ای در سطح عدسی ظاهر می شوند، رشته های قدیمی را به سمت مرکز فشار می دهند و ساختار ضخیم تر، متراکم تر وکمتر انحناپذیری را به وجود می آورند که سرانجام اصلا نمی تواند تغییر شکل دهد.
• در حدود ۶۰ سالگی عدسی توانایی تمرکز کردن روی اشیا در فواصل مختلف را به طور کلی از دست می دهد که به این حالت پیرچشمی گفته می شود.
• به خاطر بزرگ شدن عدسی، چشم ها به تدریج بین ۴۰ تا ۶۰ سالگی دوربین تر می شوند.
• همچنین در طول بزرگسالی اندازه ی مردمک کوچک شده و عدسی زرد می شود.
• در آغاز ۴۰ سالگی، زجاجیه (ماده ی ژلاتین مانندشفافی که چشم را پر می کند) مناطق تیره ای را به وجود می آورد.
• در نتیجه مقدار نوری که به شبکیه می رسد کاهش می یابد.
• سرانجام این که زرد شدن عدسی و افزایش تراکم زجاجیه تشخیص رنگ را مخصوصا در انتهای طیف سبز- آبی – بنفش محدود می کند.
• علاوه بر تغییرات ساختاری در چشم، تغییرات عصبی در دستگاه بینایی نیز روی می دهد.
• از دست دادن تدریجی سلول های گیرنده ی نور و رنگ شبکیه(میله ها و مخروط ها) و نورون های عصب بینایی (مسیر بین شبکیه و قشرمخ) با افزایش سن،در کاهش بینایی دخالت دارند.
• افراد میانسال بیشتر در خطر معرض آب سیاه قرار دارند.
• آب سیاه نوعی بیماری است که به موجب آن خشک شدن نامناسب مایع باعث ازدیاد فشار درون چشم شده و به عصب بینایی صدمه می زند.
• آب سیاه تقریبا ۲ درصد افراد بالای ۴۰ سال را مبتلا می کند و زنان بیشتر از مردان به آن مبتلا می شوند.
• این بیماری علت اصلی نابینایی است.
2. ترکیب عضله – چربی:
• افزایش چربی بدن و کاهش تراکم عضله و استخوان، تغییر رایج در میانسالی است.
• افزایش چربی عمدتا بر تنه تاثیر می گذارد و در صورتی روی می دهد که مواد چرب داخل فضاهای خالی بدون رسوب کند، بدین ترتیب چربی زیر پوست دست و پا کاهش می یابد.
• تراکم چربی در مردان بیشتر در پشت و بالای شکم است
• در زنان، دور کمر و بازو، تراکم عضله در ۴۰ تا ۶۰ سالگی، خیلی آهسته کاهش می یابد که علت آن عمدتا تحلیل رفتن کشنده ی سریع است که مسئول سرعت هستند.
3. استخوان بندی:
• استخوان ها به مرور زمان پهن تر می شوند و این به علت انباشته شدن سلول های تازه روی لایه ی بیرونی استخوان ها اتفاق می افتد،
• مواد معدنی استخوان ها کاهش می یابد و باعث منفذدار شدن آن ها می شود.
• در نتیجه تراکم استخوان کاهش پیدا می کند.
• این حالت از اواخر ۳۰ تا ۴۰ سالگی شروع می شود و بین ۴۰ تا ۵۰ سالگی در زنان شتاب می گیرد.
• ذخیره ی مواد معدنی استخوان از همان ابتدا در زنان کمتر از مردان است
• بعد از یائسگی، تاثیر مطلوب استروژن روی جذب مواد معدنی استخوان از بین می رود.
• کاهش استقامت استخوان ها باعث می شود که دیسک های ستون فقرات به هم نزدیک شوند.
• بنابراین قد در ۶۰ سالگی ۲٫۵ سانتی متر کوتاه می شود و این تغییر پس از آن شتاب می گیرد.
4. دستگاه تولید مثل:
• انتقال به میانسالی، دوران دگرگونی جسمی نامیده می شود زیرا طی آن باروری کاهش پیدا می کند.
• این حالت بین زنان ومردان متفاوت است چرا که توانایی تولید مثل در خانم ها به پایان می رسد
• توانایی باروری در آقایان کاهش پیدا می کند اما از بین نمی رود.
• فراوانی فعالیت جنسی بین زن و شوهر در اواسط بزرگسالی کاهش می یابد
• این کاهش جزئی است و به وضعیت یائسگی زن ربطی نداد.
• پژوهش های طولی نشان می دهد که ثبات فعالیت جنسی، بسیار رایج است.
• بهترین پیش بین فراوانی فعالیت جنسی، رضایت زناشویی است.
• داشتن آمیزش جنسی، با سلامت روانی در سالهای میانی زندگی زناشویی نیز ارتباط دارد.
• با این حال شدت پاسخ جنسی به علت دگرگونی جسمی تا اندازه ای کاهش می یابد.
• زنان و مردان برای رسیدن به احساس برانگیختگی و رسیدن به ارگاسم به زمان بیشتری نیاز دارند.
5. سرطان:
• میزان مرگ و میر در اثر سرطان از اوایل تا اواسط بزرگسالی به ۱۰ برابر افزایش می یابد.
• سرطان زمانی روی می دهد که برنامه ریزی ژنتیکی سلول های بهنجار مختل شده باشد
و به رشد غیر قابل کنترل و گسترش سلول های نابه هنجاری بینجامد که بافت ها و اندام های بهنجار را نپذیرند.
• طبق یک نظریه خطای تصادفی در تکثیر سلول های بدن با افزایش سن بیشتر می شود که علت آن رها شدن رادیکال های آزاد یا ناتوانی دستگاه ایمنی است.
• عوامل بیرونی نیز می توانند این فرایند را آغاز نموده یا تشدید کنند.
• اخیرا پژوهشگران دریافته اند که آسیب وارده به ژن به نام که به سلول های حاوی DNA مصوب اجازه ی تکثیر شدن نمی دهد در ۶۰ درصد از سرطان ها از جمله مثانه، پستان، دهانه ی رحم، ریه، پروستات و پوست دخالت دارد.
• درمان های جدید سرطان ژن را هدف قرار می دهند.
• از این گذشته برای ابتلا به برخی سرطان ها، آمادگی فطری وجود دارد، برای مثال خیلی از بیمارانی که به سرطان پستان ارثی مبتلا هستند و خوب به درمان جواب نمی دهند، فاقد ژن سرکوب کننده ی تومورBRCAL یا BRCA2 هستند.
• امروزه امکان بررسی ژنتیکی این جهش هها (موتاسیو ها) وجود دارد، در نتیجه ی پیشگیری از آن ها می تواند هر چه زودتر شروع شود.
• در مجموع، تعامل پیچیده ی وراثت، پیری زیستی و محیط در سرطان دخالت دارند.
• در مورد سرطان هایی که هر دو جنس را مبتلا می کنند مردان آسیب پذیرتر از زنان هستند.
• این تفاوت می تواند به علت ساخت ژنتیکی، مواجه با عوامل سرطان زا به خاطر سبک زندگی و شغل و تعلل در مراجعه به پزشک باشد.
• رایجترین نوع سرطان در زنان سرطان پستان و در مردان سرطان پروستات است.
• سرطان ریه عمدتا با اجتناب از توتون قابل پیشگیری است در هر دو جنس مقام دوم را دارد.
• سرطان روده ی بزرگ و راست روده، مقام بعدی را دارند.
• رابطه ی مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی با سرطان با توجه به محل آن فرق می کند.
• مثلا سرطان ریه و معده با مرتبه ی اجتماعی پایین، سرطان پستان و پروستات با مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی بالا ارتباط دارند.
• اما در هر حال زمانی که مرتبه ی اجتماعی – اقتصادی کاهش پیدا می کند جان به در بردن از سرطان نیز کاهش می یابد.
6. بیماری قلبی – عروقی:
• شدیدترین حالت بیماری های قلبی حمله ی قلبی است که طی آن تامین خون به منطقه ای از قلب متوقف می شود
• معمولا لخته ی خون در یک یا چند شریان کرونری پر از رسوب است.
• از بین سایر نشانه های قلبی – عروقی که کمتر شدید هستند می توان به ناموزونی (آریتم) یا بی نظمی ضربان قلب اشاره کرد.
• در صورتی که این حالت ادامه پیدا کند می تواند تشکیل لخته های خون در حفره های قلب را نیز امکان پذیر سازد که گاهی این لخته ها رها می شوند و به سمت مغز می روند بی حالی یکی از نشانه های این حالت است.
• در برخی افراد دردهای شبیه سوء هاضمه ی شدید در قفسه ی سینه که آنژین صدری نامیده می شوند، بیانگر محرومیت قلب از اکسیژن است.
7. پوکی استخوان:
• در صورتی که ضایعه ی استخوانی مرتبط با سن، شدید باشد حالتی به نام پوکی استخوان (استئوپوروز) ایجاد می شود.
• عامل اصلی پوکی استخوان، کاهش استروژن در اثر یائسگی است.
• سایر عواملی که در پوکی استخوان نقش دارند عبارتند از :
• کمبود کلسیم،
• فقدان فعالیت بدنی،
• بدن لاغر و کوچک جثه،
• سابقه ی خانوادگی این اختلال(وراثت)،
• سیگار کشیدن و
• مصرف الکل و
• کافئین.
8. خصومت و خشم:
• در بررسی ها نشان داده شده است که افرادی که الگوی رفتار تیپ A هستند
• یعنی دارای ویژگی هایی چون جاه طلبی شدید ، بی صبری، خصومت و خشم هستند، نسبت به افراد تیپ B که آرمیده هستند به میزان دو برابر دچار بیماری قلبی می شوند.
• البته بررسی های بعدی نشان داده اند که تمام ویژگی های تیپ A منجر به بیماری قلبی نمی شوند بلکه خصومت، عنصر مسموم کننده ی تیپA می باشد.
• سرکوب مکرر خشم که منجر به آرام به نظر رسیدن ظاهری فرد می شود اما در حقیقت فرد از درون می جوشد نیز با افزایش بیماری قلبی ارتباط دارد.
9. کنترل استرس:
برای مقابله با استرس دو راهبرد کلی وجود دارد:
• مقابله کردن مشکل مدار: در این راهبرد، به ارزیابی موقعیت می پردازد، مشکل را مشخص می کند برای حل مشکل تصمیماتی می گیرد و راه حل هایی را انتخاب می کند.
• مقابله کردن هیجان مدار: در این راهبرد وقتی که فرد می فهمد که کار چندانی از دست او برنمی آید به کنترل کردن اهداف و هیجان های درونی و شخصی خود می پردازد.
