آلبرت اِلیس
آلبرت اِلیس
1913– 2007 .Albert Ellis
• آلبرت اِلیس یک روانشناس امریکایی بود. وی بنیانگذار و رئیس افتخاری نهاد آلبرت الیس نیویورک بود.
• اِلیس در یک خانواده یهودی در پیتسبورگ در ایالت پنسیلوانیا در ۱۹۱۳ زاده شد. اِلیس کوچکترین فرزند خانواده بود و پدر وی مردی کاسب کار و بیشتر در سفرهای بازرگانی و دور از خانه بسر میبرد. در اتوبیوگرافی خویش، الیس مادرش را زنی در خود رفته، با اختلال دوقطبی تشریح نمودهاست.
• اِلیس تا سال ۱۹۴۳ در دوره روان تحلیل گری آموزش میدید. در آن زمان شروع به ساختن آزمونهای کاغذ و مدادی کرد.
o در میان تمام تستهای موجود، تست MMPI را بهترین تست میدانست. در سال ۱۹۴۷ مدرک دکترای خود را دریافت کرد. در آن زمان همچنان علاقه شدیدی به نظریه فروید داشت. پس از یک دوره آموزشی دیگر در تست رورشاخ Rorschach test، ایمان او به نظریه روان تحلیل گری رو به افول نهاد.
o از بین روانشناسان هورنای، آدلر، فروم و سالیوان بیشترین تأثیر را بر او گذاشتند. پس از آن شروع به مطالعه کتب فلاسفه باستانی و جدید کرد.
o در سال ۱۹۵۳ او به کلی از روان تحلیل گری فاصله گرفت و خود را درمانگر عقلانی نامید. در سال ۱۹۵۵ شیوه رفتار درمانی عقلانی هیجانی -REBT- Rational Emotive Behavior Therapy را توسعه داد.
o او درجه کارشناسی ارشد و دکتری روانشناسی کلینکی را از دانشگاه کلمبیا و برد روان شناسان حرفهای امریکا ABPP American Board of Professional Psychology را در اختیار داشت.
• بالاخره در سال ۱۹۵۵ او درمان عقلانی خود را پایهگذاری کرد
• بر اساس درمان عقلانی، مشکلات درمانجویان و مراجعین به خاطر فلسفه شخصی آن هاست که با دردهای هیجانی آنها همراه میشود.
o این رویکرد بر درمان فعال تأکید میکند-
o تغییر عقاید خودتخریبگر –
o تغییر رفتارهایی که این عقاید غیرمنطقی و خشک را نشان میدهد.
• در سال ۱۹۵۷ به طور رسمی این درمان را شروع کرد. دو سال بعد اولین کتاب خود را منتشر کرد. انجمن روانشناسی آمریکا کمی به این درمان علاقه نشان داد، اما آن را مخالف روح زمان دانست. در سال ۱۹۵۹ انستیتو زندگی عقلانی تأسیس شد.
آلبرت اِلیس: به عقیده من، اتفاقات دوران کودکیم، نقش مهمی در رواندرمانگر شدن من نداشته-اند. در این که آدم و درمانگر فعلی بشوم هم نقش مهمی نداشته-اند. این طرز تلقی در کیف روانکاوی جا میگیرد که خوشبختانه من دیگر آن را به دوش نمیکشم.
رفتار درمانی عقلانی-هیجانی
آلبرت الیس
رفتار درمانی عقلانی-هیجانی
Rational emotive behavior therapy
• درمانِ عقلانی عاطفی رفتاری توسط دکتر آلبرت الیس بر اساس این ایده که منشاء بسیاری از اختلالهای عصبی و روانی ریشه در باورهای غیر معقول دارند، در اواسط دهه ۱۹۵۰ میلادی بنیان نهاده شد. نظر الیس این است که رفتار، افکار و احساسات ما، نتیجه باورها Beliefs و فرضهای Assumptions ما از خودمان، دیگران و کل هستی است، و باورهای غیر معقول، محصول شرایط فلسفی غلط هستند.
