صد ويژگی شخصيت سالم

ويژگیهای شخصيت سالم

بر گرفته از سمینارهای دكتر فرهنك هلأكویى

• ابتدا مدل پزشكى در روانشناسى و روانپزشكى مورد استفاده قرار گرفت، به این معنا كه افراد از نظر پزشكى یا سالمند و یا بيمار و مریض، و در نتيجه وقتى كه گفتگوها درباره موضوع هاى روانى مطرح شد، انسانها به دو گونه بيمار و سالم تقسيم شدند.
• از آنجا كه فرد بيمار از نظر روانى در بيشتر جوامع معادل كسى بود كه دیوانه است و عيب و ایرادى اصولى و اساسى دارد، بسيارى از مردم بر خلاف آنچه كه در زمينه بيماریهاى بدنى و يا فيزيكى بود، كه نه تنها آن را پنهان نمیكردند، برخى از اوقات درباره آن اغراق میكردند.
• حتى پا فراتر میگذاشتند، و بيماریى را كه نداشتند را به خود نسبت و از این طریق توجه و یا محبت مردم را به حساب خود میگرفتند، زیرا سابقه كودكى آنها چنين بود كه وقتى كه در كودكى بيمار میشدند، اعضاى خانواده را به گرد خودشان میدیدند و از محبت و نوازش بيش از حدى برخوردار میشدند و از هر نوع وظيفه و يا تكليفى نیز به مقدار زیادى دور و مبرا.
• بنابراین ما سابقه هایى كه از بيمارى خودمان در كودكى داریم این است كه بيمار بودن، اگر درد و رنجى نداشته باشد، حتى به خودى خود خوب است و به همين جهت است كه بسيارى از مردم تمارض میكنند، یعنى حود را به بيمارى میزنند، تا بتوانند از مزایاى آن استفاده كنند و یا احتمالا از وظایف و تكاليف و یا مسووليتهایى خودشان را دور نگه دارند.
• اما وقتى كه به موضوع بيمارى روانى میرسد، چون با خودش بدنامى و گرفتارى دارد و به عنوان فرد بيمار شناحته میشوند، مردم در جهت پریرفتن اشكال و اختلال يا بيمارى روانى، به مقدار زيادى طفره میروند و كوشش میكنند كه آن را به خودشان و يا عزیزِانشان نسبت ندهند و یا درست آن را به دشمنان خودشان منتصب كنند كه بيمار روانى است و یا دیوانه است.
• بنابراين در همه جهان و همچنين در كشور ما، مردم هم بيمارى روانى خود و عزیزانشان را پنهان میكردند و میکنند.
• از رفتن به پیش، روانشناس و روانپزشک خوددارى میكردند.
• به اين دلیل كه با رفتن و يا پذيرفتن اینكه من احتياج به كمك در این زمينه دارم، با توجه به نگاهى كه خود و یا دیگران به موضوع مىكردند، به این نتيجه میرسيدند كه فرد بيمار و گرفتارى هستند.
• در حالیكه در واقعيت، مسأله اصلى و اساسى این است كه بر خلاف مدل پزشكى كه انسان يا سالم است يا بيمار، از نظر روانى به نظر من مردم سه گونه اند،
o یا سالمند
o یا بيمارند
o یا عادى، معمولى و يا نرمالند

• علت اينكه این بحث از نظر روانى و اجتماعى معنی دار است، این است كه انسان در چارچوب رابطه و در محيط اجتماعى، خود و دیگران را میشناسد و شخصيت او شكل و فرم میگيرد.
• میدانيم كه انسان بر حلاف همه موجودات، ابتدا وجود پيدا میكند و سپس ماهيت او با آنچه كه محتواى اوست، حود را میسازد یا نشان میدهد. درحالیكه در بقيه موجودات، از ابتدا ماهيت أنها مشخص است و بعد از آنكه وجود پيدا كردند آن ماهيت تظاهر پيدا میكند.
• به همين جهت است كه وقتى كه به انسان میرسيم، انسان باید انسان شدن را یاد بگيرد و در هر جامعه اى آنچه را كه به عنوان انسان میشناسند با جامعه دیگر متفاوت است و در طول تاریخ نيز انسانها كاملا به این دليل كه متفاوت در زمان بوده اند به گونه هاى مختلفى خود را نشان میدهند.
• انسان عادى و معمولى به گونه اى در هر جامعه اى تعریف شده. به هرحال، نكته مهم این است كه انسان از آنجا كه ویژگیهاى شخصیتى و یا صفات و حالات روانى خودش را به تدریج از جامعه میگيرد و آن را در خودش رشد میدهد و یا سركوب میكند و به هرحال در افكار و اعتقادات و رفتار خودش آنها را ظاهر میكند و نشان میدهد، موجودى است كه با توجه به زمان و مكان معناى خاصى يدا میكند.
• به همين جهت است كه ایرانى با ژاپنى، و ایرانى امروز با ایرانى هزار سال قبل، حتما مختلف و متفاوت است.
• در نتيجه به راحتى میتوان پذیرفت كه ما درحالیكه افراد سالم و بيمار داریم، در عين حال بيشتر مردم را افراد نرمال میشناسیم.
• به این معنا كه این افراد با نظام ارزشى و اخلاقى و هنجارى جامعه در چارچوب سيستم و سازمانى كه زندكى میكنند، خودشان را وفق داده و به نوعى ارائه دهنده آن شرایط و ویژگیها هستند، یا به زبان دیگر از آنجا كه افراد در حالت عادى نماینده فرهنك و جامعه خود هستند، موجوداتى هستند كه گرچه با نظام فرهنگى و نظام اجتماعى و با با جهانبينى و ارزشها و باورها و اعتقادات و هنجارهاى جامعه خود سازگارند، اگر این جامعه و فرهنگ گرفتار و بيمار باشد، آنها نيز گرفتار و بيمار خواهند بود.
• ولى از نظر مردمان همان منطقه یا كشور یا جامعه و یا در زمان مشخصى، بيمار و گرفتار به نظر نمی آبند.
• بنابراین بيشتر مردمان دنيا، مردمان نرمال و عادى و طبيعى، با توجه به شرابط فرهنگى و محيط اجتماعى خود هستند.
• درحالیكه افراد سالم، كسانى هستند كه به دليل ویژگیهاى انسانى و امكان رشد و توسعه و تكاملى كه هر فرد دارد، به مرحله اى و یا به مقامى رسيده اند كه در این مقام و مرحله میتوان آنها را سالم دانست، موجوداتى هستند كه خوشبختند، و در عين حال از سلامت فيزیكى و روانى برخوردارند و درمسير رشد و توسعه و تكامل خودشان و ديگران قدم برمیدارند.
• افراد سالم دنیا شبیه و مانند همند. بنابراین سالم ایرانى، یا چينى، یا ژاپنى، با امریكایى به مقدار زیادى با هم شباهت دارند و فقط جنبه هایى از فرهنگ و جامعه خود را كه با ویژگیهاى فرد سالم همراه و هماهنگ هست، بيشتر از دیگران دارند.
• بنابراین اگر مثلأ هندى هستند، به دليل اهميتى كه به موضوع توجه و تذكر و مراقبه با میدهند، در آن زمینهایى كه یكى از ویژگیهاى فرد سالم هست، قویترِ و نیرومندترند و اگر احتمالا در اروپا هستند، از كار و کوشش و یا آزادى و آزادگى بيشترى برخوردارند.
• از جانب دیگر افراد بيمار، چه بيمار روانى، چه فرد عصبى یا neurotic یا بيمار عصبى، و یا كسانى كه اختلال شخصیت دارند، نسبتا در جوامع مختلف با هم شبيه و مانندند و بنابرابن افراد بيمار ژاپنى یا چينى یا ایرانى يا آمریکایى، به مقدار زیادى مانند همند
• به همين دليل است كه روانشناسان و یا روان پزشكانى كه در جامعه اى مانند آمریكا آموزش لازم را دیده اند، توانایى این را دارند كه به معالجه بيماران چينى، ژاپنى و ايرانى بپردازند، زیرا تفاوت چندانى ميان افراد بيمار جوامع مختلف وجود ندارد.
• اما آنچه كه در جوامع متفاوت، انسانها را مختلف میكند، افراد نرمال و عادى و معمولى جامعه هستند- به همين جهت است كه ایرانى نرمال، با چينى، و آمریکایى نرمال بسيار متفاوت است.
• به همين دليل است كه ما مردمان این كشورها را متفاوت میبينيم، زیرا نزدیك به ٧٠ تا ٨٠ درصد مردمان هر جامعه و فرهنگى، افراد نرمال و عادی اند.
• شاید بتوان گفت حدود یك، يا دو درصد مردم دنیا، یا در جوامع پيشرفته سالمند، حدود ١٨ تا ٢١ درصد مردم ، بیمار و گرفتارند و در نتیجه حدود ۸۰ درصد افراد به عنوان اشخاص نرمال در هر جامعه اى قابل تشخيصند.
• از جانب دیگر سه تيپ نرمال، یعنى تيب مهرطلب، برتری طلب و عزلت طلب، با توجه به ویژگیهاى فرهنكى و جامعه ایران را توصيف خواهم كرد
• به نظر من افراد سالم، از صد ويژگى و يا صفت برخوردارند، كه برخى از آنها اهميت بسيار دارند و اى بسا، ارزش و اهميت و نقش آنها چند برابر ويژگى و صفت دیگر هست.

فهرست

١- فلسفه و جهان بينى.
۲- آرمان حواهى
۳- گرايش و توجه و اهميت به واقعيت reality
۴- میل و كوشش براى كشف و درك حقیقت
۵- أهمیت، اررش و اصالت براى علم
۶- آكاهى به مبانى و اصول فلسفه
٧- توجه و اهميت و اررش براى هنر
٨- موضوع زيبايى
٩- داشتن عقل و استفاده از عقل در همه زمينه هاى زندكى
١٠- پدیرفتن اصل “اين همانى” what is is
١١- پدیرفتن اصل عليت causality.
١٢- عدم تصاد و تناقض در ذهن و زندكى
۱٣- پدیرفتن تئورى احتمالات در جهان
۱۴- موضوع مرگ
١۵- جايكاه و اهميت براى وقت و زمان
١۶- داشتن نظم و ترتيب
١٧- داشتن هدف goal و مقصود purpose و معنا meaning در زندكى
١٨- تفكيك بين وسيله و هدف
١٩- داشتن سیستم احلاقى و ارزشى درست، مناسب، و پذیرفته شده
٢٠- تعریف درست از انسان، هم علمى و هم فلسفى
٢١- پدیرفتن دو مطلب:
انسان هميشه هدف است و براى هيج چيز وسيله نيست-
انسان شخص است، انسان است و نه شيئ و كالا.
٢٢— اجازه دادن به خود و دیگران، حتى تشویق و تأبيد كردن همه براى نقد، انتقاد و اعتراض از نظام باورها و اعتقادات و هر سیستم و سازمان
٢٣— اهل چالش challenge بودن
٢۴— عشق به خود self-love
٢۵— آزاد و آزاده بودن
٢۶— عدالت و انصاف justice and fairness.
٢٧- محبت و مهربانى kindness and love.
٢٨-اطمینان trust
٢٩- آرامش، حداكثر سرعت، بدون حركت و تكان، smooth.
۳۰- مسوولیت responsibility
٣١— راستگو و درستكار بودن
٣٢- استقلال independency و همبستكى interdependency
٣٣- حودكفايى self-sufficiency
٣۴- كمال گرايى straight for excellence
٣۵- فعال و يويا بودن active and dynamic.
٣۶- داشتن توجه و تمركز attention and concentration
٣٧- ايثاركرى pure pure giving
٣٨- مواظبت و مراقبت و دلسوزى caring
٣٩- داشتن “دوست” best friend
۴۰- صميميت و صفا intimacy.
۴١- تعهد commitment.
۴٢- وفادار بودن، هم faithful ، هم loyal
۴٣- حوشبین و اميدوار و مثبت بودن، optimistic, hopeful and positive
۴۴- بخشش به معنى forgive
۴۵- اعتماد به نفس self-confidence
۴۶- حرمت نفس self-esteem.
۴٧- حساسيت حواس
۴٨- لطافت احساس
۴٩- صرورت زمان و مكان
۵۰- داشتن نظام باورها و يا اعتقادات belief system
۵١- زندكى براى خود
۵٢- داشتن برداشت و دريافت درست از مفهوم احتياج needs
۵٣- دنبال لذت pleasure، حظ و كيف enjoyment، و خشنودى gratification بودن
۵۴- شور و شوق passion and interest
۵۵- كار و كوشش
۵۶- كنجكاو بودن تا مرز فضولى.
۵٧- سازنده بودن constructive
۵٨- آغازكرى و خلاقيت initiation and creativity
۵٩- مشوق و اهل كمك و یارى بودن
۶۰- پذیرفتن”اشتباه” mistake و نداشتن مسأله و مشكل با آن
۶١- پذیرفتن “شكست” defeat and failure
۶٢- انعطاف پذیری flexibility
۶٣- پاسخ دادن respond به حوادث و واقعيات جهان
۶۴- در كنترل بودن self-control و منضبط بودن self-discipline
۶۵- تفاوت احساس و اندیشه feeling and emotion با thinking
۶۶- قدردان و قدرشناس بودن
۶٧- ابراز كردن عقيده و نظر خود
۶٨ به دنبال حق خود و حق ديگران بودن
۶٩- معتدل و میانه رو بودن
٧٠- كارآمد و كارا بودن efficient and effective
٧١- خودجوش و خودزا بودن spontaneous
٧٢-شجاع بودن
٧٣- اهل مطالعه بودن
٧۴- خوشحال و شاد و خندان بودن
٧۵- اهل تفریح و خوشگذرانى بودن
٧۶- خوش مشرب بودن sense of humor
٧٧- داشتن و اهميت دادن به سلامت فيزيكى و روانى
٧٨- تغذیه و بهداشت درست
٧٩- اهميت دادن به خواب راحت و استراحت
۸۰- نظافت و تميز بودن
٨١- رعايت آداب و ادب
٨٢- ورزش sport
٨٣- آرامش، مراقبه، هیپنوتيزم، یوگا relaxation
٨۴- رسيدن به حساب خود
٨۵- زندگى كردن در حال
٨۶- گفتن بله يا نه ، آنجاكه بایدگفته شود
٨٧- داشتن رابطه خوب با پدر و مادر و فاميل
٨٨— داشتن كودكى خوب یا خوب شدن این كودكى (كودك درون inner child)
٨٩— شناحتن ضمير آگاه و ناآگاه حود conscious and subconscious
٩٠— همانندسازى یا تطابق یا identification دركودكى یا بزرگسالى
٩١— داشتن الگو و مدل در زندگى.
٩٢— باخبر بودن از نقاط ضعف و قدرت حود
٩٣— هويت جنسى
٩۴—روابط جنسى
٩۵— رابطه مالى و اقتصادى
٩۶— روابط اجتماعى
٩٧— نداشتن قضاوت، پيشداورى و تعصب prejudgment با prejudice درباره ديگران
٩٨— مشورت كردن درباره همه كارها در زندگى
٩٩— داشتن همت بلند و نيت ارجمند
١٠٠— برحوردار بودن از شخصيت و اجزاى شخصيتى هماهنگ و مناسب

ويژگیهای شخصيت سالم- یک تا پنج

ويژگیهای شخصيت سالم

یک تا پنج

1. فلسفه و جهان‌بینی

• او جنبه‌های واقعی و علمی را در نظر داشته و متکی به اصول اخلاقی انسانی و روحانی است
• تقدس انسانی را به صرف انسان بودن می‌پذیرد.
• خود و دیگران را خوب و درحال رشد و تکامل می‌بیند و راه را برای خود و دیگران هموار می‌کند.
• نظام باورهای او در چهارچوب همین فلسفه و جهان‌بینی است.
• در حالی که حقیقت همیشه زیبا نیست و زیبایی همیشه حقیقت نیست اما نقطه‌ی برخود این دو از آن اوست.

2. آرمان‌خواه است.

• حرکت او به سمت ایده‌آل‌هایی است که مبتنی بر اصول اخلاقی و ارزشی است که به صورت مجموعه‌ای درآمده و با باورها و اعتقادات درآمیخته و در آن هیچ عنصر بد و منفی وغلط و نامناسبی نیست.
• او حاضر به اعلام و حتی اثبات مجموعه باورها و اعتقادات خود است و همیشه آماده‌ی هرگونه نقد و انتقاد است و همیشه در را برای گفتگوی صمیمانه و صادقانه پیرامون اجزای باورها و اعتقاداتش باز می‌گذارد و آماده و راغب برای تجدیدنظر در باورهایش است زیرا باور دارد که هر باوری در گذر زمان باید رشد و تکامل و دگرگونی خود را داشته باشد.
• فرد آرمان‌خواه کسی است که: مجموعه‌ی جهان‌بینی و فلسفه و نظام اعتقادات و باورهای او، همه و همه درست است، آنچه قابل اثبات است اثبات می‌شود و آنچه به عنوان اساس و پایه‌های علمی است در حد آنچه آخرین علم زمانه‌ی اوست آگاه است و همواره آماده‌ی تجدیدنظر اساسی و اصولی در همه‌ی اجزای آن است.
• او درست در مقابل فرد ایدئولوگ و باورمند به ایدئولوژی قرار دارد.
• فرد ایدئولوگ به مجموعه‌ای اعتقادات باور دارد که آنرا با همه‌ی خوب و بدش پذیرفته است. او برای سهولت و راحتی یک سیستم و مجموعه‌ای را پذیرفته و در گفتگویی صادقانه اقرار به اجزای بد، غلط، نامناسب و حتی مضر ایدئولوژی خود می‌کند ولی با توجیه و توضیح مطلب، به جای اثبات درست وغلطی آن به بهانه‌ی این که دیروز درست بوده امروز هم درست می‌داند . از قبیل اینکه فلان قانون ظالمانه است ولی در هزارسال پیش با توجه به شرایط زمانی و مکانی درست بود. ایدئولوگ این مجموعه را بدون پذیرفتن هیچ‌گونه نقد و انتقاد برگزیده و نه تنها به دیگران، بلکه خودش نیز فرصت و اجازه‌ی تفکری نقادانه نمی‌دهد.
• مثال: اگر به من و شما مرغی بدهند و بگویند آن‌را برای غذای امشب آماده کنید، فرد ایدئولوگ تمامی اجزای آنرا بدون ارزیابی، درسته مصرف کرده در حالی که فرد آرمان‌خواه تفکیکی قائل شده و آنچه برای سلامت انسان و علم زمانه و حتی با چشایی او سازگاری ندارد دور انداخته و بخشی را مورد مصرف قرار داده که همه‌ی اجزای آن خوب است.
• فرد سالم فردی ایدئولوگ نیست. نمونه‌های ایدئولوژی در مذاهب و سیستم‌های سیاسی-اقتصادی مانند مارکسیسم و یا کمونیسم است و فرد ایدئولوگ تمامی اجزای این مجموعه را با بدی و خوبی‌ش پذیرفته و حتی تا پای کشتن و یا کشته‌شدن نیز پیش می‌رود.

3. توجه و اهمیت فوق‌العاده‌ای برای واقعیت قائل است.

• او از قبل کوشش برای توصیف و تخیل ِ جهان واقع نکرده بلکه تمام توان و نیروی خود را به کار می‌گیرد تا دریابد و کشف کند واقعیت چیست آنگاه اگر آن را دوست ندارد و درست نمی‌داند و نمی‌پذیرد از راه‌های واقع‌بینانه در جهت حل آن بر‌آید.
• فرد نورمال و بیمار، واقعیت را آنگونه که میخواهد می‌بیند و آن‌گونه حس و احساس می‌کند که دوست دارد و کوششی به جهت درک و کشف واقعیت نمی‌کند.
• واقعیت(reality) یعنی آنچه که هست(در جهان خارج یا درون ما) بر اساس ابزار، ملاک و میزانی که ما در اختیار داریم تعریف می‌شود. در حالی که ما مانند مترجمی هستیم که از واقعیات جهان، گزارشی مختلف و متفاوت می‌دهیم ولی همه‌ی ما تا حدود زیادی در این ترجمه شبیه و مانند هم هستیم.
• اگر فرد کوشش کند واقعیت را آنگونه که ابزار و وسایلش گزارش می‌دهد به همان صورت به ذهن ببرد، واقعیت را به عینیت (آبجکتیویتی) نزدیک کرده. مفهوم عینیت (آبجکتیویتی) این است که فرد واقعیت خارجی را تا جایی که ممکن است به گونه‌ای به درون برده که تصویر و تصوری دقیق از آن واقعیت در ذهن بسازد. در حالی که با دگرگونی واقعیت، وارد مرحله‌ی ذهنیت (سابجکتیویتی) می‌شود. یعنی دگرگونی‌های فراوان در واقعیت ایجاد کرده و آنچه که فرد ساخته و پرداخته، شباهتی به دیگران ندارد.
• فرد سالم به دنبال درک واقعیت است و جهان را آنگونه که هست می‌بیند و می‌شناسد و تشخیص می‌دهد و بر اساس عینیتی که تا حد ممکن به واقعیت نزدیک و همچنین مانند دیگران باشد حرکت می‌کند تا بتواند به تعریف موضوعات و اشیاء بپردازد و با تعریف جامع و مانع، همراه با دقت و وسواس از بروز اختلافات و سوءتفاهمات جلوگیری می‌کند و خاطرش آسوده ‌شود گزارشی که از واقعیت می‌گیرد منطبق بر واقعیت است.
• واقعیت مبنای علم است و امکان درک روابط بین اشیاء را برای انسان فراهم می‌کند.

4. میل و کوشش فراوان برای کشف و درک حقیقت دارد

• سه تعریف معمول و مرسوم برای حقیقت وجود دارد.
o تعریف اول واقعیت را در برابر حقیقت قرار می‌دهد. واقعیت یعنی آنچه که هست و حقیقت یعنی آنچه که باید باشد (جنگ در جهان واقعیت است و صلح حقیقت). این تعریف در گفتگوهای فلسفی مذهبی آمده به طوری که گفته شده: دین، حرکت از جهان واقعیت‌ها به جهان حقیقت است و فرد مؤمن کسی است که می‌خواهد واقعیات بد جهان را به حقایق خوب تبدیل کند.
o تعریف دوم تطابق شناخت، درک، برداشت و فهم با واقعیت خارجی است (اگر فردی می‌گوید دمای اتاق ۲۵ درجه است و دماسنجی آوردند و دما ۲۵ درجه بود، جمله‌ی آن فرد حقیقت است). از این تعریف در دنیای علم استفاده می‌شود.
o تعریف سوم حقیقت عبارتی ست که هرگز در همان مجموعه، عبارت دیگری متضاد و متناقض با آن نمی‌تواند حقیقت باشد (مثلا اگر فردی در ساعتی مشخص در مکانی مشخص باشد، همزمان نمی‌تواند در همان زمان در مکانی دیگر نیز باشد). در سیستم حقوقی ازین معنا و مفهوم حقیقت استفاده می‌شود. وکلا در دفاع از موکل ادعای جمله و عبارتی را می‌کنند که طرف مقابل نتواند جمله و عبارتی متضاد یا متناقض آن بیان کند.
• فرد سالم به دنبال کشف و درک حقیقت در هر سه تعریف فوق است.

5. اهمیت، ارزش و اصالتی برای علم قائل است.

• مفهوم علم دو جنبه دارد،
o یکی مفهوم عام و کلی است که هر دانسته‌ای را در برابر ندانسته قرار می‌دهد.
o دیگری ترجمه‌ی کمله‌ی «ساینس» به معنی مجموعه‌ای از آگاهی و شناخت است که جنبه‌ی سیستماتیک، مرتب و منظم داشته و در عین حال از جهان فیزیکی و مادی خبر می‌دهد، قابل اندازه‌گیری و سنجش است و از طریق مشاهده، تجربه و آزمایش به دست آمده و به گونه‌ای شفاف و مشخص ارائه شده و راه را آنگونه باز گذارده که دیگران می‌توانند با نگاه واقع‌بینانه به همان نتایج دست یابند.
• اصالت علم به این معنا که علم نه مطلق است و نه قطعی و نهایی ولی با وجود نسبیتش (به دلیل ارتباط با دگرگونی‌ها) و ناقص بودنش (چون انسانی ست)، تنها و تنها وسیله‌ای است که در موردِ بیشترین ِ جهان، می‌تواند بهترین نظرها را داشته باشد.
• بسیاری از موضوعات علمی نیستند (قابلتِ اثباتِ رد ندارند). مثلا این عبارت که «وقتی کسی می‌میرد که خدا بخواهد» چون هرگز نمی‌توان ثابت کرد که غلط است، یعنی این جمله علمی نیست اما دلیل بر درستی یا غلطی آن نبوده و در فلسفه و مذهب به اینگونه مسائل پرداخته می‌شود.
• در جهان علم کوشش بر این است که آزمون‌های قبلی را با دقت بیشتر ارزیابی کنند و علما مرتبا به دنبال یافتن عیب و ایراد و اشکال در فرضیه‌ها و تئوری‌های علمی هستند.
• انسان سالم، علم و اصالت علم را به عنوان مهم‌ترین موضوع مرتبط با جهان طبیعت می‌شناسد. فرد سالم جدای از باوری که می‌تواند به عالم غیرمادی داشته و یا نداشته باشد، نهایت آنچه که می‌توان در جهان فیزیکی و مادی به آن دست یافت را تنها در پرتو علم ممکن می‌داند و خارج از آن غیرممکن.

ويژگیهای شخصيت سالم- شش تا سیـــزده

ويژگیهای شخصيت سالم

شش تا سیـــزده

6. آگاهی و آشنایی با مبانی و اصول فلسفه

• فلسفه به عنوان مجموعه‌ای از آگاهی‌های منتج به باورها و اعتقاداتی که میوه‌ی استدلال منطقی است تلقی می‌شود.
• موضوعات فلسفی پرسش‌های اساسی انسان هستند که علم قادر به پاسخ‌گویی آن‌ها نیست (به دلیل تعریف علم و موضوع علمی) یا اینکه فعلا علم از پاسخ آن عاجز است (آیا جهانی ورای جهان مادی وجود دارد؟ آیا خدا وجود دارد یا نه؟ اراده‌ی خدا در این جهان چه نقشی داشته و یا دارد؟ آیا انسان غیر از جنبه‌ی مادی و فیزیکی دارای جنبه‌ی غیر مادی مانند روح است؟ و…)
• فلاسفه کسانی بودند که این پرسش‌ها را که مبتنی بر واقعیت و علم است اما نه واقعیت است و نه علم، از طریق استدلال علمی و منطقی به جایی رسانده‌اند.
• فرد سالم باید از این اصول و مبانی فلسفی با خبر باشد. او از پرسش‌های اساسی و اصولی انسان (چه هم‌اکنون و چه در طول تاریخ) و پاسخ‌هایی که به آن‌ها داده شده با خبر است و با این آگاهی و شناخت از مسائل غیر علمی و فلسفی، جنبه ای از آگاهی و دانایی خود را که مبنای برداشت‌های علمی و یا نتیجه‌گیری‌ها در زندگی شخصی است را به درستی به کار می‌گیرد.

7. اهمیت و ارزشی برای هنر قائل است

• هنر، نغمه‌ی آزادی انسان در جهان احساسات، عواطف و هیجانات است.
• هنر، درک واقعیات اشیاء با تاکید بر جنبه‌ی کیفیت و نه کمیت است.
• هنر، تقلید و تکرار و ابراز جهان به گونه‌ای غیر از آنچه در ظاهر دیده می‌شود، یا اصولا تفسیر و تعبیر و توجیهی از جهان است.
• هنر دارای جوهری است و با خود اصول و قواعدی دارد و حتما مبتنی بر نوعی جهان‌بینی و فلسفه و متکی بر واقعیت و مبانی علمی است.
• هنر، احساس و ابراز جهان به گونه‌ای کمی مختلف و متفاوت اما مبتنی بر واقعیت و علم است.
• موسیقی به عنوان هنر برتر، ناب و خالص شناخته می‌شود. زیرا همه‌ی صداهایی که در طبیعت وجود دارد، یک‌هزارم و ای بسا یک‌ملیون‌یوم آثار هنرمندان بزرگ و موسیقی‌دانان برجسته‌ی جهان نیست
• . به بیان دیگر طبیعت تنها در این زمینه از انسان و هنر انسانی بسیار فاصله دارد و هنرمند (موسیقی‌دان) در این زمینه به درک و کشف و خلقی رسیده که طبیعت از آن بی‌خبر است. اگر هنرمند نقاش یا مجسمه‌ساز در هنر خود به نهایت برسد هنوز طبیعت می‌تواند در برابر او پرنده‌ای زیبا قرار داده و او را به چالش و مبارزه بکشاند اما در موسیقی دست برتر از آن انسان است.
• فرد سالم با هنر و جنبه‌های هنری کاملا آشناست، تفاوت کلام زیبا و هنرمندانه و شعر را با ساخته‌ها و بافته‌های بی‌ارزش، بی‌جهت، بی‌معنی، بی‌فایده، دروغین و قلابی باز می‌شناسد. او حداقلی از این شناخت را دارد و اهمیت و توجهی به هنرمند داشته و با توجه به شرایط و محیط‌ زندگی و امکانات‌ش به کار هنری نیز دستی برده.

8. فرد سالم، زیباشناس و زیباپسند است

• از نظر مردم عادی، زیبایی در چشم بیننده است (که تا حدودی حقیقت دارد) اما چشم، گوش یا ذائقه‌ای که از آگاهی و حساسیت لازم برخوردار نیست جهان را بر اساس دریافت‌ و برداشت‌های سطحی خود می‌بیند. مثلا در مورد اشکال و اشیاء، زیبایی رابطه‌ای است که میان نسبت اضلاع آن‌ها وجود دارد (قانون طلایی زیبایی). یا در مورد شعر، وزن و قافیه و صنایع ادبی مطرح می‌شود و یا در موسیقی نحوه‌ی چیدمان نت‌ها علاوه بر تکنیک، به گونه‌ای است که از زیبایی برخوردار است.
• فرد سالم کسی است که با مفاهیم زیبایی در هر زمینه ارتباط دارد. او جهان را بر اساس فایده یا لذتِ صرف (جبران کمبودها) نمی‌بیند بلکه مفهوم زیبایی را در ارتباطاتی می‌بیند که موجب آرامش، رضایت، شادی و خشنودی شده و به زندگی جهت و هدف و معنی می‌بخشد.
• او نه تنها تفاوت زیبا و نازیبا را درک می‌کند بلکه درجات مختلف این زیبایی را نیز از یکدیگر تمیز می‌دهد.
• ظرافت، لطافت و زیبایی را در همه‌ی امور (طرز بیان، پوشش، گفتگو با دیگران، وقت غذاخوردن و …) فرد سالم می‌توان یافت و او کسی ست که شکستن قواعد زیبایی را در هیچ زمینه‌ای روا نمی‌داند.

9. دارای عقل بوده و از آن در همه‌ی جنبه‌های زندگی استفاده می‌کند.

• رشد بیشتر و یا همه‌ی جنبه‌های ذهن و ضمیر بر اساس قواعد و قوانینی است و به مقدار زیادی نا‌آگاه و خودکار عمل می‌کند و انسان با گذشت زمان، موارد و مراحلی را پشت سر می‌گذارد. مثلا هوش انسان با افزایش سن او تغییر و رشد پیدا کرده و با وجود آن که از نسبت ثابتی برخوردار است (یعنی اگر بهره‌ی هوشی در ۵ سالگی صد باشد، در سنین ۱۵، ۲۵، ۴۵،… هم صد خواهد بود) ولی به هر حال این رشد اجتناب ناپذیر است و مانند بدن کودکی ۵ ساله است که مانند چهارسالگی‌ش نخواهد بود. اما زمانی که به عقل (rational mind & thinking) می‌رسیم، سه نکته حائز اهمیت است:

o اول: عقل به خودی خود به وجود نمی‌آید و رشد نمی‌کند.
o دوم: عقب افتادن رشد عقل در هر سنی قابل جبران است.
o سوم: عدم استفاده از عقل همانند عدم وجود آن است.

