جرج کِلی

جرج کِلی

George Alexander Kelly; 1905 –1967

George-Kelly-1
• جرج الکساندر کِلی از روان شناسان معروف آمریکایی است.
o کِلی جانشین کارل راجرز در دانشگاه ایالتی اوهایو آمریکا بود.
o وی سال‌ها به حرفه روان شناسی بالینی پرداخت و بر پایه مشاهداتش روی افرادی که تحت روان‌درمانی قرار می‌گرفتند،
نظریه‌ای شخصیتی فرمول بندی نمود و آن را روانشناسی سازه‌های شخصی Personal Construct Theory نامید.

o شیوه‌ای که کِلی برای روان‌درمانی انتخاب کرده بود به روش درمان از طریق نقش ثابت Fixed Role Therapy موسوم گردید.
o در این روش بیمار نقشی را که درمانگر برای او انتخاب می‌کرد در طول درمان ایفا می‌نمود.
o فرض این بود که جایگزینی نقش جدید به جای شخصیت قدیم به رفع مشکلات بیمار می‌انجامد.

• جورج کِلی در سال ۱۹۰۵ در ایالت کانزاس آمریکا به دنیا آمد.
o والدین او که عقاید مذهبی خاصی داشتند، به او که تنها فرزند خانواده بود، محبت و رسیدگی زیادی می‌کردند.
o او در ۱۳ سالگی به دبیرستانی در شهر ویچیتا رفت و در سال ۱۹۲۶ مدرک لیسانس خود را در فیزیک و ریاضیات از کالج پارک واقع در شهر پارک‌ویل، ایالت میسوری دریافت کرد.
o اما علاقه او از علوم به مسایل اجتماعی تغییر یافت.

o کِلی مدت کوتاهی در مقام مهندس کار کرد و بعد در یک کالج کارگری در مینیاپولیس به شغل معلمی پرداخت.
o بعداً ‌در انجمن بانکداران آمریکا آموزگار شد و درس‌های شهروندی را به مهاجران می‌آموخت.
o وی سپس وارد دوره فوق‌لیسانس شد و مدرک خود را در جامعه‌شناسی تربیتی از دانشگاه کانزاس واقع در شهر لارنس دریافت کرد.
o کِلی پیشنهاد کاری را در کالجی واقع در ایالت آیووا قبول کرد و درس‌های مختلفی را در آنجا تدریس کرد.

o آموزش حرفه‌ای کِلی در سال ۱۹۲۹ که موفق به دریافت بورسی از دانشگاه ادینبورگ اسکاتلند شد تغییر کرد.
o در زمانی که او آنجا بود، مدرک لیسانس خود را در آموزش و پرورش دریافت کرد و به روان‌شناسی علاقمند شد.
o او برای تحصیل در دوره دکترا در دانشگاه ایالتی آیووا به ایالت متحده برگشت و در سال ۱۹۳۱ دکترای خود را گرفت.

o طی جنگ جهانی دوم، کِلی به نیروی دریایی آمریکا پیوست و به‌عنوان روان‌شناس در اداره پزشکی و جراحی واقع در واشنگتن‌ دی.سی به خدمت مشغول شد.
o زمانی که جنگ در سال ۱۹۴۵ خاتمه یافت، به مدت یک سال در دانشگاه مریلند تدریس کرد و بعد به عضویت هیئت علمی دانشگاه ایالتی اوهایو درآمد
و در آنجا به مدت ۱۹ سال به تدریس، اصلاح کردن نظریه شخصیت خود، و اجرای پژوهش مشغول شد.

o کِلی همچنین در دانشگاه‌های سرتاسر دنیا درباره نحوه‌ای که نظریه سازه شخصی او را می‌توان برای حل کردن تنش‌های بین‌المللی به کار برد، سخنرانی‌هایی ایراد کرد.
o در سال ۱۹۶۵ مقام استادی را در دانشگاه براندیز پذیرفت ولی پس از مدت کوتاهی در سال ۱۹۶۶ درگذشت.

o کِلی در شکل‌گیری حرفه روان‌شناسی بالینی در طول رشد سریع آن بعد از جنگ جهانی دوم نیروی عمده‌ای بود.
o او چندین مقام باافتخار را در این رشته کسب کرد که ریاست بخش بالینی و مشاوره انجمن روان‌شناسی آمریکا و ریاست هیأت مدیره
آزمایندگان در روان‌شناسی حرفه‌ای از آن جمله بودند.

نظریه کِلی

• نظریه کِلی هیچ وجه مشترکی با دیگر رویکردها ندارد
o رویکرد سازه Construct جورج کِلی به شخصیت، نه تنها یکی از نظریه‌های جدید، بلکه یک نظریه‌ اصیل نیز است.
o نظریه کِلی هیچ وجه مشترکی با دیگر رویکردها ندارد.

o به گفته او همه مردم قادرند سازه‌های شناختی Cognitive Construct در باره محیط خود را ساخته و شکل بدهند؛
o یعنی افراد همه اشیاء فیزیکی و اجتماعی را در جهان اطراف خود به گونه‌ای تعبیر و تفسیر می‌کنند که یک الگو Pattern بسازند.
o بر مبنای این الگو، مردم در باره اشیاء ، مردمان دیگر، و خودشان پیش‌بینی‌هایی انجام می‌دهند و این پیش‌بینی‌ها را برای راهنمایی خود در اعمالشان به کار می‌گیرند.
o به این ترتیب برای اینکه دیگران را درک کنیم، بایستی الگوهای آن‌ها یعنی شیوه‌ای را که آن‌ها جهان خود را شخصاً می‌سازند، درک کنیم.

o بنابراین تعبیر و تفسیر فرد از رویدادها است که حائز اهمیت اند، نه خود رویدادها.

o او مردم را به یک معنی به صورت دانشمند می‌نگریست. یعنی مردم به همان شیوه دانشمندان عمل می‌کنند.
o دانشمندان چه می‌کنند ؟
o آن‌ها نظریه‌ها و فرضیه‌هایی می‌سازند و بعد آن ها را با واقعیات شکل گرفته خود با بکار بردن تجربه‌های آزمایشگاهی می‌سنجند.
o اگر نظریه به وسیله آزمایش‌ها تأیید شود، باقی می‌ماند.
o اگر تأیید نشود رد شده یا به شکِلی تغییر داده شده و دوباره سنجیده می‌شود.

• یک سازه، شیوه نگاه کردن فرد به رویدادهای موجود زندگی او است، شیوة تبیین یا تعبیر و تفسیر آن جهان.
o ما در طول زندگی خود سازه‌های فراوانی می‌سازیم
o یعنی تعداد زیادی سازه برای هر نوع موقعیت یا رویداد یا شخصی که با او در تماس قرار می‌گیریم.
o ما همیشه وقتی با رویدادها یا مردم تازه روبرو می‌شویم، ذخیره سازه‌های خود را افزایش می‌دهیم.
o به علاوه، سازه‌های موجود نیز ممکن است نیاز به پالایش، تغییر، یا دستکاری داشته باشند، زیرا مردم و رویدادها در طول زمان تغییر می‌کنند.

o ما نه تنها تعداد زیادی سازه ایجاد می‌کنیم، بلکه در سرتاسر زندگی خود، سازه‌های متنوعی باید همواره برای ما فراهم و در دسترس باشد.
o هیچ نهایت یا مطلقی برای هیچ سازه‌ای وجود ندارد، زیرا هیچ سازه‌ای نمی تواند به وجود آید که هر امکانی را پیش‌بینی یا پیش‌گویی کند.
o تجدید نظر به میزان کم یا زیاد همواره ضروری است، و فرد باید شِقّ ‌های دیگری از سازه داشته باشد تا بتواند به آن‌ها روی آورد.
o درغیر اینصورت اگر سازه‌‌ها ثابت و غیر قابل انعطاف باشند، « شخص خود را گیر انداخته است.»

o او قویاً معتقد بود که نیازی نیست چنین شود.
o نیازی نیست که هیچکس به وسیله اوضاع و احوال محاصره شود.
o نیازی نیست که هیچکس قربانی زندگینامه خود شود.
o ما در تغییر دادن یا جایگزین کردن سازه‌های خود ‌آزادیم.
o اما اگرچه این سازه‌ها قابلیت تغییر دارند، تغییر باید عاقلانه و مبتنی بر واقعیات تجربی باشند،
o زیان سازه‌های نامناسب می‌تواند بیشتر از سود آنها باشد.
o توصیه کِلی آنست که فرضیه‌های شِقّ دیگر که انتخاب می‌شوند باید نشان دهنده اصلاح و پیشرفت باشند.

o سیستم‌های سازه‌ای نمی‌توانند ثابت بمانند، مگر اینکه شخص یک زندگی بدون تغییر را بگذراند.
o در چنین موردی، سازه‌ها مجبور به تغییر کردن نیستند، زیرا چنین شخصی رویدادهای تازه‌ای برای پیش‌بینی کردن ندارد.
o اما کسانی که زندگی آنان متضّمن برخورد با افراد دیگر و روبرو شدن با موقعیت‌های تازه است، باید این تجربیات را دوباره تعبیر کرده و سازه‌های خود را مطابق با آن تغییر دهند.

مكتب روان‌شناختی کِلی

• او در کلاس‌های درس روان‌شناسی نمی‌فهمید فِلِشی که محرک را به پاسخ وصل می‌کرد برای چه بود؛ او هیچگاه آن را درک نکرد!
o رفتارگرایی سنتی که رویکردی آزمایشی به روان‌شناسی داشت، نتوانست علاقه وی را برانگیزد.
o کِلی روان‌کاوی را نیز بررسی کرد. او چنین نوشت:
یادم نمی‌آید که کدام یک از کتاب‌های فروید را سعی داشتم بخوانم، ولی این احساس ناباوری را به یاد می‌آورم که هر کسی می‌توانست
چنین مطالب بی‌معنایی را بنویسد و خیلی کمتر آن را منتشر کند.

o جرج کِلی را مهم‌ترین و مشهورترین فرد در زمینه روانشناسی شناختی Cognitive Psychology می‌دانند.
o این مکتب بر اساس این واقعیت نضج گرفته که انسان موجودی برخوردار از قابلیت تفکر است.
o اما برخی معتقدند روان‌شناسی شناختی بعد از نظریه کِلی به وجود آمد، نظریه او تأثیر ناچیزی بر این جنبش داشت.
o نظریه کِلی را در بهترین حالت می‌توان پیش‌درآمد روان‌شناسی شناختی امروزی دانست.
o اما به هرحال این مطلب مسلم است كه جرج کِلی در تلاش برای گشودن راه‌ تازه‌ای برای تبیین فرایندهای روان‌شناختی در برابر رفتارگرایی حاکم،
فرانظریه‌ای پیشنهاد کرد که خود، آن را سازه‌گرایی نامید.

دانشمندان و مكاتب موثر و متاثر از کِلی

o برخی منابع الهامْ‌بخش، که در تکوین مفاهیم اساسی نظریه کِلی [در شخصیت‌شناسی] مؤثر واقع شده‌اند:
i. دیالتیک هگلی، Hegelian Dialectic
ii. پدیدارشناسی Phenomenology
iii. و به‌ویژه عمل‌گرایی Pragmatism جان دیویی هستند.

o تأثیر هگل در مفهوم سازه‌های دو سویه جرج کِلی مشهود است،
o تأثیر دیویی بر کِلی بسیار عمیق است و این امر را می‌توان از موضع محوری مفهوم “پیش‌بینی” در معرفت‌شناسی کِلی دریافت.
o نظریات ابتکاری کِلی بر دیدگاه‌های روان‌شناسان نسل خود و نسل‌های بعد، تأثیر و نفوذ فراوانی برجای نهاده، كه تاثیر او در زمینه مكتب‌شناختی Cognition ، از آن جمله است.

نظریه‌ها و مفاهیم کِلی

o کِلی را بیشتر به عنوان یک شخصیت‌شناس می‌شناسند.
o برخی از رویکرد او تعبیر به رویکرد پدیدارشناسانه Descriptive Phenomenological Method به شخصیت می‌کنند
o برخی نیز تعبیر به “مکتب پدیدارشناسی” Phenomenology کرده‌اند، و البته این مکتب، زیرمجموعه مکتب شناخت‌گرایی خواهد بود.

آزادی انتخاب:
انتخاب بین امنیت و ماجراجویی

o شخص از میان یک سازه دو حالتی، شِقّی را برای خود انتخاب می‌کند که امکان بیشتری برای گسترش و تعریف سیستم او را برای وی فراهم کند.
o این بدین معناست که فرد دارای توان انتخاب است.
o یعنی برای هر موقعیت ویژه، یک شخص بایستی انتخاب کند که کدامیک از دو شِقّ کارکرد بهتری دارد
o یعنی کدامیک در پیش بینی رویدادهای آینده بهتر کمک می کند.
o به طور معمول و از جنبه آرمانی شخص شِقّی را انتخاب خواهد کرد که بهترین فرصت را برای پیش‌بینی رویدادهای آتی فراهم می‌آورد.

o اما در تصمیم‌گیری بین شقوق مختلف، مقداری آزادی عمل (یا انتخاب) وجود دارد و آن انتخاب بین امنیت و ماجراجویی است.
o بعنوان مثال دانشجویی را در نظر بگیرید که باید تصمیم بگیرد که در ترم آینده کدامیک از دو درس را انتخاب کند
یکی از درسها ساده و شبیه یکی از درسهایی است که او در حال حاضر مشغول گذراندن آن است
و استادی هم که آن درس را می‌دهد در مقابل کار بسیار کم نمره‌های خوبی می‌دهد.
عملاً گرفتن آن متضمن هیچ خطری نیست. اما شاید پاداشی هم در آن وجود ندارد.
دانشجوی مزبور می‌داند که استاد درس سختگیر نیست، درس مشابهی که او اکنون در حال اتمام آن است به او چندان چیزی بیشتر از آنچه می‌دانست نداده است.
هیچگونه خطر یا قماری در گرفتن درس جدید وجود ندارد.
این یک انتخاب ایمن است. دانشجوی مزبور می‌تواند درباره بازده این انتخاب خود پیش‌بینی درستی داشته باشد.
درس دیگری که او می‌تواند انتخاب کند پر است از مجهولات .
شایع است استاد درس جدید خیلی سخت می‌گیرد، و محتوای درس شباهتی به چیزهایی که دانشجو قبلاً‌ خوانده است ندارد.
اما مواد درسی که عرضه می‌شود به نظر جالب می‌آید و دانشجو را در معرض حوزه جدیدی قرار می‌دهد که او میل دارد در آن باره بیشتر اطلاعات داشته باشد.
در اینجا احتمال خطر و قمار وجود دارد.
دانشجو نمی‌تواند در مورد بازده انتخاب خود پیش‌بینی دقیق و درستی داشته باشد.
اما پاداش و رضایت خاطر بالقوه می‌تواند به مراتب بیشتر از درس دیگر باشد.
این یک انتخاب ماجراجویانه است.
دانشجوی مزبور باید بین انتخاب کم خطر، کم پاداش، مطمئن و ایمن از یکطرف و انتخاب پرخطر، پرپاداش و ماجراجویانه تصمیم بگیرد.
اولین انتخاب دارای قدرت پیش‌بینی زیادی است.
انتخاب دوم کارآیی پیش‌بینی بسیار کمتری دارد.

o کِلی معتقد بود که ما در تمام دوران زندگی خود با این قبیل انتخاب‌ها مواجه هستیم. انتخاب بین تعریف گسترش سیستم سازه شخصی خود.
o انتخاب مطمئن یعنی انتخابی که شباهت نزدیکی با انتخاب‌های گذشته دارد
o با تکرار تجربیات و رویدادهای مشابه، سیستم سازه‌های فرد را بهتر و بیشتر تعریف و مشخص می‌کند.

o انتخاب حادثه‌جویانه با عرضه تجربیات و رویدادهای جدید سیستم سازه‌ها را گسترده‌تر می‌کند،
o به عقیده کِلی تمایل به انتخاب شِقّ مطمئن و بی‌خطر می‌تواند این وضعیت را که چرا برخی از مردم در انجام رفتار به شیوه‌های نادرست مصراند توضیح دهد.

o چرا، به عنوان مثال، یک شخص بجای اینکه دوستانه و گرم عمل کند، به انجام رفتارهای خصمانه نسبت به دیگران ادامه می‌دهد ؟
حتی وقتی که از چنین رفتاری منع می‌شود
o کِلی پاسخ می‌دهد که چنین کسی با رفتار کردن به آن شیوه انتخاب کم خطر و مطمئن را انجام داده است.
o به هر دلیل، شخص به اینجا رسیده است که می‌داند چه انتظاری داشته باشد که بتواند پیش‌بینی کند که وقتی او خصمانه رفتار می‌کند دیگران چگونه واکنش نشان خواهند داد.
انتخاب ها بر حسب اینکه چگونه به بهترین پیش‌بینی از آینده دست می‌یابند صورت می‌گیرند، و نه لزوماً بر حسب اینکه چه چیزی برای فرد بهترین باشد.

o اگر چنین کسی دوستانه و غیر خصمانه رفتار کردن را انتخاب کرده بود، او نمی‌توانست آینده را به همان خوبی پیش‌بینی کند.
o نمی‌دانست که چه انتظاری داشته باشد.
o ممکن بود پاداشها بیشتر باشند.
o اما عدم یقین نیز بیشتر بود.
o فرد مانند یک دانشمند، بهترین کوشش را به عمل می‌آورد، تا رویدادهای آینده را با درجه بالایی از یقین پیش‌بینی کند.

نظریه سازه شخصی Personal Construct Theory

o کِلی نظریه شخصیت بی‌نظیری را به وجود آورد که از نظریه‌های دیگر به دست نیامده یا بر آن‌ها متکی نیست.
o این نظریه از اطلاعات کاربست بالینی وی پدیدار شده و به نظریه سازه‌های شخصی شهرت دارد.
o این نظریه به شکل علمی، در قالب یک اصل موضوع اساسی و ۱۱ اصل تبعی ارایه شده است.

o بر اساس دیدگاه سازه‌گرا، آدمی دسترسی مستقیم به واقعیت ندارد، بلکه سازه‌های وی همواره میان او و واقعیت حایل می‌شوند.
o ذهن نه چون آینه‌ای منفعل، بلکه چون منبع فعالی است که به ادراک‌ها، مفاهیم، احساسات و سایر امور روانی ما شکل می‌بخشد.

o کِلی معتقد بود هر کسی یک رشته سازه‌های شناختی Cognitive Constructs را درباره محیط به وجود می‌آورد.
o یعنی ما رویدادها و روابط اجتماعی زندگی خود را طبق یک سیستم یا الگو تعبیر کرده و سازمان می‌دهیم
و بر اساس این الگو درباره خودمان و افراد دیگر و رویدادها پیش‌بینی‌هایی کرده و از این پیش‌بینی‌ها برای هدایت کردن پاسخ‌ها و اعمالمان استفاده می‌کنیم.
o بنابراین، او معتقد بود برای شناختن شخصیت ابتدا باید الگوهای و سازه‌های شخصی او را بشناسیم،
o هرچه این دیدگاه‌ها (نظام‌های سازه‌ای) که به کار می‌بریم، بیشتر به هم شبیه باشند، از نظر روانی بیشتر شبیه به هم خواهیم بود.
o بر مبنای این اصل کِلی ، او یازده اصل پیرو را مطرح می‌کند: ساخت، فردیت، سازمان، دوگانگی، انتخاب، گستره، تجربه، نوسان، جامعه‌طلبی، تجزیه، اشتراک.

construct_contrast

آزمون خزانه سازه نقش؛

o کِلی برای برملا کردن سازه‌هایی که در مورد افراد مهم در زندگی خود به کار می‌بریم، آزمون خزانه سازه نقش Repertory Grid یا REP را ابداع کرد.

