روابطِ طولانی مدت معمولاً دارای سه مرحله هستند:

مرحله ماه‌عسل: دوره شیفتگی و انتظارات بالا؛

مرحله‌ خروج از توهّم: ایجاد سازگاری دوجانبه؛

مرحله پذیرش: عشق بالغ‌گونه.

مهارت‌های زناشویی-مک‌کی،فانینگ،پالگ

ازدواج و روابط بلند مدت

همسازی و هم نوازی شخصیتی زن و مرد در روابط کامل و ازدواج بلند مدت

آیا همسر آینده ما باید مکمل ما باشد یا مشابه ما؟

جور بودن شخصیتها و قوت نیازها

اختلالات شخصیتی و مشکلات روابط بین فردی

مراحل روابط بین فردی

آمادگی برای ازدواج

دلایل درست ازدواج

دلیل عدم ازدواج

دلایل غلط ازدواج

ازدواج پایدار

زوج هایی که با هم می مانند این کارها را نمی کنند

چند همسری

۲۵مشکل اصلی روابط زناشویی

پنجاه باید و نبايد در زندگی زناشویی

شرایط بچه دار شدن

انتخاب همسر 

آمادگی برای ازدواج

در ایام و تاریخ گذشته، آمادگی برای ازدواج برای دختر سن بود و برای پسر دارایی.

اما در دنیای امروز آمادگی برای ازدواج نکاتی دارد:

1. سن

   • قبل از بیست و دو سالگی بهتر است که ازدواج نکنید. احتمالا بیست و شش سالگی سن مناسب ازدواج است.  در مورد پسر و دختر هم آنقدر اختلافی ندارد.
  • در ایران تا بیست سال بعد از انقلاب سن متوسط دختران در محیط های شهری از نوزده به بیست و دو رسید و  پسر از بیست و چهار به بیست و پنج یا بیست و شش.
   این نشان می دهد که اتفاقا جامعه ایران دارد در مسیری حرکت می کند که اگر متوسط را ملاک بگیریم خوب است.

2. بلوغ

• رسیدن به حداقل ها و درست تر، به مرحله بلوغ یا Maturation.  یعنی ما باید به یک مقدار از جنبه های ارتباطی رسیده باشیم. یعنی بلوغ احساسی و عاطفی-بلوغ جسمی و جنسی-بلوغ اقتصادی-بلوغ عقلی و جنبه های مختلف و متفاوت.
• متاسفانه نه تنها در طول تاریخ بلکه در دوران ما هم بسیاری از مردم ناقص الخلقه هستند. مقصود از ناقص الخلقه این هست که برخی از قسمتهای وجودشان رشد کامل خودش را داشته و در بسیاری از موارد دیگر رشد نداشته اند. دوستانی حتی با درجه عالی دکتری ازبهترین دانشگاه های امریکا بوده اند که وقتی به آنها نگاه میکردید از نظر روانی واقعا ناقص الخلقه بودند. در حالی که دست و پاهایشان به اندازه بود ای بسا سرشان یک پنجم اندازه لازم بود. به بیان دیگر مساله نه تنها بلوغ که مساله توازن و تعادلی در این زمینه حتما ضرورت دارد. یعنی کسی برای ازدواج آمادگی دارد که به مراحلی از بلوغ رسیده باشد.
• در گذشته فقط بلوغ جسمی و جنسی بوده. به مجرد اینکه پسری تغییراتی در او دیده می شد و در دختر دگرگونی هایی که خیلی از اوقات حتی عادت ماهانه علامت نه توانایی و میل جنسی بوده و نه حتی قابلیت بارداری- به مجردی که اولین علامت عادت ماهانه نشان می داد فکر این را می کردند که باید ازدواج کرد
• به همین جهت است که بسیاری از ما همچنان در یک چهارچوب فکری و ذهنی هستیم.  حال آنکه مساله بلوغ جسمی و جنسی فقط حداقل حداقلی است که خوشبختانه با توجه
به سن و سالی که اشاره شد دیگر ما برایش مشکل و مطلبی نخواهیم داشت. اما واقعا مساله رشد در زمینه های مختلف اهمیت فوق العاده دارد.

3. ثبات و قرار Stability.

• داشتن ثبات و قرار و اینکه آدم ها باید پایدار باشند. این هست که ما در مسیر رشد به گونه ای حرکت میکنیم که مانند گذشته نیستیم. حتی مفهوم رشد تغییر در مسیر تکامل هست.
اگر شما به اروپا بروید و بخواهید برای خودتان کفش از ایتالیا بخرید اگر امکانات مالی داشته باشید و کفش دوست داشته باشید- می توانید پنج یا ده جفت کفش بخرید – اما اگر پسر و دختر شما در امریکا باشند و سنشان ده یا دوازده ساله باشد چنین نمی کنید – چون می دانید که کفشی را که برایش خریده اید شش ماه دیگر پایش نخواهد کرد. علتش این است که او در مسیر تغییر است. بنابراین هیچ کس در زندگی نمی تواند درگیر یک تعهد بلند مدت شود اگر هنوز در حال تغییر است.

• بنابراین مساله ثبات و قرار این هست که ما بعد از دو-سه سالی که دیدیم در اصول و جنبه های کلی تغییرات و دگرگونی هایی در ما پیدا نمی شود و به صورت فرد بزرگسال در آمده ایم حال می توانیم یک تصمیمی بگیریم برای تمام عمر.
• دلیل اصلی و اساسی که ازدواج یک پسر و دختر هجده یا نوزده ساله تقریبا با شکست همراه است این است که هر دو تغییر می کنند و بنابراین آنچه را که دوست داشتند دوست نخواهند داشت و آنچه را که می پذیرفتند و می پسندیدند نخواهند پذیرفت. به همین جهت است که اهمیت دارد ما به مرحله ثبات و قرار رسیده باشیم.

• افرادی که خودشان را مخصوصا در وقت ورود به یک فرهنگ دیگر دستخوش تغییر و دگرگونی می بینند، باید مدتی صبر کنند تا مطمئن شوند به قرار رسیده اند- زیرا آنهایی که به قرار نرسند این نقطه قرار یکیش میگریزد و به فرار تبدیل می شود و این همان چیزیست که در برخی زندگی ها می بینید. افراد به جای اینکه به قرارشان بروند به دنبال فرارشان هستند.

4. استقلال و همبستگی

• استقلال و همبستگی در جامعه ایرانی بسیار بسیار مهم است. مساله رابطه یا Relationship یکی از پنج مشکل اصلی و اساسی جامعه ایرانی است.

• رشد انسان از هشت مرحله میگذرد:

o مرحله اول در وقت تولد است. همزیستی یا یکی بودن است. مرحله ای که کودک با مادرش و بقیه جهان یکی است. کودک دو-سه ماهه وقتی دست به اسباب بازی اش میزنید تفاوتی بین دستش و اسباب بازی اش قایل نیست. اما از چهار ماهگی به بعد تشخیص ها آغاز خواهد شد.

o مرحله دوم را مرحله چسبندگی است که حدود یک سالگی است که اوج اضطراب جدایی یا Separation Anxiety است. به این معنا که کودک در حالی که پی به وجود خودش برده- که معمولا تولد روانی حدود هشت ماهگی اتفاق میافتد- اما در دوازده ماهگی امکان جدایی از مادر یا کسی که از او مراقبت می کند را ندارد -و ندیدن مادر برای او مساوی است با نابودی مادر و مرگ احساسی و عاطفی خودش. بنابراین در مرحله دوم یعنی یک سالگی ما وارد مرحله چسبندگی می شویم.

o در مرحله سه سالگی وارد مرحله Addiction یا اعتیاد می شویم. یعنی کودک به مادر یا Primary Care Taker معتاد می شود و حالت آدم معتاد را دارد. یعنی حاضر است همه چیز را زیرپا بگذارد تا او را به دست بیاورد ولی آن زمانی که محتاج است. یعنی یک کودک سه ساله می تواند سه ساعت با دوستانش بازی کند و اصلا فراموش کند مادر دارد. اما لحظه ای که احتیاج به مادر داشت همان زمان باید او را دور و بر خود داشته باشد وگرنه کاملا می تواند اذیت بشود. و این درست مثل حالت یک فرد معتاد هست که اگر نیازی به ماده مخدر داشته باشد
و نباشد گرفتار می شود.

o مرحله چهارم که در پنج سالگی است مرحله عادت یا Habit هست. یعنی از اعتیاد به عادت می رسد. ترجیح می دهد و دوست دارد که باشد.

o در هشت سالگی کودک انسانی به مرحله وابستگی یا Dependency می رسد. اساس وابستگی مرتبط است به مساله احتیاج و درک این واقعیت برای کودکی که عقل در او ظاهر شده این هست که من موجود نیاز مندی هستم که باید این نیازها را ارضا کنم تا رنج نبرم و لذت ببرم و زنده باشم و نمیرم.
بنابراین مساله احتیاج برای کودک مهمترین مساله است و به همین جهت است که بچه های هشت تا یازده ساله بزرگترین اضطراب و وحشتشون مرگ پدر و مادر هست و این کاملا میتواند آنها را از پای در بیاورد. بنابراین کودک در حدود هشت سالگی به مرحله وابستگی می رسد و این مفهوم وابستگی به این معناست که من برای رفع احتیاجات خودم به تو نیازمندم و بدون تو درد می کشم و رنج می برم و می میرم. به این دقت کنید تا بدانید چرا در طول تاریخ مطلقا عشق وجود نداشته یا نوع بسیار نادرش بوده. به خاطر اینکه آنچه را شما می بینید و میشنوید مساله وابستگی بوده و معلوم است آنجا که مساله درد و لذت من به تو مربوط است و مساله مرگ و زندگی من به تو مربوط است احتمالا از نظر بسیاری در یک نگاه سطحی چیزی جز یک عشق عمیق کامل نخواهد بود و حال آنکه مساله وابستگی ماجرای دیگری است. حدود هشت سالگی کودک به وابستگی می رسد.

o بین هشت تا دوازده سالگی کودک انسانی از نظر ذهنی آمادگی پیدا میکند تا به مرحله جدایی و رهایی برسد. وارد مرحله Concrete Operational Stage می شود. یعنی باید بند ناف روانی بریده بشود. مادری که با بی رحمی در وقت تولد فرزندش را از خودش جدا کرد با بریدن بند نافش در حالی که کودک امکان زندگی نداشت تا به او و خودش امکان زندگی بدهد، باید جرات و امکان این را داشته باشد که بین هشت تا دوازده سالگی بند ناف روانی فرزندش را ببرد و به او اجازه دهد که او زندگی بکند و پدر و مادر هم بروند زندگی خود را بکنند زیرا اگر این بند ناف روانی بریده شود همه خلاص و آسوده خواهند شد.
این مرحله جدایی و رهایی بین هشت تا دوازده سالگی باید اتفاق بیافتد و اگر اتفاق افتاد وارد مرحله هفتم خواهد شد

o بین دوازده تا هجده سالگی مرحله استقلال و آزادی است. یعنی Independent یعنی کودک در این مرحله به مرحله استقلال و آزادی می رسد و این استقلال و آزادگی یک معنایش این هست که من می توانم روی پای خودم بایستم و به مرحله Self Sufficiency رسیدم و این مرحله ایست که سبب خواهد شد من در زندگی توان و امکان این را داشته باشم که بتوانم زندگی خودم را اداره کنم.
بنابراین شما در حدود هجده سالگی به مرحله استقلال و آزادی می رسید.

o یک مرحله بالاتر و برتر بین هجده تا بیست و دو سالگی است که نامش همبستگی Interdependency است. مقصود از همبستگی این هست که در حالی که من می توانم مستقل و آزاد روی پای خودم بایستم، در حالی که من نهار و شام خودم را دارم- اما ترجیح میدهم که نهار و شامم را با تو بخورم. اعم از اینکه نهار و شام تو باشد یا من. چون فرقی نمی کند.
علت اینکه من می خواهم با تو باشم هیچ ارتباطی به نهار وشام ندارد. من و تو به عنوان یک موجود زنده که میتوانیم گرسنه شویم نهار و شام خواهیم خورد و حال آنکه در مرحله وابستگی به این دلیل سراغ دیگران می روید که با آنها نهار و شام بخورید چون اگر نروید نهار و شام نخواهید داشت و خواهید مرد.
به همین جهت است که شما می بینید مساله وابستگی با جنبه های مادی آنچنان گره می خورد که اصلا مفهوم عشق چیزی جز خوردن و خوراندن نخواهد بود.

حال آنکه در مرحله بیست و دو سالگی که مرحله همبستگی هست شما به مرحله ای رسیده اید که ارتباطتان با دیگران بر اساس انتخابتان است.
شما انتخاب میکنید- ̨ اختیار میکنید که با دیگری باشید بدون اینکه به او محتاج باشید-بلکه به او مشتاقید.

مایلید که با او باشید بدون اینکه به او نیاز داشته باشید. مخصوصا نیازهای واقعی یعنی آن دو نیاز فیزیکی و نیاز امنیت. در نتیجه مرحله همبستگی مرحله ایست که به شما اجازه می دهد آزادانه انتخاب کنید. او را می خواهید به خاطر او.

• عشق سالم میگوید تو را دوست دارم پس به تو مشتاقم.

• عشقی که مبتنی بر مفهوم وابستگی است می گوید من به تو محتاجم پس عاشق تو هستم. و به میزانی که محتاج ترم و بدبخت ترم و خالی ترم و تنها ترم و گرفتار ترم و نگران ترم ، ظرفیت عشق بیشتری دارم و حال آنکه واقعیت این است که من به دنبال کسی هستم که نیاز مرا براورده کند.

• علت اهمیت این مساله در جامعه ایران این است که اگر ما به مرحله استقلال و آزادی و یا مرحله همبستگی نرسیم̨-  متاسفانه بیش از نیمی از ما همچنان در مرحله وابستگی و هشت سالگی هستیم- اصولا شما ازدواج نمیکنید. بلکه شما در حقیقت زن می گیرید- مرد می گیرید- شوهر می کنید -عروس می آورید ̨ داماد دارید . و اینها معنا و مفهومی ندارند.

• وقتی که شما ازدواج می کنید زن در خانه هیچ کاره است تا زمانی که مادر بشود. آن هم به خاطر اینکه پسر خانواده محترم را آورده ولی همچنان خودش نامحترم است .  به همین جهت است که احتمالا اگر مساله جدایی یا هرچیزی مطرح بشود مادر باید برود دنبال کارش و بچه از آن خانواده است- ازآن پدر است. پدری که احتمالا نقش کمتری اگر اصلا نقشی در وجود این بچه داشته باشد.

• نتیجتا عشق فقط و فقط و فقط میان دو انسان آزاد مستقل همبسته ممکن است.

• آن چیزی که شما اسمش را عشق می گذارید مساله وابستگی بوده و این وابستگی از ما برده و بنده و حتی بره ساخته و به همین جهت برده دار و ارباب و گرگ پیدا شده.

• به دلیل همین مساله است که شما نمیتونید وارد یک زندگی سالم در دنیا شوید اگر به مرحله آزادی و استقلال و همبستگی نرسیده باشید.
• اگر به مرحله ای نرسیده باشید که انتخاب او به خاطر خود او و شما باشد ، نه به خاطر توانایی او برای رفع احتیاجات و نیازهای شما و البته بعدا به این خواهیم رسید که اساس نگه داشتن خانواده رفع نیاز و احتیاج است، اما در آغاز من و شما آن زمانی میتوانیم درگیر یک رابطه سالم شویم که برای ادامه زندگی به او محتاج نیستیم.
• ما خود توان اداره کردن زندگی خود را داریم. با او زندگی ما بهتر می شود . اما همچنان زندگی ما بدون او و هر کس دیگری خوب هست.
• اما روزی که زندگی من بد و جهنمی است علت علاقه من به دیگری فقط به دلیل توانایی او برای بیرون بردن من است. و علاوه بر مزایایی که یک مرد یا یک زن میتواند داشته باشد این است که شهروند کجاست تا بتواند من را از زندانی به جایی که من فکر می کنم رهایی و آزادی هست ببرد.

در حالی این مساله احتمالا نمی توانست چنین اهمیتی را داشته باشد اگر من و شما به مرحله استقلال و آزادی و همبستگی رسیده باشیم.

5. هدفمندی در زندگی

• مورد بعد مساله جهت و هدف و معنی در زندگیست. شما روزی میتوانید ازدواج کنید که جهت و هدف و معنی را تا حدودی یافته باشید و با آن آدم بتوانید آن را تعقیب کنید.
کسانی که هدفی ندارند و معمولا راه و هدفی ندارند و زندگی برایشان معنی ندارد ازدواج هم برایشان معنی ندارد.
• نکته ای که مهم است این هست که شما یا کسی که میخواهید با او ازدواج کنید جهت هدف و معنی را در زندگی پیدا کرده باشید. شما در راهی باشید. و در این مسیر و راه باید همراهی را پیدا کنید نه اینکه سرگردان و حیران مانده اید و منتظرید کسی بیاید و شما را نجات دهد. مساله سلامت فیزیکی و روانی بینهایت مهم است.

6. سلامت

• اول سالم باشید بعد ازدواج کنید. یکی از بیماریهای رایج فرهنگ ما این است که بیماران روانی مخصوصا اسکیزوفرنی را میگویند اگر زنش بدهند خوب میشود.
اما یک مورد بسیار مهم است و اینکه مطمئن باشید از نظر جنسی مشکلی ندارید. یعنی سلامت فیزیکی و روانی مخصوصا سلامت جنسی مهم است.
• خوشبختانه مسایل و مشکلات جنسی که حدود یازده یا سیزده تا است بیشترشون با چند جلسه تراپی و کمی کمک قابل درمان است. و مسایل جنسی که معمولا خانواده ها را بر باد میدهد میتواند به راحتی حل شود. که مال بعد از ازدواج نیست و باید قبل از ازدواج حل شود.

7. کالای ازدواج بودن

• باید مطمئن شوید که شما کالای ازدواج هستید. برخی از شما Marriage Material نیستید قربونتون برم. شما اصلا به درد ازدواج نمیخورید.
به دلایل روانی اگر درست نشوید میتونید کار را خراب کنید. بنده باورم این هست که یک عده زن خراب کن مرد خراب کن هستند هر وقت یک زنی یا مرد دستش بدید شش ماه بعد گندیده و فاسد تحویلتون میده. بنابراین اگر کالای ازدواج نیستید برید دنبال کارتون. شما کالای ازدواج نیستید.
• برخی از شما کالای پدر و مادری نیستید. یعنی اصلا شما به عنوان یک مرد بذارید شب بچه تون تلویزین تماشا کنه؟ غلط کرده من خسته ام من باید تماشا کنم.  خواهش من از شما این است که توجه کنید ببینید اصلا این کاره اید و اگر نیستید اعلام کنید که من زنی شوهری نیستم. من پدری مادری نیستم.
اگر پدری مادری نیستید با کسی ازدواج کنید که بچه نمیخواد یا دارد یا میره براتون میاره و اشکالی هم ندارد!

8. مسئولیت و تعهد Committed – Responsible

• هیچ کس نمیتواند در دنیای امروز وارد زندگی زناشویی شود اگر آدم مسئول و متعهد نباشد. مسئولیت یعنی پاسخ به نیازهای واقعی و حقیقی خود و هموار کردن راه برای دیگران.
نگاه کنید که این آدم مسئولی هست یا نه. مثال: قرار بردن برادرزاده ۶ ساله به سینما. هیچ وقت فکر نکنید شدت عشق یک آدم این است که روی اصول اخلاقی و انسانی اش پا بگذارد. بنابراین اگر آدم مسئولی نیست فراموشش کنید.
• اما مساله تعهد این است که من با تو قراری را میگذارم که خوب است و پای آن می مانم وقتی که بد است. بنابراین در بحث ازدواج اگر آدمی نیستید که اهل تعهد باشید به درد این کار نمیخورید. بنابراین اگر شما متعهد و مسئول هستید کارتون درست است. مثال: قرار برداشتن بچه چهار ساله از مدرسه.

9. امنیت اعتماد و اطمینان. Security

• شما نمیتوانید وارد ازدواج شوید اگربه مرحله امنیت نرسیده باشید. اگر شما به مرحله امنیت نرسیده باشید به مجرد اینکه همسرتون به طرفی نگاه کرد تمام قلب و وجود شما می ریزد.
اگر شما آدم امنی نیستید بذارید راحتتون کنم هرگز هرگز هرگز هیچ کس نمیتواند به شما امنیت دهد. حتی اگر یک آدمی در را ببندد توی خانه بنشیند و تماما قدرت را در اختیار شما بگذارد که شما لحظه به لحظه او را بدانید که در بیست سال گذشته تکان نخورده و از خانه هم بیرون نیامده. شما روزی که با این آدم صحبت میکنید میتوانید این فکر را بکنید که الان توی ذهنش داره راجع به کی فکر میکنه؟ و کارتون تمام است. اگر آدم امنی نیستید مشکلتون را حل کنید و شرط اصلی و اساسی آن این است که قبول کنید در جهان امنیت و قطعیتی در کار نیست و بنابراین همه چیز جنبه نسبی و درصد دارد و با آن راحت باشید.

• همراه با این مساله اطمینان Trust است که اگر اطمینان ندارید کارتان تمام است. همچنان همان آدم شکاک گرفتارید که تمام عمرتان راجع به همه چیز مساله خواهید داشت. بنابراین مساله امنیت و اطمینان و بدون تردید اعتماد و به ویژه اعتماد به نفس مساله اصلی و اساسی است. اگر برایش آمادگی ندارید زندگی زناشویی میتواند برای شما یک جهنم باشد. هر جمله ای هر حرفی هر مهمانی ای هر نگاهی هر خنده ای شما را از پا در بیاورد. هیچ دلیلی ندارد که انسان برای گرفتن چیزی اینچنین کم برای اینگونه آدمها که اسمش ازدواج است یک چنین هزینه سنگینی را بپردازند.

10. مهربانی دوستی و صمیمیت.

• کسی میتواند در دنیای امروز ازدواج کند که مهربان است. دوره مهر طلبی و دشمنی گذشته است. در گذشته زندگی زناشویی یک جنگ تمام عیار بود.

• ما در دنیایی زندگی میکنیم که طی چند قرن یا شاید هزاره آمدیم ظاهر دشمنی را به نوعی مهر طلبی تبدیل کردیم و بسیاری از ما آنچنان درگیر این حالت شدیم که فکر کردیم اسمش
مهربانیست و حال آنکه مفهوم Kindness و مهربانی کاملا ماجرای دیگریست.

• اگر آدم مهربانی نیستید در دنیای امروز کسی شما را نمیخواهد. انسان نه حوصله جنگ با کسی را دارد و نه آدمی که مهر طلب است. برای اینکه مهرطلب در ارتباط با دیگران مهرطلب می ماند اما در ارتباط با همسر خودش در حال جنگ است. در حالی که شما بسیاری از اوقات زن و مردهایی می بینید که حاضر است سه ساعت حرف مزخرف دیگری را تحمل کند برای اینکه میخواهد نشان بدهد مهربان است و حوصله دارد اما سه دقیقه و سه ثانیه فرصت شنیدن حرف بچه خودش را ندارد و به همین جهت است که مهر طلبی اشکال کارش این است که شما جزء او می شوید یعنی جزء Ego Boundary او می شوید و بنابراین همانگونه که در ارتباط با دیگران خودش را حقیر و صغیر و بدبخت و بیچاره در می آورد تا بتواند محبت دیگران را بگیرد شما را هم هزینه میکند برای داشتن آن محبت. به همین جهت است که از شما انتظار دارد به نوعی رفتار کنید که بتواند آن جواب را بگیرد. نتیجتا اگر آدم مهربانی نیستید گرفتاریست.

• همراه مهربانی دوستی است.  چیزی که ما قالب اوقات بلد نیستیم یعنی Friendship و این یک مفهومی است متفاوت ولی مرتبط. ولی مهمتر از آن مساله صمیمیت Intimacy هست.
مقصود از صمیمیت این است که من می توانم با تو خودم باشم. خود خودم. همینه که هست. و بنابراین راحتم. حتی اول حرف می زنم و بعد راجع به حرفم فکر می کنم و هیچ ناراحت هم
نمی شوم و تازه خوشحال هم می شوم که حرف خودم را خودم تصحیح کنم برای اینکه با تو این چنین راحتم نه اینکه فکر میکنم مواظبم مراقبم و حرفها را اینچنین می زنم. چون در آن صورت چیزی به اسم صمیمیت وجود ندارد.

• صمیمیت عبارت است از اینکه من نه می خواهم چیزی را ثابت کنم نه رد کنم.  نه میخواهم ثابت کنم مهربانم باهوشم خوبم … نمیخواهم چیزی را رد کنم . حالت حمایتی ندارم حالت دفاعی ندارم و شما این را در بچه ها می بینید.  خودشون هستند تا بالاخره ما یادشون می دهیم که خودت نباش و تنها چیزی که هستی تو دنیا یک چیزی باش غیر از آنکه خودت هستی و عمق فاجعه تاریخ متاسفانه از آغاز تاریخ تا به امروز متاسفانه چنین بوده.

11. حل مسایل خانوادگی و کودکی

• مسایل کودکیتان را حل کنید. برخی از شما چاه های روانی دارید که در آن میافتید. فقط کافی است یک اتفاق کوچکی بیافتد و شما در آن سرازیری هستید.
• برخی از شما مسایل جدی خانوادگی دارید. خشمی که با پدر دارید. مشکلی که با مادر دارید. گرفتاری ای که با خواهر و برادر داشتید. شما به عنوان یک پسر و دختر از دست خواهر و برادرتون بسیار آسیب دیده اید و بنابراین شما با جنس مخالف در حال جنگید.
• برای اینکه من تمام عمرم اگر با خواهر یا برادرم جنگیده ام فکر میکنم که جنس مخالف یا مقابل یا جنس مطلوب را باید باهاش جنگید و بنابراین بسیاری از اوقات شما می دانید که این انگاره در من به صورتی حرکت می کند نتیجتا مسایل کودکی و خانوادگی را باید حل کرد.

12. تمام کردن روابط گذشته.

• دستم به دامنتون روزی که می خواهید با کسی نزدیک و جدی شوید بعد از جلسه چهارم و پنجم بقیه را خاک کنید. آنها مرده اند. بیخودی نگهشان ندارید.
عکسهایشون خاطراتشون فیلم هاشون. قربونتون برم بریزید دور. بسه دیگه همون که توی مغز مبارکتون دارید کافیست. بیرون نباشد.
برای اینکه بسیاری از شما حرفتان این است که این جزیی از گذشته است. جز گذشته تو هست، اما همچین گذشته خوبی نبوده به علاوه به دیگری ارتباط ندارد. دیگری با گذشته تو کاری ندارد. پرونده های گذشته را ببندید یعنی آنها را نیمه تمام نگذارید. به همین جهت است که بنده یک باوری دارم: No Friendship after Relationship.

• شما وقتی با یک کسی رابطه دارید و تمام می شود دیگه بعدش دوستی راه نیاندازید برای اینکه مطالعات نشان می دهد و عمیقا هم میشود آن را فهمید که شما روزیکه با یک کسی رابطه داشتید اعم از احساسی و عاطفی یا جنسی و یا هر دو و از آن بریدید آن را باید بگذارید کنار برود دنبال کارش شما هم بروید دنبال کارتان.
برای اینکه حضور و وجود آن آدم توی زندگیتان به عنوان دوست کار دستتان می دهد. به من نگویید که بله ما رابطه را به هم زدیم ولی حالا من چنین و چنان کردم. در اینگونه موارد گذشته در گذشته و قبرستانش را باید فراهم کرد و خاکش کرد و رفت. معنایش این نیست که رفتار غیر انسانی دارید ولی معنایش عبارت از این نیست که شما همچنان با کسی که رابطه داشته اید همچنان رابطه داشته باشید. بازی بی بازی. علتش این نیست که مساله امنیت آن آدم مطرح است. علتش این است که شما در مخاطره اید.

• وجود و حضور این آدم ها در زندگیتون همیشه آماده است برای وقتی که شما با همسرتون کوچکترین مساله ای دارید بروید سراغ آن آدم و آن آدم که منتظر فرصت است نزدیک شما شود. از نظر علمی تقریبا کمتر زن و شوهری است که هر سه ماه یکبار اقلا یک دفعه وقتی که همسرش خوابیده و به او نگاه می کند نگوید I could do better. .
این را میگوید و بنابراین با توجه به این مساله حضور آن آدم همیشه علامت این است که من اینجام بیا.  مخصوصا اینکه این روابط با خودش داستانهای عجیب و غریبی دارد. از نوعی خشم پنهان/ از نوعی احساس حسادت از دست دادن / از یک نوع حالت انتقام

• ماجراهای فوق العاده است که برخی از مواقع این آدمها می مانند تا زندگی شما را برهم بزنند و بروند. نه آگاه حتی ناآگاه. بنابراین اگر یک داستانی تمام شده است پرونده را ببندید. بیاندازید دور و خودتان را خلاص کنید و راحت و آسوده باشید.

13. نفر اول بودن

• وقتی آمادگی برای ازدواج دارید که بتوانید یک نفر برای شما نفر اول بشود. شما هم برای او نفر اول باشید. او برای شما تنها و شما هم برای او تنها/ او مهمترین و شما هم مهمترین و تمام. این مهمترین و تنها معنایش بهترین برای شماست نه اینکه بهتر از دیگران است.
• اگر این آمادگی را ندارید گرفتاریست. متاسفانه بسیاری از شما در حالیکه ازدواج هنوز هم میخواهید بکنید حواستان جای دیگر است. بنده شب عروسی بسیاری از آدمها را میتوانم بفهمم و ببینم که در حالی که با عروس یا داماد میگن دارند نگاه می کنند که اونم بد نبودا! قربونتون برم تمام شد It is over. مثال: تعویض بچه دو یا سه ساله در مهمانی.
• اگر یک چنین آمادگی را ندارید فعلا بی زن بی شوهر بمانید. کسی را هم اذیت نکنید. شما آمادگی برای ازدواج ندارید.

14. شناخت خود و جنس مخالف.

• بسیاری از ما خودمان را نمی شناسیم که کی هستیم. بسیاری از ما اصلا جنس مخالف نمی شناسیم. مخصوصا آنهایی که در خانه چهار تا پسر بودید نه می دانید مرد چیست و نه مخصوصا می دانید دختر چیست. آنهایی هم که پنج تا دختر در یک خانه بوده اید که خدا به داد مادرتون برسد. شما ازیک طرف نمی دانید دختر چیست برای اینکه نگاهتون یک نگاه محدود است و اصلاهم نمی دانید پسر چیست.
• بنابراین مساله شناخت و آگاهی ضرورت دارد و این راباید از طریق علمی سیستماتیک انجام داد. شما امروز بسیاری از اوقات با زن و مردهایی روبرو می شوید که تصویر و تجسمشان از مرد از ظاهر گرفته تا باطن اصلا حیرت انگیز است.

15. عشق

• بالاخره بنده معتقد هستم که شما اصلا در دنیای امروز قرار نیست ازدواج کنید اگر عاشق نمی شوید. عشق اگر نیست ازدواج معنی ندارد.
• اصلا گوش به این حرف ندهید و گول نخورید که بروید با هم زندگی کنید بعدا عشق پیدا می شود. اصلا چنین چیزی ما نداریم. اسم آن عشق نیست. یک اعتیادی می تواند باشد یا گرفتاری دیگر که تازه اگر باشد.
• به علاوه بگویید ما که بعدا قرار است عاشق شویم اول عاشق میشویم بعد ازدواج میکنیم. بدون عشق هرگز. بنده باورم این هست که آن نیروی اولیه عشق است که اجازه ارتباط را میدهد.

برگرفته از سخنان دکتر هلاکویی

ازدواج پایدار

ازدواج بدون شکست

(به هم رسیدن و با هم ماندن)

ویلیام گلاسر

(William Glasser (1925 – 2013

مواردی برای داشتن ازدواج پایدار و ازدواج بدون شکست.

آنچه پیوند ازدواج را از هم می گُسلد، نه ناسازگاری است و نه فقدان عشق، 

بلکه رفتار تخریب گری است که زن و مرد کمی پس از ازدواج در پیش می گیرند.

کافی است که یکبار این رفتار را انتخاب کنند، تداوم آن دیگر اجتناب ناپذیر می گردد . 

پس از گذشت مدت زمانی هر دو احساس بدبختی میکنند.

• ازدواج بیش از هر ارتباط دیگری طرفین را مقید میسازد. زوجین از حق اشتباه کمتری برخوردارند.

• حفظ یک رابطه زناشویی موفق سخت ترین نوع حفظ رابطه است.

1. کنترل گری

• در هر ارتباطی از هر نوع و شکلی، هرکس صرفاً میتواند خود را تغییر دهد و نه هیچکس دیگر را.  ۹۹/۹۹ درصد مردم جهان به دلیل این رسم کنترل گری است که در کنار آمدن با دیگران دچار مشکل میشوند. این عادت منحصر به ازدواج نیست . اما در زندگی زناشویی شدیدتر خود را نشان می دهد.

• فرض اصلی کنترل گری این است که:

چنانچه ما احساس ناخرسندی میکنیم،  خود مسوول چنین احساسی نیستیم،  بلکه این دیگران و حوادث خارج از کنترل ما هستند که مقصرند،  یا مغز ما از لحاظ ساختاری یا شیمیایی به نحوی است که، بدون اینکه ما بخواهیم، این مشکل را ایجاد میکند.

o در این فرضیه هرگز علت بدبختی ما، نحوه انتخاب اعمال ما شناخته نمی شود.
افرادی که از زندگی مشترکشان راضی نیستند، متوسل به کنترل گری میشوند و میگویند: تقصیر من نیست. همسرم عامل تمام این بدبختی هاست.  من وظیفه خود میدانم هرکاری که میتوانم برای تغییر رفتارهای او در قبال خود انجام دهم.

o برای این انجام وظیفه هفت عادت تخریب گر خصلت کنترل گری که کلیشه ای هستند را در پیش می گیریم.

۱ عیب جویی یا انتقاد
۲ سرزنش
۳ شکوه و گلایه
۴ نق و غرغر
۵ تهدید
۶ تنبیه
۷ دادن حق حساب و یا باج برای تحت کنترل در آوردن دیگری.

• این عادات مخربند زیرا اگر طولانی مدت تکرار شوند، زندگی های مشترک بسیاری را از بین می برند.  در این حالت که مقصر طرف مقابل ماست، ما هیچ تلاشی برای تغییر خودمان انجام نمی دهیم. از این رو ناراحتی های ما نه تنها کم نمی شود بلکه غالبا شدیدتر می شود.
علت اینکه دوستی های طولانی مدت موفقیت آمیزتر از ازدواج است، به این موضوع برمی گردد که تقریباً در دوستی های بلند مدت کنترل گری بکار برده نمیشود.

2. نیاز به بقا

• رایج ترین نشانه تفاوت در نیاز به بقا ، اختلاف بر سر مسائل اقتصادی است.

3. نیاز به عشق و تعلق خاطر

شما نمی توانید فرد دیگری را مجبور کنید به شما عشق بورزد.
اگر شما کسی را عاشقانه دوست دارید، دوست داشتن شما الزاما آن فرد را ترغیب نمیکند که شما را دوست بدارد.

زنان نسبت به مردان و شاید بخاطر نقششان به عنوان مادر، احساس نیاز بیشتری به عشق و تعلق خاطر دارند.  این غالبا بدان معناست که زنان مایلند محبت بیشتری نثار دیگران کنند، اما شاید برایشان تفاوت چندانی نمیکند که در مقابل تا چه حد محبت دریافت کنند. زنان غالبا بر اساس این تفاوت ژنتیکی، خود را در پیوند با مردانی میبینند که به اندازه انتظارشان به آنها ابراز علاقه نمیکنند.

مرد به دلیل نیاز کمترش به محبت و عشق برایش دشوار است علت نیاز بالای زنان در این زمینه را درک کند.

• برای زنان رابطه جنسی با عشق و محبت پیوند تنگاتنگی دارد، اما  برای مردان رابطه جنسی با نیاز به بقا پیوند دارد.  یعنی هرچه نیاز به بقا در یک مرد بیشتر باشد، تمایلات جنسی او افزایش میابد.

• زنان و مردان بسیاری هستند که نسبت به کودکان میتوانند محبت بیشتری را ابراز نمایند تا نسبت به افراد بالغتر.

• ناتوانی یک یا هردوی زوجین در ارضای نیاز به قدرت مانع بسیار بزرگی برای رسیدن به یک زندگی زناشویی شاد است. نیاز به قدرت منبع جهانی رفتار کنترل گری است.

ماهیت ازدواج از دست دادن آزادی های شخصی است و این برای مردان سخت تر است.

اگر از مردی بخواهیم از قسمتی از آزادی خود صرفنظر کند،

همانند این است که از او بخواهیم دردی را تحمل کند که رنج آن بیش از ارزش ازدواج در نزد اوست.

از کلیه ناراحتی های ناشی از ازدواج چنین استنباط میشود که ازدواج علی رغم جهانی بودن، ریشه در ژن های ما ندارد.

• بر اساس تئوری انتخاب تنها کسی که میتواند بر ما کنترل داشته باشد خودمان هستیم. تقریبا در تمامی موارد، هنگامیکه دست از کنترل گری برمیداریم ، همسرمان نیز تغییر میکند.

• برای تامین نیازهای همسرمان باید هفت عادت مهرورزی را جایگزین رفتارهایمان سازیم : – گوش سپردن – حمایت – تشویق – احترام – اعتماد – پذیرش – گفتگوی همیشگی بر سر اختلافات

• تنها راه حل مشکلات زناشویی گفتگو با زبانی مهرورزانه یا زبان تئوری انتخاب است  و موفقیت در گفتگوهای زندگی زناشویی بستگی به این دارد که پایه ای ترین اصل تئوری انتخاب
را درک کرده باشیم و آن اصل اینست که : ما تنها میتوانیم رفتارهای خودمان را کنترل کنیم.

• در این گفتگو هریک از طرفین میتواند پیشنهاد کند که به نظر او چه کاری به حل مشکلشان کمک می کند. به چنین گفتگویی، گفتگوی بدون باخت می گویند و هر دو طرف برنده محسوب می شوند.

• مهمترین انگیزه زن و مرد متاهلی که بسوی روابط نامشروع روی می آورد تجربه مجدد صمیمیت فردی و جنسی است.

• متاسفانه روابط نامشروع به دلیل عدم وجود کنترل گری در آن بر ازدواج برتری دارد.

• جهان کیفی جهانی در ذهن ماست که دوست داریم در صورت امکان در آن زندگی کنیم .  انسان ها خیلی کم از قدرت جهان کیفی بر زندگی شان آگاه هستند.
اکثر ما به هنگام ازدواج می دانیم که تصویری که از همسرمان در جهان کیفی خود داریم واقعی نیست و بسیاری از ما برای تطبیق این تصویر با واقعیت موجود تلاش میکنیم.
اما هرقدر بیشتر درگیر این تغییر میشویم زندگیمان با مشکلات بیشتری مواجه میشود. هنوز بسیاری از ما خود را فریب می دهیم و فکر میکنیم با نثار عشقمان ، می توانیم همسر آینده مان را طبق تصویر جهان کیفی مان تغییر دهیم.

• بیشتر مشکلات زندگی زناشویی از فروپاشی این توهم بوجود می آید. خواسته های ما چشممان را کور میکند . این کوری نمی گذارد خواسته های دیگران و آنچه می خواهند برایمان انجام دهند را در نظر بگیریم.

• رایج ترین راه کنترل همسرمان، که حاصل استفاده از هفت عادت مخرب است، ‌دریغ کردن محبت و توجه است.

• هرچه بیشتر به سهیم کردن همدیگر در جهان کیفی مان تمایل داشته باشیم، بیشتر به یکدیگر علاقمند میشویم. اما آشکار سازی جهان کیفی خطراتی هم دارد.
در جهان کیفی تمام آرزوهای ما، افسار گسیخته ترین رویاهایمان و مخفی ترین آرمان هایمان نهفته است. اگر تمام آنها را برای شما فاش کنم، در خصوص نحوه رفتارتان با من، بسیار شکننده و آسیب پذیر خواهم شد.

4. جور بودن شخصیتها و قوت نیازها

• شدت هر نیاز در بدو تولد تعیین میشود.  مثلا کودکان اُتستیک تقریبا نیازی به عشق و تعلق خاطر و تعامل صمیمیانه انسانی ندارند . در فیلم “مردبارانی” با بازی داستین هافمن این بیمیلی به عشق و تعلق خاطر نشان داده میشود.

شخصیتهای متضاد درست است که در ابتدای ازدواج جذب هم شده و باعث ارتقایشان میشود، 

ولی مطالعات نشان میدهد بهتر است شخصیتهای مشابه با هم ازدواج کنند .

مثلا شخصیتی که نیاز به عشق بیشتری در مقام مقایسه با قدرت در خودش حس میکند، بهتر است با کسی ازدواج کند که او نیز چنین باشد. نه اینکه بطور مثال خودش مهرطلب و طرف مقابلش برتری طلب باشد.

• دلیل افت میل جنسی زن و شوهر این است که رفته رفته احساس میکنند روابط جنسی آنها به قدر کافی با عشق همراه نیست.

• وقتی طرفین نیاز شدیدی به قدرت داشته باشند زندگی مشترک انها سرنوشت شومی در انتظارشان خواهد داشت.

• زنان کتک خور غالبا قربانی شوهران بی قدرتی میشوند که از زن خود چیزی میخواهند که در بیرون از خانه نمیتوانند به ان برسند. زن و شوهرهایی که نیاز به قدرت در هر دوی انها کم است غالبا با هم میسازند و جور هستند.

• ترکیب مردان قدرت طلب و زنان عاشقی که خیلی دنبال قدرت نیستند جواب میدهد.

• وقتی زن و شوهر هر دو قدرت طلب باشند مذاکره کردنشان بسیار دشوار خواهد بود. چون مذاکره یعنی صرفنظر کردن از بخشی از قدرت.
مذاکره در زمانی که هیچیک از طرفین نمیخواهند از بخشی از قدرت خود صرفنظر کنند،وامکان پذیر نخواهد بود. باید قبل از ازدواج ببینیم نیاز طرفین به قدرت چقدر است.

• ادمهایی که نیاز زیادی به ازادی دارند همیشه در روابط صمیمی بلند مدت با هم مشکل دارند، اما بیشترین مشکل انها با ازدواج است. آزادی یعنی نپذیرفتن مالکیت دیگری.

• زندگی مشترک زمانی ادامه پیدا میکند که نیاز به قدرت و نیاز به آزادی طرفین کم باشد. تفاوت در نیاز به ازادی برخلاف تفاوت در نیاز به قدرت غالبا قابل مذاکره است. به اشتراک گذاشتن نیاز شدید به تفریح برای هر نوع رابطه ای خصوصا زندگی زناشویی بسیار جالب خواهد بود.

• سن و جنس و بی پولی غالبا هیچ وقت نمیتواند جلوی تفریح را بگیرد. البته این نیاز به تفریح در رابطه ها نقش حیاتی ندارد. زیرا طرفین رابطه میتوانند به تنهایی هم خوش بگذرانند.

• در ازدواج بهتر است به دنبال کسی باشیم که شبیه ما باشد.  یعنی مثلا اگر من نیاز به محبت را در خودم بیشتر از قدرت احساس میکنم، درواقع گرایش مهرطلبی دارم و بهتر است همسرم را هم از همین دسته انتخاب کنم. ولی متاسفانه مطالعات نشان میدهند که افراد مهرطلب جذب برتری طلبها میشوند و برعکس. چون در ابتدای امر این اختلافها جذب میکند و بعدا درد سردرست میکند. در ایران بصورت کلی و مخصوصا خانمها بیشتر گرایشهای مهرطلبی دارند و آقایان گرایشهای برتری طلبی، که ریشه در تاریخ تکاملیشان دارد.

حتما هردو دسته باید در این زمینه تجدید نظر کنند و خودشون را به حد تعادل برسانند.

بهترین ازدواج ،ازدواجی است که در آن:

نیاز زن و شوهر به بقا در حد متوسط ،

نیاز به عشق و تعلق خاطر زیاد،

نیاز به قدرت و آزادی کم،

نیاز به تفریح زیاد باشد.

هرگونه تغییری در این الگوی کمیاب، مذاکره را ضروری میسازد.

• اگر در یک رابطه عاشقانه نمیتوانید واقعیات را با هم درمیان بگذارید عشقتان رو به افول است.

• اگر یک زندگی مشترک تلخ میشود، علتش این است که یک یا هر دو نفر در ازدواج به کنترل بیرونی روی اورده اند.

• سکس در اغاز چون جدید است دغدغه خلاقیت نداریم  ولی برای هیجان انگیز کردن آن در زندگی زناشویی باید خلاقیت به خرج دهیم.

• در گفتگوی موثر، شما دنبال این هستید که ببینید چه چیزی میتوانید به طرف مقابلتان بدهید نه اینکه چه چیزی از او بگیرید

5. چند نکته درباره دو نیاز عشق و قدرت

• هر دوی این نیازها اگر شدتشان از یک خط قرمزی در ما شدیدتر باشد علامت گرفتاری و بیماریست.

• زمانی شدت این نیازها بیشتر از حد مجازش ( نه نرمالش ) میشود که شما از طریق بدست آوردن محبت یا قدرت بخواهید اضطراب درونی تان را از بین ببرید و به آرامش و امنیت برسید.

• علت اینکه کلمه نرمال رو بکار نمیبریم، چون اگر در شدت این نیاز خودمان را با بقیه افراد نرمال جامعه یا دوروبرهامان مقایسه کنیم، ممکن است به این نتیجه برسیم که شدت این نیاز در ما طبیعی است. ولی متاسفانه چون اکثریت نرمال جامعه گرایشهای بیمار گونه در این زمینه دارند، نباید مبنای ارزیابی ما نسبت به خودمان قرار بگیرد.

انتخاب همسر

۲۱ ملاک انتخاب همسر در دنیای امروز:

1. برابری

دنبال ازدواج نابرابر نروید که دورانش به سر آمده.
• نهاد خانواده از نظر جامعه شناسی ازدواج و خانواده یک نهاد یا Institution است.

• واقعیت مساله این است که در حالی که ازدواج نهاد بوده، روابط داخلی بر اساس سازمان Organization بوده و مفهوم آن این است که مساله برتری یا مساله رهبری فرماندهی و فرمانبرداری بوده. مساله بالا و پایین بوده.  به همین جهت است که ما در طول تاریخ در حالی که به یک اعتبار، نهاد خانواده داشتیم،  از یک نظر سازمان خانواده داشتیم، و در آن کاملا سیستم سلسله مراتب وجودداشته.  کاملا طبقه بندی شده بوده، بر اساس سن و جنس و بقیه جنبه ها.

• به همین دلیل است که ما در دنیای امروز دنبال ازدواج برابر هستیم.  معنی ازدواج برابر این هست که نسبتاً همه چیزتون باید با هم برابر باشد.  از سنتان گرفته که بین بیست تا چهل سالگی، بیشتر از پنج یا هفتسال فاصله را اصلاً توصیه نمیکنم تا حتی زیباییتون.

• بیخودی نروید دنبال یک زن بسیار زیبا، وقتی که خودتون زشتید مثل بنده.  اشکال کارتون در این است که بعد از سه چهار ماه میگویند که هرچه سیب سرخ است مال دست چلاغ است. به همسرتون توجه می شود و او گرفتاری هایی پیدا می کند. شما حرص می خورید و بدبختی پیدا می کنید.  در هیچ زمینه ای دنبال آدم متفاوت دراین مورد نروید.
ازدواج ازدواج برابر است امروز دو تا بال برابر یک پرنده است یا دو تا پرنده هستند که بتوانند بال در بال هم در آسمان ها پرواز کنند.

• دنبال ازدواج نابرابر نروید که از پا درمی آیید.  یعنی اینجا اصلا جایش نیست.  تمام شده دورانش.  سیستم بر اساس نابرابری کار نمی کند. مانند دو چرخ اتوموبیلی که اگر برابر نباشد گرفتاریست.  یادتان باشد که بیخودی فکر نکنید مانند گذشتگان که در ازدواج آدم باید کم بدهد و زیاد بخرد.  در گذشته ها سن را کم می کردند و اوضاع رو عوض میکردند تا بتوانند کسی را به دست بیاورند.  فرض این بود که بعد از اینکه ازدواج کردند دیگه تمام شده، قسمت بوده و همین.  اما متاسفانه در دنیای امروز پشت ازدواج نوشته شده بعد از فروش پس گرفته میشود حتی اگرکاملا مصرف شده باشد.

• حتی من پیشنهادم این است که عیب و اشکالاتتان را ده بیست درصد هم بیشتر نشان دهید که دیگر راحت باشید، همین است.
• یادتان باشد آدم خوشبخت کسی است که مردم او را بدتر از چیزی میدانند که هست.
• آدم بدبخت و گرفتار کسی است که مردم او را بهتر از چیزی می دانند که هست. بنابراین آنقدر کوشش نکنید که بگید من از این بهترم.  بعدا چه خاکی میخواهید تو سرتون بکنید.

2. تناسب

• به دنبال شباهت ها و تناسب ها یا همگن بودن ها بروید. در اصول کلی و اساسی باید شبیه و مانند باشید.
در گذشته ازدواج را اقتران میگفتند. یعنی قرین و قرینه. نزدیک شبیه و مانند.
• یک دفعه کار عجیب و غریب نکنید.  یک مرتبه نروید یک کسی را درست عکس خودتون انتخاب کنید و فکر کنید که حالا ترکیب ما درست شد.  ترکیبتون درست شده ولی یک حرف دیگری راجع به این ترکیب می زنند.  به همین جهت است که مواظب تناسب ها باشید.  در زمینه های مختلف و از جنبه های مختلف.

3. زیبایی و ظاهر.

• مطمئن باشید کسی را که می خواهید با او ازدواج کنید، هم فیزیکی و ظاهری و هم جنسی مجذوبش هستید.  Physically and Sexually you are attracted to
اصلا هم گوش به حرف بزرگسالان ندهید که قیافه عادی می شود. راست میگویند قیافه زیبا بعد از یک مدتی عادی میشود، تا حدی.  اما قیافه زشت هیچ وقت عادی نمیشود.  بنابراین فریب یک چنین بازی ای را نخورید.  زشتی از نظر شماست . اگر یک کسی را از نظر فیزیکی بهش جذب نیستید و کشش ندارید زور بیخودی نزنید. دعا نخوانید، مواد استفاده نکنید. انشالله بعدا میشه.  نه. اوضاع در این موارد معمولا بدتر میشه که بهتر نمیشه.  بنابراین مطمئن باشید که در ظاهر این آدم را می پذیرید.

4. خانواده ها

• درست است که شما دونفر ازدواج می کنید. اما هم ریشه در خانواده دارید، هم بسیاریتون ساقه و شاخه و برگ در خانواده دارید.  نگاه کنید که ترکیب خانواده ها به هم بخورد.
برخی از خانواده ها به هم نمی خورند. با وجودیکه میتوانند ایرانی باشند و با وجودیکه می توانند دربسیاری از زمینه ها مانند هم باشند.  مهم این است که این دو خانواده در یک اصولی شباهت هایی با هم دارند.

5. لایه و طبقه اجتماعی یاSocial Status .

• آن پایگاه اجتماعی است که معمولا به ثروت شما، مقام شما، و به درآمد شما، و ترکیب آنها، مرتبط است. این مساله مهم است.
مطالعات نشان می دهد که یکی از چهار عامل طلاق، مساله لایه و طبقه اجتماعی است که قرار است در آن دو نفر شبیه و مانند باشند.

6. جهان بینی. Philosophy Outlook

• برخی از اوقات شما با یک کسی بیرون می روید، شما آدم مهربونی هستید، مردم را خوب می دونید. آدم صاف و صادقی هستید. او یک آدمی است که معتقد است دنیا یک دزد بازار است. یک فریب و دروغ بزرگ است. شما کارتان تمام است.
اصلا دنبال این بحث ها نروید که حالا کی میخواد راجع به مسایل فلسفی بحث کنه. نه! مسایل فلسفی آخر کار شما را از پا در می آورد.

• بنابر این بسیار مهم است که جهان بینی شما یکی باشد.  نگاهی که به دنیا می کنید شبیه و مانند باشد.  مردم را، طبیعت را ، ارتباط با آن را، حیوان را، گیاه را، غذا را، به نوعی در دیدگاه فلسفی خودش، در نگاه خودش، و جهان بینی خودش، در آن بینش خودش، مانند شما باشد.  این تفاوتها بعدا میتواند کار دستتان دهد. احساس بدی را برایتان به وجود بیاورند ، با دشمنی و مخالفت.
• مخصوصا بسیاری از ما که زمینه های ایدئولوزیک داریم و قصد من از ایدئولوزیک یک مجموعه از باورهایی است که معمولا از یک سیستمی می آید که در آن پر از تضاد و تناقض و راست و دروغ با هم است. ولی ما همه را میبلعیم برای اینکه چاره ای جز این نداریم. و فرصت انتخاب و تقسیم را نداریم بعدا آنجا گرفتارتان می کند.

