پاولف و واتسون

ایوان پاولف و جان واتسون

Ivan Petrovich Pavlov, 1849 –1936
John Broadus Watson, 1878 –1958

ایوان پاولُف

pavlov-3 pavlov-1 pavlov-2
o ایوان پیتروویچ پاولوف، زادهٔ ۱۸۴۹ – درگذشت ۱۹۳۶، عصب‌شناس، فیزیولوژیست، روان‌شناس و پزشک روس است.
o پاولف در سال ۱۹۰۴ برنده جایزه نوبل فیزیولوژی و پزشکی شد.
o شهرت وی بیشتر از کارهای او در زمینه بازتاب شرطی Classical Conditioning ناشی می‌شود.

o ایوان پاولف در شهر ریازان در کشور روسیه Ryazan, Russian Empire به دنیا آمد.
o پدرش کشیش جوان و فقیری بود که با باغبانی روزگار می‌گذراند و علاقه زیادی به کتاب و مطالعه داشت.
o ایوان نوشتن را در ۵ سالگی آموخت. در ۱۱ سالگی به مدرسه کلیسای ریازان رفت، اما آنجا را رها کرد.
o در دانشگاه سن پترزبورگ Saint Petersburg به تحصیل علوم طبیعی پرداخت و در سال ۱۸۹۸ درجه دکتری دریافت کرد.
o گرایش او به علوم طبیعی ناشی از اندیشه‌های روشنفکران انقلابی روس به ویژه پیسارف Pisarev بود
و کتاب «انعکاس‌های مغز» اثر سچنوف Sechenov بنیان‌گذار فیزیولوژی روسیه که در آموزشگاه مذهبی خوانده بود
به آشنایی او با پیشرفت‌های علمی آن زمان کمک زیادی کرد.

o پاولف در دانشگاه اساتید برجسته‌ای داشت: مندلیف Dmitri Mendeleev در شیمی معدنی، باتلروف در شیمی آلی Alexander Butlerov
و به ویژه تیسون در فیزیولوژی که کمک زیادی در تبدیل پاولف به بزرگترین دانشمند آزمایشگر زمان خود کرد.
o او در دانشگاه سن پترزبورگ فیزیولوژی حیوانی را به عنوان رشته اصلی و شیمی را رشته فرعی خود انتخاب کرد
و نخستین تحقیق خود را درباره فیزیولوژی اعصاب لوزالمعده به انجام رساند.

o پاولف در ۱۸۷۵ مدرک لیسانس خود را دریافت کرد. اما پیداکردن کار در رژیم تملق سالار تزاری برای او بسیار دشوار بود.
تا اینکه در ۱۸۷۹ اس. پی. بوتکین از او برای کار در آزمایشگاه کلینیکش دعوت کرد.
پاولف توانست ۱۱ سال در آن آزمایشگاه به طور مستقل به تحقیقات علمی خود بپردازد.
o پاولف پس از انقلاب اکتبر در روسیه بسیار مورد احترام قرار گرفت و به کارهای علمی خود می‌پرداخت.
o پس از دریافت مدرک پزشکی از آکادمی پزشکی نظامی در ۱۸۷۹ وی همه وقت خود را وقف تحقیقات کرد.
o در سالهای ۱۸۸۴ تا ۱۸۸۶ با یک کمک هزینه تحصیلی که از کشور آلمان دریافت کرد، مدتی در لایپزیک و هایدلبرگ و برسلائو به مطالعه پرداخت.
o در کلنیک سن پترزبورگ پاولف کوشید تا نظریه پزشکی را با عمل بالینی تلفیق کند و موفق به کشف اعصاب ترشحی پانکراس در ۱۸۸۸ شد
و سپس به پژوهش درباره فرایندهای گوارشی پرداخت. پژوهشی که سرانجام در ۱۹۰۴ جایزه نوبل را نصیب وی کرد.

o در ۱۸۹۰ پاولوف به سمت داروشناس در آکادمی پزشکی نظامی در سن پترزبورگ برگزیده شد
و یکسال بعد استاد فیزیولوژی آن دانشگاه شد، سمتی که تا سال ۱۹۲۴ آن را حفظ کرد.

o در سال ۱۹۰۷ وی به عضویت آکادمی علوم روسیه پذیرفته شد و مدتی بعد به ریاست انیستیتوی فیزیولوژی رسید
و تا زمان مرگ خود در سال ۱۹۳۶ در این سمت باقی ماند.
o اگر چه پژوهش های پاولوف از اهمیت روانشناختی زیادی برخوردار بود، اما او همواره مدعی بود که این پژوهش ها
مطالعه فرایندهای فیزیولوژی مغزند، نه مطالعات روانشناختی.

o از سوی دیگر در آمریکا و در آغاز قرن بیستم پاولوف در بین روانشناسان آمریکایی کاملاً شناخته شده و مشهور بود.
o کتاب «گفتارهایی درباره بازتابهای شرطی» و «بیست پنج سال مطالعه عینی بر روی فعالیتهای عالی عصبی حیوانات»
Twenty-five Years of Objective Study of the Higher Nervous Activity of Animals در ۱۹۲۸ ترجمه شد.
o به مدت ۳۵ سال کارهای پاولف حمایت و تایید فراوانی برای روانشناسی عینی به طور اعم و برای رشد فیزیولوژی در روسیه به طور اخص به همراه داشت.
o روی هم رفته پاولف به عنوان یک دانشمند مخلص که در کاربرد روشهای عینی و آزمایش، مهارتی تام داشت در دهه ۱۹۶۰ پیش از دورانی که در قید حیات بود
به عنوان ایجاد کننده یک پایه علوم طبیعی برای روانشناسی مورد احترام و تجلیل قرار گرفت.
o از آثار معروف وی نیز می توان به کار غده های گوارشی و مجموعه سخنرانی ها اشاره کرد.

o در بستر مرگ، در حالی‌که کاملاً هوش و حواسش بجا بود، از یکی از شاگردانش خواست که در کنار او بنشیند و شرح احساسات
و حالات خود را که تا لحظه مرگ به او می‌گوید، یادداشت کند.
o اتاق کار و آزمایشگاه او همچنان به صورت موزه نگاه‌داری می‌شود. وی یک خداناباور بود.

o پیش از ایوان پاولوف، وظیفهٔ اصلی سیستمِ عصبی را بطور کلی ایجادِ هماهنگی بینِ بخش‌های مختلفِ بدنِ موجود زنده می‌دانستند.
o چارلز شرینگتون Charles Scott Sherrington این عمل را «عمل وحدت بخشندهٔ سیستمِ عصبی مرکزی» می‌نامید.
اما پاولف بر نیاز به بررسی قسمتی دیگری از فیزیولوژی دستگاه عصبی که بسیار با اهمیت بود تأکید می‌کرد.
o از نظر پاولوف، سیستم عصبی اساساً به ایجادِ ارتباط، نه فقط بین قسمت‌های منفردِ بدنِ موجودِ زنده که تابحال سر و کار ما عمدتاً با آنها بوده،
بلکه به ایجادِ ارتباط بینِ موجود زنده و پیرامونش می‌پردازد.
o به عبارت دیگر کارکرد اصلی سیستم عصبی مرکزی، تنها تنظیمِ طرزِ کارِ قسمت‌های مختلفِ بدنِ موجودِ زنده در رابطه با یکدیگر نیست،
بلکه تنظیمِ طرزکار موجودِ زنده به طور کلی در رابطه با محیط نیز بر عهدهٔ این سیستم می‌باشد.
o موجودِ زنده در جریانِ فعالیت خود و از طریق کارکردِ سیستم عصبی پیچیده‌اش، پیچیده‌ترین روابط را با محیطِ خود بر قرار می‌کند.
از طریق این روابط است که موجود زنده می‌تواند در محیطِ خود زندگی کند،
نیازمندی‌هایش را بدست آورد و نسبت به شرایطِ معین به طریقی خاص واکنش نشان دهد.

• پیدایش نظریه شرطی‌سازی کلاسیک Classical Conditioning

o پاولوف بر اساس مشاهداتش دریافت که ترشح بزاق یک واکنش آموخته Learning Procedure شده است.
o سگ‌ها به لباس سفید آزمایشگاهی دستیاران پژوهشی پاولوف واکنش نشان می‌دادند و این لباس تداعی‌گر زمان غذاخوردن در آن‌ها بود.
o برخلاف ترشح بزاق در زمان غذا دادن که واکنش غیر‌شرطی است Unconditioned Response ،
ترشح بزاق هنگامی‌که سگ انتظار دریافت غذا دارد، واکنش شرطی Conditioned Response است.

o پاولوف سپس تمرکز خود را معطوف بررسی دقیق چگونگی آموختن یا به‌دست آوردن این واکنش‌های شرطی کرد.
o او از طریق یک سری آزمایش باعث به وجود آمدن واکنش شرطی به محرک‌هایی Stimulus که قبلاً خنثی بودند، شد.

• تاثیر پژوهش پاولوف

o کشف شرطی‌سازی کلاسیک توسط پاولوف، به‌عنوان یکی از مهم‌ترین کشفیات در تاریخ روانشناسی باقی مانده‌است.
o فرایند شرطی‌سازی، افزون بر شکل دادن پایه‌های آنچه بعدها روانشناسی رفتاری Behaviorism نامیده شد،
امروزه به دلیل کاربردهای زیاد، از جمله اصلاح رفتار و درمان بیماری‌های سلامت روان، همچنان با اهمیت باقی مانده است.

o هر چند پاولوف روانشناس نبوده، اما مشارکت او در روانشناسی به جایگاه کنونی این علم کمکی شایان کرده و به‌نظر می‌رسد
در سال‌های آینده نیز همچنان به شکل‌دادن درک ما از رفتار انسانی کمک کند.
o بیشتر، از شرطی‌سازی کلاسیک برای درمان انواع هراس‌ها، اضطراب و اختلالات هراس استفاده می‌شود.

o امروزه نیز کارهای او همچنان الهام‌بخش پژوهش‌های بیشتری است.
o میان سال‌های ۱۹۹۷ و ۲۰۰۰، بیش از ۲۲۰ مقاله در مجلات علمی به پژوهش‌های اولیه پاولوف در زمینه شرطی‌سازی کلاسیک ارجاع داده‌اند.

• ایوان پاولوف در محافل اندیشه‌ای امروز

o در محافل کنونی اندیشه، پاولوف به‌طور هدفمندانه‌ای یک رفتارگرا معرفی شده و به‌این شکل همراه با انقراض رفتارگرایی از صحنه بررسی به دور خواهد ماند.
o گرچه یافته‌های پاولوف در نهضت رفتارشناسی نقش اساسی داشت، اما پاولوف رفتارگرا نبود،
بلکه یک روانشناس تجربی-‌آزمایشگاهی است و به‌حق می‌توان او را «پدر روانشناسی آزمایشگاهی» Experimental Psychology دانست.
o امروزه از یافته‌های او در علم بازتاب‌شناسی Reflexology ، پاسخ های بازتابی مؤثر بر رفتار، استفاده می‌شود.

جان واتسون

johnwatson-3 johnwatson-2 johnwatson-1 johnwatson-6

o جان واتسون John Watson؛ زاده ۱۸۷۸ درگذشته ،۱۹۵۸ یک دانشمند اهل آمریکا بود.
o واتسون در مزرعه‌ای نزدیك گرین ویل، در كارولینای جنوبی Greenville, South Carolina به دنیا آمد،
o آموزش اولیّه او در مدرسه‌ای یك اتاقه صورت گرفت.
o مادر واتسون، درست برخلاف پدرش، شدیداً مذهبی بود.
o پدر واتسون به خشونت تمایل داشت و رابطه‌هایی خارج از روابط زناشویی برقرار می‌كرد.

o وقتی كه واتسون سیزده ساله شد، پدرش با زن دیگری فرار كرد و هرگز بازنگشت. واتسون تمام عمر از او متنفر بود.
o در سال‌های نوجوانی و جوانی، واتسون به عنوان یك بزهكار توصیف شده بود.
o او خود را تنبل و نافرمان توصیف می‌كرد و هرگز نمره‌ای بیشتر از آنچه برای قبول شدن لازم بود نمی‌گرفت.
o معلمانش او را به عنوان فردی تنبل، چون و چرا كن و گاه غیرقابل كنترل به یاد می‌آوردند.
o او با دیگران دعوا می‌كرد و دو بار دستگیر شد كه یكباره آن به علت تیراندازی در محدوده شهر بود.
o در ۱۶ سالگی با دخالت مادرش در دانشگاه فورمن Furman ، وابسته به پاپتیست‌‌ها، در گرین ویل ثبت‌نام كرد
و مصمّم بود كه كشیش شود، چیزی كه سال‌‌ها به مادرش قول داده بود.
o او فلسفه، ریاضیات، لاتین و یونانی را مطالعه كرد و انتظار می‌رفت كه در سال ۱۸۹۹ فارغ‌التحصیل و در پاییز بعد به مدرسه علوم دینی وارد شود.

o یكی از استادان واتسون در دانشگاه فورمن او را به عنوان یك غریبه سازشكار و دانشجویی باهوش اما قدری تنبل و گستاخ،
سنگین وزن اما خوش‌قیافه، كه خود را بیش از حد خوب می‌پنداشت و به عقاید خود بیش از مردم علاقه‌مند بود، معرفی کرد.
o واتسون یكسال دیگر در فورمن باقی ماند و درجه كارشناسی ارشد خود را در ۱۹۰۰ دریافت نمود،
اما در همان سال مادرش فوت كرد و او از سوگند كشیش شدنش آزاد شد.
o به جای حضور در مدرسه علوم دینی پرینستن، به دانشگاه شیكاگو Chicago رفت.
o در این زمان او جوانی بود جاه‌طلب، بی‌نهایت در مورد منزلت اجتماعی هشیار، مشتاق اثرگذاری خود بر جهان،
كاملاً نامطمئن در مورد انتخاب حرفه و دارای احساس ناامنی در مورد نداشتن ابزار پیشرفت اجتماعی.