دیدگاه انسان‌شناختی و انسان سالم

• نظر کِلی درباره انسان چنین است:
بشری که پیشرفت او در کنترل و پیش‌بینی وقایع جهان اطرافش با روشنی و عظمت می‌درخشد،‌
شامل همه انسان‌های اطراف ماست که در زندگی روزمره می‌بینیم!
o اهداف و مقاصد انسان‌های معمولی هم در اساس با دانشمندانی یکی است.
فرضیه اصلی کِلی این است که هر فرد در اصل یک دانشمند Scientist است.

o کِلی خاطرنشان می‌کند که روان‌شناسان خود را انسان منطقی و دانشمند دانسته، اما آزمودنی‌های خود را به صورتی در نظر می‌گیرند که عملکرد منطقی ندارند،
با همه نوع سایق‌های متضاد برانگیخته می‌شوند یا قربانی نیروهای ناهشیار هستند.

o اما از نظر کِلی ، هیچ تفاوت ساختاری بین مردم عادی و دانشمندان نیست؛
o هریک از ما همانند دانشمندان که نظریه‌ها و فرضیه‌هایی را می‌‌سازند، الگوهای خود را می‌آفرینیم
و جهان را چون آنان که با انجام دادن آزمایش‌هایی در آزمایشگاه نظریه خود را آزمایش می‌کنند، در چارچوب همین الگو درک می‌کنیم.

o نظریه شخصیت کِلی با انکار جبرگرایی تاریخی، برداشت خوشبینانه و حتی دلپذیری از ماهیت انسان ارایه می‌دهد.
o کِلی انسان‌ها را به صورت موجوداتی منطقی در نظر داشت که قادرند سازه‌هایی را تشکیل دهند تا از طریق آن‌ها دنیا را در نظر بگیرند.
o او معتقد بود که ما خالق سرنوشت خود هستیم، نه قربانی آن، و می‌توانیم در صورت لزوم با اصلاح کردن سازه‌های قدیمی و تشکیل دادن سازه‌های جدید، تغییر کنیم.
o ما متعهد نیستیم مسیری را دنبال کنیم که در کودکی یا نوجوانی تعیین شده است و رویدادهای گذشته تعیین‌کننده رفتار زمان حال ما نیستند.
o ما اسیر تجربیات جنسی اولیه، یا طرد والدین نیستیم و تحت کنترل نیروهای زیستی غریزی یا ناهشیار نیز قرار نداریم.

• کِلی روان‌شناس بالینی بوده و از نظر او انسان سالم چهار صفت دارد:
1) خود را مطلق نمی‌د‌اند و دوست دارد اعتبار ادراکات خود را دیگران نقد و بررسی کنند، و مدام خود را مورد مداقه و باریک بینی کردن قرار می‌دهد.
2) اگر به نادرستی سازه‌های ذهنی خود واقف شود، قدرت تغییر و به دورافکنی اشتباهات را دارد.
3) طالب رشد، تکامل و یادگیری تجربه‌های نو است.
4) ظرفیت ایفای نقش‌های پیچیده در جامعه را دارد و دیدگاه افراد مقابل خود یعنی بین افراد جامعه را هم درک می‌کند.

بیماری روانی

• دیدگاه کِلی درباره اختلالات روانی با اکثر روان‌شناسان دیگر متفاوت است!
o او اختلال روانی را عبارت از استفاده از سازه‌های ذهنی نادرستی می‌داند که ناکارآمدی آن‌ها به اثبات رسیده است
o او بیماری روانی را ناکارآمدی سیستم سازه‌ای ذهن انسان می‌داند.

ایجاد تغییر در رویکرد اثبات‌گرایی مبتنی بر پارادایم نیوتنی Classical Mechanics ؛

• سازه‌گرایی در تقابل با اثبات‌گرایی Positivism قرار دارد که بر اساس آن، امور واقع در دسترس مسقیم فرد در نظر گرفته می‌شود.
o نظریه سازه‌های شخصی، معارضه‌ای اساسی با برداشت نیوتنی از علم Principia را در قلمرو روان‌شناسی فراهم آورده است.
o کِلی دیدگاه نیوتنی را به این نحو زیر سوال قرار داد که نشان داد ما در علم مشغول بر هم انباشتن ذرات واقعیت‌های کشت شده نیستیم
که گمان کنیم از این انباشت به حقیقت نایل می‌شویم.

o در مباحث معرفت‌شناختی معاصر، این نکته گاه بر حسب نقشی که مدل‌ها و الگوواره های علمی Paradigm در علم بازی می‌کنند مطرح شده
و گاه از حیث جنبه‌های سیاسی و اجتماعی حاکم بر فضاهای علمی مورد نظر قرار گرفته است.
o الگوواره، سرمشق و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی است که مجموعه‌ای از الگوها و نظریه‌ها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل داده‌اند.
هر گروه یا جامعه، «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب الگوواره‌ای که به آن عادت کرده تحلیل و توصیف می‌کند.
ﭘﺎﺭﺍﺩﺍﻳﻢ ﺍﺯ ﺟﺪﻳﺪﺗﺮﻳﻦ ﻣﻔﺎﻫﻴﻤﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﻮﺯﻩ ﻋﻠﻮﻡ ﻭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻨﺎﺳﻰ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺍﻳﻦ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﻓﻴﻠﺴﻮﻑ و مورخ ﻋﻠﻢ، ﺗﺎﻣﺲ ﻛُﻬﻦ Thomas Kuhn ، ﻣﻘﺎﺭﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺑﺎﺭ ﺗﻮﺳﻂ ﻭﻯ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺍﻭ،
ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﺍﻧﻘﻼﺑﻬﺎﻯ ﻋﻠﻤﻰ ‌ The Structure of Scientific Revolutions ‌، ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
o الگوواره‌هایی که از زمان‌های قدیم موجود بوده‌اند، از طریق آموزش محیط به افراد، برای فرد به صورت چارچوب‌هایی «بدیهی» در می‌آیند.
o لغت‌نامه مریام-وبستر این واژه را چنین تعریف می‌کند:
«یک چارچوب فلسفی و نظری از یک رشته یا مکتب علمی در کنار نظریه‌ها، قوانین، کلیات و تجربیات به دست آمده که قاعده‌مند شده‌اند».
به طور کلی چارچوب نظری و فلسفی از هر نوع.

o نکته کلیدی در فهم کار علمی، نظم و قانون نیست، بلکه هرج و مرج تئوریک Theoretical Anarchism است.
o او استدلال کرده است که چیزی به نام “روش” معین برای علم وجود ندارد، بلکه در قلمرو علم، به کارگیری هر روشی رواست.
o مهم‌ترین منبع مؤثر بر علم، در فضاهای فرهنگی و اجتماعی قرار دارد نه در روشی از پیش تعبیه شده در پیکره علم.
o مشاهده یا رفتار فارغ از سازه‌های تفسیرکننده وجود ندارد، که این نوعی رویکرد تفهمی به علوم انسانی است.

روش تحقیق کِلی

• روش مصاحبه Interview بر اساس “نگرش زودباور”؛ روش اصلی ارزیابی کِلی ، مصاحبه بود.
o او چنین نوشت: «اگر نمی‌دانید که در ذهن یک نفر چه می‌گذرد، از او بپرسید؛ ممکن است به شما بگوید!»
o کِلی با اختیار کردن چیزی که آن را “نگرش زودباور” نامید، اظهارات درمان‌جو را در سطح ارزش ظاهری آن قبول داشت
و معتقد بود که این بهترین راه برای مشخص کردن سازه‌های فرد است.
o او همچنین می‌دانست که امکان دارد فرد عمداً‌ دروغ بگوید یا رویدادهای بیان‌شده را تحریف کند.
o با این حال، آنچه درمان‌جو می‌گوید باید محترم شمرده شود، حتی اگر کاملاً آن را باور نکنیم.

انتقادات وارده بر مبانی روش‌شناختی کِلی ؛

• اشکال شده است که دیدگاه وی روی جنبه‌های عقلانی و منطقی عملکرد انسان تمرکز دارد و به جنبه هیجانی توجهی نکرده است.
o برداشت کِلی از انسان به صورت وجودی که حال و آینده را به طور منطقی می‌سازد، با تجربیات روزمره روان‌شناسان بالینی که
نمونه‌های افراطی رفتار انسان را شاهد هستند نمی‌خواند.
o به نظر می‌رسد که موجود منطقی کِلی ، آرمانی و انتزاعی است نه واقعی.

o اشکال روش‌شناختی دوم این است که همان‌طور که برداشت‌ زیگموند فروید از شخصیت، از رویارویی او با بیماران روان‌رنجور طبقه متوسط اهل وین به دست آمد
که نمونه‌ای تحریف شده و نابیانگر را از ماهیت انسان به او ارایه دادند، دیدگاه کِلی نیز (چون برخی دیگر روان‌شناسان) عمدتاً به جوانان شمال مرکزی امریکا محدود بود
که در جریان روشن کردن سیستم سازه‌ای بودند تا به آن‌ها کمک کند با زندگی دانشگاهی کنار بیایند.

بیشتر در:

نظریهِ سازهِ شخصی

سازه گراییِ واقع گرایانه

تعصب، انسانِ سالم، كِلی و مولانا

منابع:
ویکی پدیا
مصطفی همدانی
همگام سنجش

نظریه سازه شخصی

نظریه شخصیت جورج كِلی

نظریه سازه شخصی

Personal Construct Theory

• هر انسانی یک رشته سازه های شناختی Cognitive Construct را درباره محیط به وجود می آورد.
o ما رویدادها و روابط اجتماعی خود را طبق یک نظام یا الگو Assumptions تعبیر Interpret می کنیم و سازمان Organize می دهیم.
o ما بر اساس این الگو، درباره خودمان و افراد دیگر و رویدادها، پیش بینی هایی Predict می کنیم
o از این پیش بینی ها برای هدایت کردن پاسخ ها و اعمالمان Practical Action استفاده می کنیم.
o برای شناخت شخصیت، ابتدا باید الگوهای خودمان، یعنی نحوه ای که دنیای خود را سازمان می دهیم، بشناسیم.

• رفتار گرایی Behaviorism ، افراد را صرفاً به صورت پاسخ دهندگان منفعل Respondent Passive به رویدادها در محیط شان Environment در نظر می گیرد.
o روانکاوی Psychoanalysis ، افراد را پاسخ دهندگان منفعل به ناهشیارشان Unconscious می انگارد.
o از نظر کِلی، افراد نوعی فعال Active هستند و ما خودمان را پیش می رانیم.

o افراد همانند دانشمندان اولیه Incipient Scientists عمل می کنند.
o روان شناسان با افرادی که مورد بررسی قرار می دهند تفاوتی ندارند.
o آنچه در مورد یکی کارساز است در مورد دیگری نیز موثر است؛ آنچه یکی را توصیف می کند دیگری را نیز توصیف می نماید.
o هر دو در این فکر هستند که رویدادهای زندگی خود را پیش بینی و کنترل کنند.
o ما سازه های شخصی را می سازیم که سعی می کنیم به وسیله آنها رویدادهای زندگی خود را پیش بینی و کنترل کنیم.

o رویکرد کِلی، رویکرد یک متخصص بالینی است که به سازه های هشیاری Construct Conscious می پردازد.
o روان شناسان شناختی Cognitive به متغیرهای شناختی و رفتاری آشکار علاقه دارند، که عمدتاً آنها را در موقعیت آزمایشی، نه بالینی، بررسی می کنند.
o نظریه کِلی در بهترین حالت، می تواند پیش درآمد روان شناسی شناختی امروزی محسوب شود.

George-Kelly-2

موضع فلسفی كِلی

• به نظر كِلی رفتار انسان هم براساس واقعیت قرار دارد و هم براساس برداشت او از واقعیت.
o او با دیدگاه پدیدارشناسی محض و اثبات گرایی محض مخالف بود.
o كِلی باور داشت كه جهان واقعی است. اما افراد آن را به صورت های مختلفی تعبیر می كنند.
o بنابراین سازه های شخصی Personal Constructs افراد یا روش های تعبیر كردن و توجیه كردن رویدادها، عامل اصلی در پیش بینی كردن رفتار آن هاست.

o نظریه سازه شخصی سعی ندارد طبیعت را توضیح دهد، بلكه این نظریه تعبیر كردن رویدادها توسط افراد است؛ یعنی كاوش شخصی افراد در دنیای خودشان.
o این روانشناسی نمیگوید چه چیزی یافت می شود یا چه چیزی یافت خواهد شد، بلكه اعلام می دارد كه چگونه سعی می كنیم آن را جستجو كنیم.
o ما به جهان از میان الگوهای شفافی نگاه می‌کنیم که خودمان می‌آفرینیم، و آن‌ها را با واقعیت‌هایی که جهان مرکب از آن‌هاست، انطباق می‌دهیم .
o این تعبیر و تفسیر فرد از رویدادهاست که حایز اهمیت است و نه خود رویدادها.

فرد به عنوان دانشمند
Person-as-Scientist

o كِلی جستجوی افراد و تصمیم گیری های آنان را برای پیش بینی آینده شبیه عمل دانشمندان می داند؛
o او این سوالات، فرضیه سازی ها، آزمودن فرضیه ها، نتیجه گیری در مورد آنها و پیش بینی آینده هر فرد را مانند افراد دیگر، از جمله دانشمندان،
برداشت فرد از واقعیت تحت تاثیر سازه های شخصی افراد می داند.

دانشمند به عنوان فرد

o اگر بتوان افراد را به صورت دانشمند در نظر گرفت، پس دانشمندان را هم می توان به عنوان افراد در نظر گرفت.
o بنابراین، اظهارات دانشمندان را هم باید با همان شك و تردیدی در نظر گرفت كه هر رفتاری را مد نظر می گیریم.

تناوب­گرایی تعبیری

o كِلی با این فرض شروع كرد كه دنیا واقعاً وجود دارد و به صورت واحد كاملی عمل می كند، به صورتی كه اجزای آن با هم در تعامل هستند.
o جهان مرتباً در حال تغییر است به طوری كه همه چیز اتفاق می افتد.
o افراد هم در حال تغییرند و افكار آن ها نیز همین طور؛ برداشت افراد از واقعیت و دنیا نیز به همین منوال در حال تغییر است.

o به عبارت دیگر افراد همیشه روش هایی برای در نظر گرفتن اوضاع و احوال دارند.
o كِلی فرض كرد كه : همه تعبیرهای موجود ما از جهان در معرض تجدید نظر یا جایگزینی قرار دارند
o او این فرض را تناوب­گرایی تعبیری نامید و آن را به این صورت خلاصه كرد:
اگر رویدادهایی كه ما هر روز با آنها روبرو می شویم، به اندازه عقل و شعورمان، ما را قادر به سر هم كردن و اختراع كردن كنند، در معرض انواع تعبیرها قرار دارند
o كِلی باور داشت که شخص نه واقعیت ها، مسئله اصلی در آینده فرد هستند.

• ما به جهان از میان الگوهای شفافی نگاه می‌کنیم که خودمان می‌آفرینیم و آن‌ها را با واقعیت‌هایی که جهان مرکب از آن‌هاست، انطباق می‌دهیم.
o نظریه کِلی، به عنوان نظریه‌ای شناختی در شخصیت مطرح است. خود کِلی عنوان شناختی را رد کرد، زیرا احساس می‌کرد که بیش از حد محدود کننده است
و مرزی مصنوعی بین شناخت Cognition و عواطف Emotion به وجود می‌آورد.
o با این وجود نظریه کِلی را می‌توان به دلیل تاکید بر نحوه ادراک افراد و پردازش اطلاعات درباره محیط در درجه اول، یک نظریه شناختی به حساب آورد.

o انقلاب شناختی پس از این که کِلی، نظریه خود را مطرح کرد، صورت گرفت، ولی ظاهراً این نهضت تاثیر اندکی از این نظریه پذیرفته است.
o این دو رویکرد از یکدیگر جدا و متمایزند و تنها از لحاظ اصطلاح شناختی و توجه به فعالیت‌های هشیار و نه جنبه‌های دیگر با یکدیگر اشتراک دارند.

Personal-Construct-1

نظریه سازه شخصی

• رویکرد سازه شخصی Personal Construct کِلی به شخصیت نه تنها یکی از نظریه‌های اخیر است بلکه یکی از نظریه‌های اصیل است.
o این نظریه وجه اشتراک اندکی با سایر رویکردها دارد.
o او به ما هشدار داده است که در نظریه او نخواهیم توانست بسیاری از اصطلاحات آشنا و مفاهیمی را که معمولاً در نظریه‌های شخصیت یافت می‌شوند، بیابیم.
o به گفته او، همه مردم قادرند که سازه‌های شناختی را درباره محیط خود بسازند و شکل بدهند؛
o یعنی افراد، اشیای فیزیکی و اجتماعی را در جهان اطراف خود به گونه‌ای تعبیر و تفسیر می‌کنند که یک الگو بسازند.
o بر مبنای این الگو، مردم درباره اشیا، دیگران و خودشان پیش‌بینی‌هایی انجام می‌دهند و این پیش‌بینی‌ها را برای راهنمایی خود در اعمالشان به کار می‌گیرند.
o بدین ترتیب، برای این که دیگران را درک کنیم، باید الگوهای آن‌ها یعنی، شیوه‌ای که آن‌ها جهان را شخصا می‌سازند، درک کنیم.
o بنابراین، این تعبیر و تفسیر فرد از رویدادهاست که حایز اهمیت است و نه خود رویدادها.

• نظریه کِلی، نظریه تعبیر شخصی Personal Interpretation خوانده می‌شود.
o معیار اساسی او در این نظریه این است که فرد را باید بر اساس ویژگی‌های خاص خودش سنجید
و چون صفت آزمایی‌های نوعی شخصیت، با این معیار مطابقت ندارد، او خود، آزمونی برای کشف تعابیر شخصی افراد وضع کرد
که آزمون مجموعه تعابیر نقش Role Construct Repertory Test یا Repertory Grid Methods خوانده می‌شود.

o مفهوم هسته‌ای این نظریه “سازه شخصی” است.
o سازه شخصی یک اصطلاح برای هر یک از راه‌هایی است که شخص سعی می‌کند دنیا را درک، فهم، پیش‌بینی و کنترل نماید.
o هر یک از سازه‌های شخصی فرد مثل یک فرضیه عمل می‌کند.

o کِلی، نظریه شخصیت خود را از تجربه‌هایش با افراد دارای مشکل استخراج کرد.
o او مردم را به یک معنی، به صورت دانشمند می‌نگریست.
o یعنی، او معتقد بود که مردم به همان شیوه دانشمندان عمل می‌کنند.
o مردم، مانند دانشمندان، نظریه‌ها و سازه‌های شخصی خود را می‌سازند که به وسیله آن‌ها می‌توانند رویدادهای محیط خود را پیش‌بینی و کنترل نمایند.

o سازه های شخصی خواه به صورت واضح درك شوند، خواه به صورت مبهم احساس شده باشند، رفتار فرد را شكل می دهند.
o رویکرد کِلی، رویکرد یک متخصص بالینی است که منحصرا با سازه‌های هشیار که به وسیله آن‌ها، مردم زندگی خود را نظم می‌بخشند، سر و کار دارد.
o نظریه کِلی، درباره سازه‌ها در یک چارچوب علمی ارایه شده، و در یک اصل موضوع بنیادی Fundamental Postulate و یازده اصل تبعی Corollary سازمان یافته‌اند.