• افرادی که به گونه ای کارآمد با استرس مقابله می کنند بسته به شرایط از فنون مشکل مدار و هیجان مدار استفاده می کنند.
• روش های مفید کاهش خشم برای سلامتی بسیار اهمیت دارد.
بنابراین بهتر است به افراد روش های موثر مقابله با مشکلات و استرس را بیاموزیم مثلا در مورد مقابله کردن مشکل مدار، اگر به افراد بیاموزیم که به جای متخاصم و تندخو بودن، جسور باشند و به جای اینکه دعوا کنند و منفجر شوند از مذاکره استفاده کنند، بهتر می توانند رابطه ی بین استرس و بیماری را قطع کنند.
اگر ارتباط معقول مثل مذاکره در موقعیت فرد ممکن نباشد بهتر است با ترک کردن موقعیت پاسخدهی به تعوق انداخته شود.
• توانایی ما در برخورد با تغییرات اجتناب ناپذیری زندگی، تا اندازه ای به توانمندی های شخصیت بستگی دارد.
پژوهشگران سه ویژگی شخصی را مورد بررسی قرار داده اند:
کنترل، تعهد و چالش که روی هم آن ها را استقامت می خوانند.
فرد با استقامت فردی است که تجربه های زندگی را کنترل پذیر می داند به طوری که می توان برای آن چاره ای اندیشید، احساس تعهد می کند و سعی می کند در آن اهمیت و معنی یابد
و همچنین آن تغییر را یک چالش می نامد.
بخش طبیعی زندگی و فرصتی برای رشد شخصی استقامت بر درجه ای که افراد موقعیت های استرس زا را به صورت کنترل پذیر، جالب و لذت بخش ارزیابی می کنند، تاثیر می گذارد.
این ارزیابی های مثبت به نوبه ی خود رفتارهای تقویت کننده ی سلامتی گرایش به یافتن حمایت اجتماعی و نشانه های بیماری کمتری را پیش بینی می کنند.
• هر چه قدر که فرد در دوران جوانی تحرک بیشتری داشته باشد احساس نیرومندی و نشاط جسمانی او در میانسالی افزایش می یابد و هر چه قدر که تحرک فرد در میانسالی کمتر باشد
مشکلات و ناتوانایی های جسمی بیشتری مثل حملات قلبی او را تهدید می کند،
متداولترین تغییرات فیزیولوژیک میانسالی عبارتند از:
کاهش کارکرد قلب، کلیه ها، ترشح کمتر آنزیم های معدی – روده ای، ضعف دیافراگم، رشد غده پروستات(در مردان) و یائسگی( در زنان).
پاره ای از این تغییرات ناشی از افزایش سن و پاره ای از آنها ناشی از سبک زندگی فرد می باشند.
رشد شناختی
میانسالی
۴۰ تا ۶۰ سالگی
رشد شناختی
1. هوش سیال و متبلور:
• هوش سیال(ظرفیت عقلانی ژنتیکی) تا ۲۰ سالگی افزایش می یابد و پس از آن افت تدریجی پیدا می کند.
• هوش سیال بیشتر به مهارت های اساسی پردازش اطلاعات وابسته است –
• توانایی تشخیص دادن روابط بین محرک های دیداری، سرعت تحلیل کردن اطلاعات و توانایی حافظه ی فعال –
• اما هوش متبلور (ظرفیت هایی که به یادگیری فرهنگی و افزایش دانش مربوط می شود) تا سنین پیری افزایش تدریجی نشان می دهد،
• هوش متبلور به مهارت هایی اشاره دارد که به دانش و تجربه ی انباشته شده قضاوت خوب و مهارت در آداب اجتماعی بستگی دارند.
• توانایی هایی که چون فرهنگ برای آنها ارزش قائل است، فراگیری شده اند.
• علت افزایش توانایی های متبلور این است که بزرگسالان در محیط های مختلفی مثل منزل محیط کار و در فعالیت های تفریحی مرتبا به آگاهی ها و مهارت های خود می افزایند، در نتیجه مهارت های متبلور هر روز تمرین می شوند.
• مسیر تغییر آنها نشان می دهد که میانسالی دوره ی اوج عملکرد در برخی توانایی های عقلانی پیچیده است.
• افراد میانسال بر خلاف پندارهای قالبی از لحاظ عقلانی در بهار زندگی هستند نه در اوج پیری.
• توانایی دیگری نیز وجود دارد که سرعت ادراک خوانده می شود.
• سرعت ادراک مهارت سیال است .
• برای مثال در یک زمان محدود باید تشخیص دهند که کدام یک از پنج شکل یا مدل همانند هستند یا یک جفت عدد چند رقمی همسان هستند یا متفاوت.
• سرعت ادراک از ۲۰ تا ۳۰ سالگی الی اواخر ۸۰ سالگی افت می کند
• این یافته با پژوهش های زیادی که نشان می دهند پردازش شناختی با افزایش سن کند می شود همخوان است.
• بنابراین تا قبل از ۶۰ سالگی، افول عقلی به چشم نمی خورد بلکه افراد میانسال به یادگیری خود ادامه می دهند
• حتی در پاره ای از قلمروها مثل خزانه ی لغات و اطلاعات عمومی بهبود نشان می دهند.
• در بررسی طولی نشان داده شده است که از اوایل تا اواسط میانسالی پنج توانایی عقلی افزایش می یابند
• ۵۰ الی ۶۰ سالگی این روند حفظ می شوند و بعد از آن عملکرد به تدریج افت می کند.
• این پنج توانایی (توانایی کلامی، استدلال استقرایی، حافظه ی کلامی، موقعیت یابی فضایی و توانایی عددی) از مهارت های متبلور و سیال استفاده می کنند.
• تفاوت های جنسیت نیز در این زمینه مشاهده می شوند.
• مثلا زنان در سرعت ادراک، زودتر از مردان تنزل کردند،
• به طوری که به جای ۳۰ تا ۴۰ سالگی، در ۲۰ تا ۳۰ سالگی این تنزل را آغاز کردند
• اما زنان در توانایی های عقلانی که تا میانسالی افزایش می یابند،
• طولانی تر از مردان به افزایش این توانایی ها ادامه دادند،
• به طوری که به جای اوایل ۵۰ سالگی، در اوایل ۶۰ سالگی به اوج عملکرد رسیدند.
2. پردازش اطلاعات
زمانی که سرعت پردازش کند می شود، برخی از جنبه های توجه و حافظه کاهش می یابند.
چون بزرگسالان دانش گسترده و تجربه ی زندگی خود را در حل کردن مسائل زندگی روزمره به کار می گیرند، میانسالی دوره ی گسترش کارایی شناختی نیز هست.
3. سرعت پردازش:
علت کند شدن پردازش شناختی در افراد مسن چیست؟
با این که پژوهشگران قبول دارند که احتمالا تغییرات در مغز سبب آن است اما اختلاف نظرهایی در این زمینه وجود دارد.
طبق دیدگاه شبکه عصبی هنگامی که نورون های مغز می میرند در شبکه های عصبی گسیختگی هایی روی می دهد.
مغز با تشکیل بای پس ها (گذرگاه های فرعی) با این وضعیت سازگار می شود، به این صورت که اتصالات سیناپسی تازه ای مناطق گسیخته را دور می زنند، اما کارایی کمتری دارند.
فرضیه ی دوم که دیدگاه از دست رفتن اطلاعات نامیده می شود می گوید افراد مسن از نظر سرعت از دست رفتن اطلاعات هنگامی که در سیستم شناختی جابه جا می شوند با جوانان تفاوت دارند. مثلا یک دستگاه فتوکپی را در نظر بگیرید که با هر بار کپی گرفتن کپی کمرنگ تر می شود. همین طور با هر مرحله تفکر اطلاعات تنزل می یابد. هر چه فرد مسن تر باشد این عارضه شدیدتر است.
در نتیجه کل سیستم برای وارسی و تغییر اطلاعات باید سرعت خود را کم کند. چون تکالیف پیچیده مراحل پردازش بیشتری دارند بیشتر تحت تاثیر از دست رفتن اطلاعات قرار می گیرند.
تمرین و تجربه می تواند کاهش سرعت پردازش اطلاعات را جبران کند.
تحقیقات درباره توجه، روی این موضوع تمرکز می کند که بزرگسالان در یک لحظه چه مقدار اطلاعات را می توانند در سیستم ذهنی خود جذب کنند، تا چه اندازه ای می توانند به صورت گزینشی توجه کنند.
اطلاعات نامربوط را نادیده بگیرند و در صورتی که شرایط ایجاب کند با چه سهولتی می توانند توجه خود را از یک تکلیف به تکلیف دیگر جابه جا کنند.
پژوهش ها نشان می دهد که انجام دو تکلیف دشوار در یک لحظه با افزایش سن دشوارتر می شود.
کاهش توجه به افزایش سن می تواند مربوط به کند شدن پردازش اطلاعات باشد. زیرا کند شدن پردازش اطلاعات مقدار اطلاعاتی را که فرد در یک لحظه می تواند مورد توجه قرار دهد محدود می کند.
انجام بازداری شناختی (جلوگیری از تداخل اطلاعات) با افزایش سن مشکل تر می شود و به همین علت گاهی افراد مسن، حواس پرت به نظر می رسند به عبارت دیگر به شدت تحت سلطه ی افکار و ویژگی های محیط قرار می گیرند و نمی توانند به تکلیف در دست انجام برگردند.
4. حافظه:
در میانسالی و پیری میزان اطلاعاتی که افراد می توانند در حافظه ی فعال(حافظه ی کوتاه مدت) خود نگه دارند کاهش می یابد.
چرا که با فزایش سن، استفاده از راهبردهای حافظه مثل سازماندهی و گسترش کاهش می یابد.
این دو راهبرد به فرد کمک می کنند تا اطلاعات جدید را به اطلاعات از پیش اندوخته شده متصل کنند.
دلیل این که افراد مسن از سازماندهی و گسترش کمتر استفاده می کنند این است که بازیابی اطلاعات از حافظه ی بلند مدت که به یادآوری آنها کمک می کند برایشان دشوار است.
البته انواع مهارت های حافظه که در زندگی روزمره به کار می بریم در میانسالی کاهش پیدا نمی کنند.
مثلا اطلاعات عمومی مبتنی بر واقعیت مثل رویدادهای تاریخی دانش طرز کار مثل نحوه ی رانندگی کردن دوچرخه سواری یا حل مسائل ریاضی و دانش مربوط به حرفه و شغل فرد در میانسالی یا بدون تغییر می مانند یا افزایش می یابند.
