حرمت نفس

روانشناسی حرمتِ نفس

The Psychology of Self-Esteem

ناتانیل براندن
Nathaniel Branden :1930 –2014
با تشریح دكتر هلاكویی

دکترناتانیل براندن، روان‌درمانگر و نویسنده‌ای کانادایی-آمریکایی بود . وی شهرت زیادی به دلیل کار بر روی روانشناسی حرمت نفس داشت. او در گذشته نقش برجسته ای در پیشبرد مکتب فلسفی عینی گرایی هم داشت.

عزت نفس یا حرمت نفس

 عزت نفس یا حرمت نفس نباید با اعتماد به نفس اشتباه گرفته شود.

عزت نفس در واقع یك برآورد كلی از ارزشهای احساسی و عاطفیِ خودِ شخص،

یا قضاوتی است كه شخص در خصوص باورها و احساساتِ خود دارد.

مثل:  من خوبم یا بدم؟ آیا در كارهایم موفق بودم یا نه؟ آیا به خودم احترام میگذارم یا نه؟

 كمبود عزت نفس موجب افسردگى میشود.

جالب اینجاست كه نمایش بالاى عزت نفس توسط شخص، و خود شیفتگی نیز ناشی از عزت نفس منفی است.

شخصی كه عزت نفس سالمی دارد:

• نیازها و نظرات خود را به راحتی بیان میكند،

• به راحتی و با اطمینان تصمیم گیرى میكند،

• روابط سالم و مطمئنی برقرار میكند،

• واقع بین است و انتقادهای شدید از خود نمیكند،

• در برابر مسائل و مشكلات انعطاف پذیر است،

• خیلی كم احساس شرمندگی و گناه و بی ارزش بودن میكند،

• احتمال ایجاد اختلال در خورد و خوراكش كم است.

 فرد سالم به خود و دیگران اجازه داده نظام باورها و اعتقادات و هر سیستم و سازمانی را نقد، انتقاد و علیه آن‌ها اعتراض کند.

 او این واقعیت را دریافته که همه‌ی سیستم‌ها، سازمان‌ها، باورهاو اعتقادات، آن زمان که زیر شلاق نقد و انتقاد و اعتراض قرار می‌گیرند، پاک می‌شوند و صیقل می‌یابند و ارزش و اهمیت بیشتر یافته و شایسته انسان می‌شوند

 او هرگز با فرد و افراد کاری ندارد، هرگز دشمنی خود را متوجه انسان نکرده زیرا انسان را مقدس، شخص (نه کالا)، هدف (نه وسیله) و موجود ناقصی می‌داند که به سمت کمال حرکت میکند و هیچگاه کامل نمیشود.

 اما به باورها، جهان‌بینی و فلسفه و نظریات به راحتی حمله می‌کند به دو دلیل: o یک آنکه آنرا بهتر کند o دیگر آنکه هیچ باور و اعتقادی از آنِ کسی نیست. با اعتراض به باور و عقیده‌ای به کسی توهینی نشده. مردمانی که باور و اعتقادی دارند باید توان اثبات آن را داشته باشند یا انتقاد و اعتراض دیگران را به عنوان حق و واقعیت بپذیرند.

 فرد سالم آمادگی دارد باورها و نظریات و اعتقادات خود را، خود و دیگران مورد انتقاد و اعتراض قرار دهند. با خود و دیگران در جنگ و ستیز نیست
ولی با هر نظام باورها و اعتقاداتی درگیر شده، این واقعیت و حقیقت را پذیرفته که از طریق آزادی بیان و عقیده و برخورد و تضارب افکار و عقاید مختلف و متفاوت میتوان عقاید بهتری پیدا کرد و راحت‌تر و آسوده‌تر زیست.

 والدین آموزگاران و روان درمانگران و مدیران زمانی میتوانند بر حرمت نفس دیگران بیفزایند که بتوانند بر حرمت نفس خود اضافه کنند لذا باید بدانند دینامیسم حرمت نفس در درون آنها چگونه کار میکند و چه عواملی سبب افزایش یا کاهش حرمت نفس در درونشان میشود.
 به عبارت دیگر باید آنچه را موعظه میکنیم ابتدا در خودمان بوجود آوریم و این مساله ای است که همه روان درمانگرها آن را دوست ندارند.

 میدانیم آگاهی ابزار بقاست و هرچه این آگاهی بیشتر باشد فرد محیط خود را بهتر شناخته و بهتر زندگی میکند. منظور از آگاهی آگاه بودن از جنبه حقیقت است. اگر از سطح معینی از آگاهی در فعالیتهایمان استفاده نکنیم و هوشیار و گوش به زنگ نباشیم با کمبود حرمت نفس روبرو میشویم و خود را در برخورد با مشکلات زندگی ذیصلاح نمیدانیم.
ذهن ما ابزار اولیه و وسیله بقای ماست اگر به آن خیانت کنیم حرمت نفسمان کاهش میابد . فرار از واقعیت نمونه خیانت به ذهن هستند.

  

حرمت نفس: هلاکویی

حرمت نفس

 دکتر هلاکویی

حُرمت نفس موضِعی:

1. حرمت نفس موضعی به اشتباه و شکست و نظر و قضاوت و حرف مردم یا دیگران، و مقیاس و مقایسه و مسابقه و فکر و نظر و فکر بد و غلط و منفی اشاره دارد. در این حرمت نفس میبایست با مفهوم بخشش برخورد درستی داشت.

2. انسانِ دارایِ حرمت نفس، با اشتباه و شکست خود و دیگران، برخورد مناسبی داشته و از آن می آموزد، نه اینکه به آن بیاویزد.

3. انسان سالم با مفهوم آبرو و نظر قضاوت دیگران کاری نداشته، و ملاکش، علم و عقل و واقعیت و اخلاق است.

4. انسان سالم با افکار بد و منفی و غلط سروکاری ندارد.

5. فردی که حرمت نفس دارد، قابلیت بخشش خطا و اشتباه های خود و دیگران را دارد.

6. موضوع های سن، زیبایی، قدرت، شهرت، خانواده، جامعه، به مسئله حرمت نفس موضعی اشاره دارد.

 حرمت نفس فراگیر

1. حرمت نفس فراگیر باورها و اعتقادات و نظر کلی راجع به خود و دیگران و کلاً انسان است. پس من، بد و گناهکار  و فاسد و ملعون و نجس نیستم.

• به دلیل برخی مفاهیم مذهبی، محیط تربیتی خانواده، و مدرسه و محیط اجتماعی، با تحقیر و سرزنش انسان، او را موحودی بد و فاسد و گناهکار دانسته اند.

• کودک در سه سالگی با احساس شرم به این نتیجه میرسد که من بدم، و بین سه تا شش سالگی با مفهوم احساس گناه آشنا می شود.

• نگاه ادیان به انسان بد و گناهکار بوده و مفهوم کثیف بودن نجس بودن و همه آنچه بار منفی دارد به روی انسان می ریزیم.

• ما باید با باورهایی که به ما بگه ما بدیم بجنگیم، و در چنین نحوه تفکری که انسانها عمل نمی کنند، داستان آتش زدن شهر یا غرق کردن یک مردمی مطرح می شود.

• مطالعات نشون میده نود و هشت درصد مردم در نود و هشت درصد موارد بهترین کار خودشونو انجام میدن. چرا وقتی من صد تا کار درست انجام میدم، با یک کار احمقانه باید احمق تلقی بشم؟ اینکه ما صبح تا غروب باید به دیگران بگوییم چه کاری بکنند و چه کاری نکنند، ریشه در این نگاه بد داشتن به انسانها دارد.

• بعد از احساس گناه در سه تا شش سالگی، در دوره دبستان با مفهوم احساس حقارت آشنا میشه، و اگر در مسیر حقارت قرار نگیره احساس مفید بودن میکنه، و این مساله نمره و مقایسه و مسابقه در کلاسهای درس هم برای شاگردهای برتر و هم ضعیفتر بسیار بسیار آسیب زننده است.

• بین  ۶ تا ۱۲ سالگی برای بچه های اول سخت تر است، و چون تا قبل از مدرسه هزاران بار برنده بوده ، وقتی در مدرسه قرار میگیره ، چون شکست میخوره، آسیب های شدید میبینه.

• لذا اولین موضوع جنگیدن با این افکار در سطح مذهبی و فلسفی و محیط آموزشی و خانواده است.

 2. برخورد درست با تمام آسیبهای کودکی:

• کودک موجود بسیار ناتوانی است. لذا در مراحل رشدش در معرض آسیبهای بسیاری است و با خودشیفتگی بین دو تا چهار سال، همه چیز را به خودش نسبت می دهد. لذا حتی اگر مورد تجاوز جنسی یا غیر جنسی قرار گیرد، خودش را مسوول و مقصر میداند.

• کودک انسانی آنچنان زیر بمباران احساسات بد است، که همه عیب و ایرادات را متوجه خودش میکند، و بهتر است باور کند خدای خوب و مهربانی است، و من بدم تا اینکه بخواهد عکس این را تصور کند.

• بین هفتاد و پنج تا هشتاد درصد برداشت های کودکی از وقایع اطرافش بد است. در هیپنوتیزم مشخص میشه که احساس های غم و خشم و ترس در آن پشت نشسته است.

• اگر در کودکی به من بگن برادرت باهوشتره، در بزرگسالی به هرکس که بگویند از من باهوشتره من احساس بدی میکنم.

• وقتی مادر یا پدر، وقتی فرزندش دیر میکنه فکر میکنه فرزندش مرده، و احساس نگرانی میکنه، بخاطر مساله اضطراب عصبی است، که وقتی تایید اجتماعی رو می گیره، بخاطر این مساله افتخار هم می کنند.

• لذا باید آسیبهای کودکی را درمان کرد،و پنجاه درصد ناآگاه را آگاه کرد، و مابقیش را هم زهر و سمشو بگیریم. اگر شب ادراری داشتیم و در مقابل دیگران تحقیر شدیم باید با اونها برخورد کنیم، و کودکی و ناتوانیمونو به عنوان بد بودن خود مون نگیریم.

 3. خودشناسی و خود دوستی:

• میدانیم ما مانند چشم زندگی میکنیم، و شرط حرمت نفس این است که :

۱- به خودیابی برسیم. ۲- بعد به خودشناسی ۳- سپس به خوددوستی و ۴- در نهایت به خودپذیری برسیم.

• ای بسا بزرگترین دشمن ما خود ما هستیم نه دیگران.

• شناخت هر پدیده از جمله انسان ما را به او علاقمند میکنه. اصولا عشق نتیجه شناخت و آگاهی است، و به اونجا می رسیم که سلامت و سعادت اون آدم، مثل سعادت و سلامت ما اهمیت پیدا میکنه.

• وقتی ملاک و میزان و خط کش داریم شناخت ممکن خواهد بود. لذا باید با خودمون آشناتر بشیم.

• شناخت خود به چرایی رفتار و چرایی حالات و احساسات مربوط است. مثلا چرا این کارو میکنیم وقتی نباید بکنیم و برعکس و فهم این موضوع بسیار مهم است. چرا من غمگین یا خشمگین شدم و چرا اینقدر نگران شدم. احساسات به خودی خود تولید نمی شود و ناشی از حس یا تخیل و یا نتیجه احساس دیگر و بالاخره میتونه نتیجه علم و واقعیت و عقل باشه.

• ما باید حداقل هایی از روانشناسی و آگاهی هایی حتی از فلسفه و تاریخ و جامعه شناسی و اقتصاد بدونیم. همانطور که حداقل هایی از علم تغذیه میدانیم.

• البته باید بعد از چه و چگونه، یعنی واقعیت، را دانستیم، و بعد به چرایی رسیدیم، آنگاه به مرحله شناخت خود می رسیم.

• بزرگترین شوق کودکان در فهم و درک جهان اطرافشونه. اگر ببینه چطور تلویزیون تعمیر میشه، از بستی خوردن خوشحالترش میکنه. لذا وقتی ما دیگران رو بشناسیم، دیگران رو دوست خواهیم داشت.

• روزی که ما انسان رو بشناسیم آن را دوست داریم. در مرحله خود دوستی بسیاری به اشتباه تصور میکنند خوددوستی مساوی خودخواهی است. شرط دوست داشتن دیگران ، خوددوستی است. این تصور که من دیگران رو دوست دارم ولی خودم رو دوست ندارم ناشی از نادانی است.

خود دوستی یعنی:

o همه کارهای خوب دنیا رو برای خودم انجام بدم.

o هیچ کار بدی بر علیه خودم انجام نمیدم، همینطور برای کسی که دوسش دارم.

o میپذیرم که هزینه و مسوولیت و پیامد رفتار من فقط به خودم مربوطه و هیچ کس مسوول من نیست، و من مسول تمام و کمال رفتار خودم هستیم. اصولا نفی خود و دیگران رو کمتر و بیشتر دانستن نفی خوددوستی است، اگر هزاران نفر به من بگن فلان کار رو بکن روزی که من اون کارو کردم مسوول فقط و فقط خودمم. کسانی که مشکل حرمت نفس دارند، همیشه دیگران رو مسوول و مقصر میدونند.

o من به حریم و حقوق و حرمت کسی تجاوز نمیکنم و مرزهای خودمو میشناسم، و حقوق و حرمت دیگران رو میپذیرم ، و اجازه هم نمیدیم کسی به حریم و حقوق من تجاوز کنه.

• پدر و مادری که خودشونو دوست دارند ، حتما بچه های سالمتری تربیت میکنند.

• آدمها یا خود دوستند یا خودناپسند، و خودناپسند یا بصورت خودپسند زندگی میکند و یا خودناپسند. آدم خود پسند علیه خودش حرکت میکنه.

 4. مساله ندای درون یا وجدان یا دادگاه درونی:

• در وجودی انسان شمعی است که نه تنها درون بلکه اطراف او رو هم روشن کنه.

• این موجود به دلیل آزادی مساله اخلاق رو پدید می آورد.

• ما برای خودمون یک شی خارجی هستیم و میتونیم خودمونو مورد ارزیابی و قضاوت قرار بدهیم و برای خودمون پاداش یا مجازات معین کنیم.

• وقتی از مساله آگاهی به خودآگاهی میرسیم در مورد خودمون قضاوت میکنیم. ولی اشکال کار اینجاست که در دادگاه درونی قاضی عادل و منصف و با شرف و مهربان و با اخلاقی وجود ندارد  و در بیشتر مواقع کارش مجازات است. ما در دادگاه با قضاوتمون برای خود و دیگران تصمیماتی میگیریم. در این مساله زمینه های ناخوداگاه هم تاثیر گذار است.

