منشور کوروش
منشور کوروش :
من بردهداری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم.
فرمان دادم که همهی مردم در پرستش خدای خود آزادِ آزاد باشند و آنان را نیازارند.
«منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوهی کوروش، شاه بزرگ … نبیرهی چیشپش، شاه بزرگ …. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همهی مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک (خدای مردم بابل)، خدای بزرگ، دلهای پاک مردم را متوجه من کرد… زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم. من بردهداری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همهی مردم در پرستش خدای خود آزاد آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
مردوک خدای بزرگ از کردار من خوشنود شد … او برکت و مهربانیش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …»
متن حاوی روایتی از فتح بابل توسط کوروش در ۵۳۹ پیش از میلاد است و با گفتاری از مردوک ایزد بابلی در مورد جنایتهای نبونایید، آخرین پادشاه کلدانی، آغاز میشود.
در ادامه، روایتی از جستجوی مردوک برای یافتن پادشاه شایسته، انتساب کوروش به حکمرانی تمام جهان و عاملیت او در فتح بابل بدون جنگ آورده شده.
سپس کوروش با لحن اول شخص القاب و نسب خود را برمیشمرد و اعلام میکند که صلح کشور را تضمین کرده که به موجب آن او و پسرش کمبوجیه مشمول رحمت مردوک شدهاند. او بازسازی معبد، که در دوران زمامداری نبونایید به فراموشی سپرده شده بود و اجازهاش به تبعیدشدگان مبنی بر بازگشت به میهنشان را توصیف میکند. در پایان، پادشاه بازسازی دفاع شهر بابل را توصیف کرده و گزارش میکند که به هنگام بازسازی، کتیبهای از آشوربانیپال را دید.
متن استوانه بهطور مشخص از دو بخش اصلی تشکیل شدهاست:
بخش نخست که در آن از نبونایید و کوروش سخن گفته شده و از آنها بهصورت سوم شخص یاد میشود. نویسندهی این بخش احتمالاً یکی از کاتبان یا کاهنان بابلی بودهاست.
بخش دوم که طولانیتر است، بهطور مستقیم از زبان کوروش بهصورت اول شخص بیان شدهاست. بهنظر میرسد متن این قسمت از سوی یک مترجم یا کاتب یا فردی که به هردو زبان فارسی باستان و بابلی آشنا بوده، در اختیار نویسندهی بابلی قرار گرفته و آن نویسنده، متن را بهشیوهی نوشتاری رایج در بابل تنظیم کردهاست.
متن با پیشگفتاری آغاز میشود که سطرهای نخست آن از میان رفتهاست. احتمالاً این پیشگفتار بر اساس الگوهای بابلی نوشته شده بود. متن بهصورت یک بیانیه تنظیم شدهاست و در آن تلاش نویسندگان بر این بوده تا هر جمله در یک سطر بیان شود و در پایان هر سطر، جمله به پایان برسد. تنظیمکنندگان متن تا حد امکان در این کار موفق بودهاند اما در چند مورد بهدلیل نوع جملهبندی، جمله در پایان سطر تمام نشدهاست.
متن استوانهی کوروش با دیدگاه مردوک آغاز شدهاست که با خشمی خدایی وضعیت بابل را در دورهی فرمانروایی پادشاه بابلی نظاره میکرد. متن آسیب دیده و بسیاری از جزئیات آن از بین رفتهاست اما با زبانی جانبدارانه و متقاعدکننده به ساخت و وقف پرستشگاهی موهن به مقدسات، به برانداختن حمایتهای مناسب از پرستشگاه و آیین مردوک که توهینی به حرمت خدای بزرگ بود، به تحمیل مالیاتهای ویرانگر بر مردم و به ناراحتی و ترک پرستشگاه دیگر خدایانی که مجسمههای آنها به بابل آورده شده بودند و در آنجا نگاه داشته میشدند، اشاره میکند. نام نبونایید، پادشاه ستمگری که باعث این اوضاع بود از بین رفتهاست. متن آشکارا نام پسر و نایبالسلطنهی او را در این گناهان به میان میکشد.
