استنلی میلگرام
Stanley Milgram, 1933 –1984
• استنلی میلگرام یک روانشناس اجتماعی Social Psychology اهل ایالات متحده آمریکا بود. وی به خاطر آزمایش میلگرام مشهور است.
• میلگرام در سال ۱۹۸۴ پس از پنجمین حمله قلبیش در سن ۵۱ سالگی درگذشت.
آزمایش میلگرم Milgram experiment
• آزمایش میلگرم آزمایشی برای سنجش میزان اطاعت اشخاص از اقتدار یا اتوریته Authority یا آزمایش فرمانبرداری Obedience Experiment
در انجام کارهایی مغایر با وجدان شخصی افراد بود که به ابتکار روانشناس، استنلی میلگرام صورت گرفت.
o نتایج این آزمایش برای اولین بار در سال ۱۹۶۳ در یک مجله روانشناسی چاپ شد، و بعداً با جزئیات بیشتر در کتابی با عنوان
اطاعت از اقتدار: مشاهدهای تجربی Obedience to Authority: An Experimental View در سال ۱۹۷۷ به چاپ رسید.
• این آزمایش در ژوئیه سال ۱۹۶۱ و درست سه ماه بعد از شروع دادگاه آدولف آیشمان Adolf Eichmann ، سرهنگ نازی، به انجام رسید.
o میلگرم آزمایشش را جهت پاسخ به این سؤال بغرنج طراحی کرده بود که آیا آیشمان و میلیونها آلمانی دیگر که مسبب هولوکاست بودند
همگی گناهکار بودهاند یا اینکه شهروندان عادی تنها از دستورها پیروی میکردند.
• به کسانی که داوطلب آزمایش بودند، گفته میشد که هدف از آزمایش، تحقیق در مورد حافظه و یادگیری در شرایط متفاوت است
و اینکه آیا شوک الکتریکی باعث بهبود یادگیری میشود یا نه.
o به داوطلبان چیزی در مورد هدف واقعی آزمایش گفته نمیشد.
• آزمایش با یک قرعهکشی ساختگی میان شخص داوطلب و شخص دیگری که در واقع همدست محقق بود ولی خود را داوطلب جا میزد، شروع میشد.
o از داوطلب خواسته میشد که از میان دو ورقه کاغذ یکی را انتخاب کند تا نقش او (معلم Teacher یا یادگیرنده Learner ) در آزمایش مشخص شود.
o از آنجایی که روی هر دو ورقه نوشته بود «معلم»، همدست محقق همیشه ادعا میکرد که روی ورقش «یادگیرنده» نوشته شده،
و بدین ترتیب همیشه داوطلب «معلم» انتخاب میشد.
o سپس لباس سفید آزمایشگاه را به تن داوطلب Teacher میپوشاندند و داوطلب به اتاقی برده میشد که در آن فردی حضور داشت که
خود را دانشمند the Experimenter -an authoritative role محقق طرح جا میزد،
o در اتاق دیگری که با یک دیوار حائل از آنها جدا میشد، یادگیرنده Learner بود که تظاهر میشد، شخصی است که آزمایشهای مربوط به یادگیری بر روی او در حال انجام است.
o در برخی از صورتهای آزمایش شخص یادگیرنده قبل از جدا شدن به داوطلب میگفت که بیماری قلبی دارد.
o نحوه انجام آزمایش اینگونه بود که معلم یک سری کلمات جفتی را از روی کاغذ میخواند،
مثلاً: کاغذ-نردبان، دکمه-موز، هوا-تلفن.
o سپس معلم حافظه یادگیرنده را با گفتن کلمه نخست هر جفت کلمه آزمایش میکرد و از یادگیرنده میخواست که از بین ۴ گزینه، جفت صحیح را انتخاب کند.
o مثلاً بعد از شنیدن کلمه کاغذ، باید میگفت: نردبان.
o معلم به یادگیرنده اعلام میکند که در مقابلِ هر پاسخِ غلط، یادگیرنده را با شوک الکتریکی Electric Shock جریمه خواهد کرد و شدتِ این شوک هر بار بیشتر از بارِ قبل خواهد بود.