اصل موضوع اساسی

o اصل موضوع بنیادی Fundamental Postulate در نظریه سازه‌های شخصی کِلی، از این قرار است که فرآیندهای روان‌شناختی ما
به وسیله شیوه‌هایی که رویدادها را پیش‌بینی می‌کنیم، هدایت می‌شوند.
o با به کار بردن کلمه “فرآیندها” Process ، کِلی، این مطلب را روشن کرد که او به وجود هیچ نوع ماده بی‌حرکت از قبیل انرژی روانی در دیدگاه شخصیت خود معتقد نیست.
o به جای آن، انسان به صورت یک فرآیند متحرک و سیال تصور می‌شود.
o عبارت فرایندهای شخص به انسانِ جاندار، متغیر و متحرك اشاره دارد.
o اگر چه رفتار شخص همواره در معرض تغییر است، با وجود این، میزانی از ثبات در آن وجود دارد،
زیرا که فرد طبق یک چارچوب یا ساختار معین عمل می‌کند.

o كِلی اصطلاح هدایت می شوند را به این منظور انتخاب كرد كه بگوید افراد از طریق شبكه گذرگاه ها یا كانال ها به سمت یك جهت حركت می كنند.
o با این حال این شبكه انعطاف پذیر است زیرا هم افراد را محدود می كند و هم دامنه اعمالشان را هدایت می كنند.

o عبارت مهم بعدی، پیش بینی رویدادهاست.
o این حكایت از آن دارد كه كه افراد طبق روش هایی كه آینده را پیش بینی می كنند اعمالشان را هدایت می كنند.
o كِلی معتقد بود كه افراد نه تنها به بوسیله گذشته خود، بلكه به وسیله نظرشان درباره آینده تحریك می شوند.
o افراد همواره از طریق دریچه حال به آینده می نگرند .

Personal-Construct-3

اصول یازده‌گانه تبعی یا حامی

• یازده اصل تبعی کِلی، هم از اصل موضوع بنیادی سرچشمه می‌گیرند و هم بر مبنای آن بنا شده‌اند.
o افراد مانند دانشمندان، با تدوین کردن فرضیه هایی درباره محیط و آزمودن آنها در برابر واقعیت زندگی روزمره، دنیای تجربیات خود را درک می کنند و سازمان می دهند.
o ما رویدادهای زندگی خود را مشاهده می کنیم و واقعیت ها یا اطلاعات تجربه خودمان را به شیوه مخصوص خودمان تعبیر می کنیم.
o عینک یک نفر ممکن است آبی رنگ باشد و عینک دیگری سبز رنگ.
o امکان دارد چند نفر به یک صحنه نگاه کنند و بسته به رنگ شیشه عینکی که نقطه نظر آنها را قاب کرده است، آن را به صورت متفاوتی ببینند.
o این دیدگاه خاص، این الگوی منحصر به فرد که هر کسی آن را به وجود می آورد، همان چیزی است که کِلی نظام سازه نامید.
o سازه روش منحصر به فرد شخص برای در نظر گرفتن زندگی است.
o ما انتظار داریم که سازه هایمان واقعیت دنیای ما را پیش بینی و توجیه کنند و مطابق با این انتظار رفتار می کنیم.
o ما از سازه ها برای پیش بینی آینده استفاده می کنیم، طوری که درباره پیامدهای اعمالمان، اینکه اگر به صورت خاصی رفتار کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد، عقایدی داریم.

I. اصل تبعی ساخت یا تعبیر Construction Corollary

o شباهت میان رویدادهای تکراری
o کِلی معتقد بود، هیچ رویداد یا تجربه‌ای در زندگی شخص درست به صورتی که پیش از آن به وقوع پیوسته است، تکرار نمی‌شود.
o هر چند که یک رویداد تکرار می‌شود، ولی دقیقاً همان رویدادی نخواهد بود که بار دوم تجربه می‌شود.
o اما برخی از جنبه‌های معین تجربه‌های تکراری، مشابه جنبه‌های تجارب پیشین هستند.
o بر مبنای این شباهت‌ها، ما می‌توانیم پیش‌بینی کنیم که چگونه یک رویداد در آینده تجربه می‌شود.

II. اصل تبعی فردیت Individuality Corollary

o تفاوت‌های فردی در تعبیر و تفسیر رویدادها
o با این اصل تبعی‌، کِلی مفهوم تفاوت‌های فردی را در نظام خود وارد کرد.
o او اشاره می‌کند که مردم از نظر چگونگی درک یا تعبیر و تفسیر یک رویداد با یکدیگر تفاوت دارند.
o در نتیجهِ تعبیر و تفسیر ‌های متفاوت، افراد سازه‌های کاملاً متفاوتی را می‌سازند.
o بدین ترتیب، سازه‌ها بیش از آن‌که بازتاب واقعیت عینی یک رویداد باشند، حاصل تفسیرهایی هستند که فرد از یک رویداد کسب می‌کند.

III. اصل تبعی سازمان یا سازمان دهی Organization Corollary

o روابط میان سازه‌ها
o آن‌چه کِلی می‌خواهد در این‌جا بگوید این است که، ما تمایل داریم سازه‌های فردی خود را به صورت نظام یا الگویی از سازه‌ها و بر طبق دیدگاه خود از روابط،
هم شباهت‌ها و هم تفاوت‌ها، میان آن‌ها سازمان دهیم.
o به علت این سازمان سازه‌ها، دو شخص که از نظر داشتن سازه‌های فردی شباهت‌های زیادی با هم دارند،
باز هم ممکن است با یکدیگر تفاوت قابل توجهی را نشان دهند، زیرا سازه‌های آن‌ها با ترتیب‌های متفاوتی تنظیم شده‌اند.

IV. اصل تبعی دوگانگی Dichotomy Corollary

o دو گزینه متناقض.
o همه سازه‌ها، دو سویه یا دو ارزشی یا دوگانه هستند.
o اگر قرار باشد رویدادهای آینده به درستی پیش‌بینی شوند، این ماهیت دوگانگی لازم است.
o سازه های ما همیشه باید بر حسب یک جفت گزینه متناقض تشکیل شوند مانند درستی در برابر نا درستی .

V. اصل تبعی انتخاب Choice Corollary

o آزادی انتخاب.
o این اصل که فرد توانایی انتخاب دارد، موضوعی است که در همه نوشته‌های کِلی به چشم می‌خورد.
o کِلی معتقد بود ما در انتخاب کردن بین گزینه ها، مقداری آزادی عمل داریم و آن را انتخاب بین امنیت و خطر پذیری توصیف کرد.
o انتخاب امن که شبیه انتخاب های گذشته است، نظام سازه ما را با تکرار کردن تجربیات و رویدادها، بیشتر محدود می کند.
o انتخاب مخاطره آمیز، نظام سازه ما را با در بر گرفتن تجربیات و رویدادهای تازه، گسترش می دهد.
o انتخاب های ما بر حسب اینکه چقدر به ما امکان پیش بینی رویدادها را بدهند صورت می گیرند، نه بر حسب اینکه چه چیزی برای ما بهتر است.

VI. اصل تبعی گستره یا دامنه Range Corollary

o دامنه مناسب.
o تعداد بسیار کمی از سازه‌ها هستند که برای همه موقعیت‌ها مناسب باشند.
o برخی سازه ها را می توان در مورد شماری از موقعیت ها یا افراد به کار برد، در حالی که سازه های دیگر محدودترند و احتمالاً برای یک نفر یا یک موقعیت مناسب هستند.
o این که چه چیزی برای یک سازه مناسب یا مربوط است یعنی، چه چیزی در گستره تناسب آن قرار می‌گیرد، به موضوع انتخاب فردی مربوط می‌شود.
o دامنه مناسب برای سازه یک مسئله شخصی است.
o برای مثال ممکن است معتقد باشیم که سازه وفادار در برابر بی وفا در مورد هرکسی که می شناسیم یا فقط در مورد اعضای خانواده یا سگ ما کاربرد دارد.

VII. اصل تبعی تجربه Experience Corollary

o رو به رو شدن با تجربیات تازه.
o هر سازه شبیه یک فرضیه است، از این نظر که بر مبنای تجربه گذشته و برای پیش‌بینی تجربه‌های آینده ساخته می‌شود.
o اگر سازه ای پیش بینی معتبری برای پیامد موقعیت نباشد، در این صورت باید جایگزین یا اصلاح شود.
o بنابر این وقتی محیط ما تغییر می کند، سازه های خود را ارزیابی و از نو تعبیر می کنیم.

VIII. اصل تبعی تعدیل یا نوسان Modulation Corollary

o سازگار شدن با تجربیات جدید.
o این که سیستم سازه‌ای یک شخص تا چه اندازه می‌تواند بر اثر تجربه‌های تازه یا یادگیری‌های جدید تغییر یابد، سازگار شود یا نوسان پیدا کند،
به این بستگی دارد که سازه‌ها تا چه اندازه نفوذپذیر باشند. نفوذ کردن یعنی رسوخ کردن و وارد شدن به چیزی و این همان معنایی است
که مورد توجه کِلی در کاربرد این اصطلاح بوده است.
o سازه ها از نظر نفوذ پذیری تفاوت دارند.
o سازه نفوذ پذیر سازه ای است که اجازه می دهد عناصر جدید به دامنه مناسب نفوذ کنند یا در آن پذیرفته شوند.
o چنین سازه ای پذیرای رویدادها و تجربیات جدید است و می تواند به وسیله آنها اصلاح شده یا گسترش یابد.
o سازه نفود ناپذیر مانعی در برابر یادگیری و عقاید تازه است.

IX. اصل تبعی تجزیه یا چند پارگی Fragmentation Corollary

o رقابت بین سازه ها.
o کِلی معتقد بود که، مردم سازه‌های متنوعی می‌سازند و به کار می‌برند که ممکن است با یکدیگر ناسازگار باشند.
o شخص می‌تواند ناهماهنگی‌های فرعی و سطح پایین‌تر را بدون کنار گذاشتن یا تغییر دادن کل سازه خود تحمل کند
o شخص ممکن است انواع خرده سیستم‌های سازه‌ای را که از نظر استنباطی با یکدیگر مغایرند به کار گیرد.
o درون نظام سازه ما برخی سازه ها با اینکه درون یک الگوی کُلّی، همزیست هستند، ممکن است نا سازگار باشند.
o وقتی تجربیات تازه را ارزیابی می کنیم، نظام سازه ما ممکن است تغییر کند.
o با این حال سازه های جدید لزوماً از سازه های قدیمی به دست نمی آیند.
o سازه جدید ممکن است در موقعیت خاصی با سازه قدیمی سازگار یا هماهنگ باشد، ولی اگر موقعیت تغییر کند، این سازه ها می توانند ناهماهنگ شوند.
o افراد ممکن است یکدیگر را در یک موقعیت مانند بازی شطرنج به عنوان دوست بپذیرند، اما در موقعیت دیگر، مانند مناظره سیاسی، به صورت دشمن عمل کنند.

X. اصل تبعی اشتراک Commonality Corollary

o شباهت افراد در تعبیر کردن رویدادها.
o افراد یک فرهنگ، تمایل دارند که رویدادها را به شکِلی یکسان یا لااقل بسیار شبیه به هم تعبیر و تفسیر کنند.
o چون افراد از نظر شیوه ای که رویدادها را تعبیر می کنند تفاوت دارند، هر کسی سازه های منحصر به فردی را تشکیل می دهد.
o با این حال، افراد از نظر شیوه ای که رویدادها را تعبیر می کنند شباهت هایی دارند.
o افراد یک فرهنگ با اینکه با وقایع زندگی متفاوتی رو به رو می شوند، رفتارها و خصوصیات مشابهی دارند.

XI. اصل تبعی جامعه‌جویی یا اجتماعی بودن Sociality Corollary

o روابط میان فردی.
o این اصل اشاره به روابط متقابل بین فردی و درک تعبیر و تفسیرهای دیگران دارد.
o اگر بخواهیم پیش بینی کنیم که چگونه یک نفر رویداد ها را پیش بینی خواهد کرد، باید بدانیم که او چگونه فکر می کند.
o هرکسی نقشی را در ارتباط با دیگران می پذیرد.
o ما خودمان را با سازه های دیگران وقف می دهیم.

برداشت کِلی از ماهیت انسان

• نظریه شخصیت کِلی، تصویری خوش‌بینانه و حتی تملّق‌آمیز از ماهیت انسان ارایه می‌کند.
o کِلی انسان را موجودی عقلانی و منطقی می‌داند.
o در این دیدگاه، جهت‌گیری انسان به سوی آینده است و انسان نه تنها به محیط واکنش نشان ‌می‌دهد، بلکه می‌تواند محیط را تفسیر کند.

o از نظر کِلی انسان هم آزاد است و هم مجبور.
o از لحاظ جبرگرایی در برابر انتخاب آزاد به انتخاب آزاد گرایش داشت؛
o از این‌رو آزاد است که می‌تواند به مفاد رویدادها پی‌ببرد
o مجبور بودن انسان به این دلیل است که هر روز نمی‌تواند خارج از استنباط‌هایی که برای خود ساخته است، استنباطی داشته باشد.
o ما از اراده آزاد برخوردار بوده و خالق سرنوشت خود هستیم نه قربانی آن.

o از لحاظ علیت شناختی و غایت شناختی انسان را موجودی هدفمند مد نظر می گرفت.
o او همچنین انسان را موجودی بیشتر هشیار و كمتر تحت تاثیر ناهشیار می دانست.
o در مقابل تاثیرات محیطی اجتماعی و تاثیرات زیستی انسان را تحت تاثیر عوامل محیطی اجتماعی می دانست.
o ما کاملاً به وسیله تاثیرات محیطی تعیین نمی شویم، فرایند های ذهنی منطقی ما، نه رویدادهای خاص، بر شکل گیری شخصیت تاثیر دارند.
o هدف ما تشکیل دادن نظام سازه ای است که ما را قادر می سازد رویدادها را پیش بینی کنیم.
o کِلی در رابطه با مسئله بی همتایی در برابر عمومیت، موضعی میانه رو داشت.

Personal-Construct-2

ارزیابی در نظریه کِلی

o نظریه سازه‌های شخصی کِلی، از تجربه بالینی و کارهای کِلینیکی وی با دانش‌آموزان مدارس و دانشجویان دانشگاه‌ها شکل گرفت.
o این دانشجویان و دانش‌آموزان، اگرچه بدون شک دارای مشکلاتی چند بودند، اما باز هم قادر به فعالیت در زمینه‌های تحصیلی بودند،
آنان در یک مؤسسه روانی، زندان و همچنین از واقعیت نیز جدا نشده بودند.
o همچنین چنان که کِلی توجه کرده بود، آنان در موقعیتی بودند که به کارکردهای عقلایی و بحث منطقی مطالب ارزش می‌گذاشتند.
o بدین ترتیب، جای تعجب نیست که روش اصلی کِلی برای ارزیابی، از این ویژگی‌ها بهره‌برداری کرده است

مصاحبه

o روش اصلی او برای ارزیابی استفاده از یک مصاحبه مستقیم بود.
o او نوشت : اگر نمی دانید در ذهن یک نفر چه می گذرد، از او بپرسید، ممکن است به شما بگوید.
o با بکارگیری آنچه که او آن را نگرش ساده‌لوحانه نامیده، کِلی به این نکته اشاره کرد که شخص باید آنچه را که یک درمان‌جو (مراجع) می‌گوید،
در مرحله اول به صورت ظاهر بپذیرد؛ زیرا این راهی است که می‌توان تعیین کرد که او چه سازه‌هایی را به کار می‌برد.

o اما درمان‌جو ممکن است به صورت عمدی دروغ بگوید و رویدادهای مربوط به خود را تحریف و دستکاری کند.
o نکته اصلی کِلی آن است که آنچه درمان‌جو می‌گوید، باید مورد احترام باشد، حتی اگر به طور کامل آن را باور نداشته باشیم.
o فن دیگری که برای ارزیابی دیدگاه یک شخص از جهان به کار می‌رفت این بود که شخص را وادار به نوشتن شرح خود توصیفانه ای از شخصیت خود کنند

طرح های خود وصفی

o درخواست از فرد برای نوشتن طرح، خود وصفی است.
o دستورالعمل استاندارد کِلی برای یک درمان‌جو از این قرار است:
o من از شما می‌خواهم که یک شرح توصیفی درباره نام مراجع یا درمان‌جو بنویسید،
o درست مثل این که او شخصیت اصلی در یک نمایش‌نامه است.
o آن را چنان بنویسید که گویی یک دوست که او را بسیار خوب و از نزدیک می‌شناخت و بسیار با او همدل و همدرد بود، شاید بهتر از هر کسی او را شناخته بود، می‌نویسد.
o مطلب را به صورت سوم شخص بنویسید… و این گونه آغاز کنید که بگوید: … شخصی است که… .
o کِلی این روش را برای دانستن این که چگونه یک شخص خود و روابط خود را با دیگران می‌شناسد و درک می‌کند، بسیار مفید یافته است

آزمون خزانه سازه نقش

o کِلی برای بر ملا کردن سازه هایی که در مورد افراد مهم در زندگی خود به کار می بریم آزمون خزانه نقش را ابداع کرد.

درمان با نقش مشخص

o کِلی از درمانجویان می خواست یک طرح خود وصفی بنویسند که آنها را به صورت شخصیت اصلی در یک نمایش توصیف کند.
o درمانگر در درمان با نقش مشخص، طرح نقش مشخصی را آماده می کند که حاوی سازه هایی است که با خود پنداره منفی درمانجو،
به صورتی که در طرح خود وصفی آشکار شده است، تفاوت دارند.
o به درمانجو گفته می شود که این طرح نقش مشخص، درباره شخصیتی خیالی است و از او درخواست می شود این شخصیت را در دفتر درمانجو
و بعداً در زندگی روزمره نمایش دهد.
o از درمانجو انتظار می رود که از طریق این نقش گذاری، نیاز ها و ارزش های شخصی خود را به شخصیت خیالی فرافکنی کند.
o درمانگر انتظار دارد که درمانجو بفهمد سازه های جدید در طرح نقش مشخص، رویدادها را بهتر از سازه های قدیمی که درمانجو با آنها زندگی می کند پیش بینی کند.

o درمانگر همراه با درمانجو این طرح نقش مشخص را بررسی کرد و پرسید آیا این شخصیت شبیه کسی به نظر می رسد که درمانجو مایل است او را بشناسد.
o از او خواسته شد سعی کند ظرف دو هفته بعد مانند این شخصیت عمل، فکر و صحبت کند.

پژوهش درباره نظریه کِلی

o تحقیقاتی که با استفاده از آزمون REP اجرا شده اند نشان داده اند که سازه های شخصی با گذشت زمان ثابت می مانند.
o پیامد نظریه کِلی درباره سازه های شخصی به سبک های شناختی مربوط می شود،
یعنی تفاوت هایی در نحوه ای که افراد، اشیا و موقعیت های موجود در محیط خود را درک یا تعبیر می کنیم.

كاربردهای نظریه سازه های شخصی

رشد نابهنجار

o از نظر كِلی افرادی كه از لحاظ روانی سالم هستند، سازه های شخصی خود را در برابر تجربیات زندگی روزمره شان آزمایش می كنند.
o آن ها مانند دانشمندان شایسته ای هستند كه فرضیه های معقول را آزمایش می كنند، نتایج را بدون انكار یا تحریف قبول می كند
و بعد نظریه های خود را برای تطابق یافتن با اطلاعات موجود تغییر می دهند.
o افراد سالم، نه تنها رویداد ها را پیش بینی می كنند، بلكه هنگامی كه اوضاع آن گونه كه انتظار دارند پیش نمی رود با آن سازگار می شوند.

o از سوی دیگر افراد ناسالم، با سماجت به سازه های شخصی منسوخ شده می چسبند و از تایید كردن هرگونه سازه جدیدی
كه نگرش امید بخش آن ها در مورد دنیا را بر هم می زند، می ترسند.
o آن ها مانند دانشمندان بی كفایتی هستند كه فرضیه های نا معقول را آزمایش می كنند، نتایج موجه را تحریف یا رد می كنند،
و از كنار گذاشتن نظریه های كهنه كه دیگر مفید نیست خودداری می ورزند.

o كِلی اختلال را به این صورت بیان كرد:
هر گونه سازه شخصی كه به رغم تایید ناکارآمدی، مكرراً از آن استفاده می شود .

o افرادی كه از سلامت روانی برخوردار نیستند، مانند هر كس دیگر از سازه پیچیده ای برخوردارند.
o با این حال،‌ سازه های شخصی آنها اغلب به دو صورت در نفوذ پذیری شكست می خورد.
o سازه های آنها اغلب خیلی انعطاف ناپذیر یا بسیار نفوذ پذیر است.
o افراد گروه اول سازگاری با مسایل برایشان بسیار دشوار و سخت است
o گروه دوم كه سازه هایی شل و انعطاف پذیر دارند، افرادی با الگوی رفتاری بی ثبات و یك رشته ارزش های موقتی و زودگذر دارند.
o چنین فردی به راحتی توسط تاثیر رویدادهای جزیی غیر منتظره، پریشان می شود .

o با اینكه كِلی برای توصیف آسیب روانی از برچسب های سنتی استفاده نكرد،
اما چهار عنصر مشترك در اغلب اختلال های انسان را مشخص نمود:
i. تهدید،
ii. ترس،
iii. اضطراب،
iv. گناه.

