رویا و خیال‌پردازی

رویا و خیال‌پردازی

Fantasy and Phantasy

خیال‌پردازی و فنتسی: رویاها و خیال‌پردازی‌ها بیهوده و بی‌معنی نیستند. رویاها می‌توانند:

• سرگرم کننده • منحرف کنننده افکار • ترسناک • برانگیزاننده • کمک به خلاقیت • هموار کننده راه و • کمک به برنامه ریزی آینده باشند.

تا زمانی که واقعیات با توهمات مخلوط نشوند و بتوان با آگاهی خیال پردازی کرد و شخص بداند که آنچه در ذهن اوست واقعیت خارجی ندارد، مشکلی ایجاد نمی شود. مشکل در مخلوط شدن تخیلات با واقعیات است.

روياهاى ناهنجار و ناسازگار، شبیه آنچه که در اختلال هذیانی و شیزوفرنی رخ میدهد، و یا اگر اجازه داده شود تخیلات بیش از حد سفت و سخت شوند، مثل پارافیلیا. پارافیلیا، به عنوان انحراف جنسی شناخته شده، و شخص احساس برانگیختگی جنسی شدید نسبت به اشیاء غیر معمول، شرایط، یا افراد دارد.

روان شناسی رویا و خیال پردازی

رویا و خیال پردازی یک احساس روانی و دو نوع است: • رویای آگاهانه. • رویای ناخودآگاهانه.

رویای آگاهانه

رویا و خیال پردازی آگاهانه یک وضعیت خَلق کردنی تصوری در یک فرد است که بیانگر خواسته ها و یا اهداف وی میباشد. برخی اوقات خیال پردازی ها بسیار بعیدند و برخی ممکن است کاملا واقع بینانه باشند. خیال پردازی ها میتوانند طبیعت جنسی داشته باشند.

معنای دیگر خیال پردازی، چیزهایی است که واقعی نیستند، و هیچیک از حواس پنج گانه آنها را درک نمیکند، اما در تصور واقعی مینمایند. در زندگی روزمره، اغلب افراد افکار خود را با یک سری رویاهایی همراه میکنند که آرزو دارند و یا مایل به انجام آنها بوده اند. به عنوان مثال: به جای تلاش واقعی در نزدیکی به دوستان و یا کسب موفقیت، تصور می کنند که موفق و محبوب هستند.

هنگامی که رویا و خیال پردازی افراطی شود، بیانگر یک صفت از اختلال شخصیت خودشیفتگی است. قطعاً کسی که زیاد خیال پردازی میکند، هیچ دوست نزدیکی ندارد.

رویا و خیال پردازی میتواند سودمند باشد، و جنبه جبرانی آرزوها، بهبود دهنده و کوچک شمردن گرفتاریها و گریز از مشکلات داشته باشد. همچنین رویاها میتوانند در هنر، ادبیات، خلاقیت و نوآوری موثر باشند.

رویا و خیال پردازی میتواند یک مکانیسم دفاعی باشد. مردان و زنان نمیتوانند براحتی از گذران زندگی رضایت داشته باشند. اما به سادگی میتوانند به تحقق آرزوهای خیالی خود بپردازند.

خیال پردازی ها ممکن است یک منبع با ارزش باشند. این رویاها میتوانند علاقه و انگیزه را بالا ببرند. هنرمند میتواند رویا و خیال پردازی خود را به آفرینش های هنری تبدیل کند.

رویای ناخودآگاهانه.

• رابطه کودک در حال رشد با جهان داخلی خود. این نوع فعالیت و بازی در داخل شخص به عنوان رویای ناخودآگاه شناخته شده است. این رویاها اغلب بسیار خشن و تهاجمی اند. این رویاها متفاوت از رویاها یا خیال پردازی آگاهانه میباشند.

ناخودآگاه یعنی ساختن رویای ارتباط با اشیاء و موضوعات.

• رویای ناخودآگاهانه یک تفکر بنیادی و ذاتی است،
• به عنوان بازنمود ذهنی از غرایز فردی است.
• معادل روانی مکانیسم دفاعی ذهن است.

رویاهای ناخودآگاه اعمال نفوذ مداوم در طول زندگی دارند، هم در افراد نرمال و هم عصبی، تفاوت در نوع دروغ گفتن در هر شخصیت خاص، ناشی از توهمات غالب وی است.

انسان ها همیشه واقعیات زندگی را از دریچه رویاهای ناخودآگاهانه خود درک می کنند.


تفاوت Fantasy و Phantasy

1 ) نظر کلاین درباره فانتسی کودکان چیست؟

کلاین فانتزی ها را از منشاء ناخودآگاه که بصورت تصویر برای رفع غریزه، برون ریزی میشود، میدانست. وی میگوید “احساسات و فانتسی های نوزادان به اندازه  تاثیرات آنها برای رفع نیازهای حیاتی شان است. بنابراین، قدرتمند، مداوم و بر زندگی عاطفی و فکری بزرگسالی شان اثرگذار است.”

2 ) دیدگاه فروید درمورد فانتسی بزرگسالان چیست؟

فروید فانتزی ها را به رسمیت می شناسد، اما آرزوی ناخودآگاه را بعنوان اولین محرک نگاه میکند. او فانتسی ها را به عنوان تصورات آرزوی خواسته های ناخوشایند دید. اما کلاین فانتسی را زیر خواسته های ناخودآگاه قرار داد و نه در کنار آنها. بنابراین فروید بر این اعتقاد بود که بحث غرایز بخصوص غریزه جنسی به یک محرک درونی و بیرونی قدرتمند نیاز دارد و آن را جز با وجود فانتسی برآورده شده نمی بیند.

3 ) تفاوت Fantasy با Phantasy چیست؟

فانتسی که با حرف F شروع می شود در واقع بیانگر تخیلات و تصویرسازی نوزادان که با فرآیند رشد حافظه یعنی هجده ماهگی آغاز میشود گفته میشود. این تخیلات و تصویرسازی در خردسالان منجر به بروز رفتارهای خلاقانه مانند “اختراع وسیله” یا مخرب یا بیمارگون مانند “توهم نیروی ماورایی داشتن” میگردد. اما فانتسی که با حرف Ph شروع میشود در واقع بیانگر ناکامی ها و یا امیال سرکوب شده افراد است که حول محور نیازهای  idنهاد میگردد و با تکانه های جنسی همراه است.

4 ) تفاوت نظریه فروید و کلاین درباره Phantasy چیست؟

کلاین تفاوتی بین فانتسی کودکان و بزرگسالان نمی بیند. تنها فانتسی را زیربنای ناخودآگاه میداند که محرک فرد برای تخیلاتش است. اما فروید طبق نظریه روانی جنسی، فانتسی در کودکان و بزرگسالان را با پیدایی و رسش و نتیجه ای متفاوت میداند که حتی برای آن پیشبین های رفتاری را تبیین کرده است.