افراد میانسال زمانی که در به یاد آوردن چیزی مشکل پیدا می کنند از دانش فراشناختی خود استفاده می کنند، مثلا اتومبیل خود را هر روز در یک قسمت مشخص پارک می کنند یا قبل از سخنرانی نکات عمده را یادداشت کرده و مرور می کنند.
5. مساله گشایی و کاردانی:
مساله گشایی عملی در سنین میانسالی افزایش می یابد.
مساله گشایی عملی به افراد کمک می کند تا موقعیت های دنیای واقعی را ارزیابی کنند و نحوه ی رسیدن به اهدافی را بررسی کنند که بسیار نامطمئن هستند.
کاردانی(دانش اجرایی بسیار منسجم که می توان آن را برای عملکرد عالی به کار گرفت) نیز در این سنین افزایش پیدا می کند.
پرورش کاردانی در جوانی نیز جریان دارد ولی در میانسالی به اوج می رسد و به روش های بسیار کارآمد و مثر برای حل کردن مسائل می انجامد که پیرامون اصول انتزاعی و قضاوت های شهودی متمرکز هستند.
6. خلاقیت:
خلاقیت نیز مانند مساله گشایی می تواند با افزایش سن تغییر یابد.
چند پژوهشگر معتقدند که خلاقیت از تمرکز بر ایجاد دستاوردهای غیرعادی (تفکرواگرا) به تاکید ادغام کردن تجربه و دانش در شیوه های منحصر به فرد تفکر و عمل تبدیل می شود.
بررسی هنرمندان تجسمی مشهور ۶۰ ساله و مسن تر معلوم کرد که آن ها کیفیت کار خود را به این صورت ارزیابی کردند که همواره در ۴۰ تا ۶۰ سالگی بهتر شده است.
خلاقیت در میانسالی می تواند بیانگر انتقال از علاقه ی خود محور به ابزار وجود به سمت اهداف نوعدوستانه نیز باشد.
یعنی افراد میانسال بعد از اینکه بر توهم زندگی مادام العمر غلبه می کنند، میل به کمک کردن به بشریت و پرمایه کردن زندگی دیگران در آنها بیشتر می شود.
7. سایر نظریه های رشد روانی – اجتماعی در میانسالی
نظریه ی اریکسون تصویری کلی از رشد شخصیت بزرگسالان در اختیار می گذارد.
نظریه ی لوینسون:
مراحل تحول میانسالی در نظام لوینسون:
1. گذار از میانه ی زندگی (۴۰ تا ۴۵ سالگی، انتقال میانسالی):
در این جا فرد انتخاب های قبلی و تمام مسائل زندگیش را دوباره وارسی می کند
و موفقت خود را در برآورده کردن هوف های اوایل بزرگسالی(جوانی) مورد ارزیابی قرار می دهد.
از آنجایی که فرد پی می برد که زمان بیشتری را پشت سر گذاشته و زمانی کمتر پیش رو دارد
سال های باقی مانده را بسیار با ارزش می داند.
به عقیده ی لوینسون، فرد میانسال برای این که رابطه ی خود را با خودش و دنیای بیرونی ارزیابی مجدد کند،
می بایست با چهار تکلیف رشدی روبرو شود.
هر یک از این تکالیف باعث می شود که فرد بین دو گرایش متضاد درون خود، سازش برقرار کند:
الف) تکلیف – جوان مسن:
فرد مسن باید راه هایی پیدا کند که بعضی از ویژگی های جوانی را حفظ کند
و همچنین به سودمندی ویژگی های مسن بودن پی ببرد.
بنابراین فرد میانسال باید سعی کند که هم جوان باشد و هم مسن.
ب)تکلیف ویرانگری – آفرینش:
فرد میانسال باید اقدامات آزاردهنده ی گذشته نسبت به والدین، همسر، فرزندان و غیره را کنار بگذارد
و در فعالیت هایی که رفاه فرد را گسترش می دهند و از نظر خود و دیگران با ارزش هستند مشارکت کند.
پ) تکلیف مردانگی – زنانگی:
فرد میان سال باید بین ویژگی های مردانه و زنانه ی خود تعادل ایجاد کند.
در مورد مردان، این به معنی همدل و دلسوز شدن و در مورد زنان به معنی خودمختار و جسور شدن می باشد.
ت)تکلیف در آمیختگی – جدایی:
فرد میانسال باید بین درآمیختگی با دنیای بیرونی و جدایی از آن حالت تعادلی ایجاد کند.
مثلا مردی که بسیار جاه طلب است، بیشتر به برقراری تماس با خود بپردازد
و زنی که خود را وقف فرزندپروری کرده است بیشتر به دنیای کار و جامعه ی گسترده روی آورد.
2. ورود به میانه ی زندگی(۴۵ تا ۵۰ سالگی):
در این مرحله فرد انتخاب هایی تازه پیش رو دارد و در نتیجه ساختی جدید برای زندگی خود ایجاد می کند.
3. گذار از دهه پنجاه(۵۰ تا ۵۵ سالگی):
گاهی بحران میانسالی همین جا اتفاق می افتد. فرد بدون گذراندن بحران نمی تواند از میانه زندگی بگذرد.
4. نقطه ی اوج زندگی بزرگسالی(۵۵ تا ۶۰ سالگی):
این دوره دوره شکوفایی گسترده فرد است.
5. گذار به پیری(۶۰ تا ۶۵ سالگی):
در این جا فرد دوره ی پختگی خود را تکمیل می کند و برای ورود به دوران پیری آماده می شود.
لوینسون معتقد است کسی که در ارزیابی عملکردهای گذشته ی خود احساس ناکامی کند، دستخوش بحران میانسالی می گردد.
سازگاری با زندگی از نظر ویلانت:
چون مردان و زنانی که لوینسون با آنها مصاحبه کرد بین ۳۵ تا ۴۵ ساله بودند نمی توانند درباره ی تغییر روانی – اجتماعی ۵۰ تا ۶۰ سالگی یا یعد از آن اطلاعات خاصی در اختیار ما بگذارند.
ویلانت در بررسی طولی خود مردانی را که وارد دانشگاه علوم انسانی شده بودند را مورد مطالعه قرار داد. این افراد بین ۴۰ تا ۵۰ سالگی حداکثر مسئولیت را در جامعه پذیرفته بودند.
ویلانت اعلام کرد آن هایی که بسیار موفق و سازگار بودند، زندگی آرامتر و بی دغدغه ای را آغاز کردند. پیامدی که در پژوهش دیگری نیز در مورد مردان و زنان تایید شد مهمترین مشغولیت ذهنی آن ها این بود که کاری کنند جنبه های مثبت فرهنگشان پا بر جا بماند.
زمانی که افراد به سمت اواخر میانسالی پیش می روند، روی اهداف دراز مدت و اجتماعی تمرکز می کنند.
مثلا کیفیت روابط انسان ها در جامعه ی خود را مورد توجه قرار می دهند.
ضمنا آن ها فلسفی تر می شوند یعنی قبول می کنند که نمی توانند در طول عمرشان همه ی مشکلات را حل کنند.
8. ثبات و تغییر در خودپنداره و شخصیت
تغییراتی که در دوران میانسالی در خودپنداره و شخصیت اتفاق می افتد، نشان دهنده ی آگاهی از عمر محدود، تجربه ی زندگی طولانی و مسائل مربوط به زایندگی هستند.
در عین حال برخی جنبه های شخصیت، ثابت می مانند که این نشان می دهد تفاوت های فردی ایجاد شده در مراحل قبلی تا بزرگسالی ادامه می یابند.
خودهای ممکن:
خودهای ممکن جنبه ی موقتی خودپنداره هستند یعنی تصوراتی درباره ی آینده و آنچه که فرد امیدوار است در اینده شود و آنچه که می ترسد بشود.
پژوهشگران این امیدها و ترس ها را به اندازه ی نگرش افراد در مورد ویژگی های موجودشان، برای روشن کردن رفتار با اهمیت می دانند.
در طول بزرگسالی نحوه ای که افراد خودهای موجودشان را توصیف می کنند کاملا با ثبات است.
مثلا فردی که در ۳۰ سالگی خود را بازیگر شایسته و معاشرتی توصیف می کند
در سنین بالاتر نیز خود را به همین صورت توصیف می کند. اما خودهای ممکن دستخوش تغییرات زیادی می شوند.
افراد در اوایل ۲۰ تا ۳۰ سالگی از خودهای ممکن کاهش می یابند و معتدل و عینی می شوند.
اغلب افراد میانسال دیگر آرزو ندارند بهترین و بسیار موفق باشند بلکه می خواهند در اجرای نقش هایی که از قبل شروع کرده اند با کفایت باشند.
مثلا می گویند: می خواهم در کارم با کفایت باشم یا می خواهم شوهر و پدر خوبی باشم.
خودهای ممکن در میانسالی می توانند برانگیزاننده هایی بسیار قوی باشند.
تحقیقات زیادی نشان می دهد که عزت نفس میانسالان و سالخوردگان با عزت نفس جوانان برابر یا از آن برتر است که علت آن نقش حفاظتی خودهای ممکن باشد.
خویشتن پذیری، خودمختاری و تسلط بر محیط:
یکی از باثبات ترین یافته ها در مورد دوران میانسالی این است که افراد در نیمه ی دوم زندگی خود درون نگری بیشتری دارند.
افراد میانسال در مقایسه با جوانان با خودشان بهتر در تماس هستند و خیلی از آن ها شرایط را طوری ترتیب داده اند که با نیازها و ارزش های شخصی آن ها متناسب باشد.
در بررسی آمریکایی های تحصیل کرده ای که از دامنه ی سنی ۳۰ تا ۷۰ سال بودند نشان داده شده که سه صفت از اوایل تا اواسط بزرگسالی افزایش یافتند و بعد تثبیت شدند .:
اولا آن ها خویشتن پذیر تر بودند، یعنی میانسالان نسبت به جوانان بیشتر ویژگی های خوب و بد خود را می پذیرفتند و از خودشان و زندگیشان راضی بودند.
ثانیا: آن ها خودانگیخته تر بودند یعنی به توقعات و ارزیابی های دیگران کمتر اهمیت می دادند و بیشتر بر مبنای ملاک های خود برگزیده عمل می کردند.
ثالثا: آن ها خود را بسیار مسلط بر محیط ارزیابی می کردند. بدین معنی که معتقد بودند می توانند تکالیف دشوار را به راحتی و به نحوی موثر انجام دهند.
در مجموع میانسالی زمان افزایش رضایت از خود استقالال و تعهد به ارزش های شخصی است و این پیامدها نه تنها در پژوهش مقطعی بلکه در بررسی های طولی نیز مشاده شده است.
