كاركردِ رویا
زیگموند فروید
ترجمه یحییامامی
خانمها و آقایان، وقتی سانسور رؤیا و بازنمایی به وسیلهِ نمادها را كاملاً فهمیدید، هنوز این امر حقیقت دارد كه در امر تحریف رؤیا كاملاً مسلط نشدهاید، اگرچه در جایگاهی قرار میگیرید كه میتوانید اكثر رؤیاها را بفهمید. در انجام چنین كاری شما از دو روش مكمل استفاده خواهید كرد: فراخوانی تصوراتی كه برای خواب بیننده اتفاق افتاده است تا از امر جایگزین به امر اصیل رهنمون شوید، و بر مبنای معرفت خودتان نمادها را با معنای خودشان جایگزین كنید. بعداً ما شماری از عدم یقینهایی را بحث خواهیم كرد كه در این مورد به وجود میآیند.
اكنون میتوانیم وظیفهای را كه قبلاً سعی در انجام آن با ابزار ناكافی داشتیم دوباره مطرح كنیم، یعنی زمانی كه روابط میان عناصر رؤیا و چیزهای اصیلی را كه آن عناصر نماینده آناند مطالعه میكردیم. ما به چهار رابطه عمده از این نوع پرداختیم:
رابطه جزء با كل،
تقریب (Aporoximation) یا كنایه (Allusion)،
رابطه نمادی، و
بازنمایی تجسمی كلمات.
اكنون ما پیشنهاد میكنیم كه كار مشابهی را در مقیاس بزرگتر از راه مقایسه محتوای آشكار رؤیا به عنوان یك كل با رؤیای پنهانی كه از راه تعبیر و تفسیر آشكار میشود به انجام برسانیم.
امیدوارم كه شما هرگز دوباره این دو چیز را با یكدیگر خلط نكنید. اگر به چنین نقطهای برسید، در فهم رؤیاها از اكثر خوانندگان كتاب تفسیر رؤیاها جلوتر رفتهاید. به من اجازه دهید تا بار دیگر به شما یادآوری كنم كاری كه “رؤیای پنهان” را به “رؤیای آشكار” تبدیل میكند “كاركردِ رؤیا” نامیده میشود. كاری كه در جهت عكس انجام میشود، كاری که تلاش میكند تا از “رؤیای آشكار” به “رؤیای پنهان” برسد “كار تفسیری” ماست. كار تفسیری سعی در واشكافتن كاركردِ رؤیا دارد. رؤیاهایی از نوع كودكانه كه ما آنها را به عنوان تحقّق هویدای آرزوها میشناسیم با این وصف تا حدودی در معرض كاركردِ رؤیا قرار میگیرند؛ آنها از آرزو به تجربه واقعی و همچنین بنا به قاعده از افكار به تصاویر بصری تغییر شكل مییابند. در مورد آنها نیازی به تفسیر وجود ندارد جز واشكافی همین دو نوع تغییر شكل. كاركردِ رؤیای اضافی كه در رؤیاهای دیگر رخ میدهد تحریف رؤیا (Dream-Distrotion) نامیده میشود و این امر نیز بایستی با كار تفسیری ما واشكافته شود.
من از راه مقایسه تفاسیر رؤیاهای متعدد در جایگاهی قرار گرفتهام تا خلاصهای توصیفی از آنچه كاركردِ رؤیا با مواد و مصالح اجزای اندیشگون رؤیای پنهان (Dream-Thought) انجام میدهد در اختیار شما قرار دهم. با وجود این از شما تمنا میكنم سعی نكنید بیش از آنچه من به شما میگویم بفهمید. گوش كردن با توجه كامل، خود بخشی از توصیف است.
اولین دستاورد كاركردِ رؤیا تلخیص (Condensation) است. ما با تلخیص این حقیقت را میفهمیم كه رؤیای آشكار محتوای كمتری از رؤیای پنهان دارد و بنابراین ترجمه خلاصهشده آن است. تلخیص در مواقعی میتواند صورت نگیرد امّا بنا به قاعده، وجود دارد و اغلب وجود آن چشمگیر است. تلخیص هرگز به عكس خود بدل نمیشود؛ به عبارت دیگر ما هرگز رؤیای آشكاری را نمییابیم كه در گستردهگی یا محتوی بزرگتر از رؤیای پنهان باشد. تلخیص از چند راه حاصل میشود:
1- با حذف كامل عناصر پنهان مشخص؛
2- فقط با انتقال پارهای از برخی مجموعهها از رؤیای پنهان به رؤیای آشكار؛
3- با عناصر پنهانی كه با هم اشتراكاتی دارند و در رؤیای آشكار در قالب واحدی یكپارچه، تركیب و ممزوج میشوند.
