خدایان و قهرمانان ایران باستان
خدایان و قهرمانان ایران باستان
از آنجاکه اساطیر بُنمایههای فرهنگی و اعتقادی هر سرزمین را تشکیل میدهند، اساطیر ایران نیز از این قائده مستثنی نیست. در اینجا سعی شده است که عمق نگرش ایرانیان باستان از لابهلای زندگی پادشاهان پیشدادی و کیانی –مقابله میان خیر و شر– پهلوانان و دلیران و خدایان باستان در معرض دید قرار گیرد. قربانی کردن برابر خدایان و مراسم آیینی و جشنها، آفرینش و اعتقاد به سرای باقی فضای کلی اسطورهِ ایرانیان را تشکیل میدهد که هر کدام با ذکر شواهد و نمونههایی تشریح میشود.
۱- خدای یگانه زرتشت در اوستا اهورامزدا است. در خطوط میخی پادشاهان هخامنشی اورامزداه میباشد. امروز در فارسی هُرمُزد و هُرمَزد و اورمزد و هورمزد میگوییم. مزدا یعنی هوشیار و دانا. اهورامزدا به معنی سرور دانا است. پیش از ظهور زرتشت اسم معمولی خدای ایرانیان بغ بوده است. کلمه ایزد که در فارسی به معنی خدا هم میباشد به معنی شایستهِ ستایش است که در اوستا برای اهورامزدا استعمال شده است. «آنگاه اهورامزدا گفت: ای زرتشت پاک! کسی که از او سؤال کنند اسم من است. دوم کسی که گلّه و رَمه بخشنده است سوم کسی که تواناست و …»
۲- ناهید: آب بعد از آتش مقدسترین عنصر است. اسم کامل فرشتهِ آب اردوسیور ناهید میباشد. چون این فرشته مؤنث است گاهی بانو را به آن میافزایند. در اوستا از یک فرشتهِ دیگر که نگهبان آب و مذکر است، یاد شده است. این فرشته «اپم نپات» نام دارد. ناهید پاک و بیآلایش است. مجموعاً بهمعنی رود قوی پاک با آب توانای بی آلایش است. در فارسی نیز ناهید اسم ستاره زهره است یعنی؛ همان ستارهِ زیبایی که رومها اسم الهه وجاهت را به آن داده ونوس Venus خواندند. «این ایوان را من به خواست اهورامزدا و آناهیتا و مترا بنا کردهام. بشود که اهورامزدا و آناهیتا و مترا مرا در پناه خود گرفته از هر کینه و خصومتی حفظ کنند و آنچه من ساختهام ویران نسازند.» «او دشمن دیوها و مطیع کیش اهورایی است فزایندهِ گله و رمه است. نُطفهِ مردان را پاک میکند. رَحِمِ زنان را برای زایش پاک میکند. زورمند، درخشان و بلندبالا و خوشاندام توصیف شده است.»
۳- مهر: مهر در اوستا و کتیبههای پادشاهان هخامنشی میثرَ Mithra و در سانسکریت میترَ Mitra آمده است. در پهلوی میتر Mitr شده امروز مهر میگوییم و به معنی عهد و پیمان و محبت و خورشید از جمله معانی آن است. در سانسکریت هم میترَ به معنی دوستی است و در وید برهمنان مانند اوستا پروردگار روشنایی و فروغ میباشد و پاسبان راستی و پیمان است و در هر دو کتاب ضددروغ میباشد. میثرَ اوستا را با وارونای وید میتوان مقابل نمود که در بسیاری از خصایص و اوصاف نزدیک به اوست. اردشیر سوم در خرابهِ پرسپولیس: «اهورامزدا و بغ مبثرَ مرا و این مملکت را و آنچه را که به توسط من ساخته شده است باید نگهداری کند.» دلیری و بینایی و فریفته نشدنی از صفات مختص مهر است. مهر فرشته روشنایی و جنگ است و در روز قیامت به همراهی سروش روشنروان راستگویان را در سر پل چنوت از دست دیوها که میخواهند او را به دوزخ کشانند، نجات میدهد. انواع گُلِ بنفشه مخصوص به مهر است. قلمرو نفوذ مهر به تمام ممالکی که در تحت استیلای شاهنشاهان بود رسید. «مهر کسی است که دیوها را سربکوبد کسی که نسبت به اشخاصی که خودشان را مقصر میسازند خشم گیرد. کسی که از مردمان پیغامشکن انتقام کشد. کسی که اگر به او دروغ گفته نشود، به مملکت قوه سرشار ببخشد.»
