احساس درد و رنج جدایی و پایان رابطه
I چگونه با جدایی و پایان یک رابطه روبه رو شویم
o همیشه جدایی و پایان یک رابطه میتواند آسیبهای فراوانی داشتهباشد، بهخصوص اگر فرد غافلگیر شود و نداند در چنین موقعیتی باید چگونه برخورد کرد. شاید برای خیلی ها بعد از دوران آشناییِ پیش از ازدواج و نامزدی یا رابطه عاطفی، جدایی و پایان رابطه بسیار مشکل باشد. آنقدر که هرروز آن را به تعویق بیاندازند و تا حد ممکن بهدنبال راهی برای فرار از چنین موقعیتی باشند، ولی قرار نیست بعد از هر خواستگاری ازدواج باشد.
o گاهی ۲ فرد برای هم مناسب نیستند و باید هرچه زودتر رابطه را تمام کنند، اینکه چگونه باید به رابطهای پایان داد و بعد از این پایان و جدایی چگونه همه چیز را فراموش کرد و دوباره به زندگی عادی برگشت، سوال خیلی از جوانهاست.
o مسلماً کار راحتی نیست. ولی میتوان با یک نگاه واقعبینانه و بدون آسیب روانی زیاد زندگی جدیدی را آغاز کرد.
همه چیز را نمیتوان فراموش کرد
o نباید انتظار داشت که بتوان همه چیز را فراموش کرد. بسیار پیش میآید که نمیتوانیم خیلی از چیزها را فراموش کنیم، بهخصوص اگر خاطرات خوبی با آن فرد داشته باشید. به هر صورت بخشی از آن خاطرات همیشه همراه ما خواهد بود.
o برای رها شدن از گذشته باید یاد بگیرید که ذهن را مدیریت کنید و هرلحظه نسبت بهخودتان آگاه باشید و نگذارید ذهن هرگاه که خواست به گذشته سفر کند. اگر دقت کرده باشید بیشتر اوقات ذهن یا در گذشته سیر میکند یا در آینده و کمتر پیش میآید که ذهن به همان زمان حال فکر کند.
o اما چگونه میتوان ذهن را به زمان حال آورد؟ باید اول یاد بگیرید ذهنتان را ببینید و حواستان باشد الان ذهنتان در کجاست؟ ذهن مثل کودکی بازیگوش مرتب بین گذشته و آینده گردش میکند، با آموختن روشهای بدست گرفتن افسار ذهن میتوانید مانع سفر آن به گذشتههای نامطلوب شوید.
دستور ایست دهید
o این روش را روش ایست ذهنی مینامیم، یعنی لازم است خیلی محکم و مقتدر به ذهنتان ایست بدهید تا نتواند به هرکجا خواست برود. شاید برای همه ما پیش آمده باشد که هنگام تماشای تلویزیون یا در تاکسی یا… یک دفعه ذهن به سمت موضوعی در گذشته منحرف میشود و برای دقایقی یا ساعاتی یا حتی چند روز کنترل ذهن از دست میرود. در حقیقت اگر آگاه نباشید و نبینید که ذهنتان در حال سفر به گذشته است، نمیتوانید جلوی آن را بگیرید، اما اگر حواستان باشد به محض اینکه ذهن بخواهد به گذشته سفر کند، به آن یک ایست محکم میدهید، و از پیشروی آن جلوگیری میکنید. میتوانید بهخود بگویید: «ساکت، دیگر نمیخواهم بیشتر فکر کنم! یاهیس». یا در ذهنمان روی این فکرها ضربدر بزنیم و جلوی آنها را بگیریم.
ذهنتان را خالی کنید
o گاهی هم پیش میآید که ذهن ما آنقدر از وقایع گذشته و اتفاقات پیش آمده پر است که انگار ظرف ذهن پرشده و در حال لبریز شدن است و مرتب وقایع در ذهن مرور میشود و نمیتوان به موضوع دیگری فکر کرد. ذهن تا حد معینی گنجایش دارد و باید به نوعی از افکار نامطلوب و دوست نداشتنی خالی شود. بهترین کار در این زمان نوشتن است، کافی است هرچه در ذهن دارید بدون هیچگونه انتخابی روی کاغذ بیاورید و هیچچیزی را جا نیندازید، باید کاملاً بدون سانسور و صادقانه بنویسید تا ذهن کاملاً تخلیه شود. بعد وقتی ذهن کاملاً خالی شد، آن کاغذها را دور بیاندازید یا حتی بسوزانید.
ازاول به جدایی هم فکر کنید
o وقتی در مراحل آشنایی پیش از ازدواج یا دوران نامزدی هستید باید از ابتدا هر ۲ باهم این توافق را داشتهباشید که ممکن است این رابطه به دلایل مختلف از جمله تفاوت خانوادهها یا تفاهم نداشتن یا. . . به سرانجام نرسد. در حقیقت بهتر است زوجین قبل از ازدواج با هم این موضوع را روشن کنند که قرار است مدتی را مثلاً ۶ ماه برای بدست آوردن شناخت باهم باشند تا تصمیم بگیرند که برای هم مناسب هستند یا نه! به همین دلیل از ابتدا به هم وابسته نشوید.
علاوه بر این، برای پیشگیری از وابستگی از همان ابتدا هر روز و هر ساعت با هم صحبت نکنید تا مبادا به فضای احساسی وارد شوید. هرچقدر بیشتر به شناخت رسیدید کمکم رابطه را بیشتر کرده و احساسات را وارد رابطه کنید.
اول شناخت، بعد احساسات
o حواستان باشد که برای پیشگیری از آسیب روحی در این مدت آشنایی، مثلاً ۶ ماه، باید شناختتان جلوتر از احساستان حرکت کند. اگر احساسات زودتر از شناخت پیش برود، ممکن است زود به هم وابسته شوید و دیگر دلکندن به این آسانیها نباشد و نتوان نه گفت.
در دوران نامزدی و آشنایی پیش از ازدواج همیشه این خطر وجود دارد که بین طرفین وابستگی بهوجود بیاید. من همیشه به مراجعانم توصیه میکنم، دریچههای احساستان را زود به روی هم باز نکنید و بعد از چند ماه کمکم از نظر احساس نزدیک شوید.
صادق باشید
o اگر به هر دلیلی در دوران آشنایی قبل از ازدواج و نامزدی به این نتیجه رسیدید که به طرف مقابل نه بگویید، در این مواقع توصیه میکنیم حتماً با طرف مقابل صادق باشید. بهتر است شما با یک خاطره خوب از هم جدا شوید، باید به این بلوغ برسید که حتماً لازم نیست جدایی با دعوا و دلخوری و حرفهای آزاردهنده و… باشد، میتوان خیلی آرام و با آرامش از هم جدا شد، بهخصوص اگر همان اول به این توافق رسیده باشید و از ابتدا آگاه باشید که ممکن است از هم جدا شوید. در واقع هر کدام از شما حق دارید بدانید چرا این رابطه نباید ادامه پیدا کند و همچنین شما بتوانید با خود کنار بیایید.
توافقهای بعد از جدایی
o قبل از جدایی بهتر است با خاطرهای خوش با هم توافقهایی کنید، مثلاً اینکه دیگر با هم تماس نگیرید یا اگر وسایلی ردوبدل یا هدیه شده به هم برگردانید تا هم دوباره خاطرات را یادآوری نکند و هم دیگر بهانهای برای تماس مجدد نداشتهباشید. یعنی از همان ابتدا همه چیزها را آرام آرام از خود جدا کنید.
با اقتدار «نه» بگویید
o اگر در دوران آشنایی یا نامزدی وابستگی بهوجود آمده باشد، جدایی مشکل میشود و حتی گاهی اتفاقات ناگواری مثل افسردگی و حتی خودکشی هم پیش میآید.
هنگام جدایی نباید تنها به فکر خود باشیم، بلکه باید حواسمان به حال و هوای طرف مقابل هم باشد. چون وقتی وارد رابطهای میشویم، دیگر تنها خودمان نیستیم، بلکه مسئول طرف مقابل هم هستیم، و نباید کاری کنیم که به او آسیبی برسد.
اگر قطع یک دفعهای رابطه ممکن است به او آسیب برساند، در این جور مواقع پیشنهاد میشود بهتدریج رابطه کم شود. مثلاً اگر ۳ روز در هفته با هم صحبت میکردید حال آن را به یک روز در هفته تبدیل کنید تا آرام آرام طرف مقابل برای جدایی آماده شود. حواستان باشد در این مواقع از موضع قدرت وارد نشوید. مبادا حرفهای نابجا بزنید و احساس طرف مقابل را زیر سوال ببرید، مهم این است که شما هنگام جدایی رفتاری انسانی داشته باشید.
زمان و اقتدار به همراه هم کمک میکنند تا بتوانید وابستگی طرف مقابل را کم کنید. اگر او ببیند مرتب و مداوم و با اقتدار شما به او «نه» میگویید و او هر راهی را امتحان میکند ولی باز هم نه میشنود، کم کم کنار میآید که از شما دل ببرد.
سه ماه زمان نیاز دارید
o وقتی ماشینی با سرعت زیاد در حال حرکت است، هنگام ایستادن یک خط ترمزی روی زمین بهوجود میآید، رابطه نیز چنین است. بعد از پایان رابطه مدت زمانی طول میکشد که شرایط دوباره عادی شود. این زمان در درجه اول بستگی به میزان پذیرش شما دارد و بعد باتوجه به راههایی که برای مدیریت ذهنتان انتخاب کردهاید میتواند این زمان طولانیتر یا کوتاهتر باشد. معمولاً ۲ تا ۳ ماه زمان میبرد که فرد بتواند خود را با شرایط جدید وفق دهد، اصولاً میگویند، تغییرات روانی بعد از ۳ ماه خودش را نشان میدهد، البته این زمان در آدمهای مختلف میتواند کمتر یا بیشتر باشد.
فردا سختتر از امروز است
o اگر در دوران آشنایی به شناختی از طرف مقابل رسیدهاید و میدانید باید رابطه را قطع کنید، ولی بهدلیل وابستگی این کار برایتان راحت نیست، با خود بیندیشید که اگر امروز این کار نکنید، ممکن است یک ماه دیگر یا یک سال یا حتی ۵ سال دیگر با وضعیت بدتری جدا شوید، پس هرچه زودتر این اتفاق بیفتد بهتر است. باید این بلوغ را در خود بهوجود بیاورید که خیلی اوقات اتفاقات زندگی مطابق خواسته شما پیش نخواهد رفت و زمانهایی نمیتوانید به خواستههایتان برسید.
اگر چنین تحملی را در خود بهوجود بیاورید و از همان اول بهخود بقبولانید که ممکن است در پایان آشنایی از هم جدا شوید، دیگر از جدایی ضربه سنگینی نخواهید خورد. بنابراین برای جدایی باید اول در ذهنتان تصور کنید که اگر امروز جدا نشوید سال دیگر جدایی برایتان دشوارتر نخواهد بود؟ بعد باید سعی کنید جلوی خودتان را بگیرد و مشغول کارها و فعالیتهایی شوید که کامل ذهن شما را بهخود مشغول میکند.
انرژیتان را تخلیه کنید
o اگر در دوران جدایی فقط در خانه یا تنها باشید و هیچ کاری هم برای انجام دادن نداشته باشید، مسلماً اذیت خواهید شد. تمام ذهن شما آدمی است که او ترک کرده و مدام در وسوسه زنگ زدن و ارتباط با او هستید، پس باید خودتان را مشغول کرده و دورتان را شلوغ کنید، خود را در روابط اجتماعی و در بین دوستانتان قرار دهید، به کارها و فعالیتهای موردعلاقهتان مشغول شوید، تا انرژی شما را به سمت دیگر ببرد.
چون عشق و دوست داشتن نوعی انرژی است که به سمت شخص مورد علاقه شما معطوف است، پس شما باید این انرژی را به سمت دیگری چون ورزش کردن، علاقههای شخصی، سفر و. . . منحرف کنید، گرچه ممکن است صددر صد فراموش نکنید اما مسلماً احساس بهتری پیدا خواهید کرد.
از یک رابطه وارد رابطه جدید نشوید
o گاهی پیش میآید بعد از جدایی از رابطه قبلی بلافاصله موقعیت رابطه دیگری پیش میآید. آیا در چنین مواقعی رابطه جدید میتواند به فراموشی رابطه قبلی کمک کند؟ مثلاً فرض کنید در رابطه قبلی طرفتان احترام چندانی برای شما قائل نبود، حالا در رابطه جدید شما به محض دیدن کوچکترین احترامی جذب میشوید و به فاکتورهای دیگر توجهای نمیکنید و تنها نداشتههای رابطه قبلی را در رابطه جدید جستوجو میکنید. حواستان باشد شما نباید از رابطه قبلی فرار کنید و تنها منتظر باشید بدون فکر به فرد دیگری وابسته شوید. به همین دلیل، بعد از قطع رابطه تا چند ماهی رابطه جدیدی را آغاز نکنید، بهتر است کمی صبر کنید تا خودتان را پیدا کنید و بعد در یک رابطه جدید قرار بگیرید. چون در اینجا احتمالاً اشتباهاتی بهوجود میآید که میتواند برایتان سنگین تمام شود.
با کسی حرف بزنید
o گاهی بعد از جدایی آنقدر فرد تحت فشار قرار میگیرد که بد نیست با یک مشاور صحبت کند. چون شاید مشاور بتواند به او کمک کند تا از فضای وابستگی بیرون بیاید. چون گاهی مشاور به تحلیلهایی از دوران کودکی و شخصیت فرد میرسد که میتواند بسیار کمککننده باشد، از طرف دیگر فضای حمایتی جلسات مشاوره میتواند کمک بیشتری هم بکند. اما اگر هم فرد چندان تمایل ندارد از یک مشاور کمک بگیرد میتواند احساساتش را با یک دوست صمیمی یا یکی از اعضای خانواده یا. . . در میان بگذارد.
همین بیان احساسات و گفتوگو میتواند بسیار کمککننده باشد و همچنین خود حرف زدن میتواند بسیاری از استرسها و فشارها را از بین ببرد. البته خودتان درذهنتان باید به این پذیرش رسیدهباشید که قطع این رابطه به نفعتان بودهاست، در این حالت دیگران نیز با حمایتشان به شما کمک بیشتری میکنند.
بهدنبال تغییر باشید
o بعد از جدایی هرگونه تغییر محیطی میتواند به شما کمک کند، مثلاً سفر یا خرید وسیلهای تازه یا… مثلاً اگر از مدتها پیش میخواستید چیز تازهای برای خود بخرید، حالا همان خرید میتواند کمککننده باشد. به سراغ کارهایی بروید که مدتهاست انجام ندادهاید و انجام آنها میتواند حسهای جدیدی را در شما ایجاد کند، مثلاً میتوانید به سراغ کلاسهای موسیقی یاسازی که مدتهاست آن را دوست دارید بروید یا آموختن یک زبان تازه یا… بروید تا حسابی مشغول شوید. در واقع بهدنبال فعالیت جدیدی باشید که تا به حال به آن نپرداختهاید و میتواند بسیاری از انرژیهایتان را تخلیه کند و دیگر فرصت نکنید به چیزی فکر کنید.
نگران حرف مردم نباشید
o متاسفانه آدمها متوجه نیستند که وقتی به حرف دیگران اهمیت زیادی میدهند در واقع خود را تبدیل به عروسکی میکنند که نخهایش در دست دیگران است، چون باید خود را شبیه حرف دیگران کنند. ما یکبار بیشتر به دنیا نمیآییم و فرصت کمی هم در اختیار داریم، در این فرصت کوتاه قرار نیست طبق گفته دیگران زندگی کنیم چون در این صورت مسلماً زندگی خود را باختهایم.
آدمهایی که از کمبود خودباوری و اعتماد به نفس رنج میبرند و تایید درونی ندارند، معمولاً در بیرون و در حرفهای دیگران بهدنبال تایید هستند و منتظرند تا ببینند دیگران چه چیزی میگویند تا عمل کنند. اگر بتوانید خودتان تایید را بهخود بدهید دیگر نیازی به حرف دیگران ندارید. فرض کنید در دوران ارتباط به دلیل حرف مردم از طرفتان جدا نشدید ولی بعد از ۱۰ سال دچار مشکلات زیادی شدید. اما در این موقعیت شما تنهای تنها هستید و هیچ کدام از آنهایی که قبلاً شما به دلیل حرفهایشان جدا نشدید حالا حمایتتان نمیکنند و شما در اوج مسائل و مشکلاتتان تنها ماندهاید.
باید بدانید مردم حرفهای زیاد میزنند و شما باید فقط به حرفهای خودتان گوش کنید، شما باید جایی در زندگیتان تصمیم بگیرید که فقط خودتان باشید؛ بدون نقاب، بدون فیلم بازی کردن و…
منبع: نیک صالحی
II عبور از مشکلات
o در طول مدت زندگی، تغییرات جزو اجتناب ناپذیر آن محسوب می شوند. این شمایید که باید با آنها کنار بیایید. همه ما در طول مدت زندگیمان کم و بیش با چالش های متفاوتی روبرو می شویم. اغلب افراد در مقابله با مشکلات زندگی سردرگم می شوند و اعتماد به نفس خود را از دست میدهند. این مشکلات می توانند در زندگی شخصی و یا کاری شما به وجود بیایند. افراد در مواقع مواجه با آنها سعی می کنند از مشکل فرار کنند تا از پذیرفتن واقعیت بگریزند.
در واقع فرار از مشکلات، بدترین کاری است که می توانید انجام دهید
و تنها راه عبور از مشکلات، روبرو شدن با آنها است .
نکاتی را که در این مطلب می بینید می تواند به شما در گذر از مقاطع چالش برانگیز زندگی کمک کند.
1 – بیش از حد واکنش نشان ندهید
o عکس العمل بیش از حد به مشکلات می تواند منجر به اتخاذ تصمیمات نادرست گردد. زمانی که شما درگیر احساسات شدید می شوید و در آن زمان برای موضوعی تصمیم می گیرید، به سبب اینکه منطق در این تصمیم گیری دخیل نبوده است، منجر به پشیمانی شما در زمان آینده خواهد گردید. از این به بعد زمانی که با یک مشکل برخورد کردید از گرفتن تصمیم در لحظات اول خودداری کنید و زمانی که آرام شدید به حل آن بیاندیشید.
2 – واقعیت زمان حال را بپذیرید
o همه چیز را همان گونه که هست بپذیرید. خیلی از افراد سعی می کنند تا اشخاص و یا وضعیت های موجودی را که تحت کنترل آنها نیست، تغییر دهند و زمانی که نمی توانند به هدف خود برسند، احساس بدبختی می کنند. سعی کنید با واقعیت روبرو شوید و آنچه هست را بپذیرید، تا بتوانید راجع به آن به درستی تصمیم گیری کنید.
3 – دیگران را مقصر ندانید
o بعضی از افراد عادت دارند تا اشتباهات خود را به گردن دیگران بیاندازند و دیگران را مسئول مشکلات پیش آمده برایشان تلقی کنند. بهتر است به جای اینکه انگشت اتهام را به سوی دیگران نشانه روید، به اصلاًح اعمال خود بپردازید. مقصر دانستن دیگران تنها باعث پراکنده شدن افراد از دور شما می شود.
4 – جدا شدن را تمرین کنید
o سعی کنید تا به نتایجی که در زندگی تان می بینید، وابسته نباشید. به خاطر داشته باشید که هر شخص سلیقه ای مختص به خودش را دارد و ممکن است او مخالف عقاید شما باشد. زمانی که کاری را در زندگی انجام می دهید، توقع نداشته باشید تا همه جریانات بر وفق مراد شما باشند.
5 – بیش از حد تجزیه و تحلیل نکنید
o زمانی که شما در رابطه با یک وضعیت و یا یک واقعه بیش از حد فکر می کنید، موجب می شود تا شما نسبت به همه چیز و همه کس قضاوت کنید.
بیش از حد فکر کردن راجع به یک مشکل سبب می شود تا شما اوقات سختی را سپری کنید
و به جای دست به کار شدن و رسیدن به هدفتان، در پله اول درجا بزنید.
این موضوع بیش از هر چیزی شما را نا امید خواهد کرد.
6 – تغییرات را در زندگی بپذیرید
o در طول مدت زندگی، تغییرات جزو اجتناب ناپذیر آن محسوب می شوند. این شمایید که باید با آنها کنار بیایید. بسیاری از افراد از تغییر فرار می کنند و در مقابل آن مقاومت می نمایند. این موضوع به این سبب است که تغییر آنها را از راحتی شان برای مدتی خارج می نماید. ممکن است شما با آنها شاد و یا غمگین باشید، ولی پس از مدتی در خواهید یافت که آنها دائمی نیستند. پس بهتر است تلاشتان را برای پرورش ذهن به منظور حفظ آرامش در این مقاطع از زندگی بکنید.
7 – سبک زندگیتان را با دیگران مقایسه نکنید
o یکی از کارهای مشکلی که پیش رو دارید، مقایسه نکردن خودتان با دیگران است. ولی هرچه بیشتر این کار را انجام دهید، از زندگی بیشتر نا امید خواهید شد. افراد زیادی هستند که از شما موفق تر بوده اند و کارهای بهتری در زندگی شان انجام داده اند. ولی این شمایید که داستان زندگی و موفقیت خودتان را رقم می زنید.
III قطع رابطه را چگونه تحمل کنیم؟
ایجاد ارتباط عاطفی خیلی آسان است، اما بیرون آمدن از رابطه و التیام یافتن از آن کار خیلی سختی است. به نظر می رسد به هر کجا که نگاه می کنید، روابط یا ازدواج های بسیار بـادوامــی را می بینید که در حال فروپاشی است. به همین دلیل در این مقاله تصمیم گرفته ایم برای کمک به این دسته افراد که هنوز مراحل التیام و بهبودی از برهم خوردن رابطه شان را طی می کنند، پیشنهاداتی ارائه کنیم.
1) هیچ وقت به رابطه ای که برهم خورده است به چشم یک شکست در زندگی نگاه نکنید. شکست به این معنی نیست که کار برای شما تمام شده، شکست یعنی شما یک فرصت دیگر دارید. شکست به این معنی نیست که دنیا شما را فراموش کرده، شکست یعنی دنیا فکر بهتری برای شما دارد. همیشه شکست های گذشته یا کنونی است که شما را به سمت موفقیتی که همیشه آرزویش را داشتید، راهنمایی می کند.
2) روی تان را از گذشته بگردانید و به سمت آینده نگاه کنید … آینده خودتان. گذشته شما برابر با آینده تان نیست. گاهی اوقات بعد از جدایی در یک رابطه ما هنوز در گذشته مان زندگی می کنیم، و افکار مان همه و همه خرج آن فردی می شود که دیگر از او جدا شده ایم. شما زمانی بهبودی پیدا می کنید که شروع به فکر کردن یا نوشتن در مورد چیزی که از زندگی می خواهید کنید.
3) بدانید و درک کنید که هیچ چیز بصورت اتفاقی در زندگی آدم روی نمی دهد و همه چیز نظم دارد. همه افکار، همه لحظات، هر عملی که انجام می گیرد، هر رابطه و هر پیشامدی که در زندگی شما اتفاق می افتد، برای این اتفاق می افتد که شما را به سمت مرحله بعدی یادگیری و رشد فردی تان راهنمایی و هدایت کند.
4) بدانید که شما هم در بر هم خوردن رابطه سهم داشته اید. وقتی رابطه ای موفق نمی شود، هر دو طرف به یک اندازه باید مسئولیت بر هم خوردن آن را برگردن گیرند. مهم نیست که اشتباه از طرف که بوده باشد.
5) از تجربیات گذشته درس بگیرید. در همه روابط تان کاملاً هوشیار و آگاه باشید تا دوباره اشتباهات گذشته خود را تکرار نکنید.
6) به خاطر درس هایی که در آن رابطه یاد گرفتید، متشکر باشید. به فرد مقابل تان به عنوان یک معلم احترام بگذارید که به شما کمک کرده این تجربیات را به دست آورید و بدانید که این تجربه جزو سرمایه ها و اموال شماست که به سختی آنرا کسب نموده اید.
7) بعضی از افراد که احتمالاً سوابق بیماریهای اعصاب و روان در خود یا اقوام درجه یک خود دارند، احتماًل عود یا بروز مجدد آن بیماری در این لحظات سخت وجود دارد وشخص نیازمند درمان داروئی نیز می شود. بروز علائمی مثل افسردگی، تند خوئی، بدخوابی، تغییرات اشتها، افکار خودکشی و مرگ و آسیب زدن به خود، ناامیدی، عدم تمرکز حواس و….می تواند حاکی از بروز این بیماریها باشد. در این مواقع مراجعه به متخصص اعصاب و روان بسیار کمک کننده است.
منبع: محمد والی پور
IV پس از جدایی
چگونه پس از پایان روابط عاطفی، شرایط جدید را بپذیریم. اگر در زندگی خود جدایی را تجربه کرده باشید، آزردگی و رنجش خاطر از اولین احساساتی بوده که به یاد می آورید. اما این کاملاً طبیعی است و انتظار آن می رود. باید هم این طور باشد و هیچ اشکالی ندارد. بعد از بیرون آمدن از یک رابطه، راه پر فراز و نشیبی در انتظارمان است.
اما چه مدت طول می کشد تا این مسیر طی شود؟ در واقع این موضوع به خود فرد بستگی دارد. عده ای در مدت چند ماه بعضی یک یا ۲ سال و بعضی دیگر نیز چندین سال زمان لازم دارند که به آرامش برسند، زیرا هرکس توان و قابلیت های خاص خود را دارد.
هر چند هر یک از ما از دیگری متمایز هستیم، اما هنگام پایان دادن به روابط، الگوهای مشابهی را تجربه می کنیم. این الگوها را در بحران های دیگری مانند آن هم، می توان مشاهده کرد؛ مانند مرگ همسر، اخراج شدن از کار، برکناری از سمتی خاص و….
شاید مهم ترین مهارتی که هر فرد باید آن را فرا بگیرد، کنار آمدن با بحران هایی است که در زندگی همه ما پیش خواهد آمد. فراگیری مهارتی که رنج برخاسته از این بحران ها را کاهش دهد، تجربه ای بسیار ارزشمند برای همه ماست.
انسان ساز و کار عجیبی دارد؛ برای اینکه بتواند شرایط را تحمل کند، ابتدا آن را انکار می کند.
اما متأسفانه بعضی از افراد آن قدر در انکار می مانند که نمی توانند راه حل درست را انتخاب کنند.
معمولاً هنگامی که روابط عاطفی پایان می یابد، فرد احساس تنهایی می کند.
ممکن است فرزندان و دوستان زیادی در کنار فرد باشند، اما این احساس تنهایی باز هم وجود دارد.
با توجه به اینکه فرد بعد از جدایی یا طلاق با دوره ای سخت و شکننده روبه رو می شود، حتماً باید دوستانی داشته باشد که به او کمک کنند تا بر رنج های عاطفی خود غلبه کند. بنابراین بهتر است روابط اجتماعی خود را در کنار دوستانی بازسازی کند که شرایط او را می فهمند و درک می کنند.
غم و اندوه بخش مهمی از دوره بازسازی پس از جدایی است. هرگاه در رابطه ای عاطفی شکست می خوریم، عزیزی از میانمان می رود یا خانه خود را از دست می دهیم، طبیعی است که غمگین شویم و غصه بخوریم. غم، انرژی و نشاط ما را تحلیل می برد؛ به طوری که برای تغییر زندگی، خود را ناتوان می یابیم. اما برای اینکه علت ازهم پاشیدن روابط خود را دریابید باید روابط گذشته تان را کاملاً بررسی کنید. اگر علت را پیدا کنید می توانید خود را تغییر دهید و در آینده روابط سالم و جدید دیگری ایجاد کنید.
ممکن است آرزوهای بی سرانجام کودکی در روابط بزرگسالی شما تأثیر بگذارند. شاید از باید ها و نبایدهای تکراری خسته شده اید و حالا می خواهید خودتان تصمیم بگیرید؛ بنابراین اکنون زمان آن فرا رسیده که گذشته خود و روابط عاطفی با طرف مقابل تان را بررسی کنید. شاید به نظرتان برسد گذشته ها گذشته، اما زمانی که بخواهید دوباره روابط تازه ای را شروع کنید، متوجه خواهید شد که چگونگی روابط گذشته شما در برقراری ارتباطی صحیح و موفق، مؤثر است.
شکست در روابط عاطفی باید فرد را تشویق کند تا معنای عشق و دوست داشتن را دوباره بررسی کند. ممکن است در این مرحله فرد خود را دوست داشتنی نداند.
بسیاری از ما شخص دیگری را مرکز تمام محبت ها و علایق خود قرار می دهیم و هنگامی که در ارتباط خود با شکست مواجه می شویم، این مرکز ازبین می رود و آسیب ناشی از شکست نیز به آن اضافه می شود.
یک گام مهم برای موفقیت در ارتباط، آن است که یاد بگیریم خود را دوست داشته باشیم؛ اگر خود را دوست نداشته باشید، چگونه انتظار دارید دیگران شما را دوست داشته باشند.
1 انکار
در واقع پایان روابط عاطفی یکی از بزرگ ترین مشکلاتی است که ممکن است شما با آن روبه رو شوید. این رنج آن قدر بزرگ است که گاه آن را انکار می کنید، یا اصلاً باورتان نمیشود. اما این نوع واکنش ها فقط شما را از پاسخ دادن به این سؤال مهم باز می دارد؛ چرا روابط عاطفی من شکست خورد؟ البته پاسخ چنین سؤالی معمولاً ساده نیست و احتیاج به گذشت زمان دارد. تا زمانی که نتوانید پایان یافتن این روابط را بپذیرید برای یافتن راه حل دچار مشکل خواهید شد.
شما می خواهید علت شکست خود را پیدا کنید، اما انکار درد و رنج مانع می شود تا نتیجه این بررسی ها را بپذیرید. شکست روابط می تواند علل زیادی داشته باشد. در هر رابطه ای شکاف هایی وجود دارند که در بسیاری از موارد این شکاف ها به علت های مختلف عمیق شده تا بالاخره باعث فروریختن روابط می شوند. اگر در روابط شما هم شکاف و مشکل خاصی وجود دارد، باید آن را تشخیص دهید. مراجعه به یک مشاور و متخصص نیز می تواند شما را در شناخت خلل ها و مشکلات موجود در رابطه تان کمک کند.
2 پذیرش واقعیت
هنگامی که به علل جدایی فکر می کنید و نگاهی واقع بینانه به مشکلات موجود در روابط گذشته خود می اندازید، غمگین تر می شوید اما به بسیاری از عوامل بروز مشکلات پی میبرید. البته شاید از دست خود هم عصبانی شوید ولی این عصبانیت گاهی لازم است و باعث می شود به فکر بیافتید تا برای حل مشکل خود اقدامی انجام دهید.
هر چه جدایی را بهتر بپذیرید و تنهایی خود را باور کنید، رنج بیشتری احساس خواهید کرد. درواقع جدایی و مرگ سخت ترین تجربه هایی است که هرکس ممکن است در طول زندگی با آن مواجه شود ولی میلیون ها نفر در دنیا آن را تجربه کرده و می کنند. البته آگاهی از این مطلب از درد و رنج شما کم نمی کند، اما این سختی باید عاملی برای یادگیری بیشتر شما شود. به جای آنکه این بحران مشکلات جبران ناپذیری برای ما برجای بگذارد، می تواند فرصتی برای رشد و سازندگی بیشتر فراهم آورد. پس انتخاب با خود ماست؛ می توانیم آن را به عنوان عاملی برای خشم، غم، رنج و تلخی بپذیریم یا آن را بهانه ای برای رشد بیشتر خود قرار دهیم.
3 کنار آمدن با ترس
قرار گرفتن در شرایط سخت معمولاً با ترس های زیادی همراه است. ما معمولاً احساس ترس می کنیم زیرا نمی دانیم در مواقع لزوم چگونه باید تصمیم بگیریم و چه باید بکنیم. اما بهترین کار این است که ترس خود را بپذیرید و با آن کنار بیایید.
روانشناسان از افرادی که از قرار گرفتن در شرایط جدید می ترسند، می خواهند که بدترین شرایط را تصور کنند؛ آیا این شرایط شما را خواهد کشت؟ آیا بیمار می شوید، تپش قلبت تان بیشتر می شود و…؟ معمولاً بدترین شرایط حالتی است که آزاردهنده باشد و بهترین نتیجه هم این است که بپذیریم این بحران بالاخره تمام می شود و ما زندگی را به شیوه ای عمیق تر و پرمعناتر تجربه می کنیم.
4 خلق روابط سالم
هر یک از ما بخشی به نام احساسات داریم که کشف و شناسایی آن بسیار مهم است. شناختن احساسات با التیام یافتن دردهای ناشی از جدایی ارتباط مستقیم دارد. هرچه بتوانید بهتر احساسات خود را بشناسید، بهتر هم می توانید شرایط جدایی را تحمل کنید. معمولاً اغلب ما یاد گرفته ایم که چطور به دیگران رسیدگی کنیم و با آنها مهربان باشیم. اما نمی دانیم چطور می توانیم خودمان را دوست بداریم و نسبت به خود مهربان باشیم؟
بسیاری از ما به علل مختلف یاد نگرفته ایم جنبه های سالم شخصیت خود را رشد دهیم و در بزرگسالی هم فراموش می کنیم به احساسات خود توجه کنیم، برای خود وقت بگذاریم و برای سلامت جسمی و روحی خود سرمایه گذاری کنیم. نادیده گرفتن جنبه های سالم در ما به صورت عادت درمی آید زیرا می خواهیم آنگونه باشیم که دیگران می خواهند.
o ما معمولاً بعد از جدایی، خود را طردشده می دانیم و احساس می کنیم به ما بی توجهی شده است. اما انسان قابلیت سازگاری زیادی دارد و می تواند اعتمادبه نفس خود را افزایش دهد و در مقابل شرایط سخت از خود مقاومت نشان دهد. بنابراین قبل از هرچیز باید اشتباهات گذشته خود را که باعث جدایی شده اند، بشناسید و سعی کنید در روابط آینده خود از آنها برحذر باشید.
5 رها کنید
بعضی افراد بعد از جدایی میل زیادی به گریختن و دور شدن دارند. آنها می خواهند به شهر یا مکان دور دیگری بروند. البته این روش گاهی هم بسیار مفید است؛ اما اگر به این دلیل فاصله می گیرید که از شرایط نامطلوب فرار کنید، باید حتماً دوباره آن را بازنگری کنید. بنابراین اگر ایستادگی کنید و بر فرار و دورشدن اصرار نکنید، به نفع تان خواهد بود زیرا باعث می شود شما زودتر با واقعیت روبه رو شوید و گذشته را رها کنید.
6 صداقت داشته باشید
گاهی ما لزومی نمی بینیم که دیگران به درون ما پی ببرند و سعی می کنیم با نقابی خود را از نفوذ دیگران در امان داریم؛ بدین ترتیب چهره دیگری از خود نشان می دهیم، در حالی که رنجی پنهان در وجود خود ماست که آزارمان می دهد؛ این رنج ممکن است ترس از طرد شدن، احساس بی کفایتی یا این فکر باشد که شاید واقعاً هیچ کس من را دوست ندارد و به من اهمیت نمی دهد. اما اگر دقت کنید، می بینید افرادی که صداقت دارند و خود را پشت تصویری دیگر پنهان نمی کنند، دوست داشتنی تر به نظر می رسند. در واقع نقاب زدن، تلاش آگاهانه ای برای فریب دادن دیگران نیست، بلکه صرفاً به این دلیل است که با دیگران ارتباط مؤثرتری داشته باشیم.
7 گذشته را تکرار نکنید
عامل دیگری که بر نوع روابط ما تأثیر می گذارد، چگونگی برخورد ما با والدین در گذشته است. واکنش ما نسبت به خشم، طرد شدن، نزدیکی و صمیمیت متأثر از رفتار والدین ماست. اگر والدین شما سرد و کم محبت بوده اند، احتمالاً شما نیز در مواجهه با احساسات گرم و صمیمانه دچار مشکل می شوید.
در واقع علت شکست بسیاری از ازدواج ها این است که دو طرف رابطه، رفتار والدینشان را تکرار می کنند. اگر بتوانید از هر رابطه ای برای شناخت بیشتر خود استفاده کنید، گامی در جهت رشد خود برداشته اید و به سوی شخصیت ایده آل خود نزدیک می شوید.
فراموش نکنید سرسخت ترین دشمنان شما در درون خود شما به سر می برند خودتان باید سعی کنید از شر آنها در امان باشید. البته بهترین دوستان شما نیز در درون خود شما به سر می برند. هنگامی که می خواهید روابط گذشته خود را بهبود بخشید، نه تنها آزاد هستید بلکه می توانید خودتان باشید و این امر مراحل بازسازی و بررسی ارتباطات گذشته شما را ارزشمندتر می کند.
منبع : همشهری
V به زندگی عادی برگردیم
o چگونه بعد از اتمام یک رابطه عاشقانه، به زندگی عادی برگردیم؟
جدایی از كسی كه عاشقش هستید، یا به هم خوردن یك ازدواج و طلاق به هر دلیلی كه باشد هیچگاه ساده نخواهد بود… پایان یک رابطه ممکن است کل زندگیتان را از این رو به آن رو کند و همه جور احساسات دردناک و پریشانکننده برایتان به ارمغان آورد. اما برای کنار آمدن با این وضعیت دشوار و ادامه راهتان کارهای مختلفی میتوانید انجام دهید. حتی میتوانید از این تجربه درس بگیرید و به فردی قویتر و هوشیارتر تبدیل شوید.
