مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی
مکانیسم یا سازوکار دفاعی
Defence mechanisms
سازوکار دفاعی عبارت است از واکنش ناخودآگاه ایگو (من) به عنوان قسمتی از شخصیت، بهمنظور کاهش اضطراب از طریق تغییر در ادراک واقعیت.
مکانیسمهای دفاعی شیوههایی هستند که افراد بهطور ناخودآگاه در برابر رخدادهای اضطرابآور بهکار میبرند، تا از خود در برابر آسیبهای روانی محافظت کنند.
مکانیسمهای دفاعی ناهشیارند؛ ماهیت خودفریبی دارند؛ و بهطور موقت باعث کاهش اضطراب میشوند.
مکانیسمهای دفاعی
مکانیسمهای دفاعی
• مکانیسمهای دفاعی، دفاعِ روانی یک فرد برای گریز از تجربه احساسات و تعارضهای ناهشیار درونی به شمار میروند و در واقع یکی از کارکردهای «من» میباشند. مکانیسمهای دفاعی چند ویژگی دارند:
۱- ناهشیارند.
۲- ماهیت خودفریبی دارند.
۳- بهطور موقت باعث کاهش اضطراب میشوند.
۴- از سوی ایگو (من) صادر میشوند.
افراد بهندرت با یک دفاع از خود در مقابل تنش و اضطراب دفاع میکنند، بلکه آنها را بهصورت ترکیبی به کار میگیرند.
طبقهبندی دفاعها
وایلانت George Eman Vaillant یکی از معروفترین پژوهشگران در رابطه با دفاعها و طبقهبندی آنهاست. وی دفاعها را به مقولههای زیر تقسیم کرده است: • خودشیفته، • نابالغ، • نوروتیک و عصبی، • بالغ،
دفاعهای خودشیفته و نابالغ بهعنوان دفاعهای واپسرونده محسوب میشوند، و دفاعهای نوروتیک یا عصبی نیز به مؤلفههای وسواسی و سرکوبگر تقسیم میشوند.
الف) دفاعهای خودشیفته Narcissistic Defense
این دفاعها جزء دفاعهای واپسرونده هستند که در اختلالات شخصیتی شایع میباشند و انواع آنها عبارتند از:
1. دونیمسازی یا دوپارهسازی (Splitting):
دوپارهسازی (به بیان دیگر تفکر سیاهوسفید یا تفکر همهیاهیچ). در این سازوکار دفاعی فرد اطرافیان خود را به دو گروه عمدهِ خیلی خوب و خیلی بد تقسیم بندی میکند؛ و همه چیز را سیاه و سفید میبیند. از قانون همه یا هیچ استفاده میکند. امّا این دو گروه مدام جای خود را به یکدیگر میدهند. یعنی فردی که صبح خیلی بد بوده ناگهان عصر همان روز در گروه خیلی خوب قرار میگیرد. علت آن عدم توانایی فرد در کنار آمدن با احساسات دوسوگرا میباشد.
دو پارهسازی طبق نظر کرنبرگ، هم فعالیت دفاعی به شمار میرود و هم کارکردی بهنجار دارد که طی رشد رخ میدهد. از طریق این کارکرد، ایگو تمایزات درون خود و درون موضوع و یا تمایزات میان خود و موضوعهای خود را درک میکند. دوپارهسازی به منزله مکانیزم دفاعی، نوعی خیالپردازی ناهشیار است که به واسطه آن، ایگو جنبههای نامطلوب خود را جدا میسازد و یا موضوعهای تهدیدکننده را به اجزایی قابل مهار تجزیه میکند.
• کسی که این دفاع را به کار میگیرد افراد را به دو دسته «کاملاً بد» و «کاملاً خوب»تقسیم میکند.
• این حالت ممکن است در مورد یک شخص و یا خود فرد هم صدق کند.
• فرد نه تنها دیگران، بلکه خود را گاهی اوقات «خیلی خوب» و گاهی اوقات «خیلی بد» و وحشتناک میانگارد.
• این دفاع در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی شایع است. برای مثال: زنی را در نظر بگیرید که به دنبال مشاجره و درگیری با همسر از او یک دیو میسازد و با استفاده از کلمات منفی او را توصیف میکند، درحالیکه وقتی روابط خوبی دارند از او یک بت میسازد و او را تا حد یک فرشته بالا میبرد.
2. فرافکنی (Projection):
• فرد به کمک این دفاع ویژگیهای فکری، احساسی و اضطراب خود را به دیگران نسبت میدهد.
• مصداق آن ضربالمثلی است که « کافر همه را به کیش خود پندارد» دفاع فرافکنی در افراد پارانوئید زیاد دیده میشود. پارانوئیدها از آنجاییکه خود نسبت به دیگران بدبین هستند و به آنها خصومت میورزند بر این باورند که این دیگران هستند که نسبت به آنها بدبین و خصومتجو هستند.
3. انکار (Denial):
• اجتناب از پیبردن به یک واقعیت دردناک و یا پذیرش آن. فردی که این دفاع را به کار میگیرد از پذیرش یک واقعیت خارجی سرباز میزند. زنی را مجسم کنید که پزشک به او میگوید نتیجه آزمایش نشاندهنده این است که تو به بیماری سرطان مبتلا شدی و باید جراحی کنی، زن از پذیرش آن سرباز میزند و با خود میگوید، مطمئن هستم که پزشک تشخیص اشتباهی در مورد من داده است.
• این دفاع ممکن است در کسانی که بهتازگی یکی از عزیزان خود را از دست دادهاند نیز دیده شود.
• افکار روانپریشانه در مواقعی به کار میرود که واقعاً اختلالی در واقعیتسنجی وجود دارد.
4. تحریف (Distortion):
• فرد واقعیتهای خارجی را دگرگون میکند تا با نیازهای درونی او جور در آید. تحریف واقعیت در افراد بهنجار دیده میشود. مانند: بین دو نفری مشاجرهای درمیگیرد و یکی از آنها ممکن است موضوع را تحریف کند و طبق نظر شخصی و مطابق با نیازهای درونی خود بیان نماید. استفاده بیش از اندازه تحریف، آن هم در حد شدید در بیماران هذیانی و سایکوتیک یا روانپریش دیده میشود. برای مثال: فردی خودبزرگبین را در نظر بگیرید که سعی میکند نقاط مثبت و توانمندیهای خود را بزرگنمایی کند و از کنار ضعفها و شکستهای خود بگذرد و بر این باور باشد که فردی خاص و فوقالعاده است.
5. آرمانسازی بدوی (Primitive Idealization):
• با این دفاع، افراد خود و دیگران را آرمانیسازی میکنند و از آنها یا خود بت میسازند. به عبارتی بزرگنمایی و غلو در ویژگیهای مثبت خود یا دیگران وجه مشخصه افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی است.
6. همانندسازی فرافکن (Projective Identification):
همانندسازی فرافکن یک نوع مکانیسم دفاعی است که ملانی کلاین، روانشناس اتریشی مطرح کردهاست. یک روش برای کاستن از اضطراب، همانندسازی فرافکن است. این یک مکانیسم دفاعی است که با آن، نوزادان اجزای غیرقابل تقسیم خودشان را به دو قسمت تقسیم (split) میکنند، آنها را روی یک شئ (object) یا یک شخص دیگر فرافکنی میکنند، و سرانجام، آنها را روی خودشان درون فکنی میکنند، امّا بهشکلی تغییر یافته یا تحریف شده.
وقتی که نوزادان شئ مورد نظر را دوباره وارد خودشان میکنند، احساس میکنند که همانند (شبیه) آن شئ شدهاند، یعنی، با آن همانندسازی میکنند. برای مثال، نوزادان معمولاً بخشهایی از امیال ویرانگر خود را به دو گروه خوب و بد تقسیم میکنند و آنها را روی سینهٔ بد و عصبانی کننده (سینهای که وقتی آنها گرسنه هستند، آن اطراف نیست) فرافکنی میکنند. بعد، آنها با این سینه، از طریق درونفکنی، همانندسازی میکنند، و این فرایند، به آنها اجازه میدهد کنترل سینهٔ ترسناک و در عین حال خوب را به عهده بگیرند.
همانندسازی فرافکن، همان مکانیسم دفاعی فرافکنی است، با این تفاوت که فرد افکار، احساسات، یا رفتارهای خود را روی یک شیء یا یک انسان دیگر طوری فرافکنی میکند که شیء یا انسان مقابل، در خود آن فرد، دقیقاً همان افکار، احساسات، یا رفتارهایی که فرد فرافکنی کردهاست، در خودش به وجود میآیند.
همانندسازی فرافکن، روی روابط میانفردی در بزرگسالی تاثیر زیادی میگذارد. بر خلاف فرافکنیهای ساده (که میتوانند صرفاً در دنیای خیال روی دهند)، همانندسازی فرافکن فقط در دنیای واقعی (دنیای روابط میانفردی) وجود دارد. برای مثال، شوهری که تمایل شدیدی دارد که دیگران را کنترل کند امّا خودش از این موضوع ناراحت است، این احساس را روی همسرش فرافکنی میکند، و او را زنی سلطهجو و کنترلطلب میبیند. این مرد، بدون آنکه خودش بداند، سعی میکند کاری کند که زنش سلطهجو شود و کنترل بسیاری امور را در دست بگیرد. شوهر، در تلاش برای وادار کردن همسرش به نشان دادن رفتارهایی که او دوست دارد از وی ببیند، رفتارهایی به شدت مطیعانه از خودش نشان میدهد.
• فرد با این دفاع جنبههای ناخواسته خود را به دیگران نسبت میدهد و سپس با آن فرد همسانسازی مینماید. بهعبارتی با برانگیختن دیگران، افکار و احساسات نفی شده خود را با دیگران بهوجود میاورد، سپس در واکنش به رفتار فرد مقابل همان افکار و احساسات نفی را نشان میدهد. این دفاع در اختلال شخصیت مرزی زیاد دیده میشود.
7. همه توانی (Omnipotence):
• فرد در برخورد با تعارض هیجانی یا فشارهای روانی درونی یا بیرونی به گونهای عمل میکند که گویی از نیروها و توانمندیهای خاصی برخوردار است و برتر از دیگران است.