• شناخت این قاضی و دادگاه و وکیل مدافع و هیئت منصفه و دادستان و قوانین اهمیت بسزایی در مساله حرمت نفس دارد.  علت رسیدن به اینکه من شرم و خجالت دارم و یا گناهکارم به دلیل رای دادگاه درونی اوست. گروهی در درون خود قاضی منصف و عادل و مهربان و معلمی دارند، که نگاهش به مساله گناه و عدالت مهربانانه است. و عده ای در درونشان قاضی ناعادل و بی رحم و بی شرف دارند، که سنگین ترین مجازات را بر فرد تحمیل میکند. اگر دادگاه در ارتباط با دیگران بی رحم است، در مورد خود فرد هم بی رحم است و برعکس.

• میتونه به راحتی ببخشه .

• آسیبهایی که ما در هشت سال اول کودکی یک سگ بی رحم را در درون ما پرورش می دهد و هرچه آسیبهای هشت سال اول کودکی بیشتر باشد، این سگ هارتر و بی رحم تر و بزرگتر میشود۰

• شعر گرگ فریدون مشیری بسیار زیبا به این موضوع اشاره میکند.

• بسیاری از مردم در ارتباط با خودشون به دو صورت خودکشی میکنند: ۱-تدریجی ۲-یکباره

• کودک انسانی خود سه یا چهار ماهگی از وجود دیگران با خبر می شه، و حدود هشت ماهگی میتونه خودشو از دیگران تفکیک کنه. کودک به راحتی بخاطر برخورد نامناسب دیگری اگر جلوی جمع او را تنبیه کنید بیشتر از مواقع تنهایی گریه میکند.

• این سگ یا گرگ حدود هشت ماهگی متولد میشه، و رشدش تا هشت سالگی ادامه پیدا میکنه، و غذای این سگ یا گرگ بدی هایی هست که نزدیکان و اطرافیان او با او دارند.

• هرچه این سگ یا گرگ درون کوچکتر باشه ما از نظر حرمت نفس وضعیت سالمتری داریم.

• این گرگ حتما کارکردی داشته که در فرهنگ و درون افراد یک جامعه مانده است. مطالعات نشون میده کارکردهای فراوانی داره. اولین کارکردش این است که برای جدایی و تنهایی ما مفید است، و در آن زمان یار و مونس ماست و با ما گفتگو میکند. لذا روزی که من جدا و تنها هستیم، با استفاده هرچه بیشتر از او سگ و گرگ درونمان بزرگتر و فعالتر میشود.

o مورد دوم این است که این سگ یا گرگ هار دشمنان ما رو می درد، و با آرزو و تصور و برنامه ریزی هایش باعث میشه از دشمنانش انتقام میگیرد.

o نقش سوم این است که به ما فشار میاره تا بتونیم به هدفها و آرزوهامون برسیم، و برخی اوقات فریاد میزنه تا کی میخوای بخوابی، تا کی میخوای بی هدف و بی برنامه باشی، و در واقع نقش همان والد درونی ما را بازی میکند. لذا بسیاری از ما اونو برای خودمون لازم و واجب میدونیم.

o نقش چهارم این است که ما را به احتیاجاتمون نزدیکتر میکنه و به ما هشدار میده الان وقت خوردن و یا دوش گرفتن است و بطور کلی ما را به احتیاجاتمون نزدیکتر میکنه.

o مورد پنجم اینکه این سگ خودش برخی اوقات در بالا بردن حرمت نفس نقش اساسی دارد. مثلا وقتی کسی میخواد ارتباطش را با ما رو قطع کنه ، و ما ناراحت میشیم و به هم میریزیم و حرمت نفسمون شکسته میشه، این سگ به کمک ما میاد و با کوبیدن طرف مقابل شما را راحت میکنه، و حتی به شما حرمت نفس و احساس بهتری میده.

o مورد ششم این است که در همه ما چون درد و لذت کنار هم هستن ، و عزیزان ما که اون همه لذت و محبت به ما دادند، برخی اوقات هیچ کس به اندازه اون ها درد و رنج به ما وارد نکردند، لذا وجود دو گانه مهر و کین در همه آدمها شکل میگیره،در اینجا حالتهای سادیستی و مازوخیستی پدید میاد، که در همه آدم ها کم و زیاد وجود داره.لذا در سنگین ترین روابط مثلا رابطه جنسی یا سورپرایز کردن ترکیب اینها دیده میشه. این سگ هار زمینه مهر و کین داره، یعنی هم میلیسه و هم گاز میگیره. این سگ پاسخگوی حالتهای سادیستی و مازوخیستی ماست.

 برای اینکه حرمت نفس ما در کودکی آسیب نبیند میبایست:

علاوه بر اینکه آزادی و خودمختاری و استقلال و فردیت کودک بین ۱۴ تا ۳۶ ماهگی محترم شمرده شود، و در جهت ادرار و مدفوع در این زمان آسیب نبینیم، موارد زیر را نیز مورد توجه قرار دهیم :

۱- اینکه در کودکی ما رو رها کردند یا جدا کردند ، مثلا پدر و مادر از هم جدا بشوند و یا منو رها کنند، و من به اتاق خودم پناه ببرم ، و یا ماجرای مرگ عزیزان که کودک فکر میکنه که چون منو دوست نداشتند، و یا من بد بودم منو رها کردند ، به حرمت نفس کودک آسیب میزنند.  لذا جدایی، ترک، و مرگ رشد این سگ رو چند برابر میکنه.

 ۲- فاصله گرفتن یا دور شدن برادر یا خواهر بخاطر ازدواج یا تحصیل باعث رنجش شدید کودک میشه و حتی میتونه دشمنی با عروس یا داماد رو موجب میشه.

 ۳- غفلت از روی نادانی و ناتوانی و نرسیدن به موقع محبت به بچه ها، که مثلا در خانواده های شلوغ بوجود میاد مساله بوجود میاره.

 ۴- بچه ها نسبت به عدالت و انصاف بسیار حساسیت دارند، و تبعیض آسیب شدیدی به اونها میزنه، و وقتی بچه ها میشنوند که پدر مادری بچه دیگری را بیشتر دوست دارند و میخواهند، به شدت آسیب میبینند. و یا اگر بفهمند که فرزند ناخواسته هستند حتی با یکبار شنیدن به شدت به هم میریزند.

 ۵- تنبیه فیزیکی حتی یک برخورد فیزیکی کوچک ، مثل یک انگشت زدن به کودک بسیار بد و غلط و ویرانگر است.

 ۶- تنبیه روانی مثل سرزنش کردن، تحقیر کردن، مقایسه کردن، توهین کردن، به شدت آسیب میزنه.

 ۷- تجاوز جنسی به عنوان یک بمب روان بچه ها رو در تمام عمر تحت فشار قرار میگیره. مفهوم تجاوز مفهوم اختلاف سنی فشار یک بزرگتر به کوچکتر مدنظر است.

 ۸- تجاوز روانی مورد بعدی است که به بچه ها آسیب میزند. بچه هایی که نقش همسر یا دوست رو برای پدر مادر بازی میکردند و پدر و مادر برای اونها درد و دل کردند و بچه ها دشمنی اونها را با دیگران دیدند و در کنار بچه ها گلگی کردند. هرگز بچه ها قرار نیست دوست پدر مادر باشند، ولی پدر و مادر باید دوست بچه هاشون باشند.

 ۹- ما قرار نیست موضوع رفتار رو به هویت نسبت بدهیم. هیچ کس با یک دروغ دروغگو نمیشه و با یک کار احمقانه احمق نمیشه.

 ۱۰- در برخی فرهنگها سلام نکردن رو کار غیر اخلاقی میدونند، در حالیکه اصلا چنین نیست ، و موضوع های ارزشی رو نباید با اخلاقی یکی کنیم

 ۱۱- وقتی چند نفر از ما مواظبت و مراقبت کردند و یکدستی و یکنواختی نبوده، تضاد وتناقض های بسیار در ذهن کودک شکل میگیره، و موجب آسیب میشه و کودک نسبت به خودش بخاطر گیج و گرفتار شدن احساس بدی بوجود می آورد.

 ۱۲- کمال پرستی پدر یا مادر فرزند رو همیشه با احساس بد بودن روبرو میکنه.  پدر و مادر مضطرب و نگران زمینه احساس بد رو برای بچه ها بوجود می آورند.

 ۱۳- پدر و مادر کنترل کننده و مالک، بچه ها رو زیر فشاری میگذارند، که موجبات احساس بد رو برای فرزندانشان پدید می آورند ، و اصولا در محیط زیاد باید و نباید گفته میشه

 ۱۴- وقتی پدر و مادر حساس و شکننده هستند. حساسیت پدر و مادر نسبت به قضاوت مردم و آبرو بچه ها آسیب میزنه.

 ۱۵- روزی که پدر و مادر و یا معلمین انتظار و توقعات زیاد دارند، زمینه آسیب حرمت نفس هستند.

 ۱۶- پدر و مادری که به دلیل شرم و خجالتی که خودشون دارند و یا به بچه هاشون می دهند زمینه آسیب شدید حرمت نفس رو برای بچه ها فراهم میکنند. پدر و مادری که خودشون خجالتی هستند ، همه اینها رو به بچه ها منتقل میکنند.

آگاهی و زندگی آگاهانه

روانشناسی عزت نفس

آگاهی و زندگی آگاهانه

 زندگی آگاهانه نخستین رکن حرمت نفس است.

آیا خود را انسان آگاهی میدانید؟

• آگاهی اگر به اقدام و عمل منتهی نشود ، نوعی خیانت و بی اعتبار کردن ذهن است .

• زندگی آگاهانه یعنی بر مبنای آنچه میبینیم و میدانیم عمل کنیم. o بطور مثال اگر من میدانم که مصرف سیگار ضرر دارد و نباید اینکار را بکنم و همچنان این کار را میکنم آگاهانه زندگی نمیکنم و نمیتوانم ادعای زندگی آگاهانه داشته باشم.

• زندگی آگاهانه بدین معنا نیست که همیشه همه چیز را در ذهن هوشیار نگه داریم.   بطور مثال مانند رانندگی، که در ابتدا با ذهن کاملاً هوشیار این کار را انجام میدهیم، ولی بعد از فراگرفتن آموخته آن را به ذهن نیمه هوشیار منتقل میکنیم و از آن بصورت خودبخود استفاده میکنیم و بدین طریق ذهن را برای آموختن مطالب جدید آزاد میکنیم.

• زندگی آگاهانه بدین معنی نیست که همیشه در حال حل کردن مساله باشیم ،o می توانیم مراقبه کنیم o دریچه های ذهن خود را بر روی امکانات جدید بگشاییم o خلاقیت داشته باشیم.

• آگاهی یعنی فرایند انتخاب .oذهن انسان در هرلحظه در حال انتخاب کردن است . اما هدف و ارزشهای من است که استاندارد انتخاب کردن من را رقم میزند.

• زندگی آگاهانه مستلزم احترام گذاشتن به واقعیت ها چه واقعیتهای دنیای درون ، یعنی نیازها ، خواسته ها ، احساسات و چه دنیای بیرون می باشد.

• زندگی آگاهانه یعنی در برابر حقایق احساس مسوولیت کنیم . آنچه را که وجود دارد، همانطور که هست ببینیم مثلا اگر من خرید لباس را دوست دارم ، ولی به دلیل اجاره منزل، پولی برای خرید لباس ندارم، میل من به خرید لباس حقیقت را تغییر نمیدهد ، و خرید لباس را منطقی نمیکند ، لذا وقتی آگاهانه زندگی میکنیم که : ذهنیت را با عینیت اشتباه نگیریم ، و فرض را بر این نمیگذاریم که آنچه را که احساس میکنیم عین حقیقت است.

ویژگی های زندگی آگاهانه

1- ذهن پویاست و رفتار انفعالی ندارد. یعنی مترصد آگاهی هستم وبه دانش و درک درست داشتن توجه میکنم و در قبال زندگی و سعادت خود مسوول هستم و اجازه نمیدهم دیگران برای من تصمیم بگیرند.

2- در نظر گرفتن زوایای مختلف شادی و نشاط بطوریکه آگاهی نه یک بار سنگین بلکه یک شادی شود.

3- توجه به لحظه اکنون یعنی در لحظه که مشغول انجام کاری هستیم در آنجا حضور داشته باشیم نه اینکه ذهنمان جای دیگری دور بزند.

4- توجه به واقعیات زندگی و فرار نکردن از آنها

5- تمایز قائل شدن بین واقیتها و تعابیر و تفاسیر و احساسات. مثلا اگر شما اخم کرده اید و من برداشتم این است که از دست من خشمگین هستید دلگیر شده و حالت تدافعی میگیرم در واقع بین واقعیت و احساسم تمایزی قایل نمیشوم و اگر به این موضوع توجه نکنم احساسم را عین واقعیت قلمداد میکنم.

6- روبرو شدن با حقایق تهدید کننده . هراس و تالم را باید نشانه ای در نظر بگیریم تا نه تنها چشمانمان را نبندیم بلکه آنها را بازتر کنیم.

7- بدانیم در ارتباط با هدفها و پروژه هایمان در کجا قرار داریم و موافق با انها هستیم یا نا موافق. اگر یکی از آرزوهای من اینست که روزی برای خودم کار کنم ببینم حالا در این ارتباط چه میکنم و نسبت به یک ماه قبل یا سال قبل چه مقدار به این هدف نزدیکتر شده ام. ضمن اینکه ببینم اعمال و رفتار من با هدفم همخوانی دارد یا نه.

8-توجه به پس رفتها و اصلاح رفتارمان. نمیتوان یکبار برای همیشه هدف را تعیین کرد و انتظار داشت به آن برسیم میبایست درست به مانند یک راننده که دائما در صورت فاصله گرفتن از مسیر اصلی انحراف خود را در جاده اصلاح میکند به محیط توجه داشته باشیم.

9-هرگز هرگز هرگز هرگز تسلیم نشوید (جمله ای از چرچیل در سخنرانی برای جمعی از دانشجویان). دنیا از آن کسانی هست که ممارست میکنند. البته ممکن است گاهی توقف و استراحتی بکنیم ولی مهم این است که توقفمان آگاهانه باشد و با وجود تمام مشکلات و دشواریها هرگز تسلیم نشویم و تلاشمان را برای درک کردن ادامه بدهیم.

10-پذیرای دانش جدید بودن و داشتن آمادگی برای بازرسی فرضیه های کهنه- البته نه بدین معنی که نسبت به آنچه میدانیم به دید تردید نگاه کنیم بلکه می گویم که پذیرای یافته های جدید باشیم.

