گزیده ای از حسین صفا
چی بگم از کجا بگم..دردمو با کیا بگم..بهتره که دم نزنم..حرفی از عشقم نزنم
از عشقی که گم شد و رفت..عاشق مردم شد و رفت
عشقی که بی فروغ نبود..برای من دروغ نبود
بغض نشسته تو گلوم…وقتی نشستی رو به روم
من از خودم چرا بگم…می خوام از اون چشا بگم
خیره تو چشم مست تو…دست میدم به دست تو
دل از زمونه میکنم…حرف دلم رو میزنم
چه حالتی داره چشات…نرگس بیماره چشات
چشم تو خوابم می کنه…مست و خرابم می کنه
وقتی نشستی رو به من…از عاشقی بگو به من
بذار چشات دل ببره…اینجوری باشه بهتره
چشات اگه پس نزنن چشمای سر سپرده مو…میشه فراموش کنم خاطره های مرده مو
وقتی که رفت و منو از یاد برد…هرچی که داشتم همه رو باد برد
تو کنج عزلت خودم نشستم…هرچی که آیینه بود زدم شکستم
زخم زبونارو به جون خریدم…از همه حتی از خودم بریدم
چه عشق ناروایی ، چه درد بی دوایی…چه زخم نا تمومی ، چه سرنوشت شومی
با توام ای که آبرومو بردی…کشتی منو اما خودت نمردی
مثل یه کابوس اومدی و رفتی…آتیش به زندگیم زدی و رفتی
رفتی و من موندم و خاکسترم…بلای تو کاش نمیومد سرم
حسین صفا
عزیزم یادت میاد سه شنبه ها…پا به پای هم میرفتیم تا کجا
کوچه های خلوتو یادت میاد…اون همه صداقتو یادت میاد
عزیزم یادت میاد که گریه هات…چجوری آتیش به جون من میزد
نمیشد بهت بگم دوست دارم…تا میخواستم زبونم بند میومد
کوچه های خلوتو قدم زدن…توی هفته های تلخ و بیصدا
حالا روزا همشون سه شنبه ان…لعنت خدا به این سه شنبه ها
توی هفته های بی نام و نشون…روز دیوونگی ها سه شنبه ها
با خودم میگفتم ای کاش ای کاش…همه روزای خدا سه شنبه بود
تو رو از دور دلم دید اما…نمیدونست چه سرابی دیده
منه دیوونه چه میدونستم…زندگی برام چه خوابی دیده
نمیدونی نمیدونی ای عشق…کسی که جوونیشو ریخته به پات
واسه اینکه تو رو از دست نده…چه عذابی چه عذابی دیده
آه ای دله مغموم آروم باش آروم…هی حاله نامعلوم آروم باش آروم
نیستی اما هنوزم کنارمی…نیستی اما هنوزم اینجایی
روزی صد هزار دفه میمیرم…اگه احساس کنم تنهایی
هر کجا رفتیو هر جا موندی…منو بی خبر نذار از حالت
اگه تنها شدیو دلت گرفت…خبرم کن که بیام دنبالت
آه ای دله مغموم آروم باش آروم…هی حاله نامعلوم آروم باش آروم
حسین صفا
نشد با شاخه ها، بغل کنم تو رو…نشد نشد نشد، برو برو برو
اراده داشتم، بدون کاشتن…که عادتت بدم به ریشه داشتن
که عادتت بدم یه گوشه بند شی…به مبتلا شدن علاقمند شی
نشد که از دلم، جدا کنم تو رو…نشد نشد گلم، برو برو برو
نشد که بی دهن صدا کنم تو رو…تمام حرف من، برو برو برو
قدیما هر گلی شناسنامه داشت…تموم می شد و بازم ادامه داشت
تو شیشه گلاب، تو شعر شاعرا…تو گل فروشیا، تو جیب عابرا
همون کسا که از، تو باغچه چیدنت…توی خیالشون ادامه میدنت
نشد که از دلم جدا کنم تو رو…نشد نشد گلم، برو برو برو
نشد که بی دهن، صدا کنم تو رو…تمام حرف من، برو برو برو
تو داری از خودت، فرار می کنی…داری با ریشه هات چی کار می کنی؟
برو برو ولی، به رسم یادگار…شناسنامتو تو خونه جا بذار
برو برو ولی، به رسم یادگار…شناسنامتو تو خونه جا بذار
من از غل و زنجیر میترسم…از آه بی تاثیر میترسم
از اتفاق ظاهرا ساده…از اتفاقی که نیفتاده
میخندم و از خنده میترسم…هر روز از آینده میترسم
زیر بید بی مجنون میشینم…زیر شر شر بارون میشینم
فکر میکنم شاید برگردی…با خودم می گم باید برگردی
خنجر واسه ی این سینه کافی نیست…عاشق کشی رسم تلافی نیست
ای چشم ، از دیدن خلاصم کن…از چشم پوشیدن خلاصم کن
اینقد گیجم که نمیدونم…باید تو رو از چی بترسونم
زیر بید بی مجنون میشینم…زیر شر شر بارون میشینم
فکر میکنم شاید برگردی…با خودم می گم باید برگردی
حسین صفا
بی تو با اینکه دارم روزگار سختی…اما خوشحالم که میبینم خوشبختی
