مطالب توسط PaymanA

گزیده ای از ناظم حکمت

در انتظارِ آمدن کسی بودن که می‌دانی نمی‌آید ، حماقت نیست، عشق است … به خاطر آوردنت را دوست دارم … چه زیبا مرا از هم می پاشی! ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﮐﺎﺵ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﮔﻨﺠﻪ ﺍﯼ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﻗﻔﻞ ﮐﻨﻢ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﮑﯽ ﻳﮏ ﮔﻨﺠﻪ ﺧﺎﻟﯽ … ﺭﻭﯼ […]

گزیده ای از محتشم کاشانی

  دوش گر بزمم گذر کرد آن مه مجلس فروز         روشنی بیرون نرفت از خانهٔ من تا به روز دیشب از شست خیالش ناوکی خوردم به خواب          روز چون شد خورد بر جانم خدنگ سینه‌سوز دیدمش در خواب کاتش می‌زند در خانه‌ام         چون شدم بیدار دیدم آه خود را خانه سوز دوش گستاخانه زلفش را […]

گزیده ای از بيدل دهلوی

دل سحرگاهی به‌گلشن یاد آن رخسار کرد…اشک آن شبنم برگ ‌گل را رخت آتشکار کرد ناز غفلت می‌کشیم از التفات آن نگاه…خواب ما را سایهٔ مژگان او بیدار کرد قید آگاهی چه مقدار از حقیقت غافلست…گرد خود گردیدنم خجلت‌ کش زنار کرد آه ز آن بی‌پرد رخساری‌که شرم جلوه‌ان…چشم ما پوشیده یعنی وعده دیدار کرد […]

گزیده ای از حسین شریفی

حسین شریفی  نه کسی منتظر است، نه کسی چشم به راه        نه خیال گذر از کوچه ما دارد ماه بین عاشق شدن و مرگ، مگر فرقی هست؟   وقتی از عشق، نصیبی نبری غیر از آه به چه دل خوش کند آن خسته پلنگی که فقط      حاصلش زخم شد از پنجه کشیدن بر ماه […]

گزیده ای از بابک روزبه

واست بی تابم و بی خوابم و ، میدونی دلتنگم  واست میمیرم و درگیرم و با دنیا در جنگم منو تنها نذار از روزگار با اینکه دل خستم     واست دیوونه مو ، می مونم و تا آخرش هستم داره میباره بارون و تو نیستی    شده این خونه زندون و تو نیستی چقدر حس بدیه حس […]

گزیده ای از لاادری

لاادری (ناشناس، گمنام) یاد وصال میکنم، دیده پر آب می شود شرح فراق میکنم، سینه کباب می شود… لاادری فراموشم مکن چون من فراموشت نخواهم کرد تو در من آتشی هستی که خاموشت نخواهم کرد لاادری به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد      عجب از محبت من که در او اثر ندارد غلط […]

گزیده ای از سعید صاحب علم

سعید صاحب علم در دلم جایی برای هیچکس غیر از تو نیست… گاه یک دنیا…فقط با یک نفر پر می شود! سعید صاحب علم پر رنگ تر شد آن گل سرخی که خشک شد         ما در فراق بیشتر از وصل عاشقیم او که “همدردم” شده گویا خودش هم درد بود       او خودش زخم همین مرهم […]

گزیده ای از سلیم تهرانی

برای سوختن من چو شعله تند مشو       اگر چه خار و خسم، یادگاری چمنم بس که از سرگشتگی‌ها رفته‌ام در خود فرو       مانده چون گرداب از اعضایم گریبانی و بس از دل آشفتگان شرح پریشانی بپرس          گر سراغ سیل می گیری،ز ویرانی بپرس  گر چه احوال من هرگز نپرسید از صبا            از من آن بی […]