4- آذر: ایرانیان آذر را موهبت ایزدی دانسته، شعلهاش را یادآور فروغ رحمانی میخوانند. در نزد هندوان اگنی Agni اسم آتش و اسم پروردگار آن است؛ امّا ایرانیان به این عنصر و به فرشتهِ موکّل آن آترا نام نهادند. در پهلوی آتُر گفتهاند. لغت آتورتان به معنی پیشوایان دینی است و آذر از همین ریشه است. آذر در اوستا پسر اهورامزدا خوانده شده است. ایزد آذر رقیب ضحاک برانگیخته شده که از طرف سپنت مینو به ضد ضحاک برانگیخته شده تا وی را از رسیدن به فرّ یعنی فروغ سلطنت باز دارد. سه آتشکدهِ معروف ایران قدیم عبارتند از: آذرگشسب شیز نزدیک ارومیه، آذرفروبار در کارین فارسی، آذربرزین مهر در ریوند خراسان.
5- سروش: در اوستا سَراوَش و معنی آن اطاعت و فرمانبرداری است. سروش از سرو که به معنی شنیدن است، در ادبیات فارسی به معنی فرشته است. سروش از حیث مقام و رتبه با مهر همسر و برابر است. دیو کُندَ دشمن سروش است. دیو ائثمَ Aesma بزرگترین رقیب سروش است. معنی آن غضب و ویرانی و فساد است و این دیو را امروزه خشم میگویند. مرغ سحر خروس، به معنی خروش برآوردن، از طرف سروش فرشتهِ شب زنده دار گماشته شده است که بامدادان مردم را در پیِ ستایش خداوند بخواند. محافظت روح انسان در سه شب اول پس از مرگ با سروش است. سروش کسی است که هرگز به خواب نرفته هوشیار آفرینش مزدا را پاسبانی میکند؛ کسی که هرگز بهخواب نرفته هوشیار آفرینش مزدا را نگهبانی میکند، کسی که سراسر جهان را پس از فرورفتن خورشید با سلاح آخته حفظ می کند.
6- ایزدماه: در سانسکریت هاس میگویند. ماه هم مانند خورشید ستوده و مورد تکریم بوده است. از آنجاکه ماه حافظ جنس ستوران است، بسا در اوستا مربی گیاه و رستنی خوانده شده است. هلال ماه بهخصوص یکی از علائم ایران قدیم است و در روی بیشتر مسکوکات پادشاهان ساسانی دیده میشود. «ماه حامل نژاد ستوران را گوش یگانه آفریده را گوناگون را خوشنود میسازیم. مانند بهترین سرور اوستا آن را به من بگوید (زرتشت) برطبق قانون مقدس بهترین داور است. فرد پاکدامن دانا آن را بگوید.»
7- خورشید: در اوستا هوَرِحشئت و در پهلوی خوریشت گویند. شئت صفت است به معنی درخشان و درفشان و بعدها خورشید گفتند. کلمهِ دیگر که برای خورشید استعمال میکنیم آفتاب است. آفتاب از آب به معنی روشنی و درخشندگی است و از تاب به معنی تابیدن و گرم کردن است. «هنگامی که خور برآید زمین اهورا آفریده پاک شود. آب روان پاک شود. آب چشمه پاک شود. آب دریا پاک شود. آب ایستاده پاک شود. آفرینش راستی که از آن خرد مقدس است، پاک شود.