5 ) سیگموند فروید فانتزی در ناخودآگاه را چطور بررسی می کرد؟

فروید برای اثبات نظریه تفاوت فانتسی و نتیجه آن در کودکان و بزرگسالان، از طریق تحلیل رویا و تداعی آزاد بخوبی متوجه تفاوت این دو شده و نظریه اش را بسط و گسترش داد و به اثبات رسانید. در بررسی ها متوجه شد که فانتسی های کودکان با فاکتور امیال و آرزوهای برآوردسازی نیازهای عاطفی-روانی دانست که منجر به بروز رفتارهای خلاقانه میشود و در برخی منجر به توهم و هذیان و در بزرگسالان با فاکتور جنسی و نیازهای سرکوب شده توالی رشد روانی–جنسی که نتیجه اش فانتسی های جنسی نامتعارف است، شد.

6 ) مدل ذهنی و کارکردی فانتسی ها در زندگی افراد چگونه است؟

مدل ذهنی: پیش آگهی کودکان و نوجوانان در ایجاد فانتسی هایشان است که می خواهند از آن برای خود مبدل سازی کنند و بر اساس کاراکترسازی، نیازهای روانی همچون “قدرتمندی، تخصص، تبحر، نیروی ماوراء و…” را ایجاد کنند.

در برزگسالان پیش آگهی برای نظم بخشیدن و توالی داشتن نوع فانتسی هایشان است که در آن نیازهای روانی–جنسی همچون “تسلط، مهارت، خاص بودن، متفاوت بودن و…..” را ایجاد می کند.

کارکرد در نتیجه آن نهفته است. یعنی خلاقیت در کودکان و نوجوانان یا پیش بین ابتلایشان به توهم و هذیان.

در بزرگسالان رفتارهای سکچوال بر اساس انواع پارافیلیا ها، پاراشیلیزم، یا فاکتورهای BDSM

رویای روزانه

تخیلات آرزوئی

رویای روزانه

Day Dream

• وقتی آرزو می کنیم و آرزوهایمان را در تخیل می بینیم، امیدواریم، متحیریم، معتقد می شویم، برنامه می ریزیم.

• خود را در حالت رسیده به آرزو می بینیم. پس تخیلات می توانند مولد و سازنده باشند و ما را در رسیدن به اهدافمان کمک کنند.

• وقتی که تخیلات ما در اختیار عصبیت قرار می گیرند اختیار کار، زندگی، رشد و پیشرفت را از ما میگیرند. ما را از حقیقت دور میکنند آنوقت غیر مولد و در خدمت نیازهای عصبی امان هستند.

1. ماهیت تخیل آرزوئی:

تخیل آرزوئی یا دید آرزوئی، اعتقاد آرزوئی و احساس آرزوئی است.

• این تخیل یک واکنش طبیعی در مقابل نیازهای ذهنی بشر است. مثل تب که بازتاب طبیعی بدن در مقابل هجوم میکروبهاست.

• وقتی این نیاز اصیل باشد تبدیل به انگیزه برای پیشرفت در عالم واقع می شود.

• وقتی عصبی باشد بازتاب عصبیتها بوده. اگرچاره ای برایش پیدا نکنیم باعث رکود فکری و مانع از پیشرفتمان در عالم واقع میشود.

2. مثالهائی از تخیلات آرزوئی:

• شخص در تخیلش میبیند که دیگران متوجه درستکاری و صداقت او شده و تحسینش می کنند.

• در ذهنش خود را صاحب فرزندی ایده آل می بیند.

• شخص خود را در حال مقابله به مثل با کسی که به او بدقولی کرده می بیند.

• جوان گوشه گیر خود را بزرگترین قهرمان ورزشی، نابغه، کازانوا و یا دون ژوئن می بیند.

• تین ایجرها تخیلاتشان غلو آمیز تر و دراماتیزه تر است.

• مادام بواری دائم خود را در تجربیات رومانتیک تخیل میکند. در حالی که به دليل نوعی کمال طلبی مرموز، او امام زاده بودن را هم تخیل میکند که نشان دهنده تضاد در اوست.

• تخیل آرزوئی لزوماً یک رویای بلند و داستانی نیست. بلکه میتواند یک صحنه گذرا باشد. مثل مادری که در حین رسیدگی به فرزندانش و یا شانه کردن مویش خود را به صورت شخصیتی که در فیلمها دیده تصور میکند. گویی در دو دنیا زندگی میکند.

• مردی که خود را پدری، کارفرمائی و عاشقی کامل تخیل میکند.

• فردی خود یا نزدیکانش را در صحنه دلخراشی تجسم میکند.

• فردی، دیگری را که به او ظلم کرده، در صحنه دلخراش تخیل میکند.

• شخص خود را در حال مقابله به مثل با کسی که به او خلف وعده کرده و یا کلک زده میبیند.

• فرد خود را در حال محاکمه میبیند در حالیکه بی گناه است.

• تخیل راجع به جسم خود که به فرم ایده آلی ست و فرد خود را مثل یک مانکن خوش هیکل و زیبا میبیند.

• فرد کسی را که دزدی و خیانت کرده به صورت آدمی سالم و قابل اعتماد و مهربان مجسم میکند.

• فرد خود را آسیب ناپذیر، قادر به محو کردن درد و رنج از خود، دارای احساسات عمیق، با اعتماد به نفس، رنج کش، عاشق و همدرد تصور میکند.

• فرد خود را در حالی میبیند که دیگران از هوش او مبهوت شده اند.

• فرد خود را در حال اجرای یک کنسرت و یا ایراد سخنرانی میبیند و مردم را میبیند که برایش کف میزنند و هورا می کشند.

• فرد خود را در نقش ناجی بشر می بیند.

• فردخود را سوار بر یک ماشین آخرین مدل میبیند که همه غرق در حیرت و بهت زده اند.

• فرد خود را در کنار زیباترین زن یا خوش تیپ ترین آقا، در حالیکه دیگران به او غبطه میخورند میبیند.

ریشه تخیلات آرزوئی:

1. این تخیلات بازتاب نیازهای عصبی ماست.

2. بایدهای تحقق نیافته بصورت تخیل آرزوئی بروز میکنند.

3. واکنش جبرانی احساس حقارت بصورت تخیل آرزوئی بروز میکند.

4. چون اجباری و غیر اختیاری است، شخص مجبور است آنرا اطاعت کند حتی اگر به ضرر خود واقعی اش باشد.