چرا حتی بااینکه رابطهتان دیگر آنقدرها خوب نیست، بر هم خوردن رابطه اینقدر دردناک است؟
طلاق و جدایی به این دلیل دردناک می باشد که نشانگر فقدان است و نه فقط از رابطه بلکه از آرزوها و تعهدات مشترک.
روابط عاشقانه با هیجانی وصفناپذیر و امید به آینده شروع میشوند.
وقتی چنین روابطی بر هم میخورند، دچار ناامیدی، استرس و فقدان شدید میشویم.
طلاق و جدایی ما را به ورطهای نامعلوم میکشاند.
o همه چیز به هم میخورد:
برنامه زندگی و مسئولیتهایتان، خانهتان، روابط خانوادگی و دوستیهایتان و حتی هویت تان. جدایی، تردید نسبت به آینده را میآورد. بدون داشتن یار زندگی چه شکلی خواهد بود؟ آیا میتوانید کس دیگری را پیدا کنید؟ آیا تا آخر عمر تنها خواهید ماند؟
این تردیدها گاهی بدتر از یک رابطه بد به نظر خواهد رسید. التیام یافتن و بهبودی از جدایی و طلاق بسیار سخت است. اما، خیلی مهم است که بدانید و مرتب به خودتان یادآور شوید که میتوانید و باید به جلو بروید. اما التیام یافتن زمان میبرد، پس باید صبور باشید. باید بدانید که داشتن احساسات مختلف و گوناگون هیچ اشکالی ندارد.
اینکه احساس ناراحتی، عصبانیت، خستگی و سردرگمی کنید کاملاً طبیعی است؛ حتی این احساسات میتوانند بسیار شدید باشند. بپذیرید که واکنشهایی مثل این به مرور زمان کمتر خواهند شد. حتی اگر ازدواجتان، ازدواجی ناسالم بوده باشد، افتادن به ورطهای نامعلوم ترسناک است.
به خودتان استراحت بدهید.
به خودتان اجازه دهید برای یک دوره در حد مطلوب احساس و عمل نکنید. شاید نتوانید در کار یا توجهتان به دیگران بازده قبل را داشته باشید. هیچکس سوپرمن نیست؛ برای التیام یافتن و به دست آوردن دوباره انرژی زمان بگذارید. نباید این دوره را به تنهایی سپری کنید.
در میان گذاشتن احساساتتان با دوستان و خانواده میتواند به شما برای کنار آمدن با این شرایط دشوار کمک کند. کنارهگیری از جمع و منزوی کردن خودتان فقط سطح استرستان را بالا برده، تمرکزتان را کم کرده و در کار، روابط و سلامت عمومیتان تداخل ایجاد میکند.
اگر نیاز به کمک دارید، از کمک گرفتن دریغ نکنید. به خودتان اجازه دهید برای از دست دادن رابطهتان غصه بخورید. غصه خوردن یک واکنش طبیعی به فقدان است و جدایی و طلاق از یک رابطه عاشقانه شامل فقدانهای مختلف میشود:
i فقدان همراهی و تجربیات مشترک (که ممکن است همیشه لذتبخش نبوده باشد)
ii فقدان حمایت و پشتیبانی (چه مالی، چه عقلی، اجتماعی و یا احساسی)
iii فقدان امید، برنامه و آرزوها (که از فقدانهای عملیتر حتی دردناکتر میتواند باشد)
o اینکه به خودتان اجازه دهید درد این فقدانها را احساس کنید ممکن است ترسناک باشد.
o ممکن است بترسید که احساساتتان آنقدر زیاد شوند که نتوانید تحملشان کنید یا همیشه در آن ورطه تاریک باقی بمانید.
باید به خاطر داشته باشید که غصه خوردن برای فرایند التیام یافتن شما ضروری است.
درد غصه خوردن دقیقاً همان چیزی است که به شما کمک میکند رابطه قدیمی را فراموش کرده و در زندگی پیش بروید.
مطمئن باشید غصه خوردنتان هر چقدر هم که عمیق باشد تا آخر عمر باقی نمیماند.
VI بعد از طلاق یا جدایی چه کنیم؟
1) نجنگید
طبیعی است که فراز و نشیبهای زیادی داشته باشید. احساسات گوناگونی مثل عصبانیت، خشم، ناراحتی، آسودگی و ترس و سردرگمی را تجربه کنید. خیلی مهم است که این احساسات را تشخیص داده و بشناسید. بااینکه این احساسات همیشه دردناک هستند، اینکه سعی در سرکوب یا نادیده گرفتن آنها داشته باشید. فقط فرایند بهبودی شما را طولانیتر خواهد کرد.
2) حرف بزنید
بااینکه حرف زدن درمورد احساساتتان با دیگران ممکن است سخت باشد، اما خیلی مهم است که راهی برای این کار پیدا کنید. اینکه بدانید دیگران از احساسات شما آگاهند باعث میشود کمتر احساس تنهایی کنید و این به بهبودی شما کمک میکند. نوشتن احساساتتان هم میتواند برای بیرون ریختن آنها به شما کمک کند.
3) هدف اصلی
به خاطر داشته باشید که پیش رفتن در زندگی هدف اصلیتان است. ابراز احساساتتان به طریقی شما را آزاد میکند. اما بسیار مهم است که خیلی خود را درگیر احساسات منفی نکنید یا بیش از اندازه سعی در تحلیل موقعیت نداشته باشید. ماندن در احساسات ناراحتکنندهای مثل تقصیر، عصبانیت و خشم انرژی شما را گرفته و اجازه بهبودی به شما نخواهد داد.
4) آینده
به خودتان یادآور شوید که هنوز آیندهای پیش رو دارید. وقتی به فردی متعهد میشوید، یک دنیا امید و آرزو برای خود میسازید. اینکه اجازه بدهید این امیدها و آرزوها از دست بروند خیلی سخت است. وقتی برای آیندهای که یک روز تجسم میکردید غصه میخورید، با این واقعیت که امیدها و آرزوهای جدیدی میتوانند جایگزین آن قبلیها شوند به خودتان شجاعت ادامه راه را بدهید.
5) جدایی و افسردگی
تفاوت بین یک واکنش طبیعی به جدایی و افسردگی را بفهمید. سوگواری و غصه خوردن بعد از جدایی میتواند فلجکننده باشد. اما بعد از مدتی، این ناراحتی کمکم کاهش مییابد. با گذشت روزها کمکم در زندگیتان جلو میروید. اما اگر به مرور زمان این حس را در خود ندیدید، ممکن است دچار افسردگی شده باشید.
i برای کمک و پشتیبانی گرفتن در فرایند غصه خوردن، به سراغ دیگران بروید. حمایت دیگران برای بهبودی بعد از جدایی و طلاق الزامی است.
ii شاید دلتان بخواهد تنها باشید اما منزوی کردن خودتان فقط این دوران را برایتان سختتر میکند.
iii سعی نکنید خودتان به تنهایی از پس این شرایط برآیید. به سراغ دوستان قابل اعتماد و اعضای خانوادهتان بروید.
iv کسانیکه خود جدایی یا طلاق را تجربه کردهاند هم میتوانند خیلی خوب کمکتان کنند. آنها میدانند که چه حال و هوایی دارید و مطمئنتان خواهند کرد که امیدی برای آینده و روابط جدید وجود دارد.
v با کسانیکه از شما پشتیبانی میکنند، به شما توجه دارند و به شما انرژی میدهند بیشتر رفتوآمد کنید. برای انتخاب این افراد هوشیارانه عمل کنید. اطرافتان را با کسانی پر کنید که مثبت باشند و خوب به حرفهایتان گوش دهند. خیلی مهم است که بتوانید از آنچه بر شما میگذرد با صداقت برایشان حرف بزنید، بدون اینکه نگران قضاوت و انتقاد کردن آنها باشید.
vi اگر نیاز بود از بیرون کمک بگیرید. اگر نتوانستید به طور طبیعی با دیگران ارتباط برقرار کنید، میتوانید از یک مشاور کمک بگیرید. مهمترین نکته این است که حداقل یک جا داشته باشید که در آنجا کاملاً احساس راحتی کنید.
vii دوست های تازه پیدا کنید. اگر تصور میکنید به همراه طلاق یا جداییتان بسیاری از دوستان و آشنایانتان را هم از دست دادهاید، سعی کنید با افراد تازه آشنا شوید.
viii در کلاسهای مختلف یا در فعالیتهای اجتماعی شرکت کنید. طلاق یا جدایی اتفاقی بسیار استرسزا است که زندگیتان را تغییر میدهد. وقتی دستخوش ناراحتیهای احساسی میشوید و میخواهید با تغییرات عمدهای که در زندگیتان پدید آمده مواجه شوید، مراقبت از خودتان اهمیت بسیار بیشتری نسبت به مواقع عادی پیدا میکند.
ix ناراحتی و اندوه ناشی از طلاق و جدایی شما را از نظر جسمی و روحی به شدت آسیبپذیر میکند. با خودتان طوری برخورد کنید انگار دچار آنفولانزا شدهاید. به اندازه کافی استراحت داشته باشید، سایر منابع استرس در زندگیتان را کمتر کنید و حجم کاریتان را هم اگر مقدور است کمتر کنید.
x اینکه یاد بگیرید از خودتان مراقبت کنید یکی از ارزشمندترین درسهایی است که میتوانید بعد از طلاق یا جدایی بیاموزید. وقتی احساسات ناشی از فقدانتان را حس میکنید و شروع به درس گرفتن از این تجربه ناراحتکننده میکنید، باید از خودتان خوب مراقبت کرده و انتخابهای مثبتی برای جلو رفتن در زندگی داشته باشید.
VII نکاتی برای مراقبت از خود:
o هر روز وقتی را برای رسیدگی به خودتان اختصاص دهید. با قرار دادن ساعتی از روز برای فعالیتهایی که به شما آرامش میدهد، به خودتان برای بهبودی کمک کنید.
o برای پیادهروی به طبیعت بروید، به موسیقی گوش دهید، از یک حمام داغ لذت ببرید، ماساژ بگیرید، کتاب دلخواهتان را بخوانید، در کلاسهای یوگا شرکت کنید، یا فقط از یک فنجان چای داغ لذت ببرید.
o به اینکه در هر لحظه چه میخواهید خوب دقت کنید و نیازهایتان را بیان کنید. به آنچه که تصور میکنید برایتان خوب است احترام بگذارید. حتی اگر مخالف آن چیزی باشد که یار سابقتان یا دیگران میخواستهاند.
o بدون اینکه احساس گناه کنید «نه» بگویید.
o به یک برنامه پایبند شوید. طلاق یا جدایی تقریباً همه قسمتهای زندگی شما را بر هم میزند و احساساتی مثل استرس، تردید و هرج و مرج را همه جا باقی میگذارد. برگشتن به یک برنامه منظم میتواند احساس نظم و ترتیب را دوباره در شما زنده کند.
o کمی وقفه بیندازید. سعی کنید در این شرایط تصمیمات مهم زندگیتان مثل شروع یک کار جدید یا رفتن به یک شهر دیگر را اتخاذ نکنید. صبر کنید تا احساسات تند شما از بین رفته و بتوانید معقولتر تصمیم بگیرید.
o از مصرف الکل، موادمخدر یا غذا برای کنار آمدن با مشکلتان خودداری کنید. در این شرایط ممکن است وسوسه شوید راهی برای آرام کردن خودتان و برطرف کردن تنهاییتان پیدا کنید. اما استفاده از این موارد بعنوان راه فرار در طولانیمدت کاملاً ناسالم و مخرب خواهد بود. لازم است که راههای سالمتری برای مقابله با این احساسات دردناک پیدا کنید.
o علایق جدید را امتحان کنید. طلاق یا جدایی هم یک شروع و هم یک پایان است. از این فرصت برای کشف علایق و فعالیتهای جدید استفاده کنید. تفریح کردن و فعالیتهای جدید فرصتی برای لذت بردن از زندگی برایتان فراهم میکند.
o انتخابهای سالم داشته باشید: خوب بخورید، خوب بخوابید و ورزش کنید. وقتی با استرس ناشی از جدایی و طلاق روبهرو میشوید، عادتهای سالم خیلی راحت کنار گذاشته میشوند. ممکن است ببینید که اصلاً غذا نمیخورید یا بیش از اندازه پرخوری میکنید. ورزش کردن در این شرایط ممکن است سختتر به نظرتان برسد و خوابتان هم مختل خواهد شد. اما اگر نتوانید انتخابهای سالمی برای سبکزندگیتان در آینده داشته باشید، همه تلاشهایتان برای بهبودی بیسرانجام خواهد بود.
o از طلاق یا جداییتان درس بگیرید : در زمانهای بحرانهای احساسی، فرصت برای رشد و یادگیری بسیار است. فقط به این دلیل که الان در زندگیتان احساس فقدان و خلاء دارید، به این معنی نیست که هیچ اتفاقی نمیافتد یا هیچوقت هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. این دوران را یک وقفه قلمداد کنید، زمانی برای پاشیدن بذر رشد.
با این تجربه میتوانید خودتان را بهتر بشناسید و احساس قدرت بیشتری کنید. برای اینکه به طور کامل طلاق یا جدایی را بپذیرید و بتوانید از آن بگذرید، باید بفهمید چه اتفاقی افتاده است و نقش خودتان را هم درک کنید. خیلی مهم است که بفهمید انتخابهای شما چه تاثیری بر این رابطه داشته است. درس گرفتن از اشتباهاتتان رمز موفقیت برای تکرار نکردن آنهاست.
o چند سوال که باید از خودتان بپرسید:
i عقب بایستید و به کل تصویر نگاه کنید. سهم شما در مشکلات به وجود آمده در رابطهتان چه بوده است؟
ii آیا میخواهید همان اشتباهات را دوباره تکرار کنید یا در روابط بعدی هم آدمهای نامناسبی برای خودتان انتخاب کنید؟
iii به اینکه چطور به استرس واکنش میدهید و با تعارضات و تردیدهایتان کنار میآیید فکر کنید. آیا میتوانید بهتر برخورد کنید؟
iv ببینید آیا میتوانید دیگران را آنطور که هستند بپذیرید، نه آنطور که میتوانند باشند یا باید باشند.
v احساسات منفیتان را نقطهای برای شروع تغییر ببینید. آیا کمتر احساساتتان دستتان است یا آنها کنترل شما را به دست گرفتهاند؟
o باید طی این قسمت از فرایند بهبودی با خودتان صادق باشید. سعی نکنید که مقصر را پیدا کنید یا همه تقصیرها را گردن خودتان بیاندازید. وقتی به گذشته رابطه نگاه کنید، فرصتی برای یادگیری درمورد خودتان، چگونگی ارتباطتان با دیگران و مشکلاتی که باید روی آنها کار کنید پیدا خواهید کرد.
o اگر بتوانید انتخابها و رفتارهای خود، از جمله دلیل اینکه چرا یار سابقتان را انتخاب کردید، را بیتعصب بررسی کنید، میتوانید بفهمید که اشتباهتان کجا بوده و در آینده انتخابهای بهتری داشته باشید.
منبع: هفت گنج
بهانه های جدایی و طلاق
اين موارد فقط نشانه هاى روانى، احساسى، تفكرى، و كلامى افراد است و به عملكردها اشاره اى ندارد.
ده دلیل مسلم برای جدایی و طلاق:
1. می دانید که این رابطه طولانی مدت نخواهد بود.
2. رابطه دوران خود را طی کرده.
3. از لحاظ جسمی یا عاطفی آسیب دیده اید.
4. فریب داده شده اید، و یا فریب داده اید؛ (شامل خیانت).
5. شخص دیگری در ذهن شماست.
6. دیگران (همه) علیه رابطه شما صف آرایی کرده اند.
7. ارزش های تان هم تراز نیست.
8. خوشحال نیستید و برای مدت طولانی هم نبوده اید.
9. در مورد رابطه، احساس ناراحتی می کنید.
10. شما با هم رشد نمی کنید.
ده جمله ساده از سوی مردها که باید جدی گرفت:
1. مشکل از شما نیست، از خودم است.
2. زندگی ما به جهات مختلف مى رود .
3. شما خیلی بالغ تر از من هستید.
4. من نمی خواهم شما صدمه ببینید.
5. من ممکن است در چند سال آتی به دیار دیگری بروم.
6. من دیگر نمی توانم این کار را ادامه بدهم.
7. من هنوز رابطه قبلیم را فراموش نکرده ام، و این برای شما منصفانه نیست.
8. من آمادگی ادامه رابطه را ندارم.
9. من شما را تنزل میدهم.
10. تابستان در راه است، صبر کنیم تا پاییز تا ببینیم.
ده گفتار که باید برای پایان دادن به ازدواج جدی بگیرید:
1. من عاشق شخص دیگری هستم.
2. من شما را دیگر دوست ندارم.
3. دیگر برای من جذاب نیستید.
4. ما دیگر همان آدمهای سابق نیستیم.
5. مشکل از شما نیست، از خودم است.
6. من خوشحال نیستم.
7. من می خواهم به دنبال رویاهای خود بروم.
8. من همیشه دعا می کنم از این موقعیت در آیم.
9. کارمان بیش از حد سخت شده است.
10. این چیزی نیست که من فکر می کردم.
ده بهانه بیخود برای فروپاشی، جدی نگیریدشان:
1. طرفتان به افراد جذاب دیگر توجه می کند.
2. دعوا کرده اید.
3. در باره دوست داشتنها و علایق اختلاف نظر دارید.
4. به اندازه کافی برای رابطه خود وقت نمی گذارید.
5. طرفتان همه درخواست های شما را انجام نمی دهد.
6. فقط در حال حاضر ناراضی هستید.
7. یک عادتِ بدِ طرفتان را دوست ندارید.
8. در باره مجرد بودن خیال بافی میکنید.
9. الان نمی خواهید مسولیت بپذیرید.
10. در طرفتان چیزهای جدید پیدا کرده اید.
نشانه های وقوع طلاق
جان گاتمن
John Gottman, born 1942
• گاتمن استاد بازنشته دانشگاه واشنگتن است. او برای اولین بار در سال ۱۹۸۶ به این دانشگاه دعوت شد. او نویسنده بیش از ۱۰۰ مقاله دانشگاهی و كتابهای زیادی است كه از آن جمله میتوان به كتاب «راهنمای برقراری ارتباط بین زوجها»، «عواملی كه طلاق را پیشبینی میكنند»، «فنون افزایش هوش هیجانی كودكان»، «درمان و بهسازی رابطهها»، «ریاضیات ازدواج» اشاره كرد.
او به تازگی در یک نظرسنجی از روان شناسان بالینی آمریکا به عنوان یکی از ۱۰ درمانگر تاثیرگذار در ۲۵ سال گذشته انتخاب شد. مؤسسه گاتمن كه با همكاری همسرش جولیا شوآرتز گاتمن تاسیس شده است به خانوادهها و كارمندان آموزش میدهد. آزمایشگاه تحقیقات خانواده گاتمن كه مدت ۱۵ سال است كه از مؤسسه بهداشت روانی آمریكا كمك مالی دریافت میكند. در حال حاضر بخشی از یك نهاد مستقل به نام مؤسسه تحقیقات در زمینه روابط است.
وقتی كه دكتر جان گاتمن در آوریل دهه ۱۹۷۰ تحقیق درباره این موضوع را شروع كرد، اطلاعات موجود در مورد ازدواج و عواملی كه موجب موفقیت آن میشوند، بسیار كم بود. مشاوران ازدواج به عقاید رایج، نظرات شخصی، الهامات، باورهای مذهبی یا ایدههای روانپزشكان متكی بودند و در نتیجه كمك آنها چندان مؤثر نبود. در سال ۱۹۸۶ گاتمن كه استاد روانشناسی دانشگاه واشنگتن در سیاتل بود و پیش از آن در رشته ریاضیات دانشگاه ام آی تی درس خوانده بود، یك آزمایشگاه تحقیقات خانواده را تاسیس كرد كه در میان مردم به «آزمایشگاه عشق» معروف شده بود.
در این آزمایشگاه كه یك آپارتمان مبله، رو به دریاچه بود، مكالمات، دعواها و زبان بدن زوجهایی كه با هم زندگی میكردند فیلمبرداری و ضبط میشد. جالب اینكه این پروژه اولین مشاهده عملی زوجهای واقعی بود. از زمان تاسیس این آزمایشگاه تا تاریخی كه گاتمن كتاب «هفت اصل اخلاقی برای موفقیت در ازدواج» را منتشر كرد تیم او روی بیش از ۶۵۰ زوج در یك دوره 14 ساله مطالعه كردند. اكثر كسانی كه وارد كلاسهای ازدواج گاتمن میشدند در آستانه طلاق گرفتن از هم بودند . ولی بعد از یادگیری اصول گاتمن تعداد زوجهایی كه مجدداً دچار مشكل میشدند كمتر از نصف زوجهایی بود كه بعد از مشاوره ازدواج، مجدداً با هم مشكل پیدا میكردند.
شهرت بین المللی او به دلیل کاری است که توانسته در طول ۱۶ سال با بررسی زندگی های زناشویی؛ هم زندگی هایی که به شکست منتهی نمی شود و هم زندگی هایی که به شکست منتهی می شوند، انجام دهد. او این زندگی ها را به قصد کشف دلایل موفقیت برخی ازدواج ها و شکست برخی ازدواج های دیگر مورد مطالعه قرار داد. بعد از مطالعه زندگی های مشترک زناشویی، گاتمن توانست پیش بینی کند که کدام یک از زوج ها سرانجام زندگی شان به طلاق منتهی می شود و کدام یک با هم باقی خواهند ماند.
او توانست این پیش بینی را براساس روش هایی که زوج ها با هم بحث می کنند، بعد از گوش دادن بحث شان با هم برای ۵ دقیقه با ۹۱ درصد دقت انجام دهد. دقت بالای این پیش بینی ها به این دلیل بود که او کشف کرد که کدام یک از رفتارها به شکست در زندگی زناشویی منجر می شود. او برای این پیش بینی شش نشانه را به طور دقیق تعیین کرد که نشان می دهند همسران به احتمال زیاد با شکست روبه رو می شوند.
• صدها كتاب در مورد بهبود روابط وجود دارد، ولی كتاب گاتمن از همه آنها موفقتر است، چون راهنماییهای او بر اساس دادههای واقعی شكل گرفتهاند نه كلی گوییهای با معنی.
در نتیجه بسیاری از پاسخهایی كه در این كتاب برای مشكلاتتان پیدا میكنید خلاف چیزهایی هستند كه تا به حال به آنها اعتقاد داشتید. گاتمن در این كتاب بعضی از طرز فكرهایی را كه در مورد برخورداری از یك رابطه عاشقانه و با ثبات وجود دارد در هم میشكند. كسانی كه در كارگاههای آموزشی گاتمن شركت میكردند همیشه با شنیدن اینكه حتی خوشبختترین و با ثباتترین زوجها نیز با هم دعوا میكنند، خیالشان راحت میشد.
o چیزی كه باعث موفقیت در ازدواج میشود فقط «عشق و علاقه» نیست بلكه شیوه حل مشكلات نیز مهم است. گاتمن در بخشی از كتاب خود به نام «چرا اكثر مشاورههای ازدواج شكست میخورند»، مهمترین باور اشتباهی را كه در مشاورههای ازدواج وجود دارد معرفی میكند؛ اینكه برقراری ارتباط بین زوجها كلید یك ازدواج سعادتمند و پایدار است.
o مشاوران به شما میگویند كه مشكلات شما به ضعفتان در برقراری ارتباط باز میگردد و اینكه اگر با آرامش و علاقه به حرفهای همسرتان گوش بدهید روابطتان متحول خواهد شد و اینكه به جای فریاد كشیدن، حرفهای همسرتان را تكرار و تایید كنید و بعد با آرامش نظرات خودتان را بگویید تا به این ترتیب روابط شما بهبود پیدا كند.
گاتمن میگوید به هر خوبی هم كه دو نفر درد دلها و گلههایشان را مطرح كند باز هم یكی از طرفین به شدت مورد انتقاد قرار میگیرد و عده كمی هستند كه میتوانند در برخورد با انتقاد همچنان بزرگواری خود را حفظ كنند.
o گاتمن واقعیت شوكهكنندهای را در مورد اختلافات زناشویی مطرح میكند: «اكثر اختلافات زناشویی قابل حل نیستند.»
• بر اساس تحقیقات او ۶۹ درصد اختلافات شامل مشكلات دائم یا لاینحل میشوند. برای مثال زنی میخواهد بچهدار شود ولی شوهرش مخالف بچهدار شدن است . یا مردی هست كه همیشه بیشتر از همسرش خواهان برقراری روابط جنسی است، شوهر یك زن همیشه در میهمانیها با زنهای دیگر بیش از حد خودمانی میشود و زن از این رفتار شوهرش بدش میآید. مرد میخواهد بچههایش مذهبی شوند ولی زن میخواهد آنها را معمولی بار بیاورد.
• زوجها سالهای زیادی وقت و انرژی خود را صرف تغییر دادن یكدیگر میكنند . ولی اختلافهای بزرگ در مورد ارزشها و شیوه نگاه به دنیا است و این اختلافها تغییر نمیكنند.
زوجهای موفق از این واقعیت خبر دارند و در نتیجه تصمیم میگیرند طرف مقابل را با تمام بدیها و خوبیهایش بپذیرند. واقعیت این است كه در بیشتر ازدواجهای موفق خیلی از مشكلات، پنهان میشوند. مثلاً وقتی زن و مرد با هم دعوا میكنند، مرد فورا به سراغ تلویزیون میرود و زن برای بهتر شدن حال و هوایش برای خرید بیرون میرود. چند ساعت بعد كه آتش دعوا از بین برود هر دو از دیدن همدیگر خوشحال میشوند. خیلی از زندگیهای مشترك بدون اینكه احساسات عمیق طرفین افشا شود مستحكم و رضایتبخش باقی میمانند.
گاتمن میگوید شاید این واقعیت كه مردان، مریخی و زنان، ونوسی هستند روی مشكلات موجود در زندگی زناشویی تاثیر داشته باشد. ولی علت واقعی مشكلات، اختلافات جنسیتی نیست. بیش از ۷۰ درصد از زوجها گفتهاند كه كیفیت دوستی با همسرشان عامل خوشبختی است نه جنسیت یا چیز دیگر.
ادعای حیرتانگیز گاتمن پس از سالها تحقیق این است كه میتواند بعد از پنج دقیقه ملاقات با یك زوج با اطمینان ۹۱ درصدی بگوید كه آیا آنها با هم زندگی خواهند كرد یا از هم طلاق خواهند گرفت. او مینویسد زوجها به خاطر دعوا كردن از هم طلاق نمیگیرند بلكه این روش دعوا كردن آنها است كه احتمال جداشدنشان را افزایش میدهد.
گاتمن پس از تماشای ساعتها برخورد ضبط شده صدها زوج، چندین نشانه طلاق را در روابط كشف كرد. به عقیده وی:
اگر این نشانهها میان یك زن و شوهر وجود داشته باشد،
اگر همان سال اول از هم جدا نشوند، چند سال بعد این كار را خواهند كرد.
• بحثهایی كه با انتقاد، تمسخر یا اهانت شروع میشوند،
یعنی همان چیزی كه گاتمن آن را «شروع خشن» مینامد.
o چیزی كه بد شروع میشود، بد هم تمام میشود.
o بین شكایت داشتن از رفتار خاصی كه همسر شما مرتكب آن شده است و انتقاد شخصی، تفاوت وجود دارد.
o طغیان عاطفی وقتی رخ میدهد كه یكی از طرفین از حملات لفظی طرف مقابل به تنگ میآید.
o وقتی ما مورد حمله قرار میگیریم ضربان قلب و فشار خونمان افزایش پیدا میكند
و هورمونهایی در خونمان ترشح میشوند كه از آن جمله هورمون آدرنالین است.
از نظر فیزیولوژیكی، حملات لفظی تهدیدی برای سلامتی ما محسوب میشوند. به قول گاتمن اگر شما با یك ببر دندانخنجری روبرو باشید یا یك همسر بداخلاق كه میخواهد بداند چرا هیچ موقع یادتان نمیماند كه درپوش توالت فرنگی را ببندید، در هر صورت واكنش بدن شما هیچ تفاوتی نمیكند و در هر دو موقعیت ذكر شده در مقابل تهدیدهای یكسانی قرار گرفتهاید.
وقتی طغیانهای مكرر پیش میآید، تمایل طرفین به دوری از دعوا باعث میشود كه از نظر عاطفی نیز از هم فاصله بگیرند.
زوجهایی كه خوشبخت نیستند، نمیتوانند وسط دعوا بگویند:
«صبر كن، من باید اول خودمو آروم كنم»
یا نمیتوانند شوخی كنند تا مانع بالا گرفتن دعوا شوند.
همه زوجهای خوشبخت از این ویژگی برخوردارند.
این علائم ضرورتاً و به خودی خود نشاندهنده احتمال طلاق نیستند
ولی اگر بهصورت مستمر و یكی پس از دیگری اتفاق بیافتند احتمال اینكه رابطه به طلاق بیانجامد زیاد خواهد شد.
• اكثر اصول گاتمن برای ایجاد روابط زناشویی پایدار و سعادتمند بر اساس یك عامل مهم بنا شده است: دوستی. یعنی زن و مرد بتوانند احترام متقابل نسبت به هم داشته باشند و از همنشینی با هم لذت ببرند.
o دوستی از یك طرف روابط عاشقانه را بیشتر میكند و از طرف دیگر از اینكه یك رابطه به خصومت و دشمنی ختم شود جلوگیری میكند. تا زمانی كه بتوانید «به همسرتان محبت كنید و او را تحسین كنید» میتوانید رابطه زناشوییتان را از خطرات حفظ كنید. در غیر این صورت احتمال بروز نفرت در دعواها، زیاد میشود و نفرت، رابطه را مسموم میكند.از نظر گاتمن:
هدف از ازدواج «اهداف مشترك» است.
یعنی زن و مرد از رویاها و آرزوهای طرف مقابل حمایت كنند.
اگر یكی از طرفین برای خوشحال كردن طرف مقابل خواستههای خودش را زیر پا بگذارد،
ازدواج آنها وارد یك مسیر اشتباه خواهد شد.
دوستی واقعی هم همینطور است.
وقتی از نظر علمی با زیر و بم ازدواج آشنا میشوید، برای بهبود رابطه خود و جلوگیری از شكست آن در موقعیت بهتری قرار میگیرید. البته این در مورد هر نوع رابطه بلند مدتی صدق میكند. شاید ۵۰ سال دیگر ما با نگاه به گذشته تعجب كنیم كه اطلاعات مردم عادی در مورد واكنشهای فیزیولوژیكی و روانشناختی در برابر درگیری و بهطور كلی مدیریت روابط تا چه حد كم بوده است. جالب است كه علم یعنی چیزی كه در ظاهر به احساسات هیچ ربطی ندارد میتواند در مورد خیلی از مسائل از جمله محبت، روابط عاشقانه و دوستی، كه به زندگی ارزش میدهند، آموزشهای زیادی به ما بدهد.
منبع:سایت انتشارات جیحون
نشانه های منتهی شدن یک زندگی به طلاق
I. نخستین نشانه: شروع تند و خشن
• نخستین نشانه که طلاق را پیش بینی می کند، شروع بحث است، زیرا ۹۶ درصد از اوقات روش شروع بحث می تواند روشی را که بحث پایان می پذیرد، پیش بینی کند.
موقعی که یکی از همسران بحث را با استفاده از یک شروع تند و خشن همچون منفی بودن ، اتهام یا تحقیر شروع می کند، بحث اساساً محکوم به شکست خواهد بود.
در سوی دیگر، موقعی که یکی از همسران بحث را با استفاده از یک شروع نرم آغاز می کند، بحث به احتمال زیاد سرانجام مثبتی خواهد داشت.
II. دومین نشانه: ۴ تعامل منفی
• یک شروع تند و خشن می تواند بحث همسران را به سقوط در یک مسیر تعامل منفی منتهی کند. این تعامل منفی می تواند زندگی مشترک را ویران کند. در حقیقت، چهار نوع تعامل منفی وجود دارد که برای یک زندگی زناشویی مهلک است. معمولاً این چهار نوع تعامل آرام آرام و به ترتیب وارد قلب زندگی های مشترک می شوند:
1. انتقاد و عیب جویی ،
2. تحقیر،
3. حالت تدافعی گرفتن
4. اشکال تراشی.
1. عیب جویی نخستین عامل مهلک انتقاد به معنای عیب جویی است بین عیب جویی و شکایت به معنای غرولند کردن تفاوت وجود دارد، زیرا ممکن هر یک از همسران شکایت های خاصی در مورد برخی از خصوصیات یا رفتارهای همسرش داشته باشد.
غرولند کردن در مورد برخی از رفتارهای طرف مقابل عادی است، اما روشی که فرد این غرولندها را بیان می کند، مهم تر است. مشکل از جایی شروع می شود که شکایت ها به انتقاد و عیب جویی مبدل می شود. غرولند کردن بر یک رفتار خاص متمرکز است، در حالی که در عیب جویی به شخصیت فرد مقابل حمله می شود. براساس تحقیقات، عیب جویی در روابط خیلی رایج است و اغلب وقتی استفاده می شود، به تعامل منفی دوم یعنی تحقیر و اهانت منجر می شود.
2. تحقیر و اهانت تحقیر و اهانت، اغلب بعد از عیب جویی اتفاق می افتد. عیب جویی می تواند به اظهارات تحقیرآمیز به سوی همسر منجر شود. چند نمونه از این اهانت ها و تحقیرها موقعی است که فرد از طعنه، بدبینی، فریاد زدن، چشم غره رفتن، تمسخر کردن و یا بیان خصمانه استقاده می کند.
تحقیر بدترین نوع تعامل منفی از میان این چهار تعامل است، زیرا نفرت را نسبت به شخص مقابل بیان می کند. نتیجه اینکه تعارض افزایش می یابد و موقعی که پیام فرستاده شده به سوی فرد مقابل بیزاری و تنفر از او باشد، حل مسئله تقریباً غیر ممکن می شود.
3. حالت دفاعی به خود گرفتن معمولاً موقعی که یکی از همسران از اهانت و تحقیر استفاده می کند، طرف مقابل حالت تدافعی به خود می گیرد که سومین نوع از تعاملات منفی بین همسران است.
دفاعی بودن واکنش بسیار رایج در مقابل بی احترامی و اهانت و تحقیر است. بسیاری از افراد موقعی که مورد انتقاد قرار می گیرند، حالت دفاعی به خود می گیرند، اما مشکل این است که این رفتار هرگز در آن لحظه به حل مسئله کمک نمی کند. حالت دفاعی داشتن در واقع یک روش برای سرزنش همسرتان است. شما با این کار می خواهید بگویید این مشکل من نیست، بلکه مشکل از تو است. نتیجه اینکه مسئله حل نمی شود و تعارض بین همسران افزایش بیشتری خواهد یافت.
4. طفره رفتن. افزایش تعرض معمولاً به این منجر می شود که یکی از همسران رابطه اش را با طرف مقابل کاهش دهد و این نشانه ای است که چهارمین نوع تعامل منفی یعنی طفره رفتن وارد می شود و یکی از همسران به فرد مقابل توجه نمی کند.
طفره رفتن در بین مردان رایج تر از زنان است. این یک راه برای اجتناب از احساس طغیان کردن است که معمولاً موقعی که یک تعارض افزایش می یابد، اتفاق می افتد. فرد طفره رونده تمایل دارد که با همسرش بی اعتنایی کند و نسبت به رفتارها و حرف های او حساسیت نشان ندهد که همین موضوع همسرش را عصبانی تر می کند.
هر یک از این چهار نوع تعامل می تواند به خودی خود طلاق را پیش بینی کند، اما معمولاً آنها که این چهار نوع تعامل منفی را دارند، خودشان را در یک زندگی مشترک ناشاد می بینند.
III. سومین نشانه: طغیان کردن
• سومین نشانه زندگی به سمت طلاق ، موقعی است که یکی از همسران طغیان کند. طغیان کردن به این معناست که تعامل منفی همسرتان – خواه در ظاهر عیب جویی، تحقیر یا حتی حالت دفاعی داشتن – بسیار درهم شکننده و موقتی است و معمولاً به طرف مقابل یک شوک بزرگ دست می دهد.
بسیاری از افراد با بی قیدی یا طفره رفتن ، خودشان را از احساس طغیان کردن محافظت می کنند. این قطع رابطه عاطفی می تواند یکی از همسران را از این احساس شدید منفی محافظت کند، اما در همین زمان می تواند به طلاق نیز منجر شود.
