طرحواره درمانی
طرحواره درمانی – اسکیماتراپی
Schema Therapy
طرحواره درمانی توسط جفری یانگ Jeffrey Young پایهگذاری شد، برای درمان اختلالات شخصیت و اختلالات مزمنِ محور راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی، مانند بیمارانی که به سایر درمانها مثل درمان کلاسیک شناختی رفتاری پاسخ ندادهاند یا بازگشت علایم را دارند.
طرحواره درمانی، رویکردی یکپارچه نگر است که از ترکیب نظریهها و تکنیکهایی که از قبل وجود داشتهاند حاصل شدهاست، مانند درمان شناختی رفتاری، روان تحلیلی روابط شیء، نظریهٔ دلبستگی و گشتالت درمانی.
چهار مفهوم اساسی در طرحواره درمانی شامل طرحوارههای ناسازگاری اولیه، سبکهای مقابله ای، حالات خلقی و نیازهای هیجانی اساسی هستند.
- در روانشناسی شناختی، طرحواره، یک الگوی سازمان یافته از تفکر و رفتار است. طرحواره، همچنین میتواند به عنوان یک چهارچوب ذهنی از ایدههای از پیش شکل گرفته شده تعریف شود. همچنین، میتوان طرحواره را قالب و چهارچوبی که نمایانگر مفاهیم جهان برای فرد است یا یک سیستم سازمان دهی و ادراک اطلاعات جدید دانست. طرح وارهها، باورهای ناهشیار و ناسازگار دربارهٔ خودمان، دیگران و دنیا هستندکه آنقدر برایمان واقعی و بدیهی اند که آنها را واقعیت محض میپنداریم و افسار افکار و هیجانات و رفتارهای ما را در دست میگیرند و باعث آشفتگی و نارضایتی در روابط عاطفی و بین فردی و شغلی میشوند.
در طرحواره درمانی، مشخصاً منظور از طرحواره، طرحوارههای ناسازگار اولیهاند که الگوهای معیوب از ادراک، هیجان و احساس فیزیکی و جسمی در طول عمر فرد هستند. معمولاً طرحوارهها شکل باور دربارهٔ خود و جهان را پیدا میکنند. برای مثال، فردی با یک طرحوارهٔ طرد، میتواند درباره ارزشمندی اش از دید دیگران، بسیار حساس شود که این ممکن است فرد را در حوزه ارتباطات بین فردی اش هراسان یا غمگین کند.
۲. سبکهای مقابله ای، واکنشهای رفتاری یک شخص به طرحوارههایش است. سه سبک مقابله ای بالقوه وجود دارد.
* در «اجتناب» شخص تلاش میکند تا از موقعیتهایی که طرحوارهٔ معیوبش را فعال میکند دوری کند.
* در «تسلیم» فرد منفعلانه طرحوارهٔ معیوبش را قبول میکند و تلاشی برای مقابلهٔ مناسب با آن نمیکند و تغییر رفتاری در موقع بروز نتایج ناخوشایند اجتناب ناپذیر از خود نشان نمیدهد.
* در «جبران افراطی» که به آن «واکنش افراطی» نیز میگویند، فرد برای اینکه اجازه ندهد عواقب ناخوشایند ناشی از یک طرحواره اش به وقوع بپیوندد، تلاش خیلی زیاد و اضافه انجام میدهد. این سبکهای مقابله ای ناسازگار (اجتناب، تسلیم و جبران افراطی) معمولاً باعث میشوند که طرحوارهها تقویت شوند. به مثال زیر در مورد طرد و جدایی توجه کنید: وقتی فردی که سبک مقابله ای اجتنابی دارد، تصور میکند که رابطه اش با خطر جدایی مواجه است، احتمالاً طوری رفتار میکند که نزدیکی و صمیمیت در رابطه را محدود کند تا خود را از اینکه مورد رها شدن قرار بگیرد محافظت کند. نتیجهٔ این رفتار، که تنهایی یا حتی از دست دادن آن رابطه است میتواند به سادگی همان طرحوارهٔ طرد و رها شدگی فرد را تقویت و تأیید کند. مثال دیگر میتواند در مورد طرحوارهٔ نقص و شرم باشد: فردی که سبک مقابله ای اجتنابی دارد احتمالاً از موقعیتهایی که ممکن است در آنها احساس ضعیف و کامل نبودن کند دوری کند یا تلاش کند که احساسات منفی و ناخوشایند خود را از طریق پرت کردن حواس از موضوع به جای پرداختن به آن یا از طریق انواع اعتیاد خنثی کند. فردی که سبک مقابله ای تسلیم دارد، احتمالاً بحرانها را بدون محافظت و مراقبت از خود تحمل میکند. فردی که سبک مقابله ای جبران افراطی دارد احتمالاً تلاش خیلی مضاعفی برای ابر انسان بودن و کامل بودن به خرج میدهد.
۳. ذهنیت طرحواره ای: حالات ذهنی هستند از مجموع طرحوارهها و سبکهای مقابله ای فرد که به صورت «نوع بودن» او در موقعیتهای مختلف خاص یا متداول دیده میشود. برای مثال، ذهنیت کودک آسیبپذیر میتواند حالت ذهنی و روانشناختی باشد که شامل طرحوارههای طرد، نقص، سوء استفاده / بد رفتاری و یک سبک مقابله ای تسلیم به این طرحوارهها باشد.
۴. اگر نیازهای هیجانی اساسی فرد در کودکی تأمین نشده باشند، آن وقت طرحوارهها، سبکهای مقابله ای و حالات خلقی خاصی، میتوانند شکل بگیرند. برخی از نیازهای اساسی که مشخص شدهاند شامل: ارتباط، صمیمیت، روان بودن و خودمختاری. برای مثال، کودکی با نیازهای برآورده نشده در زمینهٔ ارتباط (به دلیل از دست دادن والدین در اثر فوت، طلاق یا اعتیاد) ممکن است طرحوارهٔ طرد و رها شدگی را در خود شکل دهد.
هدف طرحواره درمانی کمک به بیماران برای برآورده کردن نیازهای هیجانی اساسی شان از طریق یادگیری
* درمان کردن طرحواره از طریق کاهش دادن شدت خاطرات هیجانی به وجود آورندهٔ طرحواره و کاهش دادن شدت حساسیت بدنی و فیزیکی و تغییر الگوهای شناختی مرتبط با طرحواره.
* جایگزین کردن سبکهای مقابله ای ناسازگار با الگوهای رفتار سازگارانه.
تکنیکهایی که در طرحواره درمانی استفاده میشوند شامل بازسازی تصویر ذهنی و گفتگو با صدای خالی و … است. مطالعات زیادی در مورد اثربخشی انجام شده که نشان دهندهٔ اثرات مفید آن هستند.
طرحوارههای ناسازگار اولیه
طرحوارههای ناسازگار اولیه الگوهای هیجانی و شناختی معیوبی هستند که از دوران کودکی شکل میگیرند و در طول زندگی تکرار میشوند. آنها ممکن است از خاطرات هیجانی خاصی مانند یک آسیب در گذشته، خاطرهٔ یک اتفاق بسیار تلخ، ترس، مورد سوء استفاده قرار گرفتن، مورد غفلت قرار گرفتن، نیاز به امنیت برآورده نشده، طرد شدن، یا در کل کمبود عواطف انسانی نرمال در گذشته، شکل گرفته باشند. هرقدر که طرحوارههای ناسازگار اولیه شدیدتر باشند، زمانی که طرحواره در موقعیت فعال میشود هیجانات منفی شدیدتر ی را فرد تجربه میکند و طولانیتر هم اثراتش باقی میماند. هرقدر که طرحواره ناسازگار گستردهتر باشد، موقعیتهای بسیار بیشتری آن را تحریک میکنند و فعال میشود.
حوزههای طرحوارهها
حوزههای طرحوارهها شامل ۵ طبقهبندی از نیازهای برآورده نشده هستند که به صورت ۱۸ گروه طرحواره ناسازگار اولیه درآمدهاند و توسط یانگ، کلاسکو و ویشار تبیین شدهاند.
الف) بریدگی و طرد که شامل ۵ طرحواره است:
طرد و رهاشدگی
بیاعتمادی / بد رفتاری
محرومیت هیجانی
نقص و شرم
بیگانگی و انزوای اجتماعی
ب) استقلال و عملکرد مختل شده که شامل ۴ طرحواره است:
وابستگی / بی کفایتی
آسیبپذیری نسبت به بیماری و ضرر
گرفتار / خود تحول نیافته
شکست
ج) محدودیتهای مختل که شامل ۲ طرحواره است:
استحقاق / بزرگ منشی
خود کنترلی و خود انضباطی ناکافی
د) دیگر جهتمندی که شامل ۳ طرحواره است:
اطاعت
ایثار
تأییدطلبی
ه) گوش به زنگی بیش از حد و بازداری که شامل ۴ طرحواره است:
منفی گرایی / بدبینی
تنبیه گرایی
استانداردهای سفت و سخت / انتقاد جویی
بازداری هیجانی
ذهنیت طرحوارهای
حالات ذهنی هستند که هر انسانی ممکن است آنها را در عمر خود تجربه کند. ذهنیتهای طرحواره ای، از مجموعه ای از طرحوارهها و سبکهای مقابله ای تشکیل شدهاست. موقعیتهای زندگی که فرد آنها را آزار دهنده و نامطلوب میداند یا خاطرات بدی را در او برمیانگیزد، محرک نام دارند که طرحوارههای هیجانی را فعال میکنند.
در افرادی که از نظر روانشناختی سلامت هستند طرحوارهها ملایم و انعطافپذیرند و به راحتی توسط سایر حوزههای شخصیتی فرد تعدیل و مدیریت میشوند. اما در افرادی با اختلالات شخصیت، طرحوارههای هیجانی شدیدتر و وخیم تر و غیرقابل انعطاف هستند و به نظر، جدا از سایر ابعاد شخصیتی فرد میآیند.
برنامهٔ درمانی در طرحواره درمانی عموماً شامل سه دستهٔ اساسی از تکنیک هاست.
شناختی، تجربی و رفتاری.
تکنیکهای شناختی بر اساس درمان شناختی رفتاری کلاسیک و تکنیکهایش بسط پیدا کردهاند مثل بررسی سود و زیاد یک طرحواره و بررسی شواهد و اعتبار یک طرحواره یا طراحی یک گفتگو بین وجه طرحواره و وجه بدون طرحوارهٔ شخصیت فرد. استراتژیهای رفتاری شکستن الگوهای معیوب بر اساس تکنیکهای رفتار درمانی کلاسیک پایهگذاری شدهاند مثل تمرین ایفای نقش در یک تعامل و سپس بررسی و ارزیابی تعامل به عنوان تکلیف خانگی.
استراتژیهای هیجانی و تجربی بر اساس گشتالت درمانی سایکو دراما طراحی شدهاند و همینطور تکنیکهای تصویر سازی و تجسم.
تکنیکهای خاصی، معمولاً به صورت فلش کارتهایی که پیامهای درمانی مهمی دارند و در جلسهٔ درمان نوشته میشوند، اجرا میشود. همچنین دفترچه خاطرات طرحواره محور که کتابچه ایست که توسط مراجع در بین جلسات پر میشود و پیشرفت مراجع را در رابطه با تمامی مفاهیم نظری در طرحواره درمانی گزارش میکند.
یکی از کلیدیترین تکنیکهای طرحواره درمانی، استفاده از رابطهٔ درمانی در طی پروسه ای اثربخش به نام “باز والدینی حد و مرز دار” Limited Reparenting است.
طرحواره درمانی و روان تحلیلی
از دیدگاه روان درمانی یکپارچه نگر باز والدینی حد و مرز دار و تکنیکهای تجربی، بخصوص در مورد تغییر ذهنیتها را میتوان به عنوان تغییرات فعال آنچه که در روان تحلیلی روابط شی نام دارد در نظر گرفت.
از نظر تاریخی، مسیر اصلی روان تحلیلی همواره تمایل به پس زدن تکنیکهای فعال داشته اما روان تحلیلی مبتنی بر رابطه در عصر حاضر نسبت به تکنیکهای فعال پذیراتر است.