11-اشتباهات خود را ببینیم و برای اصلاح آنها کاری صورت دهیم. اگر فکر میکینم که ما اشتباه نمیکینم یا اذعان به اشتباه را دون شان خود میدانیم از حرمت نفس فاصله گرفته ایم.

12-توجه دائم به افزایش آگاهی و تعهد به یادگیری – تنها داشتن تعهد در قبال یادگیری آن هم برای همه عمر است که ما را با دنیا سازگار میکند
کسانی که فکر میکنند به اندازه کافی آموخته اند و به اندازه کافی فکر کرده اند از آگاهی فاصله دارند.

13-توجه به دنیای پیرامون – اینکه بدانیم ما تحت تاثیر دنیای پیرامون خود هستیم. محیط فیزیکی در سلامتی ما موثر است، محیط فرهنگی روی نگرشها، ارزشها، و لذتها، محیط اجتماعی روی آرامش، عوامل اقتصادی روی سطح زندگیمان، عوامل سیاسی روی آزادی ها و کنترل ما بر زندگیمان اثر میگذارند. لذا بدانیم ما در خلا زندگی نمیکنیم. اشخاصی هستند که درباره علم و اطلاعاتی که راجع به عالم هستی دارند به خود مباهات میکنند و در همه زمینه ها از فیزیک گرفته تا ستاره شناسی و ذن و بودیسم و غیره خود را آگاه میدانند ولی از دنیای درون خود بیخبرند و نیازهای خود را انکار میکنند و احساسات و عواطفشان را توجیه میکنند و از یک رابطه ناخوشایند به سراغ دیگری میروند. یکی از صور زندگی ناآگاهانه بی توجهی به ارزشهایی استکه اعمال شخصی را تنظیم میکند.

اعتیاد

• در اعتیاد به الکل و مواد مخدر و روابط مخدر 😮 میخواهیم بر دردها و اضطرابات خود غلبه کنیم .o میخواهیم از احساس ناتوانمندی و رنج و ناراحتی خود فرار کنیم. o ولی این دردها و اضطرابات از بین نمیروند .o بلکه از آگاهی ما فاصله گرفته و از جای دیگری با شدت بیشتری سر بیرون می آورند.o لذا مجبور میشویم برای محصور کردن آگاهی بر میزان مصرف این مواد بیفزاییم.

• برای معتاد، آگاهی در حد دشمن است.  وقتی من میدانم الکل برایم مضر است  و با این حال آن را مصرف میکنم  باید دریچه های آگاهی خود را مسدود کنم. اگر میدانم در رابطه ای به سر میبرم که برای شان و منزلت من مخرب است، و حرمت نفسم را از بین میبرد  و برای رفاه و سعادت من مضر است  و با این حال ماندن در این رابطه را انتخاب میکنم ابتدا باید صدای عقل و منطق را در خود خاموش کنم و مانند احمقها ظاهر شوم  زیرا اقدام علیه خود در تاریکی و بی خبری بهتر صورت میگیرد. لذا باید آنچه را که میبینم، نبینم.  و آنچه را که میدانم، ندانم.

• اعتیاد بر دو نوع است .o اعتیاد مثبت مانند اعتیاد به ورزش یا علم یا هنر یا کار o اعتیاد منفی مانند اعتیاد به مواد مخدر.

o هر دو نوع اعتیاد مضر هستند و البته اعتیاد منفی مخربتر میباشد. ریشه اعتیاد شرم خجالت بوده یعنی تمام معتادین انسانهای خجالتی هستند که در اعماق وجودشان از خود متنفر میباشند  البته این بدین معنی نیست که کلیه انسانهای خجالتی معتاد میشوند.

• یکی از شعارهای بسیار خطرناک این است که خواستن توانستن است. میدانیم مخصوصاً اکثریت انسانهای معتاد به آن اعتقاد دارند  در صورتیکه در واقعیت به هیچ وجه چنین نیست بطور مثال بگویم هزاران پدر و مادر که فرزندان معتاد داشتند خواستند که فرزندانشان چنین و چنان بشوند در صورتیکه خواسته انها برآورده نشد.  حال اگر به فیلم پر از دروغ و فریب راز و قانون جذب توجه کنید میبینید که شعار اصلی این قانون یا فیلم این است که خواستن داشتن است که به مراتب سخنی خطرناک تر از سخن بالاست.

• روزتون رو آنقدر با کار خوب پر کنید که وقت برای کار بد و فکر بد باقی نمونه.

آگاهی و بدن

• متخصصان بالینی دریافته اند که وقتی احساسات و عواطف سرکوب شوند آثاری در تن و جسم ایجاد میکنند همانند سخت شدن تنفس یا منقبض شدن عضلات و وقتی این اتفاق چندین بار تکرار شود موضوعی که صرفاً روانی بوده حالا روان-تنی میشود.

• همه ما در برخی از زمینه های زندگی آگاهانه تر و در برخی دیگر آنقدرها آگاهانه عمل نمیکینم. بعضی ها لازم است به جنبه های مادی زندگی توجه بیشتری داشته باشند و بعضی دیگر آگاهی را باید به روابط انسانی خود راه دهند و عده ای دیگر به آگاهی بیشتر در زمینه خلاقیت نیاز دارند.

• زندگی آگاهانه نخستین رکن حرمت نفس است.

• بدون خودپذیری حرمت نفس وجود خارجی پیدا نمیکند

• گرچه زندگی آگاهانه و خودپذیری در ارتباط پیوسته هستند ولی معنای متفاوتی از هم دارند.

خود پذیری

روانشناسی عزت نفس

حرمت نفس و خود پذیری

خود پذیری رکن دوم حرمت نفس است.

خود پذیری در سه سطح معنا دارد:

1- بعضی افراد آنچنان در مقام رد و نفی کردن خود هستند، که تا برای این وضعیت اقدامی نکنند، هرگز به حرمت نفس نرسیده و سالها روان درمانی برای آنها بی فایده میباشد. لذا خود پذیر بودن یعنی “در جانب خود قرار گرفتن”  و “برای خود بودن”  و در مقام تایید خود حرف زدن است . بدین مفهوم که “من زنده ام” و از “آگاهی لازم” برخوردارم .

2- خودپذیر بودن بدین معنی است که بدانیم: آنچه را می اندیشم “می اندیشم” و  آنچه را احساس میکنم “احساس میکنم”.  البته نه به این معنی که بر مبنای احساسم باید عمل کنم.  بطور مثال اگر امروز حوصله کار کردن را ندارم،  میتوانم احساسم را بیان کرده  و بپذیرم و با این حال به سرکار بروم. اغلب وقتی احساسات منفی تجربه میشود، بهتر میتوانیم خود را از شر آنها راحت کنیم. نکته مهم “حقیقت بینی” احترام گذاشتن به “حقایق” است. اگر اندیشه مزاحم یا احساس خشم یا هراس یا رنج دارم، آن را رد و نفی نمیکنم، چون با واقعیت سر جنگ ندارم.

خودپذیری پیش شرط رشد و تحول است. 

تا نپذیرم که بیمار هستم، نمیتوانم به سمت سلامتی به پیش بروم. 

تا نپذیرم که در بیخبری به سر میبرم، نمیتوانم آگاه شوم .

تا نپذیرم که اشتباه کردم، نمیتوانم خودم را ببخشم.

3-خودپذیری مستلزم “محبت” است.  باید دوست خود باشیم.  البته خود پذیری منکر واقعیت و حقیقت نمیشود.  نمیگوید کار اشتباهی که کردی درست بوده.  بلکه میخواهد چرایی آن را درک کند . لذا در خود پذیری میخواهیم بدانیم چه عاملی در درون ما باعث انجام آن کار شده است. مساله توجیه کردن و تایید نمودن نیست.  بلکه مساله درک کردن خود است. پذیرفتن و علاقه نشان دادنِ محبت آمیز، رفتار ناخوشایند را تشویق نمیکند، اما از احتمال اتفاق مجدد آن میکاهد.

پذیرفتن، هرگز به معنای دوست داشتن واقعیت نیست.

بلکه به مفهوم تجربه کردن است، بدون انکار و اجتناب.

وقتی احساس ناخوشایندی مثل اضطراب یا خشم یا غم یا اندوه یا تحقیر یا هراس دارید،

سعی کنید بجای آنکه این احساس را رد کنید،

آن را بخوبی تجربه نمایید، و بطور کامل آن را قبول کنید .

این تجربه احساس ناخوشایند را لمس و مرور کنید، و بجای آنکه خود را سفت نگه دارید، خود را رها ساخته، و اجازه بدهید آن احساس کل بدن شما را فرا گیرد، حتی وقتی پذیرش احساس غیر ممکن به نظر برسد. اگر بپذیریم که نمیتوانیم از مقاومت در برابر احساس خود دست برداریم، به تدریج مقاومت ما ذوب شده و از بین میرود.

• نکته مهم این است که اگر میخواهید تغییر کنید ،شرط لازم این است که آنچه را که وجود دارد، بپذیرید.

• نیچه میگوید: حافظه نظر میدهد که: “من این کار را کردم” و غرور میگوید که : “نمیتوانم این کار را کرده باشم”  سرانجام حافظه تسلیم میشود.

سرکوب مثبت ها

کمبودها مساله بی کفایتی را مطرح میکنند، چون نقاط قوت و مثبت چالش مسوولیت را به میان میکشد. لذا میتوانیم به اندازه کمبودها از نقاط قوت خود بهراسیم. میتوانم احساساتم را نپذیرم .خوشیهای خود را انکار کنم . یا خاطره شرمندگی یا خاطره غرور آفرین خود را سرکوب کنم. میتوانم نقاط ضعف خود را پنهان کنم. یا احساس نفرت خود را منکر شوم. میتوانم وانمود کنم کمتر از آنچه هستم میباشم. یا بیش از آنچه به نظر میرسد هستم.

• خود پذیری رکن دوم حرمت نفس است.

مسوولیت

روانشناسی عزت نفس

حرمت نفس و مسوولیت در قبال خود

• مسوولیت در قبال خود، سومین رکن حرمت نفس است.

• جز من هیچ کس مسوولیتی در قبال تحقق امیال و خواسته های من ندارد، و تحقق آن صرفاً بر دوش من است. اگر من انتخاب کننده هستم ، بدون تردید مسوول خوب و بد انتخاب هایم نیز بر عهده من است.

• اگر گمان کنیم سعادت و خوشبختی ما به دست دیگران است، اشتباه است. اگر گمان کنیم تنها در صورتی میتوانیم خود را دوست بداریم، که دیگران مار را دوست بدارند، اشتباه است. لذا اگر قبول کنم مسوولیت خوشبختی من فقط بر عهده خود من است، این مسوولیت به من نیرو میدهد. البته نمیگویم که عوامل خارجی و اتفاقات بدون تاثیرند، و نیز نمیگویم هر شخص بطور کامل مسوول اتفاقاتی است که برای او می افتد. بسیاری از امور هستند که بر آنها کنترلی نداریم، و اگر در آن زمینه ها خود را مقصر بدانیم ، به حرمت نفس خود آسیب زده ایم.

کسی که احساس مسوولیت میکند ، دیگران را مقصر جلوه گر نمی سازد، بلکه راه حل گراست. مردی میگفت: من پدرم را مسوول خوشبختی خودم میدانستم، لذا هنوز خیال میکنم پدرم مسوول حمایت از من است .

یک مرد الکلی که زنش را مسبب الکلی شدنش میدانست، میگفت : اگر بخواهم خودم را مسوول خوشبختی خود بدانم، دیگر نباید به بارها و کافه ها بروم ، الکل بخورم و ساعتها روبروی تلویزیون بنشینم و حکومت را سرزنش کنم .

زنی که دوستان و خانواده اش از دست او کلافه بودند، میگفت: اگر مسوولیت در قبال احساساتم را بر عهده بگیرم، افسردگیم کاهش می یابد.

• اغلب در ازدواج ها یکی از طرفین قبل از دیگری به این نتیجه میرسد،  که رابطه آنها به سر رسیده است، اما نمیخواهد او باشد که به این رابطه خاتمه دهد، لذا بدین ترتیب یک بازی را شروع میکند ، و در آن اقداماتی را انجام میدهد تا همسرش ابتکار عمل را بدست گیرد.

• ما با کار کردن از موجودیت خود حمایت میکنیم  با پرداختن به کارهای هدفمند، به انسان بودنمان چیزی می افزاییم. یکی از ارزشمند ترین چیزها استقلال است که استقلال بدون کار بدست نمی آید. بدون داشتن هدف های موثر و مولد و سازنده، ما برای همیشه کودک باقی می مانیم.

• برای داشتن مسوولیت در قبال خود باید استقلال رای داشته باشیم .  درست است که ما از دیگران می آموزیم ، ولی نمیتوانیم از طریق ذهن دیگران فکر کنیم، زیرا دانش مستلزم درک کردن و فهمیدن است ، نه تقلید و تکرار نمودن.

• توجه به اصول اخلاقی لازمه قبول مسوولیت است . باید دانست دیگران بنده و خدمتکار ما نیستند.  ما حق نداریم از دیگران به عنوان شی و کالا به جهت تحقق خواسته هایمان استفاده کنیم. این همان نگاهی است که بعضی از مردها به زن دارند، و فقط از او برای رسیدن خواسته های جنسی خودشان استفاده می کنند، ولی متاسفانه کسی که به دیگران به دید شی و کالا نگاه می کند ، بیش از همه خود را به مانند یک کالا و شی می بیند.

کسی نمی آید.

• کسی برای نجات من نمی آید  کسی برای سروسامان دادن به زندگی من نمی آید.  کسی مسائل مرا حل نمیکند.  لذا اگر خود من برای زندگیم کاری صورت ندهم، چیزی بهتر نمیشود. رویای یک ناجی که به سروقتمان بیاید ممکن است به ما آرامش دهد ،ولی رفتارمان را انفعالی میکند و توانمان را میگیرد. ممکن است کسی بر این عقیده باشد که اگر به اندازه کافی ناراحتی بکشم،و اگر به اندازه کافی مایوس شوم ،و اگر به اندازه کافی التماس کنم ،معجزه ای رخ میدهد ، اما باید دانست که این فریبی بیش نیست

• مسوولیت در قبال خود، سومین رکن حرمت نفس است.

ابرازِ وجود

روانشناسی عزت نفس

حرمت نفس و ابراز وجود

• ابراز وجود، چهارمین رکن حرمت نفس است.

