شوخی، هزل، طعنه، طنز، هجو، توهین

شوخی، هزل، طعنه، طنز، هجو، توهین

     I      شوخی                  Humor

    II     طعنه                   Sarcasm

   III     هزل            Facetiousness

    IV    هجو                   Lampoon

     V    طنز                         Satire

    VI    مسخرگی            Mockery

   VII    توهین                     Insult

   I            شوخی

o       مزاح.

o       استهزا، بذله، جوک، خوشمزگی، دعابه، ریشخند، لاغ، لطیفه، لودگی، متلک، مداعبت، مزاح، مسخرگی، مسخره، مطایبه،

o       بیحیایی، بیشرمی، گستاخی

o       ظرافت، قذرات، لافی، لطیفه، ملاعبت

o       Gag, Humor, Jape, Jest, Jocoseness, Jocularity, Joke, Jollity, Lark, Play, Playfulness, Quip, Spoof, Story, Waggery, Witticism

  II            طعنه

o       سخن کنایه‌آمیز که معمولاً به منظور توهین، تمسخر، و سرزنش بر زبان می‌آید.

o        بدگویی، سرزنش، شماتت، طعن، لوم، ملامت، نیش و کنایه

o       نیزهزنی، ضربتنیزه، گوشه و کنایه زدن

o       Barb, Irony, Quip, Sarcasm, Taunt

  III            هزل

o       . مزاح؛ شوخی؛ سخن غیر جدی. سخن بیهوده.

o       سخن منظوم یا منثور که محتوی مضامین غیراخلاقی و غیراجتماعی است.

o       بذله گویی، جوک، شوخی، طیبت، ظرافت، لاع، لافی، لطیفه، لودگی، مزاح، مسخرگی، مسخره، مطایبه، هجا، هجو، هجو

  IV            هجو

o       بدگویی کردن؛ برشمردن معایب کسی.

o       سخریه، مسخره، هجا، هجویه، هزل، بیهوده، پوچ، مبتذل، مزخرف، مهمل، نامربوط.

o       Burlesque, Lampoon, Libel, Mockery, Satire, Squib

  V            طنز

o       شیوۀ ادبی که در آن عیوب فردی و اجتماعی به منظور اصلاح این عیوب به‌صورت خنده‌آوری نمایش داده می‌شوند.

o       طعنه؛ سرزنش.؛ مسخره کردن.

o       استهزا، فکاهه، فکاهی، مسخره، هزل

o       ناز، طعنه، سرزنش، افسوس کردن، مسخره کردن

   VI            مسخره و مسخره بازی

o       مَسخَره .آنکه مردمان با وی مطایبه کنند و استهزا و سخریه نمایند.

آنکه مردمان به او سخریه و استهزاء کنند.

آنکه بر او فسوس کنند.

Buffoonery, Caper, Charade, Deviltry, Drollery, Foolery, Jest, Play, Prank, Travesty, Waggery

o       مسخره بودن.. Ridiculousness

o       مسخره کردن..Chaff, Deride, Jest, Mock, Rally, Scoff, Smile, Taunt, Tease

o       استهزأکننده و ریشخندکننده و بذله گو و لطیفه گو و بیهوده گو و مقلد و خوش طبع و شوخ و

آنکه چیزهای خنده دارو مضحک ظاهر می سازد، و هر چیز مضحک و خُرمّی آور.

o       آنکه با کارها یا گفته های خنده آور مردم را خنداند.

o       آنکه در دربار سلطانی شاه را به گفته ها و کرده های خویش خنداند.

ریشخند کردن. هازل . ضحکه . لوده . افسوسگر. مضحکه . دلقک

o       چرا چون ز یک اصل بود آدمی…..یکی عالم آمد یکی مسخره ؟

o       چون نشنوی همی و نبینی همی به دل…گوشت به مُطرب است و دو چشمت به مسخره .

  VII            توهین

o       خوار کردن ، خوار داشتن . سُست کردن .

o       اهانت، بیحرمتی، تحقیر، خوارداشت، وهن، دشنام، ناسزا

o       Affront, Cut, Brass, Effrontery, Flout, Indignity, Insult, Invective, Slap, Slight, Slur, Snub, Violation

  VIII            نیش

o       سخن گزنده- نشتر- نیشتر- زخم

o       نوک هرچیز نوک‌تیز، مانندِ سوزن، خنجر، و نشتر.

o       عضوی از بدن حشرات گزنده از قبیل عقرب، زنبور، و مار که زهر خود را به‌وسیلۀ آن داخل بدن انسان می‌کنند.

o        چهار دندان نوک‌تیز جلوی دهان انسان، دو در بالا و دو در پایین؛ انیاب.

برای مطالعه بیشتر روی لینکهای بالای این صفحه کلیک کنید.

شوخی

شوخی

Humour (humor)

o       شوُخی یا مِزاح به تمایل اشخاص به ارائه تجربیات شخصی که موجب خنده و تفریح می‌گردد، می‌گویند. مردم در اکثر سنین مایل به انجام شوخی هستند و اکثریت آنها پس از شنیدن شوخی لبخند زده و خوشحال می‌شوند.

o       نوع شوخی و مزاح بسته به موقعیت جغرافیایی، فرهنگ، آموزش و پرورش و تیزهوشی متفاوت است. برای مثال کودکان با مسائل کم اهمیت‌تر مثل دیدن خیمه‌شب بازی و یا دیدن کارتون خوشحال می‌شوند. اما در سنین بالاتر اینها دیگر برایشان خنده‌دار نمی‌باشد.

o       به توانایی درک یا بیان جنبه‌های طنزآمیز موقعیت‌ها، شوخ‌طبعی می‌گویند.

o       شوخی حالتی مثبت در ذهن است و موقعی ایجاد می‌شود که فردی موضوعی ناهمخوان، غیرمنتظره و یا سرگرم کننده را بگوید و یا انجام دهد یا اینکه برای برخی افراد به دلایل دیگری اتفاق می‌افتد و مردم می‌خندند. خنده دار بودن مسائل نوع خاصی از شادی است، لذا خنده در شادی حائز اهمیت است.

o       شوخی ویژگی رایج در زندگی است و غالباً پاسخی خودجوش به موقعیت‌ها در حضور دیگران است. شوخی ناشی از یک خلق مطلوب و مثبت است و می‌تواند تاثیر عمیقی بر شادی مردم داشته باشد.

o       اغلب روانشناسانی که شوخی را مطالعه کرده‌اند، نتیجه گرفته‌اند که ویژگی اصلی رویدادهایی که افراد را خوشحال می‌کند،  ناهمخوانی آنهاست و برای افرادی که تمایل به شوخ‌طبعی دارند ضرورت دارد.

o       استفاده از شوخی با خوداِبرازی و خودنگری قابل پیش‌بینی هستند و هر دوی آنها به عنوان شاخص‌های مهارتی اجتماعی مطرح می‌باشند. افراد احساسی لطیفه‌ها را خنده‌دارتر درک می‌کنند و بیشتر می‌خندند.

o       افراد متعصب لطیفه‌های جنسی را دوست دارند.

o       افراد آزاد اندیش لطیفه‌های بی‌معنی را ترجیح می‌دهند.

o       بسیاری از افراد خشک و متعصب از ناهمخوانی لذت می‌برند و از این طریق تنش‌های خود را تخلیه می‌کنند.

o       در بعضی مواقع نیز شوخی وسیله‌ای است برای بیان غیر مستیم دلخوری‌ها و ناراحتی‌ها از شخص یا گروهی بخصوص که به صورت مستقیم نمی‌توان عنوان کرد.

شوخی و مقابله با استرس

o       شوخی در مقابله با استرس نقش مراقبتی ایفا می‌کند و موجب کاهش تهدید و آسیب استرس می‌شود.

افراد دارای حس عمیق شوخ طبعی، بعد از رویدادهای منفی زندگی بطور قابل ملاحظه‌ای خلق بهتری نشان می‌دهند.

شوخی موجب می‌شود که فرد جنبه مثبت رویدادها را در نظر بگیرد،  باعث می‌شود فرد توانایی پیدا کند تا رویدادها را از جهتی شوخی و خنده‌دار ببیند، و لذا از میزان استرسش کاسته می‌شود.

رابطه شوخی و مغز

o       شوخی به عملکرد بخشهای خاصی از مغز بستگی دارد.

محققین در سال ۱۹۹۹، ۲۱بیمار مصدوم مغزی و تعدادی افراد سالم را مورد مطالعه قرار دادند.

بیماران اگر ضایعه‌ای در بخشی از ناحیه قدامی لوب راست پیشانی داشتند، شوخی را درک نمی‌کردند.

این ناحیه بخشی از مغز است که اطلاعات دریافتی را یکپارچه کرده و تفسیر می‌کند و خودآگاهی در آن قرار دارد.

o       داروهای خاصی نیز بر شوخی تاثیر می‌گذارند. محققین نشان داده اند که الانزاپین Olanzapine  ، از مشتقات تینوبنزودیازپین Thienobenzodiazepine (بنزودیازپین‌ها)،  که داروی ضد روانپریشی Atypical Antipsychotic،  ضد دوقطبی Bipolar Disorder  و شیزوفرنی Schizophrenia است، از طریق اثرات آنتاگونیستی آن بر روی گیرنده های دوپامین و سروتونین Dopamine Antagonist ، از خندیدن افراطی در بیماران اسکیزوفرنی جلوگیری می‌کند.

o       خنده نیز مانند سایر ابرازهای چهره‌ای، بخشی به لوبهای پیشانی و بخشی دیگر به نواحی مرکزی بستگی دارد.

شوخی در کودکان

o       در مطالعه‌ای در سال ۱۹۷۹ گزارش می‌شود که کودکان شوخ ارتباط نزدیکی تا سن ۳ سالگی با مادران خود داشتند و موقعی که بعد از سن سه سالگی ارتباط عاطفی مادران کاهش می‌یابد، این تفکر شکل می‌گیرد که شوخی می‌تواند در مقابله با مشکلات و موقعیت‌های استرس‌زا نقش حمایتی داشته باشد.

در سن ۶ سالگی تفاوت جنسی مشهود است، پسرها لطیفه‌های بیشتری را تعریف می‌کنند و تمسخر در آنها به نسبت دخترها بیشتر است.

o       کودکان خیلی زود تبسم می‌کنند. در هفته‌های اول تولد ، تبسم اولیه ابتدا به سمت مادر و صدا است. کودکان در ۴ ماهگی می‌خندند که در پاسخ به غلغلک (قلقلک) یا سایر تحریکات لمسی، بازی‌های دالی و در اواخر اولین سال  در پاسخ به رویدادهای عجیب از قبیل شیر خوردن مادر از شیشه شیر کودک می‌باشد. به نظر می‌رسد که ناهمخوانی باعث برانگیختن خنده در مراحل اولیه تولد می‌شود. این کار در شرایطی امکان‌پذیر است که موقعیت مطلوبی وجود داشته باشد.

o       از حدود ۱۸ ماهگی به بعد، کودکان به بازی‌های تخیلی می‌پردازند. آنها مبالغه گویی‌ها، لاف‌زدن‌ها و ناهمخوانی‌ها را شروع می‌کنند. بازیهای خیالی اغلب اجتماعی بوده و منبعی از شادمانی است. هر چه کودکان بزرگتر می‌شوند، لطیفه‌های خنده‌دار بحث‌برانگیزی را پیدا کرده و بعد از ۶ الی ۷ سالگی می‌توانند معانی را به صورت چندگانه درک کنند،  به خاطر اینکه به مرحله تفکر عملیات عینی پیاژه می‌رسند. از سنین اولیه کودکی یک عنصر اجتماعی قوی در شوخی کودکان وجود دارد.

o       در سن سه سالگی میل قوی به گفتن لطیفه وجود دارد. کودک در شوخی دیگران شرکت می‌کند تا آنها را بخنداند، به خاطر اینکه خندیدن لذت بخش است و عضویت در گروه را شکل می‌دهد.

کودک ۷ ساله در حضور دیگران بیشتر می‌خندد و مخصوصاً در جمع همسالانش خنده‌اش بیشتر می‌شود. کودک ۸ تا ۱۰ ساله درباره معماها مشغله ذهنی پیدا می‌کند و از لطیفه‌ها براساس معانی دوگانه آنها لذت می‌برد.

شوخی در حیوانات

o       یک منشاء غریزی درباره شوخی وجود دارد که نقش عوامل زیستی را تائید می‌کند. تعدادی از حیوانات بطور غریزی اهل شوخی هستند . از جمله میمونها. در این گروه از موجودات که تماس بیشتری با انسانها دارند، علائم تکلمی که برخی مواقع شباهت زیادی با شوخی دارد را می‌توان در آنها مشاهده کرد.

شوخی یا نیش ؟

o       شوُخی ارتباط برقرار کردن بدون غرض ورزی است، ولی نیش و تیکه انداختن غرض ورزی را نشان می دهد

o       چنان‎چه یک شوخی از مشخصات زیر برخوردار باشد، شوخی واقعی نبوده و استفاده کننده قصد نیش و انتقاد و حمله را در سر نداشته است:

i          آیا از شوُخی برای جهت دهی دوباره به گفت‎وگو استفاده می‎شود؟ آیا هدف شخص این بوده است که از پیگیری موضوع خاصی خلاصی یابد؟

ii        آیا شوُخی مرتبط با یک مطلب جدی است؟ آیا از شوخی برای پرهیز از رویارویی استفاده می‎شود؟

iii      آیا شوُخی شخص همراه با نشانه‎های عطوفت آمیز و رقت قلب است و فرد بدین واسطه همراهی و همدلی و درک خود را نشان می‎دهد؟

iv     آیا شوُخی سرپوشی برای حالاتی چون ترس، سرخوردگی، حسادت و احساس خشم است؟

v        آیا شوُخی می‎‎تواند معنا و مفهوم تازه‎ای به جریان بحث و گفت‎وگو ببخشد؟

o       اشخاصی که از موقعیت زندگی خود راضی هستند و نسبت به موقعیت مادی و اجتماعی خود رضایت خاطر دارند، از شوخی به عنوان چاشنی و مزه‎ گفت‎و گو استفاده می‎کنند.

o       چنین اشخاصی معمولاً از شوخی اغراض خاصی را دنبال نمی‎کنند. در هر صورت، با ارزیابی کردن دقیق اشکال شوخی می‎توانید از اهداف و اغراض ناپیدای اشخاص استفاده کننده از این زبان و وسیله آگاه شده و بدین واسطه بهتر به شخصیت فرد برسید.

تکامل شوخی و خنده

o       با توجه به اینکه حتی کودکان کوچکتر نیز از شوُخی لذت می‌برند و مرکز شوخی در بخش معینی از مغز قرار دارد،  این احتمال را مطرح می‌سازد که شوُخی مبنای فطری دارد. بنابراین با توجه به نقش عوامل زیستی در شوُخی، به نظر می‌رسد که بایستی از برخی مزایای تکاملی برخوردار باشد.

o       شوُخی و خنده از بازی‌های اجتماع مشتق شده است و افرادی که در آن مشارکت می‌کنند از شوُخی لذت می‌برند.

o       اساسا شوُخی یک پدیده اجتماعی است که به خاطر هیجان های مثبت به پیوستگی اجتماعی منجر می‌شود و باعث تخلیه هیجانات منفی می‌شود . البته این کار ناشی از کنش عملی شوُخی است. شوُخی کردن با استفاده از روشهای مختلف منبع مهم شادی است. شوخی تا اندازه‌ای غریزی است. شکل قدیمی آن در نخستین‌های غیرانسان وجود دارد و کودکان کم سن از شوخی و شروع کردن آن لذت می‌برند.