7. نظام باورها و اعتقادات.

• این بر میگردد به مسایل مذهبی، و ترکیب این دو ، مساله مذهب و فرهنگ را مطرح می کند.  درست است که آدم ها با مذاهب و فرهنگ های مختلف می توانند ازدواج کنند و بنده هم نمیگویم نمیتوانند، و حرفم این نیست که بد و غلط است. ولی روزی که شما با کسی که خارج از مذهب و فرهنگتون باشد، ازدواج می کنید، خودتان را به زحمت و خطر بسیار انداخته اید. یعنی درست مانند کسی می مانید که به مجرد اینکه سوار اتوموبیل می شوید سرعت اتوموبیل شما هشتاد-صد است. احتمال دارد در برخی مواقع کمتر باشد اما اینکه جریمه بگیرید و تصادف های سنگین بکنید فراوان است.  به همین جهت است که من فکر می کنم در حالی که این مسایل جنبه استثنای خودش را دارد ولی اصولا وقتی که به آمار و ارقام نگاه می کنید و به روابط علت و معلولی نگاه میکنید. که بالاتر از مفهوم آماری است. شما کاملا می توانید ببینید که روزی که آمدید با کسی ازدواج کردید که مذهب و فرهنگش با شما متفاوت است، اشکالات و گرفتاری های بسیار دارید.

مگر اینکه شما نمیخواهید با آن آدم واقعا در بیامیزید. چون که شما می توانید پنج جور ازدواج کنید:
o یکی اینکه فقط ده بیست درصدتون با آن آدم شریک است. یکی چهل درصد یکی شصت درصد یکی هشتاد درصد و یکی صد درصد.  ازدواج سالمی که پایدار می ماند این ازدواج است.
• ولی اگر شما آمدید با کسانی که تفاوتهای زیاد دارید ازدواج کردید، شما در حقیقت قبول کردید که در این زمینه ها چهل درصد ما کاری به کار هم نداریم. و اینجاست که یک خطر جدی در این خلا و فضا وجود دارد که همیشه می تواند به وجود بیاید.  به همین جهت است که توصیه میشود که کاری را که نمی خواهید تمام کنید یا نمی توانید تمام کنید یا نباید تمام کنید، را شروع نکنید.
• بنابراین روزی که شما فرضتان بر این است که تفاوت مذهبی برای من با ویژگی های مذهبیم میتواند مساله بیاورد،یا خانواده من را خوشحال نمی کند، یا درگیری به وجود میآورد، یا حمایت آنها را ندارم ، مخالفتشان را خواهد داشت، وقتی با کسی آشنا می شوید که مذهبش متفاوت است نزدیک نشوید.  چون اگر نزدیک شوید برخی از اوقات دقیقا به خاطر اشکالاتی که با خانواده و فرهنگ یا مذهبتان دارید به سمت آن آدم کشیده می شوید و در آغاز گرچه این ارتباط شما با آن آدم است ولی بعدا چاقوی گرفتار کننده شما با او خواهد بود. مخصوصا درفرهنگ ها و مذاهبی که با هم در حال تضاد هستند و تناقض، یا به عنوان فرهنگ متقابل میشناسیم، یا مذاهبی که با هم در طول تاریخ یا هم اکنون در جنگند.
شما وقتی که تلویزیون را روشن می کنید و اخبار می آید مساله خواهید داشت در حالی که در یک خانه نشسته اید و همدیگر را دوست دارید زیرا حوادث و اتفاقات کاملا می تواند زندگی شما را به هم بزند درحالیکه اصلا موضوع آن طرف دنیا ای بسا به شما ارتباطی پیدا نمی کرد اگر مذهب و فرهنگتون متفاوت نبود. بنابراین مهم است که مواظب این شباهت ها باشیم.

8. هدف ها.

• شما باید مطمئن باشید که با او می خواهید به یک جا بروید. نه تنها وحدت درهدف ها است، بلکه وحدت در راه است.
یعنی شما هر دو می خواهید به یک جا بروید و هر دو احتمالا میخواهید از طریق هواپیما بروید. اگر قرار باشد حتی هدفتان مشترک باشد ولی راهتان جدا باشد سخت می توانید گیر و گرفتار باشید.

9. احتیاجات.

• احتیاجات چه فیزیکی چه روانی و چه اجتماعی. ولی طریقه ارضا آنها مهمتر است.  یعنی شما باید مطمئن باشید که توان این را دارید که نیازهای یکدیگر را به بهترین صورت ممکن برآورده کنید. و همینطور که عرض کردم این عامل بعدا نشان می دهد که در زندگی زناشویی نقش بسیار مهمی دارد.
گرچه در وقت آشنایی و ازدواج اهمیت کمتری دارد. عملا در وقت زندگی زناشویی زن و شوهری که بتوانند نیازهای فیزیکی روانی اجتماعی همدیگر را حل کنند و جوابگو باشند، احتمالا امکان دوام و بقای بیشتری دارند.

10. ارتباط – communication .

• بسیاری از ما اصلا گفتگو بلد نیستیم. مساله ارتباط اصل و اساس رابطه یا Relationship است. یعنی رابطه با مفهوم ارتباط در حقیقت کامل می شود.
بسیاری ازمردم هستند که در این زمینه مشکل دارند.  هم باید مسایل را حل کرد هم باید شما مطمین باشید می توانید با یک آدم ارتباط برقرار کنید. ملاک همیشه این هست که اگر با یک کسی چندین ده جلسه دارید میروید بیرون و از صبح ساعت هشت می توانید بروید بیرون و تا شب ساعت دوازده، همچنان حرف برای گفتن و شنیدن دارید، و و قتی احتمالا به خانه میرسید تلفن را بر میدارید و همچنان با هم حرف می زنید کار ارتباط شما درست است. حتی اگر پرت و پلا می گویید.
ولی اگر شما کسی هستید که مینشینید با هم صحبت کنید که خوب حال تو چطوره؟ تو چطوری؟ خوبی، خوب چه خبر؟ راستی دیدی امروز هم در خاور میانه بمب گذاشتن؟ آره؟ بعد حالا راجع به بمب میگید. تو نظرت راجع به سناتور فلانی چیه؟ خوب خدایا موضوع دیگه چی؟ دیگه مساله الان چه هست؟ حالا نظرت راجع به فرماندار چیه؟  اگر یک همچین بدبخت و بیچاره ای هستید ول کنید قربونتون برم.  اینجا جای شما نیست.  شما دو تا دنبال موضوع برای حرف زدن می گردید.
• بدون ارتباط اوضاع خراب است.  برخی از اوقات هم ارتباط حرصتون را در می آورد.  یعنی آن آدم جوری حرف می زند که شما می خواهید خفه اش کنید. نکنید. ولش کنید بره دنبال کارش. او به درد شما و شما هم به درد او نمی خورید.

11. سطح دانش.

• دانش را به مفهوم کلی اش، یعنی علم، هنر، و فلسفه، Knowledge .  به معنی عام کلمه نه به معنی Science.

12. هوش.

• مطالعات نشان می دهد که در مساله رهبری بیشتر از سی واحد نمیتواند فاصله بین هوش رهبر و پیروانش باشد، وگرنه گرفتاری پیدا می شود.  در ازدواج پانزده درصد است.
بنابراین اگر شما خیلی باهوشید که هستید و او خیلی بیهوش است، به درد هم نمی خورید.  بنابراین بهره های هوش اگر می بینید حرص میخورید که این خیلی خره! کاری به کارش نداشته باشید. حالا اگه پول دارد، قصه دیگری است ولی مواظب باشید.

13. عقل

• شصت درصد مردم دنیا عقل ندارند. به همین جهت است که ایرانی ها باهوش های کم عقل اند.  به همین جهت که مساله عقل مطرح است.
مطمئن باشید که او یک حداقل سیستم استدلال در گفتگوهایش دارد. Rational Mind and Thinking Reasoning . وگرنه گرفتار خواهید شد. و شما راه خودتان میروید و او راه خودش را. و هیچ وقت هم نمیدانید چگونه می توانید مسایل خودتون را طرح کنید و حل کنید.

14. پول.

• نه تنها پولتون بلکه پول در آوردنتون و خرج کردنتون.  دو عاملی که هم اکنون زندگی های زناشویی را بر هم میزند یکی دخالت اطرافیان است و دیگری پول.
اصلا هم حرف های عجیب و غریب ایرانی را نزنید که پول خوشبختی نمی آورد. بنده همیشه عرض کردم پول خوشبختی نمی آورد . علم هم خوشبختی نمی آورد.  نصف دانشمندان بدبختند.  پول خوشبختبی نمی آورد. قدرت هم خوشبختی نمی آورد.  نود درصد بزرگان سیاست بدبختند.  بنابراین بازی در نیاورید.
پول هنوز از هر عاملی بیشتر خوشبختی می آورد. قبولش کنید.  مطالعات نشان می دهد هر که پول بیشتری دارد خوشبخت تر است.  پول به هر که می دهید اوضاعش بهتر می شود.  با پول می شود بدبختی ها را فروخت.  با پول همه کارهای خوب را بهتر می شود انجام داد.  خیلی پول فایده دارد.

• بنابراین بازی در نیاورید و مسایل مالی را جدی بگیرید.  همینقدر که تو مرا دوست داشته باشی، من می توانم زیر همین آسمان هم با تو زندگی کنم، و فقط … قربونتون برم من حالا یکی را پیدا کنید اینجوری باشه، یه خانه اکی هم داشته باشد.  این را به این دلیل عرض می کنم که بنده فراوان از این پرت و پلا ها در کار روان درمانی شنیده ام و می دانم که کار نمی کند و بعد هم کاملا میشود آشکار و پنهان دید.  چگونه آدم ها زندگی را بر هم می زنند به خاطر پول.  مساله پول مساله مهمی است. دست کم نگیریدش.
بعد هم یادتان باشد همه از صبح که بلند می شوند دنبال پول می روند. و بعد هم همه جا هم دارند از شما پول می گیرند. معلمتان پول میگیرد. بنزین پول میگیرد. پزشکتان پول میگیرد…
اما تنها مساله این نیست که پول دارد یا ندارد و شما پول دارید یا ندارید.  مساله این است که نگاه تان به پول یکی باشد.  خرج کردنتان یکی باشد. و گرنه دمار از روزگار هم در می آورید.
• بسیاری از خانواده ها هستند که من وقتی بهشون میگم شما مشکل اقتصادی دارید قصدم این نیست که مشکل مالی دارید. نه، پول دارند. در خصوص نگه داشتنش، خرج کردنش، با هم دعوا دارند. تا آنجا می تواند مساله باشد که جان همدیگر را بالا می آورند.  یکی از چیزهایی که تنفر درخانم ها به وجود می آورد این است.  یک درصد بالایی از مردم از اینکه نیازمند باشند بسیار رنج می برند و احساس بد میکنند.

15. اولویت ها – Priority

• شما با کسی که می خواهید ازدواج کنید باید مطمئن باشید که جدول ترجیهاتش مانند شماست.  مطالعاتی انجام دادند روی مردمان موفق و ناموفق در امریکا و گفتند پنجاه چیز مهمتان را بنویسید. دیدند آدم های موفق و نا موفق چهل و پنج تاشون مانند هم است اما تفاوتش این بود که در آدم های موفق تحصیل، کار کردن، ورزش، روابط، تفریح، جز ده تای اولشان بود.
برای آدم های نا موفق اینها جز سی و پنج و چهل و چهل و دو بود. و چون آدم ها روزی پانزده کار بیشتر انجام نمی دهند، گروه اول هر روز کتابش را خوانده هر روز کارش را کرده. گروه دوم پانزده سال است یک کتاب نخوانده. پانزده سال هم هست کار نکرده. اما باورش این است که انسان باید کتاب بخواند کار بکند و ورزش بکند. برای اینکه جدول ترجیهات مهم است.
معلوم است شما با هر کس حرف بزنید باهاش موافقید. مهم این است که روز اول کار اولش است یا کار دومش. First thing First . اگر با هم متفاوتید گرفتاریست.  شما بگویید که تو اهل ورزشی؟ بله. ولی کجاست ورزش در زندگی تو؟ هرروز است؟ هر وقت انشالله بیکارشدی است؟ وقتی رفتیم سفر است؟ بعد از اینکه بچه ها بزرگ شدن و رفتن است؟

خوب اینها مطالبش با هم متفاوت است. بنابراین جدول اولویت ها و ترجیهات بسیار اهمیت دارد.

16. راست گویی و صداقت.

• اگر در زندگیتون نمی توانید راست بگویید و راست بشنوید کارتون تمام است.  عشق بدترین راست ها را میگیرد، هضم میکند، جذب میکند، و دفع میکند.
• یادتان باشد ما به دو دلیل اصلی دروغ می گوییم.  یکی اینکه آسیب کودکی خوردیم و به این نتیجه رسیدیم هر وقت از ما چیزی میپرسند باید فکر کنیم که چه باید بگوییم. نه اینکه چه هست و  دوم اینکه وحشت از تنبیه است. یعنی علتش ترس است. هر کسی که بترسد می تواند دروغ بگوید.  بنابراین اگرمشکل راستگویی دارید و فکر می کنید باید پنهان کنید و سیاست داشته باشید تو زندگیتون از پا در می آیید. نتیجتا مواظب مساله راست گویی باشید.

17. فرآیند تصمیم گیری.

• خیلی از اوقات شما در خانواده هایی هستید که کاملا متفاوت عمل میکنید. یکی تصمیم میگرد و بعد به شما اعلام میکند.  یکی اصلا جرات تصمیم گرفتن ندارد.  یکی با شما مشورت میکند برای تصمیم گرفتن.  شما تصمیم می گیرید پنهانی عملی می کنید و اصلا می گویید کی بود کی بود من نبودم. نمی دونم چی شد. نمی دونم کی خریده آورده کی برده؟!
مواظب باشید که اگر در اینجا با هم متفاوتید می توانید گرفتاری پیدا کنید.  اگر مانند هم به یکصورت و مسیر حرکت نمی کنید و تصمیم نمیگیرید.

18. گذشته هم را بدانید.

• در حالی که کلیاتش مهم است اما جزییاتش را نخواهید بدانید.  مبادا بنشینید حالا قصه های قبلی ات را بگو.  چون هر کدام از این ها شما را گیر می اندازد و گرفتار می کند.
بنابراین مطلبی که اهمیت دارد این هست که در حالی که از گذشته باخبریم و به نوعی گذشته می تواند آیینه  آینده باشد. در زمینه هایی. اما درگیر جزییات نشوید. ضمنا بدانید بیشتر مردم دنیا کاری را که در گذشته کرده اند اگر تغییر نکنند می توانند تکرار کنند.

19. کودکان

• در خصوص اینکه چند تا فرزند می خواهید.  چه زمانی میخواهید . چگونه میخواهید تربیت کنید و اصول تربیتی کجاست.  یکیتون بلافاصله میخواهید بچه دار بشوید . یکی پنجسال دیگر میخواهد.  یکی یک بچه می خواهد یکی شش تا بچه می خواهد.  یکی دلش می خواهدکه بچه ها با دیسیپلین بزرگ بشوند. یکی دیگه می خواهد بچه اش را یک جور دیگر بزرگ کند.
مطمئن باشید که توافق هایی در جهت کلی موضوع کودکانتان دارید.

20. کار تحصیل و به نوعی محل زندگی

• بعضی هاتون دلتون می خواهد در ایران باشید. یکی دلش می خواهد برود امریکا . یکی می خواهد کار بکند و او دنبال کار کردن نیست. شما دلتان میخواهد همسرتان حتما کار بکند.
همسرانی هستند که دلشان می خواهد زنشان اصلا کار نکند. مطمئن باشید در اینگونه موارد که موضع های مهمی است صد در صد با هم توافق دارید و نسبتا این توافق را می توانید نگه دارید.

21. رابطه با دوستان و خانواده.

• مطمئن شوید که آن آدم در ارتباطش با عزیزانش یا عزیزان شما، دوستانش و دوستان شما، یا دوستان مشترکتان نگاهی ثابت و واحد دارد.  در غیراین صورت شما می توانید مساله و مشکل پیدا کنید . این شناخت و آگاهی کمتر از شش ماه اصلا دست نمی دهد
• تا با یک آدم اقلا پانصد ساعت چهره به چهره که فقط یک سومش می تواند از طریق تلفن باشد که اتفاقاً آن هم لازم است روبرو نشوید به همه اینها نمی توانید دسترسی پیدا کنید
بنده با کسی که قبل از شش ماه تصمیم به ازدواج می گیرد و کسی که قبل از پانصد ساعت وقت احتیاج است تا من و شما به این نتایج برسیم.
• بنابراین بین شش ماه تاهجده ماه باید تکلیف این کارها روشن بشود . اگر هم مشکلات و مسایلی هست باید حل کرد . اگر شک و تردیدی هم دارید بهتر است که از دیگران کمک بگیرید و یادتان باشد در اینگونه موارد برخی از اوقات دو ساعت یا چهار ساعت کار روان درمانی و یک تجزیه و تحلیلی که آیا واقعا مسایل و مشکلاتی دارید یا ندارید و این مسایل و مشکلات میتوانند مساله باشند یا نباشند از نظر یک متخصص می تواند به یکباره چراغ سبز یا قرمزی را برای شما روشن کند که خاطرتان آسوده باشد.
• اما با شک و تردید و دو دلی این کار را نکنید و یادتان باشد اگر شب عروسی تان هم متوجه شدید که اشتباه کردید یک تاکسی بگیرید و بروید. مبادا بمانید.  علتش هم این است که بسیاری از شما همینقدر که با یک مرد و زنی رفتید بیرون و در یک رستورانی شمارا دیدند خیلی هاتون فکر می کنید که دیگر اسمتون روی هم خورده و دیگر چاره ای نیست و آبروی فامیل محترمتان می رود.  قربونتون برم اگر دیدید اشتباه شده برگردید.
• علتش هم این است که اگر در آغاز متوجه اشتباهتان شدید و ادامه دادید آنوقت با بچه و گرفتاری های دیگر میتوانید از پا در بیایید.
• بنابراین در زندگی اصلا گوش به این حرف ندهید که با گذشت زمان اوضاع درست می شود.  اوضاع باید درست بشود و شما آن را همچنان درست نگه دارید. اوضاع درست نمی شود اگر از آغاز اشکالاتی دارد.  بنابراین مطمئن باشید که آمادگی را برای ازدواج دارید
• یادتان باشد که برای انسان سالم به نظر می رسد که همچنان داشتن زندگی زناشویی و ازدواج احتمالا بهترین است.

برگرفته از سخنان دکتر هلاکویی

جور بودن شخصیتها

جور بودن شخصیتها و قوت نیازها

هلاکویی

• شدت هر نیاز در بدو تولد تعیین میشود.  مثلا کودکان اُتستیک تقریباً نیازی به عشق و تعلق خاطر و تعامل صمیمیانه انسانی ندارند . در فیلم “مردبارانی” با بازی داستین هافمن این بی میلی به عشق و تعلق خاطر نشان داده میشود.

• شخصیتهای متضاد درست است که در ابتدای ازدواج جذب هم شده و باعث ارتقایشان میشود ، ولی مطالعات نشان میدهد بهتر است شخصیتهای مشابه با هم ازدواج کنند.
مثلا شخصیتی که نیاز به عشق بیشتری در مقام مقایسه با قدرت در خودش حس میکند، بهتر است با کسی ازدواج کند که او نیز چنین باشد. نه اینکه بطور مثال خودش مهرطلب و طرف مقابلش برتری طلب باشد.

• دلیل افت میل جنسی زن و شوهر این است که رفته رفته احساس میکنند روابط جنسی آنها به قدر کافی با عشق همراه نیست.

• وقتی طرفین نیاز شدیدی به قدرت داشته باشند زندگی مشترک انها سرنوشت شومی در انتظارشان خواهد داشت.
زنان کتک خور غالبا قربانی شوهران بی قدرتی میشوند که از زن خود چیزی میخواهند که در بیرون از خانه نمیتوانند به ان برسند.
زن و شوهرهایی که نیاز به قدرت در هر دوی انها کم است غالبا با هم میسازند و جور هستند.

• ترکیب مردان عاشق قدرت طلب و زنان عاشقی که خیلی دنبال قدرت نیستند جواب میدهد.

• وقتی زن و شوهر هر دو قدرت طلب باشند مذاکره کردنشان بسیار دشوار خواهد بود. چون مذاکره یعنی صرفنظر کردن از بخشی از قدرت. مذاکره در زمانی که هیچیک از طرفین نمیخواهند از بخشی از قدرت خود صرفنظر کنند، امکان پذیر نخواهد بود. باید قبل از ازدواج ببینیم نیاز طرفین به قدرت چقدر است.

• ادمهایی که نیاز زیادی به ازادی دارند همیشه در روابط صمیمی بلند مدت با هم مشکل دارند، اما بیشترین مشکل انها با ازدواج است.
آزادی یعنی نپذیرفتن مالکیت دیگری.

• زندگی مشترک زمانی ادامه پیدا میکند که نیاز به قدرت و نیاز به آزادی طرفین کم باشد.

• تفاوت در نیاز به ازادی برخلاف تفاوت در نیاز به قدرت غالبا قابل مذاکره است.

• به اشتراک گذاشتن نیاز شدید به تفریح برای هر نوع رابطه ای خصوصا زندگی زناشویی بسیار جالب خواهد بود.

• سن و جنس و بی پولی غالبا هیچ وقت نمیتواند جلوی تفریح را بگیرد.  البته این نیاز به تفریح در رابطه ها نقش حیاتی ندارد. زیرا طرفین رابطه میتوانند به تنهایی هم خوش بگذرانند.

• در ازدواج بهتر است به دنبال کسی باشیم که شبیه ما باشد . یعنی مثلا اگر من نیاز به محبت را در خودم بیشتر از قدرت احساس میکنم، درواقع گرایش مهرطلبی دارم و بهتر است همسرم را هم از همین دسته انتخاب کنم .  ولی متاسفانه مطالعات نشان میدهند که افراد مهرطلب جذب برتری طلب ها میشوند و برعکس.  چون در ابتدای امر این اختلاف ها جذب میکند و بعدا درد سردرست میکند. در ایران بصورت کلی و مخصوصا خانمها بیشتر گرایشهای مهرطلبی دارند و آقایان گرایشهای برتری طلبی، که ریشه در تاریخ تکاملیشان دارد. حتما هردو دسته باید در این زمینه تجدید نظر کنند و خودشون را به حد تعادل برسانند.

• بهترین ازدواج ،ازدواجی است که در آن:
o نیاز زن و شوهر به بقا در حد متوسط ،
o نیاز به عشق و تعلق خاطر زیاد،
o نیاز به قدرت و آزادی کم ،
o نیاز به تفریح زیاد باشد،
  هرگونه تغییری در این الگوی کمیاب مذاکره را ضروری میسازد.

• اگر در یک رابطه عاشقانه نمیتوانید واقعیات را با هم درمیان بگذارید، عشقتان رو به افول است.

• اگر یک زندگی مشترک تلخ میشود، علتش این است که یک یا هر دو نفر در ازدواج به کنترل بیرونی روی آورده اند.

• رابطه جنسی در اغاز چون جدید است دغدغه خلاقیت نداریم ،  ولی برای هیجان انگیز کردن آن در زندگی زناشویی باید خلاقیت به خرج دهیم.

• در گفتگوی موثر، شما دنبال این هستید که ببینید چه چیزی میتوانید به طرف مقابلتان بدهید، نه اینکه چه چیزی از او بگیرید

۱۲عشقی که زندگی شما را سیاه می‌کند

عشاق عجیب و غیرعادی

۱۲عشقی که زندگی شما را سیاه می‌کند.

مراقب شخصیت شریک آینده‌تان باشید!

یک بار شخصیت فردی که به او علاقه‌مند شده‌اید را مرور کنید. ممکن است که محبوب شما دچار نوعی اختلال شخصیت باشد، امّا شما چون دوستش دارید، متوجه آن نشوید.

عشق پدیده غریبی است، که هر کسی در زندگی حداقل یک بار آن را تجربه می‌کند. امّا گاهی ماجرا شکل پیچیده‌ای به خودش می‌گیرد و ما عاشق کسی می‌شویم که دچار درجه‌هایی از اختلال‌های شخصیتی است. شاید خود شما هم الان درگیر همین نوع رابطه هستید امّا خودتان خبر ندارید، و یا نمی‌خواهید قبول کنید. شاید هم از علائم این نوع عشق‌ها بی‌خبرید.

رابطه و زندگی با افرادی که دچار اختلال‌های شخصیتی هستند، ابداً یک رابطه متوازن و توام با آرامش نخواهد بود، هر چند در ابتدا ممکن است بسیار دلپسند و هیجان‌انگیز به نظر برسد. نکته مهم این هست که ما قادر نخواهیم بود باعث ایجاد تغییر و بهبود افکار و رفتار محبوب خود که دچار اختلال شخصیتی دارد بشویم، و امید بهبودی و فائق آمدن بر مشکلات، متأسفانه امیدی واهی خواهد بود.

مسأله اصلی در درمان اختلال‌های شخصیتی این است که فرد به داشتن مشکل ارتباطی واقف نیست و باور ندارد که بخواهد اقدام به بهبود و درمان نماید، و همیشه این سایرین هستند که مشکل دارند. در ادامه به انواع این اختلال‌ها می‌پردازیم.

چرا افراد با اختلال شخصیت جذابند؟

جنبه‌هایی از شخصیت هستند که مانع از شناخت افراد دارای اختلال شخصیت در اوائل آشنایی می‌شوند. این افراد غالباً اول آشنایی تصویر خیلی خوبی از خودشان ارائه می‌دهند که سایرین را جذب می‌کند. افراد دارای اختلال شخصیت از نظر ظاهری با بقیه فرقی ندارند و آن‌ها هم ممکن است زیبا و باهوش باشند و در کارشان حسابی افراد موفقی باشند و این ویژگی‌ها باعث می‌شود برای دیگران جذاب به نظر برسند. از سوی دیگر، برای تشخیص اختلال شخصیت، باید گذشته او را دانست و اطلاعات زیادی از روابط او با دیگران و الگوهای رفتاریش داشت که در آشنایی کوتاه مدت به دست نمی‌آید. علاوه بر همه این‌ها، افراد دارای اختلال شخصیت ویژگی‌هایی را از خودشان بروز می‌دهند که می‌تواند دیگران را مجذوب آن‌ها کند. برای مثال آیا تا به حال کسی از اطرافیان‌تان شیفتهِ فردی شده است که خیلی شیرین‌زبان است؟ یا با ساختن داستان درباره این‌که به چه موقعیت‌های بالایی رسیده و چه آدم‌های مهمی را می‌شناسد، او را به خود جذب کرده باشد؟

همین ویژگی‌ها که او را جذب کرده، اتفاقاً مربوط به اختلال شخصیتی او بوده است. به هر حال، در این باره دوست‌تان را سرزنش نکنید و یادتان باشد که همه ما دارای این گرایش درونی هستیم که به سمت افراد نابهنجار جذب شویم! جواب او به این سوال‌ها، تا حدی دلایل شخصی او را برای جذب شدن به چنین افرادی روشن‌تر می‌کند:

* آیا چنان مبهوت ویژگی‌های ظاهری یا رفتاری او شده است که باعث می‌شود بسیاری از ویژگی‌ها و رفتارهای ناپسند از چشمش دور بماند؟

* آیا فردی که به او علاقه دارد، دارای ویژگی‌هایی است که او به‌شدّت فاقد آن‌هاست؟

* آیا او خود را ملزم به کمک به این افراد و نجات آن‌ها می‌داند؟

* آیا هنگام اقدام به ترک فرد مورد علاقه‌اش، حتی اگر آن را ضروری هم بداند، دچار احساس گناه می‌شود؟

* آیا نیاز به کمک به نیازمندان آن‌قدر در او قوی است که خودش را ناتوان از ترک چنین آدمی می‌بیند؟

* آیا او در همان لحظهِ اول آن‌چنان عاشق می‌شود که دیگر معایب شخصیتی و رفتاری او را نمی‌بیند؟

* آیا عزت نفس او آن‌قدر شکننده است که گفتن کلمه “نه” به فردی که فکر می‌کند در مقایسه با خودش موقعیت برتری دارد، برایش خیلی دشوار است؟

* آیا فقط به این فکر است که از تنهایی فرار کند؟

عشاق عجیب و غیرعادی

۱- محبوب شکاک (اختلال شخصیت پارانوئید)

علائم:

* گمان می‌کند که به او آسیب می‌زنند، یا به او دروغ می‌گویند یا قصد دارند از او سوء استفاده کنند.

* ظاهرا همیشه برایش جای تردید وجود دارد که دیگران به او وفادار هستند یا خیر.

* از این‌که اعتماد کند می‌ترسد و صمیمانه همه چیز را با محبوبش در میان نمی‌گذارد.

* حرف‌های دیگران را، حتی اگر شوخی یا تعریف و تمجید باشد، علیه خود تعبیر می‌کند، یا فکر می‌کند قصد تمسخر او را دارند.

* وقتی از کسی ناراحت می‌شود، کینه او را برای همیشه به دل می‌گیرد.

* فکر می‌کند مورد حمله دیگران قرار گرفته، در نتیجه به‌سرعت عصبانی و پرخاشگر می‌شود.

* خشک و رسمی و فاقد حس شوخ‌طبعی است.

* گاهی بقیه را می‌ترساند چون حسّاس می‌شود، توانایی این را دارد که به دیگران آسیب برساند.

چرا جذب چنین آدمی می‌شویم؟

خیلی از افراد جذب افراد مرموز و تودار می‌شوند. انگار می‌خواهند از راز و رمز این دسته از افراد سر در بیاورند. به‌علاوه، آدم‌های شکاک گاهی زخم‌خورده به‌نظر می‌رسند و در بعضی‌ این احساس را به‌وجود می‌آورند که رسالت کمک به او را دارند. در واقع، افرادی که نیاز دارند، دائماً مورد تایید دیگران باشند و وفاداری خود را به کسی ثابت کنند، و افرادی که شک و تردید و دائم چک شدن را به‌پایِ عشق و علاقه می‌نویسند، و دوست دارند که دائم کنترل شوند، جذب چنین افرادی می‌شوند. آدم‌هایی که نیاز به مراقبت کردن از شخص دیگری دارند هم مستعد برقراری رابطه با پارانوئیدها هستند.

آخرش چه می‌شود؟

رابطه با این افراد می‌تواند خطرناک باشد، چون اگر احساس کنند محبوب‌شان به آن‌ها آسیب خواهد زد، ممکن است تصمیم بگیرند در این کار پیش‌دستی کنند. متأسفانه درمان این افراد به‌ندرت و بسیار سخت هست، چون به درمانگر هم اعتماد نمی‌کنند و واکنش‌شان به درمان بسیار تهاجمی است. فیلم «قرمز»، حکایت مردی است که با وجود عشق زیادی که به همسرش دارد، نمی‌تواند او را باور کند و دست از تردید بر نمی‌دارد تا…

2- محبوب منزوی (اختلال شخصیت اسکیزوئید)

علائم:

* علاقه‌ای به ارتباط نزدیک با دیگران ندارد، حتی کسی که محبوبش است.

* فعالیت‌های فردی را ترجیح می‌دهد، حتی به بودن با خانواده.

* تعداد فعالیت‌ها و وقایعی که می‌تواند برای او جذاب باشد، خیلی اندک است.

* به غیر از اعضای خانواده، فرد دیگری با او نزدیک و صمیمی نیست.

* انگار نسبت به تمجید و حتی انتقاد اطرافیان بی‌تفاوت است.

* به نظر بقیه، سرد و منزوی و بی‌احساس یا شاید خجالتی است.

چرا جذب چنین آدمی می‌شوم؟

این افراد به دلیل درون‌گرایی و گوشه‌گیری خود می‌توانند برای بقیه جذاب باشند، به علاوه افرادی که می‌خواهند طرف مقابل‌شان فقط با آن‌ها وقت بگذراند و خیال خیانت هم به سرش نزند، جذب چنین آدم‌هایی می‌شوند. هم‌چنین این دسته از آدم‌ها، احساسات افرادی را قلقلک می‌دهند که می‌خواهند دائم از شریک زندگی‌شان مراقبت کنند، به جای او حرف بزنند، به جای او تصمیم بگیرند و خلاصه مثل یک پرستار مهربان برای او باشند. اگر کسی نیاز دارد که طرف مقابلش به او خیلی احتیاج داشته باشد، احتمالاً جذب اسکیزوئید‌ها می‌شود. نکته تلخ و خنده‌دار ماجرا این است که بعد می‌فهمد آن‌ها اصلاً به او نیازی ندارند و بود و نبودشان آن قدر‌ها هم فرقی نمی‌کند.

آخرش چه می‌شود؟

اسکیزوئید‌ها خیلی به درمان جواب نمی‌دهند چون منزوی بودن مهم‌ترین مکانیسم دفاعی‌ای است که همه عمرشان داشته‌اند و نمی‌خواهند آن را ترک کنند، بنابراین نباید از آن‌ها عصبانی شد و اگر قرار است با چنین آدم‌هایی زندگی کنید، باید بی‌خیال تغییر آن‌ها شوید. باید بگذارید به حال خودشان باشند و در فعالیت‌هایی که دوست دارند شریک شد. اگر قرار است همسری داشته باشید که قلبش برای خانواده بتپد، اسکیزوئید‌ها مناسب نیستند. فیلم فارست شخصیت ساده و دوست داشتنی است که خیلی هم توجه جلب می‌کند. اما بیشتر سرگرم کارهای خودش است تا کارهایی که مردم معمولاً انجام می‌دهند.

٣- محبوب غیرعادی (اختلال شخصیت اسکیزوتایپال)

علائم:

* افکار او به نظر همه تا حدی عجیب است.

* حوادث، اتفاق‌ها و خلاصه همه چیز در زندگی عادی برای او معنای خاصی دارند.

* انگار دنیا را به روش خاصی تجربه می‌کند، آن‌قدر که گاهی هیچ‌کس از دنیای او چیزی سر در نمی‌آورد.

* عواطف، هیجان‌ها و ابراز احساس‌های او به نظر عجیب و نامتناسب می‌رسند.

* دوستان صمیمی زیادی ندارد.

* زیاد علاقه به موقعیت‌های اجتماعی ندارد چون با دیگران احساس راحتی نمی‌کند.

چرا جذب چنین آدمی می‌شوم؟

افراد اسکیزوتایپال، اسرارآمیز، شگفت‌انگیز و حتی سرگرم‌کننده‌اند، برای همین در دیدارهای اول، می‌توانند جذاب باشند. آنها یک دنیا حرف‌هایی دارند که در زندگی‌تان نشنیده‌اید و می‌توانند باعث خنده یا شگفتی شما شوند. این افراد اعتقادات خاص، عجیب و راسخی در مورد پیش‌گویی آینده، مذهب، دعانویسی، رمّالی، ارتباط با جهانِ مُردگان و (نوع مدرن آن جهان‌های موازی)، کائنات و… دارند، و البته در مرز حالت‌های اسکیزوفرنیا هم قرار دارند. به‌علاوه گاهی رفتارها و پوشش متفاوت آن‌ها، به بقیه این احساس را می‌دهد که افرادی جسور هستند و همین، خودش جذابیت است. همچنین متفاوت بودنشان، حس این که بخواهند از آن‌ها مراقبت کنند را در افراد به‌وجود می‌آورد. البته، معمولاً آدم‌هایی جذب اسکیزوتایپال‌ها می‌شوند که خودشان هم رگه‌هایی از عجیب‌و‌غریب بودن داشته باشند!

آخرش چه می‌شود؟

باید در رابطه با این افراد حسابی پوست‌کُلفت بود و آمادگی طرد شدن در موقعیت‌های اجتماعی را داشت. همچنین باید برای بارها عصبانی شدن از دست او آماده شد. نباید برای تغییر او عجله به خرج دارد و باید قدم‌به‌قدم در کنار او بود تا بتواند کم‌کم با اجتماع کنار بیاید. اگر چنین صبری وجود ندارد، بدانید ترک کردن ناگهانی او می‌تواند حسابی به او آسیب بزند. پس، این کار حتماً باید به‌تدریج و با کمک یک متخصص انجام شود. فیلم ذهن زیبا به خوبی مردی را به تصویر می‌کشد که با بقیه فرق دارد. حتی نقوش لباس‌های دیگران را به شیوه‌ای غریب و معنادار می‌بیند، نگاهی که بقیه با آن ارتباط نمی‌گیرند و همین دلیل هم از او فردی تنها می‌سازد.

عشاق فریبنده و خطرناک

۴- محبوب نمایشی (اختلال شخصیت هیستریانیک)

علائم:

* دوست دارد همیشه مورد توجه باشد و بسیار تلقین‌پذیر است.

* رفتارها و نوع لباس پوشیدنش برای جلب توجه است.

* نگرش خاصی درباره مسائل مهم زندگی ندارد، دیدش سطحی است و حرفی برای بیان کردن در جمع‌ها ندارد.

* تحمل مورد بی‌توجهی قرار گرفتن را ندارد و زود احساساتش تغییر می‌کند. حتی ممکن است در جمع به پرخاش‌گری و قشقرق بپردازد.

چرا جذب چنین آدمی می‌شویم؟

اگر فردی با چنین آدم‌هایی وارد رابطه شود، احتمالاً از آن دسته آدم‌هایی است که هیجان‌خواهی‌ درونی خود را دائم سرکوب می‌کند، یا شاید برای خود به اندازه کافی ارزش قائل نیست که نیازهای خود را در رابطه به رسمیت بشناسد و بخواهد که برطرف شوند.

آخرش چه می‌شود؟

برای داشتن یک رابطه زناشویی عمیق و بادوام، یک فرد هیستریانیک به‌هیچ‌وجه مناسب نیست. اگر فردی می‌خواهد چنین رابطه‌ای را ادامه دهد، باید حد و مرزهای خیلی دقیقی را تعیین کند و سر حرف خودش هم بماند. باید انتظارها را درباره روابط، نوع لباس پوشیدن و رفتار کردن این افراد مطرح شود و در این باره قاطع بود. باید خود را برای پرخاشگری‌های آن‌ها آماده کرد و از یک درمانگر کمک گرفت. اگر تصمیم به جدایی از آن‌ها گرفته شد، باید از حمایت خانواده و دوستان استفاده شود تا از خشم او آسیب ندید. شخصیت زن مهم فیلم زندگی خصوصی برگرفته از یک شخصیت هیستریونیک است.

۵- محبوب توفانی (اختلال شخصیت مرزی)

علائم:

* اقدام‌های دیوانه‌وار انجام می‌دهند تا از سوی محبوبش طرد نشود و معمولاً رفتارهای او را طوری تعبیر می‌کند که انگار قصد ترک او را دارد.

* در تاریخچه زندگی او رفتارهای تکانشی وجود دارد، مانند رانندگی پُرخطر، پُرخوری، اعتیاد، ولخرجی و…

* در تاریخچه زندگی او ارتباط‌های بی‌ثبات با دیگران وجود دارد.

* بارها اقدام به خودکشی یا آسیب‌رساندن به خود کرده یا دست کم ژست آن را گرفته است.

* نوسان‌های شدید هیجانی دارد، برای مثال از شادی به افسردگی یا از آرامش کامل به خشم خیلی شدید.

* احساس پوچیِ مُزمن دارد.

* پرخاشگری‌های بی‌مورد کلامی و فیزیکی دارد.

چرا جذب چنین آدمی می‌شویم؟

در بیشتر موارد، شخصیت‌های مرزی را زنان تشکیل می‌دهند. فرد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، بسیار جذاب، پرشور، پر از هیجان، بدون حد و مرز و جسور ظاهر می‌شود، که خیلی جذاب است. او در ابتدا هیچ رفتار ناخوشایندی ندارد و کسی به مشکل‌دار بودن او شک نمی‌کند. افرادی که از بالا و پایین شدن زیاد در رابطه و واکنش‌های ناگهانی خوششان می‌آید، یا احساس می‌کنند رسالت نجات فردی اینچنین بی‌ثبات را دارند، وارد چنین روابطی می‌شوند.

آخرش چه می‌شود؟

درمان چنین فردی اگر چه کند و دشوار، امّا ضروری است. تمام تهدیدهای او به خودکشی باید جدی گرفته شود. باید با تفکر سیاه‌و‌سفید او مقابله و متهم شدن به بی‌عاطفه بودن را دائم تحمل کرد. زندگی با افراد دارای اختلال شخصیت مرزی از هر اختلال دیگری دشوارتر است. به هر حال باید مراقب بود و به تفکرهای خود‌تخریبی او دامن نزد و به او فهماند که اگر دل‌خوری وجود دارد به معنای این نیست که از او متنفرند. سرانجام این افراد، اگر بعد از تلاش‌های مکرر برای خودکشی زنده بماند، در بیشتر موارد افسردگی است. سابقه خودکشی، رفتارهای تکانشی، تصمیم‌های عجولانه و بدون فکر کردن به عاقبت کار، ویژه‌گی‌های شخصیت باران کوثری در فیلم «بغض» است.

6- محبوب خطرناک (اختلال شخصیت ضد‌اجتماعی)

علائم:

* در فعالیت‌هایی شرکت می‌کنند که خلاف قانون است و احتمالا سابقه بازداشت یا مشکلات قانونی دارد.

* بارها به خاطر منافع خود، به دیگران دروغ می‌گوید و آنها را فریب می‌دهد.

* تکانشی است، یعنی رفتارهایش ناگهانی است و به عاقبت آنها فکر نمی‌کند. اصلاً انگار هیچ چیز برایش درس عبرت نمی‌شود.

* بارها نشان داده برای رفاه و سلامتی دیگران اهمیتی قائل نیست.

* ثبات و شرافت لازم در زمینه شغلی خودش را ندارد.

* روحیه پشیمانی و عذرخواهی ندارد و در برابر آسیبی که به دیگران می زند یا ناراحتی گ‌هایی که درست می کند، به جای عذرخواهی، بهانه می تراشد و خود را توجیه می کند.

چرا جذب چنین آدمی می‌شوم؟

افراد ضد اجتماع به شدت در برقراری ارتباط مهارت دارند و خیلی سعی می‌کنند جذاب و بامزه باشند. آنها باعث می‌شوند احساس شود یک رابطه جالب دو طرفه برقرار شده و آینده‌ای پر از شادی و خوشبختی در زندگی زناشویی پیش روی است. واقعا چه کسی از این شرایط بدش می آید؟

البته قضیه به این سادگی ها هم نیست. گاهی افراد جذب کسی می‌شوند که به نظر جالب و قوی می‌رسند؛ آدمی که اگرچه خیلی خودش را احساساتی، مودب و با وجدان نشان می‌دهد اما در عمل نشانی از احترام به انسان‌ها در رفتارش نیست. احتمالا عزت نفس این افراد آسیب دیده است و برای خودشان به اندازه کافی، ارزش قائل نیستند.

آخرش چه می‌شود؟

اگر کسی فکر می‌کند صبرش لبریز نخواهد شد، همیشه می‌تواند سکوت کند، دروغ بشنود و تحقیر شود، همه بار مسوولیت زندگی را به تنهایی به دوش بکشد، با خیانت‌های مکرر کنار بیاید و پای محاکمه و مانند آن هم بنشیند، می‌تواند زندگی با چنین فردی را امتحان کند، در غیر‌این‌صورت، هر جا جلوی ضرر را بگیرد، سود کرده است. عبرت نگرفتن و برنامه‌ریزی مداوم برای تبه‌کاری. عاقبت خیلی از ضد اجتماعی‌های پیش‌رفته است که در فیلم درایو به تصویر کشیده می‌شود.

7- محبوب خودپسند (اختلال شخصیت خودشیفته)

علائم:

* خود را از همه مهم‌تر می‌داند و تمام وقت در حال تعریف از خود است.

* خود را فرد خیلی خاصی می‌داند که تنها آدم‌های خیلی برجسته می‌توانند درکش کنند.

* همیشه خودش را حق‌به‌جانب می‌داند و انتظار دارد بقیه در راستای خواسته‌های او رفتار کنند.

* از دیگران برای خواسته‌های خودش سوء استفاده می‌کند.

* توانایی درک دیگران یا همدلی با آن‌ها را ندارد و در واقع بقیه را آن‌قدر مهم و با ارزش نمی‌داند.

* به‌شدت به دیگران حسادت می‌کند، امّا مدعی است که این دیگران هستند که حسادت می‌کنند.

* همواره نیاز به شنیدن تعریف و تمجید از سوی دیگران، به‌خصوص خانواده دارد.

چرا جذب چنین آدمی می‌شویم؟

برخلاف باور عمومی، بیش‌ترِ خودشیفته‌ها، مرد هستند. آن‌ها خیلی جذاب و با اعتماد‌به‌نفس ظاهر می‌شوند و با دروغ‌ها و گزافه‌گویی‌های فراوان، دیگران را شیفته خود می‌سازند. امّا اگر کسی به این افراد توجه کند، ممکن است به این دلیل باشد که در گذشته یاد گرفته همیشه در خدمت دیگران باشد و به خواسته‌های خود توجه نکند. همچنین اگر عزت‌نفس و اعتماد‌به‌نفسش خیلی ضعیف باشد، ممکن است کم‌کم طوری وارد بازی یک فرد خودشیفته شود که خودش هم باور کند، او برتر است و دارد او را با همه ضعف‌هایش تحمل می‌کند. حتی شاید از این بابت از او ممنون هم باشد.

آخرش چه می‌شود؟

آدم‌هایِ خودشیفته، یا در کودکی زیادی مورد توجه بوده‌اند یا برعکس، آن‌قدر بی‌اعتنایی دیده‌اند که با خودشیفتگی از خود دفاع می‌کنند. درمان آن‌ها دشوار است چون اصلاً دیگران را در حدی نمی‌بینند که بخواهند آن‌ها را تغییر دهند. اگر بتوان خیلی قاطع ماند و راه را بر تحقیر دیگران بست، برای مثال حد‌و‌مرزهای خیلی روشنی گذاشت، خیلی جدی و با بی‌اعتنایی می‌توان تا حدّی اوضاع را کنترل کرد. هم‌چنین اگر بتوان او را در بازی خودشان انداخت و برای مثال با تعریف وسوسه‌اش کرد تا درست رفتار کند، اوضاع بهتر می‌شود. با این‌حال، زندگی با یک خودشیفته می‌تواند تمام توان افراد را بگیرد و از آن‌ها فردی افسرده و بدون اعتماد‌به‌نفس بسازد. دارسی در فیلم غرور و تعصب به هیچ کس بها نمی‌دهد. هیچکس را در حد و اندازه خود نمی‌داند و از هر فرصتی برای سر کوفت زدن به دیگران و تحقیر آن‌ها استفاده می‌کند.

8- محبوب فرساینده (اختلال شخصیت پرخاشگرِ منفعل)

علائم:

* به طور غیرمستقیم از انجام وظایف شغلی و اجتماعی سر باز می‌زند.

* همواره از این شاکی است که بقیه او را درست درک نمی‌کنند.

* در بسیاری از موارد لجوجانه به بحث‌و‌جدل می‌پردازد.

* ظاهراً بدون هیچ دلیل مشخصی از افراد مافوق خشمگین است و از آن‌ها دائم انتقاد می‌کند.

* نسبت به آدم‌های موفق‌تر احساس حسادت می‌کند.

* در بسیاری از موارد با اغراق، از مشکلات زندگی خودش گله دارد.

* همواره بین اطاعت انفعالی و نافرمانی خصمانه در نوسان است.

* رفتارهایش به طور غیرمستقیم، خوش‌بختی و موفقیت‌های شریک زندگی‌اش را از بین می‌برد.

چرا جذب چنین آدمی می‌شویم؟

جذب آدمی که همیشه با نیش‌و‌کنایه حرف می‌زند و همیشه خشم دارد، کار ساده‌ای نیست. اگر کسی چنین فردی را دوست دارد احتمالاً می‌خواهد در نقش یک منجی ظاهر شود و او را از گرفتارهایی که می‌گوید، رها کند. علاوه بر این، شاید فردی که زیاد غُر می‌زند، شبیه به یکی از والدین او باشد و با همه سختی‌هایی که رابطه با او دارد، باز برایش یادآور فضای خانه باشد و به همین دلیل رفتارهای اعصاب خردکن او را تحمل می‌کند.

آخرش چه می شود؟

افراد منفعل-پرخاشگر، اعتماد‌به‌نفس و‌ عزت‌نفس دیگران را تخریب می‌کنند و تلاش برای تغییر او هم بی‌نتیجه است. در واقع این شخصیت‌ها می‌توانند دیگران را به‌طور کامل نابود کنند. برای همین بهتر است این رابطه ادامه پیدا نکند. به‌علاوه باید مراقب بود که تصمیم‌گیری یا تعیین تکلیف را به عهده او نگذاشت چون اوضاع سخت می‌شود و خلاصه حسابی پشیمانی به‌بار می‌آورد. شخصیت اصلی فیلم راننده تاکسی از همه عصبانی است. عصبانیت او حد‌و‌مرزی ندارد. انگار باید از همه انتقام بگیرد. خشم او به همه مربوط است و فیلتری ندارد.

9- محبوب هراسان (اختلال شخصیت اجتنابی)

علائم:

* به دلیل ترس از انتقاد و عدم تایید، از فعالیت‌هایی که نیاز به تعامل با افراد زیاد داشته باشد طفره می‌رود.

* فقط مایل است با افرادی ارتباط برقرار کند که از آن‌ها خوشش می‌آید.

* به دلیل احساس شرم و یا ترس از مورد تمسخر قرار گرفتن، درمورد دنیای درونی خود با حتی صمیمی‌ترین اطرافیانش هم صحبتی نمی‌کند.

* در موقعیت‌های اجتماعی دائم نگران این است که مورد انتقاد قرار بگیرد یا این‌که طرد شود.

* به‌خاطر احساس بی‌کفایتی، از حضور در موقعیت‌های اجتماعی جدید اجتناب می‌کند و اگر هم در چنین موقعیت‌هایی حاضر شود، احساس کم‌تر و پایین‌تر بودن دارد.

* معمولاً سعی می‌کند وارد فعالیت‌های جدید و ناشناخته نشود.

چرا جذب چنین آدمی می‌شویم؟

بسیاری از آدم‌ها دوست دارند چیزها و افرادی را به‌دست بیاورند که به‌نظر دست‌نیافتنی هستند. آدم‌های اجتنابی هم به‌خاطر این‌که رابطه‌ای برقرار نمی‌کنند و از آدم‌ها، با هراس می‌گریزند، از همان گروه دست‌نیافتنی‌ها به حساب می‌آیند. از طرف دیگر، این افراد به نظر مظلوم‌هایی می‌رسند که نیاز به کمک دارند و میل افراد به نجات را قلقلک می‌دهند. آدم‌های اجتنابی به نظر خیلی هم امن می‌رسند چون تمایل به ارتباط با غریبه‌ها در آن‌ها کمتر است. شاید دوست‌تان هم به همین دلیل جذب چنین آدمی شده است.

آخرش چه می‌شود؟

نباید به درمانش دل‌خوش بود. زندگی با اجتنابی‌ها می‌تواند خیلی کسل‌کننده باشد. اگر دیگران دل‌به‌دلش دهند و با همهِ کناره‌گیری‌ها و یک‌نواختی‌هایش کنار بیایند، کمکی به بهبود اوضاع نمی‌کنند. باید صبر به خرج داد، قدم‌به‌قدم او را تشویق کرد، او را وارد جمع‌ها کرد و البته به محدود بودن هم عادت کرد. شاید اولین چیزی که به ذهن بیننده برسد، ترسو بودن سامر در فیلم «۵۰۰ روز سامر» است. او از این‌که با دیگران ارتباط داشته باشد وحشت دارد و فقط در دایره اطرافیان نزدیک خود که برایش امن است. ارتباط برقرار می‌کند.

10- محبوب غمگین (اختلال شخصیت افسرده)

علائم:

 * زندگی و رفتارهای او پر از غم و اندوه است.

* احساس بی‌کفایتی و بی‌ارزشی دارد و اعتماد‌به‌نفسش خیلی پایین است.

* نسبت به خودش دیدی منفی دارد و همیشه در حال سرزنش کردن خودش است.

* بیش‌تر تمایل دارد خودخوری کند و وقت زیادی را به غصه خوردن می‌گذراند.

* نسبت به دیگران، از جمله افراد مهم زندگی‌اش هم دیدگاهی منفی و انتقادی دارد.

* تمایل زیادی دارد که دائم دچار احساس پشیمانی و گناه شود.