• سه باور متداول از باورهای غلط به قرار زیر است:
o من باید درست کار کنم تا تأیید دیگران را کسب کنم، والّا من بی-ارزشم.
o رفتار شما با من باید معقول، با ملاحظه و با محبت باشد والّا شما آدم خوبی نیستید.
o زندگی باید آسان، بی-رنج و منصفانه باشد والّا بد است.
• ما فقط وقتی میتوانیم شاد باشیم که باورهای نامعقول که زیرساخت مشکلات عصبی و روانی از قبیل: اضطراب، افسردگی، نا امیدی، خشم و تجاوز است را با باورهای معقول-تر جایگزین کنیم.
• برای تغییر، این سئوالها را از خود بپرسیم:
o آیا مدرکی برای اثبات این باور وجود دارد؟
o مدارک علیه این باور کدامند؟
o بدترین چیزی که از ترک این باور ممکن است برای من پیش بیاید چیست؟
o بهترین ثمره ترک آن چیست؟
• رفتار درمانی عقلانی-هیجانی یک رویکرد جامع درمانی است، که علاوه بر جنبه-های هیجانی و رفتاری اختلالات انسان، مؤلفه فکری آنها را نیز مد نظر دارد.
o رفتار درمانی عقلانی هیجانی بر این فرض پی-ریزی شده که شناخت، هیجان و رفتار، سه کارکرد مجزا نیستند، بلکه ارتباط درونی دارند و یک کلیت هستند.
o رفتار درمانی عقلانی-هیجانی ریشه-های فلسفی دارد. سرمنشأ فلسفی نظریه الیس به افکار برخی از فلاسفه، به خصوص اپیکتتوس برمیگردد. اپیکتت یا اپیکتتوس Epictetus , AD 55 – 135 فیلسوف رواقی Stoicism یونان بود. رواقی یعنی کیفیت و یا رفتار کسی که اتفاقات و وقایع را بدون شکایت و یا نشان دادن احساسات عاطفی قبول میکند.
• مبانی فلسفی رفتار درمانی عقلانی-هیجانی عبارتند از:
o لذت-طلبی مسئولانه،
o عقاید بنیادی انسان گرایانه،
o خردمند بودن.
o معنای لذت-طلبی مسئولانه این است که انسان از لذتهای کوتاه مدت رنج-آور، مثل سوء مصرف مواد مخدر و الکل به نفع لذایذ بلندمدت و طولانی-تر خود چشم بپوشد. به نظر رفتار درمانگران عقلانی-هیجانی انسانها حکم ارگانیسمهای کل-نگر و هدفمندی را دارند، که صرفاً به دلیل زنده بودن مهم هستند.
o سومین مبنای فلسفی رفتار درمانی عقلانی-هیجانی خردمندی است، انسانها در این روش در می-یابند که با عاقل بودن میتوانند چیزهای بیشتری یاد بگیرند.
• بعلاوه، الیس معتقد است برخی از اختلالات شدید روانی ریشه زیست شناختی دارد. دیگر اینکه وی عوامل اجتماعی را مهم میداند و معتقد است آدمهایی که برای نظرات و ارزشهای دیگران خیلی اهمینت قائل هستند، احساس بد بودن و بی ارزش بودن میکنند.
• وی دوازده باور را از ریشه های اصلی روان-نژندی میداند:
۱- اطرافیانم حتما باید تمام کارها و اعمال مرا بپسندند.
۲- بعضی اعمال و کارها، افتضاح و وحشتناک هستند، و عاملان آنها باید به شدت نکوهش شوند.
۳- اگر اوضاع بر وفق مراد من پیش نرود، وحشتناک میشود.
۴- همیشه عوامل بیرونی باعث احساس بدبختی انسانها میشوند.
۵- اگر چیزی خطرناک یا ترسناک است باید بابت آن بینهایت ناراحت شوم.
۶- پرهیز کردن از مشکلات زندگی، بهتر از روبرو شدن با آنهاست.