اگر ترجیح دهید اصطلاح تلخیص را فقط به آخرین فرایند اختصاص میدهیم. نتایج آن را خاصه به آسانی میتوان نشان داد. شما هیچ مشكلی در به یاد آوردن مواردی از رؤیاهای شخصی خودتان ندارید كه در آنها افراد متفاوت در قالب یك شخص تلخیص شده باشند. شخصیتی تركیبی از این نوع شاید شبیه فرد A باشد، امّا ممكن است شبیه B لباس پوشیده باشد، و ممكن است كاری را انجام دهد كه ما را به یاد شخص C بیندازد و همزمان ممكن است او را به عنوان شخص D بشناسیم. البته این ساختارِ تركیبی بر چیزی تأكید میكند كه در میان چهار فرد مذكور مشترك است. طبیعتاً ممكن است ساختاری تركیبی از اشیاء و یا مكانها به همان شیوهای تشكیل شود كه از افراد تشكیل میشود منتهی با این شرط كه اشیاء و مكانهای متعدد دارای چیزی مشترك باشند كه رؤیای پنهان بر آن تأكید گذارد. این فرایند مثل ساختن مفهومی جدید و موقتی است كه این عناصر مشترك به منزله هسته آناند. نتیجه تلفیق این عناصر مجزّا كه با یكدیگر تلخیص میشوند بنا به قاعده تصویری تیره و مبهم است، درست مثل زمانی كه عكسهای متعددی را روی یك صفحه ظاهر كنید.
تولید ساختارهای تركیبی از این نوع باید برای كاركردِ رؤیا اهمیت وافر داشته باشد زیرا در وهله اوّل میتوانیم جایی را نشان دهیم كه عناصر مشتركی كه برای آنها ضروری هستند غایباند، آنها به شیوهای عامدانه معرفی میشوند؛ برای مثال از راه انتخاب لغتهایی كه با استفاده از آنها فكری بیان میشود. ما قبلاً به تلخیصها و ساختارهایی تركیبی از این نوع برخورد كردهایم. آنها در تولید پارهای از لغزشهای زبانی نقشی ایفا كردهاند. میتوانید همان مرد جوانی را به خاطر آورید كه به بانویی پیشنهاد begleitdigen -begleiten (همراهی كردن) + beleidigen (توهین) را داد {اين واژه، واژهای غلط است كه از تركيب دو واژه بعدی ساخته شده است. منظور فرويد آن است كه جوان به ظاهر میخواهد به آن بانو پيشنهاد كند كه او را همراهی كند، اما در باطن قصد توهين به او را دارد.} علاوه بر این لطیفههایی وجود دارد كه روش آنها مبتنی بر تلخیصی مشابه است. امّا جدای از این موارد ممكن است گفته شود كه این فرایند چیزی كاملاً غیرمعمول و عجیب است. حقیقت دارد كه بدیل و نظیر ساختن این شكلهای تركیبی را میتوان در برخی از مخلوقات تخیّلات ما یافت، تخیّلاتی كه آماده است تا اجزائی از اشیاء را كه در تجربه ما به یكدیگر تعلق ندارند در هیأتی واحد تركیب كند؛ برای مثال میتوان از قَنطورس (Centaurs: در اساطير يونان، موجودی خيالی كه نيمیانسان و نيمیاسب است) و جانوران افسانهای نام برد كه در اساطیر باستانی یا در تصاویر بوكلین ظاهر میشوند. تخیل خلاق در واقع ناتوان از خلق هر چیزی است و فقط توان تركیب اجزائی را دارد كه با یكدیگر غریب و بیگانهاند. امّا امر شاخص درباره روش كاركردِ رؤیا در آنچه در پی میآید نهفته است. مصالحی كه به كاركردِ رؤیا عرضه میشوند متشكل از اندیشهها هستند كه معدودی از آنها ممكن است اعتراضكردنی و نپذیرفتنی باشند، امّا به گونهای صحیح برساخته و بیان شوند. كاركردِ رؤیا این اندیشهها را به شكلی دیگر تبدیل میكند و واقعیت عجیب و نامفهوم این است كه در انجام این ترجمه (یعنی به اصطلاح این برگردان به متن یا زبانی دیگر) روشهای تركیب یا درهمآمیختهگی مورد استفاده قرار میگیرد. با این همه ترجمه بهطور معمول تلاش میكند تا تمایزاتی را كه در متن وجود دارند حفظ كند و خاصه چیزهایی را كه شبیه هستند جدا نگه دارد. كاركردِ رؤیا، كاملاً برعكس، سعی میكند تا دو فكر متفاوت را از راه جستجوی لغتی مبهم و دوپهلو كه در آن دو فكر ممكن است گرد هم آیند (همانند كاری كه لطیفه میكند) تلخیص كند. ما نباید سعی كنیم كه تمامی این صور را به یكباره بفهمیم، امّا این صور ممكن است در فهم ما ازكاركردِ رؤیا اهمیت یابند.
اگرچه تلخیص، رؤیاها را مبهم میسازد، امّا این امر سبب این برداشت نمیشود كه ابهام و تیرهگی، حاصلِ سانسور رؤیا است. به نظر میرسد ردّ پای تلخیص را میتوان تا شماری از عوامل مكانیكی یا اقتصادی پِیگرفت اگرچه در هر صورت سانسور از آن منتفع میشود.