o در شوکِ ۱۸۰ ولتی یادگیرنده فریاد میکشد: «من دیگر نمیتوانم درد را تحمل کنم»
o در شوک الکتریکی ۲۷۰ ولتی عکسالعملِ شاگرد تنها یک جیغ وحشتناک است.
o با بالا رفتن میزان شوک، یادگیرنده به دیوار حایل میکوبد و التماس میکند که بیماری قلبی دارم و به او شوک وارد نکند.
o البته در واقع این شوکها وارد نمیشد، اما معلم از آن خبر نداشت و صدای جیغ و فریاد در واقع ضبط شده بودند.
o اگر معلم از دادن شوک خودداری میکرد پژوهنده Experimenter (پروفسورِ روانشناسی) او را به ادامهٔ شکنجه ترغیب میکرد.
• پرسش این بود که چند درصدِ افراد حاضرند در چنین آزمایشی در نقشِ معلّم به افراد شوکِ مرگبارِ ۴۵۰ ولت بدهند؟
o میلگرام دریافت که همهٔ افراد امکان اینکه شخصاً حاضر به انجام چنین کاری بشوند را رد میکنند.
o پیش از انجام آزمایش، میلگرام از ۱۴ دانشجوی سال آخر روانشناسی دانشگاه ییل Yale University برای پیش بینی رفتار ۱۰۰ معلّم فرضی نظر خواهی کرد.
o همهٔ پاسخدهندگانِ به نظر سنجی باور داشتند که تنها درصد خیلی کمی از معلّمان (بین ۳ از صد) آمادگی اعمال بیشترین شوک ممکن هستند.
o همچنین میلگرام به طور غیررسمی از همکاران خود هم نظرسنجی به عمل آورد و به این نتیجه رسید که آنها، نیز، چنین باور دارند که
تعداد بسیار کمی حاضر به گذشتن از مرز شوکهای بسیار قوی میباشند.
o میلگرام همچنین از ۴۰ روانپزشک یک مدرسه پزشکی نظرسنجی به عمل آورد و آنها باور داشتند که با اِعمال شوک دهم،
وقتی که شخص شوک گیرنده درخواست رهایی میکند، بیشتر افراد آزمایش را متوقف میکنند.
o آنها پیش بینی کردند در شوک ۳۰۰ ولتی وقتی شخص شوک گیرنده از پاسخ دادن خودداری میکنند تنها ۳٫۷۳ درصد از افراد ادامه خواهند داد
و آنها باور داشتند که «تنها کمی بیش از یک دهم درصد از افراد بالاترین شوک را اِعمال خواهند کرد.»
o جالب است که روانپزشکانِ یک مرکز پزشکی مشهور نیز پیش بینی کردند که تنها ۱ نفر در هر ۱۰۰۰ نفر حاضر به دادن شوکِ ۴۵۰ ولتی خواهد بود.
o امّا در حقیقت در نخستین سری از آزمایشهای میلگرام، ۶۵ درصداز شرکت کنندگان حاضر شدند به دیگران شوک ۴۵۰ ولتی وارد کنند.
o با اینکه داوطلبها شدیداً مضطرب شده بودند، ولی نمیتوانستند که اتوریته و مقام علمی پژوهنده (پروفسورِ روانشناسی) را رد کنند.
o اندکی از افراد از اعمال درد لذّت هم میبردند، و با علاقه آن را انجام میدادند.
• ببینید: فیلم سینمایی Experimenter محصول ۲۰۱۵
• مردی که برای آزمایش آمده بود، دستش را در کاسهای کرد که در آن کاغذهای مختلف به صورت تا شده قرار گرفته بود.