5. نیاز به برتری همه جانبه و بدون استثناء دارد.

6. نقش ابزاری خاص برای ایده آلیزه کردن خود دارد. مثل تشنه ای که در بیابان دنبال سراب میدود، شخص برای رفع عطش به رسیدن به خود ایده آلی دنبال تخیلات آرزوئی میدود.

7. نیاز به جلال و شکوه عصبی.

8. نیاز به انتقام جوئی.

9. نیاز به محبت.

عوامل تشدید کننده:

رنجش، زخم غرور، آزار حقارت، عناد به خود، تضاد، توقعات عصبی، احساس اجحاف و اضطراب.

عوارض تخیلات آرزوئی:

1. بی تفاوت شدن نسبت به خود، دیگران، واقعیات و حقایق.

2. از بایدها سرچشمه میگیرند و خود ایجاد کننده بایدها هستند.

3. پناه بردن و باقی ماندن در عالم خیال.

4. تبدیل شدن از یک تخيل آرزوئی مثل پدر، مادر و یا کارفرما کامل بودن به فردی بوالهوس و دون ژوان.

5. تبدیل شدن به فردی منافات با احساسات اصیل و آرزوهای واقعی خود و منافعش.

6. فرو رفتن در قعر تخیلات، آدم را خنگ میکند.

7. هر چند که حاصل تضاد، اضطراب و … است و موقتاً از شدت اضطراب کم میکند ولی ادامه یافتن آن باعث بالا رفتن اضطراب میشود.

نحوه برخورد با تخیلات:

تخیلات آرزوئی نوعی مکانیزم دفاعی ذهن است مثل تب که نوعی مکانیزم دفاعی بدن در مقابل هجوم میکروبهاست.

ولی آیا باید به آن بی توجه ماند؟

اگر تب در بدن انسان از حدود چهل درجه بالاتر رود و یا مدت طولانی ادامه یابد خود باعث ایجاد ضایعه در جسم انسان میشود.
تخیل آرزوئی نیز برای ایجاد تعادل در ذهن بشر ایجاد میشود ولی اگر میزان آن از حد به در رود و کار و زندگی را مختل کند. ضرر و خسارتش جبران ناپذیر شده و فرد را دچار از خود بیگانگی شدید میکند.

پس چه باید کرد؟

جلوی تخیلات آرزوئی و گریه را نباید گرفت. به عبارت دیگر تخیل آرزوئی را با قدرت اراده نباید کنار گذاشت. بلکه باید نیازهای ایجاد کننده آن را شناسایی کرده و این نیازها را برطرف کرد. اولین قدم دیدن تخیل و مکتوب کردن آن است. واکنش سنجی و پیدا کردن نیاز عصبی خوراک دهنده به این تخیل (کی به ذهن آمد؟چه میخواهد؟).

برنامه ریزی برای رفع نیازهای عصبی:

1. نیاز به مهر – تمرین مهر اصیل به خود و دیگران.

2. نیاز به تائید دیگران – تمرین حسن جوئی از خود و دیگران و تمرین اعتماد به نفس.

3. نياز به فخر طلبی – تمرین حسن جوئی از خود و دیگران، مهر اصیل به خود و دیگران، تمرین پذیرش خود و دیگران همانگونه که هستیم.

4. نیاز به پول و ثروت – برنامه ریزی برای توسعه کار و درآمد به شرطی که فخرطلبی نباشد.

5. نیاز به برقراری ارتباط با دیگران – برنامه ریزی رفتارگرایانه برای حضور در مجالس، محافل و محشور شدن با اقوام و فامیل و دوستان و حتی غریبه ها.

6. نیاز به مهرطلبی – برنامه ریزی برای جایگزین کردن رفتارهای مهر طلبانه با رفتارهای اصیل.

7. نیاز به برتری طلبی – جایگزین كردن رفتارهای برتری طلبانه و انتقام جویانه با رفتارهای مهر آمیز و اصيل.

8. نیاز به انتقام جوئی – تمرین مهر اصیل و رنجش زدائی.

9. عناد بخود – ریشه يابی و تمرین مهر بخود.

خیال‌پردازی در روان‌شناسی

خیال‌پردازی در روان‌شناسی

فنتسی (فانتزی) Fantasy

خیال پردازی (fantasy) یکی از سازوکارهای دفاعی در اختلالات شخصیت می‌باشد.

خیلی از کسانی که اغلب انگ اسکیزوئید Schizoid بر آن‌ها زده می‌شود، یعنی افراد نا متعارف، گوشه گیر و هراسان، با خَلق یک زندگی تصوری به ویژه دوستانی تصوری در درون خود به تسکین و ارضای خود میپردازند. اینگونه افراد، به دلیل وابستگی فراوانشان به خیالپردازی، اغلب بسیار سرد و نجوش به نظر میرسند. درمانگر باید معاشرتی نبودن آن‌ها را به حساب ترسشان از صمیمیت بگذارد و بر آن‌ها خرده نگیرد یا اگر او را طرد کردند، دلخور نشود. درمانگر همواره باید با آرامش، اطمینان بخشی، و تعمق، نسبت به آن‌ها علاقه و توجه نشان دهد، بی آنکه اصراری برای دیدن واکنش متقابل از جانب آن‌ها داشته باشد. اگر ترسی را که آن‌ها از صمیمیت و نزدیکی دارند، دریابیم و به راهئهای نامتعارفی که آن‌ها در زندگی و روابط خود برمیگزینند، توجه و احترام نشان دهیم، مفید و نیز درمانی خواهد بود.

منبع: ویکیپدیا

هاینتس هارتمن : روانشناسان ایگو

هاینتس هارتمنHeinz Hartmann : نظریه اولیه روان تحلیلی در باره انگیزش، سائقهای بیولوژیکی را اساس تمام فعالیت های انسانی میدانست (فروید، ۱۹۱۵). ظهور روان شناسی ایگو (من) این نظریه را اصلاح کرد و بعضی از کارکردهای خودمختار ایگو را نیز دربر گرفت. اما در این اصل که سائقها اساس تعارضها هستند و بر این اساس سازمان روان شناختی را تشکیل میدهند، تغییری ایجاد نشد (فروید، ۱۹۳۶؛ فنیکل، ۱۹۴۵).

بر اساس این دیدگاه یک فنتسی (فانتزی) ناهشیار مبتنی بر سائق، ریشه همه مصالحه ها است. انگیزه زیربنایی تمام سازمان روان شناختی است. و از آن جایی که این فنتسی (فانتزی) باعث ایجاد اضطراب میشود باید ناهشیار باقی مانده و تعارض بین فنتسی (فانتزی) و دفاع های علیه آن، باعث ایجاد مصالحه ای میشود که روان را سازمان میدهد. روان شناسی ایگوی معاصر، گاهی تحلیل ساختاری معاصر نامیده میشود. روان را محصول مصالحه بین نیروهای متعارض سائق، گناه، اضطراب و دفاع میدانند.