ب) دفاعهای نابالغ (Immature Defenses)
1. برونریزی یا کنشنمایی (Acting Out):
• تخلیه تکانه در عمل به منظور فرار از آگاه شدن از عواطفی که با آن تکانه همبسته هستند. مانند: زنی که به دلایلی از همسرش آزرده و خشمگین است، امّا خشم و آزردهگی را با شکستن اشیاء نشان میدهد. درمانجویی که از درمانگرش خشمگین است و به همین دلیل چند جلسه درمان را لغو میکند.
2. وقفه (Blocking):
• بازداری اندیشهها، احساسات و تکانهها بهصورت موقت.
3. خودبیمار انگاری (Hypochondriasis):
• شکایات جسمانی مکرر بدون علت پزشکی که به شکل درد، ضعف اعصاب و ناراحتی جسمانی خود را نشان میدهند. در واقع خشم ناشی از تکانههای غیرقابلپذیرش پرخاشگری به شکایت جسمانی و سرزنش خود تغییر شکل مییابد، در خودبیمارپنداری از مسئولیت اجتناب میشود، احساس گناه مهار میشود و تکانههای غریزی از خود رانده میشوند.
4. درونفکنی (Introjection):
• درونسازی ویژهگیهای یک فرد مانند کسی که با والدین پرخاشگر خود همانندسازی میکند و دقیقاً پا در جا پای آنها میگذارد.
5. رفتار پرخاشگرانه-منفعلانه (Passive-Aggressive):
• ابراز غیرمستقیم پرخاشگری به دیگران و یا به خود با رفتارهای منفعل. برای مثال: کسی را در نظر بگیرید که از همکارش آزرده و خشمگین است ولی چیزی به روی خود نمیآورد و بهطور مستقیم پرخاشگری خود را به او نشان نمیدهد امّا در برآورده کردن درخواستهای او تعلل میورزد. از دیگر تجلیهای این دفاع عبارتند از: شکست خوردن، طفره رفتن، بیمار شدن و رفتار کردن به شیوهای که بیشتر به خود صدمه میزند.
6. خیالبافی (Fantasy):
• استفاده از تخیل برای ارضای امیال ناکام شده و حل مشکلات. دختری را در نظر بگیرید که در آرزوی ممتاز شدن است، امّا بهجای تلاش و مطالعه تنها به تخیل اکتفا میکند و در تخیل خود را یکی از ممتازترین دانشآموزان فرض میکند و لذت میبرد.
7. جسمانیسازی (Somatization)
• تبدیل پدیدههای روانشناختی به نشانههای جسمانی. مانند: دردهای جسمانی و بیماریها. زنی را در نظر بگیرید که در مشاجره با همسرش و به دنبال احساس خشم نسبت به او، دچار سردرد میشود.
8. واپسروی یا بازگشت (Regression):
بازگشت یکی از مکانیسمهای دفاعی میباشد که در آن شخص به زمان گذشته بر میگردد و به مرحلهای از زندگی میرود که در آن اضطراب کمتری داشته و مسئولیتهایش کمتر و سبک تر بودهاند. کودکی که در آستانهٔ رفتن به دبستان، شب ادراری را آغاز میکند، احتمالاً علایم بازگشت را نشان میدهد. برخی اشخاص هنگامی که دربارهٔ لیاقت و شایستگی خود نگران میشوند مانند بچهها شروع میکنند به تعریف و تمجید از خودشان، بهجای آنکه با تلاشهای نامحسوس تحسین دیگران را برانگیزند. مانند مدیری که از کار اخراج شده است و نمیتواند کار پیدا کند و ممکن است شروع کند به حرفهای خندهدار زدن دربارهٔ استعدادها و موفقیتهای منحصربهفردی که دارد. این گونه خود تعریفیها، اگر همراه با گزافهگوییهایی باشند که همه متوجه آن شوند، بازگشتی محسوب خواهند شد.
• تلاش برای بازگشت به افکار، احساسات و واکنشهای هیجانی مربوط به سطح پایینتر رشدی. مثال: فردی ممکن است به دنبال احساس ناکامی دادوفریاد راه بیندازد و یا کودکی به دنبال تولد برادر یا خواهرش دچار شب ادراری شود.
ج) دفاعهای رواننژندانه Neurosis
1. جابهجایی (Displacement):
• در جابهجایی، فرد هیجانی را از یک موضوع به موضوع دیگر منتقل میکند. مثال: فردی ممکن است به رئیس خود احساس خشم کند امّا آن را روی همسر و فرزندان خالی کند.
2. سرکوب و واپسزنی (Repression):
عبارت است از راندن یک فکر یا احساس از حیطه هوشیاری.
• سرکوب دو نوع است: اولیه و ثانویه.
• در سرکوب اولیه، افکار و احساسات قبل از حضور در آگاهی فرد سرکوب میشوند.
• در سرکوب ثانویه، فکر و احساسی که قبلاً در سطح هشیارانه تجربه شده است، سرکوب میشوند.
افکار و احساسات سرکوبشده فراموش نمیشوند بلکه در سطح ناهشیار وجود دارند. دو فرایند سرکوب را تسهیل میکنند: بازداری ذهنی و رویگردانی از توجه.
3. مجزا سازی و جداسازی (Isolation):
جداسازی یکی از سازوکارهای دفاعی در اختلالات شخصیت میباشد. جداسازی، مشخصه افراد منظم و مهار شده است که اغلب انگ شخصیت وسواسیجبری به آنها زده میشود؛ اینها بر خلاف افراد مبتلا به شخصیت نمایشی، واقعیت را با تمام جزئیاتش به یاد میآورند، بیآنکه هیچ حالت عاطفیای در آنها پیدا شود. این گونه بیماران در وضعیتهای بحرانی، خویشتنداری، رفتار اجتماعیِ بیش از حد رسمی، و سماجت و یکدندگیشان تشدید میشود. سلطهجویی بیمار ممکن است بالینگر را به ستوه آورد یا کلافه سازد.
این گونه بیماران از توضیحات دقیق، منسجم، و منطقی، اغلب خوششان میآید و کارایی، پاکیزهگی، و وقتشناسی را ارج مینهند. بالینگر به محض فراهم شدن امکان مراقبت بیمار از خودش باید اجازه آن را بدهد و از اینکه خود را به دام نزاع قدرت با آنها بیندازد، باید حذر کند.
• جدا ساختن فکر از عواطف مربوط به آن. مانند: دانشجویی که در امتحان شکست خورده امّا احساس ناراحتی، غم و نگرانی مربوط به این شکست را از فکر مربوط به آن جدا میکند و بدون تجربه این احساسات تنها به این موضوع میاندیشد. این دفاع در افراد وسواسی زیاد دیده میشود.
• در مجزاسازی، فقط مولفههای عاطفی (که منابع استرس هستند) سرکوب میشوند.
4. تجزیه یا گسستگی (Dissociation):
برجستهترین و معروفترین انواع اختلالهای روانشناختی، اختلال گسستگی هستند. انواع مختلفی از اختلالهای گسستی وجود دارند، ولی همهٔ آنها چندپارهگی جنبههای مهم تجربه را از حافظه یا هشیاری در بر میگیرند. افراد با ناتوانی در یادآوری یا شناسایی تجربههای پیشین (یادزدودگی گسستی)، با ترک از منزل و سرگردانی (فرار گسستی) یا با رشد یک شخصیت کاملاً جداگانه (اختلال شخصیت چندگانه)، هستهٔ خود را تجزیه میکنند.
مشکل اصلی زیر بنایی تمام اختلالهای گسستی نیاز به فرار است. از طریق رشد یادزدودگی، فرار کردن یا ایجاد شخصیتهای جداگانه، فرد میتواند با عوامل استرس زا سازگاری کند. برای مثال، کودکانی که قربانیان زنای محارم هستند، ممکن است دربارهٔ دورههای جنسی واقعی یادزدودگی پیدا کنند. در مورد زنای با محارم همراه با خشونت یا تمایلات دیگر آزارانه، قربانی ممکن است خاطرههای دراز مدت خود را فراموش کند. پژوهشگران همچنین یافتهاند که حدود ۸۵ تا ۹۷ درصد افراد مبتلا به اختلال هویت گسستی در دوران کودکی با بدرفتاری مواجه شدهاند.
• تغییر موقعیت، امّا شدید، در شخصیت و یا حس هویت شخصی به منظور گریز و رهایی از یک حالت دردناک هیجانی. این دفاع در بیماران مبتلا به اختلال تبدیلی، واکنش هیستیری و بیماران مبتلا به اختلال هویت چند گانه زیاد دیده میشود.
5. واکنش وارونه (Reaction Formation):
• دگرگون ساختن یک احساس یا تکانه به متضاد خود. مثال: کسی که تکانه حیوانآزاری دارد، به عضو فعال انجمن حمایت از حیوانات در میآید و در این راستا فعالیت میکند. این دفاع از مشخصههای عصبی وسواسی است.
• واکنش وارونه در واقع مورد خاصی از جانشینسازی احساس گستردهتر است که دستیابی به آن راحت است، زیرا احساسها اغلب بسیار زودگذرند و نامیدن آنها دشوار است. واکنش وارونه در فوبی متقابل نیز دیده میشود، بهطوریکه افراد دقیقاً آن فعالیتهای را دنبال میکنند که عمیقاً از آنها میترسند.
6. دلیلتراشی (rationalization):
• دلیل آوردن و توجیه بیدلیل برای رویدادهای خاص. مثال: دانشآموزی را در نظر بگیرید که در کنکور شکستخورده است و در توجیه آن میگوید. اصلاً دانشگاه چه فایدهای دارد؟ آنهایی که دانشگاه رفتند چه کار کردند؟ من اصلاً خودم مایل رفتن به دانشگاه نبودم.
7. کمرنگ کردن (Minimization):
• ناچیز جلوه دادن فکر، احساس، مشکل و رویدادهای محیطی. برای مثال کسی را در نظر بگیرید که از دیگران در مورد برخی ویژهگیهای منفی خود بازخورد میگیرد امّا بهجای برطرف کردن آن میگوید، چیز مهمی نیست و آنقدرها که اینها آن را مهم جلوه میدهند اهمیتی ندارد. یا بیماران افسردهای را در نظر بگیرید که علیرغم مشکلات جانبی ناشی از افسردهگی، این مشکلات را کمرنگ جلوه میدهد.
