ساندور فرنتزی

ساندور فرنزی

Sándor Ferenczi  1873 –  1933 

FerencziSándor

شاندور فِرِنتزی  یک روانکاو مجارستانی، نظریه‌پرداز اصلیِ روانکاوی و از همکاران نزدیکِ زیگموند فروید بود.

ارنست جونززندگینامه‌نویسِ فروید- فرنتزی را به‌عنوانِ یک بیمار روانی در پایانِ زندگیِ خود نامید. فرنتزی در زندگیِ خویش با بیماریِ کم‌خونی پرنیشیوز دست و پنجه نرم می‌کرد که سرانجام نیز منجر به مرگِ وی در اثرِ همین بیماری در سال ۱۹۳۳ شد.

گرچه وی به شدت بیمار و مبتلا به این بیماری – که در آن زمان غیرقابل درمان بود- شد، اما موفق به ارائهٔ مقالهٔ مشهورش سردرگمیِ زبانی در دوازدهمین کنگره بین‌المللی روانکاوی در ویسبادن آلمان در ۴ سپتامبر ۱۹۳۲ گردید.

ساندور فرنزی در سال 1873 در مجارستان به دنیا آمد ،  او هشتمین فرزند در میان دوازده خواهر و برادر خود بود. والدین فرنزی بخاطر دادن آزادی و همراهی که به بچه هایشان داده بودند
خانوداه ای سرشار از خوشحالی و به همراه لذت از تحصیل ، موسیقی ، نمایشنامه ، شعر و زبان ، و افرادی روشنفکر بودند .
• آنها ثروتمند و دارای بزرگترین کتابفروشی در مسکوک بودند. ساندور فرنزی پس از فارغ التحصیلی چندی در کشور خود به امر طبابت پرداخت. وی ابتدا روی روسپی ها کار کرد . بعداً تخصصش را در آسیب شناسی اعصاب گرفت . علاقه اولیه دانشجویی او پدیده فیزیک و هیپنوتیزم بود .

• اولین ملاقات او با فروید در 1908 وی را به سمت روانکاوی کشاند و برای سالها از نزدیک ترین و مورد اعتماد ترین باران او بود.
• تکیه بر نگرش درمانگر و میزان در گیر شدن او در فضای درمانی اهمیتی تاریخی پیدا می کند .
• راهی که فرنزی گشود در سالهای بعد توسط نو فرویدیها و روان شناسان انسان گرا دنبال شد.
• بسیاری فرنزی را عاطفی شاعرانه می دانستند و نه خود ستایانه
• علاقه زیادی به مردم داشت و همیشه برای کمک به آنها مشتاق بود
• مهربان و با محبت و دارای تخیل قوی و خلاق بود.

• یکی از مهمترین دستاوردهای ساندور فرنزی در روانشناسی بالینی نظریه اولیه او درباره (خود افشا گری روانکاو) است . این نظریه که اولین بار در مقاله مشهورش با عنوان (انعطاف روش روانکاوی) در سال 1928 مطرح شد، هویت رابطه بین بیمار و روانکاو را دچار تغییر کرد به گونه ای مدل روانکاوی فروید را با شیوه مسئولیت پذیر یک مادر دلسوز تبدیل کرد.

• کارهای کلینیکی فرنزی با مواد یک که آنها را (موارد مشکل) مینامد (مثل خود شیفتگی ، اختلالات مرکزی و روان پریشی) سبب شد او اصول کاری ابداع کند که برپایه (همدردی) باشد.

• خود افشاگری روانکاو یکی از روشهای مسئولانه ایست که او برای مواجه با کمبودهایی که در ارتباط بین فردی در بیمارانی که ضربات روحی ای را پشت سر گذاشته اند، ابداع کرد.
• تامسون که یکی از موسسان دانشکده آمریکایی روان شناختی بین فردی و از افراد مورد اعتماد فرنزی در سالهای واپسین عمرش بود گفته است که فرنتزی دو گام مهم برداشت :
o فرایند روان شناختی در یک محیط انسانی اتفاق می افتد که طی آن دو انسان سعی میکنند. ارتباطی برپایه صداقت با یکدیگر برقرار کنند .
o روانکاو بایستی به بیمار که نیازمند علاقه است ابراز علاقه نماید.