حالا میفهمم که تنها بودن چه بده…کاش به گوشت برسه سر من چی اومده
شنیدم دور و برت هنوزم کیا بیاست…کاش بدونم این روزها دل تو دست کیاست
عزیزم دوست ندارم دیگه سر بارتو شم…با رقیبام خوش باش منم اینجوری خوشم
دلم از دوری تو داره از پا در میاد…روزگار سخت من نمیخواد به سر بیاد
بی تو با اینکه دارم روزگار سختی…اما خوشحالم که میبینم خوشبختی
حالا میفهمم که تنها بودن چه بده…کاش به گوشت برسه سر من چی اومده
شنیدم دور و برت هنوزم کیا بیاست…کاش بدونم این روزها دل تو دست کیاست
عزیزم دوست ندارم دیگه سر بار تو شم…با رقیبام خوش باش منم اینجوری خوشم
صدای پا نبود صدای تق تق شکستن تو بود…غروب خسته بود که من سرم هنوز رو دامن تو بود
صدای پای تو که توی راه رو زبونه میکشید…تمام روحمو برای دیدنت به خونه میکشید
به مادرم بگین قفس شکسته و پرنده پر زده…به مادرم بگین بهار اومده جوونه سر زده
یه درد مطمعن مفاصل منو کلافه کرده…تمام وزنشو به شونه های من اضافه کرده
غروب رفته بود غروب ِ توی مه غروب ِ تو غبار…غروب بیقرار غروب رو سیاه غروب بی پناه
به مادرم بگین هنوز خنده هاش رو سر جهازشن…به مادرم بگین هنوز گریه هاش تو جا نمازشن
به مادرم بگین هنوز خنده هاش رو سر جهازشن…به مادرم بگین هنوز گریه هاش تو جا نمازشن
حسین صفا
توی این خونه پوسیدم خدایا ، مگه دیوار اینجا در نداره…چقد باید تحمل کرد بی عشق ، مگه دنیا در و پیکر نداره
چشام کم سو شد از بس گریه کردم ، نمیدونم کی از این خونه میرم…دارم میپوسم و چشم انتظارم ، دارم میمیرم و از رو نمیرم
هی سر به راه تر ، هی سر به زیر تر ، هی گوشه گیر تر…هر لحظه خسته تر ، هر لحظه تلخ تر ، هر لحظه پیر تر
دنیای من تویی ، دنیا ولی میگن زندون مومنه…آخه چجوری از خیر تو بگذرم ، این غیر ممکنه
درست از اولین باری که رفتی ، درست از اولین باری که مردم…درست از آخرین برگی که باختی ، درست از آخرین دستی که بردم
درست از روز اول رفته بودی ، همون روزی که من از دست رفتم…عزیزم عشق تو بن بست من بود ، منم تا آخر بن بست رفتم
قلبم به تو محتاجه ، چشمم به تو وابسته س …این پنجره بی چشمات ، از پلک زدن خسته ست
دلتنگی گنجشکا ، آواز خیابونا …دیدن چی گذشت امروز ، بین من و بارونا
دلتنگ یعنی من ، یعنی تورو خواستن …دلتنگ یعنی تو ، تنهای تنهایی
دلتنگ یعنی تو ، پیشم نمیمونی …اما نمیدونی ، هر لحظه اینجایی
آلونک خوشبختی ، این کفتر بغ کرده …دلتنگ تر از هرروز ، دنبال تو میگرده
انگار کسی امروز ، جز من تو خیابون نیست …انگار که این بارون ، بغض منه بارون نیست
دلتنگ یعنی تو ، یعنی کنارم باش …هم بی قرارم کن ، هم بی قرارم باش
دلتنگ یعنی من ، یعنی تورو خواستن …دلتنگ یعنی تو ، دلتنگ یعنی من
حسین صفا
کوله بار آرزوهات روی دوشت…تا کجاها رفتی با پای پیاده
رفتی و به هرچی خواستی نرسیدی…متاسفم برات ای دل ساده
دل به هرکی دادی از سادگی دادی…زندگیتو پای دلدادگی دادی
هر جا که دیدی چراغی پر فروغه…تا بهش رسیدی فهمیدی دروغه
عاشق و خسته و غمگین و پریشون…دل بی کس دلک بی سر و سامون
دل زخمی دل تنها و تکیده…دل گریون من و آه ای دل گریون
کوله بار آرزوهاتو کی دزدید…دل دیوونه به گریه هات کی خندید؟
تو رو با هول و ولا تنها گذاشتن…اونا که لیاقت عشقو نداشتن
تک و تنهایی و با پای پیاده…متاسفم برات ای دل ساده
این دل شکسته رو میخوام چیکار دل پینه بسته رو میخوام چیکار…وقتی چشم تو صدام نمیزنه این صدای خسته رو میخوام چیکار
من میخوام زندگیمو دور بریزم آینه ی شکسته رو میخوام چیکار…بغض سنگین گره خورده ای که تو گلوم نشسته رو میخوام چیکار
منو از یاد ببر بذار از یاد برم چی از این غم بهتر بذار از یاد برم…منو از یاد ببر بذار از یاد برم چی از این غم بهتر بذار از یاد برم