منبع: ویکیپدیا
طرحواره های ذهنی
طرحواره های ذهنی
طرحواره چیست؟
در کتابهای روانشناسی سخن از طرحواره درمانی جفری یانگ Jeffrey Young است. طرحواره درمانی یا Schema Therapy در روانشناسی به دنبال باز کردن گرههایی است که از کودکی در ذهن شخص ایجاد شده است و این گرهها نمیگذارند او در ارتباط با خود و دیگران مناسب رفتار کند.
طرحواره های شخصیتی ،قالبهایی هستند که آرامش را از شخص میگیرند و در روابط عاطفی و در محل کار و یا خانواده شخص را دچار مشکلات فراوان میکنند.
جفری یانگ معتقد است که طرحواره های شخصیتی الگوی ثابت و درازمدتی است که در دوران کودکی به وجود آمده و تا زندگی بزرگسالی ادامه یافته است.
ما از طریق این طرحواره ها به جهان نگاه میکنیم، طرحواره ها، باورها و احساسات مهمی در مورد خود و محیط میباشند که افراد آنها را بدون چون و چرا پذیرفته اند و در برابر تغییر مقاومت زیادی نشان میدهند. به عبارت دیگر در تعریف طرحواره باید گفت طرحواره های شخصیتی یا تله های ذهنی در منش شناختی فرد اختلال ایجاد می کنند.
طرحواره ها دو نوع هستند: 1- طرحواره های سازگار 2- طرحواره های ناسازگار
طرحواره های ناسازگار اولیه نمیگذارند شخص توانمندی های خود را نشان دهد و در ارتباط با افراد دیگر موفق عمل کنند.
نیازهای هیجانی
هر کودک هنگامی که به دنیا میآید با 5 نوع نیاز هیجانی روبروست که اگر این نیازها برآورده نشوند، در شخصیت کودک طرحواره های ناسازگاری تشکیل میگردد:
1- امنیت،ثبات و دلبستگی ایمن به دیگران.
2- کفایت،استقلال و ابراز وجود.
3- آزادی در بیان خواستهها و نیازهای سالم.
4- تفریح و خودانگیختگی.
5- محدودیت های واقع بینانه.
دو عامل مهم باعث ایجاد طرحواره ها میشوند: 1- خلق وخوی کودک 2- نوع برخورد والدین با نیازهای هیجانی
اگر کسی خلق و خوی خاصی داشته باشد و در عین حال نیازهای او در زمان خاص برآورده نشوند، دچار یکی یا چند مورد از طرحواره ها یا تله های شخصیتی میشود. مثلا کودکی که در خانواده ناامنی بزرگ شده باشد و از جانب اطرافیان محبت کافی ندیده باشد، در بزرگسالی دچار کمبود محبت میشود و ممکن است در روابط عاطفی به شدت متزلزل شود و هر از چندگاهی دنبال نیمه گم شده خود باشد و یا حتی برعکس از دیگران فاصله بگیرد، که این همان اثرات کمبود محبت است.
حوزه های طرحواره های ناسازگار اولیه
از آنجا که زندگی حوزههای مختلفی دارد، طرحواره ها هم در حوزههای مختلف خود را نشان میدهند. این حوزهها شامل موارد زیر میباشند:
حوزه اول: بریدگی و طرد: بیمارانی که طرحواره هایشان در این حوزه قرار دارد، نمیتوانند دلبستگی و رابطه عاطفی ایمن و رضایت بخشی با دیگران برقرار کنند. چنین افرادی معتقدند که نیاز آنها به ثبات، امنیت، محبت، عشق و تعلق خاطر، هیچ گاه برآورده نخواهد شد.
خانواده های این افراد معمولاً خصوصیات زیر را دارند: بی ثبات – بدرفتار – سرد و بی عاطفه – طرد کننده – منزوی.
براین اساس طرحواره های این حوزه به شرح زیر می باشند:
* طرحواره رهاشدگی / بی ثباتی
* طرحواره بی اعتمادی / بدرفتاری
* طرحواره محرومیت هیجانی
* طرحواره شرم و نقص
* طرحواره انزوای اجتماعی / احساس بیگانگی
حوزه دوم: خودگردانی و عملکرد مختل: انتظاراتی که فرد از خود و محیط دارد با توانایی های محسوس او برای جدایی، بقاء و عملکرد مستقل یا انجام موفقیت آمیز کارها تداخل میکنند.
خانواده های این افراد معمولاً خصوصیات زیر را دارند: اعتماد به نفس کودک را کاهش میدهند – گرفتارند – بیش از حد از کودک محافظت میکنند – نتوانسته اند کودک را به انجام کارهای بیرون از خانواده تشویق کنند.
براین اساس طرحواره های این حوزه به شرح زیر میباشند:
* طرحواره وابستگی
* طرحواره آسیب پذیری
* طرحواره خویشتن تحول نیافته
* طرحواره شکست
حوزه سوم: محدودیت های مختل: نقص در محدودیت های درونی، احساس مسئولیت در قبال دیگران یا جهت گیری نسبت به اهداف بلند مدت زندگی.
این طرحواره ها منجر به بروز مشکلاتی در رابطه با رعایت حقوق دیگران، همکاری با دیگران یا هدف گزینی و رسیدن به اهداف واقع بینانه میشود.
خانواده های این افراد معمولاً خصوصیات زیر را دارند: به جای انضباط، مواجهۀ مناسب، محدودیت های منطقی، مسئولیت پذیری، همکاری متقابل و هدف گزینی، وجه مشخصۀ آنها، سهل انگاری افراطی، سردرگمی، یا حس برتری است.
براین اساس طرحواره های این حوزه به شرح زیر میباشند:
* طرحواره استحقاق
* طرحواره خویشتن داری ناکافی
حوزه چهارم: دیگر جهت مندی: تمرکز افراطی بر تمایلات، احساسات و خواسته های دیگران به گونه ای که نیازهای خود فرد نادیده گرفته میشود. این کار به منظور دریافت عشق پایدار، پذیرش و تداوم ارتباط با دیگران یا اجتناب از انتقام صورت میگیرد. در این طرحواره ها، فرد معمولاً هیجانات و تمایلات طبیعی خود را پس میزند و نسبت به آنها ناآگاه است.
خانواده های این افراد معمولاً خصوصیات زیر را دارند: کودک را با قید و شرط پذیرفته اند و او یاد گرفته است نیازهای خود را فدای نیازهای دیگران کند.
براین اساس طرحواره های این حوزه به شرح زیر میباشند:
* طرحواره ایثارگری افراطی
* طرحواره اطاعت
* طرحواره پذیرش جویی و جلب توجه
حوزه پنجم: گوش به زنگی بیش از حد و بازداری: تأکید افراطی بر واپس زنی احساسات، تکانه ها و انتخاب های خودانگیخته فرد یا برآورده ساختن قواعد و انتظارات انعطاف ناپذیر و درونی شده دربارۀ عملکرد و رفتار اخلاقی که اغلب منجر به از بین رفتن خوشحالی، ابراز عقیده، آرامش خاطر، روابط نزدیک و سلامتی میشود.
خانواده های این افراد معمولاً خصوصیات زیر را دارند: عصبانیت، توقع و گاهی اوقات تنبیه مشاهده میشود.
در این خانواده ها، بر عملکرد عالی، بی نقص گرایی، وظیفه شناسی، پیروی از قوانین، پنهان سازی هیجان ها، اجتناب از اشتباه تأکید میشود، در عین حال که به لذت، خوشحالی و آرامش اهمیت چندانی داده نمیشود.
براین اساس طرحواره های این حوزه به شرح زیر می باشند:
* طرحواره منفی گرایی
* طرحواره بازداری هیجانی
* طرحواره ملاکهای سخت گیرانه (معیارهای سرسختانه)
* طرحواره تنبیه گری
طرحواره های ناسازگار اولیه
مدل طرحواره را علم ارتباطات مینامند. طرحواره ها مثل نقشه یک ساختمان هستند که بنای ساختمان طبق آنها ساخته میشود. بعضی از افراد جذب افراد بی عاطفه میشوند. بعضی دیگر دنبال افراد قدرتمندی هستند که آنها را نجات دهند. افراد دیگری هم در ارتباطات خود تمایل به افراد ضعیفتر دارند. گروهی هم از ارتباط ترس دارند.
این موارد به خاطر طرح وارههای افراد است و همین طرحواره ها تعیین میکنند که ما چگونه با دیگران برخورد کنیم. طرحواره ها از همان ماهها و سالهای اول زندگی ایجاد شدهاند!
جفری یانگ باور دارد که ما در کودکی نیازهای هیجانی خاصی داشتیم و نوع برخوردی که والدین با این نیازها در آن سال های دور ولی سرنوشتساز داشتند باعث ایجاد اختلالات مختلف در شخصیت ما شده است. روزهایی که شخصیت ما در حال شکلگیری بوده است، طرحواره ها هم به سرعت خود را بر شخصیت ما تحمیل کرده اند.
در چه خانوادهای بزرگ شدهایم؟ پدر و مادر چه رفتاری با هم داشتهاند؟ آیا ما را در آغوش میگرفتند؟ آیا احساس امنیت میکردیم؟ آیا به ما حس ارزشمندی دادهاند؟ آیا ما را با دیگران مقایسهکردهاند؟ و صدها سئوال دیگر، اینها همه طرحواره های ما را ساختهاند.
طرحواره های ناسازگار به ما میگویند که چگونه خود و دیگران را نگاه کنیم؛ میگویند چگونه با دیگران رفتار کنیم و میگویند چگونه فکر کنیم و یا احساسات خود را چگونه بیان کنیم. بنابراین طرحواره ها تصاویر عمیقی در ناخودآگاه هستند که به صورت رفتار، گفتار، باور و احساس خود را نشان میدهند.
انواع طرحواره های ناسازگار اولیه
01- طرحواره رهاشدگی: Abandonment
شخصی که این طرحواره را دارد به طور ناخودآگاه منتظر است که عزیزان خود را از دست بدهد. این فرد فکر میکند دیگران در دسترس او نیستند و نمیتوان خیلی به آنها تکیه کرد. او باور دارد که طرف مقابلش او را رها میکند و یا از بین میرود و نهایتاً خودش تنها و بی پناه میماند. بنابراین یا سمت افراد دور از دسترس میرود و یا به خاطر ترس از دست دادن آدمها با آنها وارد رابطهای صمیمی و عاطفی نمیشود و یا برای نگه داشتن دیگران آنها را بسیار کنترل میکند.
افراد در مقابل طرحواره هایی که دارند حداقل سه روش به کار میگیرند:
+ بعضیها همان کودکی خود را ادامه میدهند؛ یعنی اگر آن زمان مظلوم و قربانی بودند هم اکنون هم هستند، اگر مورد بیتوجهی قرار میگرفتند اکنون هم کارهایشان به گونهای است که باعث بیتوجهی میشود. اگر در آن زمان اطرافیان در دسترسشان نبودند اکنون هم سمت کسانی میروند که در دسترس نیستند. این سبک رفتاری را تسلیم میگویند؛ یعنی شخص تسلیم طرحواره خود است و همیشه طبق آن رفتار میکند.
+ روشی دیگر فرار یا اجتناب است؛ یعنی چون شخص از طرحواره خود رنج میبرد پس تلاش میکند از موقعیتهایی که آن طرحواره را فعال میکنند دوری کند. مثلا به خاطر ترس از مسخره شدن وارد جمعها نمیشود و یا به خاطر ترس از دست دادن مردم به کسی علاقهمند نمیشود.
+ روش دیگر جبران افراطی یا حمله است؛ بدین گونه که شخص دیگر نمیخواهد مثل گذشته اش باشد و برعکس آن عمل میکند. در این صورت شخص به طرحواره خود حمله میکند. مثلا کسی که در کودکی خیلی مورد ظلم واقع شده است، ممکن است اکنون دیگران را اذیت کند و یا کسی که مورد بیمهری قرار گرفته اکنون میخواهد به هر روشی نظر دیگران را جلب کند.
کسانی که طرحواره رهاشدگی داشته باشند ممکن است به یکی از روشهای زیر عمل کنند:
* همسر یا دوستان خود را از میان افراد غیرقابل دسترس و یا غیرقابل پیشبینی پیدا میکنند (تسلیم).
* به خاطر ترس از رها شدن وارد روابط نمیشوند (فرار).
* به خاطر ترس از رها شدن سعی میکنند بر طرف مقابل خود مسلط شوند و یا او را خیلی کنترل کنند که مبادا رهایشان کند (جبران افراطی).