تهدید

o افراد زمانی احساس تهدید می كنند كه دریابند سازه های بنیادی آنها به خطر افتاده است.
o كِلی تهدید را به این صورت تعریف كرد:
آگاهی از تغییر فراگیر در ساختارهای اساسی فرد.
o از نظر كِلی مقاومت و انتقال منفی، وسیله ای برای كاهش دادن تهدید و نگاهداشتن سازه های شخصی موجود است.

ترس

o طبق تعریف كِلی، تهدید عبارت است از تغییر فراگیر در ساختارهای اساسی فرد.
o از سوی دیگر، ترس اختصاصی تر و پیش بینی نشده است.
o مثلاً گسی كه در اثر خشم یا شور و هیجان در هنگام رانندگی دریابد یا پیش بینی كند كه ممكن است كسی را زیر بگیرد
و به خاطر رانندگی بی احتیاط دستگیر شود، این امر باعث تهدید او می شود.
حال اگر او ناگهان با اتوموبیلش با احتمال تصادف روبرو شود، دچار ترس خواهد شد.

o اختلالت روانی زمانی ایجاد می شوند كه تهدید و ترس به فرد اجازه احساس امنیت ندهند.

اضطراب

o كِلی اضطراب را اینگونه تعریف كرد:
پی بردن به این كه رویداد هایی كه فرد با آن ها مواجه می شود، از دامنه مناسبت او خارج هستند.
o افراد زمانی احساس اضطراب می كنند كه با رویداد تازه ای مواجه می شوند.

o اضطراب بیمار گون زمانی وجود دارد كه فرد نتواند سازه های ناسازگار را تحمل كند و سیستم سازه او درهم بشكند.

گناه

o اصل تبعی اجتماعی شدن كِلی فرض می كند كه افراد نقش اصلی ای را بازی می كنند كه در محیط اجتماعی به آن ها هویت می بخشد.
o در صورتی كه این نقش كم رنگ شود یا از بین برود فرد احساس گناه می كند.
o كِلی گناه را به این صورت تعریف كرد:
احساس از دست دادن ساختار نقش اصلی Core Role.
o افرادی كه نقشی ندارند، احساس گناه هم ندارند.

روان درمانی

o پریشانی روانی در صورتی وجود دارد كه افراد:
i. در تایید كردن سازه های شخصی خود،
ii. ‌پیش بینی كردن رویدادهای آینده،
iii. كنترل محیط جاری خویش،
مشكل داشته باشند.

o زمانی كه پریشانی كنترل ناپذیر می شود، آن ها به جستجوی كمك بیرونی به شكل روان درمانی بر می آیند.

o كِلی به عنوان روشی برای تغییر دادن سازه های درمان جویان، از شیوه ای به نام درمان با نقش مشخص Fixed – Role Therapy استفاده كرد.

o روش دیگری كه كِلی از آن در داخل و خارج درمان استفاده كرد، آزمون خزانه ی تعابیر نقش REP یا Role Construct Repertory Test بود.
o نظریه کِلی، نظریه تعبیر شخصی خوانده می‌شود.
o معیار اساسی او در این نظریه این است که فرد را باید بر اساس ویژگی‌های خاص خودش سنجید و چون صفت آزمایی‌های نوعی شخصیت،
با این معیار مطابقت ندارد، او خود، آزمونی برای کشف تعابیر شخصی افراد وضع کرد که آزمون مجموعه تعابیر نقش خوانده می‌شود.

منابع:
ویکی پدیا
معصومه قلی زاده
آبان فراشناخت
پیمان دوستی

سازه گرایی واقع گرایانه

سازه گرایی واقع گرایانه

Realistic Constructivism

بازسازی سازه گرایی شخصی جرج کِلی

Reconstruction of Constructivism

• در وهله اول، سازه گرایی Constructivism در برابر واقع گرایی Philosophical Realism قرار دارد. در حالی که واقع گرایان اصرار می ورزند که دانش صادق ما “مطابق با واقع” است، سازه گرایان مفهوم “مطابقت” را طرد و ادعا می کنند که “ذهن” در کار خود برای فراهم آوردن سازه ها، از “واقعیت” مستقل است. از این رو، تا جایی که دانش، مورد نظر است، روان شناسان سازه گرا Constructivist همچون جرج کِلی و ژان پیاژه، به مفهوم “سازگاری” و نه “مطابقت” با واقعیت توسل جسته اند.

هر چند باید به سازه گرایان حق داد که ادعا کنند مفهوم مطابقت با واقعیت، مسأله آفرین است، اما انتقاد آنها تنها در مورد واقع گرایی خام قابل اعتناست. در مقابل، می توانیم همچنان از “مطابقت با واقعیت” سخن بگوییم، بدون آن که لازم باشد توانایی “سازه ای ذهن” را نادیده بگیریم. این از آن رو است که از حیث معرفت شناختی، مفهوم مطابقت برای صدق نظریه های ما حیاتی است، در حالی که از سوی دیگر نیز سازگاری با واقعیت، قاصر از آن است که معیاری با کفایت برای صدق باشد.

موضع ابزارانگارانه در مورد دانش، از این ضعف برخوردار است که نمی تواند میان “کفایت” و “صدق” سازه ها تمایز قائل شود. نتیجه این است که ما می توانیم بصیرت های سازه گرایان در مورد گرانبار بودن واقعیت ها از نظریه را بپذیریم، بدون آن که لازم باشد مفهوم مطابقت با واقعیت را کنار بگذاریم. در واقع، “سازه گرایی” نیازمند آن است که “واقع گرایانه” شود.

• جرج کِلی در تلاش برای گشودن راه تازه ای برای تبیین فرایندهای روان شناختی در برابر رفتارگرایی حاکم، فرانظریه ای Meta-theory پیشنهاد کرد که خود، آن را سازه گرایی Constructivism نامید. برای فهم سازه گرایی، لازم است ریشه های آن را در اندیشه های متفکران پیش از وی جستجو کنیم. نو بودن نظریه کِلی ، این گونه ریشه یابی را دشوار می سازد. با این حال، روشن است که برخی منابع الهام، در تکوین مفاهیم اساسی نظریه کِلی مؤثر واقع شده اند.

این منابع مشتمل است بر :
i. دیالکتیک هگلی، Hegelian Dialectic
ii. پدیدارشناسی Phenomenology
iii. عمل گرایی Pragmatism جان دیویی.

تأثیر هگل Georg Wilhelm Friedrich Hegel در مفهوم سازه های دوسویه جرج کِلی Bipolar Conctructs مشهود است. از نظر وی، این سازه ها ماهیتی تقابلی دارند؛ به زبان هگلی: “… هیچ تزی بدون آنتی تز خود، کامل نیست…”.

تأثیر برخاسته از پدیدارشناسی را می توان در مفهوم معانی و تفسیرهای “شخصی” Personal ملاحظه کرد که در عنوان رایج روان شناسی کِلی نیز بازتاب یافته است. تأثیر روان شناسی سازه های شخصی جان دیویی بر کِلی بسیار عمیق است و این را می توان از موضع محوری مفهوم “پیش بینی” Anticipation در معرفت شناسی کِلی دریافت. از این رو، کِلی می گوید:
“دیویی که فلسفه و روان شناسی اش را می توان در بسیاری از سطور روان شناسی سازه های شخصی بازیافت، جهان را به منزله حادثه های سیال می نگرد که برای فهم آن باید دست به پیش بینی زد”. البته، کِلی از این فراتر رفت و پیش بینی را نه صرفاً در فهم رخدادها، بلکه به منزله جهت گیری اساسی در زندگی افراد در نظر گرفت.

• برخی پیروان کِلی ، سازه گرایی وی را با تحولات اخیر در معرفت شناسی Epistemology هماهنگ می دانند. معرفت‌شناسی یا شناخت‌شناسی شاخه‌ای از فلسفه است که به عنوان نظریهٔ چیستی معرفت و راه‌های حصول آن تعریف می‌شود. هرگاه و همیشه برای کشف قاعده‌ای قابل اعتناء، در بارهٔ احوال و عوارض علم (و علوم) بحثی روشمند داریم، در فلسفه علم غور می‌کنیم. پس اگر یک سلول مغز از آن نظر که نقش جوهری در بروز یک قاعده علم ساختی دارد را برای توضیح و ترمیم یک قاعده کلی بررسی کنیم، کم یا زیاد در حال فلسفیدن علم هستیم.

معرفت‌شناسی پژوهش دربارهٔ پرسش‌هایی دربارهٔ امکان معرفت و چیستی معرفت است؛ پرسش‌هایی از این دست:
امکان معرفت: به چه چیزی معرفت داریم؟ آیا معرفتی که از راه مشاهده و آزمایش به دست می‌آید، یکسره حدس و گمان است؟ آیا با تفکر ناب مستقل از مشاهده و آزمایش، می‌توان به یقین رسید؟ آیا موضوعاتی هست که خرد ما از فهمش ناتوان باشد، و هیچ‌گاه نتوان دربارهٔ آن‌ها معرفتی یقینی داشت؟

چیستی معرفت: در چه شرایطی یک شخص به چیزی معرفت دارد؟ در چه شرایطی باور یک شخص به چیزی موجه است؟ آنچه در اینجا مورد توجه قرار می گیرد، امکان سازگاری نظریه سازه گرایی کِلی با واقع گرایی در جلوه معاصر Realism Contemporary آن است. واقع‌گرایی یا رئالیسم، یک مکتب فلسفی است که مدعی است بین علم و معلوم قابلیت تطابق وجود دارد؛ یعنی علم می‌تواند جهان را چنان که واقعاً هست توصیف کند.

«واقع گرایی متضمن مفهوم صدق (یا حقیقت) یا کذب است. هدف علم نزد واقعگرایان توصیف صادق و درست چگونگی واقعیت جهان است.» چنانچه گزاره‌ای که به آن علم داریم، در عالم خارج از ذهن نیز برقرار باشد، علم ما از معلوم «درست» و «صادق» است. در غیر این صورت علم ما «نادرست» و «کاذب» است.» واقعگرایان معتقدند جهان مستقل از فهم انسان وجود دارد و فهم انسان می تواند کاشف پاره‌ای از امور در عالم خارج باشد.

در ادامه بحث، نخست به بیان کوتاهی در باب ویژگی های معرفت شناختی سازه گرایی به طور عام و سازه گرایی کِلی به نحو ویژه پرداخته می شود. آنگاه، نشان داده خواهد شد که دیدگاه معرفت شناختی کِلی صریحاً (دست کم) برخی از شکل های واقع گرایی را طرد می کند. سپس، بر این نکته استدلال خواهیم کرد که سازه گرایی کِلی به سبب تأثیراتی که از دیویی پذیرفته، به ابزار انگاری Instrumentalism نزدیک شده و این امر، خود، موجب دشواری های معرفت شناختی در نظریه وی شده است. سرانجام، به این نکته پرداخته می شود که سازه گرایی کِلی محتاج آن است که چهره ای واقع گرایانه تر به خود بگیرد تا بتواند بر دشواری معرفت شناختی خود غلبه کند.

• تلاش های بسیاری صورت پذیرفته تا سازگاری دیدگاه کِلی با تحولات معاصر در معرفت شناسی نشان داده شود. برخی بر این نکته توجه کرده اند که کِلی ، آموزه اثبات گرایانه تفکیک امر واقع Fact و نظریه Theory را طرد کرده است. این محققان کوشیده اند تا نشان دهند که دیدگاه کِلی از قوت های آنچه امروزه دیدگاه های مابعد اثبات گرا Postpositivism  نامیده می شود برخوردار است. به طور مثال، محققانی گفته اند که کِلی از جهت اتخاذ موضعی سازه گرا در باب دانش، قابل مقایسه با پوپر Karl Popper است و به عبارت دیگر، کِلی کاری را در روان شناسی انجام داده که پوپر در معرفت شناسی به انجام رسانده است.

طبق نظر این محققان، کِلی و پوپر هر دو برآنند که مشاهدات ما توسط نظریه ها شکل می گیرند و نه بالعکس. به علاوه، هر دوی آنها برآنند که دانش، محصول تجربه مکرر نیست، بلکه فرایندی است ناشی از نظام دانش یابنده که به فراهم آوردن سازه های بهتر و پیش بینی کننده تر، پس از “ابطال” سازه های قبلی (به تعبیر پوپر) و “بی اعتبار” Invalid شدن آنها (به تعبیر کِلی) روی می آورد.

• به نحو مشابه، محققانی پیشنهاد کرده اند که کِلی و پوپر از این حیث قابل مقایسه اند که هر دو زدودن عدم انسجام Incoherence را طریقه اصلی دست یافتن به سازه های قابل قبول می دانند. به عبارت دیگر، چنانکه پوپر اظهار کرده است، اعتباریابی مستقیم برای فرضیه ها یا سازه ها میسر نیست و این به دلیل دشواری هایی است که دیدگاه تحقیق پذیری Verificationism با آن مواجه است. در عوض، باید به طریقه غیرمستقیم اعتباریابی روی آورد و آن عبارت است از حذف عدم انسجام سازه ها و نه اثبات انسجام آنها.

• در همین طریق، محققانی بر آن اند که نظریه سازه های شخصی با طرد عینیت گرایی اثبات گرایانه، در شکل فرانوگرای Postmodern این امر هماهنگ است، یعنی داعیه های دانشی را هنگامی کنار می گذارد که فاقد انسجام درونی و تناسب با اجماع اجتماعی باشند.

• محققانی در نقد مفهوم خام نظریه مطابقت Correspondence بیان کرده اند که امر واقع و نظریه جدا نیستند و بنابراین تحقیق پذیری عینی امکان پذیر نیست. محققانی دیگر، ادعا کرده اند که نظریه سازه های شخصی با واقع گرایی سازگار است. می گویند که هرچند کِلی ، واقع گرایی هستی شناختی Ontological را طرد کرده، دیدگاه وی با واقع گرایی معرفت شناختی که ناظر به اعتبار افکار است، هماهنگی دارد. اما در ادامه خواهیم دید که تأثیر عمل گرایان بر نظریه سازه های شخصی، آن را در معرض اتهام ابزار انگاری قرار داده است. و این، سازگاری نظریه کِلی را با واقع گرایی معرفت شناختی با دشواری مواجه می سازد. با این حال، به این نکته پرداخته می شود که نظریه سازه های شخصی با تعبیرهای پیچیده تر واقع گرایی و نظریه مطابقتی صدق ناسازگار نیست. نظریه سازه های شخصی برای پرهیز از افتادن در ورطه ابزارانگاری، محتاج آن است که این عنصر واقع گرایانه را در خود جای دهد چنانکه برداشت های نوین از عمل گرایی از چنین واقع گرایی استقبال کرده اند.

• توضیح برخی “ایسم”ها.

o ابزارانگاری

ابزارانگاری دیدگاهی در معرفت شناسی است که بر کارآمدی Workability افکار و نظریه ها تأکید می ورزد. طبق این دیدگاه، ذهن، فعال است نه منفعل و بر این اساس، یک فکر همچون طرحی Plan است که بر جهان فراافکنده می شود. از حیث معرفت شناختی، ابزار انگاری بر آن است که کارآمدی نظریه ها، صدق آنها را شکل می دهد. به عبارت دیگر، یک نظریه کارآمد درست است، زیرا کارآمد است.

o واقع گرایی خام Naïve Realism.

براساس این رویکرد، ذهن منفعل است، به نحوی که می توان افکار را به منزله تصویری از اشیاء دانست.  معرفت شناسی این نوع از واقع گرایی حاکی از آن است که فکر یا نظریه صادق، از ویژگی مطابقت یا واقعیت عینی برخوردار است.  در مقابل، آنچه را واقع گرایی پیچیده یا زبده Sophisticated Realism می نامند، دیدگاهی واقع گرایانه است که با قبول ذهن به منزله نظامی فعال و پویا ناسازگار نیست.

این نوع از واقع گرایی نیز صدق را بر حسب مطابقت میان افکار و واقعیت در نظر می گیرد. اما، به رغم واقع گرایی خام، این مورد انکار است که مطابقت بتواند میان افکار و خود واقعیت ها لحاظ شود. بلکه، به سبب آنکه ذهن، دسترسی مستقیمی به واقعیت ندارد، مطابقت تنها می تواند میان افکار و واقعیت های به ادراک درآمده برقرار شود. با این حال، واقع گرایی پیچیده با اصالت فکر Idealism متفاوت است زیرا در اولی، شواهد برای ترجیح تصوری از واقعیت نسبت به تصوری دیگر، مورد توجه قرار می گیرد. البته در اینجا، نظریه شواهد و نظریه صدق جدا از یکدیگر لحاظ می شوند.  شواهد حاکی از مطابقت نیست، بلکه تنها طریقی برای ترجیح نظریه ای بر نظریه دیگر است. هنگامی که نظریه مرجّح به کمک شواهد فراهم آمد، آن گاه می توان از مطابقت میان افکار و واقعیت های لحاظ شده در نظریه سخن گفت. هنگامی که تصویر نظریه از واقعیت، توسط شواهد تازه ای دگرگون شد، ترتیب تازه ای از مطابقت فراهم خواهد آمد.

معرفت شناسی سازه گرا

Constructive Epistemology

• براساس دیدگاه های سازه گرا، آدمی دسترسی مستقیم به واقعیت ندارد، بلکه سازه های وی همواره میان او واقعیت حایل می شود.  به بیان دیگر، یکی از ویژگی های عمومی دیدگاه های سازه گرا تأکید بر نقشی است که ذهن در تجربه های ما بازی می کند.  ذهن آینه ای منفعل نسبت به جهان نیست، بلکه منبع فعالی است که به ادراک ها، مفاهیم، احساسات و سایر امور روانی ما شکل می بخشد.

از این حیث، سازه گرایی Constructivism در تقابل با اثبات گرایی Positivism قرار دارد که براساس آن، امور واقع در دسترس مستقیم فرد در نظر گرفته می شود. از این رو، کِلی به عنوان یک سازه گرا Constructivist ، راه خود را از اثبات گرایی جدا می سازد. هرچند که او بیان کرده است که “جنبه های انتزاعی نظام کنت Auguste Comte را پذیرفته است.  در واقع، یکی از نقش های برجسته نظریه سازه های شخصی در روان شناسی این بوده که برداشت اثبات گرایانه از عینیت و واقعیت های فارغ از نظریه را طرد کرده است.

• نظریه سازه های شخصی، معارضه ای اساسی با برداشت نیوتنی از علم را در قلمرو روان شناسی فراهم آورده است.  کِلی دیدگاه نیوتنی را به این نحو مورد سؤال قرار داد که نشان دهد ما در علم مشغول برهم انباشتن ذرات واقعیت های کشف شده نیستیم که گمان کنیم از این انباشت به صدق Truth نایل می شویم.

