لئون فستینگر

کرت لوین و لئون فستینگر

Leon Festinger 1919 –1989
Kurt Zadek Lewin 1890 –1947

لئون فستینگر

leon-festinger

• مبتکر تئوری هماهنگی شناختی لئون فستینگر Leon Festinger می باشد.
o او در سال ۱۹۱۹ در نیویورک به دنیا آمد و مدرک کارشناسی خود را در سال ۱۹۳۹ ازکالج شهر نیویورک دریافت کرد.  بعد جذب دانشگاه آیوا Iowa شد و تحت سرپرستی کورت لوین در سال ۱۹۴۰ فوق لیسانس و ۱۹۴۲ درجه دکترای خود را کسب نمود. او کار آموزشی خود را در دانشگاه روچستر آغاز کرد و طی سال های ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵ در آن جا به تدریس اشتغال داشت .
o در سال های ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸ به عنوان استادیار رشته روان شناسی عضو انجمن تکنولوژی در کمبریج شد.  وی همچنین به عنوان استاد برجسته در دانشگاه مینسوتا Minnesota در شهر میناپولیس تدریس داشت .
o در سال ۱۹۵۵ به عنوان استاد علم روان شناسی در دانشگاه های کالیفرنیا و استنفورد تدریس کرد و عضو آکادمی علم و هنر آمریکا بود . در سال ۱۹۵۹ در انجمن روان شناسی آمریکا جایزه دانشمند نمونه را دریافت کرد.

در طول جلسه‌ای که برای لئون فستینگر به‌جهت انتصاب به عنوان استاد دانشگاه مینیسوتا ترتیب داده بودند، لئون فستینگر مطالعه معروف خود در اوک پارک را مطرح نمود که در آن یک فرقه که پایان دنیا را پیش‌بینی کرده بودند، مورد مطالعه قرار گرفته بودند. او در سال ۱۹۵۵ به دانشگاه استنفورد نقل مکان کرد و کار خود را در زمینه‌ روانشناسی اجتماعی ادامه داد، اما در سال ۱۹۶۰، به شاخه‌ علوم و تحقیقات ادراکی تغییر گرایش داد. بعدها در یک مدرسه‌ تازه تاسیس برای تحقیقات اجتماعی در نیویورک، به تاریخ و باستان‌شناسی روی آورد. لئون فستینگر به دلیل ابتلا به سرطان کبد در سن ۶۹ سالگی درگذشت.

leon-festinger2

کرت لوین

kurt-zadek-lewin1

o کرت لوین Kurt Lewin استاد روانشناسی لئون فستینگر بود.
o کرت لوین که درجه دکترای خود را از دانشگاه برلین گرفته بود؛ در سال ۱۹۱۴ در دانشگاه آیووا مقدمات تئوری ناهماهنگی شناختی را تنظیم کرده بود، ولی لئون فستینگر این تئوری را توسعه داد .

o علاقه فستینگر به توسعه این تئوری به این خاطر بود که تا آن موقع تئوری هایی که در مورد روان شناسی اجتماعی وجود داشت، بسیار کم بودند.
o تحقیق بی سابقه فستینگر به وسیله اعتبار بخش علمی-رفتاری مؤسسه فورد در سال ۱۹۵۱ انجام گرفت .
o پیش از این، این تئوری برای تحقیق روابط اجتماعی با منابع مالی و کمک آزمایشگاهی در دانشگاه مینسوتا گسترش یافت.
o این تحقیقات تا سال ۱۹۵۷ توسط اعتبارات مالی مؤسسه فورد ادامه یافت، مادامی که فستینگر در دانشگاه استنفورد بود.

kurt-zadek-lewin2

 

ناهماهنگی شناختی-هماهنگی شناختی

ناهماهنگی شناختی-هماهنگی شناختی

Cognitive Dissonance- Cognitive Consonance

cognitive-dissonance

• ناهماهنگی شناختی در دانش روان‌شناسی، نوعی استرس ذهنی یا ناهنجاری و احساس ناخوش‌آیندی‌ است که بر اثر شرایطی همچون ایجاد و القای همزمان دو یا چند دیدگاه، عقیده، ارزش و یا اندیشۀ ناهمساز در یک فرد بوجود می‌آید.

• نظریه ناهماهنگی شناختی بر این اصل که افراد به دنبال سازگاری بین انتظارات خود و واقعیت خود هستند، پایه‌ریزی شده‌است.
لئون فستینگر در تعریف نظریۀ ناهماهنگی شناختی می‌گوید که افراد رانه‌ای برای کاهش ناهماهنگی دارند.  آن‌ها این کار را با تغییر در گرایش‌ها، اعتقادها و کنش‌هایشان انجام می‌دهند.

در یک مورد به عنوان مثال، فردی تصمیم به نخوردن غذاهای پرچرب گرفته، اما هنوز شیرینی بدون قند با چربی بالا می خورد. 

برپایه این نظریه، که از بانفوذترین و پُربررسی شده‌ترین نظریه‌ها در روانشناسی اجتماعی است، چهار روش برای کاهش تنش ذهنی در ناهماهنگی عبارتند از:

i. تغییر رفتار یا شناخت – من دیگر از این دونات نخواهم خورد.
ii. توجیه رفتار یا شناخت از طریق تغییر در شناخت متعارض – من اجازه دادم گول بخورم.
iii. توجیه رفتار یا شناخت با اضافه کردن شناخت جدید – امروز ۳۰ دقیقه بیشتر در باشگاه می‌مانم تا این شیرینی را بسوزانم.
iv. انکار یا نادیده گرفتن هر گونه اطلاعاتی درباره شناخت متضاد – این دونات یا شیرینی بدون قند است پس چربی اش بالا نیست.

• تجربه می‌تواند دربرابر انتظار قرار بگیرد همچون، برای مثال، در پشیمانی خریدار بعد از خرید یک چیز گران‌قیمت.
o در حالت ناهماهنگی افراد ممکن است احساس شگفتی، ترس، گناه، خشم یا خجالت را تجربه کنند.
o افراد دچار سوگیری می‌شوند که فکر کنند انتخابشان درست بوده است، بدون توجه به وجود شواهدی علیه این فکر.
o این سوگیری به نظریۀ ناهماهنگی، این قدرت پیشگویانه‌اش را می‌دهد که رفتارهای ویرانگر و غیر منطقی را روشن کند که در نبود این نظریه بسیار گیج‌کننده بودند.
در سال ۲۰۱۲ یک پژوهش با استفاده از نسخه‌ای از پارادایم اسباب بازی ممنوعه نشان داد که شنیدن موسیقی، گسترش ناهماهنگی شناختی را بشدت کاهش می‌دهد.

چگونگی پیشرفت تئوری هماهنگی شناختی

o حدوداً ۱۰۰ سال پس از میلاد ، فیلسوف یونانی به نام اپیکتت Epictetus اظهار کرد که: بشر از اطرافیان و محیط آشفته خاطر نمیشود، بلکه به وسیله ادراکش از اطرافیان و اشیاء آشفته خاطر می شود.

o درمانِ عقلانی-عاطفی-رفتاری Rational Emotive Behavior Therapy توسط آلبرت الیس بر اساس این ایده که منشاء بسیاری از اختلال‌های عصبی و روانی ریشه در باورهای غیر معقول دارند، در اواسط دهه ۱۹۵۰ میلادی بنیان شد. این ایده اولین بار توسط اپیکتت بیان شد که می‌گفت: برداشت و تعامل مردم از وقایع نتیجه احساس آنان از واقعیت است نه خود واقعیت.

نظر الیس این است که: رفتار، افکار و احساساتِ ما، نتیجهِ باورها (Beliefs) و فرض‌های (Assumptions) ما از خودمان، دیگران و کل هستی است، و باورهایِ غیر معقول، محصولِ شرایطِ فلسفیِ غلط هستند.

سه باور متداول از باورهای غلط به قرار زیر است:
i. من باید درست کار کنم تا تأیید دیگران را کسب کنم، و الا من بی ارزشم.
ii. رفتار شما با من باید معقول، با ملاحظه و با محبت باشد والا شما آدم خوبی نیستید.
iii. زندگی باید آسان، بی رنج و منصفانه باشد و الّا بد است.

ما فقط وقتی می‌توانیم شاد باشیم که باورهای نامعقول، که زیرساخت مشکلاتِ عصبی و روانی ما هستند، از قبیل  i. اضطراب، ii. افسردگی، iii. ناامیدی، iv. خشم v. تجاوز ، را با باورهای معقول تر جایگزین کنیم.

برای تغییر، این سئوال‌ها را از خود بپرسیم:
i. آیا مدرکی برای اثبات این باور وجود دارد؟
ii. مدارک علیه این باور کدامند؟
iii. بدترین چیزی که از ترک این باور ممکن است برای من پیش بیاید چیست؟
iv. بهترین ثمره ترک آن چیست؟

• بعدها در سال ۱۹۱۱ آلفرد آدلر بیان کرد که: رفتار هر شخص به وسیله تصور او از موفقیت و اهدافِ او شکل می گیرد، پس شخص برای نایل شدن به اهدافِ خود شروع به کار میکند.

o فرم ابتدایی تئوری شناختی Cognitive Theory براین مبنا بود که تفکر ( Thoughts) ، شکل دهندهِ عواطف ( Emotions) و رفتار ( Behavior) می باشند .
در سال های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ این تئوری به طور گسترده ای پذیرفته شد و تا سال ۱۹۵۰ علاقه زیادی به علوم رفتاری بشر یا Behaviorism به وجود آمد .
چندین تئوری به گسترش علوم رفتاری انسان کمک کرد . تئوری های لوین Lewin، زمینه ساز تئوری ناهماهنگی شناختی، از اصول گشتالت استخراج شده بود.