8. عقلانی سازی (Intellectualization):
• بیروح جلوهدادن و یا منطقی برخورد کردن با یک تجربه هیجانی. این نوع دفاع در افراد تیم پزشکی زیاد دیده میشود. بهطوری که گزارشی با جزئیات کامل از بیماری که در حضور آنها در حال فوت است، ارائه میدهند. بدون اینکه واکنش هیجانی از خود نشان دهند، در رواندرمانی این دفاع به صورت تأکید بیش از اندازه بر جزئیات نامربوط (نشخوار ذهنی) برای فرار از تجربه احساس مربوط به رویداد مربوط دیده میشود.
د) دفاعهای بالغ (Mature Defenses)
دفاعهای بالغ جزء دفاعهای سالم و بالغ هستند که در افراد بهنجار زیاد دیده میشوند.
1. ایثار و نوع دوستی(Altruism):
• کمک به دیگران و در خدمت دیگران بودن و به صورت داوطلبانه و آگاهانه به منظور رفع نیازهای آنان.
2. پیشبینی (Anticipation):
• پیشبینی واقعبینانه و برنامهریزی برای پیشگیری از مشکلات احتمالی در آینده.
3. ریاضت ورزی (Asceticism):
• حذف تجارب لذتبخش از زندگی با هدف رشد معنوی. این دفاع بالغانه در عرفا و افرادی که به مبارزه با نفس میپردازند و در پی سیر سلوک هستند، زیاد دیده میشود. روزهگرفتن یکی از مصداقهای این دفاع است.
4. طنز (Humor):
• فردی که در شرایط استرسآمیز بهجای ناراحتی به موضوع و شرایط میخندد، از طنز برای قابلتحملتر ساختن شرایط بهره میگیرد.
5. فرونشانی یا بازداری (Suppression):
• فرو خوردن آگاهانه و عمدی برخی احساسات از جمله خشم به دلیل شرایط محیطی خاص. در برخی متون از کلمه سرکوب به جای فرونشانی استفاده شده است. البته واژه سرکوب همراه با واژه واپسرانی هر دو در ترجمه repression هم بکار رفتهاند.
6. والایش (Sublimation):
• تغییر یک تکانه غیرقابلقبول به فعالیتی قابل قبول از نظر اجتماعی، مانند کسی که تکانههای پرخاشگرانه خود را با جریح شدن از کانال جامعه پسند ارضاء میکند. به اعتقاد فروید عشق شکل بسیار قدرتمند والایش است، زیرا در عین حال به افراد امکان میدهد تا در یک زمینه جامعهپسند به ارضاء جنسی دست یابند.
سطوح مکانیسمهای دفاعی
بر اساس مقیاس، عملکرد دفاعی در ۷ سطح قابل ارزیابی هستند.
۱-سطح انطباقی بالا:
• این سطح عملکرد دفاعی به انطباق مطلوب در مدارا با عوامل استرسزا میانجامد. این دفاعها معمولاً رضایت را به حداکثر رسانده و امکان اگاهی هشیار از احساسات، عقاید و پیامدهای ان ها را فراهم میکنند. همچنین حداکثر تعادل را بین سائقهای متعارض تسهیل میکنند. نمونه دفاعهای مشخص این سطح عبارتند از: نوعدوستی، انتظار، شوخطبعی، والایش و فرونشانی.
۲-سطح مهارتهای ذهنی (مصالحه):
• عملکرد دفاعی در این سطح، عقاید، احساسات، خاطرات، آرزوها یا ترسهای بالقوه خطرناک را خارج از حیطه هشیاری نگاه میدارد. نمونههای این سطح عبارتند از : جابهجایی، تجزیه، توجیه عقلی، جداسازی، واکنش وارونه، واپسزنی و …
۳-سطح دگرگون سازی جزئی تصویر ذهنی:
• این سطح با تحریفاتی در تصویر ذهنی از خود، بدن یا دیگران مشخص میشود که ممکن است برای تنظیم عزتنفس بهکار رود. مثل بیارزشسازی، آرمان سازی و همه توانی.
۴- سطح انکار:
• مشخصه این سطح بیرون راندن عوامل استرسزا، تکانهها، عقاید، عواطف یا مسئولیتهای ناخوشایند از حیطه هشیاری با، یا بدون انتساب نادرست انها به عوامل بیرونی است. مثل انکار، فرافکنی، دلیل تراشی.
۵- سطح دگرگون سازی عمده تصویر ذهنی:
• این سطح با تعریف بارز یا انتساب نادرست تصویر دهنی خود یا دیگران مشخص میشود. نمونههای آن عبارتند از: تخیل درخودمانده، همانندسازی فرافکن و دونیمسازی.
۶- سطح عمل:
• مشخصه این سطح نوعی عملکرد دفاعی که از طریق عمل یا کنارهگیری با عوامل استرسزا درونی و بیرونی مدارا میکند. نمونههای آن عبارتند از: کنش نمایی، پرخاشگری انفعالی.
۷- سطح بینظمی دفاعی:
• مشخصات این سطح، ناتوانی در تنظیم دفاعی برای مهار واکنش خود به عوامل استرسزاست که به اختلال بارز در واقعیت سنجی میانجامد، مثل فرافکنی هذیانی، انکار سایکوتیک و تحریف سایکوتیک.
مثالهای انواع مکانیسم های دفاعی
مثالهای انواع مکانیسمهای دفاعی
- واپسرانی یا سرکوب Repression
فرد سعی میکند امیال یا خاطراتی را که بیش از حد آزارنده و اضطرابآور هستند، (یا افکار و انگیزههای نامقبول و خاطراتی که باعث شرمندگی و احساس گناه فرد میشوند) از حیطه خودآگاهی حذف، و از بهخاطر آوردن آنها خودداری کند.
مثال: شخصی پس از گذشت سه سال از حادثه تصادفش، تنها خاطرات مبهمی را از آن به یاد میآورد.
- جابهجایی Displacement
انتقال احساس روانی و حالت عاطفی از یک شخص یا شی که مبدأ آن بوده، به شخص یا شی دیگری که معمولا خطر و تهدید کمتری نسبت به منبأ اصلی آن احساس دارد.
مثال: مادری که به علت مشاجره با همسایه عصبانی است، کودک را به خاطر انداختن تصادفی لیوان آب کتک میزند.
- والایش یا تصعید Sublimation
شخص سعی میکند امیال (جنسی و پرخاشگرانه) و خواستههای نامقبول و ناپسند خود را به شکلی درآورد که مورد پذیرش و تشویق دیگران قرار گیرد. فروید معتقد بود، غالب هنرمندان شاهکارهای هنری خود را با تصعید عقدهها و امیال واپس زده خود، خلق کردهاند.
مثال: فردی که میل به پرخاشگری دارد به ورزشهای رزمی روی میآورد و موفقیتهای زیادی کسب میکند.
- دلیل تراشی Rationalization
فرد پس از انجام عملی نامطلوب یا تفکری ناشایست، برای فرار از احساس نگرانی، خودکمبینی، اضطراب یا گناه ناشی از آنها با تراشیدن عذرهای کاملا موجه، عمل خود را درست و منطقی جلوه میدهد. ضرب المثل«گربه دستش به گوشت نمیرسد، میگوید بدبوست» مصداق این مکانیسم است.
- فرافکنی Projection
از طریق این مکانیسم، فرد افکار ناپسند، تمایلات نامقبول و ناخودآگاه خویش و همچنین تقصیرها و اشتباهات خود را به دیگری نسبت داده و بدین وسیله موجبات رضایت خاطر و آرامش خود را فراهم میسازد. ضرب المثل «کافر همه را به کیش خود پندارد» به این مکانیسم اشاره دارد.
- واکنش وارونه یا وارونهسازی Reaction Formation
گاهی فرد آرزوها و امیال ناپسند و غیرقابلقبول خود را سرکوب میکند و در عوض آرزوها و امیالی را که نقطه مقابل آنهاست ایجاد میکند. همچنین مطالبی را بیان میکند که با امیال واقعیاش کاملا متضاد است.
مثلا مادری که از علاقه نداشتن به فرزندش احساس گناه میکند، توجه و مراقبت بیشتری نسبت به او نشان میدهد.
- انکار Denial
وقتی مواجهه با واقعیت بیرونی، بیش از حد ناخوشایند باشد فرد ممکن است منکر وجود این واقعیات ناخوشایند شود. والدین کودکی که به بیماری علاجناپذیری دچار است ممکن است اصلا تکذیب کنند که مشکلی وجود دارد.
- ابطال Undoing
مکانیسمی که در آن فرد پس از ارتکاب عمل مغایر اخلاق یا افکار ناپسند درصدد خنثیسازی آن بر میآید.
- جبران Compensation
وقتی شخص در یک زمینه با شکست و ناکامی روبرو میشود یا احساس ضعف، حقارت و بیکفایتی میکند، سعی میکند در حوزه دیگری که شانس بیشتری برای پیشرفت وجود دارد، تلاش کند و موفق شود.ودموستنی (Demosthenes) خطیب شهر یونانی، با غلبه بر لکنت زبان خود، در قدرت بیان شهرت جهانی یافت.
- برگشت Regression
هنگامی که فرد در ارضاء تمایلات درونی خود با شکست مواجه گردیده و دچار ناکامی شود، از واقعیتهای تلخ قبلی عقبنشینی کرده و به الگوهای رفتاری مراحل قبلی رشد باز میگردد.کودک دهسالهای پس از جدایی والدینش، برای آنکه تنها در اتاقش نخوابد چهار دستوپا به رختخواب مادرش میرود.
- تبدیل Conversion
تبدیل یک ناراحتی روانی به یک دشواری جسمی که معمولا حالت موقتی است و با گذشت زمان و ایجاد آرامش بهبود مییابد. مثلا خانمی که با همسرش مشاجره و کشمکش دارد، دچار زخم معده میشود.
- همانندسازی Identification
شخص ناآگاهانه خود را در قالب فرد دیگری قرار میدهد و یا خود را با او یکی احساس میکند. همانندسازی در رشد شخصیت اهمیت بسیاری دارد. گاهی افراد ضعیف که اعتماد به نفس ندارند، خود را با شخص مقتدر و محبوب همانند ساخته و از قدرت او احساس قدرت و اعتماد به نفس میکنند.
تعكیس یا فرافکنی
تعكیس یا فرافکنی یا برون افکنی
• كلمه تعكیس را استاد خواجهنوری ابداع كردد. این كلمه از كلمه «عكس» مشتق شده، كه هم از آن معنی عكس (تصویر) دریافت میشود، و هم معكوس و برعكس كردن یك مطلب یا جریان. در اصطلاح روانشناسانه، به این معنی است كه ما عكس جریانهای درونی خودمان را روی جهان اطراف و دیگران میاندازیم و به آنها از ورای این تصویر نگاه میكنیم. به عبارت دیگر دنیا آینه ماست و ما با تجسم دادن به جریانهای درونیمان به آن نگاه میكنیم و عكس خودمان را در دیگران میبینیم.