• عقل (rational mind & thinking) که در مقابل ذهن احساسی-عاطفی-هیجانی(Feeling Mind) قرار می‌گیرد اینگونه تعریف و تبیین می‌شود:

o ۱.عقل، موجب دستیابی انسان به دانایی و آگاهی ویژه‌ای می‌شود. مانند چراغی که روشن می‌شود و موجب گسترش حوزه‌ی دید می‌شود. او به آگاهی‌هایی دست پیدا کرده که افراد ناعاقل از آن محروم‌ند.
o ۲.عقل، ابزاری برای درک روابط پنهان اشیاء است. اشیاء روابطی دارند که در سطح و رویه دیده نمی‌شود (گرچه هوش تا حدودی به آن پی می‌برد) و تنها عقل است که به درک و تشخیص آن دست می‌زند.
o ۳.عقل، این روابط را به صورت قواعد و قوانینی مشخص در‌می‌آورد و بنابراین عاقل کسی است که به درک و کشف قوانین این جهان می‌پردازد در حالی که فرد بی‌عقل حوادث جهان را به صورتی مجزا و بی‌ارتباط می‌بینند مگر به علت شدت تجربه و تکرار در زمینه‌هایی خاص.
o ۴.عقل، ترازو و میزان است و اجازه‌ی سنجش لحظه‌به‌لحظه‌ی امور را می‌دهد. (مثال: اگر ما وزن صد نفر را از بر کنیم، یک ماهِ دیگر این اعداد از دقت و صحت برخوردار نیست در حالی که اگر ترازویی داشته باشیم، در هر آن می‌توان وزن دقیق افراد را محاسبه کرد). خاصیت عقل این است که این امکان را به وجود می‌آورد که فرد هر آن از واقعیت جهان باخبر شود و به حافظه، خاطره و تاریخ گشته و نگرانی از آینده متشبث نشود.
o ۵. عقل مفاهیم کلی را تعریف می‌کند به این معنا که هر مجموعه ای را به بیشترین اجزای ممکن تقسیم می‌کند و بر هر کدام از این اجزا نامی می‌گذارد، آن‌ها را تعریف کرده و ارتباط آن‌ها را با بقیه‌ی عناصر مشخص می کند (مفهوم تخصص همین است، مثلا اگر فردی متخصص چشم است، بیماری‌های چشم را که مردم عادی به ۱۰ قسمت تقسیم کرده‌اند، او به ۲۰۰ قسم کرده و بر هرکدام نام مشخصی گذارده، علائم و عوامل آن را می‌شناسد و طریقه‌ی درمان هرکدام را میداند.
o ۶.عاقل توانایی تجرید و انتزاع (abstraction) دارد. او می‌تواند مفاهیمی را در ذهن ساخته و پرداخته و مانند فرمول ریاضی بسط دهد در حالی که در واقعت خارج از آن‌ها خبری نیست. (مثال برجسته‌ی آن عدد است، عدد وجود خارجی ندارد. ما پنج مداد داریم ولی پنجی وجود ندارد و حتی با مفهوم منفی ِ اعداد نیز درگیر می‌شود و به همین جهت کودکان ۵ ساله نمی توانند جبر بیاموزند تا به سن ۱۱ سالگی برسند.

• فرد عاقل کسی است که همه‌ی ویژگی‌های فوق را در خود رشد، گسترش و ارتقا داده.
• او به مرحله‌ای رسیده که می توان گفت: عاقل به گونه‌ای می‌اندیشد که طبیعت کار می‌کند.
• یعنی انطباقی میان نظام فکری، منطقی و عقلی او وجود دارد که با طبیعت سازگار است.
• تظاهرات اولیه‌ی عقل در هفت سالگی نمایان می‌شود و در فردی که از امکانات و محیط مناسب برخوردار باشد بین ۱۸ تا ۲۲ سالگی به کمال خود می‌رسد و بنابراین اگر به مرحله‌ی بالاترِ دریافت و برداشت صوری و ذهنی (post formal operational stage) رسید، این فرد توانایی درک همه‌ی پدیده‌های جهان طبیعت و یا واقعیت را دارد.
• چون رشد و تکامل عقل مانند هوش به طور خودکار رخ نمی‌دهد، ۹۹ درصد مردم در ۹۹ درصد تاریخ از عقل بی‌بهره بوده‌اند و از همین رو است که با نگاهی به کتب گذشته به راحتی می‌توان فقدان اصول و اساسی که به عنوان تعقل می‌شناسیم را در آن دریافت.
• امروزه محیط دبستان، دبیرستان و دانشگاه تقریبا افراد را تا مرز ۱۶ سالگی از نظر رشد عقلی می‌برد و فرد با کوشش می‌تواند سیر کمال عقل را با دسترسی به علوم تجربی و انسانی و به ویژه هندسه بپیماید.
• این عقل است که مبنایی برای احساسات، عواطف و هیجانات خواهد شد و در نتیجه فرد عاقل هارمونی و هماهنگی بین احساسات، عواطف و هیجانات با عقل خود دارد و مایه‌ی امنیت و آرامش و راحتی در این زمینه شده است.

10. پذیرفتن اصل این‌همانی یا «اصل هویت»

• اصل این‌همانی یا اصل هویت به عنوان مبانی و مبادی عقل شناخته می‌شود و در ارتباط با واقعیت قرار می‌گیرد. یعنی آنچه هست، هست و آنچه نیست، نیست.
• انسان سالم کسی ست که این اصل را به عنوان واقعیت علمی و عقلی می‌پذیرد و بر مبنای آن عمل می‌کند. «آنچه هست، هست» به ما این را بیان می‌دارد که جهان را همان‌گونه که هست بشناسیم و در تخیل خود دست به ساخت دنیا نزنیم.
• هر کسی جهان را در ذهن و ضمیر خود بسازد و بپروراند که این اصل را زیر پا گذارد، در درک و فهم واقعیت و در برداشت‌های علمی دچار مشکل شده و از سلامت روانی نیز دور خواهد افتاد.

11. پذیرفتن اصل علیت

• در جهان هیچ چیز بی‌علت و سبب اتفاق نیافتاده و نخواهد افتاد. هر معلولی دارای علت یا علت‌هایی است. این اصل به نوعی تعمیم اصل این‌همانی است. مثال: با وجودی که اشیاء در برابر حرارت پاسخ‌های متفاوتی می‌دهند ولی پاسخ‌های متفاوت را می‌توان در چهارچوبی قرار داد و از اختلافات جزئی گذشت و قاعده و قانونی به عنوان «قوانین حرارتی» وضع کرد و بر مبنای آن به توان فرستادن هواپیماها به آسمان و زیردریایی‌ها به قعر اقیانوس‌ها دست یافت.
• فرد سالم اصل علیت را می‌پذیرد، در نتیجه وقوع هیچ حادثه و اتفاقی را بی‌علت نمی‌داند، که این علت بر اساس قواعد و قوانین مشخصی حرکت می‌کند و بنابراین در جهانی زندگی نمی کند که بر اساس تصورات و تخیلات، دنیا دگرگون شود یا بر اساس میل فردی جهان آنگونه شود و یا چون دیگری چنین خواسته جهان چنین شده.
• به قول پاسکال «جهان به زبان ریاضی نوشته شده» و هرگز اتفاقی خارج از قاعده‌ی علیت نیافتاده و هر تغییر و دگرگونی در جهان بر اساس علل و عواملی مشخص صورت گرفته هرچند که آگاهی ما در این زمینه ناقص یا کم باشد. علیت و احتمالات اساس و پایه‌ی علم است.

12. تضاد و تناقض

• انسان سالم درباره‌ی موضوعات دچار تضاد و تناقض نیست.
• او دارای مجموعه‌ای از نظام باورها، اعتقادات، جهان‌بینی، فلسفه، درک و برداشت علمی ست که در آن تضاد و تناقض نیست.
• تضاد: دو قضیه در یک موقعیت واحد، قابل جمع نباشد.(مثال: شیء نمیتواند هم سیاه باشد هم سفید اما در ضمن می‌تواند نه سیاه باشد نه سفید) اجتماع محال است.
• تناقض: نه تنها دو قضیه در یک موقعیت واحد قابل جمع نباشد بلکه نفی هر دوی قضایا نیز ناممکن است. در نتیجه الزاما یکی درست و ممکن و دیگری نادرست و ناممکن ست.(مثال: انسان نمی‌تواند هم زنده باشد هم مرده ولی در ضمن نمی‌تواند نه زنده باشد نه مرده) اجتماع محال است و نفی آن‌ها نیز محال.

13. واقعیت احتمالات

• این واقعیت را می‌پذیرد که جهان بر اساس احتمالات و امکاناتی که در مقابل خود دارد، موجب حوادث و اتفاقاتی می‌شود. مثال: تولد ما یک اتفاق از بین میلیون‌ها یا میلیاردها احتمال و امکان بوده. یک اسپرم از بین ۲۰۰-۳۰۰ میلیون اسپرم پدر با یک تخمک از بین هزارها تخمک مادر زمینه را برای وجود ما فراهم می‌کند در حالی که اگر اسپرم یا تخمکِ دیگری از همین مادر و پدر بود دیگر ما وجود نداشتیم و دیگری بود.
• این تصور که جهان از آغاز تا پایان نوشته شده، ناشی از کوته نظری و بسته بودن ذهن و ضمیر ماست و یا نوعی از خودشیفتگی ست و به نظر نمی‌رسد سرنوشت و قضا و قدر و تقدیری در کار باشد.
• برخی بر این باورند که فقط بعضی از حوادث از قبل نوشته شده در حالی که اگر فقط یک حادثه اجباری باشد تمام حوادث قبل و بعد از آن اجباری خواهد بود.
• فرد سالم می‌داند در جهانی زندگی می‌کند که به دلیل قوانین فراوان، عللی که موجب نتیجه و معلول واحد میشوند یا علتی که معلول های متفاتی را نتیجه می‌دهد، جهان احتمال و امکان است و با این احتمالات و امکاناتی که از قواعدی مشخصی پیروی می‌کنند، می‌تواند درباره‌ی آنچه در حال رخ‌دادن هست و یا رخ خواهد داد نظری واقع‌بینانه داشته باشد و پیش‌بینی حوادث آینده را برای خود ممکن کند.

ويژگیهای شخصيت سالم- چهــــارده تا بـــیست

ويژگیهای شخصيت سالم

چهــــارده تا بـــیست

14. پذیرفتن مرگ به عنوان واقعیتی گریزناپذیر.

• می‌داند که در «جهان کؤن و فساد» است یعنی هرچه در این جهان مادی به وجود آمده دیر یا زود نابود می‌شود.
• مرگ را به نوعی دنباله‌ی زندگی و نه مختلف و متفاوت از آن می‌داند و با این واقعیت آشناست که اگر از زندگی بهراسد از مرگ می‌ترسد و اگر با زندگی سازگاری و راحتی داشته مرگ ساده‌تر و آسوده‌تر است.
• فرد سالم مرگ را می پذیرد و آن‌را مرتبط با اصولی می‌داند که عدم رعایت آن موجب میشود. به عبارت دیگر مرگ را علل و عواملی ست که به محض فراهم شدن، رخ خواهد داد و در غیر این صورت موجب مرگ نخواهند شد بنابراین مردن یا نمردن بر اساس قاعده و قانونی‌ست در مورد همه‌ی باشندگان از جمله انسان.
• فرد سالم باروها و اعتقاداتی مبتنی بر واقعیت و علم و منطق یا نظام کلی ارزشی و اخلاقی خود درباره بعد از مرگ یا مردگان دارد که گرچه در زمینه‌ی فلسفه جای می گیرد ولی در تقابل با علم و عقل و منطق و واقعیت نیست. او در حالی‌که مرگ را در پایگاه و جایگاه خود قرار داده، به زندگی و زنده‌ها می پردازد نه به مرگ و مرده‌ها.

15. اهمیت ویژه‌ای برای وقت و زمان قائل است.

• ما در دنیا با دو پدیده‌ی اصلی و اساسی روبرو هستیم یکی اشیا و اشخاص و دیگری وقت و زمان. برخی اوقات، وقت و زمان برای ما مهم‌تر از اشیا و اشخاص هستند.
• موضوع زمان پیچیدگی های فراوان دارد:
o الف- انطباق و برابرسازی زمان کیفی درونی با زمان کمی بیرونی. زمان در حالی که تغییر عناصر در مکان است و جنبه‌ی کمی و کاملا قابل اندازه گیری دارد، در ذهن و ضمیر انسان دارای جنبه‌ی کیفی نیز هست. بنابراین گاهی یک دقیقه به اندازه‌ی پنج دقیقه یا پنج دقیقه به اندازه‌ی یک دقیقه خواهد بود و دائما در حال دگرگونش ست. فاصله گرفتن و اختلاف زمان کیفی درون با زمان کمی بیرونی، نشانه‌ی عدم ارتباط با واقعیت و حقایق اطراف ست.
o ب- دانستن اندازه و وقت لازم برای انجام هرکاری. مثلا وقتی از فرد سالم درباره زمان حمام‌رفتن پرسش شود به طور تقریبی می‌گوید بیست دقیقه طول می‌کشد نه اینکه با درنظرگرفتن صرفا بخشی از آن بگوید دو دقیقه یا برای انجام‌ندادن آن بیان کند که حوصله‌ی یک ساعت حمام‌رفتن را ندارد.
o پ- فرد سالم نگران گذشت زمان نیست. برخی از مردم گرفتار و بیمار به محض احساس گذشت زمان، هر چند دقیقه جملاتی مثل «وقت من تلف شد»، «عمرم هدر شد»، «چیزی یاد نگرفتم»، «فلان فرد هم که نیامد» بیان می‌کنند و از این طریق زهر و سم به کام خودشان می‌ریزند. فرد سالم در حالی‌که از گذشت زمان خبردارست، گرفتار وسواس و نگرانی درباره گذشت زمان نیست.
o ت- فرد سالم غافل از گذشت زمان نیست. اینگونه نیست که به یکباره متوجه شود زمان زیادی گذشته مثلا ظهر یا شب شده و از کاری که باید به انجام می‌رسانده غافل شده.
o ث- برابری امروز و فردا موضوعی بسیار مهمی در سلامت روانی ست. فردا می‌تواند واقعا فردا یا هفته دیگر و ماه دیگر باشد. دانستن برابری امروز و فردا و اینکه درد امروز مساوی درد فرداست و لذت امروز مساوی لذت فرداست، به فرد سالم این امکان را می‌دهد که اگر در مقابل این پرسش قرار بگیرد که : درد را امروز می‌کشی و لذت را فردا. یا لذت برای امروز و درد برای فردا، همیشه پاسخ او این ست که درد را امروز می‌کشم و لذت را فردا.
o با پذیرش این اصل اولا آنقدرها دردی نمی‌کشد زیرا به خاطر خبر از لذتِ فردا، دردِ امروز کمتر و ساده‌تر می‌شود. ثانیا فردایی که لذت می‌برد نگران دردی نیست و بنابراین لذت به کمال خود می‌رسد. در حالی‌که اگر وارون این باشد، کسی که امروز لذت می‌برد نگران درد فرداست و فردا که گرفتار درد می‌شود رنج‌ش مضاعف شده و غالب اوقان آن درد را هم به آینده موکول می‌کند و درنتیجه در بلند مدت در زندگی عقب می ماند.
o ج- به تاخیرانداختن لذت و پاداش که به نوعی ادامه ی مورد قبلی‌ست و اساس موفقیت و پیروزی در همه‌ی زمینه‌های زندگی‌ست، باید در کودک انسانی بین سنین ۲ تا ۵ سالگی کاشته شود. به این معنا که باید بیاموزد که صبر کند در عین اینکه مطمئن از حوادثی‌ست که به او وعده داده شده. درنتیجه به این موضوع پی ‌می‌برد که باید ابتدا کاری انجام دهد و با تاخیر نتیجه‌ای حاصل گردد.
• در نتیجه انسان سالم، از نظر گذران زمان و وقت به نوعی عمل می کند که با واقعیت جهان خارج در ارتباط است و ضمنا در حالی‌که از آرامش و امنیت برخوردارست، از لذت و شادی و رضایت نیز بهره‌مند خواهد بود.

16. داشتن نظم و ترتیب.

• ما در جهانی زندگی می‌کنیم که اشیاء در جای خودشان قرار دارند (مانند چشم که زیر ابروست) و در بسیاری از کارها مسئله‌ی ترتیب به عنوان واقعیت غیرقابل اجتناب است (مانند این که ما قرار است ابتدا جوراب بپوشیم و بعد کفش نه بلعکس. یا ابتدا قرار است غذا را بپزیم و بعد بخوریم نه اینکه اول غذا را خورده بعد روی اجاق بنشینیم تا پخته شود.
• مشکل بسیاری از افراد گرفتار و بیمار در این است که نظم و ترتیب را در جهان نمی‌پذیرند یا آن را با ظلم و زور اشتباه می گیرند.
• فرد سالم قرار است که نظم و ترتیب هر کاری را در نظر بگیرد و رعایت کند.
• در اینجا اشاره به دو موضوع اهمیت دارد:
o یکی تاکید بر موضوعات مهم و بی‌اعتنایی به بی‌اهمیت‌ها و دیگر
o اولویت ها و ترجیحات افراد.
o مطالعات علمی نشان می‌دهند که افراد موفق و ناموفق، در بیشتر زمینه‌ها در جهت اهمیت‌دادن به موضوعات مانند یکدیگرند، فقط با این تفاوت که افراد موفق موضوعات مهم زندگی (سلامتی جسم و روان، مطالعه، کار، بهبود روابط و…) را در اولویت‌های اول خود قرار داده و دیگران با اینکه بر اهمیت آن موضوعات واقفند ولی در جدول ترجیحات و اولویت‌های روزانه‌ی خود جایی برای آن‌ها در نظر نمی‌گیرند و چون در روز بیش از بیست کار انجام نمی دهند، ای بسا سال‌هاست که به فرصت انجام آن موضوعات دست نیافته‌اند.

17. داشتن هدف، مقصود و معنا در زندگی:

o او دقیقا می‌داند که اکنون کجاست و به کجا باید برود، هدف را تعیین کرده و راه رسیدن به آن را تبیین نموده است.
o علاوه بر آن، فراسوی هدف، مقصود و منظوری دارد و بالاتر از آن معنایی برای خود، زندگی و راهش قائل است.
o هدف‌ها به سه دسته تقسیم می‌شوند:
o کوتاه مدت(دو روز تا دو ماه)،
o میان مدت(دو ماه تا دو سال) و
o بلند مدت(دو سال تا پنج سال).
• کسب علم و آگاهی، شغل، سلامت فیزیکی و روانی، روابط اجتماعی، تفریح و سرگرمی از جمله مسائل مهم و اساسی زندگی هستند که باید برای آن‌ها هدف‌گذاری کرد.

18. تفکیک بین وسیله و هدف:

• بسیاری از مردم به دلیل آسیب‌ها و یا باورها و اعتقادات کودکی، در آغاز آنچه وسیله‌ست را هدف می‌گیرند. مثلا اگر پول وسیله‌ای‌ست برای برآوردن نیازهای انسانی، برخی پول را به عنوان هدفی تلقی کرده و به دنبال کسب آن به هر شکل و فرمی و نگه‌داشتن و خرج‌نکردن آن هستند.
• در نتیجه با وجود اینکه در ظاهر میلیون‌ها دلار پول دارند، رنجی که از پول‌های داشته‌ی خود می‌برند به مراتب بیش از رنج پول‌های نداشته‌ی فقیران هست.
• مثال دیگر در این زمینه، ازدواج است. تا امروز ازدواج، تشکیل و یا نگه‌داشتن خانواده به عنوان هدفی بوده در حالی که امروزه انسان به دلیل توانایی‌هایی که پیدا کرده و به مرحله‌ی استقلال، آزادی و خودکفایی رسیده، ازدواج هدف نیست بلکه وسیله‌ای‌ست برای سلامت فیزیکی و روانی و رشد و خوشبختی.
• درنتیجه اگر ازدواج منتج به اهداف مذکور نمی‌گردد این که باید ازدواج کرد یا چنین هدفی داشت، باید کنار گذاشته شود.

19. سیستم اخلاقی درست، مناسب و پذیرفته‌شده:

• آنچه به عنوان سیستم اخلاقی میشناسیم، پنج اصل اصولی و اساسی است.
o عدالت و انصاف،
o واقعیت و حقیقت،
o رهایی و آزادی،
o محبت و عشق،
o حرمت و حیثیت

• فرد سالم این اصول را به عنوان بایدهایی که می‌بایست به سمت آن‌ها حرکت کرد و تا حد ممکن آن‌هارا به صورت مطلق گرفت پذیرفته. گرچه انسان به صورت نسبی عمل و حرکت می‌کند اما به سمت مطلق بودن آن‌ها حرکت کند، یعنی همیشه حقیقت را می‌گوید و راستی که میداند ابراز می‌کند حتی اگر به ضرر و زیان خود و دیگران باشد. او به خاطر منافع خود، مصلحت یا هر موضوع دیگری بر روی اصول اخلاقی پا نمی‌گذارد.
• نظام ارزشی کمی با اصول اخلاقی متفاوت است، یعنی در جامعه موضوعات و مطالبی ترجیح داده شده و افراد بر آن اساس حرکت می‌کنند. در حالی که اصول اخلاقی، مطالب انسانی‌ای هستند که تقریبا به زمان و مکان خاصی یا به موضوع و مطلب معینی ارتباط ندارند در صورتی که نظام ارزشی، واقعیات مرجح هستند. مثلا ترجیح انسان برای زندگی در برابر مرگ، او را به سمت گشایش دانشکده پزشکی می‌کشاند.

20. تعریف فرد سالم از انسان:

• امروزه دو تعریف از نظر فلسفی و علمی وجود دارد:
o انسان موجودی‌ست ناقص. نه کثیف، نه نجس، نه گناهکار، نه بد، نه خوب. از نظر علمی انسان موجودی‌ست ناقص که از طریق پرورش، تعلیم و تربیت و تجربیات زندگی به سمت کمال می‌رود.
o انسان موجودی‌ست که از آینده خبر دارد و می‌تواند آینده را از همکنون بسازد و مسئولیت این ساختن را بر عهده‌ی خود و دیگران می‌داند. به همین دلیل است که فقط و فقط انسان است که مضطرب و نگران می‌شود زیرا از آینده خبر دارد و چنین حال و احساسی در حیوان نیست، با وجودی که در ترس انسان و حیوان مشترک‌ست.

ويژگیهای شخصيت سالم- بیست و یـــک تا بـــیست وهفت

ويژگیهای شخصيت سالم

بیست و یـــک تا بـــیست وهفت

21. انسان هدف است نه وسیله،

• انسان شخص است نه شیء و کالا:
• هیچ انسانی را نمی‌توان هیچ‌زمان به پای هیچ بتی، از خدا گرفته تا باورها و اعتقادات حتی آرمان و ایدئولوژی فدا کرد.
• هدف از همه‌ی اینها انسان‌ست.
• انسان را نمی‌توان کشت تا جامعه‌ای بهتر باشد.
• انسان را نمی‌توان از میان برداشت تا دموکراسی و آزادی برقرار شود.
• انسان به خودی خود هدف است.
• نگاه شیء و کالاگونه به انسان، ناچار فرد را به این نتیجه می‌رساند که خودِ فرد نیز کالاست. انسان را می‌فروشد و می‌خرد.
• درنتیجه با بروز اولین علائم پیری و فرسودگی در خود، احساس بی‌ارزشی می‌کند. این نگاه ویران‌گر است.
• انسانی که به خود به عنوان کالا نگاه می کند، حتی اگر زیباترین و بهترین و باهوش‌ترین و عاقل‌ترین باشد، چون ایام پیری و شکستی و از دست دادن توانایی‌های جسمی و ذهنی-روانی فرا می‌رسد، رنجی که می‌برد چند برابر کسی‌ست که از آغاز خود را شخص می‌دیده اما ظاهر زیبا و هوش و عقلی آنچنان هم نداشته.

22. نقد و انتقاد

• فرد سالم به خود و دیگران اجازه داده نظام باورها و اعتقادات و هر سیستم و سازمانی را نقد، انتقاد و علیه آن‌ها اعتراض کند.
• او این واقعیت را دریافته که همه‌ی سیستم‌ها، سازمان‌ها، باورهاو اعتقادات، آن زمان که زیر شلاق نقد و انتقاد و اعتراض قرار می‌گیرند، پاک می‌شوند و صیقل می‌یابند و ارزش و اهمیت بیشتر یافته و شایسته انسان می‌شوند.
• او هرگز با فرد و افراد کاری ندارد، هرگز دشمنی خود را متوجه انسان نکرده زیرا انسان را مقدس، شخص (نه کالا)، هدف (نه وسیله) و موجود ناقصی می‌داند که به سمت کمال حرکت میکند.
• اما به باورها، جهان‌بینی و فلسفه و نظریات به راحتی حمله می‌کند به دو دلیل: یک آنکه آنرا بهتر کند و دیگر آنکه هیچ باور و اعتقادی از آنِ کسی نیست. با اعتراض به باور و عقیده‌ای به کسی توهینی نشده. مردمانی که باور و اعتقادی دارند باید توان اثبات آن را داشته باشند یا انتقاد و اعتراض دیگران را به عنوان حق و واقعیت بپذیرند.
• فرد سالم آمادگی دارد باورها و نظریات و اعتقادات خود را، خود و دیگران مورد انتقاد و اعتراض قرار دهند. با خود و دیگران در جنگ و ستیز نیست ولی با هر نظام باورها و اعتقاداتی درگیر شده، این واقعیت و حقیقت را پذیرفته که از طریق آزادی بیان و عقیده و برخورد و تضارب افکار و عقاید مختلف و متفاوت میتوان عقاید بهتری پیدا کرد و راحت‌تر و آسوده‌تر زیست.

23. سلامت روانى،

• آدم سالم كسى است كه اصولأ اهل چالش است challenge ، و به خاطر چالش يا مبارزه به هيجان میآيد.
• هيجان يا excitefflent ، به نوعى، خطر بیخطر با خطر كنترل شده است. و به همين جهت است كه اصولا آدم سالم در این مسير حركت میكند كه دوست دارد مطالب، زندگى، كار، فعاليت هميشه براى او مشكل، ولى ممكن باشد.
• نه به دنبال غيرممكن است، نه به دنبال ساده. و این تفاوت آدم سالم با آدم غيرسالم است.
• آدم غيرسالم همیشه به دنبال یك نوع راحتی و استراحت، قبل از كار و فعاليت است. درحالیكه آدم سالم كار و فعاليت را میكند و بعدأ سراغ راحتی و استراحت میرود.
• بنابراين مبارزه و چالش، حه فكرى و چه زندگى، مهم است. شما اگر توى زندِگیتان میخواهيد نوعى راحتى و آسايش داشته باشيد و به گونه اى خودتان را درگير موضوعها و مسایل نكنید، به راحتى خدمتدان عرض میكنم با بدتربن و سختترین و مشكلترین موضوعها و مسائل توى زندگیتان روبرو میشويد.
• به همين جهت است كه بسيارى از آدمها وقتى بهشان میگویید كه در ارتباط با آدمها باش، حرفشان این است كه دردسر دارد.
• وقتى كه میگویید ازدواج كن، میگویند مشكل است.
• وقتى میگویید بچه دار شو، راجعش حرف ديگرى میزنند.
• علتش اين است كه اینها مسأله راحتى را، آرامش را، آسایش را، به گونه اى میبينند كه اصلأ با واقعيات انسانى نمیخواند.
• درحقيقت این نوع حالات بعد از فعاليت است. بنابراين آدم سالم اهل چالش و مبارزه است و اصولأ بر اساس مطالعاتى كه راجع به حوشبختى شد، هرگز، هرگز، أحساس حوشبختى دست نمیدهد مگر اینكه من و شما درگير یك چالشى بشوبم و از خودمان موجود تازه و جدید و پيچيده اى بسازبم.
• یعنى فقط و فقط، احساس خوشبختى آن زمانى دست میدهد كه از من و شما آدم تازه و جدیدى میسازد.
• درست مانند یك درختى كه با تنه اى كه دارد، یا ساقهایى كه دارد، میشكافد و از خودش شاخه و برگ بيرون میزند.
• اگر مسأله خوشبختى در طبيعت یا در گياه وجود داشت، فقط اینجا معنى میداد و بر اساس این مطالعات انسان فقط در آنجاست و شرط اصلى و اساسى خوشبختى رشد آگاهى و دانایى ما و قرار كرفتن در مرحله چالش است كه من و شما را وارد آن چيزى میكند كه به عنوان تجربه مطلوب يا optimal experience میشناسيمش.
• بنابراین مسأله چالش مال یك آدمى است كه دنبال موضوع و مسأله براى بحث و گفتگو میگردد
• یك چنين چالشى یكى از عوامل رشد عقل است

24. عشق به خود، يعنى self-love.

• آدم سالم آدمی است كه خودش را دوست دارد و معناى خودش را دوست دارد هم، خيلى ساده است.
• معنایش این است كه خودش را خوب میداند و دوست داشتنى، و علت اینكه خودش را خوب میداند و دوست داشتى، هم علت است و هم سبب میشود تا زمينه اى را فراهم كند كه :
o همه كارهاى خوب دنيا را براى خودش بكند.
o همه كارهاى بد دنيا را با خودش و براى خودش نكند،
o هزینه و مسووليت و پيامد همه فعاليتهاى خودش را بپذيرد
o به حريم و حقوق ديگرى هم تجاوز نكند.

• مفهوم self-love خارج از اين نيست. و روزى كه شما حنين باشيد، خودتان را دوست دارید
• چون خودتان را دوست دارید، میتوانيد دیگران را هم دوست داشته باشيد.
• همه انواع آنچه كه به عنوان خودمدار، خودخواه، خودشيفته، خودبزرگ بين، خودپسند است، همه اینها در ته وجودشان از خودشان متنفرند.
• یعنى، آدم خود خواه، آدم خودپرست، آدم خودپسند آدم خودشيفته كسى است كه از خودش متنفر است.
• آدم egoistic ، self-centred،grandiose ، narcissistic ، selfish ، هرچه مى شناسيد در تحليل نهايى از خودش متنفر است
• عشق به خود، براى خود فرد و دیگرى مفيد است. مادرى كه خودش را دوست دارد، فرزندنش را دوست دارد و میتواند عشق بورزد و عشق بپذیرد و عشق را در وجود فرزندش بكارد.
• مادرى كه خودشٍ را دوست ندارد، هرگز چيزى را كه ندارد، نمیتواند به فرزندش بدهد و بنابراين فرزندش را از آن عشق و محبت خالى میكند و آن ظرفيتى كه دارد را، حتى از او، در او، از بين میبرد كه درحقيقت وجود او را كه باید پر بشود از عشق، با هر چیز غير عشق پر مىكند.
• حالا نه تنها جایى براى عشق نیست، به این راحتى عشق را هم در وجودش نمى شود كاشت و یا گذاشت.
• بنابربن آدم سالم حودش را دوست دارد، جهان را دوست دارد، طبیعت را دوست دارد، زندگیش را دوست دارد و به خاطر این دوست داشتن است كه میتواند عشق بوررد و عشق بپذیرد.

25. آزادگی و آزاده

• آدم سالم آدمى است آزاد و آزاده.
• مسأله آزادگى يعنى من در جهانى زندگى میكنم كه كم كم دنيا بد و غلط است و كم كم دنيا حوب و درست است.
• جهان، جهان تفاوت و اختلاف است.
• جهان، جهان تفاوت است. پنج درصد دنیا شاید حوب یا بد باشد، اما نود و پنج درصد دنيا، دنياى تفاوت است.
• آدم آزاده جهان را اینگونه میىبيند.
• درحالیكه آدمى كه آزاده نيست، جهان را با یك خطى، سياه و سفيد، مومن و منكر، دوست و دشمن، حوب و بد، زشت و زیبا، حلال و حرام میبيند.
• این نوع دوگانگى در جهان سبب میشود كه معمولا وقتى به چهل و پنج سالگى میرسيم اضطراب و افسردكى و خشم ما را از پا درمیآورد.
• به همين جهت است كه آدم آزاده یعنى كسى است كه در جهان تفاوتها زندگى میكند.
• در مجامع یك نفر از ما لباسمان شبيه دیگرى نيست، لباسهاى ما با هم متفاوتند. ما نه لباس خوب داریم، نه لباس بد. نه لباس درست داریم، نه لباس غلط. و این در حصوص تقریبا همه چيز هست.
• موارد استثنابى هست، خوب و بد و درست و غلط هست كه آن را بابد بر اساس واقعيات پذیرفت. مرگ، به هرحال، بد است و زندگى بهتر از مرگ است، درد بد است و لذت بهتر است، رشد بهتر از توقف است، آزادى بهتر از زندان است این ها چهار اصلى است كه امروز میشناسیم، درباره اش یك توافق عمومى وجود دارد و بر مبناى آن میشود همه چيزهاى خوب و بد دنيا را ساخت.
• بنابراین آنچه كه اهميت دارد این است كه آدم آزاده كسى است كه باورش براين است كه ما در جهان تفاوتها زندگى میكنيم. آن مادر شماست، اين مادر من است، آن پدر شماست، این پدر من است، آن دین شماست، این دین من است، آن باور شماست، این باور من است.