IV. چهارمین نشانه: زبان بدن
• تغییرات فیزیولوژیکی در بدن همچون افزایش ضربان قلب، ترشح آدرنالین و افزایش فشار خون که همزمان با طغیان کردن است، چهارمین نشانه ای که می توان با آن طلاق را پیش بینی کرد. این تغییرات فیزیولوژیکی در بدن ادامه بحث را غیرممکن می کند، توانایی برای پردازش اطلاعات را کاهش می دهد. به این معنی که توجه به آنچه همسر می گوید سخت تر می شود، حل مساله خلاقانه از پنجره ذهن خارج می شود و در خزانه رفتاری تنها واکنش های دفاعی و از لحاظ منطقی غیر منطقی باقی می ماند؛ رفتارهایی مانند نزاع (برای مثال: انتقاد، تحقیر و اهانت و غیره) یا گریختن (برای مثال؛ طفر رفتن) بحث برای حل مساله که یکی از همسران یا هر دو را به طغیان کردن منتهی کند، محکوم به شکست است و در نتیجه، مسئله حل نمیشود.
V. پنجمین نشانه: تلاش های اصلاحی شکست خورده
• پنجمین نشانه که نشان می دهد یک ازدواج به طلاق منتهی می شود ، موقعی است که اقدامات یکی از همسران در ترمیم و اصلاح تعارض با شکست منتهی شده باشد.
اقدامات اصلاحی تلاش هایی هستند که به وسیله همسران برای کاهش تعارض انجام می شوند. اقدام اصلاحی جنگ افزار سری همسران خوشبخت است. این تلاش ها استفاده از هر روشی برای اجتناب از هیجانات منفی خزنده خارج از کنترل است. یک اقدام اصلاحی می تواند حرکتی ساده همچون خنده یا لبخند یا عذرخواهی باشد؛ هر چیزی که به همسران برای کاهش تنش کمک کند. هر چند، اگر یکی از همسران احساس طغیان کردن داشته باشد، این اقدامات اصلاحی ناموفق خواهد بود. همسری که احساس ظغیان کردن دارد، خود را از قید بحث رها می کند و اقدامات اصلاحی را بیهوده می سازد.
VI. ششمین نشانه: خاطرات بد
• آخرین نشانه طلاق موقعی است که همسران، گذشته مشترکشان را با یک نگاه منفی به یاد می آورند.
تحقیقات نشان دهنده همسرانی که عمیقاً با یک منظر منفی به همسرشان نگاه می کنند، اغلب دوباره گذشته شان را می نویسند.
منفی گرایی اضافه ای که به این صورت در زندگی همسران وارد می شود، به درک تحریف شده ای منتهی می شود که می تواند بر گذشته، حال و آینده یک رابطه زناشویی تاثیر بگذارد.
ماهنامه سپیده دانایی
بیشتر از جان گاتمن:
فرزند پروری از نگاه جان گاتمن
کارگاه خیانت زناشویی
خیانت چیست؟
هرگونه رفتار ، فکر و احساسی که باید با همسر در میان گذاشته شود،
ولی بطور مخفیانه و پنهانی با یک فردی از جنس مخالف انجام شود،
و چنانچه همسر متوجه شود واکنش نشان بدهد، خیانت نام دارد.
این واکنش همسر می تواند از یک آزردگی خاطر خفیف گرفته تا خودکشی باشد.
در مورد موضوع خیانت، پنج دسته مراجع نزد درمانگر می روند:
I قضیه برملا شده است و دو نفر با هم می آیند و از ابتدا تا انتهای درمان با هم هستند.
II یک نفر که به وی خیانت شده می آید، ولی قضیه خیانت ثابت شده است و همسرش به هیچ عنوان نمی خواهد قطع کند، و حاضر به آمدن پیش روانشناس نیست.
III فردی که می آید در مورد خیانت همسرش شک دارد.
IV فردی که خیانت کرده می آید.
V همسر با فرد سومی که خیانت کرده به جلسه درمان می آیند.
مدل درمان شناختی رفتاری
o باورها دو نوعند :
i باورهای تسهیل گر :
پیامدهای منفی خیانت را کم اهمیت و پیامدهای مثبت را بااهمیت تر نشان می دهد، لذا ما را به سمت یک رابطه مثل خیانت سوق می دهند. مثل : هرگلی یک بویی داره، حق طبیعی منه، کی گفته من باید پایبند باشم.
ii باورهای مانع ساز :
کم اهمیت شماری پیامدهای مثبت و با اهمیت شماری پیامدهای منفی ، لذا مارا از ایجاد رابطه منع می کند. مثل: چوب خدا صدا نداره ، به دردسرش نمی ارزه.
o اگر وزن باورهای تسهیل گر بالا برود، مجوز گرفتن رابطه تسهیل می شود. هروقت ما نقش خودمان را در ایجاد و تداوم یک مشکل صفر می کنیم، به سمت قربانی دانستن خود پیش می رویم.
نیازهای هیجانی
1- امنیت : رهایی نسبی از خطر.
تهدید نیاز : طرد شدن ، زورگویی، تحقیر، مقایسه. در خیانت رد پای این تهدید وجود دارد.
2- محبت : یعنی احساس کنم دوست داشتنی هستم.
تهدید نیاز : دوست داشتن مشروط، محبت کم ، محبت افراطی یعنی بچه رو از کار بندازی.
3- توانمندی و کفایت و استقلال و خودمختاری.
تهدید نیاز : حمایت افراطی، حمایت اندک ، کنترل گری. والدینی که در اهمیت خطر افراط می کنند، فرزندشان در بزرگسالی اگر بخواد از خیابان رد شود، انگار می خواهد از میدان مین عبور کند.
4- تفریح.
تهدید نیاز : فقر، ثروت و تفریح بیش از حد، کار زیاد، جانشین والدین شدن. اگر نیاز به تفریح برآورده نشود بچه ها کمال گرا بار می آیند.
5- پذیرش محدودیت و ناکامی :
می دانیم بین چیزی که می خواهیم و چیزی که داریم فاصله وجود دارد، و پذیرش این فاصله یعنی پذیرش محدودیت. از دو یا سه سالگی به بعد باید این نیاز برآورده شود.
o ناکامی برای رشد روانشناختی لازم است (البته ناکامی بهینه)
o تاب آوری یعنی پذیرش محدودیت. بچه هایی که توانایی این را دارند که لذت رو به تاخیر بیاندازند در آینده موفق تر خواهند بود.
o خیانت به نوعی زیر پا گذاشتن این نیاز است.
o تهدید : ناکامی های زیاد، ارضای زیاد نیازها.
o اگر در نیازهای بالا آسیب ببینیم روی سه عامل زیر اثر می گذارد :
1- ترس و نگرانی
o ترس از طرد شدن، ترس از شکست، ترس از آینده ، ترس از تنهایی عاطفی، ترس از آبروریزی.
2- انتظارات و توقعات
o کسانی که در کودکی ناکامی زیادی تجربه کرده اند، توقعشان از دنیا و دیگران زیاد است. مشکل آدم نوراتیک این است که می خواهد جای خدا باشد، یعنی همه کاره توانا و دانای مطلق
3- طرز فکر
o مثلاً این باور مرکزی “زندگی هیچ معنایی ندارد” زمینه ساز خیانت است.
o باور مرکزی : جملاتی که افراد بصورت مطلق درباره خودشان یا همسرشان یا زندگیشان دارند.
o گسست بین شناخت و هیجان یعنی من می دانم فکرم غلط است، اما…
o فکر داغ : فکری که روی احساس و تصمیم و رفتار اثر می گذارد.
o فکر سرد : فکری که روی احساس و تصمیم و رفتار اثر نمی گذارد.
دانش از طریق آموزش به مراجع داده می شود. بینش بصورت غیر مستقیم از طریق کشف هدایت شده بوسیله سوال های سقراطی و چالش و مواجه سازی کلامی به مراجع داده میشود
و او را با تناقض های فکریش روبرو می کند.
o سوالی که از مراجع می پرسیم نه خیلی سخت نه خیلی ساده باشد زیرا در غیر اینصورت کمک به بینش نخواهد کرد.
عوامل زمینه ساز خیانت
I در همسر بی وفا
i لذت طلبی و عشرت طلبی
ii احساس ناامنی درباره خویشتن
iii عزت نفس پایین
iv خودشیفتگی
v چشم و دل سیرنبودن
vi اختلال کنترل تکانه
vii اختلال شخصیت مرزی
viii ضعف در قضاوت
ix ناکامی نیازها در دوره کودکی
x سخت گیری های بیش از حد خانواده
xi برون گرایی
xii افراط در مهارت ارتباط با جنس مخالف
xiii اختلال شخصیت در کلاستر B
xiv بی معنایی دنیا
xv تاکید زیاد بر لذت جنسی
xvi فرسودگی شغلی.
II در همسر آسیب دیده
i وابستگی
ii بی توجهی به رابطه
iii نادیده گرفتن شواهد خیانت
iv تعارض گریزی
v ایثارگری بیمارگونه
vi عدم مهارت های بین فردی – حل مساله و تصمیم گیری و…
III در ازدواج و رابطه
i تعارض های شدید و حل نشدنی
ii کمبود صمیمیت در رابطه
iii جنگ قدرت زوجین
iv نداشتن چشم انداز درست درباره زندگی – روزمرگی و خستگی از زندگی تکراری
v مسوولیت های زیاد در خانواده
vi بی توجهی به لذت های زندگی
IV اجتماعی
i فشارهای شغلی
ii نوع شغل و دسترس پذیری به جنس مخالف
iii داشتن دوستان ناباب – مشاهده الگوهای لذت طلب
V در نفر سوم رابطه
i ناامنی
ii ناتوانی
iii کمبود محبت
iv عدم تفریح یا لذت -لذت بردن خودش از زندگی را منوط کرده به بودن کسی کنارش
v عدم پذیرش محدودیت
vi فرصت طلبی و سواستفاده
vii زندگی بی هدف
o اگر نیازهای عاطفی ما در ارتباط با والدینمان درست برآورده نشده باشد، در انتخاب همسر و مرزبندی رابطه با همسر و شیوه مقابله با مشکلات با همسر اشتباه می کنیم.
عوامل آشکار ساز
I در همسر بی وفا
i تعارض و دوسوگرایی درباره ازدواج – یه دل میگه جدا شو یه دل میگه بمون
ii سردی عاطفی
iii کمرنگ شدن باورهای مانع ساز
II همسر آسیب دیده
i تهدید به جدایی.
ii اجتناب از بهبود شرایط
III رابطه و ازدواج
i تعارض
ii کمبود صمیمیت
IV عوامل اجتماعی
فشار شغلی…ترغیب دوستان
V نفر سوم
i پیشنهادهای اغواگرانه
ii سانسور کردن خودش -خود را طبق میل دیگری نشان دادن
iii رگ خواب طرف را بدست آوردن…
عوامل تداوم بخش
I در همسر بی وفا
i تقویت مثبت – بودن با او لذتبخش است
ii تقویت منفی – تنشها را موقتاً از بین می برد
iii احساس گناه – زیرا مجوزی برای ادامه گناه است
II در همسر آسیب دیده
i عفو و گذشت بیمارگونه
ii ترس از برملا شدن موضوع
iii دلخوشی به تغییرات موقتی
iv باج خواهی
III ازدواج و رابطه
i کمبود صمیمیت
ii ادامه پیدا کردن تعارض ها
IV اجتماعی
i تشویق دوستان
ii فشار شغلی
V نفر سوم در خیانت
i اصرار به ادامه رابطه
ii تهدید -دست گذاشتن روی نقطه ضعف افراد
مشکلات ابتدایی درمان خیانت
1- ایفای نقش قربانی یا شکست اخلاقی از سوی همسر آسیب دیده
فرضیه جهان عادلانه می گوید اگر کار بد کنیم اتفاق بدی برایمان می افتد و برعکس. حالا وقتی ضربه ای به فردی وارد می شود که سنگین بوده، فرد را به سمت یکی از دو نقش زیر میبرد:
i اگر مسوولیت خودش را در ایجاد و تداوم مشکل صفر بگیرد وارد نقش قربانی می شود و در اینجا : دیگران را سرزنش می کند… توقع همدلی دارد و راه حل رو طرد می کند و حالت خشم و کینه توزی و منفعل بودن پیدا می کند
ii اگر مسوولیت خودش را در ایجاد و تداوم مشکل صد و کامل بگیرد، وارد نقش شکست اخلاقی می شود و در اینجا : اشتباهات خودش را مرور و خودش را سرزنش می کند و حالت افسردگی می گیرد.
o گاهی مراجع بین دو نقش بالا حرکت می کند.. در حالیکه نه صفر درست است و نه صد، بلکه مسوولیت عددی است بین یک تا نود و نه.
راه حل یا شیوه برخورد :
A به فرد اجازه می دهیم افکار عقاید و احساساتش را بیان کند و بحثی نمی کنیم و راه حلی نمی دهیم.
o یعنی در مرحله پذیرش من قبول کنم مراجع ماحصل تمام گذشته خود است و چیز دیگری غیر از این نمی توانست باشد. و زمامی می توانم انتظار دیگری از او داشته باشم که آگاهی و دانایی و مهارتی را به او آموخته باشم. این اوج پذیرش است
o یکی از رفتارگراها می گوید فرد به این دلیل مشکل دارد که در زندگی گذشته اش والدین فرصت یادگیری مهارتها را به او نداده اند و این حرف اوج انسان گرایی است.
B ترسیم نمودار دایره ای
o عوامل منجر به این مشکل را فهرست می کنید و بعد به آنها درصد می دهید، بطوریکه مجموع درصدها صد باشد.
مشکل اول : آدم هایی که میل به تغییر دیگران دارند
o آدم هایی که میل به تغییر دیگران دارند، یا سر از روانشناسی در می آورند، یا سر از عالم سیاست. روان درمانگران فرمول خوشبختی را پیدا نکرده اند ولی فرمول بدبختی را پیدا کرده اند : تو هر مشکلی دنبال مقصر بگردی، مخصوصا در زندگی زناشویی …..
مشکل دوم : سوال های متعدد زوجین از درمانگر
o این اتفاق باعث شده فاصله بین زندگی واقعی و زندگی مطلوب زیادتر شده، لذا ذهن آشفته تر است. مراجعان برای پرسش هایشان جواب سریع ، قاطع و روشن می خواهند .
اگر جوابها داده شود تا حدودی آرامش موقت پیدا می کنند. اگر جوابها نادلخواه باشند، ذهن آشفته تر می شود. اگر با طرح سوال موجبات واکنش همسر فراهم شود باز هم ذهن آشفته می شود.
o ضمناً جزییات خیلی زیاد دانستن درباره خیانت، مشکلات را بیشتر می کند. لذا این چرخه معیوب باید برای مراجع توضیح داده شود.
مشکل سوم : احساس ضرورت درمانگر برای حل مشکل
o اگر درمانگر بیشتر از مراجع برای حل مشکل مراجع تلاش کند بسیار اشتباه است. علت این مشکل می تواند وجود طرح واره های ایثارگری که زیربنایش طرح واره محرومیت هیجانی است و همچنین کمال گرایی که در بین روان درمانگران شایع است باشد. پس باید در اینجا درمانگر مواظب مشکلات شخصی خودش در درمان مراجع باشد.
مشکل چهارم : وجود اختلال شخصیت در یک یا هردو مراجعین
o هرچه آگاهی ما از آسیب شناسی در اختلال شخصیت بیشتر باشد، در درمان مراجعان کمتر دست انداخته می شویم.
o کاپلان فقط نشانه شناسی است ولی آسیب شناسی یعنی سازوکارهای روان شناختی دخیل در ایجاد و تداوم مشکل. درست است که برچسب زنی در برخی موارد موانعی ایجاد می کند، ولی در مجموع نادیده گرفتن اختلالات محور ۱ و محور ۲ یکی از عوامل شکست درمان است.
o اختلال شخصیت روابط بین فردی را به هم می ریزد، لذا می توان آن را اختلال روابط بین فردی نیز نامید.
o در شناخت درمانی CBT پنج سطح مداخلات درمانی داریم :
1- مداخله در بحران
2- کاهش علائم (مثلاً بوسیله دارو درمانی)
3- مهارت آموزی
4- کاهش آسیب پذیری : طرح واره ، انتظارات، طرز فکر، نیازها
5- رشد شخصیت: رشد ویژگی های مثبت
o دنبال معنای زندگی رفتن فرار از مسوولیت های روزمره زندگی است.
I درمان و تکنیک های سنجش برای گروه اول
یعنی افرادی که با همسرشان بصورت دو نفری برای درمان مراجعه می کنند.
مقدمات درمان
تکنیک اول : مصاحبه بالینی با زوجین
o توضیح می دهیم که ما سه نوع جلسه داریم : جلسه تکی با زن و جلسه تکی با مرد و جلسه با زوج
o حریم خصوصی یعنی من کارهایی انجام می دهم که همسرم نمی داند، اما به زندگی ما لطمه ای وارد نمی کند.
o آدم ها نگرانی هاشون را نمیگن بلکه اونو به کنترل و دخالت تبدیل میکنند.
o چیزهایی که در مصاحبه بالینی می خواهیم :
1- نگرش روجین نسبت به اتفاق
2- اثرات اتفاق روی ابعاد مختلف رابطه و زندگی
3- شروع اتفاق و زمان برملا شدن آن
4- واکنش های اولیه و فعلی زوجین نسبت به اتفاق خیانت
5- اگر چند ماه از اتفاق گذشته و آنها تازه به سراغ روانشناس آمده اند، می پرسیم که در این مدت چه می کرده اند
6- از آنها می پرسیم علت و هدف مراجعشان به روانشناس برای چی هست
o در اینجا سوال میکنیم :فرض کنید درمان شما تمام شده یک یا دو روز از زندگی معمولی خود را برای ما توصیف کنید.
7- از مراجع می پرسیم نگرشش نسبت به روانشناس و روانشناسی چیست؟
o همچنین اگر سن مراجع از روانشناس بیشتر است می توان مثلاً با گفتن چند ضرب المثل در این باره نظرش را جویا شد.
o درک مشکل یعنی سبب شناسی و اگر درمانگر قبل از درک مشکل راهکار بدهد، سند شکست درمان را امضا کرده است.
o راهکارهای CBT دو نوع است :
راهکار در جهت درک مشکل
راهکار در جهت حل مشکل
8- شناسایی اختلالات محور ۱ و محور ۲
o راهکار های گفته شده راهکار های عمومی بودند و در موارد اختصاصی می بایست نیازها و تجارب و انتظارات و ترس ها
و طرز فکر و باورهای تسهیل گر و باورهای مانع ساز هر مراجع بصورت اختصاصی بررسی شوند.
o درمان خیانت سه تا گلوگاه دارد :
1- هدف گزینی : چون مثلاً طرف می گوید شما همسر منو متقاعد کنید که من کاری نکردم و خوب این هدف غیر درمانی است
2- میزان وقت و انرژی که مراجعین حاضرند برای درمان خود بگذارند مشخص شود
3-تکلیف نفر سوم هم مشخص گردد.
o یادمون باشد وقتی چیزی هم تقویت مثبت داشت و هم تقویت منفی، آنوقت کنارگذاشتنش بسیار بسیار مشکل خواهد بود، مثل اعتیاد و یا روابط فرازناشویی…
یک بزرگی به طنز می گوید : ترک سیگار راحت ترین کار دنیاست چون من تا حالا صدبار این کار را انجام دادم.
o درک انتخاب می شود
o میدانیم مغز در آن واحد قدرت دریافت و پردازش تمام اطلاعات محیط را ندارد و مجبور است بین اطلاعات انتخاب کند ، لذا از آنها بر اساس نیازها و ترس ها و تجارب و انتظارات و سوگیری های شناختی و سوگیری های جنسیتی انتخاب می کند… بنابراین گزارش مراجعان به روانشناسان برداشت آنها از واقعیت است نه لزوماً خود واقعیت.
تکنیک دوم : بیان دقیق و قابل درک مدل شناختی و رفتاری
o در اینجا دلایل و نیازها و باورهای مانع ساز و تسهیل گر و ترسها و عوامل زمینه ساز و تداوم بخش و آشکار ساز به زبان قابل فهم برای مراجع توضیح داده می شود.
o نکته ۱- انیشتین می گوید : اگر شما یک مفهومی رو به مادربزرگتون نمیتونید توضیح بدین، احتمالاً شما خودتون اون مفهوم رو نفهمیدید.
o نکته۲-آموزش مهارتها یک سطح پایین تر از درمان شناختی رفتاری است.
o نکته۳-بسیاری از افراد مورد مناسب روان درمانی نیستند .. تستی وجود دارد که در آن مشخص می کند چه افرادی مناسب روان درمانی هستند.
o نکته۴- هرکسی مشکل دارد نیازی نیست پیش روانشناس برود ، چون می دانیم روان درمانی یکی از بهترین راه ها برای حل مشکل است نه تنها راه حل… برخی اوقات حتی فقط گذشت زمان مشکل رو حل می کند.
o نکته۵-بسیاری از روان درمانگران شناختی رفتاری مخصوصاً شناختی ها به اشتباه بر اساس سن مراجع فرض رو بر این می گذارند. که این مراجع از نظر رشد شناختی در مرحله عملیات صوری و انتزاعی است. در حالیکه چه بسا در حوزه ای که فرد مشکل دارد در مرحله پیش عملیاتی باشد. مثلاً یک مهندس در رشته تخصصی خودش در مرحله عملیات صوری است ولی در ارتباط با فرزندش در مرحله پیش عملیاتی قرار می گیرد. مثلاً فردی که هنوز نمی تواند بفهمد بچه من متفاوت از من فکر می کند، یک خودمحوری دارد که این خودمحوری ویژگی مرحله پیش عملیاتی است.
o نکته ۶-واکنش مراجع به تکنیک یا حرف درمانگر بیشتر از خود تکنیک ارزش درمانی دارد. ریلکسیشن برخی اوقات بجای اینکه به مراجع آرامش دهد او را دچار اضطراب می کند چون حس کنترل را از او می گیرد و دستور از بیرون می آید.
تکنیک سوم : آموزش درباره روال کار
o سه موضوع زیر را بررسی کنید:
1- هدف گزینی
میبایست با کمک مراجع ، هدف درمان را مشخص کرد. بسیاری از اهداف مراجعان غیر قابل دستیابی است. مثلاً اینکه مراجع می گوید به من کمک کنید اعتمادم به همسرم مثل سابق شود امکان پذیر نیست.
o یکی از راه های فهمیدن هدف مراجع از درمان اینست که از او بپرسیم بعد از آخرین جلسه یک روز یا یک هفته از زندگی عادیتان را برای ما توصیف کنید.
o اهداف باید مبتنی بر ویژگی های سی بی تی باشند – مشخص، دقیق ، قابل سنجش، عینی، زمان مند. قابل دستیابی.
2- اهداف غیر درمانی مراجع :
1- اعتمادمون مثل سابق شود
2- همسرمو متقاعد کنید به من گیر نده
3- همسرمو متقاعد کنید که اتفاقی نیافتاده
4- کاری کنید که راجع به این موضوع فکر نکنم
o سی بی تی فرضیه سازی و آزمون فرضیه هاست.
o صرف وقت و انرژی ومیزان تلاش برای حل و فصل مشکل
از مراجع می پرسیم چقدر حاضر است برای رفع این مشکلش هزینه و تلاش کند و بین ۱تا ۱۰ نمره بدهد و حتی یک هفته می تواند فکر کند و بعد نمره بدهد. اگر یکی یا هردوی مراجعان کمتر از ۵ یا ۶ نمرده داده است اول باید تکلیف این موضوع روشن شود و سپس به ادامه درمان برویم چون با نمره پایین نمی شود درمان را ادامه داد. ترسها و باورها و انتظارات رو بخاطر دادن نمره پایین بررسی کنیم و بعد از بررسی باز هم از آنها می خواهیم نمره بدهند.
o یکی از شیوه های مهم بالا بردن انگیزه مراجعان راهکار ندادن به آنهاست. چون اگر یکدفعه در جلسه اول تمام راهکارها ارائه شود و عدم بالانس مراجع برگردد جلسات بعدی نمی آید و درمان کامل نمی شود.
o اگر در طی ادامه جلسه و بحث و گفتگو در این باره در نهایت نمره یکی بالا نیاید، احتمالاً آن فرد را در درمان از دست می دهیم. در رابطه درمانی دو تا بیمار وجود دارد و خدا کند که درمانگر از بیمار بیمارتر نباشد. هیچ رابطه ای من جمله رابطه درمانگر و بیمار بدون انتقال و انتقال متقابل نمی شود.
o آدمهای با طرح واره ایثارگر فوق العاده کنترل گر هستند.
3 تعیین تکلیف رابطه سوم
مراحل درمان
o اگر از فردی بخواهیم که از رابطه خیانت زناشویی بیرون بیاید، باید اول سه مرحله زیر را طی کند :
i آگاهی از علل شکل گیری رابطه و تداوم
ii مهارت آموزی
iii رفع موانع – ترس و انتظار و باور
o اگر مراحل بالا طی شد و بعد از آن هنوز مراجع حاضر به قطع رابطه فرازناشویی خود نیست ، درمانگر می تواند رابطه خود را با مراجع قطع نماید.
o اگر مقدمات درمان که تا اینجا گفته شد را اجرا نکنیم، از اینجا به بعد حتی اگر مراحل درمان را اجرا کنیم بی فایده خواهد بود.
o ما سه مرحله در درمان خیانت داریم که در هرکدام یک سری اهداف یکسری تکنیک و یک سری مشکل و چالش و رفع آنها وجود دارد :
مرحله اول : بازگشت به روال قبلی زندگی
مرحله دوم : سبب شناسی
مرحله سوم : تصمیم گیری و اجرای تصمیم (تصمیم در مرحله آخر گرفته می شود)
o یک مشکل ممکن است بصورتهای مختلف متجلی شود
o وقتی انتظارات درستی در من شکل نگرفته و باورهای درست و کارامدی ندارم و ترسها و نگرانی هایم راجع به زندگی مشترک افراطی است و نیازهایم در ارتباط با پدر و مادر به درستی برآورده نشده است و تجارب خوبی نداشتم و در ارتباط با همسرم هم همین ها تکرار شدند ، رابطه بعدی من هم در معرض آسیب است. به همین دلیل تصمیم گیری باید در مرحله آخر گرفته شود.
مرحله اول : بازگشت به روال قبلی زندگی
اهداف :
1- کنترل آسیب : اینها رابطشان آسیب دیده و هدف این است که آسیب دیگری نبیند
2- برقراری نظم و روال قبلی زندگی : منظور وظایفی که قبلا داشتند را دوباره انجام می دهند.
3- درک و تایید تجربه زوجین بعد از برملا شدن خیانت
o شما نسبت به کسی که این کار را کرده دید نقادانه یا قضاوت اخلاقی نباید داشته باشید و موضعتان باید درمانی باشد ، یعنی پذیرش بی قید و شرط مراجع توام با همدلی و درک متقابل.. برای این موضوع بهتر است برخی جملاتی شبیه موارد زیر را با خود تکرار نمایید :
-هروقت خواستی از کسی ایراد بگیری یک چند قدمی پاتو بکن تو کفشاش و باهاش راه برو
-چه بسا اگر من جای او بودن اوضاعم بدتر از اون میشد
– پدرم همیشه بهم میگفت هروقت خواستی از کسی ایراد بگیری یادت باشد که همه شرایط تو رو نداشتند.
– مشکلات فعلی آدمها راهکارهایی هستند که برای مشکلات قبلیشون بکار گرفته شدند…به همین دلیل خیانت یک مشکل نیست بلکه یک راه حل است.
چالشها و مشکلات
1- جلسات بدون ساختار: یعنی جلسه ای که درمانگر هدفش در آن جلسه مشخص نیست
2- ناتوانی درمانگر در کنترل بحث : چون بین مراجعان بحث و درگیری پیش می آید. رفتار مراجع در جلسه درمان نمونه ای از رفتار در بیرون است.
3- اصرار زوجین برای طرفداری از خودشان : یادتان باشد ائتلاف درست نکنید
4- اهداف غیر واقع بینانه زوجین که قبلا تا حدودی برطرف شده است
5- اثرگذاری دیگران روی جلسه درمان : از زوجین مخصوصا اویی که آسیب دیده بپرسید که دیگران چه خبرهایی دارند و موضعشون و راهکارشون چیه که بسیاری اوقات راهکارهاشون ضد درمانه.
o حمایت اجتماعی در ایران چون مرزها نادرست است تبدیل به دخالت اجتماعی می شود.
o حمایت سه نوع است : اطلاعاتی …عاطفی…راهکاری
تکنیک ها
1- آموزش مهارتهای مکالمه : یعنی زوجین بتوانند در مورد این حادثه با هم حرف بزنند هر تکنیکی که به مراجع میگویید باید چهار چیز را به وی بگوبید : هدف ، ضرورت ، روش اثرگذاری و شیوه اجرا
o هدف این است که این حال و هوای عاطفی و ذهنی که شما بعد از خیانت دارید در یک فضای امن تر بیان شود. یکی از خطاهایی که درمانگران می کنند این است که فکر می کنند هرنکته ای را باید فقط یکبار برای مراجع تکرار کنند. در حالیکه شاید نیاز باشد چندین بار شما هدف را برای مراجع تکرار کنید.
o ادمهایی که میخواهند زودتر بحث رو ببندند قدرت تحمل بلاتکلیفی را ندارند و آدمی که قدرت تحمل بلاتکلیفی را نداشته باشد مضطرب است.
o در هندوستان در یک منطقه برق در ساعات مشخصی در برخی شبهای هفته قطع می شد و در این هنگام یک زن و شوهر که یک بچه ای را از دست داده بودند به این نتیجه رسیده بودند که در این مدت زمانهایی که برق نبود و خانه تاریک بود ، یک بازی انجام بدهند و هرکدام از احساسات و عواطف و کارهای اشتباهی که در طول زندگی انجام داده بودند و همچنین جاهایی که خجالت زده شده بودند و خلاصه تا جایی که می توانستند زوایای تاریک را از درون خودشان به همسرشان بگویند و یک تابستان تمام شبهایی که برق قطع می شد ، این کار را انجام می دادند، و وقتی مشکل قطعی برق رفع شد و دوباره برق بصورت کامل وصل شد، گفتند : احساس کردیم که ای کاش این قطعی برق ادامه می یافت و ما تازه فهمیدیم چه احساسات و عواطفی داشتیم که به هم نگفتیم و این موضوع باعث محکمتر شدن پیوند عاطفی بین ما شده بود.
2- دارو درمانی در صورت لزوم : اگر یک یا هردو نفر از زوجین اختلالات محور یک یا دو دارند یا موضوع شدت گرفتن احساسات در حال حاضر مطرح باشد نیاز به دارو درمانی وجود دارد.
3- بازگشت به روال و نظم قبلی زندگی
o بپرسید قبل از این حادثه آنها چه وظایفی داشتند و آیا این حادثه باعث شده که آنها برخی وظایف رو رها کنند و یا نه.. و اگر برخی وظایف رو رها کردند باید دوباره انجام اون کارها رو شروع کنند.
فقط تنها استثنا رابطه جنسی است چون ممکن هست همسر بگوید که با این اوصاف اصلا دیگر نمی تواند این رابطه را برقرار کند و باید این موضوع را رعایت کرد.
4- افزایش فعالیتهای مشترک
o فعالیتی که هیچ مزاحم و شخص سومی در آن وجود نداشته باشد و آن فعالیت برای دو نفر لذتبخش است.
در درمان شناختی رفتاری ما معتقدیم هیچ چیز نیست که تداوم داشته باشد و کارکردی نداشته باشد.
فعالیت مشترک را درمانگر تجویز نکنید آنها خودشان باید پیدا کنند. تفاوت ما انسانها تفاوت کیفی نیست تفاوت کمی است.
5- افزایش فعالیت های صمیمانه
o صمیمیت چند شیوه دارد :
عاطفی، عقلانی، جسمانی، جنسی، زیبایی شناختی، معنوی، اجتماعی، زمانی
o صمیمیت عقلانی : یعنی دو نفر در مورد یک پدیده اختلاف نظر عقلانی دارند ولی فقط عقایدشان را می گویند و به هم توهین نمی کنند و یکدیگر را با عقاید مختلف می پذیرند.
مثلاً اگر یک زوجی صمیمیت زیبایی شناختی ندارد کاریش نمی شود کرد فقط باید به وی گفت خودشان آنهایی که دارند را پیدا کنند
o موبایل و اینترنت و تلویزیون صمیمیت زمانی را کم میکند
6- محدودیت گزینی درباره خیانت
o جلسه در اینجا انفرادی است و با کسی است که بی وفایی کرده است.
باید موضع فرد مشخص شود که می خواهد رابطه را تمام کند یا رابطه را تموم کرده یا نمی خواهد تمام کند یا نمیتواند تمام کند و …
o سه تا کار را در اینجا باید بکنید :
1- آگاهی از علل شروع و تداوم رابطه
2- آموزش مهارت : قطع این رابطه نیازمند آموزش مهارت جسارت و شجاعت است. وقتی میخواهید یک رابطه را قطع کنید یک جمله را باید مرتب تکرار کنید. شما وقتی میخواهید یکی را زیر سلطه خودتان بگیرید در او احساس گناه ایجاد کنید.
3- رفع موانع : ترسها و نگرانی ها و باورها بررسی می شوند.
o اگر در مراحل درمان مشکلات شخصی هریک از زوجین مشخص شد در جلسه انفرادی مطرح می شود.
o هر مشکلی که در طی درمان پیش می آید شما باید روش حل مساله را انتخاب کنید یعنی مراحل زیر را طی کنید :
1- تعریف مشکل
2- ارائه راه حل: راه حل ها را نقد نمی کنیم و تا می توانیم راه حل می دهیم
3- ارزیابی راه حل ها
4- انتخاب راه حل
5- اجرای راه حل
6- نتیجه راه حل
o مراجعان در برخورد با مشکل بجای اینکه راه حل را در پیش بگیرند وارد چرخه هایی مثل نشخوار فکری و یا نگرانی می شوند. تحقیقان نشان داده روش حل مساله پادزهر نشخوار فکری و نگرانی است. درمانگر در راه حل ها فاجعه سازی نکند.
o درمان شناختی رفتاری فرصت برای یادگیری مهارت است
7- نوشتن نامه درباره احساسات و افکار و عقایدشان درباره این تجربه به همسرشان
وقتی شما یک ضربه عاطفی را تجربه می کنید سه راه برای پردازش آن درد عاطفی و گرفتن زهر آن خاطره دارید :
i زبان گفتار
ii زبان نوشتار
iii زبان هنر
o هر وقت زبان از بیان احساس قاصر بماند آن زمان موقع هنر است. هنر یعنی پردازش هیجانی.
o شعر و موسیقی چون تصویر می اورد زهر این حادثه را می گیرد.
مرحله دوم سبب شناسی :
اهداف
1- دستیابی به دیدگاهی واقع بینانه درباره خیانت :
زوجین قبل از آنکه بیایند به این پدیده بصورت تک عاملی نگاه میکنند و هدف این است که متوجه بشوند که این یک پدیده چند عاملی است.
آن چیزهایی که مراجع می گوید می شود دلیل و آن چیزهایی که روانشناس میاورد می شود علت.
2- رسیدن به یک جمع بندی مشترک درباره علل با زوجین
اگر اختلافاتی هم داریم اشکال ندارد ولی باید جمع بندی کرد
3- تغییر برخی از علت ها :چون برخی علت ها را با دادن آگاهی می توان تغییر داد
4- پذیرش برخی از علل: مثلاً برونگرایی همسر را نمی توان تغییر داد. می دانیم می گویند اگر مرد درونگرا و خانم برونگرا باشد، موجب نارضایتی بیشتری می شود نسبت به حالتی که زن درونگرا و مرد برونگرا باشد
o یکی از معناهای پذیرش دست برداشتن از تلاش های مذبوحانه برای تغییر است و معنای دیگرش این است که درد به رنج تبدیل نشود و یا بفهمیم رفتار همسرمان چند علت دارد نه یک علت و نیز اینکه بفهمیم رفتار همسرمان هدفهایی دارد.
چالشها
1- سو تفاهم رایج : مراجعان سبب شناسی را با بهانه تراشی یا مسوولیت گریزی اشتباه می گیرند. مثلاً مراجع می گوید فکر نمی کنید پر کردن این جدول یک توجیه باشد و شما می گویید که نه اینگونه نیست
2- تفاوتهای جنسیتی : خانمها وقتی می خواهند یک حادثه را توضیح بدهند با آب و تاب و توضیح مفصل می دهند ولی آقایون می خواهند سریع پدیده را جمع کنند. این تفاوتها را باید برایشان توضیح داد.
تکنیک ها
تکنیکهای مربوط به رابطه
1- تعارضها : تعارضهایی که با همسرشان دارند باید درآورده شوند
o تعریف تعارض : اختلاف نظری که حل نمی شود و روی زندگی اثر منفی میگذارد مثل اختلاف نظر روی پول خرج کردن یا پوشش
o ریشه این تعارضها باید پیدا شود که معمولا لجبازی است. خیلی از اوقات ما در خلوتمان میدانیم داریم اشتباه می کنیم ولی به روی همسرمان نمی آوریم
o نکته : اگر در رابطه زوجین حرف پدر و مادر و اعضای خانواده آنها زیاد شنیده شود ، نشان میدهد که این دو نفر هنوز از لحاظ روانشناختی از خانواده جدا نشده اند.
o میدانیم همسر را باید از خانواده اش جدا کنید، یعنی مسائل مربوط به خانواده همسر را با همسر مطرح نکنید.
o در رابطه زوجین همیشه پدر و مادرشان حاضر هستند ، در حالیکه باید پای این پدر و مادر را از نظر روانی قیچی کرد ، یعنی عقایدی که در کله من کرده اند را از خودم جدا کنم. وقتی میگویند در هر رابطه ای پدر و مادر دو طرف هم حضور دارند، یعنی ترسها و باورها و ارزشها و عقاید پدر و مادرشان هم در آنجا حضور دارند.