۷- همیشه باید به چیزی قویتر و بزرگتر از خودم متکی باشم.
۸- در تمام شئونات زندگی باید کاملاً باهوش و موفق باشم.
۹- اگر چیزی زمانی زندگی مرا تحت تاثیر قرار دهد، تاثیرش همیشگی خواهد بود.
۱۰- باید همیشه و کاملاً بر اوضاع و امور کنترل داشته باشم.
۱۱- انسان با بی-حالی و تنبلی میتواند به خوشبختی برسد.
۱۲- من تقریباً هیچ کنترلی روی هیجاناتم ندارم، و نمیتوانم برای احساس ناراحتی ام کاری بکنم.
اپیکتت
اپیکتت: برداشت و تعامل مردم از وقایع، نتیجه احساس آنان از واقعیت است، نه خود واقعیت.
اپیکتت در حدود سال ۵۵ میلادی در فریقیه به دنیا آمد. او که غلام زاده و خود تحت رقیت و بندگی بود، توسط صاحب ستمگری ناقصالعضو شده، اما در هر حال نمونه یک روح آزاده نحیف و متکی به نفس بود و چون به یکی از درباریان نرون فروخته شد، صاحبش به او اجازه داد که دروس رواقی کالیوس موسونیوس روفوس را تعلیم بگیرد و نزد او بود که فن استخراج فلسفهای جامع و عمومی را از تجارب شخصی فرا گرفت.
با مرگ رووس، اپبکتت که در خلال این احوال قانوناً آزادی هم یافته بود؛ در روم به تدریس فلسفه پرداخت. اما می سین که از آزادی زبان این برده قدیمی وحشت داشت از شهر اخراجش نمود. آنگاه به نیکوپولیس رفت که در آنجا بین مستمعین فراوانش هادریان امپراتور آینده هم بود. او نفوذ فوق العادهای بر امپراتور دیگری یعنی مارک اورل اعمال نمود. از اپیکتتوس اثر نوشتهای در دست نیست و آنچه که از تعلیمات او باقیاست نوشته شاگردش آریان است. اپیکتت در حدود سال ۱۳۵ درگذشت.
اپیکتتوس میگفت : این چیزها نیستند که انسان را ناراحت میکنند، بلکه نگرش انسان در مورد چیزها است که او را ناراحت میکند.
خطاهای شناختی
آلبرت الیس
خطاهای شناختی
ده باور غیرمنطقی در کنار باورهای جایگزین آن برای درک کلی خطاهای شناختی :
1- باور غیرمنطقی: من به عشق و تأیید عمده افراد نیازمندم.
باور منطقی: عشق و تأیید بسیار دلپذیر است. در شرایط مناسب به دنبال آن خواهم بود. اما آنها از واجبات نیستند. من بدون آنها نیز میتوانم زندگی کنم.
2- باور غیرمنطقی: برای ارزشمند بودن به عنوان یک انسان، باید به موفقیت در هر کاری که میکنم، بدون هیچ اشتباهی دستیابم.
باور منطقی: من همواره سعی میکنم تا حد ممکن به موفقیت دست یابم. اما شایستگی عدم شکست، غیرواقعی است.بهتر است که خود را جدا از عملکرد خود به عنوان یک انسان بپذیرم.
3- باور غیرمنطقی: افراد باید همواره کار صحیح را انجام دهند، زمانی که کاری آسیبزا انجام میدهند، باید سرزنش و تنبیه شوند.
باور منطقی: ناخوشایند است که گاهی افراد کارهای نادرست انجام میدهند. اما انسان کامل نیست.ناراحت کردن خودم در حقیقت تغییری ایجاد نخواهد کرد.
4- باور غیرمنطقی: وقایع باید طبق آنچه میخواهم باشد. در غیر این صورت زندگی غیرقابل تحمل خواهد بود.
باور منطقی: هیچ قانونی وجود ندارد که بگوید هر چیز باید آنگونه که میخواهم اتفاق بیفتد. ناامید کننده است، اما میتوانم این را درک کنم، به خصوص برای جلوگیری از فاجعه.