براساس این دیدگاه، نیاز به مدیریت تنشی که به خاطر سائقها و دفاعهای علیه آنها ایجاد شده است، خود انگیزه روابط بین فردی و بهره وری است. اصلاح ایگو اشاره دارد به وجود ابعاد عقلانی و واقعیت محور (Reality-Oriented) و عامل شخصیت و بخشی از آن هشیار و بخشی ناهشیار است. وظیقه ایگو از دیدگاه فروید، عبارت است از مهار تکانه های بدوی اید (نهاد) و انطباق آن ها با واقعیت بیرونی. میدانیم بر طبق اصل واقعیت و تعدیل مطالبات و خواسته ها و الزامات سوپرایگو (فرامن)، ایگو در خدمت سه عامل و نیرو قرار دارد و آن چه را که میتواند انجام دهد برای هماهنگ سازی خواسته ها و مطالبات و نیازها و فشارهای آن سه مورد میباشد و این سه نیرو، دنیای بیرونی و سوپرایگو و اید هستند (فروید، ۱۹۲۳).

در دیدگاه  مدل کلاسیک، شخصیت آدمی به نوعی درگیر تضادها در میدان نبرد است. اصل واقعیت Reality Principle ، تضاد درونی، تنش درونی و انطباق Adaptation. در مراحل رشد مدام درگیری و کشمکش میان مقتضیات درونی و واقعیت بیرونی در جریان است و این دیدگاه تاکید دارد که نیازهای درونی سهمی اساسی در انگیزش آدمی دارند. همچنین تاکید روانکاوی سنتی بر مکانیزم دفاعی Repression که اساسی ترین مکانیزم دفاعی است که آرزوهای ناهمساز ناهشیار (ناخودآگاه) باقی بمانند و یا به صورت مبدل و تبدیل شده در سطح آگاهی ما پذیرفته شوند. از طرفی بدلیل گرایش ذاتی آرزوها و امیال و سائقهایی که به سطح ناخودآگاه (ناهشیار) رانده شده اند، تمایل به بازگشت به قلمروی آگاهی دارند و در نتیجه تنش جزء ذاتی و پایدار سیستم روانی باقی میماند.

هاینتس هارتمن (۱۹۳۹٫۱۹۶۴) Heinz Hartmann بنیانگذار روانشناسی ایگو این دیدگاه را به چالش کشید و بر جنبه های غیردفاعی ایگو تاکید کرد که مورد انتقاد شدید لاکان هم قرار گرفت. هارتمن به جای آن که ایگو را فقط واسطه ای میان مقتضیات اید و دنیای بیرونی بداند آن را خارج از حوزه و حریم تعارض میدانست. در نتیجه این قلمروی عاری از تعارض ایگو رشدی مستقل دارد و مفروضه هارتمن این بود که اگر تاثیرات محیطی نسبتاً نامطلوب باشد، با این وجود دستخوش تعارضات درونی نخواهد شد.

هارتمن کارکردهای ایگو را : تفکر، ادراک، زبان، یادگیری، حافظه و برنامه ریزی عقلانی عنوان نمود و تحول این جنبه های شخصیت، تجربه لذت و ارضاء را دگرگون مینماید.

از دستاوردهای دیگر روانشناسان ایگو میتوان به تمایزگذاری میان دیدگاه فروید در باره ایگو به عنوان ساختار و برداشت جدیدتری از ایگو به منزله نوعی بازنمایی خود اشاره کرد که از سوی هاینتس کوهوت Heinz Kohut در “خود روانشناسی” (علم نفس ذات) Self-Psychology بسط و گسترش داده شده است. از طرفی آنا فروید (۱۹۳۶) نیز بر اهمیت رابطه بین ایگو با دنیای بیرونی و جنبه های بهنجار و انطباقی شخصیت تاکید خاصی داشت. همان طور که می دانیم در نگاه آنافروید مکانیزم های دفاعی فقط پاسخی به مخاطرات و تهدیدات دنیای درون نیست بلکه واکنشی به خطرات دنیای بیرونی نیز میباشد.

به طور مثال در مکانیزم دفاعی «همانندسازی با پرخاشگر» Identification with Aggressor ، ذکر این نکته را بیاد آوریم که مدل آنا فروید کمتر از روانشناسان ایگو به مدل ساختاری التزام داشت و بیشتر بر سودمندی مدل توپوگرافیک فروید تاکید داشت. افراد دیگری مانند «یاکوبسون» Roman Jakobson (۱۹۶۴) نیز در این راستا نقشی پررنگ داشته است. تلفیق بیشتر روانشناسی ایگو با نظریه های روابط موضوعی در سال های اخیر در اثار و نوشته های افراد دیگری صورت پذیرفته است.

تحقیقات و شواهد بالینی فراوانی نشان داده اند که سرچشمه انگیزه انسان، کاهش تنش نبوده و شاید از همه مهم تر این که، روابط بین فردی را نمیتوان تا حد ارضای غریزی تنزل داد. افراد به صورت خودانگیخته به دنبال ارتباط با دیگران هستند، نه اینکه برای کاهش تنش به سمت آنها کشیده شوند. چنین تغییر جهت نظری این سوال را ایجاد میکند که به جای سائق، چه چیزی جایگزین انگیزه انسانی می شود؟

منبع: عارفه منجم / روانشناسی نوین

خط قرمزهای خیال‌پردازی

خط قرمزهای خیال‌پردازی

عجیب است اگر بدانید گاهی رویاپردازی و تخیلات میتواند آدمی را به دنیایی سوق دهد كه پر از دامهای تبهكاری است؛ دنیایی كه با قدم نهادن در آن هر چه بیشتر از واقعیت فاصله میگیری، بیشتر به قعر آن فرو میروی. همه انسان ها در دوران زندگی خود رویا و آرزوهایی دارند كه میخواهند به آن رنگ واقعیت بدهند اما در این میان گروهی هستند كه آنقدر محو تخیلاتشان میشوند كه برای رسیدن به آرزوهایشان از هیچ كاری چشم پوشی نمیكنند.