02- طرحواره بی اعتمادی: Mistrust
انتظار دارند که از طرف دیگران ضربه بخورند و فکر میکنند مردم نقشههایی دارند که از او سوء استفاده کنند. چنین افرادی ممکن است در روابط عاطفی دچار موارد زیر شوند:
* همسر بدبین و یا غیر قابل اعتماد پیدا کنند (تسلیم).
* به خاطر عدم اعتماد به مردم با کسی وارد رابطه عاطفی نزدیک نشوند (فرار).
* از دیگران سوء استفاده کنند و یا نسبت به دیگران بیحرمت باشند (جبران افراطی).
03- طرحواره محرومیت هیجانی: Emotional Deprivation
کسی که این طرحواره را دارد همه یا یکی از مشکلات زیر را دارد: کمبود محبت – عدم همدلی: احساس میکند کسی او را درک نمیکند. – محرومیت از حمایت: احساس میکند کسی وجود ندارد که بتواند به او تکیه کند.
این افراد در روابط کاری و یا عاطفی یا جذب افراد سرد و بیعاطفه میشوند و یا انتظار عاطفی زیادی از دیگران دارند. بعضی از این افراد هم خیلی وارد روابط عاطفی صمیمی نمیشوند، زیرا فکر میکنند دیگران توجهی به آنها ندارند.
کسانی که طرحواره محرومیت هیجانی داشته باشند ممکن است به یکی از روشهای زیر عمل کنند:
* جذب افراد سرد و بیعاطفه میشوند و طرف مقابل به آنها اهمیتی نمیدهد (تسلیم).
* به خاطر فرار از درد بیمهری و تسکین خود روی به اعتیاد یا حتی کار زیاد میآورند (فرار).
* به هر طریقی میخواهند نظر دیگران را جلب کنند و به همین خاطر بسیار دنبال کار دیگران هستند و بعد به خاطر عدم برآورده شدن نیاز عاطفی خود از دیگران گلهمند هستند (جبران افراطی).
04- طرحواره شرم و نقص: Defectiveness
این افراد احساس میکنند ارزشمند نیستند و به درد جامعه نمیخورند. آنها نسبت به انتقاد بسیار حساس هستند. معمولا خود را با دیگران خیلی مقایسه میکنند و فکر میکنند عیبهای درونی دارند.
در روابط عاطفی ممکن است اتفاقات زیر برای آنها بیفتد:
* همسر و یا دوستان انتقادگر و سرزنشگر پیدا میکنند. خود را همیشه زیر دست دیگران قرار میدهد و فکر میکند نمیتواند موقعیت بهتری داشته باشد (تسلیم).
* به خاطر ترس از طرد شدن احساسات خود را با دیگران در میان نمیگذارد و میترسد که او را مسخره کنند (فرار).
* رفتار انتقادگرانه در مقابل دیگران دارد و تلاش میکند موفقیتهای دیگران را ناچیز جلوه دهد (جبران افراطی).
05- طرحواره انزوای اجتماعی: Social Isolation
این افراد فکر میکنند به جامعه تعلق ندارند و وصله ناجور جامعه هستند. در روابط عاطفی و یا دوستی ممکن است به صورت زیر باشند:
* در گروهها مشارکت نمیکنند (تسلیم).
* از جمعها دوری میکنند (فرار).
* برای ملحق شدن به گروه نقش بازی میکند ولی در اصل احساس تعلق به آن نمیکند (جبران افراطی).
06- طرحواره وابستگی: Dependence
چنین افرادی نمیتوانند مسئولیتهای روزمره خود را انجام دهند و به شدت دنبال این هستند که کسی آنها را راهنمایی کند و یا کمک کند که کارهایشان را انجام دهند. در روابط عاطفی و دوستی به صورت زیر هستند:
* دنبال همسر و یا دوستان بسیار کمککننده هستند (تسلیم).
* تصمیمات را به عقب میاندازند و مسئولیت مهمی در زندگی بر عهده نمیگیرند (فرار).
* با این که نیاز به دیگران دارند ولی بسیار وانمود میکنند که به کسی نیاز ندراند (جبران افراطی).
07- طرحواره آسیب پذیری: Vulnerability to Harm
این افراد معمولا فکر میکنند که قرار است اتفاق وحشتناکی برایشان بیفتد. در روابط عاطفی و دوستی هم به صورت زیر عمل میکنند:
* از طرف مقابل بسیار سوال میپرسد تا مطمئن شود که مشکلی پیش نمیآید و همیشه نگران اتفاقات بد هست (تسلیم).
* ممکن است از هر گونه موقعیت ناشناخته فرار کند (فرار).
* ممکن است به طور افراط گونهای بخواهد خود را شجاع نشان دهد و رفتارهای خطرناکی بروز دهد (جبران افراطی).
08- طرحواره خویشتن تحول نیافته: Enmeshment
این افراد احساس میکنند که وجودشان در دیگران ادغام شده است و بدون دیگران (مثلا والدین و یا یک شخص دیگر) هیچ هویت جداگانهای ندارند.
در روابط عاطفی و یا دوستی و کاری به صورت زیر هستند:
* از رفتار افراد مهم زندگی بسیار تقلید میکنند و با کسی ارتباط برقرار میکنند که رهبر و فرمانروای آنها است (تسلیم).
* اگر کسی به آنها بگوید باید خودت مستقل باشی از او کنارهگیری میکنند (فرار).
* گاهی بعضی از این افراد برعکس موارد بالایی به صورت افراط گونهای خود را مستقل نشان میدهند و برای کارهای سخت هم درخواست کمک نمیکنند (جبران افراطی)
09- طرحواره شکست: Failure
این افراد باور دارند که شکست خورده هستند و احساس بیکفایتی میکنند. در روابط با دیگران هم به صورت زیر هستند:
* اصلا خود را قبول ندارند و یا همیشه فکر میکنند دیگران کارها را بهتر انجام میدهند (تسلیم).
* سرگردان است و دنبال هدف و برنامه ریزی برای موفقیت نیست (فرار).
* پیشرفتهای دیگران را بیارزش جلوه میدهند و یا تلاش میکنند به گونهای بینقص کارها را به سرانجام برسانند و چون نمیتوانند دچار استرس فراوان میشوند (جبران افراطی).
10- طرحواره استحقاق: Entitlement
این افراد برتری جو هستند و توجهی به خواستههای دیگران ندارند. در روابط عاطفی و دوستی و کاری به صورت زیر هستند:
* با همسر و یا افراد مهم زندگی روابط بیعاطفهای دارند و به نیازهای طرف مقابل توجهی نمیکنند (تسلیم).
* اگر در موقعیتی نتواند برتری طلبی خود را نشان دهد از آن جا میروند (فرار).
* این افراد گاهی برعکس عمل میکنند و با دادن هدیههای پر زرق و برق و یا کارهای ظاهرا خیرخواهانه میخواهند نشان دهند که به فکر دیگران هم هستند (جبران افراطی).
11- طرحواره خویشتن داری ناکافی: Insufficient Self
چنین افرادی نمیتوانند بر احساسات خود مدیریت داشته باشند و ممکن است کارهایی انجام دهند که به خود و یا دیگران آسیب برسانند، همچنین اینها تحمل ناکامی را ندارند و زمانی که چیزی را میخواهند اگر مشکلی پیش بیاید بسیار آشفته میشوند و یا آن هدف را زود رها میکنند.
در روابط عاطفی و دوستی و کاری به صورت زیر عمل میکنند:
* هیجانات خود را نمیتوانند کنترل کنند و یا به صورت افراطی به خوردن و یا تفریح میپردازند (تسلیم).
* ممکن است هدف خاصی برای خود تعیین نکنند و یا در محل کار زیاد توجهی به کار نداشته باشند و به همین خاطر از کار اخراج شوند (فرار).
* بعضی از این افراد به صورت افراطی میخواهند این مشکل را حل کنند و به همین خاطر به صورت فشرده میخواهند کارهای خود را فورا به اتمام برسانند (جبران افراطی).
12- طرحواره ایثار گری افراطی: Self-Sacrifice
این افراد نیازهای خود و خانوادهاشان را فدای دوستان و اطرافیان میکنند و وقتی کسی چیزی را از آنها بخواهد نمیتوانند نه بگویند، به همین خاطر علیرغم میل و با خشم درونی معمولاً دنبال انجام کارهای بقیه هستند و خودشان هم احساس میکنند که قربانی شدهاند.
در روابط عاطفی و دوستی و کاری به صورت زیر عمل میکنند:
* برای دیگران بیش از حد ایثارگری میکنند و توجهی به هدفها و خواستههای خود ندارند (تسلیم).
* ممکن است به خاطر ترس از قربانی شدن از دیگران دوری کنند (فرار).
* ممکن است روزی به حالت پرخاشگری و یا افسردگی برسند که چرا دیگران قدر کار آنها را نمیدانند و دیگر تصمیم بگیرند که برای هیچ کسی کاری نکنند (جبران افراطی).
13-طرحواره اطاعت: Subjugation
14-طرحواره پذیرش جویی و جلب توجه: Approval Seeking
افرادی که این طرحواره را دارند به صورت زیر عمل میکنند:
* برای هر کاری که انجام میدهند در پی جلب توجه دیگران هستند و اگر طرف توجه نکند بسیار اذیت میشوند (تسلیم).
* ممکن است وقتی میبینند کسی مورد توجه است خیلی نسبت به او حسادت کنند و از او دوری کنند (فرار).
* یا وقتی کسی کار مورد پسندی انجام میدهد به شکل نامناسبی او را بیارزش جلوه میدهند (جبران افراطی).
15- طرحواره ی منفی گرایی: Negativity
این افراد عادت دارند از کوچکترین حوادث بزرگترین فاجعهها را بسازند. در روابط عاطفی و دوستی و کاری به صورت زیر هستند:
* هر اتفاق مثبتی را نادیده میگیرند و تلاش میکنند جنبههای مثبت را بیارزش نشان دهند. ویژگیهای خوب طرف را نمیبیند و در هر چیزی به دنبال یک نکتهی منفی است (تسلیم).
* امیدی به بهبود اوضاع ندارند و فکر میکنند هرگز مشکلات به پایان نمیرسد (فرار)
* بعضی از این افراد ممکن است بعد از مدتی برعکس شوند و مثبت نگر خیالی شوند و از واقعیتها دور شوند (جبران افراطی).
16- طرحواره بازداری هیجانی: Emotional Inhibition
چنین افرادی خشم، ناراحتی و غم خود را نشان نمیدهند، چون میترسند که طرد شوند و یا دیگران را ناراحت کنند. چنین افرادی حتی ممکن است خوشحالی خود را هم نشان ندهند. در روابط عاطفی و دوستی و کاری به صورت زیر هستند:
* بر منطق و استدلال بسیار تاکید میکنند و احساسات را بیاهمیت جلوه میدهند (تسلیم).
* اگر فعالیتی نیاز به هیجان داشته باشد از آن دوری میکنند و یا افراد دارای هیجان را بیمنطق میدانند (فرار).
*بعضی از این افراد برعکس عمل میکنند و بدون در نظر گرفتن شرایط به صورت افراطی هیجانات را نشان میدهند و حتی ممکن است برای این امر تحت تاثیر الکل و مواد مخدر قرار بگیرند (جبران افراطی).
17- طرحواره ملاک های سخت گیرانه (معیارهای سرسختانه): Unrelenting Standards
این افراد نسبت به خود بسیار سخت گیر هستند و همیشه منتظرند تا هدفهای بزرگ خود را به دست بیاورند و بعد تفریح کنند. اینها از خود رضایت شخصی ندارند و فکر میکنند هر کاری را باید به نحو احسن انجام دهند، در غیر این صورت بیارزش هستند.
در روابط عاطفی و دوستی و کاری این افراد به صورت زیر عمل میکنند:
* تلاش میکنند که کارها را بدون نقص انجام دهند و از خود و دیگران انتظارات زیادی دارند (تسلیم).
* گاهی وقتی میبینند کارها به آن صورت که میخواهند پیش نمیرود کار را رها میکنند و یا آن را به عقب میاندازند (فرار).
* گاهی از همهی هدفهای خود دست میکشند و به کارهای خیلی معمولی روی میآورند (جبران افراطی).