o او شیكاگو را انتخاب كرده بود تا در رشته فلسفه زیر نظر جان دیویی Dewey ادامه تحصیل بدهد، اما پس از مدتی دیویی را غیرقابل درك یافت.
و بدین ترتیب اشتیاق او برای فلسفه از بین رفت.

o واتسون از طریق كارهای آنجل James Rowland Angell، روانشناس كاركردگرا به روانشناسی علاقه‌مند شد.
o روان‌شناسی کارکردگرا یا روان‌شناسی کارکردی Functional Psychology یکی از رویکردهای نظری کلی در روان‌شناسی است
که زندگی روانی و رفتار را با توجه به سازگاری فعالانه با محیط فرد مورد بررسی قرار می‌دهد.
o او همچنین فیزیولوژی و بیولوژی را زیر نظر ژاك لوئب Jacques Loeb، كه او را با مفهوم مكانیسم آشنا كرد، مطالعه نمود.

o واتسون در چند شغل كاركرد. او در یك شبانه‌روزی پیشخدمتی كرد.
از موش‌‌ها مواظبت نمود و به عنوان كمك نظافتچی خدمت كرد (گردگیری میز آنجل نیز جزء وظایف او بود).
o در پایان دوره تحصیلات عالی‌اش دوره‌ای از حملات اضطرابی شدید را تجربه كرد و برای مدتی بدون روشن بودن چراغ در اتاقش نمی‌توانست به خواب رود.

o در ۱۹۰۳ درجه دكتری خود را دریافت كرد و جوان‌ترین كسی بود كه از دانشگاه شیكاگو دكتری گرفته بود.
o گرچه جزو دانشجویان ممتاز شده بود، اما وقتی آنجل و دیویی به او گفتند امتحان دكتری او به خوبی امتحان هلن تامپسون وولی
كه در سال قبل از او فارغ‌التحصیل شده بود نبوده احساس حقارت شدید كرد.

o در همان سال واتسون با مری آیكز Mary Ickes Watson، دانشجوی ۱۹ ساله‌ای از یك خانواده سرشناس اقتصادی و سیاسی ازدواج كرد.
o این زن جوان در یكی از ورقه‌های امتحانی خود شعر طولانی عاشقانه‌ای برای استادش واتسون نوشته بود.
o معلوم نیست چه نمره‌ای از آن امتحان گرفت، اما او واتسون را به دست آورد.

o واتسون تا سال ۱۹۰۸ در دانشگاه شیكاگو به عنوان مدرس اقامت كرد.
o او رساله خود را در مورد بلوغ عصبی و فیزیولوژیكی موش سفید نوشت و از آن موقع ترجیح خود را نسبت به آزمودنی‌های حیوانی نشان داد.
o او نوشت من هرگز نمی‌خواستم از آزمودنی‌های انسانی استفاده كنم.
از اینكه به عنوان آزمودنی مورد استفاده قرار گیرم متنفر بودم.
این فكر بیشتر و بیشتر در من قوت می‌گرفت که:
آیا با مشاهده رفتار آنها نمی‌توانم آنچه را كه سایر دانشجویان با به كار بردن مشاهده‌گران به آن می‌رسیدند دریابم؟.

o همكلاسان واتسون به یاد می‌آوردند كه او درون‌نگر خوبی نبود، خوی ویژه‌ای كه برای درون‌نگری لازم بود در واتسون وجود نداشت.
o این فقدان ممكن است در سوق دادن او به سوی یك روانشناسی رفتاری عینی كمك كرده باشد.

o در 1908، به واتسون استادی دانشگاه جانز هاپكینز در بالتیمور پیشنهاد شد.
o اگرچه او تمایلی به ترك شیكاگو نداشت، اما ارتقاء، موقعیت رئیس آزمایشگاه بودن و افزایش قابل توجه حقوق پیشنهاد شده
توسط دانشگاه جان هاپكینز Johns Hopkins برای او حق انتخابی باقی نگذاشت.
o واتسون ۱۲ سال، یعنی پربارترین سال‌های او برای روانشناسی را در آنجا گذراند.
o شخصی كه كار در دانشگاه جان هاپكینز را به واتسون پیشنهاد كرد بالدوین James Mark Baldwin بود،
كسی كه با كِتِل مجله بازنگری روانشناختی را راه‌اندازی كرد.

o یكسال بعد از ورود واتسون، بالدوین در ارتباط با یك رسوایی مجبور به استعفاء گردید:
او در حمله پلیس به یك روسپی‌خانه دستگیر شده بود.
رئیس دانشگاه توضیح بالدوین برای حضورش در خانه بدنامان را نپذیرفت.

o یازده سال بعد، ۱۹۲۰، وقتی كه همان رئیس دانشگاه از واتسون به دلیل یك رسوایی جنسی با همسر آینده اش Rosalie Rayner خواست استعفا دهد، تاریخ تكرار گردید.
o در زمان استعفای بالدوین واتسون ارتقاء یافته بود.
o او رئیس بخش (گروه) روانشناسی شد و به جای بالدوین سردبیری مجله بازنگری روانشناختی، یكی از مجلات با نفوذ رشته روانشناسی، را كسب كرد.
o در سن سی‌ویك سالگی واتسون یكی از شخصیت‌های مهم روانشناسی آمریكا گردید. او در زمان درست در مكان درست قرار گرفته بود.

o در دانشگاه هاپكینز، واتسون در بین دانشجویان محبوبیت زیادی كسب كرد.
o آنها سالنامه خود را به او تقدیم كردند و به عنوان جذاب‌ترین استاد به او رأی دادند، كه در تاریخ روانشناسی تحسینی منحصر به فرد است.
o او جاه‌طلب و پر شور باقی ماند و اغلب تا لبه فرسودگی كشیده می‌شد.
o او با «ترس از دست دادن كنترل» دست به گریبان بود و «معمولاً با كار كردن بیشتر عكس‌العمل نشان می‌داد».

o روانشناسان مسن‌تر عموماً مجذوب برنامه واتسون نشدند.
o درواقع بیشتر آنها رویكرد او را رد كردند.
o تنها دو سال بعد از چاپ مقاله‌اش در مجله بازنگری روانشناختی، واتسون در ۳۷ سالگی به عنوان رئیس انجمن روانشناسی آمریكا انتخاب شد.
o انتخاب او ممكن است آنقدر كه نشان‌دهنده شناسایی اهمیت او در درون نظام علمی و ارتباط شخصی او با بسیاری از روانشناسان پیشرو است،
معرف تأیید موضع او نباشد.

o واتسون می‌خواست رفتارگرایی جدید او ارزش عملی داشته باشد.
o اندیشه‌های او نه فقط برای آزمایشگاه بلكه برای دنیای واقعی بود.
o واتسون برای ارتقاء تخصص‌های كاربردی روانشناسی به سختی كار كرد.
o در ۱۹۱۶ او مشاور كاركنان یك شركت بزرگ بیمه شد و در جان هاپكینز درسی در روانشناسی تبلیغات به دانشجویان رشته بازرگانی ارائه داد.

o فعالیت‌‌های حرفه‌ای واتسون با خدمت او به عنوان سرگرد نیروی هوایی ارتش در جنگ جهانی اول با وقفه مواجه شد.
o بعد از جنگ، در ۱۹۱۸، واتسون پژوهش‌های خود را بر روی كودكان شروع كرد
كه یكی از اولین كوشش‌‌ها در كار آزمایشی با كودكان انسان به حساب می‌آید.

o در این زمان ازدواج واتسون رو به تیرگی نهاد؛ خیانت او همسرش را ناخرسند ساخت.
واتسون در نامه‌ای به آنجل نوشت كه همسرش دیگر به او اهمیتی نمی‌دهد.
«او به‌طور غریزی از تماس با من متنفر است… آیا زندگی‌مان را به افتضاح نكشیده‌ایم؟»
o واتسون به دردسر بیشتری نزدیك شده بود.
o او عاشق روزالی رینر یكی از دانشجویان دوره تحصیلات تكمیلی شد كه سن او نصف سن واتسون و از خانواده بالتیموری ثروتمند بود
كه مقدار قابل توجهی پول به دانشگاه اهدا كرده بودند.
o واتسون تعدادی نامه عاشقانه، و تا حدی دارای فكر علمی، به او نوشته بود كه پانزده تا از آنها به دست همسرش افتاد.
منتخباتی از نامه‌‌ها در جریان طلاق پر سر و صدایی كه به دنبال آن به وقوع پیوست در نشریه بالتیمورسان چاپ شدند.
o واتسون در این نامه‌‌ها نوشته بود
همه سلول‌های من، فردی و جمعی، از آن تو اند،
تمامی واكنش‌های من مثبت و به سوی تو متمایل‌اند و همانگونه است تك‌تك واكنش‌های قلبی من.
بیش از آنچه به تو تعلق دارم نمی‌توانم مال تو باشم،
حتی اگر یك عمل جراحی ما دو را به یك نفر تبدیل كند.

o این ماجرا به حرفه امیدواركننده دانشگاهی واتسون خاتمه داد.
o او مجبور شد از دانشگاه هاپكینز استعفاء دهد.
واتسون مبهوت شده بود. تا آخر كار نمی‌توانست باور كند كه از كار اخراج خواهد شد…
او فكر می‌كرد توانمندی حرفه‌ای او باعث خواهد شد كه نسبت به انتقاد دیگران در مورد زندگی خصوصی‌اش مقاوم شود.
o اگرچه او با روزالی رینر ازدواج كرد، به او هرگز یك كار تمام وقت دانشگاهی داده نشد.
o هیچ دانشگاهی به دلیل شهرت بدنام او به او كار نمی‌داد و فهمید كه باید به كار تازه‌ای بپردازد.
o او به یكی از دوستانش نوشت
می‌توانم یك كار تبلیغاتی گیر بیاورم،
اما من واقعاً كارم را دوست دارم. احساس می‌كنم كه برای روانشناسی آثار من مهم هستند
و اگر روانشناسی را ترك كنم شعله كم‌سویی كه سعی در روشن نگه داشتن آن برای آینده روانشناسی داشته‌ام خاموش خواهد شد.

o بسیاری از همكاران دانشگاهی او، ازجمله مربی‌اش آنجل در دانشگاه شیكاگو، آشكارا از واتسون انتقاد كردند.
o او نسبت به آنها دل چرك شده بود و هرگز جامعه دانشگاهی را كه فكر می‌كرد به او خیانت كرده‌اند نبخشید.
o با وجود خلق و خو و موضع نظری متفاوتی كه تیچنر در كرنل با واتسون داشت، عجیب است كه درخلال این موقعیت دشوار،
واتسون را از نظر عاطفی پشتیبانی می‌كرد.

o واتسون درحالی كه بیكار بود و می‌بایست دوسوم حقوق سابقش را به عنوان نفقه و خرج كودك به همسرش بپردازد،
حرفه تخصصی دومی را به عنوان یك روانشناس كاربردی در زمینه تبلیغات شروع كرد.
o او در ۱۹۲۱ با حقوقی معادل چهار برابر حقوق دانشگاه یعنی ۲۵۰۰۰ دلار در سال به یک آژانس تبلیغاتی پیوست.
o او پژوهش خانه به خانه انجام داد، قهوه فروخت و در فروشگاه صندوقداری كرد تا درباره دنیای تجارت مطالبی یاد بگیرد.
o با شوق و خلاقیتی كه داشت، بعد از سه سال معاون آژانس تبلیغاتی شد.
o در ۱۹۳۶ به یك آژانس تبلیغاتی دیگر پیوست و تا بازنشستگی در ۱۹۴۵ در آنجا باقی ماند.

o واتسون اعتقاد داشت كه مردم مثل ماشین عمل می‌كنند و رفتار آنان به عنوان مصرف‌كننده را می‌توان مثل رفتار سایر ماشین‌‌ها پیش‌بینی و كنترل كرد.

o برای كنترل مصرف‌كننده فقط لازم است كه او را با محرك هیجانی مشروط یا اصلی روبه‌رو كنیم…
به او چیزی بگوییم كه با ترس همراه باشد،
چیزی كه خشم ملایمی را تحریك كند،
كه پاسخی عاطفی یا عشقی را فرا خواند،
یا بر یك نیاز روانی یا عادتی عمیق اثر كند.

o واتسون پیشنهاد كرد كه رفتار مصرف‌كننده تحت شرایط آزمایشگاهی مورد مطالعه قرار گیرد
و پیام‌های تبلیغاتی باید به سبك توجه كنند تا به ماهیت و كوشش شود تا اثر طرح‌‌ها یا تصویرهای ذهنی جدید را برساند.
o هدف این بود كه مصرف‌كنندگان را نسبت به چیزی كه مصرف می‌كردند ناراضی كرده و اشتیاق برای چیرهای تازه را به آنها القاء نماید.