دختر جوان از وقتی به یاد میآورد در رویاهایش غوطه ور بود همیشه از واقعیت فرار میكرد و تا جایی كه میتوانست به خیالپردازیهایش میپرداخت و به آن شاخ و برگ میداد. همیشه خود را دختری پولدار تجسم میكرد كه به دیگران فخر میفروشد. هانیه هنگامی كه به استخدام مرد پولداری در یك شركت مهندسی درآمد خود را به رویاهایش نزدیكتر دید. دختر جوان تا جایی پیش رفت كه تصمیم گرفت با وجود مخالفت والدینش به عقد پیرمرد میلیونر درآید با امید این كه خود را در آخرین پله و در اوج ببیند، اما این آخر ماجرا نبود او میخواست همه داراییهای مرد را تصاحب كند حتی اگر به قیمت جدایی از وی باشد تا این كه توطئه قتل را كشید و حالاپشت میله های زندان است و رویاهایش بی رنگ و سیاه و سفید است.

خیالپردازی یكی از ویژگیهایی است كه همه انسان ها از آن برخوردارند و گاهی تا بزرگسالی نیز با این رویاها زندگی میكنند.

علی میوه نژاد روانشناس میگوید: همه افراد در هر موضوعی یكسری فنتسی (فانتزی) دارند كه این امر معمولاً در كودكان بارزتر است و یكی از ویژگیهای طبیعی روانشناختی در هر انسانی خیالپردازی است. البته این ویژگی مانند هیجانات گاهی میتواند به ناهنجار تلقی شود. به عنوان نمونه خشم یك هیجان كاملاً طبیعی در هر انسانی است و اگر افراد به هیچ عنوان عصبی نشوند طبیعی نیست ولی عده ای از همین هیجان طبیعی به طور نامناسبی استفاده میكنند و خشمشان تا جایی پیش میرود كه حتی دست به قتل، سرقت و حوادث ناگواری هم میزنند. در همه امور افراد باید تعادل را رعایت كنند و بتوانند روی رفتار و عملكردشان مدیریت كنند.

تخیل نیز یكی از مواردی است كه وجود آن در زندگی افراد بسیار خوب و مفید است و باعث شگفتی در فرد میشود چرا كه با تصورسازی گاهی افراد میتوانند با وجود این كه در شرایط نابسامان به سر میبرند خود را در محیطی آرام و جایی كه خود علاقمند هستند تجسم كنند و به آرامش برسند. اما نباید وقتی به دنیای واقعی بازگشتند به هر قیمتی خود را به آن رویاهایشان نزدیك كنند. آن ها میتوانند با استفاده از قوه عقل و منطق خود را در رسیدن به اهدافشان نزدیك كنند، تنها رویاپردازی و تخیلات معنا و مفهومی ندارد. مثلاً اگر كسی همیشه خود را در بهترین دانشگاه های كشور تصور میكند باید ابتدا تلاش كند و با انگیزه و لذتی كه در تصورات خود میبیند مصممتر شود و برای رسیدن به هدفش تلاش كند اما دست به هر ریسكی نزند.

میوه نژاد میگوید: یكسری شخصیتها هستند كه از لحاظ عقلانی و هیجانی به بلوغ نرسیدند. حتی اگر سنشان نیز بالابرود ولی از دید روانكاوی در همان سن كودكی تثبیت شده اند، چنین شخصیتهایی میخواهند سریعاً به آرزوهایشان دست یابند و تحمل این كه در مسیری طولانی قدم بردارند تا به هدفشان برسند را ندارند. به همین دلیل گاهی با حوادث تلخ و تكان دهنده ای روبرو میشویم كه افراد برای رسیدن به نیازهای خود هر كسی را سر راهشان قرار داشته باشد قربانی میكنند.

همه انسان ها باید تخیلات خود را به دو دسته دست یافتنی و دست نیافتنی تقسیم كنند و خواسته ها و آرزوهایی را كه میتوانند در كوتاه مدت یا بلندمدت به آن برسند را از طریق برنامه ریزی و در چارچوب منطق انتخاب كنند تا به رویایشان رنگ واقعیت بپاشند و به اطرافیان لطمه و ضرر وارد نكنند.

دكتر مهرانگیز شعاع كاظمی روانشناس در این خصوص میگوید: آدمها در تخیلاتشان با اموری زندگی میكنند كه به آن علاقمند هستند و این رویاپردازی ها یكی از مكانیسم های دفاعی است، یعنی برای ارضای احتیاجات و آرزوها به وسیله تخیل در بیداری جهت فرار از مشكلات و عدم مقابله با واقعیت به خیالبافی پناه میبرند. این افراد جهت جبران ناكامیها و محرومیت هایشان بیشتر اوقات خود را با تخیل زندگی میكنند، این امر یك مكانیسم دفاعی سازگاری است كه شخصی از عملكرد سازگارانه برخوردار خواهد شد.

زمانی كه از این محرك به عنوان یك مكانیسم موقت برخوردار باشد موردی ندارد. اما اگر افراد بیشتر اوقات خود را در تخیلاتشان سپری كنند، نشان دهنده بیماری است، اما در كوتاه مدت آنها میتوانند با استفاده از تخیل از ناراحتی های خود كم كنند و به حالتی مطلوبتر دست یابند.

عده ای با تصورسازی این كه خودشان همانند ورزشكار، بازیگر یا هنرمند مورد علاقه شان هستند به خیالبافی میپردازند. آنها گاهی میتوانند با این تصورسازی خلاقیت هایشان را پرورش دهند و در جهت رسیدن به آرزویشان تلاش كنند. اما عده دیگری نیز هستند كه با تخیلات منفی دست و پنجه نرم میكنند. به عنوان نمونه خود را فردی فلج و ناتوان تصور میكنند. آنها گاهی به قدری به این موضوع میاندیشند كه به ناگاه برای احساس ترحم از سوی دیگران حتی عضوی از بدن آن ها از كار میافتد. خیال پردازی نیز مانند دیگر فعالیت های روزانه باید مدت زمان مشخصی داشته باشد و در هر موردی اگر بیش از حد به آن تمركز كنیم ممكن است با مشكل روبرو شویم چرا كه غرق شدن در دنیای وهم و خیال افراد را از واقعیت زندگی دور میكند و هرگاه به خود آیند دچار نوعی تعارض و بیماری میشوند چرا كه دیگر نمیتوانند باور كنند شخصی كه الان وجود دارد با فرد در خیالاتشان یكی نیست.

به اعتقاد دكتر شعاع كاظمی، هرچه ناكامیهای افراد بیشتر باشد تخیلات آن ها نیز قوی تر عمل میكند چرا كه میتوانند در دنیای خودشان با خیالپردازی از ناكامی ها فاصله بگیرند.

البته تخیل و رویاپردازی برای كودكان و نوجوانان بسیار با اهمیت به شمار میرود. آنها میتوانند در كشیدن نقاشی و داستان سرایی تصوراتشان را در ذهن به نمایش درآورند ولی اگر این موضوع در همه دوران ها و زمان ها و ساعت ها با فرد همراه شود میتواند كودك را نیز در بزرگسالی به سمت بیماری اسكیزوفرنی هدایت كند كه این حالت بعدها به شكل تخیلات، توهم و افكار بیمارگونه غیرواقعی و هذیان تبدیل میشود.

