اساطیر یونانی
اساطیر یونانی
اساطیر یونانی مجموعه اساطیر و آموزههایی است که به یونان باستان مرتبط میباشد، دربارهٔ خدایان و قهرمانان آنان، طبیعت جهان و ریشههای آن و اهمیت مکتب و آیین آنها سخن میگوید. این اسطورهشناسی بخشی از مذهب یونان باستان میباشد. محققان به منظور مشخص کردن تأثیرات دینی و سیاسی آن بر یونان باستان و تمدن آن و درک خود اسطورهسازی، اسطورهها را بررسی میکنند.
اساطیر یونانی به صراحت و بهطور گسترده در مجموعهای از داستانها و بهطور ضمنی در آثار هنری یونانی مانند گلدانهای نقاشی و هدایای وتیو نمود یافتهاست. اسطورههای یونانی میکوشند منشأ جهان را توصیف کنند، و جزئیات زندگیها و ماجراهای طیف گستردهای از خدایان، الههها، قهرمانان، پهلوانان و موجودات اساطیری را بیان مینماید. این حسابها در ابتدا در یک سنت شفاهی درج شدند؛ امروزه اساطیر یونانی در درجه اول از ادبیات یونانی معلوم میشوند. قدیمیترین منابع ادبی یونان، یعنی اشعار حماسی ایلیاد و ادیسه هومر، بر روی جنگ تروآ و اتفاقات بعدی آن تمرکز کردهاند. هزیود، شاعر معاصر هومر، دو اثر به نامهای تئوگونیا و کارها و روزها نوشتهاست، که دربارهٔ پیدایش جهان، جانشینی قوانین الهی، جانشینی نسلهای بشر، ریشه مشکلات انسان و ریشه کارهای فداکارانه سخن میگوید. همچنین اساطیر در سرودهای هومری، در قطعات اشعار حماسی از چرخه حماسی، در اشعار غنایی، در کارهای تراژیک قرن پنجم قبل از میلاد، در آثار محققان و شاعران عصر هلنیستی، و در متون امپراتوری روم نوشته شده به دست پلوتارک و پوسانیاس دیده میشود.
در درجه اول، امروزه اسطورههای یونانی از ادبیات یونانی و تضمینهای روی رسانههای مربوط به دوران هندسی از ۹۰۰–۸۰۰ قبل از میلاد، تاکنون شناخته میشوند. در حقیقت، منابع ادبی و باستانشناسی با هم ادغام شدهاند، گاهی با هم موضوعی را تصدیق میکنند و گاهی با یکدیگر مغایرند؛ اما، در بسیاری از شرایط، وجود این اطلاعات نشانهای بارز برای بسیاری از عناصر اساطیر یونانی است که دارای ریشههای واقعی و تاریخی میباشد.
بهطور کلی میتوان گفت اصلیترین منابعی که اسطورههای یونانی را معرفی میکنند، عبارتند از:
یک: ایلیاد و اودیسه کهنترین آثار ادبیات یونان هر دو اثر هومر و شاید اودیسه دیرگاهی بعد از ایلیاد تنظیم شدهاست. ایلیاد و اودیسه هر دو گویای سازمان اجتماعی کهنتری است که نخست در آسیای کوچک به اجرا در میآید و الگوی نهایی آن از حدود ۸۰۰ ق.م شکل میگیرد و شکل نهائی آن به هنگام فرمانروائی پیسیستراتوس بر آتن [۶۰۰ -۵۲۷ ق.م] پدیدار میشود.
دو: کارها و روزها اثر هزیود که با برادر خویش برای مردهریگ پدر ستیز داشتند. پدر هزیود از آسیای کوچک بازگشته و در بئوشیه، جایگاه شعر حماسی، اسکان یافته بود. اشعار اسطورهای نسبنامهٔ خدایان یا تئوگونی را از هزیود میدانند، امّا به نظر میرسد که این اثر از کارهای یکی از اعقاب وی و کسی است که از اشعار هزیود متأثر بوده و در آغاز سده ششم ق.م این اثر را پرداخت کردهاست.
سه: قصاید پیروزی اثر پیندار دربارهٔ قهرمانان المپیک و بزرگترین مجموعه شعر بزمی دارای محتوای اسطورهای است. پیندار در نیمه سده پنجم قبل از میلاد گردآورنده آثار هومر و شاعران کهنتر و شاعری است که اسطورههای پیشین را با اصول اخلاقی مورد قبول خویش همساز میسازد. شعر و گزارشهای معاصر جوانترِ وی باخیلد در بردارنده قصاید مشابهی است که با روایات اسطورهای غنی شدهاست.
چهار: آثار تراژدینویسان سده پنجم قبل از میلاد متأثر از مآخذ پیشین و آنچه پیندار نیز از آن متأثرشده و بیانگر نگرش آنان دربارهٔ سرشت خدایان و جهان بود. برخی از این روایتها همراه اسطوره سببشناسی و بیانگر مراسم آیینی خاصی است در آثار این شاعران بسیاری از اسطورهها تلخیص و در بیان نگرش آنان به کار رفتهاست.