26. عدالت و انصاف

• احتمالا اين بزرگترین ارزش انسانى است justice and fairness .
• میدانيم كه از زمان ارسطو كه عدالت را تعريف كردند، دادن حق هر كسى به او، كه در مفاهيم فلسفى و مذهبى ما هم آمده، درحقيقت یك دور باطل است. شما ابتدا باید حق را مشخص كنيد تا حق را بدهيد و بعدأ عدالت را برقرار كنيد. درحالیكه انتخاب حق، مقدم است بر بحث عدالت.
• بنابراین تعربف، كاملا یک دور است، یک تسلسل است و هيج معنایى ندارد. بلكه مفهوم عدالت، درحقيقت به نوعى قرار دادن هر چيزى سرجاى حودش است.
• آنچه كه میدانيم این است كه مهمترین ارزش بدون تردید عدالت است و به همين جهت است كه به درستى گفته شده كه یک جامعه اى با كفر میماند اما با ظلم نمیماند.
• اما متأسفانه به دليل اینكه در خانواده ها تفاوت و تبعيض وجود دارد، بيشتربن آسيب را ما در خانواده به خاطر آن خورديم و خشم و قهرى كه داريم و غمى كه داريم، بيشتر از همه از آنجا مىآيد و متأسفانه در جامعه اى زندگى میكنيم كه مسأله عدالت، نه در سطح سياسی، نه اقتصادی، نه اجتماعي، و نه حتى فردى و خ١نوادگيش پياده نشده و نمیشود.
• ما همچنان در جهان تبعيض و در جهان ظلم هستيم و هرگز در جهان، ظلم و ظالم از بين نمیرود مگر اینكه مظلوم از بين برود.
• بنابراين تنها راه ما اين است كه مظلوم نداشته باشیم تا ظلم و ظالم نداشته باشيم و الأ هيج راه ديگرى وجود ندارد.
• به هرحال مسأله عدالت و لغت انصاف fairness كه بيشتر در زبان فارسى، انصاف به معنى نصف است، یعنى پنجاه—پنجاه، مبناى روابط انسانى است.
• مسأله عدالت، من و شما را به آنجا میرساند كه در زندگى، عادل و منصفيم، حتى آن زمان كه همه چيز به نوعى به خاطر آن عدالت و انصاف، عليه ما و مخالف منافع ماست.

27. محبت و مهربانى

• امروز تقريبا تردیدى وجود ندارد كه اگر من و شما بخواهيم یک بحثى درباره هر چيزى كه كمى به دنياى علم مرتبط است را مطرح كنيم، مسأله محبت است.
• ما در دنيایى هستيم كه جهان بر اساس قانون جاذبه و جذب حركت میكند و از نظر ژنتيك بيولوژیك، فيزیولوژیك، و نورولوژیك، كاملا میشود نشان داد. در آن ناآگاه ما انسانها به سوى هم كشيده و كشانده میىشویم.
• به همين جهت است كه در كودك انسانى، شما قرار نيست یادش بدهيد كه برود به سمت مادر، یا یادش بدهيد كه وقتى یک كسى به سمتش میآید لبخند بزند. به هيج وجه، حتى زمانى لبخند میزند كه نه حتى به یک اعتبار مادرش را نمیبيند و حتما تشخيص نمیدهد و این نشان میدهد كه در وجود ما این گذاشته شده و تازه میدانيم مادر با حامله شدنش، در وجودش oxytocin اى كه تا به حال ترشح میکرد، حالا براى او تغيير شكل و فرمى میدهد كه ارتباط ویژه و خاصى را به صورت یک كشش، به صورت یک ميل، در او در ارتباط با فرزندش و حتى دیگران به وجود میآورد.
• بنابراین مسأله محبت به عنوان اكسيژن و مایه جهان است.
• وقتى كه انسان به اين جهان میاید، آن بیست درصد املاح و موادش را كه پتاسیم و فسفر و سديم و كلسيم هست را، خدا یا طبيعت به پدر و مادر میدهد و میگوید هشت سال فرصت دارید كه بقيه این موجود را با آب، كه عشق هست پر كنيد.
• بنابراین من و شما در هشت سالگى، با این عشق را كه پدر و مادر در وجود ما گذاشته اند داریم، یا نداريم. اگر داریم، به عنوان یك انسان سالم هستیم. اگر نداريم، به صورت یك موجود مچاله تفاله اى هستیم كه عشق نداريم، یا ناچار هستیم كه خودمان را باد كنیم تا از این طریق نشان دهيم كه مانند دیگرانيم و به همين جهت است كه به کسى نمیتوانيم نزدیک شویم، زیرا با نزدیک شدن، بلأفاصله این باد خوابيده و تكليف ما مشخص میشود.
• بنابراین’ مسأله محبت به عنوان، در مباحث فلسفى و مذهبى، علت خلقت است:
در ازل پرتو حسنش ز تجلى سرزد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
خواست تا جلوه دهد صورت خود را معشوق
خيمه در مزرعه آب و گل آدم زد

• مكانيزم خلقت عشق است.
• هدف و جهت خلقت عشق است.
• این مفهوم را حتى از رشد یک درخت كه سر بر آسمان دارد، میشود به راحتى دید.
• یک واقعيتى است كه در همه جهان هست و بنابراین اگر این حقيقت و واقعيت نفى و انكار بشود، احتمالا چيزى باقى نمیماند.
• به همين جهت است كه یک آدم سالم، مهربان است و همانطور كه میدانيد مهربان كسى است كه خودش را دوست دارد، دیگران را دوست دارد، كارى را كه میكند دوست دارد و با آن كار رشد میكند. از آن كار لذت میبرد. رضایت دارد، خشنودى دارد، این كار برایش هدف است، اين كار برایش جهت است، اين كار برایش معنى است، اين كار برایش مقصود زندگى است.
• بنابراين نه طلبكار است، نه انتظار دارد، نه اميد بازگشت دارد، نه میخواهد او پاسخى بدهد، نه میخواهد كسى دیگر ياسخ بدهد، نه منتظر است در جهان دیگر به او برسد.
• مسأله مهربانى، مسأله تشكر یک آدم است از دیگرى كه تو به من فرصت اين را دادى كه در حق تو محبت و مهربانى كنم، و اين اساس مهربانى است.
• بنابراين به مجردى كه طلبكاریم و انتظار داریم و متوقعيم، مهربانى نيست.
• البته هيچ اشكالى ندارد كه درگير معامله و تجارت بشوبم. این رابطه اصلى و اساسى انسانى است، سر جاى خودش هم درست است، اما صحبت از عشق و محبت نيست. و خوشبختانه انسان یک زمينه اى به جهت این محبت دارد و هيچ دليلى وجود ندارد كه اگر حتى رعایت اصول كمى در زندگى كودك بشود، من و شما با موجودات مهربانى كه خودشان و دیگران را دوست دارند، روبرو نباشيم و اين را در جاهايى كه يك چنين فرصتى فراهم است يا در خانه هايى كه پدر و مادر چنين میکنند كاملا میشود در زندگى بچه ها دید.

ويژگیهای شخصيت سالم بیست و هشت تا سی و چهار

ويژگیهای شخصيت سالم

بیست و هشت تا سی و چهار

28. trust يا اطمينان

• گفته شده كه سنگ بناى شخصيت انسانى، مسأله اطمينان است.
• درحقيقت پایه هاى اصليش كه اى بسا تا آخر ادامه ييدا میكند در چهارده ماه اول زندگى گذاشته میشود. به همين دليل است كه من و شما در چهارده ماه اول به خاطر آنچه در اطراف ما میگذرد و بعدأ احتمالا تأیيد میشود تبدبل میشویم به كسى كه به خودمان اطمينان كنيم، به ديگرى اطمينان كنيم و به جهان و جهانيان اطمينان كنيم.
• مسأله اطمينان به عنوان اصل و اساس شخصيت انسانى شناحته میشود و درحقيقت پایه و ستونى است كه بر روى آن همه چيز گذاشته میشود
• درحالیكه در شرایط عادى آنچه كه را داریم، ادامه میدهيم. متأسفانه در بيشتر موارد  اطمينان ما به دليل حوادث و اتفاقات میتواند به هم بخورد. معمولا كمتر میشود یا مشکلتر است به اطمينانى كه وجود ندارد و بعدا به خاطر اتفاقات و حوادث زندگى ما بتوانيم آن را در خودمان یا دیگران به وجود بياوریم. به همين جهت است كه خميرمایه این موضوع، در چهارده ماه اول هست. آدمى كه در چهارده ماه اول در شرایط خوبى هست جهان را گلستانى میبيند كه برحى از این گلها خار دارند. و واقعيت مسأله دقيقا همين است، نه اینكه همه گلها خار دارند، برخى از این خارها حتى آن قدر هم دست را اذيت نمیکنند. از هر هزار تاى آنها یکى ممكن است انسان را بكشد. و اين واقعيت را انسانى كه اطمينان دارد میداند.
• آدمى كه اطمينان ندارد، باورش این است كه جهان، خارستانى است كه شاید فقط برخى از اوقات این خارها گل داشته باشند و معلوم است در یک چنين دنيایى چگونه شما زندگى خواهيد كرد.
• معلوم است كه آدمى كه اطمینان میكند در زندگى آسیب میبيند. یعنى انسان خوبى كه خودش را دوست دارد و اطمینان میكند حتما چند بارى در زندگى آسيب میبيند. اما با این آسيبها بزرگترمیشود، برمیخيزد و میرود.
• شما درحقيقت مانند رونده اى هستيد كه احتمالا به خاطر این كه دوست دارید بروید زمين میخورید.
• اما آن كسانى كه اطمينان ندارند، كسانى هستند كه از وحشت افتادن، هرگز از جاى خودشان حركت نمیكنند و هميشه افتاده اند.
• بنابراين انسانها ترجيح میدهند كه نود سال زندگى كنند، نه سال هم افتاده باشند، ولى
هشتاد و یک سال در حركتند، تا اینكه نود سال افتاده باشند. به همين جهت است كه مسأله اطمينان موضوع بسيار مهمى است كه آدم سالم دارد.
• همانطور كه عرض كردم این اطمينان است كه به من و شما اجازه میدهد كه من و شما پشت فرمان بنشينيم و در بزرگراه رانندگى كنيم. براى اینكه اين همه اتومبيل كه توان كشتن من و شما یا ما كشتن آنها را داریم، اگر اطمینان نباشد، امكان زندگى نخواهد بود

29. آرامش

• بسيارى از مردم مسأله آرامش را با تنبلى، یا بیكارى، یا بیتفاوتى یا حركت نكردن، یا هر چيز دیگر اشتباه كرده اند.
• درحالیكه آرامش یعنى حداكثر سرعت بدون حركت و تكان، يعنى smooth.
• يعنى آن زمانى شما آرامش دارید كه در حداكثر توان فيزیکى و روانیتان داريد حركت میكنيد.
• درست است كه ممكن است هيچانى داشته باشيد ولى از ترس و اضطراب و وحشت و نگرانى به دورید.
• آرامش از آن كسى است كه درحالیكه بيشترین رشد و تكامل را دارد، همچنان راحت و آسوده است. درحالیكه نبودن آرامش، با مخالف آن كه ترس و اضطراب و وحشت و هراس و نگرانى هست، زمينه اى را فراهم میکند كه فرد درحالى كه هيچ كارى نمى كند وحشت شكست از كارى كه نمى كند را دارد.
• موضوع آرامش مهم است و خوشبختانه ما میتوانيم خودمان را آرام كنيم. یعنى بدنى است كه میشود آرامش كرد. انسان حتى میتواند دوباره خودش را بسازد و بازسازى كند و آماده براى زندگى باشد.
• اما درست مانند همه چيز دیگر، relaxation و آرامش و مراقبه بيش از حد، خودش مضر و خطرناك است. براى اينكه لأيه بالأيى معز را از كار میاندازد كه انسانيت با آن معنا پیدا میكند. اینكه انسان حال را ابدى كند و روزى شش ساعت، هشت ساعت meditation كند، فقط از خودش موجودى ساخته كه بيشتر به گياه و حيوان شبيه است. درحالیكه مسأله انسان، مسأله پيش بينى پيشگيرى و برنامهریزى است كه از آن لايه هاى بالاى معز است و با آرامش هاى شديد، اين سيستم درهم میربزد.
• به همين مسأله ميانه روى و اعتدال لازم است و بيش از حد بودنش خودش یک مسأله اى است كه متأسفانه در بسيارى از جوامع كه در حال آرامش دائمى هستند، از نظر انسانى، علمى و اخلاقى عقب افتاده ترند و به همين جهت است كه باور به اینكه ما یک راهى ييدا كردیم كه میتواند انسان خودش را آرام كند و در نتيجه انسان تر و بهتر و برتر بشود به هيچ وجه با واقعيتها نمیخواند بلكه فقط در مرحله اى عمل كه در حد عادى متعادل خودش هست كه امروز از نظر علمى آن را میشناسيم.

30. ،مسؤوليت  responsibility.

• انسان سالم به وظيفه، يعنى آنچه كه contract ، duty هست، اهميت میدهد.
• وظيفه چيزى است كه معمولا از بيرون تحميل میشود.
• تفاوت وظيفه اين است، يعنى يك نوع پذيرفتنى است كه از بيرون آمده، درحالیكه responsibility یعنى توانايى پاسخ.
• مسووليت يك پدیده اى است كه از درون است.
• آدم سالم، هم آدم مسوولى است، هم وظيفه شناس.
• بنابراین وظایف و مسووليت خودش را انجام میدهد. اما ماجراى مسووليت درست مانند درجه حرارت بدن است كه سى و هفت آن درست است، بيست و هفت آن، و چهل و هفت آن، هر دو انسان را میكشد.
• کسانی كه بيش از حد مسوولند و آدمهایى كه كمتر از حد مسوولند هر دو بيمارند. به همين جهت است كه قرار این هست كه مسووليت به اندازه باشد. درست مانند ليوانى كه شما میگيرید. شما قرار است كه یک ليوان را در حدى بگيرید كه درحقيقت باید بگیريد. بنابراين من چون اين ليوان را میتوانم بگيرم به راحتى با آن مسأله اى ندارم. اما اگر شل كنم، میتواند بيفتد و اگر محكم بگيرم، میتوانم آن را از پا دربياورم.
• اين همان كارى است كه بسيارى از پدر و مادرها میكنند و این كارى است كه متأسفانه در بسيارى از محيط هاى اجتماعى صورت میگيرد
• بنابراین مسأله مسووليت مسأله اندازه است. به همين جهت است كه پذیرش متناسب مسووليت است كه در هر زمان و مكان و در هر سن و سالى بسيار متفاوت است.
• آدم سالم آدمى است وظيفه شناس و مسوول است. وظيفه را از بيرون بر اساس قرار دادى كه ميپذيرد انجام میدهد و مسووليت را از درون حس میكند. به همين جهت است كه شما به عنوان یک پدر يا مادر، پدر وظيفه شناس و مسوولى میتوانيد باشيد. وظيفه اى است كه به هرحال برخى از اوقات درحالیكه شما دوست ندارید و درست نمیدانيد باید انجام بدهيد و مسووليتى است كه از درون میآید ولى اگر هر كدام از اینها كمتر با يشتر از حد باشند، هم به شما، هم به فرزندتان آسيب میزند.

31. راستكو و درستكار

• واقعا بدترین صفت، درغگویی است.
• تقريبا كسى نيست كه هميشه یک صفت بدى را نداشته باشد، ولى تنها صفت بدى را كه میشود داشت، درغگویی است، به دو معنى؛
o يكى اینكه به دليل آسيبهاى كودكى، ما میتوانيم در دنياى دهنى و خيال ياشيم. یعنى، من هميشه هر وقت شما از من سوالى میكنيد به جاى اینكه واقعيت و حقيقت را چك كنم، برمیگردم به اینكه ذهنم را چك میكنم
يعنى شما به من گفتيد چند نفر اينجا نشسته اند؟ من نمى شمارم. من برمیگردم كه شما حه انتظارى دارید. و بسيارى از مردم هستند كه به دليل آسيب كودكى متوجه شدند كه هر سوالى را باید در ذهن جواب داد، نه در زندگى. به همين جهت است كه میتواند یک كسى باشد كه دأئمأ دروغ بگوید.
o دوم، مسأله اى كه در خصوص دروغ وجود دارد این است كه دروغ كاملا میتواند اجتماعى بشود و درونى بشود، میتواند به عنوان یک پدیده اجتماعى یعنى در مسير socialization و internalization قرار بگیرد.
علتش هم اين است كه اين مسأله در ذهن به راحتى میتواند جا بيافتد و متأسفانه اتفاقى كه هم اكنون دارد میافتد اين است كه دروغ دارد نهادينه میشود. يعنى تقريبا مردم دارند به اين نتيجه میرسند كه هميشه، همه جا باید دروغ گفت و اگر احتمالا شما راست بگویيد نشانه دو چيز است؛ یا نشانه سادگى و بلاهت و حماقت شماست، یا حقه بازى هستيد كه این دروغ را به نوعى جلو انداختيد كه حواس طرف را پرت كنيد، براى اینكه دروع بزرگترى پشتش نشسته و این قدر این مسأله دارد عادى میشود كه حد ندارد.
• كنار مسأله راستگویى، مسأله درستكارى است. علتش هم این است كه موضوع راستگویى یک مسأله گفتارى است و در ذهن است، درحالیكه مسأله درستكارى، مسأله رفتارى است. و به همین جهت است كه یک ارتباطى بين این دو هست.
• بسيارى از مردم هستند كه ممكن است بيشتر راست بگویند ولى درستكار نیستند. و بسیارى از مردم هستند كه درستكار هستند ولى خودشان و دیگران را فريب میدهند. این مسأله از نظر سلامت روانى اهميت دارد. بنابراین راستگویى و درستكارى، مسأله بسيار مهمى است، به ویژه در روابط اجتماعى كه مسأله اعتبار شما را به وجود میآورد.

32. استقلال.

• انسانی که به این دنيا مىآید موجود وابسته اى است.
• انسان از هشت مرحله میگذرد:
o مرحله كودكى كه مرحله همزیستى symbiotic است كه با مادرش یکى است؛
o مرحله یک سالگى است كه چسبندگى و دوختگى است كه به نوعى به مادر یا كسى كه ازش مراقبت میكند primary care taker يا نخستين مواظب و مراقبش هست؛
o سه سالگی، مسأله اعتياد است addiction و درست مانند ماده مخدر با مادر یا دیگران برخورد میكند؛
o پنج سالكى مسأله عادت یا habit است؛ و
o هشت سالگى مساله dependency يا وابستگى است.
• اين مراحل اوليه يا پنج مرحله اول را، بچه تا هشت سالكى طى میكند و در طول تاريخ، نود و نه درصد مردم همين جا ايستاده اند.
• يعنى تاريخ بشربت تاریخ وابستگى است. درحالى كه بين هشت تا دوازده سالگى، كودك انسانى میتواند به مرحله جدایى و رهايى برسد separation and liberation .
• به همين جهت است كه در آمريكا پیشنهاد میكنند كه بچه ها چهار روزى به كمپ بروند، با پدر و مادر كارى نداشته باشند تا بند ناف روانى بريده بشود.
• یعنى كودك بين هشت تا دوازده سالگى بايد به دو نتيجه برسد؛
o يكى اينكه من بدون پدر و مادرم زنده ام
o دوم اينكه من بدون پدر و مادرم بسيار خوب و خوشم.
• اگر به این نتيجه برسد، آزاد شده و الا گرفتار خواهد بود.
• بين دوازده تا هجده سالكى مرحله استقلال است independency ، و مقصود از independency دو چيز است؛
o يكى این است كه من روى پاى خودم ايستاده ام، خودكفام -self sufficient ،
o دوم اینكه احساس و اندیشه من از احساس و اندیشه دیگران، به ویژه پدر و مادر من جداست.
• مرحله بالاتر از این مرحله هفتم يا استقلال interdependency است كه احتمالا ترجمه مناسبش همبستگى است و مقصود از interdependency این است كه من با وجودى كه مستقل و آزادم و روى پاى خودم ایستاده ام و هيچ احتياجى به تو ندارم، دلم میخواهد با تو باشم. یعنى حالا از سر اشتياق با تو و دوست داشتن تو و خودم به سمت تو می آیم، نه اینكه محتاجم.
• به همين جهت است كه عشق ناقص میگوید من به تو محتاجم، پس تو را دوست دارم، درحالیكه عشق سالم میگوید من تو را دوست دارم، پس به تو مشتاقم و هرگز محتاج نيستم.
• اين مراحل هشت گانه است و مسأله استقلال، مسأله independency ، موضوع بسیار مهمى است. مخصوصا جوامعى مانند ما گرفتارند و در امریکا بيشتر امریکاییها توى مرحله ششم هستند، یعنى جدایى و رهایى هستند.
• آمریکاییها بيشتر از ما، البته بيشتر از خيلى جاها، احتمالا به استقلال رسيده اند ولى هنوز درصد بسيارى از مردم در مراحل قبلى هستند.
• متأسفانه فرهنگ ما فرهنگ وابستگى است. بيش از نيمى از مردم ما وابسته هستند. یعنى ما به گونه اى به هم دوخته شده ایم. آن چيزى كه به عنوان enmeshed میشناسیمش، یعنى ما به صورت یک تكه ابریم اما هيچ وقت قطره باران نيستيم.
• آدم سالم یک آدمى است كه در مسير این استقلال و همبستگى حركت میكند و در نتيجه، هم از نظر رفع نياز و هم از نظر اینكه احساس و انديشه خودش را از احساس و انديشه پدر و مادر جدا میكند. پدر من آن باور را دارد، من باور ديگرى دارم. مادر من آن چيز يا آن فرد را دوست دارد، من ندارم. درحالیكه در خانواده هاى وابسته حرف این است كه اگر من اين باور را دارم، تو هم بايد همين باور را داشته باشى و اگر من كسى را دوست دارم، تو هم بايد دوست داشته باشى و اگر من با اين آدم دشمنم، تو نه تنها با اين آدم بلكه با بچه هاى اين آدم بايد دشمن باشى. چون مفهوم وابستگى، معنایش این أست. بعني ما اینگونه به همه موضوع ها نگاه میكنیم.

33. خودكفايى self-sufficient.

• آدم سالم آدمى است كه هم از نظر فيزیکى، هم از نظر روانى و هم از نظر اجتماعى، یعنى نيازهاى فيزیکى، نيازهاى روانى، نيازهاى اجتماعى، خودكفاست.
• معنى خودكفایی این است كه نيازهاى خودش را خودش برآورده میكند و به دیگرى محتاج نيست. معنایش این نيست كه همه كارها را میكند. ما در دنيایى هستيم كه شما فقط كافى است یک كار حوب بكنید، شما دندانپزشكید كار دنداندپزشكیتان را انجام میدهید، درآمدى دارید، همه نيازهاى خودتان را میتوانید برآورده كنيد. بنابراین شما self-sufficient هستید. معنايش این نیست كه كفش درست میكنيد. معنایش این نيست كه میروید از دل چاه نفت درمیاورید. نه. شما با یک كارخودتان توانایى برآوردن احتياجات خودتان را دارید.
• آدم سالم آدمى است که خودكفاست و درست مسأله اى است كه در جهت عكس وابستگى است. به مجردى كه من براى نيازهاى فيزیکى ، روانى و اجتماعی ام، چون نيازهاى روانى میتواند بازدارنده باشد، خودكفایى ندارم، من و شما را از پا درمیآورد.
• نیازهاى فيزیکى سبب میشود كه شما به خاطر شام و نهار یا پول با كسى بروید و بيابيد.
• نيازهاى روانى سبب میشود كه شما به خاطر مثلا، رفع تنهايى سراغ كسى بروید.

• هيچ آدم، هيچ آدم تنهايى از طریق ايجاد ارتباط و يا ازدواج هرگز تتهاييش را از ميان نمیبرد.
• تنهايى یك مسأله اى است كه معنايش در تحليل نهايى این است كه من بدم، تو بدى، رابطه بد است، نتيجه بد است
• بنابراين هيچ وقت تنهايى با ازدواج حل نمیشود. تازه با ازدواج دقيقا آدمها بيشتر به این نتيجه میرسند كه چقدر تنها هستند. به همين جهت است كه هيچ وقت ازدواج، مشكل تنهایى را حل نخواهد كرد.
• متأسفانه آدمهایى كه مشكل روانى دارند، نياز روانى دارند، گرفتارند. درست مثل آدمهایى كه فرض بفرماييد به عنوان يك زن يا يك مرد، قرار است كه هميشه با جنس مخالف در ارتباط باشند يا جنس مخالف فقط براى آنها يك معناى جنسى دارد، يا فقط با جنس مخالف میتوانند ارتباط داشته باشند يا أصلا نمیتوانند با جنس موافقشان دوست باشند. بلكه باید با جنس مخالف دوست بشوند، یعنى مسأله دوستى صرفنظر از رابطه، دقيقا نشان دهنده يك كسى است كه از نظر نيازهاى روانى گرفتار شده.

• از نظر نیازهاى اجتماعى ممكن است من و شما حاضر باشیم خودمان را به هر آب و آتشى بزنیم كه در محیط اجتماعى به نوعى پذیرفته و پسندیده باشيم
• درحقيقت به نوعى به دنبال شهرت و معروفيت هستيم بدون آنكه متوجه باشيم شهرت و معروفيت اگر با خودش محبوبيت نداشته باشد، فقط بلای بزرگى است كه بألأخره طنابى است كه ما را آخر كار با آن دار میزنند و بنابراین چيزى است كه برخاسته و بدون تردید سقوط خواهد كرد.
• مسأله خودكفايى هم در جهت نيازهاى فيزيكى، هم روانى و هم اجتماعى شرط سلامت رواني است.

34. کمالگرايى straight for excellence .

• کمالگرايى ميلى است كه من براى بهتر شدن و برتر شدن دارم.
• یعنى یک انسان سالم هميشه در مسير بهتر شدن و برتر شدن خودش حركت میكند. بهتر شدن در زمينه هاى اخلاقى، انسانى است، مثل مهربانتر شدن، آگاهتر شدن. برتر شدن در زمينه هایى قابل اندازه گيرى است، مثلا از نظر مالى يا شعل يا مقامى كه من و شما اين ميل به كمال است
• ولى اين ميل به كمال يا straight for excellence را ابدأ نبايد با perfectionism كه کمالپرستى است كه بيمارى و گرفتارى است، اشتباه كرد. کمالپرستى يا perfectionism ناشى از وحشتى است كه يك آدم از اشتباه، شكست و حرف مردم دارد و ترس از انتقام.
• بنابراين فرض غلط ذهنيش این است كه اگر من يك كارى را به بهترين صورت ممكن انجام بدهم، كسى به من اعتراضى نمیكند و انتقادى متوجه من نخواهد بود
• درحالیكه هرگز شما نه از عهده چنين كارى برمى ایید و آدمى كه اعتراض و انتقاد میكند أصلا مهم نیست كه شما كارتان درست یا غلط است.
• کمالپرستى بیمارى است و اگر شدید باشد من و شما را میتواند از پا دربياورد. به همين جهت است كه یک آدم، هم كوشش میکند متوسط باشد، و هم كوشش میكند هر كارى را با نقص و عيبش انجام بدهد. شما مهمانى دعوت میكنيد. این مهمانى شما اینجا و آنجایش عيب و نقصى دارد، شما لباسی میپوشید، اینجا و آ نجایش عيب و ایراد دارد، شما بحثى میكنید، حرفى میزنید، اینجا و آنجایش عيب و ایراد دارد. ولى اگر كسى هستيد كه میحواهيد یک چيزى را كامل انجام بدهيد، اولأ معمولا هيچ وقت انجام نمیدهيد و دوم اینكه اگر هم در آن راه و مسير بروید، حتما در طول راه از پا درمیآیيد. و ریشه اش همانطور كه میدانيد شرم و خجالت، اضطراب و در عين حال غم و خشمى است كه در وجود شماست، حتى با مفهوم گناه، غالب اوقات، و احساس حقارت همراه است.
• کمالپرستى یک گرفتارى بزرگ است. دوستانى كه کمالپرستند كسى هستند كه خانه ات باید حيلى مرتب و منظم باشد، از اين به بعد، هر وقت مهمان دارى، قسمتى از خانه خودت را كثيف نگه میدارى و يا ميزت را نامرتب میچينى. و اگر احتمالا يك شب رفتى خانه و ديدى واقعا آن روز هيچ كار بدى نكردى، تلفن را بردار، به دو تا از دوستانت حرف زشت و بدى بزن و قطع كن، حداقل خاطرت آسوده باشد كه امروز مرد و زن كاملى نبودى. كامل، اگر هم باشد، خداست. ما همه مان ناقص هستيم و باید با این نقص خودمان زندگى كنيم و به همين جهت است كه، این متوسط بودن خودش نعمت بزرگى است و كمالگرا با آن كاملا مسأله دارد.

ويژگیهای شخصيت سالم- سی و پنج تا چهل و دو

ويژگیهای شخصيت سالمسی و پنج تا چهل و دو

35. فعال و پويا active and dynamic

• آدم فعال و پويا آدمى سالم است .
• يعنى شما وقتى با این آدم روبرو میشوید، مجبور بدوبد.
• شما دیده اید به بعضى از آدمها میرسيد، مثل ترمز شما را هم نگه میدارند.
• دستتان میحواهد حركت كند، نمیتواند. پایتان، زبانتان بعد مینشینيد روبروى هم و بنابراین، حتى بعدا پلك هم نمیزنيد.
• علتشٍ هم این است كه بسیارى از مردم، مرده زندگى میكنند.
• درحالى كه شما با یک آدم سالم كه روبرو میشوید، با یک آدم active روبرو هستيد، شما را هل میدهد و قلقلك تان میكند و در عين حال، حالت فعال بودن دارد و آن به اصطلاح پویا بودن یا dynamic بودنش با مفهوم static اش، متفاوت است كه ساكت و آرام گرفته نشسته.
• آن اسمش آرامش نيست، یک آدمى است كه وحشت از تعيير و حتى تكامل دارد. بنابراین، یک آدم سالم آدمى است، فعال، شما كاملا مى توانيد ببينيدش وقتى وارد یک مهمانى میشود شما میبينيد بقيه را هم حركت میدهد حالا با حرف است، با سوال است، با سلام است، با بلند شدن است، با یک چيزى گفتن است، با برسش است، با باسخ است. درحالیكه بسيارى از آدمها وقتى كه تازه آنهایى هم كه دارند حرف میزنند حرف نمزنند براى اینكه یک جورى آنها میایند تو كه فكر مىكنند كه بس است
• دیگر، حرف بس است، خنده بس است، هيچ چى!. شما حتى میدانيد بچه هاى بیچاره كه بسيار پویا و فعال در حالت عادى هستند، غالب اوقات بیخودى دارند میخندند و ما پدر و مادرها كه این كار را دوست نداريم، غالبا حرفمان اين است كه”براى چى میخندى؟” و وقتى براى ما توضيح میدهند، میگویيم “این كه خنده نداره” و وقتى كه به ما، مخصوصا برمیگردیم میگویيم خنده نداره ، بيشتر به ما میخندند كه این چقدر كم دان و نادانه كه فكر میكنه خنده نداره، و چون زیاد میخندند و تعجب مىكنند از این حرف، ما هم بيشتر عصبانى میشويم و میگویيم حالا گورتون رو گم كنيد بريد تو اون اتاق؛ و از دوستى كه آنجاست میپیرسيم خب فلأنى چه جورى مرد؟ و يا یه توضيحى بده كه ما یه احساس غم و اندوهى بكنيم و به همين جهت است كه باور ما این است كه از پس هر خنده آخر گریه اى است و اصولا آدم قرار نيست بخندد، گناه دارد و بعد هم اگر خيلى خوشيد، به فكر این بدبخت هاى آفریقا باشید كه احتمالا شما را غمگين خواهد كرد، چرایى آن را نمیدانم.