چرا جذب چنین آدمی می‌شویم؟

آدم‌های با شخصیت افسرده درنگاه اول خیلی فروتن و مودب به نظر می‌رسند. آن‌ها آدم‌های آرامی هستند که مسئولیت همه چیز را به گردن می‌گیرند و از دیگران عذرخواهی می‌کنند. به‌علاوه به‌شدت این احساس را در آدم برمی‌انگیزند که باید از آن‌ها مراقبت کرد. از طرف دیگر، این دست از آدم‌ها، به دیگران فرصت مدیریت کامل رابطه را می‌دهند.

آخرش چه می‌شود؟

می‌توان روی کمک درمان‌گر حساب کرد. می‌توان عزت‌نفس او را بالا برد و به او کمک کرد به دنیا این همه تلخ نگاه نکند. جدا شدن از او در شما احساس گناه به‌وجود می‌آورد. اگر هم قرار بر ماندن با او باشد، باید مراقب بود خودمان عزت‌نفس را از دست ندهیم. در فیلم سگ آبی مردی که از شدت افسردگی به‌ندرت حرف می‌زند، با یک عروسک ارتباط برقرار می‌کند.

11- محبوب آویزان (اختلال شخصیت وابسته)

علائم:

* توانایی تصمیم‌گیری در امور روزمره بدون کسب اطمینان و نظر پرسیدن از دیگران را ندارد.

* نیاز دارد مسؤولیت غالب حیطه‌های مهم زندگی را به عهده دیگران بگذارد.

* به خاطر ترس از تنهایی، از مخالفت با دیگران یا حتی اظهار نظر پرهیز می‌کند.

* به دلیل این‌که به توانایی‌هایش اطمینان ندارد، در شروع یا پایان کارها مشکل دارد.

* به دیگران بیش از حد اهمیت می‌دهد و برای این‌که مبادا آن‌ها را از دست بدهد، گاه تن به کارهایی می‌دهد که برای خودش خوشایند نیست.

* وقتی قرار باشد رابطه‌ای را به پایان ببرد، از ترس تنهایی، سریع سراغ جانشین می‌گردد.

* خیلی نگران است که به تنهایی نتواند از خودش مراقبت کند.

چرا جذب چنین آدمی می‌شویم؟

در افرادی که در کودکی، مسؤولیت نگهداری از خواهر و برادر کوچک‌تر را برعهده داشته‌اند، احتمال این‌که در ارتباط‌های جدی زندگی‌شان سراغ افراد وابسته بروند بیشتر است. بعضی افراد، نیاز شدیدی دارند به این‌که احساس کنند فرد دیگری به آن‌ها نیاز دارد، این‌طوری احساس قدرت و ارزش می‌کنند. به‌علاوه، بعضی‌ها، وقتی می‌بینند طرف مقابل چقدر وابسته است، از این‌که بخواهند او را ترک کنند به‌شدت دچار احساس گناه می‌شوند.

آخرش چه می‌شود؟

افراد وابسته می‌توانند دیگران را به‌ستوه بیاورند. برای هر چیزی می‌خواهند نظر دیگران را داشته باشند و خودشان نمی‌توانند به‌تنهایی تصمیم بگیرند. باید سعی کرد او را عادت به مستقل‌تر بودن داد. به‌جایش انتخاب نکرد. اگر برای درمان اقدام شود فراموش نکنید که او تنها برای کسب رضایت دیگران حاضر به مراجعه است و خیلی نباید دل به درمان بست. باید سعی شود روابط اجتماعی او را گسترش داد و اگر تصمیم به قطع رابطه گرفته شد، باید برای سیل اشک‌هایش نیز آماده شد.

12- محبوب سرسخت (اختلال شخصیت وسواسی)

علائم:

* ذهنش مشغول جزییات است و با اهمیت دادن به محدودیت‌ها، فرصت تفریح را از خود می‌گیرد.

* آنقدر کمال‌گرایی او زیاد است که نمی‌تواند کارهایش را به پایان ببرد.

* خود را حسابی وقف کار می‌کند.

* بسیار پایبند اخلاقیات است و در این زمینه هیچ انعطاف‌پذیری ندارد.

* نمی‌تواند از وسایل قدیمی خودش دل بکند و حاضر نمی‌شود آن‌ها را دور بیندازد.

* حاضر نمی‌شود در کاری با دیگران همکاری کند، مگر این‌که همه چیز مطابق میلش انجام شود.

* معمولاً خیلی خسیس است و به سختی برای خودش و دیگران پول خرج می‌کند.

* غالباً لج‌باز و یک‌دنده است و می‌خواهد خودش، همه را تحت کنترل داشته باشد.

چرا جذب چنین آدمی می‌شویم؟

این افراد در نگاه اول، آدم‌های منضبط و با اخلاق و سخت‌کوش به نظر می‌رسند و دارای ویژه‌گی‌هایی هستند که همه آن‌ها را تحسین می‌کنند. در بعضی موارد افرادی جذب چنین آدم‌هایی می‌شوند که خودشان را آدم‌های بی‌نظمی می‌دانند و با این کار انگار می‌خواهند بی‌نظمی‌های خود را بپوشانند یا جبران کنند. به‌علاوه عده‌ای هستند که به‌شدت اعتقاد دارند یکی از زوج‌ها باید به‌سختی کار کند و دیگری، چیز زیادی از زندگی و کارهای مهم آن سر در نیاورد.

آخرش چه می‌شود؟

زندگی با شخصیت وسواسی سخت است، چون کم‌کم تبدیل به آدمی می‌شود که نقشی در زندگی ندارد، برایش تصمیم می‌گیرند، برنامه‌ریزی می‌کنند، بودجه را هم تعیین می‌کنند. به‌علاوه، این افراد بیش‌تر وقت خودشان را سر کار می‌گذرانند و از دیدن برنامه‌های کاری خود بیش‌تر به هیجان می‌آیند تا دیدن خانواده! البته اینکه سخت‌کوش هستند؛ خیلی خوب است ولی وقتی هیچ زمانی برای تفریح ندارند و دل‌شان هم نمی‌آید پولی خرج کنند، چه فایده؟ خبر خوب این‌که احتمال درمان وجود دارد. در فیلم «آملی» شخصیت آملی عاشق جزئیات است. به چیزهایی توجه می‌کند که کسی متوجه آن‌ها نمی‌شود، عادت‌های عجیب و غریبی هم دارد که دیگران را به تعجب وا می‌دارد.

منبع: جام‌جم

یارمکمل یا یارمشابه

همسر آینده ما باید مکمل ما باشد یا مشابه ما؟

1. افسانه نیمه گمشده

یارمکمل یا یارمشابه

شاید همه چیز زیر سر داستان کتاب کودکان «قطعه گم شده » –1976- The Missing Piece  اثر شل سیلور استاین Sheldon Allan Silverstein -1930–1999  باشد. داستانی که خیلی از ما در بچگی آن را خوانده ایم یا انیمشینش را دیده ایم و آن قدر تحت تاثیرش قرار گرفته ایم که حتی معیارهای ازدواج مان را شکل داده باشد.

• این که «ما باید مکمل خودمان را پیدا کنیم و با او ازدواج کنیم» افسانه ای است که گاهی تاثیرهای جبران ناپذیری روی زندگی دو نفره آدم ها می گذارد. روان شناس ها بیشتر طرفدار نظریه مقابل هستند. یعنی این که مشابه ما آدم های مناسب تری برای ازدواج هستند، اما این نظریه هم اما و اگرهایی دارد که در ادامه به آنها می پردازیم.

• «من فکر می کنم این زن یا مرد من را کامل می کند.» لپ کلام آدم هایی که به نظریه مکمل بودن طرف مقابل اعتقاد دارند همین جاست. برای توجیه این حرف شان هم بدفهمی وحشتناکی که از نظریه یونگ Carl Gustav Jung 1875–1961 دارند را بهانه می کند. همان آنیما و آنیموس anima and animus که ترجمه اش می کنند نیمه زنانه و نیمه مردانه.

آنیما و آنیموس به بخش ناهشیار، یا خودِ درونیِ راستینِ هر فرد گفته می‌شود، که در مقابل نقاب یا نمودِ بیرونیِ شخصیت قرار می‌گیرد.

آنیما در ضمیر ناهشیار مرد به صورت یکی شخصیت درونی زنانه جلوه‌گر می‌شود . 

آنیموس در ضمیر ناهشیار زن به صورت یکی شخصیت درونی مردانه پدیدار می‌شود.

یونگ Jung برای نگرش بیرونیِ شخصیت حالتی را قائل بود که آن را نقاب می‌نامید، و در کنار این نیز معتقد بود همهٔ انسان‌ها نگرش و شخصیتی درونی هم دارند که در جهت دنیای ناهشیار می باشد. یونگ برای توصیف و مشخص گردیدن جنبهٔ ناخودآگاه زنانهٔ شخصیت یک مرد از کلمهٔ آنیما استفاده می‌نمود. در مقابل کلمهٔ آنیموس هم جنبهٔ مردانهٔ شخصیت یک زن را ابراز می‌کند.

این گونه جنبه‌های ناخودآگاه شخصیت در نوع رفتارهای زن و مرد اهمیت بسزایی دارد. این قسمت‌ها مکمل‌هایی برای نقاب هستند.

برای نمونه یونگ Jung مثال‌هایی می‌آورد، مانند: ستمکاری که با توجه به روا داشتن ظلم، ترس های درونی و کابوس های وحشتناک او را به ستوه آورده‌است، و یا روشنفکری که نشان می‌دهد از لحاظ روانی بسیار احساساتی است.

اما مساله این جاست که این نطریه در بهترین حالت، دارد تفاوت جنسیتی زن و مرد را توصیف می کند و نه تفاوت شخصیتی دو آدم را. به زبان ساده تر، هر مرد و زنی یک سری تفاوت های جنسیتی دارند که باعث متفاوت شدن یا به قول «مکمل دوست ها، تکمیل کردن» همدیگر می شود.

اما وقتی که دو نفر با تفاوت های عمیقِ شخصیتی (مثلا برون گرایی در مقابل درون گرایی) ، با هم آشنا می شوند و برای توجیه رابطه عاشقی شان می گویند ما همدیگر را کامل میکنیم، این هیچ ربطی به نظریه یونگ ندارد.

دو نفر با مشابهت شخصیتی، فرهنگی و اقتصادی،

با احتمال بیشتری وارد یک رابطه زناشویی رضایت بخش و پایدار می شوند

تا دو تا آدم که از زمین تا آسمان با هم فرق دارند.

در مورد شباهت فرهنگی و اقتصادی حرف های بسیاری زده شده،

اما آن چه این وسط مغفول مانده شباهت شخصیتی است.

• تحقیقات چه می گویند؟

تقریباً تمام پژوهش هایی که در نیمه دوم قرن بیستم در مورد رابطه تشابه شخصیتی و دوستی انجام شده، به این نتیجه رسیده اند که شباهت، دوستی عمیق تری می آورد.
مثلا در یک تحقیق در دهه شصت میلادی، دانشجویان دانشگاه میشیگان، بدون این که بدانند، در دو گروه جداگانه به خوابگاه فرستاده شدند. یعنی دانشجوها در کنار “هم اتاقی های شبیه تر” و بعضی ها در کنار “هم اتاقی های بی شباهت”.

بعد از یک سال آنهایی که شباهت بیشتری در شخصیت داشتند، بیشتر با هم دوست بودند.

بعضی از روان شناسان ای قضیه را این جور تبیین می کنند که انسان ذاتاً «خوددوست» است. هر کسی برای دیدگاه های خودش ارزش قایل است، و ترجیح می دهد با کسانی زندگی کند، که به این دیدگاه ها معتقد باشند.

بنابراین او را تایید کنند و بنابراین اعتماد به نفسش بالا رود. شما خودتان ترجیح میدهید مرتب بروید یک جایی که با یک نفر باشید که نگاهش زمین تا آسمان با شما فرق کند؟ و بنابراین دیدگاه های شما را قبول نداشته باشد و در نتیجه هی شخصیت تان را لگدمال کند؟  می گویید این جوری ها هم نیست؟ اما متاسفانه در زندگی طولانی مدت این اتفاق می افتد.

در یک تحقیق مشهور که در آن چند روان شناس در طول ده سال، چندین زوج اعم از مشابه و غیرمشابه را تحت نظر داشتند، معلوم شد که زوج هایی که بیشترین شباهت شخصیت را دارند،  تفریحات روزانه مشابهی هم دارند، مثلا هر دو آنها موافقند به دیدار دوستان بروند، گاهی بیرون شام بخورند، و  فعالیت های اجتماعی و یا فرهنگی مشخصی را دنبال کنند، برخلاف فرضیه آنهایی که به مکمل بودن زوج معتقدند، زوج های مشابه در مقایسه با آن ها که شباهت کمتری دارند، بیشتر با هم صمیمی و رفیقند و در نتیجه، از زندگی زناشویی شان رضایت بیشتری دارند.

2. مشابهت در شخصیت

برای این که بفهمیم طرف مقابلمان چه قدر شبیه ما است، قبل از هر چیز باید موقعیت هایی برای آشنایی عمیق تر با او طراحی کنیم یا پیش بیاوریم.  در واقع هر چه موقعیت های آشنای به خود زندگی شبیه تر باشد ما بیشتر می توانیم ته وجود طرف مقابلمان را بیرون بیاوریم.

البته تست هایی که مشاوران پیش از ازدواج اجرا می کنند یک راه میان بر برای دریافتن همین مشابهت است.  اما وقتی که می گوییم یک نفر باید شبیه شما باشد، یعنی که باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟

o اول – پایداری هیجانی شبیه شما دارد.
یعنی اگر شما آدم دمدمی مزاجی هستید، یعنی اگر گاهی غمگین هستید و گاهی خوشحالید، یا کلا ً آدمی هستید که دلشوره زیادی دارید، نمی توانید با یک آدم معمولاً شاد یا یک آدم معمولاً غمگین زیر یک سقف زندگی کنید. بیایید به خودتان نمره دهید اگر از ۱۰ نمره پایداری هیجانی شما ۴ است بهتر است با کسی ازدواج کنید که نمره پایداری هیجانی اش در طیف سه تا کمتر و بیشتر از ۴ است . البته در نظر داشته باشید که کلاً خانم ها بیشتر غمگینی و دلشوره را تجربه می کنند.

o دوم – برون گرایی اش شبیه شما باشد.
تصور کنید که شما توی دنیای خودتان سیر می کنید ، با خودتان حال می کنید، تنها درس می خوانید، تنها به سینما میروید و تنها مشکل تان را حل می کنید و … و حالا می خواهید با یک نفر ازدواج کنید که آن قدر برون گراست که می خواهد هر شب یا مهمانی باشد، یا مهمانی بدهد. وقتی در جمع مشکلش را مطرح می کند بهتر حلش کند و حتی برای درس خواندن ترجیح می دهد برود کتابخانه عمومی و از بودن در جماعت لذت ببرد.

o سوم – توافق پذیری اش شبیه شما باشد.
دیده اید بعضی ها با هر جمعی می توانند کنار بیایند، ولی بعضی ها در هر گروهی باید ساز خودشان را بزنند؟ این ویژگی شخصیتی در ازدواج خیلی مهم است.
به هر حال دو نفری که ازدواج می کنند یک خانواده یعنی گروه را تشکیل می دهند . چیزی که اسمش در خانواده “گذشت” است تا حدودی از همین “توافق پذیری” سرچشمه گرفته است.  در مقابل چیزی که اسمش “لجاجت” است یا همان “عدم توافق پذیری” . قبول کنید که حتی اگر لجاجت همیشگی این یکی و گذشت همیشگی آن یکی باعث ادامه زندگی شود، این زندگی اسمش زندگی نیست. واقعا بهتر نیست که لجاجت یا گذشت آدم ها شبیه هم باشد؟ ضمن این که یادتان باشد بیشتر مردم در حد وسط این ویژگی ها هستند، یعنی چیزی در میان گذشت و لجاجت.

o چهارم – اشتیاقش به تجربه های تازه به اندازه شما باشد.
فکر کنید شما عاشق رفتن به گالری و خواندن تازه ترین رمان های بازار و سفر به شهرهای تازه و خلاصه مشتاق به تجربه های تازه باشید. حالا اگر طرف مقابل شما کسی باشد که هنر کلاسیک را قبول ندارد، شهر، محله و خانه خودش را از همه جا بیشتر دوست داشته باشد، ایا او می تواند شما را خوشبخت کند؟

o پنجم – وظیفه شناسی اش مشابه شما باشد.
پرونده یک مرد لاقید و یک زن مقید (یا برعکس)، خیلی از پرونده های طلاق را همین دو نفر می سازند. مشابهت در میزان مسئولیت پذیری و وظیفه شناسی آدم ها واقعا چیزی است که شوخی بردار نیست.

• مکمل بودن کجا خوب است؟

البته در بعضی جاها هم بد نیست بین زن و مرد تفاوت وجود داشته باشد. البته بخشی از این تفاوت ها جنسیتی است و اگر زن و مرد میزان زنانگی و مردانگی شان به اندازه باشد، خود به خود، این مکمل بودن تامین می شود . اما غیر از ویژگی های جنسیتی چیزهای دیگری هم هست که می توان در آن همدیگر را تکمیل کرد.

تفاوت در تحصیلات. بد نیست که رشته دانشگاهی زن و مرد کمی با هم متفاوت باشد تا هم بتوانند دانشی که دارند را با هم به اشتراک بگذارنند و هم خانه تبدیل به جنگ علمی دو نفر نشود و البته حوصله دو طرف هم سر نرود.

تفاوت در علاقه ها. به شرطی که هر دو طرف مشتاق به تجربه های تازه باشد. حالا بد نیست که یکی نقاشی را دوست داشته باشد و یکی دیگر مجسمه سازی را. و بعد از این تجربه ها را با هم به اشتراک بگذارند.

تفاوت در داستان عاشقانه. طبق نظریه روان پزشک و روان‌سنج و عشق شناس مشهور، رابرت استرنبرگ، هر آدمی یک داستان عشق دارد.

Robert Sternberg (born, 1949)  American psychologist and psychometrician

یعنی هر آدمی توی ذهنش داستانی از رابطه عاشقانه دارد که اگر در دنیای واقعی اتفاق بیفتد راضی و خوشحال است و گرنه احساس حسرت همه وجودش را می گیرد. بعضی از این داستان های عشق، داستان مکمل هستند. مثلا زن دوست دارد در موقعیت یادگیرنده و مرد در موقعیت یاد دهنده باشد (عشق شاگرد – معلمی) یا زن دوست دارد مراقبت کننده باشد و مرد مراقبت شونده و یا برعکس. اگر از این نمونه داستان ها در سر شما باشد بد نیست که دنبال مکمل داستان تان بگردید.

بحث لفظی اولین چیزی است که در یک آشنایی عمیق پیش می‌آید.
علاوه بر اینکه این دعواها زیاد بد هم نیست، طبق گفته‌ روان‌ شناسان این دعواها اجتناب‌ناپذیر و سازنده است. اجتناب‌ناپذیر به این علت که شما وقتی به کسی احساس پیدا می‌کنید، می‌خواهید تمام خوبی‌های عالم را در او ببینید.  خوبی‌های عالم هم یعنی خوبی از دیدگاه خودتان و به احتمال قوی‌تر، خوبی از دیدگاه خودتان نیز یعنی همان ویژگی‌هایی که شما در طول زندگی در شخصیت‌ تان پرورانده‌اید. وقتی بیشتر با یکدیگر آشنا می‌شوید، شناخت هم در قضاوت در مورد آن احساس دخالت می‌کند و کم‌کم متوجه می‌شوید طرفتان با شما فرق می‌کند.

اگر این تفاوت‌ها عمیق باشد، معمولا به نظر می‌رسد که ازدواج چندان موفقی پیش رویتان نیست. اما تفاوت‌های جزئی فوقش همان دعواهای کلامی سودمند را به‌وجود می‌آورد.
خوبی دعواهای اول آشنایی این است که تا اندازه‌ای سبک دعوا در زندگی آینده را مشخص می‌کند. به‌هر حال، این تفاوت‌ها که ما می‌گوییم تا کجا می‌توانند خوب یا بد باشند؟

البته یک چیز را فراموش نکنید، یکی از مواقعی که ممکن است شخصیت آدم یک چند درجه مختصری تغییر کند، همین سال‌های اول ازدواج است. همه ما در تعامل با همسرمان دیدگاه‌های ‌مان را کمی انعطاف‌ پذیر‌تر می‌کنیم. اما اگر با همسرمان خیلی متفاوت باشیم، در بهترین حالت، شخصیتمان خیلی تغییر می‌کند. این بهترین حالت است و معمولا کمتر هم پیش می‌آید. بدترین اتفاق این است که شما همدیگر را تحمل نمی‌کنید و تعارف که نداریم اول جدایی عاطفی و بعد جدایی قانونی!

پرونده‌های طلاق را نگاه کنید! یک مرد لاقید و یک زن مقید (یا به همین احتمال برعکس!)، یک نفر که به نظر بیشتر دوستانش قابل اعتماد است و یک نفر که یک هزار تومانی هم نمی‌شود دستش سپرد. یک نفر که آخر وجدان است و یک نفر که انگار توی مغزش سلولی برای وجدان نیست. در این ویژگی شخصیتی هم تا آنجا که می‌شود مثل هم باشید لطفا!

3. تمایزیافتگی

تمایزیافتگی یعنی فرد چقدر در خانواده اصلی‌ خود استقلال عاطفی پیدا کرده و وابستگی‌اش کمتر شده است. البته معمولا زن‌ها تمایزیافتگی کمتری دارند، یعنی بیشتر به خانواده‌هایشان وابسته‌اند، اما اگر این تفاوت در وابستگی و تمایز زن و مرد خیلی زیاد باشد، زندگی تلخ می‌شود. مخصوصا وقتی که چند سال از زندگی بگذرد و به‌اصطلاح زندگی جدید جا بیفتد

روان‌شناس‌ها برای رابطه‌ای که فرد قبلا در زندگی‌اش با خانواده پدری خود داشته، بسیار اهمیت قائلند. باید تکلیف مرد و زن در تعداد دیدارها از خانواده اصلی مشخص شود؛ تکلیفی که همان پیش از ازدواج با سنجش میزان تمایزیافتگی می‌شود تا حدی آن را معلوم کرد. سال‌های آخر دوران دانشجویی در شهرستان، می‌تواند به خوبی میزان این تمایز را روشن کند.

4. قومیت، سطح اقتصادی و تحصیلی

در مورد سطح تحصیلات- مخصوصا وقتی زن خود را خیلی باسواد‌تر بداند- فاجعه عمیق‌تر می‌شود. (به هر حال سابقه صدها سال زندگی مردسالارانه ایرانی پشت ذهن مرد است و طبعا غرورش بیشتر لگدمال میشود).  قبول کنید در انعطاف‌پذیرترین حالت، دید اشخاصی که تجربه دانشگاهی دارند – (از فوق‌دیپلم گرفته تا دکترا) – با کسانی که این تجربه را ندارند، متفاوت است. آنها هویت خود را در ۲ جای متفاوت شناخته اند.

در مورد سطح اقتصادی و قومیت هم تا زمانی که یک ‌طرف بخواهد در شهر خود زندگی کند، یا از نظر مالی به خانواده وابسته باشد، معمولا مشکل پیش می‌آید. البته در مورد سطح اقتصادی، چون پشت ۲ سطح اقتصادی ۲ نوع سبک زندگی متفاوت وجود دارد، حتی اگر طرفتان کاملا از خانواده مستقل شده بهتر است احتیاط کنید.

طیف خاصی را درنظر بگیرید و سعی کنید خیلی با این طیف مغایر نباشید.  فیلم فارسی‌ها و فیلم‌های هندی را هم از ذهنتان بریزید دور! تحقیقات ایرانی نشان داده که زوج‌هایی با قومیت متفاوت، رضایت زناشویی کمتری دارند .

پیش بینی آینده رابطه زوجین

🌏 ویلیام کارلین گلاسر در کتاب «ازدواج بدون شکست» فرمول جالبی را برای پیش بینی میزان موفقیت یک ازدواج ارایه می دهند.
🔻آنها نیازهای اصلی انسان را به پنج دسته بقا، عشق، قدرت، آزادی، و تفریح تقسیم می کنند و هرکدام از این موارد را براساس مقیاس ٥تایی در زن و مرد به صورت مجزا می سنجند. نیمرخ حاصل از این ارزیابی، راهنمایی خوبی برای پیش بینی آینده ازدواج آنها خواهد بود.

️1️ بقا
محتاطانه عمل کردن؛ اهمیت دادن به سلامتی، تغذیه و ورزش؛ اهمیت دادن به رابطه زناشویی.
2️- عشق
محبت دیدن و محبت کردن؛ کلام محبت آمیز؛ صمیمیت جسمی و رفتاری.
3️- قدرت
توانمند بودن و قدرت را در دست داشتن؛ مطرح بودن؛ ریاست کردن.
4️- آزادی
پایبند و اسیر نبودن؛ آزادی در تصمیم گیری برای زندگی؛ انتخاب های آزادانه؛ روابط آزاد.
5️- تفریح
بازی کردن؛ لذت بردن از زندگی و انجام فعالیت های لذت بخش؛ شوخی و خنده؛ پارک و سینمارفتن

👪 ویلیام کارلین گلاسر معتقدند نیاز افراد به هریک از این ٥ مورد، متفاوت است و تنها کسانی می توانند یک زندگی مشترک موفق داشته باشند که نیازهای آنها در هریک از این ٥ دسته به هم نزدیک باشد.

👫مثلا کسی که نیاز به بقای او از مقیاس ٥تایی، ٥ باشد، یعنی شخص بسیار محتاطی است که به سلامت و تغذیه اش و همچنین به رابطه عاطفی با همسرش اهمیت زیادی می دهد و چنین فردی در ازدواج با کسی که این نیاز در او مثلا در حد ٢ است و بنابراین در این زمینه بی قیدتر است، دچار مشکل می شود.

💑 شما و همسرتان می توانید میزان نیازتان را در هریک از این ٥ دسته مشخص کنید و به ترتیب از چپ به راست بنویسید: ١٢٣٤٥. نیمرخ هایی که از این طریق به دست می آید به راحتی قابل مقایسه و نتیجه گیری است؛ مثلا ٥٥٣٥٤ با ٢٣٢٥٣ رابطه خوبی نخواهد داشت، اما با ٥٤٤٥٤ رابطه ای نسبتا خوب را تجربه می کند.

👬ویلیام کارلین گلاسر معتقدند اختلاف تنها ١ تا حداکثر ٢ درجه آن هم در یکی یا در نهایت دو تا از این ٥ مورد می تواند رابطه خوبی را شکل دهد، اما اختلاف بیش از این می تواند مشکل آفرین شود و هرچه میزان این اختلاف بیشتر باشد، احتمال شکست ازدواج هم بیشتر خواهد شد. البته این نکته بسیار اهمیت دارد که سنجش ها باید بسیار دقیق و همچنین صادقانه انجام شود تا نتیجه قابل اعتمادی به دست آید.

دلایل درست ازدواج

1. عشق:

• روزی که دو تا انسان به مرحله عشق می رسند، می خواهند ازدواج کنند.  توجه کنید که بایستی درک درستی از عشق داشت چون ما:
o یک انسان بیمار (از نظر سلامت روانی) داریم که حالتی تند و شدید را در خودش احساس می کند و آن را عشق می داند.
o دوم آنکه انسانهای موجود در رابطه سالمند اما نوع ارتباط، بیمارگونه است و عشق های حاصل بیمارگونه هستند و تا حدودی شبیه اعتیاد می باشد.

• بنابراین همانگونه که یک جراح مغز توانایی هایی دارد، عاشق نیز خصوصیاتی را داراست.
هرکسی عشق را به گمان خود تفسیر می کند و در دنیای علم بسیار بر روی این احساس تند و شدید مطالعه شده است و می دانیم در طول تاریخ این عشق از زمین دزدیده شده و به آسمان برده شده است و این عشقی که مفهوم انسانی دارد به یکباره جایگاه روحانی و انسانی و مذهبی پیدا کرده و غالب اوقات با واقعیات ارتباطی ندارد. و اگر هم داشته باشد به درد پسر و دختر امروزه نمیخورد.

• مهم است که بدانیم علاقه ای که پسر و دختر در حالت معمولی و عادی به هم پیدا می کنند، علاقه ای است که از مرحله خوش آمدن و دوست داشتن می گذرد و بعداً به مرحله عشق می رسد.

• عشق یک ظرفیت، آمادگی و یک هنر محسوب می شود. این مطلب را باید در نظر داشت که عشق بایستی در وجود فرد رشد کرده باشد تا بتوان رابطه عاشقانه برقرار کرد، مانند آنکه فرد لازم است فارسی بداند تا بتوان با او راجع به چیزی بحث کرد و در نتیجه این تصور که عشق در وجود ماست غلط است.
بنابراین آنچه که در رابطه بین زن و مرد ایجاد می شود ترشح دوپامین مغز است که احساسی تند و آتشین را در رابطه بین افراد ایجاد می کند و اگر بار اول این اتفاق بیفتد این احساس ناشی از ترشح دوپامین تا یک سال است و بعد مرتباً کاهش می یابد و در نهایت از بین میرود.

• تعریف عشق آن است که عشق یک احساس و هیجانی است و این احساس و هیجان عالی نتیجه آگاهی و شناخت است.

• لازم به ذکر است که این احساس یگانه و ویژه ناشی از شناخت ما را به جایی می رساند که راحتی فرد مقابل، پیشرفت او، آرامش او، کار او، سلامت او و خوشبخی او و ناراحتی او و من یکی است و دو طرفه است و هر یک از ما این احساس را داشته باشد، دیگری نیز خواهد داشت.

توجه کنید که میزان شناختی که منجر به عشق گردد حاصل از حداقل ۵۰۰ ساعت صحبت دو نفر است و در نتیجه بین دو نفر راجع به موارد بسیار زیادی بحث می شود.

همچنین توجه کنید که جواب این پرسش که من کیستم این است که من یک خبرم در خودآگاه که مقدار زیادی از انرژی روانی متوجه اوست.  بدین معنی که شما همواره از خود خبر دارید. مانند من خوشحالم. من گرسنه هستم. من خوابم میآید. من سردرد دارم و ….

• روزی که شما عاشق کسی می شوید او نیز در خودآگاه شما قرار می گیرد و در نتیجه به نوعی شما همواره به او فکر می کنید که در نتیجه او نیز نه به اندازه خودتان بلکه به مقدار زیادی در خودآگاه شما جای می گیرد و در خودآگاه شما می نشیند و انرژی روانی زیادی از شما را به خود اختصاص می دهد. این حال، حال عشق است.

توجه داشته باشید در نیمی از افراد زمینه اولیه جهت رشد عشق وجود ندارد.

• در بسیاری از کسانی که به دنبال عشقند، شما می توانید اختلال شخصیت مهر طلبی را مشاهده نمایید.  دلیل اصلی تلاش مهر طلب جهت یافتن عشق، خشکی وجود و عدم وجود زمینه لازم جهت بروز و پرورش این خصوصیت می باشد.
توجه کنید بارها پیش آمده وقتی از کسی می پرسید چرا عاشق همسرتان شدید به شما می گوید که مثلاً از بوی عطرش خوشم آمد یا نامش را دوست داشتم یا …  نمی تواند دلیل منطقی ناشی از شخصیت وی به شما ارائه نماید.
همچنین توجه داشته باشید که عشق در چارچوب اخلاق و عقلانیت قابل تعریف است.  یک انسان عاشق باید عاقل و با اخلاق باشد و نمی توان پذیرفت زن و مردی که در رابطه ازدواج با
دیگری هستند به هم عشق بورزند، چرا که خارج از چارچوب اخلاق خواهد بود.

2. رشد و تکامل.

• توجه به این نکته که انسان موجودی است که بایستی جهت حفظ بقای خود تعادل و توازن را در زندگی خود برقرار کند یک مسأله حیاتی است.

• دوم اینکه انسان تنها موجودی است که بایستی جهت تکامل خود، اگاهانه تعادل و آرامش خود را برهم بزند.
توجه کنید که انسان بدون رشد کردن دچار افسردگی و سرخوردگی می گردد. به همین جهت است که بشر به گونه ای برنامه ریزی می کند که وقتی کودک وی در کلاس اول دبستان حضور یابد و تمامی مواردی را که باید بیاموزد، آموخت؛ آنگاه آگاهانه آرامش او را به هم می زند و او را به کلاس دوم می فرستد و او را در معرض این اضطراب مواجهه با چیزی جدید و
ناشناخته قرار می دهد تا رشد کند.

• همیشه ازدواج بایستی درهای رشد و تکامل را به سوی شما باز کند. به همین جهت اگر شما وارد رابطه ای شوید که در آن متوقف شوید یا به عقب بازگردید، غلط و اشتباه است.
مثلاً اگر ازدواج شما منجر به آن گردد که شما در زمینه کاری یا تحصیلی پیشرفتی نکنید یا از نتیجه گرفتن از تحصیلات خود سرباز زنید، این رابطه غلط است.
به همین دلیل است از آنجا که خانمها پس از ازدواج متوقف می شوند و رشد نمی کنند و از فعالیتهای اجتماعی باز می مانند منجر به آمار دو برابر افسردگی در خانمها می شود به نسبت
آقایان.
توجه به این نکته الزامی است که درست است که کودک انسانی پس از تولد به مراقبت تمام وقت یک نفر تا ۲-۳ سالگی نیاز دارد. اما در این فاصله ۲-۳ سال نیز مراقب او (اغلب اوقات مادر) از برخورد با هیجانات او، گرفتاریهایی که او می آفریند و چالشی که در امر تعلیم و تربیت فرزند ایجاد می کند. آموزشهای گسترده ای را در خصوص نحوه برخورد با رفتار کودک انسانی می اموزد.  لذا در این فاصله این والد مراقب نیز رشد کرده است.

اما اگر این والد مراقب به بهانه رشد فرزند خود از ۳ سالگی به بعد خود را از انجام فعالیتهای اجتماعی دور نگه دارد، به خود خیانت کرده و موجب افسردگی خود خواهد شد چرا که از این سن به بعد نیاز کودک به مادر و مراقب کاهش می یابد و محیط لازم جهت رشد و تکاملش به خانه محدود نخواهد شد.

• پس ضروری است که به بازی فداکاریهای غیر لازم و به نحوی سر باز زدن از رشد خود به بهانه اداره امور خانه و تربیت کودکان خاتمه داد.

3. حفظ سلامت فیزیکی وروانی فرد.

• قرار نیست در یک رابطهِ درستِ ازدواج، شما تحقیر شوید،  در جنگ و جدال با همسر خود باشید، یا این رابطه به اضطراب و خشم منجر شود،  یا در صورت بیمار شدن پول کافی جهت درمان وجود نداشته باشد.
• اگر در رابطه ازدواجی سلامت فیزیک و روان شما بهبود نیابد رابطه درستی نیست. حال اگر ناخودآگاه یکی از افراد تشویق به پرخوری در همسر خود نمود و بدین وسیله حتی سلامت
فیزیکی همسر خود را به خطر انداخت، آنگاه این رابطه نیاز به بازنگری دارد.

4. خوشبختی.

• توجه کنید این جمله که فرد به خانه بخت برود از این ذهنیت غلط ناشی می شود که شما فرد بدبختی هستید و در این رابطه به یکباره با ازدواج با فرد دیگری که احتمالاً او نیز بدبخت است، خوشبخت می شوید.  این ذهنیت غلط و نارواست.

• ذهنیت درست آن است که شما که فردی خوشبخت هستید با فرد خوشبخت دیگری ازدواج می کنید و در تداوم خوشبختی خود و او می کوشید.
نکته ای که در این بین باید آن را مد نظر قرار داد آن است که ملاک خوشبختی میزان موفقیت و محبوبیت شما در شغل و اجتماع نیست.
ممکن است شما فردی معتبر در زمینه تحصیلی خود باشید و دکترای تخصصی رشته خود را داشته باشید. اما خوشبخت نباشید. می توان به شما لفظ برنده را داد. اما نه لفظ خوشبخت را.

5. تشکیل خانواده.

• دلایل متفاوت و متعددی هم از نظر علوم مختلف مانند ژنتیک و فیزیولوژی و فلسفه گرفته تا هنجارهای اجتماعی که بیان می کند این مدل زندگی است بر تشکیل خانواده تأکید می کند.
همچنین مطالعات نشان می دهد افرادی که تصمیم به تجرد و عدم تشکیل خانواده می گیرند از تصمیم خود پشیمان و ناراحت می شوند.

6. احتیاج .

• احتیاج مهمترین موضوع و دلیل ماندن در رابطه زناشویی است.
• نیازها به سه دسته تقسیم می شوند که شامل نیازهای فیزیکی، روانی و اجتماعی می باشد. هر نیاز باید به درستی و اندازه پاسخ داده شود.
اگر شما و همسرتان بتوانید نیازهای فیزیکی و روانی یکدیگر را به درستی و اندازه پاسخ دهید هم می توانید زندگی را به درستی اداره کنید و هم اینکه برده اید.
توجه کنید که یک گرفتاری فرهنگی به ویژه در میان آقایان وجود دارد که به دنبال دختر و زنی هستند که نیازهای متعددی داشته باشد و آنها بتوانند تمام نیازهای او را برآورده کنند و اینگونه مورد پرستش زن قرار گیرند و زبانزد فامیل قرار گیرند.
• زندگی مانند یک بازی تنیس است که وقتی بازی جالب و قابل تماشا خواهد بود که دو بازیگر به اندازه هم تلاش کنند.

7. جهت و هدف.

• ما در ازدواج هدفهای تازه، موضوعات تازه و انرژی تازه پیدا کنیم. مثلاً بر اثر ازدواج درآمد هر دو فرد با هم جمع می شود. در حالی که به دلیل با هم زندگی کردن خرج زندگی به اندازه زمان مجردی نیست.
• توجه به این نکته ضروری است که دو چیزی که شما را در بزرگسالی می سازد یا ویران می کند، روابط ما و شغل ماست. بنابراین قرار نیست پس از ازدواج شغل مان را (عموماً در خانمها) در صورت برآورده شدن نیازهای مالی توسط همسر، کنار بگذاریم. این طرز فکر از نکوهش کار و نسبت حمالی به کار دادن ناشی می شود.
• توجه کنید که کنار گذاشتن کار ضربه ای به رشد خود شماست. مثالی که در این زمینه می توان زد به این گونه است که شما علایقی فرضاً به موسیقی یا ورزش داشته اید و حال پس از ازدواج، امکانات برای شما فراهم شده و هر دو، سه سال یکی از اهدافتان را دنبال می کنید.
• توجه کنید که شما در اثر ازدواج باید در تمامی زمینه ها پیشرفت کنید نه اینکه اگر بعد از ۱۰ سال زندگی مشترک متوجه شوید که اگر ازدواج نمی کردید، پیشرفتتان در تمامی ابعاد زندگی، بیش از آن بود که امروز در اختیار شماست.
• ازدواج باید علاوه بر هدف به شما جهت حرکت را نیز بدهد.  نه تنها جهت و هدف تازه باید در ازدواج برای شما ایجاد شود بلکه باید دو چیز مهمتر را نیز بدهد و آن مقصود و معنی دادن به زندگی شماست.

8. بچه دار شدن.

9. ظاهر و زیبایی.

• میل بشر به زیبایی دلیل ازدواج می تواند باشد.
• در موسیقی، شعر، طبیعت و بسیاری موارد دیگر وجود تناسباتی که برای بشر قابل فهم است منجر به زیبا خواندن آن مسأله می گردد. برای همین است که همه انسانها به کودکان توجه خاصی نشان می دهند چرا که ابعاد بدن، حرکات و دیگر موارد کودک با توجه به ملاکهای انسانی زیبا هستند. حتی در این حد که کسانی که نمی خواهند ازدواج کنند یا بچه نمی خواهند نیز به دلیل همین تناسبها، به نوزادان جذب می شوند.
• توجه داشته باشید شما نباید با کسی ازدواج کنید که از نظر شما زشت است چرا که زیبایی عادی می شود ولی زشتی خیر. بنابراین کسی را انتخاب کنید که از نظر جنسی، جسمی و ظاهری جذب او می شوید.

10. پیشرفت.

• توجه کنید که بر اساس دسته بندیهای جامعه شناسانه، افراد اجتماع به پنج دسته تقسیم می شوند،
o پایین،
o پایین- متوسط،
o متوسط،
o متوسط-بالا،
o بالا
• تحقیقات جامعه شناسانه نشان می دهد که همواره زنان انتخابی انجام می دهند که با مردی از یک طبقه بالاتر از خود ازدواج کنند. به همین دلیل، مرد طبقه پایین و زن طبقه بالا عموماٌ بدون همسر می مانند.
• توجه کنید که سعی کنید انتخاب شما اینگونه نباشد و شما به فکر این نباشید که دیگران با دیدن همسرتان شگفت زده شوند و بگویند چطور توانسته با فردی که از نظر اجتماعی این قدر از او بالاتر است ازدواج کند، انتخاب فردی همتراز و نهایتاً کمی بهتر منطقی است. اما خیلی بالاتر به نحوی که به دسته اجتماعی متفاوتی تعلق داشته باشد، درست نیست. همین که دو نفر انتخاب درستی داشته باشند به خودی خود، پیشرفت خواهند کرد.

11. شادی و رضایت و لذت و حظ و کیف.

• خصوصیات اخلاقی همسر شما باید به گونه ای باشد که باعث شادی و رضایت و لذت و حظ و کیف گردد.  که درنتیجه همسر شما بایستی فردی با ذوق و حوصله باشد که از ارتباطات اجتماعی و تفریح و لذت برخوردار شوید
• خصوصیات شما نیز باید به صورت متقابل منجر به این مسأله شود.

12. شباهت.

• ازدواج باید بین دو انسان شبیه و مانند هم صورت بگیرد.
• شما باید در کلیات شبیه هم باشید. اما می توانید در جزءیات متفاوت باشید.
• بنابراین ازدواج بین افرادی که خارج از مذهبند، بهره هوشی یا برخورداری از زیبایی، فرهنگ، و تفاوت سنی زیاد دارند، توصیه نمی شود. در جزئیات شما باید متمم هم باشید.

13. انتظار خانواده.

14. قرار داد اجتماعی.

• نماد رعایت هنجار اجتماعی است.

15. استفاده از حقوق اجتماعی.

• جامعه برای هر فرد حق و حقوقی را به واسطه حضور در جامعه در نظر گرفته است. دو مورد از این حق و حقوق به واسطه ازدواج تأمین می شود:  یکی آزادی و دیگری خوشبختی.
آزادی در انتخاب و تکمیل یا تداوم خوشبختی با ازدواج.

• در طول تاریخ ازدواج هدف بوده  ولی درست آن است که ازدواج وسیله ای برای سلامت فیزیکی، روانی و رشد و تکامل در نظر گرفته شود  که منجر به تداوم خوشبختی می گردد.  و در صورت به خطر افتادن عوامل فوق می تواند به طلاق منجر شود .

دلایل غلط ازدواج

1. بیماری روانی.
2. اعتیاد و وابستگی.
3. جدایی.
4. تنهایی.
5. ناتوانی.
6. گمی و گیجی.
7. بچه خواستن.
8. رقابت و حسادت و حقارت.
9. فشار خانواده.
10. فشار اجتماعی.
11. باید و فشار اخلاقی- مذهبی .
12. توهم و توقع.
13. هوس و میل جنسی.
14. تقلید و تلقین.
15. علاقه شدید دیگری.
16. فرار.
17. انتقام.
18. بازی و حقه بازی.
19. بدهکاری.
20. الگو دانستن ازدواج.
21. ماجراجویی.

• اگر دقت کنید بین دلایل درست ازدواج و دلایل غلط ازدواج مشابهت هایی وجود دارد،  مانند بچه دار شدن، انتظار خانواده یا …
باید گفت این دلایل درست زمانی دلیل غلط ازدواج خواهند شد که تنها دلیل باشند ،  یعنی شما ازدواج می کنید چون فقط بچه می خواهید، یا فقط به دنبال رضایت خانواده خود هستید.

==============================================

۲- اعتیاد و وابستگی.
• من و شما از نظر رابطه با دیگران در ۸ کلاس قرار می گیریم.
• مرحله اول در زمان تولد است که همزیستی نام دارد.
• مرحله یک سالگی مرحله چسبندگی است که کودک به یک نفر چسبیده و او را رها نمی کند.
• سوم در سه سالگی اتفاق می افتد که اعتیاد به حضور فرد دیگر داریم.
• در ۵ سالگی وارد مرحله ای می شویم که عادت نام دارد.
• در ۸ سالگی وارد مرحله پنجم می شویم که وابستگی نام دارد. وابستگی به این معناست که من نیازهای فیزیکی، روانی و اجتماعی را از طریق تو و تو هم از طریق من نه به شیوه ای مکمل برطرف می نمایی. همچنین احساس و اندیشه من از احساس و اندیشه تو جدا نیست. از نظر روانی قشر بسیار زیادی از مردم تا این مرحله رشد کرده اند و بیشتر رشد نکرده اند.
• مرحله ششم، در ۸ تا ۱۲ سالگی رخ می دهد که جدایی و رهایی است.
• مرحله هفتم، بین ۱۲ تا ۱۸ سالگی رخ می دهد که استقلال و آزادی است. یعنی در برآوردن نیازهایم مستقل هستم و به کسی برای برآوردن آن نیاز ندارم و احساس و اندیشه من از
احساس و اندیشه پدر و مادرم جداست.
• مرحله هشتم که تا ۲۲ سالگی اتفاق می افتد، Inter-dependency است که با وجود اینکه فرد مستقل و آزاد است دوست دارد با دیگران باشد.

انسانی می تواند ازدواج کند که در کلاس هفتم و هشتم قرار گیرد.

ولی کلاس هفتم برای ازدواج چندان جالب نیست چرا که فرد در یک روز ازدواج می کند و در یک روز تصمیم می گیرد که این ازدواج را بر هم بزند و شاید فقط بتواند ازدواج موقت انجام دهد و ازدواج دائم درستی نخواهد داشت. اما فرد در کلاس هفتم بحثش، بحث عشق نیست بلکه فقط بحث برآوردن احتیاج و نیازش است که وی را به ازدواج وا می دارد.

متأسفانه بیش از 70% مردم ایران در مرحله وابستگی قرار دارند و بخشی نیز در حالت اعتیاد قرار دارند . درست همانگونه که یک فرد معتاد به مواد مخدر به مواد افیونی نیازمند است این انسان نیز یک لحظه بدون زن یا شوهرش نمی تواند زندگی کند.

جالب آنجاست که فرد دارای اعتیاد به داشتن همسر فقط همسر می خواهد و برایش مهم نیست که او چه خصوصیات اخلاقی دارد یا ندارد به گونه ای که این فرد به محض آنکه برایش مسجل شود که زندگیش به طلاق می انجامد با وجود اصرار و خواهش از همسرش جهت جلوگیری از طلاق با وجودی که هنوز دادگاه رای به طلاق نداده اما از صدور آن مطمئن است به محض ترک آنجا در صورت آنکه شماره تماسی از کسی داشته باشد، با او تماس خواهد گرفت.

این افراد اصلاً نمی توانند بدون تصور نداشتن همسر به زندگی ادامه دهند.

در حالی که انسان سالم پس از شکست در یک رابطه ازدواج حداقل تا ۱۰ هفته نمی تواند به هیچ زن یا مردی جهت ازدواج فکر کند.

۳- مسأله جدایی.
• فرد از خانواده خود جدا شده حال به دلیل مهاجرت یا هر دلیل دیگری فرد تنهاست و همسرش را به عنوان داروی جدایی می خواهد.  جدایی را می توان از طریق ازدواج پایان داد اما راه غلطی است.

۴- مسأله بعدی تنهایی است.
• تنهایی یعنی فرد بی کس است،  فرد خود را بد می داند به همین دلیل خود را تنها می داند  و چنین انسانی دیگران را نیز بد می داند  و در نتیجه رابطه را نیز بد می داند.
حال به تصور رفع تنهایی ازدواج می کنند  و پس از ازدواج خود را تنها تر می بیند.

۵- ناتوانی در ارضای نیازهای فیزیکی و روانی است.

۶-بین ۱۲ تا ۱۸ سالگی انسان می تواند سر درگم شود.  این سردرگمی در صورت ادامه یافتن در بزرگسالی می تواند منجر به زندگی ناموفق فرد گردد. حتی در مسائل جزئی مانند خرید خودرو یا چیزهای دیگر.

۸- من اگر ازدواج نکنم، بچه نداشته باشم، از بقیه عقب می افتم.

۱۰- در خصوص مسائل جنسی

۱۲- ازدواج را پایان تمام بدبختیها می دانیم.

۱۳- اگر به این فکر می کنید که در رابطه جنسی مرد چیزی را به دست می آورد و زن چیزی را از دست می دهد، حالتان بد است. رابطه جنسی توافقی است که دو انسان با هم انجام می دهند.

۱۶- فرار از خانه ،کنترل، از کشور و فقر برای خانمها

۲۱- جهت رویارویی با یک نفر و جنگ و جدل یا کل انداختن با کسی، به ازدواج فکر می کنند.

دلایل عدم ازدواج

از دلایل اینکه برخی افراد نمی خواهند ازدواج کنند آن است که:

1. خانواده های بزرگ

• افراد خود در خانواده ای بزرگ شده اند که رابطه میان پدر و مادر یا اعضای خانواده خیلی بد بوده است.
از نظر علمی گفته می شود که اکثر افراد چنین تجربه هایی داشته اند. اما همان خانواده ها نیز لحظات خوبی داشته اند. بنا براین افراد ازدواج می کنند به این امید که آن لحظات بد را در زندگی شخصی خود تجربه نکنند.

2. کودکی بد.

• مثلاً فرد مرتب مریض شده است. یا به خاطر رفتار خواهر و برادر و یا محیط آموزشی بوده است.
حتی ممکن است این کودکی بد ناشی از یک شنیده باشد مانند آنکه گفته اند که پدر بچه را بد تنبیه می کند در حالی که حتی پدر فرد وی را تهدید به زدن هم نکرده است.  ولی کودک از این ترس درونی بسیار آسیب دیده است. یا شاهد کتک خوردن یک کودک از پدرش بوده است.

• مطالعات انسانی نشان داده است که کودک انسان مکانیزمی را درون خود دارد که اگر قرار باشد انتخاب نماید بین اینکه من کودک بدی هستم ولی پدر و مادر خوبی دارم تا اینکه من کودک خوبی هستم و رفتار پدر و مادرم غلط است؛ همواره انتخاب اول را انجام می دهد.

• توجه داشته باشید که کار پدری و مادری مانند رانندگی است و نمی توان گفت که اگر پدر و مادر من هزار کار خوب کرده اند لذا یک کار بد هم کرده اند، در نتیجه اشکالی ندارد.  بلکه مانند آن است که شما سالها خوب رانندگی کنید اما با اولین غفلت در رانندگی دچار آسیب میشوید.

• مکانیزم ما حتی می تواند آن باشد که کودک دیگران را دوست داشته باشیم بدون اینکه خود بخواهیم با ازدواج کودکی داشته باشیم،  چرا که مال ما نیستند و ما در قبال آنها وظیفه ای نداریم.

3. نارضایتی جنسی

• ناراحتی و نارضایتی از جنسیتمان دلیل بعدی است. دلیلش می تواند توقع بیجای پدر و مادر باشد.
مانند آنکه به دختری گفته اند پدرت (پدربزرگ و مادر بزرگ و …) خیلی پسر می خواست ولی تو دختر شدی و کودک تصور می کند که دست خودش بوده که پسر یا دختر شود و مسئول و مقصر ناکامی خواسته دیگرات اوست.

محیط اجتماعی منشاء دیگری است که به شما درباره خوب یا بد بودن جنسیتتان پیام می دهد.  وقتی شما با جنسیتتان مشکل دارید با نقشی که برای شما در نظر گرفته شده هم مشکل دارید،  لذا نقش اجتماعی وابسته به جنسیت عامل سوم نارضایتی از جنسیتتان است.

4. رابطه جنسی

• رابطه جنسی یک رابطه برابر نیست.  در اربطه جنسی، مرد با چیزی ارتباط می یابد که مال او نیست.  زن در این رابطه باید کسی را به درون و وجود خود راه دهد.  درونی که خود حتی به آن دسترسی ندارد.  لذا همواره در حیواناتی که آناتومی شبیه انسان دارند ماده همواره در حال فرار از موجود نر است. ضمن آنکه این زن است که حامله می شود، حاملگی ابتدا تمام بدنش را و سپس تمام زندگیش را دگرگون می کند. ولی مرد پس از رابطه جنسی زندگیش تغییری نمی کند
• بنابراین می بینید که پذیرفتن نقش مرد بسیار راحتتر از نقش زن است،  هیچ محدودیتی ایجاد نمی کند. چه از لحاظ زمان رفت و آمد به اجتماع، چه هتک حرمت چه حتی فرزندآوری .