• من حق زندگی کردن دارم. حق دارم جوابِ «نه» بدهم . آن چیزی که من میخواهم مهم است . میتوانم هرچه را که به نظرم درست است، انجام بدهم.

• ابراز وجود کردن، یعنی احترام گذاشتن به خواسته ها، نیازها، و ارزشهای خود. بدین معناست که به خود به عنوان یک انسان احترام بگذارم. البته منظور، ستیزه جویی و پرخاشگری بی مورد نیست.  بدین معنا نیست که به حقوق خودم اشاره کنم و به حقوق دیگران بی تفاوت باشم. ابراز وجود کردن به معنی روی پای خود ایستادن، حرف خود را زدن، و خود بودن است.

• ابراز وجود کردن سالم، مستلزم «نه» گفتن در زمان مناسب است ،و به معنای صحبت کردن از ارزشهای خویشتن است .

• ابراز وجود با اندیشیدن آغاز میشود . ابراز وجود آرزو کردن نیست، بلکه تبدیل این آرزوها به حقیقت است.  یا داشتن ارزش نیست، بلکه نشان دادن این ارزشها و پایبندی به آنهاست. یکی از مشکلات عمده ما اینست که خود را صاحب ارزش میدانیم، ولی این مالکیت را در عمل نشان نمی دهیم.

• ابراز وجود کردن، مستلزم این باور است که بدانیم زندگی ما بخاطر دیگران نیست.  قرار نیست که مطابق میل و خواسته دیگران ظاهر شویم. زندگی من متعلق به دیگران نیست.  من برای آن زندگی نمیکنم تا مطابق انتظار دیگران رفتار کنم. متاسفانه در دوران زندگی به ما القا کرده اند که خواسته من مهم نیست. مهم اینست که دیگران چه خواسته ای دارند.

• پایبند باقی ماندن به خواسته خود و ابراز نمودن آن نیازمند شجاعت است،اما برای مردم از خود گذشتن ساده تر است.

• در امریکا به فردیت نسبت به بقیه کشورها بیشتر بها داده میشود، اما حتی در امریکا برخی از انواع ابراز وجود را مختص مردان میدانند، و زنها هنوز در بسیاری موارد حق ابراز وجود ندارند.

• در بسیاری از جوامع، اشخاص بجای ابراز وجود همرنگ جماعت شدن را انتخاب میکنند.

• یک انسان خردمند کسی است که در دو زمینه مکمل یکدیگر رشد کرده باشد:

1- استقلال از یکسو،
2- توانایی برای داشتن صمیمیت و پیوندهای انسانی از سوی دیگر.

• اشخاصی که احساس هویت رشد نکرده دارند،اغلب به خود میگویند اگر ابراز وجود کنم ممکن است با من مخالفت شود. و یا اگر خودم را دوست بدارم ممکن است دیگران را برنجانم. و یا اگر بیش از اندازه شاد باشم. ممکن است تولید حسادت کنم. بعضی ها طوری زندگی میکنند که انگار حق زندگی کردن و موجودیت را ندارند.  یا حقی بر فضایی که اشغال کرده اند را ندارند. باید بدانیم وقتی حرفمان را نمیزنیم و در دفاع از ارزشهایمان کلامی نمیگوییم،احساسات خود را جریحه دار میکنیم.  و این یک خیانت به خویشتن است .که اغلب در رابطه با کسانی اتفاق می افتد که به آنها بیش از دیگران نزدیک هستیم.

• ابراز وجود، چهارمین رکن حرمت نفس است.

زندگی هدفمند

روانشناسی عزت نفس

حرمت نفس و زندگی هدفمند

• زندگی هدفمند، پنجمین رکن حرمت نفس است.

• اگر کاری نکنیم، چیزی تغییر نمیکند. زندگی اگر هدفمند و توام با قاطعیت نباشد، دستخوش شانس و بخت و اقبال میشود. بدین معنی که از تمام نیروی خود برای رسیدن به هدف هایی که برای زندگی خود برگزیده ایم استفاده کنیم. o این هدف است که ما را به جلو میبرد و به ما انرژی میدهد.

• هدف باید مشخص باشد. مثل اینکه بگویم هفته ای ۴ نوبت هر نوبت نیم ساعت نرم میدوم. در ضمن هدفی که برنامه عمل برای رسیدن به آن وجود ندارد، هرگز تحقق پیدا نمیکند. زندگی هدفمند، مستلزم داشتن نظم و انضباط شخص است.

• اگر هدف دارید باید بتوانید به این سوالات پاسخ دهید:

o میخواهم به کجا برسم؟
o چرا فکر میکنم روشم مناسب است؟
o آیا با توجه به پس فرست و بازخوردهای محیط، در مسیر درست قدم برمیدارم؟
o برای چند یا چندین سال آینده چه هدفی دارم؟
o مثلا در زمینه حرفه ای میخواهم به کجا برسم؟

• نداشتن هدف در زندگی، بهتر از داشتن هدف های مصنوعی است.

• میزان موفقیت اشخاص، ارزش آنها را مشخص نمیسازد.

o موفقیت زمینه حرمت نفس نیست.
o ممکن است کسی حرمت نفس خود را مشروط به موفیتهای اقتصادی خود بکند لذا اگر به خاطر عوامل خارج از کنترل فرد، شرایط اقتصادی به هم بریزد، شخص حرمت نفس خود را از دست خواهد داد. از بازرگان شصت ساله ای پرسیدم برای بقیه زندگی چه هدف هایی دارد؟ جواب داد: هیچ هدفی ندارم. در تمام عمر برای آینده زندگی کردم، و لحظه حال را فدای آینده کردم ، و نه از خانواده لذت بردم ، و نه از طبیعت . لذا باید بتوان تعادلی میان حال و آینده برقرار کرد و میدانیم زندگی این بازرگان هدفمند نبوده است.

• زندگی هدفمند، پنجمین رکن حرمت نفس است

انسجام شخصی

روانشناسی عزت نفس

حرمت نفس و انسجام شخصی

• انسجام شخص، ششمین رکن حرمت نفس است.

• وقتی رفتارمان با ارزش های مان و یا با قضاوت مان از آنچه درست است، در تضاد باشد، آبرویمان پیش خودمان از بین می رود. در نزد خود بی اعتبار میشویم. کمتر به خودمان احترام می گذاریم.

• و اگر این شرایط ادامه پیدا کند: کمتر به خودمان اعتماد می کینم یا اصولا اعتمادمان به خود سلب میشود خود پذیری را از دست میدهیم. حرمت نفس مان خدشه دار میشود.

• انسجام یعنی همخوانی – یعنی کلام و رفتار ما باهم همخوانی داشته باشد.- گاهی به اشخاصی اطمینان میکنیم و گاهی به اشخاصی اطمینان نمیکنیم.  اگر علت آن را از خود بپرسیم، همخوانی حرف اول را میزند. انسان با همخوانی اطمینان می کند.

• احساس گناه از حرمت نفس ما میکاهد.  جوهر احساس گناه، تحقیر کردن اخلاقی خویشتن است.

• احساس گناه مسموم چیست؟  احساسِ داشتنِ «قدرت و توانمندی»، با توجه به «در نهایت ضعف» بودن. بطور مثال کودکی که با خود میگوید :-اگر من بد نبودم، پدر مادرم را کتک نمیزد،- یا بازمانده ای که عزیزش را در تصادف از دست داده، با خود میگوید:-اگر این کار را بطور دیگری انجام داده بودم، این حادثه وحشتناک رخ نمیداد.

• مطابقِ معیارهایِ خود ظاهر شدن، کار ساده ای نیست . لذا باید مواظب باشیم که ارزشهایی را بپذیریم که مغایر طبیعت و خواسته های ما نباشند تا بتوانیم مطابق آنها عمل کنیم.

• انسجام همیشه به یک شکل نیست. ممکن است در برخی زمینه ها انسجام بیشتر ، و در برخی دیگر انسجام کمتر داشته باشیم.

• انسجام شخصی، ششمین رکن حرمت نفس است.

حرمت نفس و عشق

روانشناسی عزت نفس

حرمت نفس و عشق

• عشق، رکن هفتم حرمت نفس است.

• هرکسی که خود را دوست بدارد، میتواند دیگران را دوست بدارد .  اگر خودم را نپذیرم و دوست داشتنی نیابم، دشوار است قبول کنم دیگری مرا دوست بدارد.  لذا مهر و محبتِ فرد دیگر به من، تولید سردرگمی در من می کند. بدینگونه خرابکار عشق میشوم.  ممکن است برای رسیدن به عشق کوشش کنم، ولی امنیت درونی وجود ندارد.

از اینرو کسی را انتخاب میکنم که در نهایت مرا ترک می کند و تنهایم میگذارد. هرچند در شروع وانمود کنم که این را نمیدانم

o اگر کسی را پیدا کنم که با او رسیدن به خوشبختی امکان پذیر باشد، از او تضمین های بیش از اندازه میخواهم، بر او احساس مالکیت بیش از اندازه میکنم، از کاه کوه میسازم ، ناسازگاری های کوچک را بزرگ و فاجعه آمیز معرفی میکنم، راهی را پیدا میکنم که قبل از اینکه او به من بی اعتنایی کند، من به او بی اعتنایی کرده باشم.

• وقتی میدانیم محکوم هستیم، طوری رفتار می کنیم که واقعیت با آنچه می دانیم، سازگار شود.

• من در رابطهِ عاشقانه، چیزی که دارم را می توانم به فرد دیگری ببخشم و در نتیجه من گرفتار و دربند کمبود نیستم.

• وقتی حرمت نفس ندارم ، مترصد کسانی نمی شوم که بتوانم تحسین شان کنم، و با آنها هیجان زندگی را در میان بگذارم ، و فقط دنبال کسی میگردم که مرا محکوم نکند ، و شاید تحت تاثیر شخصیت من قرار بگیرد ،

o لذا توانایی من در دوست داشتن، رشد نکرده باقی میماند. لذا علت به شکست انجامیدن بسیاری از روابط، نداشتن حرمت نفس است.

• لطیفه مشهوری می گوید: او هرگز به عضویت باشگاهی که او را بپذیرد در نمی آید . این دقیقاً نقطه نظر کسی است که از حرمت نفس کافی برخوردار نمی باشد . بدین معنی که اگر مرا دوست داری، بدان که به درد من نمی خوری.

فقط، کسی که مرا رد کند ، مناسب من است.

• عشق، رکن هفتم حرمت نفس است.

اهمیت حرمت نفس

روانشناسی عزت نفس

احساس بی ارزشی و اهمیت حرمت نفس

• نشانه های ابراز مستقیم کمبود حرمت نفس:

o احساس بی ارزش بودن، o انفعالی بودنِ افراط گونه ، o احساس پوچی و بیهودگی.

• نشانه های ابراز مستقیم خود بزرگ بینی:

o غرور و خودخواهی ، o برون ریزی فعالیت های جنسی وسواس گونه ، o کنترل بیش از حدِ رفتارِ اجتماعی.

• نشانه هایِ خود بزرگ بینیِ بالا، عوامل دفاعی در برابر حرمت نفس هستند.  تمام دفاع های مشهوری که فروید شناسایی کرده بود، را می توان تلاشی برای حمایت از عزت نفس دانست.

 فروید در جایی به خود کم گیری اشاره میکند و می گوید : این نقیضه ناشی از آن است که وقتی کودک می بیند که نمی تواند با پدر مادرش رابطه جنسی برقرار کند ، منجر به احساس درماندگی در او شده ، و این ذهنیت در او ایجاد می شود که من هیچ کاری نمی توانم بکنم.

• آدلر میگفت که:  همه عقدهِ حقارت پیدا میکنند ،زیرا با نوعی ناتوانیِ فیزیکی و یا اندامی به این دنیا می آیند.

 وقتی کودک میبیند که از همهِ جهان، از جمله برادران و خواهران و پدر و مادر و بطور کلی از بزرگترها ضعیف تر است ، احساس بدی راجع به خود کرده ، و آسیب حرمت نفس را از همان کودکی میبیند . به عبارت دیگر، بدبیاری ما انسان ها از آنجاست که ، بطور بالغ و رشد کرده به این دنیا نمی آییم.

• صرفنظر از اختلالاتی که ریشه های بیولوژیایی دارند ، هیچ مسالهِ روانی،  از اضطراب و افسردگی گرفته، تا عدم موفقیت در مدرسه و کار ، تا ترس از صحبت ، خودکشی ، اعتیاد ، بدرفتاری جسمانی ، اختلالات جنسی ، رفتار انفعالی ، خشونت ، حسادت ، و غیره ، نیست که ریشه در کمبود حرمت نفس نداشته باشد.

• مردم تشنه اعتماد به نفس و حرمت نفس هستند ،  ولی راه حل های بیش از اندازه ساده، خطرناک است،  هیچگاه به این باور نرسید که شما با خواندن این مطالب، از این به بعد خواهید توانست حرمت نفس خود را بیابید. برخورد باز و گشوده با انتقاد ها و راحتی در تصدیق اشتباهات ، نمونه هایی از این تجلی حرمت نفس است.

• شخص دارای حرمت نفس هرگز اجازه نمیدهد که: o احساس اضطراب ،o یا احساس عدم امنیت، خاطر او را کلافه کند .

• پذیرفتن اضطراب و مدیریت آن، به نظر آنقدر ها هم دشوار نمی رسد. o خرد گرایی ،o واقع بینی،o خلاقیت،o استقلال،o انعطاف پذیری،o توانایی رو به رو شدن با تغییرات،o تمایل به اذعان و اصلاح اشتباهات،o نوع دوستی و همکاری، از ویژگی های شخصی است که دارای حرمت نفس است. بطور مثال، کسی که از حرمت نفس سالم برخوردار است ، هرگز از این که بگوید اشتباه کردم ابایی ندارد .

انکار و رفتار تدافعی، نشانه های نداشتن : احساس امنیت خاطر ، احساس گناه ، احساس بی کفایتی ، احساس شرم و خجالت هستند .

• فردی که حرمت نفس ندارد ، قبول هر اشتباه را به حساب تحقیر شدنِ خود میگذارد.  داشتن انعطاف پذیری کافی، بدین معناست که بتوانیم با تغییر در شرایط کار وزندگی ،
به راحتی کنار بیاییم ، چسبیدن به گذشته در شرایط تغییر اوضاع و شرایط ، نشانهِ نداشتن امنیت خاطر و اعتماد به خویشتن است.

• حرمت نفس چیزی بیش از یک داوری و احساس راجع به خود، بلکه یک انگیزه دهنده و الهام بخش است.