فرانظریه کِلی ، در طرد اثبات گرایی، با تحولات اخیر در معرفت شناسی هماهنگ بوده است. در این هماهنگی، از همه مهم تر این نکته است که مشاهده علمی و به طور کلی امور واقع، همواره گرانبار از نظریه است. در مباحث معرفت شناختی معاصر، این نکته گاه بر حسب نقشی که مدل ها و الگوهای علمی Paradigms در علم بازی می کنند مطرح شده و گاه از حیث جنبه های سیاسی و اجتماعی حاکم بر فضاهای علمی مورد نظر قرار گرفته است.

• نکته کلیدی در فهم کار علمی، نظم و قانون نیست، بلکه هرج و مرج نظری Theoretical Anarchism است. ولی استدلال شده که چیزی به نام “روش” معین برای علم وجود ندارد، بلکه در قلمرو علم، به کارگیری هر روشی رواست.  مهم ترین منبع مؤثر بر علم، در فضاهای فرهنگی و اجتماعی قرار دارد نه در روشی از پیش تعبیه شده در پیکره علم.  مشابهت نظریه کِلی با این دیدگاه را در این نکته دانسته اند که وی افراد آدمی را همچون دانشمندان در نظر می گیرد که دست اندرکار تفسیر چیزهایی هستند که می خواهند آنها را مطالعه و بررسی کنند.  به عبارت دیگر، مشاهده یا رفتار فارغ از سازه های تفسیر کننده وجود ندارد.

هم رفتار روان شناسان و هم رفتار افراد مورد مطالعه آنها هر دو گرانبار از سازه هایند.  اما آنچه برای کِلی بسیار مهم است، سازه های شخصی دانشمند است نه چارچوب های فرهنگی محیط بر او. در نظریه کِلی می توان از هرج و مرج شخصی Personal Anarchism سخن گفت.  این بیان بدان معناست که کِلی کوشیده است فرایندهای روانی شخص را از شکل نهادینه و یکدست خارج سازد. در نتیجه، آنچه در شخص جریان دارد، تجدید نظر مداوم سازه ها و معانی است.

فعالیت ذهن به عنوان نقطه مشترک در دیدگاه های سازه گرا، خود در هر یک از این دیدگاه ها، تعبیر خاصی یافته است. مثلاً کانت فعالیت ذهن را بر حسب برخی صورت های پیشینی A priori تبیین کرده که ذهن آنها را بر محتوای تجربه قالب می زند. عبارت‌های پیشینی A Priori و پسینی A Posteriori در فلسفه معرفت‌شناسی برای تمایز بین دو نوع دانش بکار می‌رود: دانش حضوری مستقل از تجربه است. مثلاً «همه مجردها ازدواج نکرده‌اند». چنین دانشی «درستی آن در حالی که روی تخت لمیده‌اید آشکار است. لازم نیست بیرون بروید تا درستی آنرا بیازمایید. لازم نیست هیچ گونه تجربه علمی انجام دهید.» دانش حصولی وابسته به تجربه یا مشاهده است. مثلاً «بعضی از مجردهایی که من دیده‌ام خوشبخت هستند».

به عبارت دیگر، مقولاتی چون “زمان”،”مکان” و “علیت”، ضرورتاً مقدم بر داده های حسی است.  پیاژه به عنوان یک سازه گرا بر آن است که کانت، سازه های پیشینی را ثابت و همگانی پنداشته است.  پیاژه کوشیده است که نشان دهد مقولاتی چون زمان، مکان، علیت و نظیر آن، خود سازه هایی هستند که در بستر تجربه کودک، تحول می یابند. کِلی نیز به عنوان یک سازه گرا، هر چند مشابهت هایی با پیاژه دارد، برخی برآنند که تفاوت های قابل توجهی میان آنها وجود دارد. به طور مثال، نوعی مطلق گرایی در باب صدق را می توان در سازه گرایی پیاژه ملاحظه کرد.  اما پیاژه چنین فرض کرده است که ما می توانیم توسط دو نیمه فرایند سازگاری، یعنی جذب و انطباق، باز نمودی از واقعیت فراهم آوریم. اما در مقابل، سازه گرایی شخصی، منکر چنین دسترسی به واقعیت است و تصور ما از آن را در معرض تجدید نظر مداوم می بیند.

احتمالاً پیاژه در واقع بر آن است که سازه ها شخصی اند، امّا ممکن است اتفاقاً در همه مردم مشابهت بیابد.  با این حال، سازه گرایی پیاژه، به شیوه ای انتزاعی با سازه های رده بالا سروکار دارد، در حالی که سازه گرایی کِلی، ناظر به سطوح پایین و جنبه های شخصی سازه هاست.

• نه تنها جنبه شخصی سازه ها در دیدگاه کِلی، اساسی است، بلکه “جایگزین پذیری” Alternativism نیز نکته ای محوری در سازه گرایی او است.  از این رو، کِلی می گوید، “همواره، سازه های جایگزینی وجود دارد که می توان در مواجهه با جهان، از میان آنها دست به انتخاب زد”.

وی در توضیح این نکته می گوید: روان شناسی سازه های شخصی نیز همچون سایر نظریه ها، براساس مفروضات فلسفی معینی تحقق یافته است. در مورد این نظریه، مفروض این است که طبیعت هر چه باشد، یا جست و جوی حقیقت در پایان به هر نحو که آشکار شود، رخدادهایی که ما امروز با آنها مواجهیم، در معرض سازه های متنوعی به وسعت توان عقل های ما در فراهم ساختن سازه ها قرار دارند. همه ادراک های کنونی ما در معرض سؤال و تجدید نظرند و این حتی بیانگر آن است که بدیهی ترین وقایع زندگی روزمره ما نیز ممکن است آشکارا معنایی دیگرگون بیابند، مشروط بر این که ما به قدر کافی ابداع گر باشیم که آنها را به نحو متفاوتی مورد تفسیر قرار دهیم.

مسئله جایگزین پذیری در این سخن کِلی کاملاً واضح بیان شده که اگر “ما به قدر کافی ابداع گر باشیم”، می توانیم رخدادها و واقعیت را به نحو متفاوتی “تفسیر” کنیم. براین اساس، سازه های یک شخص، ناظر به تفسیرهای معینی از رخدادهاست که می تواند موضوع تفسیرهایی از نوع دیگر قرار بگیرد، این تأکید بر تفسیر، برخی محققان را بر آن داشته است که کِلی را متعلق به سنت تأویلی Hermeneutics بدانند. مطالعه قواعد صحیح تفسیر متن را هِرمِنوتیک یا علم تأویل، تأویل‌شناسی یا زَندشناسی می‌گویند.

هدف از هرمنوتیک، کشف پیام‌ها، نشانه‌ها و معانی یک متن یا پدیده است. هرمنوتیک به مطالعه اصول تعبیر و تفسیر متون، به‌ویژه متون ادبی و دینی و حقوقی می‌پردازد. در برابر واژهٔ هرمنوتیک، گاه از کلمهٔ «تفسیر» و یا «تأویل» استفاده می‌شود، هرچند که این دو لفظ، ترجمه‌های مناسبی برای واژهٔ هرمنوتیک نیستند. تفاوت تفسیر با هرمنوتیک قابل قیاس با تفاوت زبان با دستور زبان است.

هرمنوتیک دانشی است که به «فرایند فهم یک اثر» می‌پردازد و چگونگی دریافت معنا از پدیده‌های گوناگون هستی اعم از گفتار، رفتار، متون نوشتاری و آثار هنری را بررسی می‌کند. دانش هرمنوتیک با نقد روش‌شناسی، می‌کوشد تا راهی برای «فهم بهتر» پدیده‌ها ارائه کند؛ اگرچه گروهی از نظریه‌پردازان هرمنوتیک، با ایجاد و تبیین «روش» در مسیر فهم مخالفند و «فهمیدن» را یک واقعه می‌دانند که قابل اندازه‌گیری و روش‌مندسازی نیست. به زبان ساده‌تر، تأویل‌شناسی به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش است که آیا روش و راهکاری وجود دارد تا خوانندگان یک متن و یا بینندگان یک اثر هنری، با به‌کارگیری آن روش، به دریافت معنای ثابت و مشخصی از آن اثر یا متن دست یابند؛ یا این که درک و فهم هر مخاطبی مختص اوست و با دیگری تفاوت دارد.

براساس دیدگاه تأویلی، معنای رفتار فرد وابسته به تفسیرهای او است، به عبارت دیگر، رفتار فرد، حیثیت التفاتی Intentional دارد. اصل موضوعه بنیادی جرج کِلی، ماهیتاً تأویلی است. این اصل موضوعه بیانگر آن است که “فرایندهای شخص از حیث روان شناختی توسط طریقه هایی جهت می یابد که او برای پیش بینی رخدادها به کار می گیرد” تعبیری که برای پیش بینی رخدادها به کار می گیرند، حاکی از حیث التفاتی است که ملازم با فرایندهای روان شناختی شخص است.

به نحو مشابه، محققِ درمانگری که نظریه سازه های شخصی را در روان درمانگری بکار بسته است، اظهار می کند که یکی از مفروضات این نظریه مربوط به اهمیت خاص حکایت Story است . طبق نظر وی، دانشمندان دست اندرکار نقل حکایاتند و مردمانی که مورد مطالعه آنهایند نیز همین وضع را دارند. تحقیق براساس نظریه سازه های شخصی ایجاب می کند که هم پژوهشگران و هم افراد مورد مطالعه آنها را به منزله افرادی در نظر بگیریم که “با داشتن معانی خاصی در ذهن، در کار تفسیر و خلق معنایی اند”.

چنانکه این مفروض نشان می دهد، رفتار افراد، جنبه التفاتی دارد. این مفروض، هماهنگ با دیدگاه تأویلی نشان می دهد که نظریه سازه های شخصی، فعالیت شخصی را به منزله یک متن یا یک حکایت لحاظ می کند و به بیان دقیق تر، فعالیت فرد به منزله اجرای حکایتی است که وی آنرا پرداخته است. بنابراین، هم پیروان نظریه سازه های شخصی و هم حامیان دیدگاه تأویلی بر این فرض تکیه می کنند که برای شناختن رفتار فرد باید به معانی یا سازه های زیرساز این رفتار توسل جست، زیرا رفتار فرد تابعی از این معانی یا سازه هاست.

اما نظریه سازه های شخصی کجا از دیدگاه تأویلی جدا می شود؟ این امر تا حدی مربوط به طریقه هایی است که این دو دیدگاه برای اعتبار بخشی به تفسیرها یا سازه های شخصی در نظر می گیرند.
براساس نظریه سازه های شخصی، دو معیار اصلی برای اعتبار سازه ها وجود دارد؛
i. نخست، کارآمدی سازه ها ،
ii. انسجام آنها با سازه های موجود شخص یا جامعه.

اعتبار هر سازه معین، تابعی از پی آمدهایی است که برای فرد یا گروهی به بار می آورد که به طور مشروط آن را پذیرفته است… و نیز تابعی از انسجام کّلی آن با نظام وسیع تر عقاید مقبول شخصی یا اجتماعی که قرار است جزو آن قرار گیرد. کارآمدی یک سازه، یعنی پیامدهای مناسبی که به بار می آورد، و ویژگی کل گرایانه آن، یعنی انسجام آن با سازه های دیگر، اموری هستند که اعتبار سازه ها را مشخص می کنند.

دیدگاه تأویلی نیز به همین سان، بر مسئله انسجام تأکید دارد؛ زیرا براساس آن، فهم پاره ای از یک متن بدون توجه به ارتباط آن با متن به منزله یک کل، ممکن نیست. به طور مشابه، این دیدگاه نیز حاکی از آن است که فهم رفتار افراد، بدون قرار دادن آن در متن منظومه تفسیری آنها امکان پدیر نیست. اما تا آنجا که معیار پیامدها یا کارآمدی تفسیرها و سازه های شخصی مورد نظر است، این را نمی توان وجه افتراق معرفت شناسی سازه گرای کِلی با دیدگاه تأویلی دانست.

معرفت شناسی سازه گرا و واقع گرایی

Constructive Epistemology and Realism

• کِلی در سطح هستی شناسی Ontology این را می پذیرد که واقعیت مستقل وجود دارد، اما در سطح معرفت شناسی Epistemology بر این باور است که ما تنها از طریق سازه های خود، به واقعیت مذکور دسترسی داریم. این برداشت، همسو با فلسه انتقادی کانت است که در آن، میان واقعیت ذاتی Essentialism و پدیداری Phenomenology تفاوت گذاشته شده است.

هستی‌شناسی بررسی فیلسوفانه حقیقت «بودن»، «شدن»، «هستی»، «واقعیت» و همین‌طور بررسی مقوله وجود است. این مقوله به طور سنتی به عنوان بخشی از شاخهٔ مهمی از فلسفه به نام متافیزیک ذکر و شناخته شده است. هستی شناسی با سوالاتی مرتبط با این‌که چه نوع موجودیتی وجود دارد و یا می‌توان گفت که وجود دارد، و این‌که چگونه این نهاده‌ها را می‌توان گروه بندی کرد، و یا بر اساس شباهت‌ها و تفاوت‌هایشان در سلسله‌ای از مراتب تقسیم بندی کرد سروکار دارد.

پدیدارشناسی یا پدیده‌شناسی به معنای « بررسی آنچه دیده می‌شود»، فلسفهٔ مطالعهٔ ساختارِ تجربه یا آگاهی است. پدیدارشناسی با تفکیک آگاهیِ با واسطه و بی‌واسطه از یکدیگر، آگاهی انسان را از پدیدارهای ذهنی که بدون واسطه در ذهن وی ظاهر می‌شوند و ممکن است حتی عینیتی هم نداشته باشند، مطالعه می‌کند. هر فعالیت ذهنی «وجه التفاتی» خاصی دارد، یعنی چیزی که ذهن ما در موردش به تفکر می‌پردازد در یک لحظه خاص به دلیل التفات ذهنی موجود م‍ی‌شود، حال آنکه ممکن است آن وجود ذهنی، موجودی عینی نباشد.

موضوع فلسفه همین موضوعات مورد آگاهی است، یعنی هر آنچه که تجربه م‍ی‌کنیم، اعم از اینکه وجود داشته باشد یا نداشته باشد. اصطلاح پدیدارشناسی را هم برای «روش» خاص و هم برای اصول و مبادی فلسفی به کار می‌برند. از دو واژه «منشاء» و «آغاز» در تبیین و توضیح این اصول و مبادی استفاده می‌شود. اندیشمند می‌تواند بر سبق ذهن‌ها و تمایلات غالب آمده و تنها بر مطالب متیقن اتکا داشته باشد.

ذات‌باوری یا اصالت جوهر از جملهٔ دیدگاه‌ها و نگره‌های فلسفی است. ذات‌باوری دیدگاهی فلسفی است که اعلام می‌کند برخی ویژگی‌های یک شیء ضروری و لازمه آن شیء و تغییرناپذیر هستند، یعنی شیئی که آن ویژگی‌ها را نداشته باشد نمی‌توان با آن شیء این‌همان دانست؛ در مقابل، برخی ویژگی‌های دیگر قابل تغییرند بدون آنکه شیء عوض شود. همهٔ هستندگان دارای ویژگی یا ویژگی‌های ذاتی خود هستند. ویژگی یا بنیاد هر چیز سبب می‌شود که آن چیز همان که هست باشد. در این دیدگاه هیچ چیز بدون ویژگی ذاتی خود نمی‌تواند وجود داشته باشد. هرگاه تعریف از چیزی ویژگی یا ویژگی‌های بنیادین اش را بیان کند در حکم تعریف دقیق، درست و تغییرناپذیر آن چیز خواهد بود.

از این رو است که برخی از کِلی به عنوان “واقع گرای نقاد” یا “سازه گرای نقاد” سخن می گویند. سخن گفتن از کِلی به عنوان واقع گرای نقاد، مانع از آن نیست که او با آنچه خود، آن را واقع گرایی نامیده است سرستیز داشته باشد. مراد او از واقع گرایی، دیدگاه های تحویل گرایی است که شخص را به منزله شخص در نظر نمی گیرند، بلکه می کوشند شخص را به برخی از جنبه های وی تحویل کنند.

کِلی با نظر به ضرورت “پیش بینی” برای فهم رخدادها می گوید: چنین تفکری در تقابل کامل با آن نوع از واقع گرایی است که مصرّانه بر آن است که اگر چیزی بیل است، بیل است و لاغیر؛ اگر شخصی اسکیزوفرنیک است، اسکیزوفرنیک است و لاغیر؛ اگر قلب یک عضو بدنی است، عضو بدنی است و لاغیر و نمی توان آن را همچون عضوی روانی تفسیر کرد؛ اگر رخدادی فاجعه است، فاجعه است و لاغیر، اگر فردی دشمن است، او جز دشمن چیزی نیست.

از نظر کِلی ، جهان، حادثه ای مداوم است که ما از طریق پیش بینی می توانیم آن را بفهمیم. او این نظر را در تقابل با واقع گرایی مذکور می داند، زیرا یک رخداد معین را می توان به طریقه های مختلف پیش بینی کرد. به بیان وی، آنچه در این معنا از واقع گرایی جریان دارد، بهره وری انحصاری از سازه هاست که از نظر وی، این نوع استفاده از سازه ها ارزش محدودی دارد. در این شیوه، سازه ها به نحوی مورد استفاده قرار می گیرند که به صورت انحصاری در برگیرنده موارد معینی باشند. به طور مثال، ممکن است فردی بر این باور باشد که : ” هر چیزی که توپ است، توپ است و لاغیر”

اما طریقه های دیگری نیز برای بهره وری از سازه ها وجود دارد که فراهم آورنده سازه هایی است که کِلی از آنها به عنوان”سازه های قالبی” Constellatory یاد می کند. در این شیوه، عناصر مورد نظر، علاوه بر این که عضوی از یک سازه اند، عضو سازه های دیگر نیز می شوند. اما این کار به نحو جزمی Dogma انجام می شود. این نوع سازه ها در اندیشه های قالبی و جزمی ملاحظه می شود.  در این حالت، مثال قبلی چنین خواهد شد: “هر چیزی که توپ باشد، باید چیزی باشد که وقتی آن را به زمین می زنیم به سوی ما باز گردد.

• در نظریه کِلی ، نوع سومی از سازه ها مطرح شده که از اهمیت و ارزش بالاتری برخوردار است و از آنها به “سازه های گزاره ای” Propositional یاد شده است. گزاره، جمله‌ای است خبری که می‌تواند درست یا نادرست باشد، هر چند که درستی یا نادرستی آن بر ما پوشیده باشد. برای نمونه، جملهٔ «۲۳ عددی اول است» یا «۰«۹» هر دو جمله‌های خبری هستند؛ ولی جملات امری، پرسشی و عاطفی نمی‌توانند به عنوان یک گزاره گرفته شوند چون بررسی درستی یا نادرستی آن‌ها بی‌معناست.

عناصر این گونه سازه ها در سایر سازه ها شرکت می جویند.  در این حالت، مثال مذکور چنین خواهد شد: “هر جرم مدوری می تواند از جمله به عنوان یک توپ در نظر گرفته شود. ارزشمندتر بودن این سازه ها حاکی از آن نیست که به هیچوجه نباید از دو نوع دیگر سازه ها استفاده کرد. بلکه ممکن است بنا به دلایل عملی، لازم باشد چیزی به طور موقت به شیوه ای انحصاری یا قالبی Constellatory مورد توجه قرار گیرد.  در مثال مذکور، وقتی فردی مشغول بازی فوتبال است، باید توپ را توپ در نظر بگیرد و لاغیر؛ در غیر این صورت، نمی تواند در بازی شرکت کند. با این حال، باید برای وی ممکن باشد که موضع خود را در سازه “انحصاری و قالبی در برابر گزاره ای”، از قطبی به قطب دیگر تغییر دهد.  در غیر این صورت، ممکن نخواهد بود که رخدادها به شیوه های ثمربخش تری مورد پیش بینی قرار گیرند. براین اساس، معرفت شناسی سازه گرا، واقع گرایی را طرد می کند، زیرا نمی توان بر پایه آن به استفاده از سازه گزاره ای پرداخت.

