اریک اریکسون
اریک اریکسون
Erik Homburger Erikson 1902 –1994
• اریک اریکسون روانشناسی آلمانی-آمریکایی است
• او به خاطر ارائهٔ اصطلاح «بحران هویت» identity crisis معروف شده است.
زندگی اریکسون (۱۹۹۴ ـ ۱۹۰۲)
• بحرانهای هویت شخصی اریکسون:
o شگفت آور نیست که نظریه پردازی که مفهوم بحران هویت را معرفی کرد، خودش چند مورد از این بحران ها را تجربه نمود.
o اریکسون در شهرفرانکفورت آلمان به دنیا آمد. والدین او که ازدواج نکرده بودند، از دانمارک به آلمان آمده بودند. پدر اریکسون قبل از تولد او خانواده را ترک کرد. مادرش هیچ وقت نام پدرش را به او نگفت. مادرش به شهر کارلسروهه آلمان نقل مکان نمود و با دکتر تئودور هومبرگر، پزشک اطفال اریک ازدواج کرد. اریک سالها خبر نداشت که دکتر هومبرگر پدر تنی او نیست و نامطمئن از نام و هویت روان شناختی خویش بزرگ شد. او نام خانوادگی هومبرگر را تا ۳۷ سالگی که شهروند ایالات متحده شد حفظ نمود و نام اریک هومبرگر اریکسون را اختیار کرد.
• بحران هویت دیگر زمانی روی داد که اریکسون مدرسه را آغاز کرد. او به رغم اصل و نصب دانمارکی خود، خویشتن را آلمانی میدانست، ولی همکلاسی های آلمانی او، وی را به خاطر اینکه ناپدری اش یهودی بود طرد کردند. همکلاسی های یهودی او نیز وی را طرد کردند، زیرا که قد بلند بود، و خصوصیات اسکاندیناوی داشت. مادر او عضو کلیسای پروتستان بود و اریک بعدها مذهب خود را به مسیحیت تغییر داد. اریکسون در مدرسه نمرات متوسطی گرفت، اما در زمینه ی هنر استعداد داشت. بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان، از این توانایی برای تشکیل هویت خود استفاده کرد.
• اریکسون به سرتاسر آلمان و ایتالیا سفر کرد، دنیای اطراف خود را مشاهده نمود و افکار خود را در یک دفتر یادداشت کرد. او خود را به طرز غیر عادی حساس، روان رنجور، و حتی نزدیک به روان پریش توصیف کرد. او در دو دانشکده هنر به تحصیل پرداخت و آثار خود را در یک گالری واقع در مونیخ به نمایش گذاشت. ولی هر بار آموزش رسمی را رها کرد، تا پرسه زدن و جستجو برای هویت را از سر گیرد.
• اریکسون در ۲۵ سالگی پیشنهاد تدریس در مدرسه کوچکی در وین را که برای فرزندان بیماران و دوستان فروید دایر شده بود، دریافت کرد. فروید بیمارانی را از سرتاسر دنیا جذب کرده بود. آنها که آدمهای ثروتمندی بودند، در مدتی که روان کاوی میشدند، همراه با خانواده خود در وین اقامت میکردند. اریکسون بعدها اعتراف کرد که تا اندازه ای به خاطر جستجوی خود برای پدر، جذب فروید شد. از آن زمان به بعد بود که شغل حرفه ای اریکسون شروع شد، و احساس کرد هویتی یافته است.
• او در روان کاوی آموزش دید و آنا فروید وی را روان کاوی کرد. این جلسات روان کاوی تقریبا روزانه به مدت ۳ سال برگزار شدند. آنا فروید به روان کاوی کودکان علاقه داشت. تاثیر آنا فروید، به علاوه تجربیات تدریس خود اریکسون، وی را از اهمیت تاثیرات اجتماعی بر شخصیت آگاه ساختند و او را به سمت تمرکز بر رشد کودک هدایت کردند. بعد از اینکه او برنامه مطالعاتی خود را به اتمام رساند، عضو موسسه روان کاوی وین SFU شد.
• اریکسون در سال ۱۹۲۹، هنگامی که در یک بالماسکه در وین شرکت کرده بود، با ژوان سرسون، نقاش و رقاص متولد کانادا که توسط یکی از شاگردان فروید روان کاوی شده بود آشنا شد. آنها عاشق هم شدند ولی زمانی که او حامله شد، اریکسون از ازدواج با وی خودداری کرد. او توضیح داد که از احساس تعهد دایمی میترسید و معتقد بود که مادر و ناپدری اش نوه ای را که یهودی نباشند تایید نخواهند کرد. وساطت دوستان او را متقاعد ساخت که اگر با ژوان ازدواج نکند، همان الگوی رفتار مردی را تکرار خواهد کرد که او را به وجود آورده و داغ نامشروع بودن را بر او زده بود. اریکسون عمیقاً این را احساس کرده بود.
• وقتی او تصمیم گرفت با ژوان ازدواج کند، این کار را سه بار، طبق تشریفات یهودی، پروتستان، و عرفی انجام داد. ژوان تمایلات شغلی خود را رها کرد تا شریک عقلانی و ویراستار همیشگی اریکسون شود. او شالوده اجتماعی و عاطفی استواری را برای زندگی اریکسون تامین کرد. به او کمک نمود تا رویکرد خود را به شخصیت شکل دهد. خواهر ناتنی اریکسون اظهار داشت که او بدون ژوان هیچ بوده.
• او حرفه خصوصی روان کاوی را با تخصص در درمان کودکان بر پا کرد. او در کلینیک هاروارد با هنری مورای همکاری کرد. او همچنین به مرکز راهنمایی بزهکارانی که آشفتگی هیجانی داشتند و کارکنان بیمارستان عمومی ماساچوست پیوست.
• اریکسون تحصیلات عالی را درهاروارد آغاز کرد و قصد داشت در روان شناسی دکترا بگیرد. ولی در اولین درس رد شد و به این نتیجه رسید که برنامه رسمی تحصیلی ارضا کننده نیست. اریکسون به گسترش دادن دیدگاه های خود در موسسه ی رشد انسان دانشگاه کالیفرنیا در برکلی ادامه داد.
o اریکسون بر خلاف خیلی از روان کاوان، میخواست که تجربه بالینی او تا حد امکان گسترده باشد. از این رو به دنبال بیمارانی از فرهنگ های گوناگون بود. علاوه بر کسانی که از لحاظ هیجانی آشفته بودند، کسانی را که بهنجار محسوب می شدند نیز میدید.
• اریکسون در سال ۱۹۷۰ بازنشسته شد. در سن ۸۴ سالگی کتابی را درباره پیری منتشر کرد. وقتی که او در سال ۱۹۹۴ فوت کرد، گفته میشد از اینکه هرگز نتوانسته است بفهمد پدرش چه کسی بوده، هنوز ناراحت بود.
رشد در بزرگسالی
رشد در بزرگسالی
• اریک اریکسون، یکی از روانکاوانی است که معمولاً به «روانشناسی “من”» Ego Psychology معروفاند.
«روانشناسان من» ، برای فعالیت و کارکرد “ایگو” ego که در فارسی به “من” ترجمه شده است، اهمیت زیادتری قایلند. اریکسون نیز مانند دیگر «روانشناسان من» ، توجه خویش را به فعالیت ایگو معطوف ساخت و برای “نهاد” و “فرامن” اهمیت کمتری قایل بود. اریکسون که به شیوه فرویدی آموزش دیده بود، رویکردی را در شخصیت گسترش داد که به طور قابل ملاحظهای گستردهتر از رویکرد فروید بود، ضمن اینکه قسمت اعظمی از هسته اندیشه فروید را حفظ کرد.
• فعالیتهایی که اریکسون در گسترش نظریه فروید انجام داد، اساسا سه وجه دارد.
i. نخست، او تا اندازه زیادی مراحل رشد فروید را بسط داد.
در حالی که فروید بر دوران کودکی تاکید میکرد و معتقد بود که شخصیت تا سن ۵ سالگی و یا حدود آن به طور کامل شکل میگیرد، اریکسون معتقد بود که رشد شخصیت در طول زندگی، از طریق مجموعهای از هشت مرحله رشدی ادامه مییابد.