36. توجه و تمرکز attention and concentration

• آدم سالم آدمى است كه توجه و تمرکز دارد. يعنى به مقدار زيادى خودش در اختيار خودش است.
• ماجراى توجه و تمركز صرِفنظر از اينكه زمينه ارثى دارد، دلأیل شديد آسيب مغزى دارد و به عنوان ADD يا Attention Deficit Disorder من و شما میشناسیم. نشان دهنده این است كه معز یک كسى، سیستم عصبى یک كسى آسیب دیده و هم اكنون كارى میكند كه نباید بكند و در مسیر برهم ریختن سیستم حركت میكند.
• آدم سالم به دو دلیل:
o يكى این مشكلات و مسائل را در خودش حل میكند. اگر هست كه خوشبختانه قابل حل است
o دوم اینكه به دليل نبودن اضطراب و افسردگى، خشم، شرم، گناه، گرفتار مشكله نداشتن و یا نبودن توجه و تمركز نيست.

• درحقيقت خوشبختى هيچ چيز جز كنترل لحظه به لحظه خودآگاه نيست. و این تنها و تنها شرط خوشبختى است كه من و شما خودمان در اختيار خودمان باشيم.
• من و شما اگر یک روز پایمان در اختيار خودمان نباشد، حتما كشته میشویم.
• چطورممكن است که انسان معزش در اختيار خودش نباشد و با هجوم افكار روبرو باشد و همچنان بتواند از همه انرژى روانى و نيروى خودش استفاده كند؟
• بنابراین مسأله توجه و تمركز، ویژگى آدم سالم است.
• درحقيقت درست مانند كسى است كه سوار اتومبيلش میشود به درستى عمل میكند و به جابى كه میخواهد میرسد.
• آدمى كه توجه و تمركز ندارد، احتمالا حركت نمیكند یا دور خودش میچرخد تا زمانى كه بنزین اتومبيلش تمام میشود و متوقف میشود
• آدم سالم از توجه و تمركز برخوردار است.

37. ايثار pure pure giving :

• ما چهار نوع ارتباط را مىتوانيم بفهميم؛
o يك ارتباط اینكه جهان يك دروع بزرك است، يك فريب بزرگ است. بنابراين قبل از اينکه كلاهت را بردارند، كلاه دیگران را بردار. حتى سرشان را هم برداشتى اشكالى ندارد. در بحث antisocial personality disorder يا شخصيت ضداجتماعى اصلأ اساس تفكر دوچيز است؛ وقتى كه مرا اذيت كردند، هيچ كس ناراحت نشد و معذرت نخواست و 1حساس گناه نكرد. و دوم این است كه در دنيایى زندگى میكنيم كه اگر نزنى، خوردى.
o عدهاى معتقدند كه رابطه ، فقط رابطه معامله و تجارت است. پنج تومن دادى، پنج تومن بگير ، اومدى به خونه من، ميام خونه تو ، دو ساعت وقت صرف من كردى، دو ساعت وقت صرفت میكنم، كه البته تجارت اشكالى ندارد.
o سوم، كسانى هستند كه به دليل آسيبهاى روانى كه خورده اند و نظام فلسفى و باورهاى مذهبى، معتقدند رنج كشيدن فصيلت است، انسان هرچه مظلومتر است، حقانيت دارد و حقيقت با اوست و هرچه مظلومتر است، بهتر است و احتمالا راهى بهشت میشود. استدلال هم استدلال قياسى عجيب و غریبى است كه چون ظالم بد است، پس مظلوم حوب است. درحالیكه در بيشتر موارد، مظلوم از ظالم هم بدتر است. نتيجتا، این گروه معتقد هستند كه درد و رنج كشيدن فصيلت است و به همين جهت است كه وقتى میحواهند درباره حوبى خودشان حرف بزنند از بدبختیها و رنجشان حرف میزنند. “من به این دليل پدر خوبى هستم كه خيلى براى بچه هام زحمت كشيدم و خيلى رنج بردم” و معنایش غالبأ اين است كه دو چيز نداشته ام: نه آگاهى، نه مهربانى. زیرا اگر شما پدر و مادرى باشيد آگاه و مهربان، و حدأقلى از امكانات داشته باشيد حتما به خاطر بچه ها رنج نمیبربد و بزرگتربن لذت و شادى را هم از حصور و وجود بچه ها خواهيد گرفت. بنابراین متأسفانه من و شما در شرایط و وضعيتى هستيم كه بسيارى از مردم تصور و توهمى دارند از اینكه اگر رنج ببرند بهتر از اين است كه لذت ببرند. و به اين جهت است بسيارى از اوقات ما كوشش مىكنيم كه احتمالا درد و رنج خودمان را به صورتى اغراق آمیز بيان كنيم تا اینكه احتمالا دليلى براى حوب بودن خودمان داشته باشيم. درحالیكه در مقابل این سه نوع ارتباطى كه معمولا در همان هشت سال اول كودكى یاد میگیریم؛ يكى اینكه دنيا دروغ بزرگ و فريب بزرگ است، دوم اینكه دنيا فقط جاى تجارت و معامله است و سوم اين كه جهان بهتراست در آن رنج ببرى و آدم خوبى باشى تا احنمالأ رنج بدهى و آدم بدى باشى.
o نوع چهارمى است كه مسأله ايثارگرى است و معنى ايثارگرى اين است كه من از آنچه كه دارم، از هر چه كه نيروى من است، انرژى من است، وقت من است، به گونه اى كه دوست دارم و درست میدانم در راه تو مصرف میكنم، هيچ توقع و انتظارى ندارم، بلكه سپاسگزار تو هستم كه به من اين فرصت و اجازه را دادى كه این كار را براى تو، من انجام بدهم.
• بنابراین مفهوم ایثارگرى به نظر بسيارى، مشخصه اصلى و اساسى عشق است. یعنى كسى كه ایثارگر نيست هرگز عاشق نمیشود و ایثارگرى معنایش این است كه من به مرحله اى از توانايى و دانايى رسيده ام كه براى اینكه هرچيزى را كه دارم از دست بدهم ناراحت نيستم، به دو دليل؛ يكى اینكه میتوانم هرچه را از دست میدهم دوباره به دست بياورم و دوم، بدون آن میتوانم زندگى كنم. به همين جهت است كه بسيارى از مردم وقتى میتوانند به یک مرحاله اى از ایثارگرى برسند كه این احساس را داشته باشند كه چيزى را از دست نمیدهند و زندگى را درحقيقت و یا آنچه را كه دارند و در احتيار دیگران میگذارند را مانند ماهیچه اى ببينند كه هر چه يشتر ازش استفاده مى,كنند آن را بیشتر دارند. و این مسأله اصلى و اساسى آدم ايثارگر است.
• به همين جهت است كه مفهوم عشق با مفهوم ايثارگرى است و آدم سالم آدم ایثارگرى است.
• معنای ايثارگرى اصلا فداكارى و گذشت و تحمل نیست.
• فداكارى و گذشت جز در شرایط استثنایى كه تازه نمیدانم چه هست، و به همين جهت است كه اصلأ ديگر لغتى كه كنار اين میآبد به عنوان صبر هم در دنياى امروز هيچ ارزشى ندارد، يك روزى بوده كه patience يا صبر اهميت داشت، امروز به جايش فرصت و opportunity نشسته است. ما براى چى صبر كنيم، اگر كارى نمى توانيم بكنيم، من و شما باید صبر كنيم تا خورشيد طلوع كند كه صبر نميکنیم و ديوانه ایم
• در بيشتر موارد حتى صبر هم معنایى ندارد، چه برسد به گذشت و تحمل و فداكارى كه در بسيارى از فرهنگها از جمله فرهنگ ما، اصلأ مادر فداكار و پدر فداكار كسى است كه همين جورى تحمل همه بدیها را كرده و آنها را پذيرفته و اين درست عكس مسأله ايثارگرى است. ايثارگر خودش را از آنجا بيرون میاورد.
• آدم سالم خودش را در مقابل شرایط و وضعيتى قرار میدهد كه انتخابش بين خوب و بهتراست، نه انتخابش بين بد و بدتر. چون روزى كه شما در وضعيتى قرار میگيرید كه انتخابتان بين بد و بدتراست، هر كارى بكنيد آسيب هست و بد. و به همين جهت است كه مسأله ایثارگرى، هيچ ارتباطى، هيچ ارتباطى، با گذشت و تحمل و فداكارى ندارد. اینكه ادمها توافق میكنند اینكه ادمها درگیر داد و ستد میشوند، اینكه شما صد دلار خودتان را میبرید، آن صد دلار خودش را روى هم میریزید، چون هزینه تان كمى بالا مىرود ولى هنوز به اندازه صد و ينجاه دلار زندگى میکنيد و آن win-win situation است، ماجراى ديگرى است. و اين بسيار متفاوت است با تحمل و گذشت و فداكارى.
• به همين جهت است كه همه جا، به ویژه در زندگى زناشوبى، مسأله است و همانطور كه میدانيد هنوز پدر و مادرى نديده ام كه به خاطر بچه هايش در يك زندگى مانده باشد. غالبا به خاطر نادانى، ناتوانى، نيازمندى و نگرانى است،
• اين چهار نون نحس تاريخ است و به همين جهت است كه اصولأ ماجراى گذشت و تحمل و فداكارى كه درست عكس مسأله ایثارگرى هست، جایى ندارد. زیرا در ایثارگرى شادى است، لذت است، خوشى است، خوشحالى است، از اینكه فرصتى دست داده كه من براى تو كارى بكنم، درحالیكه در تحمل و گذشت و فداكارى، تو كار بدى كردى و من هم تصميم گرفتم كه برایش كاری نكنم.

38. مواظبت و مراقبت و دلسوزى caring.

• ما اين لغت را نداریم. Caring ، یعنى مواظبت، مراقبت و دلسوزى. یعنى شما، بيش از مسأله محبت است، یک جور مواظبتى داريد، يك جور مراقبتى داريد، حتى دلسوزى داريد. حتى دلتان میسوزد مثلا براى اينكه فرزند باهوش شما درس نمیخواند. آن مفهوم، مفهوم caring است. كمى با بقيه حالات محبت آميز متفاوت است.

39. دوست و رفیق

• آدم سالم آدمى است كه دوست دارد
• آدمهاى گرفتار كه داراى احتلالات شخصيتى هستند، يا اصلأ دوست ندارند، يا فقط در خانوادهشان هست كه با كسى در ارتباطند، يا فقط يك دوست دارند.
• مقصود از دوست یک كسى است كه با او راحتید. آن چیزى كه به عنوان best friend میگویند. آن كسى كه اول شما حرف میزنيد بعد فكر میكنيد که اصلا چى گفتيد و بعد خودتان متوجه میشوید بسیار بیخود گفتید. یعنى یک كسى استكه درحقیقت درمقابل او عریان عریان هستید. هيچ!
• شما احتياج به یک كسى دارید كه دوستتان داشته باشد و شما به پنج تا شش تا دوست، بيشتر احتياج ندارید
• از شش نفر كافى است یکى شما را دوست بدارد و پنج نفر كه شما دوست دارید. بقيه آدمها آشنا هستند. بقيه كسانى هستند كه با آنها در ارتباطيد.

40. صميميت و صفا

• یعنى ما در چارچوب دوستى، به نوعى عمل میکنيم كه حتى خيلى چيزهایى كه براى ما در ارتباط با ديگران مهم است، مهم نيست.
• شما حتى اگر دوستتان از شما سوال كرد قرار نيست جواب بدهيد حتى میدانيد ميان دوستان صميمى، أصلا مهم نيست كه تولدش یادتان رفته یا نه. امروز میدانيد توى روابط عميق دوستانه و عاشقانه اى كه وجود دارد، یک چنين اتفاقاتى اصلأ معنايى ندارد.
• درحالیكه براى آدمهايى كه همه چيزشان تظاهر و تعارف است، دقيقا اين مسأله مهم است كه تو تولد من یادت رفت و یا اولين روزى كه ما به هم بوق زدیم رو یادت رفت.
• صميميت، معنايش اين است كه من هيچ دفاعى ندارم. تازه آخر كار وقتى همه كارهاى بد را كردم، وقتى گفتى ازت سپاسگزارم كه به من نشان دادى كه چقدر بدم. دفاعى هم ندارم.
• همين است كه هست، میخواهى بخواه نمیخواهى گورت را گم كن.
• اين مسأله صميميت است و با خودش صفا دارد.
• يعنى، يك نوع راحتى و آسودگى دارد كه ما در مقابلش به هيچ تظاهرى، به هيچ نمايشى، به هيچ بازی اى نمیپردازيم. نه كلأمى، نه لباس، نه آرايش، نه حرف، نه صحبت، و بنابراين میتوانيم كنار او آسوده باشيم. حتى كارى را كه در تنهايى و خلوت خودمان نمیكنيم برخى از اوقات با او و كنار او میکنيم. حرفهايى را كه اى بسا هيچ وقت خودمان به زبان نمیآوريم به ذهنمان نمیآید با او میزنيم. و اينها نشان دهنده گذشتن از يك مرحله اى است كه اسمش صميميت و صفا است.
• آن چيزى كه به عنوان intimacy میشناسیم، این چيزى است كه امروز معتقد هستند در مقابل نوع placating communication كه تظاهر است، يا blaming كه سرزنش كردن است، يا computing كه نوعى حسابگرى است يا distracting كه پرت و پلا گفتن است، تنها نوع درست communication است. بنابراین آدم سالم كسى است كه به مقدار زیادى در چهارچوب صميميت و صفا حركت میكند.

41. تعهد commitment

• وقتى قرار دادى امضاء میكنيم و یا قول و قرارى میگذاریم، بر آن مبنا میایستيم. حتى مفهوم وظيفه و مسووليت تا حدودى به آنجا مرتبط است.
• اما فرد سالم علاوه بر وظيفه و مسووليت یک موجودى است كه پایبند تعهد است و مقصود از تعهد، و تفاوتش با وظيفه و مسووليت در این است كه در وظيفه و مسووليت شما قرارى گذاشتيد و آنگونه میمانيد
• اما در تعهد، شما قرارى گذاشتيد اما به دلایل مشخصات آن قرار و تعهدى كه دادید، حالا چه به خاطر اینكه جنبه اخلاقى يا قانونى يا واقعى داشته يا نداشته، بعد از مدتى توان اين را داريد كه آن را برهم بزنيد. آدم سالم آدمى است كه پاى تعهد خودش میايستد. يعنى قول و قرارى را میگذارد آن زمانى كه خوب است و درست است، پاى آن قول و قرار مىایستد حتى آن زمانى كه نه خوب است، نه درست است. به همين جهت است كه آدم سالم با مفهومى به اسم تعهد روبرو است.
• بسيارى از مردمى كه ازدواج میکنند، بعد تصور میكنند كه تعهدى ندارند، بسيارى كه فرزندانى به اين دنيا میآورند بعد اين توهم را دارند كه احتمالا تعهد محدودى دارند، اینها كسانى هستند كه ويژگى فرد سالم را ندارند.
• به همين جهت است كه وقتى با يك كسى میرويد بيرون، اگر خيلى همديگر را دوست دارید، یک هفته است که همدیگر را ندیدید، یكیتان سفر بوده، اشتياق دیدار هم را در یک روزى دارید و یا قرارى را از قبل گذاشتيد، اما او به شما تلفن میكند و میگوید كه من با خواهرزاده یا برادرزاده شش ساله ام قرار گذاشته بودم كه وقتى از سفر برمیگردم او را مثلأ ببرم به سينما و بعدأ با هم برویم بستنى بخوریم و به شما میگوید كه نگران نباش، من يك جورى آن قرار را به هم میزنم و گولش میزنم و سرش را یک جورى شيره میمالم و با تو خواهم بود، مطمئن باشيد كه این آدمى است كه به تعهدى هم كه با شما دارد، هرگز نخواهد ایستاد و پایبند نخواهد بود.
• به بيان دیگر، اگر با همه اشتياق و همه اميدى كه دارد و همه نيت و انگيزه اى كه براى اين كار دارد، به دليل تعهدى كه با یک پسر يا یک دختر شش ساله كرده كه به راحتى میتواند او را فريبش بدهد و كلک بازى در بيارورد یا بهانه بیارورد، اما همچنان پایش میایستد، این آدمى است، آدم متعهد. آدم سالم آدم متعهد است.
• بنابراین من قول و قرارى با شما میگذارم وقتى كه حوب است، پايش میايستم حتى وقتى كه بد است، آن زمان است كه شما از اين سلامتى داريد سخن میگویید.

42. وفاداری، هم faithful هم loyal

• فرد سالم فردى است وفادار، به این معنا كه چه در ذهنش و چه در زندگيش بر اساس آنچه را كه خودش فكر میكند با خودش و دیگرى قرار گذاشته، همچنان پایبند خواهد بود و هيچ دليل و بهانه اى براى به هم زدن يا برهم زدن آن ندارد. چون در آن صورت تبدیل میشود به يك آدم فرصت طلب یا استفاده كن یا سوء استفاده كنى كه با توجه به شرایط و موقعيت احتمالا نظر و حال متفاوتى پيدا میكند.
• فرد سالم فردى است كه اين وفادارى را، اين پایبندی را و آنچه كه قول و قرارى است كه حتى ممكن است گفته نشده باشد، شنيده نشده باشد، ولى او در ذهن و ضمير خودش، با خودش در ارتباط با دیگرى همچنان وفادار میماند.
• حتى شما ممكن است میخواستيد به كسى حرفى بزنيد ولى، حتما میخواستيد این كار را بكنيد. بعدأ به اینجا رسيدید كه این كار سخت است، مشكل است، نمیحواهيد بكنيد و میحواهيد بيابيد بيرون، با وجودى كه او نمیداند. با وجودى كه به او نگفتيد. ولى اگر مفهوم وفادارى را در معناى درستش بدانیم، همچنان شما به او خواهيد گفت كه من میخواستم چنین كنم، بسیار سخت و مشكل است، یا از او اجازه میگيرید كه نكنيد و یا احنمالأ آن كار را انجام میدهيد.
• بنابراین مفهوم وفادار بودن موضوع مهم و اساسى است. به همين جهت است كه هميشه ييشنهادم به دوستان این بوده كه وقتى در شرایط و وضعيت بدى قرار میگیرید احتمالا قرار هست كه مزایا و فرصتها و فایده و امكاناتى را كه دارید از دست بدهيد، وارد مرحله اى بشوید كه دومرتبه كارى را كه فكر میكنيد این بار درست است انجام بدهيد، نه اينكه به هزينه ديگرى احتمالا راه ديگرى را برويد.

ويژگیهای شخصيت سالم چهل و سه تا پنجاه

ويژگیهای شخصيت سالم

چهل و سه تا پنجاه

43. خوشبينی و اميدواری hopeful ، optimistic و positive

• آدم سالم آدمى است خوشبين و اميدوار و مثبت.
• مفهوم خوشبينی اين نيست كه در زندگى به ليوان پر توجه كنيم يا به نيمه پر ليوان توجه كنيم، به هيچ وجه. معنى خوشبينى اين است كه من به ليوانى كه نيمى آب دارد توجه کنم. توجه من، تأكيد من، به روى این نيمه پر است، به این معناست كه توانایى رفع تشنگى من یا دیگران را دارد، اما میدانم نيمه دیگر لیوان خالى است و میدانم كه باید این نيمه خالى لیوان را پر كنم و شروع میكنم به پر كردن آن نيمه. در این صورت شما آدم خوشبينی هستيد.
• مفهوم خوشبينی این نيست كه من فقط به جنبه مثبت یک ماجرا نگاه كنم، آن احتمالا خوشخيالى است و برخى از اوقات حتى در تخيل و تصور خود، به نوعى از واقعيت دور شدن است و دير يا زود ما را از پا درمیآورد. اگر شما توى ازدواج، اگر شما در كار اقتصادى، اینگونه بخواهيد خوِشبين باشيد كه به جنبه مثبت و نيمه پر ليوان نگاه كنيد، حتما از پا درخواهيد آمد.
• دوستانى كه ازدواج میخواهند بكنند باید بعد از اینكه همه چيزهاى خوب را در یک آدم دیدند، بگردند ببينند در او چه چيزهاى بدى پيدا میشود. كه اگر پيدا بشود احتمالا با او ازدواج نمیكنيد و از او فاصله میگیرید. درغيراین صورت، احتمالا با آن موضوع ها و مطالب برخورد خواهيد كرد.
• مسأله اميدوار بودن. اميدوار بودن به این معناست كه هدفى را ممكن و واقعى میبينيد و در عين حال مراحل رسيدن به آن هدف را میشناسید و در آن مسير و در آن چارچوب حركت میكنيد و قدم برمیداريد.
• مفهوم hopeful و اميدوار بودن اين است كه ما آرزوهاى خودمان را ممكن ببينيم يا تصور و تخيلى داشته باشيم كه حتما این اتفاق خواهد افتاد
• در بسيارى از موارد، نااميدى hopeless به مراتب آسيبش كمتر از اميد واهى false hope است، در بسيارى از موارد اميد واهى بسیار بیشتر به ما آسيب میزند.
• جنبه مثبت بودن معنایش این هست كه من اصولأ در مسير سازندگى در دنيا نگاه میكنم. زیرا جهان از آن كسانى است كه میخواهند آن را بسازند. جهان از آن كسانى نيست كه يا میخواهند آن را خراب كنند يا از آن استفاده كنند
• مفهوم مثبت بودن معنایش این هست كه من در زمينه مثبت حركت كنم.
• چیزى به اسم انررى مثبت و منفى وجود ندارد و اين يكى از آن حرفهاى باطل خطرناك است كه ما تصور میكنيم از كسى انررى مثبتى و يا منفى به سمت كسى میرود،
• اينكه شما از كسى خوشتان میآید يا بدتان، اینكه يك كسى روى شما تأثير مثبت و منفى میگذارد، تماما برمیگردد به حادثه و به تفسيرى كه شما از نيت آن آدم، انگيزه آن آدم، هدف آن آدم، و كار آن آدم دارید.
• شما میتوانید با نيت مثبت حركت كنید، ولى این نیت مثبت شاید واقعا مثبت نباشد، آن هدفى كه شما دارید خوب نباشد، براى آن آدم خوب نباشد، براى آینده شما هم خوب نباشد.
• آدم سالم آدمى است كه درحالیكه خوِشبين و اميدوار و مثبت است، متوجه هست كه اینجا خطى برخى از اوقات هست كه اگر ازش بگذرد به راحتى میتواند در زندگى از پا دربيايد.

44. بخشش

• بخشش به معنى forgive.
• تنها و فقط یک راه و یک جاده انسان را از جهنم موجود به بهشت موعود میبرد و آن جاده بخشش است.
• اگر نمیتوانيد ببحشيد بدبختيد.
• معناى آدمى كه نمیتواند ببخشد این است كه اگر آسيبى خورده، اگر اذیتى شده، آن آسيب را نگه میدارد. درست مانند كسى است كه كارد و چاقویى به او خورده و براى اینكه نشان بدهد دیگران چقدر بدند یا او چقدر خوب بوده یا مضروب است، این كارد و چاقو را براى هميشه نگه میدارد.
• سلامت روانى ما حكم میكند كه اگر كسى به ما كارد و چاقویى زد، خودمان را به بيمارستان و دكترى برسانيم، آن را بيرون بياوريم و حتى بخواهيم كه جايش هم نماند.
• اگر احتمالا در خيابان اتومبيلى به شما زد، اینكه در آنجا بمانيد تا آحر عمرتان و نشان بدهيد كه ديگران با شما چه كردند فقط شماييد كه از پا در حواهيد آمد.
• بنابراين نه به دليل اخلاقى، بلكه به دليل روانى، ما قرار است همه پرونده هاى گذشته را به درستى ببنديم و حتى آن زمانى كه ما عزيزترين عزیزانمان را وقتى كه مرد، به دل خاك میدهيم و او را به خاك میسپاریم و از قبرستان بيرون میآییم.
• هيچ دليلى ندارد كه اتفاقات بد، حوادث بد و یا احتمالا آدمهایى كه با ما بد كردند را همچنان، در ضمير و ذهن و زندگى خودمان داشته باشيم.
• بخشش مسأله رهایى من است از گذشته بد، مهم نيست كه علت چه بوده، انگيزه چه بوده و احتمالا چه اتفاقى افتاده.

45. اعتماد به نفس

• اعتماد به نفس یعنى من باورى دارم درباره خودم، درباره اینكه اصل و اساس و حقيقت و واقعيت و موجودیت من است، در آن ریشه و پایه دارم.
• به همين جهت است كه باید لغت نفس را به كار برد، براى اينكه لغت خود يا من ابدأ آن بار نفس را ندارد.
• نفس يعنى خود واقعى من.
• نفس یعنى خود حقيقى من.
• نفس یعنى ذات و جوهر و اصل و حقيقت و ماهيت من.
• نفس به معنى آن constitution و يا آن تركيب و مجموعه اى است كه اساس و پايه من را درست كرده است.
• اين همان بحثى است كه در مطالبى كه از جانب یونگ میشنویم. به آن لغت Self با S بزرگ اشاره میكند كه با خود، با من، یا با ego متفاوت است.
• بنابراین نفس كه احتمالا در گذشته ها معادل روح بوده، به آن حقيقت انسانى توجه میكند. كه واقعا من و شما هستيم كه امروز میدانيم حداقل پنج لایه من و شما داريم.
• ما واقعا مانند درختى هستيم كه
o ریشه اى داريم كه پنهان است.
o تنه اى داريم كه اين تنه درحقيقت همه چيز از آن میگذرد، و درحالیكه غالبا شكل و فرمى ندارد ولى ستون و پايه و foundation زندگى ماست.
o شاخه هایی داریم كه این شاخه ها احتمالا این طرف و آن طرف به گونه هاى مختلف پراكنده میشوند.
o برگ و گل و شكوفه اى داریم كه مرحله چهارم وجودى ماست. ولى در تحليل نهایى، آخر كار
o ميوه و یا دانه اى است كه از آن به دست میآید.
بنابراین به راحتى میشود از مراحل پنج گانه شخصيت سخن گفت.
• وقتى صحبت از نفس است، به آن شماره چهار و پنج اشاره میكند يعنى خود واقعى واقعى من است.
• اما لغت اعتماد به نفس درحقيقت یک باور است یک belief system اى است كه من درباره خودم دارم و به همين جهت است كه
• همه آدمها هميشه اعتماد به نفس دارند.
• یک عده اعتماد به نفس مثبت دارند، میگویند من میدانم و میتوانم
• یک عده اعتماد به نفس منفى دارند، میگویند یا نمیدانم و نمیتوانم. یا با وجودى كه میدانم نمیتوانم.
• به همين دليل است كه مسأله self-confidence كه در چهارده ماه اول شكل و فرم میگيرد و بعد از آن معمولا تأیيد میشود، دقيقا به من و شما این پيام را میدهد كه آیا ما میدانيم و میتوانيم؟ و آیا به مرحله اى از مهارت و توانايى میرسيم يا نه؟.
• آدم سالم اين اعتماد به نفس مثبت را دارد، نه اینكه اعتماد به نفس دارد.
• آدم سالم اعتماد به نفس مثبت دارد، یعنى میگوید میدانم و میتوانم و آنجایى كه نمیدانم و نمیتوانم هم، ازش باخبرم.

46. حرمت نفس self-esteem .

• ترجيح است كه این لغت حرمت ياشد. براى اینكه لغت حرمت با مفهوم تقدس holy همراه است، حرمت است، حرام است، محرم است، احرام است، محرم است، همه این ها یک بارى از مسأله روحانى و اخلاقى انسان دارد
• وقتى كه صحبت از حرمت نفس هست، یعنى ما پذیرفتيم كه انسان مقدس است و روزى كه پذیرفتیم مقدس است، هرگز در پيشكاه هیچ پدیده اى در جهان او را قربانى و فدا نمیكنیم
• بنابراین تقدس اوست كه مسأله اصلى و اساسى است و آنجاست كه پا به مسأله انسانيت گذاشته میشود.
• اما لغت عزت نفس، عزیز و عزت ابدأ این معنا را ندارد
• بنابراین لغت حرمت نفس به معنى باور به تقدسى است كه در نفس و ماهيت و وجود و حقيقت انسانى وجود دارد. در اعلاميه حقوق بشر شما میتوانيد آن را ببینيد. در ماده اول همه افراد بشر آزاد به دنيا امدند و از لحاظ حيثيت و حقوق با هم برابرند . این مفهوم آزاد بودن انسان و اين مفهومى كه در حرمت و حيثيت با هم برابرند كه به نظر من حتى مفهوم يكسانى sameness دارد.
• اما مفهوم حرمت نفس، جنبه هاى دیگرى دارد. كسى كه به حرمت نفس رسيده است یا آن را دارد، ابتدا معتقد است من منم، و تو، تو. زیرا در مفهوم حرمت نفس، یک تفاوتى بين من و تو هست،
• در جوامعى كه حرمت نفس كم دارند یا ندارند، چون مسأله حرمت نفس داشتن و نداشتنش است، همه آدمها یکى هستند. من كسى نیستم. و با وجودى كه تصور میكنند از مفهوم ما صحبت میكنند، چون در این جوامع منى در كار نيست كه مایى داشته باشد، معمولا مقصود و منظور، آنها يا ديگران است.
• بنابراين فرهنگ ما، فرهنگ ديگران است. ما به خاطر ديگرانيم كه زندگى میكنیم و اینگونه زندگى میكنیم. فرهنگ من و ما نیست. در آمریکا فرهنگ من داریم و بنابراین میتوانيم فرهنگ ما داشته باشیم. این همان دلیل دیگرى است كه چرا ما ایرانی ها نمیتوانيم كنار هم باشيم. براى اینكه فرهنگ دیگران، فرهنگ با هم بودن را با خودش نخواهد داشت.
• وقتى كه شما به حرمت نفس توجه دارید، معنایش این هست كه من میپذیرم كه تو، تویى و من، من. و همين جاست كه مسأله مرزها boundary و مسأله پوست روانى مطرح میشود.
• همان طور كه پوست فيزیکى من، من را از شما جدا میكند، پوست روانى من هم، من را از شما جدا میكند.
• معنايش اين است كه احساس و اندیشه شما از آن شماست و احساس و اندیشه من از آن من است.
• حرمت نفس معنايش اين است كه من تو را به عنوان تو، و همانطور كه اميدوارم تو هم من را به عنوان من، بپذيرى و بپسندى.
• معلوم است كه در كنار حرمت نفس، مسأله برابرى equality است. و كنار آن، حتى بالاتر از مرحله برابرى، مرحله یکسانى است. ما با هم برابریم و ما با هم یکسانيم. و همین جاست كه اساس تفكر تا برابرى نباشد، برادرى معنا نمیدهد.
• شعار برادرى، شعار بسيار تو خالى و حتى فريبنده و خطرناكى است، وقتى كه درش برابرى نيست. بنابراین برابرى است كه در مسأله حرمت نفس مطرح است و در حرمت نفس، من نه از تو بهترم و نه از تو بدترم، نه از تو بالاترم و نه از تو پايين ترم.
• اصلأ چنين موضوعى وجود ندارد، اينكه سن تو چه هست و سن من چه، اینكه مدرك تو چه هست و مدرك من چه، در حرمت نفس جایى ندارد.
• مسأله نه بهتر بودن، نه برتر بودن، نه پایين تر بودن، و نه كهتر بودن، مطرح نيست.
• در حرمت نفس است من میپذیرم كه من خوبم و دوست داشتنى، همانطور كه تو خوبى و دوست داشتنى.
• كسى كه حرمت نفس ندارد، فرضش بر این است كه من بدم و مانند تو، بد، و ما هيحكدام دوست داشتنى نیستيم، بلكه باید اداى دوستى را در بياوربم.
• در عين حال در كسانى كه حرمت نفس ندارند حتما دو چيز هست،
o اضطراب و وحشت شدبد، و
o شرم و حجالت.
• یعنى این دو تا عنصر اصلى به هم ریختن حرمت نفسند.
• در جوامعى كه مسأله ترس و اضطراب و وحشت و یا مسأله شرم و حجالت وجود دارد، نه حيا healthy shame كه جنبه مثبت است، بلكه toxic shame شرم مسموم، گرفتارى این آدم است.
• آدمى كه حرمت نفس دارد با مسأله و مفهوم گناه guilt conscience كارى ندارد. به اینكه كار حوب با بد میكند توجه دارد، اما خودش را موجود گناهكارى نمیبيند.
• آدمى كه حرمت نفس دارد، براى خودش ارزش و اهميت و اعتبار دارد، همانطور كه براى دیگران ارزش و اهميت و اعتبار قائل است.
• به همين دليل است كه شاید بزرگترین مسأله و مشكل جهان، مسأله حرمت نفس است.
• مطالعه اى كه در كاليفرنيا صورت گرفت و با هفت مسأله روبرو بودند، بعد از مطالعه عميق در این باره به این نتيجه رسيدند ریشه هر هفت مسأله از فرار از مدرسه يا drop out كردن و بيرون آمدن یا مواد مخدر یا مسأله آزار و اذیت خود و دیگران، ریشه اصلى و اساسش، حرمت نفس است.
• اصولأ مفهوم حرمت نفس از چهار مرحله میگذرد؛
o مرحله اول خوديابى است، يعنى من خودم را مییابم و به دنبال درك و كشف و فهم خودم هستم تا اینكه نگران رفتار و گفتار شما باشم،
o دوم با این خودیابى به خودشناسى میروم
o با این خودشناسى ناچار به خوددوستى
o با این خوددوستى به خودپذيرى.
• بنابراین درحقيقت
finding myself, knowing myself, loving myself and accepting myself .
به همين جهت است كه مفهوم حرمت نفس، مسأله بسيار اصولى و اساسى است.
• یعنى مشكل اساسى و روانى مردم دنيا را به راحتى میشود در آنجا دید،
• مسأله حرمت نفس با مسأله خوددوستى و دگردوستى همراه است.