مجتبی مظلوم روانشناس دیگر میگوید: در دوران كودكی به خصوص تا سنین ابتدایی، تخیلات كودكانه امری متداول به شمار میرود و كودكان تمایلات و آرزوهای خود را در دنیای تخیلی خود جستجو میكنند حتی در بعضی موارد رویاپردازی های آنها ممكن است شدید و عجیب باشد. حتی آنها در رویای خود یك دوست خیالی دارند كه با آن بازی میكنند و از اتفاقات روزمره نیز باخبر میشوند، این تخیلات تا حدودی امری طبیعی است. اما اگر مدت زمان تخیلات كودك طولانی و باعث شود كه وی از زندگی روزمره جدا شود و درك واقعیت را در او مختل كند، میتواند زنگ خطری برای آن ها و والدینشان باشد. در این گونه موارد آنها باید با كمك متخصص، ریشه این امر را علت یابی و درمان كنند. گاهی در زندگی رویاپردازان به قدری اضطراب، استرس و مشكلات زیاد است كه آن ها برای رهایی از آن به دنیای غیرواقعی خود پناه میبرند.

در برخی خانواده ها، رشد عاطفی و هیجانی شخصیت كودك نادیده گرفته میشود كه همین امر می تواند یكی از دلایل ادامه رویاپردازی كودكان در بزرگسالی باشد.

كودكان افسانه باف و بزرگسالان تعادل فكری ندارند و فعالیت فكری شان بی ثمر و انباشته از آرزوها است. خانواده ها باید از همان ابتدا مراقب رفتار و عملكرد كودكشان باشند چرا كه دیده میشود گاهی خانواده ها از همان ابتدا همیشه در گوش كودكشان میخوانند وقتی بزرگ شدی باید پولدار باشی، اما آنها راه این پولدار شدن درست را به وی ارائه نمیدهند و اگر كودكی در خانواده ای زورگیر و پرخاشگر رشد پیدا كرده باشد سعی میكند از راه زورگیری و پرخاشگری به رویایش دست یابد.

باید گفت بیشتر خیالبافی ها و بالابودن توقعات به تربیت نادرست خانواده و شخصیت فرد بازمیگردد كه باید با آموزش به پدر و مادرها رویه ای منطقی برای رشد خیالبافی در كودكان پیش گرفت تا از مثبت های دنیای خیال پردازی استفاده كرده و از منفی های آن پرهیز كرد.

منبع: سمانه شهباز – مگ ایران

خوانشی لکانی از فنتسی

خوانشی لکانی از فنتسی (فانتزی)

ناامیدی و امید

میل هرگز ارضا نمی‌شود؛ همواره به‌گونه‌ای کنایه‌آمیز جابه‌جا می‌شود. میل طبق بیان لکان همواره توهم آمیز و فریبنده هست‌. به این دلیل که همواره جای دیگری را خطاب می‌کند. همواره کس دیگری را آرزو می‌کند. چه آنکه، مدلول خیالی هرگز نمی‌تواند واقعی شود. واقعیت دستش را دور گلوی «فنتسی (فانتزی)» می‌اندازد و آن‌قدر فشار می‌دهد که از نفس بیندازد. رویایی را خفه می‌کند که با آن راه می‌رویم، می‌نشینیم، می‌خوابیم، عاشق می‌شویم دردها را تاب می‌آوریم و در میان همه آنچه ما را به فنا دعوت می‌کند، بقا را می‌جوییم.

جمله معروفِ «این همان نبود که من می‌خواستم» درواقع اعتراضی است علیه ژوئیسانس محصّل و به‌دست‌آمده. همواره ژوئیسانسی که منتظرش بودیم فرسنگ‌ها با ژوئیسانسی که از آن خودکرده‌ایم فاصله دارد. گویا هیچ ابژه‌ای نمی‌تواند « ژوئیسانس محال – ژوئیسانس دست‌نیافتنی – ژوئیسانس گم‌شده – ژوئسانس اهورایی» ما را تأمین کند.

نتیجه آن می‌شود که میل (Desire) مدام از ابژه‌ای به ابژه دیگر سرگردان می‌ماند؛ «شاید این بار بیاید… شاید این بار بماند… شاید این بار خودش باشد… شاید این بار مس زندگی مرا طلا کند… شاید این بار خوشبختی شتری شود که بر بیت من اتراق کرده است…» { اطراق:اقامت کوتاه مدت در جایی خاصه هنگام شب}.

اما این بار هم چون همه بارها؛ «نمی‌آید، نمی‌ماند، خودش نیست، طلایی در کار نیست… سایه‌ای از فنتسی (فانتزی) فریبا هم جلوه‌گر نیست…» و ما می‌مانیم و این‌همه رؤیا و این‌همه آرمان و این‌همه آرزو و این‌همه دل بستن و این‌همه شعر و درنهایت؛ …این‌همه ناکامی…و این‌همه حسرت…

جالب آنجاست که منع از ژوئیسانس موجب تداوم میل می‌شود، منعی که رؤیای دستیابی بدان را زنده نگه می‌دارد …

منعی که شمشیر ژوئیسانس را بُرّنده تر می‌کند. منعی که آمده آرزو را سر ببرد خود پرواز رؤیاها را نظاره می‌کند…

آیا انسان با لذات موجودی شکست‌خورده است؟ آیا عدالت و آزادی با سرشت و سرنوشت بشر ناهمگون است؟ آیا رؤیای آن ژوئیسانسی است که باید در پیش پای فاکت های واقعی تاریخی سر برید؟ آیا ما آمده‌ایم که ناکام بمانیم و رنجور بمیریم؟ آیا ظلم سرنوشت محتوم بشریت است؟

آیا می‌توان درمیان همه این «نداشتن‌ها و نرسیدن‌ها» در میان همه این «عسرت ها و حسرت‌ها» از امید گفت و ناامیدی را پس زد؟

آیا می‌شود در میان همه شکست‌ها، پیروزی را جست و به آن لحظه روشن در طلوعی شسته از غبار به نظاره نشست؟

آیا می‌توان در میانه تهاجم مرگ با طیب خاطر زندگی را فریاد زد؟

آیا بااستخوان‌هایی شکسته و جان‌هایی داغ‌دیده و روح‌هایی تفتیده هنوز و همچنان می‌توان این سخن را سرمشق قرار داد که؛ «امید بذر هویت ماست؟»