5. بدی جنس مخالف

• وقتی ما از جنس مخالف بدمان بیاید می تواند ناشی از رفتاری بوده باشد که برادر یا خواهر ما از جنس مخالف با ما در کودکی داشته اند. در نتیجه ناخواسته ما آن را تعمیم داده ایم و عنوان می کنیم که من پسر از دخترها بدم می آید یا من دختر از پسرها و این ناشی از غفلت پدر و مادر است .

6. فرد بیمار روانی است.

7. بچه

• بسیاری از ما داشتن بچه را به خاطر مسئولیت و انتظارات اطرافیان از ما در خصوص بچه داشتن را دوست نداریم.
فکر شما و ذهنیت شما مسأله بعدی است،  یعنی بسیاری از مردم این تصور و احساس را دارند که با ازدواج یک سری از چیزهای خوب تمام می شود.  در خصوص بچه هم همین طور است. بنابراین افراد عنوان می کنند فعلاً از زندگیمان لذت را ببریم.

• وقتی مسافرتهای زیادی رفتند و حس کردند برای بچه دار شدن دیر می شود اقدام به بچه دار شدن می نمایند. در حالی که شما اگر آگاهیهای لازم، مهربانیهای لازم و امکانات را دارید، داشتن و بزرگ کردن بچه یکی از بهترین انواع زندگی است که شما می توانید داشته باشید.
• این زندگی همراه با شور و شوق و رشد و بازگشت به کودکی و چالش ناشی از تربیت فرزند می باشد.

8. بدبینی

• بسیاری از مردم، بدبین و نگرانند• بنابراین داشتن بچه و ازدواج با طرز فکر و نگرش این افراد سازگاری ندارد.

9. استقلال و آزادی

• بسیاری از افراد فکر می کنند ازدواج یعنی زندان
این گفته که معمولاً افراد متأهل عنوان می کنند که ما اصلاً جوانی نکردیم و حالا که فرزندانمان بزرگ شده اند می خواهیم جوانی کنیم و جوانی یعنی خریت و حماقت که تا به حال در زندگی ما نبوده و حالا می خواهیم این کار را انجام دهیم. این مسأله را با جملاتی مانند اینکه حالا می خواهم خودم را بشناسم یا برای خودم زندگی کنم به این مسأله اشاره می کند.

• سالها تجربه من با جوانها من را به این نتیجه رسانده که اگر جوانانی که از حداقل بلوغ فکری و فیزیکی برخوردارند و واقعاً همدیگر را دوست داشته باشند و با هم هستند مثل دو دانشجوی ۲۵، ۲۶ ساله؛ ازدواج کنند، به چنان آرامش و سلامتی می رسند که باعث پیشرفت خوب آنها در زندگیشان در بسیاری از ابعاد می شود هر چند که با سن کم نه می توانند جشن بزرگی بگیرند و خانه و زندگی درستی داشته باشند و از این لحاظ در مضیقه خواهند بود.
• اینکه با فکر مجلل بودن عروسی یا داشتن خانه یا استقلال مالی داشتن ( حتی در صورتی که پدر و مادر تا حدودی قادرند در هزینه ها به آنها کمک کنند، نیازی به داشتن استقلال مالی کامل نیست.) ازدواج را به تأخیر بیندازند، حماقت محض است.

10. به بهانه تحصیل نمی خواهیم ازدواج کنیم.

11. شغل و کار و درآمد.

• این مسأله بیشتر در آقایان شایع تر است. سعی می کنند شغل و درآمد بهتری داشته باشند تا با کسی که از او به نحوی بالاتر است ازدواج کنند و درآمد بیشتر به عنوان وجهه و برگ برنده آنها در این انتخاب خواهد بود.  مثلاً قصد دارند با خانمی بسیار زیباتر از خود ازدواج کنند.
• انتخاب درست آن است که شما با فردی مناسب و نه فردی که الزاماً بهترین قیافه را داشته باشد یا خانواده اش صاحب منسب یا نفوذ اجتماعی بالا داشته باشد، ازدواج کنید.

12. موقعیت و مقام.

• فرد تصمیم می گیرد تا زمانی که در شغل خودش به جای بالایی نرسیده دست به کار دیگری مانند ازدواج نزند و سعی می کند تمام تلاش و تمرکز خود را بر روی شغل و هدف شغلیش می گذارد و می گوید اگر مثلاً مدیر بخش خودم شدم آنگاه ازدواج خواهم کرد.
• وابسته کردن یک کار به کار دیگر بسیار غلط است مانند اینکه شما برآورد کنید که در طول سال چقدر از هر ویتامین را نیاز دارید و برنامه غذایی خود را به نحوی تنظیم کنید که در ماه اول تمام احتیاج یک ساله بدن خود به انواع ویتامینها را مصرف کنید و در ماه بعد کل میزان نیاز بدن به پروتئین را و … مشخصاً شما با این برنامه از پای درخواهید آمد.
• اینکه در جامعه ما عنوان می کنند اول درست را بخوان بعد برو سربازی و بعد کار پیدا کن و بعد ازدواج کن و … گرفتاری فرهنگی جامعه ماست.

13. ترتیب تولد.

• مطالعات نشان می دهد که اگر بچه اول باشید شما خیلی به تولد بچه های بعد حسودی کرده اید و حرص خورده اید.  یا اگر بچه آخر باشید چون همه چیز را برایتان آماده کرده اند دچار ضعف و زبونی می شوید. چرا که هیچ وقت بزرگترها به او اجازه نداده اند خودش تصمیم بگیرد و امتحان کند.
• به همین دلیل کودکی از نظر بچه های آخر مترادف ضعف و زبونی است و در نتیجه از بچه داشتن بیزارند.
• به همین دلیل پدر و مادرها نباید اجازه بدهند هیچ کودکی نقش پدر یا مادر را برای خواهر و برادر کوچکتر خود ایفا کند.

14. تنوع پرستی.

• فرد به یک زن یا مرد قانع نمی باشد

15. زیاده خواهی و حرص.

• مطالعات نشان می دهد انسان موجودی ناراضی است.  لذا مثلاً فرد دوست دارد ۵ زن داشته باشد، یکی برای مهمانی . یکی برای درآمد و ثروت زیادش و …
این مسأله تا بدانجا می تواند ادامه یابد که فرد در شب عروسی با دیدن مهمانان با خودش فکر می کند راستی اون هم بد نبودا …

16. ترس از اشتباه و شکست و طلاق

• باید دانست برخی پیروزیها و موفقیتها تنها با انجام اشتباه به دست می آیند. از همه اینها گذشته ازدواج ارتباطی است که به دلیل ماهیت خود می تواند به هم بخورد و موفقیت آمیز نباشد. حتی از نظر تکنیکی می گویند اگر کسی هستید که توانایی طلاق و جدایی را ندارید، به ازدواج فکر نکنید چرا که تمام پارامترهای این رابطه قابل کنترل نمی باشد.
• همچنین اگر با تصور اینکه اگر فرزند شما بمیرد دیگر قادر به ادامه زندگی نیستید به بچه دار شدن نباید فکر کرد.

17. ترس تغییر

• ترس از تغییر در دگرگونی و نظر ما عامل بعدی است.
• بسیاری از افراد از این مسأله می ترسند که اگر با معیارهای کنونی خود دست به انتخاب زدید و شش ماه دیگر نظرات شما و معیارهای شما برای ازدواج تغییر کرد. چه باید بکنید. یا اگر با معیارهای کنونی نزدیک ترین گزینه فرد X می باشد و شش ماه دیگر فرد Y پیدا شد که بسیار به معیارهای شما نزدیکتر باشد، آن وقت از این مسأله حسرت خواهید خورد.

• دو نکته در این خصوص وجود دارد
• اول آنکه همیشه این احتمال هست اما با انتخاب موضوع منتفی می گردد. مثلاً روزی که خانه ای می خرید شما از بین خانه های متفاوت دست به انتخاب می زنید ولی بالاخره زمانی که خانه خود را خریدید الزاماً بهترین خانه را نخریده اید. چه بسا روز بعد از معامله خانه ای ارزانتر شیک تر و … را دیدید. لذا بسیاری از زنان و مردان هستند که با توجه به این فکر غلط اینگونه به پیش می روند که می خواهند با تمام زنان و مردان آشنا شوند و سپس بهترین را انتخاب کنند که چنین امکانی برای فرد وجود ندارد.
بنابراین این احتمال وجود دارد که نظر شما عوض بشود، بشود بعد از انتخاب دیگر مهم نیست. ممکن است پشیمان شوید.  از نظر روانی مقایسه حالات اکثر اوقات اشتباه است. مثلاً مقایسه بین مزه غذایی که امروز شما خوردید با غذایی که یک سال پیش خوردید. شما دارید بین یک واقعیت (مزه غذا) و خاطره ای که از یک غذا را دارید مقایسه می کنید. نه مزه دو غذا را. توجه کنید اگر مقایسه، شما را به اینجا برساند که فلانی از همسر من ۳۰ تا ۴۰ درصد بهتر است و انتخاب او درست تر بود، شک نکنید که مقایسه شما غلط است. چرا که اعداد برتری دهی در حد ۳۰ تا ۴۰ درصد را ذهن شما ساخته اند.
• بنابراین اگر زن هستید همه مردها و اگر مردید همه زنها پس از ازدواج برای شما جنسیتشان را از دست می دهند و فقط برای شما یک انسان هستند. درست مثل کسی که بچه ای دارد و او را به مهد کودک می فرستد. ظهر به دنبال بچه خود می آید و نمی گوید که بگذار یک بچه دیگر را که سفید تر و تپل تر و سالم تر است را انتخاب کنم بلکه فقط بچه خود را می خواهد.

18. تغییرنظر فرد مقابل

• نگرانی شما از اینکه فرد مقابل شما عقیده و نظرش نسبت به شما تغییر کند. دیگر به شما علاقه ای نداشته باشد، عامل بازدارنده بعدی از ازدواج است.
بنابراین بهترین کار این است شما به هنگام آشنایی عیوب خود را ۱۰ تا ۲۰ درصد بدتر به او بیان کنید و خوبیهای خودتان را هم ۱۰تا ۲۰ درصد کمتر جلوه دهید تا پس از ازدواج فرد مقابل جا نخورد از مواجهه با خود واقعی شما.
• در حالی که در فرهنگ ما این مسأله کاملاً بر عکس است .  عیوب خود را پنهان می کنیم و خود را بیش از آنچه هستیم خوب نشان می دهیم.

19. گرفتاری فامیلی.

• مانند ذهنیت بدی که زنان به درست یا غلط از عمه خود به واسطه مادر خود دارند. یا مثلاً یکی از اقوام چیزی را در جمع خانواده شما بیان کرده که منجر به از دست رفتن آرامش خانواده
شما شده و ترس شما از وجود چنین فردی در فامیل همسر خود دارید و به همین دلیل قید ازدواج را می زنید.
• بنابراین خیلی از پسرها و دختران ازدواج را دوست دارند اما حواشی آن، آنان را می ترساند  مانند این دستورات مادر به فرزندش که عمه و عموهای همسرت را دعوت کن و خانه پدربزرگش برو … مسأله روانی در ذهن جوانان ایجاد می کند.  با خانواده فلانی بروید تفریح، چی بپوشید و غذا چی درست کنید و …

20. روابط قبلی

• روابط قبلی مانع از ازدواج شما می شود.
• شما به علت رابطه عاطفی قبلی و یا ازدواج قبلی خود چنان آسیب دیده اید که حتی خطور این فکر که مجدداً به رابطه ای عاطفی روی بیاورید یا ازدواج کنید روان شما را به هم میریزد.

روابط بین فردی

اختلالات شخصیتی و
مشکلات روابط بین فردی

.

• مشکلات در روابط بین فردی در تمام اختلالات شخصیتی رایج است.

• این مشکلات، مهم ترین ویژگی مشترک بین همه اختلالات شخصیتی است.

• سه ویژگی:

o مشکلات تفکری،
o مشکلات هیجانی
o برانگیختگی (یا تکانشی)

باعث ایجاد مشکلات بین فردی قابل توجه ای می گردد.

• این سه مشکل، تاثیر بسیار منفی در تشکیل و حفظ روابط سالم و با ارزش، و توانایی ایجاد نقش اجتماعی افراد دارند.

• دو ویژگی اصلی تنظیمی در اختلالات شخصیتی، یعنی:

o کنترل عواطف و هیجانات و
o کنترل برانگیختگی یا تکانه ،

هر دو با هم در یک مسیر و محور خاص قابل بیان می باشند.

• دو انتهای این محور دارای افراط و تفریط هستند. به عبارت دیگر، ویژگی برانگیختگی عواطف و هیجانات در افراد، از خیلی کم تا خیلی زیاد میتواند تغییر کند.
افراد سالم در میانه ها و افراد با اختلالات شخصیتی، در دو انتهای محور قرار دارند.

• اما در مشکلات بین فردی مرتبط با اختلال شخصیتی،مساله کمی متفاوت است.  یعنی به جای یک بعد و یک محور، دو بعد و محور لازم است تا بتوان به درستی مشکلات رابطه بین فردی را توصیف نمود.

• یکی از این دو بعد یا محور، نیاز به قدرت است.• محور دیگر نیاز به رابطه خوانده می شود. این دو محور بر هم عمودند، درست مثل محورهای X و Y در یک نمودار.

• در محور عمودی Y بعد نیاز برای قدرت است، که در بالا نیاز به قدرت زیاد (تسلط)، و در پایین نیاز به قدرت کم (تسلیم) است.

• در محور X یعنی بعد نیاز به رابطه، نیاز زیاد به رابطه (وابستگی)  و  نیاز کم برای ارتباط (جدایی) است.

• برخی از اختلالات شخصیتی را می توان توسط خطوط متقاطع این دو محور X و Y ایجاد کرد.

• برخی از اختلالات شخصیتی دیگر، مانند اختلال مرزی، بین دو ربع مثلا ۲ و ۴ مرتب در حال تغییرند.

• شخصیت های سالم دارای طیف گسترده ای هستند و نگرش و شیوه های فردی خود را بر اساس فرد، نوع رابطه، وضعیت و شرایط تنظیم می کنند و در کنترل خودشان هستند.

• شخصیت های سالم می توانند به راحتی با هر یک از این چهار ربع تعامل کنند و تغییر سبک دهند. مثلا، در تعامل با رئیس، به سمت احترام و مطیع بودن میل میکنند. اما با فرزندان بعنوان پدر و مادر به سمت غالب تسلط عمل میکنند. شخصیت سالم انعطاف پذیر است.

• مراحل روابط

• مهارت های ارتباط

مراحل روابط

مراحل روابط بین فردی

. آشنایی اولیه

آشنا شدن با فرد دیگر بستگی به:

• تجارب روابط قبلی، • نزدیکی محلی، • برداشت اولیه، و عوامل دیگر دارد.

اگر دو نفر همدیگر را بپسندند، ممکن است ادامه تعامل رابطه، به مرحله بعدی منجر شود، اما صرف آشنایی ساده، می تواند به طور نامحدود ادامه کند.

2. سازش

در این مرحله، افراد شروع به اعتماد و مراقبت از یکدیگر میکنند. نیاز به صمیمیت، سازگاری و عوامل دیگر پس زمینه و اهداف مشترک افرادند و این مرحله را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

3. تداوم رابطه

به دنبال یک تعهد متقابل، یک دوستی قوی، نزدیک، بلند مدت، رابطه عاشقانه، و یا حتی ازدواج صورت میگیرد.

این قسمت به طور کلی یک دوره ثبات نسبی طولانی است. با این وجود، ادامه رشد و توسعه رابطه در طول زمان رخ می دهد. اعتماد متقابل برای حفظ رابطه مهم است.

4. اضمحلال رابطه

• البته همه روابط مضمحل نمیگردند، مگر نشانه های مشکل پیدا شوند.

• خستگی، بی حوصلگی، خشم، و نارضایتی ممکن است رخ دهد.

• ارتباط بین افراد و خود افشایی ممکن است کمتر شود.

• از دست دادن اعتماد و خیانت ممکن است رخ دهد.

• در نهایت، یا رابطه در اثر مشکلاتت پایان می یابد و یا

• دو طرف راه حل و فصل مشکلات و اعتماد مجدد را پیدا می کنند.

5. ختم رابطه

مرحله نهایی پایان رابطه است، پایان رابطه با:

• فروپاشی زندگی،

• مرگ یک یا دو طرف ،

• جدایی موقت

• قطع رابطه کلی همراه است.

چرا ازدواج ؟ چرا طلاق ؟

برگرفته از سخنان دکتر هلاکویی

چرا ازدواج ؟ چرا طلاق ؟

ازدواج، به مجموعه قواعد و قوانینی که جامعه برای برقراری رابطه جنسی بین یک زن و مرد قائل می شود، گفته می شود.

اینجا بحث در مورد تشکیل خانواده ای است که به دنبال ازدواج می آید.

سه چرایی اصلی در زمینه ازدواج وجود دارد:

1. چرا برخی از مردم تمایل، احتیاج به ازدواج یا توانایی ازدواج ندارند؟

2. چگونه مردم انتخاب درستی می کنند؟  آیا دلایل آنها با توجه به نظام خانواده درست است ؟

3. دلایل غلط در تشکیل خانواده چیست ؟

• با توجه به آگاهی علمی امروزه می دانیم: آدم عادی در شرایط عادی ازدواج می کند. فردی که ازدواج نمی کند، به دلیل آسیب دیده بودن فرد است.
  به همین ترتیب، آدم عادی مایل است فرزند داشته باشد.  در نتیجه باز هم فرد آسیب دیده بچه نمی خواهد.

• بحث راجع به خانواده هسته ای است، خانواده ای که از پدر و مادر و بچه ها تشکیل شده است. ما درباره خانواده گسترده بحث نمی کنیم. خانواده گسترده از نظر افقی، عمو و عمه و خاله و دایی را در بر می گیرد و از نظر عمودی، پدر بزرگ و مادربزرگ و نوه و … را در بر می گیرد، که موضوع بحث ما نیست.

• در خانواده هسته ای همه افراد خارج از مجموعه پدر، مادر و فرزندان غریبه اند و خارج از محدوده خانواده اند و نه حقی دارند و نه تأثیری.  این نوع خانواده (هسته ای) تنها نوع خانواده است که می تواند انسان را به رشد و تکامل برساند و او را به هدفهایش برساند.

• تنها در این نوع خانواده است که امکان رشد فرزند سالم وجود دارد.

به دو نکته توجه نمایید:

• اگر هر دلیلی به عدم ازدواج دارید، باید به این نکته توجه کنید که آن دلیل می توانسته تمایل شما را به تشکیل خانواده ضعیف کند.

• دوم اینکه اگر این حس در شما نیست ( دلیلی جهت عدم انجام ازدواج) و تمایل شما برای ازدواج بسیار زیاد است، این خود مشکلاتی را به همراه دارد.

دلایل آنكه انسانها نمی‌خواهند ازدواج كنند:

• خودشان در خانواده‌ای بزرگ شده‌اند كه رابطه پدر و مادر و اعضای خانواده با هم خوب نبوده است.
• كودكی بد، شما ممكن است از جنس مخالف بدتان بیاید بخاطر رابطه بد با خواهر یا برادر.
• نارضایتی از جنسیت خویش، رابطه جنسی، شغل و درآمد، موقعیت و مقام، ترتیب تولد.
• بیماری روانی، بدبینی، بی‌اعتمادی و نگرانی، تحصیل، تنوع پرستی، حرص و زیاده خواهی.
• ترس از اشتباه، شكست و طلاق. ترس از تغییر نظر خودمان بعد از انتخاب همسر.

چرا زنان و مردان از هم جدا می‌شوند؟

• بسیاری از اوقات به دلیل فشار اطرافیان ازدواج از ابتدا اشتباه و غلط بوده است.
• برآورده نشدن نیازهای فیزیكی، روانی و اجتماعی، فرد را به هم می‌ریزد.
• خیانت، اختلالات شخصیتی. بعضی افراد ابداً توانایی طرح و حل مسئله را ندارند.
• هر كس كه بخواهد اختلاف زناشویی را بِبرد، زندگی زناشویی و همه زندگی را باخته است.
• زندگی زناشویی با خشم و عصبانیت و ناسازگاری ابداً غیرقابل ادامه خواهد بود.
• بی‌اعتنایی، بی‌توجهی و بی‌اهمیتی نسبت به شادی، آرزو، خواسته، احتیاج و حق همسر.

مواردی كه افراد جدا شده‌اند و جدایی و طلاق‌شان انتخاب اشتباهی بوده است:

• خمشگین، طلبكار و ناراضی بودن (ریشه در بیماری و اختلالات شخصیتی).
• نگاهی غیر واقع بینانه، غیر مسئولانه و غیراخلاقی به موضوعات (مثلث رحمت).
• دخالت اطرافیان، كسانیكه می‌خواهند تسویه حساب كنند.
• كسانی كه معتقد هستند جوانی نكرده‌اند و طرف می‌خواهد خودش را پیدا كند.

چرا افرادیكه در زندگی اشتراكی‌شان درگیر هستند، هم‌چنان به زندگی‌شان ادامه می‌دهند:

• چهار «ن» : نادانی، نیازمندی، ناتوانی، نگرانی، هراس از اشتباه و شکست.
• ترس از تنهایی و كنار گذاشته شدن، الگوی ماندن در ازدواج و زندگی با هر شرایطی.
• حرمت نفس پایین (من نه خودم را خوب می‌دانم و نه دوست داشتنی)، اعتماد به نفس منفی.
• قضاوت و نظر دیگران درباره ما، خودآزاری، احساس حقارت، انتظار آینده بد.

شرح کامل در لینک های زیر:

دلایل درست ازدواج

دلایل اینکه افراد نمی خواهند ازدواج کنند

دلایل غلط ازدواج

دلایل درست برای طلاق

دلایل غلط طلاق

دلایل غلط طلاق نگرفتن

فرزندان و طلاق

خانواده تک سرپرست

بنده عمیقاً معتقدم که در دنیای امروز شما اصلا قرار نیست ازدواج کنید اگر عاشق کسی نیستید.

عشق اگر نیست ازدواج معنی ندارد.

اصلاً هم گوش به حرف های دیگه ندهید و گول نخورید که حالا بیایید با هم زندگی کنید بعداً عشق و عاشقی هم پیدا می شه.

اصلاً یک چنین چیزی ما نداریم.

اسم اون هم عشق نیست، شاید یک اعتیادی یا وابستگی یا یک گرفتاری باشه،

تازه اگر هم باشه که در غالب اوقات بجای همین وابستگی، جنگ و دعوا و بدبختی های دیگه ست.

به علاوه به خودتون بگید اگه ما قراره بعدا عاشق بشیم!!! خب اول عاشق میشویم بعد ازدواج میکنیم.

بدون عشق، هرگز هرگز تن به اینکار ندید.

بنده باورم این هست که آن نیروی اولیه عشق است که اجازه می دهد شما بتوانید زندگی خوبی داشته باشید .

مخالفت خانواده‌ها را جدی بگیرید

مخالفت خانواده‌ها را جدی بگیرید

وقتی 2 نفر که خانواده‌هایی با اعتقادات مذهبی متفاوت دارند، مثل اینکه یک خانواده کاملاً غیرمذهبی و خانواده دیگر کاملاً مذهبی است، در این صورت وقتی خانواده‌ها با هم روبه‌رو می‌شوند احتمالا اتفاقات مختلفی خواهد افتاد. در اینگونه ازدواج‌ها احتمالا بعدها مشکلات فراوانی پیش خواهد آمد و زوجین نمی‌توانند بسیاری از رفتارها و عادت یکدیگر را قبول کنند. اینگونه تفاوت‌ها خیلی تاثیر‌گذار است.

تفاوت‌هایی مثل اختلاف مالی فراوان خانواده‌ها، اختلاف سنی زیاد و… همه مسائلی هستند که می‌توانند در موفقیت ازدواج شما تاثیر بدی داشته ‌باشند، باید به‌خوبی روی دلایل مخالفت پدر و مادرتان فکر کنید.

اما می‌توان گفت مسائلی مانند مسئله سربازی پسر، تحصیلات، ‌مسئله مالی، خانه و … مسائلی قابل حل هستند و طور طبیعی می‌توان برای آنها راه حل پیدا کرد و مشکل غیرقابل حلی نیست.

وقتی با مخالفت شدید خانواده مواجه هستید‍‍

در اینجا دو راه دارید یا اینکه تسلیم شوید و انتخاب خود را کنار بگذارید و قبول کنید نمی‌شود یا اینکه با ایستادگی به این سمت بروید که من انتخابم را کرده‌ام و می‌خواهم پای آن بایستم یعنی آن‌قدر از انتخاب خود مطمئن هستید! اما باید بدانید که این مطمئن بودن پارامترهایی دارد یعنی تنها یک احساس و عشق نیست مثل این‌که شما طرف مقابل‌تان را به لحاظ خانوادگی،  تحصیلات، ظاهر، شخصیت و…قبول کرده‌اید و تنها مورد، همین مخالفت والدین است که یک پارامتر تاثیر‌گذار است.

ایستادگی شما در اینجا یا مشکل را حل می‌کند یا اینکه شما مجبور می‌شوید به زندگی خود ادامه دهید اما باید بدانید این مخالفت در بخش‌های مختلف زندگی شما خود را نشان می‌دهد، از زمان خواستگاری تا مراسم عروسی و رفت‌وآمد‌ها و… و مسلماً تبعات آن در زندگی شما همیشه وجود خواهد داشت.

در خانواده های ایرانی ازدواج نمی تواند بدون رضایت خانواده انجام شود. در واقع ازدواجی که با مخالفت خانواده باشد، درست شبیه به بنایی است که روی شن ساخته باشید و هر زمان امکان فرو ریختن آن وجود دارد.

درباره ازدواج، شاید نتوانید رضایت صد در صدی والدینتان را کسب کنید اما حداقل باید یک رضایت نسبی وجود داشته باشد. خانواده ایرانی شباهتی به خانواده های غربی ندارد. هر چند در جوامع غربی هم رضایت والدین اهمیت دارد، به دلیل روحیه فردگرایی خیلی در مسائل یکدیگر دخالت نمی کنند. در ایران خانواده ها گسترده هستند و در واقع فرد با یک ایل و تبار ازدواج می کند، بنابراین اگر بخواهد بدون نظر والدین همسری داشته باشد مشکلاتی برایش ایجاد می شود.

دختر یا پسری که بدون رضایت والدین همسر وارد خانواده ای می شوند، متاسفانه از نظر آن خانواده مطرود هستند. عروس ها زیر نگاه تند و تیز مادر شوهر و خواهر شوهر قرار دارند و ممکن است نگاه تحقیر آمیزی به داماد شود.

وقتی زوج ها بدون رضایت والدین  وارد زندگی مشترک می شوند مشکلی برای شان پیش می آید که به آن «پیله زناشویی» می گویند. در این حالت زوجین از هیچ حمایتی برخوردار نیستند و اگر مشکلات اقتصادی و عاطفی برایشان پیش بیاید نمی توانند به فکر کمک خانواده ها باشند. زن و شوهر باید همه مشکلات اقتصادی و اجتماعی را خودشان حل کنند.

حتی ممکن است در دعواها و اختلافات به هم بگویند من به خاطر تو از خانواده ام گذشتم. به دلیل این که افراد به مرور زمان حمایت ها را از دست می دهند آستانه تحمل شان پایین می آید و ممکن است این تنش ها منجربه جدایی شود. با این حساب، برای جلب رضایت والدین  در ازدواج چه کار باید کرد؟

بگذارید ببینند

اگر می دانید امکان صحبت با والدینتان وجود دارد، با آنها مشورت کنید. با لجبازی و قهر کاری پیش نمی رود. بهتر است درباره شخص مورد نظرتان به والدین اطلاعاتی دهید و آنان را تشویق کنید که فرد را ببینند. دیده ها با شنیده ها متفاوت است. ممکن است از فردی یک تصور کلی وجود داشته باشد اما زمانی که او را می بینند شرایط متفاوت می شود.

واسطه انتخاب کنید

در صورتی که می دانید بزرگتری در فامیل وجود دارد که به والدین نزدیک است و پدر و مادر به نظراتش اهمیت می دهند، می توانید از نظر مشورتی او کمک بگیرید. در غیر این صورت توصیه می شود نزد مشاور بروید.

دلایل منطقی را بپذیرید

بعضی وقت ها خانواده ها به عمد با انتخاب فرزندشان مخالفت نمی کنند و نظرشان منطقی است. اگر والدین ایراداتی می بینند شرایطی را به وجود آورند که جوان خودش این موضوع را حس کند. واقعیت این است که آدم ها از افراد غریبه بیشتر حرف شنوی دارند. مهم است که خانواده بدون غرض ورزی مخالفت شان را ابراز کنند. ابتدا فرد مورد نظر را بشناسند سپس با دلایل منطقی مخالفت شان را اعلام کنند.

دغدغه والدین را نادیده نگیرید

آمادگی خانواده برای ازدواج هر فرزندی در چندین بعد قابل بررسی است. به طور مثال باورهای خانواده اهمیت دارد. در بعضی خانواده ها ترتیب سنی بچه ها اصلی ترین ملاک برای ازدواج آن هاست و هیچ گاه فرزند کوچک تر نمی تواند از فرزند بزرگ تر زودتر ازدواج کند. شرایط اقتصادی خانواده برای ازدواج فرزندشان هم شامل آمادگی خانواده محسوب می شود. وقتی خانواده به هر دلیل منطقی آمادگی لازم برای عروس کردن دختر یا داماد کردن پسر را ندارد، فرزندان نباید با نادیده گرفتن دغدغه های والدین برای ازدواج در یک زمان خاص اصرار کنند.

صبر کنید

زمانی که پدر و مادر به هیچ وجه راضی نمی شوند و به عبارتی اصلاً حاضر نیستند، حرف های شما را بشنوند یا طرف مقابل را ببینند. باید بدانید که الان زمان قانع کردن پدر و مادر نیست. شما باید صبر کنید تا پدر و مادر از فضای عاطفی و هیجانی خود بیرون بیایند چون در فضای هیجانی آدم ها نمی توانند خوب به مسئله نگاه کنند و تصمیم بگیرند، بنابراین دختر و پسر باید با درایت، صبر کنند تا زمان مناسب برای حرف زدن فرا برسد.

چندهمسری

دکتر فرهنگ هلاکویی

• ابتدا اینكه مردان، آن هنگام كه در ارتباط با جنس مخالف قرار می گیرند، بیش از همه با چشم خود تحریك می شوند و برانگیخه می شوند
• در حالی كه در مورد خانم ها اینگونه است كه به مقدار زیادی قرار است كه این روند در مغز اتفاق بیفتد تا فرد را بپذیرد .
• بسیاری طبیعی است بوسیله چشم شما می توانید چیزهای مختلف و متفاوتی را ببینید
• در صورتی كه در مغز پروسه ای باید انجام پذیرد و مدتی بر روی موضوعی كار كند تا آن را بپذیرد .
• اگر در خصوص حیوانات هم نگاه كنید این جنس نر است كه به دنبال جنس ماده است .
• برای اینكه جنس ماده می تواند بعلت فیزیولوژی بدن در رابطه آسیب ببیند و خطر حاملگی در آن وجود دارد .
• در حالی كه مرد می تواند به دفعات رابطه جنسی داشته باشد و بعد هم دنبال كار خود برود .
• در گذشته كه این شناخت نبود، زنان در این رابطه ها می توانستند حامله بشوند و بعد از آن هم با مسایل فراوانی مثل ۹ ماه بارداری
و تولد فرزندی كه ای بسا امكانی برای نگه داشتن آن نداشتند، دچار گرفتاری های فراوانی می شدند .
• موضوع بعدی كه وجود دارد و زمینه بیولوژیك و فیزیولوژیك دارد، این است كه مرد با خارج از خودش در ارتباط است ولی یك زن باید
یك مرد را به درون خودش بپذیرد، و این تفاوت اساسی زیادی دارد .
• برای خانم ها موضوع اصلی و اساسی یا مهمترین آن در رابطه، یك اطمینان و امنیتی است كه باید باشد
• در حالی كه برای مرد چنین چیزی وجود ندارد .
• اگر به تاریخ بازگردیم ما در كودكی رابطه ای نابرابر داشته ایم. و همچنان این نابرابری وجود دارد.
پس همچنان آن كسی كه قویتر است، برنده است .
• تمایلات جنسی در آقایان خیلی بیشتر از خانم ها نیست ولی آزادی عملی كه آقایان دارند، زمینه را برای این كار فراهم می كند .
• حتی در جوامع بدوی كه هنوز فرم و شكل فرهنگی به ماجرا داده نشده بود، زن به دلیل اینكه حامله می شود
و با حاملگی حركت او دچار اشكال می شود و با تولد بچه ای كه نمی تواند از خودش مراقبت كند و یك نفر هم باید از او مراقبت كند ،
زن ناچار در خانه می ماند یا در محلی كه زندگی می كند آن آزادی عمل را نداشت .
• توانایی فیزیكی مرد در گذشته بتدریج توانایی مالی یا مالكیت را بوجود آورد. و حال این مرد است كه توان این را دارد
كه بتواند هزینه ها را بپردازد .
• اینجا بزرگترین نیاز انسانی، كه نیاز اول است، نیاز فیزیكی و مادی است، یعنی ما احتیاج به غذا و آب و هوا داریم
و اگر كسی مالكیت این غذا و آب را داشته باشد، بنابراین مالك ما هم خواهد بود .
• بیش از ۹۵ درصد جوامع جوامع چند زنی بوده است. یعنی مردان به دلیل امكانات مالی كه داشته اند تمایل به زنان بیشتری داشته اند.
و تنها مردان این را نمی خواستند. بلكه زنان هم تمایل داشتند زن مردی بشوند كه زن داشته است. چرا كه وقتی گرسنه هستید
موضوعات دیگر اهمیت خود را از دست می دهد و هیچ می شود و انسان نمی تواند گرسنه بماند. پس بدنبال غذا و آن نانی
كه هست دوان بوده و نتیجتا در طول تاریخ ما ماجرای چند زنی را داشته ایم .
• موضوعی دیگر این است كه آمده اند قوانین و مذهب را به میل خودشان وضع كرده اند .
• شما با جوامعی روبرو هستید كه زن بعنوان یك كالا مطرح می شود
• حتی ماجرای مهریه هنوز خرید یك زن است كه بصورت قانونی در آمده است .
• پرداخت پولی در مقابل انسان و بدن یك انسان و آن هم در جهت ایجاد رابطه و روزی كه ماجرای رابطه ی زن و مرد اینقدر مالی بشود
آن وقت است كه ما با قدیمی ترین شغل دنیا كه روسپری گری است روبرو می شویم .
• ماجرا زمینه طبیعی، فیزیولوژیك و بیولوژیك دارد.
• شرایط فرهنگی و اجتماعی موثر هستند .
• ادیان هم كه در این گونه موارد متخصص این بوده اند كه بر واقعیات تلخ و سخت در اغلب موارد صحه بگذارند
و آن را جنبه تقدس ببخشند و بنابراین ما بجایی رسیده ایم كه اكنون هستیم .
• نه شان انسانی است و نه حرمت انسانی، و این تفاوت هر دو را از پا در آورده است .
• اگر برابری بین زن و مرد برقرار بود ما می توانستیم چند ده برابر از امروز جلوتر باشیم.
• این زنان هستند كه ما آنها را خوار و خفیف كرده ایم و زیر اداره و كنترل گرفته ایم و همچنان می گیریم
• بخاطر آن است كه بدترین مردان را میزایند و می پررورانند .
• گرفتاری جامعه ی بشری این است كه یك واقعیت طبیعی مبتنی بر ظلم و تجاوز و تفاوت را بر آن صحه گذاشته است
• چون قانون طبیعت قانون ظلم است .
• دو سوم حیوانات برای اینكه یك روز زنده باشند باید حیوانات دیگر را بكشند تا زنده بمانند .
• كدام عدالت ؟ طبیعت ظالم ظالم است . می سازد و ویران می كند .
• طبیعت هر چیز كه بوجود می آورد را در اوج خودش نابود می كند .
• به شما همه چیز می دهد و بتدریج همه چیز را از شما می گیرد و شما را نابود می كند .
• حتی من و شما باید گیاهان را نابود كنیم تا ما زنده باشیم و اصلا هم وارد بحث های فلسفی نمی خواهم بشوم .
• طبیعتی است كه برای ادامه یك موجود باید موجود دیگری را از بین ببرد .
• قانونی كه بین زن و مرد وجود دارد قانون ظلم است .
• آیا انسانی كه می تواند عادل و برتر و مهربان باشد، باید بر قوانین ظالمانه طبیعت صحه بگذارد ؟
• آیا باید این تفاوت طبیعی را بدتر و بیشتر بكند ؟
• فقط بخاطر اینكه زور داریم؟ و همه و همه از قدرت سوء استفاده می كنند ؟
• آیا ما باید هنوز همان قواید گذشته را داشته باشیم ؟
• وقتی كه ما بر روی واقعیت سخت و تلخ و ظالمانه طبیعت مجوز فرهنگی و و مذهبی می گذاریم،
آنوقت است كه وقتی ظلم و زور و جور لباس تقدس به تن خود دارد بزرگترین قدرت كوبنده را بوجود می آورد .
• چه می توان كرد وقتی انسان نخواهد واقع بینانه و مسئولانه و مهمتر از آن اخلاقی و انسانی عمل بكند
در را باز می گذارد برای هر تفاوتی و تبعیضی و آن را توجیه می كند، و توضیح می دهد كه اشكال كار همین است .
• غالب اوقات از بد بودن مردان گفته می شود. ولی یادتان باشد اگر امشب در یك شهری ده هزار مرد دنبال كار بد و زشت هستند،
همیشه آن طرف ده هزار تا زن وجود دارد .
• به همین جهت است كه جای دفاع زن و مردی نیست . البته آمار در آمریكا نشان می دهد كه زنان بعد از ازدواج وفادارتر از مردان بوده اند .
• شما نگاه کنید به بسیاری از حیوانات که نسبتا وزن نر و ماده یکسان است. رعایت یک مقدار تک خواهی یا یکه خواهی رو میکنند.
و اجازه رو برای بودن با دیگر حیوانات نوع خودشون به همدیگر نمیدهند. ولی ما انسانها میخواهیم، با صیغه میخواهیم
جنبه حقوقی و انسانی بدهیم.
• فرض بر این است که ازدواج در دنیای امروز بین دو آدم نسبتا دانا و آگاه و مقداری مستقل و آزاد و آزاده در جهت انتخاب همسر است
که اساس اش بر این است که نمی خواهند با هم معامله کنند. بنابراین چون نمی خواهیم معامله کنیم، پس نمی خواهیم جنسی را
هم بیاندازیم و کلکی بزنیم و طرف مقابل را گول بزنیم و خودمان را غیر آنچه که هستیم نشان بدهیم.
• سعی کنید وقتی با کسی که بیرون می روید ۱۰ یا ۲۰ درصد خوبی های خودتان را کم کنید و پنهان کنید، و ۱۰ یا ۲۰ درصد هم بدیهایتان
را بیشتر کنید، تا طرف بداند که با چه کسی طرف هست، و احتمالأ وقتی که حال شما خوب نیست، طرف مقابل متوجه شود
که در آینده با چه کسی در ارتباط خواهد بود.
• ازدواجهایی که در گذشته صورت می گرفته به صورت معامله بوده و مبتنی بر تجارت بوده و سؤال این بوده که دو دو تا چند تا می شده.
طرف مقابل هم جوابش این بوده که اگر می خواهی بخری می شود پنج تا، و اگر می خواهی بفروشی سه تا.
پس اشکال کار در اینجا بود که می خواستند کلک بزنند.
• ولی در ازدواج امروز ما مسئولیم تا ببینیم که عیب و ایرادهای ما چیست تا آنها را برطرف کنیم. و مطمئن باشیم که حالمان برای
ازدواج خوب است و اشکالی ندارد.
• فاجعه در طول تاریخ گذشته این بوده که چون زنان قرار نبوده زن مهمی بشوند، بلکه میبایست زن یک مرد مهمی میشدند ،
در نتیجه سراغ مردان یک طبقه بالاتر از خودشون میرفتند. و به همین دلیل معمولا زنان بالاترین طبقه بدون شوهر و مردان پایین ترین
طبقه بدون زن میماندند. و به همین دلیل عنصر روسپیگری برای ارضای نیازهای این مردان رده پایین پیدا شد.

• وقتی در شروع یک رابطه هستیم، باید صمیمانه و صادقانه حس واحساس و فکرمونو به طرف مقابل بگیم
• بعضی ها فکر میکنند که اگر به طرفشون ابراز تمایل کنند، اون طرف پا پس میکشه و میره، خوب این نظر تا حدودی واقعیت هم داره
و معمولا کسایی که حرمت نفس کمی دارند، به قول وودی آلن ، به عضویت باشگاهی در میان که اونا رو نپذیرفته باشن،
ولی با وجودیکه واقعیته، باز هم نباید به اینصورت عمل کرد؛ یعنی وقتی طرف مشکل حرمت نفس داره و بخاطر ابراز تمایل شما پا پس
میکشه، همون بهتر که بره؛ چون سلامت روانی لازم برای رابطه سالم رو نداره. و حتی اگر رابطه هم بوجود بیاد، بسیار آسیب زننده خواهد
بود، پس همون بهتر که از همون اول خودشو نشون بده که وقت شما هم تلف نشه.
• یا مثلا برخی دیگه ( البته بیشتر خانمها ) باورهای اشتباهی هم دارند نظیر اینکه :
” تا زمانی که دست نیافتنی هستی، تو رو میخوان ،بزار کشف نشده و بصورت یک سر و راز باقی بمونی تا دنبالت بیان”.
خبر بدی که اینجا وجود داره اینه که شما وقتی به طرفتون بیش از یکی دو بار نه بگید و اون آدم همچنان دنبال شما بیاد،
دیگه علت و انگیزه عملش دوست داشتن شما نیست، بلکه اولا علاوه بر اینکه نوعی خشم پنهان در وجودش میشینه،
ثانیا دیگه هدفش شکار کردن شماست و میخواد به نوعی خودش رو به خودش ثابت کنه و به احتمال زیاد انتهای خوبی نخواهد داشت.

• نیروی بدنی یک روزی تقریبا تمام نیروی کار بوده، ولی امروزه سهم نیروی بدنی حتی دو درصد نیرویی که در جوامع مصرف میشه نیست
لذا نمیتوان همچنان قواعد گذشته را بکار برد و هنوز فرضمون بر این باشه که تفاوت ظالمانه طبیعت را بپذیریم
• تا زمانیکه ما حاضر نباشیم پسر و دختر را کنار هم بزرگ کنیم و به اونها پیام اصلی ما این باشه که شما انسانید
و ماجرای جنسیت شما در رابطه جنسی اون هم در ازدواج بعدا پیدا میشه. و شما برای اینکه خودتونو بشناسید احتیاج به آینه ای دارید،
که در بیشتر مواقع جنس مخالف است، لذا شما نیاز دارید همدیگر را بشناسید، که میدانیم با تفکیک وجدائی از یکدیگر امکان شناخت
را ندارید که بخواهید بعدا او را به عنوان همسر انتخاب کنید.
• یک جامعه خوشبخت و سالم و آزاد و آزاده و در حال رشد و تکامل وقتی است که زن و مرد باهم برابر باشند
همانطور که یک پسر ۷ ساله با یک مرد ۷۰ ساله برابر است

• تمایز و تفاوت در زن و مرد هست، ولی تفاوتهایشان مکمل یکدیگر است.
• هیچکدام نسبت به دیگری امتیازی ندارند.
• انسان نباید تفاوتهای مکمل را به تفاوتهای مزاحم و ویرانگر تبدیل کند، و در این مسولیت مردان سهم و نقش بیشتری دارند.
• اگر امتیاز اصلی و اساسی در تحلیل نهایی به مغز و ضمیر و ذهن و حریم اخلاقی و انسانی باشد، تقریبا در همه جوامع زنان
از مردان جلوتر هستند، در حالیکه در طول تاریخ قدرت و زور بدنی در اختیار مردان بوده و اون را تثبیت کردند

• در نهایت وقت آن رسیده که مردان خود را از این زندان و زندانبانی نجات بدهند
چون زندانبان از زندانی زندانی تر است.

پنجاه باید و نبايد در زندگی زناشویی

برگرفته از سخنان دکتر هلاکویی

احتیاج و نیاز

• انسان با هیچ چیزی به خوبی احتیاج و نیاز تعریف نمیشه.
• شما بفرمایید چه احتیاج ها و نیازهایی دارید، و مخصوصا بفرمایید چه گونه این احتیاجات و نیازها رو برآورده میکنید، معلوم میشود شما کی هستید.
• یعنی موضوع احتیاج و نیاز بیش از هر چیز دیگه انسان رو تعریف میکنه.
• مجموعه احتیاجاتی که توی جمعی با هم گرد میآن یک خوشه ای cluster پیدا میشه که غالبا در طول تاریخ با خودش، سازمانی، یا نهادی رو به وجود می آورد.

نهادها

• به همین جهت است که دو تا نهاد: o مذهب و o خانواده ، همیشه وجود داشته یعنی ما هنوز یک جامعه انسانی رو نشناختیم و مطالعات مردم شناسی anthropology کاملا نشون میده.
• بعد از این دو نهاد یا Institution سه نهاد دیگه به وجود آمد: o اقتصاد o سیاستo آموزش و پرورش.

• طی دویست سیصد سال گذشته سه تا نهاد دیگه به وجود آمد:  ورزش  sport – تفریح و سرگرمی Entertainment –  پزشکی Medicine .

خانواده

• بنابراین آنچه که اسمش خانواده هست یکی از نهادهای اصلی و اساسی که همه جوامع بشری داشتند و کوشش هایی هم که برای از میان بردنش کردند از جمله کوششی که در

اتحاد جماهیر شوروی شد، یا در مدت کوتاهی در آلمان نازی شد، و یا بعدا در اسراییل شد، همه با شکست روبرو شدند و مشخص شد که مسئله خانواده موضوعی نیست که کسی

بتونه به این راحتی ها باهاش به نوع دیگری غیر از اونچه که ممکن هست کنار بیاد.

• اما خانواده تنوع بسیار دارد.  تقریبا همه جوامع به نوعی و به گونه های عجیب و غریبی خانواده رو داشتن.  آنچه را که ما به عنوان خانواده و فامیل میشناسیم، ای بسا فقط پنج – ده درصد تاریخ بشر رو در بر میگرفته. اگرچه ممکنه امروز نیمی از مردم دنیا مانند ما خانواده تشکیل میدن، اما در گذشته این چنین نبوده و ضمنن مطمئن هستیم که در طول تاریخ و با گذشت زمان تغییر بسیار پیدا میکنه.

• پس اگر دگرگونی در ارتباطات خانوادگی میبینید، هرگز این باور و نظر رو نداشته باشید که خانواده در حال از میان رفتن است. یا دیر یا زود ما با یه جامعه ای روبرو میشیم که درش نظام خانواده یا family نیست. فقط خانواده خودش رو مانند وسایل ارتباطی با گونه ای سازگار و هماهنگ و تطبیق میکنه که احتمالا فرد و یا جامعه به نوعی اون رو انتظار دارن و میپسندند.

• هدف این که بسیاری از ما یه نگاهی داریم که خانواده دورانش به سر آمده یا داره از هم پاشیده میشه. یه دلیلش هم این است که دو چیز دیگر رو که مرتبط به خانواده هست رو با خانواده یکی میدونیم:
o یکی ازدواج است marriage . مجموعه اصول و قوانینی است که جامعه وضع میکنه و اجازه میده مردم با هم روابط جنسی داشته باشن. و این به هم ریخته، زیرا مردم در شرایطی غیر از خانواده درگیر رابطه جنسی هستند.
o دوم آنچه که به عنوان نظام خویشاوندی میشناسیم. Family and kinship که اون هم به هم ریخته.

• ما هفت فرد خانواده درجه یک داریم. پدر و مادر و خواهر و برادر . پسر و دختر و همسر.
• سی و سه فرد خانواده درجه دو داریم. یعنی درجه یک های درجه یک ما هستن. برادر شما درجه یکه همسر یا پسرش درجه دو شماست.
• صد و پنجاه و دو فرد خانواده درجه سه داریم. یعنی درجه یکِ درجه دوی شما.
• بنابراین ما صد و نود و دو گروه و فرد رو فقط خانواده درجه یک و دو سه داریم.
• بنابراین در طول تاریخ آنچه که اسمش خانواده بوده در حقیقت نظام خویشاوندی بوده. و به همین جهت است که در بسیاری از موارد این خانواده بوده که به صورت قبیله ، clan ، در جاهای مختلف کار میکرده .

ازدواج

• درسته . ازدواج به هم ریخته . نظام خویشاوندی به هم ریخته.  نه تنها نظام خویشاوندی به هم ریخته و تاثیر عمو و دایی و خاله و عمه کم شده ، پدر بزرگ و مادر بزرگ هم اهمیتشون کم شده و حتی پدر و مادر هم کم شده.  در امریکا تاثیری که در تربیت بچه ها از جانب پدر و مادر هست تقریبا نزدیک ده یا یازده درصد حداکثر پانزده درصد است .

• تاثیری که خواهر و برادر ها روی هم دارن سی و سه درصد است.  یعنی تاثیر خواهران و برادران روی همدیگه و اینکه شما در این ترتیب تولد کجا قرار گرفتید Birth order، کاملا در اینکه شما رو بسازه یا ویران کنه نقشی داره.  شما فقط کافی است اگر دو فرزند دارید جای اولی رو با دومی عوض کنید ، هفتاد هشتاد درصد ویژگی های اساسی شخصیت هر دوی اونها عوض میشه.  بنابراین بسیار مهمه که من و شما حتی در چه خانواده ای بودیم و در کجا قرار داریم.

• اگر شما فرزند اولتون رو به خاطر بیارید این شما و هسرتون بودید که او رو تربیت کردید . وقتی فرزند دوم شما متولد شد بیش از اونکه تحت تاثیر شما باشه حتی بعد از شش یا هشت ماهگی تحت تاثیر خواهر و برادر بزرگترش بوده و اهمیت کمی حضور شما داشته.  بنابراین آنچه که در دنیای امروز به مقدار زیادی به هم ریخته مساله نظام خویشاوندی و ازدواجه. و الا خانواده به صورتی که داره شکل و فرم میگیره یه پدیده ایست که ابدا با مساله مرگ و نابودی روبرو نیست. اما داره به نوع کامل یا اگر بخوایم دقیقتر بگیم تکمیل خودش، not perfect but complete خودش.

خانواده هسته ای

• آنچه ممکنه داره نزدیک میشه، اون خانواده هسته ایست. ، nuclear family .  یعنی خانواده ای که درش پدر و مادر هست و بچه ها . دقت کنید. پدر و مادر و بچه ها.  بقیه همه غریبه اند. همه خارجی اند . همه مهمونند. همه موقتی اند . همه حق ندارند و درست نیست که در کار این خانواده دخالت کنند. اگر محبتی میکنند ، اگر کمکی میکنند ، اگر راهنمایی ای میکنند قرار این هست که همونجا بایسته. دیگه حق کنترل و دخالت و تجاوز و دستور و توصیه ندارند. ندارند.

• تنها در این خانواده یعنی خانواده هسته ای هست که زن و مرد توانایی دوچیز رو پیدا میکنند.
o یکی خوشبختی happiness
o یکی سلامت فیزیکی و روانی. Physical and mental health

• بالاتر از اون تنها و تنها در خانواده ای که پدر و مادر به عنوان اصل اساس هستن و بچه ها رو تربیت میکنند و هیچ کس دیگری در کار پرورش و تعلیم تربیت بچه ها دخالتی نداره ، فقط اینجا و فقط اینجاست که بچه سالم رو میشه بار آورد.  و الا به مجردی که پدربزرگ و مادر بزرگ، عمه و دایی و خاله تو کار پرورش و تعلیم و تربیت بچه دخالت میکنن مساله و مشکل به وجود میاد.
درست که ما ممکنه وقت نداشته باشیم. درسته که ما ممکنه به خاطر تحصیل یا کارمون یا مسایل و مشکلات روانی و اجتماعی مون نتونیم از فرزندانمون مواظبت و مراقبت کنیم. درست است که احتمالا ممکنه مادری یا پدری داشته باشیم که ممکنه فکر کنیم احتمالا خوبند برای بچه های ما و حتما هم چنین اند. و بچه ها هم سخت به اونها علاقه مندند. اما آسیب رو بچه هامیخورند .

• امروز مطالعات علمی نشون میده که حتی در چهارده یا هجده ماه اول فقط و فقط یک نفره که باید بچه رو تربیت کنه .  حتی پدر قراره به مادر اگر کمک میکنه به این گونه باشه که از مادر مراقبت میکنه و مادر از فرزند مراقبت میکنه.  یا اگر پدر کاری میکنه دقیقا، دقیقا همون کاری باشه که مادر میکنه نه اینکه از خودش عقیده و نظری داشته باشه و کار دیگری بکنه .

