نوشته‌ها

گرداب

گرداب صادق هدایت همایون با خودش زیر لب می‌گفت: "آیا راست است‌؟.. آیا ممكن است‌؟ آنقدر جوان، آن‌جا در شاه‌عبدالعظیم مابین هزاران مُردهِ دیگر، میانِ خاكِ سردِ نمناك خوابیده... كفن به تنش چسبیده! دیگر نه اولِ بهار را می‌بیند و نه آخر پائیز را، و نه ر…