در ادامهی متن که هنوز از دید مردوک بیان میشود، از خشم خدا کاسته میشود. او به مکانهای مقدس نابود شده (که باز هم از اصلاحات کوروش خبر میدهد) و وضعیت مرگآور مردم «سومر و اکد» (اصطلاحی قدیمی برای بابل) میاندیشد. زاویهی دید متن با بررسی همهی سرزمینها از سوی مردوک و جستجوی دقیق برای یافتن پادشاهی دادگر گسترش مییابد. او کوروش، شاه اَنشان را مییابد، دست او را میگیرد، از او میخواهد تا فرمانروای برتر باشد و ماد و سرزمینهای کوهستانی مجاور بابل را مطیع خود سازد (باز هم از اصطلاحات ادبی کهن برای این سرزمینها استفاده شدهاست نه از نامهای سیاسی تازه). مردوک که از کارهای نیک کوروش خشنود شدهاست، به او فرمان میدهد که به بابل آید. در اینجا زاویهی دید محدود میشود و از نگاه کردن آسمانی به همراهی در زمین تغییر میکند. مردوک کوروش را همراهی میکند و همچون یک دوست و همراه در کنارش گام برمیدارد، و سپاه بزرگِ مجهز به جنگافزار او در کنارش پیش میرفتند. مردوک کوروش را بدون جنگ و نبرد به بخشی در مرکز بابل بُرد که شوانَه نام داشت و کاخ سلطنتی و پرستشگاه مردوک در آنجا بود. او نبونایید پادشاه ناپرهیزگار بابلی را تسلیم کرد (چیز بیشتری از او گفته نشدهاست). مردم بابل و سومر و اکد و رهبران و حاکمانشان (باز هم از اصطلاحات قدیمی که دیگر از لحاظ سیاسی کاربرد نداشتند استفاده شدهاست) به او احترام گذاشتند و خوشحال بودند که او را به عنوان یک نجاتدهنده ستایش میکردند.
زاویهی دید روایت از نگاهکردن مردوک از آسمان به بابل و بررسی گستردهی همهی سرزمینها و قدرت گرفتن کوروش در غرب ایران و پیشروی به سوی بابل و سپس به تخت نشستن او در مرکز بابل تغییر میکند. در ادامه زاویهی دید از خود مردوک به کوروش تغییر مییابد. بقیهی متن به عنوان سخنان شخص کوروش و چنین بیان میشود:
«منم کوروش …». کوروش به سه روش خود را معرفی میکند: نخست با اصطلاحات سیاسی و مجموعهای از لقبهای سلطنتی میانرودانی که پارهای از آنها به ویژه مورد توجه شاهان آشوری بود و حکومت جهانی بر بابل و بر سرتاسر جهان را نشان میداد؛ دوم با اصطلاحات قاطعانهی تبارشناسی و جغرافیایی غیرِ بابلی، که او را به عنوان نوادهی سه نسل از پادشاهان انشان، «دودمان جاودانهی پادشاهی» میخواند، همانطور که فرمانروایان بابلی باید این گونه باشند؛ سوم با اصطلاحات مذهبی که او را حمایت شده از سوی خدایان بابلی بِل (مردوک) و نَبو معرفی میکند. در سطرهای بعد عناصر اصلی روایت غیرشخصی در بخش نخست متن از زبان کوروش بیان میشود. کوروش ورود صلحآمیز خود به بابل و در نتیجهی آن رهایی بابل از آشوب، ستم و خستگی را شرح میدهد. او تکرار میکند که این کارها را بهعنوان نمایندهی مردوک انجام دادهاست و میگوید که اکنون تخت سلطنتی خود را در کاخ بابل برپا ساخته است.
درست همانطور که مردوک پیش از این از بر تخت نشستن کوروش در ایران خشنود شده بود، در اینجا نیز کوروش میگوید مردوک از کارهای نیک او در بابل شادمان است. مردوک به پاداش این کارهای نیک به کوروش و پسرش کمبوجیه (همتای پرهیزکار ولیعهد شرور بابلی) و سپاهیان پیروزمند او برکت ارزانی میدارد. درست همانطور که مردم و بزرگان بابل بر پاهای کوروش بوسه میزدند او میگوید که همهی شاهانی که بر تخت نشستهاند از مدیترانه تا خلیج فارس و شاهان چادرنشین سرزمین آمورو، همه باج به بابل میآوردند و بر پاهایم بوسه میزدند.