• معنا و مفهوم ابراز احساسات مرکزی عبارتند از دو انسان که میخواهند ارتباط صادقانه ای با یکدیگر آغاز کنند. پیگیری روابط صادقانه انسانی، بدون دغدغه کسب منافع شخصی و با هدف ایجاد و تفاهم و پاسخ به تحربیات فردی یکدیگر، می تواند نقش پر رنگی در فرایند در مان داشته باشد.
• البته هنگامی که عملکرد فرنزی مورد بررسی قرار میگیرد. باید توجه کرد که فرنزی به روشنی مقصودش را از علاقه و عشق، علاقه پدرانه است نه علایق و تمایل جنسی تمایزی که حتماً باید حین بررسی عملکرد پزشکی فرنزی قائل شویم و به رسمیت بشناسیم.
• فرنزی هرگز رفتار جنسی از خود بروز نداد. اگرچه در اوایل کارش در یک مورد از نظر عاطفی وابستگی پیدا کرد.

آثار فرنزی:

کمکهای اولیه با تجزیه و تحلیل روحی (1914-1908)
– روابط جنسی در روانکاوی (1950-1912) جلد 1 رابطه جنسی در روانکاوی
– کمکهای بیشتر به تئوری و روش تجزیه و تحلیل روحی –شامل مجموعه برخی از مهمترین کمکهای فرنزی به روانکاوی (1925-1908)
– کمکهای نهایی به مسائل و روشهای روانکاوی (1933-1908)
– تئوری تولید مثل جنسی (تالاسا) (49-1924)
– فرنزی – سندو رو فذانگ اتو – رشد روانکاوی

بر گرفته از: صوفیا قناد بغدادی
(کارشناس ارشد روانشناسی بالینی)

فرنزی و تجربه دو نفره صداقت

فرنتزی و تجربه دو نفره صداقت

بی پرده گویی – تقابل- خود شناسی

• چندین جنبه زیر بنایی در روانشناسی دو نفره فرنزی وجود دارد که در روانکاوی افراد پرورش یافته بود، و منجر به ارائه نظریه خود الگویی روانکاو شد.

1. ایجاد فضایی مملو از احساسات – به عنوان پیش شرطی برای انجام تحلیل روان شناسی. به طوریکه آسیب های روحی دوران کودکی به شکل زنده و دراماتیک دوباره تجربه گردند.

2. آنالیز انتقال متقابل هسته مرکزی آنالیز واکنشهای احساسی روانکاو به روند درمان کمک می کند.

3. همکاری مشترک و متقابل روانکاو در امر روان درمانی ضروریست به گونه ای که او شریکی مسئول و پایبند به آزادی در مسیر فرآیند دو نفره است.

4. همدلی به عنوان قانون زیر بنایی روانشناسی مورد توجه قرار گیرد بطوریکه شناخت و درک تجربه و عواطف فردی مشخص مورد ارزیابی هدف اصلی باشد . همچنین پاسخگویی درمانی جایگزین خنثی بودن شود.

5. مقداری آزمایش گری عملی جایگزین عملگری سرسختانه طبق اصول و دستور العمل ها.

6. انعطاف پذیری موقعیت روان درمانی زمانی امکان پذیر میشود که اقداماتی جهت آرامش فرد جهت ایجاد محیطی سرشار از حس همدلی و تلاش برای حل مشکل اصلی.

7. رویه فرد درمانگر وجود عهدی برای اختلال روانی از طریق نرمی ،پاسخ گوئی پدرانه.