در سال ۱۹۵۱ مؤسسه فورد برای انجام تحقیق در نفوذ و انتقال اجتماعی از لئون فستینگر دعوت کرد . توسط این تحقیق ، تئوری ناهماهنگی شناختی Cognitive Dissonance توسعه و گسترش یافت .  بنابراین فستینگر به تأثیر اجتماعی و ارتباطات علاقه مند شد، و تلاش کرد پی ببرد که چرا برخی اطلاعات کسب شده توسط فرد، یا اطلاعاتی که قبلاً فرد کسب کرده است در او ایجاد تنش میکند.

در نتیجه این یافته های اولیه، فستینگر به مفهوم ناهماهنگی و فرضیه های مربوط به کاهش این ناهماهنگی دست یافت، و این تلاش ها باعث شکل گیری تئوری ناهماهنگی شناختی شد که بعدها به نظریه همسازی یا هماهنگی شناختی Cognitive Consonance معروف شد.

o با معرفی فستینگر در سال ۱۹۵۷ ، تئوری ناهماهنگی با مقایسه منطقی دو عنصر شناختی که می توانند هماهنگ یا ناهماهنگ با دیگر شناخت ها باشند، شروع شد.

ارتباط دو شناخت با یکدیگر، می تواند با هم هماهنگ یا ناهماهنگ باشد .

o دو شناخت وقتی هماهنگ هستند که یکی از دیگری پیروی کند، ولی اگر یکی از شناختها عکس دیگری باشد، آنها ناهماهنگ می شوند .
o وجود ناهماهنگی، فشار روانی و استرس به وجود می آورد،  فرد برای کاهش ناهماهنگی انگیزه پیدا می کند و درصدد بر میآید از اطلاعاتی که ناهماهنگی را بیشتر می کند، اجتناب نماید .
o هر قدر ناهماهنگی بیشتر باشد، فشار روانی برای کاهش ناهماهنگی بیشتر است.

cognitive-dissonance1-1
توصیف واژه های کلیدی شناخت

• شناخت Cognition
o شناخت چیزهایی است که یک شخص درباره خودش، رفتارش و محیطش می داند، و شامل آگاهی، نظرات و عقایدی است که درباره محیط ، خود و یا رفتارش دارد. مثلاً بیان عباراتی نظیر « امروز روز خوبی است » یا «من شخص با فکری هستم » شناخت محسوب می شود.

o به نظر فستینگر چنین شناخت ها ممکن است به هم مربوط و یا بی ارتباط باشند. به عنوان مثال، جمله «امروز روز خوبی است » با جمله « مدارس استعدادهای کودکان را می کشند » احتمالاً به هم مربوط نیستند. از این نظر که در عبارت اول ، چیزی درباره عبارت دوم وجود ندارد .
بر عکس عبارت « من فرد خوش حافظه ای هستم » با این عبارت که «من تاریخ ازدواجمان را فراموش کرده ام » مربوط است، زیرا شناخت اول از نظر روان شناختی به شناخت دوم مربوط میشود.

o دو شناخت مربوط به هم یا می توانند با هم همساز باشند یا ناهمساز .
در ناهماهنگی که با مثال « فراموش کردن تاریخ ازدواج » و « شخص خوش حافظه » مشخص شد، دو عنصر در دو عبارت با هم جور در نمی آیند،  یا اگر بخواهیم اصطلاح خود فستینگر را به کار بریم، این عناصر دو روی متفاوت یک سکه اند.

• هماهنگی Consonance
o هماهنگی سازگاری نگرش و باورهای فرد با رفتار و محیط او است .  به عنوان مثال شخص این باور را دارد که فردی خوش شانس است و به همین خاطر به سپرده گذاری در بانکهای مختلف برای شرکت در قرعه کشی اقدام می کند.

• ناهماهنگی Dissonance
o ناهماهنگی هنگامی به وجود می آید که افراد در معرض اطلاعات و باورهای ناسازگار قرار می گیرند.  در مثال ذکر شده ، برنده نشدن فرد در قرعه کشی با خوش شانس بودن او سازگار نیست.

• کشمکش Conflict
o وجود ناهماهنگی در فرد، فشار روانی به وجود می آورد که به آن کشمکش یا تنش Tension می گویند.

• اضطراب Anxiety
o اضطراب واکنش به یک تهدید است که به وسیله احساس نگرانی Worry مشخص می شود.  اضطراب در حقیقت احساسات نامطبوعی است که به خاطر وجود تنش در فرد به وجود میآید.

• مکانیسم دفاعی Defense Mechanism
o مکانیسم دفاعی که مکانیسمهای ایمنی نیز نامیده می شود، رفتارهایی است که برای رفع و یا مقابله با عامل تهدید کننده شخصیت فرد صورت می گیرد و شامل انکار، دلیل تراشی فرافکنی، سرکوب و … می باشد.  برای کاهش ناهماهنگی، منطق روانی فرد به طور ناخودآگاه از این مکانیسمها استفاده می کند.

• تغییرات به منظور کاهش ناهماهنگی :

تغییرات برای کاهش ناهماهنگی، به معنای تغییر در آیتم های اطلاعاتی است که سازگاری را ایجاد یا حفظ می کند . در مثال مذکور ، فرد برای کاهش ناهماهنگی ایجاد شده در خود ممکن است برنده نشدن خود را این طور توجیه کند که اگر پول بیشتری سپرده گذاری کرده بودم، حتماً برنده میشدم.
یک فرض بنیادی نظریه ناهماهنگی شناختی این است که ناهماهنگی، ناراحتی آفرین و ایجاد کننده تنش است و این حالت شخص را به کاهش یا برطرف کردن ناهماهنگی بر می انگیزاند.

این که این حالت تا چه حد ناراحت کننده است یا میزان ناهماهنگی چقدر است، به دو عامل بستگی دارد:

الف- نسبت شناخت های ناهماهنگ به شناخت های هماهنگ؛
ب- اهمیت هر یک از شناخت ها برای شخص .

o به عبارت دیگر، ممکن است در یک حالت ناهماهنگی ، دو شناخت متفاوت وجود داشته باشد، اما اگر هیچ یک از این دو شناخت برای شخص چندان اهمیتی نداشته باشند، در آن صورت تنش ایجاد شده، حداقل است. اما وقتی پای اعتقادات یا رفتارهای مهم در میان باشد، و همچنین هر چه تعداد شناخت های ناهماهنگ بیشتر باشد، نظریه ناهماهنگی شناختی پیش بینی می کند که تنش بسیار بالا می رود و برای کاهش آن، کوشش قابل ملاحظه ای لازم است.

cognitivedissonancediagram
ناهماهنگی چگونه کاهش می یابد؟

o یک راه آن است که تعداد یا اهمیت عناصر ناهماهنگ را کم کنیم ،  اگر مردی تاریخ ازدواج خود را فراموش کرده باشد ، ممکن است خود را این گونه قانع کند که یادآوری ازدواج به معنی یادآوری بالا رفتن سن همسرش است که چندان خوشایند نیست و در نتیجه اهمیتی ندارد که آن را فراموش کرده باشد .

o راه دیگر این است که تعداد یا اهمیت شناخت های هماهنگ خود را افزایش دهیم. به عنوان مثال، فرد مورد نظر ما برای اثبات خوش فکر بودن خود، ممکن است همسر خودش را برای خرید لباس به بازار ببرد، یا او را به یک سفر دلخواه ببرد، یا به رفتارهای دیگری که “به فکر همسر بودن او ” را تأیید میکند دست بزند.

o سومین راه کاهش ناهماهنگی، این است که یکی از عناصر ناهماهنگ را به نحوی تغییر دهیم که با شناخت های دیگرمان هماهنگ شود .  غالباً این تغییر در نگرش فرد اتفاق میافتد، به طوری که نگرش با رفتاری که قبلاً انجام گرفته ، هماهنگ شود .  در مثال ذکر شده ممکن است شخص مذکور نظر خود را تغییر داده و خود را شخص چندان خوش حافظه ای نداند .

مثال اخیر یکی از جنبه های خاص نظریه ناهمسازی شناختی را مشخص می سازد.  بنا بر فرض این نظریه ، وقتی ناهماهنگی برای شخص پیش می آید، هر یک از عناصر موجود در شناخت می توانند تغییر کنند،  بنابراین شخص امکان می یابد که در رابطه رفتار – نگرش از هر جهت اقدام کند .
به عنوان مثال، تغییر در شناخت شخص از خود پنداره، ممکن است سبب تغییر رفتارش در آینده شود. اما در عین حال، این امکان نیز وجود دارد که تغییر در رفتار یک فرد به تغییر در نگرش Attitude او منجر شود . 