47. حساسيت حواس

• آدم سالم آدمى است كه از حساسيت حواس برخوردار است.
• يعنى آن چه كه حس اوست از يك دقتى و ظرافتى و حتى از تفكيكى برخوردار است.
• چشمش بهتر میبیند
• گوشش بهتر میشنود،
• توانايى تشخيص موضوع ها و مسائل را از طربق حواس نه تنها پنج گانه كه حتى امروز بيش از پنجاه تاى آنرا میشناسیم، دارد.
• حس حرارت، حس برودت ، حس فشار، حس درد، حس تعادل و توازن
• این حواس را يا یک ظرافتى و دقتى دارد، یعنى یک موجودى است كه بيشتر و بهتر نه تنها میشنود، ميان كلام شما را، ميان خطهاى حرف شما را، نه از اینكه بسازد، بلكه كوشش در جهت درك و فهم شما واینكه حتى مطلبى كه شما اى بسا نمیخواهيد بگویيد، وچرا اینگونه در آمده، یا واقعا هدف و مقصود شما چه هست را بهش پى میبرد،
• بنابراین مسأله اصلى و اساسى، حساسيت حواس است
• یك هنرمند حتما در یک، زمینه هایى از حواسش، انجاكه sense و sensation او حتما حساسیتى دارد. یک موسیقیدان اصلأ صداها را به گونه اى دیگر میشنود. یک نقاش تمام رنگها را، حتى روابط را، حتى عمق را، به گونه اى ديگر میبيند كه انسان ديگر نمیبيند.
• بنابراين آدم سالم از اين حساسيت حواس برخوردار است و در این زمينه كوشش بسيار میكند كه خودش را آگاهتر و آماده تر كند و این حس را تيزتر و sharp تر میكند كه بتواند هر چيزى را بيشتر و بهتر متوجه بشود.
• حساسيت حواس كاملا با حساسيت احساس متفاوت است. وقتى آدمها میگویند من حساسم، قصدشان حساسيت حواس نيست، قصدشان حساسیت دریافت و برداشت و احساس است و آن بيمارى است.
• بنابراین وقتى شما میگویید كه من sensitive هستم، دقیقا معنایش این است كه من پوست روانى ندارم، شما اگر من را فوتم كنيد، دردم میآید
• به همین جهت است كه مسأله self-esteem و مسأله حساسيت، در اینجا به هم مرتبط هستند. آدم سالم آدمى است كه حساسیت حواس دارد.

48. لطافت احساس

• لطافت احساس یعنى وقتى كه به زمينه هاى احساسى و عاطفى میرسد، لطيف است، درست مانند برگ گل است، این برگ گل را در حس ندارد، آنجا پوست زمختى دارد، آنجا يوست كلفتى دارد، براى اینكه آنجا مساله، مسأله حس است، درحالیكه وقتى به مسأله احساس میرسد، شما با یک آدمى روبرو هستيد كه این لطافت را در كلامش، در نگاهش، در ارتباطش، در touch و لمس او میتوانيد ببينيد و اين مسأله اى است كه از درون او نشأت میگيرد و بنابراين حس او را حتى تحت تأثير قرار میدهد.
• بنابراین آدم سالم درحالیكه از حساسيت حواس برخوردار است، از لطافت احساس برخوردار است، و اينجاست كه توان اين را دارد كه از هر چيزى بهترين را بسازد، اينجاست كه براى او رنگ، براى او بو، براى او شكل، براى او ارتباط، براى او اندازه ها و تناسب ها معنای دیگرى پیدا میكنند.

49. ضرورت زمان و مكان

• در اواحر قرن نوزدهم و به مقدار زیادى در قرن بيستم سخن از جبر تاربخ میكردند. یعنى یک اجبارى در تاریخ است، ولی نه جبرى در جهان است و نه در تاريخ، و اصولأ مفهوم تاريخ به دليل اینكه تكرار نمیشود، اصلأ بحث جبر یا قانون درش معنایى ندارد.
• آدم سالم در مقابل جبر با ضرورت روبرو است. جبرى در كار نيست، اما ضرورت هست، الزام هست.
• ما در این محل با یک مساله اى روبرو هستيم كه ضرورت این زمان و مكان است.
• فرزند دو ساله من یک ضرورتى دارد، جبرى ندارد،
• مساله ضرورت است. و این ضرورت نه تنها در مسائل كلى، به تاريخ كه میرسد، بحث زمان را دارد. يعنى به جاى اينكه جبر تاريخ باشد كه از آن گذشته است، ضرورت زمان را دارد كه در حال است.
• بنابراین من ایرانى در آمریکا باید متوجه تفاوت مكانى كه درش زندگى میكنم، فرهنگش، و جامعه اى كه هستم را، بهش آگاه باشم و از جانب دیگر بدانم كه در چه سالی هستم، نه در سال ١٩٠٠، نه در ١٧٠٠.
• یک گرفتارى بزرگ بيشتر مردم دنيا اين است كه در زمان خودشان نیستند. و به قول يكى از بزرگان شما به راحتى میتوانيد در قرن بيستم، آن زمانى بود كه او اين حرف را زد، دست انسان عصر حجر را فشار بدهيد. براى اينكه در بسيارى از موارد همچنان مردم در تاریک خانه هاى سرد گذشته باقى ماندند.
• انسان سالم متوجه ضرورت زمان و مكان است، جبر تاریخ و بحث materialism dialectic یا ماركسيستى نيست. بحث ضرورت زمان و مكان است.

50. نظام باورها و يا اعتقادات belief system

• موضوع داشتن نظام باورها و يا اعتقاداتى است كه از آن بزرگسالى ماست و كاملا و با دقت زير سؤال رفته است.
• حدود هفت هشت سالگى، حس sense و هوش intelligence و تخيل imagination Visualization سه مكانيزمى است كه ازش استفاده میکنیم.
• از آن سه، دو چيز به وجود مىآید؛ یکى احساس و هيجان feeling and emotion و یکى باورها و اعتقادات.
• بنابراین مردم جهان و انسان در هفت سالگى هم نظام باورها و اعتقاداتى دارد و هم سیستم احساسى عاطفى و هيجانى، و اگر انسان با همين هوش و حس و تخيل حركت كند، معمولا همين باورها و اعتقادات و همين احساسها و هيجانات را، با كمى تغيير، در وجود خودش به نوعى براى هميشه میكارد
• به راحتى میشود گفت در نود و نه درصد تاریخ، باورها و اعتقادات مردم و احساسات و عواطف مردم در هشت سالگى شكل و فرم گرفته و اگر هشتاد و هشت سال هم زندگى میكردند تغيير و تفاوت چندانى در آن هرگز وجود نداشت.
• درحااىكه با به وجود اوردن یا رشد عقل و حضور عقل، قرار هست كه نوع دیگرى از نظام باورها و اعتقادات و نوع دیگرى از سيستم احساسات و عواطف به وجود بياید كه شاهكار آن از نظر احساسات و عواطف عشق است كه مطلقا در هشت سال اول معنایى ندارد، بلكه نوعى از وابستگى و ارتباط ویژه و حتى عادت و اعتياد است.
• بنابراين انسان سالم كسى است كه باورها و اعتقادات بزرگسالى دارد. به همين جهت است كه یکى از دلال آسيب ما این است كه اگر به این سوال اینگونه ياسخ بدهيم كه آیا باورها و اعتقاداتى كه مثلا هم اكنون در سن ٣٠، ۴٠، ۵٠، ۶٠، ٧٠ شما داريد، همان باورها و اعتقادات دوران نوجوانى و جوانى شماست؟ و اگر پاسخ شما مثبت است، همين جا نشان دهنده این است كه شما چگونه آسيب دیدید و در آنجا یخ زدید و منجمد شدید و ماندید.
• به همين جهت است كه آنچه ما به عنوان احساس و هيجان، و آنچه را كه ما مخصوصا به عنوان باور و اعتقاد داریم، یک بار باید زیر سوال كامل برود و با تمام دقت حتى با نوعى كندوكاو، با بیرحمى با آن برخورد بشود.
• به همين جهت است كه به افلاطون میگوید كه زندگی اى كه يك بار زير سوال نرفته، اصلأ ارزش زيستن ندارد.
• آدم سالم كسى است كه با باورها و اعتقاداتی زندگى میكند كه مبتنى بر واقعيت، علم، عقل و رعایت منطق در كاربرد عقل است. و متعلق به اين زمان و اين مكان و اين جهان، با توجه به ضرورت زمان و مكان است، نه بودنی كه به خاطر اینكه در خانه اى متولد شده است و پدر و مادرى اینگونه یا آنگونه با باور و احساسات داشته است، و همچنان آن را حفظ میكند و بسيارى از اوقات بر آن میبالد كه من همان آدم قديمى هستم.
• درحالیكه افتخار يك آدم قديمى، درست مانند افتخار كسى است كه بگويد من همان غذاهاى قديمى گنديده مسموم را میخورم زيرا تفاوتى ميان اين دو در بيشتر موارد وجود ندارد.
• بنابراين آدم سالم نظام باورها واعتقاداتى دارد كه كاملا با واقعيت، و علم و عمل سازگار است و دائما در حال تغيیر و تبدبل است، دائما با یک ظرافت و دقتى این فرد در ارتباط با آنها خودش را قرار میدهد. آماده هر نوع دگرگونى و تعيير است، حتى شوق و اشتياقى در جهت تصحيح آن، تعيير آن، و دقت آن دارد.
• و به همين جهت است كه اگر بشنود جابى كنفرانسى هست، كتابى هست، مقاله اى هست كه مطلب را به گونه اى كه تا به حال او میدانسته است و باور داشته است ارائه میدهد به دنبال آن هست. این كوششى است در وجود یک چنين آدمى که براى یافتن واقعيت و حقيقت وجود دارد. درحالیكه انسانى كه سالم نيست، بر همان اساس و باورها میايستد و افتخارش هم اين است كه ما همان دو هزار يا پنج هزار ساليم، درحالیكه اين آدم هرگز لباس يك آدم پانصد سال و پنج هزار سال قبل را نمىپوشد. حتى لباس پنج سال قبل خودش را كفش پنج سال خودش را پایش نمیكند. اما با وجود این، به راحتى باورهاى پوسيده برجاى نابجاى گذشته را همچنان با خودش مىیكشد.
• اصولأ باورها و اعتقادات اولأ باید در چارچوب باورها و اعتقادات باشند. موضوع هاى علمى موضوع هاى باور و اعتقادى نیستند. شما نمیتوانيد بگویید كه من باور دارم كه دو دو تا چهار تاست.
• یکى از گرفتاریهاى بزرگى كه در فرهنگ ما وجود دارد، فكر میكنیم موضوع هاى علمى، موضوع هاى باور و اعتقادند. من به دكتر باور ندارم، من به دوا باور ندارم، این بار موضوع باور و اعتقاد نيست. It’s not belief system ، مسأله واقعيت است و مسأله علم. اما وقتى كه به مسائل باورها و اعتقادات میررسد كه درباره زمينه هاى خاصى از مسائل ویژه زندگى هست، آنجاست كه این باورها و اعتقادات كه در حایگاه خودشان هستند، باید از دنيا و زمانی بيایند كه من و شما نیستیم.

ويژگیهای شخصيت سالم- پنجاه و یک تا پنجاه و چهار

ويژگیهای شخصيت سالم

پنجاه و یک تا پنجاه و چهار

51. زندگی برای خود

• ادم سالم برای خودش زندگی میکند، معنایش این نیست كه دیگران را نادیده میگیرد، ولی معنایش این است كه او زندگی خودش را دارد و قرار است زندگی خودش را بكند.
• ادم سالم درست مانند راننده ای است در شاهراه ها. مساله اصلی و اساسی درست رانندگی كردن خودش است. از جایی امده است، به گونه ای حركت میكند و به جایی میرسد.
• درحالیكه بسیاری از مردم دنیا اولا، به جایی میروند كه نمیحواهند بروند. با اتومبیلی میروند كه نمیحواهند بروند و بعدا تمام مدت هم نگران مسله ای دیگرند. یعنی تمام مدت دارند با این اتومبیل و ان اتومبیل حرف میزنند كه این چه رنگی است كه تو خریدی؟ چرا اینقدر پول دادی؟ اون كیه تو ماشین تو نشسته؟ كجا دارید میرید؟ چرا تو تند داری میری؟ چرا تو اهسته داری میای؟ تو برای چی اومدی بیرون؟ . حتی توی ادمهای بیمار و گرفتار میبینید كه اگر روز تعطیل امدند و دیدند خیابان شلوع است میگویند این مردم چی كار دارند اومدند بیرون؟ ، یعنی فكر میكنند انها هستند كه فقط حق داشتند بیایند بیرون.
• به بیان دیگر بسیاری از ما تمام مدت با دیگران كار داریم، ما برای خودمان زندگی نمیكنیم. متاسفم عرض كنم در چارچوب مخصوصا ازدواج، بسیاری از مردم اصلا برای خودشان ازدواج نمیكنند. انقدر هستند افرادی كه میگویند من میدانم كه با این ادم خوشحالم خوشبختم و راحتم، اسوده ام. اما این ادم در حد من در خانواده ما نیست، پدر و مادر من و عزیزان دور و بریهای من او را نمیپذیرند، و نمیپسندند.
• من و شما قرار است زن و شوهر كنیم برای دیگران؟ خب، پس چرا اسمش را میگذاریم زن من؟ شوهر من؟ باید بگوییم: زن دیگران، شوهر دیگران! و این مساله ای است كه توی ازدواج هست.
• توی كار پرورش و تعلیم و تربیت بچه هم هست. فرزند من و شما میتواند خوب و درست و سالم عمل كند، اما از انجایی كه دیگران موضوع را چیز دیگری میدانند، ما از او انتظار داریم كه به گونه ای دیگری عمل كند.
• بسیاری از اوقات از فرزندانمان میخواهیم كه كاری كه درست و خوب است را نكنند، برای اینكه دیگران ان را درست و خوب نمیدانند یا انتظار و توقع دیگری دارند.
• این همان گرفتاریی است كه حتی در روابط ساده وجود دارد. بچه ای كه اصلا دوست ندارد به اغوش كسی برود، بچه ای كه به دلایل بسیار اصلا یک چنین كاری حتی برایش نوعی تجاوز جنسی است، ما او را میفرستیم كه برود كه كسی را ببوسد، یا در اغوش كسی بنشیند، برای اینكه ان ادم احتمالا انتظاری دارد و ما هم میخواهیم نشان بدهیم كه خوبیم و دوست داشتنی و خواستنی، و یا انچنان پدر و مادری هستیم كه اینچنین فرزندی باراوردیم.
• همین جاست كه بسیاری از اوقات وقتی پدر و مادرها با بچه ها دعوا میكنند جلوی دیگران، شما كاملا میتوانید ببینید كه از صد مورد حتما نود و پنج موردش به خاطر نه تربیت است نه بچه، بلكه فقط به خاطر دادن این پیام است كه من پدر و مادر خوبی هستم یا كار تعلیم و تربیت را به درستی میدانم. و اینجاست كه عمق فاجعه است.
• یعنی بسیاری از ما اصلا برای خودمان زندگی نمیكنیم. اینكه شما خوب زندگی كنید، اینكه شما رعایت یک اصولی را بكنید، اینكه شما حضور و وجود دیگران را متوجه باشید، درست مانند راننده ای است كه پشت فرمان نشسته و كاملا خبر از اتومبیل های دور و بر دارد، ولی ان مساله زندگی او نیست. ان توجهی است كه میخواهد از دیگری اسیب نبیند و نوعی رانندگی دفاعی داشته باشد و در عین حال خودشٍ به دیگری اسیب نزند.
• به همین جهت است كه اگر اتومبیلی نباشد، از اینكه اتومبیلی نیست ناراحت نمیشود. درحالیكه كسی كه برای دیگران زندگی میكند مساله اش این است كه چرا دیگران نیستند؟
• بنابراین احتمالا اگر من در خیابان یک ستاره سینما را دیدم، تمام افسوس من این است كه چرا كسی نیست كه بیاید ببیند كه من این ستاره را دیدم. مساله من این نیست كه ستاره را دیدم، مساله من این است كه حیف! اگر یکی با من بود كه ما دوتایی او را میدیدبم، حداقل شاهدی بود كه ما او را دیدیم. و به همین جهت است كه معمولا وقتی كه شما این گزارشها را اول بگویید كه با حسن داشتم میرفتم، یا با عفت، و فلان هنرییشه را دیدیم. یعنی هم برای اینكه دروغگو نیستیم و هم برای اینكه واقعا لذتش را بردیم.
• به همین جهت است كه برای بسیاری از ما، دقیقا نشان میدهد كه تا چه اندازه، حتی حسٍ و احساس ما، برای ما مهم نیست، وقتی دیگران نیستند
• این زندگی برای دیگران به معنی این نیست كه دیگران را دوست داریم، دقیقا به معنای این است كه از دیگران وحشت داریم.
• به میزانی كه شما برای خودتان زندگی نمیكنید، حرفتان این است كه دیگران چقدر بدند. من چقدر بدم و دیگران چقدر بدند. بنابداین، زندگی خود به معنی استفاده از دیگران نیست، سواستفاده از دیگران نیست، كسی كه زندگی برای خودش میكند هزینه را میدهد مسوولیت Responsibility را قبول میكند. پیامدها و عاقبت كار result ، consequence را هم میپذیرد. .
• هزینه، مسوولیت و پیامد از ان من است و این بسیار متفاوت است با اینكه من چگونه از دیگران استفاده یا سواستفاده میكنم.

52. احتیاج

• سلسه مراتب نیازها:

o نیازهای واقعی:

1. نیازهای فیزیكی و مادی
2. نیازهای امنیتی

o نیازهای حقیقی:

3. نیاز عشق و تعلق
4. نیاز به دانایی و اگاهی
5. نیاز به زیبابی و هنر
6. نیاز به حرمت نفس
7. نیاز به حقق خود و خود بودن
8. نیاز به رسیدن به ارزشهای احلاقی و انسانی

• ادم سالم برداشت و دریافت درستی از مفهوم احتیاج دارد
• نظریات قبلی تقریبا این بود كه انسان در مرگز دایره ایستاده و احتیاجات او به دور او هستند و این احتیاجات با توجه به شرایط، با اهمیت یا اول میشوند.
• حرفی است كه البته در بسیاری از موارد در حصوص فرد درست است. نتیجتا شما الان اب احتمالا بعدا ممكن است نیاز به غدا داشته باشید و بنابراین هر كدام از این احتیاجات كه دور و بر شما هستند، اهمیت خودش را كم و زیاد میكند.
• این واقعیت سر جای خودش هست، اما مساله مهم و اساسی، مساله سلسله مراتب احتیاج در انسان است.
• دو احتیاج هست كه نیاز واقعی actual need است، و این چیزهایی هستند كه اصولا نیازهای مبتنی بر كمبودند deficiency needs . یعنی اینها نیازهایی هستند كه چون نیستند ما اذیت میشویم و باید بروبم انها را براورده كنیم.
• شماره یك ان نیازهای فیزیكی و مادی ما است physical need . ما تشنه ایم و گرسنه ایم و بنابراین اینها واقعی اند و باید این نیازها ارضا بشوند. نكته ای كه كنار این مساله وجود دارد، این است كه این نیازها كمبودند. بنابراین اگر من و شما تشنه نباشیم یا گرسنه نباشیم، غذا هم نمیخوریم. نتیجته هیچ كس نمیتواند پنج بار و پنجاه بار، یا پنجاه برابر غدا بخورد. به دلیل اینكه كمبودی كه بوده جبران شده است.
• نیاز شماره دو، نیاز امنیت security است. و علتش این است كه انسان با مساله درد و مرگ روبرو است و اضطراب در سیستم وجودی انسان به عنوان پیش بینی درد و مرگ، و مساله ترس به عنوان چیزی كه اكنون ما را در معرض خطر گرفته است، مطرح است.
• بنابراین fear به عنوان ترس، یعنی خطری كه واقعی و حارجی است، و anxiety به معنی حطری است كه نه واقعی، و نه حارجی است. بلكه مربوطه به اینده نزدیک یا اینده هست، مساله ای است كه در وجود انسان كاشته شده و در نتیجه، انسان موجودی استكه با مساله ترس و اضطراب همراه است. درحالیكه حیوانات فقط با ترس در ارتباطند و اضطرابی ندارند.
• حالا نكته ای كه در اپنجا مطرح است این است كه این دو تا نیازهای واقعی هستند. اما وقتی كه انسان این دو نیاز را براورده كرد كه نیاز اول، نیاز فیزیکی است، و دوم، امنیت، به همین جهت است كه وقتی انسانها گرسنه هستند، از دیوار خانه مردم بالا رفته و امنیت خودشان را به حطر میاندازند.
• به همین جهت است كه مساله سلسله مراتب نیاز وجود دارد. نیاز شماره یک، نیاز فیزیکی است، نیاز شماره دو، نیاز امنیت. این دو نیاز واقعی اند. اما از شماره سه به بعد، نیازهایی هستند كه اصلا باید به وجود بیایند و بعد از ان ارضا بشوند. به همین جهت است كه نود درصد مردم دنیا در نیاز شماره یک و دو مانده اند. نود درصد مردم دنیا زندگی شان حول نیازهای شماره یک و دو انهاست. رفع نیازهای فیزیکی و امنیت. و اگر این دو تا را براورده كنند، فكر میكنند كه به نوعی از نه تنها ارامش، به سلامت و خوشحالی و خوشبختی رسیده اند. واقعیت مساله این است كه انسان متعادل چنین است، كسی كه حیات را به معنی تعادل تعریف كند. ولی انسانی كه تكاملی است و حیات را به معنی تكامل میبیند، شش مرحله دیگر نیاز دارد كه البته مبتنی بران چیزی است كه Maslow گفته است.
• نیاز شماره سه، نیاز عشق است و تعلق. و این چیزی است كه به عنوان یک هنر باید اموخته بشود. یعنی ما باید زبانی را بدانیم تا بفهمیم. یا با موسیقی اشنا باشیم تا بتوانیم از موسیقی لذت ببریم.
• نیاز شماره چهار، نیاز به دانایی و اگاهی است.
• نیاز شماره پنج، نیاز به زیبابی و هنر است.
• این سه، نیازهایی هستند كه ابتدا باید به درستی به وجود ایند، درحالیكه شما در دنیا میبینید بسیاری از مردم هستند كه عاشق میشوند به خاطر اینكه به امنیت برسند و یا نیازهای فیزیكیشان براورده بشود. علت عشق یك ادم به یک ادم دیگر این است كه این ادم میتواند نیازهای فیزیکی من را براورده كند، با به من میتواند امنیت و ارامش بدهد. معلوم است كه عشق نیست. ابدا عشق نیست. یعنی این ادم در مرحله سوم نیست، همان یک و دو است. بسیاری از مردم به دنبال علم میروند ولی علم را فقط به خاطر اینكه كاری بگیرند و از تویش ول در اورند، یعنی نیاز شماره یک و دو را ارضا کنند.
• درحالیكه مردمانی هستند كه علم را به خاطر علم، و فهمیدن را به خاطر فهمیدن میخواهند. اعم از اینكه برایشان ارزش و فایده دیگری داشته باشد یا نداشته یاشد. و در خصوص هنر دقیقا همین است، كسانی كه با مفهوم زیبابی و هنر به عنوان هنر اشنا هستند و كسانی كه هنر را وسیله ای برای رفع احتیاج شماره یک و دو میدانند. به همین جهت است كه بسیاری از هنرمندها كاری كه میكنند به خاطر این است كه غذایشان را داشته باشند و یا به امنیت برسند.
• هیچ كدام از اینها اشكالی ندارد، یعنی نیاز شماره سه و چهار و پنج، در حد خودش قرار هست كه كار خودش را بكند و هیچ اشكالی ندارد كه موجب براورده شدن نیازهای شماره یک و دو بشوند.
• اما در ادم سالم، نیاز شماره سه و چهار و پنج به وجود میابد به خاطر خودش، و معلوم است كه تاثیرات جنبی و جانبیش ان است. شما اگر یک ادم اگاه و دانشمندی شدید و ان را به كار گرفتید معلوم است كه به مرحله ای از توانایی مالی میررسید كه احتمالا زندگی مادی شما تامین است، و اگر خودتان را درست بکنید، امنیت و ارامش را میتوانید داشته باشید، و این بسیار متفاوت است كه من به دنبال علم میروم به خاطر اینكه نیاز شماره یک و دو را ارضا كنم.
• نیاز شماره شش، مساله حرمت نفس self-esteem است و این موضوع بسیار مهم است، یعنی رسیدن به یك مرحله ای از خود دوستی و دگر دوستی.
• نیاز شماره هفت، مساله ای است كه Maslow به عنوان اخرین مرحله میشناسد. تحقق خود self-actualization . یعنی اینكه من دانه ای هستم كه تبدیل به درخت بشوم، یعنی نیاز انسان برای خود شدن و برای خود بودن، نیاز انسان برای اینكه برسد به انجایی كه میتواند. شما یک دانه را نگاه كنید تا زمانی كه زنده است اماده است برای اینكه تبدبل به درخت بشود و به مجردی كه در جای مناسبی بكاریدش، تبدبل به درخت شده و میروید تا اینكه نتیجه بدهد. یعنی نیرویی در ان وجود دارد كه فقط اگر شرایط مناسب باشد، خواهد رفت. این مساله در خصوص انسان هست و از صد سلولی كه به این دنیا میاید، نود و پنج تا نود و هشت تای ان به نوع كاملش تبدیل میشود. شما اگر صد دانه را بكارید، در شرایط عادی، دانه عادی، حتما نود و پنج، نود و هشت تایش به نوع كامل ان درخت تبدیل میشود.
• در طول تاریخ، احتمالا یک یا دو درصد مردم به انچه میتوانستند بشوند رسیده اند. یعنی مساله تحقق خود self-actualization در خصوص انسان اتفاق نیفتاده است. انسان تنها موجودی است كه در میانه راه مانده. بسیاری از مردم در همان حد ریشه و ساقه مانده اند و به همین جهت است كه با هم شبیه اند.
• اخیرا یک عده ای ساقه ای زده اند و شاخه ای بیرون اورده اند و برگی یا گلی و شكوفه ای. بیشتر مردم انجا مانده اند و دلیل اصلیش متاسفانه، نظام اموزش و پرورش بوده كه كودك انسانی را بهش اجازه رشد نداده است، و بعدا نظام اجتماعی كه به بهانه های مختلف او را سر جای خودش نشانده است. در نتیجه مساله رسیدن به خود یا تحقق خود self-actualization ، مساله اصلی و اساسی و نیاز شماره هفت است.
• نیاز شماره هشت، رسیدن به ارزشهای احلاقی و انسانی است humanistic and moralistic principle . این مساله ای است كه از درون انسان را به ان سمت میكشاند. حرفی كه كانت میزند: دو چیزی كه من را به حیرت وا میدارد، اسمان پرستاره بالای سرم و نظام احلاقی درونم .
• در این زمینه به هرحال بحث بسیار است و انسان موجودی است اخلاقی، انسان در وجودش یک شمعی است كه اگر روشن بشود هم خودش را، هم بیرون خودش را روشن میكند. ولی اگر این شمع به درستی روشن نشود و بیفتد، خودش را به اتش میكشد، خرمن وجود او را میسوزاند و دنیایی را میتواند با خودش بسوزاند.
• بنابراین، این مراحل هشت گانه نیاز است. انسان سالم، ان را تشخیص میدهد. انسان سالم، نیرو و انرژی و توجه اش را هرچه بیشتر به سمت بالاتر میبرد زیرا هرچه بالاتر برود، پایین تر را راحتتر و بهتر میتواند داشته باشد.
• درحالیكه انسان گرفتار بیمار در همان نیاز شماره یک و دو مانده است و تمام زندگی او دور این میچرخد كه چگونه احتمالا نیازهای واقعی خودش را براورده كند. این است كه نیازهای سری دوم را، یعنی نیازهای ٣ تا ٨ را نیازهای حقیقی در مقابل نیازهای واقعی میدانیم. ان چه هست، در مقابل ان چه كه باید باشد. Maslow به درستی انها را نام میگذارد. نیازهای شماره یك و دو را deficiency needs ، نیازهای مبتنی بر كمبود میداند. درحالیكه سه به بعد را، being needs ، نیازهای مربوط به بودن و به شدن میداند و تفاوت اصلی و اساسی دارند.
• به همین جهت است كه شما در خصوص غدا بعد از مدتی میگویید غدا نمیخواهم. اما در خصوص مطالب علمی، صرفنظرِ از مسائل خستگی فیزیکی، اگر كنار بگذارید، شما نمیتوانید، بگویید كه پنج تا مطلب روبه من گفتید، دیگه ششمی و هفتمی را نگید، من بالا میاورم و دیگه نمیتونم تحمل كنم . ما چنین چیزی نداریم.
• یا در جهت محبت و عشق چنین چیزی نیست. تا اگه چهار تا جمله عاشقانه دیگه به من بگی، حالم به هم میخوره ، مگر اینكه ان ادم را دوست ندارید. یا احتمالا مسایل دیگری دارید.

53. لذت pleasure

• ادم سالم ادمی است كه به دنبال لذت است و به دنبال چیزی برتر از لذت است، حظ و كیف enjoyment و به دنبال چیزی برتر از هر دوی انهاست، خشنودی gratification .
• این مراحل سه گانه در موضوع خوشبختی و سلامت روانی اهمیت دارد.
• لذت تعادل موجود را برقرار میكند.
• حظ و كیف مسیر را برای بالا رفتن و تكامل فراهم میكند.
• خشنودی پر پروازی برای ان میدهد.
• به همین جهت است كه لذت pleasure موجب خوشبختی نمیشود.
• درحالیكه حظ و كیف و خشنودی enjoyment و gratification، موجب خوشبختی میشود.
• بسیاری از ادمهای بیمار كه تمام مدت به دنبال دردند و رنجند، حتی اگر یك چیزی لذت بخش است انرا باید خرابش كنند، یعنی اگر یك مهمانی همه چیزش خوب است، میروند سراغ فكرهای بد. یا حتی میایند به شما میگویند امیدوارم اتفاق بدی نیفته! و یا حتی خنده دارتر از ان جای مادر شما یا خواهر شما خالی ، یعنی باز یک عیبی الان توی این مهمانی هست.
• این مساله بسیار مهمی است و الا چه دلیلی دارد كه شما جای خالی کس دیگری را بكنید. این یکی از ان گرفتاریهای بزرگی است كه دقیقا نشان میدهد كه ما حتی وقتی همه چیز خوب است، دنبال یک چیز بدی میگردیم. حتی توی مهمانیها و عروسیها میگویند كه فلانی! خوشبختانه همه چیز خوب خوب بوده، خب، الحمدالله، انشاالله این یکی دو ساعت اخر هم به خوبی بگذره . یعنی ما نمیخواهیم لذت ببریم. اگر داریم لذت میبریم بهتراست یك فكری بكنیم. این همان چیزی است كه برخی از اوقات ادمها وقتی كه خیلی خوشحالند ممكن است گریه كنند. حالا بگذریم از بحث هایش كه یك مقدار نشان دهنده این است كه غمگینید از انچه که نداشتید، غمگینید از انچه میتوانید نداشته باشید. و به همین جهت است كه احتمالا گریه سر و كلهاش پیدا میشود. دلال دیگری هست، ولی این هم بدون تردید دلیلش هست. و به همین جهت است كه بسیاری از اوقات ما، وقتی كه یک كسی خیلی خوشحال است، نگرانش میشویم و حتی بسیاری از پدر و مادرها هستند كه وقتی بچه ها حالشان خوب است، نگراننند كه این حالش چرا این قدر خوبه؟ و این مساله هست. ادم سالم لذت را ازش بهره میگیرد. از این فرصت استفاده میكند و مساله حظ و كیف و enjoyment برایش همیشه مطرح است.

