نوشتهها
آینهِ شكسته
آینهِ شكسته
صادق هدایت
"اودت" مثل گلهای اول بهار تروتازه بود، با یك جفت چشم خمار برنگ آسمان و زلفهای بوری كه همیشه یكدسته از آن روی گونهاش آویزان بود. ساعتهای دراز با نیمرخ ظریف رنگپریده جلو پنجرهِ اطاقش مینشست. پا روی پایش میانداخت، …