قرار بود با چیزی شبیه قرعه کشی، مشخص شود که او « معلم Teacher » خواهد بود یا « یادگیرنده Learner ». برگه را درآورد و دید: نقش او « معلم » بود.
o هیچکس به مرد نگفت که روی تمام کاغذهای داخل آن کاسه، نوشته شده: «آزمایشگر».
o به همین دلیل، در تمام مدت آزمایش، آن فرد فکر میکرد که در اتاق مجاور، مرد دیگری نشسته است که قرعه « یادگیرنده Learner » به نامش درآمده.
o ژنراتور را روشن کردند. هدف از آزمایش، «ارزیابی اثر تنبیه بر روی حافظه و کارکرد آن» بود.
o به معلم لیستی از کلمات و معانی آنها داده میشد تا آنها را با میکروفونی که داخل اتاقش بود برای « یادگیرنده اتاق مجاور» بخواند
و سپس سوالاتی چهار جوابی را برای او میخواند تا ببیند آیا میتواند گزینه درست را انتخاب کند؟
o آزمایش شونده، با انتخاب یکی از چهار کلیدی که پیش روی او قرار داده بودند، گزینه مورد نظرش را اعلام میکرد. گاهی درست و گاهی نادرست.
o هر بار که پاسخ نادرستی داده میشد، با فشار یک دکمه، شوک الکتریکی به مردی که در اتاق مجاور بود وارد میشد.
o میزان شوک با توجه به تعداد خطاها افزایش پیدا میکرد.
o طبیعی است که با افزایش شدت ولتاژ، صدای فریاد مردی که در اتاق مجاور بود به گوش میرسید.
o بعضی وقتها، نگرانی و ناراحتی در چهره معلم دیده میشد.
o گاهی میپرسید: «واقعاً اینقدر زجر دادن لازم است؟ اصلاً انسانی است؟»
o و مردی که با لباس سفید آزمایشگاه Experimenter ، بالای سرش ایستاده بود توضیح میداد که: «بله. باید ادامه دهیم. چاره دیگری نداریم».
o به معلم گفته نشد که صداهایی که میشنود، صداهای ضبط شده است و واقعاً شوکی در کار نیست.
o او در مقابل خودش ژنراتوری را میدید که هر بار، ولتاژش را بالا میبرد و با فشار یک دکمه، شوکی را به مرد دیگری که در اتاق مجاور است وارد میکند.
o این آزمایش ۴۰ بار و با ۴۰ نفر مختلف انجام شد.
o از این ۴۰ نفر، هیچکدام وقتی شنیدند که طرف مقابل میگوید: من مشکل قلبی پیدا کردم، آزمایش را متوقف نکردند.
o ۲۵ نفر از آنها، حاضر شدند تا ۴۵۰ ولت شوک به طرف مقابل وارد کنند.
o این در حالی است که از ۳۴۵ ولت به بالا، صدای جیغ و اعتراض قطع میشد و به نظر میآمد که آزمایش شونده، یا مرده یا از هوش رفته است!
• نکته دردناک این آزمایش، که استنلی میلگرام آن را ترتیب داد این بود که: این مردها، شوک را به یک غریبه وارد نمیکردند.
آنها در زمان قرعه کشی، طرف مقابل را دیده بودند و کاملاً باور داشتند که یک تصادف، آنها را به « معلم » تبدیل کرده
و ممکن بود خودشان روی صندلی اتاق مجاور نشسته باشند.
o آزمایش میلگرام در سالهای بعد به شکلهای مختلف تکرار شد و در هیچ آزمایشی، تعداد کسانی که اعمال این شوکها را متوقف کرده
و به آزمایش اعتراض کردند از یک سوم جمعیت بیشتر نشد.
• میلگرام، در تفسیر آزمایش خود، به نکته مهمی اشاره میکند:
رفتار ما انسانها به دو دسته تقسیم میشود.
i. زمانهایی که بر اساس «مسئولیت شخصی» تصمیم میگیریم
ii. زمانهایی که بر اساس «ماموریت شغلی» رفتار میکنیم.
• ما زمانی که بر اساس «مسئولیت شخصی» رفتار میکنیم، وجدان خود را دخالت میدهیم.
از منطق خود استفاده میکنیم و به پیامدهای تصمیم و رفتار خود فکر میکنیم.
• اما زمانی که بر اساس «ماموریت شغلی» رفتار میکنیم، نیازی نمیبینیم که به منطقی بودن یا اخلاقی بودن کاری که انجام میدهیم فکر کنیم.