هر کدام از این مراحل، از طفولیت تا پیری، حاوی یک بحران است که باید حل شود. در هر مرحله، یک تعارض وجود دارد که حول یک نحوه رویارویی سازگارانه یا ناسازگارانه با مشکلات آن دوره، تمرکز یافته است. شکست در یک مرحله میتواند به فشار روانی و اضطراب در همان مرحله و رشد کُند در مرحله بعد منجر شود.
ii. دومین تغییری که اریکسون در نظریه فروید به عمل آورد، تاکید بیشتر بر “من” در مقایسه با “نهاد” بود. در دیدگاه اریکسون، من، بخش مستقلی از شخصیت است و به واسطه نهاد و یا تحت تسلط آن نیست. علاوه بر این، من نه تنها به وسیله والدین (همانطور که فروید معتقد بود)، بلکه به وسیله محیط اجتماعی و تاریخی فرد تحت تاثیر قرار میگیرد.
iii. سومین اصل بسط یافته فرویدی، اعتقاد اریکسون به تاثیر فرهنگ، اجتماع و تاریخ بر شکلگیری کل شخصیت بود. انسانها به طور کامل، تحت تاثیر نیروهای زیستشناختی که در دوران کودکی فعال هستند، قرار نمیگیرند. اریکسون میگفت، فروید از اهمیت تجارب کودکی در جریان پرورش و روابط اجتماعی و نیز عوامل فرهنگی موثر بر رشد “من” غافل مانده و به آن کمتوجهی کرده است. او پاسخگویی صحیح به مشکلات حاصل از تعاملات اجتماعی کودک را ضامن رشد روانی آینده کودک میدانست و معتقد بود شکست در تعاملات اجتماعی، در هر مرحله یا دورهای از رشد، از مهمترین موانع به شمار میرود. نظریه رشد روانی اجتماعی اریکسون یکی از معروفترین نظریههای شخصیت در روانشناسی است. اریکسون نیز همانند فروید اعتقاد داشت که شخصیت هر فرد، طی مراحلی رشد مییابد.
• نظریه اریکسون برخلاف نظریه مراحل روانی-جنسی فروید، به تشریح تاثیر تجربه اجتماعی در تمام طول عمر میپردازد. برخلاف پیاژه كه بر رشد شناختی تأكید دارد، اریكسون بر ابعاد عاطفی و اجتماعی رشد تكیه میكند. شاید بتوان نظریه پیاژه در رشد شناختی و نظریه اریكسون در رشد عاطفی و اجتماعی را مكمل یكدیگر دانست. زیرا هریك از آن ها یك جنبه مهم از ابعاد روان شناسی را مورد دقت و بررسی قرار داده اند.
خود اریكسون نیز در یكی از مصاحبه هایش، یافته های خویش را با تحقیقات پیاژه مربوط كرده و گفته است گویی آنان یك فرش را از دو سوی مختلف می بافته اند. هرچند اریكسون مانند فروید به روش تحلیل روانی تأكید داشته، اما دیدگاه اریكسون با دیدگاه فروید تفاوت های بسیار دارد و نظریه تحلیل روانی اریكسون فاصله زیادی با مكتب روانكاوی فروید دارد .
پژوهش ها و نوشته های اریكسون تحلیل روانی را گسترش داد و آن را با زمینه های مهم دیگر مانند مردم شناسی فرهنگی و روانشناسی و رشد كودك و مطالعه تاریخی انسان و ادبیات و هنر در هم آمیخته است. نوشته های اریكسون مانند روانكاوان، همراه با توصیف و تبیین های موردی است كه درباره كودكان، نوجوانان و بزرگسالانی كه دارای مسائل و مشكلات عاطفی و روانی داشتند صورت گرفته است. اریكسون معتقد است كه “من” علاوه بر نقش واسطه ای كه بین نهاد و فرامن دارد، دارای یك عملكرد شناختی ارثی است. به این علت اریكسون را از جمله «روانشناسان من» به حساب می آورند .
به نظر او هر پدیده روانی را باید در سایه ارتباط متقابل بین عوامل زیستی و معیارهای روانی و اجتماعی و حتی تجربه های شخصی مورد مطالعه قرار داد.
محور نظریه «رشد من» در انسان مطابق نظریه اریكسون این است كه رشد و تكامل هر فرد یك رشته مراحل مشخص و جهان شمول دارد كه درتمام افراد بشر موجود است .
• اصل حاكم بر این جریان اپی ژنتیك یا نظریهٔ وراژنی Epigenetics نام دارد ؛ وراژنشناسی یا وراژنتیک مطالعه اختلافات سلولی و فیزیلوژیکی است که بوسیله تغییر در توالی DNA ایجاد نمیشود، اپی ژنتیک اصولاً مطالعه عوامل خارجی یا محیطی است که باعث روشن یا خاموش شدن ژنها میشود و بر روی چگونه خوانده شدن ژنها اثر میگذارد.
از این رو، تحقیقات اپی ژنتیک در جستجوی توصیف دگرگونیهای دینامیک در پتانسیل رونویسی سلول است.
اگرچه استفاده از لفظ اپی برای توصیف پروسههایی که توارث پذیر نیستند بحث برانگیز است، این دگرگونیها ممکن است توارث پذیر بوده یا نباشند.
بر خلاف ژنتیک که بر پایه تغیرات در توالی DNA (ژنوتیپ) است، تغیرات در بیان ژن یا فنوتیپ سولی اپی ژنتیک دلایل دیگری دارد. به این دلیل از پیشوند اپی به معنای بالا، فراتر یا اطراف استفاده گردیده است.
یعنی نخست شخصیت انسان، براساس مراحل از پیش تعیین شده واستعدادهای او رشد میكند. منظور وی این بود كه مراحل رشد بوسیله عوامل ارثی تعیین می شود پسوند اپی به معنی بستگی است؛ رشد به عوامل ژنتیكی بستگی دارد. این استعداد رشد در آمادگی انسان برای تحریك به طرف محركها، بروز آگاهی و ارتباط متقابل با عوامل وسیع و مختلف اجتماعی ظاهر می شود .
دوم اینكه شرایط فرهنگی و اجتماعی طوری ساخته شده است كه بتواند این ظرفیتها و گرایش های بالقوه را شكوفا و محافظت كند و شرایط ممكن را برای به وجود آمدن مراحل رشد تسریع كند.
به نظر اریكسون، انسان در هر یك از مراحلِ رشد، با یك بحرانِ روانی-اجتماعی روبروست. حل كردن این بحران ها اساس نظریه اریكسون را تشكیل میدهد. در صورتی كه فرد این بحران ها را حل كند، این امكان را می یابد كه با مسائل بزرگتر روانی درگیر شود و سلامت روانی خود را تأمین كند. در غیر اینصورت سلامت روانی او به خطر می افتد .
منظور از بحران یك نقطه عطف در مرحله ای از زندگی است؛ یعنی یك دوره مهم از زندگی كه هم دشوار است و هم امكان غلبه كردن بر آن وجود دارد. این بحران روانی كه در هریك از مراحل رشد فرد پیش می آید یك جزء مثبت و یك جزء منفی دارد. مثلاً آسایش خاطر و عدم آسایش خاطر دو نوع از تجربه های روانی متضاد دوره شیرخوارگی كودك است .
همچنین در هریك از مراحل رشد دو نیروی متضاد وجود دارد كه یكی انسان را پیش میبرد و دیگری او را عقب میراند. نیروی پیش برنده در واقع انگیزه رشدی است، كه شامل نیاز درونی انسان برای زندگی و بدست آوردن تعادل و توازن میشود. اما نیروی عقب برنده در جهت عكس انگیزه زندگی عمل میكند و ویرانگر است. این دو نیرو در تمام مراحل رشد و در طول زندگی انسان فعالند.
نظریه اریک اریکسون در مورد رشد بزرگسالی
• رشد آدمی با رسیدن به بلوغ به پایان نمیرسد، بلکه جریانی است که مداوم بوده و از تولد تا بزرگسالی و حتی پیری را دربر میگیرد. تغییرات بدنی معمولا در طول زندگی ادامه مییابد و بر سایر جنبههای شخصیتی و رفتاری فرد تاثیر میگذارد. هرچند برخی روان شناسان رشدی در میان مراحل رشد تنها تا مرحله بلوغ پیش رفتهاند که زیگموند فروید از جمله آنهاست، اما روان شناسان دیگر تداوم رشد را حتی تا دوره سالمندی پیگیری کرده و وجود آن را تائید کردهاند.
• اریک اریکسون یک نظام هشت مرحلهای برای رشد آدمی تعیین کرده است. وی این مراحل را مراحل روانی اجتماعی مینامد، چرا که معتقد است تحول روانی فرد بستگی به روابط اجتماعی خاصی دارد که وی در زمان های گوناگون در سراسر زندگی خود برقرار میکند. وی معتقد است فرد در هر یک این مراحل با بحرانهایی مواجه میشود که ناگزیر از حل آنهاست. حل نشدن این بحرانها معمولا مشکلاتی را برای فرد ایجاد میکند.
صمیمیت در برابر کنارهجوئی، ویژه اوایل بزرگسالی، و زایندگی در برابر در خود فرورفتگی، بحرانهای دوره میانسالی هستند. توانایی برقراری پیوندهای صمیمانه در اوایل بزرگسالی، و علاقمندی به امور خانواده، جامعه و نسل آینده به سلامت روان و شخصیت فرد کمک خواهد کرد.