54. شور و شوق ، interest and passion

• ادم سالم ادمی است كه از درونش كاری كه میكند، حالی كه دارد، میجوشد.
• این یک كسی نیست كه فقط میخواهد سلب مسوولیت كند، رفع زحمت كند، وظیفه اش را انجام بدهد. در ایران، استادی بود در دانشكده كه این وقتی از سر كلاس میامد، میامد، تو دفتر، میافتاد. یعنی این یک ساعت و نیم كلام این را میكشت. اخركار هم به توصیه دوستان، كار دانشگاهی را ول كرد و رفت، چرا؟ برای اینكه مساله اصلی و اساسی این بود كه برای معلمی passion نداشت. علم، علم است ولی معلمی هنر است و این ادم ان را اصلا نداشت.
• مهم این است كه با چه شور و شوقی در ارتباطید. شما نگاه بكنید، بسیاری از شما وقتی میخواهید بچتون رو صبح بیداركنید، یه احساسی دارید كه میرید، حالا باهاش یه ارتباطی دارید و بعداز اون، وقتی میخواهید از مدرسه بردارید، اصلا تو راه خوشحالید، حتی میبینید تند دارید میرید، با وجودی كه میدونید اون مثلا ساعت سه میاد بیرون، اما شما متوجه میشید كه تند آمدید و اونجا ایستادید، چرا؟ برای اینكه اشتیاق دیدنش رو دارید، از دور كه میاد، حتی شكلش، ریختش، حرف زندش، راه رفتنش، براتون جالبه و بنابراین وقتی هم كه میاد، نگاه كردن، حتی نگاه كردن به دستش، با وجود اینكه این دست رو هزار بار دیدید، حتی نگاه كردن به كوچیكیش، نگاه كردن به صورتش، نگاه كردن به لبخندش، منتظر یه نگاهش، منتظر یه حرفش، منتظر حتی نوع سلام كردنش كه برای شما آشناست هستید . این شور و اشتیاقی است كه شما میتوانید در ارتباط با بچه داشته باشید. حتی خیلی راحت میبینید مثلا بچه تان را نگاهش میكنید و یا مثلا وقتی كه خوابیده میروید كنارش، بالای سرِش و میاستید، نگاهش میكنید. این شور و شوق است.
• درحالیكه بسیاری از ما، درست برعكس. احتمالا صبح كه بلند میشیم، میگیم باز باید بریم این لعنتی روبیدارش كنیم و یا احتمالا بدتر از اون، حالا اونو ورش داریم بریم مدرسه، و بعد حالا باز بریم از مدرسه اون وروجك رو بیاریم، و همین هست وقتی میربم اولا دیر میریم، برای اینكه آگاه ونا آگاه این كار میشه، كه تازه موجب دعوای اون میشه، تازه وقتی هم كه میریم،اون معمولا، اون هم چون ما رو دوست نداره دیر میاد، بنابراین مدتی ایستادیم، همه رفتند فقط اون مونده، و بعد میریم بعد هم میبینیم که همین جوری شل و همچین یه جوری راحت میاد. میگیم باز هم مثل باباش همین جوری شل و ول داره میاد، وبنابراین فرصتی پیدا میکنیم که بتونیم یه چیز دیگه ای رو احتمالا حمله كنیم و بهش بتازیم . در این شور و شوقی نیست،
• بنابراین در كاری كه میكنید، در زندگی كه میكنید و ارتباطی كه دارید، چقدر شور و شوق و علاقه دارید؟
• یک دفعه متوجه میشوید كه سرعتتان بیش از حد است، آن وقت است كه معلوم است برای دیدن ان آدم، برای بودن با آن آدم، حتی متوجه یک مقدار از واقعیات نیستید. درحالیكه بسیاری از مردم هستند كه دقیقا اتفاقا رفتن و دیدن یك نفر یادشان میرود، علتش هم این است كه علاقه ای ندارند.
• آدم سالم این passion را، این شوق را، این اشتیاق را، توی كارش دارد و شما آن را میتوانید حس كنید،

ويژگیهای شخصيت سالم- پنجاه و پنج تا شصت و پنج

ويژگیهای شخصيت سالم

پنجاه و پنج تا شصت و پنج

55. كار و كوشش

• بدون تردید كودكی كه در اختیار ما نیست، ما را میسازد یا ویران میكند.
• در بزرگسالی دو چیز است كه ما را میسازد و ویران میكند.
• مهمتر از همه مساله شغل و كار ماست و بعدا روابط ماست،
• به همین جهت است كه در دنیای امروز وقتی كه به شما بگویند كی هستید، اگر اسم شما را میدانند، بدون تردید مقصودشان این است كه كار و شغل شما چیست. این است كه وقتی من به شما میگویم ?Who are you اگر اسمتان را میدانم، پاسخ میدهید من مهندسم، من دندانیزشكم، خیلی ساده.
• بنابراین این كار است كه ما را میسازد.
• در طول تاریخ كار، بردگی و بندگی بوده، كار از آن خر و حیوان بوده. بعدا كار را ما به ماشین دادیم. اما امروز هیچ چیز به اندازه كار،ما را نمیسازد. شغلی كه ما داریم ما را میسازد. به همین جهت است كه آن كسانی كه شغل و كاری ندارند، یا شغل و كار خوبی ندارند، یا شغل و كارشان را دوست ندارند، از پا در میآیند.
• به همین جهت است كه اگر شغلی دارید كه آن را دوست دارید، در تمام عمرتان به یك اعتبار رنج نمیبرید، یا كار نمیكنید، اما پولدار میشوید. ولی اگر كاری كه شما میكنید شما را نمیسازد و از شما آدم بهتر و برتری نمیسازد، شما را از پا درمیاورد.
• به همین جهت است كه انتخاب رشته تحصیلی و شغل مساله بسیار جدی است. درحالیكه، برای بسیاری از ما فقط برای رفع نیازهای شماره یک هست. و معلوم است كه آن چیزی كه كسی كه از پا در میاید و چیزی كه از هم پاشیده میشود بدون تردید من و شماییم.
• مهم این است كه در كاری كه شروع میكنیم، این كار را شروع كنیم و تمام كنیم و آن را نه به بهترین صورت، بلکه به گونه ای كه خوب خود ماست انجام بدهیم.

• خوب خود باش، بهتر از دیگران نباش.

• بهترین، بدبختی است. به همین جهت است كه در اینگونه موارد هم من كارم را انجام میدهم در حدی كه خودم باهاش راحتم، كاری كه فكر میكنم از من آدم تازه ای میسازد. این همان بحثی است كه در مساله خوشبختی وجود دارد كه وقتی من در حداكثر توان فیزیكی و روانی خودم حركت میكنم و واین شور و شوق را برای انجام فعالیت و كاری كه دارم میكنم، دارم، معلوم است كه آن احساس خوب به من دست میدهد. بنابراین مساله كار و كوشش مشخصه یك آدم سالم است و بنابراین بازنشستگی برای آن معنا ندارد.
• بازنشستگی معنایش این است كه به جای ۵٠ ساعت میشود ۴٠ ساعت و ٣٠ ساعت و ٢٠ ساعت و ا٠ ساعتا و ۵ ساعت کار کرد.
• معنای دیگر بازنشستگی این است كه نوع كار را عوض میكند. شما روزی كه بازنشسته میشوید معلوم است كه هیچ وقت توی زندگیتان راحت و آسوده نبودید و هیچ وقت توی زندگیتان از كاری كه كردید لذت نبردید.
• بنابراین دنبال بهانه ای میگردید كه احتمالا حقوقی بگیرید و در خانه بمانید.
• بازنشستگی فاجعه است و به همین جهت است كه در كشورهایی كه متوجه این مساله بودند، هیچ وقت یک كسی را بازنشسته نمیكنند. اینكه بعد از ٣٠ سال، ۴٠ سال یگویند برو منزل! بلكه به تدریج كارش را و نوع كارش را تغییر میدهند.
• به همین جهت است كه کسی كه بازنشسته میشود در كار، یا بازنشسته میشود در زندگی، حتی به شش ماه عمرش ادامه پیدا نمیكند و از پا درمیاید.
• انسان یک موجودی است كه قرار است پر بزند، چون پرنده است و پرواز میكند. روزی كه پر نزد برای مدت كوتاهی ممكن است احساس خوبی داشته باشد، بدون زحمت در هوا است ولی دیر یا زود به زمین خواهد خورد. به همین جهت است كه مساله كار و كوشش موضوعی است كه ما را میسازد.

56. كنجكاوی

• آدم سالم آدمی است كنجكاو. آدمی است كه میخواهد بداند، آدمی است كه میخواهد سر در بیاورد، آدمی است كه میخواهد بفهمد، معنایش این نیست كه میخواهد بفهمد برای اینكه ازش سواستفاده كند، ولی تعجب نكنید حتی اگر به خانه كسی میروید، به دور و بر نگاه میكنید، اگر به اتاق خوابش نگاه میكنید، مادام كه نمیخواهید از توی آن چیزی در ییآورید و به كسی حرفی بزنید و گزارشی بدهید، نشانه سلامتی شماست. حتی میخواهید بفهمید چه خبر است،
• نه به خاطر تحقیر است، نه به خاطر مقایسه است، نه به خاطر… بلكه فقط به صرف دانستن است. میل به دانستن، میل به فهمیدن، میل به شناخت. به همین جهت است كه شما وقتی بروید توی مهمانی، وقتی سر یک میزی میگذارند كه ۱۰ نفر آدم دوروبرش هستند كه نمیشناسید، شما را باید خوشحال بكند، برای اینكه الان میتوانید كنجكاوی شما را ارضا كند، یك چیزهایی درباره یك مقدار آدمها بدانید كه احتمالا شباهتی ممكن است به زندگی شما نداشته باشد. و به همین جهت است كه یک چنین آدمی به دنبال تفاوت هاست.
• درحالیكه آدم ییمار و گرفتار همیشه به دنبال شباهت هاست. یعنی همیشه میگردد ببیند كی شبیه و مانند او هست، و با آنچه كه مختلف و متفاوت است،ابدا كاری ندارد.
• بنابراین آدم سالم آدمی استکه كنحكاو، تا مرز فضولی، تا مرز فضولی، ولی بدون سواستفاده است.
• بنابراین اگر شما رفتید خانه یک، كسی، اتاق خوابش را دیدید. آن زیرها را یك نگاه كردید ولی این را برای خودتان ازش استفاده كردید اشكالی ندارد، ولی اگر رفتید به یک كسی گفتید اتاق خواب فلانی چنین است، آن موقع اسمش دخالت اسب و بیماری و گرفتاری.

57. – سازندگی constructive

• آدم سالم آدمی است سازنده.
• آدم سالم این فرض را دارد كه زمین به اندازه كافی هست، بنایراین هرجا كه لازم باشد من میروم خانه میسازم.
• بسیاری از آدمهای بیمار فرضشان بر این است كه ما میخواهیم بدیها را یا عیب و ایرادها را درست كنیم، ولی اول باید آن را خراب كنیم. برخی از اوقات در شرایط خاص، در یک وضعیت، ممكن است این معنا داشته باشد، ولی آدم سالم به دنبال این كار نیست. آدم سالم میرود یک زمین پیدا میكند، ساختمان و خانه را آنجا میسازد. چرا باید یک خانه خرابی را خراب كند، آن را بازسازی remodel كند یا روی آن بسازد، این نیرو و انرژی را برای چه صرف كند؟ چون زمین هست.
• بنایراین فرض آدم سالم این است كه وقتی كه میتوانم كه چیزی را بسازم، چرا چیزی را ویران كنم؟ بنابراین این آدم به دنبال این نیست كه عیب را از بین ببرد و ایراد را از بین ببرد، یا با بدی ها بجنگد.
• به مجرد اینكه با بدیها بخواهید بجنگید:
o اول باید بدی را بشناسید، همین قدر كه بدی را شناختید، یعنی بدی را در مغزتان بردید،
o دوم برای اینكه بدی را خراب كنید، شما باید بدی كنید، و
o سوم اینكه تازه اخر كار شما چه كردید؟ شما یک عمله مخربی هستید كه یک چیزی را كه مال گذشته بوده و بد بوده را خراب كردید.
• ساختن و سازندگی موضوع دیگری است. و به همین جهت است كه آدم سالم از این مرحله پرهیز میكند. به دنبال نابودی نیست، به دنبال تصحیح نیست، به دنبال پیدا كردن عیب و ایراد و بد و منفی نیست، كوشش در جهت این است كه بروم آنجایی را كه میشود ساخت، بسازم. و به همین جهت است كه بسیاری از سازندگان كسانی بودند كه فقط نیرو و انرژی خودشان را آنجا متوجه و متمرکز كردند. به جای احتمالا حتی جنگیدن با مفاسد اجتماعی آمدند مدرسه بهتر، پدر و مادر بهتر را به وجود آوردند.
• آن وقت است كه میشود امیدوار بود كه كار ساختن ما یک كار اصولی و اساسی است و احتمالا ما را به جایی میرساند.

58. آغازگری و خلاقیت initiation

• آدم سالم آدمی است كه آغازگر است، یك كاری را شروع میكند كه دیگران نكرده اند. از اینكه خلاقیت داشته باشد اصلا پروایی ندارد، یک كاری را برای اولین بار میكند.
• آدم عادی و معمولی یا بیمار همیشه دنبال این است كه كار دیگران را تقلید كند، میبیند چه جوری میشود كپی كرد، چگونه میشود مانند آن بود یا پا جای پای آن گذاشت. جز در شرا بط استثنایی كه مسال اساسی مطرح است، در بقیه موارد همیشه غلط است.
• شما قرار است آغازگر باشید، بنابراین بسیاری از مردم هستند كه وقتی میگویند بفرمایید سر میز شام، اصلا فكر میكنند كه هرگز آنها نباید راه بیفتند. بگذار یک عده ای بروند. یا بفرمایید سر مثلا پیست رقص، نه بگذار شلوغ پلوغ بشود بعد ما بروبم، چون اینها هیچ وقت توانایی ندارند كه آغازگر باشند، نفر اول هیچ چیزی باشند.
• مساله دوم، خلاقیت است. آدم سالم به خودش اجازه میدهد كه هر چیزی را كه میگیرد بدون اینكه اصالت آن موضوع را و بدون اینكه اعتبار و ارزش آنچه را كه گرفته كم بكند، از خودش اثر میگذارد.
• حتی وقتی شما بهش لطیفه ای را میگویید، این را یك جور دیگر تعییر میدهد. وقتی بهش منوی غدایی میدهید، یك كمی اش را عوض میكند. و بنابراین اثری از خودش همیشه در همه چیزی هست.
• یعنی مساله خلاقیت بسیار مهم است كه توی این آدم هست. یعنی شما با یک آدمی روبرو هستید كه در پی به وجود آوردن چیزی است كه دیگری نیاورده و این یک احساس فوق العاده خوبی است.
• به بچه ها نگاه كنید كه وقتی حتی چهار تا لحاف را روی هم میگذارند یا یك پتویی را میكشند روی چهار تا صندلی و میگویند اینجا خانه من است و میروند آن زیرش، شما اصلا به شكل و ریختشان، به هیجانی كه دارند، نگاه كنید كه چه اندازه از آن دارند لذت میبرند. چرا؟ برای اینكه یک چیزی را خلق كرده اند و انسان اینجاست،
• دقیقا بگذارید این نكته را عرض كنم كه خدا خالق است و انسان هم خالق است. به همین جهت است كه باور من این است كه انسان مخلوق خداست و خالق خودش است. مساله خلق در انسان همان شباهت را به خدا دارد، او خلق كرده و ما هم توانایی خلق كردن داریم.

59. مشوق و اهل كمك و یاری

• آدم سالم آدمی است مشوق و اهل كمك و یاری
• مشوق، یعنی،،… یك كسی است كه دیگران را تشویق میكند.
• به مجرد اینكه ببیند كسی كار خوبی میكند، اگر كسی قدمی برداشته، آن را به نوعی حمایت میكند. همیشه یک جوری دستش یشت سر همه است كه برای رفتن و بهتر شدن حركت بكند.
• آدمی نیست كه جلو ی آدمها بایستد، آدمی نیست كه به اعتراض و انتقاد برسد، به جنبه بد و منفی كار انها برسد، ابدا!
• در جهت آموزش در كودكان دقیقا باید همین كار را كرد. و در نتیجه مساله تشویق reinforcement موضوع مهمی است و در عین حال كمك و یاری میكند.
• اگر بتواند كاری بكند، بدون اینكه انتظار و چشمداشتی داشته باشد انجام میدهد. برای اینكه او دارد آن كار را میكند.
• شما اگر بتوانید یک نفر را علاقمند كنید كه كتاب بخواند، درحقیقت او را با صد تا دانشمند آشنا كردید، فعط شما یک اشتیاقی در او برای خواندن به وجود آوردید، قدم اول را شما برداشتید ولی او راه را تا آخر رفته.
• درست مانند پدر و مادری كه به بچه راه رفتن را یاد میدهند و آن بچه است كه همه زندگی را بعدا خواهد رفت. و مهم مسله كمك و یاری است.
• امروز از نظر علمی گفته میشود آدم سالم كسی است كه حداقل یك بار در روز میایستد و میگوید من برای دیگری بدون هیچ چشمداشتی بدون اینكه هیچ اهمیتی داشته باشد، چه كار مهمی برای یكی دیگر میتوانم بكنم؟ چون روزی كه من از خودم بتوانم بیام بیرون و بایستم و بگویم من میخواهم برای یك كس دیگری یك كار مهمی بكنم، فقط به خاطر او، برای اینكه من قرار است برای دیگران كار بكنم، زندگی را بردید، تا اینكه با همه به فكر خودم باشم یا فقط پرسش من این باشد كه دیگران برای من چه كار میتوانند بكنند، كه فاجعه است.

60. اشتباه

• آدم سالم آدمی است كه با اشتباه مساله و مشكلی ندارد. میداند كه اشتباه عادی است،
• انسان موجود ناقصی است، انسان از طریق اشتباه در بیشتر موارد یاد میگیرد.
• كسی كه از اشتباه میترسد، هرگز كاری نمیكند و بنابراین موضوع را كاملا فهمیده.
• اولا، بد و غلط را با اشتباه یکی نمیداند. ما توی زندگی اشتباه میكنیم. ولی كار بد و غلط جز موارد استثنایی نمیكنیم.
• دوم، با اشتباه راحت است. به همین جهت است كه آمادكی دارد كه اشتباه بكند. ولی مهم این است كه اگر اشتباه كرد، اشتباهش را بلافاصله اگر در ارتباط با دیگری بوده معذرت میخواهد. اگر با خودشٍ بوده چرایی اش را پیدا میكند و کوشش میكند كه از آن اشتباه بیاموزد.
• آدم سالم میداند كه در بیشتر موارد، تنها و تنها راه پیشرفت، تنها و تنها راه بهتر و برتر شدن، اشتباه است و عیر ار این، راهی ندارد.

61. شكست defeat and failure .

• آدم سالم میداند كه مسله شكست، یك واقعیت است.
• شكست از آن كسانی است كه میخواهند یک كاری بكنند.
• آدمهایی كه در هر زمینه ای كاری نكردند، هرگز هم شکست نخورده ند.
• شكست اصلا پل پیروزی بعدی است.
• به همین جهت است كه مخصوصا پدر و مادر قرار است كه بچه ها را از كودكی با ورزش آشنا كنند. زیرا در هر ورزشی همیشه شكست است. معنایش شكست من نیست. مسله شكست، معنایش عیب و ایراد من نیست.
• مساله شكست، معنایش این است كه من به جابی رسیدم كه جرات مبارزه دارم و در این مبارزه همچنان كم دارم و باید بیشتر و بهتر بیاموزم.
• بنابراین شكست از آن كسانی است كه در زندگی موفق بودند.
• هر كس شكستی نداشته، پیروزی هم ندارد.

62. انعطاف flexibility

• آدم سالم قابلیت انعطاف دارد، منعطف هست. درحالیكه اصول و قواعدی را رعایت میكند، اما همه جا آمادگی انعطاف دارد. ما با قطعیت و مطلق سروكاری نداریم. بنابراین اگر قرار است بچه ها ساعت ٨ بخوابند همیشه میشود آن را تا حدودی به گونه ای در آورد. اما اینكه سر ساعت ٨ باید چنین و چنان بشود، اینها، كارهای حطرناكی است. توی هیچ جای دنیا و در هیچ زمینه ای قرار نیست چنین باشد.
• ما همیشه باید بدانیم كه قانون، ضرورتی نامطلوب است. قانون یک چیزی است كه خط را میكشیم، جز در موارد اسثنایی كه احتمالا پای دیگران یا مسائل جدی مطرح است، همیشه باید قابلیت انعطاف داشت.
• این قابلیت انعطاف مساله مهم و اصلی و اساسی است .
• شخصیت بیمار به صورتی منجمد در آمده، و به صورتی شده كه امكان تغییرش نیست، یعنی ساخت و زیربنا، توانایی، بلاهرحال، پذیرفتن دگرگونیهای كم را ندارد، بنابراین قابلیت انعطاف ندارد.

63. پاسخ به حوادث و واقعیات respond

• آدم سالم در زندگیش به حوادث و واقعیات جهان پاسخ میدهد.
• معنای پاسخ این است كه اوضاع را كامل ارزیابی میكند. علم را به كار میگیرد. اطلاعات را به كار میگیرد. مشورت میكند. میاندیشد. و بعدا به شرایط پاسخ میدهد.
• معنای پاسخ دادن این است كه بسیاری از اوقات كاری نمیكند یا همان زمان و همان موقع كاری نمیكند.
• آدم بیمار و گرفتار به شرایط واكنش React نشان میدهد. یعنی قانون و قاعده طبیعت را به كار میگیرد. درست مانند توپی كه به زمین زده میشود بالا میاید. یا برخی اوقات حالت reflection یا انعكاس دارد، درست مانند نور.
• آن كسی كه از سلامت عقل برخوردار است، معلوم است كه به جهان پاسخ میدهد، او به شرایط پاسخ میدهد.
• پاسخ در بسیاری از اوقات این است كه هیچ كاری نكنید.
• گرفتاری فرهنگی ما این است كه وقتی یک مساله ای اتفاق میافتد، بسیاری از ما میگویند باید یک كاری كرد، نه! فقط باید كار خوب كرد، اگر نمیدانیم بهترین كار یا كار خوب چی هست، بهتر است كه هیچ كاری نكنیم.
• ما قرار است كه كار درست و خوب را بكنیم، نه اینكه همیشه باید یك كاری بكنیم.
• بچه یک كاری كرده نمیدانیم چه كار كنیم، بهتر است كه هیچ كاری نكنیم. هیچ كاری نكنیم، تا اینكه احتمالا كاری بكنیم كه كار بد و غلطی باشد و مطمئن نیستیم.

64. در كنترل خود self-control و منضبط self-discipline

• آدم سالم آدمی است كه در كنترل است، منضبط است .
• مشكل مردم دنیا در طول تاریخ این بوده كه میخواهند دیگران را كنترل كنند.
• روزی كه خواستید دیگران را كنترل كنید، شما یك پیامی فرستادید كه من خودم در كنترل نیستم.
• هر كسی كه خودش در كنترل است، كاری به كنترل دیگران ندارد.
• هر آدمی كه میخواهد دیگران را كنترل كند، معنایش این هست كه كنترل خودش از دستش در رفته.
• كنترل دیگران نشانه اضطراب است، نشانه نوعی احساس خطر است ، و برخی از اوقات احساس حقارت از یک طرف و احساس برتری از جانب دیگری است.
• مساله دوم انضباط discipline است. یعنی آدم سالم، آدمی است كه منضبط است. به خودش در زمان و مكانی كه باید فرمان میدهد كه باید پاشی، وقت خواب است، حالا باید بخوابی… قابلیت انعطاف دارد، به ندای درون خودش توجه میكند.
• گفتگو و مكالمه ای با خودش دارد، ولی در بسیاری از موارد محكم firm در مقابل خودش میایستد.
• تمام آدمهای موفق و خوشبخت دنیا در كنترل خود و منضبط بوده اند.

65. تفاوت احساس و اندیشه.

• آدم سالم، خبر از این دارد كه احساس feeling and emotion با تفكر thinking، متفاوت است.
• احساس و اندیشه اصلا از دو جای مختلف، دو نوع هویت و ماهیت متفاوت دارند و این را تفكیك میكند.
• میداند چه چیزی را حس و احساس میكند و دوست دارد، و چه چیزی واقعیت است و عقل و علم و درست است. این تفاوت میان درست و دوست برای انسان سالم موضوع بسیار مهمی است.
• متاسفانه بسیاری از مردم آنچه را كه دوست دارند، درست میدانند. یا آنچه كه درست میدانند را دوست دارند. درحالیكه ما در بسیاری از موارد باید بدانیم چیزی را دوست داریم، اما درست نمیدانیم یا چیزی كه درست است را دوست نداریم، روزی كه اینها را توانستیم تفكیك بكنیم، احتمالا نزدیک به ویژگیهای فردی میشویم كه از سلامت روانی برخوردار است.

ويژگیهای شخصيت سالم-شصت و شش تا هفتاد و هشت

ويژگیهای شخصيت سالم

شصت و شش تا هفتاد و هشت

66. قدردان و قدرشناس

• آدم سالم آدمی است قدردان و قدرشناس.
• كسی است كه انسانها را در جایگاه و پایکاه خودشان میبیند، برای كاری كه كردند، برای فرصت و موقعیتی كه به وجود اوردند اهمیت و ارزش قائل است و قدردان و قدرشناس است و آن را به گونه های مختلفی، حتی با جمله و كلامی كوتاه هم كه شده ابراز میكند
• یکی از حسرتها و افسوسهای بسیاری از مردم دنیا این است كه هیچ وقت قدرشان دانسته نشده و ارزششان شناخته نشده. بنابراین قدردانی و قدرشناسی هر كسی را در جایگاه و پایگاه خودش آنگونه كه هست، پذیرفتن، پسندیدن و احتمالا درباره اش به هرگونه ای كه درست و مناسب است، صحبت كردن.
• بنابراین آدم سالم آدمی است قدردان و قدرشناس، ولی در عین حال از اینكه دیگران ممكن است قدر او را ندانند و قدرش را نشناسند احساس بدی نمیكند. زیرا این را به انگونه نگاه میكند كه اولا و تازه بر فرض كه بدانند، ای بسا نمیدانند چگونه باید ابراز كنند و ایا اصلا ابرازش درست و مناسب است؟ و از همه اینها گذشته، او قرار است كار درست و خوب خودش را بكند، اعم از اینكه دیگران قدردان و قدرشناسش باشند با نباشند، اما او در ارتباط با دیگران قدردان و قدرشناسن است.

67. بیان عقیده و نظر

• آدم سالم آدمی است كه عقیده و نظر خودش را ابراز میکند.
• این را با بازی و فریبكاری بیان نمیكند، ترس و وحشتی از بیانش ندارد، امادگی كامل برای تصحیح و تغییرش دارد، ولی اظهار عقیده میكند و نگران این نیست تا كه احتمالا حرفش، نظرش و عقیده اش درست نباشد یا مناسب نباشد و یا احتمالا بعد از ابرازش، با توضیح و توجیه های عجیب و غریب كوشش نمیكند مطلب را به شكل و فرم دیگری دربیاورد و در بیشتر موارد هم، آن زمانی كه نمیداند و نمیفهمد، به راحتی ابراز میكند.
• این یکی از آن موارد مهم درباره پرورش و تعلیم و تربیت كودك است كه بچه ها باید حداقل، روزی یک بار از پدر و مادر بشنوند كه نمیدانند.
• یعنی پدر و مادر نمیدانند و نمیفهمند تا بچه به یک ارامشی برسد و بداند كه ندانستن و نفهمیدن و یا نتوانستن عیب و ایراد انسان نیست.
• نداشتن میل به دانستن و یا علاقه به انجام دادن است كه انسان میتواند در مورد خودش، یرسشی داشته باشد. بنابراین به راحتی عقیده و نظر خودش را ابراز میكند و این عقیده و نظر را به عنوان عقیده و نظر خودش، نه عقیده و نظر درباره دیگران، آن هم نه عقیده و نظر در اعتراض با دیگران. چون همیشه و در بیشتر موارد اگر نه همیشه، میشود مطلب را به گونه ای ارایه كرد كه دیگرانی كه مختلف و متفاوت هستند هم، احساس خشم و یا دشمنی و یا حمله نكنند.

68. حق خود و دیگران

• آدم سالم به دنبال حق خودش و حق دیگران است.
• حق دیگران را در حدی كه به او مربوط است، ولی حق خودش را میخواهد و از حق خودش، انچه كه مربوط به اوست، نمیگذرد. البته با این واقعیت اشنا است كه آن زمانی كه احتمالا فكر میكنید صد در صد حق با شماست حتی هفتاد در صد هم حق با شما نیست و آن زمانی كه فكر می’كنید هفتاد در صد حق با شماست، حتما حق با طرف مقابل است. و تازه آن را به صورت یک نظر مطرح میكند و به صورت یک انتظار، ولی اماده برای توضیح و توجیه است، اما برای حق خودش میایستد و چنین باوری ندارد كه انسان باید از حق خودش بگذرد. یا بهتر است از حق خودش بگذرد و از حق خود گذشتن نشانه خوبی انسان است. نه.تقریبا هیچوقت نیست، و معمولا ریشه اصلی و اساسی مساله در شرم است، در ترس است. و این دو هست كه دلیل این میشود كه در بیشتر موارد ما برای احقاق حق خودمان نایستیم و غالب آدمهایی كه برای احقاق حق خودشان نمیایستند، در جای دیگری به حقوق دیگران تجاوز میكنند و چون به صورت آدمهای منفعل پرخاشگر هسنند، تحمل میكنند، تحمل میكنند، تا بالاخره منفجر شوند.
• به همین جهت است كه وقتی یك انسان حرفش را میزند، حقش را میخواهد و به صورت راحت و اسوده آن را طرح میكند و به عنوان جایگاه و پایگاهی كه دارد و با انتظار و نظری كه دارد، احتمالا در بیشتر موارد متوجه میشود كه به آن حدت و شدتی كه فكر میكرد نیست.
• ما بارها درباره موضوعی مطمئن مطمئن بودیم و با وجودی كه با دقت به مساله توجه كردیم كه احتمالا حق با ماست، وقتی كه توضیح دیگری را متوجه شدیم یا شنیدیم، به این نتیجه رسیدیم كه ابدا حرف و نظر ما درست نبوده. بنابراین با این فرض و نظر كه میتوانیم آنچه را كه ما درست و حق خودمان میدانیم، حق ما نباشد، باید ابراز كنیم.
• اما وقتی به حق دیگران میرسد، بیش از آن قرار است پافشاری كنیم، مخصوصا وقتی كه مطمئن هستیم. اینجاست كه تفاوت انسان در ارتباط خودش با دیگران مشخص میشود. به علاوه در دنیابی كه پر از ظلم و بیداد هست و اینجاست كه انسان سالم كسی است كه ممكن است در حصوص بیان حق خودش، كمی اینجا و انجا رعایت كند، اما وقتی به حق دیگری میرسد،نه. و به همین دلیل است كه بسیاری از مردم سالم باورشان این است كه من ممكن است از انچه كه مربوط به خودم است به دلایلی بگذرم یا توجه و اعتنایی نكنم ولی در مورد دیگری نه، و این شرط احلاق و انسانیت است، مخصوصا در دنیای پر ار ظلم و زور ماست.