دستاوردهای تلخیص میتواند بسیار فوقالعاده باشد. بعضی اوقات ممكن است كه با كمك آن، دو رشته فكری پنهانِ كاملاً متفاوت را در قالب رؤیای آشكاری تركیب كرد به طوری كه بتوان ظاهراً به آنچه تفسیرِ بسنده و كافی رؤیاست دست یافت و با این همه با انجام این كار از توجه به این موضوع غفلت كرد كه ممكن است رؤیا را «تفسیر بیش از حد» (Over-Interpretation) كرد.
در خصوص ارتباط بین رؤیای آشكار و پنهان باید گفت كه تلخیص همچنین به هیچ رابطه سادهای كه میان عناصر یكی با دیگری باقی مانده باشد منجر نمیشود. عنصری آشكار ممكن است همزمان با چند عنصر پنهان متناظر باشد، و برعكس، عنصری پنهان ممكن است در چند عنصر آشكار نقشی ایفا كند. در اینجا، به اصطلاح رابطهای متقاطع وجود دارد. علاوه بر این در تفسیر رؤیا پی میبریم كه تداعیها درباره عنصر آشكار واحدی لزومی ندارد به شیوهای متوالی ظاهر شوند. اغلب باید منتظر بمانیم تا كل رؤیا تفسیر شود.
بنابراین كاركردِ رؤیا به شیوهای كاملاً غیرمعمولی بازنویسی اجزای اندیشگون رؤیا را انجام میدهد: این بازنویسی نه ترجمه لغتبهلغت یا نشانهبهنشانه است و نه انتخابی است كه بر مبنای قواعد ثابت انجام شود؛ انگار كه آدمی فقط حروف صامت را در لغت بازتولید كند و حروف صدادار را حذف كند و این، آن چیزی نیست كه بتوان آن را انتخابی نمونه توصیف كرد؛ عنصری به صورت ثابت انتخاب میشود تا جای چند عنصر دیگر را بگیرد. این عمل عملی متفاوت و بسیار پیچیدهتر است.
دومین دستاورد كاركردِ رؤیا جابهجایی (Displacement) است. خوشبختانه ما چند آزمایش مقدماتی در این باره انجام دادهایم، زیرا میدانیم كه جابهجایی كاملاً كار سانسور رؤیا است. جابهجایی از دو راه خود را آشكار میكند: در اولی عنصری پنهانی نه با جزء سازنده خود بلكه با چیزی بعیدتر جایگزین میشود، یعنی با چیزی كنایی (Allusion)؛ و در دومی تأكید فیزیكی از جزئی مهم به جزئی غیرمهم منتقل میشود، بنابراین رؤیا در قالب چیزی ظاهر میشود كه مركزی دیگرگون و غریب دارد.
جایگزینی چیزی با كنایهای از آن، فرایندی آشنا در اندیشههای زمان بیداری ما نیز هست، امّا در اینجا تفاوتی وجود دارد. در اندیشههای زمان بیداری كنایه باید به آسانی فهمیدنی باشد و باید موضوع امر جایگزین با چیز اصیلی كه آن را بیان میكند مربوط باشد. لطیفهها نیز اغلب از كنایه استفاده میكنند. آنها پیششرط تداعی بودن در موضوع را حذف میكنند و تداعیهای خارجی و غیرمعمول نظیر شباهت صداها، ایهام كلامی و غیره را جایگزین آن میسازند. امّا آنها پیششرط فهمیدنی بودن را حفظ میكنند؛ لطیفه همه كارآیی خود را از دست خواهد داد اگر مسیری كه از كنایه به امر اصلی برمیگردد به آسانی قابل ردیابی نباشد. كنایههایی كه برای جابهجایی در رؤیاها مورد استفاده قرار میگیرند خود را از این هر دو نوع محدودیت رها كردهاند. آنها با عنصری كه جایگزین آنها میشوند غالباً خارجیترین و بعیدترین روابط را برقرار میكنند و بنابراین فهمیدنی نیستند و هنگامی كه واشكافته میشوند تفسیر آنها این حس را القا میكند كه آنها لطیفههای بدی هستند و یا تبیینهای زوركی و مندرآوردیای هستند كه با خودخواهی ارائه شدهاند. سانسور رؤیا فقط وقتی به هدفش میرسد كه موفق شود راه بازگشت از كنایه به امر اصیل را غیرممكن سازد.
جابهجایی لهجه به عنوان روشی برای بیان اندیشهها بیسابقه است. گاهی اوقات ما از آن در اندیشه زمان بیداری برای ایجاد تأثیری خندهآور استفاده میكنیم. شاید بتوانم تأثیری را كه این عمل تولید میكند بیراهه رفتن بنامم. برای نشان دادن این امر لطیفهای را بازگو میكنم. در روستایی آهنگری بود كه جرمی مرتكب شده بود كه مجازات آن اعدام بود. دادگاه تصمیم گرفت كه مجرم باید مجازات شود؛ امّا از آنجا كه مجرم یگانه آهنگر روستا و جایگزینناپذیر بود و از طرف دیگر سه خیاط در روستا زندگی میكردند، یكی از خیاطها به جای آهنگر اعدام شد!