2- صمیمیت و افزایش صمیمیت
تکنیکهای مربوط به عوامل اجتماعی
1- شغل
سه یا چهار مساله در شغل وجود دارد که آدم ها رو گرفتار می کند
الف- اعتیاد کاری – هرنوع اعتیادی فرار است مثل فرار از یک عاطفه یا فکر یا خاطره
ب- نارضایتی شغلی
ج- فشار کاری
د- فرسودگی شغلی
اگر عوامل بالا باشد علائم هشدار برای خیانت هست. برای درمان عوامل بالا به مراجع کمک کنید.
o اخلاق :ان چیزی است که بیشتر از همه ازش دم میزنند و کمتر از همه به عمل میکنند.
2- دوستان – اگر میتواند دوستان را حذف و اگر نمیتواند کمتر کند
۳-وسائل ارتباطی – اگر میتواند حذف و اگر نمیتواند تعدیل کند و بپذیرد
تکنیکهای مربوط به همسر آسیب دیده
الف- وابستگی – مثلاً هیچوقت بدون همسرش هیچ کاری انجام نمیدهد و تمام تفریحاتش وابسته به همسرش است
ب- بی توجهی به رابطه
ج- نادیده گرفتن شواهد
د- تعارض گریزی
ه- ایثارگری بیمارگونه
و- عدم مهارتهای بین فردی
o موارد بالا را با مراجع در میان می گذارید و آنها را بررسی و حل و فصل می کنید.
تکنیکهای مربوط به همسر بی وفا
عشرت طلب یا لذت طلب
عزت نفس پایین
عزت نفس بالا یا خودشیفتگی
احساس ناامنی
چشم و دل سیر نبودن
ضعف در کنترل تکانه : برای این مورد گزینه دارو روی میز است.
اختلال شخصیت
ناکامی نیازهای دوران کودکی
ضعف در قضاوت
افراط در مهارت
بی معنایی زندگی
1- تکنیک شناسایی ناراضایتی های زندگی زناشویی
2- شناسایی نارضایتی های زندگی در رابطه با والدین -خیانت تکرار آسیب های گذشته است که یا از رابطه با والدین می آیند و یا از رابطه با همسر
3- شناسایی کامیابی یا رضایت مندی های زندگی در رابطه یا نفر سوم
4- شناخت آسیب های وارد شده به عزت نفس
اگر من سه باور داشته باشم عزت نفسم مشکل پیدا میکند : من بی ارزشم… من بی کفایتم …من دوست داشتنی نیستم
o آسیب عزت نفس در دو حوزه :
آسیب عزت نفس در ارتباط با همسر
آسیب عزت نفس از جانب والدین
o شما زمانی که دارید راجع به عوامل مربوط به خانواده فرد و عوامل مربوط به رابطه سوم حرف میزنید جلسه انفرادی است
تکنیکهای مربوط به نفر سوم
1- چه نیازهایی در آن رابطه برآورده میشد
2- از چه زمانی متوجه شدید که رابطتان اشتباه است و یا خطر دارد
3- راهکارهایی که برای قطع آن ارتباط بکار بردید چه بوده است
4- موانعی که نفر سوم برای عدم قطع ارتباط بکار برده است -که معمولا موانعش تهدید و ایجاد احساس گناه است
o بخش عمده ای از انتخاب در ازدواج تحت تاثیر فرایندهای ناهشیار است.
مرحله سوم : تصمیم گیری و اجرای تصمیم
o اهداف
1- تسهیل فرایند بخشش سالم – بخشش زودهنگام یکی از عوامل تداوم خیانت است.
2- تصمیم درست درباره آینده زندگی
3- اجرای تصمیم
o چالش ها
1- اطمینان طلبی مراجع از درستی تصمیم ها :
مدام می خواهد از شما بپرسد که تصمیم من درست هست یا نیست
2- اطمینان طلبی درباره درستی بخشش :
قاعدتا شما اطمینان نمی دهید زیرا ما تو این دنیا فقط درباره یک چیز مطمئنیم و آنهم مرگ هست
لذا ما در یک دنیای کاملا بلاتکلیف و ناامن زندگی می کنیم…
o شما لازم نیست به درمان ما اعتماد کنید لازم است درمان ما را امتحان کنید
تکنیکها
1- مشخص سازی معنای بخشش در ذهن مراجعان
o بخشش فرایندی است که نیازمند صرف وقت و انرژی است . در طول زمان رخ می دهد.
o شاخص های بخشش چه هستند :
i -شناسایی عوامل دخیل در حادثه
ii -کاهش هیجان های منفی نسبت به طرف مقابل
iii -افزایش هیجان هایی مثل همدلی ، شفقت و مهربانی
iv -فراموش نکردن موضوع : لذا باید دانست که فراموشی رخ نمی دهد اما شدت و مدت و فراوانی فکرها کم می شود.
2- رفع موانع بخشش
o اگر کسی زود میبخشد یا اصلا نمیبخشد یک سری موانع و گیرهای فکری دارد…بخشش یکدفعه اتفاق نمی افتد.
o چند باور که باعث می شود آدمها زود میبخشند
i لذتی که در بخشش است در انتقام نیست
ii باید ببخشمش تا مدیونش کنم
iii باید نشان بدم که چقدر آدم بزرگی هستم
o نمونه باورهایی که باعث می شود فرد اصلا نبخشد :
i نبخش تا همیشه ازش آتو داشته باشی
ii نبخش تا مثل سگ پشیمونش کنی
iii نبخش تا بتونی آزارش بدی
iv نبخش تا دست بالاتر رو داشته باشی و بتونی کنترلش کنی
o پس چه عقاید و افکار و ترسهایی باعث می شود افراد زود ببخشند و یا اصلا نبخشند ،
توسط درمانگر از درون مراجع استخراج می شود
3- مزایا و معایب بخشش زودهنگام و دیرهنگام
مثال : بخشش زود هنگام
مزایا : آرامش
معایب : احتمال تکرار خیانت
بخشش دیر هنگام
مزایا :همیشه یک آتو دارد
معایب : تازه نگه داشتن زخم زندگی
کسی که همسرش را نمیبخشد و یا دیر میبخشد دارد نمک به زخم زندگیش میپاشد.
وقتی مراجع نوع بخشش را انتخاب کرد پیامد انتخابش را نیز باید بپذیرد.
4- تصمیم گیری
o اینجا می تو نند تصمیم بگیرند جدا بشوند یا نشوند و یا با چه شرایطی کنار هم بمانند و قول و قرارهایی که میخواهند را با هم بگذارند،
مهم این است شما زمانی تصمیم بگیرید که بفهمید چرا آسیب دیدید.
درمانگر نباید آگاه یا ناآگاه مراجع را به تصمیم جدایی یا ماندن در زندگی زناشویی سوق دهد.
II درمان گروه دوم -یک نفر که به وی خیانت شده می آید ولی قضیه خیانت ثابت شده است
و همسرشون به هیچ عنوان نمی خواهد قطع کند و حاضر به آمدن پیش روانشناس نیست
1- مصاحبه بالینی با فرد آسیب دیده : بررسی سیر مشکل و گرفتن اطلاعات از مراجع
o در اینجا اطلاعاتی که فرد راجع به همسرش می دهد اطلاعات دست دوم و قابل اعتمادی نیست…
در اینجا بوی اختلال شخصیت خودشیفته در مورد همسری که به مشاوره نمی آید به مشام می رسد.
2- هدف گزینی : ببینید مراجع چه می خواهد از شما
o این اهداف قابل دستیابی نیستند :
o شما به من کمک کنید تا همسرم رابطش را قطع کند
o شما به من کمک کنید تا این موضوع را فراموش کنم
o میخواهم این مشکل روی زندگی من اثر نگذارد
o هدفی که براورده می شود این است که درد به رنج تبدیل نشود و فرد به یک تصمیم درست تری در زندگی برسد و
از سبب شناسی مشکلش آگاه شود.
3- بیان اهداف خودمان به مراجع
i سبب شناسی
ii تغییر برخی از عوامل
iii پذیرش برخی از عوامل
4- در مرحله اول، یک سری از تکنیکهای گروه اول را از دست می دهیم
مثل آموزش مهارتهای مکالمه، صحبت کردن درباره حادثه، محدودیت گزینی درباره خیانت، بازگشت به روال قبلی زندگی ،
لذا اکثر تکنیکهای گروه اول اینجا از دست میروند.
o اینجا در تصمیم خیلی ها گیر میکنند که در واقع تصمیم باید به مرحله بعد از سبب شناسی باشد
5- مرحله دوم سبب شناسی
o برخی از تکنیکها قابل اجرا هستند
6- تصمیم و اجرای تصمیم
o در این مرحله تمام تکنیکهای گروه اول قابل اجرا هستند
III درمان گروه سوم کسانی که می آیند و اظهار ندامت می کنند
1- مصاحبه بالینی
o رابطه از کی و چطور شروع شده و همسرش متوجه شده یا نشده و …اطلاعات بصورت کامل گرفته می شود.
2- هدف گزینی : به مراجع میگوییم چه میخواهی از ما
o بسیاری از اوقات اینها میایند مشاوره که فقط عذاب وجدان و احساس گناهشان را بگویند تا خودشان را تخلیه کنند
اگر هدفش آسیب شناسی و بهبود رابطه با همسر و قطع رابطه با نفر سوم باشد این اهداف قابل دستیابی است
o رفتاری که با تقویت فیزیولوژیک همراه می شود به این سادگی خاموش نمی شود.
3- خلع سلاح کردن مراجع
o به وی توضیح می دهیم که احساس گناه راهی است برای ادامه گناه
زیرا احساس گناه شما را یر به یر میکند
یعنی یک خطایی کردین و با احساس گناه آن را جبران کرده و آماده می شوید که دوباره آن خطا را تکرار کنید.
4- تکنیکهای مرحله اول غیر قابل اجراست
5- تکنیکهای مرحله دوم برخی هاشان قابل اجراست مثل سبب شناسی راجع به خودش و مشکلات روابطش با همسرش و بررسی نیازهای ارضا نشده و..
6- تکنیکهای مرحله سوم کاملا قابل اجراست و در اینجا باید خودش را ببخشد.
o روانشناس قرار نیست فراتر از وظیفه اخلاق حرفه ای و انسانی و مسوولیتش قدم بردارد.
IV درمان گروه چهارم کسانی که نسبت به همسرشون شک و تردید دارند می آیند
o دو گروه هستند کسانی که شکشون هنوز به یقین تبدیل نشده است و کسانی که شکشون به یقین هم تبدیل شده ولی در مرحله انکار هستند
و نمیخواهند آن را بپذیرند زیرا تحمل ضربه آن را ندارند و از پذیرشش میترسند.
1- مصاحبه بالینی
o این شک از کی شروع شد و بر چه اساسی است؟
و گرفتن اطلاعات دیگر…در اینجا اختلال شخصیت پارانویید و یا بدبین هم مشخص میشوند.
2- هدف گزینی
o اگر هدفش این است که ما تعیین کنیم این رابطه وجود دارد یا ندارد ما همچین کاری نمیتوانیم بکنیم
گاهی اوقات به دلیل شک داشتن ما برخی دلایل را پیدا میکنیم.
o اگر فرد قبل از ازدواج خودش را لایق اون فرد نمیدیده و در مخیله اش هم نبوده که این فرد با او ازدواج کند
احتمال افتادن در این شک را دارد.
3- تکنیکهای مرحله اول اصلا قابل اجرا نیستند
4- تکنیکهای مرحله دوم تا حدودی قابل اجرا هستند
5- تکنیکهای مرحله سوم به غیر از تصمیم گیری دیگر قابل اجرا نیست…اینها معمولا آدم های مضطربی هستند
o این تصمیم میتواند چند شکل داشته باشد :
الف- بیان مشکل یعنی برود مشکلش را به همسرش بگوید
ب- کاهش اضطراب و ناامنی
V درمان گروه پنجم کسانی که با نفر سوم می آیند
برای این گروه هیچ کاری نمی توانید انجام دهید
<
دکتر حمید پور
خیانت در روابط زناشویی
روانشناسی پدیده خیانت در روابط زناشویی
خیانت در روابط زناشویی: آیا شما فکر میکنید تمام خیانت کاران با هدف خیانت به همسرشان وارد رابطه ای دیگر شده اند؟
نه ابداً ،خیانت معمولا از جایی آغاز میشود که تصورش را هم نمی کنید: از یک درد دل ساده با همکارتان ،دوست دوران مدرسه ، همسر دوست صمیمی و …
اول فکر میکنید چقدر خوب درکتان میکند ،بعد تصور میکنید به عنوان یک انسان با او نزدیکی فکری دارید، به مرور دلتان می خواهد بیشتر با او صحبت کنید چون حرف های او روی شما تأثیر دیگری دارد.
کم کم فکر میکنید فقط وقتی با او صحبت میکنید برایتان همه چیز خوب است حتی گاهی هیچ گله و شکایتی از همسرتان ندارید ولی برای درد و دل با او از همسرتان شکایت میسازید (همسرم زشته، اصلا نمی فهمه من چی میگم ،منو درک نمی کنه و…) بعد كم كم مراحل بروز خیانت های زناشویی.
خیانت یک شبه اتفاق نمی افتد بلکه طی مراحل و فرایند هایی روی می دهد که شناخت آن ها به پیشگیری کمک کند:
مرحله اول:
مرحله ی اول آمادگی ذهنی شخص است. این آمادگی را شخص از محیط، همسالان، خانواده، رسانه ها و … کسب می نماید، به گونه ای که احساس و نگرشی مثبت نسبت به بی وفایی پیدا می کند.
مرحله ی دوم:
در دومین مرحله حرکت به سوی بی وفایی، ممکن است شخص با فردی خاص اشتغال ذهنی داشته باشد.
اگر از شما پرسیده شود «در صورت فوت همسرتان با چه کسی ازدواج خواهید کرد؟» نام اولین شخصی که به ذهن تان می آید نشان می دهد که شما ممکن است در مرحله ی دوم و پیشرفته تر بی وفایی قرار داشته باشید.
بنابراین در این مرحله به شخص خاصی فکر می کنید و حضور فیزیکی در اطراف آن شخص برایتان هیجان انگیز است.
این شخص خاص در رویای شما حاضر می شود و شما به دنبال بهانه برای بودن در کنار او می گردید.
در این جا ممکن است بی وفایی عاطفی روی دهد و حتی هنگام عشق ورزی با همسرتان چهره ی شخص خاص را در ذهن خود داشته باشید.
پاتریک همسر چارلین بود و در محل کار خود با زنی بنام کنی آشنا شد و با او رابطه نامشروع برقرار کرد. او از این رابطه بسیار خوشحال بود چون هیجانی که در رابطه با چارلین از دست داده بود را دوباره بدست آورده بود. اما اگر کسی از او سوال میکرد میگفت هیچ ارتباطی بین این دو نمیبیند و از زندگی زناشویی خودش هم بسیار راضی است.
پاتریک موقع کار نمیتوانست معشوقه اش را از ذهنش دور سازد و گاهی با همسرش، چارلین به یک متل میرفتند و با هم از عشق میگفتند. او از این همه سرزندگی و شادابی که بدست آورده بود شگفت زده بود و مطلب عجیب این بود که پاتریک وقتی به خانه می آمد «کنی» را کاملا فراموش میکرد و میتوانست چارلین را دوست داشته باشد ، بدون اینکه احساس گناه کند. در ذهنش یک بخش را به “چارلین “و بخش دیگر را به “کنی” اختصاص داده بود. این دو بخش کاملا از هم مستقل و مجزا بودند.
روانشناسان این پدیده را طبقه بندی مینامند. معمولا یک همسر بی وفا دروغگوی ماهری میشود. (آسیب شناسی وفاداری در زندگی زناشویی-دکتر دان دیوید لاسترن)
دلتان می خواهد او را بیشتر و طولانی تر ببینید و…. بعد کم کم ذهنتان درگیر مقایسه او با همسرتان میشود و در بیشتر اوقات همسرتان در این مقایسه بازنده است همین باعث میشود روابطتان سرد و سرد تر شود ، چون شما کسی را دارید که با او درد و دل کنید و برایش ناز کنید.
دیگر حوصله همسرتان را نخواهید داشت و دیگر به آن راحتی که رابطه را آغاز کردید نمی توانید از آن خارج شوید.
دیدید خیانت مثل جانوری خزنده بی صدا ، بی دعوت وارد زندگيتان میشود و آن را به خطر می اندازد. مراقب مرزهایتان باشید ، این تصور واهی كه من با دیگران فرق دارم و در دام خیانت نمیافتم را دور بریزید. میلیون ها نفر با همین تصور اشتباه در همین دام افتاده اند.
زندگی را خوب زندگی کنید. ﻫﯿﭻ ﺯن یا مردی ذاتا خیانتکار نیست؛ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ اتهام زدن به طرف مقابل ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪ جمله ﺧﻮﺏ ﻓﮑﺮ کنید:
1) ﺍﮔر ﺑﻪ همسرت ﻣﺤﺒﺖ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ
2) ﺍﮔر با همسرت ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺣﺮﻑ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺯﺩ
3) ﺍﮔر با همسرت ﺗﻔﺮﯾﺢ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻔﺮﯾﺢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﺩ
4) ﺍﮔﺮ همسرت ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺟﻨﺴﯽ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﮑﻨﯽ، ﺩﯾﮕﺮﯼ راضیاش ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ (ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺧﯿﺎﻧﺖ نمیکند ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺁﺑﺮﻭست ﻧﻪ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺗﻮ)
5) ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺍﯼ همسرت ﻫﺪﯾﻪ ﻧﺨﺮﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺧﺮﯾﺪ
6) ﺍﮔﺮ همسرت ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺭﮐﺶ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ
7) ﺍﮔﺮ همسرت ﺭﺍ ﻭﻝ ﮐﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻫﺪ رسید
8) اگر همسرت ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ
هیچ گاه خود را استثناء ندانید؛ ﺍﯾﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎ ﺷﺎﻣﻞ ﺣﺎﻝ تمام افراد ﻣﯽﺷﻮﺩ.
آسیب شناسی وفاداری در زندگی زناشویی
طبقه بندی روانشناسی پدیده خیانت
زن بارگی Philandering
o مردانی که به ارتباط جنسی خود با زنان گوناگون ادامه میدهند پشیمانی ندارند و دست از انجام رفتار خود نمیکشند.
• مردان زن بار دو چیز دارند :
1. پذیرفته نشدن از جانب مادر
2. میل به کشف و فتح زن دارند
مثل یک جنگجو یا سردار، ما در بیشتر تاریخ تکاملمان یا جنگجو بودیم یا شکارچی و مرد بیشتر جنگجو بوده است.
علل بی وفایی
• دلیل بی وفایی افراد به گذشته برمیگردد ، و احتمال بی وفایی در آنها بالاست. مانند سابقه بی وفایی والدین. طرز تفکری که زن و مرد راجع به جنس موافق دارند. مردانی که فکر میکنند زنان را باید شکار کرد . زنانی که فکر میکنند بدون مردان هیچ اند.
o شرلی گلاس Shirley P. Glass و توماس رایت Thomas L. Wright در تحقیقات خود دریافتند که زنان عشق را مقدم بر روابط جنسی میدانند . در حالیکه مردان از ابتدا به دنبال برقراری رابطه جنسی هستند. اما این مطلب در مورد همه زنان و مردان صادق نیست.
برخی از مردان این گونه رابطه ها را برای ایجاد هیجان و فرار از مسوولیتهای روزمره میخواهند و برخی از زنان رابطه جنسی خارج از روابط زناشویی بدون درگیری عاطفی را یک نوع چالش زندگی محسوب میکنند
• برخی علل دیگر که در بی وفایی موثرند عبارتند از :
o ندانستن مفهوم عشق
o ناتوانی در مبادله عواطف و نیازها
o نداشتن مهارت حل مساله با یکدیگر
o نداشتن شناخت صحیح از فردی که با او ازدواج کرده اید
o داشتن انتظارات غیر واقعی از ازدواج
o کنجکاوی جنسی
o نیاز عاطفی
o اعتیاد جنسی
o ملال و خستگی
o نداشتن هیجان و سرگرمی با همسر
o غرق شدن در مشغله های روزمره و توجه نکردن به همسر
حران میانسالی Mid Life Crisis
• فرانک پیتمن Frank Pittman مولف کتاب “بی وفایی در زناشویی” Infidelity and the Betrayal of Intimacy سه بحران مجزای میانسالی، که غالباً تیر خلاصی در آن، بی وفایی افراد است، را توصیف کرد.
1. ابتدا بحران آشیانه تهی، موقع بزرگ شدن و ترک آخرین فرزند خانواده روی میدهد.
2. دومین بحران رسیدن به اوج است ، یعنی احساس اینکه فرد به موقعیتی که آرزوی آن را داشته رسیده و ممکن است امکان دست نیافتن به موقعیت های بالاتر، موجب افسردگی یا هراس وی شده و برای همیشه ادامه یابد.
3. بحران سوم بحران حقایق زندگی است که ممکن است روی بدهد یا ندهد. برخلاف دو بحران قبلی آگاهی از حقایق زندگی زودتر یا دیرتر از میانسالی روی میدهد و مثل دو بحران قبلی تیرخلاصی بی وفایی است.
o پیتمن میگوید این افراد به برخی از حقایق دردناک زندگی محکم میچسبند : مثل اینکه آنها انسان کاملی نیستند ، همسرشان کامل نیست ، فرزندشان کامل نیست، آنها کنکور زندگی را موفقیت پشت سر نگذاشته اند .
نگران این مساله هستند که احتمالا اوضاع بدتر خواهد شد. این بحران نیز موجب اضطراب زیاد یا افسردگی میشود.
زمانی که افراد مضطرب یا افسرده هستند ، حداقل برای لحظه ای راه حل هایی طراحی میکنند که به نظر میرسد ، به آنها احساس آرامش میدهد : مثل بی وفایی
o یک باور غلط وجود دارد که میگوید ازدواج باید تمام نیازهای فرد را برطرف سازد . لذا مثلاً یک زن در صورت بی وفایی همسر، خودش را مقصر قلمداد می کند و به لحاظ پیشگیری زنان موظفند که همیشه شوهرانشان را راضی نگه دارند.
اعتیاد جنسی و دون ژوان Don Juanism
• اعتیاد جنسی یعنی نیاز وسواس گونه به برقراری روابط جنسی که علل و عوامل آن به قرار زیر می تواند باشد:
o احساس حقارت و نداشتن حرمت نفس
o داشتن حالت های شیدایی و سرخوشی
o سرکوب احساسات و هیجانات ناخوشایند
o باورهای غیرواقع بینانه درباره خود و دیگران
o دون ژوان افرادی با تظاهر به نیاز به ماجراها و روابط جنسی اند که خود را هایپر سکشوال نشان میدهند و معهذا ، این گونه فعالیتهای جنسی برای پوشاندن احساس حقارت عمیق در آنهاست و البته برخی از آنها تکانه های همجنس گرایی دارند که با تمایل وسواس گونه خود با جنس مخالف آن را انکار میکنند.
اکثر آنها پس از وصال جنسی ، علاقه بیشتری به آن نشان نمیدهند. اینها شریک جنسی خود را نه به عنوان انسان بلکه به عنوان یک کالا در نظر میگیرند.
o دون ژوان ها شباهت زیادی به معتادین روابط جنسی دارند . فقط یک تفاوت عمده با آنها دارند . بدین صورت که آنها عقاید منحصر بفردی راجع به خود دارند و غالبا بطور ناخوداگاه از نقایص خود سرخوشند.
در حالیکه فرد معتاد به رابطه جنسی احساس گناه و شرم دارد ، ولی دون ژوان ها از رفتارشان احساس راحتی میکنند.
o رفتار جنسی معتاد گونه مردان دون ژوان بیشتر تلاشی است در جهت جنگیدن با ترس از تنها ماندن.
مثلث عشقی
o برخی افراد به دلایلی از جمله ترس از پیامدهای اقتصادی جدایی یا تاثیر نامطلوب آن بر فرزندان یا تاثیر طلاق بر روی موقعیت اجتماعی و یا تاثیر آن بر روی والدین مسن شان، همچنان به زندگی زناشویی ناخوشایند ادامه میدهند و لذا احساسات منفی پیدا میکنند و در این میان فرد دیگری پیدا میشود که نیازهای برآورده نشده این افراد را در زندگی نامطلوبشان ارضا میکند.
اینگونه ازدواج های ناشاد به خودی خود نمی تواند تداوم یابد و فرد سومی برای حمایت اضافه میشود.
بی وفایی تلافی جویانه
o گاهی زوج بی وفا رابطه را پاسخی تلافی جویانه به رفتارهای همسر میداند
o زنان بیشتر روابط عاشقانه تلافی جویانه برقرار میکنند، این روابط خالی از لذت می باشند و بیشتر هدفشان ضربه زدن به شوهر خود است.
بی وفایی کاوش گرایانه
o زمانی روی میدهد که شخص عمیقاً درک کرده که در ازدواجش شکافهای زیادی وجود دارد . اما به وضوح تصمیم خود را نگرفته است که آیا به این ازدواج ادامه دهد یا نه.
بی وفایی به قصد خاتمه ازدواج
o در سه نوع بی وفایی قبلی، فرد درگیر مطمئن نیست که آیا میخواهد به ازدواج قبلی اش خاتمه دهد یا نه ، اما در روابط فرا زناشویی مرده، زوج درگیر در رابطه عشقی با فردی دیگر، آماده است که تصمیم نهایی خود را بگیرد ، اگرچه همسرش هنوز از این مطلب آگاهی ندارد.
شیفتگی یا تب عشق
o اکثر مردم شیفتگی یا مجذوب شدن در عشق یا تب عشق را با عاشق شدن اشتباه میگیرند.
o در شیفتگی شما عیب و نقص طرف مقابل خود را نمی بینید و او را در ذهن خود به هر صورتی که میخواهید تصور میکنید. در حالیکه این تصویر می تواند واقعی نباشد.
o وینستون چرچیل نخستین وزیر بریتانیا یک روز از یکی از بهترین نقاشان خود خواست تا تصویر او را ترسیم کنند ، در حالیکه در بهترین موقعیت نورافشانی نشسته بود به نقاش دستور داد: تصویرم را با تمام زگیل ها و عیب هایش ترسیم کن.
o میبایست فردی را که برای ازدواج انتخاب میکنید کامل بشناسید و شناخت شما منطبق بر واقعیت باشد یعنی دیدن تمام زگیل ها و تمام عیب و نقص ها
o زن و مرد باید بتوانند در مورد این که شیفته کسی دیگری شده اند نیز صادقانه با یکدیگر حرف بزنند و این مساله باعث میشود تا رابطه نزدیکی با یکدیگر برقرار کنند که البته در یک ازدواج سالم این احساس شیفتگی نسبت به فرد دیگر موقتی است و تنها یک خیال و هوس زودگذر است.
معنای بی وفایی
o گاهی اگر زوجی بی وفایی یکی از طرفین را در رابطه تجربه کرد، ولی در جستجوی معنی برای بی وفایی باشد و با این درد مواجه شود، حتی میتواند به زوجش نزدیکتر نیز شود.
o آنها میفهمند که پختگی شخصیتشان افزایش یافته است و برای هم دوستان بهتری میشوند و فاش شدن بی وفایی هرچند که خیلی دردناک است، ولی به عنوان زنگ خطری جهت ارزیابی مجدد و باز آزمایی شرایط زندگی زناشویی شان بوده است
o زمان و جستجو برای یافتن معنا دو عامل مهم بعد از خاتمه رابطه نامشروع هستند.
o اکثر مردم تصور میکنند که دچار احساس تقصیر و گناه و خجالت و خشم احساسات منفی هستند و میخواهند تا جایی که میتوانند خود را از شر این احساسات بد رها سازند.
این عمل تا حدی نادرست است. چون اگر اینگونه باشد هیچ کس در فرار از احساساتش بهتر از افراد الکلی و معتاد نیست.
o زنی با ماشین خود از یک ساعت رانندگی کرده بود در حالیکه در کل طول مدت رانندگی چراغهای قرمز هشدار ماشینش روشن بود ولی او به انها توجه نکرده بود ، تا اینکه متوجه شد موتور ماشین او سوخته است. زندگی شخصی او شبیه ماشینش بود. چراغهای قرمز هیجانات منفی درون او همچنان روشن بود. ولی بجای انکه او از این احساسات درس بگیرد ، به آنها هیچ توجهی نمیکرد.
o آرون بک در مطالعاتش متوجه شد که این احساسات و هیجانات منفی، نتیجه حس نیست بلکه نتیجه درک مغز است.
o مردانی که در کودکی آموخته اند “مرد باشند” ، سعی میکنند از بروز احساساتشان جلوگیری کنند و اغلب احساساتشان را به دو طریق بروز میدهند:
1. خشم
2. رابطه جنسی
هیچ ابزاری در کمک به افراد برای تغییر ، قدرتمند تر از همدلی نیست.
o علت اصلی ایجاد روابط نامشروع پنهانی ، ناتوانی زوج برای یادگیری شیوه های حل مساله و حل تعارض یا کشمکش است.
o اکثر افرادی که طلاق میگیرند دوباره ازدواج میکنند . بنابراین فرزندانشان عضوی از خانواده ای میشوند که نتیجه آن را خانواده دوهسته ای مینامند. یعنی فرزندان علیرغم طلاق والدین با هر دوی آنها بزرگ میشوند و هر والد جدا زندگی میکند.
o درصد بسیار بالایی از افراد معتاد به رابطه جنسی ، به لحاظ جنسی عاطفی یا فیزیکی در دوره ای از زندگی خود مورد سواستفاده قرار گرفته اند.
این افراد بجای اینکه در مرکز توجه باشند، تصور میکنند برای برآوردن نیازهای والدینشان به دنیا آمده اند.
یکی از دلایل برقراری رابطه نامشروع می تواند احساس پوچی باشد ، چون هیجان این رابطه میتواند خلا پوچی را پر کند.
تاثیرات و واکنش های افشای خیانت
o پگی واگان در کتاب خود با نام “اسطوره تک همسری” تاثیرات افشای خیانت بر روی زنانی که روابط نامشروع دارند را تشریح کرده است.
o اکثر زنان با گفتن اسرارشان به دوستان صمیمی احساس راحتی میکنند ، اما هیجان مثبتی که موقع افشای این راز تجربه میکنند باعث تقویت رابطه نامشروع می شود.
آنها سعی میکنند خود را مظلوم و دوست داشتنی جلوه دهند تا دیگران آنها را بخاطر بی وفایی شان سرزنش نکنند.
o اما گاهی افراد بخاطر نظام ارزشی ذهنی خود ، ممکن است نسبت به فرد قربانی یا خیانتکار تصور بدی داشته باشند.
زنی بود که متوجه شد در اواخر دهه دوم زندگی اش برخلاف تصورش که فکر میکرد یک زندگی عالی دارد شوهرش به او خیانت کرده است. او تصمیم گرفت تا پیش یکی از بهترین دوستان خود رفته و با او درد و دل کند. دوستش بعد از شنیدن حرفهای او گفت : “بلند شو برو اشکهایت را پاک کن ، این اتفاق برای هرکسی ممکن است پیش بیاید”. در ادامه گفت بعدها فهمیدم آن دوستم در همان زمان رابطه نامشروع داشته است.
o گاهی وضع از این هم بدتر میشود ، یکی گفت وقتی به بهترین دوستش گفته بود که مشکلی در زندگی زناشوییش اتفاق افتاده که میخواهد با او در میان بگذارد ، در جواب به او گفته بود که نمیخواهد چیزی راجع به آن بشنود ، بالاخره معلوم شد که همین بهترین دوستش بوده که با شوهرش رابطه نامشروع داشته است.
o موارد زیادی نیز گزارش شده است که اگر با دوست غیر همجنس مشورت شود، این امر موجب رابطه نامشروع جدید بین قربانی و او میگردد.
نويسنده: دان ديويد لاسترن
مترجم: بنفشه فرزين زاد – سعيده زنوزيان – سارا واجب منفرد
ناشر: دانژه
نگاهی به موضوع روابط خارج زناشویی
نگاهی به موضوع روابط خارج زناشویی
همانند سازی (Identification)
“آلبرت باندورا” تأکید زیادی روی “نقش اجتماعی” داشت. به عقیده ی او، ما با انتخاب فرد یا گروه “مرجع”، رفتار آن فرد یا گروه را تقلید می کنیم. بر این مبنا حداقل برخی از موارد رابطه خارج زناشویی به فرآیند همانند سازی مربوط است. فردی که شیفته پدر بزرگ موفق و مقتدر خود است، بسیار محتمل است که همانند پدر بزرگ سرفه کند، تسبیح به دست گیرد و علاوه بر همسرش چند زن صیغه ای نیز داشته باشد. گاهی همانند سازی با قهرمان رمان ها و فیلم های سینمایی و سریال ها صورت می گیرد. بنابر این “رسانه ها” علی الخصوص رسانه های تصویری قدرت این را دارند که فراوانی یک رفتار را افزایش یا کاهش دهند.
آن طور که “ویلیام گلدن” در رمان “خاطرات یک گیشا” نشان می دهد در ژاپن ابتدای قرن بیستم، مردان موفق و عالیرتبه اجتماع علاوه بر همسر، دارای یک “گیشا” (معشوقه) بودند و این سنت چنان نهادینه شده بود که اساسأ مدارسی برای تربیت “گیشا” وجود داشت.
روابط خارج زناشویی از دیدگاه معنوی:
اصطلاح معنوی (spiritual) از جمله کلماتی است که هنوز تعریف مورد توافقی از آن وجود ندارد. برخی معنویت (Spirituality) را معادل اخلاقی بودن تعریف می کنند و برخی آن را معادل مذهبی بودن فرض می کنند. گروهی داشتن تجارب غیر عادی هوشیاری (Altered State of Consciousness =ASC) را معادل معنویت می گیرند و برخی فرآیند تفرد (Individuation) یونگی را و برخی مرحله “خودشکوفایی” (Self-Actualization) مازلو را معادل معنویت فرض می کنند. اما تعریف نگارنده از معنویت یک تعریف “فرافردی” (Transpersonal) است. بدین معنا که معنویت اتفاقی نیست که در فرد رخ دهد، یعنی ما فرد معنوی نداریم بلکه معنویت یک اتفاق گروهی است. یعنی ما می توانیم “گروه معنوی” داشته باشیم.
این رخداد مشابه آنچه در “فریدالدین عطار نیشابوری” در “منطق الطیر” توصیف می کند اتفاقی است که در آن “فردیت” افراد در یک جمع “ذوب” شود. این اتفاق گاهی در برخی گروه های خودیاری 12 گام قابل رویت است. بنابراین به جای “فردمعنوی”، “رابطه معنوی” می نشیند، رابطه ای که در آن “فردیت” فرد ذوب رابطه می شود و بعد، از آن “جمعیت”، یک “فردیت” جدید زاده می شود.
رابطه ی یک مرد و زن در صورتی می تواند “معنوی” باشد که در این رابطه مرد، بتواند زن درون خود (آنیموس) را کشف کند و زن، بتواند مرد درون خود (آنیما) را کشف کند. سپس این رابطه پایان می پذیرد در حالی که هر دو نفر دگرگون و مستجیل شده اند.
یونگ با چنین نگاهی رابطه درمانی را در روانکاوی یک رابطه معنوی میداند. در این رابطه درمانگر و درمانجو ذوب میشوند، فردیت و هویت و ارزش های فردی خود را می بازند و در پایان رابطه هر یک با هویتی جدید از نو زاده می شوند و به راه خود میروند.
“جستجوی رابطه معنوی” میتواند یکی از دلایل رابطه خارج زناشویی باشد. ازدواج بر مبنای دلایل زیستی (جذابیت جنسی) یا روانی (طرحواره های همسر مناسب) یا اجتماعی (همگن بودن از نظر طبقه اجتماعی یا همانند سازی با الگوهای اجتماعی) صورت گرفته و از این سه نظر موفق است. اما به ناگاه یکی یا هر دو نفر از زوجین دچار یک “درد زایمانی” می شوند؛ “منِ” جدیدی برای متولد شدن فشار می آورد.
در واقع این مرحله از زندگی که “بحران میانسالی” (Midlife Crisis) نامیده می شود، یک “بحران هویتی دوم” (Second Identity Crisis) است که از نظر یونگ در این مرحله فرد باید با اجزاء پنهان شده، سرکوب شده و یا کشف نشده خود به انسجام برسد (Integrity) و نتیجه آن یک “تغییر هویت” است.
این اتفاق هرگز در درون فرد به نتیجه نمی رسد مگر این که فرد “روابطی معنوی” را در بیرون تجربه کند. رابطه ای مریدانه منجر به کشف “راهنمای درون” (guru) میشود و نبرد با دشمنی در بیرون، منجر به کشف “سایه” (Shadow) می شود و رابطه ای عاشقانه با یک غیر همجنس منجر به کشف “روح” (Anima/Animus) میگردد.