• افراد دارای حرمت نفس، در برابر سختی های زندگی مقاومت و استقامت و پایداری بیشتری نشان می دهند.

• میزان حرمت نفس ما روی تمام جنبه های زندگی :

o از طرز کارمان گرفته تا برخورد با مردم،
o و پیشرفت و ترقی و میزان موفقیت ،
o و شخصی که برای دلبستگی انتخاب میکنیم ،
o و رفتار با فرزندان و همسر و دوستان، تاثیر میگذارد.

• هرچه حرمت نفس ما بالاتر باشد،  بلند پرواز تر میشویم ، و میل به ابراز وجود در ما بیشتر میشود.
• هرچه حرمت نفس ما کمتر باشد ،میل بیشتری به اثبات خود داریم.

• هرچه حرمت نفس ما بالاتر باشد ، روابط اشکارتر و صادقانه تر و مناسبتری داریم ، به این نتیجه میرسیم که وقتی افکاری ارزشمند داریم ، هراسی از آشکار شدن نداریم.  لذا روابط سالمتری برقرار میکنیم . زیرا همانندها یکدیگر را جذب میکنند . به ندرت ممکن است افراد با حرمت نفس زیاد و کم جذب یکدیگر شوند . لذا ما با کسانی راحت تر کنار می آییم که حرمت نفسشان به اندازه ما باشد.

• هرچه حرمت نفس ما سالمتر باشد:  برای دیگران حرمت بیشتری قائلیم . با دیگران برخورد منصفانه تر و بهتری میکنیم . زیرا دیگران را تهدیدی علیه خود در نظر نمیگیریم.  بدخواه دیگران نمیشویم . نگران تحقیر و خیانت دیگران نیستیم.

حرمت نفس بالا، بهترین نشانه سعادت است.

• عزت نفس یک نیاز فوری و اضطراری نیست ، بلکه چیزی شبیه کلسیم است.  مثل غذا یا آب نیست . اگر کمبود آن در ما شدید باشد،  لزوماً نمی میریم. اما نمی توانیم به درستی به وظائف خود عمل کنیم.  رشد کافی نمی کنیم.

• با حرمت نفس سالم، تضمینی نیست که ما گرفتار اضطراب یا افسردگی نشویم. اما قدرت مقاومت و کنار آمدن ما را با مشکل افزایش میدهد. و اگر زمین خوردیم خیلی زود خود را جمع و جور کرده و بلند میشویم.

• عزت نفس خوب، حلال تمام مشکلات نیست – شرط لازم برای موفقیت است. ولی کافی نیست.

اضطرابِ خوشبختی

روانشناسی عزت نفس

اضطرابِ خوشبختی و حرمت نفس

Happiness Anxiety

 

• اعتماد کردن به ذهن، و دانستن اینکه : همهِ ما شایستهِ رسیدن به خوشبختی هستیم ، جوهرِ حرمت نفس است.

• تراژدیِ زندگیِ بسیاری از ما این است که اگر به ما فرصتی داده شود  تا میان درستی rightness و خوشبختی happiness یکی را انتخاب کنیم، درستی را بر می گزینیم!

• اگر من میدانم که، به حکمِ سرنوشت نباید سعادتمند شوم ، نباید بگذارم که حقیقت با شادی و سعادت مرا سردرگم کند!

 این من نیستم که باید خود را با حقیقت وفق دهم ! بلکه این حقیقت است که باید خود را با من سازگار کند !  البته رابطه می تواند ادامه پیدا کند، مشروط بر اینکه من شاد و سعادتمند نباشم!  ممکن است من خود را در پروژه ای بنام تلاش برای خوشبختی، یا شرکت در سمینارها، یا خواندن کتاب، یا رفتن سراغ روان درمانگر، سرگرم کنم، ولی همهِ این ها برای آن است که در آینده خوشبخت شوم! و نه الآن !  لذا امکان خوشبخت شدن در لحظهِ حال و اکنون بسیار هولناک است!

 سخنان عجیبی به نظر میرسد.  اما اغلب ما به این احتیاج داریم که بدون لطمه زدن به خود، سعادت را تحمل کنیم!  اضطراب خوشبختی بسیار متداول است!  زیرا خوشبختی میتواند ندایی درون ما ایجاد کند، که من شایسته خوشبختی نیستم!  یا اینکه خوشبختی را دوامی نیست!  یا وقتی هیچ کس خوشبخت نیست، چرا من باید خوشبخت باشم؟ یا افکار دیگر!

عجیب است، ولی بسیاری از ما به شجاعت برای تحمل خوشبختی نیاز داریم!  پس باید این نداهای ویرانگر را شناخته، به آنها جواب داده، و چرند بودنشان را برملا کنیم.

• اگر به دست خود، خودم را بکشم، دست کم میدانم که کنترلی بر زندگی خودم دارم .  خودم را از شرِ این اضطرابِ لعنتی، که به دست یک عامل ناشناخته نابود شوم، نجات میدهم.

اضطرابِ ناشی از نداشتن اختیار بر مقدرات، و بر خود، تحمل ناکردنی است، باید به هر طریق که میتوانم، به آن پایان دهم.

• آنچه شخصی با حرمت نفس کم، در اضطراب موفقیت و خوشبختی تجربه میکند، این است که : وقتی همه چیز بر وفق مراد باشد، او دچار اضطراب میگردد!

اضطرابِ پیش بین

روانشناسی عزت نفس

اضطرابِ پیش بین و حرمت نفس

Anticipatory Anxiety

 

• اگر تحت تاثیر هراس قرار بگیریم، دیر یا زود، آنچه را که از آن هراس داشتیم، تجربه خواهیم کرد.

• اگر انتظار تایید نشدن داشته باشیم، دیر یا زود، به همان تایید نشدن می رسیم.

• اگر از خشم بترسیم، دیر یا زود، اشخاص را خشمگین خواهیم کرد.

• عزت نفس، انتظاراتی تلویحی درباره آنچه امکان پذیر است، و می توانیم به آن برسیم، ایجاد می کند. روانشناسان آموزش معتقدند، انتظار ما از آینده روی انگیزه های مان اثر می گذارد.
 تصور ما از آینده، روی انگیزه های مان اثر می گذارد. تصور ما از آینده، بیش از آنچه در گذشته کرده ایم، روی موفقیت آتی ما اثر می گذارد.

• حرمت نفس زیاد یا کم، سببی است تا پیش گویی های ما به واقعیت تبدیل شوند. خود انگاره، Self-image، بدین معنی که از خود چه برداشتی داریم، مقصد ما را رقم میزند.

• بسیاری از اشخاص وقتی به اوج میرسند، در مقام تخریب خود بر می آیند . هرکس در حد باوری که از خود دارد، باقی می ماند. اگر برداشت ما از خود در حد موقعیتی که بدست آورده ایم، نباشد، اگر این برداشت و تلقی از خود را تغییر ندهیم، در مسیر تخریب خود گام بر میداریم.

• در محیط کار، وقتی من احساس شایستگی را در درونم ندارم، موفقیت فردی دیگر، تهی بودن مرا رقم میزند ، و دنیا متوجه خواهد شد که من تا چه اندازه حقیر و ناچیزم.

• حقیر پنداشتن دیگران نیز نشانه بارز کمی حرمت نفس است ،  و مردی که به لحاظ جنسیتی زنی را نمی پذیرد ، کسی است که از زنها می ترسد.

• حقیقت تاسف باری که در این دنیا همه آدم های موفق با خطر آن روبرو هستند اینست که : به شکلی آماج حمله ناشی از حسادت دیگران قرار بگیرند، زیرا که اشخاص ناموفق اغلب به اشخاص موفق حسادت می کنند .

• حرمت نفس کم، از ظرفیت ما برای لذت بردن از زندگی می کاهد. وقتی از عزت نفس خوب برخورداریم، بجای ترس، شادی نیروی محرکه ماست.  بجای فرار از درد و رنج، می خواهیم شادی را تجربه کنیم. هدف ما خودابرازی است، نه اجتناب از خویشتن، و نه توجیه خویشتن. انگیزه ما اثبات با ارزش بودن نیست، بلکه می خواهیم به امکانات خود دست یابیم.

• حرمت نفس به معنی داشتن باور خودتوانمندی ، و احساس داشتن صلاحیت ، برای خوشبختی و احترام به خود میباشد.

o کسی که دارای باور خودتوانمندی است، احساس میکند زمام امور زندگی خود را در دست دارد.  بنابراین، داشتن حرمت نفس خود را شایسته و مناسب زندگی دانستن است.

o داشتن باور خودتوانمندی هرگز بدین معنی نیست که هرگز اشتباه نکنیم و یا می توانیم به همهِ مشکلات زندگی فائق آییم و یا قادر مطلق هستیم بلکه بدین معناست که میتوانیم فکر و قضاوت کنیم و اشتباهات را اصلاح کنیم و باور داریم که میتوانیم آنچه را لازم داریم بیاموزیم و با چالشهای زندگی برخورد مناسب و معقولانه داشته باشیم..

• انسان موجودی است که می تواند هدف های ارزشمند را تشخیص دهد و بعد برخلاف آن حرکت کند.

• در دنیایی که دانش انسان هر ۱۰ سال ۲ برابر میشود، امنیت خاطر ما به این است که می توانیم چیزهایی را که لازم داریم، یاد بگیریم.

• احساس ارزشمندی و احترام به خود، باور به ارزش های خویش است.  منظور این نیست که ما کامل و صد درصد بی عیب و نقص هستیم ،بلکه بدین معنی است که خود را شایسته، و موجودی ارزشمند بدانیم.

بخشش

روانشناسی عزت نفس

حرمت نفس و بخشش

Forgiveness
Condonation

• تنها وتنها یک راه و جاده، انسان را از جهنم موجود، به بهشت موعود می برد، و آن جادهِ بخشش است. اگر نمی توانید ببخشید بدبختید.

 یعنی اگر آسیبی خوردید، و آن آسیب را نگاه می دارید، و نمی توانید ببخشید، مثل کسی هستید که چاقویی به او خورده است ، و برای اینکه نشان دهد دیگران چقدر بدند ، چاقو را در بدنش برای همیشه نگه می دارد.  درحالی که سلامت روانی حکم میکند که اگر کسی به ما چاقو زد، خودمان را به بیمارستان برسانیم و چاقو را بیرون بیاوریم.

البته نه به دلیل اخلاقی، بلکه به دلیل روانی، ما قرار است ببخشیم ، و همهِ پرونده های گذشته را به درستی ببندیم.

لذا موضوع بخشش، نشانهِ رهایی من از گذشتهِ بد است، و مهم نیست که علت و یا انگیزه چه بوده است، و یا چه اتفاقی افتاده است.

خمیره حرمت نفس، شفقت یا مهربانی است ، و عنصر اصلی مهربانی، در بخشیدنِ خود و دیگران است.

• کسی که دیگران را می بخشد، می تواند خودش راببخشد  و کسی که خود را می بخشد، دیگران را میبخشد.

 اشکال کسی که نمی تواند دیگران را ببخشد، این است که: این فرد برخوردی بسیار ناعادلانه و نامنصفانه و نامهربانانه، حتی با خود در هنگامی که مرتکب یک کار اشتباه می شود، یا شکست می خورد دارد.  انسان به دلیل ناقص بودن جایزالخطا نیست ، بلکه حتمی الخطاست ، و در مسیرِ رشد و تکاملِ خودش، همیشه با اشتباه همراه است.  مهم این است که از اشتباه خودش بیآموزد، و با آن برخورد درستی داشته باشد ،  لذا اگر کسی موضوع اشتباه خود و دیگران را با بخشش به پایان برساند، آرامشی پیدا میکند که حساب گذشته را تسویه کرده، و آماده است که رفتار درست و مناسب را از این به بعد داشته باشد.

o برخورد نامناسب با خطا و اشتباه، ریشه بسیاری از بیماری ها و گرفتاری هاست.

تحمل و گذشت و فداکاری

• بخشش با موضوع تحمل و گذشت و فداکاری متفاوت است.  زیرا در تحمل ،گذشت و فداکاری، ما به دیگری اجازه میدهیم که کار بد و غلطی رو انجام بدهد ، و به نوعی او را در این کار تشویق می کنیم .

• متاسفانه در بیشتر موارد، ریشه این گذشت و تحمل و فداکاری، یا در نادانی  یا ناتوانی  یا نیازمندی  یا نگرانی ماست.

بنابراین، فرد آگاه، توانا، خودکفا، امن و امان : تحمل گذشت و فداکاری را جز در موارد استثنایی، آن هم یکبار و فقط یکبار، آن هم به عنوان تنها و آخرین راه حل ، و با امید و اطمینان به دگرگونی درفرد و رابطه ، هیچ زمان دیگری انجام نمی دهد.

• بخشش هرگز به معنی اجازه دادن به یک فرد دیگر نیست  تا بتواند کار بد و غلط خودرا دوباره تکرار کند.

دربسیاری از موارد، اشتباه ما ناشی از احتیاج و نیاز ماست ، که در واقع این احتیاج و نیاز، بیش از هر عامل دیگری در زندگی، انگیزه ، هدف ، جهت و علت را می سازد.

لذا زمانی که من و شما اشتباهی می کنیم، اگر تغییر نکنیم ، و همان احتیاج و نیاز را باقی داشته باشیم ، مجدداً آن اشتباه را تکرار میکنیم.

o پس درنهایت، به طور مثال، من دوستی را که مرتکب اشتباه بزرگی شده، می بخشم ، البته بخششی که با فراموشی کامل همراه است ، ولی دیگر خودم را در شرایطی قرار نمی دهم، که او دوباره مرتکب آن کار اشتباه در حق من شود.

غرور و افتخار

روانشناسی عزت نفس

حرمت نفس و غرور و افتخار

Pride

• غرور، یا Hubris یا Negative Pride بدین معنی است که خودِ واقعیِ من با خودِ نمایشیِ من، در تضاد است.

 فردی که غرور دارد، در عمقِ وجودِ خویش از نداشتنِ حرمتِ نفس رنج میبرد. ولی با تظاهر به داشتن آن، و بالاتر و برتر دانستن خود نسبت به دیگران، arrogance – و کوچکتر و حقیر و ناچیز شمردن دیگران میخواهد به نوعی احساسِ بدی که راجع به خود دارد را تسلی ببخشد.

• در افتخار،  Pride Positive ،من خود را با دیگران برابر میدانم، و نه در مفهوم مقایسه، بلکه در جهت چیزی که هستم به خود میبالم. افتخار در حقیقت پاداش احساسی موفقیت است.   افتخار چیز بدی نیست که انسان باید بر آن غلبه کند. البته افتخار با کبر و فخر فروشی نیز متفاوت میباشد.