• بزرگترین عامل سلامت روانی درچهارده – هجده ماه اول کودک یکسانی است sameness . به همین جهت است که حضور و وجود دیگران است که برخی از اوقات من و شما فکر میکنیم یه غنیمت است. غالبا نیست. سالم ترین بچه ، بچه ایست که تو هجده – سی ماه اول مادرش بزرگش کرده و نه هیچ کس دیگه .

• به همین جهت است که ما امروز به دو تا نتیجه رسیدیم:
o یکی اینکه خانواده ای میتونه زن و مرد خوشبخت و سالم رو در این دنیا داشته باشه که این خانواده ، خانواده هسته ای باشه
o بچه در چنین خانواده ای که پدر و مادر سه مشخصه دارن ، دو تا مهمه و یکی جزیی:

– مهربانی
– دانایی
– امکانات

اگر پدر و مادری هستن که دانایی و مهربانی دارند و امکانات، تکلیف کار روشنه. ما مشکل و مساله ای برای بچه ها نداریم.  البته اگر محیط و شرایط اجتماعی مناسب داشته باشیم از مزایایی برخورداریم.

بیست و پنج باید در زندگی زناشویی

بیست و پنج نباید در زندگی زناشویی

بیست و پنج باید در زندگی زناشویی

1.  زندگی نه زنده

• مردم دنیا دو نوع اند:
o یکی مردمی که زنده هستن یعنی they are surviving که در طول تاریخ بوده
o یکی مردمانی که زندگی میکنن they have life . Living.

• من و شما به این دنیا اومدیم که زندگی کنیم.  ما نیومدیم که زنده باشیم.  ما رو اینجا نیاوردن نگه دارن تا ما از اینجا بریم.  همون نگاهی که پدر و مادرا میگفتن ما فقط بچه هامون را میخوایم بزرگ کنیم . این دوتا معنی داشت که معنی اصلیش این بود که نمیرن. این بود که در گذشته ها اگه یادتون باشه به یه بچه سه ساله هفت ساله که کار خوبی میکرد، شما بهش میگفتید انسالله پیر شی. بچه ها امروز جا میخورن من برای چی پیر شم؟! ولی در گذشته چون از ده تا بچه حتما هفت تاش قبل از پنج سالگی میمرده. این دعا که انشالله پیر شی معناش این بوده که نمیری. مساله مرگ آنچنان جدی بوده که دعای ما ، دعای اصلی مردم در همه جوامع ازجمله در کشور ما این بوده که انشالله پیر شی . یعنی تو جز مرده هاش نباشی و زنده باشی.
• دوم اینکه بچه در چهار ، هفت ، دوازده سالگی که متاسفانه هنوز بقایاش باقی مونده، باید مانند یه آدم بیست سی ساله عمل کنه. این همون چیزی است که بچه های دو سه ساله رو لباسایی میپوشونیم که نباید بپوشونیم.  انتظاراتی داریم که نباید داشته باشیم . یکی از بدترین کارهایی که ما تو زندگی میتونیم بکنیم این هست که نذاریم کودکانمان کودکی کنن.

• امروز قاعده علمی رو می دونیم : هر کودکی که در کودکی، کودکی نکنه حتما در بزرگسالی کودکانه زندگی میکنه. معلومه که من کاری که در سه یا پنج و هفت سالگی می کردم وقتی امدم در سن سی چهل پنجاه سالگی کردم با خودش چه گرفتاری ای داره. فقط ممکنه شکل و فرمش بزرگسالانه باشه ولی واقعیتش این هست که همچنان کودکانه است. همچنان درست مانند کسی هستم که به دنبال شیرینی میگردم. یا کسی هستم که میخوام کسی رو اذیت کنم. یا به دنبال این هستم که کسی من رو دوست داشته باشه و از من خوشش بیاد. و تمام زندکی من میشه همین و غیر از این هم نیست.

• بنابراین مساله اولیه این است که من وشما میخوایم زندگی کنیم یا زنده باشیم . متاسفانه ما از فرهنگی میایم که در بسیاری از موارد مساله اصلی و اساسی زنده بودن است. به همین جهت است که امروز بگذره . الحمدللله امسال هم گذشت. این دو سه سال دیگه هم بگذره…  حتی برخی از شما حرفتون این هست که بچه ها بزرگ بشن، به یه جایی برسن من اینو ولش میکنم میرم. یعنی فعلا هست. که خبر ندارید او هم همین فکر رو داره و بنابراین اگر بهش بگید، با خوشحالی همین الان ولتون میکنه برید.  ولی خوب این هم خودش یکی از اون بازی ها و بهانه هاست.

• خوب ماجرای دیگه ای هم که برخی از اوقات به دنبالش میاد که میخوام برم خودمو پیدا کنم . البته نمیدونم من کدوم گورش گم شده بودم که باید خودمو پیدا کنم.  یا میخوام برم خودم دیگه زندگی بکنم. چون تا به حال من زندگی برای خودم نمیکردم. مقصود این است که حالا میخوام همه کارهایی رو برای خودم و با خودم بکنم که نباید بکنم. مفهومش اینه.

• من و شما در دنیایی هستیم که وقتی به این دنیا می آیم باید با آدما رابطه داشته باشیم.  دو جور رابطه داریم.
یکی رابطه مبتنی بر همکاری که میخوایم با هم همکار باشیم و دوستی و محبت است .
یکی رابطه مبتنی بر رقابت Competition and conflict و ستیز.

• به همین جهت است که شما باز نگاه کنید چگونه زندگی می کنید.  بسیاری از شما همیشه به دنبال این هستید که مسایل رو به نوعی طرح کنید و حل کنید. طرح و حل مسایل.
برخی از شما تمام مدت میخواید ببرید. فقط. به همین جهت است که برای اینکه ببرید، ابندا تند هم میرید. یعنی منتظرید همسرتون از در بیاد تو . تا اومد تو : میخندی، خیلی بهت خوش گذشته؟ ، چرا که نه، خوب و خوش بودی؟ من بدبخت رو بگو که با این بچه ها پدرم در اومده! و بنابراین شما دفعه دیگه که میایید تصمیم میگیرید غمگین بیایید : میگه چی شد؟ ما رو دیدی غمگین شدی؟ خوشحال نیستی اومدی خونه؟ خوب برو همون جایی که شاد بودی…. خوب حالا بیا تو . حالا که اومدی بیا تو ….و شما هم به مجردی که میشینید چون تو همون حال جنگید: اینه که میگید خیلی سرده یا اینکه خیلی گرمه. چرا انقدر زیاده؟ تو مگه فکر کردی من چقدر میخورم؟ و بنابراین جنگ شروع میشه .

• آقایون تمام اشکالات و اختلافات رو میذارن پشت در اتاق خواب . خانم ها تمام اشکالات و اختلافات رو میارن وسط رختخواب. میگن مسایلمون رو حل میکنیم بعد به هم نزدیک میشیم. خیلی خوب. شما میبینید یه کوهی اون بالاست که هیچ کاریش نمیشه کرد. بسیاری از آدمهای خودخواه مخصوصا مردها در رابطه جنسی تا زمانی که همسرشون ارضا نشده فکر میکنن کارشون درست نیست. علت اینکه این رو عرض میکنم این هست که برخی از شما در حالی که میخواید زنده باشید همیشه دارید میجنگید.

• فقط میخواید زنده باشید و همیشه در حال جنگید. حتی وقتی که همه چیز خوبه.  شما اومدید که زندگی کنید و شما اومدید همکاری کنید. اگر میخواید زنده باشید و بجنگید زندگی رو باختید. یعنی اولین باید زندگی این است که من میخوام خوب زندگی کنم.  نمیخوام فقط زنده باشم . بیخودی هم بازی در نیارید که مگر تمام عمر چند تا بهاره. هیچی . هفتاد هشتاد تا بهاره.
یا با یک چمبه هم زدن دنیا تمام میشه. این پرت و پلاها چیه؟! .  این آدمها صد سال با هزار بدبختی دارن دست و پامیزنن.  اینها همون حرف های آدمهایی است که نمیخوان زندگی کنن. They don’t want to live  فقط میخوان زنده باشن.

• اینجاست که میتونید به راحتی خودتون رو عوض کنید.  من میخوام زندگی کنم و میخوام خوب زندگی کنم.  من نمیخوام فقط زنده باشم .  من برای این زندگی کردن میخوام همکاری کنم. عشق بورزم و عشق بپذیرم.  نمیخوام بجنگم.  برای اینکه متاسفانه بسیاری از ما این حالت روداریم.  برای اینکه این کار رو به درستی باید کرد.

2. شناخت

• مساله شناخت خودمون و شناخت اوست.  بسیاری از ما انسان ها خودمون رو نمیشناسیم.  و وقتی که انسان و خودمون رو نمیشناسیم، بسیار طبیعی است که طرف مقابلمون رو هم نمی شناسیم. من میتونم شما رو به اندازه ای که خودم رو میشناسم بشناسم . چون خودمرو خیلی کم می شناسم ، شما رو هم نمیشناسم. فروید درست میگفت که انسان مثل کوه یخی است توی آب. ده درصدش بالاست. نود درصدش پایینه. که نه خودش و نه دیگران ازش خبر ندارن.

3. حل آسیب کودکی

• سومین مساله این است که من شما از راهرو و دالانی گذشتیم به اسم کودکی . که حتی یک نفر حتی در این زمان در هیچ جای دنیا به هشت سالگی و هجده سالگی نرسیده که آسیب ندیده باشه.  ما هنوز این دانش رو به خاطر پیچیدگی وجود انسان نداریم که یه بچه ای رو که طبیعت و خدا سالم به ما میده به هشت سالگی و هجده سالگی برسونیم. نداریم. تمام آدمهایی که به هشت سالگی و بعدا هجده سالگی میرسن درگیر چند یا چندین تصادف شدن و له و لورده و مچاله ایم .  برخی آسیب کمتر و برخی بیشتر دیدیم.  به بیان دیگه اون چیزی که اهمیت داره این هست که هیچ کدوم از ما نیستیم که سالم به هشت و هجده رسیده باشیم. نتیجه چیه؟

• آسیبهای کودکی زندگی بزرگسالی من و شما رو خراب میکنه. شما اینگونه تصور کنید که من و شما رو آوردن چهار تا شش تا میخ بزرگ تو پامون کوببیدن و به من و شما گفتن راه برید.  معلومه که تمام زندگی راه رفتن من ، ورزشی که میخوام بکنم، مهمونی رفتن من،با موانعی روبروست.  باور کنید بسیاری از حوادث و اتفاقات کودکی دقیقا همین میخ هایی است که تو پای ماست.  حوادث خیلی ساده، که حتی یک بار اتفاق افتاده.  برخی از اوقات کاری که پدر و مادر یا اطرافیان یا اتفاقی که برای بچه در هشت سال اول کودکی می افته، درست مانند یه تصادفه .  شما اگر صد هزار کیلومتر خوب رانندگی کرده باشید، یک متر خوب رانندگی نکنید میتونید کشته بشید یا بکشید یا کور بشید.  بسیاری از اوقات یک حادثه ، یک جمله ، یک حرف ، یک اتفاق در کودکی دقیقا فرزند ما رو و یا اگر پدر و مادر در حق ما کردن، ما رو از پا درمیاره.

• بنابراین ما چون همه آسیب دیدیم، همه آسیب دیدم ، و به خاطر این آسیبی که کم و بیش دیدیم، همیشه زندگی بزرگسالی ما خراب میشه، همیشه بدون استثنا خراب میشه.

• دوتا کار باید بکنیم:
o یکی باید کودکی رو به مرحله ای برسونیم که این زخمها رو مرحم روش بذاریم . این شکستگی ها رو از بین ببریم . این خون ریزی های روانی رو متوقف کنیم. و امروز میدونیم که همه اینها ممکنه. برای اینکه هر چه که در گذشته اتفاق افتاده هیج جا نیست مگر در مغز من و شما .دریک جای کوچکی و امروز دانش این رو داریم که این رو درستش کنیم.

o دوم عقل و خرد گرایی است. که بعدا مبنای زندگی من و شما باشه Rational mind and thinking  . بنابراین تکلیف کار بسیار مشخصه. من و شما دو چیز رو باید درست کنیم. یکی کودکی رو و یکی حضور و جود عقل رو که ضرورت داره که بعدا اون رو در خودمون به وجود بیاریم.

• بنابراین شما نمیتونین ، نمیتونین درگیر یه زندگی خانوادگی خوب بشید اگر کودکی و مسایل کودکی رو حل نکنید. یک حادثه کوچکی که بین شما و پدر ومادرتون اتفاق افتاده، یک اتفاقی که بین شما و خواهر و برادرتون اتفاق افتاده، تمام زندگی شما رو عوض میکنه . برادری خواهری رو در یه شرایطی تو تنگنا قرار میده و اذیتش میکنه، یکبار ، شما به عنوان یه دختر پنج ساله یا هفت ساله یک تصمیم ابدی میگرید که مردها همه بدن ، همه متجاوزن ، همه تو رو بالاخره در یه تنگنایی میذارن و دمار از روزگار تو در میارن. این رو به عنوان یه اصل به عنوان یه حقیقت به عنوان یه واقعیت تو ذهن شما به عنوان یه نتیجه گیری قطعی نهایی تو ذهن میگذاره . درست مثل اینکه شما یکبار با کبریت دستتون رو بسوزونن. بچه کوچولو دیگه نزدیک کبریت نمیشه .

• بنابراین برخی از اوقات یک حادثه کوچک که به نظر من و شما اصلا مهم نیامده من و شما رو به هم ریخته . چه برسه به اینکه ده و صد و ده هزار تاش اتفاق افتاده. بنابراین من و شما باید ، باید دردها وآسیب های کودکی رو پیدا کنیم و اون ها رو حل کنیم . و الا میریم زندگی خودمون رو، هسرمون رو، بچه هامون رو خراب میکنیم. خراب میکنیم . هیچ استثنایی نداره . هیچ شوخی ای نداره . هیچ میانبری نداره . هیچ شما آدم مختلف و متفاوتی نیستید. قاعده قطعی است که وجود داره .

• پس بنابراین چاره ای نداریم به عنوان موضوع شماره سه که مسایل و مشکلات کودکی مون رو حل کنیم.

4. بستن پرونده روابط گذشته

• پایان دادن و بستن همه روابط گذشته است.  شما دو جور رابطه داشتید.
یکی رابطه ایکه با پدر داشتید با مادر داشتید باخواهر و برارد داشتید ، پدر و مادرتون با هم داشتن و شما یه تصمیم هایی در خصوص روابط انسانی گرفتید . خوب اینها به عنوان مسایل کودکی باید حل بشه .
دوم شما به هرحال بسیاری تون حتی از سنین کم، حتی از شش هفت سالگی یه گرایش ها و تمایلات احساسی و عاطفی نسبت به بچه های همجنستون مثل پسر با پسر یا دختر با دختر که تو اون سنا پیدا میشه و بعدا با جنس مخالف داشتید. ولی بعد از یه مدتی بسیاری از شما درگیر یه روابط احساسی و عاطفی بودید. روابط جنسی بودید . ازدواج کردید و چیزی از این قبیل.

• ما قراره این روابط رو دردنیای امروز درست مانند یه جسد مرده ببریم و خاک کنیم. ما عزیزمون وقتی که میمیره میبریم خاکش میکنیم. ما نمیتونیم حوادث و اتفاقات گذشته، ازدواج قبلی ، دوستی و روابط قبلی یا عشق و عاشقی ها رو همینجوری به بهانه های بیمار گونه برداریم و با خودمون ببریم.  این روابط باید تموم بشه . این جسد ها همه باید خاک بشن.  مبادا عکس ها و یادگاری هارو نگه دارین. این پرت و پلا ها که این خاطرات منه . این گذشته منه، اینها نشانه بیماریه.  خاطراتی که تو مغزت داری بسه. حالا برای خودت چرا این ور اون ور میبری؟

• یه چیز دیگه هم که وجود داره اینه که تنها قرار نیست اینا رو خاک کنی و تنها قرار نیست راجع بهش حرف نزنی.  مبادا مبادا دوستیتون رو بعد از رابطه احساسی و عاطفی یا جنسی یا ازدواج با کسی ادامه بدید . No friendship after relationship . هیچ کسی قرار نیست با ex اش از هر قبیل دوستی اش رو ادامه بده . بازی در نیارید که من فقط سالی یک دفعه تلفن میکنم تولدش را تبریک بگم . بیخود میکنید. چرا ؟ برای چی یه همچین کاری میخواید بکنید؟ یا فقط از خبر از هم میگیریم. بیخود .  علتش این هست که حضور و وجود این آدم ها همیشه یک چاهه برای افتادن شما تو اون گرفتاری . همیشه .

• ابدا اگر شما با یه نفر ازدواج کردید و ازش بچه دارید با این آدم هم هرگز دوست نمیشید. هرگز دوستتون نخواهد بود. نه خونه شما میاد نه خونه اش میرید. نه رابطه ای داری. با هم دوستانه رفتار میکنید به خاطر بچه ها .دوستانه، متمدنانه به صورتی که آداب و ادب اجازه میده با هم برخورد میکنید. اما دلیل نداره که حتی به بهانه بچه ها که حالا ما دوست همیم . با هم میریم و میایم . برخی از اوقات شبها میاد اینجا ….

• شما در حقیقت مثل آدمی هستید که یه لباس رو از تنتون در میارید میرید دوش میگیرید و لباس دیگه ای تنتون میکنید. نمیایید یه لباس تنتون کنید بعد یه لباس دیگه هم روش تنتون کنید. نمیکنید . این داستان دقیقا همینه. چه برسه به اینکه اگرجز وجودتونه که قراره بیرون بیاندازید و برید دنبال کارتون.  بنابراین خاک کردن گذشته است و قطع رابطه باگذشته . و لطفا هم مثال نزنید که مثلا اون خدا بیامرز یا اون یا این چنین و چنان بود .

• بعد هم یکی ازحرف هایی که بسیار بسیار خطرناکه: که تو هم داری مث اون میشی. اونم همینجوری بود. اون موقع است که کار خیلی خرابه. خیـــــــلی خرابه. بنابراین باید زندگی شما بستن همه پرونده های گذشته است. تمام.  شما با گذشته تون مرتبطید، امیدوارم نباشید . تو ذهنتونه ، بیخوده. و قرار نیست توزندگیتون باشه.

• ما تو دنیایی هستیم که به راحتی بر خلاف آنچه که فروید ، نه اینکه فکر نمیکرد، او هم پیشنهادش رو داد. ماحتی پنجاه درصد ضمیر نا آگاه خودمون رو میتونیم بشناسیم.  من کاملا میتونم یه شناختی از خود م داشته باشم.  شناخت از خود هم دو معنا داره .
یکی اینکه به چرایی رفتارم واقفم .چرا این کارو میکنم؟ چرا این کارو نمیکنم؟ مخصوصا چرا این کارو میکنم اون زمانی که نباید بکنم؟ و چرا این کارو نمیکنم اون زمانی که باید بکنم؟
دوم شرایط حالات خودم و احساسات خودم. چرا این حال رو دارم؟ چرا غمگین شدم؟ چرا عصبانی شدم؟. چرا؟ آیا این چرایی رو میدونیم؟ روزی که شما چرایی، نه چه و چگونه what and how ، بلکه why چرایی حالتون رو ، احساسات و عواطف رو Feeling and emotions و چرایی رفتارتون رو میدونید، خودتون رو می شناسید.  این کار شدنی است .  اصلا این بزرگترین کشف است.

• هیچ کشفی در جهان به اندازه شناخت خود جالب و جاذب و پر از هیجان نیست. به همین جهت است که کار روان درمانی و تراپی یکی از زیبا ترین کارهاست که نه تنها به مراجع، بلکه به روانشناس فرصت اینرو میده که بتونه احساس خوبی داشته باشه و با یه کسی دست در دست هم برای شناخت خودشون، به هم دیگه و او به او که خودش شناخت فرد رو برای خودش داره بتونه پرواز کنه .

• انسان یه پدیده پیچیده ایه. و بنابراین در حالیکه این پیچیدگی رو داره خوشبختانه، در اون رویه و سطح به راحتی میشه شناختش. آیا شما خودتون رومیشناسید؟ یا نه ؟
اگر خودتون رو نمیشناسید دیگری رو هم حتما نمیشناسید. بنابراین یه کوششی درجهت شناخت خود و دیگریست. نه به خاطر اینکه این شناخت احتمالا فقط شناخته. نه .
از این کار با ارزش تر، شادی آفرین تر، لذت بخش تر، حتی اون حظ و کیف enjoyment رو به وجود آورن، خوشنودی وخرسندی gratification رو به وجود آوردن جهان نیست .
بنابراین مساله شناخت خود و شناخت او اهمیت فوق العاده داره.

5. ما شئ و کالا نیستیم

• ما متاسفانه مانند بسیاری از مردم دنیا به دلیل برخورد غلطی که همیشه با ما شده و میشه متاسفانه معتقدیم که انسان کالا و شئ است. به همین جهت است که حتی در خانواده های ما اگر مثلا اگر شما میرفتید خواستگاری دختر دوم میگفتن نه. ما دختر دوم رو که نمیدیم . فعلا دختر اول تو ویترینه برای فروشه. این بره. بعد از اینکه این رفت، گناه داره، بعد دختر دوم. هر چی شما میگفتید باباجان من اولی رو نمیخوام من دومی رو میخوام، میگفتن نه . اولی رو شما بگیری خیلیم بهتره. هرکی امتحان کرده تعریف کرده. بنابراین تکلیف کار مشخصه. یعنی شما خیلی راحت و آسوده میتونین باآدم هایی روبرو بشین که فرضشون بر اینه که انسان شئ است.We are commodity. We are goods.

• به همین جهت است که پدر و مادرهامونم از کودکی حرف میزنن. این یه ذره کوتاس. این یه ذره هوشش کمه. این یه مقدار سفیده. این یه مقدار سیاهه. حتی برخی از اوقات به دخترشون حرفشون این هست که دخترم قربونت برم تو درست رو بخون . خواهرت خوب خوشگله اون میره، ولی تو بهتره درس بخونی .یعنی اقلا یه چیزی داشته باشی ما روی تو بذاریم ردت کنیم بره. به همین جهت است ما در ایران ، البته حرف بد و غلطی بود، استادها یه جمله ای داشتن : دخترها دو نوع اند. یا خوشگلند یا دانشجو . برای اینکه اگه خوشگل بودن معمولا دیگه به دانشگاه نمیرسیدن. قبلا تو زایشگاه بودن.

• بنابراین یادتون باشه ما شئ نیستیم. بنابراین ناراحت نشید یک چروک پیدا شده. یا مثلا یه موی سپید یا یه چیز دیگه یا مثلا یه دفعه سنتون میره سی یا چهل. یعنی این از اون گرفتاریهای عجیب و غریبه. شما روزی با این مسایل و موضوعات یا نگاه برخورد میکنید که شی و کالایید. یه کالایی مثلا شکسته . یه کالای مصرف شده. این همون چیزیست که برخی از اوقات در فرهنگ ما وجود داره که شما اگه ازدواج کردید جدا شدید خوب دیگه .. ! خوب … جدا شده!…خوب دیگه! یعنی این فعلا نصفش رفته. تازه خبر ندارید که اصلا این نصف نداشته. ولی نگاهی که تو این زمینه وجود داره متاسفانه بسیار ویرانگره. بنابراین از این نگاه در بیایید که شما شی اید.

• اگر خودتون رو شی و کالا نمیدونید، به دیگری هم به عنوان شی و کالا نگاه نکنید.  به همین جهت است که شما اینو تو مادرها برخی از اوقات میبینید. اگر شما خودتون رو انسان بدونید و شخص، نه شی و کالا،  بسیاری از ما اینجوری نیستیم. به مساله به عنوان کالا نگاه میکنیم.  این همون چیزیست که متاسفانه برخی از اوقات چون به انسان به صورت کالا نگاه میکنیم، اون احمق ابله بی شعوری که شش تا بچه داره سه تاشم عقب مونده هست حالا میره هشت تا بچه دیگه هم میاره. در حالی که نه شوهر داره و نه کار. چرا ؟ برای اینکه مساله مساله کالاست. و هرگز فکر نمیکنه که من دارم یه انسانی رو به این دنیا میارم . من برای خودم میتونم تصمیم بگیرم. اما من برای هیچ کس دیگه نمیتونم تصمیم بگیرم. من یه موجودی رو بیارم به این دنیا که چی کار دارم میکنم؟ به همین جهت است که شما میخواهید بچه بیارید یا حتی هر آدمی به هر شکل و فرمی خوبه مشروط به اینکه شما نشون بدید که اون بچه بعدا با مساله و مشکل روبرو نشه . بنابراین نگاهتون رو از خودتون به عنوان شی و کالا و او به عنوان شئ و کالا بردارید. به همین جهت است که برخی از اوقات شما پیام هایی که میدید یا پیامهایی که او میگیره چیه؟ مثلا چاق شدی یا لاغر شدی. مثل اینکه حالا با چاق شدن یا لاغر شدن دیگه این کالا به هم ریخته. تعجب هم نکینید غالب اوقات خود شما ممکنه از چاق یا لاغر شدنش خوشحال بشید اما چون مد نیست ،اونجا مساله است.

یعنی عزیزم من تو رو یه ذره با یه لایه گوشت و دمبه و چربی و اینا دوس دارم اما چه کار کنم این مجله های یه مقدار فمینیست یه مقدار سگ پسندانه استخونی راه انداختن میگن زیبایی اینه. بنابراین بیا برو لاغر شو به خاطر دیگران . خود من تپل مپل دوس دارم اما گور پدر من. مجله رو مواظب باش. یعنی اونه که مهمه. به همین جهت است که شما میبینید یه عده ای یه کوششی برای چاق شدن و لاغر شدن دارن اصلا بیمارگونه که حالا فعلا جنبش لاغریه. به طوری که یه مقدار استخوان دارن حرکت میکنن و همیشه سگها دنبال این ها میرن برای اینکه سگها فکرشون این هست که اگر این اسکلته ریخت، خوب یه استخون حسابی میتونم بخورم. ما البته قیافه هامون گربه پسنده. گربه ها دنبال ما راه میافتن چرب و چیلی. همچین میتونن یه آبگوشت حسابی از توش دربیارن. حالا اینها وقتی است که شما تمام مدت نگاهتون به صورت کالاس به خودتون .

• با سنتون مساله دارید . این همون چیزیست که امیدوارم به کسی برنخوره . چون دخترا همیشه زیر این فشار بودن که تو رو بالاخره باید بیان بپذیرن و انتخاب کنن و تو باید بری تو ویترین بشینی و منتظر بشی، به همین جهت است که خانم ها راجع به سنشون حساسند.  شما بسیاری از خانم ها رو میبینید که همیشه سه چهار پنج سال با سنشون مساله دارن.  یعنی وقتی که سی سالشونه میگن بیست وهفت . وقتی چهل سالشونه میگن سی و شش. خوب قربونتون برم تو اگر وقتی سی سالته میگی بیست و هفت خوب قرار بوده وقتی بیست و هفت باشی خوشحال باشی. چرا اون موقع میگفتی بیست و چهار؟ چه ضرورتی داره آخه یه جا اقلا بگو ما اینجا راضی ایم. ما همینجا میمونیم . الان هفت ساله بیست و هفت موندیم. قبوله ولی اینکه عوض میشی چی؟ حالا شما نگاه کنید آیا واقعا مساله شما مساله سنتونه؟

• در بیایید از این ماجرا که همسر شما برای شما شی و کالاست. نیست .  بنابراین وقتی خاطر او را آسوده کنید راحت میشه . ولی اگر او دایما یه احساسی داشته باشه که شی و کالاست، تمام مدت باید مواظب باشه که آقا کالای ما هنوز تو بازار خریدار داره یا نه؟ این همون چیزیست که بسیاری از آقایون کمتر و خانومها بیشتر تو هر مهمونی که میرن میخوان اول مطمئن بشن که هنوز خریدار دارن یا نه . جوری راه میرن و توجه میکنن تا مطمئن بشن چند نفر بهشون توجه میکنن بعد خاطرشون آسوده میشه که خوب الحمدالله هنوز تو بازار ما تو بورسیم. و مشتری داریم. یعنی اونها نگاه فقط کالاییه. به همین جهت است که این خانم که انقدر چراغ میده برف پاک کن میده وقتی برید نزدیکش بگید سلام علیکم، میگه ببخشید مزاحم نشید من از اوناش نیستم. از کدوماش؟ خوب نیستی دیگه برای اینکه ما یه چیزی فکر کردیم. ولی ازاوناش نیستی. بنابراین مواظب باشید اون نگاه خطرناکه.

• به بچه هام همینطور. برای اینکه متاسفانه به مجردی که بچه ها رو از آنچه که هستند به عنوان یه انسان درشون آوردین که پسر شماست دختر شماست عزیز شماست عشق شماست و تبدیل شد به اینکه کوتاهی بلندی کم هوشی باهوشی . آ گرفتی ب گرفتی . بچه بعد از یه مدتی متوجه میشه که من کالا ام.  وقتی که به اینجا رسید کارش تموم است.  برای اینکه اونوقت حالا به عنوان کالا چه کار میتونه بکنه؟

6. همسر هدف است نه وسیله

• مساله این است که انسان و همسر شما برای شما باید هدف باشه ، نه وسیله. متاسفانه ما در دوره ای زندگی میکنیم که بسیاری از ما وقتی که به این دنیا میایم متوجه میشیم که ما وسیله بودیم. یعنی یه بهانه بودیم. من رو مادرم آورده برای اینکه خاله ام یا عمه ام توصیه کرده. به خاطر منه که مادرم با پدرم مونده. بابای ما به خاطر منه که داره دایما جون میکنه. بنابراین من کم کم متوجهمیشم که من هدف نیستم تو زندگی من وسیله ام.I’m a vehicle. I’m not a goal.

بنابراین خیلی راحت وآسوده بعدا تبدیل میشم که خوب حالا که من وسیله هستم پس بیام به کسی سواری بدم یا به تعبیری ازکی سواری بگیریم.  بنابراین برخی از اوقات شما مثلا تو ازدواج راه میافتید که من دنبال یه کسی میگردم که این کارها رو برای من بکنه . یعنی چی؟ یعنی من دنبال یه خرِ سواری میگردم.  به همین جهت است که شما اخیرا شما میگید من میرم ایران و اونجا کسانی که میخوان بیان امریکا و دنبال ویزا هستند رو میارم . یعنی من میشم ویزا. کسی با من کاری نداره . من تبدیل میشم به هواپیمای پرواز که او رو از اینجا بیارم اینجا . اون آدم میخواد امریکا پس من وسیله ام . تعجب هم نکنید از اینها از ده تاش حتما نه تاش بعد از اینکه درس و مدرسه و ویزاشون درست شد میرن دنبال کارشون. علتش این نیست که توطئه کردن. علتش این هست که از آدمها به عنوان وسیله به عنوان اتوموبیل استفاده میکنن.

• این نگاه وحشتناکه که من زن بگیرم یا شوهر کنم به خاطر بچه . من که نمیخواستم ازدواج کنم. من چون بچه دوست داشتم رفتم ازدواج کردم . بنابراین شما نمیتونید برید با یه کسی ازدواج کنید به خاطر اینکه درستون رو بخونید. مگر اینکه این ماجرای خواندن درس شما در حقیقت بودن شماییست که او این بودن رو میخواد . نه اینکه شماچون درستون رو نخوندید یا امریکا نتونستید بیایید یا دنبال بچه میگردید یا میخوایید فقط یه کسی باشه که از شما مواظبت و مراقبت کنه دنبال کسی میگردید.

• شما در این صورت آدم ها براتون وسیله اند.  آدم ها برای رفع احتیاجتون هستن.  بنابراین اگر یه کس دیگه پیدا بشه که احتیاج شما رو برآورده کنه، میرید سراغ او. اگر این آدم نتونه احتیاجات شما رو برآورده کنه ولش میکنید . اگر شما این احتیاجات رو نداشته باشید با او کاری ندارید.  من با تو ازدواج کردم برای اینکه بیام امریکا. برای اینکه بتونم درسم رو بخونم. برای اینکه بتونم بچه هامو داشته باشم. حالا برو. میخوای بری برو . هرّی. نکنید. چون این کار بسیار خطرناکه . شما فکر میکنید از آدمها دارید استفاده میکنید. خبر ندارید این شمایید که ازتون استفاده و سواستفاده شده.  بنابراین شماره شش این هست که همسرتون برای شما هدف هست نه وسیله.

7. تعهد صد درصدی

• شما در دنیایی زندگی میکنید که صد در صد شما و وجود شما و تعهد شماست به عشقتون ، به ازدواجتون و به خانوادتون.  ازدواج نود و نه درصدی ما نداریم.  اگر شما راجع به ازدواج صحبت میکنید یه ازدواج صد درصد است.  ازدواج صد درصد هم یعنی پنج جز وجود شما در پنج جز وجود اون آدماست.  یعنی تنها شکلی که انسان رو به سلامتی و خوشبختی میرسونه زن و شوهری است که اینگونه اند.  اینکه من خانواده ام برام مطرح اند. کارم برام مهمه. مدرسه ام برام مهمه. اینها در حقیقت جدا شدن است و دیر یا زود این سیستم در دنیای امروز از هم پاشیده میشه. سیستمی که توی هم اینچنین گره نخورده و اجزایش هم دیگه رو نگه نمیدارن تا زمانی که هست بد است و غلط. و وقتی هم به هم میریزه شما رو بیشتر از هم میپاشونه.

• بنابراین ما تو دنیایی هستیم که صد درصد تعهد رو میخوایم.  متاسفانه بسیاری از ما در حالی که ازدواج کردیم هنوز فکر آدمهای دیگه رو داریم.  من حتی به طعنه میگم برخی ازما شب عروسی در حالی که داریم با عروس و داماد میرقصیم نگاه میکنیم : اونم بد نیستا ، اون یکیو ! . نه نه این هنوز بهتره با این زندگی میکنم. یعنی هنوز مثلا هستیم. یا مادرمون میگه اگه اونو گرفته بودی بهتر بود یا دخترم اون خواستگار دکتره! مریض بود ولی دکتر بود ! این سالمه ولی دکتر نیست. بنابراین تو رابطه وقتی قرار میگیرید تو ازدواج وقتی هستید صد درصدید.

• شما نمی تونید پشت فرمون که میشینید بگید من هر صد دقیقه ای که رانندگی میکنم یک دقیقه هم چشمم رو میبندم. خبر بد براتون دارم . دیر یا زود سر از قبرستون در میارید. شوخی هم نداریم.  عشق دنیای امروز ، ازدواج دنیای امروز صد درصد تعهد میخواد. به همین جهت است که در تحلیل نهایی شما وقتی که با یک کسی ازدواج میکنید اگر زنید همه مردها و اگر مردید همه زنهای دنیا برای شما تمام اند. تموم شد ورفت .  نه اینکه ما ازدواج کردیم ولی خوب هنوز … حرف حافظ رو داریم . شهری پر کرشمه و خوبان ز شش جهت – چیزیم نیست ور نه خریدار هر شش ام.

8. ابراز حس و احساس

• حس و احساسی رو که راجع به همسرتون دارید رو کوشش کنید حس کنید و احساس کنید. به دلیل اینکه وقتی شما به یک کسی که دوستش دارید و براتون معنی داره نگاه میکنید حتی میدونید امروز میگن اگر پنج تا ده دقیقه به چشمش نگاه کنید کاملا حال متفاوت و منقلبی پیدا میکنید، بهش نگاه میکنید شروع میکنید اون حس و احساس رو در خودتون به وجود آوردن. یعنی اون حرارت رو و اون حال رو . بنابراین شما قراره اون حس و احساس رو مخصوصا اون زمانی که همسرتون رو آنگونه که هست به خاطر حرفی که میزنه ، به خاطر کاری که میکنه ، به خاطر احساس خوبی که حالا حتی میتونه به خاطر رنگی باشه یا شرایطی باشه یا حالی باشه یا لبخندی باشه که نسبت به شما داره ، شما قراره این حال رو حس کنید . ولی مهمترش ابراز مختلف و متفاوتشه. شما قراره این حس و احساس رو ابراز کنید . به گونه های مختلف . زبونی هست . با نوازش هست . با نگاه هست . با ستایش هست . حتی با تلفن کردن از دفتر که یادت باشه کسی اینجا تو رو دوست داره و فقط همین . حتی فرستادن یه کارت به همون خونه خودتون. که باز میکنه از شماست. یه نامه ای اومده. گذاشتن یادداشتی رو میز و رفتن . یه چیزی رو مثلا روی آینه نوشتن. یعنی احساس وعشقی است که اون زمانی که حس میکنید ابرازش کنید. خانم ها تو این زمینه خیلی خوبن . آقایون قربونشون برم وحشتناک بدن. چون از هفت هفتگی تو شکم مادر وقتی تستسترون به مغز مبارکشون میخوره یه تکه هایی قاطی پاطی میشه و عقب مونده میشن و این ادامه داره .

• مردها غالب اوقات اولا نمیفهمن چی رو حس و احساس میکنن . شما به یه مرد بگید چته ؟ میگه ناراحتم . چه جوری؟ میگه آخه ناراحتم! ناراحتم. غمگینی؟، خشمگینی؟، ناراحتی؟ ناراحتم. مضطربی؟ ناراحتم. یا وقتی خوشحاله! حالم خوبه. چیه؟ شادی ؟ امیدواری؟ خوبم دیگه ولم کن . تازه اگر بگه ! یعنی سرش نمیشه! من بارها شده میگفتم الان بهمن بگید الان شما چه احساسی دارید؟ یه مدتی آقا به من نگاه میکرد… آخرش خیلی لطف میکرد نمیگفت. خوب در خدمتتون هستیم. حالا این چه ارتباطی داره؟! یا برخی از اوقات وقتی به آقایی میگفتم آیا به زنت میگی که دوستش داری؟ میگفت : خوب آقای دکتر میدونه! از کجا میدونه ؟ آقا سی ساله مثل سگ ما داریم می دویم . گفتم پس بنابراین باید فکر کنه همه سگهای خیابون هم اونو دوست دارن!!! تومثل سگ میدوی اونم مثل خر کار میکنه! خوب عجب خانواده خری و سگی ای شما دارید ! یعنی چی؟ پس این زبونت چرا نمیگه ؟ خوب آقای دکتر ما اهل این لوس بازیها
نیستیم. ! لوس بازی؟! چطور شد اون اوایل که میخواستی گولش بزنی لوس بازی نبود ؟! تازه لوس که نبود هیچی ، لیسشم میزدی . حالاچی شد ؟ یعنی اینها از کجا در اومد؟ من شده بارها گفتم همین الان به زنت بگو دوستت دارم . بگو! آقای دکتر میگم. میریم خونه میگم . همین الان بگو . آقای دکتر آخه جلو شما که نمیشه . نگفتم که کاری بکن!. گفتم حرف بزن. من به تو میگم فقط بگو . باورم کنید برخی از اوقات میدونید به من چی میگفت؟ آقای دکتر میتونم به انگلیسی بگم؟!!! چون I love you خیلی راحته . کشکی میشه گفت . love you. love you . ولی عاشقتم. دوستت دارم نه . یه خانمی به من گفت که من بیست وهشت ساله با شوهرم ازدواج کردم . به شوهرم گفتم که 28 ساله با تو ازدواج کردم اقلا یه دفعه بگو منو دوستم داری . گفت ببین خانم . بیست و هشت سال قبل گفتم دوست دارم . اگه نظرم عوض شده بود بهت میگفتم! .احتیاجی نداره بگم .

9. صداقت و حقیقت گویی

• شما قراره با همسرتون راحت و آسوده باشید . حرفتون رو بزنید . گوش به این پرت و پلاهای گرفتار بیمارگونه ندید. بهتون هم بر نخوره . دروغ مصلحت آمیز . آخه آدم یه حرف هایی رو نمیتونه بزنه ! چرا همه حرف ها رو میشه زد و شما حق ندارید برای دیگران تصمیم بگیرید .  شما قراره حقیقت رو بگید . شما وقتی هزار دفعه قراره حقیقت رو بگید، سه دفعه و پنج دفعه هم دردسر درست بکنه . بکنه. ولی نهصد و نود و پنج دفعه اش درسته. و در عین حال صد تا بیماری دیگه هم درست نمیکنه.

• تو جوامعی که آدم ها حق دارن دروغ بگن ، غیبت و تهمت و افترا و بازی و تظاهر تعارف و فریب و دروغ و همه کوفت و زهر مارهای دیگه هم دور و برش میاد .  بنابراین مساله این هست که من حقیقت رو میگم و باهاش هم آسوده و راحت هستم. برای اینکه بعدا میشه براش کاری کرد . یا درستش کرد یاحلش کرد .  دلیلی نداره شما با پنهان کاری بخواین کار دست خودتون بدید .  یعنی من و شما قرار هست که صمیمانه صادقانه حرفمون رو بزنیم و این آغاز کاره.  تو زندگیتون راحت و آسوده باشید.

• تمام و کمال حقیقت رو به همسرتون بگید . مثلا : شما از اداره اومدید . بعد مادرتون یه ذره دلتنگی کرده و بهتون زنگ زده و رفتید یه سری به مادرتون زدید. میرسید خونه . همسرتون میگه کجابودی ؟ سر کار ! نه میدونم سر کار بودی . بعد از کار کجا بودی؟تو راه ! خوب میدونم تو راه بودی. خوب چه خبر بود ؟ ترافیک بود . خوب میدونم ترافیک بود . شما میدونید دنبال چیه . تازه جالبش اینه که او به دلیل سیستمی که داره قبلا با مادرتون درباره اینکه اون رو دیدید صحبت هم کرده . اصلا مادرش برای اینکه حرصتون رو در بیاره زنگی زده به او که الان پسرم اومد من رو دید شما که خبر ندارید . شمااز ماجرای زنها خبر ندارید که چه میکنن. شما آقای ساده هالویی هستید . قربونتون برم به مجرد اینکه رسیدید بگید رفتم یه سری به مادرم زدم . خلاص. تو ترافیک بودم . سر کار بودم . آمدم بعد نمیدونم به هر حال انسان میدونی . ول کنید این بازیها رو . شما میدونید دنبال چی هستید. مثل اینکه من به این آقا برگردم بگم که لطفا یه پنج تومن از اون جیبتون به من بدید. بگه ندارم . بعد من ببینم از تو کیفشون بیست تومن در میارن . میگم من که به شما گفتم پنج تومن بدین. میگه فلانی شما گفتید تو جیبتون نگفتید تو کیفتون . من پول میخوام . تو جیبه تو کیفه تو بغله تو بانک . تو ماشینه . برو بیار. پول به من بده . بازی برای چی در میاری؟

به شما میگه پریشب کجا بودی؟ میگی پریشب هیچی . چون پس پریشب بوده. شما میدونید دنبال پس پریشب قربونتون. بگید . نه اشتباه نکن تو راجع به پس پریشب میخوای بدونی . اینجا بودم . بازی رو توقف بدید. نترسید . بذارید اگه چیزی میخواد خراب بشه الان بشه . بیخودی هم نگید حالا سر شبه نمیخوام ناراحت بشه . اون ناراحت هست . نگید بیخودی نمیخوام روز رو خراب کنم . بذارید خراب بشه . یعنی چی؟ تمام و کمال حقیقت رو از اول تا آخرش، اون چیزی که اون دنبالشه، چون میدونین دنبال اینه که رفتی خونه مادرت یا نه اول بدون اینکه هیچ حرف دیگه ای بزنید: رفتم خونه مامانم . تمام . حالا کارم رفتم . تو ترافیکم بودم. خلاص. شما اینجاست که اعتماد و اطمینان رو بر می انگیزید و بازی در نمیارید . بسیاری از آدمها وقتی که اینگونه باشون حرف بزنین کار درسته و الا گرفتاریست.

10. بیان نیازها

• خواسته ها و احتیاجات تون رو لطفا بگید . قربونتون برم مشخص بگید من گرسنه ام . من خسته ام . من میخوام بخوابم . من این فیلمو دوست ندارم . من میخوام برم خونه مادرم. خواسته تون ،احتیاجتون رو مشخص بگید . بیخودی نگید او خودش باید بفهمه. قربونتون برم این اگر میفهمید که با شما ازدواج نمیکرد. کجای کارید ؟ نمیفهمه . بهش بگید بازی در نیارید .

بسیاری بودن زن یا شوهرشون رو اوردن پهلوی من که فلانی ما این رو میارمش شما لطفا اینو درستش کنید. میگفتم قربونتون برم این اولا درست شدنی نیست . بعد از اون این چون خرابه و خره مونده . این اگر خوب بشه میره . اینو درستش نکن . این همینجوری بذار باشه. اگر میخوای راحت باشی . این همینجوری بمونه .

• بنابراین تو زندگیتون خواسته تون رو مشخص معین بگید. حتی در رابطه جنسی . یقه اش رو بگیرید. امشب. نه اینکه هی دور خودتون بچرخید بگید والا خوش به حال اونایی که … یا دیروز یه فیلمی میدیدم . یا دکتر هلاکویی تو رادیو گفت که دو یا سه دفعه رابطه جنسی در هفته لازمه. خواسته تون رو مشخص و معین ، بازی در نیارید . مانور هم نکنید ها.چون برخی از شما مانور میکنید . میچرخید میگردید . دلیلی نداره . مشخص . روشن کنید.

11. پذیرش مسئولیت کامل

• مسئولیت تمام و کمال زندگی رو باید بپذیرید.  وقتی که زن و شوهر با هم ازدواج میکنند ، مسئولیت ها نصف نمیشه .  کارها ممکنه نصف بشه یا تقسیم بشه. ولی مسئولیت مال هر دوی شماست .  این نکته مهمه . صد درصد مسئولیت شماست.  مثل اینکه فرض بفرمایید از مدرسه برای بچه چهار ساله تون تلفن کنن که پسر چهار ساله ات که قرار بوده ساعت سه برش دارن الان سه و نیم است داره گریه میکنه دم مدرسه. شما بگید که نوبت همسرم بود برش داره. میاد حتما . یا بهش بگید . زنگ بزنید به او !!! شما اولین حرفتون این هست که بذارید من با پسرم صحبت کنم و دلداری و امیدواری که پسرم قربونت برم من دارم میام بعد میریم بستنی میخوریم . که او خوشحال و راحت بشه که من دارم میام و بعد هم التماس به اون آدم که خواهش
ازتون میکنم که پهلوی پسرم باشید من دارم میام . هر کاری هم دارید میکنید میذارید زمین.

• شما نمیتونید درباره مسئولیت صحبت کنید . امروز نوبت من نبود . مگه ما نوبت داریم . تو زندگی زناشویی صد درصد مسئولیت مال شماست.  جالب اینه که خانم دکتری تشریف آوردن و برگشتن میگن آقای دکتر من ازدواج کردم ولی شوهر من خرجی نمیده . خرجی نمیده!!!؟ شما درآمد دارید؟ بله . چقدر؟ خیلی . او الان چه میکنه ؟ الان کار نداره ! خرجی بده؟!!! یعنی شما هنوز نگاه کنید . ما تو عصر حجریم ولی دکتر شدیم. مساله مسئولیت چیزی نیست که مال اونه مال من نیست.  بنابراین صد درصد شما مسئول هستید.

12. مواظبت و مراقبت

• همه ما نقاط ضعف داریم . همه ما . همه ما یه جامون عیب و ایراد داره . همه مااینجامون یه خالی است . اونجامون یه کجی ایه . سر مساله درس مشکل داریم . سر مدرک مون داریم . سر مادر دیوونه مون داریم . سر لاغریمون داریم . سر دایی خل مون داریم . هیچ کسی نیست که یه عالمه نقطه ضعف نداشته باشه.  وظیفه و مسئولیت شما اینه که از جنبه های ظریف، لطیف ، حساس ،آسیب پذیر و شکننده همسرتون “شما” مواظبت و مراقبت کنید.

• مبادا هرگز به روی خودتون بیارید راجع به اون خال هاش یا راجع به پدر و یا مادر دیوانه اش. دو: به مجردی هم که در یک مهمونی بحث هست راجع به مدرک تحصیلی و شما میدونید همسرتون اینجا اذیت میشه، شما با زیرکی و زرنگی باید موضوع رو عوض کنید.  یعنی شما وظیفه محافظت و مراقبت دارید. شما “باید” مواظبت و مراقبت کنید .  شمامیدونید همسرتون حساسه نسبت به سنش. نه اینکه درست یا غلطه. اصلن بحث اون نیست. شما تمام نیروتون رو به کار میبرید که از این حساسیت که فعلا و همچنان وجود داره شما مواظبت و مراقبت کنید. حالا درست نگاه کنید. تو جامعه ما اگر همسر ما یه اشکالی داره نقطه ضعف دست ماست . تمام. تپلی . قلقلی و بنابراین ولش هم نمیکنیم. مامان دیوونه . و به حساب خودمون فکر میکنیم که چقدر هم باهوشیم و چقدر هم ماشالله خوشمزه ایم . نیستید . حال به هم خوردنی هستید. چون من انقدر آدمها رو دیدم که در خلوت و تنهایی تمام حرفشون این بوده که فلانی ما تو هر مهمونی که میریم بالاخره همسرم یه جوری من رو جلوی بقیه خراب میکنه . یه چیزی میگه که میدونه من حساسم. یه مساله ای رو مطرح میکنه که منو آتش میزنه.

حتی شما میدونید بالاتر از اون : شما حق ندارید . شماحق ندارید هیچ وقت همسرتون رو جلو هیچ کسی ازش انتقاد کنید . سر هیچ چیز . شما حق ندارید هیچ وقت همسرتون رو جلو هیچ کسی تصحیحش کنید. همسرتون برمیگرده میگه پاریس پایتخت لندنه. به شما چه مربوطه ؟ شاید شده باشه ! اولا اگر شما درباره آقایون میگید که اشکال کار آقایون این است که وقتی که پنج تا مرد هستن معمولا هیچ کس حرف نمیزنه و تازه اگه یکیشون حرف بزنه اون چهار تا گوش نمیدن .! بنابراین اگر از شوهرتون پرسیدید شما مردها چی میگفتید؟ گفت : هیچی. باورش کنید.با شما خانم ها متفاوته که اگر پنج تا هستید حتما یه کی تون دارید با هم حرف میزنید هر پنج تاتون هم میفهمید همه چی گفتن. مردها ندارن این توانایی رو . وقتی که حرف میزنن گوش نمیدن. بنابراین وقتیکه همسرتون برگشت گفت که پاریس پایتخت لندنه . اولا کسی گوش نداد دوم اونایی که گوش دادن نفهمیدن . سوم اونایی که فهمیدن میدونن اشتباه شد . چهارم اونایی هم که فکر کردن این نمیدونه ول کردن. شما چه میگید؟! من اصلا نمیفهمم شما برای چی همسرتون رو تصحیح میکنید.؟!!! . نخیر آقاو نه خانم اشتباه نکنید. اینجوری … خفه!
علتش که اینو میگم من تو مهمونی ها دیدم همین جوری هاج و واج موندم بیست تا آدم نشستن شما تصحیحش میکنید . به شما چه مربوطه. که این خره من نیستم .قربونت برم زنشی شوهرشی کارت خراب تره. تو زیر و روی این خری . بنابراین رها کنید این بازی را که من یه مسئولیتی در جهت تصحیح دارم .

• حتی در خصوص بچه ها تونم همینه. ما قرار نیست تو دنیا به مردم بگیم عیب و ایرادشون چیه . ما اگر فکر میکنیم یه چیزی غلطه یه راهی داره برای اینکه اون چیزی که غلطه رو یه جوری که حتی او خودش نفهمه غلطه بهش درستش رو بفهمونیم تموم شد و رفت و حالا شما بسیاری تون تو مهمونی ها هستید همسرتون داره یه چیزی رو تعریف میکنه.: تعریف نکن. تو خرابش میکنی حالا بذار من بگم . انگار مثلا یه مدال بزرگی داره این کار .  بنابراین توزندگی شما وظیفه تون مواظبت و مراقبت از زمینه های ظریف و لطیف و حساس است.

13. گفتگو و ارتباط

• میان دو نفر که زن و شوهرند و همدیگه رو دوست دارند فرض و اساس این هست که اون چیزی که اسمش صمیمیت است یعنی Intimacy در آنچه اسمش communication هست خودشو نشون میده .  یعنی ارتباطی که مبتنی بر صمیمیت است معناش اینه که اولا من هر چه را حس میکنم و احساس میکنم و باور دارم و عقیده و نظرمه اول میگم ، بعد درباره اش فکر میکنم . بعد تصمیم میگیرم که توش تجدید نظری بکنم یا تغییرش بدم .