به عبارت دیگر، تغییر نگرش می تواند هم “سببِ” تغییر رفتار و هم “نتیجهِ” تغییر رفتار باشد.

cogdig

cogdig1

روابط متقابل در درون ساخت شناختی

• یکی از جنبه های جالب و مهم الگوی هماهنگی شناختی ، تأکید آن بر روابط و وابستگی متقابل عناصر مختلف در نظام شناختی است .  در این الگو، به جای تصویر کردن یک ساخت شناختی Cognitive Construct با تعداد زیادی عناصر – اندیشه ها و تصورات- که دارای پیوندهای متقابل نسبتاً ضعیفی باشند، سیستمی مطرح می شود که در آن پیوندهایی در میان بسیاری از عناصر آن برقرار است و این پیوندها تمایل زیادی به هماهنگ بودن دارند .

o این وضعیت بیش از همه در درون نظامی که نگرش خاصی را ایجاد میکند، وجود دارد .  ارزیابی یک فرد از مواد مخدر به شدت تحت تأثیر ارزیابی های او از سایر عناصر مربوط به مواد مخدر، که در ساخت نگرش او موجود است، قرار دارد.

cig2
o با توجه به شکل، یک عنصر مثبت، مثلاً هیجان انگیز بودن، می تواند به صورت مثبت به سیگار پیوند یافته باشد و این معنی را بدهد که سیگار هیجان ایجاد می کند .
o بر طبق الگوی هماهنگی شناختی، این سیستم تنها وقتی متعادل خواهد بود که سیگار نیز مثبت ارزیابی شود .
o در آن صورت وضعیت شامل یک موضوع اصلی است که باعث چیزی مثبت می شود.
o بدین ترتیب، داشتن این شناخت که سیگار هیجان ایجاد می کند، بایستی فرد را ترغیب کند که به آن علاقه داشته باشد .
o به همین ترتیب، یک رابطه منفی نسبت به یک موضوع منفی مثلاً، والدین از سیگار بدشان می آید، بایستی به یک ارزیابی مثبت منجر شود تا یک نظام متعادل ایجاد کند .
o برعکس یک رابطه مثبت بین سیگار و چیزی بد مثلاً سیگار خطرناک است، بایستی فرد را وادار به بد آمدن از سیگار کند .
o به همان گونه که یک رابطه منفی بین سیگار و چیزی خوب ، همین عدم علاقه را ایجاد می کند.
o مثلاً سیگار فرد را از کار کردن مؤثر باز می دارد .

o هر یک از دو رابطه اول، سبب افزایش ارزیابی مثبت از سیگار و هر یک از دو رابطه بعدی، سبب افزایش ارزشیابی منفی از آن می شود .
o هر چه از روابط نوع اول بیشتر وجود داشته باشد، نگرش مثبت تر می شود و هر چه از روابط نوع دوم بیشتر داشته باشیم، نگرش منفی تر خواهد بود .
o طبیعی است که نیرومندی روابط و ارزیابی شخص از عناصر متغیر است .
o احتمالاً برای قشر دانشجو این مسأله که سیگار خطرناک است مهمتر است تا این امر که مردم عادی یا دهقانان از آن متنفرند .
o هر قدر عنصری نیرومندتر و هر اندازه ارزیابی مثبت یا منفی نیرومند تر باشد، این عنصر تأثیر قویتری بر روی کل نگرش شخص خواهد داشت .

o البته، همان گونه که قبلاً هم اشاره کردیم، این واقعیت دارد که بیشتر مردم ارزیابی های خود را بر مبنای عواملی غیر از عوامل صرفاً شناختی بنا می نهند .
o مردم یاد می گیرند که از چیزهای مختلف خوششان بیاید بدون اینکه توجهی به اطلاعات و دانسته های خاصی داشته باشند .
o آنها به طور معمول عناصر مثبت و منفی را با هم جمع نمی بندند تا ارزیابی کلی آنها را از یک شی یا یک موضوع، تعیین و مشخص کند .
o با وجود این ، الگوی هماهنگی شناختی مشخص می کند که روابط بین عناصر مختلف و شی یا موضوع اصلی در تعیین ارزشیابی کلی دارای اهمیت فراوانی است .
o بیشتر تحقیقات در مورد تغییر نگرش مبتنی بر این گونه ملاحظات است.

%d8%b3%db%8c%da%af%d8%a7%d8%b1

تحقیقات مربوط به نظریه ناهماهنگی شناختی

o نظریه ناهماهنگی شناختی در معرض آزمون های تجربی قرار گرفته است .
o در چارچوب نظریه ناهماهنگی شناختی، بیش از بقیه الگوهای هماهنگی، درباره اثرات اخذ یک تصمیم بر نگرش ها و رفتارهای بعدی انسان تحقیق انجام شده است .
o بر طبق این نظریه ، هرگاه شخص مجبور می شود از دو انتخاب مطلوب یکی را برگزیند، دچار ناهماهنگی بعد از تصمیم می شود .
o هر چه این تصمیم مهمتر و دشوارتر باشد ، احتمال بیشتری دارد که شخص دلایلی برای تأیید لزوم تصمیم اتخاذ شده و به حداقل رساندن کیفیت های جالب توجه موضوعی که انتخاب نشده، پیدا کند.

به عنوان مثال، اگر از بین دو خانه ای که قرار بوده اجاره کنید ، بالاخره یکی را انتخاب کرده باشید، نظر شما درباره مزایای خانه ای که انتخاب کرده اید احتمالاً مثبت تر شده و بیشتر روی مزایای آن تأکید خواهید کرد و در عوض برای خانه ای که انتخاب نکرده اید، معایبی برخواهید شمرد .  این حالت تقریباً در تمام تصمیم گیری هایی که مستلزم انتخاب بین دو چیز مطلوب است، به چشم می خورد .  این بحث در روان شناسی اجتماعی غالباً تحت عنوان توجیه یا خود توجیهی ، مطرح شده است .

o تحقیق بعدی که در مورد نظریه دفاع ضد نگرشی انجام شده است، مبنی بر این است که وقتی شخص مجبور شود موقعیتی اجتماعی را که مخالف نگرش های اوست اتخاذ کند، دچار تعارض می شود.

o این نظریه پیش بینی میکند که:

الف- تعارض منجر به تغییر نگرش شخص می شود؛

ب- هر قدر شخص برای اشغال موقعیتی اجتماعی که مخالف نگرش های خصوصی اوست، با ترغیب کمتری آن را پذیرفته باشد، احتمال تغییر نگرش های شخصی او نسبت به آن موقعیت بیشتر خواهد بود .
در تحقیق معروفی که فستینگر انجام داد، سه گروه متشکل از ۲۰ دانشجو دوره لیسانس، هر کدام به عنوان یک آزمون شونده استفاده شدند .  در گروه یک دلاری آزمودن شونده ها ابتدا ملزم شدند تا کارهای تکراری و یکنواختی را انجام دهند . چیدن ۱۲ قرقره در داخل یک سینی، خالی کردن سینی و دوباره چیدن قرقره ها ، بارها و بارها. سپس به آنها از طرف کارشناس طرح، یک دلار پرداخت شد تا به دانشجویان بعدی بگویند این کار بسیار جالب و لذت آور است .

در گروه ۲۰ دلاری برای انجام همین کار، ۲۰ دلار هزینه شد . گروه کنترل فقط کارهای یکنواخت را انجام دادند . در پایان تحت پوشش یک نظرخواهی، نگرش های افراد نسبت به انجام کار بررسی شد، هر آزمون شونده ای که دروغ گفته بود، چه برای ۱ دلار و چه برای ۲۰ دلار، به پرسش نامه ای درباره نگرش های شخصی خود نسبت به آن آزمایش پاسخ داد.

نتیجه نشان داد که تغییر نگرش در آن دسته از دانشجویان که ۱ دلار دریافت کرده بودند، بیشتر بود تا در دانشجویانی که ۲۰ دلار برای دروغ گفتن خود دریافت کرده بودند . به عبارت دیگر، دانشجویانی که ۱ دلار گرفته بودند، کار انجام شده در آن آزمایش را لذت بخش تر و جالب تر دانسته بودند تا کسانی که ۲۰ دلار گرفته بودند .
به نظر محققان، دانشجویانی که ۲۰ دلار دریافت کرده بودند، توجیه روشن تری برای دروغ گفتن داشتند چرا دروغ گفته اند؟ چون ۲۰ دلار گرفته اند.  اما دانشجویانی که فقط ۱ دلار برای دروغ گویی دریافت کرده بودند، مجبور بودند توجیه قابل قبول تری برای این عمل خود پیدا کنند . بنابراین تغییر نگرش اولیه و اذعان به جالب بودن کار می توانست توجیه بهتری برای عمل آنها باشد.

o گروهی از محققان ، این گونه نتیجه گیری نظریه هماهنگی شناختی را مورد انتقاد قرار داده و گفته اند این احتمال وجود دارد که دانشجویانی که ۲۰ دلار دریافت کرده اند، به خاطر این پول قابل توجه تغییر نگرش خود را انکار کرده باشند.

o نظریه های هماهنگی ، کاربردهای گوناگون دیگری در زمینه های مختلف دارد .  مثلاً در حوزه سیاست در تحقیقات مربوط به انتخاب رئیس جمهوری، محققان نشان دادند که انتخاب یک کاندیدا از میان چند کاندیدا بدین صورت است که رأی دهندگان به کسی رأی می دهند که نگرش او در مسایل مختلف به نگرش خود آنها نزدیک باشد.

به عبارت دیگر رأی دادن یک رأی دهنده بستگی به عوامل زیر دارد:

الف- نگرش او نسبت به مسایل مختلف
ب- نگرش او نسبت به یک کاندیدا
ج- نگرش یک کاندیدا نسبت به مسایل مختلف

همین طور در حوزه بازاریابی، محققان چگونگی واکنش مصرف کنندگان را در مقابل کالاهای با قیمت ارزان بررسی کرده اند .  هر چند متخصصان بازاریابی غالباً تصور می کنند که ارزانی قیمت اغوا کننده است، اما نظریه ناهماهنگی شناختی پیش بینی می کند که مردم کالایی را بیشتر تأیید می کنند که پول بیشتری برای آن پرداخت کرده باشند .
o بدین ترتیب، بر طبق نظریه هماهنگی شناختی و پیش بینی آن، سرمایه گذاری بیشتر، به دوست داشتن بیشتر می انجامد .
o برای سنجش این پیش بینی در تعدادی از فروشگاه ها محققان کالاهای جدیدی را با قیمت حراج یا تخفیف عرضه کردند و پس از یک دوره یک تا سه هفته ای همان اجناس به قیمت عادی در همه فروشگاه ها عرضه شدند .  هماهنگ با پیش بینی نظریه ناهماهنگی شناختی، میزان فروش در دوره ای بیشتر بود که قیمت ها بدون تخفیف عرضه شده بودند .