سومین دستاورد كاركردِ رؤیا از نظر روانشناختی جالب توجهترین است. این دستاورد شامل تغییرشكل اندیشهها به تصاویر بصری است. اجازه دهید این مطلب را روشن كنیم كه این تغییرشكل هر چیزی را در اجزای اندیشگون رؤیا تحت تأثیر قرار نمیدهد؛ شماری از آنها شكل خود را حفظ میكنند و به صورت اندیشهها یا دانش در رؤیای آشكار نیز ظاهر میشوند. همچنین تصاویر بصری یگانه شكلی نیستند كه اندیشهها به آن تغییر شكل پیدا میكنند. معهذا آنها جوهر شكلگیری رؤیاها را شامل میشوند و همچنانكه از قبل میدانیم، این بخش از كاركردِ رؤیا دومین بخش آن است كه حداكثر نظم را داراست. ما قبلاً با بازنمایی تجسمی كلمات در مورد عناصر رؤیای فردی آشنا شدهایم.
روشن است كه این دستاورد، دستاوردی ساده نیست. برای نشان دادن شماری از دشواریهای آن اجازه بدهید فرض كنیم كه شما وظیفه جایگزینی یك سرمقاله سیاسی را در روزنامه با مجموعهای از تصاویر به عهده گرفته باشید. شما مجبور به بازگشت به گذشته و استفاده از نگارش تصویری به جای نگارش الفبایی میشوید. تا جایی كه مقاله از مردم و موضوعات انضمامی یاد كرده باشد، به آسانی یا حتی شاید به صورت بهتری آنها را با تصاویر جایگزین میكنید، امّا مشكل هنگامی شروع میشود كه به بازنمایی كلمات انتزاعی و تمامی آن بخشهایی از گفتار كه مبین روابط میان اندیشههاست برسید؛ نظیر ادوات و حرفهای ربط و غیره. در مورد كلمات انتزاعی میتوانید شگردهای گوناگونی را به طور مؤثر به كار گیرید. برای نمونه میتوانید سعی كنید تا به متن مقاله آرایش كلامی دیگری بدهید كه ممكن است كمتر معمول و متداول به نظر برسد، امّا شامل اجزای بیشتری خواهد بود كه انضمامی هستند و قابلیت بازنموده شدن دارند. سپس پی خواهید برد كه انتزاعیترین كلمات، كلمات انضمامی رقیقشده هستند و شما به همین دلیل تا آنجا كه ممكن است به معنای اصیل انضمامی چنان كلماتی بازخواهید گشت. بنابراین از یافتن این امر كه میتوانید مالكیت یك شیء را با نشستن واقعی و فیزیكی بر روی آن بازنمایی كنید خوشحال خواهید شد. {فرويد در اينجا از خبر يك محاكمه واقعی در روزنامه استفاده میكند تا موضوع زنا =شكستن ازدواج =شكستن بازو را مستند سازد. از ترجمه آن خودداری شده.} كاركردِ رؤیا درست چیزی شبیه به این كار را انجام میدهد. در چنین شرایطی به سختی قادر خواهید بود تا از بازنمایی خود انتظار دقت بسیار داشته باشید. به گونهای مشابه، كاركردِ رؤیا را خواهید بخشید كه عنصری چنان دشوار را به تصویر مبدل كرده است. به عنوان مثال، زنای محصنه [ Ehebruch كه معنای لفظی آن «شكستن ازدواج» است] با نوعی شكستن دیگر یعنی شكستن پا (Beinbruch) {اين اصطلاح [Doublet] برای دو كلمه متفاوت به كار میرود كه ريشه يكسانی دارند: مثل Fashion و Faction كه هر دو از ريشه لاتين Factio برگرفته شدهاند} بازنمایی میشود. و بدینطریق شما تا اندازهای موفق به جبران ناپختگی نگارش تصویری خواهید شد، نگارشی تصویری كه بناست تا حدی جای نوشته الفبایی را بگیرد.