• روزی که شما اول باید فکر بکنید و بعدا حرف بزنید معناش این هست که با آدمی که در ارتباط هستید صمیمی نیستید .  صمیمیت شرطش اینه که من اول حرف میزنم بعدا خودم متوجه میشم اشتباهه . اشکال داره .گرفتاری داره . به همین جهت است که در Intimacy یا صمیمیت که در گفتگوی میان زن و شوهر هست کسی نمیخواد چیزی رو ثابت کنه . هیچ کس نمیخواد ثابت کنه که باهوشه . هیچ کس نمیخواد ثابت بکنه که دیگری نادانه . هیچ کس نمیخواد در گفتگو از خودش دفاع کنه. هیچ کس نمیخواد در گفتگو به دیگری حمله کنه. هیچ کس حالت حمایتی و protective به خودش نمیگیره . هیچ پشیمانی در بیان مطالب نداره . علتش هم این است که آنچه رو که حس و احساس کرده بیان کرده. بعدا چون میتونه آنچه رو که بیان کرده عقیده اشه نظرشه مخالف باشه و متفاوت باشه درست مانند دیگری که اون عقیده و نظر رو نداره میتونه عوض بشه .

• یه گرفتاری که در بسیاری از فرهنگ ها از جمله فرهنگ ما هست اینه که ما تصورمون بر این هست که باور من و اعتقاد من خودِ منه .نظرمون این هست که حرف من خود منه. حرف من حرفه که من یاد گرفتم و میگم . عقیده و نظری که ابراز میکنم از دیگران گرفتم به شما میگم. روزی هم که متوجه شدم عیب داره ایراد داره معناش عبارت از این است که یک کس دیگه اشتباه کرده و منم اشتباه اون رو متوجه نشدم . به عنوان عقیده درست خودم بیان کردم . وقتی متوجه اشتباه شدم برش میگردونم . چون ما راهی غیر از این نداریم .

• اگر کسی هستیم که اگر حرفی رو زدید بعدا باید پاش بایستید حالتون بده . نشون دهنده آسیب تونه . این نشانه کله شقی و یک دندگی شماست . که فکر میکنید اگر قبول کردید حرفتون درست نیست یااشتباهه یا احتمالا در این مورد مناسب نیست یه عیب و ایرادی دارید . اصلن. به هیچ وجه . اینها با هیچ واقعیتی نمیخونه . شما در زمان های مختلف عقاید و نظریات متفاوتی داشتید و دارید . و با توجه به شرایط و وضعیتی که پیدا میشه حرفی میزنید.  بنابراین مهمش این هست که بعد از اینکه حرفتون رو زدید اماده باشید که اون نظر رو یا اون حرف رو واقع بینانه و صمیمانه زیر سوال ببرید و اگر احتمالا اشکالی داره عوضش کنید.

• بنابراین در گفتگوی صمیمانه آدم حرف میزنه بعدا فکر میکنه. در گفتگوی غیر صمیمانه آدم اول فکر میکنه بعد حرف میزنه. به همین جهت است که برخی از شما حرفتون این هست که من در ارتباط با این آدم مساله و مشکلم این هست که به نوعی و به گونه ای مثل اینکه روی به اصطلاح پوست تخم مرغ دارم راه میرم . بنابراین باید مواظب باشم والا یه چیزی خراب میشه
میشکنه و به هم میریزه. خوب در اینجا مساله یک چیز دیگری است. یعنی من مشکل و مساله و گرفتاریم موضوع در حقیقت صمیمیت و دوستی است که بین ما نیست . یعنی اون محبت اون صمیمیت اون دوستی اون عشق وجود نداره و بنابراین من در ارتباط هم گیرم و گرفتار. ممکنه برخی از اوقات در بیان مسایل یه جنبه تدریجی رو براش قایل باشید . ولی این بسیار متفاوته برای اینکه من و شما احتمالا فکر میکنیم مطلب رو میتونیم عوض کنیم. بنابراین گفتگویی که مفید و موثره اینه که اول حرف میزنیم و بعدا راجع بهش فکر میکنیم. و این انتظاری است که تو زندگی زناشویی هست .

• بنابراین هرگز ،هرگز شما نمیتونید به همسرتون بگید : تو اینو گفتی. اینو گفتم و نظرم رو عوض کردم . اینو گفتم وخودم متوجه اشتباهم شدم من خیلی از اوقات روی حرفهایی شنیدم بسیار غلط بسیار بی معنی بسیار بی پایه و اساس و کاملا به اون آدم هم حمله کردم . اما بعد از یه مدتی که بهش نگاه کردم دیدم پنج سال قبل پانزده سال قبل خودم همین افکار وعقاید رو داشتم . متوجه شدم که مادر من فوت کرد با همین افکار و عقاید . چطور بود که من خوب بودم مادرم خوب بود . شما حالا عیب و ایراد دارید . بنابراین شما حرف میزنید برای اینکه حرفی بزنید و بنابراین مهمش اینه که بعد از اینکه حرف رو زدید حاضر هستید واقع بینانه بهش برگردید و نظرتون روعوض کنید یا نه .

• بنابراین هیچ کس رو نمیشه آویزونش کرد که تو هفته قبل هفت سال قبل هفده سال قبل اینو گفتی . گفتم که گفتم . بیخود این بازی رو در نیارید . یعنی ابدا این مساله درست نیست . اگر آدمی که هفت سال قبل یا هفهده سال قبل یه حرفی زده ، امروز هم این حرفو میزنه شما امروز بحث دارید . اگر هفت سال قبل و هفده سال قبل گفته که گفته . چون گرفتاری تو زندگی اون وقتی پیدا میشه که من و شما بیایم آدمها رو در یه زمانی به خاطر کار یه زمان دیگه و حرفی و یه عقیده ای بخوایم زیرسوال ببریم . همه ماها یه روزی بچه بودیم . یه روز قنداقمون رو خیس میکردیم یه روز جلو مهمونا کار بد میکردیم . حالا که مادر ما نمیتونه ما رو آویزن کنه که تو سه ماهگی چهارماهگی چه خاکی به سر اونا کردی. خوب کردم که کردم .

• روزی که همسرتون یه حرفی زده بعدا عقیده و نظرش رو عوض کرده موضوع تموم شده. روزی که شما بخواهید برگردید سر اون حرف، شما دارید استفاده و سوء استفاده میکنید. و شما صمیمی و صادق و خوب و مهربان و سازنده نیستید . او حرفی زده بعد هم برمیگرده میگه اشتباه کردم . یا مطلب رو به صورت دیگه ای مطرح میکنه .  به همین جهت است که آدمها رو آویزون حرف هاشون باورهاشون اعتقاداتشون به خاطر گذشته نمیشه کرد. این تو رفتار به دلیل آسیبی که میزنه محیط اجتماعی ممکنه در مواردی نگذاره . تازه همونم شامل اصل مرور زمان میشه و یه قاعده ه ای اونجا وجود داره . اما در خصوص حرف و گفتگویی که انسان آزاده ، بر فرض که گفتنش هر اندازه هم آزار دهنده و آسیب زننده هم بوده او را به عنوان چیزی که قطعی و نهاییه نگیرید .مگر اینکه دنبال بازی یا بهانه ای میگردید که اون قصه دیگریست و با صمیمیت هیچ ارتباطی نداره.

14. فرآیند تصمیم گیری

• مساله فرآیند تصمیم گیری یعنی پروسه decision making .  تو خونه شما در هر زمینه ای قراره با هم یه گفتگویی داشته باشید . مثلا درباره بچه ها من و تو اینجوری تصمیم میگیریم . مثلا من و شما درباره پول اینگونه قراری میذاریم . یه مثال عرض میکنم : شما به همسرتون میگید تا پنجاه تومن هر وقت دلت خواست خرج کن . به منم هیچ ارتباطی نداره . بین پنجاه تومن تا دویست تومن لطفا بعدا به من بگو . یعنی همسرتون به شما میگه 150 تومن خرج فلان چیز کردم. ولی دویست و یک تومن به بعد اول ما با هم صحبت میکنیم و بعدا اون پول رو خرج میکنیم. هیچ کس بدون اینکه به دیگری بگه اینکارو نمیکنه . این پروسه تصمیم گیریتونه .

• شما هیچ وقت نمیتونید به یک کسی بگید که یا تو باید جواب به من بدی یا برای چی از من میپرسی . یا این پول ها مال منه . اینجوری نیست . در خصوص بچه ها هم همینطوره. شما نمیتونید برگردید بگید که نه این بچه منم هست . به علاوه تو چی میدونی . به علاوه تو اصلن چه خبری داری . نکنید این کارو .

• پروسه تصمیم گیری معناش اینه که دو تا آدم اول سوال رو ، question موضوع رو issue ، مساله و مشکل رو problem or difficulty رو اول مطرح میکنن . بعد از اون یکنوع در حقیقت افکار و عقایدشون رو یه brain storm خواهند داشت که حرفها و صحبت هاشون رو میکنن .بعد از اینکه حرف و صحبت ها رو شنیدن به سمت یه جهتی گرایش پیدا میکنن . بعد از اون گفتگوشون رو در مسیر یه تصمیمی میبرن و بعدا تصمیم شون رو اجرا میکنن. فرض کنین که یه فرصتی دارین یه ذره خسته هستین . تو سفر دوست داری منم سفر دوست دارم . یه امکانات مالی هم داریم . به حد هزار یا دوهزار تومن شاید بتونیم یه خرجی بکنیم و خوب حالا کجا میتونیم بریم. نه اینکه یه کسی برای دیگری تصمیم بگیره یا یه کسی خیلی راحت بدون هیچ گفت و شنودی جواب بده نه من موافق نیستم یامخالفم . شما نمیتونید این کارو بکنید .

ما تو دنیایی هستیم که در چهارچوب روابطمون قراره ابتدا راجع به موضوعمون صحبت کنیم بدون اینکه نظری داشته باشیم . یعنی ما اول حرف رو میزنیم بعد شروع میکنیم به تدریج و باهم به یه نتیجه ای رسیدن . اینجاست که دوتا آدم رو به هم نزدیک میکنه . چون پروسه تصمیم گیریست که دوتا آدم رو درست مانند ریل قطاری میاره که همیشه کنار همن درحالی که جدا بودن خودشون رو میتونن تجربه کنن. در حالی که اگر یکی برای دیگری تصمیم بگیره همیشه یه آدمی احساس میکنه حتی اگر اون تصمیم درست بوده ،چون اون آدم گرفته، ای بسا امتیازش و افتخارش از آن اونه و این آدم آگاه و ناآگاه در مسیر اون کار شکنی میکنه.

بنابراین درست مساله اینه که موضوع ها رو ابتدا به صورت : خوب چی کار بکنیم این هفته؟ یا چی میخوای بخوری؟ . حتی مسایلی ازاین قبیل . من همیشه خاطرم هست وقتی ما یا من و برادرهام کوچولو بودیم مادر ما تصمیم برای غذای ما میگرفت . خوب این حتما غلطه. بنابراین ما وقتی از مدرسه می آمدیم اولین حرفمون این بود که چی داریم؟ پدر منم یه آدمی بود که وقتی می اومد میگفت خانم چی داریم و اون بدبخت هم مثل ما حقی نداشت تو اون خونه . این مادر ما تصمیم میگرفت . مادر ما برای خودش یه تصمیمی گرفته بود که از کجا آمده بود نمیدونم . یکی از اونا این بود که نمیشه یه غذا رو در هفته چند بار خورد. دوم اینکه باید یه غذایی که هیچ کس دوست نداره رو حتما خورد . بنابراین خودش بدش می اومد پدرم بدش می اومد ما هم بدمون می اومد ولی ما باید تاس کباب میخوردیم . بنابراین من وقتی که می آمدم اونجا این لغت تاس کباب منو قبلا به خاطر تاس کباب اذیتم میکرد حالا به خاطر تاسی سرم. ولی ولم نکرده و من اصلن حالم به هم میخوره وقتی که این مفهوم رو میشنوم. ولی وقتی که به مادرمون میگفتیم که چرا ما نمیتونیم دو روز مثلا عدس پلو داشته باشیم؟ می گفت هر روز هر روز مگه آدم میتونه یه چیزی بخوره؟! جوابش امروز از نظر علمی اینه که : بله . شما هر روز تصمیم میگیرید امروز باید چی بخورید . شما نمیتونید بگید دیروز چون پیتزا خوردم دیگه پیتزا رو به غذای دیگه نباید بخورم . ترجیح شماست که تعیین کننده چیزی است که شما میخواهید . نه برنامه دیروز و پریروز. بنابراین بچه صبح بلند میشه میگه همبرگر میخوام . بگیرید بدید دستش . آدم صبح همبرگر نمیخوره! میخوره. تویی که آدم نیستی نمیخوری . ما آدمها میخوریم . بنابراین تو زندگی سر این مسایل تصمیم هایی که میگرید یه پایه و مایه ای باید داشته باشه . عرض من این نیست که اصولی رعایت نمیشه ولی این اصول رو تو گفتگو میتونید داشته باشید . نه اینکه یه سیستمی درست کنید که یکی تصمیم میگیره و دیگری دنبالش میره .

• یادتون باشه دوتا عیب داره . اولش اینه که همیشه توش خشم و غم و نگرانیه . هم اون کسی که فرمان میبره و هم اون کسی که فرمان میده . دومش همیشه همیشه همیشه حتی وقتی که شما بهترین تصمیم رو میگرید نارضایتی است . همیشه . ولی سومین چیزی که در خصوص بچه ها و همسرتون وجود داره به تدریج او رو از کار میندازید و در نتیجه بدترین خیانتی که شما به همسرتون و به ویژه بچه هاتون میتونید بکنید اینه که اون ها رو از کار بندازید .  یعنی هی براشون شما تصمیم بگیرید .

• پدر و مادری که برای بچه تصمیم میگیرن ، بعد از یه مدتی بچه میگیره میشینه میگه یکی دیگه برای من تصمیم بگیره و بعد صرف نظر از اینکه خودش خالیه ، عیب و ایرادش اینه که بعدا یکی تو زندگیش پیدا میشه که حالا کنترلش رو به دست میگیره و آخر کار میبینه که تمام عمرش از هر چیزی که دور و برش بوده ناراحت و ناراضی بوده . برای اینکه او رو از کار انداختیم و فکر میکرده از عهده این کار بر نمیاد. گرفتاریست .

• بنابراین تو پروسه تصمیم گیری مخصوصا در موارد کوچک درست عکسش عمل کنید . شما میتونید به یه دختر دوازده سالتون یا پسر دوازده سیزده ساله تون بگید پسرم دخترم من میخوام برم کراوات یا بلوز بخرم . من نظر تو رو میخوام پاشو با هم بریم . لطفا به من بگو چی کار کنم . شما میدونید برخی از اوقات یه همچین حرفی و اینکه بعدا ببره و برای شما بگه بابا این کراوات رو بخر یا مامی این بلوز رو بخر و شما هم بعدا این رو بپوشید یا بزنید و بعد هم بهش افتخار بکنید برخی از اوقات تمام ذهن این بچه رو درباره ارزش و اهمیتش عوض میکنه . یک بار ، یک بار . تا اینکه یه جوری مثلا با بچه ها عمل کنین که اصلن اینها موضوع اون ها نیست . بنابراین پروسه تصمیم گیریه در حقیقت اون مشارکتی است که سبب میشه بعدا هم زمینه ای از نظر اجتماعی داشته باشه .

• یه جامعه ای مثل ما به همین جهت است که مسایل همکاری و بعدا مسایل مربوط به در سطح سیاسی دموکراسی داره . برای اینکه ما اصلن با این مفهوم در کودکی آشنا نشدیم .

• تو خونه سه تا چیزی که قراره موج بزنه : محبت ، حرمت و مشورت است .  و چیزی که تو نظام اجتماعی است عدالت و واقعیت و آزادی است . این شش تا چیزی است که در خانه و بیرون وقتی که مکمل هم بشن میتونه زندگی ها رو درست کنه .  بنابراین بسیار مهمه که رو این زمینه راه نیافتید و تصمیم بگیرید . نگیرید . پدرید تصمیم ها از آن شما نیست . مادرید تصمیم ها ازآن شما نیست . نیست . این تصمیم گیری در بسیاری از موارد حتی تکرار میکنم اگر درست و دقیق هم باشه بد و غلط و خطرناکه .

بچه ها فرصتی بهتر از این پیدا نمیکنن که از طریق کوشش و خطا و از طریق دیدن نتیجه و پیامد به تدریج هم مسئولیت انتخاب رو قبول کنن و هم با واقعیت های زندگی آشنا بشن .بنابراین حتی بچه ها رو برخی از اوقات جای خودتون بذارید . یعنی به پسر و دخترتون بگید قربونتون برم تو بشو مامی . تو بشو دَدی. من میشم دخترت یا پسرت. شما میدونید این نقش بازی معکوسانه بسیاری ازاوقات بچه ها رو اصلن با یه دنیایی روبرو میکنه و حتی خودشون و رابطه شون رو بیشتر و بهتر با شما میفهمن. پسرتون یا دخترتون اومده میگه پول بده یا اومده به شما میگه من میخوام برم خونه دوستم بخوابم و شما به دلایلی باهاش مساله دارید . بهش میگید که پسرم دخترم پاشو بشین اینور من میشینم اونجا . من حالا میشم پسر و دختر . تو هم میشی پدر و مادر. من دارم با تو حرف میزنم . حالا میگید مامی من میخوام برم خونه دوستم بخوابم . حالا تو به عنوان مامی جواب منو بده . حتی اولش ممکنه مسخرگی دربیاره . بگه خیلی خوب پاشو برو . بهش بگید اوکی . خیلی خوب . باورم کنید برای بار دوم و سوم میگه صبر کن . نه اینجا من پدر و مادرش رو نمیشناسم . فکر نمیکنم خوب باشه تو بری.تو برو من شب میام میارمت.. یه دفعه میبینید دختر شما که اگر بهش میگفتید نمیتونه بره احساس میکرد عجیبه . بهش اطمینان ندارید . همه دخترها عادی اند . او غیر عادیه . حالا یه دفعه متوجه میشه که نه . اگر او هم مادر بود و پدر بود احتمالا به دخترش اجازه این کار رو نمیداد. بنابراین بسیار مهمه که من و شما مساله تصمیم گیری رو بدونیم .

15. پول

• خیلی حرف ها راجع به پول هست. ولی بذارید چند تاش رو عرض کنم .  اولش این هست که پول یه چیزی است که در یه جامعه ای مثل ما چون نبوده ، ما اقتصاد تهاتری و کشاورزی داشتیم و بعدا پول این صد سال اخیر اومدهفکر میکنیم پول چیز بدیه و آدم قرار نیست دنبال پول بره . ولی آدم دنبال پلو باشه اشکالی نداره . دنبال کباب باشه اشکالی نداره . اصلن وقتی داره نهار میخوره راجع به غذاهای گذشته و آینده حرفی بزنه کاری نداره . بعد فکر هم میکنیم این امریکایی ها اینا مادی اند. اینها صبح تاغروب راجع به پول حرف میزنن . ما ایرانی ها راجع به چلو کباب حرف میزنیم . ما مادی نیستیم . بسیاری از اوقات دیدم که میگن ما اصلا هیچ اهمیتی به مسایل مالی نمیدیم . حالا ما نمیدوینم اینها میخوان چقدر مهریه یا جهیزیه بدن . میدونید ما یه آبرویی داریم یه خانواده ای هستیم که معمولش اینه . ببینید ما عروسی کمتر از پانصد تا نمیتونیم داشته باشیم . اونم نه همه جا. خوب این یه دفعه است. انشالله یه دفعه باشه .
بنابراین شما میبینیدخیلی راحت از اول تا آخر صحبت پوله. از اول تا آخِر. ولی ما دوست داریم بگیم موضوع های ما موضوع های پول نیست. علتش هم این است که یه تضاد فرهنگی است که اینجا داریم.

• دوم یه شعاری است که همه مون دادیم و فکر میکنیم اگر غیر از باشیم همه غیر عادی هستیم . این مطلب اوله که دلم میخواد توجهتون رو به این جلب کنم که مساله پوله اهمیتش تا اونجاست که متاسفانه پول به صورتی که قدرت خرید کلی است درست مانند اکسیژن و غذا و خون است.  یه حداقلش اگر نباشه همه رو ، همه رو فاسد میکنه و از پا در میاره. هیچ شعار هم نداره.  پرت و پلاهای بیمارگونه ی بی نیازی رو که شنیدید هم بریزید دور چون اینها در مقابل یه تجزیه و تحلیل ساده علمی هم تاب مقاومت ندارن بنابراین من و شما به یه حداقلی احتیاج داریم . شما بعد از اون حداقل حالا میتونید بگید بیش از اون برا من انقدر اهمیتی نداره . اون رو میتونم بفهمم. ولی قبل از اونش درست نیست . برای اینکه اون شما رو از پا در میاره.

• روزی که شما به درستی غذا نمیخورید بعد از یه مدتی نه مغز دارید نه کار میکنه نه واقع بینید نه مسئولید نه اخلاقی. اینها مسایل ثابت شده است . پس بنابراین ما یه حداقلی از این رو احتیاج داریم . بنابراین اینها فقط حرف های عجیب و غریبی است که شما صبح تا غروب میشنوید. خنده دار ترینش این هست که پول خوشبختی نمیاره . ! پول خوشبختی نمیاره؟ چی خوشبختی میاره؟ علم خوشبختی میاره ؟ نصف علما و دانشمندان و استادهای دانشگاه بدبختن. قدرت میاره؟ نود درصد قدرتمندان بدبختن. چی میاره؟ زیبایی میاره؟ مطالعات نشون میده زیبایی شما از یه حدی که میگذره حالتون بده. به همین جهت است که حال شماها بده. این شعارهای عجیب و غریب چیه ؟ امروز میدونیم پول یه قدرت خریده . امروز میدونیم با پول میشه خیلی از بدبختی هارو فروخت . امروز میدونیم با پول میشه خیلی گرفتاری ها رو نداشت . امروز میدونیم همه کارهای دنیا رو با پول میشه بهتر انجام داد. اینها واقعیاتی است که شوخی هم نداره . مگر اینکه شما برای خودتون یه دنیای عجیب و غریبی درست کردید که غالب اوقات ناشی از یه برداشت هایی است که درباره بقیه موارد ومسایل هم دارید.

• هر چیزی سر جای خودشه. اکسیژن شما سر جای خودشه . غذای شما سر جای خودشه . خوابتون سر جای خودشه . شوخی نداره این مسایل.  بنابراین اهمیتش رو بدونید.  دومین مساله این هست که متاسفانه زندگی های زناشویی با چند تا عامل بیش از همه به هم میریزن. یکیش مساله پول است.

• اولا ازدواج به وجود میاد ،که نباید بیاد ، به خاطر پوله . و نیاز مالی و یا قدرت مالی . دوم زندگی به هم میریزه به خاطر مسایل مالی . این مسایل مالی در دوجنبه هست .  یکی داشتن و نداشتن پول است و  یکی نوع خرج کردن پوله .  بسیاری از ما با پول مساله و مشکل داریم .  بسیاری از ما قواعد اصلی و اساسی مربوط به پول رو نمیدونیم .  قواعد مشخص و معین و ثابت شده .  به همین جهت است که باهاش گرفتاری داریم .  موضوع ها و مسایل پولی موضوع های مهمی هستن.  بنابراین تو زندگیتون صمیمانه ، صادقانه ، واقع بینانه حتی برخی از اوقات لازمه کمک بگیرید ببینید چی کار میخواید بکنید. برخی از شما که متاسفانه تو خانم های ایرانی فراوونه و دلایل فراوونی هم داره . به دلیل نگرانی ای که درباره مسایل مالی دارین همسرتون رو تو یه وضعیت مالی ای میگذارید که از نظر او خیلی غیر عادی و خنده داره و مشکلی رو همحل نمیکنه.

صدها بار من این رو شنیدم که آقای دکتر من سه تا بچه دارم و درسته که الحمدلله وضعمون خوبه . درسته که این خونه دو سه میلیاردی رو داریم . ولی آقای دکتر اگر شوهر من خدای ناکرده زبون ملال بعد از 120 سال مرد ، من دو ماه قسط این خونه رو نمیدونم چه جوری باید بدم . نمیدونم . پول داریم نداریم کجاس.  حالا شما فکر کنید . طرف رو میکشید . سه تا بچه هم بی پدر میکنید . نگرانی شما سر دو ماه قسطه . شما معلومه نمیفهمید چی میگید . برای اینکه اگه یه همچین اتفاقی افتاد نه از سر دوماه شما رو میریزن تو خیابون و نه این همه آدمی که دور و بر شما هستن مساله به وجود میارن . بعد از اون شما یه نگاهی که به دور و برتون بکنید . همین یه دونه انگشتری که دستتونه ببرید بفروشید، پول دوماه رو در آوردید میتونید بدید. شما مساله مرگ همسرتون راحت میندازید کنار . ولی وقتی که سر فروش انگشترتون یا گرو گذاشتن انگشترتونه میگید نه این دیگه …حالا اون بمیره ولی انگشتره بمونه. نه .درست نیست .

• شما باید بدونید که آدم مضطربی هستید که این حرفها رو میزنید .  شما یه وحشت مالی دارید .  این یه آسیب کودکی است که به این صورت در میاد .  حرف شما میتونه معقول و منطقی باشه که ما احتیاج به یه پس اندازی داریم .  حرف شما میتونه معقول و منطقی باشه که باید یه پولی داشته باشیم. من اونو میفهمم . ولی نه به صورتی که خدمتتون عرض کردم و بارها من باهاش روبرو بودم . بنابراین موضوع پول رو مواظب باشید

• بعد هم متاسفانه اگه به شما بگن این پوله که وقتی که خیلی زیاد میشه یا خیلی کم میشه زندگی رو به هم میریزه . تو شرکت ها هم تا زمانی که شرکا دارن با یه مقدار به اصطلاح کج دار و مریز زندگی میکنن با هم خوبن .همین که اوضاع شرکت خیلی خوب میشه به زودی چند تاشون به این فکر می افتن که چگونه بزنند و ببرند. هر وقت اوضاع خیلی بد میشه یه عده شون چگونه کوشش میکنن در برن و همه بدهی ها رو گردن دیگری بندازن . یعنی این قاعده کاره.

• تو زندگی زناشویی هم متاسفانه اینه . تا زمانی که شما حالت نسبتا عادی دارید زندگیتون خوبه . روزی که اوضاع مالیتون خراب شد زنگ خطر ها دراومده. مخصوصا تواین مملکتی که برخی از اوقات یه همچین داشتن پولی به برخی یه تصور و توهمی میده . چه در مرد به خاطر اینکه چگونه میتونه زندگی کنه و چه در زن که حالا چه جوری با آزاد شدن از شوهرم میتونم چگونه زندگی ای که دوست داشتم خودم مخصوصا با قوانینی که وجود داره ، داشته باشم .

• بنابراین موضوع پول موضوع مهمی است و با همسرتون حل کنید.  شما نمیتونید چیزی پنهان داشته باشید .  من یکی از حرفهایی که به دوستان عرض میکنم این است که همونطور که روزی کسی به شما گفت چند سالتونه؟ هرگز نگید چند سالتونه. هیچ وقت به کسی که میگه چند سالتونه جواب ندید. دقیقا تاریخ تولدتون رو بگید . بذارید بره او حساب کنه که غالب اوقات هم هر جوری که دلش بخواد حساب میکنه و عوضی حساب میکنه . ولی تاریخ تولد بدید . که از توش حرفی در نیاد . نگید 27 سالمه بعد یک ماه دیگه بشه 28 سالتون . بعدا شما یه جوری حساب میکنید که واقعا 29 سالتونه. چون میدونید ما یه جوری میتونیم حساب کنیم که همیشه یکی دو سال کم بیاد . بعد بگه دروغگویی. تاریخ تولد رو بگید خلاص کنید خودتون رو . آدمها به خاطر یه چیزیشون آدم میخواد زنشون شوهرشون بشه. قدتون ، دماغتون ، چشمتون ،بدنتونه، پاتونه، پولتونه ، مدرکتونه ، پدرتونه ، سنتونه ، ایرانی بودنتونه .  تو هوا که آدم عاشق کسی نمیشه . یک کسی شما رو به خاطر خودتون دوست داشته باشه.

• اولا شما خودی بدون اینها نیستید .  دوم اصلن مادرتون هم شما رو بدون این چیزها دوست نداره . که او دوست داشته باشه . پرت و پلاها چیه . خودم را برای خودم دوست داشته باشد. ! این همون چیزیست که تو فیلم های ایران بود . طرف وقتی میخواست طرف رو امتحان بکنه با وجودیکه ارباب خونه بود و میلیونها ثروت داشت وقتی تو ماشین نشسته بود، دختر رو که میدید میگفت نه من راننده این خونه هستم . و بعد هم برای مدت دو سه ماهی رل راننده رو بازی میکرد. برای اینکه میخواست ببینه که آیا این واقعا مرا دوست دارد ؟! یا ثروت مرا دوست دارد. خوب یه دفعه هم این سوال رو نمیکرد تو این آدمی با این سن و سال و این وضعیت وقتی راننده باشی این برای چی تو را دوست داشته باشد. پس معلومه عیب و ایرادهای فراوونی داره .
ولی اونوقت ما دلمون خوش بود:نه من را چون در حالت فقر دوست داشت پس در حالت ثروت هم دوست دارد . نه . خبربد برات دارم . این فقط ثروتت رو دوست داره و بعد هم حالش یه ذره بدتر از این بوده . ای بسا غالب اوقات هم میدونسته که تو راننده نیستی . فقط یه بازیگری . ولی خوب ما دلمون به این چیزها خوش بود . این بود که فیلم های ما اینجوری بود . درست مثل فیلمهای هندی …یه زمینه های فرهنگی داریم دیگه .

• بنابراین دلم میخواد یه ذره موضوع پول رو جدی بگیرید و بازی هم درنیارید . پول من و پول تو هم نکنید . اولا نگید چون من پولو در میارم مال منه . من حق انتخاب دارم .ندارید. ندارید. دوم این بازی رو در نیارید که من احتمالا پول به تو میدم پس تو دیگه ساکت باش . من یه چیزی رو بگم که الان به خاطرم رسید . من برخی از اوقات با خانمی روبرو میشدم که میدیدم از خودش و همسرش متنفره .باورم کنید تمام کند و کاوی که میکردم چرا؟ میدیدم هیچ دلیلی برای این کار نیست .یه دفعه متوجه یک مساله میشدم و اون مساله این بود که :پانزده ساله این دو تا ازدواج کردن و این مرد کسی بوده که زنش هر وقت میگفته من پول میخوام اگر میگفته صد تومن میگفته دویست تومن بردار. یا دویست تومن بهش میداده. هروقت . هیچ وقت هم ازش حساب نمیخواسته. بنابراین همیشه حرف مرد این بوده که زنم هر وقت پول میخواد بهش میدم . اما ماجرا یه چیز دیگه است .

• بین چهارده ماهگی تا سی و شش ماهگی سه تا چیزی که به ما آسیب میزنه . o یکی مساله ادرار و مدفوع o یکی مساله آزادی و انتخاب o یکی موضوع دیگه این هست که ما در این مدت اگر وقتی که محتاجیم پدر و مادر ما رو سرزنش کنن ، تحقیر کنن ، تنبیه کنن یک گره ای تو مغز ما میخوره که وقتی که محتاجیم احساس بسیار بدی میکنیم و از خودمون و اون آدمی که بهش محتاجیم متنفر میشیم .

یعنی چی ؟یعنی من وقتی که به مادرم میگم یه لیوان آب به من بده میگه : کار دارم یا الان به تو یه لیوان آب دادم .یا وقتی که برمیگردم میگم اینو به من بده میگه : صبر کن دیگه . چقدر حرف میزنی . بیست تا مهمون دارم .  بچه به تدریج به این نتیجه میرسه تو کودکی که دقیقا تو مغزش گره میخوره که من وقتی محتاجم ،بدم .  وقتی که محتاجم فرد مورد تنفرم و از مادری که این کار رو میکنه که بچه ها تو ذهنشون موضوع مرگش میاد اینه که بعدا سر مرگ مادر گرفتاری پیدا میکنن این حال رو پیدا میکنن . نتیجه چی میشه ؟مثل بسیاری از ما خجالت میکشیم جلو مردم غذا بخوریم . خجالت میکشیم جلو مردم بخوابیم واستراحت کنیم . خجالت میکشیم بریم تو یه خونه ای بگیم که ما میخواهیم بریم دستشویی . حتی یه بازی ای درمیاریم که مثل اینکه ما اصلن دستشویی نمیریم و غذا هم نمیخوریم! چرا؟ برای انکه یه پیامی تو کودکی ما افتاده که روزی که تو محتاجی تو بدی. و فرد مورد تنفری.

حالا روزی که شما به همسرتون میگین عزیزم هر وقت پول خواستی به من بگو بهت میدم و هر وقت هم که پول خواسته بهش میده . شما نمیدونید چه میکنید . به تدریج او رو از خودش و از خودتون متنفر میکنید . در حالی که همیشه بهش پول دادید. بنابراین هرگز هرگز این کارو با همسرتون نکنید. اگر شما کسی هستید که پول رو یا در میارید یا در اختیارتونه اون رو به حسابش بریزید یا به طور کلی در اختیارش بگذارید . شما این روبریزید به حساب یا یه جایی بگذارید بدون اینکه او به شما بگه . نفس گفتن احساس حقارت و کوچکی به وجود میاره که ته اش چاه تنفره . هیچ چیز دیگه هم نیست . بنابراین تو رابطه ها قرار نیست این بازی دربیاد. این بچه های بیچاره رو هم برای دادن پنج تومن و ده تومن این بازی ها رو سرشون در نیارید . مگه دیروز بهت پول ندادم؟! ما مگر بچه بودیم بهمون چی میدادن . خوب هیچی . یه پدر دیوونه ای داشتی یه مادر بدبختی. تو هم بهت هیچی نمیدادن . حالا به من چه ارتباطی داره . به علاوه تازه تو چی شدی .همین تحفه ای که الان من میبینم. به خاطر همون بد بختی ها . من نمیدونم چی میگی و بچه ها همینطور حیروون میمونن و یه مقدار هم سخنرانی های مخصوص داریم . که مگه پول علف خرسه . مگر بابات پولش از پارو بالا میره . اصلن بچه نمیدونه پارو چیه که بالا میره . یا مگر بابات سر گنج قارون نشسته . گنج و قارون ! اینا چیه . چرت و پرت ها چیه ؟ میگه پول بده خوب بده دیگه. یعنی اصلن باور نکردنی است . برای اینکه بسیاری از ما از طریق پول میخوایم اوضاع رو کنترل کنیم . و این یک کنترل بیمارگونه است. هشدارش رو بهتون میدم : کار دست خودتون میدید . کار دست خودتون میدید .

• به همین جهت است که بعد از ده سال میبینید فکر جدایی به سر همسرتون زده . چرا؟ برای انکه در اثر گفتگو حالا به این نتیجه رسیده که بیشتر از ده ساله که تو زندگی شما بوده اگه جدا بشه نصف ثروت شما رو و اگه ازدواج نکنه خرجی رو که از شما هست میگیره و از دست شما هم زاحت میشه .فقط بهخاطر همین .

• بنابراین ما سر سه تا چیز مساله داریم . یکی پوله یکی مذهبه و یکی موضوع های جنسی .
سر پول برخی از اوقات آدمها میشکنن .  مخصوصا و متاسفانه تو زندگی بسیاری از خانمها یه ارتباطی بین پول و رابطه جنسی است. (همونطور که در مردها هست) . بدون اینکه خودمون متوجه باشیم . به همین جهت است که برخی از اوقات شما یه چیزی میشنوید . تعجب هم نکنید ها . مثلا همسر من فقط یه شاخه گل بیاره . اول اینجوری شروع میشه ولی بعد از یه مدتی شاخه گله کار نمیکنه . من انقدر خانم دیدم که بر گشته گفته هر روزم گل میاره ولی فایده اش چیه آقای دکتر . غالبا استدلالش هم دوچیزه : انقدر دلم از یه جای دیگه اش خونه …. . که گل میخام چه کار . سر قبرم بیاره .

دوم بسیاری از اوقات استدلال دیگه اش اینه که خودش که نمی اورد . من که بهش گفتم حالا از ترسش که مبادا بخام جدا بشم و اونم به خاطر پول هاش که مبادا از دستش بره داره گل میاره . در حقیقت پول خودمه که داره گل میخره برام میاره . بنابراین شما یه دفعه میبینید بیخود . و یا حرفی که میزنید که فقط یه شاخه گل بیاره و البته تهش هم یه دونه انگشتر باشه . بنابراین گلی است که به زینت انگشتره . به هر حال میخام به شما بگم بازی در نیارید و شعارهای عمومی رو هم ندیدچون غالب اوقات تو خالیه . یه ذره جدی راجع بهش فکر کنید و دو چیز رو هم یادتون باشه . شما صبح پا میشید راه میافتید برای پول و یادتون باشه وقتی که تو معبد روحانی تون میرید . آخر کار این خدای گدا ازتون پول میخواد.

16. بخشش Forgive

• تنها و تنها یک جاده انسان را از جهنم موجود به بهشت موعود میبره و اونم جاده بخشش است.  اگر نمیتونید ببخشید بدبختید.  من اصلا با گذشت و تحمل و فداکاری موافق نیستم. گذشت و تحمل و فداکاری یعنی من به دیگری اجازه بدم کار بد بکنه . من حرفی نزنم . او رو به خاطر کار بدش تشویق بکنم .  به او بگم این کار بد رو بشتر با من بکنه .  این کار بد رو با دیگران بکنه . از او آدم بدتری بسازم .  به خاطر کار بدی که با من کرده من آسیب ببینم .  من به خاطر آسیبی که دیدم به دیگران بدی بکنم .  من اصلا و ابدا با گذشت و تحمل و فداکاری موافق نیستم .  ولی مساله بخشش داستان دیگری است .  بخشش یعنی یه کسی در حق شما یا شما در حق خودتون اشتباهی کردید . اون اشتباه رومیفهمید و میپذیرید . ازش می آموزید .

• اگر در ارتباط با دیگری است معذرت میخواهید و آمادگی خودتون رو برای جبران اعلام میکنید و پرونده رو میبندید.  ولی ، دیگه هرگز به اون آدم اجازه نمیدید که درشرایط قبلی همون آسیب رو به شما بزنه. اصلا به من نگید که من سیصد دفعه همسرم رو بخشیدم باز دوباره همون کار رو میکنه.  ما برای بار دوم بخشش نداریم.

• شما وظیفه تون این هست که از خودتون محافظت و مراقبت کنید .  این یه موضوع بسیار پیچیده و جدی است .  حتی برخی از اوقات اجازه ای که به او میدید که همون کار بد و غلطش رو بکنه فقط به خاطر اینکه میخواین دست بالا را داشته باشید که هرموقع لازم شد تو سرش بزنید .  اینها مکانیزم هایی است که برخی از اوقات میل شما به قدرت و کنترل است .  مساله خیلی جدی تر از اینه که اون مکانزیم عادی به نظر بیاد .

• بنابراین مساله بخشیدن یعنی آمادگی برای قبول این واقعیت که در دنیا کار بد و غلط خیلی کم است .  آنچه که مردم انجام میدن اشتباه است . Mistake. اشتباه لازمه رشد انسان ناقص است . بنابراین من آماده ام خودم رو به خاطر اشتباهاتم و تو رو به خاطر اشتباهت ببخشم.  ولی مشروط بر اینکه در یه شرایطی قرار بگیریم که آنچه که اتفاق افتاده یه اشتباهی است که با بخشش پاک میشه و میره کنار .  یعنی کسی است که به من چاقو زده . من خودم رو به دکتر میرسونم. چاقو رو در میارم که آزاد بشم . اگر کسی هستید که کسی رونمی بخشید، یعنی چاقویی که به من خورده رو نگه میدارم و الان بیست سی ساله که این چاقو رو دارم و اگر به این اجازه بدید که چاقوهای بعدی رو بهتون بزنه. فقط نگاه کنید که چرا این کار رو میکنید. و فایده اش برای شما چه هست . کارکردش چه هست .

• موضوع ، موضوع بسیار پیچیده ایست.  همین قدر میخوام عرض کنم که این مساله رو با گذشت و تحمل و فداکاری اشتباه نکیند. چون اونجا بار منفی داره و من دو چیز رو هنوز ندیدم. آدمی که گذشت کنه تحمل کنه فداکاری کنه و  آدمی که به خاطر بچه ها تو زندگی زناشویی بمونه .  من هنوز چنین چیزی ندیدم .  من تنها چیزی که دیدم آدمی دیدم که چهار تا مشکل داره. نادانی .  ناتوانی . نیازمندی .  نگرانی .  به من نشون بدید زنی یا مردی که تو زندگی زناشویی مانده به خاطر بچه ها .  دلم میخاد اون زن و اون مرد رو من ببینم . و من هنوز ندیدم .  هر وقت که دیدم ، دیدم توش آدم نادانی بوده . آدم ناتوانی بوده . آدم نیازمندی بوده . آدم نگرانی بوده .  وقتی که نادان ناتوان نیازمند نگران هستم . چهارتا نون لعنتی . که من به خاطر بچه هام
اونجا نموندم . مشکل من یه چیز دیگه است . بنابراین مساله پیچیده است . ولی میخوام توجهتون رو به این جلب کنم که این پیچیدگی رو درست باهاش برخورد کنید .

17. نفر اول زندگی

• همسر شما قراره برای شما نفر اول باشه تو دنیای امروز .  یعنی چی نفر اول؟  یعنی اینکه او هفتاد هشتاد درصد زندگی شماست .  بچه هاتون . خانوادتون . دوستانتون . و دیگران همه روی هم بیست درصد .  این معنی اوله . معنی اول این نیست که شما همیشه نفر اولید .  شما نمیتونید به همسرتون بگید من برای تو مهمترم یا کار . بگه تو . پس سر کار نرو .  من برای تو مهمترم یا دستشویی. خوب معلومه تو . پس دستشویی نرو .  ما همچین بازی ای نداریم .  مساله وقتی میگم نفر اول یعنی درمجموع .

• دوم اینکه در شرایط مساوی همیشه همسرتون انتخاب میشه .  روزی که مادرتون میگه بریم سینما و همسرتون میگه بریم تئاتر. اگر این دو تا در شرایط مساوی از نظر نیازی که به سینما و تئاتر دارن شما باشد گوش به حرف همسرتون بدید. بیخودی بازی درنیارید که مامان چند روزه آمده اینجا . بعدهم مامانم پاش لب گوره . بعد میمیره بعد دل ما براش میسوزه. بعد میریم سر قبرش افسوس میخوریم . بعد این بیچاره تو زندگیش هیچی نداشته . اینها مساله شما نیست . علت اینکه مادر شما به این بدبختی رسیده برای اینکه شوهرش نفر اول نگرفتتش. بنابراین بازی تمومه . وقتی شما همسر میگید همسرتون نفر اوله . شما نمیتونید این بازی رو با هیچ کس دیگه در بیارید . با هیچ کسی .

• شما یه مسئولیتی با دیگران دارید . درست وقتی که پشت فرمون نشستید مسئولیت شما جز در شرایط عجیب و غریب استثنایی اداره کردن اتوموبیل خودتونه . با ماشین بقیه چه کار دارید. و بازی هم در نیارید ها .بازی هم در نیارید .  لطفا این بازی رو در نیارید که بچه ها اول اند. نیستند. نیستند. روزی که بچه ها اول باشند بچه ها رو شما از پا در میارید. مطالعات علمی نشون میده به میزانی که بچه های شما براتون مهم تر از همسرتون هستند، آسیب شما به بچه ها بیشتره .

• وابستگی و اعتیادی که شما در بچه به وجود میارید بچه ها رو از پا درمیاره .  رابطه معکوسی داره هرچه بچه مهم تره زن و شوهر اهمیتشون کمتره.  اینا مال خانواده های بسته ای هستند که اصولا یک فاصله ی بسیار زیادی بین زن و مرد وجود داره و رابطه از اساس و پایه غلطه و بنابراین حتی بچه ها دوم اند.  معلوم است وقتی که شما با همسرتون هستید و بچه ها. همسر شما پدر و مادر اون بچه هست و معلومه اون بچه براش مهمه و بنابراین خودشو در مقایسه با بچه نمیذاره . ولی اگر شما رو گذاشت، شما انتخاب میکنید .  اگر بچه تون گفت بریم سینما و همسرتون گفت بریم تئاتر شما میرید تئاتر.  حتی در مقابل بچه. برای اینکه این انتخاب همسر شماست که مادر یا پدر اون بچه هم هست. شما قرار نیست دیگه نقش دیگری رو هم شما بازی کنید. این رو به این دلیل عرض میکنم که خط رو مشخص کرده باشم .

• باید مسئله این است که همسر شما نفر اول زندگی شماست .  مادر شما و پدر شما زندگی خودشون رو دارن .  مادر شما نفر اول زندگی پدرتونه.  پدر شما نفر اول زندگی مادرتونه.  اونا دارن اول هم رو.  همسر شماس که نداره.  و اون شما رو داره. و بنابراین نفر اول سر جاشه.

18. قدردانی و قدر شناسی

• شما قراره قدردان و قدر شناس باشید .  شما قرار نیست از همسرتون چیزی رو بخواهید مگر با گفتن جمله “لطفا” . “خواهش میکنم” .  یعنی شما نمیتونید بدون “لطفا ” و “تشکر” هیچ جمله ای رو با همسرتون داشته باشید و وسطش هم قرار است که یه دو جمله مهربانانه داشته باشید و قرار است که قدر دان و قدر شناس باشید.

• بسیاری از مردم تمام رنجشون تو دنیا اینه که کسی قدرشون رو ندونسته.  علت اینکه شما تو مسابقات اسکار رو میبینید بیشترتون اقلا یکی دوباری گریه میکنید مال اینه که اونجا قدر دانی و قدر شناسی میشه. از کاری که یه کسی کرده و اونیکه میره اون بالا از مادرش˛ خواهرش˛ همسرش˛ یه کسی که کمکش کرده قدردانی میکنه. تمام ما اون ته وجودمون سر مساله اینکه ازمون قدردانی و قدر شناسی نشده رنج میبریم. برای اینکه خودمون میدونیم چه اندازه رنج بردیم برای دیگران و هیچ وقت فهمیده و شناخته نشدیم . بنابراین شما وظیفه تون قدردانی و قدرشناسی است. به هر شکل و فرمی که میدونید هست.

• یعنی اون آدم باید بدونه که شما از زندگی با او˛ از کاری که در خصوص بچه ها میکنه˛ از وقتی که داره صرف میکنه˛ ازهر چه ˛ از هرچه که هست قدر دان و قدر شناسش هستید و این موضوع است که یه آدم رو به آرامش می رسونه و زیر پاش رو خالی نمیکنه.

19. تنظیم روابط اجتماعی

• شما قراره روابط اجتماعی رو˛ روابط خانوادگی رو˛ روابط فامیلی رو˛ با همکاری هم تنظیم کنید.  شما باید تصمیم بگیرید که هفته ای چند دفعه با چه دوستانی چه جور رابطه ای میخواهید داشته باشید. با خانوادتون چگونه؟ شما نمینوتید به خانوادتون بگید بیاید خونه ی ما. شما نمیتونید برید خونه بعد مثل گذشته ها بگید خانم غذا حاضر کن چند تا مهمون دارن میان. شما این کارو نمیتونید بکنید. روابط اجتماعی˛ روابط خانوادگی˛ روابط دوستانه˛ حتی رابطه با بچه ها باید با همکاری شما تنظیم بشه. قرار ها گذاشته بشه و خاطرتون آسوده بشه که چنین است. شما نمیتونید یه دفعه وارد خونه بشید و ببینید که خانواده همسرتون اونجا نشستند. شما قراره که تو این زمینه بدونید .

• اصلا مهم نیست که اونا خوبن یا بدن . ای بسا شما با دیدن اونها خوشحال هم بشید وقتی میرید و میبینید اونها هستند. ولی مهمش این هست که باید از قبل بدونید. شما همیشه خبرش رو میدید و این روابط باید همیشه تنظیم بشن. سازمان داده بشن . یه نظم و ترتیبی توش وجودداشته باشه.

20. اداره کنترل انضباط

• من و شما سه تا وظیفه برای خودمون داریم:

o اداره کردن خودمون . Managing ourselves.
o کنترل کردن خودمون .
o انضباط و discipline
• کسی نه قرار است ما رو کنترل کنه˛ نه قراره ما رو اداره کنه و نه قراره ما رو به انظباط بکشونه.Self-control. Self-discipline. Self-management.
• این اداره کردن در زمان و پول، سر جایخودش هست .  شما باید خودتون این کارو بکنید و همسرتون رو کمک کنید که این کار رو بکنه.  من قراره. من قراره بدونم اینجا که رفتم این حرفها رو نمیتونم بزنم. I have to have a self-control
• من قراره بدونم وقتی میرم تو این مهمونی به خاطر اینکه یه ذره مشروب بخورم کنترلم رو از دست میدم˛ مشروب بیشتری میخورم .من حق ندارم شروع کنم خوردن مشروب رو.  من باید بدونم وقتی که همسر من ناراحت میشه از مشروب خوردن من و بازی هایی که در میارم این منم که باید کنترل کنم خودمو . او نمیتونه بشینه هی اینجوری کنه که نه یا نخور یا اینجوری نکن یا فلان . یا نه. یا متاسفانه تو مهمونی ها شما میبینید زن و شوهر انقدر سر و صدا یا صورتهای عجیب و غریب در میارن چون میخوان پیامهایی به هم بدن . نه بسه. خیلی خورده. نه خیلی ممنون. مثل اینکه بچه کوچولو ئه. مساله self control و self discipline مساله اصلی و اساسی شماست. و مهم است که تو زندگی این رو تنظیمش کنید.

21. حال و احساس خوب دادن

• مساله دیگه دادن حال و احساس خوب است به همسرتون.  چندتا چیز است که همسر شما از جانب شما احتیاج داره.

o اطمینان TRUST
o آرامش˛ آرام بودن CALM , RELAX
o احساس آزاد بودن FREEDOM, FREE
o استقلال INDEPENDENT
o امنیت SECURITY

• شما تو این زمینه ها باید همسرتون رو کمک کنید.  همه ما احتیاج داریم که اطمینان رو˛ امنیت رو˛آرامش رو˛ آزادی رو و استقلال رو از جانب دیگری که ما رو به اون سمت هل میده داشته باشیم . ما هم او رو به این سمت هل بدیم . اینا دادن حال و احساس خوب است.

• قالب اوقات از تشکری که اون آدم میکنه هم متوجه میشبم که به یه امنیتی و به یه آرامشی رسیده. فقط با یه جمله. ما این امنیت و آرامش رو از جانب هم داریم.  حالا بسیاری از اوقات شما تا به هم میرسید : اوضاع خراب نشه ها . بد بخت نشیم ها . سیتیزن شیپ یه عده رو شنیدم کنسل میکنن مال مارو کنسل نکنن ها .

• شما یه عده رو میبینید متخصص دلهره دادنند. بچه همسایه دیدی چی شد ؟ دزدیدنش . آخه ما که بچه نداریم! حالا اگه داشتیم!  شما احتیاج به این دارید که حال خوب و احساس خوب به درستی به هم بدید . نه اینکه پرت وپلا به هم بگید . مثلا تو بلند ترین مرد یا زن دنیا هستی ! تو مثلا زیبا ترین زن دنیا هستی! شما میتونید بگید تو زیباترین زن هستی برای من که به من میدادن . اما تو زیباترین زن دنیایی، خوب این ول میکنه میره تو تلویزیون برای اینکه اول بشه˛ نمیشه˛ برمیگرده. این حرف ها رو باید یه مقدار مراقب بود . این هاست حال خوب دادن . این امنیت . آرامش استقلال آزادی اون relaxation است که حال خوب است که شما وقتی کنار یک کسی هستید حالتون خوب است .

• تو کار روان درمانی و تراپی بسیاری از اوقات دوستان حرفشون این هست که گر چه عیبم رو گفتی ˛ گر چه بهم حمله کردی˛ گرچه به من اشتباهم رو گفتی˛ گرچه به من گفتی مریضی ولی به دلیل امنیت و آرامشی که با گفتنت و با امید برای بهتر کردنش به من میدی و توانایی که در تو میبینم برای اینکه من رو کمک کنی راحتم باهاش.  من به هزار نفر گفته ام دیوونه ای، خلی، خری، همه چی گفتم. یک نفرشون اعتراض نکردن . غالبا هم تشکر کردن. خب چی نشون میده؟ نشون میده مساله این نیست. نشون میده مساله اینه که آدم خاطرش آسوده باشه که اوضاع اینه. من بچه هام وقتی کوچولو بودن بهشون اصلا نمیگفتم پسر خوب . میگفتم من اصلا پسر خوب دوست ندارم . من پسر متوسط دوست دارم. تا اینکه شما برگردید بگید تو بهترینی. بچه همینجوری معطل میمونه که رفت تو مدرسه. هیچکس ما رو بهترین نمیدونه!. مخصوصن سال اول بچه اول . چون هی پدر مادر میگفتن تو بهترینی. بعد میره اونجا میبینه بیست تا بچه از او بهترن. معلم هم به من محل نمیذاره . به هم میریزه . لااقل بچه دوم انقدر بچه اول تو سرش زده که اینجور فکر نمیکنه . ولی بچه اول ابدا . میره … آقا ما اولینیم . که اینها ضربه های سنگینیه . بنابراین اینو با همسرتون نزنید.