• نظریه ناهماهنگی شناختی چنان چه شرایط زیر برآورده شود، از صحت پیش بینی زیادی برخوردار خواهد بود:

الف- برای انجام یک رفتار، مشوق کمی (مثلاً، مبلغ کمی پول) موجود باشد؛
ب- آن عمل نتایج ناگوار برای کسی داشته باشد؛
پ- شخص معتقد باشد که مسئولیت فردی زیادی درباره آن عمل و پیامدهای آن دارد؛
ت- شخص گمان داشته باشد که انتخاب آن، عمل مهمی بوده است.

• اما چند نکته درباره هماهنگی شناختی شایان ذکر است:

الف- آن چه برای یک شخص سبب ناهماهنگی می شود، ممکن است برای دیگری این گونه نباشد و این نظریه، در شکل های جدید خود بر اهمیت فرد تأکید زیادی دارد؛
ب- ممکن است شناخت هایی ناهماهنگ باشند، اما لزوماً سبب ایجاد تنش در شخص نشوند، مگر آن که شامل برخی عناصر مربوط به مسئولیت شخصی فرد باشند؛
پ- تعهد نسبت به یک تصمیم در این زمینه حایز اهمیت است و ناهماهنگی وقتی بیشتر خواهد بود که شخص نسبت به موضوعی تعهدی قوی داشته باشد.

cognitive-dissonance-theory-1
روشهای مقابله با ناهماهنگی شناختی

1) از بین بردن شناخت ناهماهنگ؛
2) اضافه کردن شناخت های هماهنگ جدید با ارزش تر و مهم تر از شناخت ناهماهنگ؛
3) کاهش اهمیت شناخت های ناهماهنگ؛
4) افزایش اهمیت شناخت های هماهنگ؛

o به عنوان مثال وقتی یک فرد سیگاری اطلاعاتی درباره مضر بودن سیگار برای سلامتی دریافت می کند، در این زمان دچار ناهماهنگی می شود، چونکه آگاهی او در مورد مضر بودن سیگار برای سلامتی، با شناختی که او را مجبور به سیگار کشیدن می کند، ناسازگار است.

او میتواند تضاد حاصله را به طرق زیر کاهش دهد:

1) رفتارش را تغییر دهد، یعنی دیگر سیگار نکشد و این با شناختی که درمورد مضر بودن سیگار به دست آورده، سازگار است؛
2) شناخت خود در باره تأثیر سیگار کشیدن بر سلامتی را تغییر دهد، به این باور برسد که سیگار کشیدن تأثیر بدی بر سلامتی ندارد و اثرات مثبتی برای سیگارکشیدن مطرح کند؛
3) اهمیت تأثیر سیگار کشیدن بر سلامتی را کاهش دهد، مثل این که به این باور برسد که خطر سیگار کشیدن برای سلامتی در مقایسه با خطر حوادث رانندگی قابل چشم پوشی است و یا اطلاعاتی را که دریافت میکند را سوء تعبیر کند؛
4) لذتی که از سیگارکشیدن می برد را به عنوان جزیی مهم در زندگیش در نظر بگیرد.

کاربرد تئوری هماهنگی شناختی در آموزش سلامت

• آموزش دهنده سلامتی که تئوری هماهنگی شناختی را می شناسد، محرکهایی را برای تشویق مردم به رفتار کردن به طریقی جدید ارایه می نماید. اما مردم را به گونه ای در معرض تغییر می گذارد که طرد تغییر نکنند، یعنی طوری عمل می کند که محرکها نه خیلی زیاد و نه خیلی بزرگ باشند.
اما مربیان آموزش سلامت ممکن است از طریق افزایش تعمدی ناراحتی درباره یک رفتار نامطلوب در فرد ، باعث تغییر رفتار وی شوند، و بعد از تغییر رفتار مطلوب، و به منظور پایداری وی در تصمیم ، از تقویت کننده هایی برای کمک به کاهش تضاد روانی استفاده کنند.

cognitive-dissonance-vik-religion
نتیجه گیری

o معمولاً کارکنان بهداشتی از دیدگاه خود به رفتار نگاه می کنند و برعوامل بهداشتی و درمانی به عنوان دلیل رفتار تأکید فراوانی دارند .
o جامعه ممکن است ارزش های دیگری را به همین میزان یا مهم تر از این مد نظر داشته باشد، مانند زندگی اقتصادی اجتماعی، اعتبار زیبایی، جذابیت، اصول اخلاقی ، شرف خانوادگی و نظایر اینها که بستگی به ارزش های فرهنگ غالب و متداول دارد .
o آنچه که ممکن است در بخشی از جامعه به نظر ما به عنوان رفتار نامعقول و غیرمنطقی بیاید، می تواند متضمن تصمیمات معقول و سنجیده ای باشد که بر اساس موقعیت و نیازهای خود جامعه تجویز شده است.

o اشتباه است که یک برنامه آموزش سلامت را به این دلیل که نتوانسته ایجاد علاقه و انگیزه نماید ، مقصر شناخته و مورد سرزنش قراردهیم.
o شخص ممکن است قصد انجام یک رفتار را داشته باشد، اما هنوز نتوانسته باشد که آن را انجام دهد، و این امر به علت تأثیر عواملی نظیر وقت، پول، امکانات، مهارت ها ، منابع موجود و غیره باشد.

o در آموزش سلامت، مدلها و تئوری ها می توانند به منظور طراحی خوب یک برنامه آموزش سلامت بر مبنای درک صحیح از جامعه و مشارکت اجتماعی در انتخاب اولویت ها و اهداف به کارگرفته شوند .

o آشنایی با شیوه تأثیر رفتار می تواند به انتخاب مداخله هایی منجر شود که نه تنها فرد، بلکه بر روی خانواده ، جامعه و سطح ملی نیز تأثیر گذار باشند و تغییر اجتماعی و اقتصادی را شامل شوند .

o هدف از کاربرد تئوری و مدل در آموزش سلامت، کمک عملی به طراحی برنامه های تأثیرگذار می باشد، بطوری که رفتارهایی را تغییر دهد که واقعی و عملی بوده و برای جامعه مشکلاتی را به بار آورده اند.

o در نتیجه وقتی که اطلاعات کافی در مورد عوامل مختلف موجود باشد، برای تصمیم گیری در مورد آموزش سلامت و به کارگیری مدل ها و تئوری ها بایستی موارد زیر را در نظر گرفت:

A. قبل از صرف وقت و انرژی برای ایجاد یک رفتار باید ، اطمینان حاصل نماییم که جامعه از آن رفتار سود خواهد برد . چنین امری ممکن است واضح به نظر آید، اما متأسفانه هنوز هم می توان آموزش دهندگان سلامتی را سراغ داشت که وقت زیادی صرف می نمایند تا مردم را به انجام ندادن رفتارهایی که می پندارند برای سلامتی مضر هستند، ترغیب نموده یا آنان را به اتخاذ رفتارهایی که ممکن است برای سلامتی به میزان خیلی کمی مفید باشند، تشویق نمایند؛

B. رفتاری که قرار است جامعه آن را اتخاذ کند ، باید به طور دقیق تعریف شود در نظر گرفته شود که چه نوع عوامل قادر کننده ای برای ایجاد انگیزه در مردم لازم است تا رفتاری را اتخاذ نمایند . در این مرحله حتی می توان رفتارهایی را معین نمود که انتظار نمی رود به دلیل پیچیدگی و نیاز به عوامل قادر کننده مانند زمان ، پول و مهارت هایی که موجود نیستند و یا ناسازگار بودن با فرهنگ و رفتارهای فعلی تغییر یابند؛

C. خدمات بهداشتی باید مورد بررسی قرار گیرند تا اطمینان حاصل شود که قابل دسترسی هستند و خدمات مناسبتر مانند کلینیک های سیار و بازدیدهای خانه ای در جاهایی که مورد نیاز است، فراهم گردند . مهارت های ویژهای که مورد نیاز جامعه هستند، باید به جامعه آموخته شوند. حل مشکلات بهداشتی مستلزم کارکردن با کارکنان سایر خدمات مانند کشاورزی توسعه روستایی، آموزش بزرگسالان و تعاونی ها می باشد . ممکن است اقدام در سطح ملی لازم باشد تا بر روی سیاست های دولت تأثیر گذاشت؛

D. چنانچه عوامل قادرسازی فراهم هستند ، ممکن است مشکل، فشار اجتماعی برروی شخص یعنی هنجار انتزاعی باشد . غیر معقول است که از شخص انتظار برود تا برخلاف خواسته های اطرافیانش در جامعه قدم بردارد . توصیه نمودن به شخص در کلینیک کافی نبوده و ضروری است به داخل جامعه رفته و تمام خانواده و دیگر اشخاص مهم را در برنامه آموزش سلامت در گیر نموده و مشارکت داد. یک استراتژی با ارزش این است که افراد مهم کلیدی یا رهبران فکری جامعه را در شروع برنامه درگیرنمود؛

E. موضوع تغییر اعتقادات و نگرش فرد بایستی تا آخرین مرحله باقی بماند . علت این امر این است که سرزنش برای قصور معمولاً به گردن اعتقادات بد نهاده میشود و برنامه های آموزش سلامت گاهی در به حساب آوردن عوامل قادرساز و فشار اجتماعی قصور میورزند. پی بردن به این که چگونه یک اعتقاد ویژه به وجود آمده است ، اهمیت دارد . زیرا از این طریق می توان به ریشه آن پی برده و پیش بینی نمود که چطور می توان آن را تغییر داد.

o اگر جامعه اعتقاد دارد که انجام یک رفتار منجر به نتایج غیر مطلوب می گردد ، باید چرایی آن تعیین شود، چون ممکن است این امکان وجود داشته باشد که تغییر رفتار پیشنهادی را تعدیل نمود تا قابل قبول گردد .  چنانچه این کار تغییر آن رفتار است ، از نظر اخلاقی درست این است که نگرش مطلوب درباره آن رفتار را ارتقا دهیم .  این امر می تواند در بر گیرنده پیام هایی باشد که درک منفی جامعه از نتایج آن رفتار را به حداقل رسانده و اعتقادات حامی رفتار مذکور را تقویت نمایند. یک استراتژی با ارزش به منظور پیشبرد اهداف ، درگیر کردن افراد مهم کلیدی یا رهبران فکری جامعه از شروع برنامه می باشد.