کلید اصلی اغلب شوُخی‌ها شامل رویدادها یا داستانها است و بخش غیر منتظره آن از ارزش کمتری برخوردار است. گستاخی و بی‌پروایی در بخش غیر منتظره بیشتر از بخش رویدادها است.

o       خنده بیان عاطفه مثبت است، اما شوُخی تاثیر علی روی خلق و شادی دارد. شوخی یکی از شایع‌ترین و موثرترین روشهای القا خلق است و ضمن تاثیر مثبت و شادی‌بخش رویدادهای استرس‌زا را کم خطر می‌سازد. همچنین کمک می‌کند تا با استرس‌های اجتماعی که از تعارضات درون جامعه ناشی می‌شود، نگاه متفاوتی داشته و موجب تخلیه تنش‌ها شود.

o       برخی مطالعات رابطه روشنی بین شوُخی و شادی به دست آورده‌اند، افراد شاد بیشتر می‌خندند و احساس بهتری از شوُخی دارند.

برون‌گراها و سایر افرادی که مهارتهای اجتماعی مطلوبی دارند، زیاد می‌خندند و مسائل را خنده‌دار درک می‌کنند، همبستگی قوی بین برون‌گراها و شادی وجود دارد .

این مساله مسلم است که برون‌گراها بیشتر می‌خندند ارتباطات نزدیک نیز بطور وسیعی با شوُخی تقویت می‌شود.

بیشتر در:

گفتاری درباره شوُخی

روانشناسی شوُخی

انواع و اقسام شوُخی‌ها

فرهنگ لغات اقسام شوخی

i          آماج شوُخی     Butt

ii        شوُخی خودمانی    Crack

iii      شوُخی عامیانه    Monkeyshines

iv     شوُخی آمیز    Waggish

v        شوُخی بدنی    Caper

vi     شوُخی خرکی    Antic, Horseplay, Prank

vii   شوُخی دوستانه    Banter

viii شوُخی عملی    Hoax, Practical Joke, Prank

ix     شوُخی عوامانه    Farce

x        شوُخی کردن    Jape, Jest, Joke, Sport

xi     شوُخی لفظی    Badinage

xii   شوُخی مستهجن    Blue Joke

xiii شوُخی وار    Sportively

xiv شوُخی یدی    Practical Joke

xv    اهل شوُخی    Playful

xvi   با شوُخی    Banteringly, Jokingly, Tongue-In-Cheek

xvii           به شوُخی    Jocosely, Sportingly, Sportively

xviii         بی شوُخی    No-Nonsense, Serious

xix       شوُخی بیجا     Facetious

xx       از روی شوُخی    Playful

xxi     از سر شوُخی    Playfully

xxii           شوُخی انجام دادنی    Practical Joke

xxiii         شوُخی کردن با    Kidding

xxiv         شوُخی کردن با (عامیانه)     Josh

xxv           شوُخی و سبکسری    Coquetry

xxvi         شوُخی و متلک گویی    Raillery

xxvii       شوُخی و مسخرگی    Chaff

xxviii    شوُخی و مسخره کردن    Fooling

xxix         اهل شوُخی عملی    Prankster

xxx           اهل شوُخی و تمسخر    Kidder

xxxi         بدجنس (به شوُخی)    Rascal

xxxii       اهل شوُخی و سرسری گیری    Light-Minded

xxxiii    شوُخی و سر به سر گذاری    Tease

xxxiv    یارو (از روی شوُخی یا محبت)    Bugger

xxxv      شیطون (به شوُخی – خطاب به بچه یا دوست)    Rascal

xxxvi    برهنه کردن کون خود و چرخاندن آن به طرف کسی برای شوُخی    Moon

xxxvii  شوُخی، لطیفه، بذله، شوخی کردن    Prank

گفتاری درباره شوخی

گفتاری درباره شوخی

دستور زایشی

o       دستور زایشی Generative Grammar  یکی از رویکردهای بررسی نحو زبان است که توسط نوام چامسکی Noam Chomsky  تبیین شده‌است. تدوین این دستور با نگارش کتاب ساخت‌های نحوی (۱۹۵۷) توسط چامسکی آغاز شد.

o       بین سال‌های ۱۹۲۳ و ۱۹۵۷، هدف زبان‌شناسی «تکمیل روندهای کشف» بود؛ یعنی یافتن مجموعه‌ای از اصول که زبان‌شناس را قادر کند تا دستور زبانی را از توده‌ای اطلاعات که به کمک سخن‌گوی اهل زبان گفته شده، کشف و استخراج کند و دستور باید علمی باشد و صرفاً براساس الگوهایی باشد که فقط در زبان وجود دارند و هیچ رجوعی به معنا نداشته باشند. به این طریق می‌توان به توصیفی عینی و کامل از زبان دست یافت.

o       چامسکی با اعتقاد به این‌که این هدف آرمان‌گرایانه و محدود است، نقدهایی را بر آن وارد می‌کند. آرمان‌گرایانه به این دلیل که امکان ندارد بتوانیم قواعدی خدشه‌ناپذیر برای استخراج یک دستور کامل از توده‌ای اطلاعات وضع کنیم. محدودیت این دستورها به این دلیل است که از قدرت پیش‌گویی برخوردار نبودند؛ آنچه را رخ داده بود دسته‌بندی می‌کردند و آنچه را ممکن بود رخ دهد پیشگویی نمی‌کردند.

o       چامسکی معتقد بود دستور باید به‌عنوان نظریه یا فرضیه‌ای باشد که چگونگی کارکرد زبان را بیان کند. اگر دستور به‌صورت صحیح تدوین شود، به دستگاهی تبدیل می‌شود که تمام توالی‌های دستوری را تولید می‌کند و هیچ رشتهٔ غیردستوری را پدید نمی‌آورَد.

وظیفهٔ زبان‌شناس این است که دستورها را فرمول‌بندی کند تا از این طریق ابزاری برای ارزشیابی دستور فراهم شود و در موقعیتی که زبان‌شناس با دو دستور روبه‌رو شد، خود بتواند نوع بهتر را انتخاب کند.

دستور گشتاری

o       دستور گَشتاریTransformational Grammar  یا دستور زایشی-گشتاری Generative-Transformational Grammar  گونه‌ای از دستور زبان است که شیوه توصیف آن از ساختار زبان‌ها جدا از شیوه دستور زبان‌های سنتی است.

o       دستور گشتاری می‌کوشد شیوه‌هایی که آگاهی‌های فطری افراد از دستور زبان در مغز پردازش شده و به منصه ظهور می‌رسد را بیابد. منظور از لفظ گشتار (گردیدن، تبدیل شدن) هم شیوه تبدیل ذهنیات ما به زبان گفتاری و نوشتاری ما است.

o       دستور گشتاری می‌کوشد از طریق توصیف دستوری، معنای دقیق و واقعی آنچه که در پشت جملات وجود دارند را دریابد و اندیشه‌هایی که در پشت کلمات و جملات هستند را کشف کند.

o       در دستور گشتاری، ذهنیاتی که در ذهن ما وجود دارند که هنوز به زبان جاری نشده‌اند ژرف‌ساخت Deep Structure نامیده شده و مجموعه جملاتی که به زبان جاری می‌کنیم روساخت  Surface Structure نام دارند.

o       یک نمونه از گشتار:    این خبر مرا خوشحال کرد.  من از این خبر خوشحال شدم. بنا به مفهوم دستور گشتاری، در اینجا یک ژرف‌ساخت مطرح است به صورت این‌که شخصی به دلیلی حالتی پیدا کرده‌است: من (شخص) + خوشحال (حالت) + خبر (دلیل) و دو جمله یادشده تحقق‌های نحوی این مفهوم هستند و تنها شیوه تبدیل آن‌ها به بیان (گشتار آن‌ها) است که تفاوت دارد. دستور گشتاری معتقد است که هرچند دو جمله یاد شده شکل دستوری متفاوت یا به عبارتی روساخت متفاوتی دارند،  اما مفهوم بنیادین و ژرف‌ساخت آن‌ها یکسان یا نزدیک است.

o       در تجزیه و تحلیل زبان با استفاده از دستور گشتاری این فرض مبنا قرار می‌گیرد که تعداد مشخصی ویژگی‌های جهان‌شمول و همگانی در زبان‌های دنیا وجود دارند و به منصه ظهور رسیدن آن‌ها است که تفاوت دارد.  اصل دستور گشتاری بر خلق جملات فراوان از تعداد محدودی قانون و واژه قرار دارد.

واژه شوخی

o       هنگامی که از واژه ای به نام شوخی صحبت می کنیم، درواقع تنها به یک کنش زیستی که صرفاً در خنده خلاصه شود، اشاره نداریم، بلکه این مفهوم مطابق نظریه معروف « دستور زایشی- گشتاری» نوام چامسکی، خود دارای جنبه های پراهمیت دیگری ، نظیر زیست شناسی- عصب شناسی، روان شناسی، زبان شناسی، رفتار شناسی و مردم شناسی و جامعه شناسی ست.  یعنی آن را می توانیم از دیدگاه شناختی مورد بررسی قرار دهیم، به این معنا که انسان در رویارویی با جهان پیرامونش، دست به انواع کنش خواهد زد که تحت تاثیر اداراکات وی از محیط است.

یعنی این ذهن انسان بوده که ساختار زبانی را می سازد نه گوش و دهان و … . در چنین زمینه ای هنگامی که از شوخی صحبت می کنیم، در ساده ترین شکلش دو فرد را باید در نظر بگیرم،

 که یکی در حال شوخی کردن بوده و دیگری در حال شنیدن شوخی، که در این میان معنایی ذهنی از جانب طرف اول که فاعل بوده به قصد خنده که حرکتی زیستی است، به طرف دوم منتقل و دریافت می شود که بایستی در یک بافت مشترک انجام پذیرد، تا عمل به درستی انجام شود.

o       این قضیه به همین سادگی که عنوان شد نبوده ، زیرا با دخالت فرهنگ بیش از پیش ما با پیچیدگی آن مواجه می شویم. که در شکل زیستی آن خنده زورکی یا خنده ارادی است یا گاهی خنده با نوعی برانگیختگی احساسی همراه می شود، مثلاً بیان رفتاری دوستانه.

o       چیزی که خنده را در نوع زیست شناختی آن با اهمیت می سازد، فراگیر و مشترک بودن آن در اغلب جوامع و در طی زمان بوده است. یعنی می توان آن را جزء بنیادی ترین حس بشر دانست.

o       بروز خنده در شکل گشتاری شوخی بوده است که در فرهنگ های مختلف، متفاوت عمل می کند. اما سوالی که اینجا مطرح می شود این بوده که آیا می توان برای خنده به عنوان بنیادی ترین حس که مشترک است،  نوعی علامت مشترک و فراگیر یافت که در فرهنگ های مختلف به شکل های گوناگون بروز نکند؟ مثلاً همین علامت خنده که در فضای مجازی رایج گردیده است؟

o       هیچ کس نمی تواند با قلقلک دادن، خودش را بخنداند.  چنان که در بالا بیان شد، خود رفتار خنده علامتی زیستی است که در جوامع انسانی تکامل یافته است. این نوع خنده می تواند مقدمه ای برای کنش متقابل دوستانه باشد. در نتیجه اجتماعی بودن این امر زیستی کسانی که به طور سازمان یافته درباره خنده مطالعاتی انجام دادند مردم شناسان بودند.

o       مردم شناسان اولیه تحت تاثیر نظریه تکاملی داروین به دنبال راهی برای اثبات همگونی رفتار خنده و شوخی در میان تمام جوامع انسانی می گشتند. نشان داده شده که رفتار خنده و شرایط منتهی به بروز خنده در جوامع گوناگون یکسان است و الگوی جهانی و فراگیری برای رفتار عضلانی خنده و شرایط پیرامونی برانگیزاننده آن وجود دارد.

o       سوالاتی که در این مبحث برای ما مهم بوده این است؛ که ما اصلاً :

i          برای چه شوخی می کنیم؟

ii        چرا به آن می خندیم؟

iii      شوخی چیست؟

iv     آیا میان جوامع با فرهنگ های متفاوت مشترک بوده یا متمایز؟

v        چه واژه های دیگری با شوخی درگیر هستند؟

vi     شوخی چه کارکردی می تواند داشته باشد؟

o       اگر به جمع ها و گروه های اجتماعی نگاهی بیاندازیم یا وارد آن ها شویم اغلب با شوخی مواجه می شویم که گاهی دوستانه و گاهی مخالف آن است.

در کتابها و مجلات ما به شکل فراوانی با عناوینی شبیه شوخی با خبرنگاران یا سیاستمداران روبرو هستیم.  چیزی که بیش از پیش اهمیت می یابد فراگیر بودن آن در طول تاریخ فرهنگی این کشور است که در برهه های زمانی به اوج خود رسیده و گاهی سکوت اختیار کرده است.

منابع:

ویکیپدیا

 انسان شناسی و فرهنگ– زهره نظام محله

روانشناسی شوخی

روانشناسی شوخی

شوخی از دیدگاه فروید

o       تا ده، پانزده سال پیش، همه رویکردهای روان‌شناسی اصرار داشتند که شوخ‌طبعی روی سلامت روان اثر مثبت دارد.

o       فروید، سه نظریه پیشین یعنی:

i          رهایی،

ii         ناهمخوانی

iii        تعارض

 را در یک نمونه تشریحی تر ادغام کرد و گفت:

سازوکارهای مورد استفاده در شوخی ها عبارتند از ادغام Assimilation  و جا به جایی Displacement.

o       ادغام زمانی است که دو موضوع در یک کلمه یا جمله خلاصه شوند.

مثال: در زمان جنگ جهانی دوم، رییس جمهور آمریکا در لندن به ملاقات چرچیل رفت.

چرچیل، نخست وزیر بریتانیا که در حمام بود، برهنه نزد رییس جمهور آمریکا رفت و در برابر تعجب او گفت:

ما انگلیسی ها چیزی را از دوستان آمریکایی خود پنهان نمی کنیم!

o       جا به جایی نیز زمانی است که تأکید از موضوع اصلی به موضوعی که ظاهراً با آن بی ارتباط است تغییر یابد.

مثلاً: لردی انگلیسی که با همسرش هنگام صرف شام اختلاف نظر پیدا کرده بود،

 پس از کسب اجازه از همسرش برای ترک اتاق غذاخوری و گفتن شب به خیر به علامت اعتراض و خشم از پشت میز شام برخاست

و به سرپیشخدمت خود که در را برای خروج او باز می کرد، گفت: «لطفاً در را پشت سر من محکم به هم بزنید!»

o       جا به جایی، تظاهر نمادین عقده یا شئ اصلی را به گونه ای ضعیف تر یا به شکلی که ناراحتی کمتری را برانگیزد، ممکن می سازد.

جا به جایی به صورت های گوناگون دیده می شود.

برای نمونه ممکن است معنای دوپهلو را برساند؛

مثلاً جمله «این روزها افرادی که به جای راست رفتن چپ بروند، موفق تر هستند» ممکن است به معنای متضاد اشاره کند.

o       جوانی از «اوناسیس»، میلیاردر مشهور یونانی پرسد: «برای رسیدن به رفاه و خوشبختی چه باید بکنم؟»

اوناسیس پاسخ داد: «باید  ۲۰ سال مثل خر کار کنی و مثل سگ زندگی کنی!»