پنج: تنظیم اساطیر به شکل شجرهنامه از آغاز سده ششم ق.م و از آسیای کوچک آغاز شد و این کار توسط فرهیختگان اسکندریه رواج یافت. در این مسیر با فتح مصر به دست اسکندر مقدونی فاتحان در سرزمین بیگانه از خاستگاههای خود سخن میگویند و این کار با تقلید آثار تمثیلی اَپولونیوس رودیوس و کالیماخوس انجام میگیرد و این کاربرد تمثیلی اسطوره که با کار شاعران رومی و بعدها شاعران اروپائی عصر رنسانس پیوند مییابد موجب حفظ اساطیر یونان و روایتهایی است که ممکن بود فراموش شوند.
شش: کتاب ادیبانهٔ راهنمایِ یونان اثر پوسانیاس که در ۱۷۰ میلادی نوشته شد. پائوزانیاس در این کتاب از تاریخ اسطورهای سرزمینهایی که دیدهاست سخن میگوید و مطالب کتاب خود را از مطالعات جغرافیائی آتنی و اسکندریه میگیرد و این کتاب دربردارنده مراسم محلی و اسطورههایی است که با باورهای مردمی همراه است.
هفت: شجرهنامهٔ اسطورهای آپولودروس در همین زمان تنها کتاب کاملی است که اطلاعات اسطورهای ما را کامل میکند و با این همه برخی از این روایتها متأثر از آثار تراژیک و روایات اسکندریه و استناد بدانها با تردید انجام گیرد. ترجمههای جدید مربوط به اساطیر یونان را نیز نباید نادیده گرفت.
بررسی تاریخچه اسطورهای
اساطیر یونانی، در طول زمان تغییر کردهاند تا تکامل فرهنگی آنان را در خود بگنجانند، و در آن، گمانهایی آشکار و پنهان، موجب ایجاد این تغییرات شدهاند. در اشکال ادبیات اسطورهشناسی یونانی باقیمانده، همانطور که بیشتر در پایان تغییرات رو به جلو یافته میشود، مانند گفته گیلبرت کوتبرستون، این موضوع ذاتاً به سیاست مربوط میشود.
* اساطیر نخستین یا دوره خدایان (در تئوگونیا “تولد خدایان”): اساطیری دربارهٔ منشاهای جهان، خدایان و نژاد انسان.
* دورهای که خدایان و انسانها (که فانی بودند) با آزادی مخلوط بودند: داستانهای اولین تعاملات بین خدایان، نیمهخدایان و انسانهای فانی.
* دوره قهرمانان، جایی که فعالیتها بسیار محدودتر شده بودند. آخرین و برجستهترین افسانههای قهرمانی، داستان جنگ تروآ و رویدادهای بعد از آن (برخی محققان این قسمت را دوره چهارم معرفی کردهاند) است.
خاستگاه جهان و خدایان: «اساطیر اصیل» یا «اسطورههای آفرینش»، تلاش دارند تا به بیان ساده، آغاز جهان را توصیف کنند. قابلقبولترین نسخه ارائه شده، در تئوگونیا توسط هزیود ارائه شدهاست. او با یک خائوس آغاز میکند که نشان از نیستی است. بعد از این فضای تهی، گایا (زمین) و برخی موجودات الهی اصلی ظاهر شدند: اروس (عشق)، پرتگاه (تارتاروس)، و آریوس. گایا بدون کمک هیچ جنس مذکری، اورانوس (آسمان) را به دنیا آورد و بعدها همین اورانوس همسر گایا شد و او را بارور ساخت. در پی این پیوند، اولین تایتانها زاده شد، شش مذکر: کئوس، کریوس، کرونوس، هیپریون، پاپتوس، و اکئانوس؛ و شش مؤنث: امنموسینی، فوبه، رئا، تئا، تمیس، و تتیس. بعد از تولد کرونوس، گایا و اورانوس تصمیم گرفتند که دیگر تیتانی را به دنیا نیاورند. اورانوس، تکچشمها (سیکلوپها) و صددستها (هکاتونکایر)، را به درون تارتاروس پرتاب کرد تا تایتانها را دنبال کنند. این کار موجب خشمگین شد گایا شد. گایا، کرونوس (جوانترین و وحشتناکترین فرزند گایا) را متقاعد کرده بود که پدرش را عقیم کند. او این کار را انجام داد، و به حاکم تایتانها تبدیل شد، با خواهرش، رئا ازدواج کرد، و سایر تایتانها دربار او را تشکیل دادند.
جنگ میان پدر و پسر، زمانی تکرار شد که کرونوس در مقابل پسرش، زئوس قرار گرفت. از آنجا که کرونوس به پدرش خیانتکرده بود، این ترس در او وجود داشت که فرزندش نیز همین کار را با او انجام دهد، لذا هر وقت رئا فرزندی به دنیا میآورد، آن را میدزدید و میخورد. رئا از این کار او متنفر گشت و زئوس را با یک حیله پنهان نمود، و به جای فرزندش، سنگی را در پتو پیچید و به خورد کرونوس داد. زمانی که زئوس به بلوغ کامل رسید، نوعی نوشیدنی زهرآگین را به خورد کرونوس داد تا او استفراغ کند، و در نتیجه تمام فرزندان رئا و همچنین آن تکه سنگ، که در تمام این مدت در شکم او بودند، خارج شدند. سپس زئوس، برای سلطنت بر خدایان، با کرونوس وارد جنگ شد. در نهایت، زئوس، خواهران و برادرانش، با کمک سیکلوپها (که به دست زئوس از تارتاروس آزاد شده بودند)، به پیروزی رسید، و کرونوس و تایتانها به تارتاروس پرتاب شدند.