محققی با انتقاد به پیامدهای بالینی واقع گرایی، عدم کفایت این دیدگاه را ناشی از قبول نظریه مطابقتی صدق در آن می داند. او با نظر به این گونه رویکردها در بهداشت روانی می گوید: این دلالت به نظریه مطابقتی صدق دارد که طبق آن، اعتبار نظام های اعتقادی فرد، توسط درجه “همانندی” آن با جهان واقعی یقینی می شود یا دست کم، همانندی با “امور واقع” به نحوی که توسط حواس فرد دریافت می شود.

در عصر فرانوگرا که ویژگی مهم آن، کثرت گرایی Pluralism در اعتقادهاست، نمی توان به نحو قابل دفاعی از “ارتباط با واقعیت” Reality Contact به منزله معیار سلامت روان سخن گفت.  به بیان وی، روان درمانگری های فرانوگرا Postmodern ، یعنی درمان های سازه گرایانه، در این اتفاق نظر دارند که نظریه مطابقتی صدق و فرض فرعی آن »اعتقاداتی که با واقعیت عینی مطابقت نداشته باشند، طبق تعریف، اختلال کارکرد دارند« را مطرود می دانند.

معرفت شناسی سازه گرا و ابزارانگاری

Constructive Epistemology and Instrumentalism

• یکی از مزایای مهم معرفت شناسی سازه گرای کِلی، طرد اثبات گرایی Positivism است. اثبات‌گرایی یا پوزیتیویسم یا تحصل‌گرایی هر گونه فلسفه علم بر اساس این دیدگاه است که در علوم طبیعی و اجتماعی، داده‌های برگرفته شده از «تجربه حسّی» [و تلقی منطقی و ریاضی از این داده‌ها]، تنها منبع همه معرفت‌های معتبر است. داده‌هایی که می‌توان از راه حس‌ها به دست آورد را «شواهد تجربی» گویند.

اثبات‌گرایی اصطلاحی فلسفی است که حداقل به دو معنیِ متفاوت به کار رفته‌است. این اصطلاح در قرنِ هجدهم توسطِ فیلسوف و جامعه‌شناسِ فرانسوی اگوست کنت ساخته شده و به کار رفت. کنت بر این باور بود که جبری تاریخی بشریت را به سمتی خواهد برد که نگرشِ دینی و فلسفی از بین رفته و تنها شکلی از اندیشه که باقی می‌ماند که متعلق به اندیشهٔ قطعی Positive و تجربی علم است. در این عصرِ جدیدِ تاریخ، نهادهایِ اجتماعیِ مربوط به دین و فلسفه از بین خواهد رفت.

ابزارگرایی یا ابزارانگاری Instrumentalism در فلسفه علم دیدگاهی است که بر اساس آن یک نظریه علمی، یک ابزار مفید برای درک جهان محسوب می‌شود. یک مفهوم یا یک نظریه باید به واسطه اینکه چقدر مؤثر یک پدیده را شرح می‌دهد و پیش بینی می‌کند، ارزیابی شود، تا اینکه چقدر با دقت واقعیت عینی را توصیف می‌کند. ابزارگرایی از مناظره میان ضدواقع گرایی و واقع گرایی فلسفی یا علمی دوری می‌کند، که شاید بهتر باشد آن را به عنوان غیر واقع گرایی توصیف کنیم. ابزارگرایی پایه‌های ارزیابی را از اینکه آیا پدیده‌های مشاهده شده در واقع وجود دارند یا نه، به سمت تحلیل اینکه آیا نتایج ارزیابی مطابق با پدیده مشاهده شده است یا خیر، منتقل کرد.

این معرفت شناسی، منکر هرگونه ارتباط مستقیم با واقعیت است، و واقعیت را تنها از طریق سازه ها قابل دسترسی می داند، به عبارت دیگر، تنها روایت هایی از واقعیت در دسترس است. با این حال، اگر ما در طرد واقع گرایی، محتاط نباشیم و در طرح اشکال پیچیده تر و توانمندتر واقع گرایی نکوشیم، ممکن است در دام ابزارانگاری Instrumentalism گرفتار شویم. معرفت شناسی سازه گرای کِلی عملاً در چنین دامی قرار گرفته است.

از نظر ابزارانگار، اعتبار نظریه و اصطلاحات مورد استفاده در آن، صرفاً بر حسب قدرت پیش بینی Prediction معین می شود. بر این اساس، نظریه علمی به منزله مجموعه ای از قواعد یکدست، پیش بینی مشاهده پذیر را ممکن می گرداند.  به این معنا، مسأله این است که آیا یک نظریه علمی کارآمد است یا ناکارآمد، نه اینکه درستی و نادرستی آن مورد تحولات اخیر در حوزه معرفت شناسی، ضعف ابزارانگاری را آشکار ساخته است.

نظریه ای ممکن است قدرت پیش بینی و کنترل پدیده ها را داشته باشد اما نادرست باشد.  در اینجا اشاره ای به برخورد راسل Bertrand Russell با دیویی بی مناسبت نیست.  راسل می نویسد: زمانی من و دکتر دیویی در شهر چانگشا Hunan in China – Changsha شاهد ماه گرفتگی بودیم؛ مردان نابینایی، به پیروی از سنتی دیرینه، مشغول زدن زنگ ها شدند تا سگ آسمانی را به وحشت اندازند، زیرا علت ماه گرفتگی را تلاش سگ آسمانی برای بلعیدن ماه می دانستند. در طی هزاران سال، این کار به صدا درآوردن زنگ ها هرگز با ناکامی مواجه نشده است؛ هر ماه گرفتگی که اتفاق افتاده، پس از مدت زمانی کافی از این جار و جنجال، پایان گرفته است.

موفقیت های یک نظریه نادرست، ممکن است ناشی از چیزی باشد که آن را “خطاشکیبی طبیعت” Nature’s Error Tolerance می نامد. به عبارت دیگر، نظریه ای ممکن است در پیش بینی و کنترل رخدادها موفق باشد به این دلیل که در آستانه شکیبایی طبیعت قرار دارد نه به این دلیل که درست است.  کسی ممکن است نظریه زمین مسطح را در ساختمان سازی، مبنا قرار دهد و پیش بینی ها و کنترل های موفقیت آمیزی نیز داشته باشد. کارآمدی این پیش بینی ها و کنترل ها از آن رو نیست که نظریه مبنایی آن درست است، بلکه ناشی از آن است که در مقیاس انحنای زمین، مقادیر مسطح کوچک، قابل اغماض است و به تعبیر رشر، شکیبایی طبیعت را برنمی آشوبد. در این حالت، مسطح فرض کردن زمین منحنی، اختلالی در پیش بینی ها و کنترل ها ایجاد نمی کند. به علاوه، موفقیت یک نظریه ممکن است امری ابهام آمیز باشد.

هنگامی که چند نظریه و فرضیه های کمکی Auxiliary Hypotheses مربوط به آنها در پیش بینی ناموفق می شوند، این ابطال را صرفاً به نحو مبهم و نامعین می توان به کل مجموعه نظریه ها و فرضیه های کمکی مربوط نمود. هنگامی که مجموعه ای از نظریه ها و فرضیه های کمکی مربوط به آنها در پیش بینی، موفق باشند، این حاکی از آن نیست که نظریه ای معین از آن مجموعه، درست است.

نمونه بارزی از سازه گرایی ابزارانگار Instrumental Constructivism ، در نظریه بس ون فراسن Bas van Fraassen آشکار شده است. او در دیدگاه خود که آن را “تجربه گرایی سازه گرا” Constructive Empiricism می نامد، اعتبار معرفتی نظریه ها را با معیار “کارآمدی تجربی”Empirically Adequate قابل بحث می داند. او در این مورد می نویسد: من صفت”سازگرایانه” را به نحوی به کار می برم که حاکی از این دیدگاه من باشد که فعالیت علمی از سنخ ساختن است نه کشف کردن: ساختن مدل هایی که باید به نحو کارآمد نسبت به پدیدارها به کار گرفته شود، و نه کشف حقیقی مربوط به امور مشاهده ناپذیر.

ون فراسن پیشنهاد می کند که برای فراهم آوردن سازه ها جهت تبیین پدیده ها، از “مجموعه های متقابل” Contrast Sets به عنوان لازمه عملی تبیین استفاده کنیم. منظور از مجموعه های متقابل این است که در تبیین اینکه: چرا «الف» کار «ب» را در شرایط «ج» انجام داد؟ سؤال هایی از این دست فراهم آوریم که: چرا «الف» ، و نه کس دیگری «ب» را انجام داد؟ چرا «الف»، «ب» و نه کار دیگری را انجام داد؟ چرا «الف»، «ب» را در شرایط «ج» و نه شرایط دیگری انجام داد؟

با اینکه مشابهت هایی میان سازه گرایی کِلی و ون فراسن وجود دارد، تسلط ابزارانگاری بر دیدگاه ون فراسن چشم گیرتر است.  کِلی نیز تا حدی مشابه ون فراسن، ماهیتی تقابلی برای سازه ها در نظر می گیرد و طریقه ای برای اعتبار سنجی سازه ها پیشنهاد می کند که در آن، پیامدها یا نتایج عملی مترتب بر به کارگیری سازه ها اهمیت اساسی دارد و این همان چیزی است که ون فراسن آن را کارآمدی تجربی Empirically Adequate نامیده است.  با این حال، کِلی مفهومی از صدق را در نظریه خویش لحاظ کرده که راه او را تا حدی از سازه گرایی ون فراسن جدا می کند.

کِلی در ارتباط با این مفهوم از صدق، سخن از “تقریب های متوالی” Successive Approximation به واقعیت به میان آورده است: صدق هایی که نظریه ها در پی تثبیت آنند، تقریب های متوالی به طرح گسترده تری از اشیاء است که این نظریه ها به آهستگی به آشکار ساختن آن مدد می رسانند. بنابراین،نظریه بیانی است آزمایشی از آن چه آدمی آن را به منزله الگویی منظم در رخدادهای مواج حیات ملاحظه کرده است. اما این نظریه، که خود نیز رخداد است، می تواند به نوبه خویش، زیر مجموعه نظریه ای دیگر یا بخش رده بالاتری از خود قرار گیرد و آن نیز به نوبه خود می تواند زیر مجموعه موردی دیگر باشد. پس، یک نظریه، تنها، توسط آن نظام سازه ای قوام یافته است که نظریه مذکور به منزله بخشی از آن دریافت می شود و البته این قوام صرفاً موقت است و تنها تا زمانی دوام می آورد که آن نظام رده بالاتر خاص، به کار گرفته می شود.

از آنجا که کِلی ، نظریه را مستعد آن می داند که “طرح گسترده تر اشیا” را فراچنگ آورد، نمی توان گفت که دیدگاه وی به طور محض ابزارانگارانه است. اما تأثیر عمل گرایان Pragmatists متقدم، و به ویژه ابزارانگاری دیویی، برکِلی او را بر آن داشته است که به ابزارانگاری نزدیک شود. پراگماتیسم یا کنش گرائی، یا انجام‌گرایی یا انجام‌پذیرگرایی و یا کاربردگرایی، Pragmatism، به معنی فلسفه اصالت عمل است؛ ولی در سیاست بیشتر واقع‌گرایی و مصلحت‌گرایی معنی میدهد.

پراگماتیسم روشی در فلسفه است که با اعتراف به غیرممکن بودن اثبات بعضی مسائل، آن‌ها را با توجّه به کاربردشان در زندگی انسان می‌پذیرد. طرفداران این شیوه، خود را عمل‌گرا و متسامح می‌دانند. مخالفان، این گروه را میانه‌رو یا محافظه‌کار می‌خوانند. از دیدگاه پراگماتیسم، کلیه تصورات، مفاهیم، قضاوت‌ها و نظرات ما قواعدی برای «رفتار» یا پراگمای ما هستند، اما «حقیقت» آن‌ها تنها در سودمندی عملی آن‌ها برای زندگی ما نهفته است. از دیدگاه پراگماتیسم، معیار حقیقت، عبارت است از سودمندی، فایده، نتیجه و نه انطباق با واقعیت عینی. در واقع حقیقت هر چیز بوسیله نتیجه نهائی آن اثبات می‌شود. دولتمردان و سیاستمداران «پراگماتیست» به کسانی اطلاق میشود که امکانات عملی و مصلحت روز را بر معتقدات خود مقدم میشمارند و به عبارت دیگر برای پیشرفت مقاصد خود یا ماندن بر مسند قدرت، انعطاف نشان میدهند.

هرچند عمل گرایان متقدم مفهومی از صدق را در نظر داشتند که آنان را از ابزارانگاران جدا می کرد، اما تعریف آنها از صدق، بر حسب مفید بودن یا کارآمدی نظریه ها، علایق مشترکی میان آنان و ابزارانگاران ایجاد می کند. به عبارت دیگر، براساس این دیدگاه، یک نظریه از آن رو دست است که کارآمد است نه بر عکس. اما چنانکه توضیح آن گذشت، کارآمدی نظریه، صدق آن را شکل نمی دهد زیرا دلایلی به جز درست بودن یک نظریه می تواند به کارآمدی آن منجر شود.

تأثیر عمل گرایان متقدم، به ویژه ابزارانگاری دیویی، بر فرانظریه کِلی آشکار است. دیویی پس از بارز کردن ابزارانگاری در دیدگاه عمل گرایی خویش، نظریه را به منزله “طرح عمل” Plan of Action در نظر گرفت که در صورت موفقیت در پیش بینی و کنترل، نظریه ای قابل قبول خواهد بود.  به طور مشابه، کِلی ، سازه را به منزله طرح عمل در نظر می گیرد. پس، براساس منطق عمل گرای کِلی، سازه اساساً طرحی برای عمل است. به این ترتیب، سازه نه درست است نه غلط، بلکه به منزله محوری برای ترسیم نمودار شیوه های مختلف رفتار، کم و بیش، می تواند مفید باشد.این ویژگی ابزارانگارانه سازه ها، آشکارا نشان می دهد که مفهوم صدق، برای نظامی از سازه ها، مفهومی اساسی نیست.

در مورد انسجام و سازواری نظام سازه ها چه می تواند گفت؟  آیا می توان آن را به عنوان معیار صدق نظام سازه ها در نظر گرفت؟  بی تردید، مسئله انسجام، در دیدگاه کِلی از اهمیت خاصی برخوردار است.

o کِلی در قضایای فرعی نظریه خود، از قضیه فرعی انشقاق Fragmentation Corollary سخن می گوید.  در این قضیه فرعی، انواع پیچیده انسجام و سازواری مورد بحث قرار می گیرد؛ در این نوع از انسجام، دو عنصر ظاهراً متناقض در یک سطح، در سطح بالاتری از نظام سازه ای، هماهنگ و سازگار می شوند. مثلاً لیموترش و لیموشیرین که از حیث طعم در مقابل هم قرار دارند، در سطح بالاتری، هر دو به یک مقوله مربوطند؛ یعنی هر دو از مرکباتند، امّا، انسجام به بُعد شواهد و جمع آوری شواهد مربوط است نه به صدق نظریه ها که در آن، مطابقت Correspondence مورد نظر است.  در اینجا می توان به بیان این نکته اکتفا کرد که گرچه یک نظام نامنسجم نمی تواند درست باشد، یک نظام منسجم ضرورتاً از صدق برخوردار نیست. قضیه فرعی انشقاق را می توان برای کنار گذاشتن نظام های نامنسجم به کار گرفت، اما این حاکی از آن نیست که یک نظام به سبب برخوردار بودن از انسجام، صادق است.

• قابل ذکر است که کِلی ، علاوه بر دیویی، از عمل گرایان دیگر نیز متأثر بوده است.  تأثیر گذاری پیرس Charles Sanders Peirce و مفهوم مورد نظر او یعنی “حدس” Abductive Reasoning برکِلی مورد بحث قرار گرفته است. استنباط یا استنتاج Inference به فرایند یافتن و اثبات‌کردن نتیجه‌های منطقی از پیش‌فرض‌ها یا حقیقت‌ها گفته می‌شود. قاعده‌های استنباط معتبر در علم منطق بحث و بررسی می‌شوند.

استنباط در لغت به معنی «به آب رسیدن چاه‌کن» است و در اصطلاح به معنی آشکارشدن مجهول است. از نقطه‌نظری دیگر، استنباط را می‌توان ابزاری عقلانی دانست که براساس مشاهدهٔ حقایق فهم جدیدی را پیدا می‌کند. استنباط از این دیدگاه به معنی اثبات‌کردن گزاره نیست، بلکه به معنی یافتن راه‌های جدیدی برای بررسی و تحقیق است. بر مبنای این دیدگاه، دو نوع استنباط می‌توان تعریف کرد: استقرا و استدلال استنتاجی. روش‌های استنباط انسانی در رشتهٔ روان‌شناسی شناختی مطالعه می‌شوند و محققان در رشتهٔ هوش مصنوعی تلاش می‌کنند که روش‌های استنباط انسان را در ماشین‌ها شبیه‌سازی کنند. استنباط آماری روش‌های ریاضی را برای استنباط در حضور عدم قطعیت استفاده می‌کند که استنباط قطعی را به حالت‌های دارای عدم قطعیت گسترش می‌دهد. استنباط‌های اشتباه مغالطه نامیده می‌شوند. فیلسوفان منطق مادی فهرستی از مغالطه‌ها را گردآوری کرده و روان‌شناسان شناختی دلایل مغالطه توسط انسان‌ها را با بررسی ابزارهای شناختی انسان مطالعه می‌کنند.

حدس با استقرا و قیاس متفاوت است و حاکی از آن است که اگر صادق دانستن یک فرضیه برخی از امور واقع را پیش بینی پذیر می گرداند، در این صورت، معقول است که این فرضیه را چنان در نظر بگیریم که گویی درست است. آنگاه، اگر معلوم شود که فرضیه مذکور قدرت تبیین امور واقع جدیدی را دارا نیست، در این صورت، نیازمند فرضیه جدیدی خواهیم بود که بتواند علاوه بر امور واقع پیشین، امور واقع جدیدی را نیز تبیین کند. کِلی مشابه با این مفهوم، از بازسازی Reconstruction سخن می گوید و همه چیز را همواره در معرض بازسازی می داند.

به سبب تأثیر ابزارانگاری، کِلی هم در فرانظریه و هم در نظریه خویش، جایگاه مهمی را به پیش بینی و کنترل اختصاص داده است.  در سطح فرانظریه، کِلی کنترل و پیش بینی را هدف علم می داند چنانکه می گوید: انسان به منزله عالم، در پی پیش بینی و بنابراین کنترل جریان رخدادهاست. از این سخن نتیجه می گیریم که سازه هایی که او تنظیم می کند به این قصد است که او را در تلاش های پیش بینی کننده اش یاری رساند.

در سطح نظریه نیز ملاحظه می کنیم که پیش بینی و کنترل، جایگاه مهمی دارد زیرا یک سازه بر حسب کارآمدی آن در پیش بینی سنجیده می شود و اصولاً کارکرد سازه ها عبارت است از کنترل هایی که فرد بر زندگی خود اعمال می کند؛ هم زندگی درونی وی و هم زندگی ای که بیرون از او جریان دارد.