برای بازنمایی بخشهایی از گفتار كه رابطه میان اندیشهها را نشان میدهد (زیرا، بنابراین، با وجود این و غیره) شما لوازم كمكی مشابهی در اختیار ندارید و این اجزای متن مادام كه ترجمه به تصاویر ادامه یابد از دست خواهند رفت. به طرزی مشابه كاركردِ رؤیا محتوای اجزای اندیشگون رؤیا را به مصالح خام ابژهها و فعالیتها تقلیل میدهد. شما راضی میشوید اگر به نوعی، امكانی برای اشاره (به واسطه جزئیات ظریفتر تصاویر) به روابط خاصی وجود داشته باشد كه فینفسه نمیتوانند بازنمایی شوند. به همین ترتیب، كاركردِ رؤیا نیز در بیان برخی از محتواهای اجزای اندیشگون رؤیای پنهان با استفاده از خصوصیات غریب شكل رؤیای آشكار موفق میشود؛ با وضوح یا ابهامش، با تقسیم آن به چندین قسمت و غیره. تعداد خرده رؤیاهایی كه رؤیا به آن تقسیم میشود معمولاً با تعداد موضوعات عمده یا مجموعهای از اندیشهها در رؤیای پنهان متناظر است. رؤیای مقدماتی كوتاهی اغلب مقدمهای است برای رؤیای اصلی و مفصّلتر كه از پی خواهد آمد یا اینكه این رؤیای كوتاه ممكن است انگیزهای برای رؤیای اصلی فراهم سازد، تغییر صحنه در رؤیای آشكار جایگزین جمله پیرو در اجزای اندیشگون رؤیا خواهد شد و جز آن. بنابراین شكل رؤیا بههیچوجه بیاهمیت نیست و خود، ما را به تعبیر و تفسیر فرامیخواند. وقتی چندین رؤیا در طول یك شب ظاهر میشوند، اغلب معنای مشابهی دارند و بر این موضوع دلالت میكنند كه كوششی در حال انجام است تا به صورت مؤثرتر با محركی كه پایداری فزایندهای دارد رؤیاروی شود. در رؤیاهای فرد، خاصه عنصری دشوار ممكن است با نمادهایی چند بازنمایی شوند یعنی با جفتهایی همریشه. (Archaic)
اگر مجموعه مقایسههایی را بین اجزای اندیشگون رؤیا و رؤیاهای آشكار كه جایگزین آنها میشوند انجام بدهیم با همه انواع چیزهایی روبهرو خواهیم شد كه برای آنها آماده نیستیم: برای مثال چیزهای بیمعنا و یاوه در رؤیاها، معنای خود را دارند. در واقع در اینجاست كه اختلاف بین دیدگاه پزشكی و روانكاوانه درباره رؤیاها به نقطه حادی میرسد و نه در جایی دیگر. بر طبق نظر اولی [پزشكی] رؤیاها بیمعنا هستند زیرا فعالیت ذهنی در رؤیاها تمام قدرت انتقادی خود را كنار گذاشته است ولی بر طبق دیدگاه ما، برعكس، رؤیاها زمانی بیمعنا میشوند كه قطعهای انتقادی كه در اجزای اندیشگون رؤیا وجود دارد باید بازنموده شود. به عنوان مثال حكم «این امر بیمعناست.» بازنموده شود این بیمعنایی ظاهر میشود. رؤیای دیدار از تئاتر (سه بلیط برای یکونیم فلورین) كه با آن آشنا هستید مثال خوبی برای همین مسأله است. حكمی كه بیان شد این بود: «ازدواج زودهنگام بیمعناست.»
به طور مشابه در جریان كار تعبیر و تفسیر یاد میگیریم كه آن چیست كه متناظر است با شكها و عدمیقینهایی كه خواب بیننده اغلب در این باره بیان میكند كه آیا عنصری خاص در رؤیا اتفاق افتاده است، آیا آن اتفاق این چیز بوده است یا برعكس، چیزی دیگر. بنا به قاعده هیچ چیزی در اجزای اندیشگون رؤیای پنهان وجود ندارد كه با این شكها و عدم یقینها تطابق داشته باشد؛ آنها كاملاً مربوط به فعالیت سانسوری رؤیا هستند و آنها را باید با تلاشی برای حذف برابر دانست، تلاشی كه كاملاً موفق نشده است.
یكی از شگفتانگیزترین یافتهها، روشی است كه به وسیله آن كاركردِ رؤیا با تضادهای رؤیای پنهان روبهرو میشود. ما از قبل میدانیم كه تلخیصها در رؤیای آشكار جایگزین همانندیها در مصالح پنهان میشوند. با تضادها نیز با همان روش همانندیها برخورد میشود و ترجیح خاصی برای بیان آنها با همان عناصر آشكار وجود دارد. بنابراین عنصری در رؤیای آشكار كه قابلیت آن را دارد كه نقطه مقابل یا متضادی داشته باشد، به گونهای برابر ممكن است خود را یا متضادش را یا هر دو را به همراه یكدیگر بیان كند؛ فقط معنا میتواند تصمیم بگیرد كه كدام ترجمه انتخاب شود. این امر با واقعیت دیگری ارتباط دارد كه بازنمایی «نه» -یا به هر تقدیر، نوع مبهم آن- در رؤیاها یافت نمیشود.