5- باور غیرمنطقی: ناراحتی من به واسطه اتفاقات خارج از کنترل من به وجود آمدهاند. در نتیجه کار زیادی نمیتوانم برایش انجام دهم.
باور منطقی: عواملِ خارجیِ بسیاری در کنترل من نیستند.اما اینها افکار من هستند (نه عوامل خارجی) که باعث احساسات من میشوند. میتوانم بیاموزم که افکارم را کنترل کنم.
6- باور غیرمنطقی: من باید در مورد چیزهای خطرناک و ناخوشایند نگران باشم، وگرنه ممکن است اتفاق بیفتند.
باور منطقی: نگرانی در مورد وقایعی که میتوانند ناخوشایند باشند، از رخداد آنها جلوگیری نخواهد کرد.اینکار فقط من را در حال حاضر نگران و افسرده میسازد.
7- باور غیرمنطقی: با اجتناب از مشکلات، ناملایمات و مسئولیت در زندگی شادتر خواهم بود.
باور منطقی: اجتناب از مشکلات در کوتاه مدت آسان است.کنار گذاشتن اتفاقاتِ نامناسب فقط برای مدتی جلوگیری میکند. ولی به من فرصت بیشتری برای نگران شدن میدهد.
8- باور غیرمنطقی: هرکسی باید به فردی قویتر از خود تکیه کند.
باور منطقی: تکیه بر دیگری ممکن است باعث وابستگی گردد.عیبی ندارد که به جستجوی کمک باشیم. به شرطی که به خود و قضاوت خود معتقد باشیم.
9- باور غیرمنطقی: اتفاقات گذشته باعث مشکلات من هستند. آنها همچنان در احساسات و رفتارهای من دخیلند.
باور منطقی: گذشته نمیتواند در زمان حال من تأثیر بگذارد. باورهای من ایجاد عکسالعمل میکند. ممکن است این باورها را در گذشته آموخته باشم. اما میتوانم در حال حاضر آنها را تحلیل و تغییر دهم.
10- باور غیرمنطقی: من باید با ناراحتی دیگران ناراحت شوم.
باور منطقی: من نمیتوانم احساس بد و ناراحتی دیگران را با ناراحت شدن خود تغییر دهم.
منبع : الیس(رفتاردرمانی عقلانی هیجانی) / فیروزبخت / نشر دانژه
نظریه شخصیت و آسیب شناسی
آلبرت الیس
نظریه شخصیت و نظریه آسیب شناسی روانی
نظریه شخصیت اِلیس
Personality Theories: Critical Perspectives
• نظریه عقلانی – هیجانی اِلیس یک توجیه منطقی در قالب رابطهِ ABC است. Activating Event – Beliefs – Consequence
A ، حادثه یا واقعه-ای است که اتفاق می-افتد و فرد را به نحوی بر می-انگیزد.
B ، نظام اعتقادی فرد با توجه به حادثه A است.
C ، پیامد عاطفی و یا عکس-العمل فرد در مواجهه با A است.
• اِلیس معتقد است نظریه-پردازان دیگر توجه خود را یا به A یا به C معطوف داشته-اند و A را علت به وجود آمدنِ معلولِ C میدانند. در صورتیکه چیز دیگری باید میان A و C واسطه شده باشد تا C به وجود آید.
o درمان منطقی–عاطفی الیس به عنوان یک نظریه شناختی به فرایند درون ارگانیسم نظر دارد و آنها را تعیین کننده شخصیت میداند.در این نظریه، این محرک یا رویدادهای برانگیزاننده یعنی A نیستند که اهمیت دارند، بلکه برداشتهای فردی و تعبیرهای او از رویدادها یعنی B هستند که مهمند. یعنی B مستقیماً به C منجر میشود. مثلا رویداد طرد شدن از طرف یک دوست را در نظر بگیرید یعنی . عده-ای به این رویداد با افسردگی پاسخ میدهند یعنی C. عده-ای به دنبالِ دوستهای جدید میروند یعنی C. در اینجا رویداد نیست که موجب پاسخهای متفاوت افراد شده است. بلکه برداشتی که این دو فرد از طرد شدن داشته-اند یعنی B، موجب پاسخهای متفاوت آنها یعنی C شده است.