22. رشد

• مساله این است که شما با هم ازدواج کردید که با هم رشد کنید.  شما با هم ازدواج نکردید که یکی تون فریز بشه و بچه بشید.  شما میبینید بسیاری از اوقات مخصوصا مردها دنبال یک زنی هستن که برن بگیرنش اونو بچه اش کنن. حالا بمون . من همه کارها رو میکنم . حتی بعد از یه مدت توخونه˛ آشپزی هم من میکنم. ظرفها هم من میشورم . خونه هم من جارو میکنم. تو فقط بشین مثل ملکه خودتو باد بزن. ما تو زندگی آمدیم˛ یه راه وجود داره.

• ما همه مون پرنده ای هستیم در حال پرواز .  روزیکه پرمون رو بستیم مطمئن باشید سقوط میکنیم .  بنابراین تو زندگی مساله رشد است . مساله این که خاطر مبارک آسوده باشه نداریم.  بگی بخواب راحت باش عزیزم آدم رو از پا در میاره . حتی با پدر مادرهاتون این کار رو نکنید. روزی که شما آمدید همه نیازهای پدر و مادرتون رو برآورده کردید به زودی اونها رو تو قبرستون گذاشتید. روزی که گذاشتید هر کاری که میتونن بکنن رو بکنن اونها زنده هستند . بدن انسان چه از نظر فیزیکی چه از نظر روانی اینه . تا زمانی که ازش کار میکشید کار میکنه وقتی که ازش کار نمیکشید If you don’t use it you lose it. بنابراین مساله رشد است .

• دوم اینکه همیشه در ارتباط با خودتون و دیگران شما میتونید از خودتون خوب یا بهتر یا بهترین یا بد یا بدتر یا بدترین رو در بیارید.  یه تئوری ای هست به نام تئوری انگشتی. من این وسط هستم خود واقعی منه. ACTUAL SELF. یه خود خوب دارم اینجاست . من همه این کارها رو میتونم یه ذره بهتر انجام بدم. یه خود بهترین دارم وقتی که بهترین هامم. در عین حال من یه خود بد دارم که یه ذره خسته باشم . ولکنم . حوصله نداشته باشم. یکی بدترینه که یه کارایی هیچ وقت نمیکنم. ما همیشه تو این پنج تا حالت گرفتاریم. مهم اینه که چه میکنیم .

• آیا در همسرتون خوبش یا بهترینش رو درمیارید؟ یا میگردید بدترینش رو در میارید.  روزی که شما در ارتباط با خودتون یا همسرتون بد یا بدترین رو در میارید خبر بد براتون دارم. پنج سال بعد دیگه تحمل خودتون و او براتون غیر ممکنه. در حالی که اگر شما در خصوص ارتباط با بچه ها و همسرتون به سمت خوب و بهتر خودتون و او برید بعد از یه مدتی از او یه آدم بهتری ساختید .
علتش هم این است که او خوبش یا بهترینش شما رو میبره سر جای واقعیش و به تدریج اون چیزی که بد و بدتره بیرون رفته و جاش حتی خود واقعیش رفته جای خود واقعیش قرار گرفته.
یعنی من پنج سال بعد یک کس بهتری شدم. مطمئن هستم که متوجه مساله هستید.  بنابراین مساله رشد و بهترین رو در آوردنه .

• شمابرخی تون متخصص این هستید که آدم زن بده دستتون مرد بده دستتون شش ماه بعد گندیده فاسد بیارید تحویل بدید. هر کی رو بدن دستتون. شش ماه هشت ماه بعد از کار میندازیدش فلجش میکنید میارید بعد میگید این چرا اینجوری شد .  مهمترین مساله این هست که آیا شما از یک کسی بهترین و برترین رو در میارین؟ یا کمکش میکنید که در بیاد و خودتون چنین اید یا نه؟

23. فهمیدن و پذیرفتن همسر

• مهمش این است که کوشش کنید همسرتون رو بفهمید و بعد از اینکه فهمیدید بپذیرید.  معناش این نیست که باهاش هم عقیده باشید . در خصوص آدم ها هم همینه . من کوشش میکنم آدم ها رو بفهمم و اونها رو به صورتی که هستن بپذیرم. ولی با عقیده شون موافق نیستم .

• معنی فهمیدن و پذیرفتن کاملا متفاوته با فهمیدن و قبول کردن دیگری.  شما تو زندگی قراره دیگران رو بفهمید و اون ها رو آنگونه که هستن بپذیرید.  همسرتون همینه که هست. بفهمیدش و بپذیرید. چون شما او رو انتخاب کردید.  در مجموع او برای شما بهتر بوده یا بهترین بوده .  ولی شما نمیتونید بگید که تو چون متفاوت با منی من با تو مساله دارم . نه. من تو رو میفهمم و تو رو همینگونه که هستی میپذیرم.

• اگر شما حرفتون این باشه که من تو رو میفهمم و اگر به صورتی که من درست میدونم باید دربیای تا تو رو بپذیرم یا دوست داشته باشم که شما آدم خودخواهی هستید.  شما روزی میتونید بگید من رو دوست دارید که من مختلف و متفاوت رو دوست داشته باشید.  اگر شما منی رو که عین خودتون هستم دوست دارید، که شما فقط یه خودخواهی هستید که فرافکنی کردید خودتون رو با من. و بسیاری از اوقات وقتی که شما یه آدمی رو دوست دارید به خاطر اینه که او رو مثل خودتون میدونید. در حالیکه یه ذره نگاه کنید˛ ته وجودتون میبینید خودتون رو دوست ندارید. و خودتون رو آنگونه که هستید نمی پسندید.خوب یه تحفه ای هم پیدا شده عین شما و خوب بعدا چه خواهد شد.

• بنابراین تو زندگی قراره این رو همین جوری که هست بپذیرید.  بذارید به شما بگم : این زن و شوهری که شما میبینید یا اوایل دیدید معمولا یه ده بیست درصد با گذشت زمان بدتر میشن. اینها بهتر نمیشن. اصلن ما زنی که خوب بشه، شوهری که خوب بشه نداریم. ما فقط زنی که بدتر میشه، شوهری که بدتر میشه داریم.  اگه میبینید بیست درصد بدتر میشه، شما هنوز میخواینش خوش آمدید.  اگه همینی که الان هست رو نمیتونید تحمل کنید برید دنبال کارتون . بنابراین مساله فهمیدن و پذیرفتن موضوع مهمیه.

24. ظاهر و زیبایی

• ببینید یه گرفتاری که تو فرهنگ ما هست اینه که ما برای دیگران خودمون رو خوشگل میکنیم ولی تو خونه نه. تو خونه اصلا برخی از اوقات اگر همسرمون ما رو تو خیابون ببینه مخصوصا اگر آقا باشه، دنبالمون راه می افته، عجب تیکه ایه. بعد میرید متوجه میشید زن خودتونه. برای اینکه تو خونه این جوری نبود. و بسیاری از اوقات خانم ها وقتی شوهرشون رو تو مهمونی میبینن فکر میکنن چه شاخ شمشادیه اما تو خونه خدا به خیر کنه .

• قربونتون برم اولین چیزی که مواظب باشید اون چیزیست که رابطه ها رو میسازه و ویران میکنه و اون بو است.  بو یه جایی تو مغز قرار داره که همه چیزو خاموش میکنه یا روشن میکنه یا خراب میکنه یا میسازه .  به بوتون اهمیت بدین و به بوی اونم اهمیت بدید . بو ها رو درست کنید. درست کنید. برخی از شما مشکل دهان و دندان و لثه دارید. این همه دکتر و متخصص هستن میتونن کمکتون کنن.  یه عده تون مشکل جهاز هاضمه دارید.  بعضیهاتون از بدنتون یه جور بویی یا عرقتون میاد بالا.  اینا رو بعضی هاشو میشه درست کرد.  دستم به دامنتون . لطفا حرف های پرت و پلای پزشکی نزنید.  سیر به دردتون نمیخوره.  پیاز به دردتون نمیخوره.  این ادویه رو نخورید.  اینها بوی گند میده.  شما سیر میخورید بعدا گوگرد از بدنتون میزنه بیرون هیچ کس نمیتونه تحمل کنه.  قربونتون برم بیخود نگید این میجنگه کلسترول و … ولم کنید کلسترول اولن نمیجنگه . سیر با کلسترول کاری نداره . هزار تا راه دیگه وجود داره . حالا چرا باید سیر بخوری تا کلسترول در بره. خب طرف هم در میره. من انقدر داشتم که باورم کنید اینکه جدی عرض میکنم هزارتاشون دوهزارتاشون که چرا رابطه جنسی تموم شد؟ فلانی نزدیک بهش میشم بوش من رو از کارمیندازه. این مخصوصا تو آقایون خیلی جدی تره . علتش هم این است که مرد یه سیستم جنسی که نداره . زن یه سیستم جنسی داره که اگه ول بده معمولا ول داده. مرد سه تا سیستم باید کار بکنه. تنهاسیستم SEXUAL نیست . سیستم عصبی˛ سیستم گردش خون . اصلن یه سیستم هیدرولیکی که باید بتونه این سیستم رو بالا بکشه و بعدا نگه داره. شما با بوتون اون سیستم رو میترکونین. این عطر و ادوکلن ها رو تو خونه مصرف کنید. بیرون برای کی مصرف میکنید. شما به دنبال کی هستید. این طرف که برده که پس آورده با بقیه میخواید چی کار کنید. بنابراین مساله بو رو مواظب باشید .

• مواظب آرایش و ظاهرتون باشید . میدونید حتی پیشنهادی که میکنن این هست که بهتر این است که هفته ای یکی دوشب حتمن برید بیرون . لباس خوب بپوشید برید غذاتون رو بیرون بخورید . درست مثل زمانی که DATE میکردید برگردید خونه . مکانیزمی که چندین جنبه داره کمکتون میکنه که صرف نظر از تمایل جنسی رابطه رو پیدا کنید. نمیخوام وارد بحث جنسی بشم.

• شما دلیلی که با هم ازدواج کردید به خاطر اینه که زن و مردید.  اگه به دلایل دیگه ای بود معمولا دوامی نداره .  برای اینکه رابطه جنسی و رابطه احساسی و عاطفی و عشقی زمینه ژنتیک˛ بیولوژیک˛فیزیولوژیک˛ نورالوژیک˛ روانی˛ اجتماعی˛ فرهنگی و تاریخی داره. شما اگر این سیستم رو نتونید درستش کنید گرفتاریه .

• مساله رابطه جنسی یک مشکل بزرگ مردم دنیاست برای اینکه:
o . هر حالی که شما از نظر جنسی دارید، بیشتر از پنج درصد مردم دنیا ندارن . نود وپنج درصد یه جور دیگه اند.
o معمولن پر از اشکال و عیب و ایراد اینجاش هست . یه مقدار باید در این زمینه دونست.
o یکی از اون مطالب این هست که شما باید به سمت اون آدم کشیده و کشانده بشید. نه اینکه خودتون رو به خواب بزنید یا اینکه انقدر تو آشپزخونه بمونید تا او خوابش ببره یا بعدا انقدر بازی و بهانه در بیارید و گرفتاری هایی که هست. یا باید مشروب بخورید یا مواد مخدر و یا آخر کار که دیگه کم میاریم یه ویدیویی بذاریم یا فیلمی که از طریق اون ها تحریک بشیم.
o اینها گرفتاریه . این سیستم ها رومیشه درستش کرد و اگه درستش نکنیم کار دست خودتون میدین. آخر کار اون چیزی که آدمها رو˛ زن وشوهر ها˛ رو برای هم نگه میداره مساله رابطه جنسیه.
o اشکال کار اینه که تو آقایون یه مقدار فیزیکال و مکانیکال است اگر مردی دارید که اینجوریه، نگهش دار . o علتش هم روشنه تا هفتاد هشتاد سالگی این سیستم کار میکنه .  ولی اگر یه مردی دارید که مثل شما احساسی و عاطفی است و چون به مادر من اینجوری گفتی برای شش ماه دیگه کاری بهت ندارم، خبر بد براتون دارم، به زودی هیچ کاری باهاتون نداره.
o خانمها یه ماجرای دیگه ای دارن .  زن و مرد از نظر جنسی بسیار با هم متفاوتند.  علتش هم این است که طبیعت دست به یک کار عجیب و غریبی زده .  مرد در یک رابطه جنسی با خارج ازخودش ارتباط داره .  تازه با خارجی که نداره و بعدا پیدا میکنه.  زن باید یه کسی رو به درون خودش بپذیره . o و اصلا من نمیدونم چه خبره. شما فکرش رو بکنید ! اینه که در تمام حیوانات از جمله انسان این مرده که دنبال زن میدوه. برای اینکه یه چیزی بیرونه داره میدوه.  در حالی که زن باید یک کسی رو به درون خودش بپذیره . خب خیلی متفاوت است آدم دست تو دماغ یکی بکنه یا یکی دست تو دماغش بکنه. o بنابراین موضوع رابطه جنسی رو و این ظاهر و زیبایی رو جدی بگیرید.  بعد هم این سیستمی است که میدونید اگر به درستی به کارش بندازید کار میکنه.  این سیستمی است که اگر از کار بندازیدش کارنمیکنه بعدا.  برای این کار کمک های پزشکی و روانی میشه گرفت .

• مساله انسان اینه˛ بذارید این جمله رو بگم چون برام مهمه˛ میان یه زن و شوهر که همدیگه رو دوست دارن رابطه جنسی˛ هیچ رابطه ای درجهان از نظر فیزیکی از نظر مادی از نظر روانی از نظر احساسی از نظر عاطفی از نظر فیزیلوژیک از نظربیولوژیک از نظر ژنتیک از نظر روانی و روحانی بالاتر از رابطه جنسی زن و شوهری که همدیگه رو دوست دارن تو چهارچوب ازدواج نیست.  شما یه همچین رابطه ای رو ندارید.  به من نگید رابطه مادر و فرزند .

• اشتباه میکنید من نمیدونم شما یه همچین رابطه ای رو چطور میشه سرسری بهش نگاه کرد و بازیچه گرفتش. و با توجه به بیماری ها و گرفتاری ها باهاش برخورد کرد. متاسفانه همه ما در بیشتر زمینه های رابطه جنسی عیب و ایراد و اشکال داریم.  علتش هم این است که نه به طریق درست علمی میدونیم و تازه اون اندازه که دنیای علم به ما گفته پدر و مادرها و در کودکی ما میدونستن که ما رو کمکمون بکنن برای اینکه رابطه جنسی درستی داشته باشیم .

• ما پر از گرفتاری هستیم . انقدری که متاسفانه بسیاری از ما رابطه جنسی را هنوز شهوانی و حیوانی و پر از کثافت و نجاست و فلان و بهمان میدونیم و به همین جهت است که ما هم توش گرفتار شدیم. یعنی این رو به این دلیل عرض میکنم که یه مقداری این موضوع رو جدی بگیرید .

25. توافق در اختلاف

• من همیشه˛ همیشه با خودم اختلاف دارم . من الان اگر نوار خودم رو بشنوم میگم چرا این حرفها رو زدم . چرا اون حرفها رو نزدم . چرا این شوخی ها رو کردم چرا اون مطلب رو یادم رفت.
من همیشه با خودم اختلاف دارم.  بنابراین من همیشه با شما اختلاف دارم . درباره هر موضوعی . هر موضوعی .  حتی وقتی که درباره یه موضوعی هم با هم توافق داریم مگر به جزییات وارد بشیم با انگیزه و هدف ها با هم اختلاف پیدا میکنید.

• پس من وشما همیشه با هم اختلاف پیدا میکنیم.  هیچ زن و شوهری پیدا نمیشن که با هم اختلاف نداشته باشن .  مهم اینه که آیا من و شما حاضریم که اختلاف هامون رو به درستی طرح کنیم .  اختلافات مون رو حل کنیم.  هیچ زن و مردی نیستن که با هم اختلاف ندارن.  اگه به من بفرمایید که با هم اختلاف نداریم یقینا دروغ میگید یا انقدر نادانید .  هیچ راهی غیر از این نیست. بیخودی نگید که ما با همدیگه هیچ اختلافی نداریم .  ما همچین چیزی نداریم . ما همه با هم اختلاف داریم . مساله این است که آیا حاضریم اختلاف هامون رو طرح کنیم و حل کنیم یا نه و یادتون باشه˛ هرگز هرگز هرگز اختلاف زناشویی رو بیرون نبرید.

• هرگز همسرتون رو مجبور و وادار به کاری که او دوست نداره و درست نمیدونه نکنید. حتما آسیب میبینید. به جایی برسید که توافق کنید. حتی توافق کنید که ما با هم توافق نداریم . به جایی برسید که هر دو احساس کنید برنده اید. به جایی برسید که حتی به این نتیجه برسید که ببین من و تو سر این موضوع اختلاف عقیده داریم . اینجوری اینجوری اینجوری فکر میکینیم . و حتی بیان میکنیم که او بفهمه شما رو فهمیده. و شما بفهمید او رو فهمیدید. من اینجوری فکر میکنم ولی از تو خواهش میکنم این کار رو اینجوری بکنی. یا من با وجودی که مخالف این عقیده و نظر و کار هستم، چون تو اصرار داری میگم بسیارخوب این کار رو بکنیم. اسم این بردن است . دو طرف هم بردین حتی وقتی که به نظر غلط او رضایت میدید.

• اما روزی که نظرتون رو به دیگری در هر زمینه ای تحمیل میکنید مطمئن باشید که تمام زندگی زناشویی و زندگی رو باختید. تمام زندگی زناشویی و زندگی رو باختید. ما تو زندگی برنده نداریم. این درست مثل این هست که تمام شادی شما این باشه که من میام سر چهار راه میزنم به ماشین تو. خوشبختانه ماشین من هزار تومن خسارتش شد مال تو ده هزار تومن. خبر بد براتون دارم. این ده هزار تومن از آن هر دوی شماست . هیچ وقت رابطه زناشویی رو نبرید.

• هیچ وقت همسرتون رو در شرایطی نگذارید که وادارش کنید یک کاری رو بکنه با نکنه. با برادرش یا خواهرش یا مادرش اینجوری یا اونجوری بکنه. نکنید، گفتگو کنید و او رو به این نتیجه برسونید که این به صلاح هر دوتونه . حتی میتونید نظر مختلف و متفاوت تون رو داشته باشید و از او بخواهید که به خاطر شما این کار یا اون کار رو بکنه یا شما به خاطر او این کار یا اون کار رو بکنید. ولی این یک توافق است که بین دو آدمی که با هم اختلاف دارن به یه جایی میرسونه. تا درست برعکس فکر کنید که چون من زورم به یه جایی میرسه این ماجرا رو بهت تحمیل
میکنم و تو هم چاره ای جز پذیرفتن این موضوع و مساله نداری.

بیست و پنج نباید در زندگی زناشویی

1. قدرت power

• ما در دنیایی هستیم که میدونیم به مجرد اینکه قدرت وارد هر سیستم و سازمانی بشه نه تنها محبت از اون طرف بیرون میره عدالت و انصاف هم از اون طرف میره بیرون .
• تمام گفتگو هایی که امروز در مفهوم دقیق روانی اجتماعی اش وجود داره این هست که قدرت اولا یک توهمه چون واقعا وجود نداره بلکه آنچه که وجود داره ضعف و ناتوانی است .
• به همین جهت است که قدرتمند ترین آدمها به مجرد اینکه دیگران ضعیف نیستند قدرتی ندارند.
• قدرت یک خیال و تصور illusion است ولی بر مبنای این خیال و تصور است که در طول تاریخ ما زندگی کردیم و همچنان میکنیم.
• بنابراین اگر فکر میکنید که در خانه قدرت را شما دارید و کنترل رو شما داری و مالکیت رو شما دارید˛ اولا دلم میخواهد بدونید که در فضا و هوا یه تفکر و عقیده ای خیالی دارید ولی خوب چون شما و دیگران میتونید با این خیال زندگی کنید غالب اوقات راحتید.
• ولی در این خانه محبت نیست. در این خانه عدالت نیست .
• در طول تاریخ یه دروغ بزرگی بوده که قدرت مساوی است با محبت . قدرت مساوی است با عدالت . حتی برخی تندتر هم رفته اند قدرت و محبت و عدالت مساوی است با مجازات Punishment.
• بنابراین تو خونه صحبت از قدرت نکنید . تو خونه مهمش این است که محبته و عدالت و انصافی است که به صورت برابری و نبودن تبعیض discrimination عمل میکنه.
• به این نکته نمیخواهم اشاره کنم که بزرگترین مساله کودک انسانی نابرابری و تبعیض است.
• متاسفانه به مجردیکه قدرت و power وارد سیستم شد شرایطی رو جهت نابرابری و تبعیض چه در واقعیت و چه در خیال کودک به وجود میاره.
• بنابراین هرگز تصور نکیند که تو خونه بالاخره یکی باید رئیس باشه.
• این پرت و پلاها هیچ ارتباطی به یه زندگی سالمی که مساله خوشبختی اساس کارشه نداره.
• هیچ کس قرار نیست قدرتی داشته باشه.
• آنچه که وجود داره و اهمیت داره این هست که محبت است و حرمت است و مشورت است که اساس روابط انسانی است .
• به همین جهت است که قدرت رو باید بگذارید کنار.
• ما در دنیایی هستیم که فرمانبرداری و اطاعت جایی نداره . همکاری .
• بنابراین جای فرمانبرداری همکاری نشسته . در نتیجه رها کنید .
• شما قرار نیست به کسی دستور بدید.
• بچه ها قرار نیست از کسی فرمان ببرند .
• اوایل نیمی از سوال ها این بود که بچه ها گوش به حرف مانمیدن. من پدر و مادرها رو قانع کردم که هیچ کس قرار نیست گوش به حرف هیچ کس بده.
• شما اگر ادعای پدری و مادری دارید باید بچه ها رو به خوبی و درستی تربیت کنید.  مساله تربیت فرماندهی نیست.
• شما روزی که بخواهند دندانپزشکتون کنند تکه تکه دانش رو بهتون میآموزند.  بنابراین در خانه به میزانی که قدرت وجود داره نه محبت˛ نه حرمت˛ نه مشورت و نه سلامت روانی است.
• ما چیزی به نام سلسله مراتب نداریم. داستانی که پدر بالاست ˛ مادر پایینه . برادر بزرگتره˛خواهر کوچکتره نداریم .
• شما یه مجموعه ای هستید که وقتی که متوقف بشه و بایسته، همه انسان را میکشه.
• بنابراین تو خانواده شرایطی رو به وجود بیارید که وقتی که این سیستم عمل میکنه و کار میکنه از اول تا به آخرش چنین باشه .
• بنابراین قدرت˛ کنترل˛ مالکیت و کنترل و سلسله مراتب hierarchy دورانش به سر آمده.

2. قضاوت و ارزیابی

• بسیاری از ما دایما در حال قضاوتیم.
• وقتی که پشت فرمون نشستم دایما داریم اوضاع رو ارزیابی و قضاوت میکنیم.
• مقصود از قضاوت این است که من تصمیم بگیرم شما خوبید یا بد. و کار شما درست است یا غلط. و بعد از اینکه به این نتیجه رسیدم که کار شما درسته یا غلطه، یا کار شما بده به این نتیجه برسم که شما آدم بدی هستید و کار بدی کردید و احتمالا مستحق مجازات هستید. مفهموم judgment این است.
• اینکه به شما برگردن بگن تو کی هستی که من رو قضاوت judge میکنی اینه.
• این خانمی که هشت تا بچه آورده که میگفت کی میتونه من رو قضاوت کنه؟ همه .  به خاطر اینکه وقتی که یه کاری غلطه˛ وقتی که تو یه نفری رو میزنی میکشی˛ همه میتونن تو رو قضاوت کنن .
• یکی از حرف های پرت و پلا این هست که تو نمیتونی من رو قضاوت کنی! نه . در یه شرایطی˛ در یه وضعیتی هر کسی میتونه اوضاع رو ارزیابی و قضاوت کنه.
• اون که گفتن تو قضاوت نکن یعنی که تو تصمیم نگیری این خوبه یا بده .  ولی روزی که من میخواهم یه کارمند استخدام کنم تو رو قضاوت میکنم که به درد کار من میخوری یا نه.
• بنابراین علت اینکه این رو عرض میکنم مفهوم قضاوت رو میفهمم اما شما نمیتونید برخی از پدر و مادرها یا زن و شوهر ها هستن که دائما درحال قضاوت کردن دیگران اند .
• یعنی اولا فکر میکنن که مرکز خلقتند . خود محور اند Self-center. بد و درست و غلط دنیا رو میدونند و حالا نسشته اند حکم صادر میکنند. این کار درستی نیست و کنار اون دیگران رو مسئول و مقصر دانستن است.
• بسیاری از ما با انگشتمون زندگی میکنیم. تقصیر تو بود تقصیر او بود.
• آدمهایی هستند که برخی از اوقات میگن که عموی من، من رو بد بخت کرد˛ وقتی این آقا رو معرفی کرد. یا برادر من، من رو از پا در آورد، وقتی که به من گفت برو تو این بیزینس . به همین جهت است که بارها عرض کردم که اگر هزار بار یک نفر یک جمله رو به شما بگه، روزی که من این کار رو میکنم˛ فقط و فقط˛ تنها و تنها مسئول منم.
• بنابراین دست از این بازی بردارید. به دنبال این نباشید که تقصیر تو بود. یا مسئولیتش با تو بود. مثلا فرض کنید که مشکل اقتصادی پیدا میشه، به همسرتون بگید خب گوش به حرف من نمیدی، من که خبر نداشتم، خب دیدی که چه کار کردی. یا بچه ها مشکل تربیتی پیدا میکنند˛ خب دیدی چه کار کردی؟ تو اونها رو بار آوردی. تو مسئول تربیت اونها بودی.
• ما همچین چیزی نداریم. روزی که شما به همسرتون این اجازه رو میدید که تصمیم اقتصادی رو بگیره این شمایید که اشتباه کردید.
• روزی که شما همسرتون مسئولیت تعلیم و تربیت و پرورش بچه ها رو داره و به صورتی که باید اون ها رو تربیت نمیکنه، شما هم به همون اندازه مسئولید که او مسئوله. فقط با این تفاوته که او بهترینش رو انجام داده . شما انتخاب درستتون رو که در خصوص این تصمیم بوده بیشتر از همسرتون اشتباه کردید .
• بنابراین بازی تمامه. نتیجتا موضوع این نیست که کی مسئوله و کی مقصر.
• ما ممکنه که به دنبال علت بریم که از کجا شروع شد و من هزاران بار گفتم که من نمیخواهم دنبال مسئول و مقصر بگردم. من میخواهم متوجه بشین که اشتباه از کجا شروع شده. و به مجردی که یه کسی اشتباه رو میپذیره و میفهمه پایان بحث و گفتگوست. و بعد از اون دیگه حرفی نداریم .
• بنابراین نه قضاوتی داریم و نه کسی رو مسئول و مقصر میدونیم .
• دیگران را هم نشون ندید˛ من همیشه عرض کردم این یکی از اون مواردی هست که خانمی آمد که هیچ یادم نمیره، گفت ما زن و شوهری بودیم مانند دو تا مرغ عشق همه راجع به ما صحبت میکردند. بعد هم این جمله رو از من یاد گرفته بود که ما بال در بال هم پرواز میکردیم و… ولی مادر شوهر من دیروز وارد شد و یک کاری کرد که ما دیشب برای اولین بار حرف طلاق زدیم. من گفتم دستم به دامنتون فردا صبح مادرشوهر رو به من برسون من این مادر شوهر رو به UCLA ببرم اقلا ماهی صد هزار دلار حقوق رو براش خواهم گرفت. چون یه همچین کسی که بتونه دو تا مرغ عشق رو ظرف چند ساعت به طلاق بکشونه این بهترین روانشناس دنیاست و میدونه که چکار باید بکنه. و ما در دنیا همچین نابغه ای رو نداشتیم . بعد گفتم یه سوالی دارم: رابطه جنسی شما با هم چطوره؟ آقای دکتر ما سه ساله جدا میخوابیم. بعد من فهمیدم که بالشون در بال هم هست اما …
• بنابراین بازی در نیارید که رابطه ما رو او خراب کرد. نه!
• ABC یک قاعده علمی است،
    A=Action   …………..عمل
  B. =Believe  …………..باور من
. C: Counteraction. ……واکنش

• ما همیشه حرفمون این هست که وقتی به یه کسی میگم احمق و او میگه احمق خودتی. خب تو گفتی احمق من گفتم احمق خودتی . نه .  اون باور وسطه که سبب شده به من بگی احمق خودتی .  یعنی عمل من این بوده که بگم احمق. باور توئه که جواب منو این دادی. من به تو گفتم احمق . تو هم برگشتی به من گفتی احمق خودتی.  ما در این زمینه با هم برابریم. به همین جهت است که دلم میخواد توجه داشته باشیم موضوع مسئولیت یه مقدار جدی تر از این است که در موضوعات عادی مطرح میشه.

3. تخیل – تماشا – بی تفاوت – تنبل

• بسیاری از زن و شوهرها چهار تا حالت رو دارن که باید مواظبش باشید:

o یا تخیلی اند. تو دنیای خیال و ایده آل و هپل هیپو زندگی میکنند.
o یا تماشاچی اند. تا بهش بگند بیا برو سخنرانی بکن، یواشکی میاد میره میشینه. حاضر نیست درگیر بشه و شرکت کنه. درسته میگه مسئولیت این با من، اما فردا صبح شمایید که دارید این کارو میکنید
o یا حالت بی تفاوت . نه بیطرف. بیطرفی در بسیاری از موارد خوبه . بیتفاوتند .
o حالت تنبلی . برخی از شما حالا یا اصولا انرژی ندارید و بنابراین روزی ده ساعت باید بخوابید و آهسته حرکت میکنید مثل یه کامیون در سربالایی هی یواش یواش دِ برو که رفتیم و برخی هاتون یه جور دیگه هستید و جالب اینه که این آدمها رو به عنوان زن و شوهر پیدا میکنید.
• همین جاست که البته باید مواظب زمینه ها و ظرفیت های جسمانی و روانی همدیگه بود.
• ولی این چهار تا نوع رو نگاهش کنید. زندگی به هم میریزه اگر تخیلی هستید. تماشاچی هستید. بی تفاوت هستید یا تنبلید.

4. تهدید و طمع و تنبه و تنبیه

• تو زندگیتون هرگز همسرتون رو به طمع نندازید. یعنی تطمیع نکیند.
• گولش نزنید. بهش نگید اگر این کار رو بکنی اون کار رو برات میکنم.  این کار خطرناکه .
• بهش نگید اگر با پدر و مادر من مثلا کنار اومدی بعد من تو رو میبرم سفر . یا طلاقت میدم. یک چنین تهدیدی اینها روشکسته. آدم ها یه جایی تو زندگی تقی میشکنن و دیگه نمیشه درستشون کرد. مثل آدمی است که سرشو ببری بذاری اونجا و دیگه نمیشه برش گردونی. تهدید نکنید. تهدید نکنید. نه بچه ها رو نه همسرتون رو.
• تنبه ندید. تنبه دادن یعنی احساس گناه. احساس پشیمانی. ببین چه کردی. ببین چه بلایی سر من آوردی .
• حتی شما دیدید برخی از اوقات بچه تون میگه مامی شما دستتون رو میزنید یه ظرفی می افته بعد شما میگید: دیدی چه کردی ؟ نمیذاری آدم یه ظرفش رو درست بشوره. نه . تو عیب داری. یعنی اینها بازی هایی است که میخواید احساس گناه بدید. یعنی ببین چه کردی . یا ببین مادرم اومد اینجا تو باهاش این کارها رو کردی رفت ایران مرد. حالا بیا بار احساس گناه رو بنداز گردن من .
• تنبیه. تنبیه نکنید . این تنبیه نکردن معناش این هست که مجازاتش نکنید. برخی از اوقات مثلا فرض کنید تو رابطه جنسی دیگه خبری نیست . بعد از اون حرفی که به مادرم زدی و بعد هم خانم ها معمولا این حرف رو میزنن: از نظر احساسی یک زن باید حالت خوبی داشته باشه. نه قربونتون برم . این حرف کمی درسته ولی نه کامل . به علاوه عوض کنید خودتون رو. شما اگر از نظر احساسی در مورد غذا هم اینجوری باشید وقتی که احساستون نمیخونه غذا نمیخورید تا بمیرید؟! نه ! غذا رو میخورید. میفهمم .
• به من نگید نمیدونید . میدونید چی عرض میکنم . مساله احساسی و عاطفی رو متوجه میشم . ولی احساسی و عاطفی سیستم رو یه دفعه درب و داغون نمیکنه . مگر اینکه شما دنبال بهانه بگردید. بنابراین همسرتون رو تنبیه نکنید. به خاطر کاری که با من کردی یا اتفاقی که افتاد برو دنبال کارت.

5. شک و سوء ظن .

• اولا به شما بگم آدم شکاک یا آدم سوء ظنی از یه جایی که میگذره وارد یه بیماری ای میشه که برمیگرده به سیستم مغزیش . یعنی برمیگرده به آنچه که در مغزش پردازش میکنه و حرکت میکنه و خیلی از اوقات این مساله یک بیماری و آسیب فراوونه.
• بسیاری از مردم هستند که مساله همبستگی یا correlation رو رابطه causality و علت و معلولی میگیرن.  یعنی وقتی که دو چیز با همند فکر میکنن اینها علت و معلولا. در حالی که نیستن.  مثال این است که .وجود چتر در اتوموبیل و میزان تصادف. اینجا رابطه همبستگی است . رابطه علت و معلولی نیست. مادرش اومده او اخلاقش بد شده. به خاطر این نیست که مادرش علیه شما حرف زده به خاطر این هست که خیلی چیزهای دیگه میتونه باشه که از خود شما یا از اویی بیرون میاد مطلقا به مادر ربطی نداره. تازه ای بسا مادر نشسته به پسرش یا دخترش نصیحت و توصیه کرده که با همسرت چنین و چنان باش. نتیجتن مواظب رابطه همبستگی و مساله علیت باشید.
• مساله دیگه تقدم و تاخر زمانی است . بسیاری از ما وقتی یه چیزی اتفاق میافته پشت یه اتفاق دیگه این ها رو به هم مرتبط میکنیم . این باز یه آسیب سیستم مغزی است و انواع فراوون دیگه ای داره .
• نتیجه ای که میخواهم بگیرم اینه که اگه آدم شکاک و سوء ظنی ای هستید این یه بیماریست. این مساله رو باید جدی بگیرید . و این مساله رو با کوشش کردن˛ با خوب بودن˛با گزارش گرفتن˛ با پاک بودن یه آدم دیگه نمیشه درست کرد. و مخصوصن اگر حالا که شما ازدواج کردید ولی با یک کسی رفتید بیرون که شکاک و سوء ظنی است تا زمانی که معالجه نشده بهتره برید دنبال کارتون برای اینکه اصلا رفتار شما مهم نیست بلکه اون حالی که به او دست میده تازه وقتی بیشتر میشه که شما خیلی خوبید. وقتی که خیلی نگران میشه که ببین چقدر داره با پنهان کاری کارش رو انجام میده که من اصلا نمیفهمم .
• بنابراین به میزانی که شما بهتر باشید او شکش بیشتر میشه . نتیجتن مساله شک و سوء ظن مهم است.
• نکته دیگه که برای من مهم است اینه که حتی شک درباره یه موضوع خوب آسیبش بیشتر از یه واقعیت بده. تو شک زندگی نکنید . اگر شکی دارید و سوء ظنی دارید دنبالش رو بگیرید . اگر
لازمه تحقیقتون رو بکنید و خاطر خودتون رو آسوده بکنید. با شک زندگی کردن شما رو از پا در میاره. و متاسفانه بسیاری از ما با شک زندگی میکنیم که دلایل خاص خودش رو داره و بالاخره از پا در میایم و رابطه رو خراب میکنیم بدون اینکه حتی ضرورتی داشته باشه . و ای بسا در آغاز اگر شکمون رو مطرح میکردیم مساله و مشکلمون رو حل میکردیم.
• تو زندگیتون صمیمانه صادقانه حرفتون رو بزنید و اگر انتظار حل و اثبات مساله رو دارید، بخواهید و پرونده رو ببندید و بگذارید کنار.

6. خشم و عصبانیت.

• آدم خشمگین میشه و امروز تکنیک هایی وجود داره که به جای روزی هزار بار خشمگین شدن میشه روزی ده دفعه خشمگین شد.
• همه آدمها خشمگین میشن .یکی ده دفعه خشمگین میشه یکی هزار دفعه. اینو میدونیم و به راحتی این آدم هزار باری میتونه بیاد به پانصد و دویست و صد و ده.
• به هر حال من و شما خشمگین میشیم . خشم یعنی anger .
• ولی عصبانیت که یک نوع رفتار نامناسب هست. انتخاب من و شماست. هیچ آدمی عصبانی نمیشه. هیچ آدمی عصبانی نمیشه . به همین جهت است که اگر پلیس اونجا ایستاده باشه یا مهمونا باشن ما همون کاری که بچه مون کرده باشه و دیشب عصبانی شدیم رو بکنه ایندفعه عصبانی نمیشیم . پس ما خودمون رو عصبانی میکنیم.
• آدم خشمگین میشه به خاطر باورهاش . آدم خودش رو عصبانی میکنه برای اینکه دلش میخواد.
• نتیجه : چون عصبانیت یه انتخاب من و شماست، بهتره این مساله رو حل کنیم. چرا؟ علت داره.  خشم و عصبانیت عشق رو به بی تفاوتی میبره.  چون عشق هرگز˛ هرگز تبدیل به تنفر نمیشه. اگر یه کسی رو دوستش داشتید یا عاشقش بودید و حالا ازش متنفرید باید بدونید هیچ وقت عاشقش نبودید. عشق به بیتفاوتی تبدیل میشه . ولی رابطه به تنفر کشیده میشه. هیچ کس با آدم خشمگین و عصبانی نمیتونه زندگی کنه برای اینکه خشم و عصبانیت ریشه یه آدم رو میسوزونه . درست مانند حسادت.
• یعنی خشم و عصبانیت و حسادت دقیقا ریشه وجودی انسان رو میسوزونه.  یعنی کاری که میکنید مساله خشم و عصبانیت رو حل کنید . به علاوه بچه ها با خشم و عصبانیت از پا در میان . هم خشم و عصبانیت رو یاد میگیرن˛ اگر شدید باشه خودشون رو با شما همانند سازی Identify میکنن که فاجعه است . غمگین میشن . نگران میشن . و از پا در میان . بچه نمیتونه نعره بشنوه . تمام این داستان هایی که درباره دیو سیاه و دیو سفید و تنوره میکشه شما میشنوید دقیقا درباره فریاد پدرهایی است که در طول تاریخ که این داستان ها رو مادر بزرگ ها در آوردند برای اینکه میخواستند یه پیامی بدند . نه اینکه میدونستند چه میکنند . در حقیقت اون دیو سفید و سیاه که تنوره میکشه و آسمان میره مرد عصبانیه. بچه ها تحمل یه چنین چیزی رو ندارند . و به من هم نفرمایید آدم رو عصبانی میکنند. نه ! نمیکنند ! نمیکنند ! شما تصمیم گرفتید عصبانی بشید و این مساله رو میشه حل کرد. بنابراین بازی خشم و عصبانیت رو در نیارید برای اینکه گرفتاریست.

7. انتظار و توقع expectation

• هرگز انتظاری برآورده نمیشه و هرگز کسی نمیاد .  اگرهم کسی بیاد بیش از اینکه چیزی به شما بده از شما میگیره .  شما منتظر نشید و حالت طلبکارم به خودتون نگیرید .
• برخی از شما صبح که بلند میشید مثل اینکه بقیه بدهکارند و شما طلبکارید.  این یه نظام آسیب دیده ایست که در کودکی دارید . و متاسفانه همسر شما اگر طلبکاری شما رو میپذیره به خاطر اینه که اونم یه جور آسیب دیده که خودش رو بدهکار میبینه .

• مردم دنیا از نظر روانی سه نوع اند:
o یه عده طلبکارن یه عده بدهکار .
o یه عده خر اند یه عده خر سوار.
o آدم سالم آدمی است که نه طلبکاره نه بدهکار. بیحسابه. نه خره نه خر سوار بلکه پیاده است.

• اگر تو زندگیتون احساس خر بودن و بدهکاری میکنید مطمئن باشید خر سوار و بدهکار رو پیدا میکنید. اگر خر سوار و طلبکارید خود خر و خود بدهکار میاد سراغتون . جالب اینه . و بعد تو زندگیتون کلکتون کنده است . برای اینکه همینطور که میدونید درسته وقتی که شما خرسوارید و سوار خرید˛ اشکال کار اینه که شب خر میره تو طویله با بقیه خرها میخوابه و شما رو هم میبره اونجا میخوابونه. آخر کار بازنده اید. تو زندگی دست از بازی خر و خر سوار بردارید.
• متاسفانه بارها دیدم که حرفشان این هست که خوب میکنه دیگه زحمت میکشه دیگه دستش درد نکنه. خوب باشه دیگه. حالا دوست داره. به من چه. خودش علاقه داره ما هم اینجا برای خودمون نشستیم خوشیم. در حالی که تهش رو که نگاه کنید پیام عبارت از این است که یه بدهکاری رو من پیدا کردم یا یه خری رو من پیدا کردم . به هر دو آسیب میزنه.
• یادتون باشه هیچ طلبکاری برنده نیست. و خوشبخت نیست و موفق نیست و سالم نیست.
• هیچ خر سواری هم موفق نیست. خوشبخت نیست. سالم نیست. این یه توهمه. و بنابراین باید دست از این بازی برداشت .
• مهمش این است که من و شما یادمون باشه که به مرحله خودکفایی self sufficiency برسیم.
• من و شما قراره روی پای خودمون ایستاده باشیم. حالا که من رو پای خودم ایستادم اونم رو پای خودش ایستاده بهترین نوع زندگی اینه که دست در دست هم وقتی که هر دو رو پای
خودمون ایستادیم حرکت کنیم . تا اینکه ما یکی رو بغل کنیم برای این کار یا اون کار یا او ما رو بغل کنه برای اون کار و اون کار این ور و اون ور ببره در حقیقت ما یه آدمی هستیم علیل و
ذلیل . یه کسی باید ما رو این ور و اون ور ببره و دیر یا زود او از پا در میاد و ما رو هم از اون بالا ول میکنه.
• بنابراین تو زندگی زناشویی تون نقش طلبکار و بدهکار˛ نقش خر و خرسوار رو ایفا نکنید و منتظر و متوقع نباشید برای اینکه این انتظار و توقع همینطور که می دونید برآورده نمیشه.

8. نارضایتی

• برخی از ما اصلا ناراضی ایم .
• مطالعات علمی البته نشون میده همه آدمها ناراضی اند . کمش اجتناب ناپذیره. دلایل خاص خودشم داره .
• ولی بسیاری از ما بدجوری ناراضی هستیم. حتی ما وقتی که اوضاع همه خوبه ناراضی هستیم. که چرا قبلن اینجوری نبود. یا چرا تضمین کسی نمیتونه بده برای آینده.
• بنابراین برخی از اوقات شما حیرون میمونید که چه کار میتونید بکنید.
• شما متاسفانه وقتی که با آدم ناراضی سر و کار دارید دایما در حال گله است. در حالت شکوه است. در حالت ناله است. در حالت روضه خونیه. همیشه نوعی حالی به خودش میگیره که شما وقتی بهش زنگ میزنید: چرا حالا زنگ میزنی؟ چرا زود زنگ زدی ؟ چرا دیر زنگ زدی؟ چرا دیشب زنگ نزدی؟ چرا دیشب کم حرف زدی؟ چرا حالا میخوای کم حرف بزنی؟ یعنی شما دایما با یه آدمی روبرو هستید که من ناراحت و ناراضی ام. و غالب اوقات این نقش رو وقتی که بازی میکنن شما هم به دلایل روانی اون رو میپذیرید. بنابراین ازش بیرون بیایید. نه گله داشته باشید نه شکوه داشته باشید نه ناراضی باشید. نه به کسی اجازه بدید با شما این کار رو بکنه.
• تو زندگی زناشویی اگر شما تبدیل شدید به کسی که دایما ناراضیه: ما رو آوردی امریکا بدبخت کردی. این چه جور کاریست که انتخاب کردی. بی خودی با داداشت شریک شدی پدر ما رو در آوردی . من به تو گفتم بچه نمیخواهم گفتی بچه سوم بیار حالا منو بدبخت کردی. صبح تا غروب.
• بنابراین وقتی شما میرسید گزارش تمام حوادث بد گذشته است. مثل اینکه اون آدم اصلا نقشی نداشته. درست مثل بسیاری از پدر و مادر ها وقتی بهشون برمیگردم میگم این زندگی رو چرا نگه داشتی حرفشون این هست که (البته نه اینکه بگم چرا موندید) آقای دکتر ما پنج تا بچه داریم . مثل اینکه شب عروسی این بچه ها رو دو ساله هفت ساله نه ساله ده ساله چهارده ساله دست اینا دادن. قربونتون برم این بچه ها اومدن. یکی بعد از دیگری . احتمالا شما یک کاری کردید که آمدند . یه جوری وانمود میکنید مثل اینکه ما مثلا رفتیم یه دفعه پنج تا بچه دادن دست ما که حالا من چه کار بکنم . بنابراین بازی از این قبیل در نیارید.

9. حساسیت . Sensitive بودن.

• میدونید بسیاری از ما ایرانیها خیلی دوست داریم بگیم که من خیلی حساسم .
• حساس بودن یعنی من بدبختم . خاک توسرم . من یه موجودی هستم که پوست ندارم . من یه موجودی هستم که فوتم کنی دردم میاد . اصلا افتخار نداره.
• انسان قراره با احساس باشه. با احساس یعنی چیز کوچک خوب رو بزرگ کردن .
• حساس یعنی چیز کوچک بد رو بزرگ کردن.
• حساس یعنی من متخصصم یه چیزی رو پیدا کنم که بده و بزرگش کنم.
• آدم حساس یعنی هر چیزی به من بر میخوره. من آلرژی دارم. بنابراین بیخودی به حساسیتتون افتخار نکنید.
• اگر حساسید باید بدونید پوست ندارید . باید برید دکتر و خودتون رو درست کنید. افتخاری در کار نیست و هیچ افتخاری نداره. من بارها میشنیدم که آقای دکتر من خیلی آدم حساسی هستم . منم میگفتم خیلی آدم خاک توسر و بدبختی هستی. چون چند دفعه این پیام رو دادید مستقیم و غیر مستقیم˛ دست از این بازی بر میدارین. حساسم یعنی چی؟ من از برگ گل نازک تر بهم بگن، شب خوابم نمیبره! خب به درک. مردم که مسئول برگ گل نیستند. برگ گلی؟ خب تو گل نیستی تو خلی. بنابراین بازی حساسیت در نیارید.

10. : پاسخ نه واکنش

• سه لایه مغز ما سه جور به حوادث جهان برخورد میکنه:

o انعکاس . Reflection. درد->درد . حتی قبل از اینکه بخوره واکنش نشون میده. مثلا چشم یا بدن در شرایط حساس اینجوری عمل میکنه. قبل از اینکه چیزی خطر داشته باشه واکنش نشون میده.

o واکنش. عمل و عکس العمل Reaction. توپی رو میزنین زمین بالا میره.

o پاسخ. Respond

• هر سه با “R” اند. تو زندگیتون بسیاری از ما ایرانیها واکنشی reactionary هستیم. یعنی عمل و عکس العمل.
• کاری که مال جهان طبیعته به انسان ارتباطی نداره. شما با یه کسی حرف میزنید ای بسا با این آدم که باهاش حرف میزنید هفته دیگه جوابتون بده. هفت سال دیگه اصلا جوابتون رو نده.
اسم این پاسخ است. تو زندگیتون اگر واکنشی هستید کار تموم است.
• واکنشی یعنی من تمام آنچه رو که اسمش نظام احساسی عاطفی و باور و اعتقاد و بالاتر از همه علم و عقلم است گذاشتم کنار و به صورت یک پدیده فیزیکی حرکت میکنم. و این اصلا افتخاری نداره.
• وقتی شما به یک کسی میگید احمق و میگه احمق خودتی. این سیستم واکنشیه . و به همین جهت است که تو زندگی زناشویی واکنشی نباشید.
• بچه ها کلافه میشن اگر شما واکنشی باشید. یعنی بچه شما وقتی که شما از در میایید تو اگر شما پدر و مادر واکنشی هستید میخواد ببینه الان عیبی توش میبینید یا نه. حتی نگاهی که به شما میکنه چشماش پیداست. برای اینکه میدونه شما بهش میگید چرا نشستی؟ چرا تی وی تماشا میکینی . خواهرت کجاست؟ علتش هم اسن است که شما مثلا یه حادثه میبینید و واکنش نشون میدید در حالیکه بچه امید و انتظارش این هست که وقتی پدر و مادرش از در میان تو فقط از اینکه ما هستیم و با همیم و تو هستیم و من تو رو دارم و دیدار تو برای من ممکن شده و من میتونم تو رو در آغوشم بگیرم˛ حس کنم ˛بو کنم این دارم لذت میبرم . در حالیکه سیستم reactionary بر اساس آنچه که میبینه واکنش نشون میده.
• به همین جهت است که شما ممکنه بیایید نیم ساعت خونه و بعد از نیم ساعت با پسرتون و دخترتون درباره مطلبی که شنیدید صحبت کنید. نه اینکه از در بیاید تو . برای اینکه اون سیستم یه سیستم واکنشی است . یه موضوعی تو ذهن شماست˛ به مجردی که او رو دیدید میزنه بیرون. رو این زمینه باید کار کرد .
• آدم سالم آدمی است که به شرایط پاسخ میده . Response. نه واکنش .

11. دادگاه درونی و عمومی

• بسیاری از شما آنقدر با خودتون حرف زدید که آخر کار با خودتون به این نتیجه رسیدید که وای که چقدر همسرتون بده. و وای که شما چقدر خوبید. در حالیکه وقتی که حرف میزنید میبینید
یه خل و چل و دیوونه ای بیشتر شما نیستید. ما به راحتی توانایی شستشوی مغزی Brain wash خودمون رو داریم البته اگر brain ای باشه.
• شما به راحتی میتونید خودتون رو گول بزنید. بزرگترین دشمن ما و بزرگترین کسی که ما رو گول میزنه خود ماییم . حتی به دوستان گفتم میشه لطفا برید جلو آینه ببینید این بالا رو پیشونیتون ننوشته لطفا مرا فریب دهید. من رو لطفا گول بزنید. بنابراین خواهش میکنم دوستان عزیز دادگاه درونی رو بندازید دور.
• دادگاه درونی خطرناک ترین دادگاه است. شما حق ندارید با خودتون درباره کار بد دیگران صحبت کنید. هر کی میخواد باشه. با اون آدم میتونید صحبت کنید . نه با خودتون . شما مطمئن باشید که صد درصد شما مغزتون رو میشویید به گونه ای که در اون شرایط حس میکنید˛ احساس میکنید˛ دوست دارید و هدف دارید.
• یعنی شما درست مثل دادگاهی هستید که قاضی و وکیل مدافع و دادستان و حتی برخی از اوقات قاتل و مقتول یکیه. از توش هیچی در نمیاد . و من متاسفنه برخی از اوقات زنها و مردهایی رو دیدم که وقتی صحبت کردیم که آقای دکتر چی بگم از زنم یا شوهرم؟ آقای دکتر شما باور نمیکنید. بعد از بیست دقیقه که حرف میزنه …این مزخرفات چیه؟ تو تمامش تو عیب و ایراد داری. بسیاری از دوستان میان من همین جوری هاج و واج میمونم چه شکایتی داره بکنه . اصلا حرفش چیه . دادگاه درونی رو متوقف کنید.
• به مجردی که خواستید حرف بزنید باید بدونید این کار غلطه . شما میخواهید خودتون رو گول بزنید . خودتون رو قانع کنید. خودتون رو به صورتی حالا دوست یا دشمن در بیارید و فریبه.
• ما توانایی همچین کاری رو نداریم . ما میتونیم واقعیت رو بریم چک کنیم و بعدا ببینیم باهاش میخواهیم چه کنیم ولی دادگاه نمیتونیم تشکیل بدیم. این کار همون تنها به قاضی رفتن و برگشتن است.
• دوم دادگاه خصوصی است. برخی از شما هر روز صبح گزارش را به مادر محترمتون میدید . یا به خواهرتون یا دوستتون میدید. اینها فاجعه است. دادگاههای خصوصی همیشه آخرش توش خیانت و جنایت و ظلم و بیداد است. هرکی میخواد باشه و به من نگید من وقتی که با مادرم حرف میزنم من رو سر جام میشونه. میگه خفه شو. ول کن بهتر از این پیدا نمیکنی . یعنی چی . این مزخرفات چیه . من اگر مثل تو فکر میکردم صد دفعه بابات رو کشته بودم و …. اینا کار نمیکنه. دادگاه خصوصی لطفا راه نندازید.
• اینا چون تفکیک کردم برای اینکه متاسفانه بسیاری از شما یه دوستی دارید که تمام گزارش ها رو میدید. حتی برخی از اوقات مسائل خیلی خیلی عجیب و غریب. و بگذارید راحتتون کنم . دوستی که برای شما میشه طرف مقابل دادگاه خصوصی با شما مساله داره. مساله داره . یعنی برخی از اوقات آگاه و ناآگاه دلش میخواد زندگی شما به هم بریزه . من به شما اینو بگم مخصوصا اگر خودش زندگی بدی داره یا خوبی داره. اگه خوب داره برای اینکه میخواد زندگی شما بد بشه . اگه بد داره برای اینکه میخواد مال شما هم مث اون بشه . اگه شوهر و زنی نداره برای اینکه ترجیح میده شما هم نداشته باشید و دو تایی با هم باشید.
بنابراین نکنید. شما به من نگید من یه دوست صمیمی دارم که همه چیز رو بهش میگم . نه . شما یه همچین دوستی رو ندارید. دوست صمیمی کسیه که شما که بار اول همچین چیزی رو بهش گفتید میگه خفه شو . من نمیخواهم بشنوم.
• ولی سومیش که برای من بسیار مهمه علاوه براین دادگاه خصوصی چون مهمه دادگاه کلی و عمومی است با دیگران. اینجا گرچه مرتبط به اون دوتاست ولی به دلیل اینکه تو جامعه ایرانی مشکله، به صورت سه تا موضوع آوردمش برای اینکه o دادگاه درونیه o دادگاه خصوصیه و o دادگاه عمومی.

