۲۵مشکل اصلی روابط زناشویی

تجربیات سالهای متوالی یک مشاور متخصص خانواده

مشکلات اصلی روابط زناشویی:

1. خیانت، تقلب و ماجراهای عشقی.
شامل خیانت عاطفی، ماجراهای یک شبه، روابط اینترنتی (از جمله پیامهای جنسی)، ماجراهای عشقی بلند مدت و کوتاه مدت و خیانت مالی

2. مشکلات جنسی.
از دست دادن میل جنسی (مرد و زن) و شک به دو جنسیتی بودن خود یا همسر.

3. ارزش ها و اعتقادات
تفاوت قابل توجه در ارزش ها و اعتقادات دو طرف

4. مراحل زندگی
رشد و یا تغییر قابل توجه. یکی از دو طرف به هر دلیلی دیگر همان آدم قبلی نیست

5. رویدادها
وقایع و رویدادهای هولناک و خسارت بار سنگین که منجر به تغییر جهت و روش زندگی شود.

6. بیماری و استرس
واکنش به دوره های طولانی مدت تنش، مانند استرس شغلی، بیماری طولانی مدت، مسائل روانی، مشکلات مالی، مشکلات با کودکان، ناباروری و بسیاری دیگر.

7. بی حوصلگی
خسته شدن و بی حوصله شدن از خود یا طرف مقابل و یا از رابطه

8. حسادت
همسر حسود داشتن

9. خانواده مرکب
مسائل مربوط به داشتن خانواده مخلوط . مسائل کودکان همسر.

10. خشونت
خشونت خانگی، خشونت کلامی، آزار جسمی.

11. ازدواج اشتباه
رسیدن به این آگاهی که ازدواج در وهله اول درست نبوده.

12. بی مسئولیتی
عدم مسئولیت در امور مالی، کودکان، بهداشت و بسیاری از مسائل دیگر

13. خیال بافی
فقدان واقع بینی. انتظارات غیر واقعی از همسر. هنوز فکر میکند همسرش شاهزاده خانم، شوالیه یا قهرمان است.

14. اعتیاد
سوء مصرف مواد واعتیاد به الکل

15. رسانه های اجتماعی
اتکای بیش از حد و افراطی به رسانه های اجتماعی و دنیای مجازی، (مشکلات نظیر فیس بوکی)

16. حامی نبودن
عدم حمایت در زمان سختی ها و گرفتاریهای مهم

17. خانواده یا دوستان
دخالت و یا دستکاری بیش از حد خانواده یا دوستان در رابطه داخلی.

18. عدم ارتباط
عدم ارتباط و گفتکو و هم اندیشی در مورد مسائل مهم زندگی.

19. تقسیم نابرابر وظایف
تقسیم نابرابر و یک طرفه مسئولیت ها و و وظایف خانواده. شامل هر دو مرد و زن میشود.

20. بی توجهی
عدم درک نگرانی ها و مراقبت ها: یکی از دو طرف احساس میکند که همه مشکلات بر گردن اوست!

21. صدمات شخصی
نا امیدی قابل توجه ناشی از صدمات شخصی که منجر به تغییر پویایی رابطه شود.

22. افسردگی
افسردگی طولانی مدت و یا دیگر مسائل مربوط به سلامت روانی یک شریک یا هر دو

23. تفاوت اصول تربیتی
تفاوت معنی دار در مورد چگونگی تربیت و نظم و انضباط کودکان

24. تنش
استرس طولانی مدت، به خصوص در هنگام عدم پذیرش مسئولیت در انجام کارهای مثبت و عدم رسیدگی به مسایل زندگی

25. مشکلات بارداری
عدم حمایت مرد در دوران بارداری و مشکلات قابل توجه پس از تولد نوزاد.

بدانید که شخصی که شما دوستش دارید ( یا داشتید!) همیشه به شما صدمه میزند و دردتان می آورد.

این متاسفانه یک واقعیت زندگی است و همه آن را به نوعی تجربه میکنند.

با این حال، اگر خودمان مسئولیت خودمان را بعهده بگیریم،

بهتر و راحتتر می توانیم مشکلاتمان را حل کنیم.

به ۲۵ نکته بالا توجه کنید. سعی کنید از ایجاد آنها اجتناب کنید، تا راحتتر به زندگیتان ادامه دهید.

شرایط بچه دار شدن

شرایط بچه دار شدن : بخشى از سخنان دكتر هلاكویى در باره آمادگى پدر و مادر شدن.

شرایط بچه دار شدن . قبل از تصمیم به بچه دار شدن باید ۱۰ مورد مهم را در نظر داشت:

1. سلامت فیزیكی و روانی. یعنی كسی كه مایل هست پدر و مادر بشه باید سلامت فیزیكی و روانی خودش رو چك كنه و حتی در این زمینه آگاهی های لازم رو به دست بیاره .

2. باید مطمئن بشه كه روابط خوبی با همسرش و خویشاوندان خود و همسرش داره . به بیان دیگه آمدن بچه این روابط رو به هم میریزه و برخی از افراد رو كه در حاشیه و كنار بودن دوباره به صحنه میاره و مسایل و مشكلات حتی گذشته و یا پنهان شده رو آشكار میكنه . بنابراین داشتن روابط خوب بین زن و مرد و داشتن روابط بهتر با خویشاوندان موضوع دوم هست.

3. توافق درباره داشتن كودك و زمان و وضعیت مربوط به او هست. به بیان دیگه در این گونه موارد به هیچ وجه موافقت یكی و مخالفت دیگری نمیتونه مبنای انتخاب قرار بگیره .

تا زمانی كه هر دو با تمام وجودشون مایل به داشتن فرزند نیستن . تا زمانی كه همه موانع برداشته نشده . تا زمانی كه درباره اصول و اساس این رابطه با هم گفتگو نكردن و به توافق نرسیدن داشتن فرزند اشتباه و اشكال بزرگی خواهد بود و گرفتاریهای فراوونی رو به دنبال خاهد داشت.

4. وضعیت اقتصادی اونهاست كه باید خاطرشون آسوده باشه كه امكانات مالی رو به جهت بزرگ كردن فرزند دارن . در این زمینه خوشبختانه در شرایط عادی هزینه زیادی فرزند نداره . بنابراین مایل نیستم كه این تصور به وجود بیاد كه باید از نظر اقتصادی كاملن تامین نه تنها در حال كه برای همیشه وجود داشته باشه . ولی داشتن حداقل امكانات اقتصادی مخصوصن با تغییراتی كه در خانه پیدا میشه و امكان كار نكردن یكی یا برخی از اوقات حتی هردورو ممكنه ، به صورتی كه در گذشته بوده باید به حساب آورد.

5. مساله آگاهی و مهربانیست . به این معنا كه من و شما بدونیم كه اساس كار تربیت دو چیز هست . یكی آگاهی و دانایی ماست و دیگری مهربانیست . مطمئن باشیم كه در زمینه آگاهی و مهربانی به اون اصل و اساسی كه لازم هست در این زمینه رسیدیم و آماده ایم كه موجود دیگری رو به این جهان بیاریم كه با آگاهی و مهربانی امكان دادن سلامت روانی و یا فراهم كردن شرایط زندگی او رو داشته باشیم.

6. داشتن وقت ، حوصله و انرژیست . برخی از ما اصولن حتی برای خودمون هم حوصله نداریم. برخی از ما حتی برای كارهای ضروری و لازم هم با مشكل روبرو هستیم . بسیاری از ما به دلیل ویژگی های روانی و یا حالاتمون احتمالاً از انرژی لازم برای اداره زندگی  خودمون برخوردار نیستیم . معلومه كه در یك چنین شرایطی احتمالاً بزرگ كردن كودك مساله بسیار جدی ای خواهد بود .

7. مساله وقت هست . بسیاری از ما هنوز كار درسمون ادامه داره . بسیاری از ما دوره هایی رو به پایان باید برسونیم . افرادی هستند كه به دلیل نوع كار ، سفری كه دارند ، انتظاراتی كه از اونها هست ، اون وقت لازم رو و اضافه رو كه باید فراهم كنند تا ازون طریق بتونن احتمالاً به فرزندشون برسند رو نخواهند داشت و بدون تردید برای من و شما به عنوان كسی كه مایلیم صاحب فرزند بشیم، فرزند باید در اولویت یا Priority یا ترجیح اصلی و اساسی زندگی قرار بگیره . به این معنا كه برای من و شما باید مساله فرزند به عنوان اصل مقدم باشه . زیرا سلامت و سعادت او كاملاً مرتبط و موكول به رفتار من و شما خواهد بود.

8. باید مطمئن باشیم كه از حمایت و محبت دیگران برخورداریم . به بیان دیگه این كاریست و یا باریست كه به تنهایی به سامان نمیرسه . و وجود و حضور افرادی كه میتونن با راهنمایی و حمایت و هدایتشون من و شما رو كمك كنند ضروریست و الا در برخی از موارد احساس تنهایی و جدایی و یا نوع دیگری از زندگانی میتونه مساله آفرین باشه.

9. من و شما باید مطمئن باشیم كه با تولد فرزند زندگی ما به نوعی آغاز شده ، رابطه ما به طریقه جدیدتر و بهتری به وجود آمده ، زندگی من و شما معنا و مفهوم دیگری پیدا كرده .

متاسفانه در برخی از جوامع داشتن و یا پیدا كردن فرزند به معنی پایان زندگی ، پایان رابطه خوب ، پایان رسیدگی به خود و مواظبت و مراقبت از خود و خوددوستی است . معلوم است كه هرگونه آسیبی در این زمینه مستقیماً متوجه فرزند خواهد شد . بنابراین فردی میتونه صاحب فرزند بشه كه بدونه زندگی به معنی خوب و بهتر و برتر و درستش آغاز شده تا اینكه پایان پذیرفته.

10. من و شما در حقیقت به نوعی در خلق یك موجود شركتی داریم . خلق موجودی كه به دست من و شما به عنوان پدر و مادر آغاز میشه و در ابتدای زندگی نقش من و شما بسیار مهم و اساسی هست . اما باید به او فرصت این رو بدیم كه او كه مخلوق خداست ، خالق خودش بشه. جهان رو آنچنان برای او گشاده كنیم و فرصتها و امكانات رو برای او فراهم ، كه او بتونه از این طریق به بهترین و برترین صورت ممكن خودش برسه.

زوجها این کارها را نکنند

زوج هایی که با هم می مانند این کارها را نمی کنند

در یک رابطه موفق بودن کار سختی است. چیزهایی بسیاری است که شما باید برای حفظ رابطه سالم در نظر بگیرید و انجام دهید و میدانید که در نهایت هر تلاش شما ارزش آنرا دارد.

اما گاهی اوقات، آن چیزهایی که شما به عنوان یک زن و شوهر نباید انجام دهید به حفظ رابطه کمک می کند. در اینجا فقط به مواردی که یک زوج نباید انجام دهند پرداخته می شود.

این موارد غیر از موارد اساسی مثل حفظ حرمت، اعتماد، عشق، صداقت، وفاداری و غیره است، و در نظر اول کم اهمیت ولی بسیار مهمند.

عدم رعایت آنها میتواند به مشکلات اساسی منجر شوند.

1) درباره شریک زندگی خود به دوستان و خانواده شکایت نمیکنند.
2) خود را با زوج های دیگر مقایسه نمی کنند.
3) یکدیگر را سرزنش نمی کنند و یا نقش قربانی را بازی نمی کنند.
4) یکدیگر را مورد انتقاد قرار نمیدهند.
5) سعی نمی کنند فکر همدیگر را بخوانند یا خوانده شوند.
6) نق نمیزنند و گلایه نمی کنند.
7) مسایل کوچک را خیلی جدی نمی گیرند.

1- صحبت کردن در مورد همسر با دوستان و آشنایان، تنها دردسر ساز است. اصولا نباید پشت سر کسی صحبت کرد مخصوصا در مورد همسر خود.
.
2- زوجهای موفق به رابطه خود ایمان دارند. آنها راه زندگی خود را طی می کنند، و برای حرکت های بزرگتر خود را آماده می کنند. مقدار مشخصی از زمان را با هم می گذرانند و نه خود را با زوج های دیگر مقایسه نمی کنند و نه سخنان دیگران برایشان مهم است.
.
3- زوج هایی که همیشه همدیگر را سرزنش می کنند، در نهایت به سقوط و جدایی می رسند. زوج ها باید نقاط ضعف و قدرت هم را بشناسند و بهترین یکدیگر را از همدیگر رد آودند و رشد دهند.
.
4- هر کسی ضعف هایی دارد، و زوج ها باید اینها را بدانند. آنها به کاستی های دیگری چنگ نمی اندازند و ضعف ها را می پذیرند.
.
5- زوج های موفق با هم در ارتباط هستند، آنها قادرند در مورد دغدغه هایشان بدون ترس بحث کنند.
.
6- افراد نق نقو نیستند. به طور مداوم به یکدیگر برای تمیز کردن ظروف، مسافرت، طبخ شام و انجام کاری گلایه نمی کنند. مگر به نقطه بحرانی برسد.
.
7- اگر شریک زندگی شما با کفش به وسط اتاق آمده، یا فراموش کرده لباس ها را بشوید، واقعا ارزش بزرگ کردن مورد را ندارد. زوج های موفق می دانند که دو انسان مستعد به اشتباهات هستند.

یادتان باشد این همان همسری است که از روز اول با همه ایراداتش و خوبی و بدی هایش پذیرفتید.

علل، ابعاد و عواقب طلاق

نگرش جامعه شناسی به علل، ابعاد و عواقب طلاق

o       خانواده پایه اساسی اجتماع و سلول سازنده زندگی است و در وسیعترین مفهوم کلمه، خاستگاه اعضای خویش و پناهگاه آنان است. این نهاد اجتماعی بهترین مکانی است که به اعضای خود احساس امنیت و آرامش می بخشد.

o       اما خانواده همچون صدفی است که اگر پایه های آن سنجیده و درست بنا نشود، هرگز مرواریدی نخواهد پرورد، و اگر این نهاد رو به از هم گسیختگی رود، مرواریدهای آن به سنگی بی ارزش تبدیل خواهند شد و چه بسا به جای عشق و محبت، کینه و دشمنی در کودکان بارور شود و در آینده ای نه چندان دور، جامعه ای را به آشوب کشاند.

o       امروزه متاسفانه شاهد افزایش آمار طلاق در جامعه هستیم و می بینیم که احساس امنیت و آرامش و روابط صمیمانه بین مرد و زن  به سستی گراییده است و خانواده به گونه فزاینده ای با نیروهای مخرب مواجه شده و تهدید مهمی برای سلامت جامعه به شمار می رود،  و طلاق مهمترین عامل از هم گسیختگی ساختار بنیادی ترین بخش جامعه، یعنی خانواده است. لذا در این نوشتار به بررسی عامل مهم از هم گسیتخگی خانواده یعنی «طلاق» پرداخته می شود.

تعریف طلاق

o       طلاق Divorce  در لغت به معنی گشودن گره و رها کردن است. در فقه، در تعریف طلاق گفته اند طلاق عبارت است از زائل کردن قید ازدواج Dissolution of Marriage  با لفظ مخصوص. در واقع طلاق مهمترین عامل از هم گسیختگی ساختار بنیادی ترین بخش جامعه، یعنی خانواده است. طلاق پدیده ای است قراردادی که به زن و مرد امکان می دهد تا تحت شرایطی، پیوند زناشویی خود را گسیخته و از یکدیگر جدا شوند.

ابعاد طلاق

o       پل بوهانون Paul Bohannan  ، از ۱۹۲۰ تا ۲۰۰۷ معتقد بود که طلاق مسأله غامضی است که همزمان شش بعد را در نظر می گیرد. وی این شش بعد را «شش وضعیت طلاق» Six Stations of Divorce  می نامند که عبارتند از :

1-     طلاق عاطفی: The Emotional Divorce  

زن و شوهر عواطف خود را از یکدیگر دریغ می دارند و روی از هم بر می تابند، زیر اعتمادشان به یکدیگر و جذابیت شان برای هم به پایان رسیده است.

2-     طلاق اقتصادی: The Economic Divorce  

وقتی خانواده ای از هم می پاشد، تصفیه اقتصادی یعنی تقسیم اموال و دارایی آنها.

3-     طلاق قانونی: The Legal Divorce  

در دادگاه پایان رسمی ازدواج Dissolving  و همراه آن شرایط اجازه ازدواج مجدد برای طرفین اعلام می گردد.

4-     طلاق توافق والدین: The Co-Parenting Divorce  

تصمیماتی که درباره حضانت فرزند، دیدار بعدی آنان، مسئولیت های هر یک از والدین از نظر مالی و تربیت کودکان و ….

5-     طلاق اجتماعی: The Community Divorce  

تغییراتی است که در رابطه با دوستان و آشنایان اتفاق می افتد. بدین معنا که چون از وقوع طلاق اطلاع پیدا می کنند، هر یک به گونه ای واکنش نشان می دهند.

6-     طلاق روانی: The Psychological Divorce  

وقتی ازدواجی گسسته شد، احساس همدلی از بین می رود و مفهوم «خود» تغییر می کند. The WE becomes the ME. در اینجا طرفین باید درک کنند که دیگر هیچ کدام از آنها یک پیوند را تشکیل نمی دهند؛ زیرا هر یک خود را تنها می بیند و این تنهایی برای هر یک از آنان یک «ضربه» است.

علل و انگیزه های طلاق

o       امروزه دیگر نگرش های منفی نسبت به طلاق در کشورهای مختلف دنیا کاهش یافته است و شاید به جرات می توان گفت که مهمترین عامل افزایش میزان طلاق در کشورهای مختلف دنیا، پذیرش اجتماعی روز افزون وقوع آن است.

o       شرایط نامساعد ازدواج و تشکیل زندگی مشترک بر اساس موارد غیرمعقول و غیرمنطقی از آغاز «طلاق» را در بطن خود دارد،  به نحوی که وقوع آن از همان ابتدا قابل پیش بینی است و حتی اگر به عللی، زندگی زناشویی تداوم یابد، و به انحلال خانواده منجر نشود، مصداق اصطلاح «سوختن و ساختن» را در بردارد؛ زیر معیارهای همسرگزینی و شرایط تحقق ازدواج در اکثر موارد عُقلایی نبوده و انتخاب همسر مبتنی بر تحمیل پدر و مادر، مصلحت اندیشی، شناخت های ابتدایی، نه عمیق و کافی و علایق آنی و زودگذر بوده است.

چه عواملی طلاق را دامن می زنند و یا به احتمال وقوع آن کمک می نمایند؟

o       اگر بخواهیم عوامل ایجاد طلاق و علل افزایش آن را برشماریم، می توان به طور خلاصه به موارد زیر، اشاره کرد:

1-     کاهش قباحت طلاق در بین افکار عمومی.

2-     ازدواج در سنین پایین بویژه در مناطق شهری.

3-     کوتاه بودن مدت آشنایی قبل از ازدواج و یا بالعکس (دوران طولانی عقد).

4-     زندگی در خانواده هایی که در آنها، والدین ازدواج موفقی نداشته اند.

5-     عدم تایید ازدواج توسط خانواده، خویشاوندان و دوستان.

6-     عدم شباهت محلی و فرهنگی در سوابق زندگی زوج ها.

7-     داشتن مذاهب متفاوت.

8-     داشتن عقاید و دیدگاهای متفاوت مذهبی، اجتماعی و سیاسی.

9-     عدم تفاهم زن و شوهر نسبت به ایفای نقش ها و وظایف خود و عدم توافق اخلاقی و ناسازگاری های جنسی.

10- ظاهر شدن تدریجی مشکلات مالی که ممکن است قسمتی از آن از هزینه های جشن و مراسم ازدواج ناشی شود، طبعاً قسمت دیگر فشارهای مالی به افزایش هزینه های زندگی پس از ازدواج، مخصوصاً با تولد فرزند یا فرزندان، ارتباط دارد.

11- عدم علاقه و احتمالاً کراهت طرفین از همدیگر، مثل ازدواج های فامیلی، مصلحتی و تحمیلی که به تدریج ظاهر می شود.

12- رواج دوستی های به اصطلاح خیابانی و عدم شناخت کافی از جنس مخالف. زیرا دوستی ها سطحی است و دو طرف خیلی از مسائل را با هم مطرح نمی کنند.

13- تشریفات ازدواج ، سنت های افراط و تفریطی.

14- فقدان سیستم های حمایت اجتماعی مثل وجود اعضاء خانواده آگاه.

15- نبود سیستم مشاوره مناسب، فقدان افراد متخصص در رشته مشاوره خانواده و فقدان دوستان آگاه و دلسوز.

16- بیماری روانی شدید یکی از زوجین مثل وسواس، سوء ظن.

17. برطرف نشدن نیاز جنسی زوجین، که ممکن است باعث اعتیاد، روابط جنسی خارج از سیستم خانواده، مشکلات جسمی و روانی زوجین و در نهایت منجر به طلاق شود.

18- دخالت دیگران بویژه خانواده ها که هر چند معمولاً نوعی مصلحت اندیشی است، اما معمولاً برچسب های «مادرزن»، «مادرشوهر»، «پدرزن»، «پدرشوهر» و مانند آن، این راهنمایی ها را به لباس مبدل نشان می دهد و مایه رنجش زن و شوهرهای جوان می شود  که گاه طلاق از پیامدهای آن است.

19- سوءظن، عدم تمکین، عدم پای بندی به اخلاق، اعتیاد، زیاده طلبی و فزون خواهی، انتخاب نادرست اولیه، کمی سن ازدواج، ناآگاهی و بیسوادی، تفاوت فرهنگی، ازدواج مجدد، بیکاری، نداشتن مسکن، اعتیاد، وجود همسر جدید، خشونت و بد رفتاری مردان، دخالت های دیگران و اختلاف در تعیین محل زندگی نیز ممکن است در افزایش میزان طلاق موثر باشد.

20- عوامل دیگری از جمله : فحشاء و روابط جنسی خارج از سیستم خانواده، بی خانمانی و فقر، عدم شناخت کافی از همدیگر در قبل از ازدوج، نبود آموزش های مناسب قبل از ازدواج، عدم مشورت با والدین و استفاده نکردن از تجارب آنها، بالا رفتن سطح توقعات افراد، عدم درک تفاوت های همدیگر توسط زوجین، عدم وجود بلوغ فکری، نبود روحیه از خود گذشتگی و ایثار در بین زوجین مطلقه، احساس رقابت با همدیگر تا رفاقت در بین زوجین مطلقه، ضعف اعتقادات، خشونت علیه زنان، عدم صبر و تحمل، عدم تلاش برای اصلاح امور، عدم درک متقابل، ترک زوج یا زوجه از منزل، عقیم بودن مرد و نازایی زن، مرد سالاری، ناهمگونی فرهنگی و اقتصادی، عوامل اقتصادی مانند مُدگرایی و اسراف زن، نبود فرهنگ مذاکره و گفتگو، اختلاف سنی زیاد، ازدواج با صاحبان مشاغل پر اهمیت و … می تواند به افزایش احتمال وقوع طلاق کمک کند.

عواقب و پیامدهای طلاق

o       به جرأت می توان گفت که طلاق بیشتر تاثیر مخرب را بر روی فرزندان دارد و تأثیر مستقیم آن تزریق عواطف رنجوری از جمله ترس، خشم، گیجی و بهت‌زدگی برای کودکان است. اما طلاق عواقب و پیامدهای شومی برای جامعه و پدیده های روانی و اجتماعی رقم می زند که از جمله این عواقب می توان موارد زیر را اشاره کرد:

1-     بزهکاری کودکان و نوجوانان، ناسازگاری ها و رفتارهای ضد اجتماعی آنان.