برای ما تحول زبان مهیاگر نمونهای از شباهتی خوشایند با این رفتار عجیب كاركردِ رؤیا است. برخی از اصحاب فقهاللغه بر این عقیدهاند كه در اكثر زبانهای باستانی (Primal Words) تضادهایی نظیر «قوی-ضعیف»، «روشن-تاریك»، «بزرگ-كوچك» با ریشههای لغوی مشابهی بیان میشوند، (چیزی كه ما آن را «معنای متناقض واژگان نخستین (Determinative) مینامیم»). بنابراین در مصر باستان ken اساساً هم به معنای ضعیف بود هم به معنای قوی. هنگام سخن گفتن، از سوءتفاهمهایی كه با استفاده از چنان كلمات دوپهلویی به وجود میآمد، با آهنگ متفاوت و با ایماء و اشارهای كه آن را همراهی میكرد اجتناب میشد و در نوشتن با اضافه كردن آنچه معرِّف (Mimic image) نامیده میشد -تصویری كه خود قصد تا ادا شود. به عنوان مثال برای آنكه ken معنای «قوی» را برساند بعد از نشانه الفبایی، تصویر مردی كشیده میشد كه سر و سینهاش اندكی بالا بود. درحالیكه ken به معنای «ضعیف» به صورت تصویر مردی كه با بیحالی چمباتمه زده بود در پی نشانههای الفبایی میآمد. با اصلاحات اندكی كه در لغتهای اساساً مشابه انجام شد، فقط بعدها بود كه این دو نوع بازنمایی مجزّا تضادهای مستتر در خود را آشكار كردند. بنابراین از ken به معنای «قوی ـ ضعیف» دو اصطلاح ken به معنای «قوی» و kan به معنای «ضعیف» مشتق شد. ظاهراً بقایای این معانی متضاد باستانی نه فقط در آخرین تكاملهای باستانیترین زبانها بلكه حتی در زبانهای جدیدتر حفظ شدهاند و حتی برخی از آنها هنوز هم وجود دارند. اكنون به ارائه شواهدی میپردازیم كه از كارهای اَبِل برگرفتهایم.
كلماتی كه در زبان لاتین خصلت دوپهلویی خود را به این سبك حفظ كردهاند عبارتاند از: Altus (بلند،عمیق) و Sacer (مقدس،لعنتشده).
از تغییرات در ریشههای مشابه، موارد زیر را نیز خاطرنشان میكنیم: Clamare (گریه كردن)، Calm (به نرمی، با ملایمت، پنهانی)، Siccus (خشك)، Succus (عصاره) و در زبان آلمانی: stimme [صدا] ، Stumm [گنگ].
اگر ما زبانهای وابسته را با یكدیگر مقایسه كنیم، مثالهای پُرشماری وجود دارد. در زبان انگلیسی To Lock [قفل كردن]؛ در زبان آلمانی Loch [ سوراخ ] وLücke [شكاف]. و باز هم در انگلیسی To Cleave [شكافتن] ؛ در آلمانی kleben [چسباندن]. امروزه كلمه انگلیسی without (كه در واقع with-out است) فقط برای without استفاده میشود. With علاوه بر معنای تركیبكنندهاش اساساً معنایی دال بر برداشتن نیز داشت؛ این مطلب هنوز در تركیباتی نظیر withdraw [خارج كردن] و withhold [امتناع كردن] دیده میشود. به گونهای مشابه این موضوع با كلمه آلمانی wieder [همراه با] و wider [بر ضد] نیز دیده میشود.
مشخصه دیگر كاركردِ رؤیا نیز دارای نظیری در تحول زبان است. در مصر باستان و همچنین در زبانهای بعدی دیگر، نظم آواها در كلمه میتوانست معكوس شود در حالی كه معنی قبلی حفظ گردد. مثالهای این مطلب در انگلیسی و آلمانی عبارتاند از : topf pot [ظرف] ؛ boatـ tub؛ hurryـ ruhe [استراحت]؛ balken beam (تیر چوبی) ـ kloben log (الوار) و club (چماق)؛ täuwen [منتظر شدن] . مثالهای لاتین و آلمانی عبارتاند از: capere -packen [قاپیدن] ؛ niere -ren [كلیه]. باژگونیهایی كه در كلمات منفرد اتفاق میافتد به روشهای گوناگون در كاركردِ رؤیا نیز به شیوهای مشابه رخ میدهد. قبلاً با باژگونی معنا، یعنی جایگزینی چیزی با متضاد آن، آشنا شدیم. علاوه بر این در رؤیاها، باژگونیهای موقعیت و رابطه بین دو فرد را یافتیم، یعنی همان جهان «درهم و برهم». اغلب در رؤیاهاست كه خرگوش شكارچی را شكار میكند. یا اینكه ما با وارونهگی در ترتیب وقایع روبهرو میشویم به طوری كه آنچه به لحاظ علّی مقدم بر واقعه است، در رؤیا بعد از واقعه میآید؛ نظیر محصول نمایشی یك گروه درجه سوم سیار كه در آن قهرمان میافتد و میمیرد و گلولهای كه او را میكشد از گوشه تئاتر اندك زمانی بعد شلیك میشود. یا رؤیاهایی وجود دارند كه در آنها كل نظم عناصر معكوس میشود بهطوریكه به هنگام تعبیر و تفسیر برای آنكه معنایی از آن استخراج كنیم باید عنصر آخر را در ابتدا و عنصر اول را در انتها در نظر بگیریم.