• خوشحال کسی که حرمت نفس دارد، از این روست که به آن چیزی که دارد میبالد، نه اینکه از دیگران بهتر است.

• نشانه های مستقیم نداشتن حرمت نفس :خجالتی بودن، ترسویی، ترس از ابراز وجود کردن، و ترس از صمیمی شدن هستند.

• نتیجهِ انکارِ حرمتِ نفسِ :رفتارهای کنترل کننده ، رفتارهای سلطه آمیز ، وسواس های فکری ، وسواس های عملی ، پرخاشگری بی تناسب ، و جاه طلبی های مخرب میباشند. و هدف همه اینها این است که شخص میخواهد به باور خود توانمندی کنترل و رشد شخصی برسد.

• وظیفه اصلی روان درمانی، کمک به ایجاد حرمت نفس است. بالا بردن حرمت نفس چیزی بیشتر از حذف جنبه های منفی، مانند اضطراب یا هراس یا افسردگی میباشد ، بلکه هدفش رسیدن به جنبه های مثبت میباشد.

 روان درمانگر حرمت نفس گرا، به جای پرده برداری از نقطه های تاریک، به پرده برداری از نقطه های روشن و جنبه های مثبت شخص توجه دارد، البته ممکن است گاهی بر جنبه های منفی نیز دقیق شود، ولی تاکید بر مثبت هاست.

 وقتی جنبه های منفی را از میان برمی داریم، راه را برای پدیداری جنبه های مثبت فراهم می کنیم.   وقتی جنبه های مثبت را فراهم می کنیم ،منفی ها اغلب ضعیف تر میشوند ، و یا از بین میروند.

• پذیرش و احترام شرط لازم کمک به حرمت نفس بیمار است. بیمار باید بتواند بدون ترس از سرزنش و انتقاد و تحقیر و سخنرانی بی مورد، احساسش را بیان کند.
در کار روان درمانی هدف این نیست که هوش فراست و توانمندی خود را به بیمار ثابت کنید، بلکه هدف اینست که به بیمار ثابت کنید او موجودی باهوش و فراست و توانمند است.

• فروید میگفت فرق روانکاوی و کارآگاهی در جرم و جنایت این است که :  در کارآگاهی جنایت مشخص است، و می بایست مجرم پیدا شود . ولی در روانکاوی مجرم مشخص است، و میبایست جرم شناسایی شود.

• انسان طبیعتاً حل کنندهِ مسائل خود میباشد. هرچند ممکن است برخی اوقات راه حل ها غیر عملی، مخرب، و ویرانگر باشد. بطور مثال میدانیم حتی خودکشی راه حلی تاسف انگیز برای مراقبت از خویشتن به منظور فرار از رنج کشیدن میباشد.

o به بیمار باید فهماند که حتی بیشترین و شدیدترین اشتباهاتش، در واقع برای آن بوده که از خود حمایت کرده باشد.

فرهنگ-تاریخ-مذهب

روانشناسی عزت نفس

حرمت نفس و فرهنگ، تاریخ و مذهب

• تقریباً در تمام دنیا و در تمام اعصار، به زن ها تلقین کرده اند که کمتر از مرد هستند.  در برخی ادیان آمده است که رابطهِ زن با مرد باید مانند رابطه مرد با خدا باشد. اطاعت زن از مرد برای زن در حکم تقوی به حساب می آید  چنین برداشتی بسیار به حرمت نفس زنان آسیب زده است.

• اما مردها هم با دشواری دیگری روبرو بوده اند . تقریباً در تمام جوامع، یکی از ارزشهایی که برای مردان در نظر گرفته شده این است که نان آور خانه هستند. حال اگر زنی در اثر بحران اقتصادی، شغلش را از دست بدهد، اتفاق قابل ملاحظه ای رخ نمی دهد ، و خودکشی نمیکند، ولی اگر مردی شغلش را از دست بدهد، به همراه آن حرمت نفس خود را نیز از دست می دهد.

• رسیدن به حرمت نفس، مستلزمِ قبول تلاش و مداومت و پشتکار است.  زندگی بدون تلاش، و بدون تحمل رنج و درد، رویایی کودکانه است.  ما همیشه به استقامت و شجاعت نیاز داریم .

 نیروی مورد نیاز همهِ اینها، از داشتن عشق به زندگی خود تامین میشود.  عشق وسیله ای برای تحقق آرزوهای ماست، و به شش رکن حرمت نفس، توان حرکت میدهد.

حرمتِ نفسِ کاذب

روانشناسی عزت نفس

حرمتِ نفسِ کاذب

False Self-Esteem

• آنچه اغلب سبب دشواری میشود، این احساس ماست که میگوید:  تنها با ناآگاهی و بی خبری است، که زندگی قابل تحمل میشود. تا زمانیکه با این نقطه نظر برخورد کنیم، عزت نفسمان افزایش نمی یابد.

 قدم هایِ نخستِ ایجادِ حرمتِ نفس به سختی برداشته می شوند. لازم است به رغم مقاومت احساسی، میزان آگاهی خود را افزایش دهیم.

• گاه اشخاصی را می بینیم که از موفقیتی حتی در سطح جهانی برخوردارند . این افراد با این حال که عمیقاً مشوش، ناراضی، و افسرده هستند، درظاهر با حرمت نفس به نظر می رسند.

ممکن است تصویری از اعتماد و اطمینان به نمایش بگذاریم ، درحالیکه از درون تحت احساس بی کفایتی و نابسندگی به خود بلرزیم.
حرمتِ نفسِ کاذبِ، توهم باور خودتوانمندی و حرمتِ نفسِ نداشته را به نمایش میگذارد. حرمتِ نفسِ کاذبِ، وسیله ای است برای کاستنِ اضطراب، ولی هیچگاه نمی تواند جای حرمت نفس واقعی را بگیرد.

• نکات بسیار مهم:

۱- بسیاری از افراد بجای آنکه حرمت نفس را از طریق: مسوولیت، آگاهی، و همیت، کسب کنند، می خواهند با روش های: کسب شهرت،  کسب ثروت،  بهره برداری های جنسی، به این مهم برسند و این خودفریبی را پایانی نیست ولی بدانید هیچگاه از این طریق نمی توان به حرمت نفس رسید.

۲- حرمت نفس تجربه ای صمیمانه است که در عمق وجودم احساس میکنم و آن چیزی است که درباره خود می اندیشم لذا چیزی نیست که دیگران درباره آن برای من تصمیم بگیرند.

۳- ممکن است خانواده و دوستان مرا دوست بدارند و همکاران مرا تحسین کنند ولی با این حال من خودم را موجودی بی ارزش تلقی کنم میتوانم قیافه مبدل بگیرم و همه را فریب بدهم
ولی از درون بلرزم و خودم را بی کفایت و بی صلاحیت بدانم. ممکن است انتظارات دیگران را برآورده سازم و با این حال در حد انتظار خودم ظاهر نشوم.

۴- موارد زیر، ممکن است بر احساس راحتی ما بیفزاید: تشویق و تایید دیگران …  پول و ثروت… ازدواج… پدر مادر شدن… موفیت های جنسی… عمل جراحی پلاستیک. ولی هیچگاه هیچگاه به کسی حرمت نفس نمیدهد .

• لذا کسی و چیزی بیرونی جز خود من نمی تواند این احساس را در من بوجود بیآورد. وقتی از عوامل بیرون از خود حرمت نفس می طلبیم، گرفتار تراژدی می شویم.

• حتماً بهتر است با کسانی معاشرت کنیم که از حرمت نفس بالا برخوردارند.  البته نمی گویم که انسان سالم از هیچ کس تاثیر نمی پذیرد. ولی میزان نفوذ پذیری افراد بسته به درجه استقلالشان با هم متفاوت است.

• براندن میگوید: بعد از سالها کار با کسانی که به طرز ناخشنودی با عقاید دیگران مشغله دارند، به این نتیجه رسیده ام که موثرترین راه رسیدن به آزادی، بالا بردن سطح آگاهی است.

o هرچه شخص به منابع درونی خود مراجعهِ بیشتری داشته باشد، تاثیر عوامل بیرونی کمتر میشود و تعادل بهتری ایجاد میشود.

استقلال :

• نوآورها و خلاق ها کسانی هستند که می توانند بیش از متوسط دیگران شرایط تنهایی را بپذیرند.

o به عبارت دیگر، بهتر می توانند با نبود حمایت های محیطی بسازند
o این اشخاص بیشتر به این علاقه دارند که پنداره های خود را پی بگیرند
o از فضاهای ناشناخته به اندازه دیگران وحشت نمیکنند.
o هنرمندان، دانشمندان، نوآورها، مبتکران، و صنعتگران بزرگ، جملگی از این دسته هستند.

مدیر عاملی و حرمت نفس

روانشناسی عزت نفس

مدیر عاملی و حرمت نفس

Chief Executive Officer -CEO or Managing Director -MD

مدیر عامل یا مدیر ارشد اجرایی معمولاً عالی‌رتبه‌ترین مسئول اداری (اجرایی) یا رئیس عهده‌دار مدیریت تام یک شرکت سهامی، سازمان، یا بنگاه است که به هیئت مدیره گزارش می‌دهد.

به طور معمول یک مدیر ارشد اجرایی، چند مدیر اجرایی تابع دارد، که هر یک مسئولیت‌های کاربردی ویژهٔ خود را دارند. اعضای انجمن شامل مدیر ارشد عامل (COO)، مدیر ارشد فنی (CTO)، مدیر ارشد مالی (CFO)، مدیر ارشد بازرگانی (CCO)، مدیر ارشد بازاریابی (CMO)، مدیر ارشد فروش (CSO)، مدیر ارشد اطلاعاتی (CIO)، مدیر ارشد ارتباطات یا مدیر روابط عمومی (CCO)،  مدیر ارشد اداری (CAO)، مدیر ارشد منابع انسانی (CHRO)، مدیر ارشد تدارکات (CPO) و مدیر ارشد آموزش.

مسئولیت‌های مدیر ارشد اجرایی توسط هیئت مدیره سازمان یا قدرت‌های دیگر انتخاب می‌شود. وظیفه مدیر عامل جهت دادن به اهداف داخلی و خارجی شرکت با توجه به دیدگاه استراتژی آن شرکت می‌باشد.
هسته عملکرد مدیر عامل تسهیل تجارت خارجی شرکت، وقتی که دیگر کارمندان و مدیران اجرائی به سمت هدفی معین حرکت می‌کنند، می‌باشد.

مدیر ارشد به عنوان اداره کننده، تصمیم گیرنده، رهبر، کارفرما و اجرا کننده، مسئولیت‌هایی را بر عهده دارد. مدیر ارشد اجرایی می‌تواند در نقش یک بر قرار کننده ارتباط با مطبوعات و سایر دنیای بیرون و نیز کارفرمایان سازمان و کارمندان عمل کند. نقش تصمیم‌ گیرندگی شامل تصمیمات سطح بالا دربارهٔ سیاست و استراتژی می‌باشد. مدیر ارشد اجرایی به عنوان رهبر یک شرکت به هیئت مدیره مشورت می‌دهد، و کارمندان را تهییج می‌کند و به عنوان یک کارفرما عملیات روزانه شرکت را اداره می‌کند.

• بررسی ها نشان داده که یکی از دلایل شکست های شغلی، ترس از تصمیم گیری است.

در یک سازمان، برای آنکه حرمت نفس کارکنان افزایش یابد، می بایست به کارکنان خود کمک کند تا به افراد قدرتمندی تبدیل شوند و ویژگی های زیر مورد حمایت قرار گیرند :

1-کارکنان احساس امنیت خاطر بکنند بی آنکه نگرانی از تحقیر شدن یا مجازات داشته باشند و بتوانند به راحتی از عباراتی نظیر “اشتباه کردم “یا “نمیدانم اما جوابش را پیدا میکنم” استفاده نمایند.

2-با دادن کارهای هیجان انگیز و الهام بخش آنها را تشویق کنند، تا قابلیت های خود را آزمون کنند.

3-کارکنان احساس کنند که پذیرفته شده اند با ادب و احترام با آنها برخورد شود و به شان و منزلتشان احترام بگذارند.

4-به نقشی که کارکنان در سازمان ایفا می کنند بها داده شود.

5-به نقاط قوت کارکنان توجه شود به جنبه های مثبت آنان بیش از جنبه های منفی بها داده شود.

6-کارکنان احساس کنند که نقطه نظرهایشان مد نظر قرار میگیرد و احساس کنند که از آنها انتظار نو آوری میرود

7-کارکنان به راحتی بتوانند به اطلاعات لازم دسترسی داشته باشند و اختیارات لازم به آنها تفویض گردد و تشویق شوند تا ابتکار به خرج دهند و تصمیم بگیرند و قضاوت کنند.

8-اختیار حل و فصل مسائل به خود کارکنان واگذار شود و تشویق شوند که خودشان مسائل و مشکلاتشان را حل و فصل نمایند.

9-در بسیاری از شرکت ها میزان مجازات اشتباه بیش از پاداش و تشویق موفقیت است در این سازمان ها کارکنان کمتر تن به ریسک میدهند و کمتر نقطه نظرهایشان را ابراز میکنند لذا میبایست میزان تشویق بیش از مجازات باشد.

10-کارکنان برای فرا گرفتن مطالب جدید و شرکت در دوره های آموزشی تشویق شوند.

11-کارکنان احساس کنند که با آنها به عدالت و انصاف عمل می شود.

12-کارکنان به ارزش نتیجه کارشان اعتقاد داشته باشند، افتخار کنند، و احساس کنند کار مفیدی صورت می دهند.

چه کاری از دست مدیران ساخته است؟

1-روی حرمت نفس خودتان کار کنید

2-با کارکنان تماس چشمی برقرار کنید و فعالانه گوش بدهید و یک حضور واقعی داشته باشید.

3-همدلی کنید یعنی کسی که با شما حرف میزند احساس کند او را درک کرده اید.

4-ادب و احترام را برای همه رعایت کنید و لحن طعنه دار نداشته و مسخره نکنید.

5-به کارکنان قواعد را توضیح دهید و بگویید چرا نمی توانید برخی درخواست ها را بپذیرید.

6-اگر در برخورد با کسی مرتکب خطا شدید و تندخویی کردید به آن اذعان کنید و عذر بخواهید گمان نکنید که این کار از حیثیت شما کم میکند.

7-از کارکنان خود بخواهید نظرشان را درباره مدیریت شما ابراز کنند.