راهبردهای مقابله کردن:
پژوهش های طولی و مقطعی نشان می دهند که میانسالی راهبردهای مقابله کردن موثری را به همراه دارد.
افراد میانسال به احتمال بیشتری نقطه ی روشن یا جنبه ی مثبت یک موفقیت دشوار را جستجو می کنند، راه هایی را برای برخورد با گرفتاری های آتی پیش بینی و برنامه ریزی می کنند و برای ابراز عقاید و احساسات خود از شوخی استفاده می کنند بدون این که تاثیر بدی روی دیگران بگذارند.
اما جوانان بیشتر هیجان مشکل ساز خود را انکار می کنند زود عصبانی می شوند و دوری گزینی می کنند.
در واقع ترکیب راهبردهای مشکل مدار و هیجان مدار،راهبرد موثر مقابله کردن است. در حالی که مقابله کردن عمدتا هیجان دار مشکل ساز است.
احتمالا تغییرات شخصیتی افراد میانسال مثل خویشتن داری و اطمینان به خود در برخورد با مشکلات به آن ها کمک می کند.
خیلی از افرادی که نوجوانی تحت شرایط استرس زا زندگی کرده اند، در بزرگسالی افرادی راضی و سازگار می شوند.
اما نوجوانانی که به ندرت با موفقیت های دشوار مواجه بوده اند، بعدها سخت تر می توانند با مشکلات مقابله کنند.
9. هویت جنسی:
هویت جنسی در میانسالی بیشتر دو جنسیتی می شود یعنی خصویات مردانه و زنانه در آمیخته می شوند.
در واقع میانسالی زنان بیشتر متکی به نفس و نافذ می شوند و مردان بیشتر از نظر عاطفی، حساس، مهربان، ملاحظه کار و وابسته می شوند.
طبق نظریه ی معروف کردار شناختی پدر-مادری الزام اور، هماهنگی با نقش های جنسی سنتی در سال های فرزند پروری ادامه پیدا می کند، تا از این طریق راه بقا و سلامت فرزندان حفظ شوند.
بنابراین مردها در طول سال ها بیشتر هدف گرا هستند و زن ها بیشتر به فرزندپروری و پرستاری از شوهر می پردازند.
بعد از اینکه بچه ها به بزرگسالی می رسند والدین آزاد می شوند تا ویژگی های جنس مخالف را که تا الان در خود مهار کرده بودند پرورش دهند.
توجیه دیگری که در این مورد وجود دارد کاهش هورمون های جنسی مرتبط با پیری است که می تواند با دوجنسیتی بودن ارتباط داشته باشد.
دو جنسیتی بودن در میانسالی حاصل ترکیب پیچیده ی نقش های اجتماعی و شرایط زندگی است.
دو جنسیتی بودن، عزت نفس بالا را پیش بینی می کند و با استدلال اخلاقی پیشرفته و بلوغ روانی – اجتماعی نیز ارتباط دارد.
10. تفاوت های فردی در صفات شخصیت:
پنج عامل اساسی شخصیت به نام پنج صفت اصلی شخصیت وجود دارند:
1. روان رنجوری:
افرادی که خوی روان رنجور بالایی دارند، عصبی، دمدمی، هیجانی، دلشوره ای و آسیب پذیر هستند و برای خود دلسوزی می کنند.
افرادی که روان رنجوری پایینی دارند، آرام، معتقد، خوپسند، سرد و مقاوم هستند.
2. برون گرایی:
افرادی که برون گرایی بالایی دارند، با عاطفه، پرحرف، خوش گذران و پر حرارت هستند.
افرادی که برون گرایی پایینی دارند تودار، ساکت، منفعل، جدی و از نظر هیجانی واکنش ناپذیر هستند.
3. گشودگی به تجربه:
افرادی که به مقدار زیادی از این صفت برخوردارند، خیال پرداز، خلاق، مبتکر، کنجکاو و آزاداندیش هستند و در مقابله افرادی به مقدار کمی از این صفت برخوردارند، واقع بین، غیر خلاق، سنتی، غیرکنجکاو و محافظه کار هستند.
4. خوشایندی:
افرادی که مقادار زیادی از این صفت را دارند نازک دل، زودباور، مهربان آسان گیر و سخاوتمند هستند.
اما کسانی که مقدار کمی از این صفت را دارند بی رحم، شکاک، عیب جو، تندخو و ستیزه جو هستند.
5. افراد وظیفه شناس،
سخت کوش، منظم، خوش قول، جاه طلب و ثابت قدم هستند، اما افرادی که مقدار کمی از این صفت را دارند، تنبل، نامنظم، بدقول، بی هدف و بی استقامت هستند.
بررسی های طولی و عرضی نشان داده اند که روان رنجوری، برون گرایی و گشودگی
از سال های نوجوانی تا اواخر ۳۰ سالگی اندکی کاهش می یابند، اما خوشایندی و وظیفه شناسی در نتیجه ی سر و سامان یافتن و پختگی افزایش می یابند.
اگر چه این صفات در بزرگسالی تغییر پیدا می کنند اما این تغییر بر اساس خصلت پایدار آن ها صورت می گیرد.
11. روابط در میان سالی
سرو سامان دادن به بچه ها و ادامه دادن مسیر زندگی جدیدترین و طولانی ترین مرحله ی چرخه ی زندگی خانوادگی است.
زمانی که فرزندان افراد میانسال خانه را ترک می کنند، ازدواج می کنند و بچه دار می شوند و هنگامی که والدین خودشان پیر می شوند و می میرند، باید با آمد و رفت های اعضای خانواده سازگار شوند.
در صورتی که روابط خانوادگی مثبت باشد، پدربزرگ – مادربزرگ وسیله ی مهمی برای ارضا کردن نیازهای شخصی و اجتماعی است.
پدربزگ – مادربزرگ ها در خانواده های کم درآمد و در برخی از خرده فرهنگ ها، فعالیت های مهمی مثل کمک مالی و مراقبت از کودکان انجام می دهند.
آمارها نشان می دهند که میانسالانی که تحصیلات عالی دارند به احتمال بیشتری طلاق می گیرند
شاید به این علت که شرایط عالی مرفه خاتمه دادن به زندگی زناشویی ناخوشایند را آسان تر می کند.
همچنین یافته ها نشان می دهد که قطع زندگی زناشویی در میانسالی و قبل از آن عامل نیرومد زنانه کردن فقر است:
روندی که به موجب آن زنانی که خود و خانواده را تامین می کنند اکثریت جمعیت فقیر بزرگسال را صرف نظر از سن و گروه قومی تشکیل می دهند.
بزرگسالی که بین ضروریات والدین بیمار و ضعیف از یک طرف و فرزندانی که از لحاظ مالی وابسته هستند
از طرف دیگر گیر کرده اند نسل ساندویچ نامیده می شوند.
بار مراقبت از والدین سالخورده عمدتا بر دوش دختران بزرگسال است ولی مردان و زنان هر دو در این امر مشارکت می کنند.
هنگامی که بزرگسالان از اوایل به اواخر میانسالی می رسند، تفاوت های جنسی در پرستاری از والدین کاهش می یابد.
روابط خواهر – برادرها در میانسالی تقویت می شود که علت آن تا اندازه ای رویدادهای مهم زندگی مثل سرو سامان یافتن ازدواج کردن فرزندان و همین طور بیماری و مرگ والدین است.
در کشورهای صنعتی که روابط خواهر – برادرها معمولا اختیاری است
روابط خواهر با خواهر معمولا صمیمی تر است.
در کشورهای غیر صنعتی که روابط خواهر – برادرها برای عملکرد خانواده اهمیت زیادی دارد دلبستگی های دیگری مانند رابطه ی برادر با خواهر ممکن است خیلی نیرومند باشد.
در میانسالی تعداد روابط دوستی کمتر و بیشتر گزینشی می شود اما افراد میانسال برای دوستانشان ارزش زیادی قائلند.
در نظر گرفتن همسر به عنوان دوست صمیمی می تواند به رضایت از زناشویی کمک شایانی کند.
12. زندگی شغلی
زمانی که افراد میانسال درصدد افزایش دادن معنی شخصی و خودگردانی زندگی شغلی خود بر می آیند
سازگاری مجدد شغلی در بین آن ها شایع است.
در عین حال جنبه های خاصی از عملکرد شغلی نیز بهبود می یابد.
خستگی مفرط:
خطر شغلی ای جدی است که این روزها بیشتر از گذشته شایع است مخصوصا در مشاغلی که مستلزم کارکردن با مردم است.
رشد شغلی در تمامی مراحل زندگی شغلی حیاتی است.
به علت پندارهای قالبی منفی در مورد افراد مسن، ترغیب نکردن سرپرستان و واگذار کردن کارهای یکنواخت به آن ها آموزش شغلی کمتری برای کارمندان مسن فراهم است.
زنان و اقلیت های قومی با سقف شیشه ای یا مانعی نامرئی بر سر راه پست های اجرایی عالی رتبه در شرکت ها مواجه هستند.
اغلب افراد میانسال در همان شغل سابق خود باقی می مانند
آن هایی که شغل خود را عوض می کنند معمولا مسیری را دنبال می کنند که با شغل قبلی آن ها ربط دارد.
تغییر شغل اساسی معمولا از بحران شخصی خبر می دهد.
با کوچک و کاهش یافتن مشاغل اکثر افرادی که زیان می بینند میانسالان و افراد مسن تر هستند.
با این که تحمل بیکاری در هر مقطع زندگی دشوار است کارکنان میانسال خیلی بیشتر از همکاران جوانترشان دچار مشکلات روانی می شوند.
یونگ معتقد است که میانسالی سن تبلور خویشتن است.
7- شصت سالگی به بعد
پیری
۶۰سالگی به بعد
• اواخر بزرگسالی یا دوران پیری، از ۶۰سالگی تا پایان عمر ادامه دارد.
• متاسفانه تصورات عامه در مورد پیری، اجازه نمی دهد که افراد در مورد کیفیت این چند دهه ی آخر زندگی آگاه شوند.
• خیلی ها به این افسانه معتقدند که افراد سالخورده عاجز و مریض هستند ، با خانواده هایشان تماس کمی دارند ، دیگر قادر به یادگیری نیستند و باید آن ها را درخانه ی سالمندان گذاشت.
• اما باید بدانیم که بسیاری از افراد سالخورده، بسیارفعال و درگیر دنیای اطرافشان می باشند.