زئوس نیز گرفتار همین نگرانی شد، و بعد از پیشگویی دربارهٔ فرزند اولین همسرش متیس، که قرار بود خدایی بزرگتر از زئوس را به دنیا آورد، او را بلعید. متیس در آن زمان آتنا را در شکم خود داشت، و در نهایت بعد از رشد کامل به صورت زنی کامل و سراپا پوشیده در زره و اسلحه، از پیشانی زئوس خارج شد.
اولین فلاسفهای که به دنبال خاستگاه جهان بودند، علیه مفاهیم اسطورهای محبوب که مدتها بود در یونان وجود داشت واکنش نشان دادند. برخی از این مفاهیم محبوب را میتوان در اشعار هومر و هزیود دید. در آثار هومر، زمین یک صفحه تخت است که در رودخانه اوکئانوس شناور میباشد و بر نیمکره بالا یا آسمان که شامل خورشید، ماه و ستارگان است، تسلط دارد. خورشید (هلیوس)، مانند یک ارابهران، آسمان را طی میکند و در طول شب، در کاسهای طلایی در اطراف زمین، کشتی میراند. خورشید، زمین، آسمان، رودخانهها و بادها در دعاها و سوگندها ذکر شدهاند. شکافهای طبیعی به معنای دروازه ورود به خانه زیرزمینی هادس و اجداد او (خانه مردگان) اند. همواره تحت تأثیر فرهنگهای دیگر موضوعاتی جدید فراهم میشد.
گروه ایزدان یونانی: بر اساس اسطورهشناسی دوران کلاسیک، بعد از سرنگونی تیتانها، گروه ایزدان (پانتئون) و ایزدبانوان برپا شد. در میان ایزدان اصلی یونان، ایزدان المپنشین بودند که بالای کوه المپ و تحت نظارت زئوس پدید آمدند. (محدودیت آنها به ۱۲ عدد، ظاهراً به ایدههای مدرن نسبت داده میشود) به جز المپ، خدایان متنوع پرستششده یونانی در اطراف، خدای نیمهانسان-نیمهبز شکل پان، نیمف (روحهای رودخانهها)، نیاد (که در چشمهها ساکن است)، دریاد (که روح درختان است)، نرئیدها (که ساکن دریاست)، خدایان رودخانه، ساتیر، و غیره میباشد. بهعلاوه، نیروهای تاریک جهان زیر زمین وجود داشتند که از جمله آنها الهههای انتقام اند که مجرمان را تعقیب میکنند. به افتخار پانتئونهای یونان باستان، شعرا، آوازهای هومری را ایجاد کردند (مجموعهای از سیوسه آواز). به عقیده گرگورینگی، آوازهای هومری بزرگتر به عنوان مقدماتی ساده، هر یک خدایی را فرا میخوانند.
دوره ایزدان و انسانهای فانی: پل ارتباطی دورهای که ایزدان به تنهایی زندگی میکردند و دورهای که دخالت الهی در امور انسان محدود شد، یک دوره انتقالی است که در آن، خدایان و انسانهای فانی به سمت هم حرکت میکنند. این همان روزهای اول جهان است که گروهها با آزادی بیشتری نسبت به بعد، با یکدیگر مخلوط میشدند. بیشتر این داستانها را اوید در کتاب گردیسیهای خود بیان کردهاست و آنها اغلب به دو دسته موضوعی تقسیم میشوند: داستانهای عشق، و داستانهای مجازات. داستانهای عاشقانه اغلب شامل رابطه جنسی با محارم، فریب یا تجاوز خدای مذکر به زن فانی، و در نتیجه ایجاد فرزند قهرمان میباشد. این داستانها در حالت کلی بیان میکنند که باید از روابط بین خدایان و انسانهای فانی جلوگیری کرد؛ حتی روابط موافق بهندرت پایان خوشی داشتند. در موارد معدودی، زن الهی با مرد فانی رابطه برقرار میکند، نمونهای از آن در سرود هومری آفرودیته ذکر شدهاست. این الهه با آنخیسس رابطه جنسی برقرار میکند و در نتیجه آینیاس به دنیا میآید.