جوان پرسید: «پس از آن میلیاردر می شوم؟»

اوناسیس جواب داد: «نه، ولی به همان زندگی سگی عادت می کنی و احساس رفاه و خوشبختی خواهی کرد!»

o       نمونه ای دیگر از ادغام و جا به جایی توأم نقل می شود:

 از اوتانت، دبیرکل اسبق سازمان ملل متحد، پرسیدند: «خوشبخت کیست؟»

گفت: «مردی که زن ژاپنی داشته باشد، در خانه ای انگلیسی زندگی کند، غذای چینی بخورد و حقوق آمریکایی دریافت کند.»

مجدداً از او پرسیدند: «بدبخت کیست؟»

گفت: «مردی که زن آمریکایی داشته باشد، در خانه ای ژاپنی زندگی کند، غذای انگلیسی بخورد و حقوق چینی بگیرد!»

o       طبق نظر فروید، سازوکارهای دفاعی روانی «ادغام و جا به جایی» نه تها موجب انحراف روال معمول اندیشه و بیان آن،

بلکه باعث بیان افکار و کلام به شکلی اختصاری می شود.

به این ترتیب مفهوم اقتصاد یا صرفه جویی را ایرلندی ها دارند.

راحت طلبی فرانسوی ها و بی مسوولیتی ایتالیایی ها و حتی نظم و کارآمدی و ادب آلمانی ها موضوع شوخی های زیادی در اروپاست.

برای نمونه، جهانگردی فرانسوی شب در هتلی در برلین اقامت کرد.

فردا صبح راهنما از او پرسید: «آیا دیشب راحت بودید؟»

فرانسوی گفت: «هتلی خیلی تمیز و خدمات آن عالی است اما دیشب نتوانستم بخوابم زیرا صدای منظم قطارهایی که رد می شدند مانع خواب من شد.»

o       راهنما به او گفت: «در این حوالی، قطار عبور نمی کند اما در نزدیکی هتل، کار بنایی ساختمان به صورت شبانه روزی در جریان است

 و کارگرانی که آجرها را می چینند هر بار که آجر را می گیرند، می گویند «دانکه» (متشکرم)

و پاسخ می شنوند «بیته» (خواهش می کنم)

تداوم این دانکه ـ بیته، دانکه ـ بیته، دانکه ـ بیته موجب شده است فکر کنید تمام شب قطار عبور می کند!»

در اینجا فرانسوی ها خشم و ناراحتی خود را در مورد نظم و ادب و کارآمدی آلمانی ها

به صورت شوخی و بذله گویی ابراز کرده اند که البته خیلی بهتر از پرخاشگری مستقیم است!

o       روانکاوان پیرو فروید، شوخی را یک شیوه دفاعی پخته و متمدن می‌دانستند که ما آدم‌ها در مقابل اضطراب به کار می‌گیریم، البته ناخودآگاه!

شناخت‌گراها می‌گفتند شوخی یک توانایی شناختی‌ است؛ توانایی فهمیدن، بازسازی، به یاد آوردن و البته خلق لطیفه‌‌ها.

رفتارگراها آن را در حد یک عادت پایین‌ آوردند.

انسان‌گراها شوخی را به اندازهِ یک نگاه ویژه به جهان، بالا می‌برند.

اما همهِ این گروه‌ها در یک چیز موافق بودند: شوخی چیز خوبی است!

کاربردهای درمانی شوخی

o       شوخی می تواند چون تماس چشمی، سکوت، لمس و کلام یکی از شکل های ارتباط باشد.

o       طنز و شوخی می تواند در درمان بیماری های روانی نقش داشته باشد.

o       حتی جدی ترین پزشکان روانکاو که با خویشتن داری و متانت به کار تحلیل روانی می پردازند هم به بیماران یاری می دهند

 تا با تشخیص معنای ضمنی مفاهیم متعدد لغات و ایهام، حس طنز را در خویش بپرورند.

o       پزشکان روانکاو همان گونه که به رویاهای بیماران و تفسیر آنها اهمیت می دهند، به طنز و شوخی هم توجه دارند

زیرا شوخی ها با خواب ها (رویاهای شبانه) در ویژگی های تحریف و ایهام شباهت دارند.

o       طنز حتی در گروه درمانی نقش مهمی دارد.

به گفته گوردن آلپورت، بیمار روان ـ نژندی که می آموزد به خود بخندد، ممکن است در مسیر تسلط بر خود و بهبود باشد.

کسی که بتواند به خود بخندد، یعنی می تواند خود را بپذیرد و در نتیجه، در صدد پذیرش زندگی برآید.

o       خنده که واکنش طبیعی در برابر طنز و شوخی است، نه تنها موجب راحتی می شود، بلکه پرخاشگری را هم می کاهد.

تصویرنگاری مغز نشان می دهد محرک های طنزآمیز توسط نیمکره راست مغز دریافت می شود.

مبتلایان به ضایعات نیمکره راست در فهم شوخی های کلامی و فهم تصاویر فکاهی با مشکل رو به رو می شوند.

فعال شدن نیمکره راست در اثر محرک های طنز و شوخی که موجب خنده طبیعی می شود، انرژی روانی محبوس را به جریان می اندازد،

پرخاشگری را رفع می کند و استرس را می کاهد.

o       خنده به عنوان واکنش طبیعی در برابر کارکرد شوخی و طنز موجب ترشح اندورفین Endorphin  در مغز و در نتیجه کاهش افسردگی می شود.

اندورفین‌ها یا مسکن‌های طبیعی بدن  Endogenous Morphine، موادی هستند که از غدد مخاطی و هیپوتالاموس Hypothalamus  ترشح می‌شوند

و اثر اصلی آنها تسکین درد است.

اندورفین ها در حقیقت بسیار شبیه به مخدرها – مانند مرفین و دیگر مشتقات تریاک – عمل می‌کنند و تولید آن‌ها در زمان فعالیت بدنی،

هیجان، احساس درد، خوردن غذاهای فلفلی، احساس عشق و اوج لذت جنسی است.

o       در اثر خنده، هورمون های موجد اضطراب کاهش می یابند و نیروی ایمنی بدن در برابر عوامل بیماری زا از جمله میکروب ها افزوده می شود.

پس طنز و شوخی در صورت کاربرد مناسب و به هنگام می تواند به رفع تنش و آشفتگی در سطح جامعه، خانواده و محیط کار کمک کند.

مراقبت های ویژه در شوخی

o       درمورد شوخی و بذله باید مراقب بود که در آن فرد خاصی هدف قرار نگیرد؛ بلکه موقعیت ها هدف اصلی شوخی و بذله را تشکیل دهد.

o       توجه کنید که مضحکه قرار دادن یک نفر در جمع، جنبه طنز ندارد و حتی شوخی هم نیست و فقط می توان آن را تظاهر مستقیم پرخاشگری دانست.

این کار موجب افزایش تنش در جمع و کاهش سطح بهداشت روانی می شود.

شاید شایسته ترین کار آن باشد که بتوانیم در باره کارهای مضحکی که خود کرده ایم و دیدگاه های خنده داری که داشته ایم، صحبت کنیم.

 (البته باز هم با قید این احتیاط که به ورطه خودآزاری یا مازوخیسم نیافتیم.)

o       توانایی خندیدن به افکار و اعمال مضحک خود موجب می شود که دیگران هم با نظر انتقادی خود را ارزیابی کنند

و نه فقط روحیه ای مبتنی بر همدلی در جمع پدید می آید، بلکه بازخورد این کار به بهبود اندیشه ها و نگرش ها و اعمال هر فرد کمک می کند.

شناخت آدم‌ها بر مبنای شوخی‌هایشان

o       پذیرفته شده‌ترین صفات آدم‌ها، پنج عامل بزرگ شخصیت هستند. این پنج صفت عبارت‌اند از:

i          تهییج پذیری یا روان‌رنجوری یا بی ثباتی عاطفی یا نورزگرایی Neuroticism ، یعنی این که شما چقدر هیجان‌هایتان پایدار است؟

ii         برون گرایی Extroversion ، یعنی این که شما چقدر دوست دارید با جمع باشید و در گروه‌ها فعالیت کنید؟،

iii       پذیرا بودن در مقابل تجارب جدید Openness to Experience ، یعنی این که شما چقدر دوست دارید با عقاید جدید،

 جاهای جدید، هنرهای جدید و کلاً موقعیت‌های جدید آشنا شوید؟،

iv      توافق پذیری و سازگاری Agreeableness ، یعنی این که شما وقتی در یک جمع قرار می‌گیرید،

 چقدر با آن جمع همرنگ می‌شوید و فروتنانه قوانینش را می‌پذیرید؟

v        وظیفه شناسی Conscientiousness ، که منظم بودن، با وجدان بودن و دقیق بودن شما را می‌سنجد.

o       حال، سبک‌های شوخی با این عوامل شخصیتی رابطه دارند؛ بدین ترتیب که:

     I            کسانی که عمدتاً از شوخی‌های خودفزاینده استفاده می‌کنند، هیجانات پایدارتری دارند و به قول معروف دمدمی مزاج نیستند.

این افراد غالباً برون‌گراترند و نسبت به تجربه‌های جدید هم پذیراترند.

بد نیست بدانید که این گروه معمولاً صفات مردانهِ بیشتری هم دارند، چه زن باشند و چه مرد.

    II            کسانی که عمدتاً از شوخی‌های پیونددهنده استفاده می‌کنند، بیشتر تمایل دارند که با جمع باشند،

 یعنی برون‌گراترند و مثل خودفزاینده‌ها به حضور در موقعیت‌های جدید هم تمایل دارند،

 اما این افراد بر عکس خودفزاینده‌ها صفات زنانهِ بیشتری دارند.

    III            کسانی که از شوخی‌های پرخاشگرانه استفاده می‌کنند، پایداری هیجانی‌شان پایین‌تر است،

یعنی دمدمی‌ مزاج‌ترند و زودتر از کوره در می‌روند.

آن‌ها وقتی در جمعی قرار می‌گیرند معمولاً ساز خودشان را می‌زنند یعنی «توافق پذیری» پایینی دارند

و بالاخره این که این گروه معمولاً آدم‌های وظیفه‌شناسی نیستند.

شوخی‌های پرخاشگرانه را هم باید جزو شوخی‌های مردانه محسوب کرد.

  IV            کسانی که از شوخی‌های خودشکنانه استفاده می‌کنند، پایداری هیجانی‌شان به شدت پایین است

و به همین خاطر نمرات اضطراب و افسردگی‌شان بالاست.

آن‌ها هم مثل پرخاشگرها در جمع، توافق‌پذیری پایینی دارند و آدم‌های چندان با وجدانی نیستند

و جالب‌تر این که این شوخ طبعی هم با صفات مردانه‌تر رابطه دارد.

شوخی‌های زنانه، شوخی‌های مردانه

o       مردها بیشتر از شوخی‌های پرخاشگرانه استفاده می‌کنند و شوخی خودشکنانه هم در مردها شایع‌تر است،

اما در شوخی‌های دیگر تفاوت چندانی بین زن و مرد وجود ندارد.

o       خانم‌ها و آقایان برای شوخی‌های مشابه، معنای مشابهی قائل نیستند.

زنان عمدتاً دوست دارند که مردان، مولّد یا آغازگر شوخی باشند

مردان عمدتاً دوست دارند که زن‌ها پذیرندهِ شوخی‌هایشان باشند.

o       مردها گاهی شوخی را ابزاری برای توهین خودمانی می‌دانند، چیزی شبیه شوخی‌های پرخاشگرانهِ،

 اما به ندرت از شوخی برای تحقیر دیگران استفاده می‌کنند.

o       مردان عمدتاً برای رقابت با سایر مردان از شوخی استفاده می‌کنند، اما زنان عمدتاً برای پیوند با زنان دیگر.

o       مردان بامزه جذاب ترند.

مردان شوخ‌طبع دو ویژگی مهم دارند:

i          اول این که، خلاق هستند

ii         دوم این که، چشم‌انداز مضاعفی دارند.

o       یعنی هم از دید خودشان به قضایا نگاه می‌کنند و هم از دید شوخی شونده.

این دو  صفت به ویژه برای زنان بسیار جذاب است.

o       در یکی از روش‌های رایج درمان افسردگی، موسوم به شناخت درمانی، یکی از اهداف مهم درمانگر،

ایجاد تغییر در نوع نگاه فرد افسرده به جهان است.

درمانگران از شوخی برای تأمین این منظور استفاده می‌کنند.

o       مارتین Rod A. Martin ، محقق برجسته شوخی و لطیفه Humor Research، و استاد University of Western Ontario

ابتدا مثل بقیه از پر و پا قرص‌ترین طرفدارهای شوخ‌طبعی بود.

او فکر می‌کرد شوخی در مقابل استرس معجزه می‌کند.

تست‌های اولش را هم بر همین پایه ساخت.

اما در سال‌های آخر قرن بیستم کشف کرد که یک جای کار می‌لنگد.

o       او دریافت که شوخی در بهترین حالت، رابطهِ بسیار ضعیفی با سلامت روان دارد.

شوخی با روانشناسی

شوخی با روانشناسی

1.    سلام. به مرکز مشاوره تلفنی خوش آمدید

o       چنانچه به اختلال وسواسی ـ اجباری Obsessive – Compulsive Disorder- OCD  مبتلا هستید پشت سر هم کلید 1 را فشار دهید.

o       چنانچه به اختلال هم وابستگی  Co – Dependency  مبتلا هستید لطفا از کسی بخواهید که کلید 2 را برایتان فشار دهد.

o       چنانچه چند شخصیتی هستید لطفا کلید های  3 و 4 و 5 و 6 را فشار دهید

o       چنانچه دچار هذیان پارانویید هستید ما می دانیم که شما کی هستید و چه می خواهید فقط روی خط بایستید تا ما خط را کنترل کنیم

o       چنانچه دچار اسکیزو فرنی هستید خوب گوش دهید تا یک صدای آرامی به شما بگوید که چه کلیدی را فشار دهید

o       چنانچه دچار افسردگی هستید مهم نیست چه کلیدی را فشار دهید چون کسی جواب نخواهد داد

o       چنانچه به هذیان مبتلا هستید و گاهی نیز دچار توهم Hallucinate  می شوید لطفا بدانید که آنچیزی که شما کنار سرتان نگه داشته اید  یک موجود زنده است و میخواهد گوشتان را با یک گاز بکند!

2.    یک روان پریش فکر میکند که دو دو تا میشود پنج تا.   یک روان آزرده میداند که دو دو تا میشود چهار تا اما از این موضوع ناراحت است.

3.    بیمار: آقای دکتر همسرم فکر میکنه که من دیوونه ام چون خیلی سوسیس دوست دارم.

o       روانشناس: مهم نیست! چون منم خیلی سوسیس دوست دارم.

o       بیمار: چه خوب آقای دکتر. پس لازم شد بیایی و کلکسیون منو ببینی. چون من صدها مدل سوسیسو جمع کردم!

4.    بیمار : آقای دکتر من دوشخصیتی هستم

o       دکتر : خوبه ، حالا با هم میشیم چهار تا

5.    یک بازرس دولتی به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانی، از یک روان پزشک پرسید:

شما چطور می فهمید که یک بیمار روانی به بستری شدن نیاز دارد یا نه ؟

o       روان پزشک گفت : ما وان حمام را پر از آب می کنیم و یک قاشق چایخوری ، یک فنجان و یک سطل جلوی بیمار می گذاریم و از او می خواهیم که وان را خالی کند.

o       بازرس گفت: آهان! فهمیدم ، آدم عاقل باید سطل را بردارد چون بزرگ تر است…

o       روان پزشک گفت : نه ! آدم عاقل درپوش زیر وان را برمی دارد.