ویژگیهای رشدی دوره بزرگسالی
ورود به دوره بزرگسالی معمولا همراه با انتخاب شغل و همسر است. صمیمیت در این سالهای نخستین به معنای علاقمندی به دیگران و داشتن تجارب مشترک با آنها از اهمیت ویژهای برخوردار است. هرچند از لحاظ این ویژگی نیز بین افراد این دوره تفاوت وجود دارد، بطوری که با توجه به برخی ویژگیهای شخصیتی و تجارب قبلی زندگی صمیمیت جایگاه ویژهای برای برخی از افراد دارد. در حالی که برای برخی دیگر چندان حائز اهمیت نیست، بطوری که این افراد حتی تمایلی به ازدواج نشان نمیدهند، اما بطور کلی در اکثریت افراد این دوره و به ویژه در اوایل بزرگسالی صمیمیت و نیاز به آن، ایجاد پیوند ازدواج را فراهم میسازد. در این دوران رشد جسمی هرچند نسبت به سالهای قبل از سرعت کمتری برخوردار است و ما شاهد تغییرات جسمی از آن دسته که در سالهای کودکی و نوجوانی دیده میشود، نیستیم، اما رشد متوقف نشده و بروز تغییرات با آهنگ کندتری ادامه دارد.
رشد فکری و رشد روانی کم کم به حالت پختگی نزدیکتر میشود، جریان فکر حول و حوش مسائل عمیقتر میچرخد و فرد دید دقیق و عمیقتری نسبت به زندگی پیدا میکند. هرچند در این رابطه باز میان افراد تفاوتهایی وجود دارد و افراد مختلف در سنین مختلف به آن حد رشدی فکری پخته بزرگسالی دست پیدا میکنند و گاه ممکن است برخی افراد آن پختگی لازم را هرگز بدست نیاورند.
بزرگسالی در کنار تغییراتی که برای فرد به همراه دارد، نقشها و مسئولیتهای جدیدی را برای فرد ایجاد میکند. پس از ازدواج زن و مرد باید بیاموزند که خود را با ضرورتها و مسئولیتهای جدید انطباق دهند. با تولد فرزند این دامنه وسیعتر میشود و مسئولیتهای آنها بیشتر میگردد. نقش همسری، نقش پدر یا مادری، نقش شغلی از نقشها و مسئولیتهای اصلی این دوران هستند. با توجه به دیگر ویژگیهای شخصیتی برخی افراد نقشهای متعدد دیگری برای خود ایجاد میکنند، مثل عضویت در گروههای خاص فرهنگی، ورزشی، علمی و… و فعالیتهای دیگر.
سنین میانی بزرگسالی یعنی حدود ۴۰ تا ۵۰ سالگی بارورترین دوره زندگی افراد به شمار میرود. روان شناسان مختلف از جمله یونگ اهمیت ویژهای به سن ۴۰ سالگی قائل بودند و معتقد بودند که در این حول و حوش افراد میتوانند به هماهنگی کامل فکری دست پیدا کنند. مردها در سنین ۴۰ تا ۵۰ سالگی در اوج فعالیتهای شغلی خود هستند. زنها نیز که معمولاً بچههایشان بزرگتر شدهاند، مسئولیت کمتری در خانه دارند و بنابراین میتوانند وقت بیشتری را صرف یک کار حرفهای یا فعالیتهای اجتماعی بکنند. در واقع این همان گروه سنی است که خواه از نظر قدرت و خواه از نظر مسئولیت جامعه را میگرداند.
فعالیت و زایندگی و ثمربخشی فرد در این دوره حائز اهمیت فراوانی است. هم از لحاظ احساس رضایت و خشنودی که در همین دوره برای فرد ایجاد میکند و هم از لحاظ تاثیری که بر بهداشت روانی دوران سالمندی دارد. سالمندانی که در این دوران باروری بیشتری داشته و احساس رضایت از گذشته خود میکنند، سالمتر و شادابتر از بقیه سالمندان هستند که احیاناً رضایتی از این دوران نداشتهاند.
بحرانهای دوه بزرگسالی
در این دوران نیز همچون دوران رشدی دیگر به سبب تغییراتی که در فرد اتفاق میافتد، بحرانهایی مطرح بوده است. یکی از مراحل مهم بحرانی، مرحله انتقال به بزرگسالی است که حول و حوش ۳۰ سالگی برای فرد اتفاق میافتد. در برخی افراد این بحران با شدت بیشتری دیده میشود. فرد معمولاً تلاش میکند، انتخاب ها و تصمیم های خود را مرور و وارسی کند و درستی یا نادرستی آنها را مورد ارزیابی قرار دهد. در صورتی که فرد انتخابها و اعمال گذشته خود را مطابق با معیارهای فعلی خود ارزیابی نکند، دچار آشفتگیهایی میشود. واکنشهای افراد در مقابل این ارزیابیها متفاوت است. برخی افراد به چالش هایی دست میزنند تا به طریقی این بحران را پشت سر بگذارند.
بحران دیگر به بحران میانسالی معروف است که حول و حوش ۴۰ سالگی اتفاق میافتد و در صورتی که به شیوه مناسبی حل و فصل شود، تغییرات ثمربخشی را به ویژه از لحاظ روانی _ فکری و دیگر فعالیتها برای فرد به همراه خواهد داشت. توجه به این نکته مفید خواهد بود، اگر بدانیم که اکثر نظریات معروف در این دوران ارائه شده است. سن ۴۰ سالگی هم از لحاظ پژوهشهای روان شناختی و هم از دید ادیان اهمیت ویژهای دارد.
• یکی از عناصر اصلی در نظریه مراحل روانی-اجتماعی اریکسون، رشد هوّیت خود Ego Identity است. «هویت من»، حس آگاهانه خود است که ما از طریق تعاملات اجتماعی رشد میدهیم. به گفته اریکسون، «هویت من» ما با هر تجربه و اطلاعات جدیدی که در تعاملات روزانه خود با دیگران به دست میآوریم، دائماً تغییر میکند. اریکسون همچنین عقیده داشت که علاوه بر «هویت من»، یک حس صلاحیت نیز انگیزه رفتار و اعمال ما را تشکیل میدهد.
هر مرحله در نظریه اریکسون به صلاحیت یافتن و شایسته شدن در یک محدوده از زندگی مربوط است. اگر یک مرحله به خوبی پشتسر گذاشته شود، شخص احساس تسلّط خواهد کرد. و اگر یک مرحله به طور ضعیفی مدیریت شود، حس بیکفایتی در شخص پدید خواهد آمد. اریکسون عقیده داشت که افراد در هر مرحله، با یک تضاد روبرو میشوند که نقطه عطفی در پروسه رشد خواهد بود.
این تضادها بر به وجود آوردن یک کیفیت روانی یا ناکامی در به وجود آوردن آن کیفیت متمرکزند. در خلال این دوره، هم زمینه برای رشد شخصی بسیار فراهم است و هم از سوی دیگر، برای شکست و ناکامی.
به طور کلی خصوصیات بارز نظریه شخصیت اریکسون عبارتند از:
1- تکیه بر تغییرات رشدی و تکاملی انسان در تمام طول عمر.
2- تمرکز بر انسان سالم نه انسان بیمار.
3- توجه به حساسیت و اهمیت هویت در انسان.
4- کوشش برای درآمیختن یافتههای تجربی و بالینی با بینش تاریخی و فرهنگی، به منظور توجیه بهتر شخصیت انسان.
همانطور که ذکر شد، اریکسون برای توصیف رشد در تمام دوران، یک سلسله مراحل هشتگانه را پیشنهاد کرده است. وی این مراحل را روانی – اجتماعی نامید، چون معتقد بود که رشد روانی افراد به ارتباط اجتماعی تشکیل شده در دورههای مختلف عمر آنها بستگی دارد.
چهار مرحله اول نظریه وی، تا اندازهای شبیه مراحل دهانی، مقعدی، آلتی و نهفتگی فروید هستند، ولی اریکسون بر خلاف فروید که بر جنبه جنسی مراحل توجه داشت، بیشتر بر مولفههای روانی – اجتماعی این مراحل توجه داشت.
این مراحل از نظر زمانی ثابت نیستند و دارای رشد مستمرند. هر چند مرحلهای خاص ممکن است در زمانی خاص مسلط باشد، امکان دارد شخص مسایلی را از مرحلهای به مرحله بعدی منتقل سازد یا تحت استرس شدید به طور نسبی یا کامل به مرحله قبلی عقبنشینی کند.
• مراحل هشتگانه نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون عبارتند از:
I. اعتماد در برابر بیاعتمادی (تولد تا یک سالگی)
نخستین مرحله نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون بین تولّد تا یک سالگی پدید میآید و بنیادیترین مرحله در زندگی است. به دلیل آن که نوزاد به طور کامل وابسته است، رشد اعتماد در او به کیفیت و قابلیت اطمینان کسی که از او پرستاری میکند بستگی دارد.