• اصطلاح «مامور هستم و معذور»، بیان دیگری از تجربه میلگرام است که در فرهنگ ما هم شنیده میشود.
• تجربه میلگرام، یک درس تاریخی بزرگ برای همه ماست.
o دعوت به اندیشیدن منطقی.
o دعوت به توجه به وجدان و اخلاق.
o چیزی که همواره با مفهوم «مسئولیت» مورد تاکید قرار گرفته است و نه «ماموریت».
o شاید اگر هر یک از ما، میپذیرفتیم که مسئول همه اعمالی که انجام میدهیم هستیم و روزی، باید در برابر آنها پاسخگو باشیم و آن روز،
اینکه «من مامور بودم و معذور» از ما پذیرفته نخواهد شد، فسادهای اقتصادی ما کمتر میشد.
o حرفهای گری افزایش مییافت.
o کارمندان سازمانها با مراجعانشان مهربانتر بودند.
o حسابدارها به دستور مدیرانشان، صورتهای مالی نادرست و دروغین تنظیم نمیکردند
و جامعه، میزان بیشتری از لبخند، مهربانی، صمیمیت و انسانیت را تجربه میکرد… .
«قدرت مطلق، فسادآور است»
• استنلی میلگرم در سال ۱۹۶۳ یک آگهی در روزنامه های امریکا به چاپ رساند و از داوطلبانی که می خواستند قدرت حافظه خود را آزمایش کنند،
خواست تا آخر هفته به آزمایشگاه او بیایند.
o در این آگهی امده بود که این آزمایش بیشتر از یک ساعت وقت آن ها را نمی گیرد و به هر داوطلب ۵ دلار دستمزد داده می شود.
o روز مقرر نزدیک به صد نفر مقابل آزمایشگاه میلگرم صف کشیدند.
o دکتر میلگرم نگاهی به جمعیت انبوه انداخت.
o آدم ها از بیست تا پنجاه ساله خودشان را به آنجا رسانده بودند.
o قسمت اول نقشه اش درست از آب در آمده بود.
• بعد دکتر، آن ها را یکی یکی به اتاق آزمایش برد.
o به آن ها گفت که برنامه آزمایش کمی تغییر کرده و آن ها می خواهند میزان تاثیر تنبیه بر یادگیری را اندازه گیری کنند.
o خودش پشت میزی نشست و از داوطلب (الف) خواست پشت دستگاهی شوک الکتریکی بنشیند.
o آن دو از پشت دیوار شیشه ای ، شخص سومی را می دیدند که در اتاق مجاور روی یک صندلی شکنجه نشسته بود و دست ها و پاهایش را بسته بودند.
o دکتر از شخص سوم سوال می کرد و هر بار که او اشتباه جواب می داد، از داوطلب (الف) می خواست دکمه شوک را فشار دهد.
o بعد فریاد های مرد بیچاره اتاق را پر می کرد.
• دکتر برگه سوال ها را کنار می گذاشت و دستور می داد که شوک دوباره تکرار شود.
o شرکت کننده (الف) که حسابی از ماجرا خوشش آمده بود، باز دکمه را فشار می داد و بار دیگر فریاد های طرف سوم بلند می کرد.
o دکتر می دانست که دستگاه شوک خراب است.
o شرکت کننده (ب) هم که به صندلی بسته شده بود، یک بازیگر حرفه ای بود و وظیفه داشت بعد از فشار هر دکمه، نقش یک انسان شکنجه شده را بازی کند؛
فریاد بکشد، گریه کند و ملتمسانه از آن ها بخواهد که او را رها کنند.
o اما هیچ کدام از فریاد های او، داوطلب (الف) را از فشار دکمه ها باز نمی داشت.
o دکتر دستور می داد و داوطلب با هیجان دکمه را فشار می داد.
o بعضی وقت ها، داوطلب (الف) خودش وارد عمل می شد، سوال می پرسید، وقتی جواب اشتباه می شنید، ولتاژ را بالا می برد و دکمه را فشار می داد!