نوع دوم (داستانهای مجازات) شامل تخصیص یا اختراع برخی از مصنوعات مهم فرهنگی میباشد، مانند زمانی که پرومته آتش را از خدایان میدزدد، زمانی که تانتالوس، شهد را از جام زئوس میدزدد و به افراد خود میدهد، راز خدایان را برای آنان آشکار میسازد، زمانی که پرومته یا لیکائون قربانیکردن را کشف میکند، زمانی که دمتر کشاورزی و اسرار را به تریپتولموس میآموزد، یا زمانی که مارسواس، درشتنی را اختراع میکند و با آپولو، وارد مسابقهای در موسیقی میشود. ایوان موریس، ماجراهای پرومته را با عنوان “مکانی، میان تاریخ خدایان و انسانهاً بیان میکند. قطعهای از یک پاپیروس بینام، که به قرن سوم مربوط است، مجازات لیکورگوس، پادشاه تراکیه را به دست دیونیسوس نشان میدهد، که خیلی دیر خدای جدید را به رسمیت میشناسد و در نتیجه دچار مجازاتی مخوف میشود که تا زندگی پس از مرگ نیز برایش ادامه مییابد. داستان رفتن دیونیسوس به تراکیه، باری برپایی آیین خود، موضوع یکی از تراژدیهای سهگانه آن دوران است. در داستانی دیگر، یعنی باخای اوریپید، پادشاه تبای، پنتئوس، به دست دیونسیوس مجازات میشود، زیرا او به این خدا بیاحترامی و از مایندادسها (پرستندگان مونث خدا) جاسوسی کرده بود.
در داستانی دیگر، بر اساس یک داستان مردمی قدیمی، و بازتاب یک موضوع مشابه، دمتر به دنبال دختر خود، پرسفونه بوده، که شکل یک پیرزن به اسم دوسو را به خود گرفته بود. سلئوس، پادشاه الوزیس در آتیک، با گرمی از دمتر استقبال کرد. دمتر برای قدردانی از پذیرایی گرم سلئوس، تصمیم گرفت پسرش دموفون را به یک خدا تبدیل کند، اما او قادر به تکمیل مراسم نشد، زیرا مادرش متانیرا وارد شد و پسرش را در آتش دید و از ترس فریاد کشید، که این کارش دمتر را عصبانی کرد. دمتر از اینکه آن زن فانی نادان مفهوم و تشریفات را درک نمیدانست اظهار تاسف نمود.
دوره قهرمانی: دوره زندگی قهرمانان را دروه قهرمانی یونان گویند. اشعار حماسی، چرخههایی از داستانها را پیرامون قهرمانان رویدادهای مشخص ایجاد نموده و میان قهرمانان داستانهای مختلف ارتباط محکمی برقرار کردهاست. براساس گفتههای کن دودن، «حتی یک تأثیر حماسی وجود دارد: ما میتوانیم در نسلهای پیدرپی سرنوشت خانوادهها را دنبال کنیم.» بعد از گسترش آیین قهرمانی، خدایان و قهرمانان قلمرویی تشکیل دادهاند و در سوگندها و مناجاتی که به آنها اشاره دارند، با یکدیگر پیوند یافتهاند. در مقابل دوره خدایان، در دوره قهرمانان، فهرست قهرمانان هرگز شکلی ثابت و نهایی نداشتهاست؛ دیگر هیچ خدای بزرگی آفریده نشد، ولی قهرمانان جدید همواره میتوانستند از اترش مرده بیرون برخیزند. تفاوت مهم دیگر میان آیین قهرمانی و آیین خدایان اینست که قهرمان به مرکز هویت گروه محلی تبدیل میشود.
هرکول و هراکلیدای: برخی محققان معتقدند در پشت اسطورهشناسی پیچیده هرکول، احتمالاً مردی واقعی وجود داشت، که شاید پهلوانی از امپراتوری آرگوس بود. برخی محققان بر این اعتقادند که داستان هرکول تمثیلی از خورشید است که سالانه از ۱۲ برج آسمان عبور میکند. سایرین، به اسطورههای اولیه از دیگر فرهنگها اشاره میکنند که داستان هرکول را به عنوان اقتباسی محلی از اسطورههای قهرمان نشان میدهند و به خوبی ایجاد شدهاند. طبق تصورات، هرکول فرزند زئوس و آلکمنه، نوه پرسئوس است. ویژگیهای خارقالعاده و منحصر به فرد او، به همراه بسیاری از موضوعات فولکلور، مواد بیشتری برای این افسانه محبوب فراهم آوردند. او به عنوان یک قربانیکننده نشانداده شده، مؤسس قربانگاهها معرفی شده، و طبق تصورات در خوردن بسیار حریص بودهاست. از ویژگی آخر او در بسیاری از طنزها استفاده شدهاست، درحالی که پایان تراژیک داستانش، ابزاری مناسب را برای تراژدی فراهم میکند. در ادبیات و هنر، هرکول به عنوان مردی بسیار قدرتمند با قدی معتدل توصیف شدهاست؛ سلاح ویژه او کمان بود ولی اغلب از گرز نیز استفاده میکرد. نقاشیهای روی گلدانها محبوبیت بینظیر هرکول را نشان میدهند. جنگ او با شیر، صدها بار به تصویر کشیدهشدهاست. هرکول وارد اساطیر رومی و اتروسکی نیز شده، و فریاد هرکول همانطور که در میان یونانیان شهرت دارد، بین رومیان نیز رایج است. در ایتالیا او را به عنوان خدای بازرگانان و تجار میستودند، اگرچه دیگران نیز به دلیل ویژگی خوششانسی و فرار از خطر او را مورد پرستش قرار میدادند.