نقش اضطراب در تعكیس:
• در كتاب عصبیت و رشد آدمی کارن هورنای، بخشی اختصاص به راههای كلی برای فرونشاندن اضطراب دارد. یكی از راههای مذكور در آن تعكیس است. پس، از این نقطه نظر، تعكیس نقش در عصبیت دارد و دیدن آن بههمین خاطر مشكل است. مگر با تمرین. چون یك حالت منگی به طرف میدهد كه مانع از دیدن ضعفها و حقارتهایش شود.
نقش تعكیس:
• تعكیس نقشی كه دارد اینست كه نمیگذارد شخص پی به ریشه مسائل درونیاش ببرد و چون عوامل خارجی را مقصر میداند، باعث نوعی منگی و تیرگی درونی میشود. در عینحال روابط انسانی را بسیار تخریب میكند، و به اضطراب دامن میزند. پس راه حل عصبی و سیكل معیوبی طی میشود.
• چرا تعكیس روابط انسانی را تخریب میكند؟ چون موجب میشود كه شخص نسبت به آنچیزی كه در افراد دیگر در ذهن خودش نهاده واكنش نشان دهد. مثلاً: شخص از خود نفرت دارد، دچار عناد به خود است، بهصورت عناد به دیگری میبیندش. از چیزهائی كه در خود مشمئز میشود، در دیگران میبیند كه مشمئز كننده هستند. از قیافه خودمان در آینه خوشمان نمیآید، سر دیگری داد میزنیم. عیبهای دیگران را میبینیم، تا از داشتن آن عیب ناراحت نشویم. دیگران را تحقیر و تمسخر میكنیم، چون احساس حقارت میكنیم.
چه چیزهائی تعكیس میشوند:
• هیچ جریان درونی نیست كه تعكیس نشود. حسادت، عناد به خود، تضاد، احساس اجحاف، توقعات، بایدها
مثالها :
o آقائی به زنش خیانت كرده بود، به زنش تهمت خیانت زد و او را طلاق داد.
o عناد بخود: با خودم دشمن هستم، بصورت دلخوری از دیگران می بینم.
o آزار حقارت: بصورت تحقیر دیگران و تمسخر دیكران
o غرور: به اشخاصی علاقه مند میشویم كه غرور ما را نوازش كنند (یعنی خود ایده آلی مان را دوست داریم). غرورهائی كه در خودمان قویتر است در دیگران دیده و می یابیم.
o دلسوزی برای دیگران تعكیس دلسوزی برای خود: مثلا: میگوئیم ” با این همه بدبختی كه مردم گرفتارند من بروم خودشناسی؟!”.
o باید گریزی : طغیان علیه مقررات و سنت های جامعه تعكیس طغیان علیه بایدهای خود.
o نیازهای عصبی: مثلاً مهر طلب فكر میكند كسی عاشق او هست (چون نیاز دارد كه عاشقش باشند).
o دوست داشتن دیگران بخاطر تنفر از خود . مثلاً در دیگران زیبائی غلو آمیز مردانه و یا زنانه دیدن. به عبارت دیگر این زیبائی ها را بطور غلو آمیز دیدن و پرستیدن. مثال : شیفته طوفان و تورنادو شدم حتی به پناهگاه نرفتم و به ساختمان بلند رفتم چون درون خودم را میدیدم.
o احساس تحمیل از دعوتی كه از ما شده تعكیس غرور (بی نیازی)
• تعكیس : دفاع وجودی انسان است . تمام چیزهائی كه در دیگری می بینیم در ذهن ما انجام میشود.
چگونگی تعكیس:
تعكیس به چند گونه دید را عوض میكند:
1. چیزهائی را به مردم نسبت میدهیم كه ندارند. مثلاً از شخصی قهرمان میسازیم و بیعیبش تلقی میكنیم . كامل میدانیمش در حالیكه هر آدمی مجموعهای از عیب و حسن است.
2. نسبت به خصوصیات دیگران نابینا میشویم. از ما سوء استفاده میكنند بخاطر مهرطلبی آن را نمیبینیم. یا برعكس برایمان ایثار میكنند آن را نمیبینیم.
3. نسبت به بعضی خصوصیات دیگران خیره و تیزبین میشویم: اشخاص معنوینما، دوروئی را در دیگران میبینند چون خودشان دوروئی دارند. آدمهای شجاعنما، ترسو بودن دیگران را میبینند چون باطنا” ترسو هستند.
4. دوست داشتن دیگران بخاطر تنفر از خود، مثل خیره و واله از زیبائی مردانه و یا زنانه.
5. تعكیس ناآگاه: تعكیس میكند بدون اینكه ببیند كه تعكیس میكند. از كسی بدش میآید بدون اینكه بداند. یا از كسی خوشش میآید بدون اینكه خودش بداند.
6. تعكیس در وجود ما تأثیر میگذارد ولی نسبت به آن ناآگاه هستیم.
تعكیس مثبت و منفی
• فرق تعكیس مثبت با منفی اینست كه در نوع مثبت ما خود را در موضع مثبت قرار میدهیم . در نوع منفی خود را در موضع منفی قرار میدهیم. مثلاً تعكیس آزار حقارت میتواند بدو صورت باشد o اول اینكه شخص بخود بگوید ” مرا با دیده تحقیر نگاه میكرد” و یا خودش طرف مقابلش را تحقیر كند.
• تعكیسِ منفی: بایدِ خود را بصورت انتظاراتی احساس میكنیم كه دیگران از ما دارند.
• تعكیس مثبت: باید، خواسته خود را بصورت امری مبهوت كننده برای دیگران كه باید حتماً اطاعت كنند تلقی میکند.
• تعكیس منفی، برایمان قابل قبول نیست كه شخصی از ما سوءاستفاده می كند بخاطر ندیدن عیب او
• تعكیس مثبت: دائم در این اضطراب بسر میبریم كه دیگری یا دیگران سر ما كلاه نگذارند. در حالیكه ممكن است كلاه گذاشتن سر دیگران را حق خود بدانیم و آنرا دلیل زرنگی خودمان هم بدانیم.
تعكیس مثبت: o تعریف از دیگران بعنوان كنایه o همدردی بعنوان ترحم o شوخی بعنوان تحقیر و مسخره كردن دیگران. در واقع فرد سعی میكند دیگران را حقیر تر از خودش ببیند.
• چرا بعضی از حالات عصبی را دردناك میگویند و بعضی را نه؟ هر كدام از آنها كه انتقامجوئی در آنها هست دردناك است. بنابراین انتقامجو ها را بدبخترین عصبی ها میدانند.
مثالهائی برای تعكیس:
o مقصر دانستن دیگران: من حاضر نیستم تقصیر ضعف ها ، گناهانم و اشتباهاتم را بپذیرم و آنرا به گردن دیگران می اندازم.
o اگر من به اندازه كافی مطالعه نمی كنم بدلیل آنست كه خانواده ام كارهایشان را به گردن من می اندازند.
o تحقیر: دیگران را تحقیر می كنم چون از حقارت خودم در رنجم و با تحقیر و تخفیف دیگران می خواهم خودم را بالاتر ببینم.
o دلسوزی: دلم برای خودم می سوزد ولی بدلیل غرور حاضر نیستم این دلسوزی را ببینم و برای دیگران دلسوزی بیجا و بیمورد می كنم. مثلا” می گویم این همه آدم گرسنه و بدبخت هستند ، من بروم خودشناسی كنم؟
o باید گریزی : طغیان علیه بایدهای درونی بصورت طغیان علیه مقررات و سنت های جامعه خود را نشان میدهد.
o ستایش بعضی صفات دیگران: بعضی خصوصیات و صفات دیگران را كه مبین غرورهایمان است می ستائیم. مثلا” فلانی خیلی قلدر است ، كسی جرات ندارد روی حرفش حرف بزند.
o مشمئز شدن از بعضی خصوصیات دیگران: خانمی كه خیلی با ناز و ادا بود می گفت آنقدر از حركات خانم فلانی بدم میآید . پرسیدم چرا؟ گفت خجالت نمی كشد با آن همه ناز و ادا انگار دختر چهارده ساله است.
o عناد بخود: فردی پس از انجام كاری ناشایست بشدت دچار عناد بخود شده و در محل كارش آنرا روی كارگرش تعكیس كرده و كار را تعطیل كرده بود.
o تقدیس و ستایش دیگران: فردی كه در جوانی به رهبران سیاسی به چشم قهرمانان قابل ستایش نگاه میكرده و در واكنش سنجی هایش متوجه شده كه غرور توانائیش را تعكیس میكند.
o تعكیس تابو: فردی به دلیل تعكیس، تابوهایش باور نمی كرده كه مدیر عامل محل كارش دزدی كرده باشد.
o تحقیر: گاهی افراد فكر میكنند كه دیگران به چشم تحقیر به آنها نگاه می كنند.
o ترس: فردی بدلیل ترسوبودن ، ترس را در دیگران سریع مچگیری می كرد.
o تعكیس ناخواستنی بودن : گاهی فرد بدلیل تعكیس احساس ناخواستنی بودن، بشدت عاشق دیگری می شود.
o تعكیس مهرطلبانه: مهر طلب بدلیل نیاز به عشق و مهر دیگران گاهی دچار این توهم می شود كه دیگران او را دوست دارند و یا عاشقش هستند.
o تعكیس اجحاف: فرد دروناً احساس اجحاف به حق و حقوق خودش دارد ولی به جای دفاع از حق خود بدنبال احقاق حق دیگران است. فرد بجای احقاق حق خودش دیگران را متهم به ضایع كردن حقش می كند.
منبع: new.behravanpana.com
روانشناختی فرافکنی
فرافکنی
روانشناختی فرافکنی
• “فرافِکنی” یا “فرازفکنی” یا “سویفکنی” یعنی نسبت دادن ناآگاهانه اعمال، عیبها و امیال ناپسند خود به دیگران. فرافکنی در واقع سازوکاری پدافندی بهشمار میآید. زیگموند فروید نخستین کسی بود که این مبحث را در روانشناسی مطرح کرد. آلفرد آدلر از جمله اولین منتقدان این نظر است. فرافکنی در معنای واژهای آن، بر پرتاب کردن رو به بیرون یا رو به جلو دلالت دارد. به فرایند یا اسلوبی اشاره دارد که افراد به مدد آن، ایدهها، تصویرها و امیال را بر محیط بیرونیشان تحمیل میکنند.