• آزمایش های میلگرم واقعا بی رحمانه بود، اما بی رحمی انسان ها را هم بر ملا می کرد.
• او با این آزمایش ساده نشان می داد ، انسان ها بیشتر از آن که به حال زیر دستان خود دل بسوزانند، نگران اطاعت از دستورات ما فوق هستند.
o آدم ها بیشتر از آن که به وجدان خود فکر کنند، تحت تاثیر موقعیتی قرار می گیرند که در آن قرار گرفته اند.
• پیش از آزمایش میلگرم، آدم ها هنوز در این فکر بودند که چگونه سربازهای نازی حاضر شده بودند روزانه پنج هزار نفر را در کوره های آدم سوزی بیندازند
و عین خیالشان هم نباشد، آیا آن ها تحت تاثیر مواد مخدر و یا هیپنوتیزم بودند؟
• آزمایش های میلگرم جوابی برای این سوال پیدا کرد.
• سربازها اگر چه مجبور به کاری غیر انسانی شده بودند، پیش از هر چیز به اطاعت و تبعیت می اندیشیدند.
o آن ها هنگامی که با شلیک گلوله دیگران را از پا در می آوردند و میلیون ها نفر را در گورهای دسته جمعی می ریختند،
حتی لحظه ای هم به وجدان خود رجوع نمی کردند.
o پشت دستگاه شکنجه نشسته بودند و بعد از شنیدن هر فرمان دکمه را فشار داده بودند.
• دکتر میلگرم در مقاله ای با عنوان “خطرات سر سپاری” نوشت :
من در آزمایش های خود نشان دادم که که یک انسان عادی حاضر است صرفاً به خاطر دستور یک دانشمند پیش پا اُفتاده ،
انسان دیگری را تا حد مرگ عذاب دهد.
جیغ های مرد شکنجه شونده هیچ اثری بر وجدان او ندارد.
انسان ها دوست دارند وقتی دستوری به آن ها داده می شود تا آخر ان را عملی کنند.
o در همان سال ها بود که گروه پینک فلوید Pink Floyd در آلبوم دیوار خود سرود:
“وقتی بزرگ شدیم و به مدرسه رفتیم/
معلم هایی بودند که هر طور می توانستند/
بچه ها را آزار می دادند/
با طعنه زدن/
و افشا کردن هر نقطه ضعفی که آن ها با وسواس پنهان کرده بودند/
اما در شهر همه خوب می دانستند/
وقتی معلم ها شب به خانه بر می گردند/
زنان چاق و روانی شان/
آن ها را میان انگشتشان فشار می دهند/
تا جانشان در آید.”
o شش سال بعد، در اوج جنگ ویتنام، میلگرم نامه ای از یک سرباز آمریکایی دریافت کرد که در سال ۱۹۶۳ در آزمایش او شرکت کرده بود. سرباز نوشته بود:
“من نمی دانستم چرا در آن لحظه باید کسی را عذاب دهم.
اما حالا که در جنگ هستم می فهمم که تنها عده معدودی از آدم ها وقتی کاری خلاف وجدانشان انجام دهند، متوجه اشتباهشان می شوند.
در جنگ هر روز و هر ساعت تجربه اتاق شکنجه تکرار می شود.
ما تحت تاثیر دستور ما فوق دست به کارهای می زنیم که با اعتقاداتمان تضاد کامل دارد.”
o میلگرم مدت ها درباره آزمایشش در روزنامه ها حرف زد و مصاحبه کرد.
o او می گفت :
قدرت مطلق، فساد مطلق می آورد.
انسان هایی که ناگهان در جایگاه قدرت قرار گرفته اند، طبیعت حیوانی خود را بر ملا می کنند و از آزار دادن دیگران لذت می برند.