8-کاری کنید که کارکنان شما بدانند بتوانند اشتباه کنند و بتوانند بگویند “نمیدانم اما جوابش را پیدا میکنم” و بدانند میتوانند به راحتی با شما مخالفت کنند و دیگران را بخاطر رفتار متفاوت مجازات نکنید.

9-رفتارهای غیر قابل قبول را بدون اینکه سرزنشی درکار باشد توضیح دهید تا افراد بدانند کدام رفتارشان غیر قابل قبول است لذا نتایج رفتارشان را توضیح دهید و بگویید که به جای آن چه رفتاری از انها انتظار دارید.

10-احساساتتان را ابراز کنید و بگذارید کارکنان شما بدانند که صادقانه درباره احساساتتان حرف میزنید.

11-معیارهای روشن وضع کنید بگذارید کارکنان شما بدانند که به کیفیت بها می دهید.

12-در حضور دیگران از اشخاص تعریف کنید ولی صحبتهای اصلاحی را بطور خصوصی مطرح کنید. مهم اینست که تعریف های شما واقع بینانه باشند.

13-اگر کسی اقدام مساله ساز داشت تا حد امکان اقدام اصلاح را به خود کارکنان واگذار نمایید. -به هر طریق ممکن به کارکنان خود نشان بدهید که به جای سرزنش، به یافتن راه حل علاقه مند هستید.

14-مدیر یک راهنما و مربی است حلال مساله نیست لذا مدیر عالی کسی نیست که راه حل های بی کم و کاست ارائه میدهد بلکه مدیر خوب کسی است که ارائه راه حل از سوی کارکنانش را تسهیل میکند.

15-روشهای سنتی نشات گرفته از شیوه های مدیریت به طرز قدیم نه تنها از حرمت نفس بلکه از خلاقیت کارکنان میکاهد.

16-از راهنمایی و نظارت بیش از اندازه خود داری کنید مدیریت بیش از اندازه دشمن استقلال و خلاقیت است.

17-برای نو آوری برنامه ریزی کنید و بودجه ای مناسب برای آن در نظر بگیرید.

18-به کارکنان خود بیاموزید که اشتباه کردن فرصت مناسبی برای یادگیری است. از آنها سوال کنید که چه چیزی باعث این اشتباه شد  و چه نکته ای از این اشتباه آموختی.

• نکات گفته شده درباره مدیران عامل و روسای شرکت ها بود حال میخواهم درباره رهبران سازمان ها چند نکته را مطرح کنم :

• رهبری که فکر کند در همه موارد او درست، و دیگران اشتباه می گویند، نمی تواند انگیزه لازم را در کارکنان خود به حداکثر برساند  البته این بدان معنی نیست که خودش حرفی برای گفتن نداشته باشد.

• اگر عدد ۱ نشان دهنده کمترین میزان حرمت نفس و عدد ۱۰ نشان دهنده بیشترین میزان حرمت نفس باشد رهبری که مثلاً دارای حرمت نفس ۵ میباشد، کارکنان با حرمت نفس ۳ را ترجیح میدهد لذا رهبران باید به موضوع حرمت نفس خودشان بها بدهند و در مقام افزایش آن بکوشند زیرا آنها الگوی رفتاری سایرین هستند.

• اگر با اشخاصی که در اختیار دارید، به درستی رفتار نکنید، نمی توانید از همه توانمندی های آنها استفاده کنید.

برابری و احساس من

روانشناسی عزت نفس

برابری و احساس من

Social Equality  – Equality and Equity –  Feelings and Emotions

 

 آیا خود را با دیگران برابر می دانید؟ یا  :  آیا فرد برتری طلبی هستید؟    آیا فرد مهر طلبی هستید؟  آیا فرد عزلت طلبی هستید؟

 آیا به نظر خودتان دارای حرمت نفس هستید؟

• اگر من به اصول زیر اعتقاد دارم، و بر مبنای آنها عمل می کنم، پس دارای حرمت نفس هستم :

1. باور دارم انسان موجودی مقدس است.

2. باور دارم انسان دارای حیا می باشد، بدین معنی که یک پوست روانی من و تو را از هم جدا می کند ، احساس و فکر من ، از احساس و فکر تو، جدا و متفاوت می باشند ، هیچگاه از روی عمد با انجام عمل و یا حرف، کسی را ناراحت نمی کنم.

3. همهِ ما با هم برابریم،  در حالیکه که همهِ ما نسبت به یکدیگر تمایزاتی داریم .

4. همه ما یکسانیم،  لذا من از دیگران نه بهترم، نه بدترم ،  نه بالاترم نه پایین ترم، نه بیشترم نه کمترم .

5. در من هیچ شرم و خجالتی از چیزی که بودم و هستم و دارم وجود ندارد.

6. اضطراب و نگرانی، مخصوصاً اضطراب اجتماعی در من وجود ندارد.

7. من خوبم، همانطور که تو خوبی.

8. من خواستنی و دوست داشتنی هستم، همانطور که تو هستی.

9. من دارای ارزش اهمیت و اعتبار هستم، همانطور که تو هستی.

• مردم به اشتباه تصور میکنند که احساساتشان نتیجه ادراکشان است، درحالیکه پس از مرحله ادراک، سیستم ارزشیابیِ ما از ورودی ادراک، خروجی احساسات را می دهد. لذا برای آنکه بتوان قضاوت و تصمیم گیری راجع به خود را تغییر داد ، و به حرمت نفس رسید، می بایست سیستم ارزشیابی و در واقع نظام باورها و اعتقادات را تغییر داد.

• پیشرفت های کاری یا تحصیلی یا غیره، نتیجه و معلول حرمت نفس است، نه علت و سبب آن.  لذا عدم درک این مسئله سبب اشتباه مصیبت بار کسانی میشود که ستون حرمت نفس خود را بر اساس پیشرفت هایشان استوار میکنند و احساس ارزشمندی خود را با پیشرفت در یک هدف بارور مقایسه میکنند که فاجعه در همین جاست.

 زیرا موفیت هایی از این نوع، در حیطه اختیار انحصاری انسان نیست  و چون انسان نه عقل کل است و نه مصون از اشتباه ، بسیار خطرناک است که احساس ارزشمندی او به عواملی خارج از اختیار وی بستگی داشته با شد.  لذا این افراد اگر در یک زمینه شکست بخورند، یا اشتباه کنند، نمیتوانند با این مسئله کنار آمده و آن را به راحتی بپذیرند.

• اگر با دیگران رقابت می کنید و می خواهید رکورد دیگران را بشکنید ، بدانید از حرمت نفس کمی برخوردارید.

• اگر در ذهن خود را دائما خود را با دیگران مقایسه میکنید، بدانید از حرمت نفس کمی برخوردارید.

• اگر نظر و قضاوت دیگران، که معرف آبرو بوده، بسیار برایتان مهم است، بدانید از حرمت نفس کمی برخوردارید

• بدانید که کاملاً معقول و منطقی بودن، و برخورداری از حرمت نفس، اشتباه ناپذیری را تضمین نمی کند.

• یک حیله که در شستشوی مغزی افراد به کار می برند، تلقین یا تحریک احساس گناه در افراد است زیرا ذهنی که احساس گناه بر آن غلبه کند ، روحیه انتقاد و قضاوت مستقل در آن ضعیف میشود.

• انسان فاقد حرمت نفس، حالات زندگی او منفی و تدافعی میگردد ، انگیزه او دفاع از خود، و حفظ خویش، در برابر نگرانی و احساسِ دردناکِ عدمِ کفایتِ نفس، و بدگمانی از خود و احساس تقصیر و گناه است.

• کودک انسانی یکی از اولین ارزشهایی که برای خود در ذهنش ثبت میکند، احساس سودمندی است.  روزی که انسان به این نتیجه برسد که فاقد سودمندی لازم بوده، حرمت نفس خود را از دست داده ، و در نهایت امر ممکن است به احساس درماندگی و بیچارگی نائل شود.

• احساس شرم و خجالت، به معنی این است که من آدم بدی هستم،
• احساس گناه، به معنی این است که من کار بدی کرده ام. بدترین احساس گناه نصیب افرادی میشود که احساس شرم و خجالت را نیز دارند.

• ما همه با هم نه تنها برابریم، بلکه یکسانیم.

• بین ۹۸ تا ۹۹ درصد DNA شامپانزه و انسان مثل هم هستند .

 یعنی فقط بخش کوچکی از وراثت ما مسبب صفاتی است که ما را انسان میکند .  از توانایی شناختی و زبان گرفته تا ایستاده راه رفتن و غیره …
 خوب وقتی ما این همه شباهت بین یک انسان و یک حیوان میبینیم ، پس چقدر تناسب و شباهت میان دو انسان وجود دارد؟  حالا با این توصیفات آیا ذره ای شک وجود دارد که ما همه با هم برابریم؟ و کسی از کسی برتر و بالاتر و یا کمتر و پائین تر نیست؟

• آنچه که یک انسان وحشی بدوی نمی توانست بفهمد، به روح اهریمنی نسبت میداد.

• آنچه را که یک مذهبی سطحی نمی توانست درک کند، مشیت الهی می نامید.

• آنچه که یک روانشناس قادر به درک آن نبود، ناشی از غریزه میدانست .  غریزه مفهومی است برای پر کردن فاصله بین نیاز ها و هدف ها.

• تمرکز عبارت است از حرکت از سطح پائین آگاهی، به سطح بالاتر . حرکت از فعالیت ذهنی نسبتاً منفعل به فعالیت ذهنی هدف جویانه . آغاز یک مرحله از تلفیق و تمامیت شناختی جهت دار.

• احساس

• احساسات ما نتیجه ادراک ما نیستند . زیرا چیزی که ما درک می کنیم:

 اول، در نظام باورها و اعتقادات و سیستم ارزشیابیِ ذهن ما مورد قضاوت و ارزیابی قرار می گیرد.
 دوم، احساس یک حالت روان-تنی است که در بدن ما تجربه می شود….

• با این اوصاف، اگر احساساتِ بد و منفی، مثل اضطراب یا افسردگی یا خشم یا ترس یا تنفر یا شک یا غیره داریم،و می خواهیم از شرِ اینها نجات پیدا کنیم، چاره ای نداریم، جز اینکه نظام باورها و اعتقادات ، و نظام بایدها و نبایدها و توقعات و انتظارات درونی خودمان، و بطور کلی سیستم ارزشیابی ذهنمان رو عوض کنیم…
 شاید چیزهایی که تا الان برای ما ارزش بودند، در واقعیت و حقیقت یک ضد ارزش باشند و یا بالعکس.

 

فرق خودشیفته و خوددوست

• خودخواهی و خود دوستی یکی نیست.
• دیگران را دوست داشتن فضیلت است.
• خود را دوست داشتن گناه نیست.
• عشق عبارت از یک آمادگی است که می تواند متوجه هرکس یا هرچیزی، حتی خود شخص گردد.
• در عشق ورزیدن به فردی خاص، فقط محبتی که بالقوه در سرای دل آرمیده بود، در شخصی واحد تمرکز میابد و فعلیت پیدا میکند.
• عشقی که نمی تواند جز به یک نفر متوجه شود، عشق نیست بلکه یک وابستگی ناشی از سادیسم و مازوخیسم است .

• پس اصل آن است که محبتِ من، دیگران و خودِ من را به یک اندازه در برگیرد.

• خودخواه کسی است که همیشه به خودش مشغول است،
o همیشه ناراضی و نا آرام است ،
o پیوسته می ترسد آنچه که بدست می آورد، کفافش را ندهد ،
o می ترسد از چیزی به غفلت درگذرد،
o می ترسد از چیزی محروم شود،
 این شخص نه تنها خود را دوست ندارد، بلکه از خویش بیزار است ، ریشه بیزاریش در فقدان محبت برای خویشتن است ، چون از ایمنی و احساس رضایت اساسی بهره نمی برد، حریص است و همه چیز را برای خودش محفوظ نگه می دارد.

• نکات بالا درباره افراد خودشیفته نیز صادق است، با این تفاوت که: آنچه که ایشان را مشغول نگه میدارد،  ستایش خویشتن است،  نه تحصیل اشیاء.

 خودشیفته ، نه خود را دوست دارد، و نه دیگران را.

تضادهای اخلاق سنتی

روانشناسی عزت نفس

تضادهای اخلاق سنتی با حرمت نفس

Traditional morality  – Traditional Ethics

1-لازمهِ حفظ زندگی و نائل آمدن به حرمت نفس، بکارگیری و بسیج تمام و کمال دلیل و منطق است.

• اخلاق سنتی بر اساس ایمان است.

• ایمان تعهدِ وجدان آگاه انسان به معتقداتی است که برای آنها، هیچ گواه حسی یا برهان و دلیل معقولی وجود ندارد.

 ایمان چیزی است که احساس و علم را مساوی یکدیگر می شناسد.

• هنگامی که کسی از دلیل و منطق می برد، و مطلق بودن واقعیات و آگاهی خویش را مردود می سازد، به ایمان رو می آورد، و ذهن او چیزی می شود، که دیگر نمی توان به آن اعتماد نمود، و همانی می شود که صوفیان آن را وسیلهِ تحریف و کجروی فکری می نمایند.

 

2- نیاز انسان به حرمتِ نفس، مستلزم حس کنترل بر واقعیت است.  ولی آدمی در جهانی که برای خود ساخته، شامل پدیده های بدون دلیل و سبب ،و ماورالطبیعه و وقایع معجزه آساست،
و جهانی که انسان در اختیار ارواح دیو و اجنه است. در جهانی که نه با شناختنی ها، بلکه با ناشناختنی ها سروکار دارد، و هیچ چیز قابل کنترل نیست.

3-زندگی و حرمت نفس انسان، مستلزم آگاهی انسان به واقعیت و دنیای خاکی محل زیست اوست . ولی اخلاق سنتی، عبارتست از تمسخر و بی اعتنایی و تحقیر دنیای خاکی . در مفهومِ حرمت نفس، فقط یک واقعیت وجود دارد که قابل شناخت بوسیله دلیل و منطق است . در صورتیکه یگانه نتیجه تجسم صوفیانه “واقعیت دیگر ” ناتوان کردن روان انسان از واقعیت موجود است بواسطه تفکر در مورد ماوراء الطبیعه و فلسفه و خارج از جهان مادی و یا ناگفتنی و غیر قابل توصیف و تعریف.

 

4-لازمه زندگی و حرمت نفس این است که آدمی به قدرت تفکر خود افتخار کند و بر توان خویشتن برای زندگی ببالد.  ولی اخلاقی که آموخته شده، فضیلت با فروتنی آغاز میشود ، یعنی قبول بیچارگی، درماندگی، حقارت، و ناتوانی عقل و فکر.