این دل شکسته رو میخوام چیکار دل پینه بسته رو میخوام چیکار…وقتی چشم تو صدام نمیزنه این صدای خسته رو میخوام چیکار
من میخوام زندگیمو دور بریزم آینه ی شکسته رو میخوام چیکار…نمیخوام تو این قفس جون بکنم پروبال بسته رو میخوام چیکار
منو از یاد ببر بذار از یاد برم چی از این غم بهتر بذار از یاد برم…منو از یاد ببر بذار از یاد برم چی از این غم بهتر بذار از یاد برم
حسین صفا
من ، بی تو چیزی نیستم جُز پرده ی بی آفتاب…جُز رختخواب کهنه و لیوان آب و قرص خواب
من بی تو چیزی نیستم جُز خونه ی بی پنجره…جُز آدمی که غربتش از مرگ طولانی تره
من، بی تو چیزی نیستم جُز چندتا اَبر بی قرار…من، بی تو چیزی نیستم جُز آه جُز گرد و غبار
من، بی تو چیزی نیستم جُز چندتا اَبر بی قرار…من بی تو چیزی نیستم جُز آه جُز گرد و غبار
یادم بده کاری کنم جوری بهم عادت کنی…که زیر چتر گریه هام احساس امنیت کنی
یادم بده کاری کنم بی وقفه با من سر کنی…من شعر بنویسم برات تو شعرامو از بر کنی
کاشکی به گوشت می رسید دارم چه رنجی می برم…بپا غرورم نشکنه من از تو دل نازک ترم
من بی تو چیزی نیستم ، من بی تو اصلا” نیستم…شاید کسی که عمریه ، دنبالشی من نیستم
من، بی تو چیزی نیستم جُز چندتا اَبر بی قرار…من، بی تو چیزی نیستم جُز آه جُز گرد و غبار
من، بی تو چیزی نیستم جُز چندتا اَبر بی قرار…من بی تو چیزی نیستم جُز آه جُز گرد و غبار
عمر زندگی کوتاست مثل شعله کبریت…عمر هر چی غیر از عشق مثل عمر کوتاهه
همسفر شدن مثل دربدر شدن خوبه…پس قدم بزن با من بین راه و بیراهه
من که قلب کوچیکم بی تو کاسه خونه…من که کاسه چشمم جز تو از کسی پر نیست
دوست داشتن یا عشق دوست دارم با عشق…عشق من به دوست داشتن قابل تصور نیست
عشق چند قدم راهه از اتاق تا ایوون…عشق دستته وقتی میز شامو می چینه
مثل خواب بعدازظهر تلخه اما می چسبه…مثل چای بعد از خواب تلخه اما شیرینه
از پرنده تا لونه از کویر تا بارون … از اتاق تا ایوون عشق بهترین راهه
آسمون تویی وقتی ماه داره می خنده…عشق من ببین امشب آسمون چقدر ماهه
حسین صفا
چشماتو باز کردی دنیام زیر و رو شد…چشماتو بستی و باز تاریکیام شروع شد
موهات کهکشونات چشمات ستاره هاتن…منظومه های شمسی جفت گواشواره هاتن
کی بین مهربونا مثل تو مهربونه…نامهربونی با تو بد نیست بد شگونه
با من بمون با من بمون…با من بمون با من بمون
شب بود خسته بودم چشامو بسته بودم…خورشید سر زد و من پیشت نشسته بودم
چشمامو باز کردم دیدم ازت خبر نیست…دیدم برام تو دنیا از تو عزیز تر نیست
با من بمون با من بمون…با من بمون با من بمون
خیلی وقته حرفامو از چشام نمی خونی…حالمو نمی پرسی دردمو نمی دونی
هم ازم گریزونی هم میگی دوسم داری…زخم میزنی اما از جذام بیزاری
دیر می رسی از راه اسم این زرنگی نیست…زود میری اما این عادت قشنگی نیست
با خودت که درگیری از همه طلبکاری…من که از تو دل کندم بس که مردم آزاری
هم میگی دوسم داری هم ازم گریزونی…حالمو نمی پرسی دردمو نمی دونی
با دروغ همدستی از غرور لبریزی…جای آبروداری آبرومو می ریزی
هفت خط و مرموزی مثل مهره ماری…مهربون شدی امروز باز چه نقشه ای داری
هیشکی ازتو راضی نیست از همه طلبکاری…من که از تو دل کندم بس که مردم آزاری
حسین صفا
بگو چه مرگته که دوباره میخونی…دوباره بی فایده ست خودت که میدونی
بگو چه مرگته که بازم پر از حرفی…سرا پا آتیشی تو این شب برفی
هنوز منتظری بیاد و یار تو شه…بهار تو مرده دلت چقدر خوشه
پرنده ای اما اسیر کوچ خودت…همیشه هم میرسی به هیچ و پوچ خودت
نگاه به آیینه بکن چقد شکسته شدی…شکستنت اما چه بد شکسته شدی
سحر تو راهه و تو دوباره بی تابی…چه مرگته دل من چرا نمی خوابی
نگو بهار چی شده پرنده ی غمگین…برای هیشکی نخون به پای هیشکی نشین
بخون امشب تا منم بتونم گریه کنم…تا بتونم با تو بخونم گریه کنم
