نوشتهها
فردا
فردا
صادق هدایت
مهدی زاغی
چه سرمایِ بیپیری! بااینکه پالتوم را رویِ پام انداختم، انگارنهانگار. تو کوچه، چه سوزِ بدی میآمد! امّا از دیشب سردتر نیست. از شیشهِ شکسته بود یا از لایِ درز که سرما تو میزد؟ بویِ بخارینفتی بدتر بود. عباس غرّولندش…