اما ایا قدرت ذاتاً فساد آور است؟
• میلگرام در کتاب سال ۱۹۷۴ خود به نام “اطاعت از اتوریته” نتایج اولین آزمایش خود را در کنار نتایج همان آزمایش که در قالبهای مختلف تکرار شده بود، منتشر کرد.
o این کتاب نثر بسیار خشکی دارد، با این وجود رگههایی از روایت را میتوان لابهلای ستونهای نتایج و فهرست شرایط کنترل یافت.
o در سایۀ نتایج آزمایش اول، نسخههای بعدی آزمایش به تلاشی ناامیدانه در جهت یافتن حد قصاوت انسان میماند.
o در آزمایش دوم، او از همدستش خواسته بود تا فریادهای دردمندانه بکشد و التماس کند، به شکلی که از پشت دیوار قابل شنیده شدن باشد.
o شمار افرادی که آزمایش را در مراحل اولیه متوقف کردند اندکی به نسبت آزمایش اول بیشتر بود،
اما از تعداد کسانی که آزمایش را تا انتها پیش رفتند تنها یک نفر کمتر شده بود.
o در آزمایش سوم میلگرام قربانی و فرد مورد آزمایش را به همراه دستگاه شوک در یک اتاق قرار داد، اما این بار هم چهل درصد شرکتکنندگان تا ۴۵۰ ولت پیش رفتند.
o میلگرام که مصصم شده بود تا چیزی را پیدا کند که افراد حاضر به انجام آن نباشند،
در نسخۀ چهارم آزمایش از شرکتکنندگان خواست تا دست همدست را، در حالی که وی از همکاری سر باز میزد و التماس میکرد دستش را رها کنند،
روی بشقابک شوک دهنده نگه دارند. با این وجود، همچنان ۱۲ نفر از ۴۰ نفر شرکتکنندۀ در آزمایش تا انتها پیش رفتند.
• میلگرام به دنبال روشی بود تا دلیل این عدم همدردی با قربانی را بیابد.
o او یک فاکتور دیگر به آزمایشش افزود.
o او از همدستش خواسته بود تا بگوید مشکل قلبی دارد و جوری فریاد بکشد که گویی حقیقتاً در حال مرگ است.
o پس از گذر از ۳۳۰ ولت، همدست دیگر حرکت نمیکرد، گویی که بیهوش یا مرده باشد.
o نتایج همان بود که بود.
o میلگرام در این زمینه نوشت:
“احتمالاً چیزی نیست که قربانی بتواند بگوید و در آزمایش شونده ایجاد نافرمانی از دستور بکند.”
این طور مشخص است، التماس برای جانتان تاثیر چندانی ندارد.
o میلگرام میتوانست در بعضی موارد با قرار دادن همدست های غیرمطیع یا یک مسئول دیگر که فرمانهای متضاد با خودش صادر میکرد،
افراد مورد آزمایش را به اعتراض وادارد، اما هرگز واکسنی برای پیشگیری از این قصاوت پیدا نکرد.
o او در مقدمۀ کتاب “اطاعت از اتوریته” نتیجه گیری میکند که تمایل انسان به اطاعت از دستورات
“یک طبیعت معیوب کشنده است که در ما وجود دارد، و در درازمدت باعث میشود که نوع بشر تنها شانس اندکی برای بقا داشته باشد”.
• شبح نازیسم و سهل الوصول بودن شرارت آزمایش میلگرام را تسخیر کرده بود.
o دستگیری و محاکمۀ آدولف آیشمان، مقام نازی، با آزمایشهای میلگرام همزمان شد؛ آزمایش تنها چند روز پس از اعدام آیشمن به سرانجام رسید.
o در هستۀ آزمایشهای میلگرام، اشتیاقی علمی وجود داشت تا به بهترین شکلی که میتواند شرایط اتاقهای گاز را بازسازی کند.
o او به دنبال آن بود تا شرایط هلوکاست را به افراد منفرد القا کند تا بتواند میزان شرارت را در ابعاد اتمی اندازهگیری کند.
o او در سال ۱۹۷۹ در برنامۀ “شصت دقیقه” اینگونه گفت:
“بر اساس مشاهداتی که از هزاران نفر در آزمایشهایم داشتهام و براساس شم خودم که بر اساس نتایج این آزمایشها شکل گرفته است،
میتوانم بگویم که اگر یک سیستم از اردوگاههای مرگ مشابه آنچه در آلمان نازی شاهد بودیم، در ایالات متحده راه اندازی شود،
در هر شهر متوسطی در آمریکا میتوان نیروی انسانی کافی برای ادارۀ اردوگاهها را یافت.”