می خوام آتیش بگیرم داره سوز نی میاد…دلم از غصه پره اون که رفته کی میاد
نمی دونم که چی شد چرا از من رنجید…جای این بی مهری کاش منو می فهمید
مردم از زخمایی که خوردم از تنهایی…کمکم کن ای دوست مردم از تنهایی
واسه خاطر خدا اونو برگردونو…شاد کن خاطر این دل سرگردونو
نه دیگه به روم نیار که چی اومد به سرم…نگو خاطرخواهی چه گلی زد به سرم
یا به لیلا برسون این دل مجنونو…یا مداوا کن این درد بی درمونو
من اسیرم تو فقط لحظه ی مردن من…میتونی وا کنی این یوغو از گردن من
حسین صفا
هر روز عمرم از دیروز بدتره…عمری که هر نفس بی غم نمی گذره
دلگیر و خسته ام بی روح ساکتم…نبضم نمیزنه پلکم نمی پره
میدونم امشبم از خواب می پرم…از گریه تا سحر خوابم نمی بره
این زنده موندنه بازنده موندنه…بی دوست زندگی مرگ از تو بهتره
اون رو به روم داره پرواز میکنه…می بینمش هنوز از پشت پنجره
هی دست تکون میدم هی داد میزنم…اون سنگدل ولی هم کوره هم کره
حتی اگه من از این عشق بگذرم…قلب شکسته م از حقش نمی گذره
دوران گیجی و سرگیجگیت گذشت…محکم بشین دلم این دور آخره
جوابم نکن مردم از نا امیدی…شاید عاشقم شی خدا روچی دیدی
خیال کن جواب منودادی اما…عزیزم جواب خدا رو چی می دی
همین جوری اشکام سرازیر میشن…دیگه از خودم اختیاری ندارم
من از عشق چیزی نمی خوام به جزتو…ولی از تو هیچ انتظاری ندارم
صبوریم کمه بی قراریم زیاده…چقدر بی قرارم من صاف و ساده
عزیزم چقدر سخته دل کندن از تو…عزیزم چقدر تلخه کام من از تو
نذار زندگیم راحت از هم بپاشه…جوابم نکن مردم از بی جوابی
یه چیزی بگو پیش از اینکه بمیرم…به خوابم بیا پیش از اینکه بخوابی
شب از نیمه های زمستون گذشته…به خوابم بیا پیش از اینکه بمیرم
اگه پا به خوابم گذاشتی عزیزم…یه چیزی بگو بلکه آروم بگیرم
حسین صفا
دوتا چشمام دوتا سرباز مغرورن که مدت هاست از معشوقشون دورن
دوتا سرباز که چندتا زن تنها توی دلشوره هاشون رخت میشورن
دوتا دستام دوتا چاقوی بی دسته دوتا قفل بزرگ ِ دست و پا بسته
دوتا پارو دوتا پاروی بی قایق دوتا کشتی با ده تا لنگره خسته
گلوم خلوت ترین پس کوچه ی بن بست سرم سرکش ترین فواره ی میدون
یه فنجون قهوه تو غمگین ترین کافه یه عابر تو خیابونای سرگردون
چشامو بستمو وا کردمو دیدم یکی از بال ِ بستم آسمون ساخته
یکی بختک شده افتاده رو سینه م یکی از استخونام نردبون ساخته
سرم چندتا کتاب ِ رنگ و رو رفته یه بالون با طناب ِ از گلو پاره
یه اعدامی که اُمیدش به دنیا نیست ولی دنیا براش جذابیت داره
نه دنیا از سرم خیلی زیادی بود نه پیشونی نوشتم بود کم باشم
به هر تقدیر شکلک در نیاوردم فقط میخواستم شکل خودم باشم
گلومو پاره کردم اما این مردم بهم گفتن که دیوونست ، عاشق نیست
کسی باور نکرد این آدمه بی شکل به غیر از عشق با چیزی موافق نیست
آخ که چقد خوبه قدم زدن با تو…چه خوب و آفتابیه هوای من با تو
تو کافه های شلوغ ، گوش دادن به صدات ، چه لذتی داره…تو خلوت کوچه ، گرفتن دستات ، چه لذتی داره
بازم اجازه بده ، بهت سلام کنم ، نگو باهام قهری…با اینکه میدونم ، تو بی اجازه ترین ، عاشق این شهری
تو غربت خونه ، جز من دیوونه ، کی غصه تورو خورد…شبای تنهایی ، بدون لالایی ، چه جوری خوابت برد
آخ که چه دلگیره هوای من بی تو…چقد نفس گیره قدم زدن بی تو
تو خلوت کوچه ، گرفتن دستات ، همش دروغه دروغ…چقد ادامه بدم ، به گم شدن تو این ، خیابونای شلوغ
جز من دیوونه ، کی وقتی حس میکنه ، که داره میمیره…حتی واسه مردن ، از توی دیوونه ، اجازه میگیره
چراغای رنگی ، آدمای سنگی ، سرفه و دلتنگی…تو کافه ی خالی ، یه استکان چایی ، کنار تنهایی
اون طرف میزم…جات خالیه عزیزم
حسین صفا
توی هر ضرر باید استفاده ای باشه باخت باید احساس فوق العاده ای باشه