این مسیر البته با گذرگاه های باریک و مغاک های عمیق همراه است و علاقه مندان می توانند با مطالعه مباحث “تورم روانی” (Psychic Inflation) و “روان توده ای” (Mass Psyche) و در کتاب های سمینار یونگ درباره زرتشت و نیچه” ترجمه دکتر سپیده حبیب و “یونگ و سیاست” نوشته ولادیمیر اوداینیک با این مفاهیم آشنا شوند.
دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
Guru= in Hinduism and Buddhism- a spiritual teacher, especially one who imparts initiation.
گورو= به آموزگاران و راهنمایان دینی در دینهای هندوگرایی، بوداگرایی، سیکگرایی و جنبشهای دینی دیگر گورو (गुरू) گفته میشود. گورو در اصل همان نقشی را در این دینها دارد که مرشد در صوفیگری. در دینهای آسیایی، به گورو به عنوان کانالی برای دریافت فرزانگی نگریسته میشود.
روانشناسی اعتماد و خیانت
در روانشناسی، اعتماد به معنای باور و اعتقاد داشتن به شخصی است که آنچه از وی انتظار می رود، انجام دهد. اعتماد از خانواده شروع می شود و به دیگران سرایت می کند.
ایجاد زمینه عمومی اعتماد، چه موفق و چه ناموفق، در طول دو سال اول زندگی شروع و سپس رشد میکند. موفقیت در اعتماد منجر به احساس امنیت، و خوش بینی می شود، در حالی که شکست در اعتماد منجر به جهت گیری ناامنی و بی اعتمادی و احتمالا اختلال وابستگی می شود.
گرایش جهت مند یک فرد در اعتماد به دیگران یک ویژگی شخصیتی قلمداد می شود، و یکی از قوی ترین پیش برنده های بهزیستی ذهنی است.
استدلال می شود که اعتماد، بهزیستی ذهنی و خوشحالی را در افراد افزایش می دهد، کیفیت روابط بین فردی را افزایش داده، و فرد خوشحال مهارت خوبی در پرورش روابط پیدا میکند.
خیانت شکستن یا نقض قرارداد و اعتماد است، و باعث اختلاف و تضاد اخلاقی و روانی در روابط میان افراد، بین سازمانی و یا بین افراد و سازمان می شود.
حمایت از گروه رقیب هم خیانت است. کسی که خیانت میکند، خائن یا بی وفا نامیده می شود.
همه افراد در برخی از مقاطع زندگی با خیانت مواجه شده اند. شاید یک شریک عاطفی بازی در آورده و خیانت کرده، یا یک دوست سو استفاده نموده است. هر چقدر هم فرد خائن عذر خواهی کند، نمی توان او را قلبا بخشید. برای کاهش درد، فرد خیانت دیده به دنبال قصاص و یا انتقام است. نقض اعتماد ریشه در خیانت دارد. پس باید دانست که حس اعتماد از کجا می آید.
اعتماد ناشی از ماده اکسی توسین Oxytocin است. اکسی توسین هورمونی است که در مغز تولید شده و در پیوند مادر و نوزاد نقش دارد. اکسی توسین به طور کلی در پیوندهای اجتماعی نیز عمل می کند. برخی بر این باورند که اکسی توسین یک جزء کلیدی در تجربه روانی اعتماد است.
در بحث اعتماد، افراد تمایل دارند عمدتا به روابط عاشقانه فکر کنند. اما اکسی توسین در کسب و کار و معاملات اقتصادی نیز نقش دارد. در هنگام یک معامله، فرد می خواهد بداند که آیا با شخص مقابل دست بدهد یا نه، معامله بکند یا نه. در کسب و کار هم مثل داستان های عاشقانه، نیاز به اطمینان است.
انسان نیاز به اعتماد دارد.
اعتماد اضطراب را از بین می برد، به کاهش افسردگی کمک می کند،
و باعث می شود که به طور مداوم در دیگران سرمایه گذاری کرده و از یکدیگر و زندگی لذت ببرد.
بدون اعتماد نمی توان تمدن داشت، سلامت پایدار داشت، و یا سلامتی روانی پیدا کرد.
تعاملات بین فردی، تجاری، پزشکی و حقوقی بدون داشتن درجه ای از اعتماد غیر ممکن است.
در مقابل، بی اعتمادی باعث اضطراب و خشم می شود.
هیچ تنهایی، تنهاتر از بی اعتماد نیست.
خیانت جنسی همسر یا شریک عاطفی، خیانت بستگان، سوء استفاده، فریب و دغل کاری های مالی، باعث می شود توانایی اعتماد به هر کس، دور و نزدیک، از جمله دوستان، بستگان، و حتی کودکان از بین برود. با این حال، نیاز انسان به اعتماد کردن همچنان ادامه دارد. در نتیجه، یک طوفان داخلی در فرد ایجاد می شود. از یک سو از اعتماد کردن وحشت دارد، و از سوی دیگر تمایل به اعتماد دارد.
اکثر مردم با یکی از سه روش زیر به این نوع آشفتگی داخلی پاسخ می دهند:
۱- اعتماد کورکورانه. بدون توجه به قابلیت اطمینان و ایمان به طرفش، به او روی می آورد و اعتماد میکند. میخواهد با شک اضطراب و تنهایی خودش او را تجربه کند.
۲- گمان خود را بر اساس، و صرف امکان خیانت طرفش متمرکز میکند. طرفش را در حالت معلق نگه می دارد و از ارتباط نزدیک دوری میکند.
۳- حکیمانه وی را ارزیابی و به وی اعتماد میکند ولی احتمال خیانت را رد نمیکند. قبول دارد که همه ما موجودات ضعیفی هستیم و در لحظات ضعف قادر به خیانت کردنیم. در واقع، این امکان وجود دارد که هر یک از ما در زمانی یک خیانتکار باشد.
نتیجه:
اعتمادِ کورکورانه، ویژگیِ تیرهِ طبیعتِ انسان، یعنی خیانت، را انکار می کند.
بدگمانی، آن ویژگیِ تیره را اغراق می کند.
اعتماد حکیمانه، یک ارزیابی با احتمالِ خیانتِ کم است.
اعتماد حکیمانه راهی آهسته است.
۱- دلسوزی هم برای خود و هم برای دیگران
رازِ اعتمادِ عاقلانه در آن است که اعتماد را باید فراموش کرد. در هر صورت، تا زمانی که فرد صدمه نبیند، مغزش به وی اجازه میدهد تا بطور ناخودآگاه و اتوماتیک اعتماد کند.
به عبارت دیگر، فرد قادر است برای مدت کوتاهی آگاهانه اعتماد کند. ولی سریع اعتمادش از بین میرود. و هر بار که اعتمادش می افتد، اعتماد بعدیش سخت تر می شود.
اعتماد واقعی خوب است، اما هدف نیست. آنچه بسیار بیشتر ارزشمند است، توانایی ایجاد مفهوم و معنا در زندگی است. ابتدا تمرکز بر شفقت برای خود و سپس دلسوزی برای دیگران.
در این صورت، بدون آنکه خود فرد بداند و در زمان مناسب، اعتماد به درون فرد راه پیدا خواهد کرد.
۲- احتمال خیانت در اعتماد
خیانت بستگان و صمیمی ترین افراد اغلب زمانی رخ می دهد که خیانتکار ارزش عمیق تر خود را نقض و آن را به بهای به دست آوردن یک حس موقت توانمندی از دست میدهد.
زمانی که بتوان قدرت نمایی و توانمندی شریک بالقوه خود را در هنگام سختی ها و حس آسیب پذیریش سنجید، بهترین روش ارزیابی احتمال خیانت اوست.
البته دانستن حقایق در مورد رفتار گذشته وی و در روابط صمیمی قبلیش هم کمک کننده است، اما این کار همیشه ممکن نیست. خوشبختانه، سرنخ های ظریفی وجود دارد که می تواند به ارزیابی کمک کند.
کسی که در هنگام سختی و احساس آسیب پذیری عصبانی، رنجیده، یا افسرده می شود،
بیشتر احتمال دارد خیانت و یا فریبکاری کند.
وی از این طریق می خواهد عزت نفس خود را موقتاً افزایش دهد.
در مقابل، کسی که در هنگام سختی، برای بهبود وضعیت تلاش نماید،
قدردان باشد و همراه، به مراتب کمتر خیانت میکند.
۳- دلسوزی برای خود به معنای اعتماد آهسته است
هر چه بازگشت اعتماد از دست رفته کندتر باشد، بهتر است. اعتماد آهسته پایه محکم و با دوام بیشتری دارد. صبر باید داشت. کسانی که ارزش اعتماد کردن دارند، حداقل باید بدانند که در یک رابطهِ سالم:
سه دلبستگی مثبت عاطفی:
یعنی توجه، مهربانی و عشق، بی قید و شرطند.
اما چهارمی، یعنی اعتماد، در طول زمان بدست می آید.
سرایت طلاق
طلاق هم مثل بیماری ها و شایعات مسری است. آنفولانزا را فراموش کنید. در اطرافتان چیز دیگری است که می تواند مسری باشد و ازدواجتان را در معرض خطر قرار دهد. طلاق مسری است و طلاق یک دوست یا خویشاوند شانس طلاق را افزایش می دهد.
اگر یک دوست طلاق گرفته باشد، 75 درصد – و اگر یک دوست دوست طلاق گرفته باشد، 33 درصد احتمال بیشتر طلاق وجود دارد.
مردم ساده لوحانه عاشقی را یک حباب گرم و نرم ایمن میدانند. چشمانشان بسته می شود، گوششان به همه دنیا بسته می شود، و افکارشان تنها به خوشحال نمودن فرد دیگر متمرکز می شود. روانشناسان این را حباب می دانند. طلاق هم همینطور است.
طلاق مانند یک بیماری در اطراف یک دایره اجتماعی سرایت می کند. وقتی که یک زوج در نهایت مجبور به پایان دادن ارتباط شوند، تمایل امواج طلاق با اثر فزاینده کمتر، از نزدیکترین تا دورترین و تا آخرین فرد – یک دوست، یک دوست دوست، پسر عمو و دختر دایی – هم اثر میکند.
این نظریه با نام رسمی کلاله یا انبوهی طلاق “divorce clustering” بکار برده می شود، و تحت چتر سرایت اجتماعی قرار می گیرد. سرایت اجتماعی خود یک الگوی رفتاری است که به همراه یک رشته از دوستان، خانواده، همکاران، و آشنایان نزدیک با نزدیکی ذهنیت و همفکر انتشار می یابد. در این نگرش، این جمله به کار میرود: خب، اگر آنها می توانند، چرا من نه.
و در نهایت، بسیاری از ما انسانها فکر می کنیم چمن در طرف دیگر سبزتر است، بنابراین، مهم نیست که ما در کدام طرف باشیم، ولی فکر می کنیم که حضور در طرف مقابل، ما را شادتر میکند.
سه نکته:
1- افرادی که طلاق می گیرند، به احتمال زیاد (چهار برابر) با کسی ازدواج می کنند که او هم طلاق گرفته، به ویژه اگر به فاصله نسبتا زودی پس طلاق، ازدواج کنند.
2- طلاق گرفتگان محبوبیت کمتری دارند، آنها ممکن است دوستان خود و اعضای شبکه دوستان همسر سابق خود را از دست بدهند. علاوه بر این، افراد تازه مجرد ممکن است در نظر دوستان متاهل به عنوان تهدید اجتماعی محسوب شوند، چون وضعیت تاهلی و خانوادگی و اخلاقی خود را در خطر حس می کنند.
3- مردم با محبوبیت بیشتر، به احتمال زیاد کمتر از کسانی که دوستان کمتری دارند، طلاق می گیرند. علت ممکن است که شبکه قوی دوستان حمایت کننده و محافظ ازدواج و کاهنده تنشهای زناشویی باشد.
دلایل درست طلاق
دلایل درست طلاق
و چرا طلاق میگیریم؟
دلایل درست برای طلاق
• طلاق همیشه بد و آزار دهنده و یک عمل جراحی است. همیشه قسمتی از اعضای افراد درگیر رو قطع میکند .
• وقتی میگیم طلاق بهتر است یعنی طلاق انتخاب کمتر بدی است. پس طلاق ماجرای انتخاب میان بد و بدتر است.
• در دنیای امروز ما بد رو قبول میکنیم تا گرفتار بدتر نشیم. وقتی ما میخوایم بین بد و بدتر انتخاب کنیم باید فاصله بین بد و بدتر از هم زیاد باشد. ما نمیتونیم بگیم طلاق ۴۹ واحد بد است و ادامه زندگی ۵۱ واحد پس ما طلاق میگیریم. وقتی ما باید به استقبال بد بریم که فاصله اش از بدتر خیلی زیاد باشد.
• چرا مردم طلاق میگیرن و میشه طلاقشون رو فهمید و پذیرفت :
1- آغاز غلط و بد
• بسیاری از اوقات ازدواج از آغاز غلط و بد و اشتباه بزرگی بوده و لذا طبیعی است که یک کار بد و غلط و اشتباه که با گذشت زمان بدتر میشه ما رو به سمت طلاق ببره .
2- عدم ارضاء نیازها
• براورده نشدن نیازهای فیزیکی روانی و اجتماعی بصورت اساسی، بطوریکه عدم ارضاء نیازها فرد رو به هم میریزه ….
مطالعات علمی نشون داده در جوامعی که مردم آگاهی و آزادی دارند • از هم جدا میشن چون نیازهاشون براورده نشده. در حالیکه ما میدونیم هیچ چیزی به اندازه احتیاج و نیاز ما رو تعریف نمیکنه و چیزی به اندازه احتیاج و نیاز اگر به درستی براورده بشه ما رو نمیسازه و یا اگر براورده نشه ویران نمیکنه. … لذا موضوع احتیاج و نیاز هسته اصلی و مرکزی وجود ماست. مخصوصا اگر از یک حدی میگذره مساله زنده بودن مطرح میشه…. اگر کسی بگه نیازهای اساسی من در این زندگی براورده نمیشه میشه اونو فهمید.
3- خیانت
• در بسیاری از جوامع مفهوم خیانت بین و زن و مرد یکی نیست. مثلا در جوامع چند زنی اصولا مرد خیانت نمیکنه …. لذا در فرهنگهای چند زنی خیانت فقط به زنان مرتبط است . تازه مردان از یک لغتی به اسم غیرت که کاملا بوی جهل و نادانی درش است استفاده میکنن…..
• در اینجا یک واقعیتی است آمار نشون داده که خیانت زن در مسیر برهم خوردن بیشتر خانواده و از هم پاشیدنش همراه است تا خیانت مردان. که البته این را نمیشه تائید کرد ولی همچنان یک واقعیت است…..
• بسیاری از اوقات افراد در تعریف خیانت قدمی پیش یا پس بر میدارند و با هم متفاوتند . در مثلا در برخی عقاید همینکه پسر و دختری با هم حرف بزنند یا نوعی روابط رو برقرار کنند اسمشو خیانت میگذارند در حالیکه در برخی جاهای دیگه تا وقتی موضوع به رابطه جنسی کشیده نمیشه اسمشو خیانت نمیگذارند. حتی برخی اوقات رابطه جنسی رو وقتی طرفین مست و یا تحت تاثیر مواد مخدر هستند را میتونن نادیده بگیرند. بنابراین تعریف خیانت در بین افراد و جوامع فرق میکنه ….
• برخی اوقات شما وقتی همسرتون گفتگویی در خارج از حد دو انسان مربوط به مساله زن و مردی با هم دارند رو خیانت میدونید . حتی برخی یک گفتگوی تلفنی. حتی برخی اوقات بدون اینکه برنامه ای برایش ریخته شده باشه رو خیانت میدونند .
• گروه دیگه در مورد رابطه جنسی هم اگه طرف بگه من از نظر احساسی عاطفی با این ادم درگیر نبودم و یا بگه در اون شرایط حالم بد بود یا مشروب خورده بودم یا تحت تاثیر مواد مخدر بودم . ممکنه اون رو خیانت ندونه…
• بعد هم در خصوص رابطه جنسی در مورد اینکه چه چیزی رو رابطه جنسی تعریف میکنند نظریات متفاوتی وجود داره . در حالیکه ما میدونیم همینکه زن و مردی تا حدودی برای هم شرایطی رو بوجود بیاورند یا منجر به داشتن ارگاسم از هر طریقی بشوند دیگه اسمش رابطه جنسی است . دیگه مهم نیست آنچه که به عنوان اینترکورس هست اتفاق افتاده یا نیفتاده. برای اینکه برخی اوقات انواع دیگر رابطه جنسی در برخی جوامع حتی بدتر از اینترکورس تلقی میشه یا نسبت بهش حساسیت وجود داره …
• برای برخی افراد خیانت مثل ظرفی میمونه که شکسته شده یا فردی بوده که دیگه بعد از خیانت مرده و دیگه جایی برای بخشش یا گذشت یا برگشت وجود نداره و بلافاصله از زندگی زناشوئیشون میان بیرون و کار تمومه و کاملا میشه فهمید و پذیرفتشون.
• اما بسیاری از اوقات وقتی خیانتی بر اساس تعریفی که تا حدودی دو طرف میپذیرند یا باهاش توافق دارند صورت میگیره معمولا این افرادی که بهشون خیانت شده ممکنه برگردند. ولی دلیل برگشتشون این نیست که یا همدیگه رو بخشیدند یا موضوع رو پشت سر گذاشتند . بلکه ممکنه یکی از دلائل زیر باشه:
o در این جدال هدف برگردوندن طرف بخاطر شکست دادن دیگری است یعنی ما نمیخواهیم بازنده باشیم و میخواهیم او را از صحنه بیرون کنیم.
o ادمی که خیانت کرده چون بد کرده قبول میکنه که بدون شرط و شروطی برگرده و از طرف دیگه ما که میخواهیم سر از این رابطه دربیاریم چون میخواهیم کنجکاوی کنیم و اطلاعات دیگری بدست بیاوریم که البته میدانیم برخی از این اطلاعات را بهتر است ادمها داشته باشند .
o اما برخی اوقات فقط بخاطر اینه که رنج بیشتری ببریم و بعد بهانه ای بدست بیاوریم که بتونیم طرفمون رو رنج بدهیم یعنی میخواهیم مدت و نوع و شدت این رابطه رو به مقدار زیادی ارزیابی کنیم و تا بعد ببینیم چکار میخواهیم بکنیم.
o میخواهیم یک مقداری وقت بخریم تا بهترین تصمیم رو بگیریم و حالا که برگ برنده رو در دست داریم بتونیم بهترین استفاده رو ازش بکنیم .
o بسیاری از اوقات هدف ما این است که اون ادمو برگردونیم تا بتونیم شکنجش بدیم و میخواهیم از این به بعد دست برتر و بالاتر رو داشته باشیم و بتونیم اونو کنترل کنیم.
o خیلی از اوقات اونو برمیگردونیم تا مانورهایی بکنیم مثلا املاک مون رو منتقل کنیم تا در محیط دادگاه دست بازنده در زمینه دیگری نداشته باشیم و یا بچه ها یا دیگران رو به نوعی تحت تاثیر قرار بدهیم و یا فشار رو روی او بیشتر کنیم تا احتمالا از ما انتظار کمتری داشته باشه و بطور کلی زمینه و اوضاع رو بری رفتن مساعد کنیم.
o عده ای به یکی از دلائل نادانی و ناتوانی و نیازمندی و نگرانی با وجود خیانت تو زندگی زناشویی میمونند و یا به زندگی برمیگردند …. پس زنی که مستقل نیست و توانایی مستقل زندگی کردن رو نداره خوب کجا رو داره که بره حق انتخابی نداره پس مجبور هست که تو اون زندگی بمونه…
o یا وقتی به دلیل نادانی ، آبرو و قضاوت و نظر ۴ تا آدم بیمار و نادان براش مهم باشه . وقتی میخواد به پدر و مادرش ثابت کنه که ازدواج اشتباهی نکرده، چون اونا از اول باهاش مخالف بودند حالا به ادامه این زندگی تن در میده.
o البته بهتره بدونیم مطالعات نشون میده از ۱۰۰ تا زن و مردی که بعد از خیانت تصمیم گرفتند برگردند۹۰ درصدشون احتمالا بعد از سه سال با هم نبودند و یا اونهایی هم که احتمالا ادامه میدهند از این به بعد نوع دیگری از زندگی را دارند.
o نکته مهم این است که جز در موارد استثنایی آدمی که یکبار یک کاری رو کرده احتمال اینکه بار دیگه هم این کار رو بکنه در مقام مقایسه با خود او اگر این کار رو نکرده باشه بیشتر است…. لذا اگر شما کسی هستین که میخواین ببخشین و بگذرین که میتونه بزرگواری شما در بیشتر موارد رو نشون بده، باید مطمئن باشید که اون آدم اون آدم قبلی نیست یعنی اگر اون ادم سیستم حسی و احساسی اش و باورها و اعتقادات و تفکرش و رفتارش و انتخاب و تصمیم گیریش همچنان همون آدم قبلی است احتمال تکرار همون اشتباه وجود داره. در نتیجه وظیفه اون ادم است که از یکطرف اشتباه خودشو بپذیره و بدونه که بد کرده و از این بابت متاسف هست و پشیمان و امادگی خودشو برای جبران اعلام کرده . اونوقته که در چارچوب این جبران باید بره همه اون علل و عواملی که در وجودش منجر به انجام چنین اشتباهی شده رو عوض کنه. یعنی دیگه اون ادم قبلی نباشه که دوباره اون رفتار گذشته تکرار بشه و الا اگر کسی بگه متوجه شدم و متاسفم غالب اوقات معنیش اینه که چرا بیشتر مواظب نبودم که گیر بیفتم و یا چرا اینجا و اونجا بد اوردم.
o لذا تا زمانیکه کسی ثابت نکرده که دیگه اون آدم قبلی نیست شما هیچوقت نباید انتظار داشته باشین که رفتارشو تکرار نکنه… لذا عوض شدن اون ادم ای بسا نظر و عقیده اون ادم نیست بلکه نظر یک متخصص است که تغییرات اساسی و بنیادی رو در اون ادم دیده.
o اما تفاوتی که در بخشش درست با بخشش غلط وجود داره اینه که بخشش درست با فراموشی کامل همراه است . در عین حال شمایی که خیانت دیدین باید از این به بعد به اون آدم این فرصت رو ندین و همینطور خودتونو براش به گونه ای اماده بکنید که دوباره اون آسیب رو نبینید . الا اینکه من تو رو میبخشم و هیچ کاری براش نمیکنم و منتظر میشم که تو برای بار چندم اون کارو بکنی اسمش بخشیدن نیست…. به بیان دیگه هر ادمی که کسی رو میبخشه یک وظیفه و مسوولیتی رو برای خودش بوجود میاره که دیگه به اون سادگی و سهولت به موضوع نگاه نکنه و در نتیجه خودشو به نوعی مجهز و اماده کنه و مورد حمایت قرار بده که دوباره انچنان آسیبی نبینه…
o برخی از اوقات این کار به سادگی صورت نمیگیره . لذا وظیفه فردی که خیانت کرده اینه که به همسرش اجازه چک کردن و دخالت و داشتن هر اطلاعی رو بدون هیچ قید و شرطی بده . یعنی قبول بکنه این تلفن منه و قرارهای منه و وضعیت رفت و آمد منه و به همسرش بگه تو هر زمانیکه خواستی من بدون هیچگونه انتظار توضیح و توجیهی از جانب تو هرچه اطلاع بخوای رو بدون هیچ بازی بصورت مشخص و معین به هر هزینه ای اعلام میکنم. نه اینکه بگه به تو نگفتم برای اینکه فکر میکردم ناراحت بشی و یا به تو نگفتم برای اینکه نمیخواستم فکر بد کنی….
o پس اینها دیگه بازی است و ادمی که چنین کاری کرده دیگه نمیتونه چنین بحثهایی رو مطرح کنه مثل ادمی میمونه که حالا رفته به زندان و یکسری محدودیتها رو باید بپذیره و از یکسری حقوق و مزایا بگذره. یعنی آدمی که خیانت کرده دیگه نمیتونه بگه حریم خصوصی من پس چی شد یا تو چرا شکاکی ای. یا من چرا باید به تو گزارش بدم.
o لذا باید بپذیره حقوق و مزایایی که داره مثل گذشته تعریف نمیشه و در نتیجه شما باید به موضوع و مسئله بصورت دیگه ای نگاه کنید…
o به هر حال موضوع بسیار ظریف و دقیقی است و در اینجا بدترین کار دخالت از همه بدتر بچه ها و بعد دیگران است که معمولا هیچ مشکلی رو حل نمیکنه و صدها گرفتاری در کوتاه مدت و بلند مدت ایجاد میکنه.
o فقط یک نکته در مورد علل و عوامل خیانت بگم که : خیانت صدها دلیل داره ولی یک دلیلش رو هیچ وقت هیچ وقت قبول نکنید . اون هم اینه که چون همسر من خوب نبود و به من نرسید من خیانت کردم.
4. بیماری روانی و فیزیکی
• بسیاری از مردم هستند که با گذشت زمان بیماری روانی پیدا میکنند.
• برخی اختلالات شخصیتی از یک سنینی مثلا بعد ۲۰ یا ۳۰ یا حتی ۴۰ خودشون رو نشون میدهند. بنابراین شما با زن و مردی ازدواج کردید که از نظر روانی سالم بودند اما با گذشت زمان بیمار شدند و شما با چنین بیماری نه میخواستین و نه هم اکنون میخواهید زندگی کنید … مخصوصا وقتی فرد برای بهبود بیماریهاش حرکت نمیکنه و یا بیماری رو اصلا نمیشه معالجه کرد و میدانیم برخی اختلالات شخصیت که کار ۵ ساله و ده ساله روان درمانی و مشاوره رو با خودش داره مخصوصا وقتی چندتای اونها با هم ترکیب میشن و شما در چنین شرایطی تقریبا کاری
نمیتونید بکنید و اگه کسی بخواد رو خودش کاری بکنه یک کار ۵ یا ده ساله است و احتیاج به دارو درمانی و شرایط ویژه ای داره که در زندگی زناشویی احتمالا اصلا ممکن نباشه . پس مثلا اگر شما الان با یک معتاد یا بیمار روانی روبرو هستین که داره خودش و زندگی شما رو به آتش میکشه شما چکار میتونید بکنید
• با موارد بسیاری زندگی زناشویی میتوان برخورد کرد که فقط و فقط و فقط یک نفر مسوول این جدایی و طلاق است و ابدا این پرت و پلائی که همیشه دو طرف مقصر هستند در دنیای علم جایی ندارد.
در بیماری فیزیکی موضوع بسیار سخت و مشکل است . مثلا فرض بفرمائید فردی گرفتار یک بیماری فیزیکی میشه که تا حدودی مسوولیتش با خودش است. مثلا عادت داشته همیشه مشروب بخوره و رانندگی کنه حالا تصادف کرده و نابینا یا فلج شده . آیا واقعا همسر ایشون باید ۳۰ یا ۶۰ سال کنار ایشون بمونه و شرط اخلاقی و انسانی و وفا این است که حالا شوهر یا زن تو که تمام تقصیر با خودش بوده، همسرش تمام عمرشو به پای این ادم بشینه؟
• بعلاوه اگر شما میخواین بمونید تو این زندگی بحثی نیست. ولی به نوعی چنین بیماری فیزیکی پایان یک رابطه است و حتی اون کسی که آسیب دیده باید از همسرش بخواد که ازش جدا
بشه… لذا اینجا بحث سنگینی وجود داره و اینکه کدام آسیب دیده و چرا آسیب دیده موضوع ها کاملا متفاوت است ولی میتوان کسی رو فهمید که به دلیل بیماری جدی فیزیکی همسرش بگه دیگه نمیخوام باهاش زندگی کنم و میخوام جدا بشم…. لذا ما باید این موضوع ها رو بفهمیم و ارزیابی کنیم.
• لذا ما نباید پای ازدواجی که بین دو تا آدم سالم بسته شده و حالا یکیشون بسیار اساسی بیمار شده خودمون و یا حتی بچه هامون رو بسوزونیم. حتی فراوان دیده شده که مواظبت و مراقبت از یک بچه بسیار بیمار غیر قابل کنترل اولا حال اون بچه و زندگی اون بچه رو به مراتب سخت تر کرده و دو یا سه تا بچه دیگه رو بیمار و خانواده رو از هم پاشیده ولی پدر و مادر دلشون خوش بوده که فرزندمون رو به مراکز دولتی نسپردیم و اونو بزرگ کردیم با وجودیکه بودن بچتون تو اون مراکزی که ادمهای متخصص هستند باعث میشه ای بسا درد و رنجی که متحمل میشود یک دهم است و راحتی بیشتری در اونجا داره ….
• متاسفانه بسیاری از اوقات حتی این مواظبت و مراقبت در خصوص پدران و مادران بیمار هم مطرح است . یعنی برخی اوقات این مواظبت و مراقبت های در خانه است که همه رو از پا در میاره و غالب اوقات برای اونها هم هیچ فایده ای نداره … تازه بر فرض هم که برای بچه یا دیگری فایده ای داشته باشه اونوقت باید هزینه ها، نه هزینه مالی، که هزینه احساسی عاطفی مقایسه بشه …
• غالب اوقات در اینگونه موارد موضوع اصلی و اساسی حرف مردم و قضاوت اونها و یا باورها و اعتقادات عجیب و غریب خودمونه که زمینه ای فراهم میکنه که ما فکر کنیم بهتره بسوزیم و
بسازیم و با آتش زدن خودمون حرارتی رو برای گرم کردن دیگری موجب بشیم.
5. مشکل ارتباط
• برخی از اوقات زن و شوهر مشکل جدی و اساسی ارتباط دارند .
نوعی از گفتگوهای غیرکارکردی دارند یعنی مثل گفتگویی که میگوید: همیشه من مقصرم .
گفتگویی که همیشه یکی دیگری رو سرزنش میکند.
گفتگوی حسابگرانه که همیشه حرفهای حسابی میزنه و با نوع عجیبترش پرت و پلا گفتن.
• اما مساله اصلی اینه که آدمها نمیتونند به گونه ای مسائل رو با همسرشون طرح کنند یا حل کنند یا همسرشون اصلا ظرفیت یا آمادگی بحث نداره .
یعنی شما چطور میتونید با آدمی بحث و گفتگویی بکنید که از ابتدا تصمیم قطعی و نهاییش رو گرفته و هیچ امکانی برای تغییر اون وجود نداره….
• بسیاری از مردم ابدا توانایی طرح موضوعات رو ندارند…. برخی از مردم علاوه بر اینکه نمیتوانند مسائل رو طرح کنند نمیتوانند مسائل رو حل کنند و به دنبال حل مسائل نیستند…
• بسیاری از ما فرض تمام و کمالمون این است که گفتگو با یک ادمی باید در مسیر بردن ما و باخت اون آدم باشه. یعنی ما دست به هر کار و مانوری میزنیم هر دروغی میگیم و یا التماسی
میکنیم یا بازی در می آوریم…این افراد مطلقا فکر نمیکنند که گفتگو برای رسیدن به توافق و حل مساله است فکر میکنند هدف بردن است ….
• هر کس که بخواد اختلاف زناشویی رو ببره زندگی زناشویی و همه زندگی رو باخته… بنابراین ما اصلا قرار نیست برنده باشیم چون روزی که برنده شدیم حتما باختیم….
پس در چنین موقعیتی شما اصلا گفتگویی ندارید تنها راهتون یا قطع گفتگوست یا قبول کردن نظر او بدون چون و چرا…و جالب اینجاست که وقتی نظرشون رو بدون چون و چرا میپذیرید برخی اوقات حرفش مثل بسیاری از این بچه های لوس و ننر که در بزرگسالی به پدر و مادر میزنند اینست که تو چرا جلوی ازدواج غلط یا تصمیم غلط منو نگرفتی و در رو بروی من قفل نکردی و تو گوش من نزدی و شما همینجور مات و مبهوت میمونید….
• لذا وقتی شما با این ادمها از در صلح و سازش درمیایید وقتی کار غلط از آب درومد اونوقت میگن مسوول و مقصر تویی که چرا جلوی منو نگرفتی…
• لذا تو زندگی زناشویی که شما در روز ده بار نیاز دارید با همسرتون گفتگو کنید و تصمیمها باید در لحظه گرفته بشه و یکدفعه چنین فردی بخواد اینگونه بخواد آمادگی و انتظار خودشو برای گفتگو از دست بده گفتگویی برای طلاق رو ایجاب میکنه.
6. عدم توافق
• عدم توافق در موضوع های مهم و اساسی
برخی از اوقات اینها از اولش هم آشکار بوده ولی برخی اوقات بعدا پیدا شده ….. خوب اونهایی که پنهان بوده، خوب شما دقت لازمو نکردین، و حالا که سرو کله برخی چیزها پیدا شده که شما قبلا بهش اهمیت ندادین. حالا به مقداری مسوولیت متوجه شماست…
ولی اگر توافق های اساسی رو برای زندگی ندارید خیلی فرق نمیکنه…. مثلا در خصوص تربیت فرزندتون اگه همسرتون باور داشت هر وقت فرزندمون اشتباه کرد کتکش میزنیم تا ادم بشه و حاضر هم نیست واقعیت رو بپذیره خوب چطور میشه عدم توافق رو پذیرفت؟ یا مثلا میگه من دلم میخواد با هر زن و مردی برم بیرون یا باهاشون رابطه جنسی داشته باشم.. خوب با این عدم توافقات چه میشه کرد؟
7. مانع رشد و تکامل
• اگه کسی مانع رشد و تکامل همسرش بشه، عاملی است که میتونه منجر به جدایی بشه .
درست مثل اینکه شما یک بچه ۴ ساله رو مانع بشین تا نشه ۵ ساله…
در دنیای امروز وقتی رشدمون رو متوقف میکنیم درست مثل پرنده ای هستیم که تصمیم گرفتیم پر نزنیم و سقوط حتمی است…..
پر و بال ما رو شکستند و در قفس گشودند .
چه رها چه بسته، مرغی که پرش شکسته باشد .
لذا انسانی که زندگی میکنه برای رشد و تکاملش یعنی فقط موجودی تعادلی که به دنبال تعادل باشه نیست
بلکه به دنبال تکامل هم هست اگر همسرش مانع رشد و تکاملش بشه رو نمیتونه بپذیره.
8. نبود هدف و معنی در زندگی
• از دست دادن جهت و هدف و معنی و مقصود رو در زندگی …. یک دلیل ازدواج این است که به ما جهت و هدف معنی و مقصود میده
• انسانی که از دو تا نیازهای اصلی خودش یعنی امنیت و نیازهای فیزیکی میگذره باید هدف و معنی و مقصود داشته باشه و گرنه از پا درمیاد . یعنی یا گرفتار افسردگی میشه یا بیماریهای دیگر روانی یا به اعتیاد پناه میبره . یا درگیر بازی های فریبکارانه ای میشه که خودش را بیشتر از همه کس گرفتار میکنه . نمونه اش این بازیهای معنوی و عرفانی و اینهاست که یکباره فکر میکنیم حقیقت و خدا یا عشق رو که اصلا معنایی نداره و جز بیماری و گرفتاری چیزی نیست پیدا کردیم…
• بنابراین وقتی من تو زندگی زناشویی جهت و هدف و معنی و مقصود رو از دست بدم برای اینکه یک کسی چپ و راست شرایطی رو برای من و بچه ها بوجود میاره که نه تنها راه رو برای من بلکه برای بچه ها هم میبنده.
9. نبود امنیت یا آزادی
• از دست دادن امنیت یا آزادی : امنیت و آزادی در جوامع در مقابل هم بودند. یعنی هر جا امنیت بیشتری میخواستین باید آزادی ها تون رو میدادین و برعکس…
• این موضوع اینقدر عمیق است که بعضی ها فکر میکنند هر دو رو با هم نمیشه داشت. در حالیکه در واقعیت میتوان داشت…
• در زندگی زناشویی هر وقت که این دو تا بهم بخوره گرفتاری است .. البته میدانیم که زندانبان از زندانی زندانی تر است . کسی که کنترل دیگری رو بدست میگیره در واقع کنترل خودشو به رفتار غیر قابل پیش بینی دیگری داده .
• برخی از اوقات شما در زندگی احساس خفگی میکنید و این احساس واقعی است . دیگران هم اگر در شرایط شما بودند این رو تائید میکردند. اونوقت است که موضوع جدی و اساسی پیش اومده . از طرف دیگه مساله امنیت هم مهم است . وقتی ما فکر نمیکنیم با همچین آدمی امنیت اقتصادی داریم . یا امنیت جانی داریم . یا امنیت شرف و حرمت انسانی داریم . همه جوره میتونیم گیر و گرفتار باشیم.
10. عدم فرزند خواهی
• وقتی که ما معتقدیم زندگی زناشویی باید با مساله تولید مثل همراه باشه و به دلائلی فرزندان نیستند و بسیاری از مردم موضوع داشتن فرزند رو در زندگی به عنوان یک هدف یا مقصود و معنی در زندگی میدانند و در بسیاری از موارد هم حق دارند و وقتی در زندگی زناشویی امکان داشتن فرزند نیست و همسر هم برای فرزند خواندگی همراهی نمیکنه یک پرسش بسیار جدی مطرح است که میشه آیا در این زندگی ماند و سوخت و یا جدایی رو توجیه کرد؟
11. اتمام صمیمیت و عشق
• تمام شدن مهر و دوستی و صمیمیت و عشق است… بسیاری از مردم باورشون این است که بدون عشق نباید ازدواج کرد . و برخی بعد از اینکه ازدواج کردند اگر عشق نباشه حداقل دوستی و محبت و صمیمیت رو احتیاج دارند . ولی اگر اون هم نباشه و زندگی یک دشمنی و فریبکاری و بازی باشه و رفتاری که در اون هست مبتنی بر محبت نیست بلکه یک جنگ و جدال دائمی است که متاسفانه در برخی خانواده بوجود میاد.