اگر اعتماد به نحو موفقیتآمیزی در کودک رشد یابد، او در دنیا احساس امنیت خواهد کرد. اگر پرستار ناسازگار، پس زننده یا از نظر عاطفی غیرقابل دسترس باشد، به رشد حس بیاعتمادی در کودک کمک میکند. عدم توفیق در رشد اعتماد، به ترس و باور این که دنیا ناسازگار و غیرقابل پیشبینی است منجر میگردد. اریکسون معتقد بود، زیربنای شخصیت سالم را احساس اعتماد میسازد. اگر کودک حس اعتماد درونی و عمیق داشته باشد، دنیا را امن و باثبات و مردم را قابل اطمینان میبیند. این حس به چگونگی رابطه مادر و کودک و نحوه مراقبت او از کودک بستگی دارد.
II. خودگردانی در برابر شرم و تردید (۱ تا ۳ سالگی)
دومین مرحله نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون در دوران اولیه کودکی صورت میگیرد و بر شکلگیری و رشد حس عمیقتری از کنترل شخصی در کودکان تمرکز دارد. خودگردانی به احساس تسلط کودک بر خود و تکانههایش مربوط میگردد. کودک در این دوره مستقل از والدین مهارتهای حرکتی را میآموزد. اریکسون همانند فروید عقیده داشت که آموزش آداب دستشویی رفتن، بخش حیاتی و ضروری این فرایند است. امّا استدلال اریکسون کاملاً با فروید متفاوت بود. اریکسون عقیده داشت که یادگیری کنترل کارکرد بدن به پیدایش حس کنترل و استقلال میانجامد. رویدادهای مهم دیگر در این مرحله شامل به دست آوردن کنترل بیشتر بر انتخاب غذا، اسباببازی و لباس است. کودکانی که این مرحله را با موفقیت پشت سربگذارند، احساس امنیت و اطمینان میکنند. در غیر این صورت، حس بیکفایتی و شک به خود در آنها باقی میماند.
III. ابتکار در برابر احساس گناه (۳ تا ۵ سالگی)
اریکسون این دوره را سن بازی مینامد و معتقد است کودک در این دوره شدیدا اجتماعی شده است. در خلال سالهای قبل از مدرسه، کودکان شروع به قدرت نمایی و اعمال کنترل بر دنیای خود از طریق برخی بازیها و سایر تعاملات اجتماعی میکنند. کودکانی که این مرحله را با موفقیت بگذرانند، حس توانایی شخصی و قابلیت رهبری دیگران را پیدا میکنند. آنهایی که در به دست آوردن این مهارتها ناکام میمانند، حس گناه، شک به خود و کمبود ابتکار در آنها باقی میماند.
IV. کوشایی در برابر احساس حقارت (۶ تا ۱۱ سالگی)
این مرحله، سالهای اول مدرسه، تقریباً از ۵ سالگی تا ۱۱ سالگی را در برمیگیرد. کودکان از طریق تعاملات اجتماعی شروع به رشد حس غرور نسبت به دستاوردها و توانائیهای خود میکنند. کودکانی که توسط والدین یا معلمان تشویق و هدایت میشوند، حس کفایت، صلاحیت و اعتقاد به تواناییهای خود در آنها به وجود میآید. آنهایی که از سوی والدین، معلمان یا همسن و سالهای خود به قدر کافی مورد تشویق قرار نمیگیرند به توانایی خود برای موفقیت، شک خواهند کرد.
V. هویت در برابر سردرگمی نقش (۱۱ سالگی تا ۲۰ سالگی)
در دوران نوجوانی، کودکان به کشف استقلال خود میپردازند و به عبارت دیگر، خود را حس میکنند. آنهایی که از طریق کاوشهای شخصی، تشویق و پشتیبانی مناسبی دریافت کنند، این مرحله را با حس استقلال و کنترل و نیز حسی قوی نسبت به خود پشتسر میگذارند. کسانی که نسبت به باورها و تمایلات خود نامطمئن بمانند، درباره خود و آینده نیز نامطمئن و گمگشته خواهند بود. اریکسون معتقد بود تکلیف عمده نوجوان کسب هویت است. یعنی یافتن پاسخی به این دو سوال: “من که هستم؟” “چه میکنم؟”
اریکسون بحران این دوره را بحران هویت نامید و آن را بخش جداییناپذیر رشد سالم روانی – اجتماعی دانست. وی معتقد بود این دوره را باید دوره نقشآزمایی دانست، دورهای که فرد ممکن است برای شکل دادن به مفهوم یکپارچهای از خود، رفتارها، عقاید و علایق گوناگونی را امتحان کند.
VI. صمیمیت در برابر انزوا (۲۱ سالگی تا ۴۰ سالگی)
این مرحله، دوران اولیه بزرگسالی، یعنی زمانی که افراد به کشف روابط شخصی میپردازند را در بر میگیرد. اریکسون عیقده داشت که برقرار کردن روابط نزدیک و متعهدانه با دیگران ضرورت دارد. کسانی که در این مرحله موفق باشند، روابط مطمئن و متعهدانهای را به وجود خواهند آورد. به یاد داشته باشید که هر مرحله بر پایه مهارتهای یادگرفته شده در مراحل قبل بنا میشود. اریکسون عقیده داشت که حس قوی هویت شخصی برای ایجاد روابط صمیمانه و همراه با تعلّق خاطر اهمیت دارد. مطالعات نشان دادهاند که کسانی که حس ضعیفی نسبت به خود دارند در روابطشان نیز تمایل به تعهدپذیری کمتری دارند و بیشتر در معرض انزوای عاطفی، تنهایی و افسردگی قرار دارند. بحران این دوره در خود فرورفتن و کنارهگیری از روابط اجتماعی است. اخلاق که پدیدهای اجتماعی است نیز در اغلب فرهنگها در این مرحله به وجود میآید.
VII. باروری در برابر بیحاصلی (۴۰ سالگی تا ۶۵ سالگی)
در دوران بزرگسالی، ما به ساختن زندگی خود ادامه میدهیم و تمرکزمان بر روی شغل و خانواده قرار دارد. کسانی که در این مرحله موفق باشند، حس خواهند کرد که از طریق فعال بودن در خانه و اجتماع خود، در کار جهان مشارکت دارند. آنهایی که در به دست آوردن این مهارت ناموفق باشند، حس غیرفعال بودن، رکود و درگیر نبودن در کار دنیا را پیدا خواهند کرد.
VIII. یکپارچگی در برابر پریشانی و رکود (بالای ۶۵ سالگی)
این مرحله مربوط به دوران کهنسالی است و بر بازتاب فعالیتهای گذشته تمرکز دارد. آنهایی که در این مرحله ناموفق هستند حس خواهند کرد که زندگیشان تلف شده است و بر گذشته افسوس خواهند خورد. در این حالت است که فرد با حس ناامیدی و ناخشنودی روبرو خواهد شد. کسانی که از دستاوردهای گذشته خود در زندگی احساس غرور داشته باشند، حس یکپارچگی، درستی و تشخّص خواهند کرد.
با موفقیت پشت سرگذاشتن این مرحله یعنی نگاه به گذشته با اندکی تأسف و احساس رضایت کلّی. این افراد کسانی هستند که خردمندی به دست میآورند، حتی در مواجهه با مرگ.. یکپارچگی عبارت است از، احساس رضایت و خرسندی از بابت سازنده و باارزش بودن زندگی. اریکسون اصطلاح “عروج خود” را برای اشاره به این دوره به کار برده و ناامیدی را بحران این دوره میدانست.
مفاهیم اساسی نظریه اریكسون
1. اصل اپی ژنتیك :
• رشد و تكامل هر فرد بر اساس یك رشته مراحل مشخص جهان شمول كه در تمام افراد بشر وجود دارد ظاهر می شود و اگر توان بالقوه و شرایط اجتماعی با هم هماهنگ باشند رشد را سریع می كند .
2. سلامت روانی :
• انسان در هر یك از مراحل رشد با یك بحران روانی اجتماعی روبروست چگونگی حل كردن این بحران ها اساس نظریه ی اریكسون را تشكیل می دهد. در صورتیكه فرد این بحران ها را حل كند این امكان را می یابد و با مسائل بزرگتر روانی درگیر شود و سلامت روانی خود را تأمین كند . سلامت روان در حل بحران است در غیر اینصورت سلامت روانی او به خطر می افتد .
3. ابعاد مورد مطالعه ی هر فرد :
• هر فرد عضو سه جهان است o جهان زیستی o جهان روانیo جهان اجتماعی. اریكسون هویت فرد را از این سه جنبه بررسی كرده است .
4. بحران چیست :
• یك نقطه عطف در هر مرحله از رشد هم دشوار است و هم غلبه برآن وجود دارد ( یك جزء منفی و یك جزء مثبت ) . بحرانی زمانی است كه رشد روانی عاطفی زیستی و اجتماعی با هم هماهنگ نباشند . بحران جنبه مرضی ندارد تنها نشانه یك نوع حساسیت و یا شكست پذیری است كه از عدم تعادل ناشی می شود و جزء مثبت سازنده موجب رشد و تكامل می شود . جزء منفی مخرب موجب اختلال در رشد می شود .