این بیرونیسازی مشتمل است بر دریافت (ادراک) فعالیت عقلی، دریافت تصویرها و نشانهها به عنوان واقعیت (مثلاً در رؤیا و خیالات) و یا مکانیابی انگیزهها و امیال موجود در درون «خود» (ایگو) در محدوده عینها (اُبژه)، مردم و یا رویدادهای دیگر.
• اصطلاح فرافکنی در روانکاوی کاربرد دارد؛ در روانکاوی، فرافکنی یکی از ساز و کارهای پدافندی (دفاعی) در برابر نگرانی به شمار میرود. در این معنی خواستهها و انگیزههای ناپذیرفتنی که بازشناخت آنها در «خود»، ممکن است موجب ناراحتی شود، به دیگران نسبت داده میشود. این وسیله پدافندی به طور کامل در جهت عکس درونفکنی میباشد و اساس آن از این قرار است که فرد میکوشد تا تمایلات نامناسب و ناپسند خویش را به دیگران نسبت دهد و در نتیجه خود را عاری از هرگونه عیب و نقص بداند و خود را از احساس گناه، برهاند. با این وسیله پدافندی، فرد در مورد دیگران با مقیاس خویش قضاوت میکند.
• فرافکنی یعنی انگشت اتهام به سوی دیگران گرفتن. فرافکنی عبارت است از تمایل به نسبت دادن آنچه در درون میگذرد به دیگران یا به محیط. فرافکنی فرد را در مقابل یک نوع اضطراب حفظ میکند: اضطرابی که در اثر اعتراف به کاستی ها و نقص ها ممکن است به وجود آید.
• کسی که فرافکنی میکند معمولاً احساسات، نقص ها، یا آرزوهای غیرقابل قبول خود را در دیگران میبیند. فرافکنی، با برجسته کردن و اغراق آمیز کردن صفات شخصیتی منفی در دیگران، از اضطراب میکاهد.
• فروشندهای که خودش را مذهبی بسیار مومنی میداند که جامعه روی او حساب میکند، ولی فردی به شدت طمع کار است و سر مشتریان کلاه میگذارد، بر این باور است که همهٔ مشتریانی که وارد مغازه میشوند می خواهند هر طور که شده سر او کلاه بگذارند. مسلم است که اکثریت مطلق مشتریان چنین قصدی ندارند، و او در واقع، حرص و دغل کاری خود را به آنان فرافکنی میکند.
• دانشجویی که در امتحان شفاهی رد میشود میگوید که استاد امتحان گیرنده ضعیف بوده است. پرستاری که در انجام وظایف خود خوب عمل نمیکند میگوید که سایر پرستاران به بیماران خوب رسیدگی نمیکنند.
• جراحی که عملش موفقیت آمیز نیست با اصرار میگوید که کمک جراح و سرپرستار به وظایفشان خوب عمل نکردهاند.
• کسی که کمبود جنسی دارد، رفتار دوستانه و عادی دیگران را نوعی “دعوت” محسوب میکند.
• این نوع افراد وقتی به فروشگاهی میروند و فروشنده به آنها لبخند میزند، فکر میکنند که وی از آنها “خوشش آمده است”. مردی که به همسرش خیانت میکند ممکن است دائم به او تهمت خیانتکاری بزند. زنی که از دست شوهر خود عصبانی است ممکن است با گفتن ” چرا از دست من این همه عصبانی هستی؟” در واقع عصبانیت خودش را توجیه کند.
• نوعی شدید از فرافکنی ممکن است به رفتار خصمانه یا حتی پرخاشگری منجر شود. مخصوصاً هنگامی که فرد احساس میکند یک نفر دیگر باعث و بانی احساسات منفی اوست. برای مثال، بیمار بسیار چاقی که چند کیلو چاقتر شده است ممکن است پرستار خود را مقصر بداند و بگوید که او ترازو را دستکاری کرده است تا او را چاق تر نشان دهد.
• آزمونهای فرافکنی با ارائهٔ محرک ها یا سوالات خنثی یا مبهم و دریافت پاسخ از مراجع، آن پاسخها را به عنوان فرافکنی تحلیل میکنند.
موضوع فرافکنی در مبحث سایه هم مطرح شده است.
همانندسازی
همانندسازی یا همذاتپنداری
• همانندسازی، اصطلاحی در روانکاوی است که بیشتر از نوشتههایِ فروید ریشه میگیرد.
• فروید، اصطلاح همانندسازی را به دو شیوه بهکار میبرد:
۱- فرایندی است که در طی آن، «ego » یا «من» تلاش میکند تا اشیأ یا رویدادهای درون محیط را با امیال یا آرزوها « Id» مطابقت دهد.
۲- تمایل به افزایش دادن احساسِ ارزشمند بودن، از طریق متصل کردن خود به یک شخص، گروه، یا سازمانی که مهم به حساب میآید.
o احساسِ غرور وقتی که وزنه بردار شهر در مسابقاتِ کشوری برندهِٔ مدال طلا میشود
o وقتی که تیم ملی فوتبال در مسابقاتِ جام جهانی برنده میشود، مثالهایی از همانند سازی هستند.
o اتنخاب مُد، موسیقی، مجلات یا کتابها، یا حتی طرزِ حرف زدن یا رفتارهای دیگر، نیز میتوانند نمونههایی از همانند سازی باشند. به این شرط که فرد را از لحاظِ روانی به افرادی که وی آنها را موفق، قدرتمند، یا جذاب میداند، نزدیکتر سازد.
o پوشیدنِ تی شرتها یا ژاکتهایی که آرمِ تیمهایِ ورزشی، شرکتهایِ تجاری، یا سازمانهایِ مختلف را دارد نیز نمونهای از همانند سازی است.
• تقلید کردنِ «پسر از پدر» و «دختر از مادر» نیز نوعی همانند سازیِ سالم است. در این حالت، کودک با والدین خود همانند سازی میکند (ارزشهای آنها را درونی سازی میکند). به این ترتیب، از تنبیه شدن به علت در پیش گرفتن ارزشهایی متضاد، اجتناب میکند.
• پیوستن یک نوجوانِ «بدون اعتماد به نفس» به گروههایِ شبه نظامی یا نظامی نیز نوعی همانندسازی است. اگر به معادلِ انگلیسی این اصطلاح (identification) نگاه کنیم، میتوانیم بگوئیم که در این مکانیسمِ دفاعی، فرد، هویت (identity) یک شخصِ دیگر را، تا حدی، به خود میگیرد.
انواع همانندسازی
1. همانندسازیِ ابتدایی (اولیه) Primary identification
• همانندسازیِ ابتدایی، نوعِ اصلی و بدویِ دلبستگیِ عاطفی emotional attachment است.
o دلبستگیِ عاطفی به چیزی یا فردی، قبل از برقراریِ هر گونه رابطه با آن فرد و یا شیء.
o اولین و مهم ترین همانندسازی یک فرد، همانندسازی خود با نیاکان و اجداد تاریخی خود شخص است.
o سپس همانندسازی با پدر و مادر است.
o یعنی هنگامی که یک نوزاد متولد میشود، او قادر به ایجادِ تمایز بین خود و دیگران مهمش (مثلاً والدینش) نیست.
o نوزاد یک رابطهِ عاطفی با پدر و مادرش دارد.
o پدر و مادرِ خود را به عنوان بخشی از خود، تجربه می کند و می شناسد.
o پستانِ مادر بخشی از نوزاد است،
o منِ نوزاد، بخشی از سینهِ مادر هستم.
• در طیِ فرآیندِ کودکی، نوزاد ناخودآگاه با ویژگی های پدر و مادرِ خود همانندسازی میکند.
o نوزاد شروع به شراکت و کپی برداری از رفتارِ پدر و مادر خود میکند.
o فروید میگوید: این همانندسازی نباید با تقلید imitation اشتباه گرفته شود. imitation تقلید یک عمل آگاهانه و داوطلبانه است.
o در دلبستگیِ عاطفیِ کودک، «من» و «فرامن» عمل میکنند.
o این دلبستگیِ عاطفیِ کودک، شباهت هایِ زیادی به ارزش هایِ اخلاقی و راهکارهایِ زندگیِ پدر و مادر کودک دارد.
o با این روند، کودکان همانند پدر و مادرِ خود می شوند.
o به این ترتیب، کودک راه و رسمِ زندگی را راحتتر یاد می گیرد
o راحتتر با فرهنگ و جهانی که در آن به دنیا آمده، آشنا می شود.
• در کل، روانکاوان اهمیتی زیاد و مرکزیتی مهم برای همانندسازیِ ابتدایی قایلند.
o حتی اگر در مفهومات آن با هم تفاوت نظر داشته باشند،
o حتی اگر در نتایج همانندسازی ابتدایی، اختلاف داشته باشند.
2. همانندسازیِ خودشیفتگی (ثانویه) Narcissistic identification
• همانندسازیِ خودشیفتگی نوعی شناسایی و همانندسازی است که منشأ آن:
o ترک ، و طرد شدگی، و یا
o از دست دادنِ یک شخص یا یک شیٔ است.
• تجربه از دست دادن در سنین بسیار کم شروع می شود.
o مثال این نوع همانندسازی، پوشیدن لباس یا جواهرات یک مرحوم یا عزیز از دست رفته است.
• همانندسازی در مرحلهِ مقدماتیش از یک شیٔ و جسم انتخاب میشود.
o ولی تجربهِ از دست دادن، یک فرایند و روندِ قهقراییِ پیشرونده ای است که : در خدمتِ ایجادِ یک نوع همانندسازی از «من» ego با «مورد از دست رفته» است.
o این نوع تعویض، سهم بیشتری در تعیین شکل گیریِ «من» ego دارد
o و در پیِ آن، سهمِ اساسی ای در تعیینِ «شخصیت» انسان دارد.
3. همانندسازیِ پارهای یا جزئی (ثانویه) Partial identification
• همانندسازیِ جزئی بر اساسِ دریافت ادراک و احساسِ کیفیتی ویژه در شخصی دیگر استوار است.
o این کیفیت یا ایده آل ها اغلب در قالبِ یک “سمبلِ رهبری” قرار می گیرد.
o شخص، خود را با آن «رهبر» همانندسازی و شناسایی می کند.
o مثلِ پسرِ جوانی که خود را با پسر همسایهِ بزرگتر از خودش، که عضلاتِ قوی دارد، همانندسازی می کند.