هرکول از طریق ملاقات با نیاکان رسمی پادشاهان دوریها، به بالاترین درجه اجتماعی منصوب شد. این موضوع از مهاجرت دوریها به پلوپونز معلوم میگردد. هولوس، قهرمان یک قبیله دوری، پسر هرکول و یکی از هراکلیدایها شد (فرزندان متعدد هرکول، بهویژه فرزندان هیلوس—سایر هراکلیدایها عبارتند از ماکاریا، لاموس، مانتو، بیانور، تلپولموس، و تلفوس). این هراکلیدایها امپراطوریهای پلوپونزی را که شامل موکنای، اسپارت، و آرگوس بود فتح کردند، و بر اساس افسانهها، حق حکمرانی بر اجدادشان را ادعا نمودند. به برخاستن آنها برای تسلط، اغلب “تهاجم دوریهاً گویند. بعدها امپراطوران لیدی و مقدونی نیز از هراکلیدایها بودند. سایر اعضای این نسل اولیه قهرمانان مانند پرسئوس، دئوکالیون، تسئوس و بلروفون، صفات رایج بسیاری مشابه هرکول داشتند. مانند او، ویژگیهای آنان منحصربهفرد، خارقالعاده و نزدیک متل (قصه) است، زیرا آنان نیز هیولاهایی مانند شیمر و مدوسا را کشتند. ماجراهای بلروفون پیشپا افتادهاند، و از این رو مشابه ماجراهای هرکول و تسئوس میباشند. فرستادن یک قهرمان به مرگ فرضی نیز موضوعی رایج بود که در این داستانهای سنتی قهرمانی اولیه مانند پرسئوس و بلروفون مورد استفاده قرار گرفت.
اساطیر ماندگار: در ۳۳۸ پیش از میلاد، یونان به دست فیلیپ دوم مقدونی افتاد و به زودی بخشی از امپراتوری اسکندر مقدونی شد. اما کمتر از دو سده بعد، در ۱۴۶ پیش از میلاد قدرت گستردهٔ روم باعث شد که یونان به یک استان رومی تنزل یابد. اما این پایان فرهنگ یونانی نبود، زیرا رومیها بسیاری از ایزدان و ایزدبانوان یونانی را با نامهای دیگر اقتباس کردند (زئوس به ژوپیتر، آفرودیته به ونوس و هراکلس به هرکول تبدیل شد). اعتقاد یونانیان به ایزدان بین ۸۰۰ و ۳۳۰ پیش از میلاد به اوج خود رسید. هر یک از شهرهای یونان باستان صاحب اسطورهها، قهرمانان و جشنهای ویژهٔ خود شد. با وجود تفاوتها، شعایر و جشنهایی مثل بازیهای المپیک وجود داشت که همه آزادان یونانی میتوانستند در آن شرکت کنند. علاوه بر این، منظومههای بزرگ حماسی هومر، هزیود و دیگر خنیاگران در سراسر جهان یونانی شناخته شده بود. مضامین جهانی همچون سفر یاسون و آرگوناتها در جستجوی پشم زرین، دوازده خوان هرکول، ماجراجویی اودیسئوس در بازگشت از جنگ تروآ به شکلگیری مفهوم ملیت کمک کرد. افسانههای یونانی بخشی از سنت داستانگویی است که از عصر برنز آغاز شد و داستانها و پیشزمینه آنها به تدریج در عصرهای کهن و کلاسیک تبدیل به ادبیات نوشتاری گشت.
در مرکز اساطیر یونانی، ایزدانی وجود داشتند که گفته میشد بر روی المپ، بلندترین کوه یونان زندگی میکردند. ایزدان و ایزدبانوهای المپ شبیه به مردان و زنان بودند (اگرچه آنها این اختیار را داشتند تا شکل خود را به حیوانات یا چیزهای دیگری تغییر دهند) که بر طبق بسیاری از افسانهها آنها نسبت به احساسات و عواطف انسانها آسیبپذیر بودند. دوازده ایزد اصلی المپنشین در اساطیر یونانی شامل: زئوس پادشاه و پدر تمام ایزدان، هرا ملکهٔ ایزدان و الههٔ ازدواج و زنان، آفرودیته الهه عشق و زیبایی، آپولو ایزد شعر و موسیقی، آرس ایزد جنگ یونانی، آرتمیس الهه شکار و حیوانات، آتنا ایزدبانوی عقل و خرد، دمتر الهه کشاورزی و حاصلخیزی، دیونیسوس ایزد شراب و جشن، هفائستوس ایزد آتش و آهنگری، هرمس ایزد پیغامرسان و پوزئیدون ایزد دریاها بودند. گاهی وقتها ایزدان دیگری همچون هادس، هستیا و اروس را نیز جزوه المپ نشینان برمیشمارند.