5. من :
• عنصر اساسی تحول شخصیت در این نظریه است رشد را در طول زندگی مورد توجه قرار می دهد ولی برای نوجوانی اهمیت خاصی قائل است
6. یگانگی :
• انسجام عملی نیازها , انگیزه ها و الگوهای واكنشی مشخص و افراد برای رسیدن به یكپارچگی (جدایی خود از دیگران ). باید جامعه را بشناسد و بر شخصیت سالم تأكید كنند .
7. خود شكوفایی:
• عبارت است از حل تعارضات و كسب تجربه های مطلوب اجتماعی كه كیفیت زندگی را بالا ببرد .
8. هویت :
• سازه روانی اجتماعی كه شامل تمامی عقاید طرز فكرها و عواطف می باشد و مستلزم تعامل بعد روانی و اجتماعی فرد است و افراد برای اینكه سالم باشند باید بر جامعه رشد شخصیت وحدت عملكردها توانایی های خود و درك صحیح از جهان پیرامون داشته باشند .
هویت به شكل های زیر ظاهر می شود :
i. هویت توفیق :
براساس دیدی كه او نسبت به خودش دارد و دیدی كه دیگران نسبت به دارند و دیدی كه او نسبت به دیگران در مورد خودش دارد حاصل می شود .
ii. هویت زودرس :
تثبیت زودرس تصور یا دید فرد از خودش می باشد .
iii. هویت دیررس :
تثبیت دیررس تصور یا دید فرد از خودش می باشد .
iv. هویت انحرافی:
هویتی مغایر با ارزش های جامعه كه او در آن زندگی می كند .
9. آشفتگی نقش یا سردرگمی نقش :
هرگاه نظرها و ارزشهای والدین با ارزش ها و نظریه های همسالان دیگر مهم در زندگی فرد متفاوت باشد سردرگمی نقش بوجود می آید .
10. خود :
هیئت سازمان یافته از ادراكات افكار تصورات فرد نسبت به خویشتن كه در برخورد متقابل با محیط و آگاهی از خویش تشكیل می شود. این همان من و مرا است كه فرد بكار می برد.
مراحل روانی اجتماعی
اریک اریکسون
Erik Erikson
مراحل روانی – اجتماعیِ رشدِ شخصیت
1. اعتماد در برابر بی اعتمادی
Hope, Basic trust vs. basic mistrust
• مرحله دهانی – حسیِ رشدِ روانی – اجتماعی، شبیه مرحلهِ دهانی رشدِ روانی – جنسی فروید است. در سال اول زندگی، و زمانی که کودک خیلی درمانده است، روی می دهد. کودک برای زنده ماندن، امنیت، و محبت، کاملاً به مادر یا مراقبت کنندهِ اصلی خود وابسته است. در این مرحله، دهان اهمیت حیاتی دارد.
• کودک از طریق دهان زندگی می کند و با آن عشق می ورزد. اگر مادر به نیازهای جسمانی کودک به طور مناسب پاسخ دهد و محبت و عشق، و امنیت کافی تامین کند، در این صورت کودک احساس اعتماد را پرورش خواهد داد، نگرشی که نظر کودکِ در حالِ رشد را در مورد خودش و دیگران توصیف خواهد کرد. در سوی دیگر، اگر مادر طرد کننده و بی توجه بوده، یا رفتار بی ثباتی داشته باشد، کودک نگرش بی اعتمادی را پرورش داده و بدگمان، بیمناک، و مضطرب خواهد شد. در صورتی که مادر تمرکز انحصاری بر کودک نداشته باشد نیز، بی اعتمادی می تواند روی دهد.
o تازه مادری که شغل خارج از خانه را از سر می گیرد، و فرزند خود را به خویشاوندان یا مهد کودک می سپارد، بی اعتمادی را در کودک به وجود می آورد.
• گرچه الگوی اعتماد یا بی اعتمادی به عنوان جنبه ای از شخصیت، در کودکی تعیین می شود، ولی این مشکل می تواند در مرحله بعدی رشد دوباره ظاهر شود. برای مثال، رابطه ی ایده آل فرزند – والد سطح بالایی از اعتماد را به وجود می آورد، اما در صورتی که مادر بمیرد، یا خانه را ترک کند، این احساس اعتماد امن می تواند نابود شود. اگر این اتفاق روی دهد، بی اعتمادی بر شخصیت حاکم می شود. بی اعتمادی کودکی می تواند بعدها در زندگی از طریق مصاحبت با آموزگار، یا دوست با محبت و صبور، تعدیل شود.
• نیروی بنیادی امید با حل موفقیت آمیز این بحران در طول مرحله ی حسی – دهانی همراه است. این نیرو به صورت اعتقاد به ارضای امیال توصیف می شود. امید احساس با تدوام اطمینان داشتن از این است که، به رغم بدبیاریهای موقتی، زنده خواهم ماند.
2. خودمختاری در برابر شرم و تردید
Will, Autonomy vs. Shame
• در طول مرحله ی عضلانی – مقعدی در سال دوم و سوم زندگی، که برابر با مرحله ی مقعدی فروید است، کودکان به سرعت تواناییهای جسمانی و ذهنی گوناگون را پرورش می دهند و می توانند خودشان خیلی کارها را انجام دهند.
o آنها یاد می گیرند که به نحو موثرتری ارتباط برقرار کنند و راه بروند، بالا بروند، هل دهند، بکشند، و شیئی را نگه داشته یا آن را رها کنند. کودکان از این مهارت ها احساس غرور می کنند و معمولا دوست دارند تا حد امکان خودشان کارهایی را انجام دهند.
• از بین این توانایی ها، مهمتر از همه نگهداشتن و رها کردن هستند. او این رفتارها را نمونه های نخستین واکنش نشان دادن به تعارض های بعدی در رفتارها و نگرشها دانست. برای مثال، نگهداشتن می تواند به صورت محبت آمیز و یا خصمانه نشان داده شود. رها کردن می تواند به صورت تخلیهِ خشم ویرانگر، یا بی تفاوتی آرام نشان داده شود.
• نکته مهم این است که کودکان در این مرحله برای اولین بار می توانند درجاتی از تصمیم گیری را اعمال کرده و نیروی اراده خودمختار خویش را تجربه کنند. گرچه آنها هنوز به والدین خود وابسته هستند، ولی می خواهند خود را به صورت افراد یا نیروهایی در نظر بگیرند که حق و حقوقی داشته و دوست دارند توانایی های نو یافته خود را نشان دهند. در این مرحله، بحران اساسی بین والد و فرزند به آموزش استفاده از توالت مربوط میشود، که اولین موردی است که جامعه سعی دارد یک نیاز غریزی را تنظیم کند.
o به کودک آموزش داده می شود که نگه دارد و فقط در مواقع و مکان های مناسب رها سازد. امکان دارد والدین به فرزند خود اجازه دهند آموزش استفاده از توالت را با سرعت یا گام خودش پیش ببرد، یا اینکه ممکن است آزرده شوند. در این مورد، والدین با تحمیل کردن این آموزش، اراده آزاد کودک را نادیده گرفته،
و وقتی کودک درست رفتار نمی کند، ناشکیبایی و خشم نشان می دهند. وقتی والدین به این صورت جلوی تلاش کودک را برای نشان دادن استقلال خود می گیرند و او را ناکام می کنند، کودک احساس خودناباوری و شرم را در برقرار کردن رابطه با دیگران پرورش می دهد. با اینکه ناحیهِ مقعد به خاطر بحران آموزش استفاده از توالت کانون این مرحله است، ولی ابراز این تعارض بیشتر روانی – اجتماعی است تا زیستی.
• نیروی بنیادی که از خودمختاری به وجود می آید، اراده است که تصمیم بحق استفاده از آزادی انتخاب در صورت مواجه شدن با درخواست های جامعه را شامل می شود.
3. ابتکار عمل در برابر احساس گناه
Purpose, Initiative vs. Guilt
• مرحله ی قدرت جابجایی ـ تناسلی بین ۳ تا ۵ سالگی روی می دهد. شبیه مرحله آلتی در سیستم فروید است. توانایی های حرکتی و ذهنی در حال رشد کردن هستند. کودکان می توانند خودشان بیشتر کارهای خویش را انجام دهند. آنها در خیلی از فعالیت ها میل شدیدی به ابتکار عمل نشان می دهند. ابتکار عمل می تواند به شکل خیال پردازی هم پرورش یابد به صورت میل به تصاحب کردن والد جنس مخالف و رقابت با والد هم جنس نیز آشکار می شود.
• والدین به این فعالیت های خود انگیخته و خیال پردازی ها چگونه واکنش نشان خواهند داد؟ اگر آنها فرزند خود را تنبیه کنند و جلوی این جلوه ی ابتکار عمل را بگیرند، کودک احساس گناه را پرورش می دهد و فعالیت های خودگردان وی را در طول زندگی تحت تاثیر قرار خواهد داد. کودک در این رابطه ی ادیپی حتما شکست می خورد. ولی اگر والدین این موقعیت را با محبت و حسن تفاهم هدایت کنند، در این صورت کودک آگاه خواهد شد که چه رفتاری مجاز است و چه رفتاری نیست.