2-     فحشا بویژه در نتیجه فقر و ناآگاهی.

3-     اعتیاد زنان، مردان و کودکان و استفاده از کودکان در توزیع مواد مخدر و دیگر فعالیت های غیرمجاز.

4-     پرخاشگری و ناساگازی کودکان، فرار از منزل و ولگردی آنان.

5-     افت تحصیلی، خودکشی زن یا شوهر و حتی کودکان.

6-     کاهش میل به ازوداج در دیگر افراد خانواده بویژه بچه های طلاق.

7-     اهمال و مسامحه والدین در تعلیم و تربیت فرزندان، ایجاد آسیب های روانی و اجتماعی برای آنان.

8-     فرزندان پسر طلاق در همانندسازی مردانه دچار اشکالات زیادی خواهند شد و در بسیاری از موارد تمایلات هم جنس گرایانه از خود بروز می دهند و اتکای به نفس آنان نیز به شدت کاهش می یابد.

9-     میزان افسردگی و خودکشی در بچه های طلاق رو به افزایش است. آنها خیلی بیشتر از دیگر همسالان خود مورد سوء استفاده جنسی قرار می گیرند و بی بندوباری و اعتیاد نیز در میان آنها بیشتر شیوع پیدا می کند.

10-  بچه های طلاق در بیشتر مواقع نمی توانند ثبات هیجانی و عاطفی خود را به دست بیاورند. از آنجا که هسته مرکزی شخصیت افراد به نظر بسیاری از پژوهشگران روانشناسی در دوران کودکی شکل می گیرد، این گونه کودکان در بسیاری از موارد دچار اختلالات شخصیتی خواهند شد.

11- بچه های طلاق آینده خوبی را برای خود تصور نمی کنند و اطمینان خود را به ارکان زندگی از دست می دهند و از آنجا که عدم توجه خانواده را به مسایل و نیازهای خود لمس می نمایند، در آینده نسبت به افراد پیرامون خود و در مقیاس بالاتر،  اجتماع، به نوعی بی اعتنایی و بی توجهی کشیده می شوند.

عملکردهای والدین بعد از طلاق در قبال فرزندان

o       متاسفانه اغلب بچه ها در قبال طلاق که یکی از پیامدهای ناگوار و تلخ زندگی است، صدمه دیده و حتی گاهی خود را در این امر مقصر و محکوم می بینند. لذا والدینی که قصد از هم گسیختگی خانواده خود را دارند، قبل از اینکه از هم جدا شوند، باید به پیامد ناگوار و تلخ طلاق در کودکان خود توجه داشته باشند و این پیام ها را به خاطر بسپارند:

1-     بدرفتاری با کودکان و نوجوانان، شخصیت آنان را متزلزل می سازد.

2-     طرح اختلافات و مشاجرات در حضور کودکان به سلامت روانی آنان آسیب می رساند.

3-     والدین باید بدانند، سلامت روانی کودک در گروی تربیت هماهنگ آنان است.

4-     بدرفتاری زن و شوهر با یکدیگر، پیوندهای عاطفی آنان را سست و کودکان را دچار اضطراب و افسردگی می کند.

5-     والدین خوب کسانی هستند که غم و شادی فرزندانشان برایشان بسیار مهم و تعیین کننده خط مشی و راه و روش و طرز برخورد آنان باشد.

6-     فرزندان، دوست داشتن را از پدر و مادر یاد می گیرند. پدر و مادرها باید فراموش نکنند که خودشان نیز روزی کودک بوده اند.

عملکرد والدین بعد از طلاق در قبال فرزندان اشان چیست؟

o       به عبارت دیگر آنها چگونه می توانند علیرغم طلاق، فرزندان خود را کمک کنند تا قبل از اینکه فرزندان دچار صدمات جدی روحی و روانی گردند، آینده خوبی را برای آنها رقم زنند؟

باید توجه داشت که طلاق به‌خصوص بر کودکان در دوران ابتدایی تحصیل، تأثیر عمیق‌تری می‌گذارد. حس عدم امنیت کودکان را به‌شدت آزار می‌دهد و آنها از بازگو کردن شرایط خانواده خود احساس شرمساری دارند. حتی پس از مدتی ممکن است که بچه‌ها خود را سرزنش کنند.

در این باره، واکنش بچه‌ها متفاوت است. برخی غم و درد نهان خود را ابراز می‌کنند و بعضی دیگر آن را پنهان می‌کنند.

o       از عملکردهای والدین بعد از طلاق در قبال فرزندان می توان موارد زیر را برشمرد:

1-     والدین باید به بچه‌ها کمک کنند تا عواطف خود را ابراز کنند. چه از طریق بیان و با از طریق نوشتن، نقاشی کردن و یا حتی از طریق موسیقی.

2-     به عواطف بچه‌ها احترام بگذارند.

3-     به بچه‌ها اطمینان دهند که احساسات آنها طبیعی است.

4-     تا آنجا که ممکن است علل جدایی را برای بچه‌ها توضیح دهند تا آنها دریابند که طلاق به‌علت تقصیر آنها صورت نگرفته است.

5-     اگر امکان دارد فرزندان خود را با بچه‌هایی که تجربهِ مشترکی دارند آشنا سازند تا آنها بفهمند که تنها نیستند.

6-     اگر امکان دارد بچه‌های خود را با گروه‌های درمانی مخصوص طلاق آشنا سازند.

7-     تا آنجا که ممکن است عناصر تنش‌زا را برای کودکان کم کنند.

8-     به بچه‌ها پیرامون آیندهِ زندگیشان اطمینان دهید: مثلاً چه کسی از آنها مراقبت می‌کند و یا کجا زندگی خواهند کرد.

9-     به بچه‌ها اطمینان دهند که آنها را دوست دارید و از آنها مراقبت و حمایت خواهید کرد.

10- از بچه‌ها نظر بخواهید و حمایت‌های خود را به‌شکل مداوم و با ثبات تکرار کنید.

11- راه‌های سالم ابراز خشم را به کودکان آموزش دهید (مثلاً در میان گذاشتن، ورزش و یا کارهای هنری).

12- با راه‌های ناسالم ابراز خشم (زد و خورد) مقابله کنید و در پیش گرفتن راه‌های سالم را تشویق کنید.

13- به بچه‌ها یاد دهید چگونه با بچه‌های دیگر رفتار کنند.

14- معلمان و سایر مددکاران را از وضعیت طلاق مطلع سازید تا آنها نیز به کمک بچه‌ها بشتابند.

عواملی که به کاهش احتمال وقوع طلاق کمک می کند

o       نکته ای که ذکر آن در مورد عوامل کاهش احتمال وقوع طلاق، مهم است، این است که اگر با عوامل و انگیزه های بوجود آورنده طلاق آشنا شویم،  براحتی می توان «علاج واقعه قبل از وقوع» کرد. اما در حالت کلی می توان عواملی از جمله موارد زیر را برای کاهش احتمال قوع طلاق در جامعه نام برد:

1-     ازدواج در سن ۲۵ و بالاتر برای مردان و 20 و بالاتر برای دختران.

2-     مدت زمان لازم برای شناخت طرفین قبل از ازدواج به ویژه در شهرها دوران بعد از عقد تا عروسی باید حداقل ۶ ماه و حداکثر یک سال طول بکشد، چرا که این مدت زمان کافی است تا طرفین از هم شناخت کافی کسب نمایند.

3-     زندگی در خانواده هایی که در آنها، والدین ازدواج موفقی داشته اند.

4-     تایید ازدواج توسط خانواده، خویشاوندان و دوستان.

5-     شبیه بودن سوابق زندگی زوج ها.

6-     دارا بودن فرهنگ و مذهب یکسان و شراکت یکسان در مراسم و مناسک فرهنگی یا مذهبی.

7-    توافق زن و شوهر نسبت به تعهدات و نقش های خود.

منبع: سایت باشگاه اندیشه

عوامل بحران های زناشویی و طلاق

آسیب شناسی طلاق

عوامل بحران های زناشویی و طلاق

طلاق پدیده ای اجتماعی است و همانند سایر پدیده های اجتماعی متأثر از یک عامل نیست ، بلکه مجموعه ای از عوامل در آن دخالت دارند. طلاق می تواند دلایل فراوانی داشته باشد و شناخت عوامل موثر در طلاق نقش بسزایی در کاهش آن دارد.

1)     عوامل روان شناختی:

عوامل روانی فراوانی در وقوع طلاق دخیل هستند:

عدم تفاهم:  وقتی از زن و شوهری که از هم می خواهند جدا  شوند می پرسیم: علل طلاق آنها چیست؟ می گویند : با هم تفاهم نداریم . 

وقتی منظورشان را از بیان این علت می پرسیم، دلیل قانع کننده ای ندارند. از مفاهیمی همانند اینکه :

         i.            او مرا درک نمی کند،

        ii.           ما با هم هیچ شباهتی نداریم،

       iii.            او مرا دوست ندارد،

       iv.            او خانواده اش را به من ترجیح می دهد، 

        v.            وابستگی فراوانی به خانواده اش دارد و… حرف می زنند.

اما این عدم تفاهم می تواند دلایل فراوانی داشته باشد از جمله این موارد:

             i.     ازدواج اجباری – ازدواجی که به صورت اجباری و فقط به خواسته یکی از والدین یا هر دو باشد و تمایلی از سوی زوجین برای این ازدواج نباشد، در اکثر مواقع به شکست میانجامد. بدترین نوع ازدواج، ازدواج تحمیلی است. انسان در مقابل تحمیل، موضع گیری می کند. به ظاهر فردی مطیع و در باطن عصیانگر است .

             ii.    عدم بلوغ اجتماعی – برخی از ازدواج ها که به صورت عاشقانه و علاقه طرفین به ازدواج همراه بوده، اما باز هم بعد از مدتی شاهد فروپاشی این ازدواج هستیم. وقتی به عمق این طلاق می پردازیم، متوجه می شویم دختر یا پسر یا هردوی آنها هنوز به درجه ای از رشد اجتماعی نرسیده اند که بتوانند یک زندگی مشترک را اداره کنند.

آنها ازدواج را وسیله ای برای پایان بخشیدن به مشکلات خود می دانند، آنها زندگی را آرمانی می خواهند و می خواهند زندگی را به صورت ساخته شده تحویل بگیرند، نه اینکه زندگی را بسازند. در صورتی که زیبایی زندگی به این است که مشکلاتش را خودت حل کنی و آن را خودت بسازی. رساندن دختر و پسر جوان به حد بلوغ اجتماعی در درجه اول بر عهده والدین است و در درجه دوم، ایجاد تغییر در نگرش افراد در شرف ازدواج نسبت به زندگی مشترک است.

          iii.    توقعات بی جا –  امروزه زرق و برق های فراوان، مانند سمی بر خانواده ها پاشیده می شود و زوجین برای تهیه این زرق و برق ها، غرق در آن شده و از همدیگر غافل شده و به صورت ناخودآگاه به اختلافات خود دامن می زنند. این افراد با ندیدن جنبه های مثبت زندگی خود و دیدن جنبه های منفی این زرق و برق ها، دچار کشمکش شده و وقتی زندگی خود را از دست می دهند، تازه می فهمند چه بر سرشان آمده است.

         iv.   چشم و هم چشمی؛  مقایسه زندگی ها با یکدیگر بیانی دیگر است که زندگی های زیبا را تبدیل به ویرانه می کند ،  اگر زوجین دچار چنین حالتی شوند، تحت هر شرایطی به آرامش نخواهند رسید. پس بهتر است برای رسیدن به آرامش خود، شرایط زندگی مان را بپذیریم.

2)     عوامل اقتصادی:

o       مسائل مالی و اقتصادی می تواند یکی دیگر از عوامل طلاق باشد. از نظر بسیاری از مردم نبودن حمایت های بزرگترها عامل طلاق تلقی می شود، در اینجا باید به این نکته اشاره کنیم که: در یک زندگی زناشویی زوجین اگر همدیگر را دوست داشته باشند و منطقی فکر کنند،  می توانند با داشتن حداقل امکانات به خوشبختی برسند.

o       پس قناعت و پذیرش موقعیت ها و وضعیت طرفین می تواند عامل مالی و اقتصادی را خنثی کند، اما متاسفانه به دلیل اینکه اکثر جوانان بدون نگاه کردن به خود و فرد مقابل، توقعات آرمانی را برای زندگی زناشویی تصور می کنند  که به عمل رساندن آن غیرممکن است، با گذشت مدتی از زندگی مشترک، این زندگی به طلاق ختم خواهد شد.

3)     عوامل ارتباطی:

o       عوامل ارتباطی همان ارتباط و رفت و آمد با خانواده همسر (والدین، خواهر و برادر و بستگان) و نگرشی است که این دو نسبت به هم دارند. شاید بتوان این عامل را در جامعه از مهمترین علل اختلافات زناشویی دانست. جایی که خود زوجین با هم اختلافی ندارند، مسائل فرعی دیگری همانند ارتباط با خانواده همسر، مشکلات فراوانی را ایجاد می کند.

4)     اختلالات عاطفی و روانی:

o       ابتلای یکی از زوجین و یا هر دوی آنها به اختلالات روانی و عاطفی می تواند باعث از هم پاشیدگی یک زندگی مشترک شود.

5)     اعتیاد:

o       یکی دیگر از عوامل تاثیرگذار در طلاق، اعتیاد زن یا مرد به مواد مخدر است. تاثیر این عامل تا زمانی است که زن یا مرد از زندگی خود کاملاً جدا شده و فقط به دنبال تامین مواد مخدر خود باشد.

6)     خانواده های متزلزل :

o       در این نوع خانواده ها فرصتی برای تربیت فرزندان وجود ندارد و آنان به حال خود رها شده اند. اعتیاد و طلاق دارای رابطه ای دو جانبه ای هستند، یعنی نه تنها اعتیاد موجب طلاق می شود، بلکه طلاق نیز می تواند یکی از علل اعتیاد به حساب آید.

7)     ازدواج مجدد توسط زوج:

o       مردی که مبادرت به ازدواج دوم می کند، محبت را تقسیم می نماید و زن اول نیز حاضر نیست محبت را تقسیم  شده بداند. چنین مردی بهانه گیر می شود، این بهانه گیری، منجر به بد شدن شرایط زندگی برای زن اول می شود و به تدریج به سوی طلاق می رود و خود را بین طلاق و زندگی معلق و سر در گم می بیند و این حالت تعلیق، عدم ثبات در زندگی را برای وی به ارمغان می آورد.

8)     تدلیس در ازدواج:

تدلیس یعنی پنهان کردن و پوشانیدن عیب چیزی. عیب خود یا کالای خود را پنهان ساختن. فریب دادن. عوام‌فریبی. فسق و فساد کردن در لباس زهد و تقوا؛  False Pretenses . آراستن ظاهر به جامۀ زهد و پارسایی برای فریب دادن خلق؛ تظاهر به زهد و تقوا. افراد بسیاری در آغاز ازدواج خود را واجد صفات و خصوصیاتی معرفی می کنند، که دارای آن نمی باشند. 

9)     دخالت دیگران:

o       دخالت دیگران در زندگی یک زوج علت ۲۰ درصد از طلاق ها می باشد . باید توجه کرد که مشورت دادن به زوج های جوان با دخالت کردن در زندگی آنان فرق می کند. مشورت باید با در خواست فرد باشد.

10)ترک زوج یا زوجه از منزل:

o       که با فلسفه زندگی مشترک منافات دارد.

11)عوامل دیگر:

o       عوامل دیگر که می تواند در ایجاد طلاق موثر باشد، را می توان اینگونه بیان کرد:

          i.            عدم روابط جنسی

         ii.             خشونت

        iii.            تفاوت های فرهنگی

        iv.            اختلاف سن

         v.            سوءظن

        vi.            دخالت دیگران در زندگی

       vii.             عدم علاقه

      viii.            خشونت علیه زنان

        ix.             عدم صبر و تحمل

         x.            بداخلاقی و… .

بحران های زناشویی

o       فالسام Joseph K. Folsom  جامعه شناس و روانشناس آمریکایی از ۱۸۹۴ تا ۱۹۶۰ ، سعی کرد که علل بحران های زناشویی را درچهار دسته زیر طبقه بندی کند :

A.     عوامل موقعیتی و غیرشخصیتی، گونه ای بدشانسی:

            i.            سلامت بدنی،

           ii.            شرایط اقتصادی،

          iii.            مداخله نزدیکان،

          iv.            تولد فرزند ناخواسته.

B.     نارسایی های شخصیتی در یکی از زوجین یا هر دو :

            i.            گرایش های بیماری روانی ،

           ii.             الکلیسم ،

          iii.            عقیم بودن ،

          iv.            گرایش های انحراف جنسی،

           v.            سایر علائم انحرافات روانی.

C.     تفاوت ها یا عدم تشابهات شخصیتی، از لحاظ سوابق :

           i.            ذهنی ،

          ii.             اجتماعی ،

         iii.            مذهبی ،

         iv.            هنری،

          v.            حساسیت ها .

D.    عدم توافق نفس ها:

           i.            گرایش های ناهمسان زوجین،

          ii.             محرومیت های ناشی از عدم توانایی ازدواج در برآوردن انتظارات در هر کدام.

در این شرایط اگر دو طرف نتوانند بنا به شرایطی که وجود دارد از هم جدا شوند، 

به ناچار مجبور خواهند شد با سخت ترین شرایط تا پایان عمر،

زندگی خود را با طلاق عاطفی سپری کنند.

o       وکسلر Wexler  هفت مرحله را برای طلاق روانی و عاطفی در نظر گرفته است:

A.     تلاش برای خلاص کردن خود از رابطه فرساینده و نامطلوب و غیر قابل تحمل.

B.     سرخوردگی.

C.     فرسایش و تخریب رابطه.

D.    دور شدن از تعهدات نسبت به یکدیگر.

E.     جدایی جسمانی.

F.      سوگ در اثر فقدان همسر.

G.    کار شدید جهت ترمیم زندگی.

علل و عوامل طلاق خاموش

o       یکی از پیچیده‌ترین سؤال‌هایی که در باره طلاق خاموش مطرح می‌شود این است که : چرا بسیاری از افراد در آغاز زندگی تفاهم کامل دارند؟  اما پس از چند سال در لاک خود می‌روند؟ و دیگر کاری به یکدیگر ندارند؟ و یا چه عواملی باعث می‌شود که کانون یک خانواده به سوی تنهایی و بی‌تفاوتی سوق داده شود؟ و اثرات منفی این‌گونه رفتارها بر فرزندان چیست؟.

بالاترین دلیل ازدواج، انگیزه است. بدین معنا که اگر زن و مرد تمایلات خود را در نظر نگیرند، و تن به ازدواج دهند، سرانجام جز سردی و بی‌تفاوتی نخواهند دید.

ازدواج‌هایی که انگیزه آنان سالم نیست عبارتند از :

1.     گریز از تنهایی – زن یا مرد فقط برای رفع تنهایی تن به ازدواج می‌دهد .

2.     حرف مردم – دیگران از آنان می‌پرسند چرا ازدواج نمی‌کنید .

3.     نیازمالی – ازدواج‌هایی که برای مادیات و نیازمالی صورت می‌گیرد .

4.     چشم و هم‌چشمی‌ – ازدواج‌هایی که برای چشم و هم‌چشمی‌ با فامیل و دوستان صورت گرفته است .

5.     تناسل – ازدواج‌هایی که برای غریزه مادیات یا به جای ماندن نسل و اموال صورت می‌گیرد .

6.     تحمیل ها – ازدواج‌های تحمیلی که زیر نفوذ پدر و مادر صورت می‌گیرد و در آن خواستن نقشی ندارد .

7.     رهایی – ازدواج هایی که زن یا مرد برای رهایی از محیط خانواده به آن تن میدهد و…

ازدواجی موفق است که زن و مرد :

1.     به روان‌شناسی شخصیتی خود آگاه باشند.

2.     ویژگی‌های همسر خود را بدانند و بپذیرند.

3.     با شناخت و آگاهی ازدواج کنند .

o       چهار عامل عمده را علت‌ اتفاق نیافتادن جدایی در این خانواده ‌ها می توان ذکر کرد:

1- طلاق در جوامع سنتی مذموم است . بنابر این اکثر خانواده‌ها تلاش می‌کنند این اتفاق نیافتد. ولی چون در فرآیند توسعه، معمولاً سنت‌ها شکسته می‌شوند، بنابراین هر چه جوامع به طرف پیشرفت برود، قبح طلاق هم از میان می‌رود .

2- زن و مرد نیاز به پشتوانه عاطفی دارند.  به خصوص زنان از این نظر تمایل بیشتری دارند که حامی و پشتیبان عاطفی داشته باشند و چون زن برخلاف مرد انتخاب شونده است، درون خود این ترس را دارد که مبادا پس از طلاق تنها بماند.

3- بی‌حرمتی از سوی جامعه. پس از جدایی از سوی جامعه و برخی افراد مورد بی‌حرمتی قرار می‌گیرند و همین عوامل است که زن برای ترس از رو به‌ رو شدن با چنین حوادثی سعی می‌کند به زندگی ادامه دهد و جدا نشود.

4- حرف‌ اطرافیان. اهمیت دادن به حرف‌ها و سخنان اطرافیان. زن و مرد هرچه شناختشان نسبت به هم بیشتر باشد، به نسخه‌هایی که دیگران می‌پیچند، کمتر اهمیت می‌دهند.

طلاق روانی، طلاق عاطفی

آسیب شناسی طلاق

طلاق روانی، طلاق عاطفی و طلاق رسمی

تعریف طلاق

انحلال رابطه همسرى در ازدواج دائمى را که بعد از آن از نظر رعایت حقوق و تکالیف مربوط به زناشویى،  مسئولیتى براى دو همسر نخواهد بود، طلاق مى‌گویند.

دراصطلاح، اگر ازدواج را قراردادى بین دو شخص براى زندگى مشترک بدانیم، این قرارداد همواره دائم نیست و گاهى بنا به دلایلى فسخ مى‌شود. جریان فسخ قرارداد بین یک زوج را اصطلاحاً طلاق مى‌گویند.

هیچ دختر و پسرى در آغاز زندگى و در پاى سفره عقد

تصور نمى‌کنند که ممکن است روزى مشکلات چنان بر او غلبه کند

و شرایطى بر او تحمیل شود، تا دادخواست طلاق داده و به زندگى مشترکش پایان دهد.

طلاق انتخاب احساس باخت و یا زنده بودن در ارتباط زناشویى است، که طرفین آن، براى رهایى از احساس باخت، اقدام به جدایى مى‌کنند.

طلاق دلایل گوناگونی دارد، این دلایل متناسب باموقعیت، طبقه و جایگاه اجتماعی زوجین متفاوت است . شناخت عوامل موثر درشکل گیری این پدیده، در کنترل و کاهش آن نقش بسزایی خواهد داشت .

طلاق روانی

تمامی انسان‌ها در دایره محدود زندگی زناشویی خود به نوعی در معرض آسیب‌های روانی قرار دارند. این اثر تاریخی با اوجگیری تجدد در قرن بیستم، مکانیسم پیچیده‌تری به خود گرفته و آسیب‌های ناشی از این فرآیندها نیز بسیار پیچیده‌تر شده است. شاید برای بسیاری از مخاطبان جراید، مشاهده آمارهای روبه گسترش طلاق دادگاهی در هر جامعه‌ای بویژه در جامعه ایران، در سالهای اخیرجای تعجب داشته است؛ اما با کمی بررسی دقیق‌تر در نوع زندگی‌های مشترک امروزی، شاهد شکل جدیدی از طلاق هستیم، به نام طلاق روانی! Mental Divorce

طبیعی است که امروزه دیگر ایمنی به مفهوم گذشته برای هیچ کس در هیچ محدوده‌ای وجود ندارد.