جشنهای عمومی و خصوصی: یونانیان باستان به دو صورت به اسطورهها گوش فرا میدادند: جشن خصوصی و جشن عمومی. آنچه از اسطورهها میدانیم برگرفته از کتیبهها و آرایهها بر ظروف سفالی است که در مجالس خصوصی شعر موسیقی رواج داشت. جشنهای عمومی چشمانداز بزرگتری داشت و حدود شانزده هزار نفر میتوانستند از یک ضیافت عمومی، قربانی مذهبی و نمایش لذت ببرند. راپسودها بازیگران حرفهای بودند که اشعار مبتنی بر اساطیر را با موسیقی میخواندند.
مفاهیم اسطوره در یونان و روم: در یونان باستان، اسطوره در قبل زندگی روزمره قرار داشت. یونانیان اسطوره را بخشی از تاریخ خود میدانند. آنها برای توصیف پدیدههای طبیعی، تغییرات فرهنگی، و دوستان و دشمنان سنتی از اسطوره استفاده میکردند. ترسیم کردن نزول رهبران از یک خدا یا قهرمان، مایه افتخار بود. کمتر کسی شک دارد که یک رویداد حقیقی پشت جنگ تروآ بیان شده در ایلیاد و ادیسه وجود دارد. بر اساس گفتههای ویکتور دیوس هنسن، یک تاریخدان نظامی، مقالهنویس سیاسی و استاد مطالعات کلاسیک، و جان هیس، دانشیار مطالعات کلاسیک در دانشگاه سانتا کلارا، یونانیان میپنداشتند دانش عمیق اشعار حماسی هومر پایه تغییر انتقال فرهنگ آنان به سایر فرهنگهاست. هومر و اشعارش «معرفت یونان» بودند.
فلسفه و اسطوره: بعد از توسعه فلسفه، تاریخ، نثرنویسی و خردگرایی در اواخر قرن پنجم قبل از میلاد، سرنوشت خدایان نامعلوم شد، و شجرهنامههای الهی جای خود را به مفاهیم تاریخی دادند، که این مفاهیم سعی بر کنار گذاشتن ماوراءالطبیعه (مانند تاریخ توسیدید) داشتند. درحالی که شعرا و داستاننویسان بر روی اسطورهها تمرکز داشتند، مورخان و فلاسفه یونانی از آنان انتقاد میکردند.
تعداد اندکی از فلاسفه تندرو مانند زنوفان، در حدود قرن ششم قبل از میلاد، به داستانهای شعرا، برچسب کفرگویی و دروغ را میزدند؛ زنوفان معتقد بود آنچه که هومر و هزیود به خدایان نسبت میدهند «همه مایه خجالت است؛ آنان دزدی و خیانت میکنند و به یکدیگر مکر میورزند!» این خط عقیده در جمهور و قوانین افلاطون به برجستهترین شکل بیان شدهاست. افلاطون اسطورهها مجازی خود را ایجاد میکند (برای مثال تصویری از ار در جمهور)، به داستانهای سنتی حقهها، دزدیها و زناکاریهای خدایان حمله، و به نقش مرکزی آنها در ادبیات اعتراض میکند. انتقاد افلاطون اولین چالش جدی برای سنت اسطورهپرستی یونان بود، که با عبارت «پچپچ همسران پیر» بدان اشاره دارد. ارسطو نیز از روشهای فلسفی پیش-سقراطی دربارهٔ اسطورهها انتقاد میکند و تأکید دارد که «هزیود و نویسندگان دینی تنها به چیزی میاندیشیدند که به گوششان میرسید، و ما برایشان هیچ ارزشی قایل نیستیم… اما استفاده از نویسندگانی که به روش اسطورهای میاندیشند بیفایده است؛ مانند کسانی که با اثبات اظهاراتشان پیش میروند، ما باید آنان را به چالش بکشیم.» با این وجود حتی افلاطون نیز تصمیم نگرفت خود و جامعهاش را بهطور کامل از اسطوره جدا کند؛ خصوصیات او که به سقراط وابسته بودند، بر پایه الگوهای هومری و تراژیک سنتی قرار دارند، افلاطون از این ویژگیها برای معرفی زندگی صالح معلمش (سقراط) استفاده کرد.