• به اعتقاد درمانگران عقلانی هیجانی، روان-درمانی فرایندی است که در آن با تمرکز شدید بر نظام اعتقادیِ فرد یعنی B، و اصلاح آن به تغییر رفتار اقدام میشود. بنابراین، درمان عقلانی – عاطفی الیس یک شیوه جامع در درمان است، که مشکل فرد را از سه دیدگاه شناختی، عاطفی و رفتاری مورد توجه قرار میدهد و سعی میکند که با ایجاد شناخت مطلوب در فرد، اثرات مثبت و منطقی عاطفی و رفتاری در او ایجاد شود.
• باورها و اعتقادات فرد تعیین کننده اصلی رفتار فرد هستند.
نظریه آسیب شناسی روانی
رفتار درمانی عقلانی- هیجانی
• آسیبهای روانی زندگی روزمره را میتوان با مدل ABC عملکرد انسان توجیه کرد. در آشفتگیهای هیجانی، رویدادهای برانگیزنده همیشه از طریق عقاید غیرعقلانی پردازش میشوند.رایج ترین عقاید غیرعقلانی به قرار زیر هستند:
۱- امیال اساسی انسان، مانند میل جنسی، نیاز هستند؛ زیرا که ما آنها را نیاز میدانیم، با اینکه آنها در واقع فقط ترجیهات هستند.
۲- ما نمیتوانیم برخی رویدادها را تحمل کنیم، خواه مجبور به منتظر ماندن در صف باشد، یا روبرو شدن با انتقاد یا طرد شدن، در حالی که میتوانیم اینگونه رویدادها را صرف-نظر از اینکه چقدر نا خوشایند باشند، تحمل کنیم.
۳- ارزش ما به عنوان انسان به وسیله موفقیتها و شکستهای ما یا صفات خاص ما، نظیر درآمد تعیین میشود، انگار که ارزش انسان را میتوان مانند صفات عملکردی ارزیابی کرد.
۴- ما باید تأیید والدین یا صاحبان قدرت را جلب کنیم، انگار که وجود ما به آنها بستگی دارد.
۵- دنیا باید منصفانه با ما برخورد کند، انگار که دنیا میتواند از امیال ما پیروی کند.
۶- برخی افراد پست یا شرور هستند و باید به خاطر شرارتشان تنبیه شوند، انگار که ما میتوانیم بی-ارزشی انسان را ارزیابی کنیم.
۷- وقتی اوضاع آنگونه که ما دوست داریم بر وفق مراد نیست، واقعاً وحشتناک است، انگار که مفهومی مانند «وحشتناک» را میتوان با ارجاعات تجربی تعریف کرد.
۸- اگر فکر نمیکردیم که اوضاع وحشتناک است یا اگر عصبانی یا مضطرب نبودیم، نمیتوانستیم عمل کنیم، انگار برای انجام دادن اعمال منطقی که دنیا را مکان خشنودتری میکنند، حتماً باید از لحاظ هیجانی آشفته باشیم.
۹- چیزهای زیان بار مانند سیگار یا مواد مخدر میتوانند خشنودی در زندگی را افزایش دهند یا اینکه این چیزهای زیان بار ضروری هستند، صرفاً به این علت که زندگی کردن بدون آنها ممکن است برای لحظه-ای ناخوشایند باشد.
۱۰- عوامل بیرونی موجب خوشحالی انسان میشوند و افراد نمیتوانند چندان احساسات خود را کنترل کنند.
۱۱- تاریخچه گذشته فرد تنها عامل تعیین کننده رفتار فعلی است، انگار چیزی که یک زمانی تأثیر عمیقی بر زندگی فرد داشته، باید برای همیشه بر آن تأثیر بگذارد.