آیا نتیجه محتومِ کنش جمعی- رابطه فردی شکست است؟

آیا می‌توان گفت هر کنش سیاسی در سطح کلان و یا هر رابطه فردی در سطح خرد، «به درجاتی» به شکست می‌انجامد؟

پرسش این است که چگونه است آدمیان در طی قرن‌های متمادی در پی آرمان‌های بزرگ، «شیرین‌تر از جان» را باخته‌اند، اما هنوز و همچنان گریبان جهد و جهاد را رها نکرده‌اند؟

کدامین ژوئیسانس جادویی در پس پشت هزاره‌ها، چرخِ کنش مندیِ اجتماعی از یک‌سو و ارتباط فردی از دیگر سو را می‌چرخاند؟

آیا می‌توان مفهومِ «بزرگ دیگری لکانی» را تنها در قامت افراد و اشخاص محدود و محصور کرد؟

آیا آرمان‌ها و آمال تاریخی بشریت را هم می‌توان در عدادِ «بزرگ دیگری» ارزیابی و بازبینی کرد؟

آیا آرمان آزادی، آرمان عدالت، آرمان آبادی، آرمان دموکراسی و آرمان حقوق بشری به‌مثابه مفاهیم انتزاعی قابل‌ طرح در کانسپتِ «بزرگ دیگری» هستند؟

چه بسیار آدمیان که عمر -و تنها و یگانه عمر خویش را- در پای مفاهیم مذکور قربانی کردند تا تاریخی/ جامعه‌ای به صواب نشیند، اما محصول رنج ایشان گنج بیشتری فرادست نیاورد.

آیا از این گزاره ناامیدی و بی‌عملی و استیصال استخراج می‌شود و یا آنکه به تعبیر «شوپنهاور» امید زاده می‌شود از بطن این ناامیدی؟

این کدامین ژوئیسانس است که در حوزه فردی می‌تواند از یک آبجکتِ پر از نقص و انحراف، شمایلِ قهرمانِ منسجمِ به تمامیت رسیده بسازد؟

آیا فنتسی (فانتزی) می‌تواند با «بزک کردنِ بزرگ دیگری» واقعیتی وهم‌آلود بسازد که با واقعیتِ واقعاً موجود در تضاد باشد؟

از آن‌سو آیا از اساس این دنیا و این روزگار بدون فنتسی (فانتزی) و بدون رؤیا و بدون آرزو و بدون آمال، جایی برای زیستن هست؟

«فنتسی (فانتزی)» که قرار بود آبشخور تقلا و تکاپو باشد، از یکجایی چه در ساحت کنشگری سیاسی، چه در ساحت رابطه شخصی، سرکگبینی شد که صفرا فزود و به ضد خود بدل شد.

خنیاگر شهرآشوب در پس پشت عشوه‌هایش استخوان‌ها شکست، کمرها خم کرد و آرزوها در زیر خروارها خاک دفن کرد.

قصه پر غصه آنجاست که فنتسی (فانتزی) فریبا وعده بهشت داد اما جهنم ساخت؛ شمایلِ اهورایی از آبجکت ایده آلایز شده نمایاند و اهریمن رونمایی کرد.

فاجعه فنتسی (فانتزی) آنجاست که وعده «جامعه بی طبقه توحیدی» داد و خشن‌ترین و بی‌رحم‌ترین تضاد طبقاتی را ساخت.

عروس هفتاد رنگ فنتسی (فانتزی) چنان نشئگی سکرآوری پدید می‌آورد که «گپ» و «گفت» و «شنید» و «گو» با چهره واقعی آبجکت ممتنع می‌شود.

درد آنجاست که فنتسی (فانتزی) در «لحظه وصال» خاتمه می یابد و هیچ دورنمایی از فردا و فردا و فردا نمی‌دهد.

قرار بود فنتسی (فانتزی) زنجیر از دست و پای جامعه منجمدِ الینه شده خو کرده به رخوت بردارد، اما خود زنجیری شد به دست و پای زنجیرشدگان تاریخ.

قرار بود فنتسی (فانتزی) لذت گمشده ما، لذت قربانی شده ما، آرمان ذبح ‌شده ما را به ما بازگرداند، اما خود رهزنی شد که امیدهای ما را به یغما برد.

البته که فنتسی (فانتزی) خیال وارِ وهم‌آلود جز ناامیدی بهره نمی‌دهد؛ اما داستان اینجا به پایان نمی‌رسد.

در طول تاریخ از امید شروع کردیم و پس از مدتی به ناامیدی رسیدیم. شاید باید در اینجای زمان از ناامیدی شروع کرد. آن ناامیدی‌ای که از پسِ مرگِ «بزرگ دیگری» زاده می‌شود اما این بار به امید می‌انجامد.

درست است که فنتسی (فانتزی)، واقعیات تلخ موجود را نه‌تنها قابل‌تحمل، بلکه جذاب می‌کند، اما در مقابل آن «امیدِ مبتنی بر واقعیت» را از ما می‌ستاند.

باید فریاد کشید؛ «بزرگ دیگری توهمی بیش نیست».

بزرگ دیگری مرده است.

بر جنازه این مرده باید نماز خواند.

هیچ «دیگریِ یکپارچه منسجمِ پُرکننده‌ای» وجود ندارد که خلأ ما از ما را پُر کند.

این سوگ و عزاداری نقطه تولد امیدواری واقعی است و نه امیدواری واهی.

ما بر فرازِ مزارِ «بزرگ دیگری» ایستاده‌ایم و می‌دانیم از پس این ناامیدی، امیدی شسته از غبار طلوع می‌کند…

دکتر علی نیک‌جو- روان پژوه

فانتاسم و روان‌کاوی

فانتاسم و روان‌کاوی

كلمات جاری در روانكاوی متعلق به قبل از فروید هستند: ناخودآگاه، تعبیر، سائق، واپس زنی و دهها واژه دیگر. منتها فروید معنای این كلمات را كاملاً دگرگون كرده است؛ و دقیقاً از همین جا میتوان حضور و گسترش روانكاوی را سنجید.

فانتاسم (نقشه خیالی) هم از جمله این كلمات است. این واژه از سال 1836 در روانپزشكی متداول شد و در آنجا معادل “توهم” به كار میرفت. اما در روانكاوی فانتاسم معنایی بكلی متفاوت دارد.

لكان فانتاسم را جزو مقولات بنیادی روانكاوی به حساب نمی آورد و در  « چهار مقوله بنیادی روانكاوی » این چهار مقوله را ناخودآگاه، سائق، انتقال و تكرار میداند. 

  فروید ناخودآگاه را زیربنای روانكاوی میداند و راه دسترسی به آن را از طریق «تراوشات ناخودآگاه» شامل رؤیا، لغزش زبانی و رفتاری، بذله گویی و سمپتوم میداند. اما فانتاسم را با این چیزها كاری نیست.