خردگرایی هلنیستی و رومی: در طول عصر هلنیستی، اسطورهشناسی اعتبار زیادی یافت، که نشاندهنده کلاس بالای دارندگان آن بود. در همین زمان، گردش دیرباورانه عصر کلاسیک بیشتر به زبانها افتاد. اوهمروس، اسطورهشناس یونانی سنت دنبالکردن یک پایه تاریخی واقعی برای موجودات و رویدادهای اسطورهای را تأسیس کرد. اگرچه آثار اصلی او از بین رفتهاست، دیودوروس و لاکتانتئوس اطلاعات زیادی از او ثبت کردهاند. تأمل در هرمنوتیک اساطیر در امپراتوری روم محبوبتر شد، که علت آن نظریههای فیریکالیستی رواقیگری و فلسفه اپیکوری بود. رواقیگران خدایان و قهرمانان را با توجه به پدیدههای فیزیکی توصیف میکردند، درحالیکه اپیکوریستها، با شکل تاریخی بدانها مینگریستند. در همان زمان، در همان زمان، رواقیگران و نوافلاطونیها، اغلب بر اساس ریشهشناسی یونانی اهمیتهای اخلاقی سنت اسطورهای را ترویج دادند. لوکرتیوس، از طریق پیام اپیکوری خود، به دنبال خارج کردن ترسهای خرافی از اذهان پیروان خود بود. تیتوس لیویوس نیز دربارهٔ سنت اسطورهها دیر باور است و ادعا دارد هرگز قصد قضاوت دربارهٔ این افسانهها (داستانها) را نداشتهاست. چالش رومیان همراه با حس بسیار قوی و دفاعی نسبت به سنت دینی، سبب حمایت از ان سنت شد، و اذعان داشت که این سنت زمنیه پرورش بیشتر خرافات را فراهم میکند. مارکوس ترنتئوس وارو، که دین را به عنوان مکتبی بشری با اهمیت فراوان در حفظ خوبی در جامعه توصیف کرد، مطالعه گستردهای را پیرامون آیینهای دینی انجام داد. وارو در «آثار باستانی الهی» (که از بین رفتهاست، ولی کتاب شهر خدای آگوستین مفاهیم عمومی آن را بیان کردهاست)، بیان میکند درحالیکه مرد خرافی از خدایان میترسد، در مقابل یک انسان دینی مانند پدر و مادرش، به آنان احترام میگذارد. او در کتابش سه نوع خدا را متمایز میکند: خدایان طبیعت: تجسم بخشیدن به پدیدههایی مانند باران و آتش. خدایان شعرا: خدایانی که به دست شاعران بیپروایی ساخته شدهاند که میخواهند از این طریق احساساتشان تحریک شود. خدایان شهر: خدایانی که به دست قانونگذاران خردمند است تا به عموم مردم آرامش و آموزش دهند.
کشیشان رومی پذیرش ادبی و تمثیلی اساطیر را مضحک میدانند، و معتقدند اساطیر هیچ جایگاهی در فلسفه ندارند. سیسرون نیز به اسطوره توهین کرده، اما، مانند وارو، از حمایت از مذهب ملی حمایت نمودهاست. به سختی میتوان دریافت این خردگرایی تا چه میزان به داخل جامعه رخنه کردهاست. سیسرون ادعا میکند هیچکس (حتی پیرزنان و پسران) آنقدر نادان نیست که از حملات هادس یا وجود سکولا، قنطروس یا سایر موجودات مرکب بترسد، اما از طرق دیگر، این خطیب، از شخصیت خرافی و زودباور مردم شکایت و گلایه میکند. «خدایان طبیعت»، مفهومیترین خلاصه تفکرات سیسرون است.
تمایل به آمیختن اساطیر: در زمان روم باستان، یک اسطورهشناسی رومی متولد شد که از آمیختن ایزدان پرشمار یونانی و دیگر خدایان بیگانه به وجود آمده بود. دلیل این رویداد کم بودن اساطیر روم بود و استفاده از سنت اسطورهای یونان ویژگیهای خدایان رومی را تحت تأثیر قرار دادند. زئوس و ژوپیتر، نمونهای از این تأثیرپذیریها هستند. علاوه بر ترکیب این دو سنت اسطورهای، مشارکت رومیها با دینهای شرقی موجب ترکیبات بیشتر شد. برای مثال، آیین خورشید، پس از حملههای موفق اورلیان به سوریه، در روم شکل گرفت. خدایان آسیایی خورشید پرستان، و بعل با آپولو و هلیوس ترکیب شدند و سول اینویکتوس واحد را ایجاد کردند. در دین، آپولو از هلیوس یا حتی دیونیسوس متمایز است، اما متونی که این اساطیر را بیان میکنند به ندرت چنین توسعههایی را بازتاب کردهاند. پرستش خورشید به عنوان محافظ ویژه امپراتوری، تا پیش از آمدن و گسترش مسیحیت، آیین اصلی امپراتوری روم بود.
تفاسیر امروزی: برخی پژوهندگان با ایجاد درکی امروزی از اساطیر یونانی، عکسالعمل خود را نسبت به «گرایش سنتی مسیحیت به مخالفت با اساطیر یونانی»، که در پایان سده ۱۸ام میلادی نشان دادند رواج یافته بود،که در آن تفسیر مسیحیت از اساطیر به عنوان «دروغ» یا حکایت، حفظ شده بود. در آلمان در حدود سال ۱۷۹۶، علاقه به هومر و اساطیر یونانی گسترش یافت. در گوتینگن، خوان ماتیاس گسنر، شروع به احیای آموزههای یونانی کرد، در عین حال، جانشینش کریستین گوتلوب هین، با یوهان یواخیم وینکلمان همکاری کرد و تحقیق در زمینه اسطورهشناسی را در آلمان و سایر مکانها بنیانگذارد.