5-زندگی و حرمت نفس مستلزم وفاداری به ارزشها و عقل و قضاوت و زندگی خویش است .  ولی به انسانها آموخته شده که : اخلاق عبارت است از فداکردن نفس و عقل به مراجع عالیتر،
و فدا کردن ارزش ها به هرکسی که مدعی فرمان دادن است.

 فدا کردن به معنی تسلیم یک ارزش والاتر به یک ارزش پایین تر و یا بی ارزش است ،  اما سلسله مراتب این ارزش هاست که انسان را به موفقیت و خوشبختی میرساند، حال اگر فداکردن یک فضیلت باشد ، در این صورت انسان معقول باید درمان شود .

 به عنوان مثال آیا تنها چیزی که صوفیان از انسان می خواهند فدا کردن لذت و شادمانی است؟ در توضیح باید گفت فدا کردن لذت، مترادف فدا کردن تمایلات و ارزشهای شخص است، لذا مترادف فداکردن نیروی داوری و در نتیجه فدا کردن ذهن و عقل است.

• هیچ راهی برای پزشک روان درمانگر وجود ندارد که عقاید اخلاقی خویش را از از فعالیت های حرفه ای خود جدا نگه دارد.

• یک بیمار قویاً مستعد این است که تصور کند:

o احساسات و تمایلات او جزئی لاینفک از اوست .
o این نگرش مانع درمان است .
o لذا اولین هدف روان درمانگر این است که به بیمار بفهماند که مشکلاتش قابل حل هستند.
o و به او کمک کند تا روابط بین ارزش ها و احساسات را درک کند.

خود دوستی

روانشناسی عزت نفس

خود دوستی

Self-Love

 

• انسان های دنیا دو دسته اند: ۱-خود ناپسند  ۲-خود دوست

• فرد خود نا پسند دو حالت دارد :

o یا بصورت خود پسند زندگی می کند، یعنی موجودی که همانند یک بادکنک تو خالی خود را باد کرده و با غرور در دنیای خارج، خود را به نمایش در می آورد .

o یا بصورت خودناپسند زندگی می کند، یعنی موجودی که خود را حقیر و ناچیز و کمتر از دیگران می شمارد و در اجتماع ظاهر می شود.

• دسته اول، فرد خود ناپسند، در عمق وجودش از خودش ناراضی است.  فردی است تو خالی و فاقد حرمت نفس. حتی به تنفر از خود نیز ممکن است برسد.

o ولی در دسته دوم، خود دوستی یکی از ویژگی های فردی است که دارای سلامت روانی است.  فقط افراد این دسته هستند که توانایی عشق ورزیدن و عشق پذیری را بصورت صحیح و سالم دارند.

 

مراحل زندگی انسان

• آدم ها تو زندگی از ۴ مرحله می گذرند :

1-»»جلوه گری »»»» نمایش

2-»»خودخواهی »»»» خواهش

3-»»خود دوستی »»»» آرامش

4-»»دگردوستی »»»» آسایش

ویژگی های انسان خود دوست

 آدم خود دوست، این چهار ویژگی را دارد :

۱-همهِ کارهای خوب دنیا را برای خودش می کند.

۲-هیچ کار بدی را هیچ وقت علیه خودش، یا با خودش، و برای خودش، نمی کند.

۳-هر کاری را به هزینه و مسئولیت و پذیرفتن پیامد کار خودش انجام میدهد.  یعنی Cost , Responsibility و Consequence یا Result را می پذیرد.

۴-به حریم و حقوق کسی تجاوز نمی کند. یعنی میگوید اینجا حد من است . و من تو همین حد می ایستم . و اونجا حد و زندگی تو است . و من وارد اون قسمت نمیشوم.

مراحل حرمت نفس

• حرمت نفس ۴ مرحله دارد :

1-خودیابی Self-Finding

2-خودشناسی Self-Knowing

3-خود دوستی Self-Loving

4-خود پذیری Self-Acceptance

طی مراحل

ما قرار است مراحل زیر رو طی کنیم :

1-آگاهی Awareness : یعنی بدانم در اطرافم چه میگذرد. اصولاً شرط سلامت روانی، و خوشبختی این است که من بدانم در اطرافم چه میگذرد.

2-خود آگاهی Self-Awareness : یعنی بدانم ریشهِ رفتار و حالات و احساس هایم چیست؟ و با چرایی آنها آشنا باشم

3-خدا آگاهی :  Goodness-Awareness :   اینجا منظور از خدا همه خوبی های دنیاست . یعنی کسی که به مرحله خدا آگاهی رسیده، به همه خوبیهای دنیا توجه دارد. با آنچه که بهترین و برترین خوبی هاست آشنا میشود. به سمت آن حرکت میکند. خدا دوستی و خداپرستی و به سمت خدا رفتن، چیزی به جز قرار گرفتن در مسیر خوبی ها و اخلاقی و انسانی بودن نیست.

دوست خوبم توجه کن!

دوست خوبم باورم کن این حرف رو الکی نمیزنم، با تمام وجودم بهش اعتقاد دارم، مطمئنم که این حرف بر مبنای اصول علمی و عقلی و اخلاقی و انسانی گفته میشه .

دوست عزیزم: تو! بله تو!
با وجود همه ضعف ها و نقص هایی که داری، با وجود همه بیماری های روانی و مشکلات شخصیتی که داری، با وجود همه اشتباهات و کارهای بد و شاید گناهی که کردی، با وجود همه ناکامی ها و شکست هایی که خوردی، با وجود همه و همه اینها، باورم کن که تو خوبی و دوست داشتنی، همان طور که من هستم،و همانطور که دیگران هستند.

میدونی چرا؟

چون من و تو، توی ۹۹ درصد زندگیمون، ۹۹ درصد تلاشمون رو در حد توانمون کردیم تا بهترین کاری که از دستمون برمیومده رو بکنیم…،مهم اینه که ما تلاشمون رو کردیم،
و حالا نتیجه و پیامد کل زندگیمون ، که شاید تا الان خیلی خیلی خیلی بد بوده ، و نظر و قضاوت دیگران درباره ما، که خیلی خیلی بد شده ،  اصلاً اصلاً اصلاً ابداً ابداً ابداً مهم نیست.

اینکه ما هنوز هزاران مشکل و گیر و گرفتاری و بیماری و ضعف و نقص داریم، و حتی هرچه تلاش می کنیم، اوضاع شاید بدتر هم می شه، اصلاً اهمیتی نداره، چون مهم اینه که داریم نهایت تلاشمون رو در حد توانمون می کنیم،

پس من خوبم و تو خوبی ، و هر دو دوست داشتنی.

نظر و نگاه دیگران و ترس از قضاوت مردم

روانشناسی عزت نفس

ترس از قضاوت دیگران

 

نظر و عدم تائید دیگران

• من کارِ درست و خوب و مناسب خودم را بر مبنای اصول علمی و اخلاقی انجام می دهم،  اگر دیگران خوششان آمد، خوشحالم، اگر دیگران مخالف بودند، متاسفم، در هر صورت، من باز هم کاری که درست میدانم را انجام می دهم.

خوب خودت باش، نه خوب دیگران

 هرچه مردم تو را کمتر از آنچه هستی ببینند، تو راحت تر زندگی میکنی. هرچه تو را بالاتر از آنچه هستی ببینند، تو زندگی سخت تری خواهی داشت.

 انسان سالم برای خودش زندگی میکند، نه برای دیگران.

 ما به این دنیا نیامدیم تا دیگران را خوشحال و راضی کنیم، و خودمان ناراحت باشیم.

 ویژگی فرهنگی بسیاری از مردم ما این است که ترجیح می دهیم بدبخت باشیم، ولی مردم ما را خوشبخت ببینند،تا اینکه خوشبخت باشیم، و دیگران ما را بدبخت ببینند.

 

• از کودکی به ما یاد داده اند که:

هرکی میخواهی باش، ولی خودت نباش. ببین دیگران چه می خواهند، تو هم همانطور باش.

• نظر و قضاوت دیگران در ۹۹ درصد موارد، هیچ هیچ هیچ تاثیری در زندگی ما ندارد.  این خود ما هستیم که نظر دیگران را بصورت چاقو به بدن روانی خود وارد می کنیم.  لذا تا شما نخواهید، هیچ کسی، هیچ کسی به جز خودتان نمی تواند شما را تحقیر کند.

• مسؤولیت زمانی معنا دارد که آزادی وجود دارد… پس اگه جایی هستید که مجبورید، و محکوم، که طبق نظر و قضاوت دیگران عمل کنید، و آزادی ندارید، در آنجا مسؤولیتی متوجه شما نخواهد بود.

 البته از اینطرف قضیه هم، انسان آزاد و آزاده، سعی می کند تا جایی که بتواند خودش را از قید و بندهای سنت و فرهنگ و جامعه و تاریخ و ارث و زمینه های بیولوژیک و نورالوژیک طبیعت خودش آزاد کند.

تفاوت درک شدن با اهمیت قضاوت و نظر دیگران

• یکی از دلایلی که ما درگیر رابطه و ارتباط می شویم، برای این است که نیازهای روانیمان را ارضا کنیم .

 یکی از این نیازها برای انسان سالم، مورد درک واقع شدن، و به نوعی رسیدن به مرحله بودن است، و برای آدم بیمار، گرفتن تائید و تصویب دیگران است.

• آدم نرمال و بیمار:  هویت خودش را،  حرمت نفس خودش را،  خوب و بد بودن خودش را، عملش را، بر اساس نظر و قضاوت یا تائید و تصویب شدن یا نشدن توسط دیگران بنا میکند، و این خیلی بد است.

• آدم سالم دوست دارد مورد درک واقع شود. یعنی ببیند نگرش دیگران درباره خودش، با نگرش خودش درباره خودش مطابقت دارد، یعنی بتواند ارزش های ذهنی خودش را در ارزش های ذهنی افراد دیگر هم ببیند.

• ما انسان ها برای اینکه از نظر روانی سلامت باشیم، باید ۳ نوع تصویری که داریم، یعنی:

o تصویرِ خودِ حقیقیِ من , Self-Image Real-Self
o تصویرِ خودم از خودم Ideal-Self , Self-Image
o تصویرِ مردم از من Public & Social Image

همه روی هم بیافتند و بر هم منطبق باشند.

• حالا این روابط با افراد مختلف، اعم از غریبه و آشنا، و دوست صمیمی، درجات مختلفی از درک شدن را به فرد میدهد.

 اینجاست که در یک رابطهِ عاشقانه، عشق، یک نوعِ منحصر به فرد، و استثناییِ درک شدن، به همراهِ محبت خاص و ویژه، که خیلی بالاتر و فراتر از محبت یا درک شدن عام است را به فرد میدهد، و یک احساس بسیار خوب و متعالی و عمیق برای فرد ایجاد میکند .

 در واقع، یک عاشق، معشوق خودش را مرکز تجمع والاترین ارزش های خودش می بیند.

 کسی که حرمت نفس دارد، به ذهن خود به عنوان وسیله ای برای بقای خویش می نگرد.

• اما انسان وابسته:
o در دنیای حقایق زندگی نمی کند،
o در دنیای مردم زندگی میکند .
o دلیل و برهان مردم وسیلهِ ای برای بقای اوست.
o واقعیات، آنی می شود که توسط دیگران مشاهده می کند.
o این دیگران هستند که باید آنها را راضی و درک کند، یا از نظر آنها اطاعت کند.
o میزان سودمندی خود را موفقیت در امور دیگران میداند.
o راضی کردن و اطاعت از نظر دیگران، عمیق ترین و ضروری ترین نیاز وی می شود.
o رفع موقت اضطرابش، با تایید و تقدیر دیگران فراهم می شود.

• انسان سالم هیچگاه همرنگی و و هماهنگی با دیگران را به قیمت تسلیم عقل خود خریداری نمیکند. باور او این است که «گر خواهی شوی رسوا، و سپس بدبخت، همرنگ جماعت شو».

ترس از استقلال

• اختلاف در شناخت، لزوماً در بین انسان ها کینه و دشمنی ایجاد نمیکند،  اما اختلاف در ارزش ها کینه و دشمنی ایجاد می کند. لذا ترس از استقلال در محدودهِ قضاوت درباره ارزش ها شدیدتر است.

 معمول ترین برانگیزندهِ ترس در آدمی، به موضوعِ خطا پذیریِ انسان مربوط است. مانندِ ترس از اشتباه در قضاوت،  ترس از خطر کردن،  ترس در جهانی که موفقیت در آن تضمین نمی شود.

• مسوولیتِ انتخابِ ارزش هایِ راهنمایِ انسان و اصولِ زندگیشِ، و خواستن هدف هایش، منحصراً می بایست به فهم و ادراک و استدلال خودش متکی باشد.
 این عالی ترین شکل استقلال عقلی است، البته این استقلال، انسان را از آموختن منع نمی کند، بلکه جایگزین کردن قضاوت آدمی بوسیله قضاوت دیگران را تحریم می کند.

 نظر به این که زندگی اجتماعی برای انسان مفیدتر است، لذا داشتنِ حسِ رابطه و و تمایلاتِ خیرخواهانه، و ارتباطات هماهنگ با هم نوعان انسان، بسیار معقول است، و ناقض استقلال نیست.

• دیگران ما را چه جور می بینند؟ شهرت، مثل ثروت مادی، زودگذر است.

• شوپنهاور( Arthur Schopenhauer (1788 –1860 فیلسوف آلمانی، و یکی از بزرگترین فلاسفهٔ اروپا، و فیلسوف پرنفوذ تاریخ در حوزه اخلاق، هنر، ادبیات معاصر و روانشناسی جدید، می نویسد:

نیمی از نگرانی ها و دلواپسی های ما، از توجه مان نسبت به عقیدهِ دیگران ناشی می شود… باید این خار را از تن خود درآوریم. لزوم حفظ ظاهر پسندیده آنقدر قوی است، که بعضی زندانی ها موقع رفتن برای اجرای اعدام خود، بیش از همه به لباس و حرکات و اطوار خود فکر می کنند.
عقیدهِ دیگران، پنداری است که شاید هر دم تغییر کند. عقایدِ دیگران، به رشته ای آویخته است، و ما را نسبت به آنچه دیگران فکر می کنند، یا بدتر از آن، آنچه به نظر می رسد که فکر می کنند، به بردگی می کشاند. چون هرگز نخواهیم دانست که دیگران واقعاً چه فکری می کنند.