8- تشتر: تشتر در اوستا تیشتریّه آمده است و در پهلوی تیشتر و در فارسی پهلوی تیشرَ و در فارسی تشتر میگوییم. «ما ستاره تشتر درخشان و باشکوه را تعظیم میکنیم که اهورامزدا او را سرور نگهبان همه ستارگان برگزید چنان چه زرتشت را برای مردمان. در فرهنگها به معنی فرشته باران است و آنرا میکائیل نیز ترجمه کردند.» «در آغاز وقتی که خرد خبیث برضد خرد مقدس برخاست تا وظیفه خود را در بارندگی بهجا آورد. رقیب او دیو خشکی اپوش به صورت اسب سیاهی با سمهای گرد از پیِ خصومت بهسوی وی دوید. از اهورامزدا یاری طلب نمود. خداوند به او قوت بخشید. آب برگرفته پیش از پیش ببارید. در مدت این بارندگی دیوهای سپینچکر (Spinchekr) و دیو اپوش بر ضد تشتر کوشیدند. آتش وازیشته (Vazishta) از گرز تشتر شراره کشیده سپینچکر را هلاک نمود. «آنگاه این آب را ستویس به هفت کشور رساند. وقتی که او در موقع تقسیم پاداش حضور بهم رساند، آنگاه تشتر زیبا و صلح بخش به سوی ممالک آید تا آنکه آنها از سال خوب بهرهمند شوند. اینچنین ممالک آریایی از سال خوش برخوردار گردند.»
9- ایزدگوش: (دروا اسپ یشت): در اوستا گااوش (Gaus) و در فارسی گوش میگویند. گوش به معنی آلت شنوایی و در اوستا گئوش به معنی گاو و (گااوش) فرشته حافظ چارپایان از آن مشتق شده است. فرشته نگهبان چارپایان گاهی گوش خوانده میشود و گاهی دروا اسپا. دروااسپا به معنی درست دارندهِ اسب است. او سالم نگهدارندهِ چارپایان خُرد و بزرگ ناهید شده است. «کسی که دارای اسبهای زینشده گردونهای تکاپوکننده چرخهای خروشنده است. نیرومند خوش اندام بهرهِ نیک بخشنده و درمان بخشی که برای یاری مردان پاک بیشه سالم و اقامتگاه مهیا دارد.»
10- رشن: رشن بعد از مهر و سروش سومین داور محکمه روز واپسین است که در اوستا رشنو آمده است. این کلمه صفت است یعنی عادل و دادگر. کلمه رشن از رز به معنی مرتب ساختن و نظم دادن است. این فرشته مخصوصاً برضد راهزنان و دزدان است و در همهجا حضور دارد. «نیسترون (نسرین) گل مخصوص رشن است.» ما استغاثه میکنیم ما خواستاریم خشنود میسازیم آن رشن توانا را همچنین دوستی را. من به این ور برقرار شده بهِاری میخوانم. به سوی آتش برسم بهسوی کف دست سرشار به سوی ور روغن و به سوی شیرهِ گیاهان.»
11- ویو: اندروای (ایزدهوا) ویو (Vayu) را در پهلوی وای یا اندروای گفتهاند. این کلمه را میتوان باد یاهوا ترجمه کرد. در وید برهمنان لغت وایو ندرتاً برای باد استعمال شده است. غالباً اسم پروردگار مخصوص عنصر باد است و اکثر بااندرا Indra یکجا نامیده شده است. دو ویو داریم: یکی ایزدی است که نگهبان هوای پاک و سودبخش و دیگری دیوی است که مظهر هوای ناپاک و زیان آور است.
12- ایزدرام: رام در اوستا رامَ Rama یا رامن آمده و در پهلوی رامشن گفتهاند و به معنی صلح و سازش و خوشی و شادمانی است. رام با صفت خواسترَ Xastra آمده که به معنی چراگاه و علوفه و اغذیه است. مجموعاً به معنی اغذیه خوب بخشنده است. گل خیری مخصوص ایزدرام است. «ستیزه شکن نام من است، به ستیزگی چیره شونده نام من است، تموج آورنده آب نام من است، موج ریزنده نام من است، موج انگیز فام نام من است، زبانه کشنده نام من است.»