آه فاتح قلبم فکرشم نمیکردی رام کردن این شیر کار ساده ای باشه
آه چشمه طوسی آه چشم ویروسی بعد از این به هر دردی مبتلا بشم خوبه
مبتلا بشم مردم مبتلا نشم مردم از تو درد لذت بخش هرچی میکشم خوبه
من یه بچه شیطون توی کوچه ها بودمعشق تو بزرگم کرد عشق تو هلاکم کرد
جیک جیک مستونم بود و عشق بازیگوش مثل جوجه مرده توی باغچه خاکم کرد
آه چشمه طوسی آه چشم ویروسی بعد از این به هر دردی مبتلا بشم خوبه
مبتلا بشم مردم مبتلا نشم مردم از تو درد لذت بخش هرچی میکشم خوبه
آفرین به این زور و آفرین به این بازو آفرین به این چشم و آفرین به این ابرو
آفرین به هر شب که بی گدار میباره با جنون در افتادن خیلی آفرین داره
با تو هیچکس جز من بی سپر نمیجنگه با تو هیچکس از این بیشتر نمیجنگه
با جنون در افتادن باز کار دستم داد آه فاتح قلبم عشق تو شکستم داد
آه چشمه طوسی آه چشم ویروسی بعد از این به هر دردی مبتلا بشم خوبه
حسین صفا
من با زخم زبونات رفیقم…مرهم بذار با حرفات رو زخم عمیقم
با تو ام که داری به گریَم میخندی…کاش میشد بیای و به من دل ببندی
تنها بودن یه کابوسه شومه،عزیزم…کار دل نباشی تمومه،عزیزم
تو ، تو چشمات تو حرفات چی داری…که داری جوونیمو یادم میاری
وقتی نیستم کی سر روی زانوت بذاره…این تنهایی نگو که تمومی نداره
یه کاری کن از این زخم کاری رها شم…همین روزا میام تا تورو داشته باشم
حسین صفا
همه میگن دل سنگت واسه من نداره جایی…منم از تو خیلی خستم از تو که سر به هوایی
تو خودت خواستی دل من همش از تو رو بگیره…تو خودت خواستی که عشقت توی قلب من بمیره
دل من دلخور و خسته از منو سادگیامه…حالا عاشقی که داشتی توی فکر انتقامه
حالا که بُریدم از تو دلم از تو دوره دوره…میشکنم تو قلب سنگ هر چی نیرنگ و غروره
همه میگن دل سنگت واسه من نداره جایی…منم از تو خیلی خستم از تو که سر به هوایی
تو خودت خواستی دل من همش از تو رو بگیره…تو خودت خواستی که عشقت توی قلب من بمیره
دل من دلخور و خسته از منو سادگیامه…حالا عاشقی که داشتی توی فکر انتقامه
حالا که بُریدم از تو دلم از تو دوره دوره…میشکنم تو قلب سنگ هر چی نیرنگ و غروره
حسین صفا
کمد پر از لباس تو میز پر از عکس توئه هنوز تو اتاقمون میپلکن نشونه هات…
وقتی که توی خلوتت منو مرور میکنی یه قطره اشک ممکنه بشینه روی گونه هات
میپرم از خواب شبو لباسمو تن میکنم چراغو روشن میکنم خونه رو پرسه میزنم…
تا خود صبح با خودم همش کلنجار میرم تا بلکه خوابم نبره نیای به خواب دیدنم
سعی نمیکنم تورو مجاب اومدن کنم…از کجا معلوم که سرت از این شلوغ تر نشه
از کجا معلوم دل تو یه روز برام تنگ شه و…یجور بخوای بیای پیشم که هیشکی با خبر نشه
اینکه دوستم نداشتی برام اهمیت نداشت فقط دلم میخواست یه روز تموم بشن بهونه هات
دلت که پر زد واسه من به در که چشم دوختی بال ِ شکسته ی منو بدوز روی شونه هات
برام مهم نیست که دیگه صدای قلبم چی میگه تو آخرش توجهی به خواهشم نمیکنی
فقط یکم کلافه ام یکم به هم ریخته ام اما مهم نیست که دیگه نوازشم نمیکنی
سعی نمیکنم تورو مجاب اومدن کنم…از کجا معلوم که سرت از این شلوغ تر نشه
از کجا معلوم دل تو یه روز برام تنگ شه و…یجور بخوای بیای پیشم که هیشکی با خبر نشه…
حسین صفا
خیال میکردم برای پیشونیم…یه خونه ی کوچیک رو شونه هات داری
چه بی دلیل چه زود بهونه گیر شدی…چقد دلیل واسه بهونه هات داری
آهای فرصت کم آهای راه زیاد…یه عمر فاصله بود از تو به این آغوش
بین منو تو هنوز یه ریز برف میاد…به دیدنم که میای لباس گرم بپوش
به دیدنم که میای برام گلاب بیار…که مزه مزه کنم نفس کشیدن ِ تو
برای تشنگیام یکم سراب بیار…که باز دوره کنم خیال ِ دیدن تو
بخاطر تو دلم با اینکه زود شکست…نه باز عاشق شد نه دوست پیدا کرد
نه پای درد دل ِ هرکی رسید نشست…نه سفره ی دلشو پیش ِ کسی وا کرد