منشاء زندگی انسانها تنها به خصوصیات فردی آنها برنمی‌گردد؛

بلکه تحت تأثیر عوامل و ابزار دور و اطراف خود نیز قرار دارد.

امروزه در زندگی‌های مشترک، نه یک زن تابع مطلق در چارچوب تمایلات مرد خود است،

و نه یک مرد در مفهوم قبلی خود می‌گنجد.

تمام این عوارض و تبعات ناشی از زندگی‌های ابزاری امروزی، شرایطی را برای بسیاری از زوجهای جوان فراهم می‌کند، که از یک سو تحت تأثیر اختلافات شدید سلیقه‌ای قرار می‌گیرند، و از سوی دیگر بنا به برخی مصلحت‌ها، یا امکان جدایی برای آنها فراهم نیست، یا نمی‌توانند بسادگی از هم جدا شوند. دچار شدن به این حالت برزخی در زندگی را متخصصان روان‌‌شناسی غرب «طلاق روانی» لقب داده‌اند.

تعارض‌های ناشی از طلاق روانی

صرف نظر از این که کنار آمدن با مشکلات موجود تبدیل به عادتی تحمیلی و گاها ناخوشایند برای والدین می‌شود؛ اما از هم پاشیدن انگیزه و جایگزین شدن رخوتها و کدورت‌ها به خودی خود طرفین را با توجه به تشکیلات روانی خود با تعرض‌های متعددی مواجه می‌کند.

احساس ناکامی از خطرناک‌ترین عواقب طلاق روانی است که ممکن است هر یک از طرفین را به سمت خطرات گوناگون و رفتارهای ضداجتماعی سوق دهد.

تاکنون در زمینه عواقب و سوء آثار طلاق روانی، یعنی زندگی‌هایی که ظاهراً ادامه دارند؛ اما در باطن بسیار وخیم‌تر از جدایی معمولی است، مطالعات عمیق و آکادمیک در کشور ما صورت نگرفته است؛ در حالی که با مشاهده بافت زندگی‌های ایرانی و تحمیلاتی که معمولاً از سوی بزرگان خانواده متوجه زوجین جوان است، پی می‌بریم که در کشور ما این مورد به وفور یافت می‌شود.

تشدید فاصله بین والدین، فرزندان را نیز به سمت تربیت‌های مغایر با تربیت‌های مقبول جامعه سوق می‌دهد. اینجاست که می‌توان به نقش اساسی تعارض در ساختار این پدیده پی برد.

در بیشتر تعارض ها و تضادهای حاکم بر زندگی‌های بدون تفاهم، به هدف هایی برمی‌خوریم که در عین حال هم خواستنی هستند و هم نخواستنی! هم مثبت‌اند، هم منفی! اما این اهداف زمانی خوشایند هستند که فارغ از احساسات و تصمیمات کورکورانه، مطابق میل طرفین و منطبق با شرایط واقعی زندگی باشد؛ لذا اگر هدفی در نظر باشد که خواستنش قیمت گزافی به نام سرگردانی و آشفتگی را در پی داشته باشد، باید از آن به نفع تداوم زندگی صرف‌نظر کرد.

شکل‌گیری احساسات ناخواسته که پایه‌های آن بر اهدافی غیر از اهداف اساسی زندگی بنا شده است، باعث فزونی علایم منفی در طرفین می‌شود. همه این عوامل و عوامل متعدد و ریز دیگر، در نهایت سبب شکل‌گیری حالتی از جدایی در زندگی به نام طلاق روانی می‌شود که اخیرا مورد توجه شدید روانشناسان و روانکاوان و متخصصان اجتماعی غرب بخصوص در کشور کانادا قرار گرفته است.

طلاق عاطفی

طلاق عاطفی Emotional Divorce  یا طلاق خاموش و کاهش میل زن و شوهر به یکدیگر زمینه‌ساز کم شدن انرژی در خانواده شده و موجب می‌شود زوج‌ها در بیگانگی دنیای یکدیگر گم شوند. در این شکل از خانواده زن و مرد تنها حکم هم‌خانه را داشته و بنا به مصلحت یا عادت با هم زندگی می‌کنند. در واقع درک نکردن صحیح از رفتار و گفتار یکدیگر، نداشتن شناخت کافی از روحیات طرف مقابل و بی‌علاقه‌گی و سردی نسبت به شریک زندگی همگی دست به دست هم می‌دهند تا طلاق عاطفی شکل گیرد.

جدایی عاطفی میان زن و شوهر به شکل زندگی در یک خانه بدون، هیچ ارتباطی به غیر از مکالمات ضروری، طلاق عاطفی است و در این نوع از جدایی فقط مسایل فرهنگی یا خانوادگی، وجود فرزندان و شرایط اجتماعی مانع طلاق می‌شود و زوجین به اجبار در کنار هم زندگی می‌کنند. از این رو یکی از عوارض این نوع زندگی، شکل‌گیری روابط فراخانوادگی و فرازناشویی و آسیب‌دیدگی صداقت اجتماعی است.

پیش از طلاق عاطفی Emotional Divorce ، طلاق روانی Mental Divorce ، یعنی دلخوری و ناراحتی‌های مختلف بین زوجین اتفاق می‌افتد.  که می‌توان با کاهش توقعات، تغییر سبک زندگی و افزایش گفت‌وگو و تبادل‌نظر تا حد زیادی از بروز آن جلوگیری کرد، البته متاسفانه غرور کاذب افراد تحصیل کرده یکی از مهم‌ترین علت‌های طلاق عاطفی محسوب می‌شود؛ چرا که این قشر بیش از سایر افراد از پذیرش راهنمایی و کمک بزرگ‌ترها اجتناب کرده و به علت سطح سوادشان به مشاوره بی‌اعتقادند. به علاوه هم راستا با همه این موارد می‌توان اشتغال زوجین، مشکلات جنسی و اختلافات مالی را ریشه‌های اصلی رفتاری در بروز طلاق عاطفی دانست.

به عبارت دیگر:

o       طلاق خاموش یا همان طلاق عاطفی، نوعی از جدایی است که زن و شوهر بدون این که به طور رسمی از هم جدا شوند، عواطف خود را از هم دریغ کرده و روی از هم بر می تابند، زیرا دیگر اعتماد و احساسی بینشان نمی ماند.

o       زن و مرد با این که در یک خانه زیر یک سقف زندگی می کنند، با هم کار می کنند، با هم مسافرت می روند و… اما در اصل دو انسان بیگانه و بی تفاوت و بی احساس نسبت به هم هستند و هر کدام شان به مسائل و امور زندگی خود سرگرم می شوند .

o       در این نوع زندگی، تنها چیزی که زوجین را به هم متصل می کند، قراردادی است که در ابتدای زندگی آن را پذیرفته اند، قراردادی که معمولاً هر دو طرف در زمان امضای بند بند موارد آن، مهر و محبتی را در دل احساس کرده اند، اما پس از گذشت سال ها، اکنون همین رابطه شیرین و گرم به سردی و خاموشی گراییده است.

o       طلاق خاموش یا همان طلاق عاطفی واژه ای است که درزندگی مدرن امروز بسیار به گوش می خورد، آن گونه که گاهی فکر می کنیم تمام زیبایی زندگی مشترک در روزهای اول آن خلاصه شده است . یعنی درست تا وقتیکه هر دو طرف برای هم تازگی دارند و به نحوی درصدد جلب رضایت هم هستند. اما با گذشت زمان و سایه انداختن سختی ها و مشکلات بر زندگی، بی تفاوتی و بی روحی بر زندگی حاکم می شود و آن وقت است که طلاق عاطفی صورت می گیرد .

دکتر محمود دژکام روانشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، طلاق عاطفی را این گونه تعریف می کند: در طلاق عاطفی دو نفر به صورت فیزیکی از یکدیگر جدا نمی شوند، بلکه کنار هم ز ندگی می کنند و شرایطی بر روابط آنها حاکم است که در طلاق متعارف وجود ندارد.

این اتفاق می تواند به صورت یک طرفه و یا دو طرفه و به مرور زمان رخ دهد و دو طرف بتدریج متوجه شوند که جذابیت، کشش و علاقه و عاطفه مثبتی که نسبت به هم داشته اند، در بین آنها رنگ باخته است.

به عبارتی حساسیت ها، کنجکاوی ها و نگرانی هایی که آنها نسبت به هم نشان می دادند فروکش می کند و باعث ایجاد کرختی در بین آنها می شود و این احساس باعث می شود که همیشه یک طرف نسبت به رفتارهای دیگری شکایت داشته باشد، مواردی مانند:   i.   درک نشدن،  ii.   بی توجهی،   iii.   اشتغال زیاد، iv.  تکروی و بی توجهی به نیازها و خواسته های طرف مقابل،  که معمولاً این شکایت ها بیشتر از جانب زنان نسبت به مردان صورت می گیرد، ضمن آن، که گاهی نیز مردان از انرژی و نشاط نداشتن همسر، بی علاقگی و فراموشکاری و بی دقتی درامور گله مند هستند. بخصوص آن که مسائل استرس زا و اشتغال های فکری و فیزیکی و نبود آرامش در محیط زندگی و کار نیز باعث تشدید این موضوع می شود.  بخصوص افرادی که به دلایل محدودیت های اجتماعی و داشتن فرزند نمی توانند به راحتی از هم جدا شوند و مجبور به زندگی در کنار هم می شوند که حضور فیزیکی در زندگی است .

دژکام بروز چنین مشکلاتی در جامعه ایرانی را نتیجه گذر از جامعه سنتی به صنعتی می داند و می گوید : یکی از مهمترین آسیب های ناشی از مؤلفه های متفاوت جامعه سنتی و صنعتی، گسسته شدن روابط خانوادگی و به سردی گراییدن روابط مثبت و شیرین خانوادگی است. روابطی که با گذشت زمان و گذر از این پروسه منجر به متفاوت شدن خواسته ها، نگرش ها و نیازهای زن و مرد و متعاقب آن دور شدن آنها از هم شده است. که در چنین شرایطی تنها وجود انگیزه ای خاص می تواند دو نفر را به زندگی در کنار هم وادار کند. که معمولاً این انگیزه نیز وجود فرزندان و یا در کشور ما مسائل خاص اجتماعی است، مسائلی که منجر به تحمل زندگی و ادامه آن می شود. در حالی که این گونه زندگی کردن هر لحظه آماده رخدادی جدید خواهد بود.

به گفته یکی دیگر از آسیب شناسان، طلاق عاطفی پدیده ای فراگیر در کشور است، مسأله ای که به دلیل محدودیت های اجتماعی و فرهنگی، مشکلات مالی، اجبار خانواده ها و عوامل دیگری که اجازه جدایی زن و شوهر را نمی دهد، خانواده های زیادی را وادار می کند در شرایطی که زن و مرد از نظر روانی علاقه ای به ادامه زندگی مشترک ندارند، پس از یک دوره طولانی دعوا و کشمکش، از مرحله دشمنی و تنفر عبور کنند و به وضعیت «بی تفاوتی» برسند.

بی تفاوتی آخرین مرحله روابط بین زن و شوهر است که در آن اصل «بود و نبود» همسر فرقی برای زوجین نمی کند. بلکه مسائل جنبی دیگر زندگی از جمله مسائل مالی و امنیت اجتماعی زن است که احساس نیاز به همسر را شکل می دهد. در چنین شرایطی میزان ناهنجاری های اجتماعی افزایش پیدا می کند، و موجب به وجود آمدن ارتباطات خارج از چارچوب خانواده میشود.  ضمن آن که در مرحله طلاق عاطفی، اگر چه زوجین در زیر یک سقف زندگی می کنند، ولی به لحاظ عاطفی و اجتماعی جدا هستند و در همین زمان اغلب انحرافات و آسیب های اجتماعی رخ می دهد.

قهر کردن و جدا شدن

مونتسکیو Montesquieu  ، یکی از متفکران سیاسی فرانسه در عصر روشنگری، از ۱۶۸۹ تا ۱۷۵۵ ، درکتاب روح القوانین (On) The Spirit of the Laws می نویسد: طلاق با رها کردن متفاوت است . اولی بارضایت طرفین ازدواج است، درحالی که دومی یک طرفه و با قهر توام است . در واقع وقتی زن و شوهر نخواستند با هم زندگی کنند از هم جدا می شوند .

شاید فراموش شود که این گونه طلاق گرفتن های خاموش بی راهه ای برای بعضی از افراد، سوپاپ اطمینان و پل ارتباطی باشد، تا بعد از مدتی با فراموش کردن دوران سختی، بتوانند باز هم زیر یک سقف با هم و در کنار هم زندگی کنند.

دکتر طباور، روان شناس و استاد دانشگاه، این گونه طلاق ها را نوعی قهر موقتی می خواند، وی معتقد است این گونه طلاق ها در جامعه بسیار کم دیده می شود و بیشتر در سنین بالا اتفاق می افتد. زیرا معمولاً جوانها خیلی سریع تصمیم به جدایی می گیرند و دیگر از اسم مطلقه، طلاق و هر آنچه مربوط به دوران بعد از طلاق می شود، هراسی ندارند، ولی کسانی که در سنین بالا هستند، آوردن اسم طلاق را نوعی افت شخصیتی می پندارند و حاضر نمی شوند این نام روی آنها قرار بگیرد.

همچنین این گونه طلاق ها مستلزم داشتن شرایط بعد از آن میباشد، به این منظور که کسی که در حال حاضر از وضعیت مالی مناسبی برخوردار نیست، نمی تواند بعد از طلاق قهر گونه، شرایط زندگی را برای زن و فرزندانشان مهیا کند و از طرفی بافت سنتی فرهنگ ما نیز اجازه این گونه جدایی و از هم جدا زندگی کردن را نمی دهد و همگان موافقند که سریعتر قضیه فیصله پیدا کند و طرفین از زیر قید هم خلاص شوند.

تستی برای طلاق عاطفی

تستی برای طلاق عاطفی

جمله ها را با دقت بخوانید و بر اساس احساس فعلی خود به صورت بله-خیر پاسخ دهید.

در انتها تعداد پاسخهای بله را جمع کنید و برای تفسیر آن به آخر همین تست رجوع کنید

1-پس از ازدواج تنهاتر از آنم که فکر میکردم.  بله  خیر

2-آنقدرها که دلم میخواست به هم نزدیک نیستیم. بله  خیر

3-در این ازدواج احساس خلا میکنم. بله  خیر

4-وقتی با هم کاری انجام میدهیم ، احساس بی حوصلگی میکنم.بله  خیر

5-حتی وقتی با همیم، احساس بی قراری و اندوه میکنم. بله  خیر

6-بیشتر وقتها نمیدانم خودم را چگونه سرگرم کنم. بله  خیر

7-گاهی در این ازدواج احساس بی حوصلگی و بیقراری میکنم.  بله  خیر

8-در حسرت کسی هستم که در کنار او احساس نزدیکی کنم.  بله  خیر

9-حس تنهایی بسیار آزارم میدهد.  بله  خیر

10-انگار ازدواجم چیزی کم دارد.  بله  خیر

11-کاش اطرافیانم بیشتر به من زنگ میزدند.  بله  خیر

12-اغلب دلم میخواهد کسی را داشتم که در کنارش باشم.  بله  خیر

13-احساس نمیکنم بخشی از زندگی کسی هستم.  بله  خیر

14-احساس نمیکنم به کسی تعلق دارم.  بله  خیر

15-اغلب به لحاظ عاطفی احساس انزوا میکنم.  بله  خیر

16-در این ازدواج احساس طرد شدگی میکنم.  بله  خیر

17-کسی را ندارم که به او پناه ببرم.  بله  خیر

18-اغلب در رابطه با همسرم احساس میکنم فراموش شده ام.  بله  خیر

19-هیچ کس مرا نمیشناسد.  بله  خیر

20-هیچ کس مرا درک نمیکند.  بله  خیر

21-اغلب هیچ کس را ندارم که با او حرف بزنم.  بله  خیر

22-اغلب نیاز شدیدی به داشتن یک هم صحبت احساس میکنم.  بله  خیر

23-احساس میکنم در این ازدواج کاملا کنار گذاشته شده ام.  بله خیر

24-احساس جدا بودن میکنم (با همسرم). بله  خیر

تفسیر نتیجه تست:

بعد از جمع کردن پاسخهای “بله” ، اگر تعداد آن برابر هشت (8) و بالاتر بود، یعنی یک سوم “بله” بود، زندگی زناشویی شما در معرض خطر و جدایی قرار دارد.

دکتر فرهنگ هلاکویی

آمارهای طلاق، عوامل و پیامدهای طلاق

جامعه شناختی طلاق در ایران ۲

آمارهای طلاق، عوامل و پیامدهای طلاق

آمارهای طلاق

o       روند طلاق از سال ۱۳۸۰  تا ۱۳۸۸ روندی كاملا صعودی داشته است؛ به طوری كه از ۰/۹۵ در هزار در ۱۳۸۰ به ۱/۷۱ در هزار در ۱۳۸۸ در كل كشور افزایش یافته است. همچنین، میزان طلاق در مناطق روستایی به بیش از دو برابر، از ۰/۴۱ به ۰/۸۸ در هزار صعود كرده است. در مناطق شهری ، نزدیك به دو برابر، از ۱/۰۱ به ۲/۰۹ در هزار افزایش یافته است.

ازدواج 7812 مردان بالای 60 سال در 9 ماهه اول سال 1396

میانگین سن اولین ازدواج مردان و زنان:  در 9 ماهه اول سال 96، 481 هزار و 809 ازدواج به ثبت رسیده است.

در طول 9 ماهه اول سال 96 ، 133 هزار و 366 واقعه طلاق در پایگاه به ثبت رسیده است.

 در سال 95 به ازای هر هزار نفر 8.8 ازدواج به ثبت رسیده است که این رقم در سال 90، 11.4 ازدواج به ازای هر هزار نفر بود.

در اکثر استان‌ها میانگین سن اولین ازدواج در حد فاصل سال‌های 90 تا 95 برای مردان 6 ماه و برای زنان  4 ماه افزایش یافته است و میانگین سن اولین ازدواج برای مردان 27 سال و 3 ماه و برای زنان 23 سال بوده است.

در طول 9 ماهه اول سال 96 ،  1076 ازدواجِ ثبت شده مربوط به زنانِ سالمند بالای 60 سال، و 7812 ازدواج مربوط به مردان بالای 60 سال است.

نرخ ثبت طلاق از سال 90 تا 95 از رقم 1.9 به 2.1 رسیده است.

عمر 67 درصد از زندگی‌ها کمتر از 10 سال است.

میانگین زندگی مشترک برای زوجین طلاق گرفته طی 9 ماهه اول 96،  9 سال است که در 67 درصد طلاق‌های ثبت شده عمر ازدواج کمتر از 10 سال بوده و در 45 درصد طلاق‌های ثبت شده نیز دوام ازدواج کمتر از 5 سال بوده است.

در 11 درصد طلاق‌های ثبت شده میانگین سال زندگی مشترک کمتر از یک سال است.

 میانگین سن مردان هنگام ثبت طلاق 36 سال و 5 ماه و زنان نیز 31 سال و 7 ماه است.

 

هم بسته ها و عوامل زمینه ساز طلاق

A.     مطالعات داخلی

با عنایت به مجموعه گسترده ای از مطالعات داخلی در موضوع طلاق، عوامل مؤثر بر طلاق را در چند بخش،  شامل علل فرهنگی اجتماعی ، اقتصادی ، اخلاقی، روان شناختی، جنسی و فیزیولوژیكی رده بندی نموده،  و نمونه ای از تحقیقات استنادی را برمی شماریم.

1)     عوامل فرهنگی اجتماعی

o       در مطالعات متعدد موارد زیر بررسی شده است:

           i.            اختلاف تحصیلات زوجین،

          ii.            تفاوت سطح فكری و آگاهی زوجین،

         iii.            انگیزه ازدواج،

         iv.            نوع همسرگزینی (عدم استقلال در انتخاب شریك زندگی)،

          v.            نحو ه آشنایی زوجین،

         vi.            شناخت كم نسبت به خصوصیات همسر قبل از ازدواج،

        vii.            شناخت ناكافی خانواده های زوجین نسبت به یكدیگر،

       viii.            ضعف در آگاهی از نقش زوجین پیش از ازدواج،

         ix.             نظر مثبت خانواده فرد نسبت به طلاق،

          x.            حمایت خانواده از طلاق فرد یا بی تفاوتی نسبت به طلاق،

         xi.             تصور مثبت از پیامدهای طلاق،

        xii.            وجود طلاق در میان بستگان،

       xiii.            برآورده نشدن انتظارات از نقش همسری،

       xiv.             عدم مشورت مردان با زنان در امور زندگی،

        xv.            اختلاف درباره محل سكونت،

       xvi.             وجود اختلافات یا پایبند نبودن به مسائل عقیدتی و مذهبی،

      xvii.            توجه بیش از حد همسر به فرزندان،

     xviii.            تفاوت های قومیتی زوجین،

       xix.            زندانی بودن مرد،

        xx.            تفاوت با همسر در نحوه گذران اوقات فراغت،

       xxi.            اختلاف در فرزندپروری،

      xxii.            ازدواج تحمیلی،

     xxiii.            دخالت مستقیم و غیر مستقیم وابستگان و اطرافیان و دوستان در زندگی،

     xxiv.            سن پایین ازدواج،

      xxv.            تفاوت سنی زیاد زوجین،

     xxvi.            تعداد فرزندان،

    xxvii.            سوء استفاده از مواد و ارتكاب جرم،

   xxviii.            خشونت خانوادگی

دلیل اصلی طلاق ایرانیان در سال 96

 

جام جم: باز هم همان حکایت همیشگی؛ خانواده‌های ایرانی در جدایی زوج‌های جوان نقش دارند؛ آن هم اصلی‌ترین نقش را.
این رتبه از دل آمارهای سازمان ثبت اسناد کشور بیرون آمده که آن نیز منشعب از آمارهای دفاتر ازدواج و طلاق کشور است که از چند ماه قبل ملزم به ثبت دلایل طلاق شده‌اند.
این اتفاق از یک سال قبل، یعنی زمانی که دفاتر به سامانه ثبت الکترونیک متصل شده است، رخ داده، اما از ماه مرداد است که این ثبت اجباری شده و حالا می توان به خروجی دفترخانه ها استناد کرد. طبق آمارهای سازمان ثبت، از فروردین تا مهر 96 یعنی فقط در هفت ماه، 90 هزار و 653 مورد طلاق در کشور ثبت شده که 15.5 درصد آنها به دخالت خانواده ها ربط داشته است. در واقع عاملی که یک ششم زوج ها را به سمت جدایی سوق داده، همان عامل سنتی طلاق در کشور است که سال هاست زوج های جوان را آزار می دهد.

دلیل دوم وقوع طلاق در کشور که شانه به شانه دخالت خانواده ها پیش می رود، محقق نشدن یکی از شروط ضمن عقد است با فراگیری 15.3 درصد. طبق این آمار، یک ششم زوج ها که تصمیم به جدایی می گیرند از این گله دارند که همسرانشان به قول و قرارهای هنگام عقد پایبند نبوده اند و در مسیر زندگی برخلاف وعده های ابتدای آشنایی و ازدواج عمل کرده اند.