13- ارت: (اشی) ارت یا اَرد در اوستا اشی ونگوهی Asi.vAnuhi نامیده شده است. کلمهِ اخیر (ونگهو Vanhu) صفت است یعنی نیک و خوب از همین ماده است. ارت پاسبان گنجینهِ پارسایان است. به معنی ثروت هم ترجمه شده است. نیکیاش در این است که ثروت اشخاص خوب را حفظ میکند و سزای کردار زشت گناهکاران نیز با این فرشته است. نامدارانی همچون هوشنگ، جمشید، فریدون و هوم پارسا، کیخسرو، زرتشت و کی گشتاسب او را ستودهاند و از او رستگاری خواستند. آدا پادشاه اخروی و اسم دیگر ارت است.
14- اشتاد: ارشاد Arstat که در فارسی اشتاد گفته میشود. ارشتات یعنی راستی و دوستی اَرش که به معنی راستی میباشد. ارشتاد فرشته مؤنث است. ایزدی است که پاسبانی روز ۲۶ ماه به او سپرده شده است. اشتاد راهنمای مینویان و جهانیان است.
15- بهرام: در اوستا وِرِترَعن (Verethraghan) و در پهلوی ورهران میباشد. بهرام بهمعنی فتح و پیروزی است. او فرشته پیروزی و نگهبان فتح و نصرت هندیان و پروردگار ملی آنان است. در هند در جنگ بر ضد سیاهان بومی آن سامان پشت و پناه آریائیها بوده و امروز در کیش برهمنی خداوند آسمان و بهشت است. یعنی؛ کشندهِ عفریت دشمن. ستارهِ مریخ در فارس بهرام نامیده می شود. در بهرام یشت مهر فرشتهِ جنگ و رشن فرشته عدالت از یاران بهرام شمرده شده است.
16- زروان: خدای زمان است و در اوستا شخصیتی کوچک دارد؛ امّا در نوشتههای ساسانی سخت مورد ستایش مردم است. ذات او جاودانگی است و سرچشمه هستی است. زروان در اصل خدا – پدری بوده است که از او همه خدایان و دیوان پدید آمدند.
17- هوم: (گیاه و خدا) در سراسر اوستا غالباً از هئوم Heoma که در ویو کتاب مقدس برهمنان سومَ Soma میباشد؛ هوم هم گیاه است و هم خدا، سومهِکی از شخصیتهای اصلی در مناسک ودایی است که در آنها او هم یک گیاه است و هم خدا. شیرهِ گرفته شده را از صافی پشمینهای میگذرانند و به حفرههایی که در آنها شیر و آب است، میریزند. زردی این مایع به اشعه خورشید و روانی آن به ریزش باران تشبیه میشود. هوم ایرانی کاملاً شبیه سومه است. هوم مانند سومه جنگجوی بزرگی است. هوم تندرستی و قوت می دهد و به محصولات و فرزندان برکت میبخشد. «هوم زرین بلند را میستاییم، هوم فزایندهِ گیتی را ما میستاییم، هوم دور دارندهِ مرگ را ما میستاییم.»
قهرمانان ایزدی:
1- هوشنگ: هوشنگ در شاهنامه از پادشاهان سلسله پیشدادیان است که بعد از کیومرث چهل سال سلطنت کرد. جهاندار هوشنگ با رأی و داد به جای نیا تاج بر سر نهاد و از پدر خویش سیامک که به دست دیوها کشته شد، انتقام کشید. آهن از سنگ استخراج کرد و آتش را پدید آورد. جشن سده بنیاد نهاد و از پوست و چرم جانوران پوشاک ساخت.
۲- جمشید: در قدیمیترین قسمت اوستا که گاتها باشد پیامبر ایران او را از مجرمین نامیده است و میگوید: «از همین گناهکاران است. جم پسر ویونگهان کسی که از برای خشنود ساختن مردمان گوشت خوردن به آنان آموخت. در آینده تو ای مزدا، باید میان من و او حکم کنی.» جم در آخر عمرش به دلیل خودستایی و دروغگویی مورد غضب پروردگار قرار میگیرد. وقتی که جمشید خیال خود را به دروغ مشغول ساخت و ادعای خدایی کرد، فر از او به صورت مرغی جدا شد و جمشید افسرده گشت.