همچنین از مطالعهای كه درباره نمادگرایی رؤیا كردهایم به خاطر سپردهاید كه رفتن یا سقوط كردن در آب معنایی شبیه بیرون آمدن از آب دارد، یعنی زائیدن یا زائیده شدن و صعود از پلكان یا نردبان معنایی شبیه پائین آمدن از آنها دارد. دشوار نیست دیدن مزیتی كه تحریف رؤیا از این آزادی بازنمایی كسب میكند.
این صورتهای كاركردِ رؤیا را میتوانیم باستانی تصور كنیم. این صورتها به گونهای برابر، مشخصه نظامهای باستانی بیان از راه گفتار و نوشتار هستند و متضمن مشكلات مشابهی هستند كه بایستی بعدها به شیوهای انتقادی درباره آنها بحث كنیم. و اكنون نوبت تأملات اندكی بیشتر است. در مورد كاركردِ رؤیا آشكارا موضوع اصلی، موضوع تغییرشكل اندیشههای پنهان -كه با كلمات بیان میشود- تصاویر حسی است كه اغلب از نوع بصری هستند. اكنون اندیشههای ما اساساً از تصاویر حسی از این نوع سرچشمه میگیرند: مواد اولیه و مراحل مقدماتی آنها تأثرات حسی یا به معنای درستتر، ردّ پای خاطرات چنین تأثراتی بوده است. فقط بعدها كلمات به آنها [تأثرات] پیوستند و كلمات نیز به نوبه خود به اندیشهها پیوند خوردند. بنابراین كاركردِ رؤیا اندیشهها را به شیوهای واپسروانه بررسی میكند و تحول آنها را وامیگشاید؛ در جریان واپسروی همه آن چیزهایی باید حذف شوند كه در جریان تحول ردّ پای ایماژهای خاطره به اندیشهها به عنوان آموختهای جدید اضافه شدهاند.
به نظر میرسد كه كاركردِ رؤیا همین باشد. علاقهمندی به رؤیای آشكار در مقایسه با فرایندهایی كه ما در درون آن به دانستن نایل میشویم باید به امری بیاهمیت تبدیل شود. امّا تذكرات بیشتری درباره رؤیای آشكار خواهم داد زیرا فقط در باره رؤیای آشكار است كه ما معرفتی بلاواسطه داریم. طبیعی است كه ما برخی از علایق خود به رؤیای آشكار را از دست بدهیم. اینكه عناصر رؤیای آشكار به خوبی با یكدیگر جفت و جور شدهاند یا به مجموعهای از تصاویر مجزّای نامرتبط تجزیه شدهاند باید برای ما به امری بیاهمیت بدل شود. حتی اگر رؤیای آشكار ظاهراً نمای خارجی بامعنایی داشته باشد، میدانیم كه این موضوع فقط از راه تحریف رؤیا به دست میآید و میتواند رابطه ارگانیك ناچیزی با محتوای درونی رؤیا داشته باشد، درست مثل رابطه نمای كلیسای ایتالیایی با ساختار و طرح آن. موقعیتهای دیگری وجود دارد كه نمای رؤیا معنی خود را دارد و عناصر مهمی از اجزای اندیشگون رؤیای پنهان را بدون هیچ نوع تحریف و یا با تحریفی اندك بازتولید میكند. ولی ما به این امر نمیتوانیم واقف شویم مگر اینكه قبلاً رؤیا را تعریف و تفسیر كرده باشیم و توانسته باشیم از آن در باره میزان تحریفی كه انجام شده است حكمی استخراج كرده باشیم. شك و تردیدی مشابه وقتی ایجاد میشود كه رابطهای نزدیك میان دو عنصر رؤیا برقرار شود. این موضوع ممكن است سرنخی ارزشمند به ما ارائه كند تا بتوانیم چیزهایی را نیز كه با این عناصر در رؤیای پنهان متناظرند گرد هم آوریم؛ امّا در موقعیتهای دیگر ما میتوانیم خودمان را متقاعد كنیم كه آنچه در اجزای اندیشگون رؤیا به همدیگر تعلق دارند در رؤیا از هم گسیختهاند.
به طور كلی باید از جستجوی تبیین بخشی از رؤیای آشكار با بخش دیگر آن اجتناب كرد، گویی كه رؤیا به شكلی منسجم درك شده است و از حیث منطقی روایتی مرتب دارد. برعكس، به عنوان قاعده، رؤیا شبیه تكهای از موزائیك است كه از اجزای گوناگونی از سنگ تشكیل شده است كه با مادهای چسبناك به همدیگر متصل شدهاند به گونهای كه طرحی كه ظاهر میشود به سنگهای اصلی كه در آن به كار رفتهاند تعلق ندارد. در واقع بخشی از كاركردِ رؤیا وجود دارد كه به «بازبینی ثانویه» (Secondary Revision) اشتهار دارد و وظیفه آن ساختن چیزی كلمانند و كمابیش منسجم از محصولات اولیه كاركردِ رؤیاست. در جریان این امر مصالح به روشی كه كاملاً گمراهكننده است مرتب میشوند و هر جا كه ضروری به نظر رسد دستكاری در آن صورت میگیرد.