o برای سال‌‌ها امتیاز پیشقدم بودن در صحه گذاشتن بر شهرت یا تازگی تولیدات و خدمات و طراحی فنون جهت دستكاری كردن انگیزه‌‌ها،
هیجان‌‌ها و نیازهای انسانی به واتسون داده می‌شد.
o پژوهش‌های اخیر نشان داده‌اند كه اگرچه او این فنون را به مقدار زیاد ارتقاء بخشید، آنها قبل از پیوستن واتسون به زمینه تبلیغات مورد استفاده قرار می‌گرفتند.
معهذا مساعدت‌های واتسون به تبلیغات بسیار موفقیت‌آمیز بود و او را به شهرت و ثروت سرشار رساند.

o بعد از ۱۹۲۰، تماس واتسون با روانشناسی علمی غیرمستقیم بود.
o او وقت زیادی صرف ارائه اندیشه‌هایش در روانشناسی رفتاری به عموم مردم از طرف رسانه‌های گوناگون كرد.
o او گفت‌وگوها و سخنرانی‌های رادیویی كرد و مقالاتی برای مجلات مشهور نوشت كه بر شهرت و آوازه او افزود.

o در این مقالات واتسون كوشید تا پیام رفتارگرایی را به گروه كثیری از پیام‌گیران برساند.
o او به سبكی روشن و خوانا اما ساده می‌نوشت.
o در زندگینامه خود نوشت از آنجا كه دیگر نمی‌تواند در نشریات حرفه‌ای روانشناسی بنویسد، دلیلی نمی‌بیند متاعش را به عامه مردم نفروشد .
o اگرچه این كار سبب شد كه اندیشه‌هایش مشهور شود، اما بیشتر از قبل او را از اجتماع علمی دور كرد.
آنهایی كه به‌طوركلی كاربرد اصول روانشناسی یا خود اندیشه‌های رفتارگرایی را تحمل نمی‌كردند،
نسبت به فعالیت‌های واتسون برای گسترش نظریه تحمل كمتری داشتند.

o پسر واتسون، جیمز، یك بازرگان كالیفرنیایی در ۱۹۸۷ به خاطر می‌آورد كه پدرش قادر به نشان دادن عواطف خود به كودكان نبود
و هرگز او را نبوسید یا در آغوش نگرفت.
o او پدرش را چنین توصیف كرد :
او بی‌احساس، در برقرار كردن ارتباط عاطفی ضعیف و از بیان كردن یا كنار آمدن با احساسات یا عواطف خود ناتوان بود
و فكر می‌كنم به نحوی غیرعمدی مصمم بود تا من و برادرم را از هر نوع پایه عاطفی بی‌نصیب كند.

o واتسون عمیقاً معتقد بود كه بیان عاطفه یا محبت از هر نوع، اثری مخرب بر ما به جا می‌گذارد.
o در اجرای فلسفه بنیادی‌اش به عنوان یك رفتارگرا بسیار خشك بود.
o روزالی رینر واتسون برای مجله والدین مقاله‌ای نوشت با عنوان «من مادر پسران یك رفتارگرا هستم»
و بر عدم توافق با همسرش در مورد پرورش كودك اذعان كرد.
او نوشت كه برایش مشكل بود كه نسبت به كودكانش عواطف خود را كاملاً مهار كند و گهگاهی می‌خواست تمام قواعد رفتارگرایی را بشكند،
اگرچه پسرش جیمز به یاد نمی‌آورد چنین امری هرگز اتفاق افتاده باشد.

o واتسون باهوش و صریح بود و ظاهر خوش تركیب و جذابیت افسانه‌ای‌اش او را فردی گیرا می‌ساخت.
o در اكثر ایام زندگی‌اش مورد توجه مردم بود و او از این توجه باخبر بود و از آن لذت می‌برد.
o لباس‌های او همیشه مد روز بودند.
o با قایق‌های تندرو مسابقه قایق‌سواری می‌داد، با افراد طبقه بالای جامعه نیویورك نشست و برخاست می‌كرد
و به پیروز شدن بر تمام مشروب‌خورهای قهار دكه‌های مشروب‌خوری افتخار می‌كرد.

o او خود را یك عاشق بزرگ و ماجراجویی عاشق‌پیشه می‌دانست و زنان جوان زیبای زیادی را به خود جلب می‌نمود.
o در كانتیكت خانه‌ای ساخت و آن را پر از خدمه كرد، اما از پوشیدن لباس‌های كهنه لذت می‌برد و كارهای باغبانی را خودش انجام می‌داد.

o زندگی واتسون در ۱۹۳۵ با مرگ روزالی تغییر كرد. پسرش جیمز به خاطر می‌آورد كه برای اولین بار پدرش را درحال گریه دیده است
و برای چند لحظه واتسون دستانش را دور شانه‌های پسرانش حلقه كرد.
o روانشناسی در نیویورك واتسون را كمی بعد از فوت روزالی ملاقات كرد.
o واتسون به او گفت كه تا چه حد برای مقابله با مرگ همسرش آماده نبوده است زیرا او بیست سال از همسرش مسن‌تر بوده
و همیشه چنین فرض می‌كرده كه خودش اول خواهد مرد.
o او با روانشناسش گفت‌وگویی تقریباً طولانی داشته و نمی‌دانسته چگونه از این اندوه رهایی خواهد یافت.

بیشتر در:

1. نظریه شرطی سازی کلاسیک

2. نظریه یادگیری پاولف

3. واتسون و آغاز روانشناسی رفتارگرایی

johnwatson-101 johnwatson-102 johnwatson-103 johnwatson-104

منابع:
ویکیپدیا
خبرگزاری کتاب ایران
psychotoday

نظریه شرطی سازی کلاسیک

نظریه شرطی سازی کلاسیک

اهمیت کارهای پاولف

o پاولف با طرح یک آزمایش ساده توانست جنبه‌های مختلف شرطی سازی کلاسیک Classical Conditioning و در واقع یکی از شیوه‌های یادگیری را به صورت عینی آشکار سازد.

o این موضوع قابل توجه است که همین آزمایش ها و نتایج آن، بعد از یک قرن هنوز بخش مهمی‌ از روان شناسی را تشکیل داده و کاربردهای فراوانی در روان شناسی بالینی (رفتار درمانی)، آموزش و پرورش، صنعت و حوزه‌های دیگر دارد.

o پاولف به تداعی محرک‌ها Stimuli و رفتارهای غیرارادی علاقه‌مند بود و در پژوهش‌های متعدد خود درباره بازتاب‌ها Reflexes ، فرایند جانشین‌سازی محرک را Stimulus-Substitution یا Counterconditioning کشف کرد.  در این فرایند، محرکی که ابتدا در ایجاد پاسخ بازتابی Reflex Response بی‌اثر است،یعنی محرک خنثی Neutral Stimulus ، در زمان همراه شدن با محرکِ اصلی مولد آن پاسخ Potent Stimulus، خاصیت محرک اصلی را کسب می‌کند.

o پاولف، برای مطالعه این پدیده، یک رشته آزمایش‌های بسیار دقیق انجام داد که به آزمایش‌های کلاسیک شرطی‌سازی معروف شده‌اند و به همین دلیل نظریه او را شرطی‌سازی کلاسیک می‌نامند.

o کشف پاولف این بود که اگر لحظه‌ای پیش از قرار دادن غذا در دهان سگ، زنگی را به صدا درآوریم و این عمل را چندین‌بار تکرار کنیم، زمانی فرا می‌رسد که زنگ به تنهایی سبب ترشح بزاق می‌شود، که این همان فرایند شرطی‌شدن کلاسیک است.

اصطلاح‌شناسی نظریه پاولف

• محرک Stimulus
هر موقعیت یا رویداد قابل توصیف به شیوه عینی ،مانند غذا، که به صورت یک علامت، جاندار را به پاسخ تحریک کند، محرک نامیده می‌شود.

• پاسخ Response
هر نوع رفتاری که در اثر یک محرک به صورت یک تراوش در غده، پاسخ عصبی یا فعالیت جاندار، مانند خوردن، ظاهر ‌شود، پاسخ نامیده می‌شود.

• محرک غیرشرطی Unconditioned Stimulus یا US
محرکی است که به‌طور خودکار و بدون یادگیری قبلی، مانند غذا، پاسخی را موجب ‌شود، محرک غیرشرطی می‌گویند. به عبارت دیگر این محرک سبب پاسخ بازتابی Reflex Response در موجود زنده می‌شود.

• پاسخ غیرشرطی Unconditioned Response یا UR
در شرطی‌سازی کلاسیک، به پاسخی که در برابر یک محرک غیرشرطی ظاهر می‌شود، پاسخ غیرشرطی می‌گویند. نظیر ترشح بزاق که به علت دیدن یا بو کردن غذا به وجود می‌آید.

• محرک شرطی Conditioned Stimulus یا CS
محرکی خنثی یا بی‌اثر است که در اثر همراهی با محرک غیرشرطی، توانایی ایجاد پاسخ در موجود زنده را پیدا نموده است. مانند صدای زنگ و یا روشن شدن چراغ.

• پاسخ شرطی Conditioned Response یا CR
پاسخی است که در برابر محرک شرطی از موجود زنده سر می‌زند. مانند ترشح بزاق بعد از شنیدن صدای زنگ یا بعد از مشاهده روشن شدن چراغ.

ایجاد شرطی شدن 

• اجزای ضروری برای ایجاد شرطی شدن کلاسیک یا پاولوفی شامل موارد زیرند:

A. یک محرک غیر شرطی، که موجب یک پاسخ طبیعی و خودکار در ارگانیسم شود.

B. یک پاسخ غیر شرطی، که پاسخ طبیعی و خودکار فراخوانده شده به وسیله محرک غیرشرطی است.

C. یک محرک شرطی که یک محرک خنثی است، و پاسخ طبیعی و خودکار را در ارگانیسم موجب نمی شود.

o وقتی که این اجزا به طریق معینی با هم در می آمیزند یک پاسخ شرطی ظاهر می شود. برای ایجاد پاسخ شرطی باید محرک شرطی و محرک غیر شرطی را چندین بار همراه کرد. ابتدا محرک شرطی ارائه می شود و بعد محرک غیر شرطی. ترتیب ارائه دو محرک بسیار مهم است.

• تعمیم محرک Stimulus Generalization

o پاولف، در آزمایش‌های خود مشاهده کرد که پاسخ شرطی حیوان، نه تنها به محرک شرطی به‌کار رفته در آزمایشگاه داده می‌شود، بلکه هر محرک دیگری که با محرک شرطی اولیه شباهت داشت، می‌تواند پاسخ شرطی را فرا بخواند.  او این پدیده را، تعمیم محرک نامگذاری کرد.
ویژگی مهم تعمیم محرک، آن است که پاسخ شرطی از محرکی که تقویت شده است، به محرک های مشابهی که در جریان آزمایش حضور نداشته‌اند، تعمیم می‌یابد.
این پدیده فرد را قادر می‌سازد تا بدون نیاز به یادگیری‌های مداوم، پاسخ آموخته‌شده به یک محرک معین را، به محرک‌های مشابه آن گسترش دهد.

• تمیّز محرک Stimulus Discrimination

o هرگاه موجود زنده، بین دو محرک شرطی مشابه، که یکی با تقویت Reinforcement همراه باشد و دیگری بدون تقویت Nonreinforcement ، تفاوت قائل شود، و به آن محرکی که با تقویت همراه است، پاسخ دهد ولی به محرک دیگری که بدون تقویت است، پاسخ ندهد، تمیز یا تبعیضِ محرک صورت گرفته است.
در تمیز محرک، موجود زنده یاد می‌گیرد به محرک معینی پاسخ دهد، ولی به سایر محرک‌های مشابه پاسخ ندهد، که این عمل از طریق خاموشی و تقویت (تقویت تفکیکی) صورت می‌گیرد.

• تقویت پاسخ شرطی

o در شرطی‌سازی Pavlovan Conditioning ، موجود زنده علاوه بر محرک غیرشرطی در برابر محرک شرطی هم، پاسخ بازتابی داده و یک پیوند جدید بین پاسخ شرطی و محرک شرطی ایجاد می‌شود.  در اصطلاح، هربار که محرک غیرشرطی با محرک شرطی همراه شود، تقویت صورت می‌گیرد.  آزمایش‌ها نشان داده‌اند که اگر پاسخ شرطی به دفعات لازم تقویت شود، این پاسخ برای مدتی طولانی در حضور محرک شرطی داده خواهد شد.

• خاموشی یا زوال پاسخ شرطی

o خاموشی Extinction ، عبارت است از عدم تقویت پاسخ شرطی که سبب ‌گردد موجود زنده، دیگر در مقابل محرک شرطی، پاسخ شرطی ندهد. به‌طور مثال، اگر بزاق سگ چندین بار در مقابل محرک شرطی، چون شنیدن صدای زنگ، ترشح نماید (پاسخ شرطی) اما تقویت‌کننده‌ای دریافت نکند، منجر به زوال تدریجی پاسخ شرطی می‌شود و سگ در مقابل محرک شرطی پاسخ نمی‌دهد.

classical_conditioning_-_extinction-svg

• بازگشت خودبه‌خودی پاسخ شرطی

o با بروز مجدد رفتار (پاسخ) شرطی خاموش‌شده، بازگشت خودبه‌خودی پاسخ Spontaneous Recovery می‌گویند. گاهی مشاهده شده است پس از مدتی که از خاموش شدن پاسخ شرطی سپری شده است، بدون اینکه آن پاسخ تقویت شده باشد، مجدداً ظاهر می‌شود.