ترک زندگی، اعتیاد، فقر و چند چیز دیگر

 زمستان سال گذشته، وزارت ورزش و جوانان دولت دهم نتایج پژوهشی را منتشر کرد که نشان می داد بی اخلاقی زوج ها اصلی ترین دلیل طلاق در ایران است. پیش از آن نیز اخباری منتشر می شد که طلاق را با قاطعیت به ارضا نشدن نیازهای جنسی زوج ها ربط می داد و میزان شیوع آن را 50 درصد اعلام می کرد. اما حالا آمارهای رسمی سازمان ثبت که از خوداظهاری زوج هایی که برای ثبت طلاق به دفترخانه ها می روند به دست آمده، نشان می دهد که این دو عامل در رده های پایین فهرست دلایل طلاق قرار دارد.

در این فهرست، رتبه سوم به ترک زندگی مربوط می شود، با شیوع 7.6 درصد.

رتبه چهارم نیز از آنِ اعتیاد است (6.5 درصد) که با توجه به وجود بیش از یک میلیون و 300 هزار معتاد رسمی و چند برابر این رقم، معتادان و مصرف کنندگان غیررسمی در کشور، رتبه چهارم جایگاه مناسبی برای تاثیر اعتیاد بر طلاق به نظر می رسد.

فقر مالی نیز علت 4.1 درصد از طلاق ها در هفت ماه گذشته بوده که این عامل را در رتبه پنجم دلایل جدایی قرار داده است. شانه به شانه فقر مالی، پرداخت نشدن نفقه از سوی مرد قرار دارد که چهار درصد طلاق ها به این مشکل مربوط می شود.

 ضرب و شتم (3.1 درصد)، اختلالات روانی و افسردگی (1.4 درصد) و ازدواج مجدد زوج (1.2 درصد) در رده های ششم تا نهم این فهرست قرار دارد. پس از اینها نیز محکومیت حبس یکی از زوجین (0.9 درصد)، ارتباط نامشروع (0.9 درصد)، اختلالات جنسی (0.7 درصد) و بیماری های صعب العلاج (0.3 درصد) چهار عاملی هستند که زوج ها البته به میزان کم برای طلاق به آنها متوسل می شوند.

فرار خانواده ها از واقعیت

خانواده که در غم و شادی کنار فرزند است و با لبخند او لبخند می زند و با گریه اش اشک می ریزد و خوشبختی اش را در گرو خوشبختی فرزند می داند، وقتی با موضوع ازدواج و زندگی مستقل فرزندان مواجه می شود، بعضی وقت ها آنی نیست که باید باشد. این را آمارهای طلاق در کشور و مرتبط بودن یک ششم طلاق ها با دخالت های نابجای خانواده ها نشان میدهد.
با این که بساط خانواده های گسترده در فرهنگ کشور دیگر تقریبا جمع شده و کمتر خانواده ای را می توان یافت که با اقوام دور و نزدیک در یک خانه زندگی کند، اما خانواده های هسته ای امروز (متشکل از زن، شوهر و فرزند) حتی سال ها پس از ازدواج،همچنان زیر نفوذ و تحت اظهارنظرهای خانواده های خود قرار دارند.

بیشتر خانواده ها به این دخالت ها، عنوان دلسوزی می دهند، اما با این حال سرک کشیدن ها در زندگی زوج های جوان آن طور که آمار ها نشان می دهد، نتیجه ای جز جدایی آنها از هم و فروپاشی خانواده نوپایشان ندارد. مدیرگروه جوانان و مناسبات نسلی پژوهشگاه علوم انسانی جهاد دانشگاهی نیز با این دید به خانواده های ایرانی نگاه می کند و می گوید: با این که جامعه در ابعاد مختلف اجتماعی رشد کرده، اما هنوز بیشترخانواده ها با تمایل زوج ها به فردگرایی و داشتن زندگی مستقل کنار نیامده اند.

در جامعه در حال گذار ما جمع گرایی جای خودش را به فردگرایی و تمایل به استقلال فردی داده است و چون بیشتر خانواده ها هنوز خواهان جمع گرایی هستند، با زوج های جوان اصطکاک پیدا می کنند. البته سطح تحمل زوج های امروزی نیز پائین تر از حد تحمل زوج های قدیمی است. جوان های امروز آستانه تحمل پائینی دارند و برخلاف گذشته ها که زوج ها هر شرایطی را تحمل می کردند، حاضر به پذیرش فشارهای غیرمنطقی نیستند.

این گفته ها نشان می دهد بیشتر جوانان که در خیل متاهلان قرار می گیرند، یاد نگرفته اند که رفتار و واکنش های درست که کمترین اختلاف را در زندگی ایجاد کند، کدام است و چون مهارت های زندگی را بلد نیستند در زمان وقوع بحران های کوچک یا بزرگ به جای حل مساله، مسیر آسان طلاق را انتخاب می کنند. وی تاکید می کند این خانواده ها هستند که باید با جوان ها کنار بیایند، شرایط جامعه و زمان را در نظر بگیرند و به حریم فردی زوج ها احترام بگذارند. اگر بیشتر جوان های امروز آستانه تحمل کمی دارند نیز به این علت است که خانواده ها در زمان شکل گیری شخصیت فرزندان در دوره کودکی، نسبت به آموختن صبر و بالا بردن قدرت تحمل آنها بی توجه بوده اند و نمی دانستند این بی توجهی در دوره جوانی نمود پیدا می کند و باعث درگیر شدن خانواده می شود.

2)     عوامل اقتصادی

o       از جمله عوامل اقتصادی زمینه ساز طلاق می توان به موارد زیر اشاره کرد:

                                          i.            شرایط اقتصادی نامناسب،

                                         ii.            اختلاف طبقاتی،

                                        iii.            پایین بودن درآمدهای خانوار ،

                                        iv.            گرانی،

                                         v.            ناتوانی مالی ،

                                        vi.            تورم،

                                       vii.            فقر اقتصادی ،

                                      viii.            از دست دادن شغل،

                                        ix.            بی كاری شوهر،

                                         x.            كاهش قدرت خرید،

                                        xi.            كاهش رفاه،

                                       xii.            بالا رفتن هزینه زندگی و پایین آمدن استاندارد زندگی و تأثیر آن بر دهك های پایین درآمدی،

                                      xiii.            اشتغال زنان در خارج از منزل،

                                      xiv.            عدم پرداخت نفقه،

                                       xv.            مشاغل پایین مرد،

                                      xvi.            مشخص نبودن شغل زوج،

                                     xvii.            عدم رضایت از شغل همسر،

                                    xviii.            عدم مدیریت امور مالی خانواده،

                                      xix.            عدم حمایت اقتصادی والدین،

                                       xx.            عدم تأمین معاش خانواده از سوی شوهر ،

3)     عوامل اخلاقی

                                            i.            فساد اخلاقی زن یا شوهر،

                                           ii.             عدم توافق اخلاقی،

                                          iii.            سوء معاشرت و سوء رفتار،

                                          iv.            اعمال منافی عفت،

                                           v.            عدم توافق اخلاقی،

                                          vi.            رها كردن زندگی خانوادگی،

                                         vii.             ترك خانواده،

                                        viii.            عدم مسئولیت پذیری مردان ،

                                          ix.             هوس رانی،

                                           x.            اعتیاد،

                                          xi.             می گساری،

                                         xii.             لاابالی گری،

                                        xiii.            انحراف اخلاقی زن،

                                        xiv.             عدم توافق و سازگاری زوجین،

                                        xv.            فحاشی،

                                       xvi.             بدبینی نسبت به شوهر،

                                      xvii.             بدبینی شوهر نسبت به زن،

                                     xviii.            سوء اخلاق و رفتار زوجین،

                                       xix.             عدم اعتماد زوجین به یكدیگر،

                                        xx.            بی احترامی زوجین به هم،

                                       xxi.             اعمال خشونت فیزیكی به همسر،

                                      xxii.            عدم اعتماد زوج به همسر،

                                     xxiii.            خودخواهی همسر،

                                     xxiv.             عدم توافق اخلاقی بین زن و شوهر،

                                      xxv.            مشكل زوجین در حل مسائل،

                                     xxvi.             كاهش رضایت مندی زناشویی،

                                    xxvii.            ضعف در كارایی خانواده،

                                   xxviii.            كاهش حمایت های خانوادگی از زوجین،

                                     xxix.             ضعف در ایفای نقش های همسری،

                                      xxx.            انگیزه های واهی در ازدواج.

4)     عوامل روانشناختی

عوامل روان شناختی و فردی شامل: عوامل ارثی و فیزیولوژیك، ویژگی های شخصیتی، روانی و مانند آن می باشد كه از مهم ترین این عوامل، می توان به وجود موارد زیر اشاره نمود:

                                           i.            اختلالات و ناهنجاری های روانی در خانواده و زندگی زناشویی ،

                                         ii.            احساس تنفر و پایان عشق و علاقه طرفین به یكدیگر،

                                        iii.            ویژگی های روانی و عصبی غیر قابل تحمل،

                                        iv.            خلق بی ثبات،

                                         v.            عصبی بودن همسر،

                                        vi.            دلواپسی مزمن و بدبینی مفرط همسر،

                                       vii.            احساس افسردگی،

                                      viii.            ترس مرضی،

                                       ix.            تصورات پارانوئیدی،

                                        x.            روان پریشی،

                                       xi.            حساسیت های روانی،

                                      xii.            وسواس فكری و عملی،

                                     xiii.            اضطراب،

                                     xiv.            خصومت با یكدیگر،

                                      xv.            عدم علاقه،

                                    xvi.            تفكر غیرمعمول و باورهای غیرمنطقی

5)     عوامل جنسی

                                             i.            وجود عادات جنسی ناپسند در مردان،

                                            ii.             انحرافات جنسی مرد،

                                           iii.            عدم تمكین زن،

                                           iv.            ضعف در عملكرد جنسی،

                                            v.            كوتاهی در انجام وظایف زناشویی،

                                           vi.            عقیم بودن مرد یا زن،

                                          vii.             اختلاف در سلایق جنسی،

                                         viii.            خیانت مرد به زن،

                                          ix.             خیانت زن به مرد،

                                           x.            عدم آراستگی جنسی زن،

                                          xi.             تنوع طلبی جنسی مردان،

                                         xii.             مقایسه فعالیت جنسی همسر با زنان دیگر از طرق مختلف،

                                        xiii.            عدم تفاهم جنسی زن و مرد،

                                        xiv.             ناتوانی جنسی زن یا مرد،

                                         xv.            سردمزاجی جنسی زن یا مرد،

                                        xvi.             ازدواج مجدد،

                                       xvii.             چندزنی بودن مرد

                                     xviii.            وجود شخص ثالث

6)     عوامل فیزیولوژیك و محیطی

                                         i.            اختلاف سنی زوجین،

                                        ii.             بی فرزندی،

                                       iii.            بیماری مستمر زن یا مرد،

                                       iv.            زودرسی ازدواج،

                                        v.            محل تولد زوجین،

                                       vi.            شمار افراد خانواده،

                                      vii.             تعداد فرزندان زوجین.

B.     مطالعات خارج از كشور

o       برخی از عوامل زمینه ساز طلاق در تعدادی از مطالعات خارج از كشور عبارت اند از:

1)     در مطالعه كالمیجن Matthijs Kalmijn  در ارتباط با طلاق:

               i.            نقش زمینه های فرهنگی و اقتصادی برجسته نشان داده شده است .

              ii.             طرفداری زنان از هنجارهای رهایی و برابری طلبی به طور قابل ملاحظه ای میزان طلاق را افزایش می دهد.

              iii.            افراد مذهبی كه رفتاره ایشان را اعتقادات آنها تنظیم می كند، كمتر طلاق می گیرند. افراد مذهبی تر تحت شرایط خاصی، دست به طلاق می زنند

              iv.            احتمال فروپاشی زندگی زناشویی زمانی در بالاترین حد است، كه زوجین برای توسعه روابط بدیل فرصت هایی داشته باشند .

               v.            در جوامع صنعتی، پدیده زوج زیستی (زندگی مشترك پیش از ازدواج )، نیز نقش تعیین كننده ای در تشدید روند صعودی میزان طلاق ایفا می كند. زوج زیستی مخصوصاً در بین كسانی بیشتر متداول است كه قبلاً یك ازدواج ناموفق یا طلاق را تجربه كرده اند و اساساً به طلاق به عنوان یك راه حل برای مشكلات زناشویی اعتقاد قوی دارند. در حالی كه آنان كه چنین نگرش و تجربه ای را قبل از ازدواج ندارند، كمتر در معرض واقعه طلاق هستند .

پیامدهای منفی طلاق

A.     كودكان

o       طلاق والدین می تواند تاثیرات ناگواری بر كودكان برجای گذارد . برخی محققان معتقدند آثار منفی طلاق بر كودكان، قبل از وقوع طلاق آغاز می شود و مدت ها پس از طلاق ادامه خواهد داشت . مطالعات مختلف، تفاوت آشكار سازگاری عاطفی و اجتماعی فرزندان طلاق و فرزندان خانواده های هر دو والد (سالم) را نشان می دهد. در واقع، طلاق بر ارتباط مؤثر والدین با فرزندان نیز تأثیر گذاشته و سازگاری كودكان و نوجوانان را از بین می برد

o       طلاق اثرات نامطلوبی بر سلامت روانی و آرامش كودكان و نوجوانان و زنان مطلقه بر جای می گذارد

o       طلاق زنجیره ای از حوادث به هم پیوسته است كه برای همیشه زندگی قربانیان خود را دگرگون می كند. طلاق والدین نه تنها برقراری روابط عاطفی را برای كودكان دشوار می كند ، بلكه روابط گذشته آنها را با والدینشان مخدوش می كند. بنا به بررسی های انجام شده، كودكان پس از طلاق والدین در سنین گوناگون دچار حالات روحی متفاوتی می شوند، مثلاً در سال اول جدایی والدین، كودكان دچار احساس خشم، ترس و افسردگی می گردند.

o       چندین مطالعه بین المللی گزارش كرده اند كه استعداد و پیشرفت آموزشی كودكان طلاق در مقایسه  با كودكان خانواده های سالم پایین است. همچنین، كودكان طلاق به دلیل آنكه عمدتاً توسط مادر نگهداری و حضانت می شوند، با كاهش استانداردهای سطح زندگی مواجه هستند و طلاق معمولاً منجر به كاهش رفاه نسبی آنها می گردد .

B.     زنان

o       آثار و پیامدهای طلاق بر زنان نیز وسیع گزارش شده است و در سه حوزه فردی، خانوادگی و اجتماعی قابل تبیین است. از جمله مهم ترین مشكلات زنان پس از طلاق، می توان به این موارد اشاره كرد که زنان مطلقه نسبت به سایر زنان:

               i.            آسیب پذیرترند

              ii.             تحت فشارهای روانی بسیاری قرار دارند.

             iii.            كیفیت زندگی پایینی دارند.

             iv.            فشار مسائل مالی بیشتر است.

              v.            نگرش اخلاقی منفی نسبت به آنان از سوی جامعه وجود دارد.

             vi.            انزوای اجتماعی و كوچك تر شدن شبكه روابط اجتماعی آنها

            vii.             آسیب دیدن روابط اجتماعی آنان به دلیل احساس عدم امنیت اجتماعی

           viii.            گرایش به سمت مصرف مواد مخدر

             ix.             افسردگی بیشتر آنان در مقایسه با مردان

              x.            شیوع اختلال های جسمی و روانی،

             xi.             اعتیاد به مشروبات الكلی،

            xii.             خودكشی

           xiii.            ضعف قوای ذهنی

           xiv.             رضایت كمتر از زندگی

            xv.            كاهش استاندارد زندگی.

C.      افراد مطلقه

o       زنان و مردان مطلقه نسبت به افراد متأهل:

               i.            مشكلات بیشتر بهداشتی

              ii.             نرخ بالاتر مرگ و میر

             iii.            احساس گناه، افسردگی و اضطراب پس از طلاق.

D.    اجتماعى

o       می توان پیامدهای طلاق را بر خانواده گسترده، و همچنین، بر تغییر قوانین و بر ساختارهاى فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى و افزایش بزهكاری ها و آسیب های اجتماعی و روند رو به رشد روابط فرازناشویی و حتی افزایش نرخ روسپیگری نیز پى گرفت.

o       شیوع طلاق سبب می گردد كه هر نظام حكومتی آن را به عنوان یك واقعیت فراگیر به رسمیت بشناسد، احیاناً زمینه هایی برای قبح زدایی از آن بیابد، سیاست های تأمین اجتماعی را به سمت حمایت از خانواده های طلاق جهت دهد، در الگوهاى مشاركت اجتماعى، حضور زنان را با نگاهی متفاوت پی گیرد و در قوانین كار و الگوی اشتغال با فراخوان زنان به بازار كار نیاز به تحمل هزینه های گزاف برای پشتیبانی از زنان مطلقه خانه دار را كاهش دهد كه هر كدام از این رویه ها نیز می تواند مجدداً به نوعی در چرخه مسائل اجتماعی به بازتولید طلاق منتهی گردد.

برگرفته از :دكتر فاطمه محبی – جامعه شناس از دانشگاه تهران

كتاب اندیشه های راهبردی، زن و خانواده

راهکارهای کاهش طلاق

راهکارهای کاهش طلاق

آسیب شناسی طلاق

راهکارهای کاهش طلاق:

1- دگرگرایی فکری در برابر گاردگیری احساسی.

در مواقع احساس فشار روانی از سوی هر یک از طرفین، که تقریباً ناشی از نداشتن شناخت کافی است، به جای متوسل شدن به انگیزه‌های رقابتی و اثباتی صرف، خود به فکر هم اندیشی و درک متقابل قدم برداشته و هرگونه زمینه‌های تحریک کننده را از بین ببرند.  این به خودی خود بسیاری از مشکلات را تحت شعاع قرار می‌دهد، و مانع از بروز مشکلات بعدی می‌شود.

2- همکاری و درک متقابل در برابر رقابت منفی و طلبکارانه.

تقویت امیال و عوامل صمیمانه و در میان گذاردن درونی‌ترین افکار خود با یکدیگر و برنامه‌ریزی برای برآوردن خواسته‌ها در زمان مناسب با در نظر گرفتن شرایط و پتانسیل‌های موجود.

3- تعدیل واکنش در مقابل خشونت احساسی و آنی.

در بعضی از زندگی‌ها، تعارض‌ها گاهی از شدت زیادی برخوردارند. در این حالت باید با رفتاری مدبرانه تلاش کرد تا جلوی واکنش‌های تند که گاهی نیز خشن هستند، گرفته شود تا زمینه برای آسیب‌پذیری بیشتر فراهم نشود.

4- پرهیز از تحریکات اطرافیان به ظاهر متحد و همراه.

نباید از نظر دور داشت که وابستگی‌های خانوادگی، بویژه در جامعه ایران، همواره عوارض و تبعاتی را بر زندگی‌های ایرانی وارد کرده و موجب تفاوت‌ها و تضادهایی در زندگی‌های مشترک می‌شود.  گرچه تأثیرپذیر‌ی‌ها گاهاً ناخواسته تحت شرایط روانی خاصی صورت می‌پذیرد؛ اما باید مراقب بود تا با آگاهی از آثار سوء این تأثیرات، از تحریکات اطرافیان به نفع زندگی خود پرهیز شود تا آثار ملموس یا ناملموس آن، زندگی را به خاطره‌ای ناخوشایند تبدیل نکند.

5- رعایت ضوابط اخلاقی تربیتی در برابر ابراز تکانه‌های لرزشی شوک برانگیز.

در مقابل تمام تکانه‌های آنی، که در واقع حکم لرزش برای زندگی را دارد، باید شرایط را ،حتی نوع اختلافات را، به سمت نظم و انضباط هدایت کرد. در این صورت می‌توان در چارچوب ضوابطی خاص از اثرات این تکانه‌ها جلوگیری کرده و در اندک زمانی شرایط را به حالت عادی برگرداند. در این صورت میل به لگدمال شدن عواطف و احترامات فروکش می‌کند.

6- تلاش برای حفظ استقلال زندگی زناشویی و پرهیز از وابستگی‌های مقطعی با اطرافیان نزدیک.

استقلال از مهمترین بندهای مربوط به شکل‌گیری و یا ممانعت از طلاق روانی در زندگی‌های جاری است. حفظ استقلال در زندگی زمانی واقعیت می‌یابد که هر دو طرف درگیر، در دایره زندگی حساسیت‌های کاذب و تعصبات افراطی خود را نسبت به نزدیکان خود کنار بگذارند. در غیراین صورت عوامل ناخواسته تنش‌زا وارد پیکره زندگی شده و به اساس آن لطمه می‌زند.

در نتیجه به نظر می‌رسد که داشتن خط و مشی و یا ترسیم آن در ابتدای زندگی زناشویی برای زوج هایی که شناخت محدودی از یکدیگر داشته‌اند، بهترین راه حل برای کنار آمدن با ناکامی‌ها و فشارهای روانی ناشی از آن باشد؛ بخصوص همسرانی که همدیگر را دوست دارند، ولی ناخواسته در این دام گرفتار می‌آیند. با این شیوه می‌توان اندیشه دردناک طلاق روانی را به اندیشه آینده‌ای سرشار از عشق به زندگی مشترک تبدیل کرد.

فشارهای روانی

o عواملی که فشارهای روانی زیادی را بر زندگی مشترک زن و مرد وارد می کند:
i. بیکاری ،
ii. اعتیادبه موادمخدر،
iii. فقر اقتصادی،
iv. مهاجرت ،
v. اختلافات طبقاتی
vi. رویای به دست آوردن زندگی بهتر.

دربسیاری ازاین موارد، به دلیل سستی پایه های زندگی، و نبود تفاهم و شناخت زوج ها از یکدیگر، هزینه زندگی مشترک زن و مرد، حتی با داشتن فرزند و زندگی، به جدایی می انجامد، که این مساله نیز بر آسیب های اجتماعی می افزاید .
تزلزل خانواده ها هم اکنون به یک قانون جهانی تبدیل شده، و در غرب هم به این نتیجه رسیده اند که برای کاستن آسیب های اجتماعی، باید بر روی تحکیم بنیان خانواده کارکرد، که این مورد روند صعودی پیدا کرده است .

طلاق های خاموش یا عاطفی

وجود طلاق های خاموش یاعاطفی در جامعه بسیار خطرناکتر از طلاق های عادی گزارش شده و زمان گفتگو در خانواده ها را۳۰ دقیقه دانسته اند، که می توان یکی روش های حل چالش در خانواده ها و جلوگیری از فروپاشی آنها، گفتگو در خانواده هاست که متاسفانه توجهی به آن نمی شود .

حقوق زنان

نابسامانی درخانواده ها و کم اعتنایی به حقوق زنان باعث بالا رفتن آمار طلاق ، اعتیاد، خودکشی، افزایش کودکان خیابانی و سستی پایه های نظام خانواده می شود .
زنان بعضاً دارای خواسته های خاص خود هستند که این خواسته ها در تناقض با فرهنگ سنتی خانواده ها قرار گرفته و تنش بین اعضاء خانواده ها را افزایش می دهد .

بیکاری

بیکاری نه تنها به افرایش طلاق در کشور انجامیده، بلکه باعث شده تا معضلات دیگری چون افسردگی ، بیماری های روانی ، تنش های اجتماعی ، فعالیت های ضدامنیتی و افزایش تعداد زندانیان، روندی صعودی پیدا کند .