• ابتکار عمل کودک می تواند به سمت هدفهای واقع بینانه ای هدایت شود که جامعه آنها را تایید می کند و او را برای پرورش دادن احساس مسئولیت و اصول اخلاقی در بزرگسالی آماده کند. به زبان فرویدی می توانیم این را فرامن Superego بنامیم. نیروی بنیادی هدف نامیده می شود که از ابتکار عمل سرچشمه می گیرد.
4. سخت کوشی در برابر حقارت
Competence, Industry vs. Inferiority
• مرحله ی نهفتگی رشد روانی – اجتماعی بین ۶ تا ۱۱ سالگی روی می دهد. با دوره نهفتگی فروید مطابقت دارد. کودک مدرسه را آغاز می کند و در معرض تاثیرات اجتماعی تازه ای قرار می گیرد. به صورت ایده آل، کودک در خانه و مدرسه، عادت خوب کارکردن و درس خواندن را (سخت کوشی نامید) عمدتاً به عنوان وسیله ای برای کسب تحسین و رضایت خاطر ناشی از انجام دادن موفقیت آمیز یک کار، یاد می گیرد.
• در این دوره، پسرها خانه های بالای درخت و هواپیماهای مدل می سازند،o دخترها آشپزی و خیاطی می کنند. با این حال، صرف نظر از فعالیت های مرتبط با این سن، کودکان با استفاده از توجه تمرکز، پشتکار، و پایداری، برای انجام دادن کارها تلاش جدی به خرج می دهند.
• هنگامی که کودک برای بکار بردن ابزارها و سلاح هایی که افراد بزرگتر مورد استفاده قرار می دهند، آمادگی لازم را کسب می کنند، مهارتهای فنی اساسی پرورش می یابند.
• بار دیگر، نگرشها و رفتارهای والدین و معلمان عمدتاً تعیین می کنند که کودکان خود را در پرورش دادن مهارتها و به کارگیری آنها تا چه اندازه ای مناسب در نظر بگیرند. اگر کودکان سرزنش، مسخره، یا طرد شوند، در این صورت احتمالاً احساس حقارت و بی کفایتی را پرورش خواهند داد. از سوی دیگر، تحسین و تقویت،احساسهای شایستگی را پرورش داده و تلاش مداوم را ترغیب می کنند.
• نیروی بنیادی که از سخت کوشی در مرحله نهفتگی حاصل می شود شایستگی است. شایستگی عبارت است از بکار بردن مهارت و هوش در دنبال کردن و کامل کردن تکالیف.
• نتیجه بحران در هر یک از این چهار مرحله ی کودکی به دیگران بستگی دارد. حل بحران بیشتر در نتیجه آنچه در مورد کودک انجام شده است، صورت می گیرد تا آنچه کودک بتواند خودش انجام دهد. با اینکه کودکان از تولد تا ۱۱ سالگی استقلال فزاینده ای را تجربه می کنند، رشد روانی – اجتماعی عمدتاً تحت تاثیر والدین و آموزگاران باقی می ماند که در این دوره معمولاً مهمترین افراد در زندگی ما هستند.
• در چهار مرحله ی آخر رشد روانی – اجتماعی، کنترل فزاینده ای بر محیط خود داریم. ما آگاهانه و به طور سنجیده دوستان، دانشگاه، مشاغل، همسر، و فعالیتهای اوقات فراغت خود را انتخاب می کنیم. با این حال، این انتخاب های سنجیده قطعاً تحت تاثیر خصوصیات شخصیت که در مراحل تولد تا نوجوانی پرورش یافته اند قرار دارند.
5. انسجام هویت در برابر سردرگمی نقش
Fidelity, Identity vs. Role Confusion
• نوجوانی بین ۱۲ تا ۱۸ سالگی، مرحله ای است که باید با بحران هویت خود مواجه شده و آن را حل کنیم. این زمانی است که خودانگاره خویش را تشکیل می دهیم، یعنی ادغام عقایدمان درباره خود و درباره ی اینکه دیگران چه تصوری از ما دارند. اگر این فرایند به نحو رضایت بخشی حل شود، نتیجه آن تصویری منسجم و باثبات است.
• تشکیل دادن هویت و پذیرفتن آن کاری دشوار و اغلب مملو از اضطراب است. نوجوان ها نقش ها و ایدئولوژیهای مختلف را امتحان می کنند و می کوشند مناسب ترین آن را تعیین کنند. نوجوانی فاصله بین کودکی و بزرگسالی و وقفه روان شناختی ضروری است که فرصت و انرژی لازم را به فرد می دهد تا نقش های مختلفی را ایفا کند و خودانگاره های متفاوتی را بپذیرد.
• افرادی که با احساس نیرومند هویت خود از این مرحله بیرون می آیند، با اطمینان و اعتماد کافی با بزرگسالی روبرو می شوند. کسانی که نمی توانند به هویت منسجم دست یابند، دچار بحران هویت می شوند و سردرگمی نقش را آشکار خواهند ساخت. به نظر می رسد که آنها نمی دانند کیستند، به کجا تعلق دارند، یا به کجا می خواهند بروند. امکان دارد آنها از روال زندگی عادی (تحصیلات، شغل، زندگی زناشویی) دور شوند، یا هویت منفی را در تبهکاری یا مواد مخدر جستجو کنند. حتی هویت منفی، به گونه ای که جامعه آن را تعریف می کند، از بی هویتی بهتر است، گو اینکه این به اندازه ی هویت مثبت رضایت بخش نیست.
• اریکسون به تاثیر بالقوه نیرومند گروههای همسال بر رشد هویت در نوجوانی اشاره کرد. او خاطر نشان ساخت که ارتباط زیاد با گروهها و دار و دسته های متعصب یا همانند سازی بی اختیار با شمایل فرهنگ عامه می تواند خود در حال رشد را محدود کند.
• نیروی بنیادی که باید در طول دوره ی نوجوانی به وجود آید، وفاداری است که از هویت منسجم خود ناشی می شود. وفاداری صمیمیت، صداقت، و وظیفه شناسی را در روابط ما با دیگران شامل می شود.
6. صمیمیت در برابر انزوا
Love, Intimacy vs. isolation
• مرحله جوانی طولانی تر از مراحل قبلی است، به طوری که از پایان نوجوانی تا تقریبا ۳۵ سالگی ادامه دارد. در این دوره، خود را از والدین و نهادهای شبه والدین، مانند دانشگاه مستقل کرده و به عنوان فرد بزرگسال پخته و مسئول، انجام وظیفه می کنیم. ما کارهای ثمر بخشی را انجام می دهیم و روابط صمیمانه ای برقرار می کنیم. o روابط دوستی صمیمی و پیوند جنسی.
• صمیمیت به روابط جنسی محدود نمی شود. بلکه احساس های اهمیت دادن و تعهد را نیز در بر می گیرد. این هیجان ها را می توان آزادانه، بدون توسل به مکانیزم های دفاعی و بدون ترس از دست دادن احساس هویت نشان داد.
• کسانی که نمی توانند چنین صمیمیتی را در جوانی برقرار کنند، احساس انزوا خواهند کرد. آنها از تماس های اجتماعی خودداری و دیگران را رد می کنند. حتی امکان دارد به آنها پرخاش گری نشان دهند. آنها ترجیح می دهند تنها باشند، زیرا از صمیمیت به عنوان تهدیدی برای هویت خود می ترسند.
• نیروی بنیادی که از صمیمیت سال های جوانی حاصل می شوند، عشق است، که مهمترین امتیاز انسان است. او آن را به صورت از خودگذشتگی دوجانبه در هویتی مشترک، نوعی آمیختگی خویشتن با فردی دیگر توصیف کرد.
7. زایندگی در برابر رکود
Care, Generativity vs. stagnation
• بزرگسالی ـ تقریبا از ۳۵ تا ۵۵ سالگی و مرحله ی پختگی است. نیاز داریم فعالانه به آموزش دادن و هدایت کردن نسل بعدی بپردازیم. این نیاز از خانواده نزدیک ما فراتر می رود. از نظر اریکسون، نگرانی ما گسترده تر می شود و نسلهای آینده و نوع جامعه ای را که در آن زندگی خواهند کرد در بر می گیرد. نیازی نیست که کسی پدر یا مادر باشد تا زایندگی نشان دهد و داشتن فرزند نیز به طور خودکار این میل را ارضا نمی کند.
• اریکسون معتقد بود که تمام نهادها ، خواه تجاری باشند یا دولتی، خدمات اجتماعی یا تحصیلی ، فرصتهایی را برای ابراز زایندگی فراهم می کنند.
o بنابراین، در هر سازمان یا فعالیتی که درگیر باشیم می توانیم راهی پیدا کنیم تا برای بهبود جامعه در سطح گسترده مربی، معلم، یا راهنمای جوانان باشیم.