۱- تغییرات جسمانی
۲- تغییرات شناختی
تغییرات جسمانی
پیری
۶۰سالگی به بعد
تغییرات جسمانی
• معمولا وقتی سن افراد را از ظاهر آن ها حدس می زنیم، یا می گوییم که فرد نسبت به سن جوانتر به نظر می رسد یا پیرتر، این اظهارات ما نشان دهنده ی این است که سن زمانی (تقویمی)شاخص مناسبی برای تخمین «سن کارکردی» افراد نیست.
• سن کارکردی،یعنی میزان کفایت و عملکرد واقعی فرد.
• دستگاه عصبی:
• گرچه وزن مغز در طول سال های بزرگسالی کاهش پیدا می کند اما این کاهش بعد از ۶۰سالگی به علت از بین رفتن نورون ها بزرگ شدن بطن های درون مغز بیشتر می شود و در ۸۰سالگی به ۵ تا ۱۰ درصد کاهش می رسد.
• البته کاهش نورون ها در قسمت های مختلف مغز متفاوت است.
• در مناطق بینایی،شنوایی و حرکتی بالغ بر ۵۰درصد نورون ها از بین میروند.
• قطعه ی پیشانی که مسئول برنامه ریزی،نظم بخشیدن به اطلاعات ،قضاوت و تفکر است، بسیار کمتر تغییر می کند.
• مخچه که مسئول تعادل و هماهنگی است ،تقریبا ۲۵درصد نورون های خود را از دست می دهد.
• سلول های گلیال نیز که مسئول میلین دار شدن رشته های عصبی هستند کاهش می یابند،لذا توانایی دستگاه عصبی مرکزی نیز کاهش می یابد.
• دستگاه عصبی خودمختار نیز در سنین پیری عملکرد ضعیف تری دارد.
• مثلا فرد سالخورده در هوای گرم کمتر عرق می کند،در نتیجه تحمل گرما برای او سخت تر می شود
• یا بدن او هنگام مواجهه با سرما نمی تواند دمای خود را بالاتر ببرد.
• در نتیجه افراد سالخورده در برابر سرما و گرما آسیب پذیرتر می شوند.
• دستگاه حسی:
• در اواخر بزرگسالی ،بینایی بیشتر کاهش می یابد ، چراکه قرنیه شفا ف تر می شود و نور راپخش می کند و باعث تارشدن تصاویر می شود.
• عدسی چشم زرد می شود و باعث اختلال در تشخیص رنگ ها می گردد.
• ازمیانسالی تا پیری، مناطق کدر در عدسی افزایش پیدا می کند و منجر به آب مروارید می شود که اگر جراحی صورت نگیرد، منجر به نابینایی می شود.
• هنگامی که سلول های حساس به نور در لکه (ماکولا)از بین می روند، افراد سالخورده دچار «تباهی لکه ای»می شوند.
• در نتیجه دید مرکزی تار می شود و کم کم منجر به نابینایی می شود.
• تباهی لکه ای علت اصلی نابینایی در سالخوردگان است.
• معمولا بعد از ۶۰سالگی وزن بدن کاهش می یابد
• از ۷۵سالگی به بعد افت قدرت شنوایی به چشم می خورد. مرگ طبیعی سلول ها در گوش داخلی می گردد.
• شکایت از «بی مزه گی»در افراد سالمند به علت ضعف حس بویایی و چشایی آن هاست.
• پیری،کاهش شدید درک لامسه در دست ها ، مخصوصا نوک انگشتان و کاهش کمتر در بازوها و لب ها را به همراه دارد.
• علت آن شاید کند شدن گردش خون ،مخصوصا در اندام های دور از مرکز بدن مانند انگشتان دست و پا باشد.
• همچنین از دست رفتن گیرنده های لامسه دربرخی از نواحی پوست، مسبب آن است.
• تقریبا تمام سالخوردگان،بعد از ۷۰سالگی به کاهش ادراک لامسه مبتلا می شوند.
• دستگاه قلبی-عروقی وتنفسی:
• با افزایش سن ،عضله ی قلب سخت تر می شود و برخی سلول های آن می میرند.
• در حالی که سلول های دیگر بزرگ می شوند که نتیجه ی آن ضخیم شدن جداره ی بطن چپ است (بزرگترین حفره ی قلب که خون از آن به بدن پمپاز می شود).
• همچنین ،جداره ی شریان به علت پیری طبیعی و عمدتا اگر فرد دچار تصلب شرایین شده باشد، خشک شده و مقداری رسوب کلسترول و چربی در آن انباشته می شود.
• در نتیجه ی این تغییرات ،قلب با نیروی کمتری پمپاژ می کند و حداکثر ضربان قلب کاهش پیدا می کند
• جریان خون به دستگاه گردش خون کم می شود.
• این بدان معنی است که به هنگام فعالیت بدنی ،اکسیژن کافی به بافت های بدن نمی رسد.
• دستگاه ایمنی:
• با پیر شدن دستگاه ایمنی ،سلول های T که مستقیما به آنتی ژ ن ها (مواد بیگانه)حمله می کنند. کمتر اثر بخش می شوند.
• علاوه بر این ،دستگاه ایمنی با حمله کردن علیه بافت های طبیعی بدن به صورت پاسخ ایمنی ،به احتمال زیاد کژکار می شوند.
• دستگاه ایمنی نا کارآمد،می تواند خطر مبتلا شدن به سالخوردگان به انواع بیماری ها،ازجمله بیناری های عفونی(مثل انفولانزا)
بیماری قلبی-عروقی،برخی انواع سرطان و انواع اختلال های خود ایمنی مانند آرتریت روماتوئید و دیابت را افزایش می دهد.
اما ضعیف شدن عملکرد دستگاه ایمنی در اثر افزایش سن،علت اغلب بیماری ها در افراد سالخورده نیست، بلکه صرفا اجازه می دهد پیشرفت کند ،در حالی که وکنش ایمنی قوی،بدن را از عامل بیماری نجات می دهد.
• خواب:
• افراد سالخورده تقریبا به اندازه ی جوانان به خواب نیاز دارند یعنی ۷ ساعت در شب
• اما وقتی که افراد پیر می شوند سخت تر می توانند بخوابند و خفته بمانند.
• در واقع آن ها در طول شب زمان کمتری در مرحله ی خواب عمیق بدون حرکت سریع چشم (NREM) به سر می برند و چندین بار بیدار می شوند.
• این روند در مردان بعد از ۳۰ سالگی و در زنان بعد از ۵۰ سالگی آغاز می شود و تا ۷۰-۸۰ سالگی ادامه پیدا می کند.
• مردان بیشتر از زنان دچار اختلال خواب می شوند.
• یک دلیل آن این است که بزرگ شدن غده ی پروستات منجر به منقبض شدن پیشابراه می شود و باعث می شود که فرد به دفعات بیشتری در طول شب به ادرار کردن نیاز پیدا کند.
• دلیل دیگر این است که مردان بیشتر دچار وقفه ی تنفسی در خواب می شوند حالتی که تنفس به مدت ۱۰ ثانیه یا بیشتر قطع می شود و به بیدارشدن های کوتاه می انجامد.
• یکی دیگر از دلایل مختل شدن خواب بی قراری پاها است که می تواند به علت تنش عضلانی کاهش گردش خون یا تغییرات مربوط به سن در مناطق حرکتی مغز باشد.
• تمایلات جنسی:
• تغییرات مرتبط با سن در اندام های تناسلی در مقایسه با سایر اندام های بدن مثل چشم ها، گوش ها، استخوان ها و دستگاه قلبی – عروقی ناچیز است.
• گرچه تمام بررسی های مقطعی از کاهش میل جنسی و فراوانی فعالیت جنسی در افراد سالخورده خبر می دهند، این روند به وسیله آثار هم دوره اغراق شده است.
• نسل جدید سالخوردگان که عادت کرده اند تمایلات جنسی را با دید مثبت بنگرند احتمالا از لحاظ جنسی فعالتر هستند.
• همچنین شواهد طولی نشان می دهد که اغلب زن و شوهر های سالخورده ی سالم، آمیزش جنسی خود را ادامه می دهند.
• در واقع آمیزش جنسی خوب در گذشته، آمیزش جنسی خوب در آینده را پیش بینی می کند.
• البته میل جنسی با آمیزش جنسی تفاوت دارد.
• میل جنسی، احساس شهوانی، لذت بردن از مصاحبت نزدیک و صمیمانه و احساس عزیز و دوست داشتنی بودن است.
• هم مزدان و هم زنان سالخورده می گویند که معمولا این شوهر است که تعامل جنسی را متوقف می کند.
• در فرهنگی که بر نعوظ به عنوان عامل ضروری جنسی بودن تاکید می شود وقتی مرد در می یابد که رسیدن به حالت نعوظ دشوارتر شده و فاصله زمانی بیشتری باید بین نعوظ ها باشد، امکان دارد که از کلیه ی فعالیت های جنسی کناره گیری کند.
• ناتوانایی هایی که جریان خون به آلت مرد را مختل می کنند که عمدتا اختلال های عصبی خود مختار، بیماری های قلبی – عروقی و دیابت هستند، مسبب کاهش یافتن تمایلات جنسی در مردان سالخورده می شوند.
• سیگار کشیدن، مصرف بیش از حد الکل و انواع داروهای تجویزی نیز موجب کاهش عملکرد جنسی می شوند.
• در بین زنان ضعف سلامتی و نداشتن همسر از عوامل اصلی کاهش تمایل جنسی هستند.
• آرتریت:
• آرتریت حالتی است که طی آن مفاصل و عضلات، ملتهب، دردناک، خشک و گاهی متورم می شوند،
• در اواخر بزرگسالی شیوع پیدا می یابد.
• آرتریت چند نوع است.
• استئوآرتریت شایعترین نوع آن است.
• نام دیگر آن آرتریت فرسودگی یا بیماری تباهی مفاصل است و یکی از معدود معلولیت های مرتبط با سن است که در اثر سال ها استفاده از مفاصل ایجاد می شود.
• معمولا برای این بیماری آمادگی ژنتیکی وجود دارد اما معمولا تا ۴۰-۵۰ سالگی پدیدار نمی شود.
• در مفاصلی که مکررا استفاده می شوند غضروف روی استخوان ها که هنگام حرکت سایش را کم می کند، به تدریج تباه می شود.
• تقریبا همه ی سالخوردگان در عکس های اشعه ی X درجاتی از استئوآرتریت را نشان می دهند ولی از نظر شدت آن تفاوت های فردی وجود دارد.
• آرتریت روماتوئید بر خلاف استوآرتئیت که به برخی مفاصل مربوط می شود کل بدن را درگیر می کند.