به دیدنم که میای برام ستاره بیار…چراغ ِ اول این شبو تو روشن کن
بازم اگه حرفام حوصلتو سر برد…هنوز سحر نشده هوای رفتن کن
به دیدنم که میای برام گلاب بیار…که مزه مزه کنم نفس کشیدن تو
برای تشنگیام یکم سراب بیار…که باز دوره کنم خیال دیدن تو…
حسین صفا
هم دیدنی بودی هم خواستنی بودی…هم چیدنی بودی هم باغچمون گل داشت
زنجیر می خواستم دستتاتو بخشیدی…از من تا اون دستا هر دره ای پل داشت
پل بود اما ریخت گل بود اما مرد…عمر منم قد عشقت تحمل داشت
هر روز پاییزه هر هفته پاییزه…هر ماه پاییزه هر سال پاییزه
پنهونم از چشمات ماه پس ابرم…من کاسه صبرم این کاسه لبریزه
آروم نمی گیرم از دست زنجیرم…بی عشق می میرم من روز دیدارم
از دوستی پر من از دوست دلخور من…آجر به آجر من من پشت دیوارم
لعنت به این دیدار لعنت به این دیوار…لعنت به این آوار من زیر آوارم
هر روز پاییزه هر هفته پاییزه…هر ماه پاییزه هر سال پاییزه
پنهونم از چشمات ماه پس ابرم…من کاسه صبرم این کاسه لبریزه
حسین صفا
بختک رو زندگیمون افتاده پا نمیشه…با گریه هیچ دردی از ما دوا نمیشه
یا هی دروغ گفتیم یا اشتباه کردیم…ما عشق هم نبودیم ما اشتباه کردیم
این قصه اولش با غم شروع شده…پس باید آخرش با غم تموم بشه
اینجوری بهتره حتما مقدره…تقدیر ما دو تا با هم تموم بشه
ما که قرارمون بود از عشق هم بمیریم…حتی بلد نبودیم از هم به دل نگیریم
باید قبول کرد پای شکست وایساد…با هر گناه باید عمری تقاص پس داد
این قصه اولش با غم شروع شده…پس باید آخرش با غم تموم بشه
اینجوری بهتره حتما مقدره…تقدیر ما دو تا با هم تموم بشه
حسین صفا
خنده رو از لب این دل ناشاد بگیر…یکم عاشق شدنو از دلم یاد بگیر
اگه حتی تو بخوای عهدمون شکسته شه…نمیذارم یه نفس دلم از تو خسته شه
دل من از غم دوریت مرده…تو خیال می کنی خوابش برده
یه دفعه از من بیچاره چرا…نمی پرسی زنده ام یا مرده
نمی پرسی و نمیدونی غمت…چه بلایی به سرم آورده
بذار عمرم به امیدت سر شه…تا یه ذره خستگی هام در شه
عطش خواستنتو ازم نگیر…تا دلم بسوزه خاکستر شه
آخه حتی فکرشم نمی کنم…روزگار من ازین بهتر شه
حسین صفا
اصلا نمی تونم از کاراش سر در بیارم…زنگ میزنه بهم میگه دیگه دوست ندارم
حالم بده حال من اما براش مهم نیست…من که یه بارم نشده براش کم بذارم
دیگه دوسم نداره میگه دوسم نداره…دیگه دوسم نداره میگه دوسم نداره
چیزی تو دلش نیست اما هی منو بهم میریزه…خیلی ازش ناراحتم اما برام عزیزه
بهتره که به دل نگیرم لج بازیاشو…کاش برگرده تا یه نفر پر نکرده جاشو
دیگه دوسم ندارهمیگه دوسم نداره…دیگه دوسم نداره میگه دوسم نداره
حسین صفا
نفس تو سینه ی محراب حبسه هوا بغضش گرفته ابر خستس …کی از دنیا دلش اینقد خونه که حتی صبرشم از صبر خستس
کدوم خورشید از اینجا گذشته که رنگ از روی هر کوهی پریده …کی بازم دردشو با چاه گفته کی اینقد بار تنهایی کشیده
با اینکه سوگوار و بیقراری محال پیش غم از پا بیفتی…دلت میلرزه چون هر لحظه باید به یاد غربت زهرا بیفتی
حبیب عاشقا و درد مندا شنیدم هیچ دردی بی دوا نیست …تو هم درمونی و هم درد ای مرد کسی با دردت اما اشنا نیست
شکم سیرا بدا دنیا پرستا به حقت زیر تیغ ذوالفغارن …به شوق دیدنت اما هنوزم یتیما شب به شب چشم انتظارن
با اینکه سوگوار و بیقراری محال پیش غم از پا بیفتی …دلت میلرزه چون هر لحظه باید به یاد غربت زهرا بیفتی
حسین صفا
دریا واسه کشتیای بی سرنشین جا نداره…پس من چرا غرق بودم تهران که دریا نداره
این گوشه از شهر امنه من سعی کردم نمیرم…انقد نمیرم که آخر این گوشه پهلو بگیرم
تو سال ها سرنشین این گوشه از شهر بودی…اما با من که همیشه همسایتم قهر بودی
آرامش قبل طوفان ابروی اون روی ماهه…اخمت به من گفت هر شب طوفان سختی تو راهه