تا آنجا که معرفت شناسی سازه گرای کِلی، مفهوم کارآمدی نظریه ها را آن چنانکه در نزد عمل گرایان مطرح بوده، به دیده قبول نگریسته است، به ابزارانگاری نزدیک شده و خود را در معرض همان انتقادهایی قرار داده است که متوجه ابزارانگاری است.  یک سازه یا نظامی از سازه ها ممکن است از آن رو کارآمد باشد که در آستانه خطاشکیبی طبیعت یا نظام اجتماعی قرار دارد نه از آن جهت که معتبر یا صادق است.  نظام سازه ای سارق های هوشمند ممکن است برای مدتی طولانی کارآمد باشد، از آن رو که در دامنه خطاشکیبی نظام قوانین اجتماعی قرار دارد. به عبارت دیگر، آنها آموخته اند که چگونه سازه های خود را با ایمنی به کار بگیرند.

با توجه به دشواری های منطقی مربوط به اثبات یا تأیید مستقیم فرضیه ها که پوپر به طرح آنها پرداخته، پیشنهاد شده که می توان در نظریه سازه های شخصی، به عدم تأیید Disconfirmation سازه ها توجه کرد نه به تأیید آنها، و این نوع بررسی را با نظریه مذکور سازگار می دانند. میان دو رویکرد سازه گرا تفاوت گذارده اند: سازه گرای تندرو Radical و سازه گرای شخصی Personal . دیدگاه سازه گرای شخصی در توضیح عدم اعتبار سازه ها با دشواری های کمتری مواجه است تا دیدگاه سازه گرای تندرو.  این از آن رو است که، دیدگاه تندرو، واقعیت را تابعی از امور زبانی می داند، در حالیکه سازه گرای شخصی، واقع گرایی هستی شناختی Ontological Realism را می پذیرد.

مطمئنا نظریه سازه های شخصی در مقایسه با دیدگاه تندرو با مشکلات کمتری مواجه است. اما مسئله این است که واقع گرایی هستی شناختی برای گریز از ابزارانگاری کافی نیست، ما نیازمند آنیم که تبیین کنیم چرا یک سازه کارآمد نیست؟ یا چگونه است که جهان به یک سازه می گراید؟ آیا این به مطابقت و عدم مطابقت مربوط است یا به امری دیگر؟

• در مورد عنصر دیگر معیار کِلی، یعنی انسجام Coherence ، آشکار است که نمی توان آن را شرطی کافی برای درستی یک نظام سازه ای دانست. یک داستان می تواند از ساختاری منسجم برخوردار باشد، در حالیکه از درستی برخوردار نیست. احتمالاً به همین دلیل است که برخی از پیروان کِلی ترجیح می دهند که از عدم انسجام سخن بگویند و آن را حاکی از نادرستی بدانند به جای آنکه از انسجام به عنوان معیار درستی سخن بگویند. وضوح و تمایز، معیارهای درستی نیستند اما اموری چون ابهام و به هم ریختگی، حاکی از خطاست. به طور مشابه، انسجام Coherentism ، درستی را به اثبات نمی رساند، اما عدم انسجام و ناهمخوانی، کاذب بودن را به اثبات می رساند.

ترکیب کارآمد بودن Workability-Efficiency و انسجام Coherence ، و استفاده همزمان از آنها در تعیین اعتبار سازه ها، گامی است به پیش. بر این اساس، از دو سازه کارآمد، آن که با نظام سازه ها، هماهنگ تر و منسجم تر است ترجیح خواهد داشت، اما این برای گریز از ابزارانگاری کافی نیست. دلیل این سخن آن است که ما سازه های پیشین خود را که با تکیه بر آنها از انسجام یا عدم انسجام سازه های جدید صحبت می کنیم، بر اساس کارآمدی آنها انتخاب کرده ایم. به عبارت دیگر، در این میان، کارآمدی نسبت به انسجام، اولویت می یابد. بدون برخی سازه های کارآمد، نمی توان از انسجام سخن گفت، در حالیکه می توان بدون برخورداری از انسجام، سازه هایی کارآمد داشت و قاعدتا در دیدگاه کِلی ، نخستین سازه های یک نظام سازه ای باید به این نحو فراهم آیند. پس، عنصر انسجام به نحوی مبتنی بر عنصر کارآمدی است و اگر کارآمدی نتواند ما را از دام ابزارانگاری برهاند، انسجام نیز نمی تواند از عهده این کار برآید.

واقع گرایی پیچیده و سازه گرایی

Constructivism and Sophisticated Realism

• سازه گرایی کِلی با نوع پیچیده ای از واقع گرایی و نظریه مطابقتی صدق Truth، ناسازگار نیست.
o بلکه معرفت شناسی کِلی برای پرهیز از ابزارانگاری، محتاج آن است که از چنین عنصر واقع گرایانه ای برخوردار شود.

o در چند دهه اخیر، تحول معرفت شناختی مهمی رخ داده است که از موضع نوعی واقع گرایی پیچیده نشأت یافته که به شیوه هایی متفاوت از چنین موضعی حمایت کرده اند.
o به طور خلاصه، برخی از اصول واقع گرایی پیچیده عبارتند از:

A. جهانی مستقل از نظریه پردازی ما وجود دارد،
B. نظریه های ما می تواند به تبیین این واقعیت مستقل از ما بپردازند،
C. تمایز قاطع میان امر واقع و نظریه قابل قبول نیست،
D. هرگونه مطابقت ساده میان نظریه های ما و واقعیت مردود است،
E. جملات درست ما، با واقعیت جهان، به نحوی که در بهترین نظریه های ما ترسیم شده است، مطابقت دارد.

o سازه گرایی کِلی را می توان و لازم است با این نوع واقع گرایی پیچیده سازگار کرد.
o مفهوم پیچیده ای از واقع گرایی و نیز نظریه مطابقتی صدق، می تواند با سازه گرایی کِلی همخوانی داشته باشد.
o برداشت های نوینی از عمل گرایی مطرح شده است که زمینه مناسب برای حل و فصل ناهمخوانی های احتمالی را فراهم آورده است.
o عمل گرایی جدیدی پیشنهاد شده که “ابزارانگاری و نظریه صدق دیویی را طرد می کند” و از واقع گرایی استقبال می کند.
o سازه گرایی کِلی می تواند به جای عمل گرایی متقدم، بر این برداشت نوین از عمل گرایی تکیه کند.
o در این برداشت، مفهوم عمل گرایانه “انسجام” همراه با مفهوم واقع گرایانه “مطابقت” در نظر گرفته شده است و در نتیجه، کارآمدی نظریه ها، حاکی از صدق آن ها محسوب نمی شود.

o برای فراهم آوردن مفهوم قابل قبولی از صدق، باید میان نظریه شواهد Theory of Evidence و نظریه صدق Theory of Truth تفاوت قائل شد.
o هر دو عنصر کارآمدی و انسجام، تشکیل دهنده نظریه شواهد است و با صدق و درستی سر و کار ندارد.
o هنگامی که نظریه شواهد، کار خود را در برخوردار شدن از مزایای نظریه های جهانی رقیب به انجام رساند، آنگاه ما می توانیم به نظریه مرجح نهایی رو کنیم ( در صورتی که چنین نظریه ای موجود باشد) و ساختار درونی و منابع نظریه ای آن را مورد استفاده قرار دهیم تا ارتباط میان جملات و جهان را معین کنیم؛ و به بیان مختصر، به تبیین جزییات صدق مطابقتی Correspondence بپردازیم.

o بر این اساس، ما نظریه ای را از میان نظریه ها برمی گزینیم زیرا از “کفایت تجربی” در پیش بینی و کنترل و از “مزایای فراتجربی” همچون سادگیSimplicity ، انسجام و قدرت تبیینی برخوردار است. همه این عناصر به قلمرو نظریه شواهد مربوط است.
o به عبارت دیگر، هر نظریه ای که شواهد بیشتری برای آن وجود داشته باشد، شانس بهتری برای درک واقعیت فراهم می آورد.
o مربوط کردن عناصر مذکور به شواهد، ما را از افتادن در دام ابزارانگاری باز می دارد.
o براساس گرایش ابزارانگارانه عمل گرایان متقدم، یک نظریه از آن رو که کارآمد است درست است نه بر عکس.
o در مقابل، براساس واقع گرایی، کارآمد بودن یک نظریه، یکی از شواهد حاکی از صدق آن است.
o در بلند مدت، یک نظریه کارآمد از آن جهت درست است که برداشت استواری از واقعیت در آن فراهم آمده است، نه اینکه چون کارآمد و موفق است درست است.
o اگر نظریه ای به درک درستی از واقعیت نایل آید، کارآمد خواهد بود،
o اما نمی توان ادعا کرد که اگر نظریه ای کارآمد باشد، ضرورتاً برداشتی واقعی از واقعیت فراهم آورده است.

o در گام بعدی، یعنی هنگامی که با نظریه صدق سروکار داریم، می توان نظریه انتخاب شده را مورد استفاده قرار داد.
o برای نشان دادن اینکه چه چیزهایی در جهان وجود دارد و اینکه جملات ما با چه چیزهایی مطابقت دارد.
o به عبارت دیگر، بهترین نظریه ما، فرازبانی Metalanguage می شود که درکی از واقعیت در آن جلوه گر است.
o در متن این فرازبان Metalanguage، ما می توانیم از مطابقت جملاتمان با این درک سخن بگوییم.
o ممکن است گفته شود که این مفهوم از صدق، درون نظریه ای Intra-theoretic و ذهنی Subjective است، در حالیکه مانیازمند دیدگاهی عینی Objective از صدق Truth هستیم.

o اگر مراد از صدق عینی Objective Truth ، مطابقتی میان گزاره ها Propositions و واقعیت ها Realities است، این به همان مفهوم خامی از واقع گرایی ختم می شود که از عهده تبیین چنین مطابقتی باز می ماند.
o با قبول اینکه امور واقع، گرانبار از نظریه اند Theory-laden ، باید گفت که مطابقت، امری درون نظریه ای است.
o با این حال، این حاکی از دیدگاهی صرفاً ذهنی نیست، زیرا بهترین نظریه ما نظریه ای است که بیشترین شواهد موجود آن را حمایت کند.

o یکی از مزایای این دیدگاه آن است که در مواجهه با شواهد مخالف، درک نظریه از واقعیت دچار تغییر می شود و مطابقت پیشین دیگر برقرار نیست.
o به عبارت دیگر، این دیدگاه می تواند به تبیین نزدیک شدن به واقعیت بپردازد.
o فرایند نزدیک شدن، عبارت است از تصحیح مداوم درک نظریه از واقعیت.
o اما در دیدگاهی که به کارآمدی تکیه می کند، هنگامی که نظریه ای کارآمد می شود، این در حکم آن است که آن نظریه درست است.
o گذشته از این که این دیدگاه نمی تواند به تبیین مطابقت میان گزاره ها و امور واقع بپردازد، هنگامی که نظریه ای، دیگر کارآمد نیست، باید بگوییم که آنچه زمانی درست بوده، اکنون دیگر درست نیست.
o در حالی که موضع قابل دفاع تر، از آن واقع گرا است که می گوید حتی هنگامی که کارآمد باشد، ضرورتاً درست نیست، یعنی ضرورتاً تصویر منطبقی از واقعیت ندارد.

o بر این اساس، معقول است که درک نظریه ای پیشین از واقعیت را در مقایسه با درک نظریه های موجود از آن و بر اساس شواهد، مورد ارزیابی قرار دهیم و در واقع، این همان راهی است که واقع گرا با آن به تبیین پیشرفت در علم می پردازد.
o مشکلی در میان نخواهد بود اگر فرض کنیم که نظریه موجود، به نوبه خود، در برخی جنبه ها نادرست از آب درآید.
o هرگاه درک نظریه ای از واقعیت تغییر کند و به تبع آن، مطابقت مورد نظر میان گزاره ها و واقعیت های انگاشته شده نیز تغییر کند، برداشتی نزدیک تر به واقعیت و صدقی استوارتر با مجموعه دیگری از مطابقت ها آشکار خواهد شد، مشروط بر این که چنانکه آشکار است، این برداشت با واقع گرایی خام و نیز با ابزارانگاری متفاوت است.

o تفاوت آن با واقع گرایی خام از آن جهت است که واقع گرایی خام و نیز با ابزارانگاری متفاوت است.
o تفاوت آن با واقع گرایی خام از آن جهت که واقع گرایی خام، اصولاً و صرفاً به مطابقت تکیه می کند و عنصر انسجام در آن ملحوظ نیست.
o به علاوه، واقع گرایی خام، حاکی از مطابقتی مستقیم میان افکار و اشیاء یا رخدادهاست.
o به سبب دشواری هایی که این برداشت از مطابقت پیش رو دارد، پیشنهاد شده که ما تنها هنگامی می توانیم از مطابقت سخن بگوییم که برحسب فرازبان به تبیین بپردازیم.
o پیشنهاد شده که مطابقت میان جملات درست ما، با تبیینی است که بهترین نظریه ما در مورد جهان فراهم آورده است.
o این پیشنهاد با ابزارانگاری نیز متفاوت است. زیرا در ابزارانگاری، صرفاً بر کارآمدی نظریه ها همراه با مفهوم محدودی از انسجام که مطابقت را برنمی تابد تأکید می شود.

سازه گرایی واقع گرا در عرصه کاربرد

Realistic Constructivism in use

• سازه گرایی واقع گرا Realistic Constructivism مفهوم قابل قبول تری از سازه های شخصی Personal Construct را فراهم می آورد.
o براساس چنین دیدگاهی، دیگر نخواهیم گفت که سازه های شخصی نه درستند نه غلط، بلکه براساس بهترین نظریه خود، آنها را به درست و غلط تقسیم می کنیم.
o به عبارت دیگر، با فراهم آوردن نظریه صدق Truth Theory ، آماده آن خواهیم بود که سازه های شخصی مختلف را براساس درکی از واقعیت Reality که در این نظریه مطرح است و بر حسب مطابقت آنها با این درک مورد داوری قرار دهیم.

o به علاوه، این مفهوم از سازه گرایی، امکان سخن گفتن از نزدیک شدن سازه های شخصی به واقعیت را فراهم می آورد.
o با مطرح شدن مفهوم مطابقت Conformity ، نه تنها از ابزار انگاری Instrumentalism پرهیز کرده ایم، بلکه سخن گفتن از نزدیک شدن به واقعیت Reality نیز معنا می یابد.
o بهترین نظریه های ما تبیینی از جهان فراهم می آورد که با تکیه بر آن می توان از سازه های شخصی نزدیک تر یا دورتر از واقعیت سخن گفت.
o به این معنا، سازه های شخصی معتبرتر آنهایی هستند که به واقعیت نزدیک تر و به عبارت دیگر، با آن منطبق تر است.

o با این حال، تقسیم سازه های شخصی به درست و غلط، حاکی از دیدگاهی ثابت و ایستا در باب سازه های شخصی نیست و چنین نیز نیست که سازه های شخصی فرد، مورد اعتنا قرار نگیرد. ایستا نبودن این دیدگاه از آن رو است که درستی سازه های شخصی، به موازات صدق، با واقع گرایی پیچیده همخوانی دارد.

o این دیدگاه حاکی از آن نیز نیست که در مقام کاربرد دیدگاه سازه گرایی واقع گرا، لازم باشد تحمیلی نسبت به سازه های شخصی صورت بگیرد. این نکته را در زیر به اختصار در دو عرصه روان درمانگری و تعلیم و تربیت مورد توجه قرار می دهیم.

o اقتضای این دیدگاه در روان درمانگری، این نیست که بالینی کاران برداشت های خود را بر سازه های فرد تحمیل کنند، و نسبت به آنها توجهی نداشته باشند. بالینی کارانی که براساس نظریه ای بسیار پیچیده کار می کنند، باید همیشه منتظر آن باشند که با شواهد مخالف مواجه شوند و آماده باشند که نظریه ها و درک خاصی از واقعیت را که در آنها به دست آمده تغییر دهند.

o یکی از منابع مهم این نوع شواهد مخالف برای نظریه درمانگر، مراجع است.  این با واقع گرایی پیچیده سازگار است که انتظار داشته باشیم نظریه درمانگر، توسط برخی از شواهد جدید از سوی مراجع، تغییر یابد با ابطال شود.  اما براساس واقع گرایی پیچیده درمانگری که مجهز به نظریه ای قوی یا حتی بهترین نظریه های ماست، در موضع مناسب تری قرار دارد که بتواند سازه های مراجع را بر حسب درستی یا نادرستی آنها ارزیابی کند و این امر با توجه به درک نظریه ما از واقعیت، واقعیت آدمی، و نیز واقعیت جهان فیزیکی، صورت می پذیرد.

o ممکن است گفته شود که واقعیت برای مراجع می تواند با واقعیت مورد نظر درمانگر متفاوت باشد و در نتیجه، این مراجع است که می تواند در این مورد تصمیم بگیرد که چه چیز او را با واقعیت مورد نظرش سازگار می سازد.

o این تنها هنگامی می تواند درست باشد که نظریه درمانگر چنان غیرجامع باشد که نتواند درک های احتمالی مراجع نسبت به واقعیت را تفسیر کند یا به پیش بینی این امر بپردازد که درک های مذکور به چه پیامدهایی منجر خواهد شد.

o این سخن، به ویژه از آن جهت قابل قبول است که براساس واقع گرایی پیچیده، درمان امری صرفاً از نوع سازگاری نیست.
o این ابزارانگاری است که درمان را با سازگاری یکی می کند، زیرا آنچه برای ابزارانگار حیاتی است، کارآمدی سازه ها است.
o اما براساس واقع گرایی پیچیده، کارآمدی برای ارزیابی کفایت سازه های شخصی کافی نیست، چنانکه در مورد آنچه دیدگاه تحلیل روانی آن را “ساز و کارهای دفاعی” می نامد، می توان این را به وضوح ملاحظه نمود.
o این سازو کارها در واقع سازه های کارآمدی هستند که شخص را قادر به سازگاری می کنند.  هر چند ممکن است برخی از آنها برای کوتاه مدت کارآمد باشد.

o واقع گرایی پیچیده مستلزم آن است که ما سازه های شخصی را بر حسب مطابقت آنها با درکی از واقعیت ارزیابی کنیم که در بهترین نظریه های ما جلوه گر شده است.
o به عبارت دیگر، سازه های شخصی برحسب درجه درستی یا نادرستی آنها ارزیابی خواهد شد و بر این اساس تغییر خواهد یافت. به این ترتیب، سازو کارهای دفاعی صرفاً برحسب کارآمدی نباید ارزیابی شود، بلکه علاوه بر آن، براساس تصویر ما از روان آدمی، این ساز و کارها باید به درستی انتخاب شود.

o ممکن است گفته شود که به این ترتیب، نظریه درمانگر در برابر شواهد مخالف نشأت یافته از مراجع، مقاومت خواهد کرد و به سادگی تن به تغییر نخواهد داد.
o اما آیا همین حالت همواره در سایر شاخه ها ملاحظه نشده است؟
o در تاریخ علم، این پدیده ای آشناست که به تعبیری، “سخت هسته” Hard Core نظریه های با کفایت، در برابر شواهد مخالف، مقاومت نشان داده است.
o تنها هنگامی که چنین نظریه ای با گستره وسیعی از شواهد مخالف مواجه شود، و نظریه ای بتواند به تبیین بهتری از آنها بپردازد، می توانیم نظریه پیشین را کنار بگذاریم و نظریه جدید را بپذیریم. پس چرا باید فکر کنیم که روانشناسی و قلمروهای وابسته آن همچون روان درمانگری مستثنی هستند؟