انواع شرطی‌سازی

forward_conditioning-svg

1. شرطی‌شدن همزمان Simultaneous:
o ارائهٔ همزمان محرک شرطی و غیرشرطی؛ و محرک شرطی تا آغاز پاسخ باقی می‌ماند. در این شرطی‌شدن، محرک غیرشرطی و محرک شرطی در زمان مشابه به صورت همزمان به موجود زنده ارائه می‌شوند.  به‌طور مثال، نور همراه با غذا ارائه می‌شود و تا زمان پاسخ، روشن باقی می‌ماند.

simultaneous_conditioning-svg

2. شرطی‌شدن تاخیری Delay:
o ارائهٔ محرک شرطی چند ثانیه پیش از محرک غیر شرطی؛ و محرک شرطی تا آغاز پاسخ باقی می‌ماند. در این نوع شرطی‌شدن، ابتدا صدای زنگ می‌آید و باقی می‌ماند تا موقعی که پودر گوشت ارائه شود. به عبارت دیگر، محرک شرطی چند ثانیه قبل از محرک غیرشرطی ارائه و تا زمان پاسخ باقی می‌ماند.

delay_trace_conditioning

3. شرطی‌شدن ردّی Trace:
o ارائهٔ محرک شرطی چند ثانیه پیش از محرک غیر شرطی؛ و قبل از ارائهٔ محرک غیرشرطی، محرک شرطی حذف می‌شود. در این نوع شرطی‌شدن قبل از اینکه محرک غیرشرطی ارائه شود، ابتدا محرک شرطی می‌آید و می‌رود، به‌طوری که تنها به ردی آن شرطی می‌شود.

4. شرطی‌سازی وارونه Backward:
o قبل از محرک شرطی، محرک غیرشرطی ارائه شده است.

5. شرطی‌سازی زمانی Temporal :
o در این نوع شرطی‌شدن، محرک شرطی ارائه نمی‌شود و محرک غیرشرطی در یک دوره زمانی ثابت به موجود زنده ارائه می‌شود. مثلا در هر ۵ دقیقه یک بار پودر گوشت ارائه شود.

temporal_conditioning-svg

6. شرطی‌سازی رده های بالاتر Second-Order and Higher-Order Conditioning:
o وقتی محرک خنثی، چندین بار با محرک غیرشرطی یا طبیعی همراه شد و محرک خنثی بتواند به صورت محرک شرطی پاسخ شرطی را ایجاد کند، می‌توان از آن به عنوان یک محرک غیرشرطی برای شرطی‌کردن محرک خنثی دیگری استفاده کرد. برای مثال اگر صدای زنگ به دفعات لازم با پودر گوشت همراه شود، به نحوی که با صدای زنگ به خوبی بزاق دهان حیوان ترشح کند، می‌توان با ارائه یک محرک شرطی دیگر، مثل روشن کردن چراغ، حیوان را شرطی کرد. یعنی قبل از اینکه زنگ به صدا درآید چراغی روشن شود، موجود زنده ترشح بزاق کند و تقویت شود.
در این حالت موجود زنده بین روشن شدن چراغ و صدای زنگ پیوند برقرار می‌نماید و به محض اینکه چراغ روشن می‌شود، بدون اینکه منتظر شنیدن صدای زنگ شود، ترشح بزاق می‌نماید.
شرطی‌شدن در سطوح بالاتر می‌تواند در سطح سوم و حتی بالاتر نیز ایجاد شود.

second_order_conditioning-svg

مقایسه شرطی سازی کلاسیک با شرطی سازی وسیله ای

1. CC شرطی سازی کلاسیک یا شرطی‌شدن واکنشی، شرطی‌شدن نوع I –
Classical Conditioning یا Pavlovian Conditioning یا Respondent Conditioning

2. OC شرطی سازی وسیله ای یا شرطی‌شدن فعال یا شرطی‌شدن کنش‌گر، شرطی‌شدن ابزاری،
شرطی‌شدن نوع II، آزمون و خطا. Operant Conditioning یا Instrumental Conditioning

• پاسخ

o در CC پاسخ فراخوانده می شود و غیر ارادی است
o در OC پاسخ صادر می شود و ارادی و تحت كنترل است

• بقای ارگانیسم

o در CC : بقای ارگانیسم، ایجاد نظامی از علائم و نشانه هاست، که به پیش بینی رویدادهای مهم امکان می دهد
o در OC : بقای ارگانیسم، به وجود آوردن الگوهای رفتاری مقتضی و پاسخ به آن رویدادهاست

• تقویت

o در CC : تقویت کننده، US یعنی محرک غیرشرطی Unconditioned Stimulus است و اگر از شرایط آزمایشی حذف شد، خاموشی Extinction اتفاق می افتد
o در OC :تقویت کننده وضع خشنود کننده ای است که به دنبال پاسخ مقتضی می آید و اگر قطع شود، خاموشی صورت می گیرد.

• منع شرطی:

o کاهش در میزان پاسخ دهی ارگانیزم در مدت زمانی که محرک شرطی وجود دارد را منع شرطی Latent Inhibition گویند.
o اگر دو محرک شرطی (مثلاً نور و صوت) در کوششی حاضر باشند، حداکثر مقدار شرطی‌سازی در برابر یکی از محرک ها (مثلاً صوت) تابعی است از اینکه تا آن زمان چقدر شرطی‌سازی در برابر محرک شرطی دیگر (مثلاً نور) صورت گرفته است. هرچقدر به نور شرطی شده باشند به صوت کمتر شرطی می شوند. Conditioned Suppression

نظریه شرطی سازی کلاسیک رسکورلا ـ واگنر R-W

Rescorla–Wagner Model

o پاولف عامل اساسی در شرطی‌شدن کلاسیک را مجاورت زمانی و فراوانی دفعات همراهی محرک شرطی CS و محرک غیرشرطی US می‌دانست.
o رسکورلا Robert A. Rescorla در آزمایش‌هایی مهمی نشان داد که در شرطی‌شدن، محرک شرطی CS باید پیش‌بینی کنندهِ محرک غیرشرطی US باشد و احتمال وقوع US در مواقع ارائه CS باید بیش‌تر از زمانی باشد که CS ارائه نمی‌شود.

وابستگی برای نشان دادن رابطه ای که در آن محرک شرطی CS علامت آشکار و خبر دهنده ای برای محرک غیرشرطی US فراهم می آورد.

درماندگی آموخته‌شده Learned Helplessness

o درماندگی آموخته شده در حوزه تعلیم و تربیت، به یادگیرندگانی اشاره می کند که کوشش را با پیشرفت مرتبط نمی دانند.  آنها یادگیرندگانی هستند که فکر می کنند هر کاری انجام دهند به موفقیت دست نمی یابند.  این موضوع که پیامدهای رفتار مستقل از رفتار فرد هستند، ابتدا توسط سلیگمن Martin Seligman مورد پژوهش قرار گرفت.
o سلیگمن مفهوم درماندگی آموخته شده را به عنوان حالت ویژه ای که اغلب در نتیجه اعتقاد فرد مبنی بر اینکه رویدادها در کنترل او نیستند در او ایجاد می شود، تعریف کرد.

o به سخن دیگر، بعد از یک رشته تجربه که در آن پاسخ های فرد در نتیجهِ رفتار او تغییر نمی کند، می آموزد که رفتار و نتیجه رفتار او از یکدیگر مستقل هستند.

o در آزمایش های اولیه مربوط به درماندگی آموخته شده، سگ هایی که در معرض ضربه برقی (شوک الکتریکی) غیرقابل اجتناب قرار گرفته بودند، آموختند که هیچ یک از پاسخ های آنها، از جمله دم تکان دادن، پارس کردن، راه رفتن، پریدن و جز اینها، سبب قطع شوک نمی شود. بعد وقتی که این سگ ها در موقعیتی قرار داده شدند که در آن انداختن یک مانع باعث قطع شوک می شد، سگ ها ابتدا کمی به این طرف و آن طرف راه رفتند و بعد دراز کشیدند و به طور منفعل، خود را تسلیم شوک کردند. به بیان دیگر حیوانات پس از تجربه صدمه کنترل ناپذیر، انگیزه پاسخ دادن را از دست دادند و جای آن را افسردگی و اضطراب گرفت.
افزون بر این حتی اگر یکی از پاسخ ها در رفع مشکل موفقیت آمیز بود، حیوان در یادگیری اینکه آن پاسخ مؤثر است ناتوان بود.  پژوهش های بعدی با انسان ها، یافته های آزمایش بالا را مورد تأیید قرار داد.

o پژوهش های دیگری در این زمینه به تأثیر ناکامی بر رفتار یک اردک ماهی می پردازد.  یک اردک ماهی را در آکواریومی قرار دادند که تعداد زیادی ماهی کپور در اطراف آن شناور بودند.  وقتی اردک ماهی به وفور ذخیره غذایی در اطراف خود عادت کرد، میان او و ماهی های دیگر یک دیوار شیشه ای قرار دادند. وقتی اردک ماهی گرسنه شد سعی کرد خود را به ماهی های کپور برساند ولی مدام سرش به دیوار شیشه ای برخورد می کرد.  در وهله نخست نیاز او به غذا شدت یافت و اردک ماهی سخت تر از پیش تلاش کرد به ماهی های کپور دست یابد ولی بالاخره، شکست مکرر در وصول به هدف به اندازه کافی موجب ناکامی او شد، به طوری که دیگر برای خوردن ماهی ها کوشش نکرد.
در واقع وقتی دیواره شیشه ای را برداشتند و ماهی های کپور دوباره در اطراف اردک ماهی شروع به شنا کردند، دیگر هیچ فعالیت هدف نگری از طرف اردک ماهی صورت نگرفت. بالاخره، اردک ماهی درحالی که در میان وفور خوراکی قرار داشت از شدت گرسنگی جان سپرد.

o تحقیقات فوق بیانگر برخی رفتارهای آسیب زای آموزشی – پرورشی است که در محیط های آموزشی رخ می دهند.  آگاهی یافتن از نتایج این تحقیقات امکان بازنگری رفتارهای آموزشی و اصلاح آنها را فراهم می آورد.

o سلیگمن در آزمایشات خود پس از شرطی‌سازی کلاسیک حیوانات، تلاش کردند که به آن حیوانات یک پاسخ وسیله‌ای Operant بیاموزند.
حیوانات در شرایطی که رخدادهای تصادفی رنج آور رخ می دهد، درمانده می شوند، و این حالت را به عنوان یک پاسخ به مشکلات می آموزند و بعد از آن هر چه رخدادهای رنج آور پیش روی می آید، همان پاسخ درماندگی را نشان می دهند.  به حیوانات شوک الکتریکی غیرقابل اجتناب وارد کردند.  حیوانات نتوانستند یاد بگیرند که از شوک برقی اجتناب کنند یا بگریزند (پاسخ وسیله‌ای).  حیوان در این موقعیت شرطی‌سازی کلاسیک، به دلیل عدم توانایی در کنترل شوک درمانده است.

درماندگی آموخته‌شده، هم ناشی از تجربه نامطلوب و هم ناشی از عدم توانایی یا ناتوانی تصوری موجود زنده در کنترل محیط است که منجر می‌شود افراد گوشه‌گیر، افسرده، ناامید و منفعل گردند.

سایر توجیه های نظری

1- اهمیت توجه Attention
o جاندار به محرک های محیط توجه می کند، تا اینکه نشانه ای که یک رویداد مهم را پیش بینی کند، پیدا نماید و در آن زمان جستجو برای نشانه های پیش بینی کننده متوقف می شود.

2- شگفت انگیزی

o مقدار شرطی‌شدن در هر کوشش، تابع این است که محرک غیرشرطی US تا چه اندازه شگفت‌آفرین باشد و این خود بستگی به این دارد که پیوند بین US و محرک شرطی CSهای ممکن تا چه اندازه نیرومند است.

هرقدر US بیشتر شگفت‌آفرین باشد، مقدار شرطی‌شدن در آن کوشش بیشتر خواهد بود.  در مراحل اولیه یادگیری، US بسیار شگفت‌آفرین است (به این معنی که هیچ‌یک از CS ها هنوز آن را پیش‌بینی نمی‌کند)،  بنابراین، در هر کوشش، یادگیری قابل‌توجهی صورت می‌گیرد.
در مراحل بعدی یادگیری، لااقل یکی از CSها US را پیش‌بینی می‌کند، و بنابراین US خیلی شگفت‌آفرین نیست و درنتیجه در هر کوشش، یادگیری نسبتاً کمی صورت می‌گیرد.
این الگوی یادگیریِ بیشتر در مراحل اولیه در مقایسه با مراحل بعدی، در واقع یکی از ویژگی‌های فراگیری پاسخ شرطی کلاسیک است.

3- بی ربطی آموخته شده
o بکارآمدی ضعیف شده یک CS که در شرایط گواه یا کنترل تصادفی به کار رفته است.

4- بازداری مطبوع Acquisition
o زمانی رخ می دهد که رویارویی قبلی ارگانیسم با یک CS بدون حضور US بعداً که CS و US با هم می آیند مانع شرطی شدن می شود.

5- فراشرطی شدن:
o سهولت شرطی شدنی را توصیف می نماید وقتی که یک بازدارنده شرطی متعاقباً با یک US همراه شود.

pavlov-4

کاربردهای اولیه اصول رفتاری در زمینه های بالینی

• خاموشی Extinction
o فعالیت های بالینی مبتنی برشرطی شدن کلاسیک بر این فرض استوارند که چون اختلالات رفتاری یا عادتهای بد آموخته می شوند، می توان آنها را خاموش کرد و یا رفتارهای مثبت تری را جانشین آنها ساخت. یعنی این که محرک شرطی را بدون همراهی با محرک غیر شرطی ارائه دهیم .