18- طرحواره تنبیه گری : Punitiveness
منبع: ذهن موفق
طرح واره و تله های زندگی
طرح واره و تله های زندگی
بر اساس متون رشد شناختی، طرحواره قالبی است که بر اساس واقعیت یا تجربه شکل میگیرد تا به افراد کمک کند تجربه را تبیین نمایند. در بافت روانشناسی و روان درمانی طرحواره به طور کلی، عنوان هر اصل سازمان بخش کلی در نظر گرفته میشود که برای درک تجارب زندگی ضروری است. یانگ (۱۹۹۴) طرح واره را تله های زندگی نامیده است، از نظر یانگ تله زندگی، الگویی است که از دوران کودکی آغاز می شود و در سراسر زندگی ما ادامه می یابد. طرح واره ها با آنچه خانواده ها یا افراد دیگر با ما انجام داده اند، آغاز میشود. تله های زندگی شیوه احساس، فکر و عمل و شیوه پیوند با دیگران را تعیین می کنند. آنان احساسات نیرومندی نظیر خشم، اندوه و اضطراب را در افراد بر می انگیزند. از نظر یانگ اصطلاح علمی «تله زندگی» طرحواره است.
مفهوم طرحواره ها از نظر یانگ، باورهای عمیق و مستحکمی در مورد خود و جهان هستند که در اوایل زندگی آنها را آموخته ایم. طرحواره ها در احساسی که ما از خودمان داریم، نقش محوری دارند. ما به این طرحواره ها پیوند داریم حتی زمانی که آنها به ما آسیب وارد میکنند. این باورها به ما قابلیت پیش بینی و قطعیت میدهد و آشنا و آرام بخش هستند. ما نمیتوانیم به راحتی آنها را رها کنیم، چرا که آنها دانش ما در مورد خود و جهان هستند، این که ما کی هستیم و جهان چگونه است.به همین علت روانشناسان شناختی معتقدند که طرح واره ها به سختی تغییر میکند.
الگوی وسیع و نافذ که شامل خاطرات، هیجانات، شناخت واره ها، و حسیات بدنی است که مرتبط با فرد و روابط وی با دیگران بوده و از دوران کودکی و نوجوانی وی شکل گرفته و در تمام طول زندگی فرد گسترش یافته است. طرحواره های غیرانطباقی اولیه، طرحواره هایی هستند که به میزان زیادی ناکارآمد میباشند. به عبارتی دیگر، الگوهای هیجانی و شناختی که در اوایل زندگی فرد شکل میگیرند و در سراسر طول زندگی تکرار میگردند.
طرحواره بالاترین سطح تعمیم یافته شناخت است، که به تغییر مقاوم میباشد، و تاثیر عمیق و قدرتمندی در شناخت واره ها و هیجانهای فردی دارد. افکار خود آیند منفی و مفروضه های بنیادین بینابینی به طور شدیدی تحت تاثیر طرحواره ها قرار میگیرند، و این تاثیر به خصوص زمانی قدرتمند است که طرحواره ها فعال شوند.
همپوشانی و ارتباط متقابل بین طرحواره درمانی (که برای مسائل و مشکلات پایدار کاربرد پیدا میکند، مانند اختلالات شخصیت) و سایر درمانهای شناختی-رفتاری که بر اساس گزارش مطالعات صورت گرفته استوار است (که بیشتر علائم و اختلالات محور یک را شامل میشود). سبکهای کنارآمدن و طرحواره های خود درمانگر میتوانند باسبکهای کنارآمدن و طرحواره ها و حالتها و نیازهای بیمار با هم تداخل ایجاد کنند. یکی از ویژگیهایی که طرحواره درمانی را از سایر رویکردهایی که به درمان اختلالات شخصیت و مشکلات ارتباطی پایدار میپردازند، متمتایز میکند روش انسانگرایانه و شفقتی است که در طرحواره درمانی، رواندرمانگر نسبت به بیماران بکار میبندد.
طرح واره های غیر انطباقی اولیه
به منظور یک تعریف جامع از این طرح واره ها، وی تاکید کرد که طرحواره های غیر انطباقی اولیه:
* یک الگو یا تم گستردده و نافذ است؛
* متشکل از خاطرات، هیجانات، شناخت واره ها و حس های بدنی هستند؛
* در ارتباط بافرد و روابط بین فردی او با دیگران است؛
* در طی دوران کودکی و نوجوانی شکل می گیرد؛
* در طول زندگی فرد گسترش می یابد؛
* به طور قابل ملاحظه ایی ناکار آمد است.
طرح واره های غیرانطباقی اولیه ویژگی های خاصی دارند. این طرح واره ها به عنوان:
* واقعیت های پذیرفته شده،در مورد خود یا محیط تجربه میشوند.
* خود- تخریب کننده و مقاوم به تغییر هستند.
* مختل و ناکار آمد هستند.
* اغلب توسط برخی تغییرات در محیط از جمله فقدان یا از دست دادن شغل، فعال میشوند.
* هنگامی که فعال میشوند با سطوح بالای هیجان در هم آمیخته هستند.
*معمولا ناشی از تعامل سرشت کودک با تجارب مختلف دوره تحولی با اعضاء یا مراقبین در خانواده هستند.
منشاء طرح واره ها
نیازهای هیجانی بنیادین
۵ نیاز هیجانی بنیادین در انسان وجود دارد که باید ارضاء شوند، و عدم ارضاء و ناکامی در بر آورده شدن این نیازها در فرد، موجب شکل گیری طرحواره های مختل میشوند.این نیازها عبارتند از:
* دلبستگی های ایمن به دیگران (شامل: امنیت، ثبات، پرورش و تربیت، پذیرش).
* استقلال، کار آمدی و تجربه ذهنی هویت.
* بیان آزادانه نیازها و هیجان های پذیرفتنی.
*خود انگیختگی.
* محدودیت های واقع گرایانه و خود-بازداری (خود–کنترلی).
تجربه های اولیه زندگی
چهار نوع تجربه اولیه زندگی موجب به وجود آمدن طرحواره های غیر انطباقی اولیه میشوند که عبارتند از:
* ناکام شدن دردناک نیازها؛
* مورد ضربه (تروما) واقع شدن یا قربانی شدن؛
* ارضای بیش از حد برخی از نیازها؛
* درونی سازی انتخابی یا همانندسازی با افراد مهم.
سرشت هیجانی
هر کودکی سرشت هیجانی خاص خود را دارد و والدین بزودی این مساله را در می یابند. تحقیقات بسیاری وجود دارد که تائید کننده عوامل بیولوژیک زیربنایی شخصیت هستند. سرشت هیجانی با رویدادهای دردناک کودک در شکل گیری طرحواره ها با یکدیگر در تعامل هستند. سرشت هیجانی مختلف به طور انتخابی کودک را در معرض شرایط مختلف زندگی قرار میدهند و این خود موجب شکل گیری طرحواره های مختلف در هر فرد میشوند. برخی از حیطه های سرشت هیجانی که به نظر میرسد ذاتی هستند و نسبت به روان درمانی نسبتا مقاوم هستند، عبارتند از:
بدون واکنش ↔ بی ثبات
خوش بین ↔ منفی نگر
آرام ↔ مضطرب
حواس پرت ↔ وسواسی
پرخاشگر ↔ منفعل
خوشحال ↔ تحریک پذیر
اجتماعی ↔ خجالتی
سرشت های هیجانی مختلف به طور انتخابی کودک را در معرض شرایط متفاوت زندگی قرار میدهند. به طور مثال،یک کودک پرخاشگر بیشتر احتمال دارد که مورد آزار جسمی قرار گیرد. به علاوه، سرشتهای مختلف موجب میشود که کودکان در مقابل شرایط زندگی یکسان، به طور متفاوتی آسیب پذیر گردند. به عبارت دیگر، یک رفتار والدینی، ممکن است موجب دو واکنش مختلف در دو کودک گردد. محیط اولیه ناخوشایند یا بیش از حد ارضاء کننده، میتواند موجب مشکلات قابل ملاحظه ایی در سرشت هیجانی کودک گردد. به علاوه، سرشت هیجانی شکل دار میتواند یک محیط طبیعی را مختل سازد و موجب بروز آسیب روانی در غیاب تاریخچه واضحی از اختلال در فردگردد.
حیطه های طرح واره های غیر انطباقی اولیه
یانگ ۱۸ طرح واره را در قالب پنج حیطه اصلی طبقه بندی کرده است و آنها را به عنوان حیطه های طرح واره معرفی میکند.
حیطه یک: انفصال و طرد
بیمارانی که در این حیطه قرار میگیرند قادر نیستند دلبستگی های ارضاءکننده و ایمن با دیگران شکل بدهند. خانواده های این افراد که ریشه شکل گیری این حیطه در کودکی هستند، معمولا ناپایدار، آزار دهنده، سرد، طرد کننده و منزوی از دنیای اطراف خود میباشند. در این افراد نیازهای بنیادین امنیت، آرامش خاطر، پذیرش، حمایت، ثبات، همدلی و راهنمایی به سبک قابل پیش بینی برآورده نشده است.
طرحواره هایی که در این حیطه قرار می گیرند، عبارتند از: ترک شدن – بی ثباتی. درک ناپایداری و غیرواقعی بودن حمایت و ارتباطات فرد با دیگران در این نوع طرح واره می گنجد. بیماران دارای این نوع طرح واره بر این باورند که افراد مهم در زندگی آنها ارتباطات خود را با آنها ادامه نمیدهند و انتظار ترک شدن از جانب دیگران را دارند. این بیماران معتقدند که افراد مهم زندگی اشان قادر نخواهند بود که به حمایت هیجانی و ارتباط قوی ومستمر با آنها ادمه دهند، چون باور دارند که این افراد، بی ثبات و غیر قابل پیش بینی هستند و آنها را به خاطر فرد دیگری طرد خواهند کرد.
محرومیت هیجانی. افراد دارای این طرحواره انتظار دارند که نیازهای هیجانی طبیعی آنها توسط افراد مهم زندگی شان، به طور کافی برآورده نخواهد شد. سه شکل محرومیت هیجانی وجود دارد: محرومیت از مراقبت: فقدان توجه، عاطفه، گرمی یا محبت – محرومیت از همدلی: فقدان درک، خود افشاگری، تبادل دو طرفه احساسات،شنونده؛ – محرومیت از حمایت: فقدان هدایت و راهنمایی دیگران
بی اعتمادی – آزار دیدن. این طرحواره عبارت است از اینکه دیگران آزار دهنده، صدمه رساننده، متقلب، دروغگو، بی صداقت هستند. این بیماران معتقدند که اگر دیگران فرصت پیدا کنند، حتما آنها را استثمار خواهند کرد.
نقص داشتن– شرم. افراد دارای این طرح واره معتقدند که افرادی حقیر، پست، بی ارزش و بد هستند و دیگران آنها را دوست ندارند. به همین دلیل در درون خود احساس پرخاشگری و بی ارزشی دارند و احساساتی همچون دوست نداشتنی بودن را تجربه میکنند. این بیماران ممکن است نسبت به سرزنش، و مقایسه شدن با دیگران به طور افراطی حساس باشند، و از بودن با دیگران احساس عدم امنیت داشته باشند و در عین حال، در حضور دیگران احساس شرم و خجالت کنند.
انزوای اجتماعی – بیگانگی. در این طرحواره، فرد این تجربه ذهنی را دارد که به نوعی از دیگران متفاوت است و متعلق به گروه یا دسته ایی نیست و با دیگران فرق دارد. حس از خود بیگانگی در این افراد دیده می شود.
حیطه دو: خود گردانی و عملکرد مختل
خود مختاری، و توانایی مجزا ساختن فرد از خانوده و عملکرد مستقل مناسب متناسب با سن است افراد داری این حیطه از طرحواره در مجزا کردن خود از خانواده و نمادهای والدینی و عملکرد مستقل مشکل دارند. به عبارت دیگر، در طول دوره کودکی خانواده این افراد در کارهای کودک بسیار دخالت میکردند و به طور افراطی، حمایت کننده بودند. این بیماران در شکل دادن یک هویت مستقل دچار اشکال هستند.
وابستگی – بی کفایتی. افراد دارای این طرح واره، در پذیرفتن مسئولیت های روزانه بدون کمک دیگران احساس ناتوانی میکنند. این طرح واره اغلب به عنوان احساس درماندگی یا منفعل بودن خود را نشان میدهد.