12. درد دل

• لطفا به عرضم توجه کنید. برای اینکه برام مهمه این پیام . هیچ زن و شوهری حق ندارن درباره زندگی زناشویی شون با هیچ کس هیچ وقت هیچ حرفی بزنن. هیچ وقت. برای اینکه این راز همسر شماست. سرّ همسر شماست. زندگی همسر شماست. و شما حق این کار رو ندارید. مگر اینکه او اجازه بده. آگاه باشه˛ موافق باشه ˛ از شما بخواد برید صحبت کنید.
• دوم : هرگز˛ هرگز˛ هرگز شما از یه همچین چیزی به هیچ نتیجه ای نمیرسید. اصلا به من نگید که به نتیجه میرسید. حتی وقتی که فکر میکنید با دوستتون که صحبت کردید با مادرتون که صحبت کردید با پدرتون که صحبت کردید شما رو راهنمایی و کمک کرد و شما حتی موضوع و مساله رو فهمیدید و رفتید زندگی تون رو درست کردید. دروغ محضه. اصلا کار نمیکنه. برای اینکه درست مثل اینه که بگید فرزند من یک مشکل جدی مغز داشت بردم پهلو مادر بزرگش که خیلی دوستش داره درستش کرد ! به همین شدت عرض میکنم خدمتتون.
• به من نفرمایید درد دل کردن خوبه. این یکی از مزخرفات فرهنگی ماست و بقیه جوامع. درد دل کردن هیچ خوب نیست. این همون دادگاه خصوصی و دادگاه درونی داشتنه . درد دل هیچ مشکلی رو حل نمیکنه.
• آدم سالم تو دنیای امروز درد دل کسی رو نمی شنوه. ما قراره برای همدیگه دوا و دکتر باشیم . ما قرار نیست همدرد هم باشیم . این هیچ مساله ای رو حل نمیکنه . این بقایای یه جامعه بسته برده ی بد بخت بیچاره ی وامونده ایست که فقط دلش میخواد در دل تاریک تاریخ تو سرمای زمستان بدنش رو به بدن یک کسی دیگه بچسبونه که از گرمای بدن یک کس دیگه احساس امنیت بکنه و بتونه آروم بگیره . این کار نمیکنه.
• شما حق ندارید این کار رو بکنید . شما یک جا بعد از درخواست شدید از همسرتون که موافقت نکرد و بهتر این است که پهلو تراپیست که میرید با هم برید. هیچ وقت هم تنها نرید. مگر اینکه او به دلایلی تشخیص بده که کمکتون بخواد بکنه . اگر اصرار کردید و نیومد اونوقت حق دارید تنها یی برید پهلوی تراپیست . شما نمیتونید با کسی درد و دل کنید. شما راز و سرّ همسرتون رو نمیتونید بگید. هیچ وقت کار نمیکنه .

13. دخالت اطرافیان

• بازی در نیارید. روزی که شما میگید رفتم با یک کسی صحبت کردم یا با مادرم حرف زدم آروم شدم ابدا چنین نیست . شما در حقیقت یک تخلیه ای کردید که این تخلیه بیماری و بدبختی رو پشتش داره. من نمیدونم برای چی میرید با دیگران صحبت میکنید. چون روزی که نرفتید با دیگری صحبت بکنید و با خودتون صحبت نداشتید اون موقع است که با همسرتون صحبت میکنید و اون زمان هست که میرید کمک میگیرید و اون زمانه که مساله رو حل میکنید.
• پدر و مادر شما هیچ تخصصی˛ هیچ آگاهی ای˛ هیچ توانایی ای برای حل مسایل شما ندارن . دوستای شما ندارن. حتی اگر دوست شما متخصص باشه نداره . برای اینکه رابطه شما اجازه اون ارتباط رو نمیده . بنابراین دکان و مغازه رو باید تعطیلش کرد.
• حالا بسیاری از ما هستیم که اصلا امان نمیدیم همسرمون از در بره بیرون بلافاصله گوشی به مادرمون حتی در ایران که بگیم چی شد. یا چی گفت . این زندگی مشترک شماست.
شما حق اینها رو ندارید. همین جا این نکته رو هم عرض کنم . اگر مادر شما یا خواهر شما یه حرفی زد به همسر شما ارتباطی نداره . شما فرض کنید مادر شما یه چیزی به شما میگه همسرتون نمیتونه بگه این موضوع رو باید به من بگی. ابدا . برای اینکه راز اون هاست بین مادر و دختره. به شما چه ارنباطی داره . شما زندگی مشترک رو میتونید بگید و بنابراین این تفکیک ها باید صورت بگیره.
• حالا جالب اینه که ما حرفمون رو به هرکی دلمون بخواد میزنیم بعد میگیم اگه مادرت هم چیزی گفت تو باید به من بگی. همه چیزو وارونه کردیم. جمله ام رو باز تکرار میکنم خدمتتون: نکنید این کار رو . و این بازی رو متوقف کنید. من اگر به شما بگم هزاران طلاق رو دیدم و جنگ بی دلیل رو دیدم که اگر روز اول این دوستان اقدام میکردن، صد در صد میتونستند زندگیشون رو بسازند.
• عشق ها خانواده ها˛ بچه هایی از پا در اومدن به خاطر اینکه شما با دوستتون˛ با دوستی که از ده تا نه تاش واقعی نیست˛ با پدر و مادری که همیشه یه جانب ها و نظر هایی دارن که برخی از اوقات بیش از اونی که حتی شما باورتون بشه˛ قبول کنید از من با صدها پدر و مادری روبرو شدم که چون با ازدواج پسر و دختر شون مخالف بودند از اینکه فهمیدند پسرشون و دخترشون داره طلاق میگیره جشن گرفتند.
• اینها به این خاطر این کارو کردند که بیچارگی و بدبختی و درماندگی بچه ها و نوه ها شونو میخواستن اما به دلیل حماقت و خودخاهی بیشرمانه شون فقط دلشون خوش بوده که من گفتم نکن ! دیدی به تو گفتیم ! نگفتم پسرم نکن! من انقدر باید بدبخت باشم که پسر و دخترم رو از هم پاشیده ببینم، برای اینکه فقط یک بار یک حرفی رو که بی پایه و بی مایه زدم و دلایلی که من برای مخالفتم با ازدواج بوده یا اشکالی که اون ها پیدا کردن هیچ ربطی به عقیده من نداشته، درست از آب در بیاد.
• درست بر عکس . روزی که با ازدواج پسر و دخترتون مخالفید با تمام وجودتون روزی که اون ها ازدواج کردند باید برید بگردید کمکشون کنید˛ آرزو کنید˛ دعا کنید˛ هرکاری بلدید که امیدوارم
من نظرم و فکرم و عقیده ام غلط باشه و چون شما میدونید عیب و ایراد چیه کمکشون کنید که گرفتار اون آسیب نشن. تا اینکه درست برعکس خوشحالی شما این باشه که ما که میدونستیم ما که گفته بودیم. چند دفعه به تو گفتیم. رها کنید این بازی رو. دورانش به سر آمده. این نشان دهنده یه آدم وامونده ی بدبخت بیچاره ایست که فقط در به در به دنبال اینه که شاید یه جایی حرفش درست از آب در بیاد و حیثیت و شرف و آبرویی پیدا کنه که نداره .
• بنابراین این موضوع رو به دلیل اینکه بزرگترین دلیل جنگ و جدایی و طلاق دخالت اطرافیانه. بنابراین نکنید. هیچ مشکلی رو حل نمیکنه.

14. لشکرکشی

• ببینید غالب اوقات شما فکر میکنید که وقتی ازدواج میکنید باید برید دنبال لشکر.
• اولا آدمها رو موافق خودتون کنید. نظر این رو راجع به شوهر این یا زن این خراب کنید. ببرید اینور یا اون ور. بنابراین ما یه لشکر داریم و آماده ایم برای جنگ.  و بعد از یه مدتی میریم سراغ بچه های بیچاره که اونها رو بیاریم سمت خودمون. پسرم سمت منه ولی دخترم خره دیگه رفت سمت باباش. یعنی ما در حال جنگیم و لشکر کشی و بذارید بهتون بگم . روزی که این کار رو میکنید شما آماده اید برای جنگ و نابودی و روزی که بچه ها در این وسط قرار میگیرن هم له میشن میان شما دو تا و بعد از این هم که شما کارتون تموم شد به ماشین های شما دو تا بسته میشن و شما میرید از طرف و اینها از وسط دو نصف میشن. مبارکتون باشه.
• لشکر کشی نداریم. ما کدوم جنگ رو درش هستیم. با همسرتون میجنگید . فاجعه است در فرهگ ما که میگن گربه رو باید در حجله کشت . گربه رو باید در حجله (تو حجله) کشت داستانش رو میدونید عروس و دامادی رفتند تو حجله˛ یه گربه گفت برای من آب بیار. خب گربه چرخید. بهش گفت من به تو گفتم برو آب بیار و گرنه میکشمت. گربه چرخید. گفت سر تو گوش تا گوش میبرم. گربه هه خب نرفت . گربه رو گرفت سرشو گوش تا گوش برید . سرشو انداخت این ور تنشو اون ور. به زنش گفت برای من برو آب بیار. زنش رفت آب آورد. اسم این گربه رو در حجله کشتنه. اما متاسفانه برخی از ما فکر میکنیم گربه رو باید در حجله کشت . فاتحه ما همون جا در حجله کنده شده. شما از حالا آماده شدین برای نابودی. بنابراین این داستان لشکر کشی رو بگذارید کنار.

15. جدایی و فاصله گرفتن

• بعضی از شما خیلی زود ول quite میکنید .  یعنی نه دیگه بهش کاری ندارم . ولش کن . منکه اصلا هیچی. بچه ها رو داره و منم میرم دنبال زندگی و کار و بدبختی و downtown .
• یعنی شما یه نگاهی دارید که اصلا تصمیم به جدایی گرفتید. نکنید . این جدا و فاصله گرفتن فاجعه است . من کاری ندارم . اصلا بهش احساسی ندارم . اصلا علاقه ای ندارم . اصلا هیچی بین ما نیست. حالا جلو بچه ها به خاطر بچه ها هستیم . مهمونی میریم . ولی تو ماشین که میریم یه چیزی میگیم …. بعد شب که میشه من میرم اتاق خودم اون میره اتاق خودش ˛ جدا و تنها. نکنید.
• شما به این دنیا نیومدید و ازدواج نکردید که جدا و تنها باشید. این کار شما رو بالاخره از پا در میاره و مهم هم این نیست که بچه ها میدونن یا نمیدونن˛ دیگران میدونن یا نمیدونن.

16. خاطر آسوده کردن

• دادگاه ها رو اضافه کنید˛ بیخودی طلبکار نشید.
• شما میدونید یک گرفتاری بزرگ مخصوصن تو مردها این است. مردها نه چون مادرشون دوستشون داشته یک˛ دوم اینکه چون بهشون گفتن تو باید دنبال زن ها بدوی.
• اشکال کار اینه که وقتی یه زن بهشون میگه دوستت دارم یا باهاشون ازدواج میکنه میگن خب این که دیگه هست . دیگه شد والده آقا مصطفی . ما رفتیم . ما دیگه قرار نیست هیچ
کاری بکنیم.  به همین جهت است که مطالعاتی که روی cohabitant یعنی زن و مردهایی که با هم زندگی میکنند شده کاملا نشون میده که تنها چیزی که امتیاز این نوع زندگی مرده یه کوششی برای نگه داشتن زن و عشق زن میکنه.
• متاسفانه این یه گرفتاری بزرگیه. خاطر آسوده نکنید. اشکال کار این است که درست شما تو زندگیتون مانند دوتا اتوموبیلی هستید که در بزرگراه هستید. اگر خاطرتون آسوده شد یکیتون تو بزرگراه از شما جدا میشه و گرچه اول ممکنه همدیگه رو ببینید ولی به زودی دیگه همدیگه رو نخواهید دید. هیچ وقت خاطرتون آسوده نکنید .
• هیچ وقت فکر نکنید این اینجاست. هیچ وقت فکر نکنید این مونده همین جاست .
• یکی از گرفتاریهای متاسفانه مردها اینه ها . مردها یه تصور و توهمی دارن که این زن مخصوصا اگر بچه داشته باشه میمونه. یه گرفتاری ای که مردها دارید بدونید فکر میکنید این زنتون همینطوری محتاج و منتظر و ملتمس میمونه . این اولشه  قربونتون برم. خانمها شما هم مواظب شوهره باشید که انقدر اصرار میکنید عزیزم نرو . هر کاری میخوای بکنی . یه روز میره. چون میبرنش. بنابراین خاطر آسوده نکنید این زندگی رو باید نگهش داشت.

17. تقسیم کامل کارها.

• نکنید. یکدفعه نگید که مالی دست من . بچه ها دست تو .
• یعنی تقسیم کار رو میشه فهمید ولی همیشه خبر˛ گزارش˛دانستن این مسایل باید از جانب همه باشه.
• تقسیم کار دورانش به سر آمده. اینکه من اصلا کاری به کار بچه ها ندارم تو هم کاری به کار مسایل اقتصادی نداشته باش گرفتاریست. به طوری که آدم برخی از اوقات از برخی مردان
میپرسه بچه ها کلاس چندن؟ میگه خانم کلاس چندن؟ و وقتی که زن میگه کلاس پنجم و هفتم. میگه ماشاله من فکر کردم کلاس سوم و چهارمن. و بسیاری از اوقات شما زنهایی رو میبینید که اصلا خبر ندارن محل کار شوهرشون کجاست. بنابراین خودتون رو درگیر تقسیم کار نکنید بسیار خطرناکه.

18. مثلث

• ببینید مطالعات علمی نشون میده مطالعات میان زن و مرد رابطه بسیار شکننده ایه. یه خطه. و بنابراین وقتی که دچار اشکال میشید اگر نتونید پایه خودتون رو محکم کنید و رابطه رو
محکم کنید خطری که همیشه وجود داره این هست که یک ضلع سوم پیدا کنید یا یه نقطه سوم و یک چیزی به اسم مثلث درست کنید.
• ماجرای مثلث چیه؟ شما می بینید زن و شوهر نمیتونید با هم سر کنید میگی من میخواهم درس بخونم . یا من میخواهم کار کنم . یا میرید سراغ مواد مخدر .  ولی بدترینش داشتن بچه است. یعنی یه بچه میارید اون بالا میذارید. حالا از نظر علمی تمام فشار و آسیبی که تو سیستمه شروع میکنه تو سیستم چرخیدن تا بالاخره منفجر میشه.
• یکی از کارایی که روانشناس ها معمولا میکنند این هست که متوجه این مثلث باشن. به همین جهت است که مساله کار˛ تحصیل˛بچه˛ مواد مخدر، مساله مذهب اینها ضلع سوم اند.
• اینها نقطه سومند و بسیار خطرناکند . زن و شوهر قراره بتونن مشکلاتشون رو با هم حل کنند و احتیاج به خوردن مشروب و آوردن بچه برای حل مسایل و مشکلات زندگی نداشته باشند. وگرنه گرفتاریست.

19. ائتلاف . Coalition.

• ببینید یکی از چیزهایی که تو جامعه ایرانی فراوونه اینه که یه دفعه پسر میچسبه به مادر .
• فرض کنید شما یه بچه دارید . بنابراین این زن و شوهر اینجاند و بچه هم اینجا . یه دفعه مادر بچه رو برمیداره و با خودش میبره اینور و اونور . فاجعه است .
• بچه ها احتیاج به این دارند که به هر دوی پدر و مادر به یک اندازه نزدیک باشن. بچه ها احتیاج به این دارن که خاطرشون آسوده باشه در مرکزی هستن که پدر و مادر رو مثل دو تا ستونی که سقف رو روش گذاشتن دارن.
• بنابراین بیخودی کوشش نکنید این پسر رو بکشید به سمت خودتون یا این دختر رو بکشید یا یکیشون رو برای خودتون نگه دارید که تو خانواده های ایرانی انقدر هست که برخی از اوقات ما یه بچه رو از وسط پنج تا بچه مون میگیریم و این رو تبدیل میکنیم به کلفت و نوکر و پسر و دختر و شوهر و زن همیشه گیمون و در نتیجه همه بچه های دیگه رو از پا درمیاریم و زندگی رو . این کار˛ کار خطرناکیست.

20. قواعد بد.

• مطالعات علمی نشون میده بسیاری از اوقات تو زندگی اشکال زندگی اینه که قوانین بدی وجود داره. قوانینی که بچه ها باید این موقع بخوابن یا بیدار بشن. قوانینی که بچه ها میتونن تو اتاق پدر مادر بخوابند یا نخوابند. قاعده اینکه بچه ها میتونند خونه دوستاشون برند یا نرند. تمام قواعد رو تو خونه چک کنید و خاطرتون آسوده باشه که شما دقیقا میدونید دارید چی کار میکنید.
• شما میدونید قوانین خونه ها غالب اوقات بد و غلط اند. این اشکال نه تو پدره نه تو مادره نه تو بچه است˛ تو قاعده و قانونه. مثل اینکه شما بیایید تو ترافیک یه دفعه بگید سرعتها باید دو کیلومتر باشه تا هیچ کس تصادف نکنه. باید با سرعت صد کیلومتر برن برای اینکه باید به کارمون برسیم. این دستور این قانون موجب مرگ و گرفتاری توی جامعه خواهد شد.

21. عادات و اعتیادات مضر.

• ما همه مون یه مقدار عادت داریم . ما همه مون یه مقدار اعتیادات داریم . بیخودی نگید یه مختصر مشروبی است ˛ میدونید من عادت دارم شب ها یه دو تا سه تا حالا میخوریم. …
بنابراین بازی در نیارید. یه مختصر تریاکی. میدونید از نظر پزشکـــــــــی توصیه کردن. بیخود توصیه کردن. تازه علم ثابت کرده که نکردن. ماری جوانا اشکالی نداره . این مزخرفه. شما چهار سال ماری جووانا بکشید داغون شدید رفتید. شوخی نداریم. این تبلیغات و حقه بازیها که تو این سیستم ها مطرح شده که معنایی نداره. یه عده هم به حساب خودشون تحقیقات کردن. بنابراین بازی در نیارید .
• عادت و اعتیادها رو مواظب باشید. یا من مثلا عادت دارم که هر صبح برم خونه مادرم . هر شب برم خونه مادر. اینا گرفتاری درست میکنه قربونتون برم. اینا مساله است. اینا عادته. اینا اعتیاده. جز در وقت ضرورتی که احتیاج به مواظبت و مراقبتی داره این ماجرا یعنی چی. یا برخی از اوقات من شبها میرم اونجا دیگه میمونم بعد خسته میشم یه چیزی میخورم بعد تلفن میکنم من همین جا میخوابم.

22. فقط همسر باشید

• شما تو زندگی زناشویی تون نه پدر همسرتون میتونید باشید نه مادرش. نه پسرش میتونید باشید نه دخترش. نه روانشناسش میتونید باشید. نه نجات دهنده اش میتونید باشید.
• رابطه زن و شوهری. غیر از زن و شوهری چیزی نمیتونه باشه . نکنید . برخی از شما دوست دارید تو زندگی زناشویی یکی بشه باباتون . یا یکی بشه مامانتون. یا یکی بشه معلمتون. یایکی بشه دکترتون. شما هی رل مریض رو دارید اونم هی رول دکتر رو داره. شما میشید پدرش اونم میشه دخترتون. خب غالب اوقات این دختربزرگ میشه میره . به همین سادگی .
• بنابراین مواظب باشید رابطه زناشویی فقط رابطه زناشوییه. به همین جهت است که با کسی که دکترتونه، با کسی که تراپیست تونه، با کسی که پدرتونه با کسی که مادرتونه ازدواج نکنید. در حالیکه بسیاری از اوقات میکنید.
• این همه آدم دیدم که حتی با من هم بحث میکنند که آقای دکتر این چه اشکالی داره؟ منم همیشه حرفم رو زدم که اگر یه زن شصت ساله و یه مرد شصت ساله از پسر و دختر بیست ساله خوششون بیاد این شصت ساله هه خوش سلیقه است˛خوش ذوقه . این دختر و پسر بیست ساله دیوونه است. اینکه شما شصت سالتونه زنید یا مردید از پسر یا دختر بیست ساله خوشتون میاد˛ باریکلا. ولی وارونه این پسر و دختره دیوونه اند . اینا بیماری دارند . میشه پیداشم کرد. به منم نفرمایید سن چه اهمیتی داره.

23. پنهان کاری

• قربونتون برم. بازی در نیارید. مانور نکنید. کلک نزنید. یعنی یه جوری اوضاع رو درست نکنید که زیر زیرکی کارا رو درست بکنید. و حتی میدونید نه تا بازی رو تو خانواده میشناسیم که از همه بدترش و خطرناک ترش قهره.
• قهر بدترین نوع خشم و دشمنی است. پنهان مثل موریانه زندگی رو میخوره. حالا جالب اینه که بسیاری از ما دست به قهرمون خوبه یه عده مون التماس به اینکه قهر نکن بمون. بعد هم طرف میبینه عجب خوب شد ما هیچ کاری نکردیم هی طرف میاد دنبالمون. بنابراین آدم هیچ کاری نکرده تازه طرفم گناه کاره خودشم برنده است .
• فاجعه است. یه مقدار بازی رو تو خانواده میشناسیم. نکینید. به همین جهت است که توصیه میکنند انجام ندید.
• کنار این پنهان کاری˛دروغ˛فریب. مثلا من یه پولی رو میذارم کنار برای روز مبادا.  من مثلا فرض کن که با مادرش یه صحبتی میکنم ولی به خودش نمیگم .  این کارا بسیار خطرناکه.

24. روابط غیر کارکردی. dysfunctional communication

• چهار نوع روابط غیر کارکردی هست مواظبش باشید نکنید.

o بازی و تظاهر. یعنی من اهمیت ندارم. تظاهره. تعارفه. دروغه. من بی ارزشم. من بی اهمیتم . هرچی تو بخوای . هرچی تو دوست داشته باشی. من اصلا کی هستم . من اصلا اومدم تو این دنیا به خاطر شما. من زندگی مو وقف شما مثلا شوهرم زنم و بچه هام کردم . من اصلا داخل آدم نیستم . برای خودم چی خریدم . نه لباسی چیزی. فقط شما خوش باشید . به خوشی شما ما خوشیم . شما خوشبخت باشید ما خوشبختیم شما بدبخت باشید ما بدبختیم. این پرت و پلاها . بسیاری از شماها نوع رابطه تون تمام مدت همینه . یعنی من هیچم. بی ارزشم بی اهمیتم.
o درست بر عکس سرزنش blaming . همیشه تقصیر تو بود. تو کردی. تو بچه ها رو اینجوری بار آوردی. بسیاری از ما وقتی از شکم مادر مون میایم بیرون با انگشتمون میایم بیرون. همیشه تقصیر یکی دیگه است. و همیشه تو خانواده ها میبینید همیشه تقصیر تو بود . کی بود کی بود من نبودم.
o حسابگری. .Computing تو آقایون فراوونه . مخصوصن اگه مهندس هم باشید دیگه خدا به خیر کنه. حسابگری همیشه حرفهای حسابه. این با این نمیخوره . انگار دنیا همش ضرب و جمعه. یعنی حسابگر. اصلا بچه نباید این کار رو بکنه . بچه قرار نیست تا ساعت هشت بیدار باشه . از کجا در اومده! بچه قرار نیست انقدر بستنی بخوره. کی گفته! یعنی همینجوری برای خودمون داستان درست میکنیم. بنابراین حسابگرید؟ ظاهرا حرف حسابی میزنید؟ ولی مطلقا حرفتون حسابی نیست.
o پرت و پلا. شما به همسرتون میگید مثلا چرا نرفتی بچه رو از مدرسه بیاری. برمیگرده میگه تو برو اول دماغتو عمل کن بعد بیا. چه ارتباطی بین این دوتاست. پرت و پلاست. درست مثل بچه هایی که وقتی میگی چرا میگن چون . چرا ؟ برای اِرا.
• بنابراین در زندگیتون اگر این چهار ارتباط رو دارید فاجعه است. این کار نمیکنه.

25. رابطه جنسی

• رابطه جنسی رو تحریم نکنید. کمک بگیرید . از همسایه ها نمیشه کمک گرفت.
• بنابراین تو زندگی رابطه جنسی رو مواظبش باشید برای اینکه شما اصلا به این دلیل ازدواج کردید. به من نگید برای چیزهای دیگه بود . میفهمم . ولی اینم مواظبش باشید. برای اینکه اگر رابطه جنسی رو خرابش کردید به همش زدید بعد از یه مدتی خیلی چیزی باقی نمیمونه.
• بعد هم اگر کسی هستید که خیلی به این چیزها علاقه ندارید و به دنبال مسایل روحانی و هوایی هستید بهتره یه ذره از اون آسمونها بیایید پایین˛ برای اینکه وقتی بیایید پایین متوجه میشید طرف رفته. و اونوقت هست که گرفتاری پیدا میشه.
• نتیجتا مبادا رابطه جنسی رو دست کم بگیرید و اون رو کم اهمیت نشون بدید به دلیل باورها و اعتقادات.

رضایتمندی در رابطه زناشویی

رضایتمندی در رابطه زناشویی

خانوادهِ سالم چه ویژگی هایی دارد؟

سلامت، یک مفهوم نسبی است و تعارض و اختلاف در همه خانواده­­ها هست اما تحقیقات روانشناسان نشان میدهد که خانواده­هایی که سلامت و رضایت بیشتری دارند چند ویژگی مهم دارند:

  1. احساس امنیت روانی و عاطفی: در خانواده سالم واکنش­های افراد قابل پیش بینی است، پرخاشگری و هیجان­های منفی کمتر است، اعضای آن کمتر از هم فاصله میگیرند (مثلاً با کار و یا مشغولیت افراطی با موبایل) و بیشتر با هم همدلی می­کنند
  2. انتقاد پذیری: در خانواده سالم افراد می­توانند اشتباه کنند، به هم اجازه ابراز نظر و احساس می­دهند، همدیگر را کمتر سرزنش می کنند و جر و بحث در آن کمتر است.
  3. حل تعارض و مقابله با مشکلات: خانواده­های سالم وقتی دچار مشکل می­شوند، از افراد متخصص کمک می­گیرند و به دنبال راه حل می­روند و از راهکارهای هیجانی مثل غرق شدن در کار، مصرف مواد و مشغول شدن افراطی با موبایل کمتر استفاده می کنند.
  4. در خانواده­های سالم، اعضای آن همدیگر را محدود و کنترل نمی­کنند و به هم اجازه رشد کردن می­دهند.
  5. تعادل بین نقش ها: در خانواده­های سالم بین نقش­های مختلف مثل همسر بودن، پدر بودن و مادر بودن، نقش­های شغلی و …، تعادل وجود دارد و برای همه آنها وقت گذاشته می شود. در خانواده­های سالم نقش­ها جابه جا نمی­شوند. برای مثال بچه­ها نقش والد و حاکم بر خانواده و والدین نقش کودک را بازی نمی­کنند و از اقتدار والدینی برخوردارند. …..

مهارتهای حل اختلاف­ها

هیچ رابطه­ای در دنیا بدون تعارض و اختلاف نظر نیست، ولی زوجهای موفق کسانی هستند که میتوانند تعارض با همسر را با روشهای سالم حل کنند. زوجهایی که از رابطه خود رضایت ندارند، برای حل تعارض­هایشان از روشهای مخربی مثل انتقاد و سرزنش کردن، تهدید و زور گفتن، تقصیر را به گردن هم انداختن، شکایت کردن از همسر پیش خانواده­ها، داد زدن و ترساندن، توهین کردن به همسر و خانواده او، فاصله گرفتن از همسر و مشغول شدن با کار یا فرزندان یا وارد رابطه­های پنهانی شدن، اهمیت ندادن به نیازهای همسر، تلافی کردن و انتقام گرفتن، قهر کردن و بهانه گرفتن استفاده می کنند.

در مقابل، زوج های موفق کسانی هستند که برای حل تعارض با همسر از یک مجموعه از مهارتها برخوردارند. این مهارتها را می توان از والدین یاد گرفت و در رابطه با دیگران به کار برد.

1-یک مهارت مهم برای حل تعارض با همسر “مشورت کردن” و متقاعد کردن طرف مقابل به جای زور گفتن است. مشورت کردن به این معنا است که هر فرد راه حلهای خودش را برای یک مشکل ارائه بدهد و پیامدهای مثبت و منفی آن را بیان کند و در نهایت با بررسی پیامدها بتوانند به یک راه حل رضایتبخش برای هر دو برسند. اگر زوج نتوانستند به این اتفاق نظر برسند، می توانند هر دو راه حل را در دو موقعیت امتحان کنند و آن را که نتیجه بهتری داشت انتخاب کنند.

2-یک مهارت مهم دیگر در رابطه زناشویی “همدلی کردن” و درک احساسات همسر است. همدلی به این معنا است که بتوانیم خودمان را جای طرف مقابل قرار دهیم و احساسات و تجربه او را درک کنیم. بسیاری از زوج ها در همدلی با همسر مشکل دارند و هر کدام فقط یاد گرفته­اند همدیگر را سرزنش کنند و مقصر بدانند و حق را به خودشان بدهند. بنابراین، “پذیرفتن مسئولیت” رفتارها نیز یکی دیگر از مهارتهای مهم در رابطه زناشویی است.

3-یک مهارت مهم دیگر در رابطه با دیگران توانایی “کنترل کردن هیجان های منفی و خشم” است. زوجهایی که از رابطه­شان راضی هستند هم گاهی از دست هم عصبانی میشوند، ولی برخلاف زوجهای ناموفق میتوانند از روشهای سالم برای مدیریت خشم خودشان استفاده کنند. مثلاً به پیامدهای واکنشهای خشن فکر میکنند، میتوانند واکنش خودشان را به تعویق اندازند، از تحریک کردن همسر اجتناب میکنند، برای مدت کوتاهی محیط را ترک میکنند تا خشمشان فروکش کند و غیره.

4-همچنین زوجهای موفق میتوانند به جای سرزنش و انتقاد از همسر یا خانواده او، شکایتهایشان را به صورت “درخواست” مطرح کنند. مثلاً به جای آن که بگویند “تو چرا به والدینت بیشتر اهمیت میدهی”، میگویند “من از تو انتظار دارم به اندازه والدینت به ما توجه کنی”. گفتن “تو” و “چرا” که مفهومی سرزنش گر و انتقادی دارد، در طرف مقابل حالت دفاعی ایجاد میکند.

5-یک ویژگی مهم زوجهای موفق این است که نسبت به همسر و خانواده او “پذیرش” دارند و تلاش نمیکنند آن ها را تغییر دهند تا باب میلشان رفتار کنند و یا دائم از خانواده همسر پیش او شکایت کنند. یکی از مشکلات اصلی بسیاری از زوجهایی که به مشاوران خانواده رجوع میکنند، مشکل با خانواده همسر به دلیل نداشتن پذیرش نسبت به آنهاست. اینکه ما تصور کنیم بعد از ازدواج میتوانیم خصوصیات شخصیتی و اخلاقی همسرمان و یا خانواده او را تغییر دهیم، یک تصور خیالی است.

افرادی که از این مهارتها برخوردارند، تلاش می کنند تا مسائل بین خود و همسرشان را با کمک هم حل کنند و در صورت نیاز از اشخاص بی طرفی مثل روانشناسان خانواده کمک بگیرند.

انتخاب همسر و بلوغ عاطفی

انتخاب همسر و بلوغ عاطفی

ویژگیها و رفتارهای مهم برای انتخاب همسر

قبل و بعد از ازدواج چه چیزهایی را باید بدانیم؟

برای انتخاب یک همسر مناسب چه چیزهایی را باید در مورد او بدانیم؟

چه ویژگیها و رفتارهایی برای انتخاب همسر مهم هستند؟

مهمترین بخش ازدواج، زمان مناسب برای آن است. بعضی افراد گمان می کنند که هر وقت با شخص مناسبی آشنا شدند یا به سن خاصی رسیدند و یا احساس کردند برای برطرف شدن نیازهای عاطفی، اقتصادی، جنسی و غیره نیاز به داشتن یک شریک زندگی دارند باید ازدواج کنند؛ در حالی که هیچکدام از این موارد نشان دهنده زمان مناسب برای ازدواج نیستند.

هدف از شکل گیری خانواده این است که نیازهای اعضای خود را برطرف کند و فرزندان را آماده جدا شدن از خانواده و آغاز شکل دادن به یک خانواده جدید کند. پس بهترین زمان برای ازدواج کردن وقتی است که فرد احساس کند می تواند از والدینش جدا شود و با فرد دیگری خانواده جدیدی بسازد. در این مرحله فرد به بلوغ عاطفی و استقلال رسیده است. “بلوغ عاطفی” مهمترین ویژگی برای آماده شدن برای ازدواج است.  بلوغ عاطفی چند نشانه مهم دارد. 

اولین نشانه بلوغ عاطفی این است که همسر آینده شما در مقابل نیازها و خواسته های شما و رفتارهای خودش “احساس مسئولیت” کند. یکی از شکایت های اصلی اکثر زوج هایی که به روانشناسان خانواده مراجعه می کنند “مقصر بینی” است، یعنی یکی از طرفین یا هر دو حاضر نیستند مسئولیت رفتارهای خودشان را بپذیرند و همه چیز را تقصیر طرف مقابل میدانند. مثلا اگر وارد یک رابطه پنهانی با شخص دیگری از جنس مخالف شده اند آن را تقصیر کوتاهی و ضعف های همسرشان میدانند و یا اگر همسرشان را کتک میزنند دلیل آن را تحریک شدن توسط او عنوان میکنند.

دومین نشانه بلوغ عاطفی داشتن “کنترل روی هیجان های منفی و خشم” است. شکایت خیلی از زوجها این است که همسرشان وقتی تحت فشار قرار میگیرد و یا به هر دلیلی عصبانی میشود نمیتواند خشم خودش را اداره کند و از راهکارهای ناسالم برای کنترل استرس استفاده می کند. این افراد ممکن است رفتارهای خشن کلامی و فیزیکی از خودشان نشان دهند و یا برای کنترل استرس به سوء مصرف داروها، مواد، الکل و غیره روی آورند. شما با مشاهده رفتار طرف مقابل در محیط کار و خانواده مادری او میتوانید شناخت خوبی از این بعد بلوغ عاطفی به دست آورید. 

سومین نشانه بلوغ عاطفی پایین که خیلی مهم است “وابستگی افراطی” است. شما باید سعی کنید بدانید که اولویت اصلی همسر شما در زندگی چیست، آیا اولویت او کارش است، دوستانش هستند، مواد مخدر است، یا خانواده و والدینش اولویت زندگی او هستند؟ شخصی آماده ازدواج است که اولویت او در زندگی، اول همسر و نیازهای همسرش باشد و بعد خانواده مادریش. شکایت بسیاری از زوجها این است که همسرشان بعد از ازدواج هنوز به دنبال رفع نیازهای خانواده مادریش است و هنوز نتوانسته از لحاظ اقتصادی، روانشناختی و عاطفی از آنها مستقل شود، هنوز برای تصمیم گیریهای کوچک و بزرگ زندگی اول به والدینش رجوع می کند و خانواده مادری تاثیر زیادی روی او دارند. مهمترین نشانه بلوغ عاطفی این است که فرد بتواند خود را از والدینش متمایز کند.

چهارمین نشانه نداشتن بلوغ عاطفی “گسستگی عاطفی” از والدین است. اگر فردی برای فرار از والدین و یا استرسی که در خانواده خود دارد ازدواج کند، معمولا انتخاب مناسب و ازدواج موفقی نخواهد داشت. این فرد برای حل مشکلات از روش فرار کردن، فاصله گرفتن و قطع رابطه کردن استفاده میکند. حتی اگر در آینده در رابطه با همسرش دچار تعارض و اختلاف شود ممکن است باز هم از روش فرار کردن استفاده کند و به کارش بیشتر مشغول شود و یا وارد رابطه پنهانی با شخصی از جنس مخالف شود.

آیا رابطه شما با همسرتان یک رابطه بالغانه است یا رابطه والد-کودکی

زوجهایی که از رابطه شان رضایت دارند رابطه بالغانه با هم دارند. رابطه بالغانه یعنی چه؟ رابطه بالغانه رابطه ای است که در آن طرفین به فردیت هم احترام می گذارند، اولویت زندگیشان نیازهای همسرشان است، میتوانند خشم و هیجان های منفی را در رابطه با هم کنترل کنند مثلا کمتر سر هم داد می زنند، خصوصیات فردی هم را می پذیرند، مسئولیت رفتارهای خودشان را می پذیرند مثلا عصبانی شدن خودشان را تقصیر همسرشان نمی اندازند، احساسشان را به هم بیان می کنند، وقتی به مشکل بر میخورند به جای قهر کردن یا پای خانواده ها را وسط کشیدن سعی می کنند با هم به یک راه حل برسند و با هم همدلی می کنند یعنی می توانند خودشان را به جای هم بگذارند و احساسات هم را درک کنند.

در مقابل، زوجهایی که رابطه والد- کودکی دارند مدام با هم جر و بحث میکنند تا ثابت کنند حق با خودشان است، خصوصیات فردی هم را نمی پذیرند و تلاش می کنند همدیگر را تغییر دهند، اولویت زندگیشان نیازهای خودشان است، وقتی به مشکل برمیخورند به جای حل کردن آن سر هم داد می زنند یا قهر می کنند و یا به روش های دیگر تلافی می کنند، مدام درگیر جنگ قدرت هستند، مدام از هم ایراد میگیرند و همدیگر را مقصر می دانند، برای هم نقش والد سرزنش گر را بازی می کنند (رفتارهایی مثل چشم غره رفتن و دستور دادن به همسر)، به جای بیان خواسته ها دائم از هم شکایت میکنند، تقصیر رفتارها و عادتهای منفی خودشان مثل سیگار کشیدن و داد زدن را به گردن همسرشان می اندازند، همدلی با هم ندارند و همیشه حق را فقط به خودشان می دهند.

مادری کردن زن ها برای همسرانشان

مادری کردن زن­ها برای همسرانشان

زنان با اصلاح كردن اشتباهاتِ مردان و امر و نهی به آنها در حقشان مادری میكنند

  1. در حق آنها زیاده از حد مفید واقع شدن و انجام دادن كارهایی كه میبایست خودشان انجام بدهند؛ مثلاً به دنبال كلیدش میگردیم. لباسهایش را پشت سرش جمع میكنیم، موهایش را مرتب مینماییم.
  2. راه انداختن بازیهای كلامی با آنان، بازی حدس بزن، جهت بیرون كشیدن اطلاعات از آنان، به او میگوییم گرسنه­ای؟ با یه سوپ چطوری؟ زیاد جالب به نظر نمیاد؟ خب بذار فكر كنم.
  3. ما معمولاً چنین فرض میكنیم؛ مردها كم حافظه بوده و یا فراموش كار هستند و اطلاعاتی كه میبایست خودشان به خاطر داشته باشند را به آنها گوشزد میكنیم: یادت باشد وقتی رسیدی زنگ بزنی!
  4. آنها را نكوهش میكنیم، گویی بچه­اند. چطوری میتوانی بدون ژاكت بیرون بروی؟ نمی­بینی هوای بیرون سرده؟ چند بار باید بگویم قبل از این كه بخوابیم چراغ ها را خاموش كن.
  5. اصلاح كردن اشتباهاتشان و امر و نهی كردن به آن ها: اگه جای تو بودم الآن از سمت چپ رانندگی میكردم.

مراقب رفتارهای مادرانه خود در رابطه با همسرتان باشید

خیلی از خانمها از این شکایت میکنند که احساس میکنم همسر شوهرم نیستم بلکه من مادرش هستم، شوهرم همیشه مثل یک بچه کوچک رفتار میکند و انتظار دارد به جای او کارهایش را انجام دهم، لباسهایش را از روی زمین جمع کنم و مسئولیت همه کارها به عهده من باشه، او هر روز نسبت به کارها بی تفاوت تر میشه و من خسته تر و عصبانی تر میشم. خیلی از زنها شاهد رفتارهای مراقبتی افراطی مادرانشان بوده­اند و از آنها الگو برداری می کنند.

چرا زن ها در حق مردها مادری می كنند؟

  1. زن ها برای مادری كردن آموزش دیده اند و برای آن نیز پاداش میگیرند. وقتی بچه بودند، یگانه الگویشان مادرشان بود. همواره شاهد بودند كه مادر چگونه از آنها، برادر وخواهرها حمایت میكرد. بدین ترتیب آموخته اند چگونه حمایتگر، مهربان و فداكار باشند و به نیازهای دیگران رسیدگی كنند.
  2. به این دلیل در حق مردان مادری می كنند كه آنها را به خود وابسته سازند. وقتی سخت تلاش می کنند تا همه نیازهای شوهرهای خود را برآورده كنند، او را شدیداً به خود وابسته میكنند. زن ها بدین وسیله با ترس از طرد شدگی خود مقابله كرده و طوری مردها را به خودشان وابسته میكنند كه هرگز نتوانند فكر ترك كردن بكنند. گویی ضمیر ناخودآگاه مردها در مییابد، اگر به اندازه كافی به زن محتاج باشند، هرگز او را ترك نخواهند كرد.

چگونه مادری كردن برای نامزد یا همسر موجب تخریب رابطه میشود؟

در ابتدا مادری كردن برای نامزد یا همسر میتواند جوانب مثبتی داشته باشد، اما در دراز مدت اثرات بسیار مخربی را بر روی رابطه خواهد گذاشت.

  1. هنگامی كه در حق نامزد یا همسر مادری كنید، به طرزی اجتناب ناپذیر او از شما منزجر شده و نهایتاً برعیله تان طغیان خواهد كرد. ممكن است از رفتارتان شكایتی نداشته باشد، حتی ممكن است اصرار كند به اینكارتان ادامه بدهید، اما یك چیز حتمی است: او یك روز بر علیه تان شورش خواهد كرد، همان گونه كه تمامی پسر بچه ها دوست دارند روزی از مادرشان جدا شوند و خانه را ترك نمایند
  2. با نامزد یا همسرتان دائماً طوری رفتار میكنید كه گویی او بی لیاقت است. متعاقب چنین رفتاری او نیز احساس ناتوانی و بی لیاقتی خواهد كرد و در نتیجه اعتماد به نفسش پایین آمده و رفتارش نیز بچگانه تر مینماید. این به نوبه خود باعث بوجود آمدن یك چرخه زندگی معیوب خواهد شد. هنگامی كه یك مرد احساس خوبی نسبت به خودش ندارد، شما را نیز كمتر دوست خواهد داشت. احساس عزت نفس یك مرد بستگی به احساس توانمندی او دارد. هنگامی كه مردی احساس میكند كارها را به درستی انجام نمیدهد، به سختی میتواند با شما و یا خودش مهربان باشد.
  3. عشق، حرارت و شور و حال رابطه خود را خواهید كشت. سریع ترین راه ممكن برای كشتن عشق، شور و حال و حرارت یك رابطه، مادری كردن در حق نامزد یا همسر است. هرچه با یك مرد بیشتر به مانند مادرش رفتار كنید، او نیز به شما بیشتر فرزندگونه پاسخ خواهد داد. اما موضوع اینجاست: ممنوعیت جاذبه جنسی نسبت به شخصیتی مؤنث با انرژی مادرانه، چنان در شخصیت برخی از مردها ریشه دوانده كه تقریباً برای آن مرد غیرممكن خواهد بود، بتواند شما را به طرزی رمانتیك ببیند.

راه حل: چگونه از مادری كردن در حق مردان دست برداریم؟

در زیر راه كارهایی ارائه شده كه در تغییر نقش شما از یك مادر به یك معشوق خوب برای نامزد یا همسرتان، مفید خواهند بود:

  1. از انجام دادن كارهایی كه همسرتان میتواند خودش انجام دهد، پرهیز كنید. رفتار مادرانه داشتن در حق همسرتان بمانند اعتیاد است. همان طور كه در مورد تمامی اعتیادها نیز صدق میكند و تنها راه نجات، ترك كردن است. البته این بدان معنا نیست كه در حق همسرتان مهربان و حمایتگر نباشید، بلكه هدف صرفاً بدین معناست كه چگونه بیشتر به مانند یك همسر و معشوق و كمتر به مانند یك مادر با او رفتار كنید.
  2. با نامزد یا همسرتان به مانند شخصی لایق، دانا، توانا و قابل اعتماد رفتار كنید. اطلاعاتی كه خودش میبایست به خاطر داشته باشد را به او یادآوری نكنید. بلكه به گونه ای رفتار كنید كه دریابد بزرگسالی فهمیده و توانا است. كه شما همیشه می توانید روی او حساب كنید. به خاطر داشته باشید از آن جا كه مدت ها در حقش مادری میكردید و برنامه هایش را ترتیب می دادید، كمی تنبل شدهاست. به طرزی ناخودآگاه ممكن است در به خاطر سپردن قرار ملاقات ها و مسئولیت هایش به شما تكیه كند. بنابراین طبیعی است هنگامی كه از این كار دست میكشید، بعضی از كارهایش را فراموش كند. مثلاً برخی ازصورت حساب ها را نپردازد و یا این كه آشغال ها را هرشب دم در نگذارد.در این گونه مواقع سرزنشش نكرده و از او انتقاد نكنید، بلكه با یأس او همدردی كرده و به دنبال كار خود بروید.
  3. آن گونه كه مادرها با بچه هایشان صحبت می كنند با او صبحت نكنید. به خودتان قول بدهید با نامزد یا همسرتان طوری صحبت نكنید، گویی او یك پسر بچه پنج ساله است. این به آن معنا است كه اصلاً او را نكوهش نكنید. اشكالی ندارد اگر بگویید از دستش ناراحت و عصبانی هستید، اما این كار را به گونه ای كه یك بزرگسال با بزرگسال دیگر انجام میدهد، انجام دهید نه مثل یک مادر عصبانی كه از دست پسر بچه شیطانش به ستوه آمده است.
  4. مسئولیت هایی را كه دوست دارید به عهده بگیرد به او واگذار كنید و چنانچه اشتباه هایی مرتكب می شود، مسئولیت ها را از او سلب نكنید. می دانیم این كار برای بعضی از شما تا چه حد مشكل است. این بدان معناست كه كنترل كردن همه چیز را رها نمایید و اعتماد كنید. همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت، حتی هنگامی كه همه موارد آن طور كه می خواستید، پیش نمی روند

هشدار: ممكن است هنگامی كه همه موارد بد پیش میرود، وسوسه شوید دخالت كرده و كنترل اوضاع را دوباره خودتان بدست بگیرید. به عنوان مثال: موسم تعطیلات نزدیك شده و می دانید همسرتان هیچ گونه اقدامی برای تهیه جا انجام نداده، وسوسه نشوید او را نجات بدهید. به او اجازه دهید اشتباه كند و عواقب آن را نیز بپذیرد. زیرا تنها از این راه می تواند بیاموزد كه كارها را بدرستی انجام دهد.

چرا مادری کردن زنها برای شوهرانشان رابطه زوج ها را خراب می کند؟

یک خانم 47 ساله به روانشناس خانواده مراجعه کرد و با گریه و ناراحتی زیاد گفت که علی رغم توجه زیاد و فداکاری هایی که برای شوهرش میکند متوجه شده که شوهرش مدتی است با زن دیگری رابطه پنهانی دارد! در ادامه صحبت، این خانم متوجه شد که چقدر برای شوهرش مادری میکرده مثلا همه کارهای شخصی او را انجام میداده، اگر در جمع فامیلی حرف اشتباهی میزده به او چشم غره می رفته و همیشه او را کنترل می کرده که کجا میرود کی بر میگردد و … اما شوهرش هم هیچوقت شکایتی نداشته و از این رابطه ناراضی نبوده است. پس چرا کار به اینجا کشیده؟ شاید این سؤال خیلی ها باشد.

یک مشکل اصلی این است که ما فکر میکنیم بعد از ازدواج باید فردیت خودمان را کنار بگذاریم اما این باور درست نیست. اگر این اتفاق بیفتد، افراد بعد از مدتی تلاش می کنند تا دوباره فردیت خودشان را به دست آورند و دیگران آنها را نه به عنوان یک کودک ناتوان وابسته بلکه به عنوان یک بزرگسال که میتوان روی او حساب کرد و او را جدی گرفت نگاه کنند.

همچنین وقتی ما با دیگران مثل افراد بی عرضه و دست و پا چلفتی رفتار میکنیم که نمیتوانند خوب و بد را تشخیص دهند و ما مدام باید به آنها یادآوری کنیم، لیاقت و توانایی آنها را زیر سوال میبریم. حالا اگر کسی وارد رابطه با این فرد شود و توانایی ها و لیاقت او را به او یادآوری کند و از او مدام ایراد نگیرد برای أو جاذبه بیشتری نسبت به کسی خواهد داشت که با او مثل یک بچه رفتار می کند.

معنای زندگیِ مشترک

معنای زندگیِ مشترک

در زندگیِ مشترک نمی شود هر کسی راهِ خودش را برود.

اصلاً آدم ها چرا با هم ازدواج می کنند؟

در ازدواج ما با هم یک توافقی می کنیم که معنایِ این توافق این نیست که هر کاری که من می خواهم یا هر کاری که تو می خواهی می توانیم انجام دهیم.

البته یک جاهایی هر کسی می تواند کارِ خودش را بکند، شما کفشِ خودتان را می‌پوشید، او هم کفش خودش را می پوشد. ولی روزی که می خواهید به مهمانی بروید ماجرا این است که دوتایی باید با هم به توافق برسید که این مهمانی را بروید یا نه؟

ولی اگر شما تصمیم گرفتید هر کسی به آن مهمانی که خودش دوست دارد برود دیگر ازدواج معنا پیدا نمی کند.

یعنی وقتی ما ازدواج می کنیم نمی توانیم هر جا که با هم اختلاف پیدا کردیم، من راهِ خودم را بروم، او هم راهِ خودش را برود و حرفمان این باشد که ما به نظرِ هم احترام می گذاریم. معنایِ این کار احترام گذاشتن نیست.

روزی که ما ازدواج می کنیم، حرفمان این است که ما مسائلمان را با هم مطرح می کنیم و در نهایت به یک توافقی می رسیم که در مجموع هر دو طرف برنده باشیم.

به همین جهت است که آدم ها وقتی می خواهند با هم ازدواج کنند چِک می کنند که آیا در موردِ مسائلِ اعتقادی، جدولِ ترجیحات، محلِ زندگی، تعداد بچه ها، چگونگی تربیتِ بچه ها، نوعِ کار و …توافق دارند یا نه؟ و وقتی دیدند چنین توافقی وجود دارد با هم ازدواج می کنند و بعد از ازدواج هم تبدیل می شوند به دو چرخِ یک اتومبیل که جدا هستند ولی در کنارِ هم قرار دارند و در یک مسیر حرکت می کنند.