• در مرحلهِ بعد، شخص خود را با مردم و دیگرانی که دارایِ امکانات یا احساساتِ مشترک هستند، همانندسازی میکند.
o مثل گروهی از افراد که یک نوع موسیقی دوست دارند.
• این مکانیزم نقش مهمی در شکل گیری گروه ها دارد.
o این کار به رشد شخصیت کمک می کند.
o در این جا، «من» ego با یک «گروه» یا «هنجارهای آن گروه»، خود را همانندسازی میکند و شکل می دهد.
• همانندسازیِ جزئی، زندگیِ اجتماعیِ فرد را ترویج و گسترش می بخشد.
o فرد و مردم از طریقِ این پیوندِ مشترک، قادر به شناساییِ یکدیگر می شوند.
o افراد به هم وصل و متصل می شوند.
o به همدیگر، به عنوانِ رقیب نگاه نمی کنند.
4. همانندسازیِ جزئی و همدلی Partial identification and empathy
• فروید Freud در ادامه راه میگوید:
o مسیری در همانندسازی وجود دارد که از آن طریق، انسان را از «تقلید» به «همدلی» میکشد،
o مسیری که با درک مکانیزمش، ما را با نگرش «به سوی یک زندگی روانی دیگر» آشنا و قادر می سازد.
• اتو فنیچل (1897 –1946) Otto Fenichel در ادامه تاکید دارد که:
o کوشش به همانندسازی به منظورِ همدلی، یک نقشِ اساسی در ایجادِ رابطهِ طبیعی با مقصود دارد.
• نظریهِ فوق به « تئوریِ روابطِ اشیاء » Object relations theory کشیده شد.
o در آسیبشناسی روانی، تئوریِ رابطهِ اشیاء، اشاره به شکلگیریِ روان، بر اساسِ عواملِ محیطی در دورانِ کودکی گفته میشود.
o بر اساس نظریهِ روانپویشی، رابطهِ افراد با محیطِ پیرامونشان، بر اساسِ نوع رفتار خانواده آن ها با آن ها در دورانِ کودکی شکل میگیرد.
o تئوریِ روابطِ اشیاء نشان داد که چگونه در تجزیه و تحلیل برخی از جلسات روان درمانی، بیمار، روان درمانگر را به عنوان قربانی، و خود را به عنوان ظالم همانندسازی میکند.
نظراتِ دیگران در بارهِ همانندسازی
• پس از فروید، مطالب زیادی درباره همانندسازی نوشته شده است.
• همانندسازی :
o هم به عنوان یک «مکانیسم طبیعی رشد» normal developmental mechanism شناخته شده است.
o هم به عنوان یک «مکانیسم دفاعی» mechanism of defence شناخته شده است.
• انواع همانندسازی های دیگر، توسط سایر روانشناسان مطرح شده است، از جمله:
o همانندسازی مخالف counteridentification (فلیس، Fliess-1953)،
o همانندسازی کاذب ( pseudoidentification ( Eidelberg ایدل برگ- (1938
o همانندسازی هماهنگ و مکمل concordant and complementary identification (راکر Racker-1957 )
o همانندسازی چسبنده adhesive identification (بیک Bick-1968 )
• کار بیک Bick در همانندسازی چسبنده، به کاوش در مفهوم “پوست روانی” psychic skin منجر شد.
والایش
روانشناسیِ والایش
والایش، تصعید یا اعتلاء
• در فیزیک، والایش به بخشی از چرخه ذوب و بخار شدن میگویند. ولی در روانشناسی، والایش یک نوع مکانیسم دفاعی بالغانه است.
والایش عبارت است از فرایند ناخودآگاه حل آرزوهای ناکام، از طریق فعالیتهایی که از نظر اجتماعی مقبول و مورد پذیرش است.
• فروید بر این باور بود که میتوان هنر، موسیقی، رقص، شاعری، تحقیق علمی و دیگر فعالیتهای خلاقانه را برای کاتالیزه کردن انرژیهای مختلف در جهت رفتارهای سازنده به کار برد. مثلاً اشخاص بسیار پرخاشگر، o ممکن است به ارتش بروند o به ورزش بوکس روی بیاورند o به دیگر ورزشهای رزمی بپردازند.
به باور فروید تقریباً همهٔ آرزوهای قوی ممکن است والایش شوند. والایش در سطح ناخوداگاه روی میدهد. کسانی که شخصیت مضطرب دارند، ممکن است ترس از انتقاد شدن ، و تحویل گرفته نشدن را با تلاشهای خود برای خشنود ساختن دیگران والایش نمایند.
نخستین استفاده از کلمه والایش Sublimation
• اولین متفکری که از کلمه والایش در مفهوم روانی استفاده نمود، فردریش نیچه بود. نیچه Friedrich Nietzsche نوشت: والایش نه رفتاری خودخواهانه است، و نه نقطه نظری کاملاً بیغرضانه و بیطرفانه. • والایش در واقع وسیله است:والایش یعنی تبخیرِ تقریبیِ عنصر و موضوع اساسی.
والایش یعنی کتمانِ حضور خودِ عنصر و موضوع اساسی. والایش یعنی خیانت به حضور و وجودش، البته تنها در برابر مشاهده گرِ مشتاق.
در واقع، و در وضعیت کنونی دانش، هر آنچه که ما نیاز داریم تا احتمالا به ما داده شود، از یک کیمیایِ اخلاقی گرفته، تا یک کیمیایِ مذهبی، تا مفاهیمِ زیبایی شناختی، تا مفاهیمِ احساسی و همچنین از آن دسته از عواطف و احساساتی که ما در ماجراهایمان تجربه میکنیم، چه ماجراهایِ بزرگ و چه کوچک، ماجراهایِ درونِ جامعه و تمدن، و ماجراهایی که فقط در ذهنمان و حتی فقط در تنهایی می باشند.
اما اگر این کیمیاها، حتی فقط در حوزهِ خودشان، در واقع ثابت کنند که، میتوان با منفور ترین مواد و موضوعات تشکیل دهنده ،به با شکوه ترین و زیباترین نتایج رسید! آیا همه به دنبالش میروند؟ آیا بسیاری احساسِ دفع و عدم پیگیری پیدا نمیکنند؟ انسان دوست دارد توسط قرارها و خاستگاه های آغازینش پرسش شود: آیا برای دنبال کردن و در پیش گرفتن مسیری بر خلاف آن جهات، باید غیر انسانی و ضد انسانی شد؟
نظریات روانکاویِ والایش Sublimation
• در تئوریِ روانکاوی فروید، بیانِ انرژی وابسته به عشقِ شهوانی، تا مقداری محدود مجاز است، این مقدارِ محدود مجاز، با توجه به محدودیت هایِ جامعه، و تمدنِ خودِ انسان است. بنابراین، برای به خصوص از لحاظِ روانی متعادل باقی ماندن، یک فرد نیازمندِ بیان آن به طرق دیگر است.
• والایش و تصعید، روندِ تبدیلِ میلِ جنسی انسان به دستاوردهای “مفید اجتماعی” دیگر است، از جمله: فعالیت هایِ هنری، فعالیت هایِ فرهنگی و فعالیت هایِ فکری. این فعالیت ها و عملیاتِ روانی نسبتا سودمندند.
والایش بسیار سودمند تر از سایر مکانیسمهای دفاعی برای تبدیلِ میلِ جنسی به فعالیت های دیگر است. مکانیسمهایی مانند:
o سرکوب و واپسرانی و واپسزنی، repression
در نظریهِ روانکاوی، بیرون نگه داشتنِ خاطرات، افکار یا احساساتِ پریشانی آور از خودآگاه را واپس رانی یا واپس زنی میگویند. این محتویاتِ ناخواسته، که اغلب شاملِ خواستههایِ جنسی، یا پرخاشگرانه، یا خاطرات دردناکِ دوران کودکی هستند، به ضمیرِ ناخودآگاه رانده میشوند. واپس رانی، اضطراب و علائمِ عصبی را افزایش میدهد، و زمانی آغاز میشوند که یک رانه یا انگیزشِ ممنوع، تهدید به وارد شدن به خودآگاه میکند. روانکاوی به دنبالِ کشفِ خاطرات واپس زده از طریقِ تداعیِ آزاد و همچنین بررسی امیال و خواستههایِ واپسزدهای است که در خواب بروز پیدا کردهاند.
o جابجایی یا انتقال، displacement
جابجایی عبارت است از جایگزین کردن یک «برطرف کنندهٔ نیاز» با یکی دیگر.
برای مثال، ممکن است «من» (ego)، یک شیئ در دسترس را با شیئی که در دسترس نیست جایگزین کند، یا ممکن است فعالیت یا شیئی را که اضطراب آور نیست، جایگزین فعالیت یا شیئی کند که اضطراب آور است.
در جابجایی، آنچه فرد واقعاً میخواهد، واپس رانده شده، و جای خود را به چیز دیگری میدهد. زمانی است که فرد برای مقابله با کشمکش های درونی یا استرس، احساساتِ منفی خود در بارهٔ یک موضوع را، به طور ناخودآگاه به موضوعِ دیگری انتقال میدهد که معمولاً خطرناکیِ آن کمتر است. برای مثال، مردی که از رفتار کارفرمایِ خود در یک روز خاص ناراحت شده است، چند دقیقه بعد از رسیدن به خانه، از یک کارِ کوچکِ فرزندِ خود به شدت عصبانی میشود. خشم او از کار بچه اش افراطی است و با جرمِ مرتکب شده تناسبی ندارد. علتِ اصلیِ خشمِ وی رئیسش است. اما چون کودک در دسترس است و کمتر از کارفرمایِ وی خطرناک است، او خشم خود از رئیسش را به فرزندش جا بجا یا منتقل میکند.
در فارسی به این کار میگویند: «دق دلی یا حرص خود را سر دیگری خالی کردن». محدودیت ها و الزامات اجتماعی، معمولاً افراد را مجبور میسازد تا خشم خود را نگه دارند و آن را سرِ کسانی خالی کنند که بیشتر از همه دوستشان دارند.