نیازجنسی

به عقیده کارشناسان مسائل اجتماعی، میزان نیاز جنسی زن و مرد نیز مانند آتش زیر خاکستر است . امروزه مسائل جنسی ، تفاهم جنسی و آشنایی و شناخت درست آن ، یکی ازمقوله های بنیادی در تداوم زندگی مشترک شناخته شده است .
از آن جا که نیاز جنسی از قوی ترین نیازهای درونی بوده و رابطه تنگاتنگی با ناخودآگاه انسان دارد، عدم رعایت نیاز جنسی یکدیگر، اختلافات عمیق در روابط زوجین به وجود می آورد، که می توان به موارد زیر اشاره نمود:
i. تنفر از همسر،
ii. دلخوری ،
iii. حسادت و رقابت برای سرکوب یکدیگر،
iv. مقصردانستن همسر در بسیاری ازمشکلات زندگی ،
v. حس انتقام گیری ناخودآگاه ،
vi. احساس تحقیر شدن توسط همسر،
vii. احساس عدم اعتماد به نفس،
viii. احساس شیء بودن و ملعبه واقع شدن
ix. احساس مورد بی اعتنایی واقع شدن

این مسائل توسط تنش ها و اختلافات ، تقویت یا در قالب آن ها تجلی و بروز می یابد و شکاف بین همسران را رفته رفته عمیق ترمی سازد.

آمارها

o آمارهای منتشره نشان می دهد که ۸۲ درصد مراجعان طلاق را زنان تشکیل می دهند.
o درمیان زنان درخواست کننده طلاق، سهم زنان شاغل بیش از دو برابر سهم زنان خانه دار است که بیانگر خواست آنان برای بدست آوردن حقوق اجتماعی و اتکا به خود به دلیل استقلال کسب درآمد است .
o گزارش ها نشان می دهد که میزان ازدواج در بسیاری از شهرهای کشور رو به کاهش است که این امر نیز معضلات اجتماعی به دنبال دارد .
۵۰ درصد طلاق ها در پنج سال اول و ۳۰ درصد طلاق ها در سال اول زندگی رخ می دهد.
۸۰ درصد فرار دختران، ریشه در مشکلات خانوادگی دارد.

جمع بندی

o بررسی های نشان می دهد که چون برخی از ازدواج ها پایه و اساس محکمی ندارند، و افراد بر اساس علایق زودگذر و سطحی و بدون شناخت همسر آینده، تن به ازدواج داده، در نهایت به طلاق منجر شده است.

o تا ریشه های آسیب های اجتماعی در کشور خشکانده نشود، نمی توان انتظارداشت معضل طلاق حل شود .

o اگر چاره ای برای معضل افزایش طلاق پیدا نشود، در آینده ای نه چندان دور، و با توجه به نگاه جامعه به زنان مطلقه ، جامعه با بحرانی عظیم رو به رو خواهد شد .

o اگر خانواده کار کرد واقعی خود را از دست دهد، نمی توان ناهنجاری های اجتماعی را به راحتی کنترل کرد. ریشه همه موضوعات اجتماعی به خانواده برمی گردد .

o با آموزش قبل از ازدواج می توان تعارضات خانوادگی را کاهش داد. بیشتر ناهنجاری ‌های اجتماعی موجود در جامعه به دلیل نبود ارتباط منطقی و صحیح با جوانان ‌است. که ‌این امر زمینه ‌ساز بحران هایی چون طلاق و یا اعتیاد می ‌شود.

o استان مرکزی جزء چهار استان کم ازدواج کشور با آمار بالای طلاق است.

o از آنجا که فرزندان از خانواده خود الگو بردای می کنند، باید مهارتهای زندگی و درست زندگی کردن به خانوادها یاد داده شود.

o اعتیاد، خشونت خانوادگی، همسر آزاری و کودک آزاری، از اولویت های آسیب های اجتماعی در کشور است.

o سلامت روان قبل از ازدواج بسیار مهم است. وجود برخی از آداب و رسوم غلط اجتماعی هنوز بزرگترین عامل طلاق و جدایی خانواده ‌ها در ایران است.

o آمار طلاق در کشور زنگ خطری جدی ‌است.

تبیین جامعه شناختی علل طلاق

جامعه شناختی طلاق در ایران

تبیین جامعه شناختی علل طلاق

o       نهاد خانواده در دنیای كنونی به طور گسترده ای طلاق را تجربه می كند. تغییرات خانواده و افزایش نرخ طلاق در جامعه ایران نیز نگرانی های اجتماعی را به وجود آورده است .

o       مسئله طلاق، به ویژه به جهت پیامدهای روانی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی ، كه برای زنان در پی دارد، و آینده آنان را متأثر می سازد، بسیار حائز اهمیت است .

o       وضعیت زن پس از طلاق، روندی از محرومیت های گوناگون، طرد اجتماعی، اختلال در مناسبات اجتماعی، كاهش ارتباط با محیط بیرونی، فقدان همدل و همراز و گاه نبودن محل زندگی مستقل را برای فرد مطلقه به دنبال دارد .

o       طلاق شرایطی را ایجاد می كند كه منجر به از دست دادن حمایت اجتماعی خانواده، كاهش نفوذ اجتماعی و حتی گاه تضعیف موقعیت ها و فرصت های اجتماعی فرد می شود .

o       خانواده بستر تمام شئونات اجتماعی و خاستگاه افرادی است كه باید با جسم و اندیشه ای سالم و پویا، چرخه حیات جامعه را به گردش درآورند . خانواده نخستین نهادی است كه برای پاسخ گویی به نیازهای فطری بشر، به ویژه نیاز به زندگی اجتماعی شكل گرفته است و نزدیك ترین و عمیق ترین تعامل بشر در بستر خانواده تحقق می یابد؛ به گونه ای كه هیچ یك از انسان ها خود را بی نیاز از عضویت در این نهاد اولیه ندانسته و همواره تلاش كرده اند تا به طرق مختلف، برای تحكیم پایه های این مجموعه انسانی، راهكارهای مناسب و علمی ارائه كنند.

o       امروز خانواده ایرانی با چالش هایی رو به روست؛ از جمله تغییر نقش و جایگاه زنان، كاهش میزان ازدواج، افزایش میزان طلاق، تغییر نگاه به نقش همسر، تغییر مركزیت تصمیم گیری در خانواده و … كه به مجموعه ای از مسائل پیچیده انجامیده و سرمایه اجتماعی خانواده ها را تحت الشعاع خود قرار داده است .

o       تغییرات خانواده در جامعه ایران به دلیل نفوذ پیامدهای منفی مدرنیته، نگرانی هایی را در این حوزه به وجود آورده است. مهم ترین دلیل این وضعیت، تحولات و دگرگونی هایی است كه به مرور زمان، در تمامی ابعاد و زوایای ساختی كاركردی خانواده و بالاخص در سرمایه اجتماعی خانواده ایرانی ایجاد گردیده است .

o       بی تردید دامنه ازهم پاشی نهاد خانواده و مسئله طلاق می تواند به گسترش آسیب های اجتماعی منجر شود، به معنای فروپاشی مهم ترین نهاد جامعه پذیری در جامعه انسانی است .

o       نهاد خانواده در دنیای كنونی، به طور گسترده ای طلاق را تجربه می كند؛ البته این بدان معنا نیست كه خانواده در گذشته با این پدیده مواجه نبوده است،  ولیكن طلاق نیز مانند تمام پدیده های دیگر، تغییر ماهیت یافته است .

o       امروزه طلاق اغلب گزینش اختیاری افراد است و به نظر می رسد نسبت به گذشته، پدیده ای عادی و عملی بهنجار انگاشته می شود و به گونه ای روزافزون اقدامی برای رهایی از تنش خانوادگی تلقی می گردد.

o       زمانی طلاق آخرین راه حل یك زندگی مشترك محسوب می گردید و تا رسیدن به آن نقطه پایانی، تمامی راه ها برای تداوم زندگی زناشویی آزمون می شد، اما اكنون طلاق همچون ازدواج، امری طبیعی محسوب می شود و در اكثر جوامع روشی پذیرفته و نهادینه شده برای پایان ازدواج است و ازدواج دیگر به مفهوم صرف كردن تمام زندگی با یك شخص نیست .

o       به اعتقاد جامعه شناسان تبدیل طلاق به مسئله اجتماعی، مستلزم تبدیل شدن از یك گرفتاری خصوصی و شخصی، به یك مسئله عام ساخت اجتماعی است  و زمانی به عنوان مسئله اجتماعی مطرح می شود كه از حد معینی خارج شده و فراوانی آن غیر متعارف گردد .

o       بدین لحاظ امروزه، طلاق دیگر یك مشكل فردی نیست؛ بلكه یك فرآیند چند مرحله ای است كه نه تنها بر نحوه ارتباط افراد خانواده تأثیر می گذارد؛ بلكه لطمات شدیدی نیز بر جامعه وارد می سازد، لطماتی كه درنهایت كل پیكر جامعه را دستخوش تشنج و مشكلات جدی، عمیق و جبران ناپذیری می كند.

نظریه های جامعه شناسی طلاق

o       وضعیت خانواده، چگونگی روابط بین اعضای خانواده و انحلال و فروپاشی آن از یك سو بازتاب شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است و از سوی دیگر ، معلول عوامل درونی خانواده در سطح خرد و كیفیت و چگونگی آن می باشد.

o       به دلیل خصلت چند بعدی پدیده طلاق و تكثر نظریه ها و رویكردهای متعدد، چارچوب نظری انتخابی این نوشتار، رویكردی جامعه شناختی دارد و چند نظریه جهت تبیین فضای كنونی جامعه ایران در مسئله طلاق طرح می گردد.

1)      نظریه نوسازی و فردگرایی Individualism

o       مطابق این نظریه، كشورها در فرآیند نوسازی دچار تغییرات فرهنگی می شوند كه متأثر از گذار از نظم سنتی است . در فرآیند نوسازی، انشقاق، گسستگی و تضعیف در بین عوامل همبسته اجتماع سنتی به وجود می آید.

در این شرایط ، افراد به صورت اتم هایی مجزا به نظر می رسند كه به دنبال حداكثر سود و منفعت فردی و شخصی خود هستند ؛ یعنی منافع شخصی بر مصالح جمعی اولویت می یابد و تغییر در ایده ها و ارزش های افراد در جهت استیلای سكولاریسم، مادی گرایی و فردگرایی Individualism صورت می گیرد.

o       این شرایط، می تواند مخل نظم اجتماعی و تضعیف كننده وجود ضروری حداقلی از جهت گیری های جمع گرایانه برای هر جامعه باشد . هم زمان با این تحولات، نوعی گذار و نابسامانی در نهاد خانواده صورت می گیرد . در نتیجه ، فضای فرهنگی از خانواده محوری به سوی فردمحوری و ازدواج، از حالت نهادمحور به رابطه محور تغییر می نماید و خانواده در تغییرات ساختاری و فرهنگی و در گذر جامعه از نظم سنتی به نظم مدرن، دچار تغییرات چشم گیری می شود ، در این مسیر ناهماهنگی و عدم سازگاری فرد و نظام های اجتماعی با شرایط در حال تغییر، زمینه ساز مسائل اجتماعی متعددی  در حیطه نهاد خانواده می شود.

o       در همین راستا، افزایش طلاق به عنوان یك مسئله اجتماعی و نتایج مترتب بر آن، قابل تأمل و بررسی است. زمانی یك پدیده تبدیل به مسئله اجتماعی می شود كه متضمن شرایط مشكل زایی بوده و در خود حاوی رنج و محنتی  برای بخش قابل توجهی از مردم باشد .

2)      نظریه تضاد ارزش ها  Feelings are no longer mutual

o       در جوامعی كه در حال انتقال از وضع اجتماعی و اقتصادی خاص به وضع و شرایط دیگری هستند، مشكلاتی پدید می آید كه نتیجه تصادم نوگرایی و پایبندی به سنت های دیرین و تشدید تخاصم بین نسل هاست. در این مرحله برزخی و حساس، عناصر اخلاقی و ارزش های اجتماعی بیش از هر چیز دیگر، تغییر وضع و موضع می دهند.

بسیاری از موضوعات بی ارزش دیروز، در محدوده عناصر نوین و مقبول امروزی پای می نهند و بسیاری از عناصر مطلوب اجتماعی، از قلمرو ارزش های اجتماعی خارج می شوند .

o       هر چقدر این تحول سریع باشد، تضاد و جابه جایی ارزش ها چشم گیرتر خواهد بود . در چنین شرایطی، نیروهای حاكم بر جامعه جای خود را به نیروهای تازه می سپارند و نظام ارزش های جامعه دستخوش آشوب می گردد. بازتاب این وضعیت را می توان در نظام ارزش های خانواده مشاهده نمود، ولی از آنجا كه سرعت حركت هر فرهنگ با حركت اقتصادی و نوآوری های تكنولوژی یكسان نیست، نسل هایی كه در معرض چنین تحولات سریع اجتماعی قرار می گیرند، نمی توانند معیارهای همه پسندی برای وظیفه، فداكاری و ارزش های همانند آن داشته باشند .

o       در این احوال ، كشمكش درون خانواده ایجاد می شود و نابسامانی خانواده و طلاق افزایش می یابد . در جامعه ایران، ریشه بسیاری از مسائل اجتماعی و ناهنجاری های رفتاری، چه آنچه در سطوح فردی است و چه آنچه در رفتار گرو ه ها، جریان ها و اقشار اجتماعی می باشد، ناشی از حالت عدم تعین و سیال بودن و طیف گونگی نظام ارزش هاست . به همین دلیل، دامنه بسیاری از ناهنجاری ها را بیش از آنكه هنجارشكنی بنامیم ، باید هنجاریابی های توافق نشده نامید .

o       منظور از هنجاریابی های توافق نشده این است كه افراد بیش از آنكه هنجارشكنی كرده باشند، هنجار های ویژه ای را برگزیده و به نحوی هنجارمند عمل نموده اند، ولی این هنجارها مورد توافق و دارای بار معنایی یكسانی برای مخاطبان یا طرف های تعاملات این كنشگران  نبوده است و از منظر آن مخاطبان، این تصور ایجاد می شود كه كنشگر هنجارشكنی كرده است .

o       پاره ای از این نارسایی ها از طریق فروپاشی حلقه به هم پیوسته یك مجموعه هنجارها، كه به نحو مكمل كاركردهای ویژه ای داشته اند، ایجاد شده و پاره ای دیگر از جامعه پذیری ناموزون و تعارض مفهومی و معنایی ارزش ها ناشی شده اند.

o       در هنگامه بحران ارزش ها، ارزش های اساسی یك جامعه بر لذت‌گرایی Hedonism و تمتع آنی ، مصلحت گرایی فردی Pragmatic Individualism ، سودگرایی Utilitarianism ، ماده گرایی    Materialism و ابزارگرایی Instrumentalism استوارند و انسانها صرفاً به تمتع Enjoyment می اندیشند و مصالح خویشتن را در نظر می آورند و حتی، ارتباطات انسانی نیز از این شرایط تأثیر می پذیرند.

o       روابط انسان ها از بعد معنوی تهی می شود و صرفاً در راه التذاذ آنی است . این نوع روابط ، بسیار سست و آسیب پذیر و شكننده اند و به محض آنكه مصلحت دیگری روی نماید یا بر اثر مرور زمان یا عوامل دیگر، رابطه ها از درون تهی شده و به بهانه های مختلف می شكند، در این شرایط روابط زوجیت نیز از این قاعده مستثنی نبوده و آمار طلاق روزبه روز افزایش خواهد یافت.

o       بروس كوئن Bruce J. Cohen معتقد است این یك واقعیت است كه میزان طلاق در جوامع نوین زیاد شده است . این وضعیت بیشتر از جامعه و ارزش های متغیر ما سرچشمه می گیرد، تا از گسیختگی و تباهی خانواده، به عنوان یك نهاد اجتماعی.

امروزه، از انواع كاركردهای خانواده در گذشته كاسته شده و زن و شوهر برای تأمین نیازمندی ها و خدمات خود به خانواده متكی نیستند و گسست پیوند زناشویی، آن هم در یك محیط زناشویی ننگ نیست.

o       اودری J. Richard Udry كاهش پایبندی به ارزش های مذهبی و دینی را در افزایش طلاق مؤثر می داند و به نقش دین به عنوان عاملی در راه جلوگیری از طلاق اشاره می كند . به نظر او افرادی كه ایمان مذهبی دارند، كمتر به طلاق روی می آورند تا آنان كه چنین ایمانی ندارند. با تضعیف ایمان و عدم پایبندی های مذهبی، در اكثریت افراد و تغییر ارزش ها، میزان طلاق در جامعه افزایش می یابد .

3)      نظریه آنومی Anomie

o       آنومی به فقدان هنجار یا بی‌هنجاری اطلاق می‌شود. این به معنی عدم وابستگی شخص و جامعه است که به چندپاره شدن جامعه می‌انجامد. این اصطلاح توسط جامعه‌شناس فرانسوی امیل دورکیم Émile Durkheim در کتاب خودکشی (۱۸۹۷) Suicide مشهور شد. دورکیم این واژه را به صورت «قانونِ بی‌قانونی» Derangement و «خواستن سیرناشدنی» An Insatiable Will تعریف کرد.

o       از دیدگاه جامعه شناسان، آنومی به مفهوم فقدان اجماع در مورد اهداف اجتماعی، انتظارات جمعی و الگوی رفتار برای اعضای جامعه است . این حالت منجر به محو و غیبت تدریجی اقتدار یا آتوریته Authority و ضابطه اخلاقی می شود و جامعه كنترل اجتماعی خود را از دست می دهد.

o       هنگامی كه جامعه در حال گذار و دگرگونی است، بسیاری از انسان ها دچار سرگردانی می شوند و قواعد و ارزش های جامعه، برای آنها بی اهمیت و كم ارزش می شود .

o       از سوی دیگر ، ارزش های جدید و منطبق با شرایط نیز، هنوز در جامعه جا نیافتاده است . در واقع ، جامعه دو ساخت دارد . در این جامعه برخی از ساخت كهن و برخی از ساخت نوین تبعیت می كنند .  از هم پاشیدگی هنجارها و آنومی، وضعیتی را ایجاد می كند كه آرزوهای بی حد و حصر ایجاد می شود و از آنجا كه طبعاً این آرزوهای بی حد نمی توانند ارضا شوند، در نتیجه وضعیت نارضایتی اجتماعی پدید می آید كه در جریان اقدامات منفی اجتماعی نظیر طلاق، خودكشی و غیره ظاهر  می شود، كه از نظر آماری قابل سنجش است.

4)     نظریه بحران وجدان جمعی  Collective Conscience

o       وجدان جمعی یكی از مهم ترین ضمانت های تحقق اهداف و ارزش های جامعه است . شخص یا اشخاص می توانند هنجارهای جامعه را تحقیر كنند، اما در برابر وجدان جمعی جز اطاعت راهی ندارند . به اعتقاد دوركیم ، هر چقدر وجدان جمعی قوی باشد ، خشم عمومی در مقابل هنجارشكنی حادتر است . با ضعیف شدن وجدان جمعی، ارزش های منفی منتسب به طلاق كاهش می یابد و جامعه، افراد مطلقه را به عنوان مطرودین اجتماعی  تلقی نمی كند و بدین ترتیب بر میزان طلاق افزوده می شود .

o       به عبارت دیگر، جامعه ای كه طلاق را پدیده ای عادی و طبیعی می داند، رواج آن را نیز موجب خواهد شد، برعكس آنجا كه طلاق منفور، زشت و ضد ارزش محسوب می شود، خواه ناخواه از كمیت آن كاسته می شود.

o       طلاق و تعدد آن در جامعه كنونی نوعی تساهل را نسبت به آن ایجاد می كند كه از قبح آن می كاهد و به تبع آن، انسان ها در برخورد با اولین مشكل، به طلاق میاندیشند.

o       از سوی دیگر، در قرن حاضر این گرایش وجود دارد كه طلاق را بیش از آنكه پدیده ای اجتماعی بدانند، آن را امری حقوقی تلقی كنند، این نگرش می تواند موجب افزایش آمار طلاق شود.

5)     نظریه كانگر و مشكلات اقتصادی  Economic Hardship

o       به نظر كانگر Rand D Conger ، دوران های سخت اقتصادی در جامعه نتایج زیانباری بر خانواده ها دارد ؛ از جمله آنها، احتمال وقوع گسیختگی خانواده و بی سامانی آن است .

o       محرومیت اقتصادی تعاملات مثبت زوجین را كاهش می دهد و آنها را به سوی طلاق سوق می دهد .

o       مشكلات اقتصادی در بین زوجینی كه منافع خانوادگی آنها برای بقای زندگی در سطح استاندارد مناسب نمی باشد، زندگی زناشویی آنها را بی ثبات می كند و مردان در این خانواده ها، بیشتر تعامل منفی دارند.

o       كاهش درآمدها و تورم در ایران، موجب افزایش تنش ها و ستیز در داخل خانواده شده است و علی رغم آنكه هنوز نگرش منفی نسبت به طلاق در جامعه وجود دارد، اما میزان آن رو به افزایش است .

o       طلاق، نتیجه جامعه ای است كه هیچ رابطه نرمالی بین درآمد و هزینه برقرار نكرده است .

o       از سویی، مانور تجمل در جامعه سرداده می شود و از سوی دیگر، برنامه تعدیل اقتصادی ارائه می شود كه موجب شكاف بین مطالبات و امكانات گردیده و معضلات اقتصادی منجر به افزایش طلاق شده است .

o       به نظر می رسد برنامه تعدیل ساختاری از طریق تورم فزاینده و گسترش و تعمیق فقر، علاوه بر اینكه در كوتاه مدت، اثر ازهم گسیختگی و طلاق را برجای می گذارد، در بلند مدت آثاری بر نهاد خانواده می گذارد كه بسیار عمیق تر است و بیشتر مترتب بر فرزندان می باشد .