آسیب پذیری در برابر صدمه یا بیماری. محتوای این طرحواره حاوی ترس اغراق آمیز و فاجعه آمیز کردن هر نوع ضربه، و ناتوانی در کنار آمدن با صدمه یا بیماری است، سه قسمت است: – فاجعه آمیزی کردن طبی – فاجعه آمیز کردن هیجانی – فاجعه آمیز کردن
به هم ریختگی– خود تحول نیافته. این طرحواره، غالب اوقات شامل درگیر شدن هیجانی افراطی و نزدیکی بیش از حد فرد با دیگران است. این بیماران باور دارند که فردیت بهم ریخته ای دارند و در نتیجه، بدون حمایت مستمر دیگران قادر نخواهند بود که عملکرد مناسبی داشته باشند و به زندگی خود ادامه دهند. همچنین، احساس هم جوشی مستمر با دیگران و هویت فردی بی کفایت از دیگر مشکلاتی است که این افراد دارند. در نتیجه، احساس پوچی مزمن، بی هدفی و پوچ گرایی میکنند.
شکست. در این طرحواره، باور بر این است که فرد به طور غیر قابل اجتنابی در زمینه های مختلف شکست خواهد خورد، و نمیتواند به سبک با کفایتی به حد همتایان خود برسد.
حیطه سه: حد و مرزهای مختل
نقص در حد و مرزهای درونی، بی مسئولیتی در قبال دیگران و یا فقدان هدف گزینی طولانی مدت از مشخصه های این حیطه است. این مشکلات منجر به عدم رعایت حقوق دیگران، عدم همکاری با دیگران، احترام به کارهای غیر قانونی و عدم برنامه ریزی شخصی واقع گرایانه میشود. خانواده های این افراد، اغلب خانواده های بسیار دخالت کننده، سهل گیر و القای حس برتر بودن در فرد میباشند. در برخی موارد، کودک ممکن است به دلیل عدم رعایت قانون مورد تنبیه قرار نگیرد و یا مراقبت، راهنمایی و هدایت کافی را دریافت نکند. طرح واره های این حیطه عبارتند از:
محق بودن – بزرگ منشی. در این طرحواره، فرد معتقد است که از دیگران بالاتر و ارجح تر است و بنابراین، مستحق دریافت حقوق ویژه میباشد. احترام به قانون و حقوق دیگران در این افراد مشاهده نمیشود. معمولا، این بیماران هر کاری را در هر زمانی که دوست داشته باشند، بدون در نظر گرفتن واقعیت های موجود و ضرر به دیگران، انجام میدهند و به منظور کسب قدرت یا کنترل، تاکید اغراق آمیزی بر برتر بودن خود دارند. سعی بسیاری میکنند که بر دیگران غالب شوند، نقطه نظرهای خود را بر دیگران تحمیل میکنند و رفتارهای دیگران را در جهتی که تمایل داشته باشند، هدایت میکنند؛ بدون اینکه با آنها همدلی داشته باشند و یا احساسات آنها را در نظر بگیرند.
خود کنترلی بی کفایت – خود قانون مندی ناکار آمد. افراد دارای این طرحواره نمیتوانند به طور کار آمدی خود را کنترل کنند، تحمل ناکامی در کسب اهداف فردی در آنها بسیار ناکار آمد و مختل است و در صورت ناکامی، به صورت بسیار افراطی هیجان های خود را بیان میکنند و تکانشی رفتار میکنند.
حیطه چهار: هدایت شدن توسط دیگران
بیمارانی که در این حیطه قرار میگیرند تاکید زیادی بر ارضای نیازهای دیگران در مقایسه با نیازهای خودشان دارند و این کار را برای کسب تائید، حفظ ارتباط عاطفی و اجتناب از تنبیه انجام میدهند. خانواده ایی که این بیماران در آن رشد یافته اند، خانواده هایی بودند که پذیرش شرطی را برای کودکان فراهم کرده بودند. به این معنا که کودک باید جنبه های مهمی از خودش را سرکوب کند تا بتواند عشق، توجه و تائید کسب کند. در چنین محیطی، نیازها و خواسته ها ی گروه به نیازها و احساسهای کودک ارجح اند.
فدا کردن. در این طرحواره، فرد خود را در کنترل اغراق آمیز از جانب دیگران احساس میکند که به دو شکل ظاهر میشود: ۱- فدا کردن نیازها؛ ۲- فدا کردن هیجان ها. این بیماران بر این باورند که آرزوها، نقطه نظرات و احساسهای آنها بی ارزش هستند یا برای دیگران مهم نیستند. این افراد به طور مکرر شاکی هستند و نسبت به عدم ارضای نیازهای خود بسیار حساس هستند. معمولا این وضعیت منجر به خشم، که خود را با علایم غیر انطباقی مثل رفتارهای پرخاشگر-منفعل یا برون ریزی نشان میدهد، میگردد.
خود قربانی کردن. در این طرح واره، فرد به طور داوطلبانه به دنبال ارضای نیازهای دیگران است، حتی اگر نیازهای خودش برآورده نشود. دلایل عمده این افراد عبارتند از پیشگیری از ایجاد هر نوع ناراحتی و درد در دیگران، اجتناب از احساس گناه ناشی از خود خواه بودن، و تداوم ارتباط با دیگران و اغلب منجر به یک حساسیت حاد به درد در دیگران میگردد.
تائید جویی – جلب توجه. افراد دارای این طرحواره، تاکید افراطی بر کسب تائید، بازشناسی یا توجه از جانب دیگران دارند، تا به این وسیله بتوانند یک تجربه ذهنی ایمن از خود به دست آورند. تجربه ذهنی فرد از اعتماد بنفس خودش، به طور بنیادین به واکنش های دیگران بستگی دارد. گاهی اوقات این طرح واره در این بیماران، موجب تاکید اغراق آمیز به ظاهر، توجه و احترام میشود.
حیطه پنج: گوش به زنگی بیش از حد و بازداری
در این حیطه، تاکید افراطی بر سرکوبی احساسهای خود انگیخته، تکانه ها و انتخاب ها و پیروی از قوانین غیر قابل انعطاف و تدوین شده است، حتی اگر به قیمت از دست دادن شادی، بیان خود، آرامش، روابط بین فردی نزدیک و سلامتی باشد. خانواده ای که این افراد در آن پرورش یافته اند معمولا تنبیه کننده و تقاضا کننده، کمال گرا، پیرو قوانین، سرکوب کننده هیجان ها و اجتناب از خطا، شادی و آرامش بوده است.
منفی گرایی – بدبینی . در این طرح واره، تمرکز مستمر و نافذی بر جنبه های منفی زندگی، از جمله مرگ، فقدان، گناه، تعارض، خیانت و غیره وجود دارد و در عین حال، جنبه های مثبت زندگی کوچک شمرده میشوند یا نادیده گرفته میشود. معمولا شامل یک ترس غیر طبیعی از خطا کردن است، که ممکن است به مشکلاتی مثل مشکلات مالی و فقدان منجر شود. چون این افراد نتایج منفی را به طور اغراق آمیزی ادراک میکنند، لذا به طور مکرر دچار نگرانی مزمن، گوش به زنگی و بلا تصمیمی هستند.
باز داری هیجانی. در این طرح واره ،فرد احساسات، ارتباطات و رفتارهای خود انگیخته خود را محدود میسازد. معمولا از عدم تائید توسط دیگران، احساس شرم یا از دست دادن کنترل اجتناب میکند. شایع ترین جنبه های این بازداری شامل موارد زیر است: ۱- بازداری از خشم؛ ۲- بازداری از تکانه های مثبت؛ ۳- مشکل در بیان آسیب پذیری یا ارتباط آزادانه با احساس ها، نیازها و غیره؛ ۴- تاکید افراطی بر سرکوبی هیجان ها.
معیارهای ناعادلانه/عیب جویی افراطی. باور زیربنایی در این طرح واره این است که فرد باید تمامی تلاش خود را انجام دهد تا بتواند به استانداردهای درونی شده بسیار سخت مورد رفتار و عملکرد را، به منظور اجتناب از سرزنش، برسد. این افراد، غالب اوقات احساس در فشار بودن دارند و اختلال واضحی در کسب لذت، آرامش، اعتماد به نفس و رضایت در روابط بین فردی دارند. این طرحواره خود را به صورت کمال گرایی، قوانین غیر قابل انعطاف و اشتغال ذهنی با زمان و کارآمدی، نشان میدهند.
تنبیه. در این طرح واره اعتقاد بر این است که فرد هنگامی که خطایی مرتکب شده، باید شدیدا تنبیه شود و در قبال افرادی که استانداردها را رعایت نمیکنند، شدیدا پرخاشگر، بی تحمل، تنبیه کننده و خشمگین است. معمولا، این طرح واره خود را به صورت دشواری در بخشیدن خود یا دیگران در هنگام ارتکاب خطا نشان میدهد.
منبع: دوستی
تله های زندگی
تله های زندگی
مبانی نظری طرحواره
کلمه طرحواره به عنوان ساختار، قالب یا چارچوب تعریف میشود . واژه طرحواره در روانشناسی و به طور گسترده تر در حوزه شناختی به صورت قالبی در نظر گرفته میشود که بر اساس واقعیت یا تجربه شکل میگیرد تا به افراد کمک کند تجارب خود را تبیین کنند. علاوه بر این ادراک از طریق طرحواره واسط بندی میشود. و پاسخ های افراد نیز توسط طرحواره جهت پیدا میکند. طرحواره بازنمایی انتزاعی خصوصیات متمایز کننده یک واقعه، یا به عبارت دیگر، طرح کلی از عناصر برجسته یک واقعه میباشد. در بافت رواندرمانی طرحواره به عنوان هر اصل سازمان دهنده کلی در نظر گرفته میشود که برای درک تجارب زندگی فرد ضروری است این طرحواره ها در اوایل زندگی شکل میگیرند. به حرکت خود ادامه میدهند و خودشان را به تجارب بعدی زندگی تحمیل میکنند. حتی اگر هیچ گونه کاربردی نداشته باشند.
به طور کلی طرحواره تحت عنوان یک انتزاع اولیه و یک پیش طرح از مفهومی پیچیده توصیف شده است که از تجارب پیشین بوجود آمده و سازماندهی اطلاعات آینده را هدایت میکند.
تداوم طرحواره
طرحواره ناسازگار اولیه برای بسیاری از بیماران بنیاد خود پندارۀ آن ها محسوب میشوند. طرحواره های ناسازگار اولیه، مرکز سازماندهی شخصیت بشمار میروند. تداوم طرحوارها به فرایندی اشاره دارد که از طریق آن طرحواره های ناسازگار اولیه تقویت میشوند. این فرآیندها به دو دسته تقسیم میشوند: 1) تحریف های شناختی 2) الگوهای رفتاری خود آسیب رسان. درسطح شناختی، تداوم طرحواره ها معمولا با برجسته سازی و اغراق در اطلاعات همخوان با طرحواره و نفی یا کمینه سازی اطلاعات مخالف با طرحواره صورت میگیرد.
هنگامی که درمانگر تلاش میکند طرحواره ها را مورد چالش قرار دهد یا آنها را زیر سوال ببرد، اغلب با مقاومت بیماران روبرو میشود. بیمار اغلب تلاشهای فعالانه ای انجام میدهد تا به درمانگر ثابت کند که طرحواره های او با واقعیت تطابق دارند. برای اینکه طرحواره ها سالم بمانند اطلاعات باید تحریف شوند. درسطح رفتاری، تداوم طرحواره ها از طریق الگوی رفتاری خود آسیب رسان به دست میآید. این الگوهای رفتاری طرحواره ممکن است در محیط اولیه خانوادگی کارآمد بوده باشند. به مرور زمان و خارج از محیط خانواده این رفتارها اغلب خود آسیب رسان میشوند و نهایتا طرحوارۀ بیمار را تقویت میکنند. برای مثال زنی که طرحوارۀ اطاعت دارد ممکن است مردانی را برای ازدواج انتخاب کند که سلطه گر باشند. با انجام این کار او نقش یک مطیع و پیرو را بازی میکند و احساس آرامش پیدا میکند. بنابراین دیدگاه او در مورد خودش یعنی مطیع، تقویت می شود. انتخاب شریک زندگی ناسازگاریکی از معمول ترین سازوکارهایی است که از طریق ان طرحواره ها تداوم می یابند.