• بسیار طبیعی است که ادمها فکر کنند در این زندگی جایی برای ماندن نیست و در دنیایی که ادم فقط یکبار به این دنیا میاد و باید خوب زندگی کنه دلیلی برای بد زندگی کردن فقط بخاطر یک اشتباه در انتخاب باقی نمیمونه . در حالیکه برخی اوقات ادامه اون زندگی به همه در بلند مدت آسیب بیشتری میزنه
12. عدم روابط جنسی
• بهم خوردن روابط جنسی
• گرچه بسیاری از مردم میتونند با هم به توافق برسند و درخواستها و نیازهای همسرشون رو در جهت جنسی با کمی کوشش و یا حتی در خواست کمکهای پزشکی براورده کنند
اما برخی از اوقات روابط جنسی در آغاز بد و غلط بوده و اشکالاتی درش بوده و یا بعدا پیدا شده. این موضوع فقط در مساله عادی شدن نیست . بلکه برخی اوقات رابطه جنسی یا اصلا نیست یا نوع بد آزار دهنده اش است.
• امروز مطالعات نشون میده دو تا قلابی که زندگی زناشویی رو بهم وصل میکنه یکی رابطه جنسی دیگری فرزند است و در عین حال میدونیم هیچ رابطه ای عمیقتر و سنگین تر میان دو تا انسان در هیچ شکل و فرمش مثل رابطه جنسی میان دو تا انسان در چارچوب عشق و رابطه زناشویی نیست .
• محروم بودن از چنین چیزی مشکل بزرگی برای بسیاری از مردم است مخصوصا وقتی بخاطر بیاریم رابطه جنسی فیزیکی ترین، احساسی ترین، روانی ترین، بهترین، و مهمترین و عاطفی ترین، و از نظر فیزیولوژی و بیولوژی و نورالوژی و اجتماعی، مهمترین موضوع است. برخی اوقات بدترین آسیب ها و شکنجه ها نوع بد رابطه جنسی است. یعنی این پدیده مثل کاردی است که از یک طرف میتونه در دست یک جراح قرار بگیره و جون انسانی رو نجات بده و از طرف دیگه در دست یک قاتل باشه و جون انسانی رو بگیره.
• لذا موضوع رابطه جنسی که شما هر چه در اون هستید حتی ۵ درصد مردم دنیا در این موضوع شبیه شما نیستند رو باید با یک دید وسیعتری نگاه کرد .
• برخی اوقات شرایط و وضعیت زن و مرد انچنان است که نه تنها این موضوع با مسائل و مشکلاتی همراه است برخی اوقات بسیار آزار دهنده است.
• لذا در این شرایط برخی مردم به خودشون حق میدهند با توجه به تعریف ازدواج نتونند از این عامل مهم در زندگیشون محروم بمونند
13. اختلافات
• اختلافاتی که از نظر خانوادگی یا فرهنگی یا مذهبی یا اقامت یا کمی هم سیاسی بوده یا بوجود امده.
• برخی از اوقات اشتباهات پسر و دختر و خانواده های اون ها تخم انچنان دشمنی و کینه و انتقامی رو در دل افراد میکاره که برخی از اوقات عمدا میگذارند که ازدواج صورت بگیره تا بعدا
بتونند تسویه حساب کنند …. یعنی برخی از اوقات یک جمله که پسر یا دختر به یکی از اعضای خانواده همسرشون گفته اون ادمو به اینجا رسونده که تا من تو رو از پا در نیارم ولت نمیکنم و حتی اجازه ازدواج بهت میدم که امکان دسترسی به تو رو داشته باشم تا در بدترین شرایط از تو انتقام بگیرم…
• برخی از اوقات شما قربانی یک خشم و قهر و انتقامی از جانب ادمهای بیمار و گرفتار تو خانواده ها میشین…
• لذا من پیشنهادم به دوستانی که ازدواج میکنند این بوده که مبادا مبادا خانواده ها تون رو برای موضوعات و تصمیم گیری ها در مقابل هم قرار بدین…
• شما به عنوان سفیر و نماینده کامل از اطلاعات از خانواده هاتون میگیرین و میارین و با همسرتون مطرح میکنید بطوریکه آخر کار معلوم نمیشه پدر عروس یا مادر داماد با این کار موافق بودند یا مخالف تا تخم کینه و دشمنی کاشته نشه…
• در حالیکه شما وقتی به خانواده هاتون میگین شما برید به کارای مراسم عروسی و عقد برسید چون ما وقتشو نداریم، باید بدونید شما دو تا همدیگه رو دوست دارین و خانواده هاتون ممکنه به همدیگه علاقه ای نداشته باشن.
• لذا یک عده ای رو میفرستین که با هم تعامل کنند که اصلا علاقه ای به همدیگه ندارند… علاوه بر این برخی از اوقات مذهبتون بیرون میزنه و وقتی مساله بچه ها مطرح میشه موضوع مذهب به میان میاد و تفاوتهای مذهبی کار دستتون میده…
• برخی از اوقات موضوع های فرهنگی کار دستتون میده
• میدونیم افراد مهاجر اقلا از 6 مرحله میگذرند از مرحله اول که شوک است یا مرحله دوم که خوشحالیم داریم امریکایی میشیم تا مرحله ششم که اصرار دارید شما آمریکایی نیستین…لذا شما وقتی همسرتونو از فرهنگ دیگه میارین حالا بعد از اوردن فرزند یکدفعه درخواستتون این میشه که من میخوام بچم تو خونه فارسی حرف بزنه زبانی که اصلا مادرش نمیدونه چی هست… یا مسائلی در خصوص اقامت که یکی اصرار میکنه بریم ایران یا کشور دیگه و میدانیم برخی از مردم ابدا نمیخوان در یک کشور یا شهر دیگه زندگی کنند و یا حتی اگه از آغاز موافق بودند حالا میتونند نظرشون رو عوض کنند…
• اگه اختلاف سیاسی در حد حرف و گفتگو است شاید یکی بتونه نادیده بگیره ولی وقتی یکی میخواد درگیر فعالیتی بشه که از نظر منابع مالی یا وقت و انرژی و یا خطراتی رو برای خودش
میخره اونوقته که همسر میتونه بگه تو میخوای قربانی این افکار و عقاید بشی نه من
14. جدا شدن
• موضوع جدا شدن زن و مرد :
• بسیاری از ادمها ازدواج میکنند برای اینکه به دنبال تنهایی خودشون بروند .. برای اینکه به تنهایی خو کردند و در نتیجه از همسرشون جدا میشن… چون میدونید تنهایی یعنی بی کس بودن… یعنی من بدم تو بدی رابطه بده… اینجور آدمها فکر میکنند اگر بروند ازدواج کنند مشکل تنهایی رو حل میکنند…
• در حالیکه میدانیم ازدواج اصلا مشکل آدم تنها رو حل نمیکنه … اما بعد از اینکه ازدواج کردند بهانه میکنند من به دلیل کار زیاد یا هزینه های سنگین و تو هم بخاطر بچه ها هر دو مشغولیت متفاوت داریم و تقسیم کار میکنند . یعنی من میرم روزی ۱۲ ساعت کار میکنم و شب هم میام خونه میخوابم و همین . و تو هم گرفتار دو تا یا چهار تا بچه هستی فقط همین . در نتیجه ما جدا میشیم..
• این جداییها بعد از یک مدتی آدمها رو برای هم غریبه میکنه . حتی بچه ها رو غریبه میکنه . این وضعیت وقتی تشدید میشه که وقتی به دلیل اینکه نمیخوان به جنگ و جدایی برسن و میگن برای بچه ها هم بهتره یکی در ایران میمونه و دیگری مهاجرت میکنه که البته حتما برای بچه ها بهتر نیست . زیرا میدانیم بچه هایی که کنار پدرند یا مادرند و از دیگری دورند شرایطی رو فراهم میکنه که ظاهرا دعوا کمتر باشه، اما شکستگی و قطع تقریبا حتمی است…
• نتیجتا شما با مواردی روبرو میشین که مخصوصا جدایی جغرافیایی اصلا معنا نداره تا اونجایی که میتوان گفت خانواده با زیر یک سقف بودن مشخص میشه و روزی که زیر یک سقف نیستین خانواده نیست . بخاطر اینکه صدها زندگی برباد رفته و بچه های آسیب دیده ای دیده شده که برای حل مسائل جزئی تصمیم گرفتند در دو شهر یا دو کشور مختلف زندگی کنند و ابدا این مساله توضیح و توجیهی نداره و چون نمیخوان جنگ و جدایی داشته باشند و برخی آزادیها رو داشته باشند به این کار تن در میدهند که در آخر کار همه بخاطرش آسیب میبینند.
15. عدم همکاری و ناسازگاری
• وقتی که ما اصولا آدمهای ناسازگار یا عصبانی هستیم .
• برخی از مردم به مجردی که با کسی روبرو میشن جوابشون نه و مخالفت کردن است . لذا برخی اوقات حتی وقتی شما میخواین این آدم کاری بکنه باید پیشنهاد عکسش رو بهش بدین
لذا اون آدم رو ما به عنوان شخصیت کاملا مخالف میشناسیم.. لذا این آدم موضوعی بنام همکاری و سازگاری براش معنی نداره …
• برخی از ما اصولا ادمهای عصبانی هستیم و بدونید هیچ کس با آدم عصبانی نمیتونه زندگی کنه…
عصبانیت عشق رو به بی تفاوتی و رابطه رو به تنفر تبدیل میکنه… عصبانیت یعنی در بدترین مواقع به ظالمانه ترین حالت ممکن خنجر رو توی قلب کسی فرو کردن و بعدا انتظار دوستی داشتن… درست مانند یکی از حکمرانان که اینقدر بچه هاشو میزد تا اون رو دوست داشته باشن…
• موضوع و مشکل عصبانیت تون رو باید حل کنید . زندگی زناشویی با این مشکل ابدا امکان تداوم نداره . حتما شما از پا درمیائید .
• متاسفانه برخی از ما که این بیماری یا به دلیل ارثی و یا در برخی به دلیل اموختن در کودکی و یا در برخی دیگر به دلیل همانند سازی با پدر یا مادر در کودکی به ما رسیده باعث میشه
زندگی زناشوئیمون از هم بپاشه.
16. بی تفاوتی و بی اعتنایی
• وقتی شما با موجودی روبرو میشید که حالت بی تفاوت و بی توجه و بی اعتنا و بی اهمیتی رو نسبت به شما داره ..
• یعنی درد و رنج و شادی و لذت و آرزو و خواسته واحتیاج و حق شما برای او هیچ معنایی نداره . وقتی چنین شد برخی اوقات راهی رو برای هیچ گفتگویی باقی نمیگذاره.
دلایل غلط طلاق نگرفتن
چرا طلاق نمیگیریم ؟
دلایل غلط طلاق نگرفتن
چرا با وجودیکه شرایط و موقعیت زندگی بسیار بد و غلط است و در مقام مقایسه با طلاق،
ماندن در زندگی زناشویی بدتر است، مردم همچنان در این زندگی زناشویی میمانند؟
1- ۴ تا نون نحس
اولین علت ماندن در زندگی زناشوییِ بد وجود ۴ تا نون نحسی است،
که مشکل مردم جهان در طول تاریخ بوده است. یعنی :
نادانی
ناتوانی
نیازمندی
نگرانی
حالا نگرانی از تهدید همسر گرفته تا مسائل بعد از طلاق همه و همه میباشد… هرگز شما نمیتونید یک آدمی که نادان و نیازمند و نگران و ناتوان است، ازشون انتظار داشته باشید که کار بد طلاق رو انتخاب کنند…..
2- به خاطر بچه ها
• خیلی ها حرفشون اینه که من به خاطر بچه ها طلاق نگرفتم…
اولا خیلی ها در ازدواج اشتباه میکنند.
دوما خیلی ها با وجود اینکه متوجه اشتباه فاحش ویرانگرشون بودند بچه آوردند، چون متاسفانه یک باور و توهمی داشتند که با آوردن بچه میتونستند مسائل و مشکلات شون رو حل کنند……..!
در حالیکه آوردن بچه هیچ مشکل زندگی زناشویی رو حل نمیکنه و معمولا زندگی بد رو بدتر میکنه.
بنابراین بچه دوای هیچ دردی از مسائل و مشکلات زندگی زناشویی نیست …
• برخی اوقات مثلا بیان میکنند که من با ۵ تا بچه چه کنم؟ گویی که در شب عروسی ۵ تا بچه تحویل اینها دادند. یادشون میره این بچه ها رو ظرف ۵ سال یا ۱۵ سال اوردند. لذا مسوول این انتخاب اونها بودند …
• در زندگی های بد آسیب بچه ها به مراتب عمیق تر و سنگین تر از آسیب در جدایی و طلاق است…. نتیجتا این تصور که من بخاطر بچه ها جدا نشدم در بیشتر موارد واقعیت نداره.
• در تحلیل نهایی کسی بخاطر بچه هاش تو زندگی زناشویی نمیمونه و اگر میمونن بخاطر همون ۴ تا نون نحس تاریخ است.
3-فشار خانواده، جامعه و بچه ها و باورهای مذهبی
• بسیاری از مردم بخاطر اینکه مورد قبول خانواده نیست و میتونند با شدیدترین برخوردها مواجه بشند طلاق نمیگیرند… حتی مخصوصا برای خانم ها یک دلیل ازدواج فرار از اون محیط بد در خانوادشون بوده است. میگن حالا اگه من برگردم وضعیت من بدتر هم میشه .. این مساله مخصوصا در جوامعه ای که طلاق رو یک تابو میدونند و خیلی بد با این مساله برخورد میکنند وجود داره…
• برخی از اوقات در محیط اجتماعی بعد از جدایی در برخی جوامع زن تبدیل به لقمه ای میشه که برای یکبار خوردن ازشون میخوان استفاده کنند…
• برخی باورهای مذهبی با این کار مخالفت میکنند یا در برخی از اونها اصلا این کار حرامه . خوب مانعی میشه در جهت طلاق….
• فشار بچه ها دو دلیل دارد : یکی به دلیل نادانی یا وحشتشون و دیگری به دلیل تحریک همسرشون زمینه ای رو فراهم میکنه که بچه ها به شما التماس میکنند که از خیر طلاق بگذر….
4- ترس از تنهایی و کنار گذاشته شدن
• درست است که ما با بیرون اومدن از زندگی زناشویی جدا میشیم، ولی تنها نمیشیم. چون اگر ما آدم تنهایی هستیم، چه با ازدواج، چه بی ازدواج، تنها هستیم….
• بسیاری از ما فرضمون این است که اگر جدا بشیم تنها میشیم. تحمل این تنهایی رو نداریم و بعد مجبوریم درگیر رابطه ای بشویم. و به خیلی کمتر و بدتر از اون چیزی که الان در زندگی زناشوئیم داریم رضایت بدیم. و با خودتون میگید درسته که الان باید هفته ای یکبار به همسرم التماس کنم تا بهم پول بده، ولی بعدا باید در آغوش صدها نفر برم تا بتونم هزینه ام رو دربیارم و کار الانم به مراتب خیلی راحت تره…… البته این فرد با این نگاه به این موضوع توجه نکرده که ما بالاخره در هر جایی که باشیم با نوعی کار کردن توانایی اداره خودمون رو داریم…
• از ترس مساله طرد شدن است. یعنی میگه اگه من جدا بشم خانواده ام منو طرد میکنند. جامعه منو نمیپذیره. یا اصلا طرد من مهم نیست، بلکه بچه هام از خانواده من یا همسرم بریده میشن. یا شبکه دوستان من بعد از اینکه من جدا شدم دیگه با من کاری ندارند. که البته این حرف تا حدودی درست است و من باید بروم و به جمع کسانی بپیوندم که شبیه من هستند. در مجموع کلیه این مسائل سبب میشه که من این تحمل جدایی و ترک و طرد و تنهایی رو ندارم . تو این زندگی میمونم….
• برخی از اوقات که در جامعه ما مهم هست ازدواج تنها الگوی زندگی است. یعنی انسان ازدواج میکنه و در زندگی زناشوئیش میمونه و میمیره. پس اصلا موضوع طلاق منتفی است…
• دو تا حرفی که ما ایرانیها میزنیم یکی اینکه میگیم: در خانواده ما طلاق نبوده که برخی اوقات نشانه نادانی و گرفتاری ماست. دوم اینکه من هرگز فکر نمیکردم که بخوام طلاق بگیرم و نخواهم گرفت.
5- اعتماد به نفس منفی
• من نمیدونم و نمیتونم و یا با وجودیکه میدونم نمیتونم…. این یک باور عمیق و سنگین است که بیشتر در ۱۴ ماه اول بصورت اساسی در وجود ما شکل و فرم میگیره. لذا وقتی من اعتماد به نفس منفی دارم، خودم رو درگیر ماجرای سخت و سنگینی مثل طلاق نمیکنم.
6- فقدان حرمت نفس
• وقتی من خودم رو خوب و دوست داشتنی نمیدونم، هرچه که بر سرم میاد رو به بخاطر بد بودنم میدونم و با خودم میگم تازه از اینجا که بیرون بیام وضعیت من بدتر میشه. دیگه اصلا مورد توجه دیگران نخواهم بود….
گرفتاری بزرگ مردم دنیا مشکل کمبود حرمت نفس است… لذا وقتی من باورم اینه که من بعد از جدایی به یک موجود مصرف شده و تفاله و مچاله ای تبدیل میشم که دیگه کسی منو نمیخواد، پس بهتر است لااقل همین زندگی رو با ظاهرش حفظ کنم.
7- ترس از حرف مردم
• بسیاری از ما از اشتباه و شکست و حرف مردم میترسیم….. در حالیکه در بیشتر موارد اشتباه لازمه اموختن است …..
• بسیاری از ما موضوع بد و غلط رو بجای اشتباه میگیریم….. حالت بدتر اینست که بسیاری از ما فکر میکنیم که نباید اشتباه کرد. در نتیجه هیچوقت حاضر نیستیم قبول کنیم اشتباه کردیم و برخورد درستی با اشتباهمون کنیم…. همین مساله ریشه اصلی و اساسی حرمت نفس است…
• هر گز کسی در زندگیش پیروز نمیشه، مگر اینکه اماده شکست باشه. بخاطر همینه که وظیفه پدر مادرها بین ۶ تا ۱۸ سالگی اینه که روزی چند ساعت بچه هاشون رو درگیر ورزش کنند. چون تو ورزش همیشه برنده و بازنده داره…. آدم باید بپذیره که شکست همیشه جزئی از زندگی است… باید پذیرفت که شکست پل پیروزی است …. یعنی هرگز کسی موفق نمیشه مگر اینکه حاضر باشه شکست بخوره…
حرف مردم هیچ اثری در زندگی ما نداره مگر اینکه ما اونو اثر دار کنیم … حرف مردم باد هواست.
• مطالعات نشون داده که ۹۸ درصد حرف های مردم کوچکترین تاثیری در زندگی ما نداره. مگر اینکه ما حرف اون ها رو کارد و چاقو کنیم و به خودمون بزنیم… متاسفانه بسیاری از ما آنچنان حساسیم که حاضریم ۳۰ یا ۵۰ سال رنج ببریم و خودمون و بچه هامون رو از پا دربیاریم، اما دلمون خوش باشه که ۵ تا یا ۵۵ تا یا ۵۵۵ تا آدم فکر بکنند که ما زندگی خوبی داریم و درباره جدایی و طلاق ما حرف نزنند. تازه چه اهمیتی داره که من وارد جمعی بشم و مردم فکر کنند من ۵ درصد زیباتریم و ۱۰ درصد باهوش ترم یا دانا ترم یا ۲۰ درصد پولدارترم … این واقعیت رو بهش توجه نداریم که هیچ کس در دنیا نمیاد منو شما رو ببینه . همه میان خودشونو نشون بدن… بنابراین بود و نبود من در دنیا معنایی نداره . حالا چه برسه به اینکه تغییر نظر دیگران این چنین بخواد در زندگی ما اثری بزاره …
این توهمات بیمارگونه ماست که از کودکی
بجای اینکه متوجه خودمون باشیم،
یاد گرفتیم بصورت چشم زندگی کنیم، و همه رو ببینیم الا خودمون رو…
لذا آبرو یعنی قضاوت دیگران درباره من…،
مردمی که نه اگاهند و نه سالمند،
نه منصفند و نه عادلند و نه بیطرف …
حالا این قضاوت برای ما چه فرقی میکنه حتی وقتی در محیط اجتماعی هستیم…..
• یادتون باشه زندگی براتون بسیار سخت تر و آسیب زننده تر و تلخ تر میشه اون زمانیکه مردم شما رو بهتر و برتر از اون چیزی بدونند که هستید و زندگی رو زمانی بردین و آرام و راحت و خوشحال زندگی میکنید که مردم شما رو کمتر از اون چیزی بدونند که هستید…
• متاسفانه ما کوشش بیمارگونه ای داریم که میخواهیم به دیگران ثابت بکنیم ما خیلی بهتر و برتر از اون چیزی هستیم که شما درباره ما فکر میکنید .
• غالب اوقات با این کارها حسود و دشمن رو بیشتر به زندگی خودمون راه دادیم بجای اینکه برای ما فایده ای داشته باشه.
8- میل به خودآزاری و مظلومیت
• بسیاری از ما این نوع زندگی رو که وسیله ای است برای خودازاری و خودزنی و زندگی نکردن و به ورزش و رشد و تغذیه خود نرسیدن رو دوست داریم . چون فرصتی پیش اومده که توی یک زندگی جهنمی گیر کنم و به مسوولیت هام نرسم. این خودازاری و مظلومیت ها به برخی از ما به تصور خودمون یک حقانیتی میده .
چون در جامعه ما مظلوم یعنی کسی که حقیقت با اوست
یا مظلوم یعنی خوب
یعنی یک قیاس کودکانه کردیم که چون ظالم بده پس مظلوم خوبه….
• پس تفکر ما اینه که ما هر چی خودمون رو مظلوم تر و بدبخت تر و بیچاره تر نشون بدیم باعث میشه نشون بده که ما چه انسان بهتر و برتری هستیم. در حالیکه این یک بیماری و گرفتاری است… در بیشتر موارد مظلوم از ظالم مقصرتره و به هیچ وجه حقانیتی نداره .. برای اینکه آدمی که مواظب خودش نیست، و از خودش دفاع نمیکنه، از دیگران مواظبت نمیکنه، و از اونها هم دفاع نمیکنه .
• آدمی که خودشو دوست نداره، دیگران رو هم دوست نداره، حتی فرزندانش رو هم دوست نداره. لذا این بحث ها جایی در محیط علمی نداره….
9- احساس حقارت
• احساس حقارت و پستی و احساس اینکه یک نفر من رو بخاطر کسی دیگه ترک کرد و رفت و کسی منو نخواست. برخی از اوقات این حالت های ۳ تا ۵ ساله در ما هست که دلمون میخواهد همه ما رو بخواهند و هیچوقت هم ما رو با هیچ کس دیگه مبادله و معاوضه نکنند… در حالیکه ما باید بدونیم در دنیایی که ۷ میلیارد ادم داره، اگه یک نفر ما رو دوست داشته باشه و ۶ تا دوست داشته باشیم، کار ما درسته و این برای همه زندگی ما کافیست…. لذا چون فکر میکنیم همه باید ما رو بخوان، وقتی ما احتمالا کسی رو خواستیم و او ما رو نخواست، بر هم میریزیم و فکر میکنیم که هیچیم و به درد نمیخوریم… در حالیکه اگر ما دیگری رو نخواهیم، فکر میکنیم این حق ماست و اشکالی هم نداره …
• متاسفانه برخی از ما فکر میکنیم که با طلاق یعنی ما هیچیم و ما نیستیم و ما بی ارزشیم و دوست داشتنی و خواستنی نیستیم . لذا در زندگی زناشویی میمانیم.
• لذا حتی وقتی جدا مشیم در اولین گفتگو راجع به طلاقمون با دیگران حرفمون این است که من جدا شدم چون فکر میکنیم حداقل از این طریق شاید کمی بتونیم برای خودمون آبرویی بخریم که غالب اوقات تفاوتی نمکینه و بدتر اینکه ما چون نمیخواهیم به دلیل آسیب کودکی کسی ما رو ترک کنه، در این زندگی ها میمانیم که ترک نشیم واگه بره، میریم به زور برش می گردونیم که احتمالا بمانه که ترک نشیم. یا اگر وقتی کار خیلی بالا گرفت برش میگردونیم تا این دفعه خودمون بریم که حداقل شاید کمی احساس خوبی پیدا کنیم که البته دلیلش باورها و احساسات بیمارگونه ای است که داریم.
10- ترس از تغییر و شرایط تازه
• ترس از تغییر و شرایط تازه در مقایسه با شرایط بد شناخته شده :
اصولا انسان وقتی به این دنیا میاد سه تا ترس طبیعی داره
۱- ترس از زیر پا خالی شدن
۲-ترس از صدای بلند
۳-ترس از تغییر…
لذا انسان در شرایط عادی شرایط بد شناخته شده رو به شرایط خوب ناشناخته ترجیح میده… لذا بسیاری از مردم در زندگی بد میمونند به دلیل اینکه اهل تغییر نیستن و اصولا تغییر در لباس و کار و دوستان و عادت ها همه و همه براشون آزاردهنده است
11- ترس از آینده بد
• بسیاری از ما فکر میکنیم که آینده بدی در انتظار ماست. حالا یا بخاطر باورها و اعتقاداتمون که پشیمان و پریشان میشیم . یا بخاطر انچه که دور و برخودمون میبینیم یا از دیگران شنیدیم… یا بخاطر اینکه به یک باره در مدت کوتاهی موضوع های بد پشت سر هم اتفاق میفته و منی که ضعیفم و از عهده حل یکی از اینها بر نمیومدم حالا چگونه میتونم ده تا یا ۲۰ تای اینها رو همه با هم تحمل کنم بویژه با توجه به شرایط ناشناخته ای که در انتظارم هست….
لذا فکر میکنیم که اگر وقتی بخریم و فرصتی بدهیم شاید دری گشوده بشه،
و به راحتی و آرامشی برسیم، و به دلیل امیدی که غالب اوقات واهی است،
و یا به دلیل نگرانی از شرایط ناشناخته، و احتمالات بدی که میدیم،
در یک زندگی زناشویی خیلی بد میمونیم، و نه تنها خودمون رو، بلکه دیگران را هم گرفتار میکنیم.
دلائل منجر به طلاق
چرا طلاق میگیریم ؟
دلائل منجر به طلاق
علل و عوامل اشتباه که برخی بخاطر اون تصمیم به طلاق میگیرند و تقریبا کار رو بدتر میکنند و خودشون رو با گرفتاریهای بسیار همراه میکنند:
1- خشمگین و طلبکار و ناراضی بودن
• برخی از ما اصولا خشمگین و طلبکار و ناراضی هستیم. این موضوع انچنان در ما نشسته که هیچوقت هیچ جا راضی نبودیم حتی اگر بپذیریم شرایط ما بهترین بهترین در حال حاضر است، اونوقت شکایت ما اینست که چرا در گذشته نبوده، و یا چه تضمینی وجود داره که در آینده باشه….
• ریشه اصلی این موضوع در گونه ای از تنفر که ما رو با یک گرفتاری بزرگ خودخواهی و خودمحوری و خودشیفتگی و خودبزرگ بینی و خودمداری و خودمداری همراه میکنه است.
• یعنی ما موجودی خود دوست نیستیم . خودناپسندی عمیق و سنگین در وجود خودمون رو به خودپسندی تبدیل کردیم. میشه نام این رو برخی اوقات بیماری گذاشت…
• لذا این آدم زندگی زناشویی که تا حدودی با توجه به شرایط اون آدم درست است به دلیل ناراضی بودن همیشگی اش میخواهد به هم بزند.
• برخی اوقات این گرفتاری مثلا در شخصیت هیجانی نمایشی و یا شخصیت ناپایدار یا شخصیت شکاک هم است.
2- نادانی، بیهوشی و بی عقلی
• نادانی که با خودش با بیهوشی و با بی عقلی و با بی علمی آدمها همراه است.
• بیش از نیمی از مردم دنیای امروز عقل ندارند.
3- غیر واقع بین بودن
• ۱- نگاه غیر واقع بینانه داشتن به موضوع ها
• ۲- مسوولیت پذیر نبودن
• ۳- رعایت نکردن اصول اخلاقی
• میدانیم که در تحلیل نهایی ملاک اینکه یک آدم چقدر بیمار یا سالم است این است که چقدر واقعیت رو با ملاکهایی که مشترک همه آدمهاست یا میزان هایی که ما داریم برای تشخیص و تفکیک و اندازه گیری درک میکنه…
• برخی از مردم ارتباط چندانی با واقعیت ندارند و جهان رو در ذهن خودشون میسازند . با احساسات و عواطف خاص خودشون به موضوع ها نگاه میکنن. مثل یک بچه خردسال که پدرشو قویترین مرد روی زمین و مادرشو زیباترین موجود روی زمین میبینه
• موضوع مسولیت علامت دوم سلامت روانی است . باید این مسوولیت به اندازه باشد. نه بیشتر از حد و نه کمتر از حد….
• بسیاری از افراد هستند که مسئله رو از نظر اخلاقی نگاه نمیکنند و امروز از نظر علمی میدانیم هر زمان که ما روی واقعیت یا اصول اخلاقی پا میذاریم حتما آسیب میبینیم. مثلا میدانیم وقتی دروغ میگیم اقلا ۳۰ جای بدن آسیب میبینه… به همین جهت عده ای معتقدند که ماجرای اخلاق رو میشه از حریم فلسفه و مذهب به علم آورد و درباره اش صحبت کرد…
• لذا وقتی ما در این مثلث رحمت نباشیم خودمونو گرفتار میکنیم.
4- دخالت اطرافیان
• یکی از بزرگترین عوامل جنگ و جدایی و طلاق دخالت اطرافیان است ……
• این دخالت در مواردی مانند این که شما رو به ازدواجی هل میدهند یا از شما میخواهند در ازدواج یا مراسم این کارها رو بکنید. یا چگونه با خانواده همسرت برخورد کنی یا توصیه هایی در جهت ارتباط با همسر میکنند یا اون زمانی که با مسائل روبرو میشوید وارد مسائلتون میشن خودشون رو نشون میدن…
• البته در برخی اوقات میدونیم دخالت بخاطر گشودن دری هست که ما مسوولش هستیم … این دخالت برخی از اوقات به حساب شما موجه است در حالیکه ابدا نیست
• به همین جهت چند نکته را متذکر میشویم :
o شما ابدا حق ندارید که موضوع ها و مسائل زندگی زناشویی تون رو با هیچ کس و هیچ وقت مطرح کنید
o درد و دل هیچ مشکلی رو حل نمیکنه حتی بدتر میکنه
o نظر دیگران در بیش از ۹۰ درصد موارد حتما مفید نیست
o شما حق ندارید با کسی درباره زندگی زناشوئی تون حرف بزنید وقتی که همسرتون راضی نیست و گفتن شما آغاز جنگ است و جدایی
o تنها مورد استثنا، رفتن به مشاوره تخصصی است، وقتی که همسرتون همکاری نمیکنه
o دوست صمیمی که شما ۲۰ سال هست داشتید، حتی ممکن است نا اگاه از جنگ و جدایی شما خوشحال باشه، طوریکه خودش هم خبر نداره.
o لذا این دخالت اطرافیان در حالیکه ظاهرا یا واقعا دوست و خیرخواه شما هستند آگاه و نا آگاه بدترین آسیبها رو به شما میزنند.
5-بحرانهای زندگی
• بسیاری از شما با ازدواج یک کسی میشید که قبلا نبودید…
• برخی از شما وقتی پدر یا مادر میشید معنای دیگری در کار میاد و دگرگون میشید…
• همه خانم ها با حاملگی حتما تغییرات و دگرگونی های مثبت و منفی پیدا میکنند.
• همه خانمها با حاملگی یک دوگانگی و تضادی در زمینه های مختلف زندگی پیدا میکنند
• برخی از خانمها اضطراب و افسردگی و خشم و وسواس رو در خودشون رشد میدهند
• با تولد بچه، وقتی در زندگی همه چیز درسته بیش از ۸۰ تا ۹۰ درصد خانمها گرفتار حالتی میشن که به عنوان غم نوزاد میشناسیم. که یک دو هفته ای طول میکشه و درصدی از خانمها ۴ هفته بعد از حاملگی گرفتار نوعی از افسردگی میشن که اگه بهش نرسن میتونه تا آخر عمر اونها رو گرفتار کنه …
• لذا اصلا تصور نکنید که این حوادث و اتفاقات چون خوب هستند و مثبت و آرزوی شما بودند، همیشه نتیجه خوشی داره …
• تازه بسیاری از اوقات دخالت اطرافیان و حضورشون و نیازی که شما به اونها دارین یا احساسی که در این زمینه میکنید، میتونه مسائل جدیدی بوجود بیاره و اصولا زن و شوهر در زمانی که بچه ها هستند یا نیستند، و وقتی مراحل رشدشون رو طی میکنند، حتما زن و شوهر رو در مقابل هم قرار میده …
• یادتون باشه که شما بار اول هست که پدر و مادر شدید….
• لذا این دوران ها و بحرانها مسائل جدی است.
• میدانیم بسیاری از مردمی سرشون رو پائین انداختند و پیش رفتند و در برخی زمینه ها هم موفق بودند مثلا دو تا دکتری از بهترین دانشگاه ها هم گرفتند و یا از نظر مالی کاملا میلیونر هستند ولی بحران میانسالی به بسیاری از این آدمها خواهد خورد و همه چیز را به هم خواهد زد و آدمی که هیچ زمینه ای برای افسردگی نداشت، حالا با افسردگی روبرو میشه.
• این بحران میانسالی یک دوره ۶ تا ۹ ماهه داره که با تجدید نظر اصولی در جهت و هدف و معنی و مقصود زندگی برطرف میشه
• در بحران میانسالی، میبینم منی که از این همه سربالایی اومدن خسته شدم و فکر میکنم تا اخر عمر باید سربالایی برم و تلاش کنم، به یکباره متوجه میشم که در مسیر سرازیری قرار
گرفتم که فقط قرار بود مدت کوتاهی به اون وضع ادامه بدهم تا بتونم راحت و آسوده در مسیر آب رودخانه بدون هیچ کوششی در مسیر خودم به حرکت ادامه بدم و به سرمنزلی که اقیانوس هست برسم.
• مساله بحرانهای زندگی سراغ همه ما خواهد امد…
• میدانیم تقریبا بیشتر مردان برای مدت کوتاهی تمایلات جنسی شون رو از دست میدهند و یا دچار ناتوانی جنسی میشند…
• در حالیکه اگر خودشون و همسرشون اگاه نباشند اینو به چیزهای دیگه ای ربط میدهند مثل بی علاقگی یا اینکه فرد دیگری در زندگی همسرش است و یا خیانتی صورت گرفته و یا میگه دیگه من براش مهم نیستم …
• در حالیکه هیچکدام از این موضوع ها نیست و همسر او فقط وارد یک بحران در زندگی خودش بصورت کوتاه مدت شده است که برطرف خواهد شد …
• میدونیم که ما موج میزنیم و اگر بخواهیم این موج رو نوعی اختلال در نظر بگیریم بدون تردید از پا در میائیم…
• بسیاری از اوقات حرف به زن و شوهر هایی که اقدام برای جدایی کردند این بوده که فقط ۶ ماه هر کاری که میخوای بکنی رو به تاخیر بنداز…
• ما برای ازدواج همه هلمون میدن ولی درباره طلاق خوشبختانه بیشتر خانواده ها به ما میگن این کارو نکن و تو اجباری برای جدایی نداری…
• لذا این بحرانها و نوسانات رو باید در زندگیمون بشناسیم
• مثلا ما بحثی داریم که میگیم بسیاری از اوقات وقتی بچه هامون میرن ما خالی و جدا و تنها میشیم چون همه چیز ما در ارتباط با بچه ها بوده. لذا به یکباره همه دنیا یا زندگی ما به هم میریزه .
• این هم مسئله دیگری است که ما تو زندگی باهاش درگیر میشیم..
• ولی باید بدانیم بسیاری از پدر مادرها با رفتن بچه ها یک مرتبه متوجه میشن که فرصتهای تازه و درهای فراوون به روی اونها گشوده شده که قبلا با حضور بچه ها ممکن نبوده
• مثلا در زمان بچه ها مجبور بودن صبح بلند شند بچه ها رو به مدرسه ببرند و یا مجبور بودند شب به خانه برگردند ولی حالا مجبور نیستند
6- تسویه حساب
• کسانی که میخوان تسویه حساب کنند.
• برخی از اوقات آدمها به دلیل لج و لجبازی با خانواده خودشون یا همسرشون ازدواج میکنند ولی بعدا میخوان با اونها تسویه حساب بکنند …
• یعنی حرفشون اینه که من تو این زندگی میرم و وادار میکنم که این آدم این کارها رو بکنه یا نکنه و بعد رها یا ترکش میکنم و میرم و زندگیش رو بر باد میدم و حالشو میگیرم و آدمش میکنم و یادش میدم تا درس عبرتی برای دیگری بشه….