چند روز چند سال چند قرن از رد پامون گذشته…قلبم به عمر یه تاریخ از این خیابون گذشته
قلبم مث گوش ماهی با موج موهات رفیقه…عشق من این تنگ کوچیک کوچیکه اما عمیقه
هر جا پی ات رفته بودم دلتنگ برگشته بودم…آشفته و خسته انگار از جنگ برگشته بودم
من خوب بودم تا این شهر با خشکسالیش بدم کرد…خوب شد خدا رحم کرد و عشق تو دریا زده م کرد
حسین صفا
تو این فكر بودم كه با هر بهونه…یه بار آسمونه بیارم تو خونه
حواسم نبود كه به تو فكر كردن…خود آسمونه خود آسمونه
تو دنیای سردم به تو فكر كردم…كه عطرت بیادو بپیچه تو باغچه
بیای و بخندی تا باز خنده هاتو…مثل شمعدونی بزارم رو طاقچه
به تو فكر كردم به تو آره آره…به تو فكر كردم كه بارون بباره
به تو فكر كردم دوباره دوباره…به تو فكر كردن عجب حالی داره
تو و خاك گلدون با هم قوم خویشین…منو باد و بارون رفیق صمیمی
از این بركه باید یه دریا بسازیم…یه دریا به عمق یه عشق قدیمی
دوست داشتم با تمام وجودم…عزیزم هنوزم تو رو دوست دارم
الهی همیشه كنار تو باشم…الهی همیشه بمونی كنارم
به تو فكر كردم به تو آره آره…به تو فكر كردم كه بارون بباره
به تو فكر كردم دوباره دوباره…به تو فكر كردن عجب حالی داره
حسین صفا
تیغیم و می بریم ، رعدیم و می غریم…فریادمون پشته ، کوهو تکون میده
از جار و جنجال ، دشمن نمی ترسیم…این خاک خیلی از ، این بازی ها دیده
خون عزیزامون ، دریاست ای دنیا…طوفان ترین دریا ، با ماست ای دنیا
سبز و سفید و سرخ ، آباد و آزاده…تا هست این پرچم ، بالاست ای دنیا
خلیج ایرانی ، آبیه آزاده…یه ملت عاشق ، پشت تو وایستاده
برای داشتن تو ، دنیا اگه جمع شه…فک کن اجازه بدیم ، یه مو ازت کم شه
هر آدمی تو دنیا ، یه تیکه خاک ماله اونه…عاشق آب و خاکشه ، خاک من ایرونه
کوچولو جلوتر نیا ، این گربه بی رقیبه…این گربه استخرش واسه تو ، زیادی عمیقه
ماها دستامون تو دست همه ، شما دستاتون تو نفته…کوچولو شیطونی بسه دیگه ، انگاری یادتون رفته
این گربه خوابه ولی اگه ، بیدار شه می غره…شیطونی کنی یهو دیدی ، گوشتونو می بره
حسین صفا
از رود جاری تر از کوه محکم تر…از سختی فولاد حتی مصمم تر
ما زندگیمونو با عشق می سازیم…نه کم میاریم و نه رنگ می بازیم
دیروز و باید دید فردا رو باید ساخت…من یاد میگیرم دنیا رو باید ساخت
از خواب پا میشم خورشید می تابه…بیدار میمونم دنیا اگه خوابه
کی گفته این دنیا جای منازعه نیست…بجنگ و تجربه کن شکست فاجعه نیست
حسین صفا
مث گنجیشکی که زیر برفا مونده…همه ی دلتنگیم پیش تو جا مونده
یه نفر اینجاست که تورو دوس داره هنوز …که تو چهار فصل دلش برف میباره هنوز
یه نفر منتظره تو بهارش باشی …تا کنارت باشه تا کنارش باشی
یخ زدن دستای من زل زدم به رد پات …دستامو ها میکنم کو اجاق خنده هات
شاخه هام خشکیدن ریشه هام از دردن …شونه هام میلرزن استخونام سردن
رد چشمامو نگاه کن ، دستامو بگیر تو دستات ، یخ این دستارو وا کن
خنده هات سبزه عیدن ، خنده هاتو دوس دارم ، منو با خنده صدا کن
با یه ذره مهربونی منو پر کن از جوونی …کی بهارو دوس نداره عزیزم خودت میدونی
فصل فصل تو که عشقه …چهار فصل من بهاره
حسین صفا
اگه شکسته پای من گریه نکن عصای من…هرچی شکسته بنویس به پای گریه های من
اگه تمومه طاقتت نمونده روز راحتت…نگاه با صداقتت غنیمته برای من
آینه و شمعدون نمی خوام من لب خندون نمی خوام…هرچی که خندس واسه تو هرچی غمه برای من
بخند و از خنده بگو از غم بازنده بگو…عمر بزرگوارتو تلف نکن به پای من
عشق منو می خوای چیکار عذر و بهونه کم بیار…دوس ندارم که عاقبت تو بشکنی به جای من
حسین صفا
تو چنگ ابرای بهار افتادم و درنمیام…چشمامو سرزنش نکن از پسشون بر نمیام
پیر شدم تو این قفس یکم بهم نفس بده…رحم و مروتت کجاست جوونیامو پس بده