• شرطی سازی تقابلی Conditioned Drug Response

o روش دیگری که از خاموشی ساده نیرومند تر است، شرطی سازی تقابلی نام دارد که شرطی سازی تقابلی محرک شرطی با یک محرک غیر شرطی بغیر از محرک غیر شرطی اصلی همراه می شود.
بیماران الکلی یک لیوان از مشروب مورد علاقه خود را نوشیدند و به بازوی آنها مواد تزریق کردند.  انگتین Angotin دستگاه تنفس افراد را فلج می کند. بیماران آن را بعنوان یک تجربه ترس آور گزارش می کنند .  فواید حاصل از آن اغلب موقتی است .

• غرقه سازی Flooding

o یک مشکل در درمان هراسهای فوبی ها این است که افراد از تجارب ترسناک اجتناب می کند، یا از آنها می گریزند . از آنجاکه که خاموشی یک فرایند فعال است، محرک شرطی باید بدون محرک غیر شرطی ارائه شود.  اجتناب از محرکهای ترس زا از وقوع خاموشی جلوگیری می کند .
o تنها راه ممکن برای خاموش کردن یک هراس این است که فرد را مجبور کنیم تا به مدت کافی در حظور محرک شرطی باقی بماند تا بیاموزد که هیچ چیز منفی اتفاق نخواهد افتاد. وقتی که چنین خاموشی اجباری برای برطرف کردن هراسها بکار می رود، به آن غرقه سازی می گویند. اما بعضی ها بدتر می شوند.  در روش غرقه سازی نسبت درمانجویانی که حاضر به ادامه درمانی نمی شوند، بیشتر از روش حساسیت زدایی منظم است .

• حساسیت زدایی منظم Systematic Desensitization

o یکی از کاملترین کوشش ها برای کار برد اصول شرطی کردن کلاسیک در روان درمانی به وسیله جوزف ولپی Joseph Wolpe انجام گرفته است. تکنیک ولپی که عمدتاً برای درمان بیماران فوبیایی به کار می رود شامل سه مرحله است

a. ایجاد یک سلسله مراتب اضطراب. برای این منظور یک توالی از رویدادهای اضطراب زا در نظر گرفته می شود و آنها را به ترتیب از شدیدترین تا خفیف ترین مرتب می کنند.

b. به بیماران آموزش می دهد تا به حالت آرمیدگی عضلانی کامل در آیند. به آنان آموزش می دهد تا تنشهای عضلانی را از بین ببرند و یاد بگیرند تا حالت عدم اضطراب را تجربه کنند.

c. بیمار ابتدا آرمیدگی عمیق را تجربه می کند و بعد از او خواسته می شود تا ضعیف ترین رویداد از سلسله مراتب اضطراب را تجسم کند. سپس از او خواسته می شود رویداد بعدی را تجسم کند و این کار ادامه دارد.

o پس از حساسیت زدایی منظم، شخص باید قادر باشد که با ترس خود معقولانه تر برخورد کند.

johnwatson-4

کاربرد شرطی سازی کلاسیک در پزشکی

o اندیشه پاولوف مشوق بسیاری از برنامه های پژوهشی و یک رشته آزمایش منحصر به فرد در شرطی سازی کلاسیک بود.  گزارش شد که پس از چند بار همایندی محرک شرطی و محرک غیر شرطی، ارائه حرارت یا محرک بساوشی به تنهایی تعدادی پاسخ ایمنی نامشخصی را به دنبال می آورد. از آن زمان آزمایش های زیادی در زمینه شرطی سازی کلاسیک دستگاه ایمنی بدن انجام گرفته است . اگر چه تعداد کمی از این مطالعات روی انسان انجام گرفته است، اما کار روی حیوان ها نشان داده که هم سرکوب و هم افزایش کارکردهای ایمنی و نیز خاموشی این اثرها امکان پذیرند.
پژوهشگران به بررسی پاسخهای ایمنی شرطی ادامه می دهند تا ارتباط بین دستگاههای حسی و عصبی و سیستم های ایمنی را بهتر درک نمایند و بهتر بفهمند که این نوع شرطی شدن ویژه چگونه رخ می دهد .
ایمنی شناسان رونی –عصبی امیدوارند که در اینده نزدیک از شرطی سازی برای کمک به بیماران دارای اختلالات ایمنی استفاده کنند یا در بیمارانی که جراحی های پیوند عضوی داشته اند بتوانند وارد پیوند مقابله نمایند یا شاید دستگاه ایمنی بیماران سرطانی یا مبتلا به ایدز را افزایش دهند .

پاولوف و آموزش و پرورش

o کاربرد اصول پاولوفی در آموزش کلاسی دشوار است. با این حال بی تردید این اصول در تمام مدت آموزش فعال است . هر زمان که یک رویداد خنثی با یک رویداد معنی دار همراه میگردد، شرطی شدن کلاسیک اتفاق می افتد . گارسیا نشان داد که اگر در موقعیتی، تجربه ای منفی اتفاق بیافتد، بیزاری شدید نسبت به آن موقعیت ایجاد می شود.

o شرطی سازی کلاسیک را می توان به طور عمده روی برنامه آموزش و پرورش بکار بست.  وقتی اصول پاولوفی برای تغییر رفتار به کار می رود، موقعیت بیشتر به مغز شویی شباهت دارد تا آموزش و پرورش.  برای پیدا کردن مثالهایی از کاربرد اصول پاولوفی در تغییر نگرشها کافی است به برنامه های تبلیغی تلویزیون به دقت نگاه کنید.  در این گونه تبلیغات یک شی خنثی (تیغ ژیلت، کرم نرم کننده، شامپو یا صابون خاص) با چیزی که بینندگان به آن علاقمندند مانند (جوانی، زیبایی، ثروت، سلامتی، مقام و موقعیت اجتماعی) همراه می شود.  بر اثر همایندی مکرر این دو رویداد به تدریج همان احساسی که با دیدن رویداد مطلوب در بیندگان ایجاد می شود با دیدن شی خنثی (محصول مورد تبلیغ) نیز در آنجا برانگیخته می شود.

o این جنبه های ضمنی آموزش و پرورش بدون تردید در تمام مدت در مدرسه اتفاق می افتد. در طراحی هر برنامه آموزشی اثربخش تغییر نگرشها و هیجانهای وابسته به یادگیری براساس شرطی سازی کلاسیک باید در نظر گرفته شود.

خدمات

o پاولوف به لحاظ خدمت های ویژه ای که به شیوه های پژوهشی علم روانشناسی انجام داده است، رقیب اسکینر و هال به حساب می آید. پاولوف نخستین نظریه مربوط به یادگیری انتظاری را خلق کرد.

انتقاد

o دیدگاه پاولف همانند ثرندایک و واتسون ساده اندیشانه و مکانیستی است.  پاولوف از تبیین مربوط به یادگیری برحسب فرایندهای پیچیده ذهنی اجتناب می کرد و براین باور بود که آگاهی یادگیرنده از روابط محرک غیر شرطی برای وقوع یادگیری ضروری نیست.

منبع: مدیریت دولتی

نظریه یادگیری پاولف

شرطی‌شدن کلاسیک

نظریه یادگیری پاولف

o ایوان پتروویچ پاولف Ivan Petrovitch Pavlov فیزیولوژیست روسی ، یکی از کسانی است که در روانشناسی یادگیری بسیار مشهور است و این شهرت خود را مدیون آزمایشهای علمی‌ در مورد یکی از روشهای یادگیری یعنی بازتابهای شرطی Conditioned Reflex است که اساس چندین نظریه یادگیری شد و هنوز هم بخش مهمی‌ از دانش روان شناسی معاصر است.

او در حوزه فیزیولوژی نیز تحقیقات بسیاری بویژه در مورد فرایندهای گوارشی انجام داده ، که همگی مربوط به سالهای قبل از تحقیقات او در مورد بازتابهای شرطی است و برای او جایزه نوبل پزشکی را به ارمغان آورد. تحقیقات پاولف در مورد بازتابهای شرطی منجر به تحقیق و کشف فرایند تداعی اندیشه‌ها (که ارسطو آن را با سه مجاورت ، مشابهت و تضاد بیان کرده بود) شد.  او در آزمایشهای خود از اصل مجاورت بهره می‌گرفت و اصطلاح بازتاب یا کلاسیک را برای توصیف یک واحد رفتاری بکار می‌برد.

اصطلاح شناسی نظریه پاولف

• محرک Stimulus
هر موقعیت یا رویداد (نظیر نشان دادن غذا و …) قابل توصیف به شیوه عینی (قابل مشاهده) که به صورت یک علامت جاندار را برای پاسخ دادن تحریک کند، محرک نامید‌ه می‌شود و با حرف اختصاری (S) بیان می‌گردد.

• پاسخ Response
هر نوع رفتاری که در اثر یک محرک به صورت یک تراوش در غده، پاسخ سیستم عصبی و یا فعالیت جاندار (نظیر خوردن ، خواندن) ظاهر می‌شود، پاسخ نامیده می‌‌شود و با حرف اختصاری (R) بیان می‌ گردد.

• محرک غیر شرطی Unconditioned Stimulus
در نظریه شرطی شدن کلاسیک (بازتاب)، به محرکی که بطور خودکار و بدون یادگیری قبلی پاسخی را موجب می‌شود، محرک غیر شرطی می‌گویند و با حرف اختصاری (US) بیان می‌گردد. نظیر غذا ، درد و …

• پاسخ غیر شرطی Unconditioned Response
در شرطی سازی کلاسیک، به پاسخی که در برابر یک معرف غیر شرطی ظاهر می‌‌شود، پاسخ غیر شرطی می‌‌گویند و با حرف اختصاری (UR) بیان می‌گردد. نظیر ترشح بزاق (پاسخ) به علت دیدن یا بوکردن غذا (محرک غیر شرطی) بوجود می‌ آید.

• محرک شرطی Conditioned Stimulus
در شرطی شدن کلاسیک، محرکی که بر اثر همبندی (همراه شدن) با یک محرک غیر شرطی قدرت فراخوانی پاسخ را کسب می‌‌کند، محرک شرطی می‌گویند و با حرف اختصاری (CS) بیان می‌گردد. نظیر صدای زنگ که ابتدا خنثی است و پس از همراه شدن با غذا قدرت فراخوانی پاسخ (ترشح بزاق) را کسب می‌‌کند.

• پاسخ شرطی Conditioned Response
در شرطی سازی کلاسیک، پاسخی که در برابر یک محرک خنثی وجود نداشته ولی بعداً بوجود آمده (یاد گرفته شده) پاسخ شرطی می‌گویند و با حرف اختصاری (CR) بیان می‌‌گردد. نظیر پاسخ ترشح بزاق که ابتدا برای محرک شرطی صدای زنگ وجود نداشت و بعداً بوجود آمد (یاد گرفته شد).

تعریف یادگیری

از نظر پاولف یادگیری عبارت است از ایجاد ارتباط بین محرک و پاسخ (S→R) که بر اثر اصل مجاورت Contiguity بوجود می‌‌آید.

شروع آزمایشهای شرطی سازی

o پاولف چندین سال مشغول آزمایش و تحقیق فیزیولوژیکی در مورد نقش مایعات گوناگون در گوارش بود. یکی از این مایعات بزاق دهان است.  او به شیوه ابداعی خود می‌توانست میزان ترشح بزاق در دهان را به صورت علمی‌ در سگ ها تشخیص و اندازه گیری کند.  او یک بار به صورت تصادفی مشاهده کرد که برخی از سگ ها قبل از اینکه تغذیه شوند، شروع به ترشح بزاق می‌ کنند، و این حالت فقط در سگ هایی روی می‌‌داد که مدتی در آزمایشگاه بودند و نه دیگر سگ ها.

پاولف این موضوع را جالب و قابل تحقیق دانست و اولین تحقیق خود را در سال ۱۹۰۲ انجام داد . این موضوع ۳۰ سال از وقت او را به خود اختصاص داد، و منجر به کشف ابعاد مختلف فرایندهای بازتابی و شرطی سازی کلاسیک Classial Conditioning شد.

%d8%b3%da%af%db%b3

طرح آزمایش های پاولف

o پاولف در اولین مرحله از آزمایش خود سگی را داخل قفسی قرار داد که فقط توسط یک روزنه با محیط بیرون ارتباط داشت. او از طریق این روزنه تکه گوشتی (US) را به سگ نشان داد که باعث ترشح بزاق (UR) شد. سپس صدای یک زنگ (US) را به صدا درآورد که منجر به پاسخ طبیعی تیزکردن گوشها (UR) شد.

o در مرحله دوم پاولف می‌خواست با همراه کردن صدای زنگ و تکه گوشت، سگ را شرطی کند بگونه‌ای که با شنیدن صدای زنگ بزاق ترشح کند. به همین منظور چندین بار صدای زنگ را چند ثانیه قبل از نشان دادن غذا به سگ به صدا درآورد و این عمل باعث شد که سگ با شنیدن صدای زنگ (CS) بدون نشان دادن غذا نیز بزاق ترشح (CR) کند و در واقع صدای زنگ جای گوشت را گرفت.

%d8%b3%da%af%db%b1

o پاولف این پدیده را که یک محرک جای محرک دیگر را می‌گرفت و پاسخ مربوط به آن را به خود اختصاص می‌داد، شرطی سازی نامید.

طرح آزمایشهای پاولف را می‌‌توان به صورت زیر نمایش داد.