منبع
دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی کاشان

ناهماهنگی (ناسازگاری) شناختی

ناهماهنگی (ناسازگاری) شناختی

ناهماهنگی شناختی به موقعیتی اطلاق می‌شود که فرد با نگرش‌ها، عقاید و رفتارهای متضادی در خود مواجه می شود. این امر باعث احساس ناراحتی می‌شود که در نهایت به منظور کاهش ناراحتی و بازگرداندن تعادل و یا مواردی از این دست، تغییری در یکی از نگرش‌ها، باورها یا رفتارها شکل می‌گیرد. به عنوان مثال، وقتی افراد سیگار می‌کشند (رفتار) و در عین حال می‌دانند که سیگار کشیدن باعث سرطان (شناخت) می‌شود، آنها در حالت ناهماهنگی شناختی قرار دارند.

ناهماهنگی شناختی ابتدا توسط لئون فستینگر مورد بررسی قرار گرفت. بررسی این موضوع از یک مطالعه مشاهداتی در خصوص یک فرقه منشأ گرفته بود که اعتقاد داشتند زمین توسط یک سیل نابود می‌گردد و لئون فستینگر می‌خواست بداند که وقتی سیلی رخ ندهد، چه اتفاقی برای اعضا –به ویژه برای آنهایی که به دلیل پایبندی به این فرقه از خانه و کاشانه و شغل و کار خود دست کشیده بودند- رخ خوهد داد. حال آنکه اعضای حاشیه‌ای و غیر‌اصلی بیشتر تمایل داشتند که خودشان را فریب داده و در برابر تفسیر مجدد و احتمالی اعضای متعهد برای نشان دادن اینکه آنها همواره در راه درست بوده‌اند (زمین به دلیل وفاداری اعضای فرقه نابود نشد) جز پذیرش کاری انجام ندهند.

چگونه نگرش تغییر می‌یابد

نظریه ناهماهنگی شناختی لئون فستینگر (۱۹۵۷) نشان می‌دهد که ما یک انگیزه‌ داخلی داریم که همه نگرش‌ها و رفتارهایمان را در هماهنگی و اجتناب از ناسازگاری (یا ناهماهنگی) نگه می‌دارد. این به عنوان اصل هماهنگی شناختی شناخته شده است. وقتی یک تناقض بین نگرش‌ها یا رفتارها (ناهماهنگی) وجود دارد، برای از بین بردن ناهماهنگی چیزی باید تغییر کند. ناهماهنگی را می‌توان با توجه به یکی از سه روش زیر کاهش داد:

* یک یا چند نگرش، رفتار، باورها و غیره را تغییر دهید تا در نتیجه بین دو عنصر، یک هماهنگی را ایجاد کنید. هنگامی که یکی از عناصر ناهماهنگی یک رفتار می‌باشد، فرد می‌تواند رفتار را تغییر داده و یا آن را حذف کند. با این حال، این حالت کاهش ناگهانی، مشکلاتی را برای افراد به وجود می‌آورد، همانطوری که تغییر واکنش‌های رفتاری نهادینه شده (برای مثال ترک سیگار) اغلب برای افراد دشوار است.

* به دست آوردن اطلاعات جدیدی که باورهای مربوط به ناهماهنگی را قویتر کند. به عنوان مثال؛ اگر فردی سیگار می‌کشد، تفکر کردن در خصوص اینکه سیگار کشیدن موجب سرطان ریه می شود باعث ایجاد ناهماهنگی در او خواهد شد. اما، اطلاعات جدیدی نظیر «تحقیقات ثابت نکرده است که سیگار کشیدن باعث سرطان ریه می‌شود» ممکن است ناهماهنگی را کاهش دهد.

* اهمیت شناخت‌ها (یعنی باورها، نگرش‌ها) را کاهش دهید. فرد می‌تواند خودش را متقاعد کند که «زندگی کردن برای امروز» بهتر از «نگاه داشتن آن برای فردا» است. به عبارت دیگر، او ممکن است به خودش بگوید که یک زندگی کوتاه اما پر از سیگار و لذت‌های نفسانی، بهتر از یک زندگی طولانی اما بی‌بهره از چنین لذت‌هایی می‌باشد. به این ترتیب، او اهمیت تشخیص ناهماهنگی (سیگار کشیدن برای سلامت افراد بد است) را کاهش می‌دهد.

توجه داشته باشید که نظریه ناهماهنگی شناختی لئون فستینگر اینگونه بیان نمی‌دارد که این شیوه‌ کاهش ناگهانی، تنها در مورد افرادی که در حالت ناهماهنگی شناختی قرار داشته و اقدامات لازم برای کاهش میزان ناهماهنگی خود را انجام می‌دهند، عملاً کاربرد خواهد داشت. تئوری ناهماهنگی شناختی در تعدادی از شرایط به‌طور گسترده‌ای مورد بررسی قرار گرفته است تا جزئیات مربوط به ایده اولیه را توسعه داده و عوامل مختلفی را که ممکن است در تغییر نگرش مهم باشند را شناسایی کند.

این تحقیق را می‌توان به سه حوزه‌ی اصلی تقسیم کرد:

۱. رفتار انطباق اجباری

۲. تصمیم‌سازی

۳. تلاش

ما در اینجا به یافته‌های اصلی در خصوص هر حوزه نگاهی می‌اندازیم:

۱. رفتار انطباق اجباری

هنگامی که کسی مجبور به انجام (به طور عمومی) چیزی می‌شود که (به طور شخصی) واقعا نمی‌خواهد آن را انجام دهد، ناهماهنگی بین شناخت آنها (من نمی‌خواستم این کار را انجام دهم) و رفتار آنها (کاری که من آن را انجام دادم) ایجاد شده است. انطباق اجباری زمانی اتفاق می‌افتد که فرد اقداماتی را انجام می‌دهد که با اعتقاداتش سازگار نیست. رفتار نمی‌تواند تغییر کند، زیرا در گذشته نیز بوده است، بنابراین ناهماهنگی باید با بازنگری مجدد نگرش آنها، در خصوص آنچه که قبلاً انجام داده بودند کاهش یابد. این پیش بینی به صورت تجربی آزمایش شده است: در یک آزمون جالب، فستینگر و کارل‌اسمیت (۱۹۵۹) از شرکت کنندگان خواستند تا یک سری از کارهای خسته کننده (مانند پیچ کردن تعدادی پیچ‌ بر روی یک تخته به مدت یک ساعت) را انجام دهند. همانطور که می‌توانید تصور کنید، نگرش شرکت کنندگان نسبت به این کار بسیار منفی بود.

هدف: لئون فستینگر و کارل‌اسمیت به وجود آمدن ناهماهنگی شناختی را از طریق رفتار انطباق اجباری، در صورتیکه افراد یک کار خسته کننده را انجام دهند مورد بررسی قرار دادند.

روش: در آزمونی آزمایشگاهی، آنها از ۷۱ دانشجوی مرد به منظور انجام یک سری کارهای خسته کننده (مانند پیچ کردن تعدادی پیچ‌ بر روی یک تخته به مدت یک ساعت) استفاده کردند. سپس آنها اعلام داشتند که مبلغ ۱ یا ۲۰ دلار به کسی خواهند داد که به شرکت‌کننده‌ای (یک همدست که از قبل هماهنگ شده بود) که در اتاق انتظار نشسته‌ است بگوید انجام این کارها واقعاً جالب می‌باشد. تقریبا تمام شرکت‌کنندگان قبول کردند تا به اتاق انتظار رفته و شخص موردنظر را متقاعد سازند که این آزمایشِ خسته کننده، سرگرم کننده خواهد بود.

نتایج: وقتی از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا که این آزمایش را ارزیابی کنند، شرکت کنندگانی که فقط ۱ دلار دریافت کرده بودند، این کار خسته‌کننده را سرگرم کننده و لذت‌بخش‌تر از شرکت کنندگانی که ۲۰ دلار برای دروغ گفتن دریافت کرده بودند می‌دانستند.

نتیجه: پرداخت تنها ۱ دلار انگیزه کافی برای دروغ گفتن نیست و بنابراین کسانی که ۱ دلار دریافت نمودند، ناهماهنگی را تجربه کردند. آنها تنها می‌توانستند با رسیدن به این باور که وظایف و یا کارها واقعاً جالب و لذت‌بخش بودند، بر این ناهماهنگی غلبه کنند. در حالیکه پرداخت ۲۰ دلار دلیلی (منطقی) برای پیچاندن پیچ‌ها به وجود می‌آورد و بنابراین هیچ ناهماهنگی وجود ندارد.

۲. تصمیم‌سازی

زندگی با تصمیمات پر شده است و تصمیمات (به عنوان یک قاعده کلی) موجب ناهماهنگی می‌شود. به عنوان مثال، فرض کنید شما مجبور بودید تصمیم بگیرید که آیا شغلی را در یکی از مناطق کاملاً زیبا از کشور بپذیرید، یا برای نزدیک بودن به دوستان و خانواده از این شغل دست بکشید. در هر صورت، شما ناهماهنگی را تجربه خواهید کرد. اگر شما شغل را بپذیرید، دلتنگ عزیزانتان خواهید شد و اگر از آن شغل دست بکشید، شما حسرت رودخانه‌ها، کوه‌ها و دره‌های زیبا را در دل خود خواهید داشت. هر دو گزینه دارای نقاط خوب و بدی هستند. مسأله این است که اتخاذ یک تصمیم فرصتی را از بین می‌برد. بنابراین شما می‌توانید از مزایای گزینه جایگزین استفاده کنید. با این حال شما باید معایب گزینه‌ انتخاب شده را نیز قبول کنید.