8. پنج عنصری که آنالیز روان شناختی فرد بیمار را در بر میگیرند عبارتند از:

الف- آنالیزی قاعده ضد و غیر تعلیمی. فرد مورد روانکاوی باید یک تجربه روانی را پشت سر بگذارد تا طی آن آسیب روانی دوران کودکی شناسایی شود، و دوباره تا پایین ترین لایه ها مورد تجربه قرار گیرد.

ب- آنالیز روانی فرد معالجه کننده که همان تجربه روان درمانی متقابل است.

ج- آنالیز توسط خود شخص مورد معالجه موشکافی و بررسی بی پایان واکنش های روانی فرد بطوریکه در امر روانکاوی نقش مثبت ایفا کند.

د- روانکاوی مشترک و متقابل به همراه یک همکار. ظرفیت رشد شخصی و حرفه ای روان درمانی را به همراه یک همکار و از راه آزادی فکر حقیقی و صداقت نشان داد.

ه- آرمان و رویای فرنزی برای ایجاد جامعه ای روانکاوان که تجاربشان را با یکدیگر به اشتراک بگذارند. جامعه ای که روانکاوان بتوانند به شکلی واقعی و صادقانه با یکدیگر کار کنند بطوریکه او دیگر دچار سوء تفاهمات زبانی با فروید و……  یا جامعه روان پزشکان نشود.

خود افشاگری روان درمانگر

خود افشاگری روان درمانگر

• فرنزی در سال 1928 در مقاله شیوه انعطاف پذیری روان درمانی خود افشا گری روانکاو را مطرح کرد، موضوع چگونگی ایجاد حس همدلی را نیز مطرح کرد. او به عبارتی این موضوع را شروع کرد که شاید عملکرد روان درمانی را تغییر دهد: هیچ چیز برای یک روانکاو و مخرب تر از خلق و خوی استاد گونه، یا حتی رفتاری عامرانه در مقام پزشک نسیت. هرانچه ما به بیمار می گوییم باید در قالب نصیحتی غیر مسلم و غیر قطعی بیان شود و نه به شکل یک نظر مسلم و قطعی. نه تنها به این دلیل که ممکن است بیمار را عصبانی کند بلکه به این خاطرکه امکان دارد پیشنهاد ما اشتباه باشد.
• فرنزی درحال تغییر نقش روانکاو به عنوان یک مفسر ایجاد تعادل تبدیل یا مقاوت بود به کمک ترکیب حس همدلی و تفاهم.
• او هم چنین محیطی همراه با آزادی را مطرح کرد که سبب می شد فضای روان درمانی به شکلی غیرخطی مبدل گردد. او در رابطه با قابلیت تغییر و انعطاف فضای روان درمانی چنین میگوید: یکی از بیمارانم در مورد تکنیک انعطاف پذیری عبارتی گفت که من کاملاً ان را میپذیرم: روانکاو باید همانند یک لاستیک (قابل ارتجاء) تسلیم اراده بیمار باشد.