لازم به تذكر است كه گاهی اوقات فانتاسم معادل “Fantasy” به كار میرود كه به معنای خیال پردازی یا رؤیای روزانه (Day Dream) است و در این معنای خود از لحاظ مكانیسم كاملاً در تضاد با رؤیای شبانه است. در حالی كه “خیال پردازی” كاملاً خودآگاه است، “رؤیا” عمده ترین تراوشات ناخودآگاه بوده و به گفته فروید شاهراه ناخودآگاه است. در حالی كه محتوای رؤیا غالباً نامفهوم و نامأنوس است، خیال پردازی یك سناریوی كاملاً آشنا و كاملاً تكراری است. اما آن فانتاسمی كه در اینجا منظور ماست واژه ای است كه اولاً همیشه به صورت مفرد به كار میرود و ثانیاً بندرت در روانكاوی وارد تداعی آزاد میشود و اگر هم به زبان آورده شود به صورت جمله ای است مبهم و بدون فاعل مشخص همچون جمله «كودكی را میزنند».

لكان بر ماند بسیار بالای فانتاسم تأكید دارد و آن را خارج از دیالكتیك ناخودآگاه میداند. فانتاسم در بیرون از كنش سمپتوم و تعبیر قرار دارد و هاله ای از سكوت آن را احاطه كرده است. آنالیزان بدشواری از آن صحبت میكند و تداعی آزاد بر روی آن تقریباً غیرممكن است.

توجه به مقوله فانتاسم فروید را وادار به دستكاری عمیقی در تئوری دستگاه روانی میكند. او در این راستا مقوله سائق مرگ را به میان میكشد و آن را در مقابل سائق زندگی قرار میدهد.

فروید در مقاله «كودكی را میزنند» صحبت از فانتاسم بنیادی میكند و آن را در مقابل مجموعه فانتاسم ها یا خیال پردازی های سوژه قرار میدهد. از آن به بعد اهمیت این مقوله مدام در تئوری روانكاوی افزایش می یابد تا جایی كه سرنوشت و پایان روند روانكاوی وابسته به آن میگردد.

فروید در یكی از آخرین كتابهای خود به نام «روانكاوی پایان یافته و روانكاوی پایان ناپذیر» كه به گونه ای در حكم وصیت نامه اوست، به این نكته اشاره میكند كه خیش روانكاوی ممكن است در تخته سنگی گیر كند كه او آن را تخته سنگ كاستراسیون مینامد. در این صورت روانكاوی پایان ناپذیر تلقی میگردد. برای لكان روانكاوی همیشه دارای پایانی است و آن موقعی است كه آنالیزان از میان فانتاسم عبور كرده باشد. برای لكان این تنها معیار پایان روانكاوی است كه می بایست در جریان Passe محك زده شود. در صورت موفقیت در این جریان است كه آنالیزان سابق به عنوان روانكاو امروز شناخته میشود.

فانتزی ناخودآگاه

فنتسی (فانتزی) ناخودآگاه

Unconscious Fantasy

فنتسی ناخودآگاه از ابتدای تاریخ روانکاوی تاکنون ابزاری با ارزش در تئوری و کار بالینی بوده است. فروید پس از كنار گذاشتن نظريه تروما به اهمیت فانتزی ناخودآگاه در شکل گیری علائم، رویاها و آسیب شناسی زندگی روزمره پرداخت.

فروید معتقد بود فانتزى ناخودآگاه مبتنی بر غریزه، انگیزۀ زیربنایی سازمان روانشناختی فرد است. از آنجایی که ظهور این فانتزی در خودآگاه، فرد را آشفته و مضطرب میکند بايد از طریق دفاع هاى ایگو ناخودآگاه نگه داشته شود و مصالحه ای در جهت تعادل سیستم روان شکل گیرد.

فنتسی های ناخودآگاه، سازمانی ذهنی (Mental Set) برای فرد می سازند که دنیا و ادراک محرک هایش را از دریچهٔ آنها تجربه کند؛ متقابلاً اتفاقات بیرونی شدید به نوبهٔ خود می توانند فنتسی های ناخودآگاه را در افراد فعال کنند و آنها را وادار به عمل کنند. در همین مسیر بود که فروید و به دنبال آن بسیاری از نویسندگان به تاثیر فنتسی های ناخودآگاه و تداخل آن با تجربه هوشیار بیماران پرداختند.

یکی از مفاهیم مهم در کار بالینی با فنتسی ناخودآگاه بیماران، مفهوم نقطۀ اضطرار (Point Of Urgency) است. به عقیدهٔ کلاین درک حس اضطراب در بیماران یکی از مهمترین نشانه های نزدیک شدن به فانتزی ناخودآگاه در مسیر تداعی بیماران می باشد. به عقیدۀ او پیدا کردن این لحظه از درمان (نقطهٔ اضطرار) قدم اول و مورد هدف قرار دادنش با تفسیر قدم بعدی است.

روانکاوان معاصر در کار با فانتزی ناخودآگاه، بر فضای مشترک و بین ذهنیتی (Intersubjectivity) با بیمار متمرکز میشوند. به عبارتی دیگر روانکاو زنده به تجربه با بیمار می باشد و ناخودآگاه خودش را به عنوان ابزاری در اختیار بیمار قرار می دهد تا حتی خارج از لغات و کلام ناخودآگاه بیمار با ناخودآگاه روانکاو وارد گفتگو شود؛ تنها در این صورت است که بین ذهن بیمار و روانکاو ملاقاتی (Meeting Of Minds) صورت می گیرد و این لحظه دقیقاً همان نقطه اضطراری ست که از طریق تعبير رخ می دهد تا فانتزی ناخودآگاه را به آگاهى بياورد.

نکته بسیار مهم این است که جستجو برای پیدا کردن نقطه اضطرار و نزدیک شدن به فانتزی ناخودآگاه در مسیر تداعی بیماران، ممکن است مدت طولانى زمان برده و منجر به شکست یا موفقیت شود. فروید به درستی این را به ما آموخته است که باز شدن دامنهٔ افکار و به دنبال آن تسهیلِ حرف زدن برای بیمار، بهترين نشانهٔ درستی مداخلات درمانگر است.

Arlow, Jacob.(1969-2008); Unconscious Fantasy and Disturbances of Conscious Experience. Psychoanalytic Quarterly, 77(1): 21-46

Baranger, Madeleine.(1993); The mind of the Analyst : From listening to Interpretation. International Journal of Psychoanalysis, 74:15-24

ترجمه و تلخیص:گلنوش شهباز