3- فریدون: فریدون در اوستا (تراتئونَ) (Thraetaona) آمده است. اسم پدرش آتویه و در سانسکریت آپتیا Aptya نامیده میشود. دومین کسی است که هوم را بفشرد و فریدون به او بخشیده شد. او کسی است که اژی دهاک سه پوزه و سه کله و شش چشم را شکست داد. گیلان مسقطالرأس فریدون میباشد. وَرنه جاییاست که فریدون به دنیا آمد.
4- گرشاسپ: یکی از ناموران ایران قدیم است. او در نامه مقدس به منزلهِ رستم شاهنامه و هرقل Herakles یونانیهاست. معنی لفظی این اسم دارنده اسب لاغر است. در یک جای شاهنامه گرشاسپ پسر زو (زاب) پسر طهماسب از خاندان فریدون ۹ سال سلطنت کرد. این سلسله در زابلستان حکومت کرده است.
5- کیقباد: سرسلسله پادشاهان کیانی است. پس از مردن گرشاسپ آخرین پادشاه پیشدادی با این که طوس و گستهم پسران نوذر در حیات بودند و خاندان فریدون هنوز از میان نرفته بود؛ اما چون فرّ ایزدی با آنان نبود ناگزیر به پادشاهی نرسیدند. پس از مشورت با زال، موبدان کیقباد را که دارای فر ایزدی و پردازندهِ تاج و تخت بود، به شهریاری برگزیدند. رستم پسر زال او را از البرز کوه به استخر آورد. مدت سلطنت کیقباد را صد سال نوشتهاند. کیقباد یعنی دارندهِ صف رزم کیانی.
6- کیکاوس: در اوستای کوی اوسن یکی از پادشاهان کیانی است. او مؤسس سلسلهِ کیانی و شوهر سودابه پدر سیاوش و جدّ کیخسرو میباشد. او برای ناهید قربانی کرد تا او را شهریار روی زمین گرداند و بر همه دیوها و مردمان و پری ها حاکم گرداند. ناهید او را کامروا ساخت. داستان مشهور او داستان آسمان پیمای اوست. کیکاوس خواست به آسمان عروج کند اما وقتی در پرواز از نظرها غایب شد، خداوند به باد امر کرد که او را محافظت نکند. آنگاه کیکاوس بر فراز آسمان پرتاب گشته در شهر سیراف و در خلیج فارس فرو افتاد.
7- کیخسرو: کیخسرو نوهِ کیکاوس فرزند سیاوش است. پس از چندی خبر کشته شدن سیاوش در توران به ایران رسید. سراسر کشور در ماتم و سوگواری نشست. رستم که سیاوش را پرورش داده بود، از پیِ کینخواهی برخاست. نخست سودابه را که سبب مهاجرت سیاوش شده بود، کشت. پس از آن با لشکری آراسته همراه پسرش فرامرز به توران زمین روی نهاد. افراسیاب از میدان گریخت و رستم ممالک توران را گرفت، اما خشکسالی ایران را فرا گرفت و شبی سروش گودرز را به خواب آمده به او گفت: که چاره درد ایران در این است که کیخسرو پسر سیاوش را به ایران آورند. گیو با پدرش گودرز به سرزمین توران رفت. پس از چندی کیخسرو را پیدا کرد و با مادرش فرنگیس به ایران آورد، اما کیخسرو پس از ورود به شاهی برگزیده نشد زیرا که طوس با سران دیگر همداستان نبود میخواست که فریبرز پسر کیکاوس، جانشین پدر گردد نه کیخسرو نوه کیکاوس. پس از گفتگوها قرار شد که فریبرز و کیخسرو به اردبیل رفته دژ بهمن را که مقر اهریمن بود، تسخیر کنند و هر کدام که به گرفتن آن قلعه موفق شد، پادشاه شود. نخست فریبرز و طوس با لشکری به تسخیر دژ بهمن رفتند. چون به نزدیک قلعه رفتند، یقین کردند که کسی در مقابل جادوی اهریمنی تاب چنین گرمای سوزانی را ندارد. پس از آن کیخسرو با گودرز و سپاهیان به سوی دژ بهمن شتافتند. وقتی کیخسرو به نزدیک دژ بهمن رسید، در نامهای ستایش و درود خداوند نوشته آن را به نیزهِ بلندی بست. گیو گفت: یزدان را یاد نموده این نامه را به دیوار دژ نه! وقتی که نامه به دیوار دژ نهاده شد، خروش از دشت و کوهسار برخاست. جهان تیره و تار شد و و پهلوانان جایی را نمی دیدند. کیخسرو اسب سیاه خود را برانگیخته بهِاران گفت: که دژ را تیرباران کنند. گروهی از دیوهای قلعه هلاک شدند و در دژ نمودار گشته داخل دژ شد. کیخسرو پس از یکسال درنگ در آتشکده آذرگشسب به نزد پدر برگشت و همه دانستند که فرّ ایزدی یار و همراه اوست او را به پادشاهی برگزیدند.