69. معتدل و میانه رو

• آدم سالم آدمی است معتدل و میانه رو.
• این دعا كه خدایا اعتدالی بخش، دعای بزرگی است.
• ما در زندگی وقتی كه به افراط و تفریط كشیده میشویم، جز در شرایط استثنایی، احتمالا یا بیمایم، یا درگیر بیماری اجتماعی و یا فرهنگی شده ایم. به همین جهت است كه ادم سالم در بیشتر موارد معتدل است، میانه رو است، و موضوعها را در آن حد وسط و میانه میبیند
• به همین جهت است كه توان این را دارد كه واقعیات را بیشتر و بهتر درك كند و درست است كه ممكن است در جزئی از موارد بیشتر به سمت چپ و راست گرایشی یا توجهی داشته باشد، اما بدون تردید در بسیاری از موارد اعتدال و میانه روی بهترین است.

70. كارامدی و كارایی efficient- effective

• یعنی شما با كسی روبرو هستید كه كارامد و كارا است.
• كارامدی به معنای این است كه با كمترین امكانات و هزینه، بیشترین نتیجه گرفته شود، البته اصولی باید رعایت بشود.
• موثر بودن و مفید بودن وقتی است كه انجام كاری ما را به هدف میرساند.
• بسیاری از مردم دنیا كاری را میكنند كه تفاوتی در آنچه كه مورد نظرشان است نهمیكند، درست مانند آدمی كه میخواهد به منزل دوستش برود كه ده کیلومتر فاصله دارد و فقط پنج کیلومتر را میرود. و یا احتمالا در بیان مطلبی به گونه ای مساله اش را ارائه میدهد كه احتمالا هدف مورد نظرش به دست نمیاید.
• بنابراین مساله اصلی و اساسی این است كه ما در آنچه كه انجام میدهیم مساله كارامدی و كارایی را داشته باشیم و متوجه باشیم كه خیلی از اوقات انجام دادن برخی یا جزیی از كارها، به جای اینكه مفید باشد، حتی مضر است.
• به همین دلیل است كه بسیاری از مردم در كار تربیت فرزندانشان و ارتباط با دیگران، یا حل مسائل و مشكلات، تا جایی میروند و آن را نیمه كاره رها میكنند. زیرا نیرو و انرژی خودشان را هدر داده اند و تباه كرده اند.
• به همین دلیل است كه آدم سالم آدمی است كه با حداقل امكانات بیشترین نتیجه را میگیرد
• اصولا آدم سالم نگاهی اقتصادی به موضوعات دارد و اقتصاد همیشه استفاده از كمترین برای رسیدن به بیشترین، و در مسائل اخلاقی بهترین هست.

71. خودجوش و خودزا spontaneous

• آدم سالم آدمی است خودجوش و خودزا.
• وقتی با آدم سالم روبرو میشوید، قرار نیست كه درباره مسائل جزئی، حالا به موضوع ها به همه اطرافش نگاه كند و یا احتمالا همیشه احتیاج به تمرین و تكرار داشته باشد.
• آدم نرمال و گرفتار اگر احتمالا میخواهد حتی به یک كسی تسلیتی بگوید، ممكن است چند بار آن را برای خودش تكرار كند. علتش هم این است كه میخواهد چیزی خوب در بیاید. اصلا مساله مرگ آن آدم، داغ آن آدم، رابطه اش برایش مطرح نیست، مساله اش این است كه من چطوری حرفم را بزنم، چگونه صحبتم را ارائه بدهم. درحالیكه برای آدم سالم مساله خودجوش است.
• ممكن است دریک مرحله ای وقتی با وجودی كه فكر میكند باید تسلیتی بگوید آنجا برود و همینطور فقط به آن آدم نگاه كند، آن آدم را در آغوِش بگیرد و هیچ حرفی برای گفتن نداشته باشد، برای اینكه فكر میكند حال و احساس و نگاه آنها بهترین گفتگو خواهد بود.
• بنابراین، این خودجوشی و خودزایی و به نوعی حتی حاضرجوابی، اماده برای پاسخ دادن، خودش نشان دهنده راحتی انسان است. اگر در حد خودش باشد.
• به همین جهت است كه وقتی شما با یک آدم سالم برخورد میكنید و بهش میگویید برویم مثلا فرض كنید سینما، احتمالا فكر میكند كه خوب است برویم. درحالیكه یك آدم عادی و یا آدم گرفتار حرفش این است كه تو چرا ازشش ماه قبل به من نگفتی. دوم فیلم میخوایم بریم كجا؟ میخوایم بریم؟ چرا باید بریم؟ چیه موضوع؟ ‘ و شما یک دفعه متوجه میشوید كه با یک آدمی روبرو هستید كه همیشه باید با طرح و برنامه و پیشبینی و پیشگیری، و به دلیل اضطراب و نگرانی آماده بشود.
• درحالیكه آدم خودجوش، خیلی راحت بهش میگویید بریم سفر؟ و برنامه ها به هم میریزه، بذار دو تا تلفنی بكنم، چهار تا قرار رو به هم میزنم و با هم میتونیم بریم.
• آدم سالم، خود به خودی است، خودجوش است، و بنابرین در جهانی زندگی میكند كه برای خودش آزادی و حق انتخاب قائل است. البته مسوولیت را میپذیرد و پیامدش را قبول میكند ولی توانایی این كار را دارد.

72. شجاعت و شهامت

• آدم سالم آدمی است شجاع.
• البته شجاعت یک حدی دارد و با حماقت یا لغات دیگری میتواند نزدیک باشد.
• ولی شما یا یک آدمی روبرو هستید كه قبول خطر میكند. قبول ریسك میكند.
• نیچه فریاد زد كه خطرناك زندگی كنید و دنیا از آن كسانی است كه بیشتر از آنی كه دارند، میخواهند. و به همین جهت است كه بیشتر از آن چیزی میشوند كه هستند.
• بنابربن در بسیاری از موارد محافظه كار بودن، محتاط بودن مسله ای را حل نمیكند. در بسیاری از موارد، حتی وضع بد را بدتر میكند. بنابراین شما با آدم سالم وقتی روبرو هستید، در او یك شجاعتی میبینید، توانایی انجام كاری را، برداشتن قدمی را. و به هر حال میپذیرد كه اگر No Gods, No Glory . اگر واقعا آن توانایی را برای پذیرفتن ضرر و خطر ندارید و به استقبال ضرر و خطر نمیروید، احتمالا ضرر و خطر در بدترین شرایط سراغ شما خواهد آمد.

73. اهل مطالعه

• آدم سالم آدمی است اهل مطالعه، و هفته ای تقریبا ۵ ساعت مطالعه، نه احتمالا خواندن بسیاری از این روزنامه ها و مجلات كه خواندنش تازه بداموزی دارد و یا احتمالا آنچه را كه انسان اموخته را از یاد انسان میبرد. مطالعه ای كه مفید و سازنده هست پیشنهاد میشود.
• یک آدم سالم میخواند و البته ممكن است این خواندن به صورت شنیدن هم باشد. چون برخی از ادمها از طریق گوشسان یهتر میتوانند بشنوند. ولی مطالب مهم است كه از كجا میاید. وقتی شما به رادیو و یا جز در شرایط استثنایی توجه میکنید، ان واقعا مطالعه نیست. برای اینكه از عمق و دقت لازم برخوردار نیست. اما ممكن است مطلبی روی یک CD امده باشد و یا كتابی به صورت CD امده باشد، در آن صورت كاملا متفاوت است.
• وقتی ما در دنیایی هستیم كه با توجه به اینكه در هر روز بیش از ۶٠ هزار صفحه مطلب تازه علمی بیرون میاید، دیگر هفته ای پنج ساعت مطالعه در هر رشته ای ما را میتواند در مسیر كاروانی قرار بدهد كه با سرعت دارد میرود، ولی من و شما به نوعی خودمان را به آن كوشش میکنیم برسانیم.

74. خوشحال و شاد و خندان

• آدم سالم آدمی است خوشحال و شاد و خندان.
• گفته شده كه تا زمانی كه انسان میگرید و میخندد معنایش این است كه زنده است و امیدی برای بهتر شدن و بهبودش هست.
• خنده بدون تردید اصلا نوعی درمان است. امروز حتی نوعی خنده درمانی داریم كه مطالعات نشان میدهد چگونه بر روی مغز اثر مثبتی میگذارد.
• شادی نشاندهنده نه تنها وجود واقعی انسان، بلكه كودك انسانی است و به همین جهت است كه آدم سالم آدمی است كه اقلا روزی یكساعت میخندد. و اگر كمتر از روزی یكساعت میخندند، احتمالا سالم نیست. و اگر معمولا با این مساله روبروست كه چطور میشود روزی یک ساعت خندید، كافی است عریان بشوید لخت بشوید جلوی آینه، احتمالا خواهید خندید. البته ممكن است بعدا گریان بشوید، ولی به هرحال اولش موجب خنده خواهد بود. اگر هم كم آوردید، میتوانید از دوستانی كه علاقمندید خواهش كنید كه همان كار را برای شما بكنند!
• بنابراین انسان باید دنبال موضوع برای خنده بگردد. سلامت روانی و نشانه امنیت و آرامش و راحتی در این خندیدن است. حتی خنده بلند، خنده ای كه احتمالا شما میتوانید به مقدار زیادی احساس كنید كه به نوعی كنترل زمان و مكان را یا محیط تان را از دست دادید.
• بنابراین اگر اهل شادی و خنده نیستید، احتمالا زندگی غم انگیزی خواهید داشت.
• یكی از تعریف هایی كه در طول تاریخ برای انسان شده این است كه انسان حیوان خندانی است. علتش این است كه این شادی و لذت را میتواند داشته باشد و هچنان در این باره میشود این نظر را داشت.

75. اهل تقریح

• آدم سالم آدمی است كه اهل تقریح است، اهل خوشگذرانی است.
• یکی از گرفتاریهای بسیاری از فرهنگ ها از جمله فرهنگ ما این است كه حرف این است كه:
o شما فعلا درس بخوانید و هیچ كاری نكنید
o بعدا سربازی بروید و هیچكار دیگری نمیتوانید بكنید
o بعدا بروید كار بگیرید
o خانه و زندگی بسازید
o بعدا ازدواج بكنید
o بچه ها را بزرگ بكنید
o بعدا چون آن بچه هایی كه شما بزرگ كردید، مانند خودتان عیب و ایرادی دارند، بچه های آنها را هم بزرگ بكنید
o بعد در سن ٧٠، ٨٠ سالگی با خاطر آسوده بروید و از زندگی لذت ببرید و دور جهان بچرِخید
o درحالیكه شما احتمالا دور خودتان هم دیگر نمی نوانید بچرخید و امكان این را ندارید كه حتی بفهمید دوروبر شما چه خبر هست.
• به همین دلیل است كه آدم سالم آدمی است كه تفریح را هر روز دارد.
• اگر شما اهل تفریح نیستید، زندگی را باختید.
• هرگز فكر نكنید كه ما فعلا درس میخوانیم یا كار میكنیم و بعدا تفریح میكنیم.
• هرگز چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
• قرار است تفریح جزئی از زندگی باشد.
• اصلا در مسیر یادگیری، یادگیری با فاصله است كه كار میكند.
• ما توی این دنیا نیامدیم كه كار بكنیم و درس بخوانیم.
• ما آمدیم توی این دنیا، زندگی كنیم و خوب زندگی كنیم.
• به ما گفتند كه نیازهایی داریم، باید نیازها را براورده كنیم، پس به خاطر رفع این نیازها باید كار بكنیم. بنابراین ٣٠ نا ۵٠ ساعت كار، در شرایط مختلف و متفاوت عادی است.
• اما اینكه فكر كنیم كه آمدیم در این دنیا كار بكنیم، حتما بیماری است
• آدمهایی كه كار بسیار میكنند یا اعتیاد به کار دارند، workaholic هستند حتما آدمهای تنها و جدا هستند. حتما هستند كه مایل نیستند حس كنند و جهان را احساس كنند و زندگی بكنند.
• بنابراین تفریح جزء اصلی و اساسی زندگی است.
• حتی در حیوانات مساله بازی و تفربح جزء مراحل اولیه رشد و سلامت آنهاست و به همین دلیل است كه اگر اهل تفریح نیستید زندگی را باختید.
• زندگیی را كه این قدر سفت و محكم بگیرید، با شما بسیار سفت و سخت و محكم برخورد حواهد كرد.

76. خوش مشربی Sense of humor

• آدم سالم آدمی است خوش مشرب، یعنی آدمی است كه هم بیانش را دارد. هم حالش را دارد. هم آن را حس و احساس میكند. هم به دنبالش هست.
• بسیاری از مردم هستند كه آن چنان خشكند و سختند كه اصلاحشان غیرممكن است.
• این ماجرای وقار. این ماجرای سنگینی. این ها بیماریهای فرهنگی است.
• انسان سالم انسانی است كه سبك حركت، میكند نه اینكه سنگین قدم برمیدارد.
• در فرهنگ ما بود كه مخصوصا دختر قرار نیست بخندد و اگر دختر بخندد ابرو میرود. یا اگر احتمالا میخندد دندانهای او نباید دیده بشود. اینها گرفتاری است كه هم به مساله تفریح و هم به مساله خوش مشرب نبودن آدمها مرتبط است.
• امروز یکی از ۵ علامت و یا ۵ موضوعی كه آدمها را در ازدواج جلب و جدب میكند خوش مشربی است و بنابراین بهتر است در این زمینه یک كاری بكنیم.
• غالب اوقات نداشتن خوش مشربی نشانه این است كه آن چنان غم و درد در درون دارم و آن چنان ترس و وحشت و شرم و گناه دارم كه میدانم اگر آن را ازاد و یا در چارچوب كلماتی كه معمول و مرسوم و یا واقعیات نیست ابراز كنم احتمالا خودم را لو داده ام و آبروی خودم را برده ام.
• بنابراین داشتن حالت شوخی. حالت خنده. شادی. شوخ طبعی. بذلهگویی. لطیفه مشخصه انسان سالمی است كه همچنان درست مانند گیاهی كه كل خودش را نشان میدهد، میخواهد آن قسمت وجودی و اساسی خودش را نشان بدهد.

77. سلامت فیزیكی و روانی.

• آدم سالم مواظب سلامت فیزیكی و سلامت روانی خودش هست.
• او نمیتواند نسبت به بدن خودش بی اعتنا باشد و فرضش بر این باشد كه یا خود بدن كار خودش را میكند و یا احتمالا من به بدنم اهمیت نمیدهم.
• این ماجرای تفكیك میان ماده و روح و روان یکی از حطرناكتربن كارهاست.
• سلامت فیزیکی شرط اصلی و اساسی سلامت روانی است. شما اگر بدن سالمی نداشته باشید، اگر مواظبت و مراقبت از بدن خودتان نكنید، حتما حتما سلامت روانی و زندگی خوب نخواهید داشت.
• در حصوص سلامت روانی ما امروز اصولی داریم و میدانیم و میشناسیم و برتر و بالاتر از روان درمانی و therapy هست كه نامش حمام روانی است.
• حمام روانی پدیده ای است لازم برای هر كس كه اقلا هفته ای یك ساعت یك چنین نظافتی را از روان خودش داشته باشد و این حمام روانی را انجام بدهد. بنابراین سلامت فیزیکی و سلامت روانی موضوع اصلی و اساسی است.

78. تغذیه و بهداشت درست

• امروز دو چیز را میدانیم:
o یکی اینكه بدن ما درست مانند اتومبیلی است كه بنزین میخواهد و نرسیدن به موقع و درست بنزین آن را از كار میاندازد.
o دوم تغذیه و بهداشت است. كه نوع غذا و چگونگی خوردن شما در ضمیر و ذهن شما، در حسٍ و احساس شما، در تفكر و عمل شما، در باورها و اعتقادات شما اثر بسیار مشخص و معینی دارد.
• بنابراین جوامع بر اساس نوع حتی غذایی كه میخورند، ویژگیهای روانی خاصی پیدا میكنند.
• به همین دلیل است كه تغذیه و بهداشت كه خوشبختانه بهش توجهی شده، زیرا در طول تاریخ مساله پزشكی، مساله بیماری بوده نه مساله سلامتی، ولی خوشبختانه اخیرا توجه شده و به این قسمت از دانش بشری توجه ویژه ای مبذول شده و تا برسد وارد سبستم زندگی مردمان عادی بشود، راه طولانی در پیش هست، ولی خوشبختانه قدمهای اولیه برداشته شده.

ويژگیهای شخصيت سالم-هفتاد و نه تا نود

ويژگیهای شخصيت سالم

هفتاد و نه تا نود

79. خواب و استراحت

• آدم سالم به خواب و راحت و استراحت خودش بسیار اهمیت میدهد.
• ذهن در بسیاری از موارد در وقت خواب فعالترِ از دوران بیداری است.
• خواب حتما به اهیمت بیداری است
• آن كسی كه خواب خوبی ندارد، بیداری خوب و روز خوبی ندارد.
• عمر طولانی تر داشتن. توجه و تمرکز بیشتر. كاهش در میزان بیماریهای فیزیكی و حتی روانی، استفاده بیشتر از تواناییهای دهنی، دقیقا به مساله خواب ربط دارد.
• كمیت خواب كه بین ٢٠ تا ٨٠ سالگی ٧ ساعت و نیم است،
• كیفیت خواب كه داشتن خواب سنگین و عمیق است كه در هر دوره نود دقیقه ای، اقلا ٢٠ تا ٢۵ دقیقه وارد امواج دلتا، یعنی نیم سیكل تا ۴ سیكل، یا حداقل بتا ۴ نا ٧ سیكل در ثانیه بشویم، شرط كمیت و كیفیت خواب خوب است.
• هر كسی كه خواب خوبی ندارد، حتما بیداری خوبی ندارد.
• به همین جهت است كه با خواب نباید برخوردی كرد كه پدیده ای است غیرصروری
• متاسفانه آنگونه كه در فرهنگ ماست، خواب اصولا از آن آدم تنبل بیكاره است.
• به همین جهت است كه برخی از اوقات حرف این است كه این قدر نخواب و آن زمان كه مردی وقت داری كه هر چی میخواهی بخواب.
• موضوع خواب را باید به اندازه بیداری بهش اهمیت داد و به همین جهت است كه سالمترین فرد كسی است كه هر شب در یک زمان معین میخوابد و خودش بدون هیچ عامل خارجی مانند ساعت یا زنگ ساعت بیدار میشود.
• كسانی كه در ساعتهای مختلف میخوابند. كسانی كه در مدتهای متفاوت میخوابند، حتما به بدن خودشان آسیب میزنند.
• وقت خواب حتما وقتی است كه خورشید نباشد و بنابراین شب بیداران روزخواب با مساله و مشكلات فراوانی روبرو هستند.

80. نظافت و تمیزی

• موضوع پاكی بدن و پاكی روان مساله بسیار مهمی هست.
• اشیایی هستند كه برای ذهن و ضمیر و برای بدن من و شما كثیف و خارجی هستند.
• ولی توجه به مساله نظافت باید در حدی باشد كه با اصول پزشكی و بهداشتی سازگاری دارد و با توجه به فرصت و امكانات من و شما اهمیت دارد و معلوم است كه كنار این نظافت مساله آرایش و زیبایی هم خواهد آمد.
• امروز در دنیابی هستیم كه خوشبختانه در بسیاری از موارد به خاطر پیشرفتهای علمی كار را میتوانند ساده كنند. ولی در عین حال پیشنهادهایی دارند كه بسیاری از اوقات زندگی ما را میتواند مختل كند.
• به هرحال رعایت نظافت اهمیت دارد و ضمنا در حصوص نظافت میدانیم كه این پاكی و این نظافت یك حدی دارد كه گرچه در جوامع مختلف و شرایط كمی متفاوت است، ولی حد معقولی دارد. از حدی كه بگذرد به عنوان وسواس، به عنوان گرفتاری پیدا میشود و در آدمهای بیمار هم میشود آن را به راحتی دید.

81. آداب و ادب.

• آدم سالم آدمی است كه آداب اجتماعی آنچه كه از او به عنوان یك فردی كه رعایت یک اصولی را میكند میشود نام برد
• ضمنا رعایت ادب را یعنی قراردادن انسان را و پذیرفتن حرمت انسانی را و پذیرفتن جاه و مقام او را در هر كجا كه او هست یا خودش مایل هست را رعایت میكند.
• در جهت افكار، آزادی افكار داریم. هر چه را میتوانیم فكر كنیم و یا احتمالا اگر بخواهیم مقاومت كنیم در این زمینه شكست خواهیم خورد.
• بنابراین انسان آزادی افكار دارد.
• در خصوص گفتار، مساله آداب و ادب است. یعنی من در كجا هستم. آدابی كه در آنجا هست كه پذیرفته شده چه است و رعایت ادب است و معلوم است كه رعایت یک اصولی در ارتباطات اهمیت دارد.
• آدم سالم درحالیكه راحت و آسوده است. درحالیكه حرفش را میزند. درحالیكه نظرش را بیان میكند. درحالیكه برای حقش میایستد. درحالیكه از بیان مخالفت با عقیده و نظری به هیچ وجه كوتاهی نمیكند. رعایت آداب و ادب را میكند.
• به همین جهت است كه موصوع را در حد یک گفتكو در حد یک داد و ستد ذهنی و یا فكری میكشاند. تا اینكه مساله را فردی و شخصی كند.

82. ورزش sport

• بعد از تولد انسان دو چیز است كه هنوز اجازه میدهد كه سلول های معزی تولید بشوند.
• یکی تجربیات جالب تازه است یعنی new exciting experience و دوم
• و دوم ورزش sport است.
• كودك انسانی درگیر بازی هست تا حدود پنج شش سالگی.
• از شسی سالگی به بعد وارد مرحله ای میشود كه به عنوان sport و یا ورزش میشناسیم
• بین شش تا هجده سالگی احتمالا بزرگتربن عامل رشد عقل و افزایش تواناییهای هوشی حتما وررش است.
• وررش به دلیل ماهیت ارتباطش با طبیعت، و مخصوصا ورزشهای دسته جمعی كه دو گروه را با هم درگیر میكند، شرایطی فراهم میكند كه بیش از هر چیز دیگر واقعیات جهان اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را به ما نشان میدهد.
• مخصوصا به خاطر ماهیت رعایت قاعده و قانون و قواعد بازی و به خاطر مساله بردن و باختن كه اساس فعالیتهای اجتماعی و انسانی هست، ما را مرد و زن آینده میكند.
• اهمیت ورزش برای دختران به مراتب بیشتر از پسران است و دختری كه در دنیای امروز ورزش نمیكند، زن دنیای آینده نخواهد بود.
• در نتیجه پدر و مادر به همان اندازه كه به مساله علم و مطالعه بچه اهمیت میدهند، قرار هست كه به مساله ورزش او اهمیت بدهند.
• بین شش تا هجده سالگی، اقلا پانزده ساعت درگیر بودن در فعالیتهای ورزشی برای بچه ها ضروری و لازم است، مخصوصا اینكه بدن آنها را به حركت وا میدارد و از نشاندن آنها پای این دستگاه های عجیب و غرببی كه بسیاربش سوداگرانه هست و در برخی از موارد متاسفانه پر از بد آموزی و اشكال وگرفتاری، آنها را دور میكند.
• ورزش تا آن سن اساس رشد عقلی و هوشی انسان و ارتباط او با طبیعت و جهان است و معلوم است كه در سنین بزرگسالی مسله سلامت او هست.
• ورزش یک پدیده تازه است، یعنی یک پدیده صد یا دویست ساله است.
• در طول تاریخ ورزش نبوده. انسان برده، فقط كار میکرده و برده داران، برده ها را به جان هم میانداختند و نام آن را ورزش میگذاشتند.
• ولی ورزش یك پدیده تازه است و اهمیت و اعتبارش فوق العاده است.
• به همین جهت است كه نیرو و انرژی باید در این باره صرف بشود

83. آرامش، relaxation ، مراقبه، هیپنوتیزم، یوگا

• هرچه كه بخواهید نامش را بگذارید.
• انسان دارای بدنی است كه در وقت یبداری باید به عمد خاموش بشود.
• این مساله با خواب متفاوت است.
• به همین جهت است كه بیشترین توصیه ها این است كه حداقل یک بار، كه غالب اوقات پیشنهاد میكنند پیش از شام، یا دو بار بعد از بیدار شدن یا قبل از خواب، یا سه بار كه یکی بعد از بیدار شدن، یکی قبل از خواب، و یكی قبل از شام را توصیه میكنند.
• با مراقبه یا meditation یا موضوع relaxation و آرامش یا هرچه كه مایلید نامش را بگذارید، مساله نفس كشیدن درست بسیار مطرح است.
• موضوع تنفس باید به عنوان یک هنر و به عنوان یک پدیده علمی آموخته شود. زیرا از طریق آن هست كه اكسیژنی كه ماده اصلی و اساسی زندگی هست میتواند به بهترین صورت ممكن در بدن توزیع بشود و توان آن را دارد كه انرژی فیزیكی و روانی ما را كه احتیاج به یک، چنین ماده، درحقیقت، تولیدی و محرك دارد، ازش استفاده كند و مراقب بشود.

84. خود حسابرسی

• آدم سالم آدمی است كه هر شب، اگر نه یك شب در میان، به حساب خودش میرسد. نه كه به اعتراض و انتقاد به خودش. كارنامه خودش را به نوعی در ذهن خودش میاورد.
• جنبه های مثبت و منفی آن را نگاه میكند، قبل از اینكه دیگران یا طبیعت با واقعیات به حساب ما برسند.
• ما قرار است به حسابرسی خودمان برسیم. پیشنهادی است كه برای هر شب میكنند. نه در رحتخواب. بلكه در وقت قبل از خواب. در اتاقی كه كار میكنید. حتی برخی از اوقات نوشتن و یا حداقل یک شب در میان. یعنی آنچه كه انسان قرار است به حساب خودش برسد قبل از اینكه به حسابش اینجا و انجا رسیده بشود.

85. زندگی در حال

• آدم سالم آدمی است كه در حال زندگی میكند. از گذشته آموخته متوجه آینده هست ولی در حال زندگی میکند.
• توانایی این را دارد که پرونده های گذشته را ببندد و جهان را فراموش و حتی خاموش كند.
• اگر قرار باشد همه گذشته من به نوعی در زندگی من به صورت فعال عمل كنند. من از پا در میایم.
• طبیعت یا خدا شریطی به وجود آورده كه آنچه یک روز آگاه من بوده هم اكنون به صورت ناآگاه من در میاید و در نتیجه در قسمت ناآگاه ضمیر و ذهن من قرار میگیرد.
• هیچ دلیلی ندارد ما آنها را زنده كنیم و اگر هم قرار هست چیزی را زنده نگه داریم باید همان كاری را بكنیم كه در زندگی واقعی میكنیم.
• ما آلبوم عكس و یا ویدیوهایی داریم كه از همه حوادث خوب و خوش گذشته داریم. متاسفانه بسیاری از ما در ذهن و ضمیرمان آلبوم عكس و مخصوصا هزاران هزار ویدیو از حوادث و اتفاقات بد گذشته داریم كه غالب اوقات چند برابر و چندین برابر آنها را بدتر از آن چیزی كرده ایم كه در زمان خودشان بودند.
• بهمین جهت است كه بسیاری از اوقات حادثه هایی كه در پنج سال یا پانزده سال گذشته من را كمی آسیب زده یا برخی از اوقات اصلا آسیب نزده، حتی به راحتی در یك مهمانی اتفاقی افتاده اثری گذاشته، حالا پانزده یا ده سال بعد من آن را تبدیل به یك فاجعه، به عنوان یك حادثه ای كه اصلا زندگی من را زیر و رو كرده در میاورم.
• این هیچ چیزی نیست جز كارگردانی بیرحمانه وجود خود من كه مایل است از گذشته چیزهای عجیب و غریب بسازد.
• بنابراین آدم سالم در حال زندگی میكند. از گذشته آموخته و متوجه آینده هست.
• غمگین و خشمگین از گذشته و نگران و مضطرب از آینده نیست.
• توانایی فراموش كردن دارد.
• نشخوار حیوانات به صورت نشخوار انسانی حتما نباید دست بدهد.

86. بله و نه بجا

• آدم سالم آدمی است كه انجا كه باید بگوید بله، میگوید بله، و انجا كه باید بگوید نه، میگوید نه
• ضمنا اگر گفت بله، دیگر با خودش و دیگران در نمیافتد و اگر گفت نه، حتی پنج ثانیه بعد آن را فراموش میكند.
• آدم سالم وقتی كه به درخواست نامشروع یا انتظار و توقع بیجای كسی میگوید نه، قرار این است كه بعد از ۵ ثانیه آن را فراموش كند. مگر اینكه به دلیل بیماری و گرفتاری فكر كند كه باید درخواست نامشروع دیگری را جواب دهد. فكر كند كه احتمالا باید تصویر و تصوری را از خودش در دیگران به وجود ییاورد، كه خوب است. باید شریطی را فراهم بكند كه دیگران آن را خوب بدانند و دوست داشتنی. بدانند بیماری و گرفتاری بزرگی وجود دارد.
• بنابراین شما قرار است هر زمانی كه میگوید بله، آن را انجام بدهید و دنبال بازی نکردید.
• اگر گفتید بله، بعدا بهانه درست نكنید. بعدا از تاكتیكها و تکنیک ها استفاده نكنید كه بله خودتان را نه كنید
• اگر گفتند نه، مادامی كه به درستی گفتید نه، نه اینكه اشتباه كردید، پای آن بایستید و خودتان را گرفتار و نگران این نكنید كه من احتمالا درخواست نامشروع این آدم را گفتم نه، حالا ناراحت میشود. حالا راجع به من چی فكر میكند؟ حالا دشمن من میشود؟ حالا چنین و چنان میكند؟ اینها گرفتاریهای بزرگی است كه متاسفانه در بسیاری از فرهنگ ها از جمله در فرهنگ ما وجود دارد.

87. رابطه خوب با فامیل

• آدم سالم رابطه خوبی با پدر و مادر خودش و فامیل دارد.
• رابطه خوب معنایش این نیست كه مطابق میل آنها عمل میكند
• معنایش این نیست كه در جهات بد و منفیی كه آنها انتظار دارند یا معمول و مرسوم فامیل است حركت میكند. بلكه رابطه ای دارد كه او تعیین كننده است. او انتخاب میكند. ولی به دلیل سابقه، به دلیل گذشته، به دلیل همه خاطرات، به خاطر اینكه این رابطه خوب به نوعی زیور و آرایش واقعیت گذشته هست، آن را حفظ میكند
• بنابراین رابطه ای كه با اعضای خانواده دارد، یك رابطه ای است كه از سر مهر و دوستی است. از سر خوبی و خوشی است.
• این را نه به باید و به خاطر سنت، نه به خاطر احترام و احتمالا اطاعت، نه به خاطر آنچه كه بسیاری به گونه ای بسیار غیرواقعی و بیمارگونه آنجام میدهند كه آدم ها درحالیكه ۵٠ سال همدیگر را میبینند، آرزوی مرگ و نابودی هم را میكنند
• به قول فروغ فرحزاد: و این جهان پر از حركت پاهای مردمی است كه همچنان كه تو را میبوسند و در ذهن خود طناب دار تو را میبافند.
• نه چنین روابطی كه فقط از سر بایدهای اجتماعی یا اعتقادات یا احتمالا سنت و فرهنگ است. ولی در چارچوبی كه مایلیم خواهری، برادری، پدری و مادری در آن زمینه هایی كه هر دو با آن راحتیم، خوشیم، خوشحالیم، از یادآوریش، از بیانش، از طرحش، بهره میبریم، لذت میبریم، داشته باشیم.
• آدم سالم این ارتباط را این رفت و آمد را، این مواظبت را، این مراقبت را، این دلسوزی را، این توجه را، این رفع نیاز را، به صورتی آگاهانه و آزادانه در سن و شریطی كه هست، به خاطر همه گذشته و به خاطر همه خوبی و بدی هایی كه حتی وجود داشته، ادامه خواهد داد. بنابراین رابطه ای مطلوب و دوست داشتنی و خوب و سازنده و مفید با اعضای خانواده و فامیل دارد.