• در این اختلال پاسخ خود ایمنی به التهاب بافت رابط مخصوصا غشایی که مفاصل را می پوشاند می انجامد که نتیجه ی آن خشکی، التهاب و درد کلی است.
• بافت موجود در غضروف رشد می کند و به رباط ها، عضلات و استخوان های اطراف آسیب می رساند.
• نتیجه ی آن از شکل افتادن مفاصل و اغلب از دست دادن تحرک است.
• گاهی اندام های دیگر مانند قلب و شش ها تحت تاثیر قرار می گیرند.
• دیابت:
• دیابت قندی است که در دوران بزرگسالی آغاز می شود.
• چنانچه انسولین که توسط لوزالمعده ترشح می شود و وظیفه ی جذب گلوکز موجود در خون را بر عهده دارد تولید نشود یا این که سلول های بدن به آن حساس نباشند و در نتیجه انسولین نتواند فعالیت خود را انجام بدهد دیابت قندی محرز می شود.
• از اواسط تا اواخر بزرگسالی شیوع این دیابت دو برابر می شود.
• بیماری اتئوپروز:
• پوکی استخوان که در نتیجه ی یائسگی در زنان ایجاد می شود و با خمیدگی پشت همراه است.
• دو نظریه ی زیر در مورد علت پیری مطرح شده اند:
1. پیری برنامه ریزی شده(پیری نخستین) روند پیری، فطری، برنامه ریزی شده و غیر قابل تغیر است.
طبق این نظریه ژن های پیری وجود دارند که یائسگی، موی سفید و تباهی سلول های بدن را کنترل می کنند.
2. نظریه ی فرسودگی: (پیری ثانوی*) بدن انسان در اثر کارکرد دراز مدت فرسوده شده و بسیاری از سلول های خود را از دست می دهد. طبق این نظریه اعتقاد بر این است که می توان تا حدودی از تسریع پیری جلوگیری کرد.
تغییرات شناختی
پیری
۶۰سالگی به بعد
تغییرات شناختی
1. بیماری آلزایمر:
• درصدی از سالمندان به خصوص در سنین بالاتر دچار اختلال های زوال عقل(دمانس) می شوند.
• آلزایمر رایجترین نوع زوال عقل است.
• آلزایمر به معنای کاهش ظرفیت روانی به علت ضایعه ی عفونی مغزی است.
• طبق آمارهای موجود ۵ الی ۱۰ درصد افراد بالای ۶۵ سال به زوال عقلی مبتلا هستند و از این تعداد ۵۰ درصد آن ها به الزایمر مبتلا می باشند.
• رقم ابتلا به این بیماری در کشورهای صنعتی بیشتر است.
• در این بیماری ابتدا حافظه ی نزدیک بیش از همه صدمه می بیند، سپس یادآوری رویدادهای دور و اطلاعات اساسی مثل زمان،تاریخ و مکان زایل می شوند.
• معمولا افراد مبتلا به آلزایمر سه مرحله ی خفیف ، متوسط و شدید را پشت سر می گذارند.
• در مرحله ی خفیف بیمار فراموشی های پراکنده ای دارد و ممکن است تا حدودی منزوی شده و به کمک دیگران نیاز داشته باشد.
• ابتدا حافظه ی یادآوری و سپس حافظه ی بازشناسی آسیب می بیند.
• در مرحله ی شدید بیماری ممکن است فرد حتی قادر به راه رفتن و صحبت کردن نیز نباشد و رفتارهای پرخاشگرانه از خود نشان دهد.
• دوره ی بیماری آلزایمر بسیار متغیر است و گاهی از چند سال تا ۲۰ سال ادامه پیدا می کند.
• متوسط دوره ی آن ۸ تا ۱۰ سال است.
• عده ای معتقدند که وجود ژن یا ژن های خاصی در ایجاد این بیماری نقش دارد.
• این ژن ها بر روی کروموزوم ۲۱ قرار دارند، همان کروموزومی که در ایجاد نشانگان داون نیز نقش دارد.
• اکثر افراد مبتلا به نشانگان یا سندرم داون(مونگولیسم) بعد از ۴۰ سالگی به بیماری آلزایمر مبتلا می شوند.
• همچینی درصد تولد کودکان مبتلا به نشانگان داون در میان خانواده هایی که اعضای آنها آلزایمر دارند نیز بیشتر است.
• همچنین سلول های عصبی سازنده ی آنزیم استیل کولین در دستگاه عصبی افراد مبتلا به آلزایمر از بین می رود و در نتیجه میزان استیل کولین در دستگاه عصبی آن ها کاهش می یابد و باعث از بین رفتن نورون های هیپوکامپ می شود. عده ای نیز معتقدند که وجود یک نوع ویروس عامل پیدایش این بیماری است.
• دو تغییر ساختاری عمده در قشر مخ مخصوصا در مناطق حافظه و استدلال با بیماری آلزایمر ارتباط دارند.
• درون نورون های گره های نور و فیبریل ظاهر می شوند.
• دسته هایی از رشته های پیچ خورده که حاصل ساختارهای نورونی تباه شده هستند بیرون نورون ها انبوهی از رسوبات پروتئین خراب شده به نام آمیلوید ایجاد می شوند که توده ای از سلول های عصبی و گلیال مرده آن را احاطه کرده است. این تغییرات در قربانیان آلزایمر بسیار فراوانتر هستند.
2. زوال عقل مغزی – عروقی:
• در زوال عقل مغزی – عروقی، یک رشته سکته های مغزی مناطقی که سلول های مرده را در مغز بر جای می گذارند و تباهی مرحله به مرحله توانایی عقلانی به بار می آورند. به طوری که در هر مرحله بعد از سکته ی مغزی به طور ناگهانی روی می دهد.
• نزدیک ۵ تا ۱۰ درصد از تمام موارد زوال عقل، مغزی – عروقی هستند و تقریبا ۱۰ درصد آن ها به علت ترکیب آلزایمر با سکته های مغزی مکرر می باشند.
• گرایش ارثی به زوال عقل مغزی-عروقی غیر مستقیم است:
• از طریق فشار خون بالا بیماری قلبی – عروقی و دیابت که هر یک خطر سکته ی مغزی را افزایش می دهند.
• اما تاثیرات محیطی متعدد از جمله سیگار کشیدن، مصرف زیاد الکل، مصرف زیاد نمک، غذای بسیار کم پروتئین، چاقی، نافعالی و استرس نیز خطر سکته ی مغزی را افزایش می دهند.
• بنابریان زوال عقل مغزی-عروقی نتیجه ی مشترک عوامل ژنتیکی و محیطی است.
• مردان به علت آسیب پذیری نسبت به بیماری های قلبی-عروقی بعد از ۶۰ سالگی بیشتر از زنان دچار زوال عقل مغزی-عروقی می شوند.
• زنان تا بعد از ۷۵ سالگی زیاد در معرض خطر قرار ندارند.
3. رشد شناختی
• چگونه سالخوردگان می توانند از حداکثر توانایی های شناختی خود استفاده کنند؟
• طبق یک دیدگاه سالخوردگانی که حداکثر عملکرد شناختی خود را حفظ می کنند از روش به حداکثر رساندن همراه با جبران استفاده می کنند.
• یعنی آن ها هدف های خود را محدود می کنند، فعالیت های را که برای آن ها ارزش دارند انتخاب می کنند و به این طریق از حداکثر انرژی خود استفاده می کنند.
• ضمنا آن ها روش های جدیدی را برای جبران کردن ضعف های خود استفاده می کنند.
• مثلا یک فرد ۸۰ ساله که نوازنده ی پیانوست برای به حداکثر رساندن انرژی خود گزینشی عمل می کند.
• به این صورت که قطعه های کمتری می نوازد و آن را بیشتر تمرین می کند.
• همچنین روش های جبرانی را ابداع می کند مثلا قبل از قطعه ای سریع چند قطعه ای آهسته می نوازد
• و بعد قطعه ای سریع را می نوازد تا تفاوت سرعت در قطعه ها برای حضار بیشتر به نظر برسد.
4. حافظه:
• حافظه ی حسی با افزایش سن افت پیدا نمی کند، حافظه ی دیداری نیز با افزایش سن تغییر عمده ای نمی کند،
• اما حافظه ی سالمندان در زمینه ی بازیابی اطلاعات جدید از حافظه ی دراز مدت افت می کند.
• مشکلات یادآوری در سنین پیری افزایش می یابد چرا که قدرت پردازش سریع کاهش می یابد.
• حافظه ی فعال افراد پیر نیز در یک لحظه اطلاعات کمتری را می تواند در خود نگه دارد چرا که افراد سالخورده اطلاعات کمتری را درباره یک محرک و موقعیت آن پردازش می کنند و گاهی نمی توانند رویداد تجربه شده ای را از رویداد خیالی متمایز کنند.
• همچنین آنها موقع پردازش کردن یک رویداد و به هنگام یادآوری ان رویداد به سختی می توانند جلوی اطلاعات نامربوط را بگیرند.
• حافظه ی بازشناسی در مقایسه با یادآوری در سنین پیری کمتر صدمه می بیند.
• چرا که نشانه های محیطی زیادی برای بازشناسی وجود دارد.
• بنابراین اگر نشانه های بیشتری برای یادآوری فراهم آوریم، می توانیم عملکرد سالخوردگان را بهبود بخشیم.
• هر گونه انتقال اطلاعات جدید از حافظه ی کوتاه مدت به حافظه ی دراز مدت مستلزم پردازش این اطلاعات در حافظه ی کوتاه مدت یا فعال است.
• بنابراین احتمالا سالمندان در نحوه ی پردازش اطلاعات جدید و انتقال آن به حافظه ی دراز مدت و سپس بازیابی آن راهبردهایی متفاوت دارند.
• شاید به همین دلیل است که حافظه ی دراز مدت آن ها افت می کند.
• حافظه ی آینده اشاره به یادآوری پرداختن به اعمال برنامه ریزی شده در آینده دارد.
• مقدار تلاشی لازم است تعیین می کند که آیا سالخوردگان در حافظه ی آینده مشکل دارند یا خیر.
• در آزمایشگاه سالخوردگان تکالیف حافظه ی آینده ی رویدادی را بهتر از زمانی انجام می دهند.
• در تکلیف رویدادی یک رویداد (مانند کلمه ی خاص که روی صفحه ی کامپیوتر ظاهر می شود) نقش نشانه را برای یادآوری انجام دادن کاری (مثل فشار دادن دکمه) بر عهده دارد در حالی که فرد به فعالیت دیگری مشغول است (مثل به خاطر سپردن فهرستی از کلمات).