• هنگامی فرنزی ایجاد فضایی توام با حس همدلی را برای روانکاوی آغاز کرد، برای ایجاد و افزایش این تکنیک از خود گویی را ابداع نمود:
o هر فرد هرگز نباید از اینکه به اشتباهات خود پی ببرد و اعتراف کند، احساس شرمساری داشته باشد.
o هرگز نباید از یاد برد که روانکاوی فرآیندی نیست که به امر خاصی اشاره کند و به شهرت و خطا ناپذیری پزشک (روانکاو) استوار باشد.
o روانکاوی به تنها چیزی که نیاز دارد اطمینان خاطر نزد روانکاو است که صادق و رک است و از اعتراف صادقانه اشتباهات هراسی ندارد.
o روش فرنزی هنگامی تکمیل شد که او دریافت صداقت ناب و حس همدلی خاص از موارد ضروری برای دریافت و درک علت اصلی مشکل شخص آسیب دیده است.
o او در اخرین مقاله خود با عنوان (سوء تفاهم زبانی) مفهوم خود گوئی روانکاو را در قالب (وانمود سازی حرفه ای) توضیح میدهد: باید یادآوری کنم که بیماران نه به عبارتهای نمایشی بلکه به دلسوزی حقیقی واکنش نشان میدهند. بیماران چه حقیقت را در تُن و آهنگ سخنان روانکاو، چه در کلماتی که ادیبانه بیابند، در هر صورت آنها از قدرت درونی قابل توجهی برخوردار هستند و میتوانند افکار و احسسات روانکاوشان را درک کنند. فریب دادن بیمار از این نقطه نظر به سختی امکان پذیر است.
o برای ایجاد و حفظ رابطه همدلانه باید از ارتباط حسی صادقانه و ابراز آن بهره برد: شاید در طی جلسه روانکاوی ما بخاطر موارد شخصی یا حرفه ای احساس ناراحتی ناخوشایندی داشته باشیم – تنها را حلی که دراین مواقع پیش روی ماست، در میان گذاشتن علت این ناراحتی با بیمار و ابراز آن نه لزوماً بصورت یک احتمال بلکه به شکل یک واقعیت است.
o فرنزی بر این عقیده بود که ابراز احساسات توسط روان درمانگر نه تنها به پروسه روان کاوی ضربه نمیزند، بلکه آن را ارتقا میدهد: نکته قابل توجه این که متوقف ساختن این ریاکاری پیشه ورانه که پیش از این برای خود داری از صدمه در بیمار امری غیر قابل اجتناب تصور میشد، سبب گشت و ضعیت بیمار بتدریج بهتر و بهتر شود.

• هفت سال پس از انتشار سوء تفاهم زبانی فرنزی، مایکل و الیس بالینت با بحث بر حدود مبحث روانکاو بعنوان یک ناظر خنثی و منفعل به زنده نگهداشتن موضوع خود افشاگری روان درمان کمک نمودند. انها ابراز نمودند که هر روانکاو با نوع فضا سازی که در مطب خود انجام میدهد به شکلی شخصیت خود را نشان میدهد (مثل شکل اثاثیه – نور پردازی – نقاشی روی دیوار حتی- بالش که روی مبل قرار میدهد) (شاید تصور شود که بالینت خیلی در رابطه با جزئیات وسواس به خرج داده باشد. اما گزارشی، شاید قوی غیر واقعی، در رابطه با بالش مبل مطب روان درمانی (تئو دوریک) وجود دارد. ظاهراً یک بیمار هنگامی که ریک حین جلسه روان درمانی برای چند لحظه از مطب خارج میشود بالش مبل اتاق را کنار میگذارد و یک شلوار پیژامه تا شده و تمیز میسابد- ما دقیقاً نمیدانیم که ایا ریک روش خود ابراز گری را انجام داده است یا خیر. یا چیزی در رابطه با عادات مربوط به خوابیدنش به بیمارش حرفی زده یا خیر. اما شلوار پیژامه یک شکلی از خود ابراز گری است شاید به شکلی آشکارا که گویای جزئی از خصائص شخصیتی بود و میتوانست موضوعی را دربیمار تحریک کند. به این خاطر پاره ای مباحثات که بر موضوعاتی غیر از مقاومت یا تغییر بیمار تاکید می کرد می باید جریان بگیرد.

• خود ابراز گری منطقی

موضوع خود ابراز گری روان کاو به سطحی ارتقاء یافت که تلاش مینمود شرایطی را که تحت انها خودابرازگری در امر درمان اثر مفید داشته باشد مشخص و تعیین کرد.
• برای دستیابی به این هدف، پیشنهاد می شود که بین خود و ابرازگری عقلانی و افراطی تمایز قائل شویم. خط مرزی عبارت است از اینکه خودابرازگری عقلانی توسط رواندرمانگر بطور خاص بر حفظ تعادلی بر اساس حس همدلی با بیمار محدود میگردد. بیماریکه به دلیل آسیب هایی در گذشته در برقرار ارتباط شکست خورده است که از ان با نام عدم صمیمیت پدر-فرزندی یاد می شود. چنین تجربیات شکست پی در پی در دستیابی به حس همدلی موجب میگردد فرد دچار حس گیجی، ناتوانی در اعنماد به واکنش های احساسی یا روحی –روانی در رویارویی های بین فردی، حساسیت بارز به واکنشهای دیگران، حس شرمساری و گناه و تقلا و خواهش شدید برای کسب تجارب صادقانه با دیگران گردد. افزون بر این فرد در ابراز این مشکلات و احساساتش به دیگران ناتوان میشود – بطور خلاصه ،مجوعه ای از علائم و احساسات که نشان دهنده سوء استفاده احساسی واقع شدن در روابط است. معمولاً این افراد از قربانیان سوء استفاده های جنسی و آزار فیزیکی هستند.