8- کیلهراسب: پس از کیخسرو به تخت نشست. لهراسب از خانواده کیان و از پشت پشمن و کیقباد است. در شاهنامه لهراسب در بلخ آتشکدهِ برزین ساخت و دو پسر بنامهای گشتاسب و زریر داشت. مدت پادشاهی او ۱۲۰ سال بود. لهراسب در اوستا به معنی تیزاسب و تنداسب است.
9- کیگشتاسب: کی گشتاسب بعد از گوشهگیری کیلهراسب بهجای پدر به تخت نشست. زن او در شاهنامه دختر قیصر روم (یونان) تصور شده است. فردوسی در شاهنامه میگوید: دو تن از شاهزادگان کیکاوسی نظر لهراسب را به خود جلب کردند. دست گشتاسب از کار کوتاه شد و آزرده خاطر گشت. از ایران بیرون رفت به سرزمین روم (یونان) رسید. کتایون دختر قیصر روم شیفتهِ گشتاسب شد. دقیقی نام زن گشتاسب را ناهید میگوید. در حالی که در اوستا و کتب پهلوی ذکری از کتایون ذکر نشده و ناهید و کتایون دو اسم ایرانی هستند. «زن گشتاسب موسوم است به هوتس که در اوستا هوتس هوتئوسا Hutaosa میباشد.» گرویدن این شاه به زرتشت سبب شد که تورانیان به ایران تاختند. گشتاسب در اوستایعنی، دارندهِ اسب چموش و رمو.
مرغان:
1- وارَغن: یک مرغ شکاری است از جنس شاهین و باز یا عقاب که بهخصوص پرنده توانایی است که در ایران قدیم عقاب علم پادشاهی بود و بعدها همین مرغ علامت اقتدار رومها گردید. در اوستا فرّ در پیکر مرغ وارغن جلوهگر شده است.
۲- سیمرغ: سیمرغ در اوستا سَئن آمده است. در پهلوی سین مرو گویند یعنی مرغ سین. مستشرقین این کلمه را به شاهین و عقاب ترجمه کردهاند. لغت سیمرغ فارسی همان سَئن اوستا است که از آن یک مرغ بسیار بزرگ شکاری اراده شده است. در شاهنامه داستان سیمرغ که در بالای کوه البرز زال را بزرگ کرد و بعدها وی را تعلیم داد که چگونه پسرش رستم میتواند بر اسفندیار روئین تن غلبه کند. «در اوستا آشیانه آن در بالای درختی است که در میان اقیانوس فراخکرت برپاست. سئن نخستین کسی است که با صد نفر پیر و بر روی زمین به سر می برد.»
3- چمروش: مرغ دیگری موسوم به چمروش تخمهایی که از هروسیپ فروریخته گردآوری نموده بهجایی میبرد که از آنجا تشتر آب برمیگیرد و انواع تخمها بهواسطه وی با باران فرومیریزد و میرویند.
خدایان و قهرمانان ایران باستان خدایان و قهرمانان ایران باستان خدایان و قهرمانان ایران باستان خدایان و قهرمانان ایران باستان خدایان و قهرمانان ایران باستان خدایان و قهرمانان ایران باستان خدایان و قهرمانان ایران باستان
منبع تاریخ ما
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!