حافظ 3
حافظ
قسمت سوم
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا چشم دارم که سلامی برسانی ز منش
به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه جای دلهای عزیز است به هم برمزنش
گو دلم حق وفا با خط و خالت دارد محترم دار در آن طره عنبرشکنش
در مقامی که به یاد لب او می نوشند سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش
عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش
هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال سر ما و قدمش یا لب ما و دهنش
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
سلمی=معشوق؛ طُرّه=موی پیشانی؛ عنبر شکن=معطر؛ سِفلِه=فرومایه، پست؛ این آب=شراب آتشین؛ مُقام=بزم ،جایگاه؛ عِرض=آبرو؛ نشاید اندوخت=نمیتوان بهدست آورد؛ رَخت به دریا فکندن=از همه چیز صرفنظر کردن؛ ترسد زِ ملال=بیقرار و نگران شود، از اندوه بترسد؛ عشقش نه حلال=عشق حلال او نباشد؛ بیتالغزل=شاه بیت؛ نوگل خندان=معشوق نوجوان؛ چمن=اطرافیان بهویژه رقیبان؛ چشم حسودِ چمنش=تنگنظری رقیبان؛
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!