جهانی که من میشناسم
جهانی که من میشناسم
Our Knowledge of the External World
Bertrand Russell
مترجم روحاللهعباسی
این کتاب حاصل مصاحبهای با برتراند راسل است.
* دنیای خوب نیازمند به علم، مهربانی و شجاعت بوده و نیازی به حسرت گذشته و به زنجیر کشیدن هوش و استعداد مردم که با تبلیغات جمعی نادان در گذشته انجام می شده ندارد، دنیا محتاج به امید به آینده است.
* گمان میکنم منشاء مذهب قبل از هر چیز دیگر ترس و وحشت باشد. انسان، خود را بینهایت ناتوان احساس میکند و موجب و علت اصلی وحشت او سه عامل است، اولاً بلایی که طبیعت میتواند برسرش بیاورد، مثلاً در اثر زمینلرزه در اعماق زمین مدفونش کند. ثانیاً آسیبی است که ابناء نوع خودش میتوانند به او برسانند، مثلاً در میدان جنگ او را بکُشند. عامل سوم عبارت از اَعمالی است که شهواتِ ویژهِ انسان، بههنگام غلیان و شدت میتواند او را وادار به انجام آنها کند. البته، انسان بهخوبی میداند که پس از اعاده آرامش از اینکه چنین اعمالی انجام داده است متأسف خواهد شد.
* اوضاع جهان را در شرایط وخیم کنونی در نظر آورید. من همیشه نامههایی دریافت میکنم که در آنها نوشتهاند «خدا جهان را حفظ میکند». ولی، با در نظر گرفتن این مسئله که خدا تاکنون هرگز چنین کاری نکرده است. نمیفهمم چه چیز موجب میشود که اینان باور کنند خداوند در آینده جهان را حفظ خواهد کرد؟
* اگر مسائل اجتماعی حل شود، مذهب از بین میرود و برعکس گمان نمیکنم چنانچه مسائل اجتماعی لاینحل بمانند، مذهب در معرض خطرِ ازبینرفتن قرار گیرد.
* چندین بار به آمریکا مسافرت کردم، و ملاحظه نمودم که مردم پس از تحریم با حرصوولع بیشتری به شُرب مسکرات رویآورده بودند.
* هر نوع قدرت را باید مهار کرد. مثلاً نباید قدرتهایی را که موجب میشوند اهالی برخی ممالک از گرسنگی بمیرند آزاد گذاشت. به چنین قدرتهایی باید لجام زد و بههمیندلیل گمان میکنم درست نباشد برخی از کشورهای خاورمیانه سرنوشت «تغذیه نفتی» را مطلقاً بهدست خود بگیرند.
* «درخت کلیسا از خون شهدای مذهبی تغذیه میکند.» آیا این گفته بدان معنا نیست که خون شهدا دارای قدرت تبلیغاتی موثری است؟
* تقریباً در تمامی افراد بشر زوایائی برای جنون وجود دارد. بخاطر دارم وقتی در کالیفرنیا بودم در یکی از روزهایی که سیلآسا باران میبارید، در اتومبیل خود به یک نفر عابر پیادهرو که خیس آب شده بود پناه دادیم. این مرد با عقیده برترینژاد مخالفت میورزید و من هم در این مورد با او هم عقیده بودم. ضمن گفتوشنود رشته سخن به فیلیپین کشید. در این بین عابرِ مورد بحث گفت: اهالی فیلیپین مردمانِ ناکسی هستند. ملاحضه میفرمایید که بالاخره او هم یکی از پیچهای مغزش شُل بود!
* بزرگترین گامی که بشریت میتواند در راه سعادت خود بر دارد، در بهبود مسئله تعلیم و تربیت خواهد بود. باید افراد را طوری تربیت کرد که ایده انساندوستی با روح آنها عجین گردد؛ بهقسمی که همه بشریت را یک خانواده با منافع مشترك بدانند.
* اگر میخواهید خوشبخت باشید باید خوشبختی خود و همسایگان خود را نیز بهرسمیت بشناسید.
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!