6)      نظریه تغییر ایده ای و ارزشی Ideational Change

o       رویكرد تغییر ایده ای بر ماهیت نو و ابداعی بودن ایده ها و نگرش ها و تغییرات فرهنگی و ارزشی جامعه تأكید دارد . بنابراین، در بیان این نظریه اغلب از واژه های « ایده سازانه » و « اشاعه نوآوری » استفاده می شود.

o       در چارچوب این نظریه و برای تبیین تحولات خانواده و مؤلفه های آن:

A.     كالدول Caldwell بر هسته ای شدن عاطفی و خانواده هسته ای و گسترش آنها از طریق آموزش عمومی و رسانه های جمعی و گسترش ایده ها و ارزش های غربی در سایر جوامع،

B.     رون لستهاق Ron Lesthaeghe  بر تغییر نظام معنایی و افزایش فردگرایی سكولار، تغییرات بنیادی در مفهوم ازدواج، گسترش زندگی خارج از زناشویی، آزادی جنسی، طلاق، فرزندآوری خارج از زناشویی و … در كشورهای اروپای غربی و سرایت آن به خارج از اروپای غربی،

C.     باربارا منچ Barbara Mensch  بر تغییرات سریع در نظام های ارزشی جوامع آسیایی،

D.    كاسترلین John Casterline  بر نوآوری رفتاری، تغییر ایده ها و دینامیك اجتماعی،

E.     تورنتون Arland Thornton  بر آرمان گرایی توسعه Developmental Idealism  تأكید نموده اند.

o       آنها در سال های اخیر ، در بحث تبیین تغییرات خانواده، تئوری آرمان گرایی یا ایده آلیسم توسعه ای را مطرح كرده اند و معتقدند كه این رویكرد تبیین خوبی از تحولات خانواده ارائه می دهد . این رویكرد، در واقع ، دربرگیرنده دو بعد ساختاری و ایده ای تبیین تغییرات خانواده است . براساس این دیدگاه، نوعی جریان تغییر و تحول در سطح فردی و اجتماعی در حال وقوع است كه تك خطی نیست و بسته به جوامع مختلف، متفاوت است . سرعت این تغییرات نیز در جوامع مختلف متفاوت است .

o       در حقیقت، پارادایم توسعه ای نوعی خوانش تحولات جوامع از پهلو است. از سوی دیگر ، دیدگاه ایده آلیسم توسعه ای، بسته ای است كه حاوی مجموعه ای از ایده هاست كه زندگی خوب را شناسایی می كند. به بیان دیگر، مجموعه ای از معانی برای ارزیابی اشكال متنوع سازمان های انسانی، چارچوبی تبیینی برای شناخت زندگی خوب خانواده غربی، كه هم متأثر از الگوهای اجتماعی گوناگون است و هم بر آن تاثیرگذار است، و نهایتاً عباراتی در مورد حقوق بنیادین موجود انسانی منفرد می باشد.

o       مدل توسعه ای دلالت بر آن دارد كه مدل زندگی خانواده غربی با ایده توسعه ارتباط پیدا كرده و زندگی اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی غربی در اوج پیشرفت و توسعه است و از این نظر، الگوی زندگی غربی به ایده آل جوامع دیگر مبدل شده است . این ایده ها، به ویژه در ایجاد توسعه اقتصادی بسیار مؤثرند؛ زیرا دولت ها و افراد بی شماری در جست و جوی آموزش، تكنولوژی، صنعت و استانداردهای بالاتر زندگی هستند . تورنتون بر این باور است كه انتشار جهانی این ایده ها، تأثیر زیادی در تغییرات خانواده در سطح جهان داشته است

o       ایده آلیسم توسعه ای حداقل بر پایه چهار قضیه استوار است:

           i.            اول اینكه، جامعه مدرن، جامعه ای خوب و دست یافتنی است .

          ii.             دوم اینكه، خانواده مدرن، یك خانواده خوب و دست یافتنی است .

         iii.            سوم اینكه، خانواده مدرن هم علت و هم نتیجه جامعه مدرن است.

         iv.            چهارم اینكه، افراد آزاد و برابرند و روابط اجتماعی، مبتنی بر رضایت است .

o       با توجه به اینكه این ایده ها دربردارنده این تفكرند كه فرهنگ غرب توسعه یافته ترین است، جامعه، مذهب و الگوهای خانواده آن نسبت به دیگر جوامع برتر است . بنابراین، عناصر ایده آلیسم توسعه ای برای برانگیزاندن ایده ها، رفتار و عقاید خانواده به خوبی تثبیت شده و قابل دسترسی است.

o       این پارادایم به خوبی می تواند تغییرات خانواده را در جوامع مختلف مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد و اینكه اساساً افراد جوامع مختلف چه عناصری را به عنوان ایده آل می بینند و چگونه براساس آن درصدد تغییر نهاد خانواده هستند.

 

o       گسترش مدل ایده آلیسم توسعه ای و اینكه ارزش ها و هنجارهای خانواده غربی بهترند، از طریق مكانیسم های متعددی صورت می گیرد.

o       چندین قرن است كه پژوهشگران غربی این ایده ها را آموزش و ترویج می دهند و مقالات آنها در سراسر جهان توزیع می شود. در بسیاری از مناطق دنیا، آموزش عمومی و رسانه های جمعی  Mass Media  در گسترش ایده های جدید پیرامون توسعه و اشكال خانواده غربی تأثیر داشته اند .

o       صنعتی شدن Industrialization  و شهرنشینی Urbanization  نیز در انتقال ایده های نو تأثیر بسزایی داشت  اند. ایده های توسعه و برتری الگوی خانواده غربی همواره به وسیله جنبش ها و سازمان های اجتماعی ترویج و تبلیغ شده اند. برخی از پژوهشگران بر نقش مسیحیت در گسترش ایده های جدید در آفریقا تأكید دارند .

o       جنبش دموكراسی سیاسی یك عامل دیگر در ترویج و گسترش ایده آل های آزادی و برابری بوده است . ماركسیسم و سوسیالیسم نیز در گسترش نظریه توسعه و تعریف یك جهان تازه بر مبنای هنجارهای اجتماعی و خانوادگی جدید تأثیر زیادی داشته است.

o       نقش سازمان ملل متحد و دیگر سازمان های حكومتی و مدنی، جنبش های برابری قومی و نژادی، جنبش های فمینیستی، جنبش بین المللی تنظیم خانواده، نیز در خلق، ترویج و گسترش یك فرهنگ جهانی ، كه مشخصه های آن توسعه فردی و اجتماعی، آزادی و برابری و هنجارهای خانواده غربی است، قابل توجه می باشد .

o       نفوذ مدرنیته با گسترش آزادی های فردی و اجتماعی، سكولاریزم و دنیاگروی، تغییر ارزش های اجتماعی، تفوق ارزش های فردگرایانه، تنوع روزافزون سبك زندگی و تاثیرات ناهمگون بر عادات، ارزشها، تصورات و شیوه های فكر و اندیشه به فاصله گرفتن بیشتر افراد از كدهای رفتاری مبتنی بر مذهب و تعهد انجامیده است .

o       خانواده نیز از فرایند بازاندیشانه روند مدرنیته مستثنی نبوده و الگوی خانواده سنتی و متعارف با اولویت حفظ نهاد خانواده با چالش های جدی مواجه شده است .

نقش های جنسیتی با هجوم اندیشه برابری طلبی جا به جا گردیده و تضادهای جنسیتی در خانواده، با شكستن مرز تفاوت های حقوقی منبعث از تكوین متفاوت زن و مرد، به فردی شدن بیشتر افراد در خانواده، اتمی شدن خانواده و از دست رفتن روابط عاطفی آن انجامیده است.

o       روند رو به رشد نوگرایی در خانواده ایرانی، به صورت تغییر شكل در حمایت های اجتماعی خانواده، دسترسی به انواع شبكه های ارتباطی، افزایش حضور زنان در حوزه عمومی ،كاهش فرزندآوری، كم رنگ شدن باورهای مذهبی خانواده ها، تغییر در نگرش های جنسیتی، تغییر در شیوه گذران اوقات فراغت خانواده ها ،  افزایش میزان استفاده از رسانه ها، تغییر در ارتباطات دختران و پسران، به وجود آمدن شكل های جدیدی از خانواده ها، تغییر در چگونگی حیات عاطفی خانواده ها و… می باشد  كه می تواند به تغییر شكل یا فرسایش سرمایه فرهنگی و اجتماعی خانواده ها و افزایش طلاق ختم شود.

o       اكنون خانواده در ایران، در مرحله ای دشوار از حیات خود به سر می برد. این دشواری از آنجاست كه هنجارهای قدیمی تنظیم كننده خانواده، در ازدواج و تنظیم مناسبات خویشاوندی دیگر پاسخگو نیستند و از سوی دیگر، رویه های نوپدید در عرصه مناسبات خانواده نیز آن چنان نهادینه نشده اند كه به تولید هنجارهای انتظام بخش در جامعه منجر شوند .

o       این سردرگمی، در حفظ سنت ها و در عین حال كشش به نوگرایی، به نوعی بحران در خانواده و در رابطه بین نظام خانواده و نظام عمومی جامعه تبدیل شده است.

o       در مجموع، به نظر می رسد با عنایت به تغییرات فرهنگی اجتماعی دهه های اخیر، نظریه تغییر ایده ای و ارزشی در تحلیل و تبیین طلاق در ایران با رویكرد جامعه شناسی مناسب تر می باشد.

مقایسه طلاق امروز با گذشته

مقایسه طلاق دنیای امروز با طلاق گذشته ها

بیش از ۹۰ تا ۹۵ درصد مشکلات ما ناشی از خود ماست . بسیاری از ما به دلیل نگاهی که به زندگی و خودمان و دیگران داشتیم فکر کردیم که مساله و مشکل ما دیگرانند.
به چند دلیل ما در جهان مشکل جدایی و طلاق رو بصورتی که مردم میگن نداریم :

1-
• وقتی شما درباره نرخ طلاق صحبت میکنید، این امار اصلا به این سادگی ها به دست نمی آید چون طلاق مربوط به همه گروه های سنی است ولی ازدواج مربوط به گروه های سنی خاص است . باید بدونیم در ۲۷ سال گذشته هر سال میزان طلاق در امریکا کاهش پیدا کرده است.

2-
• در گذشته مردم طلاق رو پنهان میکردند و امروزه مردم اشکار درباره اش حرف میزنند . مثلا چون یک نفر در ده مهمانی درباره طلاق حرف میزند، ما فکر میکنیم ده نفر طلاق گرفتند و آمار طلاق بالا رفته.

3-
• وسائل ارتباط جمعی که به دنبال خبرهای داغ هستند و مردمی که اصولا دوست دارند درباره این موضوع ها حرف بزنند و تکرار این مسائل، باعث میشه ما تصور کنیم که نرخ طلاق افزایش یافته در حالیکه در واقعیت چنین نیست . هنوز بیش از ۹۰ درصد مردم دنیا ازدواج میکنند و اصولا ۱۰ درصد اصلا کالای ازدواج نیستند و نباید ازدواج کنند.
• بیش از ۸۰ درصد کسانی که طلاق گرفتند، ازدواج مجدد میکنند. لذا موضوع ازدواج به هم نریخته و مردم هنوز ازدواج میکنند و این کار درستی است.
• حدود ۴۴ درصد مردم از ازدواج اول و بیش از ۸۰ درصد از ازدواج دوم ناراضی هستند . لذا اگه کسی بگه ازدواج اول رو نفهمیدیم، و ازدواج دوم رو میدونیم باید چکار کنیم، اصلا با واقعیتها نمیخونه.
• بیش از ۸۰ درصد کسانی که جدا میشن، ۳ سال بعد از جدایی به این نتیجه میرسند که اشتباه کردند و نباید جدا میشدند.

4-
• بسیاری از مردم سه تا پدیده متفاوت، ولی مرتبط رو با هم یکی میگیرند :

یکی ازدواج که مجموعه اصول و قوانینی است که میگه چه کسانی با چه کسانی بر اساس این اصول و قوانین میتونند با هم رابطه جنسی برقرار کنند. که این موضوع به مقدار زیادی به هم ریخته است.
دوم نظام خویشاوندی است. که اون هم خیلی به هم ریخته است. به این معنی که در گذشته مساله عمه و دائی و خاله و مادربزرگ یک نقش فوق العاده تو انتخاب همسر و ادامه زندگی و امکانات و مزایا داشتند. و مسوولیتهای فراوانی به عهده دایی و عمو و..بود . در حالیکه در دنیای امروز آدمها حتی برای پدر مادرشون هم ممکنه جایگاه خاصی در زندگی خودشون قائل نباشند.
۷ گروه خانواده درجه یک داریم پدر – مادر – خواهر – برادر – همسر – پسر – دختر . ۳۳ گروه درجه دو . ۱۵۲ گروه خویشاوند درجه سه داریم. یعنی ۱۹۲ خویشاوند داریم که در دنیای امروز میتونن نقشی تو زندگی ما نداشته باشند. نظام خویشاوندی به هم ریخته.

سوم نهاد خانواده همچنان پابرجاست و در بیشتر کشورهای جهان داره پیش میره در برخی جاها در مرحله انتقالی خودش قرار دارد

پس ماجرای ازدواج یا رابطه جنسی و نظام خویشاوندی را که به هم ریخته با خانواده یکی ندونید.

5-
• در طول تاریخ فقط یک نفر حق طلاق داشته و اون مرد بوده . یا حداقل مردان خانواده یا فامیل بودن که این حقوق رو داشتند . زنان حق و نقشی نداشتند .
اما در دنیای امروز در خیلی کشورها این حق طلاق رو زنان هم دارند . یک زن میتونه بگه بدون هیچ دلیلی میخوام جدا بشم . هیچ دادگاهی نمیتونه مانع اون بشه . اصلا کسی علاقه نداره علت طلاق شما رو بدونه. قرار نیست ثابت کنی همسرت چنین و چنان هست.. نتیجتا الان زنها هم طلاق میدهند.
• در امریکا از ۱۰۰ تا طلاق ۶۴ تاشو خانمها پیشنها میدهند و ۳۶ تاشو آقایون. اگر شما چنین حقی رو از خانمها بگیرید، بدون تردید نرخ طلاق کاهش پیدا میکنه

6-
• در طول تاریخ ازدواج هدف بوده …. هدفی بوده عالی یا اجتماعی و مذهبی و خانواده و آدمها باید ازدواج میکردند . مثل اصل اخلاقی و باید بوده و لذا باید در ازدواج هم میموندند…
• ولی در دنیای امروز ازدواج وسیله ای برای سلامت فیزیکی و روانی و خوشبختی و برای رشد و تکاملشون هست. و اگر کسی فکر میکنه هر یک از این سه تا موضوع به هم میریزه بسیار
طبیعی است که بخواد طلاق بگیره… لذا تغییر ازدواج از هدف به وسیله زمینه ای رو برای طلاق فراهم کرده است

7-
• در دنیای امروز ازدواج و بسیاری از کارها جنبه فردی و خصوصی پیدا کرده . خیلی از پدر و مادرها در دنیای امروز به درستی حرفشون اینه که ما نظرمونو میگیم ولی تصمیم نهایی با خودت هست. در گذشته ازدواج و طلاق عمومی بود .. حتی برخی اوقات شب عروسی دختر رو عوض میکردند . خانواده برای فرزندانشون زن و شوهر میگرفتند. البته در جامعه ای که قرار است جنسی فروخته بشود معلومه که چنین نظری را دارند و بحث ترشیده بودن رو مطرح میکردند. که البته از یک لحاظ هایی درست بود. چون تغذیه درست و بهداشت درست و ورزش نبود. و فقر زیاد بود.
• انسانها اصولا در ۹۹ درصد تاریخ اخیرمون، ۹۵ درصد انسانها قبل از ۴۰ سالگی میمردند .ولی درکشورهای پیشرفته از هر ۳ تا دختر حتما یکیشون به ۱۰۰ سالگی میرسه.

8-
• مطالعات مردم شناسی و جامعه شناسی نشون میده نرخ طلاق تقریبا بین ۱۵ تا ۲۵ درصد توی اکثر جوامع بوده. مگر جوامعی مانند جوامع کاتولیک که بر اساس باور مذهبیشون طلاق
حرام است.

9-
• در گذشته مردم همه عین هم بودند . مثلا ۴۰ سال گذشته در ایران مطالعاتی شد که در دهات ها همه شبیه هم بودند . مثلا همه ۱۶۰ تا داستان بلند بلد بودند. یا ۱۰۷ تا شعر بلند . یا ۴۲۰ تا ضرب المثل … لذا در جامعه ای که همع عین هم هستند خوب وقتی هم کنار هم هستند چه فرقی میکند که چه کسی رو انتخاب کنند برای ازدواج، یا اصلا جدا بشوند برای چی؟
خوب بقیه مردها و زنها هم شبیه هم هستند. ولی در دنیای امروز ادمها خیلی تفاوت دارند . موضوع توافق مطرح شده . باید کلید مناسبی برای یک قفل پیدا کرد . لذا کار انتخاب همسر مشکل شده .

10-
• در گذشته مردمی که یکسان بودند، همینطور یکسان هم میموندند.  بنابراین ادمها تغییر نمیکردند . در 60 سالگی شاید یکی دو درصد تغییر میکردیم  که اون هم عمومی میشد .
• ولی در دنیای امروز دو تا ادم اونقدر دگرگون میشن که اگر یک زمانی مثلا در نوجوونی شبیه هم بودند، بعد از چند سال اصلا یک درصد افکارشون هم شبیه هم نیستن…
• امروز بیش از نیمی از کسانی که دکتری میگیرند سنشون بالای 40 سال است و همیشه در حال تغییرند… لذا وقتی که دو نفر در شرایطی که برای هم بهترین هستند، چطور میشه انتظار داشت حالا که این همه تغییر کردند و مسیر رشدشون متفاوت بود، برای هم خوب باشند، چه برسه به بهترین بودن…. لذا اصولی را باید رعایت کنند…. در گذشته خانواده سازمانی بود . سلسله مراتبی بود.  یعنی رئیس و مرئوس و تقسیم کار بسیار جدی میخواست …. اما در دنیای امروز روزی کارها درسته، که موضوع هایی مانند  پرورش کودکان  یا درامد  یا رشد و مطالعه ادمها  نسبت درآمد زن و شوهر به یکدیگر تفاوتشون حداکثر مثل تفاوت۶۰ به ۴۰ باشه.

11-
• در گذشته با ازدواج دو تا اتفاق عجیب و غریب می افتاد . یکی اینکه یکی از زن و شوهر از خانوادش جدا میشد . در بسیاری از جوامع مادر عروس غمگین بود و گریه میکرد بخاطر ازدواج دخترش . دوم در عروسی شرکت نمیکرد چون شگون نداشت. اما عجیبتر این بود که این پسر و دختر فرصتی پیدا میکردند به دلیل این که با هم هستند حالا از بقیه جدا بشوند . لذا در فرهنگ ما فلانی رفت قاطی مرغها . دیگه در جمع دوستای مجردش نیست . تفریحات جوونیش رو نمیکنه . تموم شد . و به همین دلیل است که برخی از ما فکر میکنیم باید گشت و گذارامون رو بکنیم و وقتی خسته شدیم بیایم زن بگیریم و اهل خانواده بشیم . چون خانمها برخی هاشون این کارها رو نکردند، بچه ها یکم بزرگ میشوند وقتی اشکالات و اختلافات پیدا میشه، حرفشون اینه که حالا ما میخوایم جوونی کنیم و از این حرفا….
• برخلاف تصورتون در گذشته ازدواج یعنی جدایی بود …. در گذشته ازدواج مخلوط بود … مخلوط یعنی دو چیزی که روی هم میریزیم ولی هر زمان میشه جداشون کرد . مثل ریختن مهره های سفید روی سیاه…. در حالیکه در دنیای امروز ازدواج ترکیب است. یعنی این دو نفر رو اونقدر با هم میجوشانند که کاملا در هم ترکیب میشوند….
• به همین دلیل است که در قوانین برخی کشورها مهم نیست که یکی ۳۰ سال کار سخت کرده. و درامد فوق العاده داشته و تصمیم های درست اقتصادی گرفته و دیگری هیچ کاری نکرده و حتی خورده و خوابیده، ولی وقتی میخوان جدا بشوند، پول برای هردوشون است و مهم نیست کی دراورده و کی خراب کرده …
• مثلا فرقی نمیکنه اگه یک دست من مرتکب جنایت بشه اون یکی دست بگه خوب خدا رو شکر ما که الحمدالله کاری نکردیم و اگه اونو قطع کردین ما دردمون نمیاد…
• امروز رابطه جنسی یک رابطه حیوانی شهوانی گذشته نیست . بلکه یک رابطه احساسی عاطفی است که با خودش خیلی چیزها رو داره . دو تا ادم رو به هم گره میزنه . بالاتر برتر بچه ای است که برای هردوی شماست… در نتیجه در دنیای امروز ادمها با ازدواج جدا نمیشن. به هم پیوند میخورن که میتونه مخلوط یا ترکیب باشه.

12-
• ما تو دنیایی زندگی میکنیم که بر خلاف اعتیاد و عادت و وابستگی که ویژگی جوامع گذشته بوده برای اولین بار مردم:

o به مرحله جدایی و رهایی رسیدند
o به مرحله استقلال و همبستگی رسیدند
o زنان و مردان امروز مستقل آزاد و آزاده هستند
o مهمتر از همه به مرحله خودکفایی رسیدند
o یعنی توانایی اینو دارند که نیازهای فیزیکی روانی و اجتماعی خودشونو براورده کنند

• وقتی در جامعه ای زندگی میکنیم که:
o یکی معتاد است
o یکی وابسته است
o یکی گرفتار
o یکی هیچ آزادی و اختیاری نداره
o یکی از عهده براوردن نیازهای اساسیش برنمیاد
o تعیین کننده در زندگی خودش نیست
o هرچیزی که براش تصمیم میگیرن ناچار عمل میکنه
o توی زندگی زناشوئیش میمونه حتی اگه خیلی خیلی ناراضی باشه

• نتیجتا این استقلال و خودکفایی مردم رو به اینجا رسونده که وارد ازدواجی نشوند که تنها راه زنده ماندن براشون باشه . بعد ناچار در شرایط سخت و بد تو اون زندگی نمونند و به هر خواری و خفتی تن در ندهند.

13-
• ما در دنیایی هستیم که سن از ۴۰ به ۸۰ رسیده . یعنی در گذشته مردم نزدیک به ۲۰ سال تو زندگی زناشویی میموندن . حالا نزدیک به ۶۰ سال تو زندگی زناشویی میمونن . لذا مساله مرگ و ترک و طلاق بیشتر از گذشته اتفاق میفته… مثلا آدمی که بیشتر رانندگی میکنه احتمال تصادفش بیشتر میشه.

14-
• تعداد بچه ها عامل دیگری بوده است . در گذشته خانواده ها نزدیک به ۸ تا ۱۲ بچه میاوردند . متاسفانه از ۱۰ تا حتما ۷ تاش قبل از ازدواجشون از بین میرفتند . یک مادر چند ده برابر یک مادر دنیای امروز برای بیماری فرزندانشون زحمت میکشیده..  لذا شما زنی رو میبینید که از ۱۰ تا بچش ۷ تاش مردند . حالا با این وضعیت، اصلا ماجرای زندگی بهتر و جدا شدن و طلاق چه معنی میتونه داشته باشه. از طرف دیگه او فقط زنده بود و توان این رو داشت که زندگی کنه . اصلا وقت فکر کردن به موضوعی مثل طلاق رو نداشت. شما هنوز هم بقایای این تفکر رو تو خانواده ها میبینید  که ۹۰ درصد انرژی و وقتشون رو صرف تهیه و غذا در مهمانی میکنند. یعنی مهمونی نمیدیم که با هم باشیم . مهمونی میدیم که غذا با هم بخوریم .

• دوم اینکه شما خانواده داشتین که ده نفر بوده و شما حتما کمتر از ده درصد و یا اگر فامیل نزدیکی داشتین کمتر از 1 درصد حق داشتین. لذا اصلا قرار نبوده شما حقی داشته باشید و نظری بدین و انتخابی بکنید . شما باید کار دیگران را تکرار میکردین . حتی اگر همسر شما نامناسب بود ای بسا ۵ درصد زندگی شما رو در بر میگرفت . ولی امروزه بعد از رفتن بچه ها، یا اگر فرزندی ندارید، ای بسا شما ۵۰ تا ۱۰۰ درصد حق دارید و همسرتون خیلی زیاد توی زندگی شما تاثیر میزاره….
• در گذشته تمام تلاش مادر زنده نگه داشتن بچش بوده . امروز مادرها چنین مسائل و مشکلاتی ندارند . همین عامل روی مساله طلاق اثر گذاشته استت.

15-
• در گذشته ادمها فقط بدن فیزیکی داشتند که باید زنده نگش میداشتند . ولی ظرف ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال گذشته یک بدن روانی هم پیدا کردیم . اگر این بدن روانی در مسیر تکامل و نه تعادلی که بدن فیزیکی داره نباشه ما میمیریم… یعنی اگر شما سرپناه و غذا و لباس داشته باشید و هیچ چیز دیگری برای شما نباشد، شما آرزوی مرگ میکنید یا خودکشی میکنید یا خواهید مرد ….
• تو دنیای امروز بدن روانی ما حرمت و حق و آزادی و داشتن عقیده و نظر و ابراز رو برای ما ممکن کرده و ما خواهان آن هستیم…. خیلی از ادمها هیچ مشکلی از نظر مالی ندارند … این بدن روانی ما نقش فوق العاده ای در خوشبختی و سلامت روانی ما داره … لذا خیلی از زن و شوهر ها ده یا سی سال هست که با هم زندگی میکنند  ولی طلاق روانیشون رو خیلی وقته که گرفتند  چیزی به اسم رابطه احساسی و عاطفی بینشون نیست،  همون چیزی که در گذشته اصلا نبوده.