• در صورتی که افراد میانسال نتوانند یا نخواهند راه خروجی برای زایندگی پیدا کنند، ممکن است غرق در رکود، بی حوصلگی، و فقر میان فردی شوند.
o برداشت اریکسون از این مشکلات عاطفی در میانسالی شبیه برداشت یونگ از بحران میانسالی است. امکان دارد این افراد به مرحله ی شبه صمیمیت واپس روی کرده و خود را به شیوه بچگانه لوس کنند. این نیز امکان دارد که آنها به خاطر اینکه به فکر نیازها و آسایش خودشان هستند از لحاظ جسمی و روانی بی ارزش شوند.
• مراقبت، نیروی بنیادی ناشی از زایندگی در بزرگسالی است. اریکسون مراقبت را به صورت اهمیت دادن به دیگران تعریف کرد و معتقد بود در نیاز به آموزش دادن، نه تنها برای کمک کردن به دیگران بلکه برای تحقق بخشیدن به هویت خویش، آشکار می شود.
8. انسجام «من» در برابر نا امیدی
Wisdom, Ego integrity vs. despair
• در مرحله ی آخر رشد روانی ـ اجتماعی، یعنی پختگی و پیری، با انتخاب بین انسجام «من» و نا امیدی روبرو می شویم. این نگرشها بر نحوه ای که کل زندگی خود را ارزیابی می کنیم تاثیر می گذارند. در این دوره، تلاش های عمده ما به اتمام رسیده یا نزدیک به اتمام است. ما زندگی خود را بررسی نموده و به آن می اندیشیم. اگر با احساس خشنودی و رضایت خاطر به گذشته بنگریم، و معتقد باشیم که به نحو شایسته ای با پیروزیها و شکست ها کنار آمده ایم،
در این صورت گفته می شود که از انسجام خود برخورداریم. به بیان ساده، انسجام «من»، پذیرفتن جایگاه و گذشته خویش را شامل می شود.
o از سوی دیگر، اگر زندگی خود را با احساس ناکامی بررسی کنیم، از فرصتهای از دست رفته عصبانی شویم و به خاطر اشتباهاتی که نمیتوانند جبران شوند تاسف بخوریم، در این صورت احساس نا امیدی خواهیم کرد. ما از خود متنفر خواهیم شد، دیگران را سرزنش خواهیم کرد و از آنچه اتفاق افتاده است برآشفته خواهیم شد.
• افراد سالخورده باید به کاری بیش از اندیشیدن به گذشته بپردازند. آنها باید فعال بمانند، در زندگی مشارکت اساسی داشته باشند، به دنبال چالش و تحریک از جانب محیط خود باشند. خرد، یکپارچگی تجربه را به نسلهای بعدی انتقال دهند که به بهترین وجه با واژه ی میراث توصیف می شود.
ضعف های بنیادی
اریک اریکسون
Erik Erikson
ضعف های بنیادی
• همانطور که در هر مرحله رشد روانی ـ اجتماعی، نیروهای بنیادی ایجاد می شوند، ممکن است ضعف های بنیادی نیز به وجود آیند.
• در رشد نا متعادل، خود فقط یک نگرش، سازگارانه یا ناسازگارانه را شامل می شود. اریکسون این حالت را بد رشدی (Maldevelopment) نامید. در صورتی که فقط گرایش مثبت و سازگارانه در خود وجود داشته باشد، به این حالت ناسازگاری گفته می شود. چنانچه فقط نگرش منفی وجود داشته باشد،
به این حالت بدخیمی گفته می شود. ناسازگاری ها می توانند به روان رنجوری و رواننژندی ،و بدخیمی ها به روان پریشی منجر شوند.
• اریکسون انتظار داشت که هر دو حالت را بتوان از طریق روان کاوی اصلاح کرد. ناسازگاری های نه چندان شدید را می توان از طریق فرایند سازگاری مجدد،
به کمک تغییرات در محیط، روابط اجتماعی حمایت کننده، یا سازگاری موفقیت آمیز در مرحله ی بعدی رشد برطرف کرد.
• جدول زیر ویژگی های بد رشدی را برای هر یک از هشت مرحله نشان می دهد.
بد رشدی | روش مقابله | مرحله | |
ناسازگاری حسی ـ کناره گیری | اعتماد ـ بی اعتمادی | دهانی ـ حسی | 1 |
لجاجت و کله شقی وقیحانه ـ
وسواس و بی اختیاری |
خودمختاری شرم،تردید | عضلانی ـ مقعدی | 2 |
بی رحمی ـ بازداری | ابتکار عمل ـ گناه | قدرت جابجایی ـ تناسلی | 3 |
خبرگی محدود ـ تنبلی و سستی | سخت کوشی – حقارت | نهفتگی | 4 |
تعصب – انکار و طرد | انسجام هویت ـ سردرگمی | نوجوانی | 5 |
بی بندوباری جنسی ـ
منحصر به فرد بودن |
صمیمیت ـ انزوا | جوانی | 6 |
گسترش افراطی ـ
طرد و بی اعتنایی |
زایندگی ـ رکود | بزرگسالی | 7 |
گستاخی ـ تحقیر کردن | انسجام ـ ناامیدی | پختگی و پیری | 8 |
برگرفته از دانشنامه روانشناسی مردمی
پژوهش درباره نظریه اریکسون
پژوهش درباره نظریه اریکسون
ساختار های بازی
• اریکسون که بر طبق آیین فروید آموزش دیده بود، این ساختارهای بازی را در راستای روان کاوی تعبیر کرد و نوشت: به نظر می رسد که تفاوت های جنسی در ساختار فضای بازی، به ریخت شناسی تمایز اندام های تناسلی شباهت دارند: در پسر ها، اندام بیرونی با ویژگی نعوظ پذیری و تهاجمی … در دخترها، اندام های درونی با راه دسترسی از طریق دالانی که به تخمک هایی منتهی می شود که به صورت راکد، چشم انتظار هستند.
• دخترها فضاهای بسته کوتاه می سازند که افراد در آنها محصور شده اند و پسرها برج می سازند. از اریکسون بخاطر این نگرش، که حکایت دارد زنان قربانی آناتومی خود هستند و شخصیت آنها به وسیله فقدان آلت مردی تعیین می شود، انتقاد شده است. او قبول داشت که تفاوت های موجود در ساختارهای بازی می توانند از آموزش نقش جنسی اجتماعی نیز ناشی شوند، که به موجب آن، دخترها کمتر از پسرها به عمل پرخاشگری و پیشرفت گرایش دارند.
o پژوهش در آزمودنی های کم سن تر ( ۲ تا ۵ سال) نتیجه متفاوتی از پژوهش وی با آزمودنی های ۱۰ تا ۱۲ ساله را نشان داد و یافته های وی را تایید نکرد.
o با بیش از ۵۰ سال از تحقیق اریکسون، اغلب کودکان هنوز اسباب بازی های مبتنی بر جنسیت را ترجیح می دهند. معلوم شد والدین فرزندان خود را برای بازی کردن با اسباب بازی متناسب با جنسیت تحسین و آنها را از بازی کردن با اسباب بازی های جنس دیگر بر حذر می دارند.
اعتماد و امنیت
• از این موضوع اریکسون، حمایت پژوهشی نیرومندی شده است.
o بررسی کودکان نشان داد آنهایی که پیوند عاطفی عمیقی با مادر داشتند، در سطح اجتماعی و هیجانی بالاتری عمل کردند. کنجکاوتر، اجتماعی تر و محبوب تر نیز بودند و به احتمال بیشتری در بازی ها رهبر می شدند و حساسیت بیشتری به نیازها و احساس های دیگران نشان می دادند. بررسی ۵۰ بازمانده کشتار همگانی هولوکاست، نظر اریکسون را که رویدادهای مثبت در مراحل بعدی می تواند تجربیات منفی اولیه را بی اثر کنند تایید می کند.
مراحل روانی – اجتماعی
• نتایج پژوهش ها نظریه اریکسون را تایید کردند.
رشد نوجوانی
• دستیابی به هویت، بحران هویت و مرحله پرسشگری درباره خود و تعریف خویشتن را پشت سر گذاشته اند. به مواضع فكری خاصی دست یافته و به آنها پایبند و در مورد شغل به تصمیم قطعی رسیده اند. باورهای سیاسی و مذهبی خانواده را بررسی و آنچه با هویتش همخوان نبوده را كنار گذاشته اند.
• هویت یابی ناقص (ضبط هویت)،
o نسبت به شغل و جهان بینی خود احساس تعهد می كنند ولی علایمی از تجربه بحران هویت دیده نمی شود. بی چون و چرا مذهب خانواده خود را پذیرفته اند . بعضی از افراد پایبند به باورهایشان و با روحیه همكاری و برخی دیگر انعطاف ناپذیر ( خشك) جزمی و دنباله رو. اگر رویداد مهمی ارزش های آنها را به چالش بطلبد احساس سر درگمی می كنند.