۱۲- عقایدی که در کودکی آموخته شده-اند، خواه مذهبی، اخلاقی و یا سیاسی میتوانند رهنمودهای مناسبی برای بزرگسالی باشند، با اینکه این عقاید ممکن است تعصبات صرف یا افسانه بافی باشند .
ترس و اضطراب
• اِلیس ترس و اضطراب را به شیوه خاص خود توجیه میکند.
در نظر او ترس عبارت است از دنبال کردن عقیده و یا نگرش یا حالات به درون افکنده شده. ترس حالتی پیش-گیرانه دارد و شامل این عقیده و آگاهی ذهنی است که اولا؛ چیزی یا شخصی خطرناک وجود دارد و ثانیا بهتر است که در مقابل آن چیز خطرناک از خود محافظت کرد.
o ترس ممکن است طبیعی و عملی باشد و فرد را قادر سازد که با موقعیت برخورد مناسبی داشته باشد. اضطراب کاملا با ترس تفاوت دارد و شامل عقیده سومی هم میشود. این عقیده سوم آن است که چون فرد ذاتاً احساس بی-کفایتی و بی-ارزشی میکند، نمیتواند با خطراتی که تهدیدش میکند، به نحو رضایت-بخشی مواجهه شود و در نهایت برای نجات خود کاری انجام دهد.
o به عبارت دیگر در حالت اضطراب فرد درباره خود به ارزشیابی-های بدبینانه، منفی-بافانه و اخلاقی دست میزند، و توان مقابله و مواجهه با مشکل و حل و فصل آن را از خود سلب میکند.
• الیس اضطراب و اختلالات عاطفی را نتیجه طرز تفکر غیر منطقی و غیر عقلانی میداند. از اینرو تا زمانی که تفکر غیرعقلانی ادامه دارد، اختلالات عاطفی نیز به قوت خود باقی خواهند بود.
o انسان اختلالات و رفتار غیر منطقی-اش را از طریق بازگو کردن آنها برای خود تداوم میبخشد.
• افرادی که خود را اسیر و گرفتار افکار غیرعقلانی خویش میکنند، احتمالاً خود را در حالت احساس:
o خشم،
o مقاومت،
o خصومت،
o دفاع،
o گناه،
o اضطراب،
o سستی و رخوت،
o عدم کنترل
o ناشادی قرار میدهند.
• انسان به وسیله اشیاء و رویدادهای خارجی، مضطرب و آشفته نمیشود، بلکه دیدگاه و تصوری که او از اشیا دارد موجب نگرانی و اضطرابش میشود. تمام مشکلات عاطفی افراد از تفکرات جادویی آنها سرچشمه میگیرد، که از نظر تجربی مفید نیستند.
• عقاید غیرمنطقی و نگرشهای کژکار، که فلسفه-های خود-آشفته-ساز افراد را تشکیل میدهند، دو ویژگی اصلی دارند:
o اولاً این عقاید، توقعات خشک و تعصب-آمیزی هستند، که معمولاً با کلمات باید و حتماً بیان میشوند؛ این تفکر الزام-آور است.
o ثانیا؛ فلسفه-های خود-آشفته-ساز، که معمولاً حاصل این توقعات هستند، انتسابهای بسیار نامعقول و بیش از حد تعمیم یافته ایجاد میکنند. این یک استنباط فاجعه آمیز است.
o این عقاید غیر منطقی میتوانند پیامدهای بسیار ناراحت کننده-ای به بار آورند.
o خود این پیامها میتوانند رویدادهای برانگیزاننده-ای شوند، تا عقاید غیر منطقی باز آنها را به صورت فاجعه آمیز تلقی کند و این دور معیوب ادامه یابد و فرد را دچار آسیب کند.
