نوشتهها
ماهیسیاهِ کوچولو
ماهیسیاهِ کوچولو
صمد بهرنگی
شبِ چِلّه بود. تهِ دریا، ماهیِ پیر دوازدههزار تا از بچّهها و نوههایش را دورِ خودش جمع کرده بود و برایِ آنها قصّه میگفت:
یکی بود یکی نبود. یک ماهیسیاهِ کوچولو بود که با مادرش در جویباری زندگی میکرد. این جویبار…