اجتناب
هنگامی که طرحوارۀ ناسازگار برانگیخته شود، افراد معمولا سطح بالایی از عواطف نظیر خشم شدید، اضطراب، غم یا احساس گناه راتجربه میکنند. این شدت هیجان معمولا ناخوشایند است، بنابراین افراد اغلب فرآیندهای خودکاری را برای اجتناب از برانگیخته شدن طرحواره ها به کار میبرند تا عاطفۀ این طرحوارها را تجربه نکنند. اجتناب به چندین توع تقسیم میشود. اجتناب شناختی به تلاش خودکار برای توقف افکار و تصویرهای ذهنی اشاره دارد که ممکن است طرحواره ها را برانگیزند.
دومین نوع از فرایند اجتناب، اجتناب عاطفی است. اجتناب عاطفی به تلاشهای خودکار یا ارادی برای بلوکه کردن احساسهایی اشاره دارد که بوسیلۀ طرحواره ها برانگیخته شده اند. برای مثال برخی ازبیماران «مرزی» گزارش میدهند برای اینکه درد غیر قابل تحملی که بوسیله طرحوارۀ اولیه شان برانگیخته شده است کاهش دهند مچ دست خود را میبرند.
نوع سوم از اجتناب، اجتناب رفتاری است. اجتناب رفتاری به گرایش بیمار برای کناره گیری ازموقعیت ها یا شرایط واقعی زندگی اشاره دارد که ممکن است طرحواره های دردناک را برانگیزد. در اغلب افراد، اجتناب رفتاری میتواند از طریق انزوای اجتماعی، بیرون هراسی یا عدم توفیق دردستیابی به هرنوع شغل خلاق و یا پذیرش مسئولیت های خانواده بروز کند.
به طور خلاصه این سه نوع اجتناب طرحواره- شناختی، عاطفی، رفتاری به بیمار اجازه میدهد از ناراحتی مرتبط با طرحواره های ناسازگار اولیه بگریزد. با این وجود اجتناب هزینه هایی دارد که مهم ترین آنها عبارتنداز: الف) طرحواره ها ممکن است هرگز مورد سوال و چالش قرار نگیرند؛ ب) سد راه تجارب زندگی شوند که میتوانند نادرست بودن این طرحواره ها را ثابت کنند.
جبران
جبران به جبران افراطیِ طرحواره های ناسازگار اولیه اشاره دارد. بسیاری از بیماران، آن سبک رفتاری یا شناختی را برمیگزینند که به نظر میرسد متضاد چیزی است که ما بر اساس آنچه درمورد طرحواره های اولیۀ بیماران میدانیم پیش بینی میکنیم. برای مثال، بعضی از بیمارانی که در دوران کودکی محرومیت هیجانی شدیدی را تجربه کرده اند در بزرگسالی به شیوه ای خود شیفته رفتار میکنند. این حس ظاهری سزاوار بودن، محرومیت نهفتۀ شخص را پنهان میکند.
جبران اغلب تا حدی کار آمد است. برای مثال به جای رفتار به سبکی که حس محرومیت را تقویت میکند، برخی از بیماران تلاش خود را برای ارضای این نیازها بکار می گیرند. متاسفانه این تلاشها اغلب نتیجۀ معکوس میدهد. بیماران خودشیفته ممکن است در نهایت از دوستان، همسران و همکاران خود بیگانه شوند و دوباره به حالت محرومیت بازگردند.
بیماران ضدوابسته ممکن است دریافت هرگونه کمک از سوی دیگران را شدیدا رد کنند و به گونه ای افراطی در پی خود واقعیت بخشی باشند. این گونه افراد حتی در صورت لزوم هم از کسی سوال نمی پرسند. یا بیمارانی که طرحواره وابستگی/بی کفایتی دارند ممکن است هر انتقاد درستی را شدیدا رد کنند و در نتیجه خود را از مزیت بازخوردهای سازنده محروم میکنند، درصورتی که این بازخوردها ممکن است به کفایت یا موفقیت بیشتری منجر شود.
فرایندهای جبران ممکن است بعنوان برخی از تلاشهای موفق بیمار برای چالش با طرحواره هایش نیز مطرح شوند. متاسفانه جبران تقریبا همیشه متضمن شکست در بازشناسی آسیب پذیری نهفته است؛ درنتیجه اگر جبران طرحواره با شکست مواجه شود، درمان بدلیل عدم آمادگی بیمار برای تجربه مجدد هیجان های شدید به تعویق می افتد. علاوه بر این رفتارهای طرحواره که بصورت افراطی جبران میشوند، ممکن است حقوق دیگران را بصورت آشکارا زیر پا بگذارند و در نهایت به پیامدهای ناگوار در زندگی منجر شوند.
طرحواره های ناسازگار اولیه:
طرحواره میتواند مثبت یا منفی سازگار یا ناسازگار باشد و نیز میتواند در اوایل زندگی؛ یا در سیر بعدی زندگی شکل بگیرد. مجموعه ای از طرحواره ها بویژه آنها که عمدتاً در نتیجه تجارب ناگوار دوران کودکی بوجود می آیند را طرحواره های ناسازگار اولیه مینامند، و آنها را الگوی هیجانی و شناختی خود آسیب رسانی که در ابتدای رشد در ذهن شکل گرفته و در سیر زندگی تکرار میشوند، تعریف میشوند. طرحواره های ناسازگار اولیه تحت عنوان ساختارهای پردازش اطلاعات مفهوم سازی شده اند که در اوایل زندگی شکل گرفته اند و محصول خلق و خو و محیط فرد هستند.
طرحواره های ناسازگار اولیه (یا باورهای مرکزی منفی)، به یک چارچوب شناختی ناکارآمد برای دیدن خود و دیگران اشاره دارد که ابتدا در پاسخ به وقایع ناگوار کودکی رشد مییابد.
یک الگو یا درون مایه نافذ، فراگیر و وسیع که از حافظه ها، هیجان ها و شناخت ها و احساسات بدنی درباره خود فردو روابطش با دیگران تشکیل شده است. این الگوها در طول دوران کودکی یا نوجوانی شکل گرفته اند و در کل زندگی فرد وجود دارند و به شدت ناکارآمدند. رفتارهای ناسازگار در پاسخ به این طرح واره ها بوجود میآید ولی بخشی از طرحواره محسوب نمیشوند.
عملکرد طرحواره ناسازگار اولیه:
ماهیت ناکار آمد طرحواره ها وقتی ظاهر میشود که افراد در روند زندگی روزمره خود و تعاملاتشان با دیگران به گونه ای عمل میکنند که طرحواره آنها تأیید شود، حتی برداشت اولیه آنها درست نباشد فرض می شود که طرحواره های ناسازگار، موجب یکسری رفتارهای مشکلزا میشوند، مکانیسمی که این طرحواره ها و رفتارها را به هم پیوند میدهد اجتناب است. این رفتارها احتمالاً به فرد برای دوری از حالتهای منفی مرتبط با طرحواره ها کمک مینماید. اثر بخش بودن این رفتارها در کاهش حالتهای منفی، احتمالاً سبب میشود که افراد آنها را توسعه دهند.
طرحواره ها حالت ابعادی دارند. بدین معنا که از نظر شدت و گستره فعالیت در ذهن با یکدیگر فرق دارند هر چه یک طرحواره شدیدتر باشد تعداد بیشتری از موقعیتها میتوانند آن را فعال کنند طرحواره ها نقش بسیار عمده ای در تفکر احساس رفتار و نحوه برقراری ارتباط با دیگران ایفا میکنند و به گونه ای اجتناب ناپذیر زندگی بزرگسالی را به شرایط ناگوار کودکی پیوند میدهند، آنها بر پردازش تجارب بعدی تأثیر میگذارند. طرحواره های ناسازگار اولیه صفت مانند هستند زیرا در بیشتر زمان ها پایدارند، هر چه لزوماً در هر لحظه فعال نیستند.
آنها خود را از طریق انحرافات شناختی الگوهای خود مغلوب سازی و سبکهای مقابله ای ناکارآمد تثبیت و جاودانه میکنند و برای بقای خود میجنگند. آنها مستقیم یا غیر مستقیم منجر به آشفتگی های روانشناختی و اختلالات شخصیتی میشوند. طرحواره های ناسازگار ظاهراً یک عامل آسیبزا برای مشکلات روانشناختی اند و با دامنه وسیعی از اختلالات روان پزشکی ارتباط دارند، مطالعات رابطه طرحواره ها با تعدادی از اختلالات بالینی از جمله: ترس مرضی سوء استفاده مواد، اختلال خوردن ،اختلال وحشت زدگی و افسردگی مزمن را نشان داده اند.
یانگ بیان کرد که طرحواره های ناسازگار اولیه در عمیقترین سطح شناخت، معمولاً خارج از آگاهی عمل میکنند. افراد را از لحاظ روانشناختی آسیب پذیر میسازد و افسردگی، اضطراب روابط ناکارآمد، اعتیاد و اختلالات روان تنی را رشد میدهند. در طرحواره درمانی نیز، طرحواره های ناسازگار به عنوان هسته و هدف اصلی درمان، اختلالات شخصیت و مشکلات منش شناختی مزمن در نظر گرفته میشوند.
حوزه های طرحواره ناسازگار اولیه:
طرحواره های ناسازگار را بر طبق پنج نیاز هیجانی ارضاء نشده تقسیم کرده و آنها را حوزه های طرحواره نامیدند. هجده طرحواره در پنج حوزه معرفی کرده اند:
حوزه اول: بریدگی و طرد: افرادی که در این حوزه قرار می گیرند نمی توانند دلبستگی ایمن و رضایت بخشی با دیگران برقرار کنند چنین افرادی نیازشان به ثبات، امنیت، محبت، عشق و تعلق خاطر، برآورده نخواهد شد. خانواده های اصلی آنها معمولاً بی ثبات، بد رفتار تندخو، سرد و بی عاطفه و طرد کننده هستند. بسیاری از آنها دوران کودکی تکان دهنده ای داشته اند و در بزرگسالی تمایل دارند به گونه ای نسنجیده و شتاب زده از یک رابطه خودآسیبرسان به رابطه دیگری پناه برند یا از برقراری روابط بین فردی نزدیک اجتناب کنند. رابطه درمانی اغلب محور اصلی درمان این افراد میباشد. پنج طرحواره در این حوزه قرار میگیرند که شامل:
رها شدگی/بی ثباتی: بی ثباتی یا بی اعتمادی نسبت به دریافت محبت و برقراری ارتباط با اطرافیان به طوری که فرد احساس می کند افراد مهم زندگی اش نمیتوانند حمایت عاطفی و تشویق لازم را به او بدهند زیرا این افراد از لحاظ هیجانی بی ثبات، غیر قابل پیش بینی، اعتماد ناپذیر و نامنظم اند. فردی که چنین طرحواره ای در نظرش شکل گرفته باشد. معتقد است هر لحظه امکان دارد افراد مهم زندگی اش بمیرند یا اینکه او را رها کنند و به فرد دیگری علاقه مند شوند.
بی اعتمادی/بد رفتاری: انتظار اینکه دیگران به انسان ضربه می زنند، بدرفتار میباشند. انسان را سرافکنده میکنند. دروغ میگویند و دغلکار و سودجو هستند. این انتظار باعث میشود فرد وقایع پیرامون خود را به گونه ای خاص ادراک کند: آسیبی که به فرد وارد نموده اند،عمومی بوده و یا اینکه در نتیجه غفلت مفرط پدید آمده است. ممکن است فرد احساس کند همیشه یک نفر او را میدزدد و یا حق او را میخورد.
محرومیت هیجانی:
نیاز فرد به حمایت عاطفی به اندازه کافی از جانب دیگران ارضا نمیشوند. سه نوع محرومیت مهم وجود دارند که عبارتنداز:
الف) محرومیت از محبت: فقدان توجه، عطوفت یا همراهی. ب)محرومیت از همدلی: درک نشدن، به حرف دل فرد گوش ندادن. ج) محرومیت از حمایت: نداشتن منبع قدرت، راهنمایی شدن از سوی دیگران.
انزوای اجتماعی/بیگانگی:
احساس اینکه فرد از جهان کناره گیری کرده و با دیگران متفاوت یا وصله ناجور اجتماع است یا احساس اینکه به جامعه یا گروه خاصی تعلق خاطر ندارد.