فرایند درمان عقلانی-هیجانی
آلبرت الیس
فرایند درمان عقلانی-هیجانی
• هدف از روان-درمانی آن است که تغییرات مطلوبی در نظام اعتقادی فرد به وجود آورد. متعاقب آن فرد رفتارهای مطلوبی از خود بروز دهد و به نحو مناسبی عاطفه به خرج دهد. پس از خاتمه درمان، انتظار میرود که فرد عقاید غیرمنطقی و غیرعقلانی خود را رها کند. به سوی تفکر منطقی و عقلانی روی آورد. انتظار میرود که فرد بسیاری از تاکیدهایش را که در روند اندیشه و رفتار، انتظار از خود و دیگران، که بر اساس اجبار و الزام و وظیفه توجیه میکند، رها کند. نسبت به امور، نگرشی طبیعی کسب کند. از هر گونه افکار مخرب بپرهیزد و تفکر سازنده-تر و منطقی-تر داشته باشد.
o این موضوع را دقیقاً بپذیرد که ذاتاً تمایل دارد که به شیوه-ای عقلانی و یا غیرعقلانی عمل کند و انتخاب هر یک از این دو به دست خود اوست. از مطلق-گرایی و کمال-جویی غیرمنطقی بپرهیزد. بیشتر به خود بر اساس آنچه که هست و خواستهای منطقی-اش ارزش بدهد، نه بر اساس نحوه عملش و آرمان-های بی-پایه-اش.
o در واقع از هدفهای عمده این روان-درمانی آن است که: شخص اعتماد به نفس و قدرت تحمل ناملایمات را به دست آورد. خود را به سادگی قربانی هر خیر و شری نکند، عقل سلیم و استدلال صحیح و منطقی را در اعمال و رفتار خود بکار گیرد.
• درمانگر در جلسه درمان با فردی مواجهه است که: حادثه نامطلوبی برایش اتفاق افتاده است A . دچار پیامدهای ناگوار عاطفی شده است C. فرد به غلط حالت اختلال عاطفی C خود را به A نسبت میدهد. از افکار غیر عقلانی خود غافل است B .
o درمانگر که عقیده-ای خلاف عقیده فرد دارد، سعی میکند به او کمک کند تا عقاید غیرمنطقی خود را کنار بگذارد و با آن مبارزه کند و عقاید و افکار عقلانی و منطقی-تر را جایگزین آنها کند و در نتیجه به شناخت بهتر و رفتار مؤثر دست یابد.
• درمانگر مشکل را از سه بعد شناختی، عاطفی و رفتاری مورد بحث و بررسی قرار میدهد:
۱- درمان شناختی:
در بعد شناختی، درمانگر، فرد را متوجه غیرمنطقی بودنش میکند. به او نشان میدهد که چگونه و چرا به آن حالت در آمده است. رابطه بین عقاید غیر عقلانی با اختلالات عاطفی و ناراحتیهای او را نیز نشان میدهد. همچنین درمانگر به فرد می-آموزد که به اجبارها و الزامها و وظیفه-هایی که به آن معتقد است، پی ببرد و بیشتر به شناسایی و پذیرش واقعیت بپردازد. بداند که چگونه از شیوه تجربی و منطقی علم، که همان شیوه علمی است، برای حل مشکلاتش استفاده کند.
۲-درمان عاطفی:
در بُعد عاطفی، درمانگر به عناوین مختلف فرد را تشویق و وادار میکند تا عواطف خود را به طور عینی احساس کند و به تغییر ارزشهای اساسی خود دست بزند. در این جا به فرد نشان داده میشود که عواطفش به خاطر عقاید نامطلوب خودش به وجود آمده است.
برای این کار درمانگر از شیوه-های متعددی مثل:
+ ایفای نقش – برای نشان دادن نحوه پذیرش غلط و تاثیر آن در ارتباط با دیگران،
+ الگو سازی – برای نشان دادن نحوه پذیرش ارزشهای مختلف،
+ شوخی و بذله گویی – به منظور خط بطلان کشیدن بر عقاید اضطراب آور فرد،
+ پذیرش غیرشرطی – برای نشان دادن پذیرش صمیمانه فرد توسط درمانگر،
+ نصیحت و ترغیب – برای دور شدن از تفکرات ابلهانه و … استفاده میکند.