روشهای مقایسهای و روانکاوی: توسعه زبانشناسی مقایسهای در سده ۱۹ام، به همراه اکتشافات قومشناسی در سده ۲۰ام، علم اسطوره را ایجاد نمود. از زمان دوره رومانتیک، تمام مطالعات اسطورهای، مقایسهای بودهاند. ویلهم نمهارت، جیمز فریزر، و استیث تامسون روشهای مقایسهای را به خدمت گرفتند تا موضوعات فولکلور و اسطورهای را طبقهبندی کنند. در سال ۱۸۷۱، ادوارد بورنت تیلور کتاب «فرهنگ بدوی» را منتشر کرد. او در این کتاب از روشهای مقایسهای استفاده نمود و سعی کرد ریشه و تکامل دین را توضیح دهد. رویه تیلور در به یکدیگر مربوط ساختن فرهنگ مادی، آیین پرستش و اسطوره برگرفته از فرهنگهای بسیار مجزا، کارلگوستاویونگ و جوزفکمبل را تحت تأثیر قرار داد. ماکسمولر علم جدید اسطورهشناسی مقایسهای را در مطالعه اساطیر به کار بست، و در آن تحریفهایی را تشخیص داد که از الهیات طبیعی آریایی باقیمانده بود. برونیسلاومالینوفسکی بر روشهایی از اسطوره تأکید کرد که وظایف رایج اجتماعی را انجام میدهد. کلودلویاستروس و سایر ساختارگرایان، روابط و الگوهای رسمی اساطیر در سراسر جهان را مقایسه کردهاند.
زیگموندفروید مفهوم فراتاریخی و زیستی انسان و نظر دربارهٔ اسطوره را به عنوان توصیف یک ایده سرکوبشده معرفی کرد. تعبیر خواب پایه تفسیر اسطورهای فروید است و مفهوم خواب فروید، اهمیت ارتباطهای متنی برای تعبیر هر عنصر منحصر به فردی در رؤیاها را نشان میدهد. این پیشنهاد موجب یافتن نقطهای مشترک بین روش ساختارگراها و روانکاوها در اسطوره میشود. کارلگوستاویونگ با تئوری «ناخودآگاه جمعی»، روش فراتاریخی، روانشناسی را توسعه داد و نمونه اولیه، در یک اسطوره به شکل رمز درآمد که از آن خارج میشود. براساس گفتههای یانگ، «عناصر ساختاری شکلدهنده اسطوره باید در ضمیر ناخودآگاه وجود داشته باشند.» رابرتسگال، با مقایسه نظریه یانگ و جوزف کمبل نتیجه میگیرد «کمبل برای تفسیر یک اسطوره، نمونههای اول (آرکه تایپها) را در آن شناسایی میکند. برای مثال تفسیر کتاب ادیسه نشان خواهد داد زندگی اودیسئوس، چگونه با الگوی قهرمانی سازگاری یافتهاست. درمقابل، یانگ شناسایی کهنالگوها را نخستین گام در تفسیر یک اسطوره میداند.»] کارلکارنی، یکی از بنیانگذاران مطالعات جدید در اساطیر یونان، دیدگاه خود را دربارهٔ اساطیر بیان کردهاست، تا نظریات یانگ دربارهٔ آرکه تایپها را در اساطیر یونان به کار بندد.
نامیراها Immortals:
ایزد المپنشین:
آپولو -خدای موسیقی، هنر و خورشید Apollo
آتنا -ایزدبانوی خرد و دانایی Athena
آرتمیس -ایزدبانوی شکار و ماه Artemis
آرس -خدای جنگ Ares
آفرودیته -ایزدبانوی عشق و زیبایی Aphrodite
پوزئیدون -خدای دریا و زمینلرزه، خالق اسبها Poseidon
دیمیتیر -ایزدبانوی کشاورزی Demeter
دیونیسوس -خدای شراب و میگساری Dionysus
زئوس -خدای آسمان و باران، پادشاه دنیای اعلا Zeus
هرا -پشتیبان ازدواج و خانواده Hera
هرمس -خدای سفر و دزدان و پیامرسان خدایان المپ Hermes
هستیا – ایزدبانوی باکره قلب، خانه و عفاف Hestia
هفائستوس -خدای آهنگری و آتش Hephaestus
هادس (پلوتو) -خدای مردگان و دنیای زیرین Hades – Pluto
خدایان نخستین:
اورانوس، ایزد آسمان، پدر کرونوس و سایر تیتانها – Uranus
گایا، ایزدبانوی زمین، مادر کرونوس و سایر تیتانها و گیگانتها – Gaia
خدایان دیگر:
پان، ایزد حامی چوپانها و گلّهها – Phanes
موز (ایزدبانوی یونانی) موزها – Mnemosyne
هراکلس -هرکول -قدرت شگفتانگیز Heracles
تیتانها Titans and Titanesses:
اقیانوس، تیتان رود محاط بر زمینOceanus –
پرومتیوس، تیتان حامی انسان – Prometheus
تمیس، تیتان تأمل، مادر موز نهگانه (ایزدبانوان هنر و مصاحبان آپولون) Themis
کرونوس، تیتان فرمانروای خدایان پس از اورانوس و پیش از زئوس – Cronus
متیس، تیتان خرد، مادر آتناMetis –
میراها:
آشیل Achilles – آژاکس Ajax – آتیس Attis – اینو Ino – گلائوکوس Glaucus – مینوس Minos – سمله Semele
منبع: ویکیپدیا – اساطیر یونانی – اساطیر یونانی
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!