همچنین، وقتی فرد به طور ناخودآگاه از عموی خود، که به کمک عصا راه میرود، متنفر است و به علت مکانیسم دفاعی و ناخودآگاهِ واپس رانی، از این موضوع خبر ندارد، ممکن است نفرتِ خود را به همهِٔ عصاها جابجا کند، و در نتیجه، از هر نوع عصایی بدش بیاید. در این مثال، نفرت فرد از عمویش ناخودآگاه است، اما نفرتش از عصا خودآگاه خواهد بود.
فروید میگوید که کلِّ تمدن به جابجایی انرژیِ عشقِ شهوانی یا لیبیدی از یک شیئ به شیئی دیگر وابستهاست.
وقتی جابجایی به چیزی مفید برای جامعه منجر میشود، به آن والایش یا اعتلاء میگویند، مثلاً، تمایلاتِ جنسی به فعالیتهایی مثل نقاشی، نویسندگی، معماری، یا صرفاً پُرکاری جابجا شده، اعتلاء مییابند.
همهِٔ تمایلات میتوانند جابجا شوند، حتی آنهایی که به غریزهِٔ مرگ ربط دارند. برای مثال، تمایل به خود-تخریبی به تخریب دیگران جابجا شود، یا تمایل به پرخاشگری به فردی خطرناک میتواند با پرخاشگری به اشیائی کمتر خطرناک، مثلاً به اتوموبیل های دیگر (به هنگام رانندگی به سوی خانه)، کودکان، و حیواناتِ خانگی جابجا شود.
رقابتهای ورزشی نمونهای از جابجایی هستند. همهٔ اینها مثالهایی از پرخاشگری جابجا شده هستند که یکی از مهمترین مفاهیم فرویدی است.
در مکانیسمِ جابجایی شما احساسی یک سویه علیه فردی دارید، اما آن را به سمت شخص یا موقعیت دیگری تغییر جهت میدهید.
o انکار، denial
انکار، یعنی تصریح کردن که یک بیانیه و یا اتهام، درست نیست.
انکار، به معنی چشم پوشی هم هست، انکار، یک مکانیسمِ دفاعی روانی است،
در انکار، یک فرد با یک واقعیتی روبروست که بیش از حد ناراحت کننده است. ولی بجایِ پذیرش، آن را رد میکند. اصرار دارد که این شواهد درست نیست.
یک فرد که چنین رفتاری را قلباً به نمایش میگذارد، یک denialist یا منکرِ واقعی است. انکار می تواند به معنای انکار وقوع یک رویداد یا اطلاعات هم باشد، انکار می تواند به احساسِ سردی و نادیده گرفتنِ اطلاعات سودمند نیز منجر شود.
انواعِ انکار:
انکارِ ساده: simple denial انکارِ واقعیت. واقعیتی ناخوشایند.
به حداقل رساندن: minimization اعتراف به واقعیت، اما انکارِ جدیت آن (ترکیبی از انکار و عقلانیت)
فرافکنی: projection هم اعتراف به واقعیت و هم به جدیتِ آن. ولی بدون قبولِ مسئولیت. یا سرزنشِ کسی یا چیزی دیگر.
o واکنشِ وارونه ، reaction formation
واکنشِ وارونه یعنی طرز فکر یا نگرشی که با تمایل یا آرزوی سرکوب شده تضاد داشته و در واکنشِ به آن خود را نشان می دهد.
در واقع واکنشِ وارونه ابتدا یک سرکوب و پس از آن سرمایه گذاری متقابل در چیزی متفاوت ، اما با نیرویی یکسان است.
در واکنش وارونه یک ویژگیِ شخصیتی به یک ویژگیِ شخصیتیِ دیگر تغییر شکل می دهد و یا متحول می شود. ویژگیِ دوم معمولا از لحاظ اجتماعی مقبول تر است .
ویژگیِ شخصیتی حاصل از واکنشِ وارونه دو حالت دارد: افراطی بودن و رشدِ سریع .
اما رفتار هایِ جدیدی که شخص پس از واکنشِ وارونه پیش می گیرد، با رفتارهایی که آن ها را کنار گذاشته است، در ارتباط هستند و اغلب با آن ها در تضاد هستند.
گاهی یک حرف و یا یک موقعیت ناخوشایند و غافل گیرانه سبب می شود تا واکنشِ وارونه به وجود بیاید. اما گاهی هم واکنش وارونه خود به خود به وجود می آید.
مادری که با دنیا آوردنِ فرزند خود از بلند پروازی هایش دور می ماند، نسبت به او احساس خشم میکند، اما نمی تواند آن را مستقیم نشان بدهد، در عوض به مادری بسار مهربان تبدیل میشود. اما به علتِ افراط در مهربانی زندگیِ فرزندش را جهنم میکند.
o عقلگرایی یا استدلال سازی Intellectualisation
عقلگرایی یک مکانیسمِ دفاعی است که در آن از استدلال استفاده میشود.
عقلگرایی برای جلوگیری از رویارویی با یک درگیری ناخودآگاه و استرسِ عاطفی است.
عقلگرایی شامل دور نگاه داشتن خود از یک احساس، یا از یک رویدادِ استرس زا است.
عقلگرایی ممکن است همراه، اما متفاوت با عقلانیت باشد.
عقلگرایی، توجیه شبه منطقی ( کاذب) اعمال غیر منطقی است.
عقلگرایی یک مکانیسمِ دفاعیِ اصلی است.
روانکاویِ بینِ فردی، Interpersonal psychoanalysis
• هری استک سالیوان، (1892 –1949) Harry Stack Sullivan پیشگامِ روانکاویِ بینِ فردی است. سالیوان معتقد بود که جزئیاتِ تعاملاتِ بین فردی بیمار با دیگران، می تواند به بینش علل اختلالِ روانیِ وی و ارائهِ درمان کمک کند.
والایش یعنی جایگزینیِ بی خبرانه کسب رضایت نسبی، ولی دارای تایید اجتماعی.
والایش یعنی دستیابیِ مستقیم به رضایت، ولی بر خلافِ آرمان های خود.
والایش یعنی کسبِ تاییدِ قضاوتِ وجدانِ اجتماعی و افرادِ مهمی که وی را احاطه کرده اند.
والایش و جایگزینی لزوماً به معنی رضایتِ فردی نیست.
آنچه فردی کاملا می خواسته و آرزو داشته نیست، اما تنها راهِ ممکن است.
یعنی ما می توانیم بخشی و تا حدی رضایتِ خود را جلب کنیم و احساس امنیت کنیم.
• سالیوان Sullivan معتقد است که همه چیز در والایش گری، پیچیده تر از رضایتِ مستقیم نیازهاست.
o والایش گری مستلزمِ هیچ گونه اختلالِ هوشیاری نیست،
o در والایش گری، به چراییِ انجامِ کارها فکر نمی کنیم
o به هزینه کسبِ رضایت مستقیمِ محدود فکر نمی کنیم.
o والایشِ موفق، یعنی مدیریتی فوق العاده کارآمد، مدیریتی در ممانعت از یک درگیری،
o درگیری بین نیازهایِ شخصی با کسب رضایتی محدود و کسب امنیت، بدون اختلال در آگاهی.
والایش جنسی Sexual sublimation
• والایش یا تصعید جنسی، تلاشی است، به ویژه در میان برخی از سنت های مذهبی، برای انتقال یا تبدیل transference انگیزه های جنسی و یا “انرژی جنسی” به انرژی خلاقیت.
o انتقال یا تبدیل یا Transference پدیدهای است در روانشناسی که به صورتِ «تغییرِ مسیرِ ناخودآگاهِ احساسات از فردی، به سوی فردی دیگر» تعریف میشود.
در تعریفی دیگر، انتقال عبارت است از «تکرارِ “نامناسبی” در زمانِ حال، از رابطهای که در دورانِ کودکی برایِ شخص مهم بوده است».
تعریفِ دیگر از آن این است: «تغییرِ مسیرِ احساساتِ و خواستههایِ دورانِ کودکی، و به خصوص مواردیشان که در ناخودآگاه از دوران کودکی باقیماندهاند، به سوی یک موضوعِ جدید».
و باز تعریف دیگری از انتقال که عبارت است از: «ایجاد دوبارهِٔ احساساتی مرتبط به تجربههای سرکوب شده، به ویژه از دوران کودکی، و جایگزینی شخص دیگری با موضوع اصلی تکانههایِ سرکوب شده».
انتقال برای اولین بار توسط زیگموند فروید توصیف شد، او به اهمیت آن را در روانکاوی برای درک بهتر احساسات بیمار اذعان کرد. علیرغم گنجانده شدن واژه “نامناسب” در اولین تعاریف، پدیده انتقال یک امر طبیعی است و شامل زمینه آسیبشناسی نمیشود. نامناسبی آن زمانی به درستی قابل اشاره است که الگوهایِ انتقال منجر به افکار، احساسات یا رفتارهایِ ناسازگارانه شود.
• والایش انتقالِ انرژیِ جنسی، و یا میلِ جنسی، به یک کارِ فیزیکی و یا احساساتِ مختلف به منظورِ اجتناب از مواجهه با غریزه جنسی است، غریزه ای که البته بر خلافِ باور فرد یا اعتقاداتِ مذهبیِ اوست.
در این ایدهِ والایش، “انرژی جنسی” را می توان مورد استفاده قرار داد، استفاده ای برای ایجاد یک ماهیت معنوی، که به نوبه خود می تواند آثار حسی بیشتری ایجاد کند، در نتیجه، گرایشِ جنسی فرد بصورتِ “خام” رها نمی شود. مثلِ تجرد روحانیت در ادیانِ کلاسیکِ غربی.
باوری هم وجود دارد که والایش جنسی می تواند بیداری عرفانی را در یک فرد تسهیل کند. mystical awakening
***
والایش در نظر یونگ C. G. Jung
• یونگ معتقد است که والایش، طبیعتی عرفانی دارد، بنابراین اساساً مفهوم والایش در نظر یونگ متفاوت از نظر فروید است. از نظر فروید، والایش کمک به انعطاف از غرایز جنسی و قابلیت انتقالِ آن به رفتار غیر جنسی است.
• این مفهوم روانکاوانه نظریه یونگ، متناسب با نظریه تضاد بین «فرامن» super-ego و امیال و نهاد « id» روان انسان است. یونگ نظر فروید مبنی بر اینکه والایش ریشه کیمیاگری دارد را مورد انتقاد قرار داد. از نظر یونگ، والایش بخشی از یک هنر پادشاهی است که از طلای واقعی ساخته شده است. از نظر یونگ، فروید این هنر را درک نکرد، و بدتر از آن، تمام مسیرهایی که می تواند به والایش واقعی منجر شود را میبست.