شما هم مثل اینکه باید بستری شوید می خواهید تخت تان کنار پنجره باشد؟

6.    یه روز یه آقایی میره پیش یه روانپزشك و میگه:

o       آقای دكتر، من هر شب خواب می بینم دارم با یه عده خر فوتبال بازی می كنم؛ یه دوایی چیزی بهم بدید كه دیگه از این خوابا نبینم.

o       دكتره میگه: بیا آقا، این قرصها و این شربت رو امشب بخور؛ دیگه این خوابا رو نمی بینی.

مرده میگه: آقای دكتر، نمی شه اینها رو از فرداشب بخورم؟ آخه امشب فیناله.

7.    یه نفر میره دکتر میگه آقای دکتر هیچ کس منو تحویل نمی گیره.

o       دکتره میگه: نفر بعدی.

8.    یک مشاور می‌میرد و در آن دنیا در صفی که هزاران نفر جلوی او بودند برای محاسبه اعمالش می‌ایستد. اندکی نگذشته بود که فرشته محاسب میز خود را ترک می‌کند و صف طولانی را طی کرده و به سمت مشاور می‌آید  و به گرمی به او سلام کرده و احترام می‌گذارد. فرشته، مشاور را به اول صف برده و او را بر روی مبل راحتی کنار میزش می‌نشاند.

o       مشاور می‌گوید: من از این توجه شما سپاسگزارم، اما چه چیزی باعث شده که این گونه با من رفتار کنید؟

o       فرشته می‌گوید: ما برای افراد مسن احترام ویژه‌ای قائل می‌شویم. ما یک پردازش اولیه بر روی تمامی کارنامه‌های اعمال انجام داده‌ایم و من ساعاتی را که شما به عنوان ساعات مشاوره برای مشتریان خود اعلام کرده‌اید جمع زدم. بر اساس محاسبه من، شما حداقل ۱۹۳ سال سن دارید!

9.    . فرق بین روانشناس و روانپزشک اساساً داروست و یه تفاوتی حدود 20،000$ در سال.

o       فرق بین روانشناس و جامعه شناس معمولاً ریش است

10.  سیاستمدار کسی است که: می تواند به شما بگوید به جهنم بروید، منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید!

o       روانشناس کسی است که: از شما پول می گیرد تا سوالاتی را بپرسد که همسرتان مجانی از شما می پرسد!

11.  یک دکتر روانشناسی بود که هر کس مشکلات روحی و روانی داشت به مطب ایشان مراجعه می کرد و ایشان با تبحر خاصی بیماران را مداوا می کرد و آوازه اش در همه شهر پیچیده بود.

o       یک روز یک بیماری به مطب این دکتر آمد که از نظر روحی به شدت دچار مشکل بود. دکتر بعد از کمی صحبت به ایشان گفت در همین خیابانی که مطب من هست، یک تئاتری موجود هست که یک دلقک برنامه های شاد و خیلی جالبی اجرا می کند. معمولاً بیمارانی که به من مراجعه می کنند و مشکل روحی شدیدی دارند را به آنجا ارجاع می دهم  و توصیه می کنم به دیدن برنامه های آن دلقک بروند و همیشه هم این توصیه کارگشا بوده و تاثیر بسیار خوبی روی بیماران من دارد. شما هم لطف کنید به دیدن تئاتر مذکور رفته و از برنامه های شاد آن دلقک استفاده کرده تا مشکلات روحی تان حل شود.

o       بیمار در جواب گفت: آقای دکتر من همان دلقکی هستم که در آن تئاتر برنامه اجرا می کنم.

12.  سوال: میدانید چرا روانپزشکان بیماران را شوک درمانی میکنند؟

o       پاسخ: برای آنکه از قبل آنها را برای دیدن قبض پرداخت حق ویزیت آماده کنند!

13.  دیشب میخواستم خودمو با خوردن یه مشت قرص آرامبخش بکشم! اما بعد از خوردن دوتای اول احساس کردم حالم بهتره.

14.  یک نفر رفت پیش روانشناس و گفت:

o       دکتر! من نمیتونم هیچ دوستی داشته باشم تو میتونی کمکی به من بکنی؟ گنده بدترکیب!

15.  بیمار: دکتر! شما باید به من کمک کنی! من خیلی زیر فشارم. استرس داره منو میکشه. خیلی زود کنترلم رو از دست میدم و با مردم دعوا میکنم!

o       دکتر: خوب برای من توضیح بده ببینم مشکلت چیه!

o       بیمار: توضیح دادم دیگه! ندادم؟ مرتیکه احمق

16.  سوال: فرق بین بیمار و روانپزشک در یک بیمارستان روانی چیست؟

o       پاسخ: خوب… بیمار بالاخره خوب میشه و به خانه بر میگرده.

17.  مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همان جا به تعویض لاستیک بپردازد.

هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت از روی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت  و آن ها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد. مرد حیران مانده بود که چه کار کند. تصمیم گرفت که ماشینش را همان جا رها کند و برای خرید مهره چرخ برود.

o       در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:

از ٣ چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی.

o       آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند.

پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.

هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی. پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟

o       دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم.

18.  دكتر از دیوانه پرسید: تو رو برای چی به تیمارستان آوردند؟

o       دیوانه گفت: بدون هیچ دلیلی، فقط به خاطر اینكه من معتقدم جوراب نخی خیلی بهتر از جوراب نایلون هست.

o       دكتر گفت: این كه دلیل نشد، منم معتقدم جوراب نخی بهتر از جوراب نایلون هست.

o       دیوانه گفت: چه جالب! راستی شما جوراب نخی رو با سس سفید می‏خورید یا با سس گوجه فرنگی؟

19.  دو زوج پیر در حال گفتگویی دوستانه بودند که یکی از مردها از دیگری پرسید:

o       آلبرت! کلینیک تقویت حافظه ای که یک ماه پیش رفتی چطور بود؟

o       عالی بود. آخرین تکنیکهای روانشناسی روز دنیا رو بهمون یاد دادند.  مثل تجسم خلاق، تداعی… از اون موقع تا حالا خیلی فرق کردم.

o       خوب، این خیلی خوبه! اسم کلینیک چی بود؟

o       البرت رنگش پرید! هر چی به مغزش فشار آورد فایده نداشت نتونست به یاد بیاره بعد پرسید شما به اون گل قرمزی که ساقه بلندی همراه خار داره چی میگید؟

o       منظورت رز است؟

o       ها بله خودشه.

o       بعد رو کرد به همسرش و گفت:

o       رز! اسم اون کلینیک چی بود؟!!

20.  اگر وسواسی هستید لطفآ مكرر مطالب را بخوانید.

o       اگر وابسته اید بگویید كسی برایتان بخواند.

o       اگر چندشخصیتی هستید هم بخوانید، هم بگویید بخوانند،  هم بگویید كی گفت بخوانی؟

o       اگر پارانویید هذیانی هستید خودمان میدانیم كه هستید و چه می خواهید فقط چند لحظه صبر كنید تا خودمان برایتان بخوانیم.

o       اگر اسكیزوفرن هستید با دقت گوش دهید، یك صدا به شما خواهد گفت چه نوشته.

o       اگر افسرده اید نمی خواهد بخوانید، فایده ای ندارد. كسی برای شما مطلب نمی نویسد و به شما اهمیت نمی دهد!

21.  آیا میدانید که :نوروتیكها در آسمان كاخ سازی می كنند، سایكوتیكها در آنها زندگی كرده، و روانشناسان اجاره بها وصول می نمایند .

22.  رئیس تیمارستان به یکی از مراقب ها می گوید:

o       من در این جا از همه راضی هستم، فقط دیوانه ای هست که اصرار دارد من برج ایفل را از او بخرم.

o       مراقب می گوید: «خب، چرا نمی خرید؟»

o       رئیس تیمارستان می گوید: آخر پول ندارم. اگر داشتم، حتما می خریدم.

23.  مراجع: آقای دکتر مشکل من اینه که ۱۸ ماهه با خانمم حرف نزده ام

o       رواشناس: چرا؟

o       مراجع: خوب آخه نخواستم صحبتشو قطع کنم.

24.  توصیه یک روانشناس: همیشه به به یاد داشته باشید که شما منحصر به فرد هستید. درست مثل بقیه افراد.

25.  روانشناسان معتقد هستند که همه ی ما آدم ها به جز کودک درون،  یک خر درون هم داریم که گاه زمام امور را به دست میگیرد. باور کن.

26. میگم چرا این پسر رو برای ازدواج انتخاب کردی ؟ -میگه اخه خیلی پسر خوبی است!

میگم برای ازدواج مناسب ما دنبال پسر خوب نیستیم بلکه باید دنبال پسر مناسب باشید!

 دیگری می گوید : خیلی منو دوست داره میگه بدون تو میمیرم! میگم ما در روانشناسی به این اشخاص میگیم اختلال شخصیت وابسته!

 دیگری می گوید: خیلی خیلی پسر خوب مهربونی است. اصلا دوست نداره منو ناراحت کنه! میگم ما در روانشناسی به این تیپ افراد میگیم مهر طلب !

میگه قصد ازدواج داریم والدین نمیزارن ! میگم چرا نمیزارن رو ول کنید. بگید چه چیزی در پسر هستش که اون رو واسه ازدواج انتخاب کردی! می گوید دوستش دارم دوستم داره! میگم مگر فاکتور اصلی ازدواج عشق دوست داشتن است! اگر اینا باشه ۶ ماه بعد ازدواج ۹۰ درصد از بین میره تکراری میشه! میگه پس چیا هستند فاکتورای ازدواج!

واینجا هستش که پی میبریم چقدر بی سواد رابطه ازدواج هستیم!
هر اتفاقی رو در جامعه دنبال میکنیم. هر حادثه ای رو پی گیر هستیم. هر مدلی رو دنبال میکنیم. هر خبر جدید رو پی گیر هستیم!

ولی اما…..سواد زندگی کردن رو دنبال نمیکنیم! بدون شنا بلد بودن میپریم تو آب و غرق میشیم و میگیم سرنوشت اینجوری واسم رقم زده بود انگار!

در حالیکه ما تعیین کننده سرنوشت خودمان هستیم.

️از ۵ مورد ازدواج ۴ مورد در پایتخت ایران تهران به طلاق کشیده میشود ! ️اینا از با کلاسی نیست از بی سوادی است!

اگر مطلبی دارید بفرستید تا بنام خودتان قرار داده شود.

انواع و اقسام شوخی‌ها

 انواع و اقسام شوخی‌ها

o       مارتین Rod A. Martin در تحقیقاتش در سال ۲۰۰۳ اعلام کرد که چهار سبک شوخی را تشخیص داده است

و فهمیده است کدامشان سالم‌اند و کدامشان ناسالم.

o       این سبک‌‌ها عبارت‌اند از:

A.      شوخی خودفزاینده Self – Enhancing

o       ما با این شوخی‌ها خودمان را بالاتر از حد واقعی می‌بریم، بدون این که دیگران را تحقیر کنیم.

مثلاً یک فرد با قیافهِ معمولی به دوستش می‌گوید: «این خوش‌تیپی هم شده دردسر برای ما!»

B.     شوخی پیونددهنده Splicer

o       این شوخی، بدون این که ما یا دیگران را بالا و پایین ببرد، رابطه را محکم‌تر می‌کند.

مثلاً وقتی از دو هنرپیشهِ مرد که زیاد با همدیگر همبازی شده‌اند،

با شیطنت به یک زوج سینمایی تعبیر می‌کنیم، از این شوخی استفاده کرده‌ایم.

C.     شوخی پرخاشگرانه Aggressive

o       شوخی‌هایی که با به کاربردنش طرف مقابل را تحقیر می‌کنیم.

مثال‌هایش متأسفانه زیادند.

وقتی توی یک جمع، کسی به شما می‌گوید «گدا» و بعد که ناراحت می‌شوید می‌گوید «شوخی کردم بی‌جنبه!»،

 دو بار از شوخی پرخاشگرانه استفاده کرده است.

D.    شوخی‌ خودشکنانه Self –Defeating

o       با استفاده از این شوخی‌ها ما خودمان را تحقیر می‌کنیم تا دیگران لبخند بزنند.

o       شوخی‌های اول و دوم، شوخی‌های سالم و سومی و چهارمی ناسالم هستند

و با توجه به این دسته‌بندی آدم ها را هم روان‌شناسی کرد:

1.     شوخی‌های خودفزاینده:

این آدم‌ها نگاه شوخ طبعانه به زندگی دارند.

از شوخی برای مقابله با استرس و غمگینی استفاده می‌کنند.

اضطراب کمتری دارند.

برون‌گرا، صادق، سرزنده، دارای عزت نفس بالا و البته خوش‌بین هستند.

2.     شوخی‌‌های پیونددهنده:

این آدم‌ها، هم خوب شوخی می‌کنند هم زیاد!

بیشتر از دیگران لطیفه می‌گویند.

دوست دارند جمع را سرگرم کنند.

این آد‌م‌ها هم اضطراب و افسردگی کمتری دارند.

برون‌گرا، صادق، سرزنده، دارای عزت نفس بالا و البته خوش‌بین هم هستند.

3.     شوخی‌های پرخاشگرانه: این آدم‌ها توی جنبه‌های دیگر زندگی‌شان هم پرخاشگری و خصومت را بروز می‌دهند.

این موجودات، صمیمیت و درستکاری کمی دارند.

روابط دوستانه را خراب می‌کنند و کمتر مورد پذیرش دیگران قرار می‌گیرند.

4.     شوخی‌های خودشکنانه:

آدم‌هایی که با شوخی خودشان را تحقیر می‌کنند، افسردگی و اضطراب بیشتر دارند.

جالب است که این آدم‌ها خصومت و پرخاشگری را هم بیشتر تجربه می‌کنند، البته احتمالاً به صورت پنهان.

این افراد، عزت نفس و صمیمت پایین‌تری دارند و از حجم حمایت اطرافیان، چندان راضی نیستند.

شوخی ایرانی

o       می‌دانید چند تحقیق عمیق و واقعی در مورد روان‌شناسی شوخی در ایران انجام شده است؟

دقیقاً هیچ!

این در حالی است که یک مجلهِ معتبر علمی به نام «نشریهِ بین‌المللی تحقیقات شوخی» در دنیا وجود دارد.

o       تنها اشاره‌ای که به شوخی در تحقیقات ایرانی شده است، مربوط به هیجان‌جویی دانشجویان تهرانی در خوابگاه است.

هم دختران و هم پسران دانشجو، در ده اولویت اول هیجان جویی‌شان، از شوخی با یکدیگر نام برده بودند.

o       ما ایرانی‌ها آستانهِ خندیدن بالاتری نسبت به کشورهای غربی داریم.

یعنی ما را دیرتر و دشوارتر می‌توان خنداند.

زبان فارسی که تبدیل به یک زبان ادبی و پر از ایهام شده است، بستر مناسبی برای استفاده و سوءاستفاده در قالب شوخی است.

می‌گویند از هر صد جملهِ فارسی، شصت جمله کژتابی دارد، یعنی می‌توان از آن برداشت‌های گوناگون کرد.

o       کاری که مارتین و همکارانش در غرب انجام دادند، مبتنی بر روشی آماری به نام تحلیل عاملی Factor Analysis  بود.