88. كودكی خوب شده

• یا كودكی خوبی داشته، كه معمولا كمتر كسی است اگر اصلا كسی داشته باشد، و یا این كودكی خوب شده. یعنی آدم سالم كودكی خودش را خوب كرده.
• او دوباره كودكی را تجربه کرده و دوباره خوب شده. Re-experiencing and re-parenting
• این كاری است كه حتما باید صورت بگیرد.
• انسانی كه به این دنیا آمده، وقتی كه به ٨ سالگی رسیده، حتما قسمت هایی از اعضای بدنش به خاطر همه باورها و نظام غلط آموزش و پرورش و تعلیم و تربیتی كه درحقیقت ترس و تنبیه و كنترل هست، از دست داده و حتما آسیب هایی اینجا و آنجا خورده.
• كسی نیست كه خونریزی روانی نداشته باشد، كسی نیست كه شلاق هایی در بدنش همچنان به كار مشغول نباشد، كسی نیست كه استخوآن هایش در كودكی نشكسته باشد و كسی نیست كه زخم و خراشی از كودكی نداشته باشد.
• بنابراین شرط سلامت انسان و شرط اینكه انسان سالم باشد این است كه كودكی خوب شده ای داشته باشد و خوشبختانه همه گذشته در یک جایی كه به اندازه شاید یک تخم مرغ یا به اندازه یک نارنگی هست به صورت پراكنده در مغز ماست.
• همه گذشته در هیچ جایی وجود ندارد، جز در ذهن ما، در مغز ما.
• امروز آگاهی و دانایی وجود دارد كه سراغ این قسمت مغز میشود رفت و از راه های مختلف و متفاوت میشود آن را درستش كرد
• بنابراین اگر كودكی خوبی نداشته ایم، كودك خوب شده ای داشته باشیم و الا همچنان گرفتار زندانها و تاریکی ها و مشكلات و مسائل گذشته ایم.

89. خود شناسی

• آدم سالم موضوع آگاه و ناآگاه خودش را میشناسد، Subconscious conscious and
• این را از طریق تعبیر و تفسیر خواب به جهت شناخت خودش به مرحله ای میرساند كه حداقل برخلاف آن چیزی كه بیشتر مردم هستند و فروید هم گفت كه ۱۰ تا ۱۲درصد آگاه هست و نود درصد ناآگاه.

• امروز ما توان این را داریم كه آگاهی خودمان را در حد ۵۰ درصد ببریم. به بیان دیگر، به دو چیز پی ببریم:
• یكی ریشه حالات و احساساتمان است كه چرا من این حال و احساس را دارم و
• دوم، ریشه رفتارمان را كه چرا این كار را میكنم یا نمیکنم، یا چرا این كار را میكنم وقتی نباید بكنم، چرا این كار را نمیکنم وقتی باید بكنم.

• شناخت خود و رسیدن به مرحله ناآگاه، درك چرایی زندگی است، نه چه و چگونگی زندگی است.

• به همین جهت است كه آدم سالم از این قسمت آگاه و ناآگاه خودش خبر دارد و میداند كه چه شرایطی داشته و آن قسمت ناآگاه را برای خودش آگاه كرده و ازش باخبر است.
• به مجردی كه وارد صحنه آگاه میشود، اولا انرژی خودش را به مقدار زیادی از دست میدهد، اگر نه تمامش را.
• همچنان زهر و سمش گرفته میشود. بنابراین حادثه و خاطره گذشته درحالیكه همچنان در ذهن ماست و همیشه باید باشد و كاری نباید برایش كرد، برای اینكه خاطره باید بماند، نه زهر و سمش و نه انرژیش
• ینابراین نقشی در زندگی ما چه در خواب و چه در بیداری هر دو نخواهد داشت.

90. همانندسازی Identification

• آدم سالم اگر در كودكی و بین ۶ تا ٨ سالگی مساله همانندسازی یا تطابق را برای خودش حل نكرده، یك چنین كاری را در بزرگسالی كرده.
• ما در آن سن و سال احتیاج به این داریم كه به نوعی خودمان را با كسی هماهنگ كنیم و تطابق بدهیم.
• از نظر فروید، دختر قرار است خودش را با مادر هماهنگ كند و پسر با پدر.
• اگر دختری با پدر، و پسری با مادرش همانندسازی را انجام بدهد، خطرات بسیار جدی و فراوانی دارد.
• اشكالات جدی اختلال شخصیتی اصلا ریشه هایش به نظر میرسد آنجاست. شخصیت هیجانی و نمایشی histrionic ، احتمالا از آن دختری است كه در بیشتر موارد با پدر خودش همانندسازی كرده نه با مادرش.
• دو چیز دیگر نیز اهمیت دارد؛ یکی پدر و مادری كه دارای قدرت و توانایی هستند و یکی پدر و مادری كه پاداش دهنده و مهربان هستند و بنابراین بچه ها به آن سمت حركت میكنند.
• بنابراین بسیاری از شماها این شانس را داشتید و آوردید كه اگر پسرید با پدر، و اگر دخترید با مادری بودید كه در عین حال مهربان و پاداش دهنده و دارای توانایی اداره و كنترل زندگی خودش بوده.
• هر كدام از این موارد به هم بخورد، ما گرفتار میشویم.
• آدم سالم یا همانندسازی اش به درستی انفاق افتاده، بین ۶ نا ٨ سالگی، و یا احتمالا بعدا اگر مشكلی در این زمینه بوده آن را تصحیح كرده.
• در غیر این صورت مشكل همانندسازی كاملا میتواند در زندگی ما مساله و مشكل به وجود بیاورد.

ويژگیهای شخصيت سالم-نود و یک تا صد

ويژگیهای شخصيت سالم

نود و یک تا صد

91. الگو و مدل سازی

• آدم سالم به دنبال الگو و مدل در زندگی است.
• همانطور كه هیچ راهی را بدون ادرس نمیرود و هیچ راهی را بدون داشتن مسیر نمیرود، در موارد مهم زندگی هم الگو و مدلی دارد.
• مقصود از الگو و مدل، تقلید كردن و یا تحت تاثیر تلقین آن آدم قرار گرفتن نیست.
• شما احتمالا آدرسی را میگیرید و بعدا راهی را انتخاب میكنید. تكلیف شما مشخص هست كه كجا هستید و كجا میخواهید بروید و چگونه میخواهید بروید و این كار با الگو و مدل همراه است.
• البته در بسیاری از موارد هست كه شما برای رسیدن به جایی، یا شدن مانند كسی، دقیقا باید در جای او قرار بگیرید، مانند او بشوید و راه او را بروید.
• این تجربه را احتمالا ژاپنیها بعد از جنگ جهانی اول در جهت اینكه چه باید كرد، انتخاب كردند و تا زمانی كه از آن الگو استفاده میكردند از نظر علمی و صنعتی و تكنیكی، موفقیت های فوق العاده ای هم در مسیر رشدشان به دست آوردند.
• به همین جهت است كه آدم سالم خودش اختراع كننده و ابداع كننده همه كارها و راه ها نخواهد بود. بلكه یا بر روی پر پرنده های دور پروازی كه در جهان بودند؟ یا بر روی دوش غول هایی كه در هر زمینه علمی هنری و فلسفی در جهان وجود داشتند، خودش را قرار میدهد. و به همین جهت است كه هیچ راهی را بدون راهنما نمیرود و هیچ مسیری را بدون داشتن آدرس، و یا همیشه در زندگیش با الگو و مدلی حركت میكند.

92. آشنایی به نقاط ضعف و قدرت خود

• انسان سالم آدمی است كه از نقاط ضعف و قدرت خودش باخبر است.
• یعنی عیب و حسن خودش را میداند.
• یعنی میداند نقاط ضعف او اینجاست.
• اینجاست كه او به زودی به هم میریزد.
• اینجاست كه احتمالا آسیب پذیر است.
• اینجاست كه احتمالا خودش و یا دیگران را فریب میدهد.
• در آن زمینه هاهست كه توانایی دارد.
• متاسفانه یکی از گرفتاریهای آدمهای بیمار و گرفتار این است كه تصویر و تصوری از خودشان دارند كه به هیچ وجه با واقعیت نمیخواند.
• تصور این را دارند كه مثلا راهی را میروند كه اصلا نمیروند.
• كاری را میکنند كه اصلا نمیكنند
• كسانی هستند كه اصلا نیستند.
• این موضوع مساله بسیار مهمی هست. یعنی یك چنین افرادی معمولا با آن خود واقعی آنها، با خود تصوِریشان، با خود نمایشی شان، با خود ایده آلی شان، با خود آرمانی شان، با خود اجتماعی شان، با خود تقلبی شان، با خود قالبی شان، با خود قلابی شان، با خود دروغی شان بسیار فاصله دارند.
• یعنی درست مثل من و شماست كه باید بدانیم وزنمان چقدر است و روی هر ترازویی كه قرار بگیریم جوابمان همان است
• نه اینكه فكر كنیم بیست کیلو كمتر یا بیشتریم برای اینكه دوست داریم این چنین باشیم، با چنین تصور و توهمی درباره خودمان و یا اصولا عدد داریم.
• یکی از بزرگترین گرفتاریها با آدمها آنجاست كه نمیدانند كی هستند و چی هستند، كه غالب اوقات با حماقت همراه است و به همین جهت است كه به درستی گفتند حتی خدا هم نمیداند با آدم احمق باید چه كند.
• به همین جهت است كه در بسیاری از موارد، گفتگوها با این آدمها به هیچ جا نمیرسد. برای اینكه این آدمها از نقاط ضعف و قدرت خودشان حبر ندارند. و حتی حاضر نیستند كمی بیرون بیایند و ببینند كه واقعا در زندگی با وجودی كه و صدها اشكال و گرفتاری داشتند و همه به خاطر آن نقطه ضعف یا به خاطر آن اشكال و ایرادشان است، واقعا این اشكال و ایراد كجاست.
• اگر ما در زندگیمان مثلا پنجاه تا اشتباه بزرگ كرده ایم، اگر آنها را بنویسیم، غالبا یا دلیل آنها یکی است یا حداكثر دو تاست. هیچ وقت ده تا دلیل نداریم.
• یعنی من اگر در همه زمینه های زندگیم، اینجا و انجا اشتباه كردم، وقتی آخر كار بروم، میبینم در تمام اینها من مثلا بیش از حد آدمی بودم كه خواستم مسوول و مثلا نجات دهنده باشم. یا من یک آدمی هستم كه نقش كاملا ابله نادانی كه من خوبم و دیگران بیایند و از من محافظت و مراقبت بكنند را ازش استفاده كردم.
• به بیان دیگر من كسی هستم كه ریشه همه گرفتاریهایم انجاست و كاملا میشود این را دید.
• یعنی آدمهایی هستند كه چون خواستند قهرمان باشند، همیشه زیر پا له شدند.
• آدمهایی هستند كه چون همیشه خواستند از دیگران استفاده و سواستفاده كنند، آخر كار متوجه شدند كه ته چاهند.
• یا با وجودی كه تصور كردند مردم را به عنوان خر ازشان استفاده میكنند و خرسواری میكنند آخر شب متوجه شدند كه سر از طویله درآوردند و كنار خرهای دیگر خوابیدند.
• بنابراین بسیار مهم است كه توی زندگی ما با این واقعمت آشنا باشیم و الا با آن سخت گیر و گرفتار حواهیم بود.

93. هویت جنسی

• آدم سالم خبر دارد كه از نظر جنسی چگونه آدمی است.
• یك گرفتاری ما این است كه برخی از اوقات واقعا نمیدانیم ما پسریم یا دختریم،
• برخی از اوقات تازه نمیدانیم چقدر ماشاالله ما پسریم و دختریم،
• یا اصولا توانایی های ما از نظر جنسی، از نظر سكسی، از نظر جلب و جذبی كه داریم، اصلا چه خبر است.
• به همین جهت است كه بسیاری از ما به دلیل گمی و گیجی در جهت هویت جنسمان، دست به كارهای عجیب و غریب میزنیم.
• این را توی ازدواج، توی روابط جنسیمان، توی انتخاب هایی كه میكنیم، همه جا میشود دید.
• با وجودی كه ده ها و صدها بار با مساله و مشكل روبرو شدیم، هنوز متوجه نیستیم كه صرِفنظر از این كه اگر خودمان را میدانیم كه پسر و دختریم، این كه چه اندازه زنیم و چه اندازه مردیم، اینكه در كجا قرار گرفتیم، اینكه اصلا وضعیت جسمی و جنسی و حالات احساسی و عاطفی ما در آن زمینه كجاست، مسله بسیار مهمی است.
• بسیاری از اوقات ما یك توهمات و تصورات عجیب و غریبی داریم كه صرف اینكه بدن زیبایی داریم و یا مثلا جوان هستیم، این همه sexuality یا مس له جنسیت است، و یا من همین زن و مردم.
• بسیاری از ما تصور و توهمی داریم كه احتمالا به صرف اینكه من احتمالا به دنبال احساسات و عواطف هستم، یا كسی را دوست دارم، پس من درحقیقت همان هستم كه هستم و یا من هیچ مشكلی ندارم، چون فقط كافی است یك كسی عاشق من بشود یا بگذارد من عاشقش بشوم. بعد مییینید كه من چه خواهم كرد، درحالیكه طی سی یا چهل سال گذشته هیچ كاری نكردم و فكر میكنم كه اگر عاشقی ییدا بشود، اگر معشوقی پیدا بشود، اگر یك كسی واقعا مرا دوست داشته باشد، و چون من خودم را هیچ وقت نفهمیدم، اگر كسی مرا بفهمد، كه چنین كاری هرگز اتفاق نمیافتد، آن وقت است كه خواهید دید من چگونه گل میكنم و شكوفه میكنم و همه جا را عطراگین خواهم كرد.
• بسیاری از اوقات ماجرای مسایل جنسی، مساله بدن، ظاهر، جالب و جاذب بودن، تمایلات جنسی، برای بسیاری از مردم مساله عجیب و غریبی است
• فروید كاملا حق داشت كه ریشه اصلی و اساسی بیماریهای روانی، موضوع رابطه جنسی، مساله جنسیت، هویت جنسی است كه شكل و فرمهای عجیب و غریب خودش را هم در دنیای امروز دارد.
• به هرحال آدم سالم میداند چه اندازه زن است، میداند چه قدر مرد است، این را واقع بینانه، این را از دیدگاه دیگران میداند، این را از دیدگاه موافق میداند، با جنس موافق میداند،با جنس مختلف یا مخالف میداند.
• تجربیات زندگی برایش معنی دار است، باعث تعجبش یا حیرتش نمیشود، از این كه چرا مردم با من این كار را میکنند، یا مردم چرا با من آن كار را میكنند، این گرفتاری ها را ندارد. برای اینكه هویت جنسی اش نقش جنسی اش؟ تمایلات جنسی اش، همه اینها برای خودش مشخص و روشن است.
• درحالیكه برای آدم بیمار و گرفتار، غالبا تصورات و توهمات عجیب و غریبی دارد كه برخی از اوقات به هیچ وجه با واقعیات دور و بر خودش نمیخواند.

94. روابط جنسی

• رابطه جنسی در دو مرحله اتفاق میافتد.
• یکی در مرحله نیاز شماره یک به عنوان یک نیاز فیزیکی و حتما در آنجا جایی دارد، مشترك میان انسان و حیوان است. درش بحثی نیست.
• دوم در مسله تعلق و عشق است كه در نیاز شماره سه هست. و معلوم است جنبه احساسی و عاطفی است.
• اگرچه رابطه جنسی ریشه در جهت فیزیکی و مادی دارد و حتما زمینه ژنتیك، بیولوژیک و فیزیولوژیك دارد و در آن ابدا تردیدی نیست و اصولا مسله رابطه جنسی یک مسله فیزیکی و مادی است، ولی همانطور كه فروید به درستی آن را تشخیص داد، حتما عشق sublimation والایش میل جنسی است.
• یعنی روزی كه تمایل جنسی به زیباترین، لطیف ترین، انسانی ترین، اخلاقی ترین صورت خودش درمیاید، تبدیل به عشق میشود
• به همین جهت است كه در یك رابطه عاشقانه بدون تردید مساله رابطه جنسی نقشی دارد و رابطه جنسی بر خلاف تصور قرون وسطایی كه عشق از آن آسمان ها و خداست و رابطه جنسی از آن شیطان و زمینی است و یا در فرهنگ ما كه این تفاوت را آن چنان میكنیم كه برخی از اوقات مساله احساسات و عواطف را با رابطه جنسی دو چیز متفاوت میدانیم.
• درحاایكه این ها فقط دو روی یک سكه هستند و درحقیقت خانه ای هستند كه از این در یا آن در یکی بالاخره باید وارد بشویم
• مساله رابطه جنسی اهمیتش تا انجاست كه رابطه جنسی میان دو نفری كه همدیگر را دوست دارند یا در چارچوب ازدواج هستند، عمیقترین رابطه فیزیکی، مادی، روانی، اجتماعی، احساسی، عاطفی، احلاقی، و حتی روحانی است و از آن برتر رابطه ای در جهان نیست.
• به همین جهت است كه این رابطه، تعادل قیزیكی بدن را برقرار میكند، تعادل شیمیایی بدن را برقرار میكند، تعادل هورمونی بدن را برقرار میكند، تعادل بار الكتریكی بدن را برقرار میكند، تعادل بار مغناطیسی بدن را برقرار میكند.
• به همین جهت است كه توصیه ای كه در بین بیست تا شصت سالگی هست، هفته ای دو تا سه بار رابطه جنسی است.
• بنابراین رابطه جنسی به اهمیت بقیه زندگی است، مخصوصا كه در چارچوب جنبه فیزیکی و روانی خودش نشسته و به همین جهت است كه باید توجه لازم را داشت.
• متاسفانه ما در طول تاریخ و در دنیای امروز همچنان به مردی نگاه میكنیم كه به رابطه جنسی نگاه میكند و به زنی كه به رابطه ای احساسی و عاطفی.
• درحالیكه هر دو تا باید این نظر را تعدیل كنند. مردان باید یاد بگیرند كه رابطه جنسی، رابطه احساسی و عاطفی و انسانی است و زنان باید یاد بگیرند كه پایه این رابطه جنسی بدون تردید مساله فیزیكی و مادی است
• در نتیجه تا زمانی كه هر دو این واقعیت را درك نكنند، در دنیای خودشان فقط میتوانند رنج ببرند و احتمالا رنج بدهند. همانطور كه در طول تاریخ چنین كردند.
• به همین جهت است كه رابطه جنسی رابطه درحقیقت مبادله هست،
• مبادله، نه داد و ستد. رابطه تجارتی نیست كه احتمالا اگر كسی ناراضی است باید یک كسی دیگر چیزی رویش بگذارد تا احتمالا معامله برقرار بشود، كه در طول تاریخ اتفاق افتاده.
• به همین جهت است كه رابطه جنسی، درش نه كسی چیزی به دست میآورد و نه كسی چیزی از دست میدهد.
• درحالیكه متاسفانه در بسیاری از فرهنگ ها همانطور كه در رابطه جنسی فرض بر این است كه مرد یك چیزی به دست میآورد و زن یك چیزی را از دست میدهد، پس زن باید بگوید نه و مرد باید بدود و احتمالا اگر زن راضی شد، باید چیزی اضافه بر رابطه جنسی بگیرد تا این كه احتمالا تعادلی برقرار شده باشد و عمق فاجعه دقیقا همین جاست.
• به همین دلیل است كه در طول تاریخ، آخر كار در هر معامله ای چون همه بعد از گذشت زمان، احساس میكنند كه كلاه سرشان رفته، هر دو طرف حتما آخر كار ناراضی هستند
• كه در این رابطه جنسی، من چیزی را از دست دادم و در مقابلش چیزی را نگرفتم و گرفتاری پشیمانی و خشم و قهر آدم ها نسبت به هم، چه در زندگی، چه بعد از احتمالا بر هم خوردن زندگی، از همین جاست. به هرحال آدم سالم این رابطه را در چارچوب درست خودش قرار میدهد.

95. رابطه مالی و اقتصادی.

• آدم سالم روابط اقتصادی و مالی حساب شده و درستی دارد.
• نه همیشه فقیر و گرفتار و درمانده و وامانده است و نه همیشه با افكار و عقاید مربوط به احتمالات آینده است.
• شرایط اقتصادیی دارد كه آن را به عنوان یك واقعیت میپذیرد.
• نظام اقتصادی اگر چه زیربنا نیست ولی اساس و پایه ای است در هر بنا و به همین جهت است كه میدانیم در زندگی زناشویی، معمولا پول بیش ازهر عامل دیگری هم زندگی ها را میسازد و هم ویران میكند
• به همین جهت است كه نسبت به این موضوع، به دلیل اینكه قدرت خرید و قدرت و توانایی آنجام كارهاست نمیشود بی اعتنا بود.
• آدم سالم شرایط و وضعیت اقتصادی مناسبی دارد كه در چارچوب یک گفتگوی علمی میتواند با توجه به هدف ها و ترجیحات قابل توضیح و توجیه باشد. نه اینكه به گونه ای یک فردی برای خودش مسائل مالی را در بیاورد كه با واقعیت ها نمیخواند و به خاطر آن آخر كار درست مانند آدمی كه اعتنا نمیكند به اینكه بنزین ندارد و فرضش بر این است كه میخواهم بروم و دوست دارم بروم و اتومبیل من صدهزار دلار میارزد، پس چه نیازی به چند دلار بنزین دارد، در وسط راه حتما متوقف خواهد شد.
• به همین جهت است كه كسانی كه واقعیات اقتصادی را نادیده میگیرند، از پا درمیایند.
• برای اینكه در محیط اجتماعی و روابط انسانی همانطوری كه اكسیژن و خون یا هوا شرط لازم است، در روابط اجتماعی هم مساله اقتصادی، بسیار مهم است كه در حد خودش باید به آن توجه شود.
• آدم سالم روابط اقتصادی و مالی خودش را به نوعی تنظیم میكند كه برایش بیشترین و بهترین نتیجه را دارد و با واقع بینی با آنها برخورد میکند.

96. روابط اجتماعی

• فرد سالم یک موجودی است اجتماعی، یک موجودی است كه از ارتباط با انسانها است كه انسان شده و در ارتباط با انسانها است كه انسان شدن خودش را حفظ میكند.
• بنابراین روابط خوب و مطلوبی با افراد مختلف دارد
• این روابط اجتماعی از رابطه های دوستی شروع میشود تا آشنایی ها و فقط به نوعی خبر از حضور و وجود همدیگر داشتن.

97. قضاوت، پیشداوری و تعصب prejudgment یا prejudice

• آدم سالم آدمی است كه درباره دیگران قضاوت نمیكند و پیشداوری و تعصبی ندارد.
• ما در زندگی همیشه در ارتباط با موضوعاتی كه داریم در حال قضاوتیم. درست مثل اینكه وقتی ما یشت فرمان مینشیم دائما باید حضور و وجود ماشین های دیگر را ارزیابی كنیم و قضاوت كنیم كه ایا حطری برای ما دارد یا ندارد.
• اینكه گفته میشود انسان قرار نیست دیگران را قضاوت كند معنایش این است كه درباره خوبی و بدی انها حرفی بزند یا درباره كار خوب و بد انها حرفی بزند. وقتی به او هیچ ارتباطی ندارد. و الا معلوم است كه شما وقتی كه میحواهید با یک كسی بروید بیرون احتمالا باید ارزیابی كنید و قضاوت كنید.
• وقتی كه شما در هر شریطی قرار میگیرید ناچار به این ارزیابی و قضاوت دایمی هستید.
• ولی آنجایی كه صحبت از این هست كه ما كسی را قضاوت نمیكنیم، یکی درباره خوبی و بدی او ست یا هر ملاك دیگری. مثلا مومن هست یا مومن نیست، و دوم در جهت كار خوب و بد او هست، مادام كه به ما مربوط نیست.
• بنابراین شما قرار نیست اصلا ببینید قرار نیست اصلا بشنوید’ قرار نیست خودتان را در ارتباط با آن قرار بدهید.
• از جانب دیگر یک آدم سالم علاوه بر اینكه قضاوت نهمیكند، پیشداوری ندارد كه اینها سفیدند یا سیاهند. اینها زنند یا مردند.
• آن چیزی كه به عنوان تعصب است prejudice به این معنا است كه باور به چیزی كه واقعیت و حقیقت ندارد و بنابراین ما گروهی را كمتر یا بیشتر از دیگران بدانیم. چه به صورت مثبت و منفی.
• با قواعد كلی جهان آشنا هست. اما قواعد كلی را در خصوص افراد به كار نمیبرد. اگر میداند كه تقریبا ۵ یا ۱۰ سانت زنان از مردان کوتاه ترند، این فرض را ندارد كه اگر زن و مردی قرار است بیایند، این زن از آن مرد كوتاه تر است. قاعده كلی را میداند اما قاعده كلی را در خصوص افراد پیاده نمیكند.
• اگر در جامعه ای معتقد است كه مثلا مردمان این كشور یا این نژاد تحصیلات عالیه ندارند، با وجودی كه قاعده كلی از نظر اجتماعی و جامعه شناسی درست است، از نظر روانی درست نیست. بنابراین از آن فرد میپرسد كه تحصیلات تو چه هست و او را با توجه به پاسخی كه میگوید مورد توجه قرار میدهد. نه اینكه حكم بر این میكند كه احتمالا آن باید تحصیلاتی نداشته باشد.
• این مواضوع متاسفانه در همه روابط انسانی بسیار مهم است و به همین جهت است كه شما درحالیكه بحث های عمومی میتوانید داشته باشید، به هیچ وجه نمیتوانید آنچه را كه در جهان به صورت قانون كلی یا مساله درصدی است كه در جامعه وجود دارد به افراد نسبت بدهید.
• مساله افراد كاملا موضوع دیگری است و مساله اجتماعی مساله دیگری است.

98. مشورت

• آدم سالم آدمی است كه درباره همه كارها در زندگی، كوچك و بزرگ، مشورت میکند.
• یعنی باورش بر این است كه همیشه نظر دیگران، حتی اگر خودش بهترین نظر را دارد، باید شنیده بشود.
• حتی نه به خاطر اینكه نظر غلط و بد دیگران را بشنود كه در نظر خودش تغییری بدهد، در این كه ببیند آن زمانی كه كارش را پیاده میكند، این كسانی كه نظر و قضاوت بد و غلطی دارند، درباره او چه فكر میكنند و به او چگونه پاسخ میدهند.
• بنابراین مساله مشورت از کوچكترین كارها تا بزرگترین كارها اساس كار دنیای امروز است و به همین جهت است كه بسیاری معتقدند كه اصل دیگر اخلاقی به وجود آمده و درحقیقت یك پیامی به انسان میدهد كه تو یك جزئی از یك كل هستی و قطره ای در دریا، كه كنار پنج اصل اخلاقی قبلی، اصل ششم اخلاقی مسله مشورت است.
• مساله مشورت را به عنوان یک موضوع اصلی و اساسی در زندگی به كار میگیرد.
• به این معنا كه واقعیت و حقیقت از آن هیچكس نیست
• حقیقت از آسمان به زمین افتاده و تكه تكه شده و هر كسی تكه آن را برداشته و روی آن تكه نوشته شده حقیقت. و هرگز نباید تصور بشود كه حقیقت از آن ماست و در انحصار ماست.
• بنابراین چون هیچ چیزی را هیچكس تمام نمیداند و حتی نظر مختلف و مخالف و غلط و بد دیگران جزئی از آن واقعیت و حقیقت در گذشته یا حال یا آینده میتواند باشد، پس بهتر است كه ما در هر زمینه ای مشورت كنیم.
• بنابراین مسله مشورت كردن موضوع انسان سالم است.

99. همت بلند و نیت ارجمند high aspiration

• انسان سالم دارای همت بلند و نیت ارجمند است.
• یعنی یک آدمی است كه میخواهد یک كسی بشود، میخواهد به یک جابی برود و آن را بلند و بزرگ میداند
• در مراكز و مناطق بسیار جرم خیزی كه پدر و مادر معتاد، بیمار، گرفتار، و دائما در حال رفت و آمد به زندان هستند، هنوز در وسط این لجن زارها، گلهایی شکفته اند و برخی از آدمها از آنجا ییرون آمدند و كاملا از نظر اخلاقی و انسانی از سلامت روانی و از نظر توانایی های انسانی و اجتماعی یا علمی در مراكز معتبری درخشیدند. این افراد كسانی بودند كه از كودكی همت بلند و نیت ارجمندی داشتند و در مقابل پرسش اینكه میخواهی کی بشوی؟ چی میخواهی بشوی؟ كجا میخواهی بروی؟ چه كاره میخواهی بشوی؟ همیشه جوابهای محكم بلندی داشتند.
• به همین جهت است كه جوانانی زندگی را برده اند كه میخواهند یک كسی بشوند.
• به همین جهت است كه در دوره دبیرستان به فكر این هستند كه به كدام دانشگاه بروند و احتمالا چه درسی را بخوانند و چه كسی بشوند. اینها كسانی هستند كه زندگی را حتما بهتر حواهند كرد.
• به همین جهت است كه همت بلند و نیت ارجمند یک آدمی كه میخواهد به یک جایی برسد و یک كسی بشود، نه در مقام مقایسه با دیگران، نه، بهتر از دیگران، خودش بشود.
• یعنی میخواهد آن كسی بشود كه توانایی و امكان و استعداد و لیاقت شدنش را دارد، و كار پرورش و تعلیم و تربیت جز شكوفا كردن همه این استعدادها و امكانات و تواناییها نیست. یک چنین آدمی همتی بلند و نیتی ارجمند دارد.

100. شخصیت هماهنگ

• آدم سالم از شخصیت و اجزای شخصیتی هماهنگ مناسبی برخوردار است.
• اگر بر اساس تقسیم بندیهای فروید بهش نگاه كنیم، آنچه كه به عنوان نهاد و خود و فراخود، یا نهاد و من و من برتر است، و یا كه در نظریات تازه هست، در حصوص حتی خود خود با من كه به سه قسمت پدر و كودك و بالغ تقسیم میشود، یا در هر تجزیه و تحلیلی مربوط به اجزای شخصیت، صفات شخصیت یک آدم سالم از یک هارمونی و هماهنگی و ارتباط و انسجامی برحوردار است كه در تحلیل نهایی یک شخصیتی دارد كه به صورت یک سیستم است.
• به صورت یک سیستمی است كه اجزای پیوسته همبسته وابسته مرتبط متوجه هدف زنده درحال رشدی دارد.
• یک چنین سیستمی توانایی زنده ماندن و سازگاری و زندگی و همكاری با دیگران را دارد.
• شخصیتی است كه در درون خودش تضاد ندارد.
• از طرفی كار بدی نمیكند، كاری که به دلیل فشاری كه از درونش یا به زبان فروید از جانب نهاد و id اش بیاید
• از جانب دیگر فراخود یا super-ego توی سرش بزند و احساس گناه بكند و حالا بعد از گناه به دنبال توبه و یا آب كشیدن دهنش راه بیفتد. یعنی توازن و تعادل اینجا وجود دارد.
• حتی افسردگی به یک اعتبار از نظر فروید اگر بخواهیم بگوییم super-ego یا من برتر یا فراخود هست كه كودك را به نوعی تحقیر میكند، تنبیه میكند.
• درحالیكه حال manic و شیدایی و سرخوشی وقتی است كه super-ego از صحنه كنار میرود. یا به جای كتك زدن آن نهاد یا كودك، برای آن دست میزند.
• به همین جهت است كه در یک آدم سالم مساله اصلی و اساسی این هست كه این اجزای درونش از هماهنگی و هارمونی برخوردار است.
• و این گرفتاری داخلی شك و گناه و شرم و خشم و قهر با خود و تنبیه خود كه حتی برخی از اوقات او را به زندگی مخالف زندگی میكشاند، یا حتی كار او را به خودكشی میرساند، درش نیست.
• یعنی یک كسی است كه برای خودش درحالیكه شیئ خارجی است، درحالیكه موجود خارجی است، ولی از آنچه كه از بیرون به درون نگاه میكند و خودش را میبیند و خودش را دوست دارد و خودش را میفهمد و خودش را میپذیرد.
• معنایش این است كه در مسیر بهتر و بهتر و برتر شدن خودش حركت میكند. اما همچنان آنچه كه هست را به درستی میشناسد و در تضاد و تاقضی نیست.
• بنابراین دست به كاری نمیزند كه بعدا حالا غصه اش را بخورد و غمش را بخورد و حسرتش را بخورد و خشمش را داشته باشد و گناهش را داشته باشد و پشیمانی داشته باشد. بلكه در زندگیش به دلیل اینكه به صورت یک مجموعه، به صورت یك كل، به صورت یك سیستم و مانند یك سیستم حركت میكند، توان این را دارد كه از تعادلی و تناسبی و هارمونی و هماهنگی برخوردار باشد.

این صد ویژگی یا صفات یا مشخصات فردی، وقتی كه با هم جمع بشوند،میتوانند از یک آدم، انسان سالمی را بسازند.

تابلوها