والایش یک راز بزرگ است.
انکار
آنان که از اتفاقات ناگوار زندگی خود چیزی نمیآموزند، وجدان هستی را مجبور می کنند تا آن اتفاقات را تا آنجا که نیاز باشد تکرار کند تا فرد آن چیزی را که آن اتفاقات ناگوار میخواهند آموزش دهند، یاد بگیرد. آنچه که انکار میکنید، شما را شکست میدهد؛ آنچه که قبول میکنید شما را تغییر می دهد….(کارل یونگ)
مکانیزمهای دفاعی (آنا فروید)
Fifteen Common Defense Mechanisms
• In some areas of psychology (especially in Psychodynamics theory), psychologists talk about “Defense Mechanisms,” or manners in which we behave or think in certain ways to better protect or “defend” ourselves.
o Defense mechanisms are one way of looking at how people distance themselves from a full awareness of unpleasant thoughts, feelings and behaviors.
• Psychologists have categorized defense mechanisms based upon how primitive they are.
o The more primitive a defense mechanism, the less effective it works for a person over the long-term.
o However, more primitive defense mechanisms are usually very effective short-term, and hence are favored by many people and children especially (when such primitive defense mechanisms are first learned).
o Adults who don’t learn better ways of coping with stress or traumatic events in their lives, will often resort to such primitive defense mechanisms as well.
• Most defense mechanisms are fairly unconscious, that means most of us don’t realize we’re using them in the moment.
• Some types of psychotherapy can help a person become aware of :
o what defense mechanisms they are using,
o how effective they are, and
o how to use less primitive and more effective mechanisms in the future.
Primitive Defense Mechanisms
1. Denial
• Denial is the refusal to accept reality or fact,
o acting as if a painful event, thought or feeling did not exist.
o It is considered one of the most primitive of the defense mechanisms
o because it is characteristic of early childhood development.
o Many people use denial in their everyday lives to avoid dealing with painful feelings or areas of their life they don’t wish to admit.
o For instance, a person who is a functioning alcoholic will often simply deny they have a drinking problem, pointing to how well they function in their job and relationships.
2. Regression
• Regression is the reversion to an earlier stage of development in the face of unacceptable thoughts or impulses.
o For an example an adolescent who is overwhelmed with fear, anger and growing sexual impulses might become clingy and start exhibiting earlier childhood behaviors he has long since overcome, such as bedwetting.
o An adult may regress when under a great deal of stress, refusing to leave their bed and engage in normal, everyday activities.
3. Acting Out
• Acting Out is performing an extreme behavior in order to express thoughts or feelings the person feels incapable of otherwise expressing.
o Instead of saying, “I’m angry with you,” a person who acts out may instead throw a book at the person, or punch a hole through a wall.
o When a person acts out, it can act as a pressure release, and often helps the individual feel calmer and peaceful once again.
o For instance, a child’s temper tantrum is a form of acting out when he or she doesn’t get his or her way with a parent.
o Self-injury may also be a form of acting-out, expressing in physical pain what one cannot stand to feel emotionally.
4. Dissociation
• Dissociation is when a person loses track of time and/or person, and instead finds another representation of their self in order to continue in the moment.
• A person who dissociates often loses track of time or themselves and their usual thought processes and memories.
o People who have a history of any kind of childhood abuse often suffer from some form of dissociation.
• In extreme cases, dissociation can lead to a person believing they have multiple selves (“multiple personality disorder”).
• People who use dissociation often have a disconnected view of themselves in their world.
o Time and their own self-image may not flow continuously, as it does for most people.
o In this manner, a person who dissociates can “disconnect” from the real world for a time, and live in a different world that is not cluttered with thoughts, feelings or memories that are unbearable.
5. Compartmentalization
• Compartmentalization is a lesser form of dissociation, wherein parts of oneself are separated from awareness of other parts and behaving as if one had separate sets of values.
• An example might be an honest person who cheats on their income tax return and keeps their two value systems distinct and un-integrated while remaining unconscious of the cognitive dissonance.
6. Projection
• Projection is the misattribution of a person’s undesired thoughts, feelings or impulses onto another person who does not have those thoughts, feelings or impulses.
o Projection is used especially when the thoughts are considered unacceptable for the person to express, or they feel completely ill at ease with having them.
o For example, a spouse may be angry at their significant other for not listening, when in fact it is the angry spouse who does not listen.
o Projection is often the result of a lack of insight and acknowledgement of one’s own motivations and feelings.
7. Reaction Formation
• Reaction Formation is the converting of unwanted or dangerous thoughts, feelings or impulses into their opposites.
o For instance, a woman who is very angry with her boss and would like to quit her job may instead be overly kind and generous toward her boss and express a desire to keep working there forever.
o She is incapable of expressing the negative emotions of anger and unhappiness with her job, and instead becomes overly kind to publicly demonstrate her lack of anger and unhappiness.
Less Primitive, More Mature Defense Mechanisms
• Less primitive defense mechanisms are a step up from the primitive defense mechanisms in the previous section.
• Many people employ these defenses as adults, and while they work okay for many, they are not ideal ways of dealing with our feelings, stress and anxiety.
o If you recognize yourself using a few of these, don’t feel bad – everybody does.
8. Repression
• Repression is the unconscious blocking of unacceptable thoughts, feelings and impulses.
o The key to repression is that people do it unconsciously, so they often have very little control over it.
o “Repressed memories” are memories that have been unconsciously blocked from access or view. But because memory is very malleable and ever-changing, it is not like playing back a DVD of your life.
The DVD has been filtered and even altered by your life experiences, even by what you’ve read or viewed.
9. Displacement
• Displacement is the redirecting of thoughts feelings and impulses directed at one person or object, but taken out upon another person or object.
• People often use displacement when they cannot express their feelings in a safe manner to the person they are directed at.
o The classic example is the man who gets angry at his boss, but can’t express his anger to his boss for fear of being fired. He instead comes home and kicks the dog or starts an argument with his wife. The man is redirecting his anger from his boss to his dog or wife.
o Naturally, this is a pretty ineffective defense mechanism, because while the anger finds a route for expression, it’s misapplication to other harmless people or objects will cause additional problems for most people.
10. Intellectualization
• Intellectualization is the overemphasis on thinking when confronted with an unacceptable impulse, situation or behavior without employing any emotions whatsoever to help mediate and place the thoughts into an emotional, human context.
o Rather than deal with the painful associated emotions, a person might employ intellectualization to distance themselves from the impulse, event or behavior.
o For instance, a person who has just been given a terminal medical diagnosis, instead of expressing their sadness and grief, focuses instead on the details of all possible fruitless medical procedures.
11. Rationalization
• Rationalization is putting something into a different light or offering a different explanation for one’s perceptions or behaviors in the face of a changing reality.
o For instance, a woman who starts dating a man she really, really likes and thinks the world of is suddenly dumped by the man for no reason.
She reframes the situation in her mind with, “I suspected he was a loser all along.”
12. Undoing
• Undoing is the attempt to take back an unconscious behavior or thought that is unacceptable or hurtful.
o For instance, after realizing you just insulted your significant other unintentionally, you might spend then next hour praising their beauty, charm and intellect.
o By “undoing” the previous action, the person is attempting to counteract the damage done by the original comment, hoping the two will balance one another out.
Mature Defense Mechanisms
• Mature defense mechanisms are often the most constructive and helpful to most adults, but may require practice and effort to put into daily use.
o While primitive defense mechanisms do little to try and resolve underlying issues or problems, mature defenses are more focused on helping a person be a more constructive component of their environment.
o People with more mature defenses tend to be more at peace with themselves and those around them.
13. Sublimation
• Sublimation is simply the channeling of unacceptable impulses, thoughts and emotions into more acceptable ones.
o For instance, when a person has sexual impulses they would like not to act upon, they may instead focus on rigorous exercise.
o Refocusing such unacceptable or harmful impulses into productive use helps a person channel energy that otherwise would be lost or used in a manner that might cause the person more anxiety.
• Sublimation can also be done with humor or fantasy.
o Humor, when used as a defense mechanism, is the channeling of unacceptable impulses or thoughts into a light-hearted story or joke.
o Humor reduces the intensity of a situation, and places a cushion of laughter between the person and the impulses.
o Fantasy, when used as a defense mechanism, is the channeling of unacceptable or unattainable desires into imagination.
o For example, imagining one’s ultimate career goals can be helpful when one experiences temporary setbacks in academic achievement.
• Both can help a person look at a situation in a different way, or focus on aspects of the situation not previously explored.
14. Compensation
• Compensation is a process of psychologically counterbalancing perceived weaknesses by emphasizing strength in other arenas.
o By emphasizing and focusing on one’s strengths, a person is recognizing they cannot be strong at all things and in all areas in their lives.
o For instance, when a person says, “I may not know how to cook, but I can sure do the dishes!,” they’re trying to compensate for their lack of cooking skills by emphasizing their cleaning skills instead.
o When done appropriately and not in an attempt to over-compensate, compensation is defense mechanism that helps reinforce a person’s self-esteem and self-image.
15. Assertiveness
• Assertiveness is the emphasis of a person’s needs or thoughts in a manner that is respectful, direct and firm.
• Communication styles exist on a continuum, ranging from passive to aggressive, with assertiveness falling neatly in between.
• People who are passive and communicate in a passive manner tend to be good listeners, but rarely speak up for themselves or their own needs in a relationship.
• People who are aggressive and communicate in an aggressive manner tend to be good leaders, but often at the expense of being able to listen empathetically to others and their ideas and needs.
• People who are assertive strike a balance where they speak up for themselves, express their opinions or needs in a respectful yet firm manner, and listen when they are being spoken to.
o Becoming more assertive is one of the most desired communication skills and helpful defense mechanisms most people want to learn,
and would benefit in doing so.
• Remember, defense mechanisms are most often learned behaviors, most of which we learned during childhood.
• That’s a good thing, because it means that, as an adult, you can choose to learn some new behaviors and new defense mechanisms that may be more beneficial to you in your life.
• Many psychotherapists will help you work on these things, if you’d like.
o But even becoming more aware of when you’re using one of the less primitive types of defense mechanisms above can be helpful in identifying behaviors you’d like to reduce.
psychcentral.com/
مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی
مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی
مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی مکانیسم های دفاعی