• خودابرازگری عاقلانه چندمین خصوصیت اصلی دارد:

1- خودابرازگری برای ارضای نیاز بیمار برای برقراری ارتباطی بر پایه اعتماد است.
2- خودابرازگری پاسخگویی همدلانه است.
3- تنها موضوعاتی که به امر درمان کمک میکند باید مطرح شوند.
4- به اشتراک گذاردن موضوعات نباید به شکل نمایشی و مصنوعی باشد.
5- باید از بخشی از شخصیت رواندرمان به اشتراک گذاشته شود که هیچ تضادی در ان نباشد.
6- از موضوعاتی که مطرح میشود باید نیازهای بیمار را در مواردیکه خود او ابراز داشته ارضا کند و نیازی نیست که از آن موارد پا را فراتر بگذاریم. تمامی جزئیات موضوع مورد بحث لازم نیست بیان گردد.
7- در بیان کلمات و میزان شدت احساسات خودابرازگری باید جانب احتیاط را رعایت کرد. مخصوصاً زبان رُک ، واکنشهای احساسی و رفتارهای حسی پیچیده و پخته باید با نیاز بیمار برای ارتباط گیری مورد اعتماد دارای تناسب باشد.
8- خودابرازگری بهتر است حین برقراری رابطه ای مثبت بین بیمار و پزشک انجام شود.
9- تحلیل و بررسی آثار خود ابراز گری رواندرمان باید بعد از عمل خودابرازگری انجام شود – روانکاو باید به تفاوتهای اشخاص حین خودابرازگری حساس باشد.
10- روانکاو در صورتی که اقدام به ابراز خود میکند باید متوجه باشد پاسخش طوری بیان شود که حس طرد کردن، آزردگی ها و خشم را منتقل نسازد. رواندرمانگر باید از لحاظ روانی و شخصی از انچه میخواهد در مورد خود باز گو کند احساس راحتی کند که این امر در میان طبیبان مختلف متغیر است.

• خودابرازی آشکارا

همان طور که خودابرازگری عاقلانه سبب درمان بهتر و رشد میگردد، خودابرازگری آشکارا آسیب زننده و برای پروسه درمان مضر است- این امر بیشتر از اینکه نیازهای بیمار را برآورده سازد، خواهش های خودشیفتگی روان کاو را ارضا میکند – بعضی از خصوصیات خودابرازگری اشکارا عبارتند از:
1- روانکاو در امر انتقال به شکلی نمایشی عمل می کند.
2- موجب بروز یک واکنش ضد انتقالی می شود.
3- خودابرازگریِ بیشتر از میزان مورد نیاز شخص مورد رواندرمانی، موجب ناراحت می شود.
4- این پاسخ موجب اختلال احساسی در بیمار شده که به پیشرفت زیان اور او منجر می شود.
5- روانکاو و بیمار ارتباط احساسی نابی برقرار نکرده اند.
6- خودابرازگری نشانه ای از کنترل و دخالت است.
7- نوعی نیاز بی پاسخ روانکاو در حین خودابرازگری بیان می شود.
8- روانکاو از تجربه خودابرازگری برای حل مشکلات شخصی خود بهره می گیرد.
9- ابرازگری نوعی تهاجم و تجاوز به نظر می رسد. در حالی که باید دعوتی باشد برای ایجاد مبادله ای برپایه اطمینان.
10- بیان احساسات بازتاب دهنده بی ملاحضه گی برای شخصیت فرد است.