از طرف دیگر ما نبایستی كاركردِ رؤیا را بیش از اندازه تخمین بزنیم و كارهای زیادی را به آن نسبت دهیم. دستاوردهایی كه من برای آن برشمردم فعالیت آن را به طور مستوفی بیان میكند؛ كاركردِ رؤیا چیزی بیش از تلخیص، جابهجایی، بازنمایی به شكلی تجسمی و ارائه كل به بازبینی ثانویه را نمیتواند انجام دهد. آنچه از بیان قضاوت، انتقاد، اعجاب یا استنتاج در رؤیا ظاهر میشود؛ هیچیك از آنها دستاوردهای كاركردِ رؤیا نیستند و بهندرت مبین تأملات بعدی درباره رؤیا هستند؛ بخش اعظم آنها جزئی از اجزای اندیشگون رؤیای پنهان هستند كه با شماری از تعدیلهای بیش و كم و سازگاری با زمینه به رؤیای آشكار رخنه كردهاند. كاركردِ رؤیا قادر به تنظیم بیانات و گفتارها نیست. بجز استثنائات معین محدودی، گفتارها (Speeches) در رؤیاها رونوشتها و تركیباتی از گفتارهایی هستند كه فرد روز قبل از رؤیا شنیده است یا درباره آن صحبت كرده است و این گفتارها در اجزای اندیشگون رؤیا یا به عنوان مصالح و یا محرك رؤیا وارد شدهاند.
كاركردِ رؤیا همچنین به شیوهای برابر قادر به انجام محاسبات نیست. برخی از آنها كه در رؤیای آشكار ظاهر میشوند غالباً تركیباتی از اعداد و محاسبات ساختگی و از حیث منطق محاسباتی بیمعنا هستند و باز فقط رونوشتهای محاسبهها در اجزای اندیشگون رؤیای پنهان هستند. در چنین مواردی نباید متعجب شد كه علایقی كه به كاركردِ رؤیا روی آوردهاند به زودی از آن دور شوند و به طرف اجزای اندیشگون رؤیای پنهان بروند كه رؤیای آشكار آن را هویدا و كموبیش تحریف میكند. امّا برای این تغییرجهت علایق تا بدانجا هیچ توجیهی وجود ندارد -اگر به این مسأله از حیث نظری نگاه كنیم- كسانی اجزای اندیشگون رؤیای پنهان را به تمامی جایگزین رؤیا میسازند و احكامی در باره رؤیا صادر میكنند كه فقط میتوان در مورد اجزای اندیشگون رؤیا به كار برد. عجیب است كه یافتههای روانكاوی میتواند مورد سوءاستفاده قرار گیرد و موجب این خلط مبحث شود. نمیتوان هر چیزی غیر از محصولات كاركردِ رؤیا را «رؤیا» نامید؛ یعنی همان شكلی كه كاركردِ رؤیا اندیشههای پنهان را به درون آن انتقال میدهد. كاركردِ رؤیا فرایندی كاملاً منحصربهفرد است كه شبیه آن در زندگی ذهنی هنوز شناخته نشده است. پدیدههایی نظیر تلخیص، جابهجایی، تغییر اشكال واپسروانه اندیشهها به تصاویر، تجربههای تازهای هستند كه اكتشاف آنها زحمات روانكاوان را پاداشی درخور بخشیده است. و بار دیگر به موازات كاركردِ رؤیا میتوانید ارتباطهایی را كه بین مطالعات روانكاوانه و دیگر رشتهها آشكار شده است ببینید، مخصوصاً آنهایی كه به تحول گفتار و اندیشه مربوط میشوند. فقط زمانی میتوان به اندیشه اهمیت وافر این اكتشافات دست یافت كه بیاموزیم مكانیسم برساختن ـ رؤیا الگوی شیوهای است كه علائم رواننژندی نیز بر همان سیاق ظاهر میشوند.
همچنین آگاهم كه ما هنوز قادر نیستیم بررسیای از كل یافتههای جدید كه این مطالعات برای روانشناسی به ارمغان آورده است انجام دهیم. فقط مستندات جدیدی را كه این مطالعات برای وجود كنشهای ذهنی ناخودآگاه -زیرا كه اینها همان اجزای اندیشگون رؤیای پنهان هستند- فراهم كردند خاطرنشان میكنم و اینكه تعبیر و تفسیر رؤیاها به ما وعده دسترسی گسترده شگفتانگیزی به دانش زندگی ذهنی ناخودآگاه را میدهد.
این مقاله ترجمهای است از فصل یازدهم كتاب زیر:
Introductory lectures on psychoanalysis; Penguin Books, 1974
ارغنون / 21 / بهار 1382