آن‌ها با مراجعه به فرهنگ عامهِ مردم و جمع‌آوری شوخی‌ها از پرسشنامه‌های بسیار طولانی، به این ۴ نوع شوخی اصلی رسیدند.

o       چه بسا اگر چنین کاری در ایران انجام شود، ما به انواع دیگر شوخی هم دست پیدا کنیم.

می‌توان حدس زد که متأسفانه «طعنه» به عنوان یک شوخی، هم عرض با شوخی پرخاشگرانه به شدت بین ما رواج دارد.

شوخی کنایه‌آمیز شاید پیچیده‌ترین نوع شوخی باشد.

o       ما در کلماتمان دیگران را بالا می‌بریم اما در واقع، هدفمان تحقیر طرف مقابل است.

وقتی ما به دوستمان که تازگی‌ها مردود یا مشروط شده، می‌گوییم «دکتر!»، هدفی جز تحقیرش نداریم.

منبع: yeksabadtaraneh

طعنه

طعنه

Sarcasm

o       واژه طعنه از طعنت به معنای نیزه زدن ریشه گرفته‌است.

دهخدا طعنه را چنین تعریف می‌کند: عیب‌جویی کردن، توبیخ و سرزنش کردن. بیغاره؛ ملامت و گواژه.

o       نمونه‌هایی از کاربرد واژه طعنه در ادبیات فارسی بدین شرح است:

i          هر آنجا که آواز او آمدی از او زشت گفتی و طعنه زدی. از دقیقی

ii        غلام و جام می را دوست دارم، نه جای طعنه و جای ملام است. از منوچهری

o       طعنه که در زبان انگلیسی سارکزم Sarcasm خوانده می‌شود، سخنی تلخ، با بیانی برنده، و تمسخر و دست انداختنی است

 که معمولاً با ریشخند هزل یا دست کم گرفتن بیان می‌شود.

o       بیشتر نویسندگان میان طعنه و کنایه تفاوت قائل می‌شوند.

با این حال، بعضی معتقدند که طعنه، گاهی یا بیشتر اوقات شامل کنایه Innuendo  نیز می‌شود.

مبدأ واژهٔ طعنه در انگلیسی از واژه یونانی Sarkasmos به معنی زخم زدن، دندان ساییدن، و تلخ‌زبانی کردن گرفته شده‌است.

o       در طعنه، دست انداختن و ریشخند به شکلی ظالمانه و نامحترمانه برای مقاصدی ویرانگر استفاده می‌شود.

ممکن است به شکل غیر مستقیم و به شکل هزل کنایی، به مانند:

i          عجب موسیقیدان ظریفی هستی تو

ii        اصلاً به کلی آدم دیگه‌ای شده‌ای …

iii      مرسی از همه برای کمک‌های اولیه که یک سال طول کشید،

استفاده شود و یا شکل مستقیمی به خود بگیرد مثل

iv     اگه دو تا دستیار داشتی نمی تونستی یه قطعه رو درست اجرا کنی.

o       کیفیت متمایز کننده طعنه در نحوهٔ بیان واژه است و عمدتاً با لحن جمله آشکار می‌شود.

o       نظرهای منتقدانه و غیردوستانه ممکن است به هزل بیان شود، مثل گفتن «خیلی سخت کار نکن» به یک فرد تنبل.

استفاده از هزل قدری به شوخ‌طبعی بیان می‌افزاید که انتقاد را مودبانه‌تر و کم‌تر پرخاش گرانه می‌نماید.

o       طعنه ممکن است به شکل نوشتار مورد غفلت قرار گیرد، زیرا در بیشتر اوقات نیازمند تغییر لحن و آهنگ جمله برای بیان کنایه و گوشه‌است.

فهم درک ظرافت این استفاده از زبان مستلزم تعبیر درجه دو نیت گوینده است؛

قسمت‌های مختلف مغز باید با یک‌دیگر کار کنند تا موفق به فهم طعنه شوند.

این پیچیدگی فهم طعنه را برای بسیاری از کسانی که از آسیب مغزی رنج می‌برند مانند، فراموشی و اوتیسم (البته نه همیشه) سخت می‌کند.

o       تحقیقات به وسیله MRI  نشان می‌دهد که بیمارانی با آسیب در قسمت لوبّ پیشاجلوی مغز Prefrontal Cortex

در درک جنبه‌های غیر کلماتی زبان، مانند لحن، دچار مشکل هستند.

o       در کتاب سنجش خِرَد طعنه Critique of Sarcastic Reason  نوشته ویلیام برنت William Brant ،

طعنه به عنوان یکی ابزار شناختی احساسی فرض شده که انسان‌های بالغ برای برای سنجش مرز ادب و حقیقت در مکالمه استفاده می‌کنند.

تشخیص و بیان طعنه هر دو نیازمند توسعه درک شکل‌های زبانی هستند، به خصوص اگر طعنه بدون ایما و اشاره بیان شود.

o       طعنه از دروغ گویی پیچیده‌تر است، چون دروغ‌گویی در سه سالگی اتفاق می‌افتد، در حالی که طعنه سال‌ها بعد از توسعه روانی اتفاق می‌افتد.

o       طبق نظر برنت طعنه شکلی از بیان زبان است که در آن گوینده عبارتی را تایید می‌کند که مورد اعتقاد گوینده نیست،

یعنی گوینده به معنی ظاهری جمله باور ندارد، و معنی مورد نظر گوینده از معنی جمله متفاوت است.

o       تشخیص طعنه بدون ایما و اشاره در ابتدای بلوغ یا پس از آن توسعه پیدا می‌کند.

در طعنه، یک نکته آزاردهنده که نیازمند درک تعبیر کننده‌است وجود دارد.

این نکته دلالت ضمنی گوینده و در ارتباط با پیش‌زمینه سخن است.

o       کنایه، در مقابل، معمولاً عنصر ریشخند ندارد، مگر اینکه طعنه کنایی باشد.

مشکلات این تعریف و اینکه چرا این تعاریف به شکل عمیقی تفاوت میان طعنه و کنایه را مشخص نمی‌کند به ایده‌های چنین برمی‌گردد که :

a.     مردم می‌توانند تظاهر کنند که به آنها توهین شده یا نشده، وقتی که مورد توهین قرار نگرفته یا گرفته‌اند.

b.    فرد ممکن است ابتدا احساس کند که دست انداخته شده، در حالیکه بعدها آن نظر را خنثی و یا حتی خنده‌دار بیابد.

c.     فرد ممکن است سال‌ها بعد از شنیدن نظر، آنرا اذیت‌کننده بیابد.

o       منظر فرهنگی در باب طعنه بسیار متفاوت است و برخی فرهنگ‌ها و گروه‌های زبانی آن را به درجات مختلف توهین‌آمیز می دانند.

توماس کارلایل Thomas Carlyle ، زبان‌شناس، تاریخ‌نگار، مترجم، ریاضی‌دان، فیلسوف، مقاله‌نویس، و نویسنده اهل اسکاتلند،

از ۱۷۹۵ تا ۱۸۸۱،با رد کردن طعنه می‌گوید: اکنون، طعنه را زبان شـَر می‌بینم؛ و این دلیل خوبی است تا از آن دوری گزینیم.

o       در مقابل، فیودور داستایوفسکی Fyodor Dostoyevsky  نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه از ۱۸۲۱ تا ۱۸۸۱،

طعنه را به عنوان گریه درد می‌یابد: طعنه معمولاً آخرین پناه مردمان متواضع و پاک‌دامن است وقتی که خلوت و روح آنها

به شکلی سخت و مداخله‌جویانه مورد حمله واقع شده.

هزل

o   هَزْل در ادبیات، سخنی را می‌گویند که لحن و مضمونی رکیک و خلاف ادب داشته باشد

و بی‌پرده از روابط جنسی یا تمایل جنسی سخن گوید و در تقابل با جد، پند و حکمت قرار می‌گیرد.

o   هزل در پی موضوعی جدی نیست و با طنز و هجو متفاوت است؛

چرا که در طنز، خنده وسیله‌ای است برای رسیدن به هدفی والاتر،

و هجو در حمله‌های خود جنبه‌های فردی یا سیاسی-اجتماعی را در نظر دارد.

o   هزل واژه‌ای عربی است و معنی آن مزاح و بیهوده‌گویی است. در انگلیسی Facetiousness، گفته می‌شود.

کاشفی هزل را الفاظی دانسته که از نظر عقل درست و دقیق نباشد و تنها مایهٔ تفریح خاطر شود.

جلال‌الدین رومی در دفتر چهارم مثنوی سروده که مضمونش این است:

هزل با اینکه ظاهر زشت و شرم‌آور دارد، در باطن نتیجه‌ای اخلاقی-اجتماعی می‌تواند داشته باشد یا تنبیهی:

هزل تعلیم است آن را جِد شنو …………تو مشو بر ظاهر هزلش گرو

هر جِدّی هزل است پیش هازلان ……….هزل‌ها جِد است پیش عاقلان

هجو

o   هَجْوْ در ادبیات Libel ، شعر یا نثری است که ضدِّ مدح باشد و برای مقاصد شخصی به‌کار رود.

لحنی گزنده، صریح و گاه توهین‌آمیز دارد؛ اما اگر برای بیان دردهای اجتماعی-سیاسی به کار رود، با زبانی ملایم‌تر سروده می‌شود.

هجو بر پایهٔ نقدِ گزنده و دردانگیز بنا می‌شود و گاهی به سرحدّ دشنام یا ریشخندِ مسخره‌آمیز و دردآور می‌انجامد؛

هرگونه تکیه و تأکید بر زشتی‌های وجودِ یک چیز – خواه به ادعا و خواه به حقیقت – هجوْ است.

o   هجویه یا هجونامه نیز، شعر یا نثری است که بر پایهٔ هجو و دشنام کسی باشد.

با توجه به تعریفِ ادبیِ هجو و تفاوتی که منتقدانِ ادبیات بینِ هجو و فحاشی قائلند،

می‌توان تمام هرزه‌درایی‌ها و ناسزاگویی‌های رکیک را که به لکه‌دار شدنِ حیثیت و آبروی افراد منجر می‌شود، از قلمروِ هجو خارج کرد.

o   هجو واژه‌ای عربی است که معنی سرزنش‌کردن، بیهوده سخن‌گفتن، دشنام‌دادن، یاوه‌گفتن، نکوهیدن و عیب کسی را شمردن می‌دهد.

 Lampoon به معنی بیایید بنوشیم، معنی معادل انگلیسی هجو است.

ریشهٔ فعلی‌شان Lamper، «به یک جرعه نوشیدن»، «زیاد نوشیدن» و «مست‌کردن» معنا دارد.

o   هجو معمولاً کوتاه بیان می‌شود (ایجاز)، زیرا کوتاه بودن سبب می‌شود بهتر در ذهن بماند.

هجوها به دودستهٔ کلی مستقیم یا شخصی، غیرمستقیم یا سیاسی-اجتماعی بخش‌بندی می‌شود.

هجو مستقیم آن است که شاعر به سبب فردی برای تهدید، تحقیر، انتقام، تخریب، کینه و حسدد دشنام دهد؛

رذایل اخلاقی مخاطبش را یادآوری کند و با گستاخی به او حمله کند.

o   در این حالت هجو در تقابل با مدح است.

مدح شعری است که برای تمجید و تملق سروده می‌شود.

در برخی موارد، انگیزهٔ هجوسرایی تلافی شاعر برای ناکامی از دریافت صله بود.

هجو غیرمستقیم، دومین نوع هجو است که نزاهت هم نامیده می‌شود.

این نوع هجو از غرض‌های فردی فراتر می‌رود و جنبه‌های سیاسی اجتماعی به خود می‌گیرد.

این نوع هجو، نسبت به نوع اول، تأثیر بیشتری دارد، کمتر دشنام می‌دهد، مضمونی مؤثر دارد و سرودن آن مهارت ادبی بسیاری می‌خواهد.

طنز

o       طَنز Satire ، هنری است که عدم تناسبات در عرصه‌های مختلف اجتماعی را که در ظاهر متناسب به نظر می‌رسند، نشان می‌دهد

و این خود مایه خنده می‌شود.

هنر طنزپردازی، کشف و بیان هنرمندانه و زیبایی‌شناختی عدم تناسب در این «متناسبات» است.

o       طنز در لغت به معنای طعنه زدن است، ولی معنای اصلی که در قبل به کار می‌رفته است به معنای تیغ جراحی می‌باشد.

o       طنز، هجو و کمدی در دسته شوخ‌طبعی قرار می‌گیرند.

هجو به قصد مسخره کردن، ریشخند یا تخریب شخصیت کسی نگاشته می‌شود.

هجو قصد اصلاح ندارد و هدف اصلی اش نابودی شخصیت طرف مقابلش می‌باشد.

اما در طنز معمولاً مقاصد اصلاح طلبانه و اجتماعی مطرح است.

طنز با بیان ظریف مشکلات و کاستی‌ها، با زبانی شیرین سعی در اصلاح آنها دارد.

کمدی نوعی بیان شوخ‌طبعی به صورت تصویری (سینما، تئاتر…) است.

در واقع کمدی می‌تواند از همه شاخه‌های شوخ‌طبعی (طنز، هجو و هزل) استفاده کند.

o       در ادبیات، طنز به نوع خاصی از آثار منظوم یا منثور ادبی گفته می‌شود که اشتباهات یا جنبه‌های نامطلوب رفتار بشری،

فسادهای اجتماعی و سیاسی یا حتی تفکرات فلسفی را به شیوه‌ای خنده دار به چالش می‌کشد.

o       در تعریف طنز آمده‌است: اثری ادبی که با استفاده از بذله، وارونه سازی، خشم و نقیضه، ضعف‌ها و تعلیمات اجتماعی جوامع بشری را به نقد می‌کشد.

جانسون Samuel Johnson  ، شاعر، نویسنده، منتقد و فرهنگ‌نویس برجسته انگلیسی قرن هجدهم میلادی،

طنز را این گونه معنی می‌کند: شعری که در آن شرارت و حماقت سانسور شده باشد.

o       به کار بردن کلمه طنز برای انتقادی که به صورت خنده آور و مضحک بیان شود، در فارسی معاصر سابقه طولانی ندارد.

هرچند که طنز در تاریخ بیهقی و دیگر دیگر آثار قدیم زبان فارسی به کار رفته، ولی استعمال وسیعی به معنای Satire اروپایی نداشته‌است.

در فارسی، عربی و ترکی کلمه واحدی که دقیقاً این معنی را در هر سه زبان برساند وجود نداشته‌است.

سابقاً در فارسی هجو به کار می‌رفت که بیشتر جنبه انتقاد مستقیم و شخصی دارد و جنبه غیر مستقیم Satire  را ندارد

و اغلب آموزنده و اجتماعی هم نیست.

در فارسی هزل را نیز به کار برده‌اند که ضد جد است و بیشتر جنبه مزاح و مطایبه دارد.

o       طنز تفکر برانگیز است و ماهیتی پیچیده و چندلایه دارد.

گرچه طبیعتش بر خنده استوار است، اما خنده را تنها وسیله‌ای می‌انگارد برای نیل به هدفی برتر و آگاه کردن انسان به عمق رذالت‌ها.

گرچه در ظاهر می‌خنداند، اما در پس این خنده واقعیتی تلخ و وحشتناک وجود دارد که در عمق وجود، خنده را می‌خشکاند و انسان را به تفکر وامی‌دارد.