۳-درمان رفتاری:
در این بعد درمانگر مستقیماً به اعمالی دست میزند تا فرد رفتاری متفاوت با رفتار غیرعادی خود بروز دهد. تا بدین وسیله در رفتار او تغییری حاصل شود. برای رسیدن به این منظور از پاره-ای از روشهای رفتار درمانی نظیر:
+ تعیین تکلیف،
+ خطر کردن،
+ تصور کردن خویش در موقعیتهای ناخوشایند و اضطراب آور،
+ شرطی کردن فعال و کلاسیک و… استفاده میشود.
الیس در جریان درمان از تکنیکهای تداعی آزاد، تحلیل خواب، تعبیر و تفسیر روابط انتقالی استفاده نمیکند.
بصیرت
• در زمینه بصیرت، درمانگر به فرد کمک میکند تا به سه بصیرت عمده دست یابد:
o اول آنکه متوجه شود که این رفتار غیر عادی او گرچه در گذشته سابقه داشته است، ولی به دلایلی در زمان حال هم تداوم دارد و در رفتار او اثر میگذارد.
o دوم آنکه فرد به این بصیرت دست یابد که خود او در تداوم بخشیدن به مشکلش نقش اصلی را بر عهده دارد. و زمزمه کردن افکار غیرعقلانی و غیرمنطقی با خودش و انجام اعمال مخرب به بقای مشکل کمک میکند.
o بصیرت سوم آن است که فرد به صراحت اعتراف کند که تنها کسی میتواند ناراحتی و اضطرابهای او را تخفیف دهد یا از بین ببرد، فقط خود اوست.
رابطه میان مراجع و درمانگر
o روابط میان فرد و درمانگر صمیمانه، و شیوه کار بسیار مستقیم فعال و رهنمودی است.
o درمانگر با مراجع برخوردی غیررسمی دارد، بدون هیچ-گونه شک-و-شبه نظرات خود را ارائه میدهد.
o در صورت لزوم با عقاید مراجع به مخالفت میپردازد.
o گرچه رابطه گرم عاطفی و علاقه درمانگر به فرد مهم است، ولی توجه درمانگر به مشکل فرد و نحوه برخورد با آن از اهمیت بیشتری برخوردار است و رابطه گرم و عمیق میان درمانگر و فرد شرط لازم و کافی برای تغییر شگرف شخصیت به حساب نمی-آید.
• در درمان اختلالات روانی، تقریباً از یک شیوه برای حل تمام مشکلات استفاده میشود. مشکل از هر نوعی که باشد، درمانگر هیچ وقت زیادی صرف جستجو در آن مشکل و سوابق قبلی آن نمیکند. علاقه-ای به شنیدن احساسات و عواطف همراه با آن ندارد، بلکه به سرعت و فعالانه فرد را وادار میکند تا به عقاید بنیادی و فلسفه-های زیربنایی آن مشکل دقیقاً توجه کند و با آن به جدال برخیزد.
آشفتگی و باور جدید
• در درمان منطقی-عاطفی الگوی ABC، آشفتگی D- Disputing فرد را بدنبال دارد؛ یعنی مقابله کردن با عقاید غیر منطقی افراد. این فرایند فرد را به E-Effective new philosophy میکشاند. که عبارتست از : دیدگاه، باور و فلسفه موثر جدید، که مجموعه-ای منطقی از عقاید ترجیحی است.
• پس فرایند درمانی عبارتست از:
۱- شناسایی عقاید غیرمنطقی، که موجب آشکار شدن نشانه-ها میشود،
۲- مقابله قاطعانه با آنها،
۳-عوض کردن آنها با عقاید منطقی-تر، که فلسفه جدید موثر در زندگی را تشکیل میدهند.
منبع : نظریه های روان درمانی، جیمز پروچاسکا، جان نورکراس، نشر روان.
دانشنامه روانشناسی مردمی public psychology