• در عرصه تعلیم و تربیت نیز به کارگیری دیدگاه سازه گرایی واقع گرا حاکی از تحمیل سازه های مربیان به شاگردان نیست.
o متأسفانه در بستر سازه گرایی مورد نظر کِلی، دیدگاه های تربیتی به نحوی صورت بندی شده اند که از مفهوم “صدق” گریزانند و آن را برنمی تابند.
o این گریز بیشتر به این دلیل است که تصور می رود پذیرش مفهوم صدق، مانع آزمون گری و قبول احتمال تغییر در سازه های شخصی خواهد بود.
o به طور مثال، محققی در به کارگیری سازه گرایی در تعلیم و تربیت، چنین نظری را اظهار کرده است: به موازات آن که ما از طریق داستان پژوهی Narrative Inquiry، به کاوش در مورد تجربه و خویشتن می پردازیم، متن هایی Texts را شکل می دهیم که بهبود یافته، آزمایشی، آشفته، در معرض تغییر و فراتر از همه، شخصی اند.
o برای آن که تربیت ما عمیق تر شود، ما نیازمند آنیم که “نسبت به رخنه های سازه های شخصی خودمان حساس باشیم و به این ترتیب، آزادی بازگشت را حفظ کنیم.
o با در میان گذاشتن و حتی منتشر کردن “باورهایمان” ما راه های جدیدی را پدید می آوریم که به روایت های غنی تری از خود و دیگران منجر می شود.
o ما نه در پی کشف صدق، بلکه به دنبال آزمودن احتمالات هستیم”.

o چنانکه ملاحظه می شود، وی در بیان مفهوم تربیت در سازه گرایی، پی جویی آزمون احتمالات مربوط به سازه های شخصی را مورد توجه قرار می دهد و از جست و جوی صدق یا حقیقت سرباز می زند، زیرا احساس می کند که در این حالت، آزادی بازگشت از سازه های پیشین و تغییر آنها محفوظ خواهد ماند. از نظر وی، ما باید تجربیاتمان را به صورت داستان هایی بیان کنیم و با کاویدن در این داستان ها (داستان پژوهی) و یافتن نقاط ضعف آنها، به خودپژوهی Self-enquiry بپردازیم.
o همین خود پژوهی از خلال دنیای تجربیاتمان، جوهره اصلی تربیت سازه گرایانه را شکل می دهد: خودپژوهی ما در دنیای تجربیاتمان، تمثیلی سازه گرایانه برای تربیت فراهم می آورد که در آن، دانش مربوط به جهان از طریق دانش مربوط به خود به منزله شناسنده جهان فراهم می آید. اگر تجربه روزمره، زمینه ای مطلوب برای ساختن دانش فراهم می آورد، داستان سرایی درباره خود، به نحو بی نظیری قادر است ویژگی آن تجربه تربیتی را حفظ کند و انتقال دهد.

o در این گونه سازه گرایی شخصی که در آن، “دانش مربوط به جهان از طریق دانش مربوط به خود به منزله شناسنده جهان” فراهم می آید، باید نسبت به ظهور نوعی “نفس گرایی” یا خودتنهاانگاری Solipsism بیم داشت. نفس گرایی، یا عینیت منحصربه‌فرد، فلسفه ایست مبنی بر اینکه ذهن من تنها چیزی است که هر کسی کاملاً به وجود آن اعتقاد دارد. منطق نفس‌گرایی یک معرفت‌شناسی و یا دیدگاه متافیزیکی دارد که تصریح می‌کند هرچیزی اعم از دانش، فراتر از ذهنیت بشر به هیچ عنوان قابل توجیه و ضمانت نیست. و بر این اساس جهان‌های بیرونی و دیگر اذهان فهمیده نمی‌شوند و یا اصلاً” خلق ناشده قلمداد می‌گردند. در تاریخ فلسفه، نفس گرایی نظریه‌ای همیشه مشکوک و پر ابهام بوده است.

o البته، وی برای برحذر ماندن از این دام، به در میان گذاشتن و انتشار داستان های مربوط به خود متوسل شده است، اما همین توسل ها نشان می دهد که سازه های “شخصی” نمی توانند زمینه مطمئنی برای فراهم آوردن دانش مربوط به جهان باشند و چه بسا ما را گرفتار نفس گرایی کنند.

• از منظر سازه گرایی واقع گرا که در مقوله حاضر پیشنهاد شده است، ضرورت در میان گذاشتن و انتشار داستان های مربوط به خود، به این نحو تفسیر می شود که این ها راه هایی برای مهار ذهنیت گرایی سازه های شخصی و از این طریق، کوششی برای نزدیک کردن سازه های شخصی و تغییر پذیری سازه ها می نهد، نارواست.
o از قضا برای مصون ماندن از ذهنیت در پرداخت سازه های شخصی، ما نیازمند آنیم که جست و جوی صدق سازه ها را در مرکز مفهوم تربیت قرار دهیم. به این بیان، تربیت، فرایندی از خودپژوهی واقع گرایانه است که طی آن، فرد سازه های شخصی خود را از طریق هماوا کردن با اقتضای واقعیت، بهبود می بخشد و بنابراین، تغییر پذیری سازه ها و جست و جوی صدق، لازم و ملزوم یکدیگرند.

نتیجه گیری

• معرفت شناسی سازه گرای جرج کِلی نیازمند آن است که زمینه ابزارانگارانه خود را که تحت تأثیر دیویی شکل گرفته دگرگون کند.
o آن چه ما را قادر می سازد که ابزارانگاری برکنار باشیم، مفهومی از صدق است که هر دو عنصر انسجام و مطابقت را در خور دارد.
o اگر عنصر انسجام را کنار بگذاریم، باید ابزارانگاری را بپذیریم، زیرا باید کارآمدی نظریه یا نظام سازه ای و انسجام آن با موارد موفق پیشین را به منزله تشکیل دهنده صدق آن در نظر بگیریم.

o سازه گرایی واقع گرا دلالت های کاربستی متفاوتی نیز خواهد داشت، خواه در قلمرو درمان باشد یا تعلیم و تربیت یا غیر آن، با استفاده از قاعده مطابقت که سازه گرایی واقع گرا پیشنهاد می کند، یک درمانگر یا معلم و مربی، نقش های فعال تر و مشخص تری در تغییر سازه های “نادرست” بازی خواهد کرد، زیرا براساس این مفهوم از مطابقت، تنها آن مفاهیم یا سازه های شخصی، معتبر، قابل دفاع و قابل اتکا هستند که با واقعیت مطابقت داشته باشند.

o بنابراین، مسئله اساسی در درمان و تعلیم و تربیت، این خواهد بود که آیا سازه های مراجع یا دانش آموز، با واقعیت هم سویی دارند.  در نتیجه، درمانگر یا معلم و مربی کوشش خواهد کرد که شرایط لازم را برای این امر فراهم آورد که باز نمودهای نادرست سازه های شخص را آشکار سازد.
o به این ترتیب، درمانگر یا معلم و مربی زمینه مناسب را ایجاد کرده اند که مراجع یا دانش آموز بتواند سازه های خود را تغییر دهد، به نحوی که حاکی از بازنمودهای صحیح از واقعیت و به عبارت دیگر منطبق بر واقعیت باشد. اما هم این واقعیت و هم مطابقت با آن، امری پویاست که به موازات تحول بهترین نظریه های ما دچار دگرگونی می شود.

منبع:
نویسنده : باقری، خسرو
آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله روانشناسی و علوم تربیتی (دانشگاه تهران) بهار و تابستان 1383 – شماره 68 (از صفحه 21 تا 56)
رویکردی نو به روان پویشی

تعصب و انسان سالم

تعصب و انسان سالم

در سازه های شخصی جرج كِلی و دیدگاه مولانا

مولوی۲

تعصب Fanaticism یک باور یا رفتار است که با حرارت بی‌چون و چرا، به ویژه برای اهداف سیاسی یا دینی یا در برخی موارد ورزشی، یا با شور و شوق وسواسی برای تفریح یا سرگرمی انجام شود.

جرج سانتایانا George Santayana تعصب را اینچنین تعریف کرده‌است: تلاش خود را مضاعف‌کردن وقتی هدف را فراموش کرده‌اید.

به باور وینستون چرچیل Winston Churchill : متعصب کسی است که نمی‌تواند نظر خود را تغییر دهد یا موضوع را عوض کند.

با هر دو تعریف، معتصب، استانداردهای بسیار سخت و سفت و آستانه تحمل پایین برای آرا و نظرهای مخالف دارد.

نیل پستمن Neil Postman در کتاب خود صحبت دیوانه، صحبت احمقانه Crazy Talk, Stupid Talk می‌گوید: کلید تمام باورهای متعصبانه این است که همگی خود-تاییدگر هستند… برخی بارها متعصبانه‌اند، نه به خاطر اینکه لزوماً نادرست باشند، بلکه چون به طریقی اظهار می‌شوند که گویی هیچ وقت نادرستی آنها نمی‌تواند نشان داده شود.

رفتار یک تماشاچی یا یک طرفدار Fan که شور و شوق زیادی برای یک موضوع خاص دارد، با رفتار یک معتصب که هنجارهای اجتماعی را نقض می‌کند، متفاوت است. هرچند رفتار یک طرفدار ممکن است عجیب و غیرعادی به نظر بیاید، هنجارها را نقض نمی‌کند.

یک فرد نوابیغ Crank نیز با متعصب تفاوت دارد. نوابیغ اصطلاح شوخی‌آمیزی است که در اصطلاح ریاضی‌کاران ایرانی به کسانی اطلاق می‌شود که سعی در حل مسئله‌های غیرممکن یا بسیار دشوار ریاضیات دارند. البته توجه این افراد به مسائل، ممکن است باعث روشن شدن زاویه‌ای تازه تر از موضوع شود.

فرد نوابیغ با خرافات عجیب باورهایی دارد که از نظر هنجارهای جامعه مضحک و یا احتمالاً غلط‌اند؛ مثل تخت‌بودن زمین. در طرف مقابل، باورهای یک فرد متعصب شاید در جامعه نرمال “تلقی” شوند، مثل علاقه به دین یا سیاست، با این تفاوت که مقیاس دخالت فرد، تعهد او به موضوع یا وسواسش به آن به شکل غیرطبیعی و نامتناسب هستند.

• انسان‌ها وقایع را به روش خود تعبیر می‌كنند؛ یعنی آنچه را حقیقت بیرونی در نظر می‌گیرند و آنچه را حاصل اطلاعات تجربه‌ شده خود می‌دانند، با الگوهای ذهنی خویش تفسیر و طبق آن احساس و رفتار می‌كنند.
o ما از طریق الگوهای شفاف یا شابلون‌هایی كه از واقعیت‌های دنیای اطرافمان ترسیم می‌كنیم، به دنیا می‌نگریم. این الگوها مانند عینك‌های با شیشه‌های رنگی‌اند كه نور را فیلتر می‌كنند.  هرچه به چشم ما راه می‌یابد، بعد از گذر از این شیشه، فیلتر و تبدیل به چیزی می‌شود كه دوست داریم از دنیا دریافت كنیم.  بدین‌ترتیب، دو فردی كه با دو عینك رنگی متفاوت به دنیا می‌نگرند، برداشت‌های متفاوتی از آن خواهند داشت.

 …مؤمنان آیینهٔ همدیگرند
  …این خبر می از پیمبر آورند
  …پیش چشمت داشتی شیشهٔ کبود
  …زان سبب عالم کبودت می‌نمود
  …گر نه کوری، این کبودی دان ز خویش
  …خویش را بد گو، مگو کس را تو بیش

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول- بخش ۷۲

• فرضیه‌ها و الگوهایی كه برای درك و سازماندهی جهان اطرافمان می‌سازیم نیز همین‌گونه‌اند. ما الگوهای خاصی را برای درك و مشاهده جهان می‌سازیم و از خلال آن‌ها به دنیا نگاه می‌كنیم و معنای خاصی به آن می‌دهیم.

o جرج كِلی، در نظریه «روان‌شناسی سازه‌های شخصی»، نام این الگوهای خاص را سازه‌های شخصی گذاشته است. منظور از سازه، نحوه نگرش و برداشت فرد از رویدادهای موجود در دنیای اوست. نقش سازه شبیه فرضیه در نظریه‌‌ای علمی است.
درواقع، سازه فرضیه‌ای است كه شخص به آن شكل می‌دهد و برای تفسیر رویدادهای زندگی از آن استفاده می‌كند. این سازه‌ها لزوماً با حقیقت منطبق نیستند و چه بسا برداشت‌های ناقص یا نادرست ما از آن باشند و فقط به این علت كه با آن‌ها راحت هستیم، و یا نوع دیگری از نگرش را نیاموخته‌ایم، از آن‌ها برای تفسیر جهان استفاده می‌كنیم.

• افراد با این فرض، كه این سازه‌‌ها واقعیت‌های زندگی روزمره را پیش‌بینی می‌كنند و آن‌ها را توضیح می‌دهند، رفتار می‌كنند. ولی مشكل این است كه هر كس تصور می‌كند سازه شخصی‌اش عین حقیقت است، و نمی‌داند كه عینكی بر چشم دارد كه حقیقت را تحریف می‌كند، و آن را متناسب با سازه شخصی و الگوهای ذهنی او می‌سازد، و مسئله زمانی دشوارتر می‌شود كه فرد، با زور یا بازی، از دیگران بخواهد كه حقیقت را آن‌طور كه او درك می‌كند درك كنند؛ یعنی خطاهای شناختی ناشی از سازه‌های خود را عین حقیقت بپندارد و دیگران را نیز مجبور كند تا مثل او فكر كنند و به دنیا بنگرند.

 …گر نظر در شیشه داری، گم شوی
  …زانک از شیشه‌ست، اعداد دوی
  …ور نظر بر نور داری، وا رهی
  …از دوی واعداد جسم منتهی
  …از نظرگاه است ای مغز وجود
  …اختلاف مؤمن و گبر و جهود

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم- بخش ۴۹

• افراد با روش خاص خود به دنیا می‌نگرند و واقعیت ذهنی خویش را می‌آفرینند،  بنابراین محدود بودن هر فرد در چارچوب سازه‌های شخصی خود باعث می‌شود فقط بخشی از حقیقت را دریافت كند.
o تعصب Fanaticism و مطلق‌نگری نتیجه وابستگی به نوعی سازه شخصی است؛ یعنی زدن عینكی خاص، به دور از تأمّل و دوباره‌سنجی.

 …این جهان همچون درختست ای کرام
  …ما برو چون میوه‌های نیم‌خام
  …سخت گیرد خامها مر شاخ را
  …زانک در خامی نشاید کاخ را
  …چون بپخت و گشت شیرین، لب‌گزان
  …سست گیرد شاخها را بعد از آن
  …چون از آن اقبال شیرین شد دهان
  …سرد شد بر آدمی ملک جهان
  …سخت‌گیری و تعصب خامی است
  …تا جنینی كار خون‌آشامی است

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم- بخش ۴۹

o انسان آزاد و آگاه می‌تواند بدون تعصب به دنیا بنگرد و هر زمان با ایده‌ای بهتر و منطقی‌تر روبه‌رو شود،  از باورهای پیشین خود دست بكشد، تعصب و یكسو‌نگری را كنار بگذارد، به سوی حقیقت روشن‌تری كه متناسب با امروز اوست پیش برود.
o انسان آزاد و آگاه مطلق‌نگر نیست؛ یعنی سازه‌ای خشك و انعطاف‌ناپذیر را تا ابد در ذهن نگه نمی‌دارد و توانایی مدیریت و مواجهه با حقایق اطراف خود را دارد.

مولوی

 …بر همه زهر و برو تریاق بود
  …آن عوان پیوند، آن مشتاق بود
…پس بد مطلق نباشد در جهان
…بد به نسبت باشد، این را هم بدان
…در زمانه هیچ زهر و قند نیست
…که یکی را پا، دگر را بند نیست
…مر یکی را پا، دگر را پای بند
…مر یکی را زهر، و بر دیگر چو قند
…زهر مار آن مار را باشد حیات
…نسبتش با آدمی باشد ممات
…خلق آبی را بود دریا چو باغ
…خلق خاکی را بود آن مرگ و داغ

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر چهارم- بخش ۲

o انسان آزاد و آگاه قضاوت‌های اخلاقی و خوب‌ و بد كردن دیگران را كنار می‌گذارد؛ چون مدام سازه‌های شخصی جدیدتر و مناسب‌تری می‌‌یابد و تعبیرش از دنیا متعصبانه و كوته‌اندیشانه نیست.

 …اندرو جز عشق یزدان کار نیست
…جز خیال وصل او دیار نیست
…خانه را من روفتم از نیک و بد
…خانه‌ام پرست از عشق احد

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر پنجم- بخش ۱۱۹

o انسان سالم و آزاد و آگاه می‌داند كه نوع نگرش و برداشتش از دنیا نسبی است و باورهای مطلق‌نگرانه‌اش حامل سازه‌های ناقصی است كه به‌علت ترس از خروج از حوزه امن خود به آن‌ها وابسته است.
o دیدگاه فرد متعصب درباره دنیا، انسان‌ها، ایده‌ها، و عقاید مختلف، همانند سازه و عینك او محدود است. او خود را از رو‌به‌رو شدن با زندگی و ارتباطات متنوع محروم می‌كند.

…گفت پیغامبر خداش ایمان نداد
…هر که را صبری نباشد در نهاد
…آن یکی در چشم تو باشد چو مار
…هم وی اندر چشم آن دیگر نگار
…زانک در چشمت خیال کفر اوست
…وان خیال مؤمنی در چشم دوست
…کاندرین یک شخص هر دو فعل هست
…گاه ماهی باشد او و گاه شست
…نیم او مؤمن بود نیمیش گبر
…نیم او حرص‌آوری نیمیش صبر

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر دوم- بخش ۱۶

• تجدید نظر در سازه‌های فردی فرایندی ضروری و مداوم است. اگر سازه‌های ما اصلاح نشوند، نمی‌توانیم با موقعیت‌های جدید تماس سالم برقرار كنیم. درنتیجه سازگاری خود را از دست می‌دهیم، به دنیا و دیگران بدبین می‌شویم و می‌هراسیم.

o جرج كِلی انعطاف‌پذیری انسان سالم، برای بوجود آوردن سازه‌های جدیدتر، را تناوب‌گرایی سازنده نامیده است. انسان ناسالم با سازه‌های شخصی و عینك‌هایی كه از گذشته به چشم دارد كنترل می‌شود؛  در‌حالی‌كه انسان سالم می‌تواند آزاد باشد، سازه‌هایی متناسب با حقیقت جهان خود و جامعه‌اش بسازد، منعطف باشد، و گستره وسیع‌تری از جهان را درك كند.

…کمترین زان نامهای خوش‌نفس
…این که نبود هیچ او محتاج کس
…گر به صورت وا نماید عقل رو
…تیره باشد روز پیش نور او
  …ور مثال احمقی پیدا شود
  …ظلمت شب پیش او روشن بود
  …کو ز شب مظلم‌تر و تاری‌ترست
  …لیک خفاش شقی ظلمت‌خرست
  …اندک اندک خوی کن با نور روز
  …ورنه خفاشی بمانی بیفروز
  …عاشق هر جا شکال و مشکلیست
  …دشمن هر جا چراغ مقبلیست
  …ظلمت اشکال زان جوید دلش
  …تا که افزون‌تر نماید حاصلش
  …تا ترا مشغول آن مشکل کند
  …وز نهاد زشت خود غافل کند

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر چهارم- بخش ۸۱

 …بس کسا که نان خورد دلشاد او
…مرگ او گردد بگیرد در گلو
…پس تو ای ادبار، رو هم نان مخور
…تا نیفتی همچو او در شور و شر
…صد هزاران خلق نانها می‌خورند
…زور می‌یابند و جان می‌پرورند
…تو بدان نادر کجا افتاده‌ای
…گر نه محرومی و ابله زاده‌ای
…این جهان پر آفتاب و نور ماه
…او بهشته سر فرو برده به چاه
…که اگر حقست پس کو روشنی
…سر ز چه بردار و بنگر ای دنی
…جمله عالم شرق و غرب آن نور یافت
…تا تو در چاهی نخواهد بر تو تافت

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم- بخش ۲۲۸

منابع:
علی بابایی
ویکی پدیا
گنجور
نوسخن