• نکته مهمی که در رابطه یا خود ابراز گری روانکاو و باید مورد تاکید قرار بگیرد عبارت است از اینکه استفاده از این روش تنها هنگامی مفید است که همراه با حس همدلی باشد. حس همدلی باید پیش از خود افشاگری روانکاو انجام گیرد. هنگامی که روانکاو تصمیم به خودافشاگری میگیرد نباید همانند یک آسیب روحی تجربه گردد. در واقع این امر یک پاسخ همدلانه است که با تلاشهایی برای درک تجربه فردی بیمار همراه شده است. اگر خودافشاگری روانکاو هماننند یک اسیب روحی تجربه گردد ممکن است نشان دهنده پاسخی نامناسب همانند خود افشاگری آشکارا باشد.

• یکی از مشهورترین خودافشاگری های فرنزی، افشاگری آلت جنسی کوچک فرنزی است: رویای (بیمار) او در رابطه با مرد نسبتاً قوی هیکلی بود که الت تناسلی کوچکی داشت – جزئیات ظاهر با من همخوانی داشت. من توانستم حس کنجکاوی او را برطرف کنم و در رابطه با موضوعاتی نظیر حس شرمگینی، و خجالت عقده کوچکی الت تناسلی ام با او صحبت کنم. هنگامی که او فهمید من هیچکدام از نقاط ضعف خود را پنهان نمیکنم و او قادر نخواهد بود مرا با گریز زدن به این نقاط ضعف آزرده کند، تصمیم گرفت دست از انجام این کار بردارد و متوجه شد آسیبی که در مورد خود او به او وارده شده نه بر اثر واپس زدگی عشقی بلکه تجاوز بوده است. مساله فاش گویی عقده آلت تناسلی کوچک، ظاهراً مرز بین تجربه واقعی و رویاپردازی با محور است. امری که خود فرنزی بیان میدارد ممکن است اغوا کننده و برای بیمار آسیب آفرین باشد. فروید هم در این زمینه به مشکل برخورد کرده بود. در نقد نظریه اغواگری فروید در درمان دخترش آنا، گونه ای از اغواگری را نشان داد، زمانی که او را در موقعیتی قرار داد تا عقده ادیپش را در رابطه با پدرش به روانکاوش ابزاز کند که روانکاوش پدرش بود.
• فرنزی گزارش کرده که در نتیجهِ بی پرده گویی اش در رابطه با آلت تناسلی کوچک و مجموعه ای از تفسیرهایی که در رابطه با تصورات بیمارش در مورد مردها، آلت تناسلی و توانایی ان ها داشته است، سبب شده که بیمارش تصورش در رابطه آلت تناسلی کوچک مردان متمدن بصورت وسیله ای محتمل برای عشق مبدل گردد.
• فرنزی هم چنین تصور می کند که بیمارش پس از درمان، احتمال زیاد دست از تمایل و تظاهر به همجنس گرائی برای تمسخر مردان دست بردارد.

صحبت کردن درمانگر از خودش

آیا صحبت کردن درمانگر از خودش در جلسات درمان خوب است یا نه؟

جلسات درمانی جای مناسبی برای حل مشکلات درمانگر نیست. بله، اتفاقات بد برای همه از جمله درمانگران رخ می دهند. افراد کمی پیدا می شوند که هیچ آسیب و فقدانی را تجربه نکرده باشند. اگر درمانگر هستید این مسائل را باید جایی غیر از جلسه با مراجعتان حل کنید. 