افراد راه‌های مختلفی برای کاهش ناهماهنگی دارند که با یک تصمیم گیری برانگیخته می‌شود. یکی از مواردی که آنها می‌توانند انجام دهند تغییر رفتار است. همانطور که قبلاً نیز اشاره شد، انجام این کار اغلب بسیار دشوار است، بنابراین مردم در اکثر موارد انواع مختلفی از مانورهای ذهنی را به‌کار می‌گیرند. یک روش معمول برای کاهش ناهماهنگی، افزایش جذابیت برای گزینه‌ انتخاب شده و کاهش جذابیت برای گزینه‌ای است که رد شده است. این امر با عنوان «گسترش جدایی گزینه‌ها» نامیده می‌شود. برم (۱۹۵۶) اولین کسی بود که رابطه بین ناهماهنگی و تصمیم‌گیری را مورد بررسی قرار داد.

روش: شرکت‌کنندگان زن در این آزمون مطلع شدند که قرار است در یک مطالعه و بررسی که از سوی چندین تولید کننده تامین مالی می شود کمک کنند. به شرکت‌کنندگان نیز گفته شد که به‌منظور جبران زمان و تلاش آنها، در پایان آزمون یکی از محصولات را دریافت می‌کنند. پس از آن، زنان هشت محصول خانگی را که قیمتی بین ۱۵ تا ۳۰ دلار داشتند، مورد ارزیابی قرار دادند. محصولات شامل قهوه‌ساز اتوماتیک، یک گریل ساندویچ الکتریکی، توستر اتوماتیک و رادیوی قابل حمل بود. شرکت‌کنندگان در گروه مقایسه‌ای، به سادگی یکی از محصولات را معین کردند. به دلیل اینکه شرکت کنندگان تصمیمی نگرفته بودند، بنابراین هیچ ناهماهنگی برای کاهش دادن در آنها وجود نداشت. شرکت‌کنندگانی که در گروه ناهماهنگی کم قرار داشتند، انتخاب آنها بین یک محصول دلخواه و یک محصول دیگر بود که با توجه به مقیاس ۸ امتیازی، سه امتیاز از محصول مورد نظر پایین‌تر بود. شرکت‌کنندگانی که در وضعیت ناهماهنگی بالا‌ قرار داشتند، انتخاب آنها بین یک محصول بسیار دلخواه و یک محصول دیگر بود که با توجه به مقیاس ۸ امتیازی، یک امتیاز از محصول موردنظر پایین‌تر بود. پس از خواندن گزارش‌ها در مورد محصولات مختلف، افراد دوباره محصولات را ارزیابی کردند.

یافته‌ها: شرکت‌کنندگان در شرایط ناهماهنگی بالا، گزینه‌های جایگزین را به میزان قابل‌توجهی، بیش از شرکت کنندگان در دو شرایط دیگر گسترش دادند. به عبارت دیگر، احتمال افزایش جذابیت گزینه انتخاب شده و کاهش جذابیت گزینه جایگزین در آنها بسیار بیشتر از دو گروه دیگر از شرکت‌ کنندگان است.

۳. تلاش

به‌نظر می‌رسد که ما بیشترین اهمیت را در خصوص آن دسته از اهداف یا مواردی ارزش‌گذاری می‌کنیم که تلاش زیادی برای دستیابی به آنها انجام داده‌ایم. با این حساب، این موضوع که اگر ما تلاش زیادی برای رسیدن به چیزی انجام دهیم و سپس در پایان آن را منفی ارزیابی کنیم، احتمالاً دلیلی برای به وجود آمدن ناهماهنگی محسوب می‌شود. البته ما می‌توانیم سال‌ها تلاش برای به دست آوردن چیزی تلاش کنیم که در نهایت معلوم شود چیز بی‌ارزشی بوده است و پس از آن به‌منظور جلوگیری از به وجود آمدن ناهماهنگی،‌ سعی کنیم تا خودمان را متقاعد کنیم که ما سال‌ها تلاش نکردیم یا این که تلاش واقعا لذت بخش بود و یا اینکه ما واقعا تلاش زیادی صرف کار موردنظر نکردیم. در حقیقت، به نظر می‌رسد که ما خود را متقاعد می‌کنیم که آنچیزی که ما به دست آورده‌ایم ارزشمند است و این همان کاری است که بیشتر ما آن را انجام می‌‌دهیم؛ یعنی ارزیابی بالای دستاوردهایی که برای ما عزیز و پُر بها هستند- خواه آنکه دیگران آنرا ارزشمند بدانند یا ندانند. این روش کاهش ناهماهنگی به عنوان «توجیه تلاش» شناخته شده است. اگر ما تلاش خود را برای کاری که خودمان انتخاب کرده‌ایم مبذول داریم و در در نهایت کار به شکلی بد به پیش رود، ما ناهماهنگی را تجربه می‌کنیم. برای کاهش این ناهماهنگی، انگیزه‌ای در ما شکل می‌گیرد که در نتیجه‌‌ آن ما تلاش می‌کنیم تا اینچنین فکر کنیم که این کار به خوبی انجام شده است. یک آزمایش کلاسیک ناهماهنگی توسط آرونسون و میلز (۱۹۵۹)، ایده‌ اولیه‌ این موضوع را نشان می‌دهد.

هدف: بررسی رابطه‌ بین ناهماهنگی و تلاش

روش: دانش‌جویان زن داوطلب شدند تا در یک بررسی در مورد روانشناسی سکس شرکت کنند. در شرایط «شرم میانه»، شرکت کنندگان لیستی از کلمات مرتبط با سکس، از قبیل «باکره» و «فاحشه» را با صدای بلند در برابر یک مرد آزمونگر می‌خواندند. در شرایط «شرم شدید»، آنها می‌بایست کلمات مستهجن و تعداد زیادی از عبارات سکسی بسیار صریح را با صدای بلند می‌خواندند. در شرایط کنترلی، آنها مستقیماً به سراغ بررسی اصلی رفتند. در تمام این شرایط، آنها یک بحث بسیار خسته کننده را در خصوص سکس در حیوانات شنیدند. از آنها خواسته شد تا میزان جالب بودن این بحث و همچنین میزان جالب بودن افراد درگیر در آن را مورد ارزیابی قرار دهند.

نتایج: شرکت کنندگان در شرایط خجالت شدید، مثبت‌ترین امتیاز را دادند.

نتیجه: اگر تجربه‌ یک داوطلب در خصوص کاری که هزینه‌ زیادی را صرف آن کرده است منجر به نتیجه‌ای بد شود، ناهماهنگی به وجود آمده با تعریف مجدد تجربه به عنوان یک تجربه‌ جالب کاهش می‌یابد. این امر تلاش انجام شده را توجیه می‌کند.

ارزیابی انتقادی: تحقیقات زیادی در زمینه ناهماهنگی شناختی صورت گرفته است و برخی یافته‌های جالب و گاه غیرمنتظره‌ای را ارائه داده است. این یک تئوری با برنامه‌های بسیار گسترده است که نشان می‌دهد ما برای سازگاری بین نگرش‌ها و رفتارها تلاش می‌کنیم و ممکن است از روش‌های بسیار منطقی برای دستیابی به آنها استفاده نکنیم. این امر مزیت را دارد تا با استفاده از روش‌های علمی (به عنوان مثال، آزمون‌ها) امتحان‌پذیر باشد. با این حال، از نقطه‌نظر علمی یک مشکل وجود دارد، زیرا ما نمی‌توانیم ناهماهنگی‌های شناختی را به صورت فیزیکی مشاهده کنیم و بنابراین ما نمی‌توانیم آن را به شکل عینی بسنجیم (رجوع کنید به: رفتارگرایی). در نتیجه، اصطلاح ناهماهنگی شناختی، تا حدودی ذهنی است.

همچنین برخی از ابهامات (به‌عبارت دیگر مواردی نامعلوم) در مورد اصطلاح «ناهماهنگی» وجود دارد. آیا این یک ادراک است (همانگونه که شناخت آن را نشان می‌دهد)، یا یک احساس است و یا یک احساس درباره ادراک می‌باشد؟ بازنگری آرونسون در خصوص ایده‌ ناهماهنگی به عنوان تناقض بین خودپنداره‌ یک شخص و شناخت رفتار آنها باعث می‌شود که این احتمال شکل بگیرد که ناهماهنگی چیزی بیش از گناه نیست. در این نظریه پیش‌بینی می‌شود که تفاوت‌های فردی نیز وجود دارد. افراد بسیار مضطرب احتمال بیشتری برای انجام این کار دارند. به نظر می‌رسد که بسیاری از افراد قادر به مقابله با ناهماهنگی‌های عمده‌ای هستند و تنش‌هایی که تئوری آنها را پیش‌بینی می‌کند را تجربه نمی‌کنند.

در نهایت، بسیاری از مطالعاتی که از تئوری ناهماهنگی شناختی پشتیبانی می‌کنند، اعتبار اکولوژیکی پایینی دارند. به عنوان مثال، چرخاندن پیچ‌ها (عنوان آزمایش فستینگر) یک کار تصنعی است که در زندگی روزمره اتفاق نمی‌افتد. همچنین در اکثر آزمون‌ها از دانشجویان به عنوان شرکت‌کننده استفاده شده است که این امر شائبه‌ نمونه جهت دار را افزایش می‌دهد.