فکر نمیکردم بذاری زار و زمین گیر بشم…فکر نمیکردم که یه روز اینجوری تحقیر بشم
اون همه که دلم برات به آب و آتیش زده بود…حتی اگه سنگ بودی دلت به رحم اومده بود
دلش نخواست و نمی خواد یه روز به حرفام برسه…شاید میخواد رقیب من به آرزوهام برسه
پسند من تو هستی که این همه بخت من سیاه ست…دلبر خودپسند من قله خوشبختی کجاست؟
ازت می خواستم بمونی بهت میگفتم که نری…این روزا نیستی اما باز به پات میفتم که نری
تو فکرتم اما دلم هی میگه فکرشم نکن…یکم به فکر تو نبود پس دیگه فکرشم نکن
حسین صفا
بدون تو سنگم کنار تو ابرم…بیا تا گریه کنم سر اومده صبرم
نه گریه مونده برام نه خنده مونده برام…فقط یه کابوس کشنده مونده برام
کسی که هستیشو به وعده هات داده…یه بار بپرس چرا به این روز افتاده
همش تو این فکرم الان تو فکر چیه…کجاست چیکار میکنه الان کنار کیه
بدون تو سنگم کنار تو ابرم…بیا تا گریه کنم سر اومده صبرم
اگه یه روز مردم بیا و گریه کن و…یه شاخه نیلوفر بذار روی قبرم
یه حس گیج و سمج همیشه همدممه…میگن شکنجه بسه میگم بازم کممه
نگات چرا چشمی به من نمی دوزه…آی چرا برای دلم دلت نمیسوزه
تو فکر و ذکر منی ولی ازم دوری…دلت نخواسته منو نگو که مجبوری
حسین صفا
چه شبها پنجره رو بستم تا، عطرِ یادت نَرِه از خونهِ من چه شبها که یادِ تو بارون شد، تا سرازیر شِه از گونهِ من
چه شبها که با خودم جنگیدم،بلکه سرنوشتم رو عوض کنم عشق بامن متولد شده بود،نمیشد سِرِشتم رو عوض کنم
کاش مِهرِت به دلم نمینشست، تا که مبُتلایِ پاییز نشم عشقِ من،کاش ندیده بودمت،تا با تنهایی گلاویز نشم
کاش،ای کاش کنارم بودی،تا ببینی که چقدر دلتنگم تا ببینی که دارم به خاطرت،با گذشتهِ خودم میجنگم
حتی تا تلخترین لحظه ها،هیشکی اندازهِ تو شیرین نیست حتی تو شادترین لحظه ها،هیچکی اندازهِ من غمگین نیست
بغض،مثلِ رود راهی میشه و تویِ دریایِ گلو میریزه بین ما سنگ ترین دیواره،امّا عاقبت فرو میریزه
دیگر این ابر بهاری جان باریدن ندارد این گل خشکیده دیگر ارزش چیدن ندارد
این همه دیوانگی را با که گویم با که گویم آبروی رفته ام را در کجا باید بجویم
پیش چشمم چون به نرمی میخرامی میخرامی در درونم مینشیند شوکران تلخ کامی
نام تو چون قصه هر شب مینشیند بر لب من غصه ات پایان ندارد در هزار و یک شب من
روی بالینم به گریه نیمه شب سر میگذارم من از تو این دیوانگی را هدیه دارم هدیه دارم من
ای نهال سبز تازه فصل بی بارم تو کردی تو بی نصیب و بی قرار و زار و بیمارم تو کردی تو
غم عشق تو مادرزاد دارم نه از آموزش استاد دارم
بدان شادم که از یمن غم تو خراب آباد دل آباد دارم خراب آباد دل آباد دارم
ای دریغا ای دریغا از جوانی از جوانی سوخت و دود هوا شد
پیش رویم زندگانی با خودت این نیمه جان را این دل بی آشیان را تا کجاها تا کجاها میکشانی میکشانی
ای نهال سبز تازه فصل بی بارم تو کردی تو بی نصیب و بی قرار و زار و بیمارم تو کردی تو
طاقت ماندن ندارم آه ای دنیا خداحافط میروم تنهای تنها ای گل زیبا خداحافظ
حسین صفا
لیلی! اگر به خواب نمی رفتم یا از خودم فرار نمی کردم
حتماً به دلخراش ترین شکلِ ممکن تو را به یاد می آوردم
بيچاره من، زنم به تو می گويد: تا مرده ای به خانه ی خود برگرد
بيچاره او، اگر تو زنم بودی اصلاً به او نگاه نمی كردم
حال و هوای پیر شدن دارم در من همیشه برف گرفته و من
در برف پشت پنجره ام دارم دنبال ردّ پای تو می گردم
لیلی! به جان مادرم از این جان تا این شقیقه چند قدم راه است
تا این تفنگ چند قدم بردار شلیک کن رها شوم از دردم
آن مرد با تمام افق هایش حالا به چشم های تو محدود است
آفاق را بگرد ، اگر دیدی مردی هنوز هست ، من آن مردم!
لیلی! کدام مرد؟ کدامین مرد؟ تا زنده ای به خانه ی خود برگرد
من هم اگر رها شوم از این درد شاید به خواب های تو برگردم.