آیا درمانگران می توانند خود افشاگری کنند؟

بله، خودافشاگری درمانگر می تواند ابزار درمانی قدرتمندی باشد، اما قطعا یک مهارت درمانی پیشرفته است. برنامه های آموزشی مناسب، زمان بندی و نحوۀ خودافشاگری را به درمانگران آموزش میدهند. در ادامه خلاصه ای از این آموزش ها آمده است 

چرا خودافشاگری درمانگر خوب است؟

دانستن اینکه دیگران هم درگیری هایی با مسائل زندگی دارند می تواند به کاهش احساس تنهایی مراجع کمک کند: بیشتر افراد سعی می کنند در مقابل دیگران بهترین چهره و وضعیت خود را نشان دهند انگار که هیچ مشکلی ندارند. با این حال هرکسی از جمله درمانگران به نوعی درگیری هایی دارد و این به مراجع کمک می کند احساس تنهایی و غیرعادی بودن نکند.

چطور و چه زمانی درمانگران می توانند خودافشا سازی کنند؟
– قاعده اساسی این است که درمانگران نباید نیازهایشان را با خودافشا سازی برطرف کنند: حتی در گروه های الکلی های گمنام یا معتادان گمنام هم رهبران گروه کسانی هستند که دیگر نیازی به صحبت های طولانی از مشکلات خودشان در هر جلسه ندارند.
– مشکلات اخیر بهتر است مطرح نشود. چرا؟ زیرا مشکلات اخیر احتمالا هنوز بار هیجانی منفی برای درمانگر دارند که باعث می شود برای درمان مفید واقع نشود و حتی آسیب زننده باشد.
– در جلسات اولیه درمان خودافشا سازی به ندرت مفید واقع می شود.  
–  همچنین درمانگران نباید به دنبال قدردانی یا ستایش از طرف مراجعینشان باشند. درمانگران باید منابع دیگری برای تقویت عزت نفسشان که یک نیاز مهم و اساسی است پیدا کنند، نه اینکه مستقیما از طرف مراجع دریافت کنند.

وقتی در جلسه درمان پیشنهاداتی می شود که به وضوح برای حمایت از مراجع است نه درمانگر، استفادۀ محدود (خیلی مهم است محدود باشد) و با دقت از خودافشاگری میتواند درمان را بهبود بخشد. اگر میبینید مسائل مراجع به مشکلات شما خیلی شبیه است، بهتر است مراجع را ارجاع دهید. 

شری هامبی
مترجم:عاطفه محمدصادق
این متن به سفارش مرکز خدمات روان­شناسی و مشاورۀ زندگی ترجمه شده است

خود افشاگری به‌عنوان یک ابزار بالینی

خودافشاگری به‌عنوان یک ابزار بالینی

ارزش برابری در رابطه درمان‌جو/درمانگر

یک‌راه دم دست برای اینکه به‌طور رفتاری چگونگی این تساوی را نشان دهیم این است که باملاحظه و اندیشه از خودافشاگری استفاده کنیم. خودافشاگری به معنای در میان گذاشتن تجربه شخصی با درمان‌جو است. تجربه شخصی شامل افکار و احساساتی است که در لحظه به ذهن می‌آید و می‌توان از آن برای پیشبرد درمان استفاده کرد.
از دید دارا وستروپ دو مانع عمده در مقابل استفاده از خودافشاگری در جلسه درمانی وجود دارد.
مانع اول آموزش قبلی درمانگر است که به او دیکته کرده که به خاطر حفظ مرزهای مناسب رابطه درمانی نباید از خودافشاگری استفاده کند. منطق چنین حکمی این است که اگر درمانگر با استفاده از خودافشاگری از نقش درمانگر زیادی فاصله بگیرد رابطه درمانی احتمالاً خراب خواهد شد. درباره نقش دوگانه درمانگر (اینکه او علاوه بر درمانگر دوست یا فامیل درمان‌جو باشد) دغدغه‌های اخلاقی وجود دارد. چون در صورت نقش دوگانه داشتن درمانگر ممکن است درمان‌جو مورد سوءاستفاده قرار بگیرد یا به‌طور دیگری آسیب ببیند.
اما به نظر وستروپ ما می‌توانیم در عین احترام گذاشتن به این دغدغه‌ها تابع چشم و گوش بسته قواعد عمومی درباره رفتار درمانگر نباشیم. او می‌گوید: با گذشت زمان متوجه شدم که درمانگران به خاطر فایده بالینی این راهنمایی‌ها آن را به‌عنوان یک قاعده در نظر نمی‌گیرند؛ بلکه بیشتر به خاطر این‌که این دستورالعمل‌ها خیال آن‌ها را از بابت چالش‌هایی نظیر خودافشاگری راحت می‌کند از آن پیروی می‌کنند.