• ضعف حافظه در اثر افزایش سن زمانی روی می دهد که تکلیف رویدادی دشوار شده باشد (فشار دادن دکمه زمانی که یکی از چهار کلمه ظاهر شود) یا دشواری فعالیت جاری بیشتر شده باشد (فراگیری فهرست کلمات طولانی تر) در تکلیف زمانی فرد باید بعد از سپری کردن فاصله ی زمانی مشخصی بدون هر گونه نشانه بیرونی واضح عملی را انجام دهد (برای مثال هر ۱۰ دقیقه دکمه ای را فشار دهد.
• تکالیف حافظه ی آینده ی زمانی به ابتکار عمل بیشتری نیاز دارد و توانایی افراد در انجام دادن آن ها در اواخر بزرگسالی بیشتر تضعیف می شود.
• البته مشکلات حافظه ی آینده که در آزمایشگاه مشاهده می شوند همیشه در زندگی واقعی روی نمی دهند زیرا سالخوردگان در تنظیم کردن یادآورها برای خودشان از وسایل کمک ی بیرونی استفاده می کنند.
• مثلا زنگی را در آشپزخانه می گذارند تا انجام کارها را به آنها یادآوری کند.
• در حالی که جوانان وقتی می خواهند فعالیت آینده ای را به یاد آورند بیشتر به راهبردهای مرور ذهنی متوسل می شوند.
5. پردازش زبان:
• زبان و مهارت های حافظه رابطه ی نزدیکی با هم دارند.
• در درک زبان (فهمیدن معنی جمله ی شفاهی یا کتبی) آنچه را که شنیده یا خوانده ایم، بدون آگاهی هشیار به یاد می آوریم
• درک زبان شفاهی مانند حافظه ی ناآشکار در اواخر زندگی خیلی کم تغییر می کند، به شرط آنکه فردی که صحبت می کند خیلی سریع صحبت نکند و به سالخوردگان فرصت کافی برای پردازش دقیق مطالب داده شود.
• برخلاف درک زبان در دو جنبه از تولید زبان به خاطر افزایش سن ضعف هایی مشاهده می شود.
• جنبه ی اول بازنمایی کلمات از حافظه ی دراز مدت است.
• مثلا افراد سالخورده هنگام صحبت کردن با دیگران ممکن است نتوانند کلمه ی مناسبی را برای انتقال افکارشان پیدا کنند به خاطر همین گفتارشان نسبت به دوران جوانی مقدار بیشتری ضمایر و سایر اشارات مبهم دارد.
• ضمنا ممکن است آهسته تر یا با مکث های بیشتر صحبت کنند، چرا که به زمن بیشتری برای یافتن برخی کلمات در حافظه ی خود نیاز دارند.
• جنبه ی دوم این است که در اواخر بزرگسالی برنامه ریزی برای گفتن یک مطلب و نحوه ی گفتن آن دشوارتر می شود.
• بنابراین ممکن است تردیدها، اشتباه ها، تکرار کلمات و جمله های تکه پاره ی بیشتری در گفتار افراد سالخورده دیده شود.
6. مساله گشایی:
• مساله گشایی مهارت شناختی دیگری است که نشان می دهد چگونه پیری علاوه بر تباهی تغییرات انطباقی مهمی را به همراه دارد.
• در اواخر بزرگسالی مساله گشایی سنتی که فاقد بافت زندگی واقعی است(مثل بازی بیست سوالی) ضعیف می شود.
• محدودیت حافظه ی سالخوردگان به آن ها اجازه نمی دهد که هنگام پرداختن به مسائل فرضی دشوار همه ی اطلاعات مربوط را در ذهن نگه می دارد.
• مسائل تندرسی که برای ساالخوردگان اهیمت زیادی دارد بیانگر انطباقی بودن مساله گشایی روزمره در اواخر بزرگسالی است.
• سالخوردگان در مورد این که آیا بیمار هستند تصمیمات سریعتری می گیرند و زودتر درصد مراقبت پزشکی بر می آیند.
• در مثال افراد جوان و میانسال حتی زمانی که مشکل تندرستی آن ها جدی است صبر کن ببین چه می شود را اختیار می کنند.
• این پاسخ سریع سالخورگان با توجه به پردازش شناختی آن ها جالب است.
• سال ها تجربه در مقابله کردن با بیماری آن ها را قادر ساخته است تا از دانش شخصی گسترده ی خود کمک بگیرند و با اطمینان بیشتری پیش بروند.
7. خردمندی
• تجربه ی زندگی پیامدهای کلامی و مساله گشایی سالخوردگان را بهبود می بخشد.
• این توانایی های، شالوده ی توانمندی دیگری به نام خردمندی را بنا می نهند.
• خردمندی شامل وسعت و عمق دانشی عملی، توانایی تامل کردن درباره ی این دانش به شیوه ای که زندگی را قابل تحملتر و باارزشتر سازد، پختگی هیجانی و نوع منسجم خلاقیت می باشد.
• ویژگی های متعدد شناختی و شخصیت که خردمندی را تشکیل می دهند به صورت مهارت در حل کردن مسائل عملی زندگی خلاصه می شوند.
• پژوهشگران صفات شناختی و شخصیتی که خردمندی را تشکیل می دهند به عنوان کاردانی در کردار و معنی زندگی خلاصه کرده اند.
• فرضیه ی افت پایانی هوش یا کاهش نهایی:
• طبق این فرضیه هنگامی که افراد به خاتمه ی عمر نزدیک می شوند افت نسبتا محسوسی در هوش آن ها دیده می شود.
• طبق بعضی شواهد در ۵ سال آخر و طبق بعضی واهد دیگر در ۲ سال آخر عمر افت هوش به ویژه در زمینه کلامی شدیدتر است.
• به عبارت دیگر کاهش نهایی به کاهش زیاد در عملکرد شناختی قبل از مرگ اشاره دارد.
• پژوهشگران مطمئن نیستند که آیا این کاهش به چند جنبه از هوش محدود می شود یا تمامی جنبه های آن تحت تاثیر قرار می دهد و از تباهی کلی خبر می دهد.
• تحقیقات از نظر ارزیابی مدت زمان کاهش نهایی بسیار متفاوت هستند.
• برخی گزارش می دهند که مدت آن فقط ۱ تا ۳ سال است.
• برخی دیگر نیز گزارش می دهند که به مدت ۱۴ سال ادامه دارد و متوسط آن در حدود ۵ سال است.
• نیوگارتن اصطلاح جامعه ناوابسته به سن را مطرح می کند.
• به اعتقاد او اگر سالمندان به انجام انواع فعالیت های اجتماعی، آموزشی، ورزشی و … تشویق شوند و جوانان نیز فعالیت هایی را که افراد سالمند در گذشته انجام می دادند. بر عهده بگیرند، در این صورت افراد سالمند از جامعه کناره نخواهد گرفت و قادر به شرکت در فعالیت های مختلف خواهد بود.
• نظریه های دیگر رشد روانی – اجتماعی در اواخر بزرگسالی
• نظریه پردازان دیگر دیدگاه اریکسون را در مورد اواخر بزرگسالی روشن و اصلاح کرده اند و تکالیف رشد فرایندهای تفکر و فعالیت هایی را که به انسجام من کمک می کنند مشخص نموده اند.
• همه قبول دارند که رشد موفقیت آمیز و ثمربخش در سال های آخر زندگی انسجام و تعمیق بیشتر را در بر دارد:
نظریه ی پک:
رابرت پک معتقد است که تعارض انسجام من در برابر ناامیدی که توسط اریکسون مطرح شده است از سه تکلیف مجزا تشکیل شده است.
برای ایجاد انسجام در دوران پیری هر یک از این تکالیف می بایست انجام شود:
• تمایز من در برابر دل مشغولی به کار – نقش:
• این تکلیف حاصل بازنشستگی است.
• افراد سالخورده ای که خود را وقف شغلشان کرده بودند حال در زمان بازنشستگی باید راه های دیگری را برای احساس ارزشمندی پیدا کنند.
• مثلا نقش های خانوادگی، دوستی و اجتماعی را کسب کنند که به اندازه ی شغلشان رضایت بخش باشد.
• استعلای من در برابر دل مشغولی به من:
• افراد سالخورده با دیدن مرگ خواهر – برادرها، دوستان و هم سن و سالان خودشان مرگ قطعی را می پذیرند.
• بنابراین تلاش برای ایمن تر هدف مندتر و خوشنودکننده تر کردن سال های آینده برای نسل جدید می تواند به انسجام من کمک کند.
• به نظر پک سالخوردگان برای رسیدن به انسجام من باید از زندگی جسمانی و شخصی خودشان فراتر بروند
• به طوری که به فکر دیگران باشند که زندگی آن ها را بهتر کند.
نظریه ی لابووی – ویف(خبرگی هیجانی):
• لابووی-ویف در مورد استدلال من در زمینه هیجان نیز تحقیق کرده است.
• او معتقد است که افراد سالخوده و آنهایی که از نظر روانی پخته تر هستند از احساسات خود بیشتر خبر دارند.
• آن ها از طریق فکر کردن به تجربیات زندگی و استفاده از راهبردهایی که سرشار از آگاهی هیجانی است
و در طول زندگی آن ها را تجربه کرده اند، واکنش های هیجانی را به گونه ای پیچیده تر توصیف می کنند.
• مثلا اگر از افراد جوان و سالخورده بخواهیم که تجربیات شخصی را نقل کنند و در ان تجربیات هیجانی خود را توصیف کنند
خواهیم دید که جوانان بیشتر به صورت عینی به توصیف احساسات خود می پردازند مثلا می گویند:«ضربان قلبم تند شد…»
اما افراد سالخورده جنبه های عینی و ذهنی هیجان را با هم ترکیب می کنند.
مثلا در توصیف احساسات خود می گویند:«قلبم می درخشید و نور خورشید را در ان احساس می کردم…»
آن ها در موقعیت های ناگوار به راحتی از راهبردهای کنار آمدن هیجان مدار استفاده می کنند.
• یادآوری گذشته ها و مرور زندگی:
• به عقیده ی رابرت بالر اغلب سالخوردگان به عنوان بخشی از دستیابی به انسجام من جلوگیری از یاس و ناامیدی و پذیرش پایان عمر به مرور زندگی می پردازند.
• در یک تحقیق سالخوردگان ۶۱ تا ۹۹ ساله ای که در فرایند مرور زندگی به سرپرستی یک مشاور شرکت کرده بودند،
رضایت بیشتری از زندگی خود داشتند و حتی یک سال بعد این رضایت در آن ها آشکار بود.
این حالت در آزمودنی هایی که صرفا از ملاقات های دوستانه بهره مند شدند یا تحت درمان قرار نگرفتند، مشاهده نشد.