نقص/شرم:
احساس اینکه فرد در مهمترین جنبه های شخصیتش، انسان ناقص، نامطلوب، حقیر و بی ارزش است یا اینکه در نظر افراد مهم زندگی اش، فردی منفور و نامطلوب به حساب می آید. همچنین این طرحواره حساسیت بیش از حد نسبت به انتقاد، طرد، سرزنش، کم رویی، مقایسه های نابجا، احساس ناامنی در حضور دیگران و حس شرمندگی در ارتباط با عیب و نقص های درونی را در بر میگیرد، این نقاط ضعف ممکن است شخصی (تکانه های خشم، تمایلات جنسی غیر قابل پذیرش) یا عمومی باشند (مشکلات اجتماعی و …).
حوزه دوم: خودگردانی و عملکرد مختل:
انتظاراتی که فرد از خود و محیط دارد با توانایی های محسوس او برای جدایی بقاء و عملکرد مستقل یا انجام موفقیت آمیز کارها تداخل میکنند. طرحواره های این حوزه به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آیند که اعتماد به نفس کودک را کاهش میدهند. بیش از حد کودک محافظت میکنند یا اینکه نتوانسته اند کودک را به انجام کارهای بیرون از خانواده تشویق کنند. این افراد در بزرگسالی نمیتوانند برای خود اهداف مشخصی در نظر بگیرند و در مهارتهای مورد نیاز تبحر پیدا کنند. طرحواره های این حوزه شامل:
وابستگی /بی کفایتی:
اعتقاد به اینکه فرد نمی تواند مسئولیتهای روزمره را بدون کمک قابل ملاحظه ای دیگران در حد قابل قبولی انجام دهد. این حالت اغلب به صورت درماندگی افراطی و منفعل بودن ظاهر میشود.
آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری:
ترس افراطی از اینکه فاجعه نزدیک است و هر لحظه احتمال وقوع آن وجود دارد و فرد نمی تواند از آن جلوگیری کند و ترس ها بر یک یا چند جنبه متمرکزند.
الف) حوادث پزشکی مانند حمله قلبی یا ابتلا به ایدز
ب) وقایع هیجانی مثل دیوانه شدن و از دست دادن کنترل
ج) سوانح محیطی مانند گیر افتادن در آسانسور و قربانی جنایت شدن و ….
خودتحولی نیافته / گرفتار:
ارتباط عاطفی شدید و نزدیک بیش از حد با یکی از افراد مهم زندگی به قیمت از دست دادن فردیت یا رشد/اجتماعی طبیعی غالباً اعتقاد بر این است که هیچ یک از افراد گرفتار، بدون حمایت دیگری، قادر به ادامه زندگی نبوده یا نمیتواند شاد باشد. فردی که چنین طرحواره ای دارد ممکن است احساس کند وجودش در دیگران ادغام شده و هویت جداگانه ای ندارد و این طرحواره اغلب به صورت احساس پوچی و سردرگمی و بی هدفی بروز میکند.
شکست:
باور به اینکه فرد شکست خورده است یا در آینده شکست خواهد خورد و این شکست برای او اجتناب ناپذیر است و فرد در مقایسه با همسالانش در زمینه پیشرفت احساس بی کفایتی میکند و اغلب شامل این باور است که شخص دیوانه، بی استعداد با لایق و نادان و نسبت به دیگران موفقیت کمتری دارد.
حوزه سوم: محدودیتهای مختل:
نقص در محدودیتهای درونی احساس مسئولیت در قبال دیگران با جهت گیری نسبت به اهداف بلند مدت زندگی این طرحواره ها منجر به بروز مشکلاتی در رابطه با حقوق دیگران، همکاری با دیگران ،تعهد یا هدف گزینی و رسیدن به اهداف واقع بینانه می شود. طرحواره های این حوزه به طور معمول در خانواده هایی که به جای انضباط مواجهه مناسب، محدودیتهای منطقی، مسئولیت پذیری ،همکاری متقابل و هدف گزینی به وجه مشخصه آنها سهل انگاری مفرط، سردرگمی، یا حس برتری است. در برخی موارد کودک ممکن است نتواند ناراحتی عادی و معمولی را تحمل کند یا این که ممکن است هدایت جهت مندی و راهنمایی کافی دریافت نکرده باشد.
این افراد در بزرگسالی توانایی مهار تکانه های خود را ندارند و نمیتوانند ارضاء نیازهای آنی را به خاطر دستیابی به منابع آنی به تأخیر اندازند. این طرحواره ها میتواند شکلی از جبران افراطی دیگر طرحواره ها مثل محرومیت هیجانی باشد. طرحواره های این حوزه شامل:
استحقاق /بزرگ منشی:
فرد احساس میکند نسبت به دیگران یک سر و گردن بالاتر است حقوق ویژه ای برای خود قائل است و تعهدی نسبت به رعایت اصول روابط متقابل که راهنمای تعاملات اجتماعی بهنجار هستند، ندارد. اغلب به این نکته پافشاری میکند که دیگران باید هر آنچه که او میخواهد را برایش فراهم سازند. بدون توجه به اینکه آیا درخواست او منطقی است چه چیزی از نظر دیگران معقول است یا اینکه چه هزینه ای برای دیگران دارد و برای اینکه بتوانند کسب قدرت کنند یا دیگران را کنترل کنند تمرکز افراطی بر برتریجویی دارند.
خویشتنداری و خود انضباطی ناکافی:
مشکلات مستمر در خویشتنداری مناسب و تحمل نکردن ناکافی ها در راه دستیابی به اهداف شخصی یا ناتوانی در جلوگیری از بیان هیجان ها و تکانه ها، در شکل های خفیف تر آن، فرد به شدت از ناراحتی اجتناب میکند. فردی که چنین طرحواره ای دارد، درد را تحمل نمیکند و از مسئولیت پذیری گریزان است، به هر قیمتی از تعارض جلوگیری میکند و زیاد به خودش سخت نمیگیرد. این عوامل باعث میشود از رضایت شخصی، تعهد و انسجام شخصیتی چنین فردی جلوگیری میشود.
حوزه چهارم: دیگر جهت مندی:
تمرکز افراطی بر تمایلات احساسات و پاسخ های دیگران به گونه ای که نیازهای خود فرد را نادیده گرفته میشود.
این کار به منظور دریافت عشق و پذیرش، تداوم با دیگران یا اجتناب از انتقام و تلافی صورت میگیرد.
در این طرحواره ها، فرد معمولاً هیجانات و تمایلات طبیعی خود را واپس میزند و نسبت به آنها ناآگاه است. طرحواره های این حوزه به طور معمول در خانواده هایی بوجود می آیند که کودکی را با قید واسط پذیرفته اند: کودک به منظور دستیابی به توجه، عشق و پذیرش باید جنبه های مهم شخصیت خود را نادیده بگیرد در بسیاری از این خانواده ها نیازها و تمایلات هیجانی والدین و منزلت اجتماعی در مقایسه با نیازها و احساسات کودک ارزش بیشتری دارند.
اطاعت:
احساس اجبار نسبت به واگذاری افراطی کنترل خود به دیگران این کار معمولاً برای اجتناب از خشم، محرومیت یا انتقام صورت میگیرد. دو نوع از مهمترین اطاعت ها عبارتنداز الف ) اطاعت از نیازها: واپس زنی تمایلات ،تصمیمات و ترجیحات شخصی. ب) اطاعت از هیجان ها: واپس زنی هیجانات شخصی بویژه خشم.
معمولا این طور به نظر میرسد که تمایلات، عقاید و احساسات فرد، فاقد ارزش اند یا برای دیگران اهمیت دارند. این طرحواره معمولاً به شکل اطاعت افراطی همراه حساسیت بیش از حد نسبت به احساسات دیگران تجلی می یابد و این طرحواره به طور کلی منجر به خشم میشود.
ایثار:
تمرکز افراطی بر ارضاء نیازهای دیگران در زندگی روزمره که به قیمت عدم ارضاء نیازهای خود فرد تمام میشود. رایج ترین دلایل انجام این کار عبارتند از: جلوگیری از آسیب رساندن به دیگران، جلوگیری از احساس گناه ناشی از خودخواهی یا تداوم ارتباط با افراد نیازمند. چنین طرحواره ای منجر به این احساس میشود که نیازهای فرد ایثارگر به قدر کافی ارضاء نمیشوند. همچنین باعث رنجش افرادی میشود که او از آنها نگهداری میکند. با مفهوم وابستگی بیمار گونه همپوشی دارد.
پذیرش جویی /جلب توجه:
تأکید افراطی در کسب تأیید توجه و پذیرش از سوی دیگران که مانع شکل گیری معنایی مطمئن و واقعی از خود میشود. احساس ارزشمندی فرد، بیشتر واکنش های دیگران وابسته است با به تمایلات طبیعی خودش. گاهی اوقات این طرحواره با تأکید افراطی بر مقام و منزلت، قیافه و ظاهر، پذیرش اجتماعی، پول یا پیشرفت مشخص میشود و وسیله ای است برای دستیابی فرد به تأیید. این طرحواره اغلب منجر به اتخاذ تصمیماتی غیر قابل اطمینان و ناخوشایند در مورد وقایع مهم زندگی می نمود.
حوزه پنجم: گوش به زنگی بیش از حد و بازداری:
تأکید افراطی برواپس زنی احساسات، تکانه ها و انتخابهای خود انگیخته یا برآورده ساختن قواعد و انتظارات انعطاف ناپذیر و درونی شده درباره عملکرد و رفتار اخلاقی که منجر به از بین رفتن خوشحالی، ابراز عقیده، آرامش خاطر، روابط نزدیک و سلامتی میشود. طرحواره های این حوزه در خانواده هایی بوجود می آیند که در آنها عصبانیت، توقع و گاهی اوقات تنبیه مشاهده میشود:
در این خانواده ها بر عملکرد عالی و بی نقص وظیفه شناسی پیروی از قوانین و اجتناب از اشتباه تأکید میشود. در حالی که به لذت، خوشحالی و آرامش اهمیت چندانی داده نمیشود و در این افراد تمایلی نهفته نسبت به بدبینی و نگرانی وجود دارد.
منفی گرایی/بدبینی:
تمرکز عمیق و مداوم بر جنبه های منفی زندگی همراه با دست کم گرفتن جنبه های مثبت زندگی یا غفلت از آنها این طرحواره معمولاً شامل انتظارات افراطی در طیف وسیعی از موقعیتهای کاری، مالی و بین فردی است که خود این حالت منجر به اشتباهات شدیدی می شود. طوری که شخص در نهایت احساس میکند زندگی اش از هم پاشیده است. اغلب باعث ترس غیر معمول از اشتباه کردن میشود، اشتباهی که ممکن است منجر به ورشکستگی های تحقیر و سرافکندگی یا گیر افتادن در یک موقعیت بد میشود و مشخصه این افراد نگرانی مزمن، گوش به زنگی و بلاتکلیفی است.
بازداری هیجانی:
بازداری افراطی از اعمال احساسات و ارتباطات خود انگیخته که معمولاً به منظور اجتناب از طرد دیگران، احساس شرمندگی و از دست دادن کنترل بر تکانه های شخصی صورت میگیرد. معمولی ترین حوزه هایی که بازداری در مورد آن اعمال می شود عبارتند از: الف) بازداری از بروز خشم و پرخاشگری. ب) بازداری از بیان تکانه های مثبت (از قبیل خوشحالی، محبت، برانگیختگی جنسی و بازی)
طرحواره معیارهای سرسختانه/عیب جویی افراطی:
احساس فشار و عیب جویی از خود و دیگران ،کمال گرایی، بایدها، اشتغال ذهنی یا بازدهی و زمان.
طرحواره تنبیه:
اعتقاد به اینکه هر اشتباهی مستلزم تنبیه سخت است حتی اگر خود فرد اشتباه کرده باشد.