در ACT خود افشاگری ابزاری مهم برای پیشرفت درمان‌جو است. وستروپ پیشنهاد می‌کند که برای ارزیابی فایده انجام این رفتار قبلاً از خودتان بپرسید که:

1. آیا به خاطر خودم می‌خواهم خودافشاگری کنم یا برای درمان‌جو؟ اگر حتی احتمالاً این خودافشاگری برای ارضای نیازهای خودم است بهتر است از انجام آن خودداری کنم.

2. آیا برای پیشرفت کار می‌خواهم از خودافشاگری استفاده کنم؟ آیا می‌خواهید معنا و مفهوم یک ایده را روشن‌تر کنید؟ آیا می‌خواهید یک مهارت معین را الگوسازی کنید؟ آیا می‌خواهید به‌طور مستقیم نشان بدهید که هرکسی ازجمله خود شما چالش‌ یکسانی با ذهن خود دارد؟ اگر جواب شما به حداقل یکی از این سؤالات مثبت است خودافشاگری اشکالی ندارد وگرنه از خیر آن بگذرید.

3. آیا خودافشاگری زیان بالقوه‌ای دارد؟ مثلاً ممکن است این خودافشاگری نقطه تمرکز درمان روی من ببرد یا موضوع دیگری را پیش بکشد که مانع من در رسیدن به هدفم از خودافشاگری بشود؟ اگر جواب شما مثبت است بهتر است خودافشاگری نکنید.

از دست دادن فرصت برای ارتباط اصیل با درمان‌جو اغلب به این خاطر است که درمانگر می‌خواهد به دردسر نیافتد. تا وقتی‌که تمرکز کار کاملاً روی درمان‌جو است تجربه شخصی درمانگر خصوصی و دور از دسترس می‌ماند. بایستی خاطرنشان کنیم که آسیب‌پذیری معادل فروگذاشتن حفاظ یا سپر و گشوده بودن هم است؛ یعنی گشوده بودن نسبت به انتقاد، سرزنش و حمله.
وقتی در جلسه درمانی با جان‌ودل حضور دارید و تجربه خود را در میان می‌گذارید خود را می‌گشایید: شما قابل تهاجم شده‌اید چون می‌توانید به خاطر واکنش درمان‌جو به آنچه در میان می‌گذارید اثر بپذیرید. حتی در مواقعی که به نظر می‌رسد تجربه در میان گذاشته‌شده کاملاً بی‌خطر است، ناراحتی از آسیب‌پذیر بودن می‌تواند شدید باشد؛ اما وستروپ تأکید می‌کند در میان گذاشتن اندیشمندانه تجربه شخصی به موفقیت درمانگر کمک می‌کند. همرسانی کردن تجربه به ما اجازه می‌دهد که آگاهی خود را از یکسان بودن با درمان‌جو فعالانه نشان بدهیم.
وستروپ می‌گوید: در نقش درمان‌جو بودن به‌طور ذاتی آسیب‌پذیری را در بر دارد. صرف آمدن به درمان تصدیق این است که به کمک دیگری نیازمندیم. ما با نشان دادن آسیب‌پذیری خود از طریق خودافشاگری می‌توانیم به شیوه‌ای قدرتمند تمایل را به درمان‌جوی خود نشان بدهیم و به او بپیوندیم.

جسیکا دور
ترجمه و تلخیص: علی فیضی
این متن به سفارش مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره زندگی ترجمه‌شده است.