16-
• امروزه فشار خانواده و مذهب و جامعه روی طلاق کاهش یافته است… یعنی با وجودیکه خانواده ها اون رو تائید نمیکنن و همچنان ممکنه ناراضی باشند، ولی اگر موضوع اجتناب ناپذیر باشه، فرزندشون رو تحت فشار نمیگذارند. در جوامع کوچک گذشته این فشار زیاد بوده است

17-
• ما در گذشته فکر میکردیم جهان کوچک است  و چون خودمدار و خودمحور بودیم فکر میکردیم که خدا سرنوشت منو نوشته  در نتیجه بسیاری از ما فکر میکردیم ازدواج سرنوشت است.
• یا فکر میکردیم کل بارگاه الهی معطل بوده که مثلا در این تصادف گوشه انگشت من بشکنه یا نه. خیلی باید آدم خل و مشنگ باشه که از این تصورات داشته باشه . عده ای فکر میکنند نه، ما اختیار داریم. ولی سر موضوع های مهم مثل تولد و ازدواج و مرگ، اینها دست خداست . یا چون میخواستیم ازدواجمون رو تقصیر دیگری بیندازیم، به مفهوم سرنوشت معتقد بودیم . باید سرنوشت را میپذیرفتیم . این باورهای پرت و پلا رو داشتیم …
• نتیجه اینکه روزی که شما ازدواج را سرنوشت میدونید. روزی که شما در ازدواج نقش و سهم و حقی ندارید. دیگه در اون بحثی درباره نوع ازدواج یا زمان ازدواج یا طلاق و جدایی نخواهید داشت.

18-
• ما در گذشته وقتی اتفاقی می افتاد تنها صفت فوق العاده ای که داشتیم مفهوم صبر بود. لذا صفت صبر خیلی مهم بود . ولی در دنیای امروز مردم اصلا اینگونه فکر نمیکنند . یعنی وقتی اشتباهی شد، اولا میشه تغییرش داد . دوم میشه تصحیحش کرد . سوم میشه جبرانش کرد . چهارم اینکه هر اتفاق بدی یک فرصت تازه ای است  برای اینکه میتونیم در یک مرحله و سطح دیگه حرکت کنیم. لذا ما دیگه گرفتار صبر نیستیم .
• این مفهوم در ۵ درصد موارد میشه خوب و مفید باشه. ولی در ۹۵ درصد موارد صبر بسیار بسیار انتخاب بد و غلطی است. این صفت دیگه نه صفت آدم خوشبخته و نه سالم.
• ما در دنیای امروز چیزی که خراب است را سعی میکنیم تصحیح کنیم  و به دلیل اینکه سرنوشت است و یا کوشیدن ما بیهوده است رها نمیکنیم.

19-
• اصولا مهاجرین با مساله طلاق بیشتر از دیگران میتونن مواجه بشن . یعنی مهاجرت اصولا نرخ طلاق رو افزایش میده . زیرا اولا خیلی از این طلاقها در واقع طلاقهای معوق بوده . یعنی آدمها از قبل تصمیم شون رو گرفته بودند . شاید یک دلیل مهاجرتشون هم همین بوده که برن کشور دیگه و اونجا طلاق بگیرن…  مخصوصا خیلی از خانمها این کار رو میکنند . چون میبینند در ایران نه بچه ها و نه چیزی از نظر مالی بهشون میرسه….
• دوم، در سرزمین های تازه زن ها زودتر خودشون رو با محیط تازه سازگار میکنند و آشنا میشن. لذا بعد از ده سال شما میبینید زن خیلی آشنایی و سازگاری بیشتری نسبت به همسرش داره . درنتیجه موضوعات خاصی رو بوجود میاره…  تازه وقتی از یک فرهنگ مرد سالارانه و پدر سالارانه به کشوری میرن که تا حدودی برابری زن و مرد و اصل آزادی زن پذیرفته شده است
• لذا بخاطر همین مساله مسائل دیگه ای هم بوجود میاد … در جامعه ایرانی خانم ها تو همه زمینه ها غیر از فعالیتهای شغلی و کمی تحصیلی از مردها جلوتر هستند و همه این عوامل و تفاوتها موجب افزایش طلاق میشه.

آشیانه خالی

سندرم آشیانه خالی

(کاشانه خالی)

Empty Nest Syndrome

سندرم آشیانه خالی نوعی حس اندوه و تنهایی است که پس از آنکه فرزندان به قصد زندگی جدا یا رفتن به دانشگاه برای اولین بار خانه را ترک می‌کنند، پدر و مادر یا سرپرست ممکن است به آن دچار شوند. این سندرم یک عارضه بالینی نیست.

از آنجا که ترک خانه پدر و مادر توسط جوان به طور کلی رویدادی طبیعی و سالم است، اغلب به نشانه‌های سندرم آشیانه خالی توجه نمی‌شود. این مسئله می‌تواند برای پدر و مادر به حالت افسردگی و حس بی‌هدفی منجر شود، چرا که ترک «آشیانه» توسط فرزند باعث ایجاد تغییراتی در جریان زندگی پدر و مادر می‌گردد. سندرم آشیانه خالی به‌ویژه در میان مادران خانه‌دار شایع است.

سندرم آشیانه خالی به احساس افسردگی، ناراحتی و اندوهی اطلاق می‌شود که توسط والدین یا سرپرست بچه‌هایی که بزرگ شده و خانه پدری خود را ترک می‌کنند، تجربه می‌شود. این می‌تواند بعد از رفتن بچه‌ها به دانشگاه در شهری دیگر و یا ازدواج آنها و مستقل شدنشان باشد. احتمال ابتلای خانم‌ها به این مشکل بیشتر از آقایان است.

در چنین مواقعی که خانه از بچه‌ها خالی می‌شود، مادرها هم معمولاً به بعضی دوران‌های حساس زندگی خود، مثل یائسگی یا مراقبت از پدر یا مادر سالخورده خود نزدیک شده‌اند. البته این به آن معنا نیست که مردها به هیچ وجه به این مشکل مبتلا نمی‌شوند. مردان نیز ممکن است احساساتی مشابه با فقدان‌های مربوط به دوری فرزندان را تجربه کنند.

این روزها بیشتر مادران شاغل هستند و به همین دلیل وقتی بچه‌ها خانه را ترک می‌کنند دچار افسردگی کمتری می‌شوند. همچنین این روزها تعداد جوانان بین ۲۵ تا ۳۴ سالی که با والدین خود زندگی می‌کنند بسیار بیشتر از سابق شده است. روانشناسان عقیده دارند این دسته از جوانان خواهان مسئولیت‌های کم دوران کودکی و مزایای دوران بزرگسالی به صورت یکجا هستند. همچنین ممکن است بخاطر مشکلات اقتصادی، طلاق، ادامه تحصیل، مشکلات اعتیاد یا نقل مکان‌های موقتی، فرزندان به خانه پدری خود برگردند.

 احساس ناراحتی در چنین مواقعی کاملاً طبیعی است. همچنین عادی است که بخواهید در زمان غیاب فرزندتان اوقاتی را در اتاق او بگذرانید تا احساس نزدیکی بیشتری به او کنید. اگر احساس می‌کنید دچار سندرم آشیانه خالی هستید، واکنش‌های خود و طول مدت آنها را تحت‌نظر بگیرید. اگر احساس می‌کنید که زندگی مفید شما به پایان رسیده است یا زیاد گریه می‌کنید و یا آنقدر ناراحت هستید که دوست ندارید دوستان و‌ آشنایانتان را ببینید یا سر کار بروید، بهتر است با یک متخصص مشورت کنید.

وقتی زنی در مرحله‌ای از زندگی خود قرار دارد که بچه‌ها در حال ترک خانه هستند، ممکن است نزدیک به سایر تحولات زندگی خود مثل یائسگی یا کنار آمدن با نگهداری از والدین پیر خود هم باشند. تحقیقات جدید نشان می‌دهد که کیفیت رابطه والدین فرزند در چنین شرایطی عواقب مهمی برای هر دو طرف دارد. والدین وقتی توانسته باشند رابطه خوبی با فرزندان خود برقرار کنند، با انتقال به آشیانه خالی فواید بسیار زیادی می‌برند. دشمنی، کناره‌گیری و تضادها در روابط بین والدین و فرزندان، حمایت و پشتیبانی میان‌نسلی را در زمانی که فرزندان در آغاز جوانی بسیار به آن نیاز دارند و والدین در آستانه پیری کاهش می‌دهد.

در گذشته تصور می‌شد که خانم‌ها بعد از رفتن فرزندانشان از خانه بسیار در معرض ابتلا به افسردگی هستند و دچار فقدان هویت و هدف می‌شوند. اما مطالعات افزایش در ابتلا به بیماری‌های افسردگی را در این مرحله از زندگی در خانم‌ها تایید نکرد.

 زمانیکه دوری فرزند ناراحتی و اندوهی شدید در والدین ایجاد کند، قطعاً نیاز به درمان خواهد بود. باید هر چه سریعتر احساسات خود را با پزشک خود مطرح کنید. ممکن است نیاز به استفاده از قرص‌های ضدافسردگی داشته باشید و برای کنترل احساساتتان باید با متخصص روانشناس صحبت کنید. در عین حال سعی کنید از دوستانتان حمایت بگیرید و با خودتان مهربان باشید.

راه‌های عملی مختلفی وجود دارد که کمکتان می‌کند احساس بهتری پیدا کنید. بعنوان مثال: زمان و انرژی که قبلاً صرف فرزندتان می‌کردید را الان به قسمت‌های مختلف زندگی خودتان اختصاص دهید. می‌توانید به سرگرمی‌ها و فعالیت‌های قبل از بچه‌دار شدن خود برگردید. باید سعی کنید با نقش جدید خود در زندگی فرزندتان و همچنین تغییری که در هویتتان بعنوان پدر یا مادر صورت گرفته است، کنار بیایید. رابطه شما با فرزندتان شبیه به رابطه دو همسال خواهد شد و باید سعی کنید حریم‌شخصی بیشتری برای او قائل شوید.

بسیاری پیشنهاد می‌کنند که تا قبل از جدا شدن فرزندتان و رفتن آنها از خانه خودتان را برای آشیانه خالی آماده کنید. باید برای خود دوستی‌ها، سرگرمی‌ها، کار و فرصت‌های تحصیلی پیش آورید، وقتی همه هنوز زیر یک سقف زندگی می‌کنید، با خانواده برنامه بریزید تا بعدها افسوس این فرصت‌ها را نخورید: مسافرت‌های خانوادگی، گپ‌های طولانی و تفریحات دسته‌جمعی. برای پول و زمان اضافه‌ای که دارید برنامه‌های خاص ترتیب دهید.

تصویری متفاوت از خانواده

نشانگان کاشانه خالی

جدایی و استقلال نهایی فرزندان از والدین خود اوج فرآیند فرزندپروری و به نوعی نشان‌دهنده نتیجه کیفی آن است. به طور طبیعی این دوره که مرحله‌ای پساوالدی محسوب می‌شود با خروج فرزند از خانه پدری و جدایی فیزیکی از والدین همراه است.

ادامه تحصیل در شهری دیگر، ازدواج، اشتغال به کار، توانایی گذران زندگی به تنهایی و استقلال‌طلبی، عوامل و انگیزه‌های این جدایی را تشکیل می‌دهد.دستیابی فرزند به خودکفایی و استقلال طبعا موجب شادی، رضایت و احساس غرور می‌شود، ولی به‌هرحال جدایی از فرزندی که سال‌ها وابسته به والدین و در کنار آنها بوده به‌طور همزمان احساس غمزدگی و اندوه را به‌همراه خواهد داشت. در مواردی که این احساسات منفی، شدت یا مدت بیش‌ از حد داشته باشد با حالتی به نام نشانگان کاشانه خالی (empty nest syndrome) روبه‌رو می‌شویم که یک شرایط بالینی و کلینیکی محسوب نمی‌شود ولی تمام والدین در معرض آن قرار دارند. حالت‌هایی مانند احساس فقدان، غمگینی، بی‌هدفی، احساس طردشدگی، تهی‌بودگی، اضطراب و نگرانی در مورد آینده فرزند تجربه می‌شود.

در افراد سالم و در یک زمینه ارتباطی بهنجار تجربه این حالت‌ها، زودگذر و سطحی خواهد بود. ولی در موارد شدید یا طولانی‌مدت می‌تواند منجر به افسردگی تمام‌عیار شود و مداخله حرفه‌ای را طلب کند. وجود سوابقی از اختلالات رفتاری و شخصیتی، تعارضات زناشویی و رابطه، ازدواجی ناپایدار و ناراضی‌کننده، اعتیاد به الکل و مواد، احساس سرزنش بنیادی خود به‌عنوان والد یا همانندسازی بیش‌ از حد با هویت والد و مشکل عدم پذیرش هرگونه تغییر به‌طور کلی از عواملی هستند که در بروز حالت‌های بیمارگونه نقش بازی می‌کنند.

این نشانگان در مادران شیوع بیشتری دارد. نباید فراموش کرد که مشکلات همزمانی مانند یائسگی، مرگ همسر، مراقبت از والدین سالخورده و بازنشستگی در تشدید آن موثر است.

در مقابله با این وضعیت، چالش اصلی استقرار رابطه‌ای جدید و متفاوت با فرزند است. بهترین راه برخورد با این چالش استمرار تماس با آنهاست. خوشبختانه امروزه امکانات فناوری ارتباطی پیشرفته برای تماس با فرزندان وجود دارد.

با نگاه مثبت به این مرحله‌ گذار می‌توان آن را فرصت مناسبی برای تجدید و تعمیق رابطه با همسر، پیگیری علایق شخصی نادیده‌گرفته، روابط دوستانه جدید، گسترش روابط قبلی و استفاده مفید از اوقات فراغت دانست.

پژوهش‌های اخیر تصویر تیره قبلی این وضعیت را تغییر داده است. یافته‌ها نشان می‌دهد که با تولد فرزندان شادی و رضایت ازدواج کاهش می‌یابد. حضور فرزندان علاوه بر فشار مالی موجب محدودیت‌های زمانی و افزایش وظایف خانه‌داری والدین، به‌خصوص مادران می‌شود. اوقاتی که همسران می‌توانند با هم صرف کنند یک‌سوم زمانی است که قبل از تولد و حضور فرزندان داشته‌اند، بنابراین تغییر می‌تواند مثبت باشد.

نتایج یک تحقیق انجام‌شده در آمریکا در سال2010 روی دو هزار زوج که فرزندانشان به‌تازگی خانه را ترک کرده بودند نشان داد که اکثر آنها احساس می‌کردند 10سال جوان‌تر شده‌اند. وضع مالی مناسب‌تر، افزایش تعداد دوستان، سرگرمی‌های بیشتر و روابط بهتر با همسر نیز توسط این زوج‌ها گزارش شد. این امر در جوامعی مانند کشور ما که الگوهای خانوادگی فرزندمحور به نحو مبالغه‌آمیزی دنبال می‌شود، می‌تواند بامعناتر باشد.

از سوی دیگر برخی واقعیت‌های اجتماعی روند خروج فرزندان از خانواده را برعکس کرده و تصویر نشانگان کاشانه خالی را تغییر داده است.

در دهه اخیر از گروهی از فرزندان با عنوان نسل بومرنگ (Boomerang Generation) نام برده می‌شود. بومرنگ آلت پرنده بومیان استرالیایی است که پس از پرواز به جای قبلی خود بازمی‌گردد. نسل بومرنگ به بالغین جوانی گفته می‌شود که بر اثر عواملی مانند آمار بالای بیکاری، محدودیت‌های شغلی، مسایل مالی، طلاق و سوءمصرف الکل و مواد به خانه پدری خود بازمی‌گردند. عاری از طنز نیست که در برخی از واژه‌نامه‌ها معادل فارسی «تف سربالا» در برابر لغت بومرنگ به کار رفته است.

در مواردی هم بعضی از فرزندان اصلا راضی به ترک خانه پدری نمی‌شوند. ظاهرا این افراد می‌خواهند با مسوولیت‌های محدود فرزندی سرکنند و از طرف دیگر به‌طور همزمان از حقوق ویژه بزرگسالی بهره‌مند شوند.

برخی آمارها در آمریکا نشان می‌دهد که در گروه سنی 18 تا 34سال، 34درصد فرزندان هنوز در منزل والدین خود زندگی می‌کنند در حالی که در یک‌دهه قبل از آن این نسبت برای مردان 15درصد و برای زنان هشت‌درصد بود. در برخی از کشورها مانند ایران از سویی الگوهای ارتباطی قبیله‌ای مربوط به خانواده گسترده هنوز در شهرها دنبال می‌شود و از سوی دیگر تفکیک فردی و شخصیتی اعضای خانواده که لازمه رشد و استقلال فردی است با مشکل روبه‌روست. طبیعی است در چنین جوامعی واقعیت‌های فوق رنگ بومی و محلی گرفته و در مواردی با شدت بیشتری ظاهر می‌شود.

(معتمدی – روانپزشک)

گفت‌وگو با یک جامعه‌شناس درباره آشیانه خالی

نظر ” آذر تشکر” جامعه‌شناس درباره آسیب‌های فردگرایی و شیوع آرام سندرم «آشیانه خالی» در خانواده و جامعه

می‌گویند این‌همه تمایل به تجرد و تفرد در جامعه ایران که در محافل روشنفکری بر آن تاکید می‌شود، نگران‌کننده است و آشیانه‌های خالی تنها افسردگی و سردرگمی بیشتر آدم‌ها را در پی دارد. گویی در جامعه امروز ایران افراد از امر اجتماعی و ساختن با دیگران ابا دارند و ترجیح می‌دهند وارد گرفتاری‌های آن نشوند و این هشدار دهنده است.

سوال: به‌نظر می‌رسد با هسته‌ای‌ شدن خانواده‌ها در جامعه ایران «سندرم آشیانه خالی» در میان والدینی که فرزندانشان خانه را ترک می‌کنند، بیش از گذشته دیده می‌شود. گفته می‌شود در نتیجه این سندرم، زوج‌های پا به سن گذاشته دچار اختلاف می‌شوند، از هم جدا می‌شوند یا… نتایج چنین پدیده‌ای چه خواهد بود و آیا لازم است در این مورد نگران باشیم؟

پاسخ: مفهوم سندرم آشیانه خالی یک تعبیر پزشکی- زیست‌شناسی است که در روانشناسی وارد شده و در تحلیل مسایل بازنشستگی و سالمندی مورد استفاده قرار می‌گیرد. مفهومی سمبلیک است از وضعیت پرنده‌های نر و ماده‌ بعد از بزرگ‌شدن جوجه‌ها و پرگرفتن و رفتن آنها از آشیانه. سندرم هم مجموعه علایمی است که به هم مرتبط هستند و شما را به یک پدیده یا بیماری در پزشکی رهنمون می‌کنند. هنگامی که دو‌نفر با هم ازدواج می‌کنند و بچه‌دار می‌شوند، سرشان به دردسرهای مربوط به بچه‌ها گرم می‌شود.

در جامعه‌ای که در حال پوست‌اندازی است بچه‌ها با والدین فرق دارند. بنابراین مجموعه‌ای از تنش‌ها در روابط اجتماعی بین دوستان و آشنایان و خانواده، بچه‌ها و والدین و… محیطی را ایجاد می‌کند که احساس می‌کنیم آشیانه ما خالی است.

وقتی که بچه‌ها بزرگ می‌شوند و خانه را ترک می‌کنند، خانه از بچه‌ها و همه دردسرهای مربوط به آنها خالی می‌شود. ناگزیر چیزی باید این فضای خالی را پر کند. این دونفر به‌طور معمول تاریخچه‌ای با هم دارند و بهانه‌ها و دلایل بسیار برای اینکه گذشته را با هم مرور کنند. در نهایت این گذشته هوار می‌شود روی ذهن زوجی که پا به دوران بازنشستگی می‌گذارند. بار این گذشته‌ای که با بچه‌ها سپری شده است، اشتباهات، خطاها، دلخوری‌ها، آنچه فراموش شده بوده و… سنگینی می‌کند و هر دو احساس می‌کنند زمان تسویه‌حساب است. در نهایت، این رابطه دیگر یک رابطه مطلوب نیست. دلیل آن این است که فضایی خالی پیدا شده تا مسایل فراموش شده بالا بیاید و مشکل ایجاد کند؛ مثلا بخشی از طلاق‌ها و اختلافات دوران بازنشستگی را می‌شود اینگونه توضیح داد، اما این فقط یک وجه قضیه است.

به‌نظر من می‌شود از مفهوم «سندرم آشیانه خالی» متناسب با وضعیت جامعه معاصر ایرانی نکات جامعه‌شناختی مهمی بیرون کشید؛ یعنی این مفهوم را برای توضیح پدیده‌های اجتماعی دیگر و وسیع‌تر از پدیده سالمندی استفاده کرد. می‌شود گفت اساسا موضوع مربوط به دوران مدرن و به این است که به هر حال در دوران مدرن آدم‌ها در زندگی‌های شخصی‌شان که فردی و اتمیزه شده است، چقدر احساس جداماندگی و دورافتادگی می‌کنند.

سوال: شما به دورافتادگی اشاره کردید. انسان‌ها در جامعه امروز از چه دور مانده‌اند و این چه اهمیتی دارد؟

پاسخ: از یک اجتماع بزرگ‌تر دور مانده‌اند. گفته می‌شود به میزانی که ما وارد دوران مدرن می‌شویم، خصلت اجتماعی جامعه کم می‌شود؛ یعنی افراد در کنار هم زندگی می‌کنند، اما در تفرد به‌سر می‌برند. روزبه‌روز ارتباطات اجتماعی کمرنگ‌تر و کمرنگ‌تر می‌شود. شما خودتان را به‌عنوان یک فرد درنظر بگیرید؛ صبح از خانه بیرون می‌آیید و سرکار می‌روید؛ مجموعه روابطی سر کار دارید که اغلب تنش‌آلود و سلسله مراتبی است و شما را به‌عنوان یک هسته در یک مجموعه قرار می‌دهد. در واقع شما با روابط مشخصی به بقیه مجموعه وصل هستید. روابط کاری برای شما خیلی جای توسعه ندارد. اگر شما شغل دوم و سوم نداشته باشید، از محل کار به خانه می‌روید.

در خانه که هستید، به همان نسبت روابط مدرن موجب شده که پیوندهای خانوادگی‌تان کمرنگ و محدود شود و آنجا هم خیلی اجتماعی نیستید. در اتاق را می‌بندید و پشت کامپیوتر می‌نشینید و غرق در شبکه‌های اجتماعی، تلویزیون و ماهواره یا موبایلتان می‌شوید. بعد خسته می‌شوید و می‌خوابید و فردا همین سیکل ادامه می‌یابد. اگر یک فرصتی را در طول هفته بگذارید که از خانه بیرون بیایید و بخواهید که از فضای عمومی استفاده کنید، شما با مجموعه روابطی مواجه می‌شوید که شما را به‌عنوان تماشاچی می‌خواهد. در واقع شما را به‌عنوان تماشاچی درمی‌آورد.

دقیق‌تر این است که فضای عمومی کوچه و خیابان برای شما نقش مصرف‌کننده را تعریف می‌کند. شما تولید‌کننده نیستید در فضای عمومی و در کوچه و خیابان و فقط مصرف می‌کنید. یا پول می‌دهید و می‌خرید یا ویترین‌ها و آدم‌ها را تماشا می‌کنید. یعنی شما تصاویر و مضامین و کالاها و همه‌چیز را در مقام مصرف‌کننده مصرف می‌کنید.