……..(UR) پاسخ غیر شرطی ترشح بزاق ««««««« محرک غیر شرطی غذا (US)

……..(UR) پاسخ غیر شرطی تیزکردن گوش««««««« حرک غیرشرطی صدای زنگ (US)

……..ترشح بزاق ««««««« چندین بار —««— ارائه صدای زنگ + ارائه غذا

……..(CR) پاسخ شرطی ترشح بزاق««««««« ارائه صدای زنگ به تنهایی (CS)

شرطی‌شدن کلاسیک یا شرطی‌شدن واکنشی یا شرطی‌شدن نوع I، یک نوع یادگیری همخوان یا تداعی است.  در شرطی‌شدن کلاسیک جانور یاد می‌گیرد که بین یک محرک بی‌اثر، با یک پاداش یا تنبیه کردن ارتباط برقرار کند. مشاهده ابتدایی‌ای که پاولف را به سمت این نظریه سوق داد، این بود که بزاق دهان سگ‌ها صرفاً با دیدن کسی که قبلاً چندبار به آنها غذا داده‌است، ترشح می‌شود؛ حتی اگر شخص اکنون غذایی به همراه نداشته باشد.

برای اندازه‌گیری مقدار بزاق ترشح شده، فیستولی به مجرای بزاق سگ متصل شده و از طریق گونهٔ حیوان به خارج راه داده شده بود. ترشح بزاق نوعی پاسخ طبیعی به غذاست؛ هرگاه پاولف پودر گوشت (محرک طبیعی) را به سگ گرسنه می‌داد، بزاق سگ (پاسخ طبیعی) ترشح می‌شد.

پاولف پس از مدتی متوجه شد که حتی اگر غذایی به همراه نداشته باشد، با دیدن او بزاق سگ ترشح می‌شود. پاولف بر این اساس آزمایشی را طراحی کرد. او هم‌زمان با دادن پودر گوشت زنگی را به صدا در می‌آورد. صدای زنگ محرکی بود که ارتباطی با غذا نداشت و به تنهایی برای سگ بی‌مفهوم بود؛ امّا به دنبال تکرار این کار، سگ بین صدای زنگ و غذا ارتباط برقرار کرد؛ به‌طوری که با صدای زنگ، حتی بدون وجود غذا بزاق او ترشح می‌شد. به عبارتی سگ نسبت به همراه بودن صدای زنگ و پودر گوشت، شرطی شده بود.

%d8%b3%da%af%db%b2

o در این نوع یادگیری، هرگاه یک محرک بی‌اثر (مثلاً صدای زنگ)، به همراه یک محرک طبیعی (مثلاً غذا) به جانور عرضه شود، پس از مدتی محرک بی‌اثر به تنهایی سبب بروز پاسخ (مثلاً ترشح بزاق) در جانور می‌شود. به این محرک جدید محرک شرطی می‌گویند؛ زیرا به شرطی می‌تواند سبب بروز رفتار شود که پیش از آن همراه با یک محرک طبیعی باشد. به محرک طبیعی، محرک غیرشرطی نیز گفته می‌شود.

o پیش از شرطی‌شدن، محرک طبیعی یا غیرشرطی (US) باعث پاسخ طبیعی یا غیرشرطی (UR) می‌شود.  در جانوری که شرطی شده است؛ محرک شرطی یا بی‌اثر (CS) نیز، باعث پاسخ شرطی(CR) می‌شود.

%d8%b3%da%af%db%b4

فراگیری Acquisition و خاموشی Extinction

o هر نوبت که CS و US باهم ارائه شوند؛ یک کوشش (T) Trial نامیده می‌شود. در اثر تکرار کوشش‌ها، جاندار در مسیر فراگیری (A) Acquisition قرار می‌گیرد؛ یعنی دوره‌ای که جانور در حال تداعی دو محرک و ایجاد ارتباط میان آن‌هاست.

بر اساس فاصلهٔ زمانی ارائهٔ محرک‌های شرطی و غیرشرطی سه حال پیش می‌آید:

A. شرطی‌شدن همزمان Simultaneous Conditioning
ارائهٔ همزمان محرک شرطی و غیرشرطی. محرک شرطی تا آغاز پاسخ باقی می‌ماند.

B. شرطی‌شدن تاخیری Delay Conditioning
ارائهٔ محرک شرطی چند ثانیه پیش از محرک غیر شرطی. محرک شرطی تا آغاز پاسخ باقی می‌ماند.

C. شرطی‌شدن ردی Trace Conditioning
ارائهٔ محرک شرطی چند ثانیه پیش از محرک غیر شرطی. قبل از ارائهٔ محرک غیرشرطی، محرک شرطی حذف می‌شود.

تکرار محرک شرطی بدون ارائهٔ محرک غیرشرطی، منجر به حذف پاسخ شرطی خواهد شد. این مسیر، خاموشی Extinction (E) نام گرفته‌است. در هر دو مسیر فراگیری و خاموشی، در آغاز تغییرات سریع‌تر اتفاق افتاده و به تدریج سرعتِ تغییرات کاهش می‌یابد.

تعمیم Generalization و افتراق Discrimination

o هنگامی که جانوری شرطی شده باشد و در برابر محرکی شرطی، پاسخی شرطی بدهد؛ در برابر محرک‌های شرطی مشابه هم پاسخ می‌دهد. برای مثال سگی که در برابر صدای سوت پاسخ ترشح بزاق را نشان می‌دهد؛ به سوت‌های بالاتر و پایین‌تر نیز همان پاسخ را ارائه می‌دهد.

o اصل تعمیم Generalization بیان می‌کند که هر چه یک محرک شرطی جدید، با محرک شرطی پیشین شباهت بیش‌تری داشته باشد، احتمال بروز پاسخ شرطی در برابر محرک جدید افزایش می‌یابد.

o افتراق Discrimination ، واکنش به تفاوت‌هاست؛ از طریق تقویت افتراقی، افراد شرطی می‌شوند تا دو محرک را از هم تمیز دهند.

پیش‌بینی‌پذیری و عوامل شناختی

o تبیین پدیدهٔ شرطی‌شدن با استفاده از رویکرد رفتارگرا، روشی متداول است؛ امّا برخی روان‌شناسان با رویکرد شناختی، بر این باورند که عامل زیربنایی در شرطی‌شدن کلاسیک اطلاعات قبلی جانور، و سپس فرآهم آمدن اطلاعاتی تازه در مورد پیوند دو محرک است.

o پاولف عامل اساسی در شرطی‌شدن کلاسیک را مجاورت زمانی و فراوانی دفعات همراهی CS و US می‌دانست. دیدگاه شناختی در تبیین شرطی‌شدن کلاسیک، پیش‌بینی‌پذیری را به جای مجاورت مطرح می‌کند.  در شرطی‌شدن، CS باید پیش‌بینی کنندهٔ US باشد و احتمال وقوع US در مواقع ارائهٔ CS باید بیش‌تر از زمانی باشد که CS ارائه نمی‌شود.

شرطی‌شدن کلاسیک در انسان

o یادگیری کودک به اینکه دنبال مشاهدهٔ سینهٔ مادر، مزهٔ شیر خواهد آمد، نمونه‌ای از شرطی شدن کلاسیک است. حالت تهوع هنگام شیمی‌درمانی برای بیماران سرطانی یک واکنش طبیعی است. امّا مشاهده می‌شود که گاهی این بیماران به محض ورود به اتاق درمان دچار حالت تهوع می‌شوند. حتّی مشاهده شده‌است هنگامی که به کودکان سرطانی پیش از شیمی‌درمانی بستنی داده می‌شود؛ کودک در مواقع دیگر نیز نسبت به بستنی شرطی شده و حتی اگر شیمی‌درمانی انجام نشود؛ پس از خوردن بستنی استفراغ می‌کند. بر این اساس واتسون بر این باور است که عواطف عمیق در انسان ممکن است از طریق شرطی‌شدن کلاسیک ایجاد شوند؛

pavlov-0
یادگیرى از طریق شرطى شدن کلاسیک

o یادگیرى از طریق شرطى شدن کلاسیک از بنیانى‌ترین انواع یادگیرى است. در این الگوى یادگیری، پاسخ، حاصل یک محرک شناخته شده است. یکى از نمونه‌هاى صریح و مشهور یادگیرى از طریق شرطى شدن کلاسیک، آزمایش معروف پاولوف است.  نگاهى کوتاه بر روند این آزمایش، ما را در شناخت این الگوى یادگیرى کمک خواهد کرد.

پاولوف زندگى خود را با تحقیق دربارهٔ گردش خون و فیزیولوژى دستگاه گوارش آغاز کرد.  او ضمن مطالعاتى در زمینهٔ گوارش متوجه شد که بزاق سگ نه تنها با ریختن غذا (پودر گوشت) بر روى زبانش، بلکه با دیدن آزمایش‌کننده، ظروف غذا و غذا نیز شروع به ترشح مى‌کند. در واقع، سگ توانسته بود بین ابزار آزمایش و منظرهٔ ظرف غذا و مزهٔ غذا تداعى برقرار کند.  با مشاهده چنین رخدادی، پاولوف تصمیم گرفت معلوم کند که آیا مى‌تواند به سگ یاد دهد که بین غذا و چیزهاى دیگر مانند نور یا صوت نیز تداعى برقرار کند یا نه.  او براى رسیدن به چنین هدفی، با یک عمل جراحى ساده بر روى گونهٔ سگ، لوله‌اى را براى اندازه‌گیرى مقدار ترشح براق به غدد بزاقى سگ وصل کرد.  براى انجام دادن آزمایش، سگ را چندین بار به یک آزمایشگاه ضد صوت برد و بر روى یک میز بست تا طى آموزش‌هاى مقدماتی، حیوان یاد بگیرد که در موقع شروع آزمایش، آرام بایستد. در حالى که مجموعهٔ عوامل مزاحم تحت کنترل بود، پودر غذا به سگ داده مى‌شد و ترشح بزاق به طور خودکار ثبت مى‌گردید. پاولوف پودر غذا را محرک غیر شرطى US و ترشح بزاق سگ را پاسخ غیر شرطى UR ‌نامید.

o پاولوف در مرحلهٔ دوم، به جاى غذا (پودر گوشت) لامپى روشن کرد؛ سگ ممکن بود تکانى به خود بدهد، اما روشنایى لامپ باعث هیچ‌گونه واکنش یا پاسخى (ترشح بزاق) نمى‌شد.

o او در مرحلهٔ سوم، در حالى که سگ گرسنه بود، همزمان یا چند لحظه قبل از دادن پودر غذا US، لامپى روشن کرد. بعد از آنکه این عمل چندین بار تکرار شد، در یک آزمایش ویژه پودر غذا به سگ داده نشد. این بار نیز مشاهده شد که بزاق سگ ترشح مى‌شود؛ یعنى روشنى لامپ بتنهایى موجب ترشح بزاق سگ شده بود؛ به عبارت دیگر، سگ یاد گرفته بود که بین نور و غذا تداعى برقرار کند.

o در واقع، روشنایى لامپ به علت همراهى و مجاورت با محرک غیرشرطى ( پودر غذا ) موجب بروز پاسخى بسیار شبیه به پاسخ غیرشرطى (ترشح بزاق) شده بود. پاولوف چنین محرکى را محرک شرطى CS و پاسخ حاصل از آن را پاسخ شرطى CR نامید.

o اکثر بررسى‌ها نشان مى‌دهد که شرطى شدن در وضعیتى که محرک شرطى CS اندکى قبل از محرک غیرشرطى US ارائه شود، مؤثرتر از مواردى است که هر دو محرک همزمان ارائه شوند. در حقیقت، شرطى شدن هنگامى بسرعت حاصل مى‌شود و نیرومندى پاسخ نهایى زمانى به حداکثر مى‌رسد که محرک شرطى تقریباً نیم ثانیه پیش از محرک غیرشرطى ارائه شود. برعکس، اگر فاصلهٔ زمانى بین محرک شرطى و محرک غیرشرطى بتدریج افزایش یابد، شرطى شدن کاهش مى‌یابد.

o همزمانى مکرر محرک شرطى (نور) با محرک غیرشرطى (غذا) تداعى بین این دو را نیرومندتر یا تقویت مى‌کند. اگر رفتار شرطى تقویت Reinforce نشود (محرک غیرشرطى چندین بار حذف شود)، پاسخ شرطى بتدریج ضعیف‌تر مى‌شود. تکرار محرک شرطى بدون تقویت کردن (روشن کردن چراغ بدون دادن غذا) و در نتیجه زوال پاسخ شرطى خاموشی Extinction نام دارد.  پس از اینکه خاموشى اتفاق افتاد و موجود زنده از دادن پاسخ شرطى سرباز زد، مشاهده شده است که گاه موجود بدون‌ اینکه تقویت شده باشد، براى مدتى کوتاه به پاسخ‌گویى محرک شرطى مى‌پردازد.

o این پدیده بازگشت خود به خودی Spontaneous Recovery نام دارد. دو پدیدهٔ خاموشى و بازگشت در فرایند آموزش و پرورش بسیار مهم هستند. معلم و مربى باید به وجود آنها و موقع بروز آنها در فرایند تدریس و یادگیرى کاملاً آگاه باشند، اما باید توجه شود که بین پاسخ شرطى و محرک شرطى هیچ‌گونه ارتباط منطقى وجود ندارد؛ یعنى پاسخ شرطى در نتیجهٔ یادآورى یا تفکر ظاهر نمى‌شود، بلکه یک پاسخ ناخودآگاه است.

o از روش‌هاى شرطى شدن کلاسیک مى‌توان در کمک به رشد و گسترش واکنش‌هاى عاطفى در افراد استفاده کرد؛  مثلاً بدبینى یا گرایش‌هاى منفى را به خوش‌بینى و گرایش‌هاى مثبت تبدیل کرد . شاگردى را که از مدرسه بیزار است و از آن وحشت دارد، با به کارگیرى محرک‌هاى غیرشرطى مورد علاقه‌اش، مانند اسباب‌بازی، تشویق کرد و کم‌کم مدرسه را برایش جالب‌ توجه و لذت‌بخش ساخت؛ چنانکه اکثر پزشکان و دندان‌پزشکانى که با کودکان سر و کار دارند، از این روش استفاده مى‌کنند.