• تعلیق هویت یابی، این جوانان در حال تجربه بحران هویت هستند. به دنبال پاسخ برای پرسشهای خود و گرفتار تعارض بین علایق خود و برنامه هایی كه والدینشان برای آنها در نظر گرفته اند. ممكن است برای مدتی باورهای مذهبی و سیاسی را با شور و شوق فراوان مطرح کنند ولی پس از تامل بیشتر آنها را كنار بگذارند. در بهترین شرایط آدمهای حساس، اخلاقی و روشنفكر و در بدترین شرایط افرادی اضطراب زده، مردد و جزم اندیش به نظر می رسند.
• پراكندگی هویت، ممكن است در گذشته دچار بحران هویت بوده یا نبوده اند اما در هر صورت به مفهوم یكپارچه ای از خود دست نیافته اند. مثلاً می گویند بدشان نمی آید به كاری دست بزنند اما عملاً كاری نمی كنند. به گفته خودشان علاقه ای به مذهب و سیاست ندارند. برخی بدبین و برخی سطحی و گیج و سردرگم هستند.
• کسب بیگانگی، دستخوش بحران هویت شده اند، هدف شغلی ندارند، به عقایدی وابسته هستند که از نظام اجتماعی و اقتصادی عیب جویی می کنند. احساس تعهد آنها به این استدلال، اجازه نمی دهد به شغلی بپردازند که آنها را درگیر نظامی کند که با آن مخالف هستند. آنها در زمان دانشجویی، متفکر، فلسفی، و بدبین هستند.
• چهار مورد از این وضعیت ها، به ترتیب
i. پراکندگی هویت،
ii. ضبط هویت،
iii. وقفه هویت و
iv. کسب هویت،
بیانگر حل موفقیت آمیز مسئله هویت هستند. کسانی که نزدیک به کسب هویت هستند یا آن را کسب کرده اند، بیشتر از کسانی که از حل کردن مسئله هویت فاصله دارند، از نیروی خود برخوردارند.
سه عنصر اساسی دوره نوجوانی به صورت زیر مشخص شده اند:
1. تعارض با والدین که با مقاومت شدید در برابر قدرت بزرگسالان مشخص می شود.
2. اختلال خلقی که با زندگی هیجانی دمدمی، نوسانات خلقی و دوره های افسردگی مشخص می شود.
3. رفتارهای مخاطره آمیز که با رفتار بی باک، قانون شکن و ضد اجتماعی که ممکن است به خود و دیگران صدمه بزند، مشخص می شود.
هویت مجازی
• در مکان های مجازی شما می توانید هر کسی که دوست دارید باشید، اگر بخواهید می توانید خود را کاملا به صورت دیگری توصیف کنید. این دقیقا همان کاری است که اریکسون ما را ترغیب کرد در نوجوانی انجام دهیم تا هویت های مختلف را آزمایش کنیم. اینترنت میتواند روش امنی را در اختیار برخی نوجوانان قرار دهد تا سعی کنند تشکیل هویت بدهند. همچنین کودکان و نوجوانانی که در تنهایی و اضطراب اجتماعی نمره بالا می گیرند، خیلی بیشتر از کودکان و نوجوانانی که در تنهایی و اضطراب نمره پایین می گیرند، درباره مسایل شخصی و صمیمی، با دیگران ارتباط آنلاین برقرار می کنند.
جنسیت و هویت خود
• عوامل اجتماعی و تاریخی بر تشکیل هویت تاثیر می گذارند که به نوبه خود، ماهیت شخصیت را تحت تاثیر قرار می دهد. دخترهایی که گرایش شغلی دارند، دیرتر ازدواج می کنند. وضعیت برعکسی در مورد مردان گزارش شده است، هرچه هویت شغلی آنها نیرومندتر بود، بیشتر به رابطه قرار ملاقات پایبند بودند. تحکیم هویت، سازگار شدن با ضروریات متغییر دنیای اجتماعی را شامل می شود. تحکیم هویت معمولا در حدود ۲۰ تا ۳۰ سالگی، زمانی که افراد مسئولیت های زندگی زناشویی، خانوادگی و شغلی را می پذیرند، روی می دهد.
بحران هویت
• اریکسون معتقد بود که بحران هویت در حدود ۱۲ سالگی آغاز می شود و تقریبا در ۱۸ سالگی به طریقی حل می شود. با این حال امکان دارد بحران هویت در برخی افراد تا مدت ها بعد روی ندهد. دانشگاه می تواند حل بحران هویت را به تعویق اندازد و دوره ای را که جوانان نقش ها و ایدئولوژی های مختلف را امتحان می کنند، طولانی کند. افراد شاغل زودتر از دانشجویان به هویت دست یافته بودند. دانشجویان به مدت طولانی تری در وضعیت وقفه هویت قرار داشتند.
زایندگی
• پژوهش ها نشان داده اند که زایندگی در آزمودنی های میانسال با انگیزش قدرت و صمیمیت، همبستگی مثبت دارد.
• زایندگی در میانسالی با تجربه کردن فرزند پروری محبت آمیز و صمیمانه در کودکی، ارتباط معنا داری دارد.
• افرادی که در زایندگی بالا بودند، در برون گرایی، وظیفه شناسی، نوعدوستی و تجربه پذیری از افرادی که در زایندگی پایین بودند، نمره بالاتر گرفتند.
پختگی
• افراد در مرحله پختگی و پیری رشد روانی – اجتماعی، به زندگی خود فکر کرده و آن را بررسی می کنند و انتخاب های گذشته خود را می پذیرند یا به حال آنها تاسف می خورند.
• معلوم شد، اغلب خاطرات آنها به سال های دانشجویی و جوانی مربوط می شدند، دوره ای که بیشترین تعداد تصمیم گیری های مهم را در بر داشت که بر روند زندگی آنها تاثیر گذاشته بودند.
هویت قومی
• یک جنبه از رشد خود که اریکسون مورد توجه قرار نداد، تاثیر هویت قومی است. انکار کردن عویت نژادی فرد می تواند استرس زا باشد. هویت قومی نیرومند با سلامت روان شناختی، عزت نفس بالا، پیوند های اجتماعی قوی، و انگیزش تحصیلی خوب ارتباط دارد. آنهایی که در هویت نژادی نمره بالا گرفتند، در سلامت ذهن، رضایت از زندگی، و عزت نفس نیز بالا بودند. عزت گروهی Group Esteem یعنی افراد در مورد اینکه اعضای گروه نژادی و قومی خود هستند چه احساسی دارند.
تاملاتی درباره نظریه اریکسون
• از جمله خدمات چشمگیر اریکسون به روان شناسی، تایید رشد شخصیت در طول عمر، مفهوم بحران هویت در نوجوانی و وارد کردن تاثیر نیروهای فرهنگی، اجتماعی و زیستی به نظریه اوست.
• از نظام او انتقادهایی نیز شده است. برخی به اصطلاحات و مفاهیم مبهم، نتیجه گیری هایی که بدون اطلاعات حمایت کننده گرفته شده اند و بی دقتی کلی اشاره می کنند و اریکسون قبول داشت که این انتقادها وارد هستند و آنها را به گردن خلق و خوی هنرمندانه خود و آموزش ندیدن رسمی در علم انداخت. انتقاد اختصاصی تر به توصیف ناقص مرحله رشد پختگی مربوط می شود که اریکسون سعی کرد آن را اصلاح کند. برخی روان شناسان تردید دارند که رشد شخصیت بعد از ۵۵ سالگی آنگونه که اریکسون با مفهوم انسجام خود توصیف کرد، مثبت باشد. این مرحله برای خیلی از افراد با رنج، فقدان و افسردگی مشخص می شود، حتی در افرادی که نیروی اساسی خرد را پرورش داده اند. به موضع اریکسون درباره تفاوت های جنسی نیز به صورتی که در تعبیر او از پژوهش ساختار بازی آشکار شد، حمله شده است. آنچه که از وجود یا عدم وجود آلت مردی ناشی می شود می داند، می تواند ناشی از تفاوت های فرهنگی یا آموزش نقش جنسی نیز باشد. اریکسون بعدها این احتمالات را تایید کرد.
• مراحل رشد اریکسون ممکن است در مورد زنان قابل اجرا نباشد. همچنین برخی معتقدند که نظریه اریکسون در مورد افرادی که در شرایط اقتصادی پایین زندگی می کنند و نمی توانند برای کاوش کردن نقش های مختلف و پرورش دادن هویت از عهده وقفه در نوجوانی برایند، کاربرد نداشته باشد.
• اریکسون علاقه چندانی نداشت که به منتقدان خود پاسخ بدهد. عقاید او در محافل حرفه ای و عمومی تایید شده اند. سال ۱۹۷۵ مجله تایم او را با نفوذترین روانکاو زنده نامید. مفاهیم او در آموزش و پرورش، مددکاری اجتماعی، مشاوره شغلی و زناشویی و کاربست بالینی با کودکان و نوجوانان مفید هستند.
منبع>پیمان دوستی