آیا ما می‌توانیم نتایج حاصل از چنین تجربیاتی را تعمیم دهیم؟

سرآغازی بر نظریه ای تاثیرگذار

در آزمون آزمایشگاهی پیچ کردن، افرادی که فقط یک دلار دریافت کرده بودند زمان تکمیل پرسشنامه نیز به دروغ گفتن به خود ادامه می دادند. نتایج نشان می داد آنها فعالیت را لذت بخش و جالب توصیف می کنند. اما در مقابل افرادی که بیست دلار دریافت کرده بودند در زمان تکمیل پرسشنامه به نظر می رسید با خودصادقانه تر رخورد کرده اند و نتایج آنها موید لذت بخش بودن فعالیت نبود. اما این تفاوت به چه علت ایجاد شده بود؟

دروغ گفتن قیمت دارد؟!

فستینگر در تبیین این موضوع به نکات جالبی اشاره کرده است. معتقد بود عدم جذابیت فعالیت از یک سو و تحت فشار قرار گرفتن افراد برای بیان جذاب بودن آن، باعث می شد آنها دچار ناهماهنگی شناختی شوند. اما گروهی که فقط یک دلار دریافت کرده بودند در مقابل تنشی که ناشی از ناهماهنگی شناختی بود، پاداش قابل قبولی دریافت نمی کردند و نمی توانستند برای خود دروغی را که گفته بودند توجیه کنند، پس برای اینکه خیال خود را راحت کنند به دروغ گفتن ادامه دادند و طوری رفتار کردند که انگار واقعاً فعالیتی جذاب را انجام داده اند. اما در مقابل افرادی که پاداش بیست دلاری گرفته بودند دچار تنش کمتری بودند؛ چرا که به راحتی می توانستند برای خود علت دروغ خودشان را توجیه کنند و آن را به بیست دلار پاداش خود نسبت دهند. در این شرایط آنها دچار ناهماهنگی شناختی نشدند و نیازی نبود که دروغ گفتن خود ادامه دهند. فستینگر معتقد بود زمانی که رفتار ما با باورها یا ارزش های ما تناقض یا تضاد قرار می گیرد در عوض اصلاح رفتارممکن است ترجیح دهیم اور خود را عوض کنیم.

کاربردهایی گسترده

نظریه فستینگر در حوزه های مختلف کاربرد خود را پیدا کرده است. یکی از حوزه های پرکاربرد آن تبلیغات و شکل دهی رفتار در مخاطبان است. از جمله اصول پذیرفته شده در تبلیغات این است که اگر می خواهید افراد کالا یا خدمات شما را استفاده کنند نباید اطلاعاتی مغایر با باورهای آنها عرضه کنید. پس اگر در کار تبلیغات هستید لازم است ابتدا اطلاعات دقیقی از باورها و ارزش های مخاطب داشته باشید .گاهی اوقات همین نداشتن اطلاعات دقیق از باورهای مخاطب می تواند اثری عکس داشته باشد.

به عنوان مثال بررسی های متعدد نشان داده است صرف ارزان بودن یک کالا یا خدمات نمی تواند باعث افزایش اقبال افراد به آن شود. پس تاکید فقط بر ارزان بودن در تبلیغات نمی تواند افزایش مصرف را به دنبال داشته باشد. البته در حوزه های دیگر تبلیغات مانند انتخابات ریاست جمهوری و … نیز این نظریه می تواند کاربرد داشته باشد. اما یکی دیگر از حوزه های مورد استفاده خانواده و روابط بین افراد است. در روان درمانی نیز این نظریه می تواند کمک حال مشاوران باشد و انتظار از مراجعین را برای تغییر دادن باورها یا رفتارهای شان تعدیل کند. یکی دیگر از حوزه هایی که این نظریه می تواند مورد استفاده قرار بگیرد. آموزش و پرورش است. ایجاد هماهنگی شناختی در دانش آموزان به ویژه در سنین پایین، البته اگر به درستی صورت بگیرد، می تواند انگیزه آنها را برای یادگیری افزایش دهد.

بیندیشیم ، شاید …

اگر کمی در نظریه ناهماهنگی شناختی دقیق شویم، شاید بتوانیم به نتایج بهتری نیز برسیم. به عنوان مثال شاید یکی از دلایل تاکید بر انجام ندادن خطاهای کوچک مذهبی هم همین موضوع باشد. زمانی که گناهی ، ولو به نظر کوچک، انجام می گیرد، برای رهایی از تنش ناشی از ناهماهنگی شناختی، که می تواند خود را به صورت احساس گناه نشان دهد، بعد از مدتی ممکن است دست به توجیهات گوناگون زده و برای خلاصی از فشار ناشی از آن، حتی منکر زشتی کار شد و بدون آنکه خود متوجه باشد دست به تغییر باورها و ارزش های خود، برای خلاصی از فشارهای ناشی از آن در موقعیت های آتی، زد. از سوی دیگر می توان ادعا کرد شاید تاکید مذهب در توبه کردن در اسرع وقت نیز به این مسئله مرتبط است. اینکه پیش از آنکه فشار ناشی از عدم هماهنگی شناختی فرد را به سمت تغییراتی جدید در باورها سوق دهد، از رفتار اشتباه خود توبه کرده و تصمیم به عدم تکرار گردد.

منابع: simplypsychology.org   –  نرگس عزیزی، کارشناس ارشد مشاوره

من اشتباه نمی‌کنم، حتی اگر خلافش ثابت شود

ناهماهنگی شناختی

من اشتباه نمی‌کنم، حتی اگر خلافش ثابت شود

Carol Tavris and Elliot Aronson

برشی از کتاب «اشتباه شد، اما من مقصر نیستم» که به مسئلۀ تناقض‌های فکری می‌پردازد.

ناهماهنگی، ناراحت‌کننده است، زیرا نگه‌داشتن دو عقیدۀ متناقض عینِ تن‌دادن به پوچی است و، همان‌طور که آلبرکامو می‌گوید، ما انسان‌ها مخلوقاتی هستیم که زندگی‌مان را با کوشش برای اثبات پوچ‌نبودن زندگی سپری می‌کنیم. لُب کلام این است که نظریۀ فستینگر در این باره است که مردم چگونه می‌کوشند به ایده‌های متناقض خود معنا دهند و زندگی‌هایی را بگذرانند که، لااقل به‌نظر خودشان، بدون تناقض و بامعناست.

متن: الیوت آرونسون، ان.پی.آر – برای همۀ ما سخت است که بپذیریم اشتباه کرده ایم، اما، بر اساس کتاب جدیدی دربارۀ روان شناسی، همه اش هم تقصیر ما نیست. الیوت آرونسون، روان شناس اجتماعی می گوید مغز ما تلاش بسیاری می کند تا ما فکر کنیم داریم کار درست را انجام میدهیم، حتی گاهی با وجود شواهد مسلمی که خلافش را ثابت می کنند.

خواندن پیش بینی های روزِ آخر دنیا، جالب و گاهی اوقات سرگرم کننده است، اما از آن هم جذاب تر مشاهدۀ آن چیزی است که برای ذهنیت معتقدان حقیقی رخ می دهد وقتی پیش بینی شکست می خورد و جهان کماکان به زندگی بی هدف و باری به هرجهتِ خود ادامه می دهد. توجه کنید که کمتر پیش می آید کسی بگوید:

* گند زدم! باور نمی کنم چقدر احمق بودم که آن مزخرفات را باور کردم.

* برعکس، اکثرِ اوقات، آن ها حتی به نحو عمیقتری به قدرت پیشگویی خودشان ایمان می آورند.

* کتاب مقدس وحی است یا نوشته های نوستراداموس؟ که در قرن شانزدهم ادعای پیامبری می کرد، هر فاجعه ای را از طاعون خیارکی گرفته تا حادثۀ یازدهم سپتامبر پیشگویی کرده اند: مردمی که چنین باورهایی دارند محکم به اعتقاد خود چسبیده اند و این مشکلِ کوچک که پیشگویی های پرابهام آن ها تنها پس از وقوع حادثه قابل فهم می شوند موجب نگرانی شان نمی شود.

نیم قرن پیش، یکی از روان شناسان اجتماعی جوان به نام لئون فستینگر و دو همکارش به درون گروهی از مردم نفوذ کردند که اعتقاد داشتند جهان در ۲۱ سپتامبر به پایان خواهد رسید. آنها می خواستند ببینند زمانی که پیشگویی شکست می خورَد (البته امیدوار بودند که چنین شود!) چه اتفاقی برای این گروه رخ می دهد. رئیس گروه، که پژوهشگرانْ او را ماریان کیچ می نامیدند، وعده داده بود در نیمه شب بیستم دسامبر بشقاب پرنده ای خواهد آمد و ایمان آورندگان به این موضوع را نجات بخشیده و با خود به جای امنی خواهد برد. بسیاری از پیروان او شغل و خانۀ خود را رها کرده  بودند، پس انداز خود را خرج کرده بودند و در انتظار پایان بودند. در عالم افلاک پول به چه درد می خورد؟ بقیه هم با ترس یا تسلیم و رضا در خانه هایشان منتظر بودند. (همسر خانم کیچ، که از ناباوران بود، شب ها زود به رختخواب می رفت و راحت میخوابید، درحالی که خانم خانه و پیروان او در اتاق نشیمن به نیایش مشغول بودند.) فستینگر پیش بینیِ خودش را انجام داد: اگر پیشگویی شکست بخورد، معتقدانی که خیلی درگیر این پیشگویی نشده  بودند و هزینۀ زیادی نداده بودند یعنی کسانی که در خانه هایشان، با این امید که قرار نیست در نیمه شب بمیرند، منتظرِ به پایان رسیدنِ جهان بودند- بی سروصدا از ایمانشان به خانم کیچ دست برمی داشتند. اما کسانی که دارایی شان را از دست داده  بودند و همراه دیگران در انتظار سفینۀ فضایی نجات دهنده بودند، اعتقادشان به توانایی های مرموز این خانم بیشتر می شد. در واقع، حالا آنها هر کاری که می توانستند انجام می دادند تا دیگران به آن ها بپیوندند.