واتسون و آغاز روانشناسی رفتارگرایی

واتسون و آغاز روانشناسی رفتارگرایی

o درحدود سال ۱۹۰۳ او به‌طور جدی به رویكرد عینی‌تری نسبت به روانشناسی فكر كرد و برای اولین بار این اندیشه‌‌ها را در ۱۹۰۸ در یك سخنرانی
در دانشگاه ییل و در گزارشی در بالتیمور، در نشست سالیانه جامعه جنوبی برای فلسفه و روانشناسی بیان كرد.
o در آن گزارش واتسون استدلال می‌كرد كه مفاهیم روانی یا ذهنی برای علم روانشناسی بی‌ارزش هستند.
o در سال ۱۹۱۲ به دعوت كتل، واتسون در یك سلسله سخنرانی در دانشگاه كلمبیا درباره این موضوع صحبت كرد.
o در سال بعد مقاله مشهور واتسون در مجله بازنگری روانشناختی منتشر شد و رفتارگرایی Behaviorism به‌طور رسمی آغاز گردید.

• مقدمه‌ای بر روانشناسی تطبیقی An Introduction to Comparative Psychology در 1914 چاپ شد.
o در این كتاب واتسون برای پذیرش روانشناسی حیوانی، به بحث پرداخت و محاسن استفاده از حیوانات
به عنوان آزمودنی را در پژوهش‌های روانشناسی توصیف كرد.
o بسیاری از روانشناسان جوان‌تر و دانشجویان دوره‌های تحصیلات تكمیلی پیشنهادهای او را برای یك روانشناسی رفتاری جذاب یافتند.
o آنها اعتقاد داشتند كه واتسون با بیرون راندن اسرار و تردیدهایی كه از فلسفه به روانشناسی انتقال یافته است،
جو تیره‌ای را كه بر روانشناسی حاكم است پاك می‌كند.

• كتاب بعدی او، روانشناسی از دید یك رفتارگرا Psychology from the Standpoint of a Behaviorist، در ۱۹۱۹ منتشر شد.
o این كتاب بیانیه كامل‌تری از روانشناسی رفتاری او بود و استدلال می‌كرد كه روش‌‌ها و اصولی كه او برای روانشناسی
حیوانی پیشنهاد كرده بود برای مطالعه انسان‌‌ها هم مناسب بود.

• پس از اخراجش از دانشگاه، تنها تماس رسمی واتسون با روانشناسی علمی از طریق یك مجموعه سخنرانی بود
كه در مدرسه جدید تحقیقات اجتماعی در شهر نیویورك ارائه داد.
o این سخنرانی‌‌ها پایه كتاب او به نام رفتارگرایی Behaviorism را تشكیل داد (۱۹۲۶، ۱۹۳۰)، كه برنامه او برای بهبود جامعه را توصیف می‌كند.

• در ۱۹۲۸ واتسون كتابی در زمینه مراقبت از كودك به نام مراقبت روانی از نوزاد و كودك Psychological Care of Infant and Child منتشر كرد،
كه در آن به جای نظام آسان‌گیر پرورش كودك، نظامی مقرراتی را ارائه داد كه با موضع قوی محیط‌گرایی او همخوان بود.
این كتاب پر از توصیه‌های سخت روش رفتارگرایی در مورد تربیت كودكان بود.

o برای مثال توصیه او به والدین چنین بود
هرگز كودكان را در آغوش نگیرید و نبوسید، اجازه ندهید روی زانو شما بنشینند.
اگر مجبور به این كار شدید هنگامی كه به آنها شب‌بخیر می‌گویید پیشانی‌شان را ببوسید.
صبح‌‌ها با آنها دست بدهید.
اگر در مورد وظیفه‌ای مشكل، كار خیلی خوبی انجام دادند دستی به سرشان بكشید…
در خواهید یافت كه چقدر آسان است كه درعین كاملاً عینی بودن، با فرزندتان مهربان باشید.
شما از رفتار كسالت‌آمیز و احساساتی كه تابه‌حال داشته‌اید شرمنده خواهید شد.

o این كتاب راه و رسم آمریكایی تربیت كودك را تغییر داد و بیش از سایر نوشته‌های واتسون بر عموم مردم تأثیر گذاشت.
یك نسل از كودكان، ازجمله كودكان خود او، در خطی كه واتسون تجویز كرده بود پرورش یافتند.

تاریخچه رفتار گرایی

• با فرار رسیدن دهه دوم قرن بیستم یعنی کمتر از چهل سال پس از آنکه وونت، روانشناسی را بطور رسمی بنا نهاد،
این علم با تجربه نظرهای جدی روبرو شد.
o در آن زمان دیگر همه روان شناسان در مورد ارزش درون نگری، وجود عناصر ذهن یا ضرورت پایبندی روان شناسی به تحقیق ناب توافق نداشتند.
o حرکت از روان شناسی ساختگرایی به کارکردگرایی به صورت تکاملی اتفاق می‌افتاده و کارکردگرایان نه به منظور نابود ساختن آنچه وونت و تیچپر ایجاد کرده بودند،
بلکه برعکس در جهت اصلاح آن قدم برمی‌داشتند.

o موقعیت روان شناسی در ایالات متحده در دهه دوم قرن بیستم چنین بود.
o کارکرد گاریی در جهت بالندگی سیر می‌کرد و ساخت گرایی هنوز از جایگاه نیرومند ولی نه منحصر به فرد برخوردار بود.
o در سال ۱۹۱۳ انقلابی علیه هر دوی این مواضع صورت گرفت.
o هدف پرچمدار این جنبش نه اصلاح گذشته و نه سازش با آن، بلکه یک دگرگونی کامل بود.
o این جنبش تازه رفتار گرایی Behaviorism نام گرفت و رهبر آن یک روانشناسی سی و پنج ساله به نام واتسون بود.

روندهای عمده در پیدایش رفتارگرایی

o در پیدایش رفتارگرایی، سه روند عمده را می توان مشخص کرد:

1. سُنت های فلسفی در زمینه عینیت گرایی روانشناختی Objectivism

o عینی‌گرایی Objectivism اصطلاحی در فلسفه است.
o عینی‌گرایی به معنای قبول این نکته است که ارائه بیان یا بازنمایی عینی از جهان خارجی فیزیکی و اجتماعی کاری است ممکن،
و دریافت‌های انسانی از امور هرچه باشد، تفاوتی در آن امور ایجاد نمی‌کند.
o جهانی عینی مستقل از ذهن، دانایی، و خودآگاهی انسان وجود دارد که قانون‌های خودش را دارد، و انسان باید آن قانون‌ها را بشناسد.
این آرمان همه علوم است که باید به سوی‌اش حرکت کنند.

2. روانشناسی حیوانی Animal Psychology

3. کنش گرایی Activism

سنت گرایی در زمینه عینیت گرایی روان شناختی

o واتسون نخستین کسی نبود که بر نیاز به عینیت در روان شناسی تاکید کرده باشد،
از چنین تلاشهایی درباره فلاسفه، تاریخچه‌ای طولانی در دست است.
o رفتارگرایی واتسون زمانی ظهور کرد که در آغاز سده بیستم،
i. عینیت گرایی،
ii. ماشین گرایی
iii. ماده گرایی
رشد چشمگیری پیدا کرده بود و آنچنان متداول شده بود که ناگزیر به نوعی روان شناسی جدید منجر شد.
o روان شناسی ای که تنها بر چیزی که می‌توانست دیده، شنیده یا لمس گردد، متمرکز بود.

تاثیر روان شناسی حیوانی بر رفتار گرایی

o نظریه تکامل یا فرگشت یا برآیش یا تطور Evolution داروین Charles Robert Darwin انگیزه فراوانی برای مطالعه روان شناسی حیوانی فراهم کرد
و روان شناسی حیوانی هم به نوبه خود شاید مهمترین عامل در سوق دادن واتسون به تشکیل روان شناسی رفتاری بوده است.
o واتسون رابطه بین روان شناسی حیوانی و رفتار گرایی را به وضوح چنین بیان می‌کند:
رفتار گرایی نتیجه مستقیم مطالعات روان شناسی حیوانی در طی اولین دهه قرن بیستم است.
o بنابراین می‌توان گفت که مهمترین سلف برنامه واتسون، روان شناسی حیوانی بود که از نظریه تکامل نشات می‌گرفت.

o این نظریه به تلاش هایی در جهت نشان دادن وجود ذهن در موجودات زنده پست‌تر و پیوستگی ذهن حیوان و انسان منتهی شد.
o مُرگان Lloyd Morgan در مطالعات میدانی خود درباره گونه‌های پست‌تر حیوانی از یک روش شناسی
بشر آزمایشی و مشاهدات نسبتاً مهار شده استفاده می‌کرد.
o مُرگان به عنوان توضیح دهنده اصلی رفتار، بر عادت تکیه می‌کند و بر یادگیری از طریق کوشش و خطا Trial and Error تاکید می‌ورزد.
o فرض وی بر این است که فرآیندهای یادگیری انسان و موجودات پست‌تر پیوسته‌اند.
o آزمایشهایی که بعدها ثورندایک Edward Thorndike در آزمایشگاه به آن دست زد از لحاظ محتوی و دیدگاه با کار مُرگان ارتباط نزدیک دارند.
o واتسون هم با خواندن گزارشهای مُرگان به پژوهش در کار حیوانات برانگیخته شد.
o جالب اینکه هر سه نفر مایل بودند تا همه یادگیری را بر مبنای معدودی از اصول ساده که هم درباره انسان و هم در خصوص حیوانات کاربرد دارد توضیح دهند.
o بزودی روان شناسی حیوانی به عنوان الگویی برای رفتار گرایی بکار رفت و رهبر آن به منظور انجام دادن پژوهش،
آزمودنیهای حیوانی را بر آزمودنی های انسانی بسیار ترجیح می‌داد.
o واتسون یافته‌ها و روشهای روان شناسان حیوانی را به عنوان شالوده‌های برای ایجاد یک علم رفتاری که هم برای انسان
و هم برای حیوان کاربرد داشته باشد مورد استفاده قرار داد.

کنش گرایی

o پیش از ظهور واتسون در صحنه، روان شناسان کنش تا اندازه زیادی از روان شناسی محتوایی وونت و تیچنر دور شده بودند.
o گروه ویژه‌ای از روان شناسان کنش گرا در نوشته‌ها و سخنرانی های خود بی هیچ پرده پوشی و به طرزی آشکار از یک روان شناسی عینی
که به جای آگاهی می‌باید بر رفتار متمرکز باشد سخن می‌گفتند.
o کاتل در یکی از سخنرانیهای خود گفت: من متقاعد نشده‌ام که روان شناسی باید اینگونه محدود به مطالعه آگاهی باشد.

o این مفهوم نسبتاً گسترده که جدا از درون نگری هیچگونه روان شناسی وجود ندارد، بنا به دلایل روشنی که از واقعیات ناشی است، رد می‌شود.
واتسون این خطابه را در آن نمایشگاه جهانی می‌شنید.
o شباهت میان نظر بعدی وی و این بیان کاتل چنان چشمگیر بوده است که کاتل را می‌توان پدر بزرگ رفتار گرایی واتسونی نامید.

رفتار گرایی پس از بنیان گذاری

o در سالهای اول دهه ۱۹۲۰ به نظر می‌رسید که رفتار گرایی تقریباً توجه تمامی روان شناسی امریکا را به جز معدودی به خود جلب کرده باشد.
o هر چند تمامی افراد این نسل جدید رفتار گرایان دیدگاه محض واتسون را نپذیرفتند، برخی شیوه‌های خویش را پدید آوردند
و نسبت به نظریه‌های مخالف واتسون پذیراتر بودند.

o در میانه سال های دهه ۱۹۲۰ نظام های رفتار گرایی نوینی در صحنه ظاهر شد.
o جنبش رفتار گرایی شاخه شاخه شد و نظامهای جداگانه‌ای پدید آمد و مجادله بسیاری را برانگیخت که تا امروز بویژه درباره نظریه‌های یادگیری ادامه دارد.
o مهمترین این نظامها عبارتند از:
i. رفتار گرایی هدفمند Purposive Behaviorism توسط تولمن Edward Tolman ،
ii. نظریه ارتباط محرک-پاسخ Stimulus–Response Association توسط ادوین گاثری Edwin Ray Guthrie ،
iii. نظریه رانه یا انگیزه Drive theory توسط کلارک هال Clark L. Hull
iv. رفتارگرایی رادیکال Radical Behaviorism توسط اسکینر.