به همین خاطر دربارهٔ طنز گفته‌اند: طنز یعنی گریه کردن قاه قاه، طنز یعنی خنده کردن آه آه.»

در نتیجه طنز را می‌توان مانند یک تیغ جراحی فرض نمود زیرا کار تیغ جراحی برش جایی به منظور بهبود آن می‌باشد.

o       طنز در ذات خود انسان را برمی‌آشوبد، بر تردیدهایش می‌افزاید و با آشکار ساختن جهان همچون پدیده‌ای دوگانه، چندگانه یا متناقض،

انسان‌ها را از یقین محروم می‌کند.

o       جان درایدن John Dryden  از ۱۶۳۱ تا ۱۷۰۰، شاعر، منتقد ادبی، مترجم و نمایش نامه نویس انگلیسی،

 در مقاله هنر طنز، ظرافت طنز را به جدا کردن سر از بدن با حرکت تند و سریع شمشیر تشبیه می‌کند،

طوری که دوباره در جای خود قرار گیرد.

o       انواع آثار ادبی که طنزنویس می‌تواند به کار ببرد فوق‌العاده زیاد و متنوع است،

رُمان، نمایشنامه، شعر و… اما شیوه‌ها یا تکنیک‌هایی که در آن بکار می‌رود محدود است:

i          کوچک کردن

ii        بزرگ کردن

iii      تقلید مضحک از یک اثر ادبی شناخته شده

iv     ایجاد موقعیتی در داستان یا نمایش که به خودی خود طنزآمیز است.

v        به کار بردن عین کلمات کسی که مورد طنز قرار می‌گیرد و ایجاد چهارچوبی مضحک برای آن.

o       طنز یعنی بیان هنرمندانه و نقادانهٔ کژی‌ها و نادرستی‌ها به قصد اصلاح و نه تخریب.

طنز فاخرترین گونهٔ شوخ‌طبعی‌ است، که گونه‌های دیگرش هزل و هجو و فکاهه‌اند.

o       لطیفه‌ها عمدتاً از نوع فکاهه‌اند؛ اما آن‌جا که رنگ و بوی تمسخر قومی یا شخصی خاص می‌گیرند، به هجو متمایل می‌شوند.

البته لطیفه‌های زیادی هم هستند که اقدام به انتقاد از فرد، گروه، جامعه و نظام خاصی می‌کند که در دسته «طنز» قرار می‌گیرند.

o       این حقیقت که طنز در میان عامه‌است، ادعای گزافی نیست.

طنزی که در ادبیات عامه ماندگار شود، قطعاً قدرت بالایی دارد.

طنزهای شفاهی بخش مهمی از ادبیات عامه‌اند، البته جُک و لطیفه تنها بخشی از طنز شفاهی است.

طنز نهفته در مثل‌ها، و حکایت‌های بین مردم نیز بخشی از طنز شفاهی است.

مسخرگی

دوران مسخرگی

o       پس از شکست و ناکامی همیشه چیزی تغییر می‌کند. آدمِ شکست‌خورده، آدمِ ناکام، درست از لحظه‌ای که شکست‌خوردنش را باور می‌کند، و می‌افتد در چاه عمیق ناکامی، دیگر آن آدم سابق نیست.

o       احساس حقارت و ناتوانیِ ناشی از ناکامی، شعله‌ای را در نهاد بسیاری از آدم‌ها می‌افروزد، که هم می‌تواند به شورش‌ و انقلاب‌ بیانجامد، هم به تولید آثار بزرگ ادبی و هنری و مادی.

o       اگر اوضاع و شرایط عینی و اجتماعی جور باشد، می‌توان خشمی را که حاصل ناکامی است، با مشت‌های گره‌ کرده، با فریاد، با قیام و گلوله در برابر دشمن فرونشاند؛ در این حالت ما همزمان خودمان را و جهان اطرافمان را تغییر می‌دهیم.

o       اگر وضع دنیا موافق نباشد، اگر ابراز این خشم خود تبدیل به شکست و ناکامیِ دیگری شود، یا آدم‌ها با عقل حسابگرشان احتمال دهند چنین خواهد شد، یا اگر نتوانیم جهانی که ما را با ناکامی‌ها و شکست‌ها تحقیر می‌کند، تغییر دهیم، آن حس ناکامی مثل زخمی بر عمق ناپیدای جانمان باقی می‌ماند.

o       ما خشممان را فرومی‌خوریم، می‌کوشیم آن را از یاد ببریم، اما این دردهای بی‌درمان جای نامعلومی در تاریکی ذهن باقی می‌مانند، با صبوری عجیبی گوشه‌ای از روحمان جا خوش می‌کنند و آن قدر انتظار می‌کشند تا در زمان و مکان مناسب با شکل و رنگ و لباس دیگری خود را به بیرون پرتاب کنند، تا آرام بگیریم.

o       غلبه‌ مغولان بر ایران برای ایرانیان فاجعه بود. حاصل آن شکست بزرگ و حقارت‌آمیز، احساس ناکامی و خشم عمیقی بود که ایرانیان چاره‌ای جز فروخوردنش نداشتند. نمی‌شد جهان پس از شکست را تغییر داد. آن درد بی‌درمان به جان ایرانیان نشست، اما انرژی به بار ننشسته‌ شکست بزرگ راه خود را در مسیرهای دیگری گشود و از جاهای دیگری سربرآورد.

o       اگرچه ممکن است این همه‌ واقعیت نباشد، اما برخی معتقدند ناامیدی بعضی ایرانیان از تغییر دنیای بیرون، آن‌ها را بیشتر متوجه دنیای درون ساخت.

o       عقده‌های فروخورده تصعید یافتند و ایرانیان را به پی افکندن کاخی بلند از اندیشه و عرفان برانگیختند. البته باید بدانیم که ستون‌های این کاخ سترگ، پیش از عصر مغول برپا شده بود.

دنیای بی‌نقص و منسجم ایرانیان، نه در جهان واقعی، نه در کوچه‌ها و خیابان‌های شهرهای محدود به جغرافیای ایران، که در سرزمین خیال ساخته شد. آن‌ها از جغرافیای واقعی حقارت‌آمیز و «نادرست» زمانه، به جغرافیای خیال‌انگیزی پناه بردند که در آن همه چیز برای ابد «درست» بود. شهری در خیال ساختند که واکنش همه‌ تماشاگران بعدی به آن اعجاب و تحسین بود، اگر چه گرفتاری بنای این شهر، ایرانیان را از ساختن شهری و جامعه‌ای متناسب با احوالات و نیازهاشان در دنیای واقعیت‌ها تا قرن‌ها ناتوان کرد. حاصل عصری که عصر عرفان بود، بخشی از گنجینه‌ ادبیات عرفانی فارسی است.

o       برای مرور تجربه‌ای معاصر از این ناکامی تصعید یافته، باید از پیچ و خم‌ها و فراز و نشیب‌های تاریخ، از عصر عرفان بگذریم و به سال‌های پس از کودتای مرداد سال ۱۳۳۲ برسیم. جایی که شکست‌خوردگان کودتا، ناکام و ناامید از تغییر جهان اطرافشان، جهانی زیبا در شعر و هنر و ادبیات داستانی ساختند. این شاعران و نویسندگانِ ناکام، قله‌هایی را در شعر و داستان معاصر فارسی فتح کردند که از دسترس نسل‌های بعدی دور ماند.

o       دستاورد این کوشش، خلق آثاری ماندگار در ادبیات و هنر معاصر ایران بود. شاعران، نویسندگان و هنرمندان این دوران، در آثار خود جهانی رومانتیک ساختند که سوگوار از دست دادن چیزی در گذشته‌ است؛ چیزی ارزشمند که دیگر به دست نخواهد آمد.

o       دورانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، نه دوران عرفان است نه فرهنگ و ادبیات رومانتیک. دوران ما دوران مسخر‌گی است. نه فقط از این جهت که قهرمانان دوران ما هنرپیشه‌ها و ورزشکاران و سیاستمداران  مسخره‌اند، که این شاید مرضی جهانی باشد،  بلکه از آن جهت که احساس ناکامی از تغییر جهان، همه‌ ما آدم‌های این دوران را به مسخرگی کشانده است.

o       درباره‌ ناکامی و احساس ناکامی در ایران زمان ما سخن بسیار می‌توان گفت. در روزگار ما تنها اقلیت مطلقی از ایرانیان از شرایط موجود رضایت دارند. این نارضایتی بیشتر حاصل عدم تطابق خواست‌های اکثریت با روش‌های ممکن برآوردن خواست‌هاست. این ناسازگاری است که به ناکامی می‌انجامد. پیامد نارضایتی‌های موجود، حس نیازی است که فرد فرد ناراضیان را به انجام «کنشی» برای تغییر وضع موجود در راستای برآوردن خواست‌های ارضا نشده ترغیب می‌کند، اما شرایط عینی امکان هرگونه کنش سازنده و دگرگون کننده‌ وضعیت موجود را ناممکن می‌کند.

o       ایرانیان در زمانه‌ ما دایره‌ عمل بسیار محدودی برای کنش، تقریباً در همه‌ی عرصه‌ها، چه اقتصادی، چه سیاسی و حتی در حوزه‌ اجتماعی و زندگی روزمره دارند.

o       ما خود را از تغییر دادن وضع موجود ناتوان می‌بینیم و این هم موجد و هم تشدیدکننده‌ احساس ناکامی ماست. اقلیت راضی از وضع موجود با عقلانیت و حسابگری، با در نظر گرفتن منافع و علایق خودش، اما به هزینه‌ اکثریت ناراضی تصمیم می‌گیرد و دست به عمل می‌زند و اکثریت ناراضی میدانی برای کنشگری به نفع خواست‌های خودشان ندارند.

o       نکته‌ مهم تناسب راه‌های ممکن برآوردن خواست‌ها با سطح و حد آن‌هاست. در شرایط کنونی، علیرغم محدودتر شدن هر چه بیشتر راه‌های ارضای نیاز، خواست‌ها به شکلی روزافزون و تصاعدی، هم در سطح و هم در عمق گسترش می‌یابند و حاصل این فرایند چیزی جز گسترش نارضایتی از وضع موجود نیست. ناتوانی در تغییر وضع موجود به نحوی که با نیازهای فزاینده‌ اکثریت جور شود، نیز به ناکامی‌ای گسترده در میان ایرانیان دامن زده است.

o       ناکامی در عمق جان‌های ما خانه کرده و می‌خواهد خود را بروز دهد. قبلاً دو مورد از واکنش‌های ایرانیان در برابر ناکامی از تغییر جهان را در اینجا دیدیم. واکنش ما، ایرانیان امروز، در برابر این ناتوانی جانکاه چیست؟ وقتی جهان واقعی نادلخواه و در عین حال نامنعطف در برابر خواست تغییر است، می‌توانیم انرژی حاصل از ناکامی‌مان از تغییر آن را صرف خلق چیزی تازه کنیم. این خلق تازه می‌تواند منظومه‌ای اندیشه‌ای باشد، مثل عرفان ایرانی، که تلخی و ادبار دوران و نامرادی روزگار را به نحوی دیگرگونه تفسیر می‌کند.

o       برای ساکنان دنیای خیال‌انگیز عرفان کم پیش می‌آید که رنج‌ها و تلخی‌های روزگار غیر قابل تحمیل به نظر آیند. مشقت زیستن در جهانِ دون از چشم‌انداز عارفانه در برابر شکوه حقیقت بی‌مقدار و از این رو تا حد زیادی پذیرفتنی است. برای گریختن از رنج دوران، می‌توانیم به زیبایی پناه ببریم. می‌توانیم مثل ادیبان و هنرمندان دوران پس از کودتا، طرحی زیبا و هنرمندانه از رنج، از یأس و از درماندگی درافکنیم و روح‌هامان را تا حدی التیام بخشیم.

o       اما اوضاع و احوال زمانه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم، حتی قدم گذاشتن در این راه‌های خیال‌انگیز را دشوار کرده است. ما منظومه‌ فکری تازه‌ای برای التیام دردهای بی‌درمان زمانه‌ خودمان ساختیم:

دستگاه مسخرگی.

o       دستگاهی که به سادگی تحمل ناکامی‌ها و نامرادی‌های دوران را برایمان امکان‌پذیر کرده است. دستگاهی که می‌توانیم همه‌ رنج‌ها و مشقت‌های روزگار را همچون مواد اولیه به آن تحویل دهیم، آن‌ها را با منطق مسخرگی در دستگاهمان تجزیه و تحلیل کنیم و به عنوان برون‌داد از دستگاهمان چیزی دیگرگونه از واقعیت، چیزی مسخره اما قابل تحمل تحویل بگیریم.

زندگی ما این سال‌ها این‌طور می‌گذرد.

o       مسخرگی همیشه بوده است و خواهد بود، اما تولید انبوه مسخرگی در زمانه‌ی ما، به عنوان تولیدی فرهنگی بی‌سابقه است.

o       تولید مسخرگی دموکراتیک‌ترین نوع تولید فرهنگی است که ما ایرانیان در طول تاریخمان تجربه کرده‌ایم. محصولی صد در صد جمعی است که همه درگیر تولید، توزیع و مصرف آنیم.

o       ماشین مسخرگی ما هر روز در خلال تعاملات واقعی و مجازی روزمره بازتولید می‌شود. در تولید، توزیع و مصرف مسخرگی عدالت اجتماعی کم‌سابقه‌ای که دورانی طولانی انتظارش را می‌کشیده‌ایم، محقق شده است.

همه امکان و حق برابر داریم که مسخرگی تولید کنیم، آن را میان دیگران بپراکنیم، یا تولیدات مسخره‌ دیگران را به مصرف برسانیم.