سپس کوروش با تغییری صریح در بیان خود، به موقعیتهای جغرافیایی میپردازد و دربارهی شهرها و سرزمینهای آشور، شمال بابل، سرزمینهای مسیر رود دیاله و شرق رود دجله تا شوش در خوزستان و نواحی بین بابل از سمت غرب و ماد و پارس از سمت شرق سخن میگوید. او میگوید که پرستشگاههای مقدس آنها را از نو ساخته است، خدایانشان را به پرستشگاهها بازگردانده و مردم را گرد آورده و به سکونتگاههایشان بازگرداندهاست؛ در اینجا از گرد آوردن و سکونت دوباره استفاده شدهاست که از زمان حمورابی پادشاه بابل، شیوهی رایج برای بیان بازگرداندن صلحآمیز نظم بودهاست. کوروش خدایان را به پرستشگاههایشان بازگرداند و به این ترتیب به جبران ناسپاسی نبونایید که باعث خشم خدایان شده بود پرداخت، به این امید که خدایانی که به پرستشگاههایشان بازگردانده شدهاند به پاس کار نیک او، در مقابل خدایان بزرگ بابل، بِل (مردوک) و نَبو (پسر او)، به نیکی از او یاد کنند و خواستار برکت و دعا برای او و پسرش کمبوجیه باشند.
در آخرین سطرهای آسیب دیدهی متن، کوروش از کوششهای خود برای انجام وظایفش بهعنوان فرمانروای بابل و سازنده و پشتیبان آیین پرستشگاهها میگوید. او افزایش پیشکشیهای روزانهی ماکیان (احتمالاً برای مردوک) را شرح میدهد. او میگوید قصد دارد دیوار بزرگ بابل را مستحکم کند، گویی میخواهد این موضوع را بازگوید که بابل دژ فتحشدهی دشمن نیست، بلکه تختگاه سیاسی اوست. او برای تکمیل ساخت خندقی نیمهکاره با آجر پخته و قیر مورد ستایش قرار گرفت.
کوروش از کارگذاشتن درهایی با چوب سدر و روکش مفرغین و با آستانهها و دیگر قطعات آنها در ساختمانی (شاید پرستشگاه مردوک) سخن میگوید. او میگوید در جریان این کار کتیبهای از آشوربانیپال شاه آشوری را یافته و در جای خود قرار دادهاست که درست مانند کتیبههای ساختمانی دشمن او، نبونایید، به یافتن اسنادی از شاهان کهن بابل اشاره میکند. در پایان متن استوانه، کوروش از مردوک میخواهد به او زندگانی دراز، سلطنتی پایدار و خاطرهای جاودانه ببخشد.
موضوع گلنوشته در سطرها به این ترتیب است:[۳۱]
سطرهای ۱–۲: نامشخص (شکستگی)، احتمالاً مقدمهای دربارهٔ بابل و خدای بزرگ آن مردوک
سطرهای ۳–۸: توصیف کارهای ناشایست نبونایید
سطرهای ۹–۱۱: توجه خدایان به رفتارهای نبونایید و رحم آوردن بر بابلیان
سطرهای ۱۲–۱۵: معرفی کوروش و گزینش او از سوی خدایان
سطرهای ۱۶–۱۷: تصرف بابل
سطرهای ۱۸–۱۹: ستایش مردمان و بزرگان از کوروش و شادی آنان
سطرهای ۲۰–۲۲: معرفی کوروش، عنوانهایش و نیکانش از سوی خود او
سطرهای ۲۲–۲۶: شرح رفتار کوروش در بابل
سطرهای ۲۶–۲۷: حمایت خدای مردوک از کوروش، کمبوجیه و سپاهیانش
سطرهای ۲۸–۳۰: اعلام اطاعت مردمان و سرزمینهای دیگر از کوروش
سطرهای ۳۰–۳۶: بازگرداندن مردمان و خدایانشان بر سرزمینهای خود
سطرهای ۳۷–۳۸: افزایش پیشکشی برای خدایان
سطرهای ۳۸–۴۳: شرح آبادگریهای کوروش در بابل
سطرهای ۴۳–۳۳: نامشخص (شکستگی)
سطر ۴۵: نامشخص (شکستگی)، احتمالاً دعا برای کوروش و خاندانش
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!