توصیه‌هایی مثل احترام به سالمندان و زندگی آنها با فرزندانشان خوب است ولی کار نمی‌کند چون اولا فضای در اختیار آدم‌ها کوچک است و امکان خانواده گسترده ندارد و ثانیا بین نسل‌ها و آدم‌ها تفاوت دیدگاه هست

در پتانسیل تولید اجتماعی نقشی برای شما تعریف نشده؛ شما یک مصرف‌کننده منفعل هستید. در این صورت، شما باز هم در فضای عمومی احساس جداماندگی می‌کنید. بعد به خانه برمی‌گردید و می‌خوابید و فردا صبح سرکارتان می‌روید. این شرایط نرمال و تکراری و نسبتا آشنای یک آدم معمولی است. تا اینجا به‌عنوان یک فرد موضوع را بررسی کردیم. اما معمولا این گونه نیست. آدم‌ها این جداماندگی فردی را دستکاری می‌کنند یعنی برای مثال ازدواج می‌کنند، یا روابطی ایجاد می‌کنند، با والدین زندگی می‌کنند، یا با خانواده و دوستان، بچه‌دار می‌شوند و… این نوع دستکاری که می‌کنیم برای این است که آشیانه فردی خودمان را که فرض می‌کنیم فضایی خصوصی است، به‌لحاظ اجتماعی توسعه دهیم. طبیعتا زندگی اجتماعی که پیچیده‌تر می‌شود، این توسعه، آرام و راحت نیست. مثلا ما در روابط میان دوستان دچار مشکل می‌شویم، سوءتفاهم پیش می‌آید، از هم خسته می‌شویم، از هم جدا می‌شویم… با همسر دچار تنش‌های مختلف روحی می‌شویم، توقعاتمان و نوع نگاه ما به زندگی با همسرمان متفاوت می‌شود.

روندی که می‌خواستیم برای دوری از تفرد پیش بگیریم، دچار خدشه می‌شود. بچه‌دار شده‌ایم و بین ما و بچه‌مان اختلاف نسلی و تغییر فرهنگی پیش می‌آید. به هر حال، در جامعه‌ای که در حال پوست‌اندازی است بچه‌ها با والدین فرق دارند. بنابراین مجموعه‌ای از تنش‌ها در روابط اجتماعی بین دوستان و آشنایان و خانواده، بچه‌ها و والدین و… محیطی را ایجاد می‌کند که احساس می‌کنیم آشیانه ما خالی است. در این رابطه، توصیه‌های اخلاقی خوب است اما خیلی به کار نمی‌آید؛ توصیه‌هایی مثل احترام به سالمندان و زندگی آنها با فرزندانشان؛ این نگاه‌ها خوب است ولی کار نمی‌کند. چون اولا فضای در اختیار آدم‌ها کوچک است و امکان خانواده گسترده ندارد و ثانیا بین نسل‌ها و آدم‌ها تفاوت دیدگاه هست. آدم‌ها به سادگی از هم جدا می‌شوند و سوءتفاهم‌هایی میانشان پیش می‌آید و از دست هم خسته می‌شوند.

در نتیجه می‌شود گفت اولا مساله سندرم آشیانه خالی فقط به دوران بازنشستگی مختص نیست و وسیع‌تر از این حرف‌هاست. ثانیا این مساله، هم جنبه عینی دارد و هم ذهنی. یعنی جنبه عینی این است که بچه‌ها از خانه رفته‌اند و دو‌نفر تنها مانده‌اند یا اینکه آدم‌ها به صورت مجرد و تنها زندگی می‌کنند و تن به «با هم بودگی» در قالب ازدواج یا اشکال آزادانه‌تر نمی‌دهند. اگر هم ازدواج کنند کمتر در ازدواج می‌مانند.

آدم‌ها ترجیح می‌دهند تنها زندگی کنند. فضاهای عینی‌زیست برای آدم‌های مجرد و تنها ساخته می‌شود و فضاها کوچکتر و سلولی‌تر می‌شوند. جنبه ذهنی هم این است که اتفاقا شما ممکن است در خانه زندگی کنید با همسر و فرزندان و… ولی همچنان احساس کنید دچار سندرم آشیانه خالی شده‌اید؛ چون روابط اجتماعی، شما را خسته می‌کند، سوءتفاهم ایجاد می‌کند و شما را راضی نمی‌کند. معنایی در روابط اجتماعی خود احساس نمی‌کنید.

بچه‌ها خیلی زودتر از اینکه خانه را ترک کنند، ذهنشان از خانه بیرون می‌رود. آنها از خانه والدین فرار می‌کنند، وقتشان را با دیگران می‌گذرانند و برای خواب به خانه می‌آیند. ساعت‌های زیادی خانه به آشیانه خالی تبدیل شده. آدم‌ها آن را احساس نمی‌کنند تا وقتی که فرزندانشان ازدواج کنند و بروند و این مساله یکباره به چشم می‌آید

مجموعا ماحصل همه اینها، ازدست‌دادن معنای اجتماعی در روابط اجتماعی است. سندرم آشیانه خالی از نگاه جامعه‌شناختی این است که شما در روابط اجتماعی‌تان معنا را از دست می‌دهید. شما نقش فعالی در روابط اجتماعی نمی‌توانید ایفا کنید. در فضای عمومی اجتماعی هم نقش مصرف‌کننده دارید نه نقش تولیدکننده. در روابط اجتماعی شما مصرف می‌شوید، مورد استفاده قرار می‌گیرید و سپس رها می‌شوید و متقابلا به صورت خودآگاه و ناخودآگاه، شما هم همین کار را با دیگران می‌کنید. شما به‌عنوان موجود فعال در هیچ فضا و در هیچ رابطه‌ای احساس نمی‌کنید که وجود دارید و می‌توانید موثر باشید و تولید رابطه یا احساس مثبت اجتماعی کنید. احساس نمی‌کنید که می‌توانید رابطه اجتماعی را بسازید و توسعه دهید. سرمایه‌های اجتماعی شما در روابط اجتماعی مصرف می‌شوند به‌جای آنکه به کار تولید و توسعه روابط اجتماعی تازه‌تر بیایند.

‌سوال: درمورد شبکه‌های مجازی اجتماعی چطور؟ مگر این توسعه روابط اجتماعی در این شبکه‌ها اتفاق نمی‌افتد؟

پاسخ: بله از یک‌نظر همین است که می‌گویید. اما بحث مهم در فضای مجازی این است که شما از فضای واقعی فرار می‌کنید چون فضای واقعی هزینه‌های زیادی برای شما دارد. دنبال ایجاد روابط اجتماعی ساختگی در فضای مجازی هستید و آن روابط را به شکل بیمارگونه‌ای عینی می‌کنید. آن روابط، عینی نیست ولی شما آن را عینی می‌کنید. افرادی هستند که جوری از روابط فیس‌بوکی حرف می‌زنند که گویی واقعی است. حتی گاهی حواس خود را هم به‌کار می‌گیرند؛ مثلا می‌گویند فلانی را دیدم و به او چنین و چنان گفتم و شما تصور می‌کنید واقعا او را دیده و بعد متوجه می‌شوید که این فلانی، یک دوست فیس‌بوکی است. این نشان می‌دهد که به‌دلیل پرهزینه‌بودن روابط عینی، افراد می‌خواهند فضای مجازی را از جایگاه خودش ارتقای عینی دهند، عینی کنند و از آن استفاده کنند برای اینکه نشان بدهند روابط اجتماعی دارند. تا مدتی ممکن است راضی‌کننده باشد اما بعد از مدتی دو حالت بیشتر ندارد یا فرد آن‌قدر غرق می‌شود که از روابط عینی اجتماعی زده می‌شود و کاملا در آنجا خود را تعریف می‌کند یا خسته می‌شود و احساس بی‌معنایی می‌کند.

‌سوال: چندی پیش، مقاله‌ای منتشر شده بود که نشان می‌داد مغز انسان به‌لحاظ فیزیولوژی امکان ایجاد ارتباط با بیش از صد و خرده‌ای دوست را ندارد. در واقع در این مقاله این نتیجه گرفته شده بود که افرادی که چندهزار دوست در فضایی مجازی مانند فیس‌بوک دارند، اتفاقا آدم‌های تنهاتری هستند و این عدد به‌هیچ‌وجه دلیلی بر اجتماعی‌بودن آنها نیست.

پاسخ: دقیقا. این به آن معناست که شما منزوی و تنها هستید چون خودتان را درگیر ایجاد روابط معنادار با آدم‌ها نمی‌کنید. از برقراری رابطه اجتماعی پایدار با دیگران فرار می‌کنید و عدد و کمیت برایتان مهم می‌شود. چرا که فقط می‌خواهید پشت این عدد تنهایی‌تان را پنهان کنید. بنابراین این تعبیر هم درست است.

فارغ از قضیه فضاهای مجازی، می‌شود این مساله را در فضای عمومی اجتماعی هم بررسی کرد. واقعیت این است که آهسته‌آهسته سبک زندگی و مناسبات اجتماعی از شما آدمی می‌سازد که همیشه به‌طور ذهنی یا عینی در زندگی‌تان دچار سندرم آشیانه خالی هستید. واقعیت این است که بچه‌ها خیلی زودتر از اینکه خانه را ترک کنند، ذهنشان از خانه بیرون می‌رود و سندرم آشیانه خالی ایجاد می‌شود. بچه‌ها به عناوین مختلف از خانه والدین فرار می‌کنند، وقتشان را با دیگران می‌گذرانند و در کافه‌ها و فقط در ساعت‌های محدودی برای خواب به خانه می‌آیند. واقعیت این است که ساعت‌های زیادی خانه به آشیانه خالی تبدیل شده است. حالا آدم‌ها آن قدرها آن را احساس نمی‌کنند تا وقتی که فرزندانشان ازدواج کنند و بروند. پس از آن، این مساله یکباره به چشم می‌آید، وگرنه پدیده‌ای است که در طول زندگی آدم‌ها با آنها آمده است.

‌سوال: شما در جایی اشاره کردید که پدیده سندرم آشیانه خالی در جامعه ایران به‌دلیل تغییرات دوره‌گذار اتفاق می‌افتد. اما این موضوع در غرب هم وجود دارد؛ درحالی‌که آنقدرها جوامع غربی را نمی‌شود در حال‌گذار دانست.

پاسخ: در جوامع مدرن این مساله بیشتر در چارچوب نقد نظام سرمایه‌داری بحث می‌شود. بسیاری از فیلسوفان و جامعه‌شناسان این بحث را مطرح کرده‌اند که دوران مدرن از آدم‌ها چه می‌سازد. آنها معتقدند چیزی که ساخته می‌شود، یک سری آدم‌های منفرد است و این از آسیب‌های دوران سرمایه‌داری است. نظام سرمایه‌داری به شدت موفق بوده که آدم‌ها را اتمیزه و منفرد کند و کنش اجتماعی را محو کند و فقط مصرف را بالا بیاورد. همه‌چیز را تبدیل به کالای قابل خریدوفروش کند و همه‌چیز را بفروشد. این نقد کلی به نظام سرمایه‌داری وارد است، اما گویی که ما در جامعه ایرانی، در برخی مواقع با شتاب بیشتر، همان مسیر را می‌رویم؛ با اینکه ما از یک فرهنگ دیگری می‌آییم و یک پیشینه فرهنگی قوی‌تر با پیوندهای اجتماعی قوی‌تری داشته‌ایم. شاید بشود با ترکیباتی از فرهنگ شرقی و غربی و دیدن درست مسایلی که غرب در حال حاضر دارد، راه‌حل‌هایی پیدا کرد. البته این با توجه به این واقعیت است که ما آسیب‌های غرب را می‌بینیم. من اصلا موافق نیستم که بگوییم ما هم داریم به آن مسیر می‌رویم یا حتما باید برویم. ما روی یک تجربه جهانی سوار شده‌ایم. برخی می‌گویند یک فاز عقب‌تر همان مسیر را می‌رویم. ما داریم تصاویر پیش روی آنها را می‌بینیم.

شما در خانه تنهایید. در ارتباطات چالش نمی‌کنید. در فضای عمومی تماشاچی هستی. همه اینها برای زیست تو یک جهان منفرد می‌سازد؛ یعنی در طول دو، سه‌دهه اوج زندگی، آشیانه‌ای خالی را تجربه می‌کنی

ما می‌توانیم در تصاویری که آنها ارایه می‌دهند بازنگری کنیم. ما می‌توانیم بازنگری کنیم یا فکر کنیم که در انتخاب کدام‌یک از مظاهر مدرنیته ناگزیریم و کدام را می‌توانیم دستکاری‌هایی بکنیم که بابت آن دستکاری‌ها، به آن دام نیفتیم. ما از اختلاف بین نسلی ناگزیریم؛ سرعت تغییرات فرهنگی و اجتماعی به حدی است که ما قدرت بازسازی روابط اجتماعی را روزبه‌روز از دست می‌دهیم. والدین با فرزندان به سختی می‌توانند روابط‌شان را بر یک بنای درست عقلانی و عاطفی استوار کنند. اینها همه واقعیات جدی است ولی از سوی دیگر، واقعیت این است که شاید با تصحیحاتی بتوانیم تدابیری برای حل این معضل بیندیشیم و در این رابطه باید مجددا تاکید کنم که هرچند توصیه‌های اخلاقی خوب است اما کافی و کارا نیست. ما بعضا بسیار ناپخته‌تر از غرب با موضوع برخورد می‌کنیم. آنها مکانیسم‌هایی را می‌چینند مبنی بر اینکه مثلا برای سالمندان تورهایی را برگزار می‌کنند، سینما روی موضوع تنهایی آدم‌ها انگشت می‌گذارد، رسانه‌ها توجه عمومی را به این موضوع جلب می‌کنند. فضای مجازی برای آنها وسیله ایجاد شبکه و ارتباط عینی اجتماعی شده است؛ یعنی شما سایت‌های مختلفی می‌بینید که آدم‌ها را کمک می‌کند که روابط اجتماعی عینی دلخواه و کاملا براساس آزادی و انتخاب فردی خود را ایجاد کنند. این روابط اجتماعی که انتخاب‌های آن براساس ترجیحات فردی است، در نهایت به تحقق یک رابطه واقعی در یک فضای عینی می‌انجامد. علایق عینی آدم‌ها به رسمیت شناخته می‌شود و اینها از جمله راه‌هایی است که جوامع غربی برای مساله انزوای اجتماعی پیدا کرده‌اند.

‌سوال: به نظر می‌رسد که آدم‌ها در جامعه ایران به جای ساختن رابطه، دنبال یافتن رابطه‌اند و ناکام می‌مانند. این طور نیست؟

پاسخ: در جامعه ایرانی ما حتی بین روشنفکران می‌بینیم که تمایل کمی برای به چالش کشیدن دردسرهای روابط‌ اجتماعی و ترمیم آن وجود دارد بیشتر تمایل دارند که در خانه بنشینند، مقاله بنویسند، مطالعه و ترجمه کنند. به‌قول شاملو همه این آثار گویی نامه‌هایی است که به آدرس‌هایی ناشناس فرستاده می‌شود. تفرد به شدت گرامی داشته می‌شود و با نوعی نبوغ و نخبگی با هم همتراز انگاشته می‌شود. در نشریات روشنفکری کمتر زیست با دیگران توصیه می‌شود و این در نهایت روی جامعه تاثیر می‌گذارد. درباره تجربه انقلاب 57 که خالص‌ترین تجربه عمومی تاریخ معاصر ایران بوده است و مستلزم درگیری مستقیم آدم‌ها با یکدیگر و با تفکرات و گرایش‌های یکدیگر بوده، اغلب گفته می‌شود که نباید خود را در این چالش اجتماعی بزرگ می‌انداختیم و باید می‌نشستیم و عمیقا فکر می‌کردیم و…، کمتر به این فکر می‌شود که ما داشتیم جمع را می‌ساختیم و جمع هم در حال ساختن ما بود. چالش فرد و جامعه است که آدم‌ها را می‌سازد و اتفاقی را رقم می‌زند و آن اتفاق است که آدم‌ها در آن ساخته می‌شوند. مساله این است که جامعه به‌جایی رسیده که رهبران فکری این جامعه، زندگی و فعالیت در تنهایی را می‌ستایند. زندگی‌ها به سمت تجرد رفته، سرگرمی‌ها به سمت تجرد و دوری از چالش رفته است و اگر هم چالشی باشد، چالش امن، از پشت کامپیوتر یا گوشی تلفن همراه، یعنی امن است و نهایتا می‌توانی خاموشش کنی. دنبال امنیت می‌گردیم؛ امنیتی که آرامش ما را بر هم نزند. با پدر و مادرها کمتر چالش می‌کنیم، با دوستان کمتر چالش می‌کنیم، پشت نسبیت‌گرایی فرهنگی افراطی پنهان می‌شویم. نظرت را نمی‌گویی. اصلا تلاش نمی‌کنی که نظر داشته باشی. با دیگری چالش نمی‌کنی چون می‌گویی نسبی است، خودم هم مهم نیست که نظر داشته باشم و اصلا مهم نیست که نظرم چه باشد. هیچ تلاشی هم برای رسیدن به تفاهم با آدم‌ها نمی‌کنی. هیچ چالشی را رقم نمی‌زنی. از آدم‌ها کناره می‌‌گیری. مساله، هم دارای ابعاد ذهنی است و هم عینی. شما در خانه تنهایید. در ارتباطات چالش نمی‌کنید. در فضای عمومی تماشاچی هستی. همه اینها برای زیست تو یک جهان منفرد می‌سازد؛ یعنی در طول دو، سه‌دهه اوج زندگی، آشیانه‌ای خالی را تجربه می‌کنی.

‌سوال: برای این پدیده تفرد و آشیانه خالی ذهنی و عینی که شما می‌گویید، چه کاری می‌شود کرد؟

پاسخ: بخش مهم قضیه این است که آدم‌ها بخواهند از تفرد درآیند و به این نتیجه برسند که راه‌حل برون‌رفت از آشیانه‌های خالی و سردرگمی‌های‌شان، این است که با دیگران چیزی را بسازند و از این ساختن و در این ساختن، لذت ببرند از بودن با هم. ضمن اینکه آزادی‌های همدیگر را هم به رسمیت بشناسند. این اراده را پیدا کنند که ما می‌خواهیم بیافرینیم. ساختن، ساختن دموکراتیک باید باشد. ما دوباره نمی‌خواهیم به تجربه‌های گذشته برگردیم. ما سوار بر تجربه‌های گذشته هستیم. ما نمی‌خواهیم مثل گذشته تاریخی‌مان، دیگران را مجبور کنیم مثل ما فکر کنند؛ ساختنی که دموکراتیک بودن و احترام به آزادی دیگران در آن اصل است ولی می‌رود به این سمت که مبانی مشترک با دیگران بسازد. هرچقدر این مبانی مشترک محدود باشد، هرچقدر کوچک باشد؛ ولی مبانی مشترکی هستند که آدم‌ها روی آن سوار می‌شوند و باوجود همه اختلافات، می‌خواهند روی آن مبانی مشترک کوچک، چیزهای بزرگ‌تری بسازند.

صرف توصیه‌های اخلاقی کار نمی‌کند. اراده‌ای لازم است که آدم‌ها بخواهند از مبانی مشترک و امر مشترک شروع کنند و دولت و دستگاه‌های عمومی هم باید فضا ایجاد کنند. در غیراین صورت به مبانی اجتماعی ضربه زده‌ایم و راهی هولناک‌تر از غرب را تجربه خواهیم کرد

‌سوال: شاید نرسیده‌ایم به جایی که درک کنیم این زیست مجردانه و آشیانه‌های خالی چه میزان می‌تواند آسیب‌زا باشد. به‌هرحال رفتار جامعه غربی نشان می‌دهد که زیست مجردانه مشکلات زیادی ایجاد کرده است.

پاسخ: دقیقا. هنوز حتی مساله را هم ما به رسمیت نشناخته‌ایم و درباره‌اش فکر نکرده‌ایم. فقط احساسش می‌کنیم و داریم از آن فرار می‌کنیم. وقتی به این اعتقاد یافتیم که در چیزی که ایجاد می‌کنیم خودمان هم ساخته می‌شویم و تجربه می‌کنیم، این تجربه ارزش پیدا می‌کند. به جای تفکر مجرد در خانه و در تنهایی، ساختن چیزی در تجربه مشترک ارزش پیدا می‌کند. آن وقت است که می‌شود انتظار داشت که در فضای عمومی چیزی ساخته شود و من می‌توانم انتظار داشته باشم از مدیران که برای ساختن این چیز مشترک کمک کنند و به آنها هشدار دهم که آدم‌ها دارند از هم منفرد می‌شوند برای جمع‌شدنشان کاری کنید. فضا بدهید. فضای عمومی درست کنید. زمینه فراهم کنید که آدم‌ها دور هم جمع شوند و هشدار بدهم به مدیران که دارید حداقل مبانی مشترک زیست اجتماعی را از مردم می‌گیرید.

‌سوال: در این فضای عمومی محدود در جامعه ایران چه امکانی داریم که مردم را از فردگرایی، به ساختن رابطه‌ها سوق دهیم؟

پاسخ: باید از راه‌حل‌های زیربنایی‌تر شروع کنیم. اینکه چگونه امر اجتماعی را می‌شود در این کشور زنده کرد. بخشی از آن، کارهای نهادی است که باید انجام شود؛ یعنی به آدم‌ها امکان دور هم جمع‌شدن بدهیم. فضا برایشان ایجاد کنیم تا بتوانند گفت‌وگو کنند و نقاط مشترک بین خودشان را کشف کنند. تمام محدودیت‌هایی که در مورد کنش جمعی از کنش در فضای عمومی تا کنش‌های محدودتر، گردهمایی‌ها و… هر نوع محدودیتی که ایجاد می‌شود، به شکل‌گیری امر اجتماعی بیش از هر چیزی ضرر می‌زند. به هنگام ایجاد این محدودیت‌ها اول تفسیر سیاسی می‌شود و اینکه چقدر امکان کنش‌های سیاسی – اجتماعی توسط گروه، دسته یا گرایش سیاسی خاصی از مردم گرفته می‌شود یا امکان داده می‌شود. ولی واقعیت آن است که قضیه اصلی که از دست می‌رود، امر اجتماعی است. امر اجتماعی که ممکن است در نگاه اول ربطی هم به گرایش‌های سیاسی نداشته باشد. وقتی امر اجتماعی را تضعیف کردی، خیلی سریع‌تر از غرب به یک جامعه اتمی تبدیل می‌شوی. اگر غرب پس از سال‌ها به این نتیجه رسید که جامعه اتمی کار نمی‌کند، ما بسرعت به شرایط بدتری پیش می‌رویم و داریم امر اجتماعی را در درگیری‌های سیاسی قربانی می‌کنیم و این درگیری‌های سیاسی به ساختن امر مشترک بسیار ابتدایی ضربه می‌زند. در چنین وضعیتی، صرف توصیه‌های اخلاقی کار نمی‌کند. اراده‌ای لازم است که آدم‌ها بخواهند از مبانی مشترک و امر مشترک شروع کنند و دولت و دستگاه‌های عمومی هم باید فضا ایجاد کنند. در غیراین صورت به مبانی اجتماعی ضربه زده‌ایم و راهی هولناک‌تر از غرب را تجربه خواهیم کرد.

منابع: ویکیپدیا. جام جم سرا. عصرایران.