مسخرگی روح جمعی ما را تسخیر کرده است.

o       مسخرگی هم مثل عرفان، هنر و ادبیات راهی برای تحمل جهانی غیر قابل تحمل است. اصحاب «مطالعات فرهنگی» خواهند گفت مسخرگی هم مثل آن دیگر راه‌ها می‌تواند شیوه‌ای برای «مقاومت» باشد. اما کنار هم نشاندن عرفان و هنر و ادبیات با مسخرگی به عنوان راه‌هایی برای مقاومت در برابر وضع موجود «مسخره» است.

o       حاصل «مقاومت» عصر عرفان گنجینه‌ای سرشار از اندیشه‌ها و خیال‌های ژرف بود که زبان فارسی را به مرتبه‌ای عالم‌گیر و رشک‌برانگیز رساند.

o       حاصل همین کنشی که اسم مقاومت بر آن می‌گذاریم در دوران ما، مجموعه‌ای بی‌پایان از بیهوده‌گویی‌های بی‌معنای بیشمار ذهن‌های افسرده و بیمار است. من در روا دانستن این «قضاوت ارزشی» لحظه‌ای تردید نمی‌کنم.  کافی است به سرنوشت ادبیات در دوران مسخرگی بنگریم. در همین سال‌های مسخرگی، یکی از پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیونی مسابقه‌ای بود با نام «قندپهلو». رقابت در این مسابقه میان عده‌ای از «شاعران» بر سر این بود که چه کسی می‌تواند در کم‌ترین زمان حرف‌های خنده‌دارتری با وزن و قافیه سر هم کند.

o       برگزارکنندگان مسابقه مثلاً به این «شاعران» تعدادی کلمه می‌دادند و از آن‌ها می‌خواستند در اسرع وقت با این کلمات «شعر»های خنده‌دار بسازند. در مقابل «شاعران» هم عده‌ای با قیافه‌ حق به جانب و «فرهیخته» با عنوان پرطمطراق «هیأت داوران» می‌نشستند و با معیار خنده‌دار بودن و رعایت وزن و قافیه، آثار «شاعران» را ارزیابی می‌کردند.

o       قندپهلو تنها یک نمونه، یک مثال از اوج ابتذال فکر در دوران مسخرگی است. دورانی که در آن اندیشیدن و ژرف‌ اندیشیدن به اندازه‌ وزن و قافیه و مضحکه ارزشمند نیست. قندپهلو تنها نشانه‌ای بود از این‌که کلید گنج‌خانه‌ ادب فارسی پیش‌تر به دست مسخرگان افتاده است.

o       تبلیغ مسخرگی در ادبیات تنها محدود به برنامه‌های تلویزیونی نیست. به این «شعر» از کتاب «شاعر»ی که آن را نشر چشمه در سال ۱۳۸۹، از سری کتاب‌های «جهان تازه‌ی شعر» چاپ کرده است، دقت کنید:

«زنم وقتی از حموم می‌آد، بوی سیر نمی‌ده –  منم وقتی از حموم می‌آم، بوی تخم مرغ نمی‌دم.  اون از شامپوی سیری استفاده می‌کنه، که بوی سیر نمی‌ده،  من از شامپوی تخم مرغی، که بوی تخم مرغ نمی‌ده.»

o       اگر فاجعه تنها به فرهنگ رسمی و نیز روشنفکری محدود می‌شد، شاید کورسوی امیدی بود، اما مسخرگی روح جمعی ما را تسخیر کرده است.

o       مسخرگی، اگر نگوییم همه، لااقل بخشی مهم از فرهنگ غیر رسمی و روزمره‌ ماست. مسخرگی جزء لاینفک تعاملات روزمره‌ ما در فضای واقعی و مجازی است.

o       مسخرگی دستاوردی جمعی و حاصل مشارکت همگانی ماست. ماشین مسخرگی تنها نیازمند مواد اولیه‌ای است که از واقعیت اجتماعی به دست می‌آید. این ماشین بر روی واقعیت‌های ریز و درشت، مهم و بی‌اهمیت کار می‌کند و محصولاتی همسان تحویل مصرف‌کنندگان می‌دهد.

o       منطق مسخرگی مستلزم یکسان‌سازی است. آن‌چه از ماشین مسخرگی بیرون می‌آید، فارغ از آن‌که مواد اولیه‌ تشکیل دهنده‌ آن‌ها چه خواصی و چه ارزش و اهمیتی داشته‌اند، همسان است.

o       در دنیای مسخرگی همه چیز به لطف کارکرد منظم دستگاه مسخرگی به سطحی مسخره تنزل می‌یابد. از حاشیه‌های یک مسابقه‌ فوتبال گرفته، تا دزدی‌های میلیاردی دزدانی که با چراغ سرمایه‌ همگان را می‌زنند، تا خبر حمله‌ عده‌ای به سفارتخانه‌های خارجی که هزینه‌های آن را باید همگان پرداخت کنند.

o       ماشین مسخرگی با مواد اولیه‌ واقعیت‌های اجتماعی کار می‌کند، اما هر واقعیتی، چه واقعیتی پیش پا افتاده، چه واقعیتی فاجعه‌بار پس از خارج شدن از دستگاه مسخرگی  به اموری مسخره تبدیل می‌شوند که می‌توان به آن‌ها خندید.

o       این محصولات در مسخرگی هم‌سان و هم‌سطح‌اند و واقعیت تلخ اجتماعی به این ترتیب نه تنها قابل تحمل می‌شود، بلکه جالب و ‌خنده‌دار به نظر می‌رسد.

o       مسخرگی مسلح به تکنولوژی روز دنیاست. یا به عبارتی تکنولوژی را همچون ابزاری به خدمت خود درآورده است. گسترده‌ترین محمل تولید، توزیع و مصرف مسخرگی فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی اینترنتی است.

o       روزگاری چنین به نظر می‌آمد که گسترش چشم‌گیر کاربران اینترنت، به ویژه شبکه‌های اجتماعی موبایلی در ایران، با تسهیل گردش اطلاعات در میان جمعیت پرشماری از مردم و افزایش آگاهی آنان از آن‌چه می‌گذرد، زمینه‌ تقویت افکار عمومی انتقادی و دگرگونی وضعیت نامطلوب موجود در حوزه‌های مختلف زندگی اجتماعی را فراهم کند. اما آن‌چه در عمل اتفاق افتاد، تا حدود زیادی عکس انتظارها و مسخرگی این میان ایفاگر نقش اصلی بود.

o       امروز بسیاری از ایرانیان به لطف برخورداری از نعمت شبکه‌های اجتماعی از تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باخبرند و بسیاری از آن‌ها آشکارا از وضع موجود نیز ناخرسندند،

اما آن آگاهی و این ناخرسندی، چیزی را در واقعیت اجتماعی عوض نمی‌کند.

o       دستاورد شبکه‌های اجتماعی در ایران گسترش مسخرگی در سطح وسیعی از جمعیت بوده است. این شبکه‌ها به عنوان جزئی از دستگاه مسخرگی و محملی برای تولید و انتشار دموکراتیک آن، مسخرگی را از بندها و محدودیت‌های زمانی و مکانی گسسته‌اند.

o       واقعیت‌های غم‌انگیز اجتماعی دوران ما به فوریت از طریق شبکه‌های اجتماعی اینترنتی منتشر می‌شوند، با ذهن جمعی مسخرگی در قالب جُک‌ها و قالب‌های متنوع مسخرگی تغییر شکل و ماهیت پیدا می‌کنند و با همتی جمعی در گستره‌ جمعیتی پرشمار توزیع می‌شوند.

o       فرهنگ مسخرگی هرگز چون امروز که قدرت شبکه‌های اجتماعی را در اختیار دارد، مسلط و پرنفوذ نبوده است و پیداست که شبکه‌های اجتماعی مجازی، مادامی که در چارچوب و محدوده‌ منطق مسخرگی مورد استفاده قرار می‌گیرند، ابزارهایی هستند در خدمت تحکیم وضع موجود، نه تغییر آن.

o       مسخرگی افیونی است که می‌گذارد رنج‌ها، ناکامی‌ها و نامرادی‌های زمانه را موقتاً فراموش کنیم، اما این نشئگی و سرخوشی تا ابد ادامه پیدا نمی‌کند.

o       شاید وقتی که چشم باز کنیم، تنها ویرانی برجای مانده باشد.

منبع: انسان شناسی و فرهنگ-سالار کاشانی

توهین

مبادله های منفی و مخرب در فرهنگ

o       اگر توهین را نوعی خشونت روانی تلقی کنیم، طبیعی است که خشونت‌آمیزترین دولت‌ها را باید

منشأ بیشترین اشاعه توهین در رفتارهای اجتماعی دانست.

o       اما اغلب جامعه‌شناسان معتقدند که دولت چیزی جز برآوردی از موقعیت خاص یک جامعه نیست

و «خوب» و «بدش» به جامعه‌ای بستگی دارد که در آن وجود دارد.

o       این بخشی از تحلیل و گفته‌های دکتر ناصرفکوهی، دانشیار گروه انسان‌شناسی دانشگاه تهران است

که به تحلیل موضوع «توهین» پرداخته است.

o       او می‌گوید: توهین یکی از اشکال بروز و از نشانگان اختلالات روانی و اجتماعی است

و بنابراین افزایش، تکرار و تشدید آن گویای افزایش این اختلالات است

o       در کشور ما به‌طور خاص مطالعاتی که بر گروهی از لطیفه‌های رایج انجام شده است،

گویای تمرکز آنها بر دو‌حوزه قومیتی و روابط بین جنسیتی است که پس از سیاسی شدن،

دمکراتیزه شدن نسبی و شکل‌گیری اندیشه‌های اجتماعی تعمیم یافته و حوزه سیاسی نیز به آنها افزوده شده است.

توهین چیست؟

o       بدون آنکه خواسته باشیم وارد ریشه شناسی و فارسی و لاتین این واژه شویم و به تبار شناسی معنایی و تحول آن بپردازم،

 که مسائل مهمی هستند، شاید بتوانم صرفاً در دیدگاه های کنونی جامعه شناختی آن را چنین تعریف کنم: 

«توهین را باید یک کنش رفتاری(حرکتی) یا گفتاری (نوشتاری) اجتماعی، آگاهانه یا ناآگاهانه، مستقیم یا غیر مستقیم،

برنامه ریزی شده یا خود انگیخته، تعریف کرد که به وسیله یک کنشگر یا گروهی از کنشگران اجتماعی (توهین گران)

نسبت به فرد یا گروه یا شیئی یا نماد و نشانه و… (توهین شوندگان) که همزمان باخود آنها هستند و یا به گذشته و آینده تعلق دارند،

 انجام بگیرد و عموماً ناشی از بیگانه ترسی Xenophobia   [۱]، نژاد گرایی Racism، قوم‌مداری  Ethnocentrism   [۲] است

و نتیجه آن تقلیل و ضربه زدن مستقیم یا غیر مستقیم ذهنی یا رفتاری به توهین شوندگان بوده و اغلب به مثابه خشونتی واقعی

یا نمادین درک شده و با واکنش های توهین شوندگان، طرفداران آنها و یا سایرکنشگران اجتماعی پاسخ می گیرد

و به چرخه های باطلی از توهین های دیگر و یا کنش های بازهم خشونت آمیزتر در کوتاه، میان و دراز مدت منجر می شود. »

o       این تعریف را می توان چه در ابعاد جامعه شاختی و انسان شناختی کنونی جوامع انسانی و چه در وقایع تاریخی کوچک و بزرگ

 مشاهده کرد و برای آن مصداق آورد.

o       اهمیت بحث از نطر فرهنگی به ویژه در آن است که توهین می تواند به مثابه امری کوچک و بی اهمیت آغاز شود

اما به یک فاجعه بزرگ تاریخی در سطح کل بشریت منجر شود و در این پیوستار طبعاً هر شکل و ابعاد دیگری را در بر می گیرد. 

·        آیا بین توهین و ویژگی های فرهنگی ملت ها رابطه ای وجود دارد؟

o       توهین عمدتاً در سطوح «هویت» ی Personal Identity [۳] انجام می گیرد.

بدین معنا که «دیگر»ی را در «هویت» او به زیر سئوال می برد.

o       هویت نیز مجموعه ای از ویژگی های به خصوص فرهنگی است که یک گروه یا فرد را از گروه یا فرد دیگری جدا می کند.

در این حالت می توان کاملاً از این پنداره دفاع کرد که توهین ها می توانند رابطه ای منطقی با هویت ها داشته باشند.

برای مثال هر مردم و قوم و جماعتی، از بیرون از خودش به وسیله کلیشه هایی هویت می یابد (هویت بیرونی)

که همین کلیشه های تقلیل دهنده، عموماً برای توهین به آن گروه نیز به کار می روند.

o       افزون بر این، هر گروه و هر فردی در هر مقطع زمانی و مکانی بر مسائل و حوزه های خاصی حساسیت بیشتری دارد

که منابع توهین به دیگران را نیز در همان ها می یابد.

o       برخی ازحوزه ها به خوبی این امر را نشان می دهند،

در کشور ما به طور خاص مطالعاتی که بر گروهی از لطیفه ها رایج انجام شده است،

گویای تمرکز آنها بر دو حوزه قومیتی و روابط بین جنسیتی است که پس از سیاسی شدن، دموکراتیزه شدن نسبی

و شکل گیری اندیشه های اجتماعی تعمیم یافته، و حوزه سیاسی نیز به آنها افزوده شده است.

o       تمرکز این گونه رویکردها در این حوزه ها به مقطع زمانی و مکانی خاصی تعلق دارد که بنا بر مورد ممکن است

طولانی تر یا کوتاه تر بوده و از لحاظ پهنه های جغرافیایی و زبانی نیز بسیار متفاوت بوده و شدت و ضعف های متفاوتی داشته باشد.

o       اما در سئوال شما از واژه «ملت» استفاده شده است که یک ابداع مدرن و مربوط به دولت های ملی است

که از اواخر قرن هجده با انقلاب فرانسه آغاز شدد و سپس به تمام جهان تعمیم یافت.

o       ساختار دولت ملی یک ساختار سیاسی در میان صدها و حتی هزاران ساختار سیاسی است

که تمدن ها و فرهنگ های انسانی تاکنون تجربه کرده اند.

این ساختار لزوماً ساختاری ابدی نیست و از هم اکنون تحت تاثیر انقلاب اطلاعاتی می بینیم که در حال تغییر شکل

 و محتوا دادن شدیدی به سوی ساختارهای هنوز ناشناخته جدید است.

o       بنابراین فرهنگ را در یک پهنه زبانی و جغرافیایی باید از دولت هایی که در آن پهنه ها وجود دارند، تفکیک کنیم.

در ایرانی که ما از لحاظ تاریخی می شناسیم، همواره پهنه های جغرافیایی، اقلیمی، زبانی و فرهنگی بسیار متفاوتی وجود داشته اند

 که در هر یک از آنها ما با شرایط مختلفی در  ویژگی های فرهنگی روبروئیم

و بنابراین باید بدانیم از کدام فرهنگ در کجا و در چه زمانی صحبت می کنیم تا پاسخ دقیق به آن سئوال بدهیم

اما اینکه رابطه وجود دارد شکی نیست که چنین هست.

·        آیا توهین می تواند به یک ساختار اجتماعی تبدیل و در رفتار یک جامعه نهادینه شود؟

o       متاسفانه بله، اما نه به صورتی طولانی مدت.

در واقع توهین یکی از اشکال بروز و از نشانگان اختلالات روانی و اجتماعی است

و بنابراین افزایش، تکرار و یا تشدید آن گویای افزایش این اختلالات است.

o       من به حوزه روان شناسی وارد نمی شوم زیرا در تخصص من نیست، اما در حوزه اجتماعی، اختلالاتی که ما از آن صحبت می کنیم،

همان موقعیتی است که شکل حاد آن را دورکیم Émile Durkheim  با عنوان «آنومی» (ناهنجاری عمومی جامعه) Anomie [۴] تعریف می کند.

o       در چنین موقعیت هایی و به همان نسبتی که جامعه در یک یا بخش هایی از نظام اجتماعی خود به سوی آسیب هایی نظیر آنومی،

بیگانه هراسی، نژاد پرستی، قوم گرایی، نفرت های گروهی و طبقاتی و بین نسلی و بین جنسیتی برود،

به همان میزان نیز اشکال توهین افزایش می یابند، هر چند این افزایش شمار و شدت می تواند به شکل «تلطیف شده»

و والایش شده Sublimation  در بیایند. (برای مثال در لطیفه ها و شوخی های توهین آمیز)

o       یا برعکس شکل بسیار «حاد» پیدا کنند همچون نژادپرستی ها و حتی کشتار و نسل کشی های گوناگون.