• متاسفانه برخی حرفشون این بوده که وقتی جوون بودن همسرشون بهشون خیانت میکرده و میگن من اون موقع نه میتونستم و نه میخواستم در موردش حرف بزنم . حالا که این فرصت رو دارم نوبت خیانت من است . حالا بسوزه و بکشه اون بلاهایی که سر من اورده…..
• یادتون باشه در خیانت اولین کسی که بهش خیانت میکنیم خودمونیم بعد بچه هامون بعد احتمالا همسرمون… لذا مساله تسویه حساب و انتقام ماجرای عجیبی داره…
• بسیاری از پسر و دختر ها هستند که عمدا در ازدواجی الکی خرکی میرن تا بتونن دمار از روزگار پدر مادراشون دربیارن و انتقام ۲۰ یا ۳۰ سال رنجی که اگاه و نا اگاه از پدر مادرشون کشیدند رو بگیرند… لذا خیلی از اوقات شما میبینید موضوع تسویه حساب و آسیب زدن به دیگری است و ابدا موضوع مواظبت و مراقبت از خود و رشد خود نیست…
• چون میدونیم برخی از ما یک چیزی بیش از لذت بردن خودمون رو دوست داریم و اون رنج بردن دیگری است و یا چیزی بیش از ثروتمند شدن خودمونو دوست داریم و اون فقیر نگه داشتن دیگری است و این ماجرا جدی است…
• لذا برخی برای تسویه حساب و انتقام این کارو میکنند و فکر میکنند با اتش زدن خودشون و انداختن خودشون بر روی دیگری به ان چیزی که میخوان برسن میرسن.
7- فریب و بهانه
• برخی از ما فریب میخوریم….
• یکی از ناراحتیهای خانمها این است که شوهرم با من حرف نمیزنه یا توجه نمیکنه در بسیاری از موارد چنین است … ولی در بسیاری از موارد ما انتظار گفتگو یا رابطه ای از همسرمون داریم که نه مفید است و نه سالم و یا بر فرض بودنش اصلا فرقی نمیکنه…
• فراوان بودند کسانی که گفتند من دلم میخواد همسرم اقلا سالی یکبار یک شاخه گل برای من بیاورد در حالیکه زنان و شوهرانی بودند که مرد هفته ای سه دفعه دسته گل برای همسرش میاورده. ولی همسرش از این کارش متنفر بود. برای این که میدونیم ماجرا چیز دیگری است…
• اینا درسته که در جای خودش به اندازه کمی اهمیت داره ولی بیشتر بازی و بهانه است …
• البته درسته که زن و شوهر باید با هم حرف بزنند و اصلا یک دلیل عشق و ازدواج این است که حرف ما با هم پایانی نداشته و این رابطه رو باید در این حد نگه داشت که همیشه اشتیاق
برای گفتن و شنیدن در ما وجود داشته باشه. اما این گفتگو وقتی بصورت احتیاج در اومد حتما بیماری است….
• خیلی از اوقات شما به میزانی که باهوشترین راحت تر گول میخورین و لذا من به یک هوش انحرافی باور دارم …
• بسیاری از شما به میزانی که داناترین بیشتر میشه درتون رخنه کرد و فریبتون داد….
• بسیاری از ما انچنان ناقص الخلقه ایم که حد حسابی نداره
8- هوسبازی و تنوع پرستی
• برخی از شما اصولا موجودات هوسی هستید و یک مقدار بی بند و بار …
• اولا همیشه جنگی با صاحبان قدرت داشتید و از طرف دیگه هوسباز و تنوع پرستین … مثلا اگه دیروز یک غذایی خوردین و امروز هم با وجودیکه دوست دارین همون غذا رو بخورید ولی با خودتون میگین من امروز باید غذای دیگه ای بخورم… در حالیکه آدم باید بگه همونروز چی میخوام و این تنوع پرستی یا کنجکاوی کار دستتون میده
• لذا هوس ازدواج با یکی دیگه مثلا جوون باشه یا سیاه باشه یا مسن باشه و …به سرتون میزنه . البته هوسها فقط زمینه جنسی نداره
9- جوونی کردن
• کسانی که معتقد هستند جوونی نکردند یا دنیا رو تجربه نکردند و حرفشون اینه که میخوان از این به بعد برای خودشون باشند که اتفاقا دقیقا اینها حتما هیچوقت برای هیچ کس نبودند و یا میگن میخوام خودمو بشناسم که میدونیم تو زندگی زناشویی هم آدم میتونه خودشو بشناسه و یا میگن میخوام خودمو پیدا کنم و حرفهایی از این قبیل فراوونه و روزی که از این حرفها میزنید باید بدونید حالتون خیلی بد است
10-خالی بودن
• برخی از ما بعد مدتی متوجه خالی بودنمون میشیم و میدونیم یک همچین آدمهایی دنبال عشق هستند و معمولا در یک نگاه هم عاشق میشن و چون خالی هستن یکی رو به درون خودشون راه میدن ….
• اما میدونیم بدن روانی بر خلاف بدن فیزیکی که برخی اوقات یک چیزی رو به داخل خودش میپذیره همیشه بدن خارجی رو دیر یا زود بیرون میندازه… لذا اگر آدم خالی هستین باید بدونید مشکل جدی روانی دارید و باید مسئله روانی خودتونو حل کنید…. لذا این وجود خالی تون رو باید خودتون پر کنید و در این زمینه کسی نمیتونه به شما کمک کنه
11- کمبود احترام
• وقتی دلتون میخواد یک کسی ستایشتون کنه یا ازتون تعریف کنه و باهاش خوب و خوشید و حالا یکی پیدا شده که ازتون تعریف و تمجید میکنه و شما میگید که خوب بریم یک جایی که قدرمون رو میدونند ارزشمون رو میفهمند به ما احترام میگذارند …
• خیلی از اوقات اینها درسته که باید در زندگی زناشویی باشه ولی وقتی ما میخوایم بخاطر این مسائل طلاق بگیریم گرفتاری است
12- عادت و اعتیاد
• شما اگر عادت و اعتیادی دارید و میبینید وقتی از زندگی زناشوئی تون بیاید بیرون کسانی هستند که این مشکل شما رو برطرف میکنند و میبینید اگر جدا بشید میتونید به راحتی با اعتیادتون زندگی کنید و یا چون موضوع هیجان برای شما در زندگی مهمه و قمار رو دوست دارید
• میبینید اگر از زندگی زناشویی بیایید بیرون راحت تر میتونید به قمار برسین… مثلا اگر دنبال تنوع پرستی جنسی هستین و یا تمایلات جنسی زیادی دارید و میبینید که اگر از زندگی زناشویی بیرون بیایید راحت تر میتونید این تمایلات تون رو پاسخ بدین….
• میدانیم خیلی از اوقات مغز ما فقط از طریق همین اعتیادات هست که اون تحریک و هیجان رو پیدا میکنه و ثانیا از طریق همین اعتیادات درد و رنج موجود رو حس نمیکنید و یا احساسات جالب و زیبای دیگری رو پیدا میکنید ولی اینها هیچکدوم ادامه نداره و درست مثل این هست که شما همینجوری چک بدین دست مردم بدون اینکه پول در حسابتون باشه ولی دیر یا زود با مشکل روبرو میشید
13-رفتن بچه ها
• بسیاری از ما فرضمون این بوده که بچه ها برن من هم از زندگی زناشویی میرم بیرون… اما میدونیم با رفتن بچه ها وضعیت بهتری پیدا نمیکنیم
• اتفاقا قبل از رفتن اونها امکانات و شرایطی داشتیم که با رفتن اونها از بین میره و تازه با رفتن بچه ها ما تبدیل میشیم به آدمهایی که بچه ندارن و میدونیم بی بچه بودن فایده ای نداره و مساله اساسی داشتن بچه است و داشتن ارتباط خوب با آنهاست
14- سن
• اغاز زندگی سن مهم است بچه ۱ ساله با ۳ ساله خیلی فرق داره و اواخر عمر هم اختلاف سنی مهم است زیرا ۸۰ ساله زنده بوده و ۸۱ ساله مرده … بنابراین وسط زندگی ۳۸ با ۳۹ فرقی نداره . لذا وقتی شما با این موضوع ها اهمیت نمیدین و در سن ۲۴ سالگی با ۴۴ ساله ازدواج میکنید و فرضتون هم این است که ما همدیگه رو میفهمیم
• ولی در بزرگسالی این تفاوت سنی خودشو نشون میده … حالا جدا شدن بخاطر این تفاوت سنی گرچه در برخی موارد میتونه جای گفتگو داشته باشه. ولی در اغلب موارد کار درستی نیست
15-داشتن یا نداشتن پول
• وقتی میبینیم همسرمون پول نداره تصمیم میگیریم جدا بشیم برای اینکه فکر میکنیم یک جای دیگه پول هست . البته خیلی از اوقات پول هست ولی با اون پول مشکلات بیشتری پیدا میکنیم…
• آدمهایی که بخاطر پول ازدواج میکنند یا طلاق میگیرند مشکلات بیشتری در آینده خواهند داشت……
• اما برخی اوقات ما بخاطر داشتن پول بلا سر خودمون میاوریم . البته این بیشتر در مورد خانمها صادق است
• البته هستند آقایونی هم یک مقدار که وضع مالیشون خوب میشه فکر میکنند زنان بهتری میتونن بگیرن.. اما برخی از خانمها با خودشون فکر میکنند حالا که من بعد از ۱۰ سال میتونم نیمی از ثروت همسرم رو داشته باشم بهتره جدا بشم . چون پولای این آدم رو دارم اما درد سراش رو ندارم …
• اما میدونیم به غیر از گفتگوی اخلاقی که در این زمینه مطرح است غالب کسانیکه پولی رو از این قبیل میگیرند از ۱۰ تا ۹ تاشون ۷ سال بعد حتما اون پول ها رو ندارند… برای اینکه گرگهایی در کمینند
• شما که میتونید این پول رو از همسرتون بگیرید. نشسته اند و انها انچنان به شما نزدیک میشن که فکر میکنید یک عشق جاودانه پیدا کردید و بعدا قبرستان جاودانه پیدا میکنید. و در آخر کار بی پول هم میشوید…..
• لذا ماجرای پول که خیلی از اوقات زندگی ها رو میسازه یا ویران میکنه ، میتونه در یک زندگی عادی دلیل موجهی برای جدایی باشه
• خیلی از اوقات بدون اینکه ابدا جایی داشته باشه سبب میشه آدم زندگیش رو بی دلیل به هم بزنه
16-خود آزاری
• برخی از ما متاسفانه انچنان بیماریم که همیشه در جهت مخالف زندگی حرکت کردیم anti-life behavior
• سیگارمونو کشیدیم مشروبمونو خوردیم تند رانندگی کردیم بیخوابی کشیدیم به حساب خودمون از ازادیمون استفاده کردیم ولی هر گز متوجه نبودیم که شاید در ما زمینه ای برای رفتار ضد زندگی وجود داره و به همین جهت هزاران نفر در سال خودشون رو میکشند . لذا کار خود ازاری میتونه به خودکشی هم برسه..
• لذا بسیاری از شما میتونید طلاق بگیرید فقط بخاطر اینکه میخواهید خودتون رو آزار بدید…
• ما وقتیکه به وضعیت سلامتیمون و زندگیمون حمله میکنیم، چرا به زندگی زناشویی مون حمله نکنیم؟
17- الگو بودن طلاق
• برای بسیاری از ما طلاق تنها الگو و مدل زندگی است و متاسفانه در خانواده هایی پیدا میشه که یا پدر مادر از هم جدا شدند و یا یکی از پدر و مادر حسرت جدایی رو میخورده ولی جدا نشده…
• هستند کسانیکه ازدواج غلط و نامناسب میکنند برای اینکه مطمئن باشند میتونند بعدا طلاق بگیرند…
• کسانیکه از خانواده هایی میان که توش طلاق بوده متاسفانه یک زمینه ای برای طلاق و جدایی دارند
• هرچند جدایی پدر و مادر ای بسا سخت ترین آسیبها رو به اونها زده و هرچند تصور میکردند که اونها هیچوقت جدا نمیشن و آسیبی که اونها دیدند هیچوقت سر بچه هاشون نمیارن و گرچه در این زمینه صادقند. اما متاسفانه درصدیشون آگاه و ناآگاه هم با انتخاب غلط. هم با حل نکردن مسائل و مشکلاتشون درست به همون جایی میرسند که پدر و مادرشون رسیدند …
• بنابریان وقتی گفته میشه شما فرزند طلاقید و خطر جدایی دارید متاسفانه تا حدودی درسته و تنها زمانی برعکس میشه که شما نشون بدید از این تجربه بد و غلط نتیجه گیری درست کردید و تغییرات اساسی و بنیادی رو در خودتون بوجود آوردید و الا آمار نشون میده بچه های طلاق امار جدائیشون به دلیل ازدواج غلطشون بیشتر است
طلاق و فانتزیِ (فنتسیِ) عشق
فانتزیِ (فنتسیِ) عشق
كاربست مفهوم «فانتزی عشق» لاكان در تبیین طلاق به منزلهِ مسئله ای اجتماعی
مریم مختاری – مرضیه شهریاری
در قرن اخیر، با رشد و توسعهِ جوامع، افزایش سرسام آور انواع آسیب های اجتماعی در جوامع مختلف رخ داده است . از مواردی كه به منزلهِ آسیب تلقی میشود، طلاق در جامعهِ ایران است. امروزه، سوژه های انسانی، فانتزی هایی را برای خود میسازند تا موقعیت خیالی خود را در ساختار اجتماعی نشان دهند. هدف مقالهِ حاضر آن است كه با استفاده از مفهوم عشق و فانتزی لاكان، یك مسئلهِ اجتماعی (طلاق) را تبیین كند. بدین منظور، چارچوب مفهومی ای ملهم از نظریهِ لاكان دربارهِ فانتزی و جنس عشق و طلاق منظومهِ روشی این مقاله را تشكیل میدهند. وجه ناخودآگاه وقوع طلاق با استفاده از مفهوم فانتزی لاكان، بین 10 زن طلاق گرفته تحلیل شده و داده ها از طریق مصاحبهِ عمیق گردآوری شده است. یافته های مقاله نشان میدهد مخاطب برحسب سناریوی فانتزی گونه و با میلی برساخته شده، درصدد یافتن آن مصداق فانتزی در جامعه برمیآید، اما هنگام دسترسی، سوژه با تجربهِ ناخوشایند واقعیت روبرو شده و مصداق عینی فانتزی را فردی معمولی می یابد كه هیچ وجه مشتركی با تصویر خیالی از آن ندارد.
تشكیل خانواده و در كنار هم زندگی كردن دو جنس مخالف از دیرباز بهمنزلهِ یكی از اشكال زندگی مطرح بوده و همواره دربارهِ چگونگی آن سخنهای زیادی به میان آمده است. اما چنین ارتباطی همواره و به انحای گوناگون در معرض تهدید و فروپاشی قرار داشته است. در واقع، تشكیل زندگی خانوادگی و روابط زناشویی مستلزم پیشنیازهایی برای آن است تا اینكه زن و مرد به مرحلهِ تشكیل آن برسند و آن اینكه افراد برحسب تصورات و انتظاراتی كه از یك رویداد دارند، به سراغ آن میروند. در جوامع غیرصنعتی، خانواده متشكل از حضور چندین نسل در كنار هم است كه معیشت مشترك دارند. در این خانواده ها، پدر در رأس هرم ساختاری قرار دارد و مبادلات خانه با بیرون از آن را در دست دارد. همهِ اعضای خانواده در كار خانه باهم همكاری دارند و تفكیك امور وجود ندارد. خانواده محل تأمین مایحتاج زندگی، آموزش، بهداشت و… است. اوقات فراغت اعضای خانواده در كنار هم و وابسته به هم سپری میشود و فرزندان حرفه ای فراتر از حرفهِ والدین نمی آموزند [17]
پس از انقلاب صنعتی و با كمرن گشدن خانواده های گسترده، خانوادهِ هسته ای با مفهوم عشق معنا پیدا كرد. بر این اساس، شكل هایی از خانواده ظهور پیدا كردند كه تا آن زمان وجود نداشت؛ خانواده هایی كه در آن نقش مردان، زنان و كودكان تغییر یافت. این تغییر نقشها به مرور زمان در درون خانواده ها نهادینه و شاخ و برگ های دیگری به آن افزوده شد؛ به طوریكه امروزه به دلیل دگرگونی در هریك از حوزه های خانواده، چه در ساختار، كاركرد و مفهوم، شاهد خانواده های نوظهور در جامعه هستیم؛ خانواده هایی كه بر اثر مقتضیات زمانی و مكانی، شكل خاص خود را دارند[3]. از ویژگی های شكل گیری خانواده های نوظهور خیزش آرام و پنهانی آن در بطن جامعه است.
از سایر اشكال خانواده، كه در كشور ما نیز به طور چشمگیری به سبب مسائل اقتصادی و اجتماعی در حال افزایش است و كمتر به آن توجه و از آسیب های حاصل از آن غفلت شده، دگرگونی حوزهِ مفهومی خانواده است[15]. تا قبل از انقلاب صنعتی، خانواده به شكل گسترده بود و ازدواج به خواست خانواده ترتیب داده میشد و نه به خواست فرد. اما با ظهور سرمایه داری، ازدواج از آن پس شراكتی بر پایهِ كار و عشق دوسویه تصور میشد[9]. به این ترتیب، میتوان شاهد نوعی تحول در معنای زندگی مشترك بود كه براساس آن معیار همسرگزینی وابسته به منافع و خواست خانوادهِ پدری نیست، بلكه میل دو جنس مخالف به یكدیگر مبنایی برای زندگی مشترك دو جنس مخالف به شمار میآید.
لاكان در مقالهِ اولیه ای دربارهِ خانواده (1938)، موضع فرویدی كم و بیش متعارفی دربارهِ عقدهِ ادیپ اتخاذ كرد. از نظر لاكان، عقدهِ ادیپ در وهلهِ اول ساختاری نمادین است. هنگامی كه دو فرد باهم زندگی یا ازدواج میكنند، این كار را به دلایلی بسیار شخصی و خصوصی انجام میدهند، اما درعین حال جنبهِ اجتماعی یا نمادین گسترده تری نیز در این رابطه وجود دارد. یك رابطه یا ازدواج نه تنها به طرفین آن، بلكه به كل شبكهِ اجتماعی دوستان، خویشاوندان و نهادها نیز مربوط است. بنابراین، روابط شخصی، زن و مرد را در مدار نمادین مفاهیم اجتماعی قرار میدهد. پس، از نظر لاكان، باید بین طرفین واقعی رابطه و ساختارهای نمادینی كه روابط زن و مرد را سازماندهی میكنند، فرق بگذاریم[18].
در دوران حیات بشر، رفته رفته و به ویژه در قرن اخیر با رشد و توسعهِ جوامع و پیشرفت تمدن بشری، ماشینی شدن زندگی افراد، هر روز میتوان افزایش سرسام آور انواع پدیده های اجتماعی از جمله طلاق را شاهد بود.
براساس جدول ثبت طلاق در كشور طی سال های 1388 تا 1392 ،بیشترین میزان طلاق در این 5 سال، در سال 1392 با 155 هزار و 369 طلاق ثبت شده كه نسبت به سال قبل از آن، 3/4 درصد رشد داشته است. در این 5 سال هم، بیشترین رشد طلاق مربوط به سال 1388 است كه با ثبت 125 هزار و 747 مورد، نسبت به سال قبل از آن، یعنی سال 1387 ،8/13 درصد رشد داشته است. همچنین، آمارهای سال 1388 تا 1392 نشان میدهد، بیش از 14 درصد طلاق ها در یك سال اول زندگی رخ میدهد؛ یعنی 22 هزار و 35 طلاق. این فقط بخشی از روند زندگی زناشویی در ایران است[12].
هیچ عصری مانند عصر حاضر خطر انحلال كانون خانوادگی و عوارض ناشی از آن را به خود ندیده است. این از یك طرف نشاندهندهِ قدمت معضلات مناسبات زن و مرد در قالب خانواده است و از طرف دیگر دلیلی است بر اینكه در گذشته خانواده استحكام بیشتری داشته است[1]. تشكیل زندگی خانودگی و روابط زناشویی مستلزم پیش نیازهایی برای آن است تا اینكه زن و مرد به مرحلهِ تشكیل آن برسند و آن اینكه افراد برحسب تصورات و انتظاراتی كه از یك رویداد دارند به سراغ آن میروند. به علاوه، پس از انقلاب صنعتی و با كمرن گشدن خانواده های گسترده، خانوادهِ هسته ای با مفهوم عشق معنا پیدا كرد؛ مثلا ً، تافلر در كتاب موج سوم به موضوع عشق در خانوادهِ صنعتی اشاره دارد. در همین زمینه، سوژه همواره از منظر و دیدگاه دیگریِ بزرگ میل می ورزد و بنابراین ابژهِ میل ابژه ای است كه تصور میشود جایگاه مطلوب و مورد تقاضایی را در مدار میل دیگری اشغال كرده باشد.
با اینحال، لاكان از نظریه پردازانی است كه به دو دلیل به معنای دقیق كلمه ساختارگرا نبود. اول اینكه ساختارگرایی به دنبال انحلال كامل سوژه است و سوژه را صرفاً «پیامد» ساختارهای نمادین میداند. در مقابل، لاكان هنگامی كه میخواهد جای نهاد سوژه را در مناسبت با امر نمادین پیدا كند، سوژه را صرفاً چیزی فروكاستنی به پیامد زبان یا نظام نمادین نمیداند. دوم اینكه از منظر ساختارگرایی، ساختار همواره كامل است؛ درحالیكه از نظر لاكان ساختار نظام نمادین هرگز كامل نیست. همواره چیزی اضافی وجود دارد كه لاكان آن را ناخودآگاه میداند، چون درحقیقت امیال ناخوداگاه در بستر فانتزی تجلی مییابند[31].
سوژهِ انسانی وقتی وارد امر نمادین میشود به صورت اتفاقی جایگاهی را در آن اشغال میكند. سوژه نمیداند كه چرا در این جایگاه قرار گرفته است. بنابراین، پرسش هایی از این دست مطرح میكند كه دیگریِ بزرگ از من چه میخواهد كه مرا در این جایگاه قرار داده است[30]. سوژه در مقابل امر واقع به فانتزی پناه میبرد و فانتزی كه چیزی نیست مگر میزانسن میل برای نمادین كردن و مهار جنبه های تروماتیك امر واقع، به ابژهِ كوچك متوسل میشود. در مقابل دیگریِ بزرگ، لاكان دیگریِ كوچك را نه یك دیگریِ راستین، بلكه دیگری ای میداند كه تصویر انعكاسی سوژه است. بر این اساس، میتوان از این نظریه در تحلیل پدیده های اجتماعی گوناگون كمك گرفت. حسب مسئلهِ حاضر، وجود انتظارات قبل از ازدواج «فانتزی » تلقی میشود كه به نوبهِ خود عشق فانتزی را پدید می آورد. حال اینكه این عشقِ فانتزی با وقوع ازدواج چه سرانجامی یابد، محققان را به سمت مطالعه مفاهیم عشق و فانتزی لاكانی و نقش آنها در تبیین طلاق بهمنزلهِ مسئله ای اجتماعی سوق میدهد.
سؤالات تحقیق
پژوهش حاضر سعی دارد به سؤالات زیر پاسخ دهد:
1 .فانتزی در نظریه های ژاك لاكان به چه معناست؟
2 .فانتزی در امر ازدواج رمانتیك در دنیای امروز چه میتواند باشد؟
3 .دست نیافتن به فانتزی از نظر لاكان چگونه خود را نشان میدهد؟
4 .فانتزی های مربوط به جنس مخالف چگونه به طلاق منجر میشود؟
مطالعات پیشین
شكست و موفقیت در رابطهِ زناشویی را میتوان از روی متغیرهای ویژگی های شخصیتی مهارت های اجتماعی، سبك های دلبستگی و ویژگی های جمعیت شناختی پیشبینی كرد[8،16،7]. حسینی (1386) در پژوهش خود به این یافته اشاره دارد كه: سن، هوش، تحصیلات، اختلاف طبقاتی و جغرافیایی هنگامی به پیوند زناشویی لطمه وارد میكند كه این تفاوت ها، معانی ذهنی و مفاهیم بنیادی فكری دو طرف را تحت تأثیر قرار دهد[5]. آقابابایی و همكاران (1394) در پژوهش خود با استفاده از نظریهِ لاكان سه نوع آسیب منجر به وقوع طلاق را تشخیص دادند: آسیب ناشی از فانتزی تحقق نیافته، آسیب مرتبط با تخریب فانتزی توسط فرد و آسیب ناشی از فانتزی هیستریك[3]. سهراب زاده و حسام مقدم (1392) در پژوهش خود با تحلیلی روانكاوانه، به تفسیر و تأویلی از ابژه های غایبی می پردازند كه زیست روزمرهِ این سوژه ها را (كه اغلب نیز زنان اند)، آنگونه كه فیلم ها بازنمایی شده، برساخت میكند؛ ابژه های غایبی كه در برساختن سوژه های خط خورده و از هم پاشیده نقشی اساسی در زندگی روزمرهِ امروزین بازی میكنند[11].
بلا و همكارانش (1985) در مطالعات خود نشان دادند كه ازدواج افراد را قادر میسازد كه جنبه هایی از خود و وجودشان را آشكار كنند و بنابراین خود واقعی شان را با شریكشان سهیم كنند[20]. مردم وقتی میفهمند كه ارتباطات زناشویی شان دیگر به آنها اجازهِ كشف جنبه های باطنی خود و آشكاركردن جنبه های پنهانی وجودشان را نمیدهد، آنها این ارتباط را رها میكنند. اینها علل و دلایل طلاق هستند كه با پیش انگاشت یك سوژهِ آگاه از سوی محققان دنبال شده اند.
مبانی نظری
بنابر نظر لاكان، سوژه ها موجودات ارضا نشدهِ سرگردانی اند كه زمانی از وحدت وجود جدا شده اند و دو حالت بیشتر ندارند: گروهی با ظواهر دنیوی بر این خلأ بزرگ درونی سرپوش می گذارند و دستهِ دوم، با زدودن تعاریف نمادینی كه در ظاهر به آنها هویت داده، در جستجوی رضایت مطلق برمی آیند تا شاید از چشمهِ بیكران ناخودآگاه بهره مند شوند[23]. از دیدگاه لاكان، سه گسترهِ امر نمادین The Symbolic و امر واقع The Real ، امر تصویری The Imaginary به ترتیب در ناخودآگاه سوژه رخ میدهند. گسترهِ امر نمادین از زبان گرفته تا قانون را شامل میشود و عرصهِ اجتماع انسان هاست كه به آن دیگریِ بزرگ The Other نیز میگوید. امر تصویری كه با مرحلهِ آینه ای به وجود می آید، قلمرو تصاویر، خیالات و همذات پنداری های تصویری است. امر واقع همان واقعیت نیست. آنچه واقعیت مینامیم، به امر نمادین یا واقعیت اجتماعی مربوط است. همواره هسته ای از امر واقع وجود دارد كه از نمادسازی میگریزد. لاكان این عنصر واپس زده را بازنمود یا چیز The Thingمینامد[4]. لاكان در ادامه، مفهوم دیگری را به نام «فانتزی ناخودآگاه» بیان میكند. درحقیقت، امیال ناخودآگاه در بستر فانتزی تجلی مییابند. درواقع، فانتزی كوششی است برای پركردن شكاف ناشی از پرسش با یك پاسخ. فانتزی همان چارچوبی است كه میل ما را هماهنگ و مختصاتش را تعیین میكند. در صفحهِ فانتزی، میل تحقق نمییابد، «ارضا نمیشود»، بلكه برساخته میشود[4].
ژیژك فانتزی را از دو جنبه بررسی میكند:
1 . به منزلهِ روشی برای فكركردن به آن اشاره میكند كه از كانت گرفته شده است. وی تأكید دارد كه فانتزی در یك روش توهمی به سادگی یك مطلوب شناخته نمیشود. درعوض، وی استدلال میكند كه آن به منزلهِ تمایل و مطلوب ماست و به معنای واقعی كلمه به ما می آموزد كه چگونه به مطلوب برسیم. فانتزی «طرحی» ایجاد میكند كه در آن «سوژه های مثبت در واقعیت» میتوانند تابعیتی از سوژه ها داشته باشند -نه آنچنان علمی و مطلوب- ژیژك این فرایند را به صورت سقوط در فضاهای خالی ایجادشده با ساختار نمادین رسمی توصیف میكند.
2 . ژیژك توجه را به شخصیت اساساً درون ذهنیتی فانتزی جلب میكند كه هم سوژه و هم هدف به طور مستقل از روابط اجتماعی وجود ندارند: رابطهِ سوژه با دیگران و مطلوب نهایی در تشخیص هویت سوژه بسیار حیاتی است. سؤال اصلی مطلوب مستقیماً این نیست كه «چه میخواهم انجام دهم؟»، اما این است كه دیگران از من چه میخواهند؟ آنها در من چه میبینند؟ من برای دیگران چگونه ام؟ یك فانتزی مطلوب ما را تشكیل میدهد، مختصات آن را ایجاد میكند، درنتیجه، به صورت تحت اللفظی چگونگی رسیدن به مطلوب را به ما میآموزد[31]. فانتزی خودبخود موضوع نیست، اما مطلوب دیگران است. سؤال اصلی و اولیه از مطلوب مستقیماً این نیست كه من چه میخواهم؟ بلكه این است كه دیگران از من چه میخواهند؟ دیگران در من چه دیده اند؟ من برای دیگران چه باید بكنم؟ در بنیادی ترین آن، فانتزی به من میگوید كه من برای دیگران چه باید انجام دهم. فانتزی تلاشی است به ایجاد پاسخی به اینكه جامعه از من چه میخواهد؟[31]. سوژه با كمك فانتزی تلاش میكند توهم وحدت خود را با دیگری بزرگ حفظ كند و بر چندپارگی خود سرپوش گذارد. ما همواره به دنبال ارضا، دانش، ثروت، عشق یا… هستیم و حتی اگر آنها را به دست آوریم، باز چیز دیگری هست كه میل آن را داشته باشیم[18].
همانگونه كه گفتیم، برساخت فانتزی پروسه ای ناخودآگاهانه است و قرار گرفتن در چارچوب فانتزی یك شخص، كه به تشكیل رابطه با دیگری منجر شده و در حالت دوجانبهِ آن باعث پایداری روابط میشود، با رمزگانی ناشناخته و به زبان نیامدنی همراه است[29]. ازاینرو، با توجه به تعاریف ارائه شده در ذیل از عشق، میتوان این چنین عشق را به فانتزی ربط داد كه ازدواجهای امروزین، كه ازدواج رمانتیك نام دارد، با عشق آغاز میشود و لذا عاشق شدن با كمك فانتزی های مربوط به جنس مخالف شكل میگیرد.
از نظر لاكان، «عشق پدیده ای است كه در سطح انتزاعی قرار میگیرد». عشق یكی از دو جنبهِ روابط انتزاعی است. عشق یك احساس شباهت با دیگری است. عشق های سوژه به صورت كلی دیده میشود كه سوژه میخواهد با آن شبیه باشد. این صحبت معادل است با اینكه: من اغلب به فردی عشق میورزم كه كمترین تفاوتها را با من داشته باشد، زیرا امیدوارم بتوانیم نقص های یكدیگر را كامل كنیم. از سوی دیگر، از كسی متنفرم كه برعكس من باشد، زیرا هیچ چیزی در او وجود ندارد كه نقص های من را جبران كند. اساساً، عشق به صورت خودپرستی یا عشق به خود در نظر گرفته میشود[24].
لاكان ایدهِ فروید در مورد عشق را با عنوان خودشیفتگی تعدیل كرد كه در آن سوژه ها به دیگران عشق میورزند، زیرا سوژه به شناسایی خود یا شناسایی خود از طریق دیگران قادر است. در قلمرو خیال و انتزاعات، عشق از شناسایی سوژه از یك ضمیر دلخواه چشمه میگیرد كه آن را در تصویر با دیگران یافته است. این ضمیر ایده آل جمع بندی همهِ مطلوب های سوژه است كه میخواهد به آن دست یابد؛ به ویژه یك تجربهِ كامل. عشق با عنوان خودشیفتگی فقط به معنای عشق ورزیدن به خود و شناسایی چیزی در دیگری، كه مشابه با ماست، نیست. خودشیفتگی عشق همچنین شامل در معرض قرار دادن خود به منزلهِ سوژه ای ارزشمند از عشق به دیگران است. بنابراین، عشق لقاح با خویشتن است. عشق همواره در جستجوی یك پاسخ از دیگران است. علاوه بر این، پاسخی كه سوژه به دنبال آن است، یك پاسخ در ارتباط با ذهنیت متغیر وی است[21].
برای دستیابی به یك عشق واقعی باید اعتقاد داشت كه با عشق ورزیدن به دیگران، به حقیقتی در مورد خودتان خواهید رسید. این مطلب به این معناست كه عشق تلاشی است كه سوژه در بررسی به نقص و كاستی های اساسی خود دارد. ازاینرو، میتوان گفت كه عشق هیچ نیست مگر براساس فقدان. عاشق شدن یا عشقی كامل مستلزم تشخیص و شناسایی كمبود در وجود شخص است كه این نقص را به دیگری میدهد[21]. فانتزی هم در امر ازدواج رمانتیك در دنیای امروز بدینگونه است كه وقتی انسانی عاشق میشود، با آرمانی كردن معشوق فكر میكند در كنار او احساس وصف ناپذیری دارد. این همان جنبهِ خیالی عاشق بودن است. زوج شدن و احساس پیوند با دیگری در ساحت امر نمادین جای میگیرد. مسئلهِ سومی هم هست. معشوق ممكن است زیبا، باهوش، مهربان و… باشد، اما آنچه او را از دیگر كسانی كه ممكن است همین صفات را داشته باشند و مورد عشق ورزی قرار نگیرند جدا میكند، چیزی مازاد است كه نمیتوان آن را با زبان بیان كرد و به همان دلیل است كه ابژهِ عشق ورزیدن قرار میگیرد. این مازاد همان ابژهِ پتی آ یا ابژه علت میل است. ابژهِ پتی آ حفره یا شكافی است كه امر نمادین به گرد آن شكل میگیرد و نیز آن چیزی است كه فقدان را پنهان میكند. در اصطلاح لاكانی، فانتزی رابطهِ ناممكن سوژه با ابژهِ پتی آ را تعریف میكند[18]. در گسترهِ واقع، پیچیده ترین مبحث لاكانی ژوئیسانس Jouissance (لذت پایان ناپذیر) مطرح میشود. سوژه ها همواره احساس میكنند چیز بیشتری وجود دارد كه از دست داده اند. ژوئیسانس تجربهِ وجدآمیز عرفانی و مذهبی است كه سوژه ها به رغم درد ناشی از نرسیدن به آن بینهایت، میل وافری به آن نشان میدهند[18].
بروس فینك میگوید: سرانجام فكر میكنیم كه باید چیز بهتری وجود داشته باشد، میگوییم كه باید چیز بهتری وجود داشته باشد، باور داریم كه باید چیز بهتری وجود داشته باشد[18]. ژوئیسانس نوعی آرمان، ایده و امكانی است كه اندیشهِ مجال تصورش را به ما میدهد، ولی دست نیافتنی است. این بینهایت، درد است چون دست نیافتنی است و لذت ناچیز آن از تصور آن كل و زیبایی مطلق ارضای همیشگی انسان به وسیلهِ فانتزی حاصل میشود[22]. به طوریكه، اگر زن و مرد در ساختار زبان در جایگاه متفاوتی قرار دارند، یگانه مفهومی كه زن و مرد را به هم پیوند میدهد، فانتزی عشق است؛ یعنی سوژه ها فانتزی هایی برای خود می سازند كه در آن جایگاهی به معشوق میدهند؛ جایگاهی كه از پیش تعریف شده است[27]. از نظر لاكان، فرد مفهوم واقعی عشق را در گسترهِ واقع و در آرزوی رسیدن به ژوئیسانس میجوید. عشق او به چیزی، كسی یا مكانی است كه روزی از آن جدا شده، در آرزوی بازگشت به همان كل و رضایت مطلق و ابدی است. سوژهِ سرگردان در دنیایی كه هیچ مطابقتی با درون او ندارد، ناخودآگاه سمت و سوی خود را به جهتی دیگر متمایل میكند كه در آن بتواند به رضایت مطلق دست یابد، یا لااقل تصویری از آن ژوئیسانس را در ذهن خود بپروراند و به لذتی هرچند آنی دست یابد[28].
با توجه به این تعاریف از عشق، میتوان اینچنین عشق را به فانتزی ربط داده كه ازدواج های امروزین، كه ازدواج رمانتیك نام دارد، با عشق آغاز میشود و درنتیجه عاشق شدن با كمك فانتزی های مربوط به جنس مخالف شكل میگیرد. تمنای آدمی همواره مطلوبی گمشده و از دست رفته است. كل تمنیات در پی یافتن مجدد آن است؛ یافتن چیزی كه اصلاً وجود ندارد. درواقع، رضایتمندی فرد در گرو یافتن ردپایی از این مطلوب گمشده در واقعیت است و مطلوب تمنای فرد در بازیافتن خاطره ای است كه واقعیت اولیهِ آن را زنده میكند[6].