نیمه شب، وقتی هیچ اثری از سفینۀ فضایی در حیاط دیده نشد، اعضای گروه کمی عصبی شده بودند. وقتی ساعت به دوِ بعد از نیمه شب رسید، آن ها جداً داشتند نگران می شدند. ساعت ۴:۴۵ صبح، خانم کیچ مکاشفۀ دیگری داشت: او گفت عظمت ایمان گروه کوچکش جهان را نجات داده است.

او به پیروانش گفت: و کلمۀ خدا بزرگ است و شما از طریق کلمۀ خدا نجات یافته اید، زیرا از دهان مرگ بازگشته اید و در هیچ زمانی چنین قدرتی بر زمین نازل نشده است. از آغاز زمان، چنین انرژی خوب و روشنی، که اکنون در این اتاق جاری است، در زمین وجود نداشته  است. احساس گروه از ناامیدی به شادی تبدیل شد. بسیاری از اعضای گروه، که تا پیش از ۲۱ دسامبر نیازی به تبلیغ کیش خود ندیده بودند، شروع به تماس گرفتن با خبرگزاری ها و گزارش معجزۀ مذکور نمودند. آن ها خیلی زود به خیابان ریختند، درحالی که جلوی رهگذران را میگرفتند و تلاش میکردند آنها را به آیین خود دعوت کنند. پیشگویی خانم کیچ شکست خورد، اما پیش بینی لئون فستینگر درست از آب درآمد.

موتور محرک توجیه خویشتن و انرژی ای که نیاز به برحق نماییِ اعمال و تصمیم های ما به ویژه اعمال و تصمیم های اشتباه را ایجاد می کند احساس ناخوشایندی است که فستینگر آن را ناهماهنگی شناختی می نامد. ناهماهنگی شناختی حالتی تنشی است که زمانی رخ میدهد که شخصی دو شناخت (ایده، نگرش، باور یا عقیده) دارد که به لحاظ روان شناختی ناسازگار هستند، مثل سیگارکشیدن کار احمقانه ای است، زیرا ممکن است مرا بکشد و من روزی دو پاکت سیگار می کشم. ناهماهنگی موجب ناراحتی ذهنی می شود: از اندوه جزئی گرفته تا اضطراب و عذاب روحی عمیق؛ مردم، تا وقتی که راهی برای کاهش این تنش و ناهماهنگی پیدا نکنند، احساس آسودگی نمی کنند. در این مثال، سرراست ترین راه کاهش ناهماهنگی شناختی برای فرد سیگاریْ ترک سیگار است، اما اگر او تلاش کرد که سیگار را ترک کند و نتوانست، حال باید خود را متقاعد کند که سیگار واقعاً آن قدرها هم خطرناک نیست یا اینکه سیگارکشیدن به خطرش می ارزد، چون به او کمک می کند آرام شود یا دچار افزایش وزن نشود (و از همۀ اینها گذشته، چاقی هم برای سلامتی مضر است!) و… . اکثر سیگاری ها موفق می شوند ناهماهنگی را با این راه های خلاقانه و شاید خودفریبانه کاهش دهند.

ناهماهنگی ناراحت کننده است، زیرا نگه داشتن دو عقیدۀ متناقض عینِ تن دادن به پوچی است و، همان طور که آلبرکامو می گوید، ما انسان ها مخلوقاتی هستیم که زندگی مان را با کوشش برای اثبات پوچ نبودن زندگی سپری می کنیم. لُب کلام این است که نظریۀ فستینگر در این باره است که مردم چگونه می کوشند به ایده های متناقض خود معنا دهند و زندگی هایی را بگذرانند که، لااقل به نظر خودشان، بدون تناقض و بامعناست. این نظریهْ الهام بخش سه هزار آزمایش مختلف بوده  است که، همگی، فهم روان شناختی از سازوکار ذهن بشر را تغییر داده اند. حتی عبارت ناهماهنگی شناختی دیگر اصطلاحی علمی و دانشگاهی نیست و وارد فرهنگ عامه شده  است. این اصطلاح را همه جا می توان پیدا کرد. هر دوی ما (نویسندگان کتاب) این عبارت را در اخبار تلویزیون، ستون سیاسی روزنامه ها، مقاله های مجلات، نوشته های پشت اتومبیل ها و حتی سریال های آبکی دیده ایم. الکس تربک آن را در مسابقۀ تلویزیونی جِپردی به کار برد، جان استوارت در دِیلی شو و پرزیدنت بارتلت در وست وینگ. اما با وجود آنکه این عبارت را این روزها زیاد می شنویم، افراد کمی معنای آن را کاملاً می فهمند یا به قدرت انگیزشی آن واقف اند.

در سال ۱۹۵۶ یکی از ما (الیوت) به عنوان دانشجوی ارشد روان شناسی وارد دانشگاه استنفورد شد. در همان سال فستینگر نیز به عنوان استادی جوان به استنفورد آمد و آن ها فوراً در رابطه با طراحی آزمایش هایی برای آزمون و توسعۀ نظریۀ ناهماهنگی با یکدیگر شروع به همکاری کردند. تفکر آن ها بسیاری از مفاهیم جاافتاده در روان شناسی و در میان تودۀ مردم را به چالش کشید، برای مثال این نظر در رفتارگرایی که مردم اولاً و اساساً به خاطر پاداش کارهایشان را انجام می دهند یا این نظر در علم اقتصاد که انسان ها به طور کلی تصمیمات منطقی می گیرند و همچنین این نظریه در روان کاوی که رفتار پرخاشگرایانه موجب ازبین رفتن سائق های خشم و پرخاش می شود.

بیایید ببینیم که چگونه نظریۀ ناهماهنگیْ رفتارگرایی را به چالش کشید. در آن زمان، اکثر روان شناسان علمی متقاعد شده بودند که افعال مردم را می توان با پاداش و تنبیه کنترل کرد. مطمئناً درست است که اگر شما در انتهای هزارتو به موشی غذا بدهید، مسیر هزارتو را سریع تر از زمانی یاد خواهدگرفت که غذایی در کار نیست یا اینکه اگر وقتی سگتان پنجه اش را در دست شما می گذارد به او بیسکویت بدهید، این شیرین کاری را سریع تر از زمانی یاد می گیرد که شما دست خالی نشسته اید و امیدوارید که او خودش موفق شود. در مقابل، اگر زمانی که دیدید سگتان روی فرش ادرار می کند او را تنبیه کنید، به زودی این کار را ترک خواهدکرد. به علاوه، رفتارگرایان معتقدند هرچیزی که صرفاً به نحوی با پاداش و جایزه در ارتباط باشد جذاب تر خواهد بود؛ سگتان شما را دوست خواهد داشت، چون به او بیسکویت می دهید و هرچیزی که با درد مرتبط باشد نامطلوب و زننده می شود.

البته قوانین رفتارگرایی درمورد انسان ها هم به کار می روند؛ هیچ کس کاری ملال آور را بدون دستمزد تحمل نخواهدکرد و اگر به کودک خردسالتان کلوچه بدهید تا بهانه گیری را کنار بگذارد، به او آموخته اید که هر وقت کلوچه می خواهد بهانه گیری کند. اما چه خوب و چه بد، ذهن انسان پیچیده تر از مغز موش یا توله سگ است. سگ ممکن است به خاطر اینکه مچش را هنگام خراب کاری روی فرش گرفته اید ابراز پشیمانی و ناراحتی کند، اما نمی کوشد برای رفتار اشتباه خود توجیهی بیابد. تفاوت در این است که انسان ها فکر می کنند. نظریۀ ناهماهنگی نشان می دهد که چون ما فکر می کنیم، رفتارمان فراتر از تأثیرات پاداش و تنبیه و حتی اغلب در تناقض با آن هاست.

برای مثال، الیوت پیش بینی کرد که اگر مردم درد، ناراحتی، تلاش یا شرم زیادی را برای رسیدن به چیزی تحمل کنند، از رسیدن به آن چیز بیشتر خوش حال خواهند شد. از نظر رفتارگرایان، این پیش بینیِ معقولی نیست؛ چرا مردم باید چیزی را که با درد و رنج مرتبط است دوست داشته باشند؟ اما، به عقیدۀ الیوت، پاسخ این سؤال واضح است: توجیه خود. این شناخت که من شخصی معقول و کاردان هستم با این شناخت ناسازگار است که من از طریق راهی دشوار و پر از درد و رنج به چیزی دست یافتم. مثلاً عضو شدن در گروهی را در نظر بگیرید که بعداً معلوم می شود خسته کننده و به دردنخور است. در اینجا ادراکاتم از گروه مذکور را، با تلاش برای یافتن ویژگی های خوب آن و نادیده گرفتن جنبه های منفی، در جهتی مثبت تحریف خواهم کرد.

اطلاعات کتاب شناختی:Tavris, Carol, and Elliot Aronson. Mistakes were made (but not by me): Why we justify foolish beliefs, bad decisions, and hurtful acts. Houghton Mifflin Harcourt, 2008

این مطلب را الیوت آرونسون نوشته است و در تاریخ ۲۰ جولای ۲۰۰۷ با عنوان Why It’s Hard to Admit to Being Wrong در وب سایت ان.پی.آر منتشر شده است.

الیوت آرونسون (Elliot Aronson) روان شناس اجتماعی و استاد بازنشستۀ روان شناسی از دانشگاه سانتاکروز کالیفرنیا و یکی از دو نویسندۀ کتاب اشتباه شد، اما من مقصر نیستم (mistakes were made but not by me) است.

ترجمان