بنابراین در رابطه میان یک «شوخی» به ظاهر بی زیان تا یک فرایند هولناک «نسل کشی» سازمان یافته،

ما با یک پیوستار شکلی – معنایی روبرو هستیم که می تواند بسیار با سرعت از شکل «بی زیان» خود به شکل «حاد» برسد.

o       برای نمونه نگاه کنیم به پدیده های نژادی و توهین های نژاد پرستانه که در آلمان ابتدای قرن در فاصله کمتر از چند دهه

از حرف و صحبت های کوچه و خیابان به نسل کشی های گسترده تبدیل شد.

o       همین پدیده را ما بعدها در اروپای شرقی (بالکان) در میان گروه های قومی صرب و کرووات و بوسنی مشاهده کردیم

و تقریباً همزمان با آنها در افریقای سیاه (رواندا) میان گروه های قومی – حرفه ای (توتسی ها و هوتوها).

o       بنابراین نهادینه شدن می تواند انجام بگیرد، اما صرفاً در قالب نهادهایی که به همان میزان که بتوانند فرایند توهین را نهادینه کنند،

نهادهای مربوط به آن را شکننده تر می کنند.

o       نگاه کنیم به سرنوشت تمام احزاب و دولت های فاشیستی و استالینیستی و دیکتاتوری قرن بیستم

که چگونه خود اسباب تخریب خویش را فراهم کردند. 

o       نگاه کنیم به سرنوشت شخصیت هایی که برغم کاریزمای بسیار بالای خود (هیتلر، مائو، لنین، استالین و غیره)

در طول تاریخ بدل به هیولاهایی شدند که به مثابه الگوهای نفرت و شرارت و اشکال بروز فرومایه ترین ابعاد شخصیت

 انسانی به آنها اشاره می شود.

o       برعکس نگاه کنیم به شخصیت هایی که به صورت نظام مند و در تمام طول زندگی خویش از توهین و تقلیل و سرکوب «دیگری» اجتناب کردند

 در حالی که کاملاً از امکان و پشتیبانی مردمی برای چنین کارهایی برخوردار بودند،

مثال هایی همچون گاندی در هندوستان و رابطه اش با انگلیسی ها و سپس مسلمانان

و نلسون ماندلا در رابطه با سفید پوستان پس از شکست آنها در افریقای جنوبی.

o       این ها برعکس افرادی شدند که حتی در زمان حیاتشان به اسطوره هایی زنده بدل شده اند

و بی شک در تاریخ به مثابه الگوهایی برای بروز زیباترین ابعاد شخصیت انسانی  باقی خواهند ماند.

o       در یک کلام نهادینه شدن توهین، به معنای نهادینه شدن یک نظام خود ویرانگر است

که بی شک خود را نابود کرده و در حافظه جمعی نیز به یادگاری تلخ بدل خواهد شد.    

·        چه زمانی اعضای یک جامعه در بروز تعاملات و رفتار خود با یکدیگر از توهین استفاده می کنند؟

o       توهین را می توان با دیگاهی انسان شناختی نوعی «مبادله» به حساب آورد

همانطور که ما «جنگ» را نیز نوعی مبادله به حساب می آوریم.

o       از این گونه مبادلات می توان به مثابه مبادلات منفی و مخرب یاد کرد.

هر چند که لزوماً تاثیر آنها صد در صد منفی نیست.

o       برای نمونه اگر به جنگ های صلیبی بنگریم، بی شک این نوعی مبادله خونین میان دو گروه بزرگ مسیحیان و مسلمانان بود

 که اثرات کوتاه ودراز مدت بسیار منفی در بر داشت، اما در عین حال سبب انتقال های فرهنگی بسیار مهمی

به خصوص از شرق به طرف غرب نیز شدند.

o       یا لطیفه های موسوم به قومی که در سطح کشورهای مختلف افزون بر ایجاد و گسست های اجتماعی،

 ممکن است به گونه ای از انسجام نیز دامن بزنند.

o       البته مسئله ای که در اینجا مطرح می کنیم بسیار پیچیده است و تحلیل مبادلات منفی را باید به صورت گسترده و

 در لایه های عمیق آن با ذکر نمونه و به شکل تطبیقی انجام داد.

o       در یک کلام، هر چند تقریباً هیچ جامعه ای نمی تواند این گونه مبادلات را کاملاً از خود حذف کند،

ولی باید بتواند آنها را مدیریت کرده و به حداقل ممکن برساند.

o       اما برای این کار نیاز به گشایش فضا هست، وگرنه با وارد کردن سازوکارهای آمرانه نمی توان از آنها جلوگیری کرد

و برعکس به آنها دامن زده می شود.

o       به این نکته باید فرایندها واکنشی و کژکارکردی را نیز افزود

 یعنی آنکه کنشگران گاه از توهین، فحاشی، برخورد با یکدیگر، تقلیل و نفرت از یکدیگر و غیره به مثابه ابزارهایی جبران کننده

 برای «حل» سایر مشکلات خود استفاده می کنند، که البته روشن است چنین اتفاقی نمی افتد

و این سازوکارها صرفاً نقش یک «مسکن» یا نقش یک «عامل انحراف دهند» را دارند

و مشکل اصلی بر جای خود باقی مانده و حتی تشدید می شود. 

·        برخی علامت ها یا کلام های بدنی از سوی برخی ملل توهین به حساب می آید

در حالی که در یک جامعه دیگر توهین نیست. این نشان می دهد که مردم توهین بار بودن عبارتها را از سابقه ذهنی

 و پیشینه فرهنگی شان دارند به نظر شما چه چیزهایی در ساخت این سابقه فرهنگی موثر بوده است؟

o       این موارد را معمولاً ما با عنوان «زبان کالبدی» و یا «ارتباطات غیر کلامی» می شناسیم.

موضوع شناخته شده است و باید در نظر داشت که حرکات بدن، لحن حرف زدن، و تمام راه و روش هایی که ما در زندگی روزمره

و در روابط عادی مان با دیگران به کار می بریم، می توانند در صورت قرار گرفتن در چارچوب ها و موقعیت هایی خاص به

رویکردهایی «توهین آمیز» بدل شوند.

o       از این رو هر بار با یک «دیگر» ی اعم از جنس مخالف، یا فرد و گروهی از گروهی به جز گروه خود روبرو می شویم،

 بهتر است از خود سئوال کنیم که آیا رفتارهای ما مناسب با موقعیت و این رابطه هست یا نه؟

 و به تناسب این رفتار را به صورت انعطاف آمیزی تغییر دهیم بدون آنکه این کارمان شکل یک برخورد تصنعی را به خود بگیرد.

o       به این رفتارها استراتژی های رفتاری می گوئیم، که نیاز به آگاهی بالایی از فرهنگ خود و فرهنگ دیگری،

 و البته حسن نیت و هوشمندی کافی برای درک این نکته است که ما نیاز به تفاهم میان فرهنگ ها داریم

و نه تنش میان آنها که هیچ چیز را برای هیچ کس ساده تر نمی کند. 

·        پذیرش توهین از سوی گروهی از مردم نشانه چیست؟

مثلاً برخی اقوام در برابر برخی توهین ها بی تفاوت می شوند، یا شاید بشود به شوخی های قومی هم اشاره کرد.

چرا مردم نسبت به این نوع توهین ها بی تفاوت می شوند؟

o       این نوع از شوخی ها نیاز به بحثی طولانی دارد که در بالا تا اندازه ای به آن اشاره کردم.

شوخی های قومی و محلی، لزوماً اشکال بیگانه هراسی نیستند و ممکن است در چارچوب ها،

موقعیت ها و روابطی خاص حتی به انسجام بیشتر میان آنها منجر شود. 

o       مقالی غیر قومی برایتان بیآورم،

اعضای یک خانواده معمولاً شوخی های بسیار زیادی با یکدیگر می کنند و حتی یکدیگر را گاه با واژگانی که ممکن است

برای یک غریبه «توهین آمیز» باشد، خطاب می کنند. اما این امر سبب دوری آنها از هم نمی شود، بلکه آنها را به هم نزدیک می کند.

o       معنای این حرف آن نیست که من شوخی های قومی را تایید کنم، اما به نظر من این نکته مهمی است که بیشتر کسانی که به این شوخی ها

معترضند و می خواهند آنها را بیش از اندازه بزرگ جلوه دهند، شووینیست های قومی [۵] و نخبگانی هستند که با این کار می خواهند

 به اهدافی سیاسی از جمله جدا کردن مردمانی که قرنها با هم زندگی کرده اند، برسند

o       در حالی که مردم عادی همچون اعضای یک خانواده در اینجا همچون در همه جای دنیا با یکدیگر شوخی می کنند و این را به دل نمی گیرند.

o       این گونه سیاسی کردن و سیاسی دیدن همه مسائل آن هم به شکلی بسیار سطحی از خصوصیات گفتمانهای رادیکال نخبه گرا،

اراده گرا و پوپولیسم های خطرناک است که به طور کلی «شوخی» را در هیچ شکلی تاب نمی آورند

و ایدئولوژی خود را بر نوعی «جدیت» عبوس و اغلب به گواهی تاریخ جنایت بار استوار می کنند.

o       همین «جدیت» ها بوده است که در قرن بیستم میلیون ها نفر را به کشتن داد و نه شوخی هایی که آدم ها با یکدیگر می کردند و می کنند،

هر چند در آن زمان یا در هر زمان دیگری این شوخی ها می تواند اسباب رسیدن به رفتارهای جنایت آمیز شوند،

 اما در صورت عدم سوء استفاده این نیز ممکن است که روابط آنها را بیشتر و بهتر کنند.

o       فراموش نکنیم که هیچ کس با یک «غریبه» شوخی نمی کند، بلکه او را «استهزا» می کند

و میان این دو مفهوم فاصله ای عظیم وجود دارد.

o       مسئله توانایی مدیریت شوخی و بالا بردن ظرفیت افراد جامعه در تحمل فرایندهای «طنز» است

که از مهم ترین دستاوردهای جهان مدرن هستند. 

نکته ۱:بیگانه هراسی

بیگانه هراسی Xenophobia  عبارت است از هراس نامعقول از بیگانگان، به حدی که به صورت یک رفتار غیرعادی و بیمارگونه در آید.

بیگانه هراسی در میان مللی که به طور عمده مهاجرپذیر بوده‌اند، گاه مورد بهره‌برداری‌های سیاسی در راستای جذب آرای عمومی نیز قرار می‌گیرد،

در این میان احزاب رادیکال، پسافاشیست، راست افراطی و ملی گرا بیشترین بهره را از ترویج آن می‌برند.

گسترش بیگانه هراسی در یک جامعه گروه‌های عمدتاً مهاجر و اقلیت اجتماعی یا مذهبی را در معرض انواع تبعیض‌ها و ناملایمات قرار می‌دهد،

برای مثال مطابق گزارش مرکز اروپایی نظارت بر بیگانه هراسی و نژادپرستی، اقلیت مسلمان در این قاره با تبعیض در زمینه‌های شغلی،

 آموزشی و مسکن رو به رو هستند.

نکته ۲: قوم‌مداری یا قوم‌محوری 

قوم‌مداری یا قوم‌محوری  Ethnocentrism  رویکردی‌ست که در آن ویژگی‌های اخلاقی، اجتماعی و دینی اقوام دیگر را با معیارهای قوم خود

 بررسی کرده و اختلاف‌های آنان را به حساب ناهنجاری‌شان بگذاریم.

وجود نوعی قوم‌مداری ذاتی در انسان‌ها موجب می‌شود هیچ‌کاری ساده‌تر از بد گفتن از دیگران نباشد.

قوم‌مداری ریشه در این احساس دارد که روش‌های زندگی، ارزش‌ها و الگوهای سازواری گروهی که شخص خود را متعلق به آن می‌داند،

 نسبت به گروه‌های دیگر برتری دارد.

نکته ۳:هویّت یا کیستی

هویّت یا کیستی به مجموعه نگرش‌ها، ویژگی‌ها و روحیات که یک فرد و آنچه وی را از دیگران متمایز می‌کند، گفته می‌شود.

در فرهنگ‌های سنتی مفهوم «فرد» تقریبأ وجود نداشت و «فردیّت» چندان پسندیده نبود.

فقط پس از ظهور جوامع جدید و به خصوص بعد از تفاوت یابی و تقسیم کار بود که فرد به طور جداگانه در کانون توجه قرار گرفت.

اما «فردیت» به طور مسلم در تمام فرهنگ‌ها به درجات مختلف ارزشمند بوده است.

هویت انسانی، مقوله‌ای اجتماعی است.

همه انسانها به هنگام تولد، فارغ از اینکه در کجای زمین به دنیا می‌آیند و یا از چه تعلق قومی و قبیله‌ای برخوردارند،

دارای ویژگی‌های یکسان نوع انسانی، در میان انواع موجودات زنده هستند و هیچ گونه تفاوت ماهوی با یکدیگر ندارند؛

بنابراین، مقوله هویت انسانی که در دوران رشد و تکوین انسان در جامعه شکل می‌گیرد،

کاملأ اجتماعی و جامعه شناسانه است و ربطی به خون و نژاد و رنگ پوست و … ندارد.

هویت اجتماعی انسان، از پنج مؤلفه پیروی می‌کند و بر پایه پنج مؤلفه تأثیرگذار، شکل می‌گیرد.

۱ ـ عوامل جغرافیایی ـ اقلیمی،

۲ ـ عوامل سیاسی و تاریخی،

۳ ـ عوامل اقتصادی و معیشتی،

۴ ـ عوامل فرهنگی (زبان و ادبیات و هنر، میراث اساطیری، سنن و آداب، اعتقادات و آیین‌ها و رسوم و یادمان‌ها)،

۵ ـ مؤلفه‌های تربیتی.

نکته ۴: آنومی

o       آنومی Anomie یا Lawlessness  به فقدان هنجار یا بی‌هنجاری اطلاق می‌شود.

این به معنی عدم وابستگی شخص و جامعه است که به چندپاره شدن جامعه می‌انجامد.

این اصطلاح توسط جامعه‌شناس فرانسوی امیل دورکیم در کتاب تأثیرگذار وی خودکشی (۱۸۹۷) Suicide مشهور شد.

o       دورکیم این واژه را از جامعه‌شناس فرانسوی ژان-ماری گویو  Jean Marie Guyau قرض گرفت

و آن به صورت «قانونِ بی‌قانونی» و «خواستن سیرناشدنی» تعریف کرد.

نکته ۵: شوونیسم

o       میهن‌شیفتگی یا شوونیسم Chauvinism در معنای اصلی و ابتدایی آن، یک نوع میهن‌پرستی افراطی و ستیزه‌جو،

و یک ایمان کور به برتری و شکوه ملی است.

o       با بسط معنا، شوونیسم طرفداری مفرط و غیرعقلانی به نام هر گروهی که کسی عضو آن است را شامل می‌شود،

به خصوص هر وقت این طرفداری، همراه با کینه و بداندیشی نسبت به گروه رقیب باشد.

o       جینگوییسم Jingoism معادل بریتانیایی این واژه است.

همچنین، در کاربرد امروزی تر، به اعتقادی گفته می‌شود که در آن یک جنسیت مثلاً مرد Male Chauvinism  خود را برتر، با هوشتر و مهم تر از جنسیت دیگر بداند.

o       این واژه از نام نیکولا شوون گرفته شده‌است، یک سرباز شبه عارف تحت فرمان ناپلئون بناپارت، که به نظر می‌رسد در انقلاب فرانسه نیز خدمت کرده باشد.

با وجود عدم محبوبیت بناپارتیسم در فرانسه بعد از ۱۸۱۵، گفته می‌شد شوون یک هوادار بسیار پرحرارت بوده‌است

و اغلب در لباسی با نماد امپراتور معزول مشاهده می‌شده‌است.

منابع:

 انسان شناسی و فرهنگ– گفتگو با ناصر فکوهی

ویکیپدیا