روش شناسی
این پژوهش به روش كیفی و با روش تحلیل موضوعی تحلیل و بررسی میشود. در تحلیل موضوعی Thematic Analysis ، محقق با طبقه بندی و مقوله بندی داده ها به استخراج یكسری مفاهیم و الگوهای بنیادین معنایی می پردازد و آنها را برجسته میكند. از تكنیك مصاحبهِ عمیق برای گردآوری داده ها استفاده شده است. جامعهِ بررسی شده در این پژوهش، 10 نفر از زنانی است كه در سال 1394 به مجتمع دادگاه خانواده شهرستان اهواز مراجعه كرده یا به آن ارجاع داده شده و طلاق گرفته اند. نمونه گیری در این مقاله از نوع نمونه گیری هدفمند است.
یافته های تحقیق
سوژه های بررسی شده در این مقاله در رویارویی با دیگری بزرگی مانند عشق فراطبقاتی، جذابیت های بدنی، میل جنسی و مرد ایده آل فانتزی خود را ساخته اند. در ادامه، هریك از مقوله ها همراه نمونهِ مصاحبهِ انجام گرفته تفسیر میشود. نمونه های این مقاله شامل 10 زوج است كه از هم طلاق گرفته اند. طبق مصاحبهِ انجام شده، طبقه به منزلهِ یك مقولهِ مهم فرد ایده آل در زندگی است. به عبارتی، همانطور كه در بحث عشق آمد، عشق به دنبال شبیه كردن به خود میگردد. در این تحقیق، براساس مصاحبهِ انجام گرفته، یكی از مقوله ها با مفهوم طبقه مرتبط است. ما فانتزی مرتبط با آن را با عنوان فانتزی عشق فراطبقاتی نامگذاری كرده ایم كه در ادامه با جزئیات بیشتر دربارهِ آن سخن میگوییم.
1 – فانتزی عشق فراطبقاتی
در گذشته، ازدواج ها برحسب رسوم با افراد هم سنخ انجام میگرفت. اما امروزه جوانان فانتزی های جدیدی در ذهن می پرورانند كه به دنبال رسیدن به آن هستند؛ فانتزی هایی كه شكننده اند.
سمیرا زن 29 سالهِ مطلقه ای است كه معتقد است تفاوت های اعتقادی باعث جدایی او از همسرش شده است. او به نحوهِ آشنایی اش اشاره میكند و میگوید: من و پیام هر دو دانشجوی مدیریت بودیم. پیام حدوداً پنج سال پیش، وقتی كه فقط 25 سال داشت، از من خواستگاری كرد. البته ناگفته نمونه كه ما حدود یك سال پیش از ازدواج باهم دوست بودیم. من اون روزها به دلیل علاقه ام به پیام، تفاوت نوع پوششم رو با خانوادهِ اون در نظر نگرفتم. پیام توی یك خانوادهِ مذهبی بزرگ شده بود و پدر و مادر من اعتقاداتی ضعیف داشتند و من نیز متأثر از این فضا به حجاب و مسائلی از این قبیل علاقه ای نداشتم. زندگی من و پیام با مخالفت های شدید دو خانواده آغاز شد، اما طلاق چند ماه بعد اتفاق افتاد.
دلیل این جدایی به فانتزی سمیرا بازمیگشت. با توجه به مصاحبهِ ذكرشده، می توان گفت كه فانتزی سمیرا چیزی فراتر از تعلق طبقاتی است. او اتفاقاً جایگاه طبقاتی را انكار میكند و گمان میكند كه عشق فراتر از طبقه میتواند شكل بگیرد. پس در واقع فانتزی سمیرا عشق فراتر از تعلق طبقاتی است كه وقتی وارد رابطه میشوند، این فانتزی تخریب و دست نیافتنی میشود. درواقع، بسیاری از عشق های امروزی همین گونه اند. واقعیت «كبوتر با كبوتر، باز با باز» مصداق این است كه تشابه جایگاه ها و موقعیت های طرفین در یك رابطه به ثبات آن رابطه می انجامد. اما فرد براساس امر خیالی خود چیزی فراتر از آن را به منزلهِ یك فانتزی در ذهن می پروراند. لذا به سمت عشقی خیالی میروند كه گویی فقط دوست داشتن میتواند همهِ تفاوت ها را پوشش دهد. قبل از آنكه به دیگران علاقه مند شویم و دوستشان بداریم، لازم است بدانیم چه كسی هستیم و معیارها و ارزش های ما كدام است؟ و چه مسیری را برای زندگی خود برگزیده ایم؟ اگر برای این سؤالها پاسخی پیدا نكرده باشیم، مهر و علاقهِ ما به دیگران بسیار سطحی است و تجربهِ عینی چونان امر واقع دروغین بودن فانتزی، شكافها و خیالی نبودن ماهیت دیگری مطلوب را آشكار میكند.
2 – فانتزی جذابیت های بدنی
سوژه های زن و مرد به دنبال جذابیت هایی در طرف مقابل خود هستند و بخشی از این جذابیت ها جنبهِ فیزیكی و بدنی دارد؛ به طوریكه جذابیت بدنی طرف مقابل برای افراد، هم به لحاظ اجتماعی و هم به لحاظ زندگی خصوصی، مهم میشود.
سیما از طریق رسانهِ غیررسمی و دیدن ماهواره، زن ویژه ای را در فانتزی اش قرار داده بود. محمد عادت داشت هر روز شبكه های ماهواره ای و سریال های آن را تماشا میکرد. او آنقدر این سریال ها را تماشا كرد كه روی مغزش اثر گذاشت و تحت تأثیر آنها زندگی مشتركشان را هم به نابودی كشاند. سیما میگوید: همسرم روزهای اول زندگی مان خیلی به من ابراز عشق و علاقه میكرد، اما به مرور زمان محمد روزبروز نسبت به مسائل اعتقادی و تعهدهای زناشویی بی تفاوت تر میشد تا اینكه فهمیدم با یه زن دیگه ارتباط برقرار كرده. روزی كه فهمیدم همسرم با زنی نامحرم ارتباط مخفیانه برقرار كرده، خیلی دلم گرفت و از او به دلیل این كار خطا توضیح خواستم. شاید باورتون نشه مردی كه خیلی راحت سعی داشت كارهای خودش رو مثل چیزهایی كه از فیلمه یاد گرفته بود عادی نشان بده، شرم و حیا رو توی وجودش قربانی هوسهای شیطانیش كرده بود، به چشم هام خیره شد و خیلی بی شرمانه من رو با بازیگران چند فیلم مقایسه كرد و از تیپ و قیافه ام ایراد گرفت.
دلیل این كار او و جدایی آنها از فانتزی محمد مایه گرفته بود. آن دو نمیدانستند كه محمد با دیدن زنان تصاویر شبكه های ماهواره ای تصویر جنسی زن ایده آلش را بی نقص ساخته است. مخاطب برحسب همین سناریوی فانتزی گونه و با میلی برساخته شده درصدد یافتن آن مصداق فانتزی در جامعه برمیآید و در صورت دسترسی به آن، گمان میكند كه همهِ مشكلاتش برطرف خواهد شد. در اینجا، فانتزی جذابیت بدنی به این نكته اشاره دارد كه با همسر خویش ازدواج میكند، اما با توجه به رویارویی با تصاویر ماهوارهای فانتزی جذابیت بدنی در وی شكل میگیرد، سپس چون همسرش با آن جذابیت های بدنی همخوانی ندارد، وی را طلاق میدهد. در پی دستیابی به رؤیای خویش، به زن دیگری روی میآورد. پس این فانتزی در مورد همسرش تخریب میشود و این باعث به هم خوردن فانتزی محمد و درنتیجه وقوع طلاق میشد.
3 – فانتزی میل جنسی
فانتزی دیگری كه آن را میتوان در گذر رشد رسانه های مجازی یافت، فانتزی میل جنسی است. به عبارتی، عشق به جنس مخالف برحسب فانتزی میل جنسی معنا می یابد و او عشق را در تحقق یافتن این فانتزی می جوید. به مدد رسانه ها، این فانتزی دنیای نشاط آور و تجربهِ گسستنی را برای شخص پدید میآورد كه در آن فرد از تقاضاهای دنیای واقعی فرار میكند. به طوریكه این فانتزی جنسی گاهی سبب به خطر افتادن سلامت روانی و حتی جسمی فرد میشود و میتواند انحرافاتی چون: خودارضایی، اباحه گری جنسی، همجنس بازی، از بین رفتن حیای اخلاقی، علاقه به عریان نمایی و… را دربرگیرد. جستجوی مدام میل جنسی برای زندگی جنسی زوجین، همچون سمی كشنده است كه نه تنها ارضای این نیاز طبیعی زوج را دچار مشكل میكند، بلكه میتواند دلسردی از زندگی زناشویی و مشترك را نیز به همراه داشته باشد.
زهرا میگوید: من عاشق همسرم نیستم، ولی صادقانه دوستش دارم و به او احترام میذارم. فكر میكردم این از عشق هم برتره. مرد مجرد دیگه ای تونسته بعد از 7 سال ازدواج فكر من رو مشغول كنه! حتی در روابط جنسی خودم اون فرد خاص رو به جای همسرم توی ذهنم تصور میكنم. من آدم نسبتاً مذهبی هستم. به هیچ عنوان ماهواره نمیبینم و خانوادهِ مقیدی دارم. اون آقا هم همینطوره.
اینگونه شد كه زهرا با دیگری بزرگ متفاوتی روبرو شد و به مرور علاقه اش را به همسرش از دست داد. درحالیكه در حال زندگی كردن با همسرش است، ولی اظهار میكند كه ارتباطش با آن آقا (دوست همسرش) در حد پیامك و مشغول شدن ذهنش است. قطع رابطهِ زهرا با همسرش ناشی از تغییر میل او در فانتزی و تغییر دیگری بزرگ او بود. زهرا دیگر همسرش را دوست نداشت و سعی میكرد كه دوست همسرش را جایگزین تصویر همسرش در ذهنش و حتی در خصوصی ترین روابط زندگی اش داشته باشد. درواقع، زهرا با فانتزی كه از میل جنسی دارد، دوست همسرش را دیگری بزرگی میبیند كه میتواند به فانتزی او پاسخ گوید و عشق را با تصورات جنسی در او جستجو میكند.
مینا 27 ساله تجربهِ خوشایندی از دو سال اول زندگی زناشویی اش ندارد. او مشكلش در برقراری ارتباط جنسی را مهمترین موضوع در آن دو سال میداند. با مردی آشنا شده ام و مدتی برای ازدواج با ایشون مردد بودم. با این وجود، ازدواج كردیم و پس از ازدواج و آغاز فعالیت جنسی به این نتیجه رسیدم كه در مورد دنیای جنسی خودم اشتباه فكر میكردم و اون طوری كه فكر میكردم بعد از تجربهِ رابطهِ جنسی گرایش آنچنانی نسبت به اون نداشتم.
درواقع، بوجود آمدن این حالت به فانتزی جنسی و تخیلات جنسی مینا بر میگردد. ازاینرو، مینا با شكست فانتزی و طلاق مواجه شد. شكستی كه ناشی از تغییر میل او در فانتزی و تغییر دیگری بزرگ او، یعنی فانتزی میل جنسی اش به منزلهِ منشأ ایجاد عشق بود.
سمیه میگوید: دو سال پیش به اجبار خانواده ازدواج كردم، اما دلم با این رابطه نبود. همسرم از لحاظ اقتصادی در سطح خیلی پایینی بود. من اول كمی بهش علاقه پیدا كردم، اما بعد از یه مدت دیگه سرد شدم. از این رابطه خسته شدم. خیلی دارم عذاب میكشم چون عاشق پسری بودم كه واقعاً همدیگه رو دوست داشتیم و من هنوز هم دوسش دارم و میخوام از همسرم طلاق بگیرم و با شخص ایده آلم ازدواج كنم.
دلیل این اضمحلال رابطهِ زناشویی به فانتزی سمیه برمیگردد كه در ذهن خود، با داشتن فانتزی، سرنوشت رابطهِ عاشقانهِ خود را نیز تباه میكنند. وضعیت فعلی سمیه معلول ازدواج نكردن با معشوقش نیست، بلكه ناشی از نوع نگاه و روش غلط در مواجهه با مسائل و تفسیر همراه با تحریف از وقایع است. تا زمانی كه چنین رویكردی بر قضاوت های سمیه حاكم باشد، نتیجه ای جز نارضایتی از وضع موجود (به صورت افراطی و پاتولوژیك) به دنبال نخواهد داشت؛ چه با معشوقه ازدواج كند یا ازدواج میكرد و چه ازدواج نمیكرد. در واقع، زمانی كه فرد قبل از ازدواج فانتزی جنسی خاصی داشته باشد و بعد از ازدواج فانتزی های جنسی وی عملی نشود، این فرد به رغم داشتن میل جنسی زیاد، از رابطهِ جنسی لذت نمیبرد. فانتزی جنسی میتواند ابزار سنجش بالینی از مشكلات و دشواری های یك فرد در ایجاد صمیمیت و نزدیكی احساسی باشد. حدود یك سوم از زنان سابقهِ نوعی آسیب جنسی داشته اند. در نتیجهِ آن، حین عشق بازی با شریك جنسی خود احساساتشان را از اعمالشان جدا میكنند. این مسئله گاهی اوقات شكل یك فانتزی جنسی به خود میگیرد كه بین زوج فاصلهِ روانی ایجاد میكند، زیرا واقعیت جای تخیل را میگیرد؛ واقعیتی كه فانتزی فیلم های جنسی و بدن های همیشه سالم و تراشیده و جذاب را ندارد. بدن همسر، مانند تخیلات جنسی بدن های ماهوارهای، جذاب نیست.
لاكان مفهوم واقعی عشق را در گسترهِ واقع و در آرزوی رسیدن به ژوئیسانس میجوید. عشق او به چیزی، كسی یا مكانی است كه روزی از آن جدا شده، قدم در زندگی نهاده، اما در آرزوی بازگشت به همان كل و رضایت مطلق و ابدی است. و این ذهنیت به اضمحلال روابط زناشویی منجر میشود.
4 – فانتزی مرد ایده آل
زن قبل از ازدواج در كنار افراد خانواده مشغول زندگی است و تصمیم به ازدواج را با امید به زندگی در كنار مردی كه بتواند خواسته هایش را برآورده كند و همراه او در مسیر زندگی باشد، برمیگزیند. این فانتزی برای زن و مرد با عنوان مرد ایده آل زندگی یا زن ایده آل زندگی شكل میگیرد و خصوصیاتی برای آن برشمرده میشود؛ مانند: مسئولیت پذیری، هم كلامی، همدلی، همراهی در سختیهای زندگی و… . درحقیقت، فانتزی مرد ایده آل قبل از ازدواج در طرف مقابل دیدنی نیست یا دربارهِ امكان رسیدن به این فانتزی صحبت كافی نمیشود. لذا بعد از ازدواج، مرد مورد نظر برای زن متناسب با ویژگی های مرد زندگی نیست.
لاله میگوید: حدوداً 21 ساله بودم كه با سعید از طریق خانواده ها آشنا شدیم. اون تاجر موفقی در خارج از ایران بود، ولی تصمیم داشت برای ازدواج به ایران بیاد. سعید مردی 41 ساله، متشخص و با وضع مالی خوبی بود. من هم كه در اون زمان دختری بی تجربه بودم، سعید اولین مردی بود كه بهطور جدی پا به زندگی من گذاشته بود و تا قبل از اون پیش نیومده بود كه با پسری به طور جدی صحبت كنم و خیلی دركی از ازدواج نداشتم. فقط همین رو می فهمیدم كه می تونم به سعید به عنوان مرد زندگی نگاه كنم و اون تكیه گاه خوبی برام خواهد بود. راستش خودم فكر میكنم چون توی خانواده محبت چندانی ندیده بودم، هرجایی به دنبال ذره ای محبت میگشتم. همون اوایل ازدواج به شدت به سعید وابسته شده بودم. اما بعد از چند ماه از زندگی، با سعید مدام بر سر خونه موندن و بیرون رفتن، مهمون اومدن اختلاف داشتیم. اون دوست داشت وقتی از سر كار میآد، روی كاناپه جلوی تلویزیون دراز بكشه، تلویزیون ببینه و هیچ حرفی هم نزنیم. ولی برعكس من عاشق مهمونی رفتن و مهمونی دادن، سفر، خرید و… بودم. دنیای ما به كلی باهم متفاوت بود. نگاهمون به زندگی فرق داشت. من دوست داشتم چیزهایی رو تجربه كنم كه اون خیلی پیشتر از اینها تجربه كرده بود و حالا هیچ جذابیتی براش نداشت.
این رابطه و جدایی نهایی آنها هرچند از سوی لاله با عنوان «بی توجهی سعید و نداشتنِ تفاهم» بیان شد، علت پنهان به فانتزی لاله برمیگشت. سعید شبیه تصویری كه لاله از یك مرد ایده آل در ذهن داشت نبود. نتیجه آنكه «سعید اونی كه میخواستم نبود» اما درواقع سعید شبیه همان شخصیت ایده آلی نبود كه در ذهن لاله بود. درنتیجه، احساس میكرد با فردی ازدواج كرده است كه نقش پدر را برایش دارد كه میخواهد در زندگی او را هدایت كند و این امر به فروپاشی فانتزی لاله منجر شد. درحقیقت، فانتزی عشق لاله در داشتن یك مرد زندگی در كنارش تحقق می یافت، اما عدول سعید از این فانتزی زنانه، این فانتزی لاله را تخریب كرد.
نگین زنی 37 ساله است و دربارهِ علت طلاقش میگوید: زندگی مشترك نسبتاً بدی نداشتم، اما اون چیزی كه من رو آزار میداد، دل مشغولی و سرگرمی های همسرم بود. همیشه همسرم در اینترنت مشغول صحبت كردن با دوستاش بود و همین امر من رو آزار میداد. به غیر از خواهش و تمنا برای اینكه كمتر به سراغ اینترنت بره، كار دیگه یا نمیتونستم انجام بدم. ولی خواهش و التماس های من كارساز نبود و درنتیجه برای طلاق اقدام كردم.
فانتزی های زن امروز این است كه مرد برای جنس مخالف جذابیت های مردانه داشته باشد. مرد ایده آل بیشتر خانمها مردی است كه، در درجهِ اول باغیرت باشد و نسبت به خانواده اش و حریم آن حرمت قایل شود. مرد ایده آل از هرگونه انحراف اخلاقی به دور است و سلامت اخلاقی دارد. او نسبت به والدین خود خوش رفتار و پناهگاهی برای زن و فرزندان خود است. پاكی چشم و عقل و فكر، توانایی تأمین مالی خانواده، داشتن ایمان محكم، شهرت اجتماعی و توان دفاع از حریم خانواده هم از شاخص های مرد ایده آل است. مرد پاكیزه، پارسا، سخاوتمند و دست و دلباز میتواند تكیه گاه خوبی برای خانواده و همسر خود باشد. طبیعی است میتوان به این فهرست، صفات دیگری را افزود؛ اما بسیاری از خانم ها به هنگام انتخاب همسر بر این ویژگی ها تأكید میكنند.
سمیه میگوید: دو ساله كه عروسی كردم. شوهرم خیلی خیلی دوسم داشت. به خاطرم جلوی همه وایساد. اما حالا همهِ اونها یادش رفته. خیلی بی احساس شده. فقط دخترمون رو دوست داره. من رو هیچ جا نمی بره. هیچ محبتی به من نمی كنه. میگه من همینطوریم. عوض نمیشم. میگم بهم محبت كن. بهم توجه كن. میگه توقعت زیاده. دلم نمیخواد ببینمش. خیلی از زندگی باهاش سرد شدم.
به علت ارتباط گرایی ذاتی ذكرشده، وقتی خانمی با ارتباطات كلامی نصفه و نیمهِ همسرش مواجه میشود یا بی توجهی اش را می بیند، چون زن به نیازش نمیرسد، شوهرش را به خاموشی و گوشه گیری ارادی متهم میكند و برایشان این سوء تفاهم پیش میآید كه گوشه گیری مرد به دلیل بی مهری و بی عشقی است . به عبارتی، فكر میكند كه همسرش دیگر دوستش ندارد؛ وگرنه باید بیش از این به او نزدیك شود و توجه كند.
ندا زنی 35 ساله است كه از بی توجهی همسرش رنج میبرد و برای جدایی به دادگاه آمده است. او میگوید: مشكل من رفیق بازی های همسرمه. قبل از ازدواجمون هم همینطور بود و گفته بود كه دوستهاش براش مهمند. اون به جای توجه به من، بیشتر وقتش رو با دوست هاش بیرونه و مشغول خرید و خوشگذرونی و گردشه. چون دوستش داشتم، از اون خواستم به من و خونه و زندگیش بیشتر توجه كنه كه قبول كرد و قول داد این كار رو انجام بده. اما بعد از مدتی زیر قولش زد و دوباره كار خودش رو كرد. تحمل این وضع دیگه برام غیرممكنه و با اینكه میدونه دادخواست طلاق دادم، اما حاضر نیست تغییری در رفتارش ایجاد كنه.
راضیه اظهار میكند: یك سال پیش با سینا آشنا شدم كه زیاد به من ابراز علاقه میكرد. در ابتدا علاقش رو باور نداشتم، ولی كم كم طی صحبتهایی كه باهم داشتیم علاقش رو باور كردم و من هم به اون علاقه مند شدم و با خودم گفتم در وجود اون چیزهایی وجود داره كه اون رو از بقیهِ مردها متمایز میكنه. صداقتی كه در رفتار و نگاهشه. ولی بعد از یه مدتی از آشناییمون، كم كم اخلاقش با من عوض شد و دیگه به من ابراز علاقه نمیكرد. ولی هربار ازش میپرسیدم كه چرا اینقدر از من فاصله گرفته، میگفت من عوض نشدم. ولی من تصویری از اون رو میخواستم كه یك سال پیش دیده بودم. همون مردی كه حاضر بود برای من هر كاری انجام بده. تحمل این وضع برام غیرممكنه. چون تمام ایده آل هام به هم ریخت، ولی هنوز هم با اینكه میدونم دیگه علاقه ای به من نداره، عاشقشم و هر روز با خودم میگم امروز دیگه این رابطه رو تموم میكنم و ازش جدا میشم اما نمیتونم. حتی چندبار گفته برو به زندگیت برس و این یعنی اینكه از نظر او همه چیز تمام شده است ولی چطور او میتواند راحت از همه چیز بگذرد. در واقع این داستان ها تداعی كنندهِ شعر ذیل است:
دل كه عادت به تمنا و به اصرار نداشت … طفلك از دست تو اینگونه به اجبار شده
من همان دخترك ساده و مغرورم كه … از سر عشق تو مجبور به اقرار شده
از آنجا كه زنان ذاتاً ارتباط گرا هستند و مردان در مواجهه با مواردی كه گفتیم از ابراز احساساتشان كاسته میشود و حتی به طور غیرارادی توجهشان به محیط اطراف و شاید همسرشان كم میشود، رنجش هایی به وجود میآید كه باعث متشنج شدن زندگی شان میشود. درنتیجه، از نظر لاكان، سوژه ای كه به تطبیق خود با شرایط پیرامونی قادر نیست، در گسترهِ نمادین مواجهه با فقدان و هجران، میل به دستیابی به امر واقع دارد و همواره با جابجایی فانتزی های گوناگون درصدد دستیابی به لذت پایان ناپذیر است. این ذهنیت به بدبینی و اضمحلال روابط زناشویی فرد منجر میشود.
بحث و نتیجه گیری
با توجه به تجزیه و تحلیل انجام شده، ساختار ناخودآگاه موقعیتهای اجتماعی را تعیین و تنظیم میكند. سوژه ها موجودات ارضا نشدهِ سرگردانی اند كه زمانی از وحدت وجود جدا شده اند و دو حالت بیشتر ندارند: گروهی با ظواهر دنیوی بر این خلأ بزرگ درونی سرپوش میگذارند و دستهِ دوم، با زدودن تعاریف نمادینی كه در ظاهر به آنها هویت داده، در جستجوی رضایت مطلق برمیآیند تا شاید از چشمهِ بیكران ناخودآگاه بهره مند شوند.
ژاك لاكان مفهوم واقعی عشق را در گسترهِ واقع و در آرزوی رسیدن به ژوئیسانس میجوید. عشق فرد به چیزی، كسی یا مكانی است كه روزی از آن جدا شده و در آرزوی بازگشت به همان كل و رضایت مطلق و ابدی است. سوژهِ سرگردان در دنیایی كه هیچ مطابقتی با درون او ندارد، ناخودآگاه سمت و سوی خود را به جهتی دیگر متمایل میكند كه در آن بتواند به رضایت مطلق دست یابد یا لااقل تصویری از آن ژوئیسانس را در ذهن خود بپروراند و به لذتی هرچند آنی دست یابد.
سوژه با كمك فانتزی میكوشد توهم وحدت خود را حفظ كند و در صفحهِ فانتزی، میل تحقق نمی یابد، «ارضا نمیشود»، بلكه برساخته میشود. مخاطب برحسب همین سناریوی فانتزی گونه و با میلی برساخته شده درصدد یافتن آن مصداق فانتزی در جامعه برمیآید و در صورت دسترسی به آن گمان میكند كه همهِ مصائب او برطرف خواهد شد. اما هنگام دسترسی، با تجربهِ ناخوشایند واقعیت روبرو میشود و مصداق عینی فانتزی را فردی معمولی مییابد كه هیچ وجه مشتركی با تصویر بازنمایی شده از آن ندارد. این تجربه، چونان تجربهِ دهشتناك امر واقع فرد مطلوب را به عنصری مزاحم، دروغگو و شیاد تبدیل میكند.
با توسل به تئوری لاكان، میتوان گفت كه با فانتزی، میل «من» در ساحت امر خیالی فقط با فاصله اش از «غیرمن» تعریف میشود، از طریق بازیافتن خود در تصویر دیگری. شكاف بین خود و تصویر برسازندهِ فانتزی دستیابی به وحدت یكپارچه ای است كه سوژه آن را در چنگ اندازی به دیگری طلب میكند. به عبارتی، فانتزی ساختاری است كه میل را به حركت درمیآورد و این كار را با وعدهِ دسترسی به ابژه ای كه میتواند جایگزینی برای خسران ژوئیسانس باشد انجام میدهد . بدین گونه، عشق لاكانی (تلاشی كه سوژه در بررسی به نقص و كاستی های اساسی خود دارد) به عشق بدن تبدیل میشود. به عبارتی، آنچه دیده میشود و قابل رؤیت است «قدرت رسانهِ» فانتزی جذابیت های بدنی را ایجاد كرده است. قدرت رسانه به منزلهِ یك ابژهِ تعجب آور، آگاهی سوژه را محصور خود میكند. دوم آنكه قدرت سینما به منزلهِ امری خطرناك و دستكاری كننده در نظر گرفته میشود كه دستگاه ایدئولوژیك برای مطیع كردن انسانها از آن استفاده میكند. دستگاه ایدئولوژیك این كار را با عمل دوخت انجام می دهد (لاكان بر این نظر است كه انسان به وسیلهِ اگو، امر نمادین و امر تصویری اش را به هم وصل میكند تا شكاف هایی را كه از تداخل این دو حاصل شده اند بدوزد). این جانشینی و عمل دوخت، از این نظر اهمیت دارد كه سوژه های واقعی كه در جامعه زندگی میكنند، خود، فانتزی های مشابهی در زندگی اجتماعی میسازند و لاجرم وقتی وارد این آپاراتوس سینمایی میشود، این دستگاه فانتزی های آنها را دوباره سازی و متناسب با ایدئولوژی خود به مخاطب عرضه میكند. به بیان دیگر، فانتزی در ساختار روایی خود میل تماشاگران را دستكاری میكند و آن را متناسب با ایدئولوژی خود جهت میدهد.
امروزه با «كاهش بهداشت جنسی » مواجه نیستیم. در گذشته، لزوماً بهداشت جنسی بالا نبوده كه امروز كم شده باشد. در واقع، امروز ما از مسئله ای به نام «ضعف بهداشت جنسی» آگاهی پیدا كرده و آن را به منزلهِ مسئله ای اجتماعی به رسمیت شناخته ایم. در حالیكه در گذشته آگاهی از سلامت جنسی بسیار كمتر بوده است. با بالاتررفتن سن ازدواج، افراد زیادی در جامعه (زن و مرد) وجود دارند كه به طور كلی «زیست جنسی مشترك» ندارند؛ یعنی نه با همسر و نه با شریك جنسی غیر از همسر رابطه ندارند. این افراد معمولاً زیست جنسی را انفرادی و با تخیل و فانتزی (خودارضایی) تجربه میكنند. همین افراد در صورت ازدواج، با نارضایتی جنسی مواجه خواهند بود، زیرا واقعیت جای تخیل را میگیرد؛ واقعیتی كه فانتزی فیلمهای جنسی و بدن های همیشه سالم و تراشیده و جذاب را ندارد. بدن همسر مانند تخیلات جنسی بدنهای ماهواره ای جذاب نیست و این امر میتواند به اضمحلال روابط زناشویی منجر شود.
همچنین، فانتزی ای كه محصول «عشق فراطبقاتی» است بدینگونه عمل میكند كه باعث شكاف بین واقعیت و خیال میشود و انتظارات از واقعیت ها فراتر می رود. و پیامد این امر فروپاشی فانتزی فرد و درنهایت گسست در زندگی خانوادگی میشود. از طرف دیگر، فانتزی جنسی هم باعث اختلال در روابط زناشویی و سپس كاهش سلامت جنسی میشود. لاكان انسان را اینگونه تعریف میكند: «انسان چیزی نیست غیر از خواهش و فقدان». به عقیدهِ او، بشر را در تمام طول زندگی اش یك احساس فقدان دنبال میكند. این احساس فقدان ما را وادار میكند كه دائم در جستجو باشیم؛ در جستجوی چیزی یا كسی كه این احساس خلأ را پر كند و بر این جستجوی بی پایان خاتمه دهد. به عقیدهِ او، زندگی كردن یعنی از فقدانی به فقدان دیگر گذر كردن و نباید فراموش كرد كه این احساس فقدان بیش از اینكه منفی باشد، موتوری است كه انرژی های ما را بسیج میكند و اگر در راه درست كانالیزه شود، خلاقیت های بی شماری را در زمینه های گوناگون در ما بیدار میكند. «فانتزی جنسی» امری است كه بسیاری از افراد بدون آگاهی از آن و تحت تأثیر آن رفتار هستند. واسازی فانتزی جنسی و آگاهی رسانی به زوجین و همهِ مردم در این زمینه میتواند تأثیرات مثبتی در واقع بینی داشته باشد.
به گفتهِ روانشناسان، یكی از نیازهای مهم زن و شوهر در زندگی، توجه به نیازهای روحی و روانی آنان است؛ نیازهایی كه با ویژگی های روانی زن و مرد متفاوت است و بی پاسخ ماندن آنها از سوی هریك از زوجین، باعث بروز مشكلاتی جدی در زندگی مشتركشان میشود و چه بسا جدایی را رقم بزند. اگر ذهن فردی گرفتار تحریفات شناختی شود، تفسیری كه از امور مختلف خواهد داشت، تفسیری تحریف شده خواهد بود كه در صورت تكرار، خروجی آن میتواند اضطراب، افسردگی، نارضایتی از زندگی و… باشد. تحریف شناختی به زبان ساده و خودمانی، همان عینك بدبینی یا خوشبینی است كه میتواند همهِ تفسیرها و نگاه ما را به زندگی یا به یك فرد یا یك اتفاق عوض كند؛ نگاهی كه با برداشتن آن عینك به كلی متفاوت میشود.
با وجود فانتزی های كل گرایانه ای كه توضیح داده شده است، فانتزی های جزء گرایانه ای مانند «فانتزی جذابیت های مردانگی» وجود دارد كه به توقعاتی مربوط میشود كه خانمها از همسرشان دارند . این است كه وقتی خانمی دچار استرس یا درگیر مشكلاتی میشود، بیشتر از از آنكه توجهش را به خودش معطوف كند، سعی میكند به اطرافیان توجه كند و همهِ سعی اش بر این میشود كه نیازهای اطرافیانش را برطرف كند. این در حالی است كه مردها به علت یك بعدی نگری ذاتیشان، برعكس زنان، نمیتوانند همه جانبه نگر باشند. به علت همان ارتباط گرایی ذاتی كه ذكر شد، وقتی خانمی با ارتباطات كلامی نصفه و نیمهِ همسرش مواجه میشود یا بی توجهی اش را میبیند، چون به نیازش نمیرسد، شوهرش را به خاموشی و گوشه گیری ارادی متهم میكند و برایش این سوء تفاهم پیش میآید كه گوشه گیری مرد به دلیل بی مهری و بی عشقی است. به عبارتی، فكر میكند كه همسرش دیگر دوستش ندارد و این ذهنیت به بدبینی به همسر و اضمحلال روابط زناشویی منجر میشود.
فانتزی ها عمدتاً آگاهی های كاذب یا واقعیت را پنهان میكنند یا به شكل وهمی واقعیت را جعل میكنند یا شكافی را به شكل خیالین درمان میكنند. این امر از اضطراب نگاه كردن به مشكلات و شكاف های زندگی و ناشی از این كنش است كه فرد به جای گلاویزشدن با شكاف های خود به صورت عینی، درصدد راه چاره ای رؤیاگون است. رؤیاهایی كه فقط مدت كوتاهی دوام میآورند و كم كم زیر فشار واقعیت عینی كمر خم میكنند و سوژه را با آلامی كه چاره ای برای درمانش نیست و جز پذیرش یا درمان عینی و ناقص آن كاری از دست سوژه برنمی آید روبرو میكنند. باید واقع بینانه تر به زندگی و عشق واقعی، نه رمانتیك، در ازدواج نگاه كرد.
منابع
1 ایوت، والچاك 1366. طلاق از دید فرزند، ترجمهِ فرزانه طاهری.
2 اونز، دیلن 1387. فرهنگ مقدماتی اصطلاحات روانكاوی لاكانی، ترجمهِ مهدی رفیع و مهدی پارسا
3 آقابابایی، احسان؛ رستگار، یاسر؛ ویسی، رحمان 1394 نقش فانتزی در وقوع طلاق، فصلنامهِ جامعه شناسی كاربردی.
4 توللی، كرامت 1393. مبانی روانكاوی فروید لاكان.
5 حسینی، حسن 1386. جامعه شناسی نظام گسیختگی خانواده و طلاق.
6 دالی، گلین 1384. ژیژك: قماركردن بر سر محال، ترجمهِ مراد فرهادپور، مازیار اسلامی و امید مهرگان.
7 رحمت اللهی، فرحناز 1385. آسیب شناسی زندگی زناشویی و ارائهِ مدلی جهت آسیب شناسی زندگی زوجین.
8 زرگر، فاطمه؛ نشاط دوست، حمیدطاهر 1386 بررسی عوامل مؤثر در بروز طلاق در شهرستان فلاورجان.
9 زارتسكی، ایلای 1390. سرمایه داری، خانواده و زندگی شخصی، ترجمهِ منیژه نجمعراقی.
10 ساروخانی، باقر 1385. مقدمه ای بر جامعه شناسی خانواده
11 سهراب زاده، مهران، حسام مقدم، اسماعیل 1392. سینمای ایران در جست و جوی ابژه غایب؛ نقد روانكاوانه فیلم سینمایی به همین سادگی،
12 سالنامه آماری كشور 1390. دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی سازمان ثبت احوال كشور.
13 عقیلی، وحید؛حبیبی، فواد 1390. روانكاوی لاكانی به مثابهِ روش شناسی نقد فیلم
14 كدیور، میترا 1381. مكتب لاكان: روانكاوی در قرن بیستم و یكم.
15 گیدنز، آنتونی 1989. جامعه شناسی، ترجمهِ منوچهر صبوری.
16 كریم منصوریان، سید محمد؛ فخرایی، سیروس 1387. تحلیل جامعه شناختی تعارضات همسران در خانواده های شهر شیراز
17 معاونت امور زنان و خانواده 1394. خانواده های نوظهور، ir.gov.women
18 هومر، شون 1390 . ژاك لاكان ، ترجمهِ محمدعلی جعفری و ابراهیم طاهائی.
19 هیوارد، سوزان 1388. مفاهیم كلیدی در مطالعات سینمایی، ترجمهِ فتاح محمدی
20 Blau, Judith R., and Peter Blau (1982). “The Cost of Inequality: Metropolitan Structure and Violent Crime.
21 Demandante, D (2014). “lacanian perspectives on love”, kritike, Volume Eight Number One.
22 Fink, Bruce (1996). The Lacanian Subject, Princeton University Press.
23 Gelder, M (2005). Psychiatry, New York: Oxford University Press Inc.
24 Jacques Lacan (1985). “God and the Jouissance of Woman.”
25 Lacan, J (1977). The signification of the phallus.
26 The Four Fundamental Concepts of Psychoanalysis,
27 God and the Jouissance of Woman.” In Mitchell, J. & Rose,
28 La logique du fantasme, Compte rendu du séminaire
29 Zizek, S (2008). “ The Plague of Fantasies” ,
30 The Plague of Fantasies”, published by Verso.