وضع کنونی رفتار گرایی

o امروزه گر چه رفتار گرایی به عنوان یک مکتب رسمی مرده است، ولی روحیه نو رفتار گرایانه هنوز شکوفاست.
o هر چند باید از آن به عنوان یک نگرش یا یک نظر کلی یاد کرد تا مکتبی رسمی، زیرا رفتار گرایی به صورت سنت
روان شناسی تجربی امریکا که سیر تکاملی را پیموده است، امروزه هیچ روان شناسی خود را رفتار گرا نمی‌نامد.
چون این کار دیگر لاز نیست. به همان نسبت که امروزه روان شناسی تجربی امریکا، عینی ، ماشینی ، تجربی ،
کاهش گرایانه و تا اندازه‌ای محیط گرایانه است، روح رفتار گرایی واتسون به زندگی خویش ادامه می‌دهد.

o پنجاه سال پس از انتشار مقاله واتسون که رسماً رفتار گرایی را آغاز کرد، اسکینر در سال ۱۹۶۳ این سالگرد را با مقاله خویش،
رفتار گرایی در پنجاه سالگی، جشن گرفت و در آن یادآور شد که پیشرفت عظیم روانشناسی تجربی در آمریکا اساساً مدیون رفتار گرایی بوده است.
o در سالهای اخیر گروهی کوچک اما پر سر و صدا از روان شناسان، نسبت به نظرهای رفتار گرایانه اعتراض کرده‌اند،
تعداد آنها ظاهراً رو به افزایش است و ممکن است نمایانگر آغاز بی‌میلی در تلقی روان شناسی به عنوان علم رفتار باشند.

johnwatson-5
موضوع رفتارگرایی از دیدگاه واتسون

o موضوع یا داده‌های اصلی برای روانشناسی رفتارگرایی واتسون اقلام یا عناصر رفتار بود.
حرکات ماهیچه‌ای یا ترشحات غده‌ای
o روانشناسی به عنوان علم رفتار باید فقط با اعمال سروکار داشته باشد که بطور عینی و بدون توسل به مفاهیم و واژه‌های ذهن گرایانه قابل توصیف باشد.
o روانشناسی رفتاری واتسون هم در روش و هم در موضوع کوششی بود در جهت ساختن علمی که از تفکرات ذهن گرایانه در روشهای غیر عینی فارغ باشد
یعنی علمی به عینیت و اهمیت علم فیزیک.

برخورد واتسون با موضوعات سنتی علم روان شناسی

• غریزه در دیدگاه واتسون
o واتسون ابتدا نقش غرایز را در رفتار پذیرفت.
o واتسون در کتابش به نام رفتار، مقدمه‌ای بر روانشناسی تطبیقی به وصف یازده غریزه پرداخت، از جمله غریزه‌ای که با رفتارهای تصادفی سروکار دارد.
o او رفتار غریزی چلچله‌های دریایی را در جزایر دری تورتوگاس در سواحل فلورید مطالعه کرده بود.
o در سال ۱۹۲۵ واتسون موضع خود را تغییر داد و مفهوم غریزه را رد کرد.
o او استدلال می‌کرد که آن جنبه‌هایی از رفتار انسان که بنظر غریزی می‌رسند، در حقیقت پاسخ های شرطی شده اجتماعی هستند.
o با پذیرش این نظر که یادگیری کلید فهم رشد رفتار آدمی است، واتسون به صورت یک رفتارگرای افراطی در آمد.

o او از این هم فراتر رفت: نه تنها غرایز را در نظام خود رد کرد بلکه از پذیرش اینکه توانایی ها، خلق و خو یا هر نوع استعداد ارثی هم وجود دارد، امتناع نمود.
o وی معتقد بود که کودکان با توانایی ورزشکار یا موسیقیدان بزرگی بودن به دنیا نمی‌آیند، بلکه بوسیله والدین یا مراقبانشان که رفتارهای مناسب
را تشویق یا تقویت می‌کنند، به آن جهت هدایت می‌شوند.
o این تاکید واتسون بر تاثیر بیش از حد تربیت والدین و محیط اجتماعی با این نتیجه گیری که هر کسی می‌تواند کودکان را برای هر چه که بخواهد تربیت کند،
یکی از دلایل شهرت بی‌اندازه واتسون بود.

• هیجان ها در دیدگاه واتسون

o برای واتسون هیجان صرفاً پاسخهای بدنی به محرکهای خاصی بودند.
o محرکی مثل حضور یک حمله کننده، تغییرات درونی بدنی، مثل ضربان قلب و پاسخ های آشکار یادگرفته شده مقتضی را ایجاد کنند.
o این نظریه به هیچ نوع ادراک هوشیارانه هیجان یا احساسهای حاصل از اعضا درونی اشاره نمی کند.

o واتسون گفت که کودکان سه هیجان امری را نشان می‌دهند: ترس ، خشم و محبت.
o ترس بوسیله صداهای بلند و از دست دادن ناگهانی تکیه گاه،
o خشم بوسیله جلوگیری از حرکات بدنی
o محبت به وسیله نوازش کردن پوست یا با جنباندن و ضربه آرام زدن بوجود می‌آیند.
o وی معتقد بود که سایر پاسخ های هیجانی انسان از طریق فرایند شرطی شدن از این سه هیجان ناشی می‌شوند.

• یادگیری هیجان‌ها

o از نظر واتسون رفتار هیجانی نمونه دیگری از شرطی سازی کلاسیک است.
o او این فرض را مطرح کرد که تفاوت‌های فردی در ابتدا وجود ندارد، یعنی همه افراد با بازتاب‌های هیجانی ترس، خشم، و عشق و محبت و علاقه متولد می‌شوند
که در مقابل محرک خاصی (غیر شرطی) روی می‌دهند، اما سر انجام انسان‌ها به چیزهایی واکنش هیجانی نشان می‌دهند که در ابتدا هیچ اهمیت هیجانی نداشته‌اند.
o او اعلام داشت که همه واکنش‌های هیجانی بعدی از پیوند محرک‌هایی که در آغاز خنثی بودند، یا محرک‌هایی که با پاسخ‌های هیجانی ارتباط دارند، حاصل می‌شوند.
o واتسون برای اثبات این فرضیه خود آزمایش مشهور و بحث برانگیز آلبرت کوچولو را نجام داد.

طرح آزمایش آلبرت کوچولو

(1920) Little Albert Experiment

o آزمودنی این تحقیق پسر یازده ماهه ای به نام آلبرت بود.
o در آغاز تحقیق آلبرت از اشیا و افراد گوناگون ترسی (یک هیجان) نشان نمی‌داد.
o او به هر چیزی که در نزدیکش قرار می‌گرفت نزدیک می‌شد و آن را دستکاری می‌کرد
و از جمله چیزهایی که او همیشه به سوی آن دست دراز می‌کرد موش سفیدی بود که چند هفته با آن بازی کرده بود
و در واقع از موش هیچ ترسی نداشت

o واتسون برای ایجاد ترس از موش در آلبرت، یک محرک طبیعی‌ترس آور یعنی صدای بلند و شدید استفاده کرد.
o این کار بدین شکل بود که همزمان که آلبرت می‌خواست دستش را به سوی موش دراز کند، بوسیله یک چکش و میله فلزی،
صدای بلند و شدیدی در پشت سر او ایجاد می‌شد.
o در مرحله اول آلبرت شدیداً از جا پرید و صورتش را در تشک پنهان کرد، ولی او با این یک بار از موش نترسید
و در چند مرحله بعدی، کم کم آثار ترس از موش در آلبرت ایجاد شد،
او به نحو چشمگیری تغییر کرده بود و زمانی که موش به تنهایی نیز ارائه می‌شد، دیگر به سمت آن دست دراز نمی‌کرد
بلکه چهار دست و پا و با گریه از آن فرار می‌کرد .
بعداً واتسون بوسیله حساسیت زدایی منظم این ترس شرطی را در آلبرت از بین برد.

• شرطی بودن رفتار هیجانی

o واتسون این آزمایش را بسیار مهم می‌دانست و معتقد بود که این مطمئناً گواه برمبنای شرطی پاسخ ترس است
و این موضوع، تبیینی در اختیار می‌گذارد که پیچیدگی زیاد رفتار هیجانی در بزرگسالان را توجیه می‌کند.
o پاسخ های هیجانی در نتیجهِ پیوند:
i. «محرک‌های شرطی» نظیر صداها، بوها با
ii. «محرک‌های غیر شرطی» مثل موضوعاتی که باعث ترس، خشم، و علاقه ‌شوند،
ایجاد می‌شوند.

• تعمیم محرک

o هنگامی که پس از پنج روز، دوباره آلبرت را آزمایش کردند، او نه تنها از موش سفید، بلکه از خرگوش سفید، کت سفید، پارچه سفید،
ماسک بابانوئل سفید و از هر چیز سفید رنگ دیگر نیز می‌ترسید، در حالی که همه این وسایل چیزهایی بودند که قبلاً با آنها بازی کرده بود.

o واتسون این پدیده را انتقال Transfer نامید، که عموماً تعمیم محرک نامیده می‌شود.
o این پدیده عبارت است از دادن پاسخ‌های یکسان و مشابه هنگام مواجه شدن با هر یک از محرک‌های مربوط.

• یادگیری عالی‌تر از طریق شرطی سازی

o واتسون می‌گوید: کل یادگیری عبارت است از پاسخ‌هایی که برگزیده و زنجیره می‌شوند.
o حتی زنجیره‌های پیچیده رفتار از فرآیند شرطی سازی حاصل می‌شوند،
که به موجب آن جدیدترین رفتار از طریق نوعی زنجیره شدن پاسخ‌ها به محرک‌ها به وجود می‌آیند.
o یادگیری پیچیده تر در واقع شرطی کردن زنجیره‌های محرک-پاسخ Response-Stimulus (S—->R) بیشتری است که در نهایت منجر به عادت می‌شود.

ارزیابی نظریه واتسون

o واتسون عمیقاً به شرطی سازی اعتقاد داشت و چیزها و نظریه‌های غیر از آن را بشدت رد می‌کرد.
o او با اخذ تحقیقات پاولُف و ارائه مدل انسانی آن، و با دفاع از دیدگاه لوح سفید جان لاک،
بر توانایی ایجاد و تغییر رفتار دلخواه از طریق شرطی سازی تاکید کرد.

o این دیدگاه در کنار دیدگاه های دیگر نظیر محیط گرایی و عینی گرایی منجر به ارائه نظریه رفتارگرایی Behaviorism از طرف واتسون شد
که قدم اول ان در سال ۱۹۱۳ با مقاله‌ای تحت عنوان روانشناسی به گونه‌ای که رفتارگرا آن را درنظر می‌گیرد، برداشته شد.
امروزه این مقاله به بیانیه رفتارگرایی مشهور است.

تفکر از دیدگاه واتسون

o دیدگاه سنتی فرایندهای تفکر این بود که این فرایندها در مغز روی می‌دهند و آنقدر ضعیف هستند که هیچ تکانه از عصب حرکت به ماهیچه منتقل نمی‌شود.
o در نتیجه هیچ پاسخی در ماهیچه‌ها و غدد صورت نمی‌گیرد و طبق این نظر فرایندهای تفکر به دلیل اینکه در غیاب حرکات ماهیچه‌ای روی می‌دهند،
برای مشاهده و آزمایش دسترس پذیر نیستند.
o تفکر به عنوان چیزی غیر ملموس، چیزی کاملاً ذهنی و بدون هیچگونه مدلول فیزیکی انگاشته می شد.
o در مقابل، نظام رفتارگرای واتسون کوشید تا تفکر را به رفتار حرکتی ناآشکار تقلیل دهد.
o واتسون می‌گفت که تفکر مانند سایر جنبه‌های کارکردی انسان، نوعی رفتار حسی حرکتی است.

o او همچنین استدلال می‌کرد که رفتار تفکر شامل عکس العمل ها یا حرکات گفتاری ناآشکار هستند.
o بنابراین او تفکر را به گفتار ناملفوظی کاهش داد که شامل عادات ماهیچه‌ای آموخته شده در گفتار آشکار است.
o در ضمنِ رشد کودکان، این عادات ماهیچه‌ای غیر قابل شنیدن و دیدن اند، زیرا والدین و معلمان به کودکان هشدار می‌دهند
که با صدای بلند صحبت نکنند. بدین طریق تفکر به صورت وسیله‌ای در می‌آید برای صحبت کردن آهسته با خودمان.

خدمات واتسون به رفتارگرایی

o کارِ بارآورِ علمیِ واتسون کمتر از بیست سال دوام یافت، اما بر دوره رشد روانشناسی برای سال ها تاثیر پایدار داشت.
o او عامل موثری از روح زمان بود و زمان نه تنها برای روانشناسی بلکه برای نگرش های علمی بطور کلی در حال تغییر بود.
o واتسون روانشناسی را از نظر روش ها و اصطلاحات عینی‌تر ساخت.
o اگر چه موضع های او درباره موضوع های ویژه، سبب برانگیختن مقدار زیادی پژوهش شد، فرمول بندی های اصلی دیگر مفید نیستند.
o رفتارگرایی واتسون به عنوان یک مکتب مجزا با صورت های تازه‌تری از روان شناسی عینی گرایی که بر اساس آن بنا شده اند، جایگزین شده است.
o اگر چه برنامه واتسون به غایت های بلند پروازانه خود جامه عمل نپوشانید، ولی خود واتسون برای نقش پایه گذار خود بطور گسترده‌ای شناخته شده است.

o پذیرش رفتارگایی واتسونی تا اندازه‌ای نتیجه شخصیت خود واتسون بود.
o او دوست داشتنی و جذاب بود و اندیشه‌هایش را با شور شوق، خوش بینی و اعتماد به نفس بیان می‌کرد.
o او دارای شخصیتی قوی و دوست داشتنی بود که سنت را مورد سرزنش قرار می‌داد و روانشناسی موجود در زمان خود را طرد می‌کرد.
o این ویژگی های شخصی با روح زمانی که او با توانایی بیش از حد آنرا دستکاری می‌کرد، تعامل داشت
و واتسون به عنوان یکی از پیشروانِ روانشناسی، که نقش موثرش در رشد و تکامل روانشناسی غیر قابل انکار است، معرفی ‌شد.