• با وجودی که تحقیق میلگرام سوالات اخلاقی جدّی درباره استفاده از انسانها در آزمایشهای روانشناسی برانگیخت
امّا نتایج آزمایش او را در آزمایشهای بعدی که توسط دیگران صورت گرفت نیز کاملاً تائید شد.
o توماس بلاس Thomas Blass به پژوهشهای بیشتری در زمینه فرمانبرداری دست زد
و دریافت که یافتههای میلگرام در آزمایشهای دیگر نیز تأیید شدهاند.
o اخیراً نیز جری برگر Jerry M. Burger ، استاد روانشناسی دانشگاه سنتا کلارا آزمایش میلگرام را با اصلاحاتی تکرار کرد.
او ماکزیمم شوک را به جای ۴۵۰ ولت، ۱۵۰ ولت در نظر گرفت و شرکت کنندگان را پیش از آزمایش به دقت مورد بررسی قرار داد
و آنهایی که ممکن بود آزمایش، اثرات منفی بر روی آنها بجا گذارد کنار گذاشت.
o نتایج آزمایش جدید او آشکار ساخت که شرکت کنندگان به همان میزان آزمایش میلگرام در ۴۰ سال قبل، فرمانبرداری نشان دادهاند.
• چرا بسیاری از شرکت کنندگان در این آزمایش در اجرای دستور یک شخص قدرتمند چنین عمل ظاهراً سادیستی و آزارگرانهای انجام دادند؟
به گفته میلگرام چند عامل در آن وضعیت وجود داشت که میتوانند توضیح دهنده چنین سطح فرمانبرداری باشند:
A. حضور فیزیکی یک شخص قدرتمند به نحو چشمگیری بر میزان فرمانبرداری افزود.
B. این واقعیت که آزمایش توسط دانشگاه ییل (یک موسسه علمی معتبر و شاخص) صورت میگرفت،
بسیاری از شرکت کنندگان را متقاعد ساخته بود که همه چیز حساب شده است.
C. شرکت کنندگان فرض میکردند که آزمایش کننده، فردی دارای صلاحیت و خبره است.
D. به شرکت کنندگان گفته شده بود که شوکها دردآور هستند نه خطرناک.
o آزمایشهای بعدی که توسط میلگرام صورت گرفت نشان داد که حضور افراد دیگری که از فرمانها پیروی نمیکردند،
میزان فرمانبرداری شرکت کننده را به نحو زیادی کاهش میدهد.
o وقتی کسان دیگری در کنار شرکت کننده حضور داشتند که از اجرای فرمانها سرباز میزدند،
۳۶ نفر از ۴۰ شرکت کننده از دادن ماکزیمم شوک خودداری کردند.
«مردم عادی، فقط کار یا وظیفهشان را انجام میدهند و بدون هیچگونه دشمنی خاصی میتوانند عامل انجام کارهای فوقالعاده وحشتناک و مخرّب باشند.
به علاوه، حتی هنگامی که اثر مخرّب کار آنها آشکار باشد، اگر از آنها خواسته شود که اقدامی ناهمخوان و ناسازگار با استانداردهای اخلاقی انجام دهند،
باز هم نسبتاً عده کمی هستند که منابع مورد نیاز برای مقاوت در برابر قدرت را داشته باشند.»
o مطالعه میلگرام به صورت مطالعهای کلاسیک در روانشناسی در آمده و نشانگر خطرات فرمانبرداری است.
o با وجودی که این آزمایش میگوید که متغیرهای محیطی و وضعیتی، عامل قویتری از عوامل شخصیتی در تعیین میزان فرمانبرداری هستند
امّا برخی دیگر از روانشناسان معتقدند که فرمانبرداری، عمیقاً تحت تاثیر هم عوامل بیرونی و هم عوامل درونی،
مثل اعتقادات شخصی و خلق و خوی کلّی است.