8. ثبات و تغییر در خودپنداره و شخصیت
• پژوهش طولی نشان می دهد که پنج صفت اصلی شخصیت از اواسط تا اواخر زندگی تداوم دارند.
• با این حال عناصر تشکیل دهنده ی انسجام من را در نظر بگیرید:
• یکپارچگی خرسندی و تصویری از خود به عنوان بخشی از دنیای بزرگتر.
9. خودپنداره ی ایمن و چندجنبه ای:
• سالخوردگان یک عمر خودشناسی را انباشته کرده اند که خودپنداره ی ایمن تر و پیچیده تر از دوران گذشته را به یاد می آورد.
• برای مثال یک فرد سالخورده با اطمینان می داند که به خوبی می تواند دیگران را راهنمایی کند از یک باغچه ی گل رسیدگی کند،
• مهمانی های شام ترتیب دهد، پس انداز کند و بفهمد به چه کسی می توان و به چه کسی نمی توان اطمینان کرد.
• درعین حال نیزی می داند که شاید نتواند به راحتی گذشته در شهر گردش کند.
• ماهیت قاطع و چندجنبه ای خودپنداره ی این فرد به او امکان می دهد تا فقدان مهارت در زمینه هایی که هرگز امتحان نکرده بود بر آن ها تسلط نیافته بود یا دیگر نمی توانست مانند گذشته آن ها را انجام دهد جبران کند.
• در نتیجه این خویشتن پذیری را کسیر ساخت که ویژگی مهم انسجام است.
• پژوهشگران بعد از ارزیابی مصاحبه های آزاد با سالخوردگان در ۶۰ و ۹۰ سالگی آن ها به این نتیجه رسیدند که سالخوردگان در سه ویژگی اصلی شخصیت تغییراتی نشان می دهند:
o نمرات آنها در صفاتی که خوشایندی – بلندنظری، رضایت و مهربانی را تشکیل می دهند در سن بالاتر افزایش یافته بود. این ویژگی ها افرادی را مشخص می کند که به رغم کاستی های زندگی با آن کنار امده اند.
o آزمودنی ها با افزایش سن در معاشرتی بودن اندکی افت کردند. این شاید بیانگر محدودشدن تماس های اجتماعی سالخوردگان باشد زیرا با مرگ اعضای خانواده و دوستان روابط آن ها بیشتر گزینشی می شود.
o سالخوردگان بیشتذ تغییر را می پذیرند و این ویژگی ای است که آن ها غالبا برای سلامت روانی خود با اهمیت می دانند.
10. معنویت و دینداری:
نظریه فولر:
جیمز فولر (۱۹۸۱) در نظریه رشد ایمان خود پنج مرحله را مطرح می کند که مراحل چهار و پنج در مورد دوران سالخوردگی است:
o مرحله ی شهودی – فرافکنی(۳ تا ۷ سالگی):
در این مرحله کودکان از طریق خیالپردازی و تقلید شدیدا تحت تاثیر داستان ها، خلق ها و رفتارهایی قرار دارند
که ایمان بزرگسالان را نشان می دهند.
کودکان در این مرحله از اعمال درست و غلط آگاه می شوند.
o مرحله ی اسطوره ای – کلمه به کلمه(۷ تا ۱۱ سالگی):
کودکان در این مرحله به درونی کردن داستان ها، عقایدو مراسم مذهبی خود می پردازند
و آن ها را کلمه به کلمه جذب می کنند.
مثلا آن ها تصورات عینی از خداوند دارند و فکر می کنند که خدا در آسمان زندگی می کند و همه را زیر نظر دارد.
o مرحله ی تصنعی – عرفی(نوجوانی):
نوجوان یک سری عقاید و ارزش هایی دارند که مبنایی برای هویت آن ها می گردند.
آن ها هنوز این ایدئولوژی را به صورت منظم بررسی نکرده اند.
o مرحله ی فردگرایانه – تاملی(بزرگسالی):
بزرگسالانی که به این مرحله می رسند درباره ی ارزش ها و عقاید خود فکر می کنند
آن ها را نقد می کنند و می دانند که دیدگاه آن ها در مورد دنیا فقط یکی از چند دیدگاه موجود در دنیاست.
آن ها ایدئولوژی خود را ایجاد کرده و با گذشت زمان به اصلاح آن می پردازند.
o مرحله ی ایمان عطفی (اواخر بزرگسالی):
تعداد کمی از افراد به این مرحله می رسند و دیدگاه گسترده ای در مورد کل بشریت تشکیل می دهند.
آن ها با ایستادگی در برابر شکنجه و آزادی و بی عدالتی، به تحقق بخشیدن به دیدگاه خود می پردازند.
رهبران مذهبی بزرگ مثل ماهاتما گاندی و مارتین لوترکینگ، ایمان عطفی را نشان می دهند.
11. خود کشی:
• خودکشی در اواخر زندگی به اوج می رسد.
• میزان خودکشی در سال های پیری بالا می رود و در بین سالخوردگان ۷۵ ساله و مسن تر به بیشترین میزان می رسد.
• گرچه وقوع خودکشی در بین ملیت ها متفاوت است سالخوردگان در سراسر دنیا بیشتر در معرض خطر هستند.
• میزان خودکشی در نوجوانان مرد بسیار بالاتر از نوجوانان زن است.
• این تفاوت جنسی در طول عمر ادامه پیدا می کند و در دوران پیری افزایش پیدا می کند.
12. نظریه های اجتماعی پیری
• نظریه های اجتماعی کاهش روابط اجتماعی را در دوران پیری مطرح می کند.
• در واقع وقتی سالخوردگان در انتظار مرگ هستند عقب نشینی متقابلی بین آنها و جامعه صورت می گیرد.
• سالخوردگان سطح فعالیت خود را کاهش می دهند کمتر تعامل می کنند و بیشتر سرگرم دنیای درونی خود می شوند.
• جامعه نیز سالخوردگان را از قید شغل و مسئولیت های خانوادگی آزاد می کند.
• تصور می شود که این کار به نفع هر دوی آنهاست،
• در واقع زمانی که سالخوردگان کناره گیری کرده باشند مرگ آنها برای جامعه کمتر مخرب خواهد بود.
o نظریه ی کناره گیری:
سالمندان براساس تمایل خودشان از جامعه کناره می گیرند.
o نظریه ی فعالیت:
افراد مسن بعد از این که از روی اجبار نقش های اجتماعی را رها کردند دچار احساس پیری می شوند.
طبق این نظریه موانع اجتماعی که بر سر درآمیختگی با جامعه وجود دارد و نه تمایلات سالخوردگان موجب کاهش میزان تعامل آن ها می شود.
زمانی که سالخوردگان نقش هایی را از دست می دهند (مثلا از طریق بازنشستگی یا بیوه گی)
برای این که فعال باقی بمانند تمام تلاش خود را می کنند تا نقش های دیگری پیدا کنند.
طبق این دیدگاه اگر شرایطی را برای سالخوردگان فراهم آوریم که بتوانند نقش های جدید را بر عهده بگیرند،
میزان رضایت از زندگی آن ها بالا می رود.
o نظریه ی گزینش اجتماعی – هیجانی :
این رویکرد رویکر جدیدتری است که می گوید وقتی پیر می شویم،
شبکه های اجتماعی، گزینشی می شوند.
یعنی در اواخر بزرگسالی تعامل اجتماعی کاهش پیدا نمی کند بلکه فرایندهای گزینش همیشه ادامه دارند.
طبق این نظریه جنبه های جسمانی و روانی پیری موجب می شوند تا تغییراتی در زمینه ی تعاملات اجتماعی به وجود آید
و از آنجایی که افراد سالخورده اهدافی چون اجتناب کردن از استرس و حفظ آرامش هیجانی را دنبال می کنند
بنابراین از میانسالی تا اواخر بزرگسالی تماس با افراد جدید کاهش پیدا می کند.
تماس با خانواده و دوستان قدیمی تا ۸۰ سالگی ادامه پیدا می کند
و کم کم به نفع روابط بسیار صمیمانه کاهش پیدا می کند.
13. بدرفتاری با سالخوردگان
بدرفتاری با سالخوردگان می تواند به شکل های مختلفی باشد:
o بدرفتاری جسمانی،
o بدرفتاری روانی،
o بدرفتاری مالی
هر چقدر تعداد بیشتری از عوامل مخاطره آمیز زیر وجود داشته باشد، احتمال وقوع بدرفتاری و بی توجهی بیشتر خواهد بود:
• وابستگی قربانی:
سالخوردگانی که خیلی پیر، ضعیف و از لحاظ روانی و جسمانی معلول هستند، نسبت به بدرفتاری آسیب پذیرتر می سازند:
گرایش به ناسزا گفتن به هنگام عصبانیت یا ناکامی ، روش منفعل یا دوری جویانه در برخورد با مشکلات و کارآیی شخص کم، از آن جمله می باشند.
• وابستگی مقصر:
خیلی از سوء استفاده کنندگان از لحاظ عاطفی یا مالی به قربانیان خود وابسته هستند.
این وابستگی که به صورت عجز و ناتوانی احساس می شود،
می تواند به رفتار پرخاشگرانه و سوء استفاده بینجامد.
• اختلال روانی و استرس فرد مقصر:
سوء استفاده کنندگان معمولا به مشکلات روانی و وابستگی به الکل یا سایر مواد مخدر مبتلا هستند.
آن ها ار لحاظ اجتماعی منزوی هستند.
در محیط کار مشکل دارند و یا بیکار هستند که موجب نگرانی های مالی می شود.
• تاریخچه ی خشونت خانوادگی:
بدرفتاری با سالخوردگان، معمولا جزئی از تاریخچه ی طولانی خشونت خانوادگی است.
در واقع چرخه ی پرخاشگری بین اعضای خانواده می توانند به راحتی خودکفا شوند
و به پرورش فردی بیانجامد که از طریق نشان دادن خصومت دیگران با خشم کنار بیایند.
در خیلی از موارد بدرفتاری با سالخوردگان ممکن است صرفا ادامه ی سال های بدرفتاری با همسر باشد.
• شرایط نهادی:
بدرفتاری با سالخوردگان در خانه های سالمندانی که پرجمعیت هستند و کمبود کارمند دارند،
نظارت بر کارمندان ناچیز است، جا به جا شدن کارمندان خیلی زیاد است و تعداد ملاقات کنندگان کم است،
به احتمال بیشتری یافت می شود. در صورتی که شرایط کاری بسیار استرس زاد با حداقل نظارت بر کیفیت
پرستاری ترکیب شده باشد، زمینه برای بدرفتاری و بی توجهی آماده می شود.