سبک های مقابله ای و پاسخ های فرد به طرحواره ها:
مقابله مؤلفه رفتاری نظریه طرحواره است که البته قابل کاربرد در مورد سبک های شناختی و عاطفی فرد است. بیماران از طریق راهبردهای شناختی و هیجانی و بخصوص رفتاری با طرحواره های خود مقابله میکنند. بیمار در موقعیتهای مختلف از سبکهای رفتاری متفاوتی برای مقابله با یک طرحواره استفاده میکند که شامل 3 سبک مقابله ای است:
الف ) تسلیم در برابر طرحواره (Freeze) ب) اجتناب از طرحواره ج ) جبران افراطی
طرحواره تسلیم در برابر طرحواره: فرد می پذیرد که طرحواره درست است و بدون اینکه بخواهد الگوهای بر گرفته از طرحواره را تکرار میکند مثل تبعیت، وابستگی.
اجتناب از طرحواره ها: تلاش برای جلوگیری از فعال شدن طرحواره، فکر نکردن به طرحواره، جلوگیری از بروز افکار و تصاویری که طرحواره را بر می انگیزد، پرت کردن حواس در صورت بروز این افکار نمونه هایی از اجتناب شامل: مصرف الکل یا دارو -روابط بی بند و بار- اعتیاد به کار- کناره گیری اجتماعی
جبران افراطی طرحواره تلاشی نسبتاً سالم ولی ناموفق بر علیه طرحواره که منجر به تداوم طرحواره میشود. تلاش افراطی برای متفاوت بودن با دوران کودکی خود و بازمان شکل گیری طرحواره. نمونه هایی از سبک جبران افراطی شامل: پرخاشگری- خشونت- شهرت طلبی- مقام دوستی، نظم و وسواس مفرط.
مدل های نظری طرحواره های ناسازگار اولیه:
مدل نظری بک: مدل نظری بک (1964) به طرحواره ها مربوط میشود و به بازنمایی های ثابت از تجربه که به نوعی درسرند، رمزگذاری، ارزشیابی اطلاعات دخیل هستند. وی میگوید در افسردگی طرحواره های ناکارآمد را فعال میکند. طرحواره های ناسازگار بدان سبب تداوم می یابند که افراد که بین جنبه های مثبت و منفی تعادل ایجاد کنند، جنبه های منفی موقعیتها را به طور گزینشی برداشت میکنند.
مدل نظری یانگ:
مدل نظری یانگ (1990 و1999) معتقد است برخی از این طرحواره ها به ویژه آنها که عمدتاً در نتیجه تجارب ناگوار دوران کودکی شکل میگیرند ممکن است هسته اصلی اختلالات شخصیت، مشکلات منش شناختی خفیف تر و بسیاری از اختلالات مزمن محورI قرار بگیرند. یانگ برای بررسی دقیقتر این ایده مجموعه ای از طرحواره ها را مشخص کرده است که به آنها «طرحواره های ناسازگار اولیه» میگویند.
یانگ ، پس از بازنگری در تعریف اولیه که از طرح واره ارائه کرده بود به این نتیجه رسید که طرحواره های ناسازگار اولیه خصوصیات زیر را دارا هستند: الگوها یا درون مایه های عمیق و فراگیری هستند – از خاطرات، هیجانها، شناختواره ها و احساسات بدنی تشکیل شده اند – در دوران کودکی یا نوجوانی شکل گرفته اند – در سیر زندگی تداوم دارند – درباره خود و رابطه با دیگران هستند – به شدت ناکارآمدند.
خلاصه این که طرحواره های ناسازگار اولیه، الگوهای هیجانی و شناختی خود-آسیب رسانی هستند که در ابتدای رشد و تحول در ذهن شکل گرفته اند و در سیر زندگی تکرار میشوند. توجه کنید که طبق این توصیف رفتار یک فرد، بخشی از طرحواره محسوب نمیشود. چون یانگ معتقد است که رفتارهای ناسازگار در پاسخ به طرحواره به وجود می آیند. بنابراین رفتارها را از طرح واره ها نشأت میگیرند ولی بخشی از طرحواره ها محسوب نمیشوند.
طرح واره ها در احساسی که ما از خودمان داریم نقش محوری دارند: آنها دانش ما را در مورد خودمان و جهان شکل میدهند: به نحوی که وقایع زندگی را بر اساس این بایدها پیش بینی میکنیم.
منبع: درمانکده طرحواره ایران
طرحواره و درمانگر
طرحواره و درمانگر
درمان طرحواره محور
مداخله های درمان:
1) مداخلات شناختی
2)مداخلات تجربی
3) مداخلات بین فردی
4) مداخلات رفتاری
فنون شناختی
درمانگر چگونه میتواند به بیمارکمک کند تا طرحوارها را بشناسد و اصلاح کند. درحال حاظر دو تکنیک برای شناسایی طرحواره ها وجود دارد:
1) استفاده از پیکان رو به پایین
2) مشاهدۀ درون مایه های مشترک فرد نسبت به خودش ودیگران.
پیکان رو به پایین
بعضی از افکار منفی، درست از آب درمیایند. بیماری پیش بینی میکند که در مهمانی طرد خواهد شد یا مورد بی اعتنایی بقیه قرار میگیرد. این فکر نوعی پیش گویی است اما احتمال دارد صحت پیدا کند. جستجوی باورهای زیر بنایی ترس، به اوکمک میکند تا فکر را از درجۀ اعتبار ساقط کند. درمانگر در تکنیک رو به پایین، مدام درباره فکر یا واقعه از بیمار سوال میکند: اگر این فکر درست باشد، بعدش چه اتفاقی میافتد؟ یا اگر این واقعه رخ بدهد، جه معنایی برای شما دارد؟ هدف استفاده از این تکنیک شناسایی باورهای مرکزی است. همان باوری که هسته اصلی مشکلات محسوب میشود. مثال:
درمانگر: گفتید که نگران ایرادهای چهره تان هستید. به این ایرادها خیلی توجه میکنید، نه؟
بیمار: درسته فکر میکنم پیرتر به نظر میآیم.
درمانگر: بگذارید ببینم، پیرتر به نظر میآیم برایتان چه معنی دارد «اگر پیرتر به نظر بیایم ناراحت میشوم چون این برای من به این معنی است که ….؟»
بیمار: به معنی این است که من جذاب نیستم.
درمانگر: پس شما پیری را معادل «جذاب نبودن» میدانید و اگر جذاب نباشید، این شما را ناراحت میکند چون به معنای این است که….؟
بیمار: شوهرم دیگر مرا نخواهد خواست.
درمانگر: و اگر این طور شود چه خواهد شد؟
بیمار: خب من تنها خواهم ماند و بعد…نمیدانم…زندگی مصیبت خواهد بود.
درمانگر: پس شما فکر میکنید اگر پیر به نظر بیایید، جذاب نیستید، طرد و ترک خواهید شد و در نهایت تنها و بیچاره خواهید بود؟
بیمار: درسته این چیزی است که احساس میکنم.
درمانگر: چرا اگر همسری نداشته باشید بیچاره خواهید بود؟
بیمار: فکر کنم به این دلیل که احتمالا نمیتوانم خودم به تنهایی خودم را خوشحال کنم.
درمانگر: پس شما فکر میکنید زندگی بدون همسر، نمیتواند لذت بخش باشد.
بیمار: درسته.
این بیمار چندین طرحوارۀ خودش را آشکار ساخت، طرحواره هایی با محتواهای جذاب نبودن، ترک شدن و ناتوانی در شاد بودن هنگامی که تنهاست. در طرحواره های او مردان فقط به ظاهر توجه دارند و برای چیزی دیگر ارزش قائل نیستند.
مشاهدۀ الگوها یا درون مایه مشترک
درمانگر: خودتان را آدمی زشت، ناخوشایند، شیطان صفت، درهم تنیده و دوست نداشتنی تلقی میکنید. (بیماری که دائما میگوید خودش را آدم زشت و بد قیافه ای تصور میکند، طرحوارۀ نقص جسمی و احتمالا حقارت در ذهنش شکل گرفته است. البته درمانگر ممکن است به کاوش بیشتری دراین زمینه نیاز داشته باشد.) چه اتفاقی میافتد اگر کسی شما را دوست نداشته باشد؟
یکی از بیماران اعتقاد داشت که زشت بودن باعث میشود که همسرم مرا ترک کند و به تنهایی نمیتوانم خوشبخت باشم. طرحواره های فردی این بیمار عبارتند از: نقص جسمی، رها شدگی، نیازمندی و در خود پاداش دهی. شناسایی طرحوارۀ این بیمار توانست به وی کمک کند. او قبل از ازدواجش، به تنهایی و به اندزۀکافی احساس شادی وخوشحالی را تجربه میکرد. او پی برد برای خوشبختی، لزوما به زندگی با یک مرد نیاز ندارد. بیماران اغلب طرحواره را با واقعیت اشتباه میگیرند. بیماران معتقدند که طرز فکر آنها نسبت به خودشان برداشتهای شخصی نیستند، بلکه نشانگر واقعیتند، یکی از دلایل اینکه بیمارن طرحواره را با واقعیت اشتباه میگیرند این است که طوری رفتار کنند که طرحواره شان تایید شود. به عنوان مثال بیماری که معتقد است دیگران عیب جو طرد کننده اند. دوست یا همسری را انتخاب میکنند که بسیار انتقادگر است وبه همین دلیل دیدگاهش تقویت میشود. درمانگر می تواند به بیماران خاطر نشان سازد که هدف آنها در این مرحله شناسایی دیدگاه افراد نسبت به خودشان است و قصد چالش یا زیر سوال بردن دیدگاه آن ها را ندارد.
تکنیک: انگیزه آفرینی برای تغییر طرحواره
طرحواره ها ماهیتاً در برابر تغییر مقاومند. بیماران معمولا روش هایی را بکار میگیرند تا این طرحواره ها تغییر نکنند. مثل اجتناب شناختی و هیجانی، کمربند محافظتی جبران طرحواره و اجتناب طرحواره. در روند شناسایی و فرمول بندی طرحواره رویکرد شناخت درمانی، ممکن است مقاومت دربرابر تغییر به اشکال مختلف بروز کند از جمله، ناتوانایی برای یادآوری خاطرات مهم، اجتناب از ادامۀ درمان، عدم انجام تکالیف خانگی و چالش بادرمانگر. طرحواره ها خود تداوم بخش هستند و ممکن است تلاش برای اصلاح آنها کاری سخت و طاقت فرسا باشد. علاوه بر این طرحواره ها سالهاست که از طریق پردازش اطلاعات انتخابی، تقویت و تایید شده اند. بعضی از بیمارن معتقدند اگر چه طرحواره هایشان حالتی دردناک و زیان بار دارند، اما با واقعیت همخوان هستند و تلاش برای اصلاح این باورهای بنیادین به معنی رها کردن راهبرد انطباقی است. بعضی از بیماران نیز معتقدند تلاش برای اصلاح طرحواره، کاری دردناک و پایان ناپذیر است و هیچ فایده ای ندارد.
درفرآیند بکارگیری این تکنیک، بهتر است از رویکرد ابهام زدایی استفاده کرد. به جای اینکه بیمار برداشت کند که ما در حال سفر پر پیچ خم به نواحی تاریک و ناخودآگاه ذهن او هستیم و به یاد درمان های ترسناک روانکاوی بیفتد، شناخت درمانگر رویکردی صادقانه اتخاذ میکند. شناخت درمانگر با طرحواره ها نیز همانند سایر افکار برخورد خواهد کرد: یعنی میتوانیم آنها را با کمک بیمار بشناسیم و در معرض واقعیت آزمایی قرار دهیم. طرحواره ها میتوانند به طور موقت با باورهای جایگزین جابجا شوند، به گونه ای که بتوانیم آنها را در بافتار زندگی واقعی بیمارن آزمون کنیم.
با این حال، برای انجام چنین کاری، بابد دربارۀ انگیزه بیمار برای تغییر طرحواره به بحث و تبادل نظر پرداخت. در این مرحله میتوان چنین اقداماتی انجام داد: توضیح دقیق عملکرد طرحواره ها به بیماران، بررسی ترسها یا بیمناکی بیماران دربارۀ دستیابی به خاطرات اولیه چالش با نگرش بیمار و تاکید بر رویکرد کاربردی و مبتنی بر عقل سلیم در شناخت درمانی.
یکی ازمشکلات عمدۀ بیماران در روند تغییر و اصلاح طرحواره ها، اشتباه گرفتن شناخت درمانی با روانکاوی است. تغییر و اصلاح طرحواره ها میتواند بدون هیچگونه اشاره ای به ناخودآگاه و سایر مفاهیم روانکاوی صورت بگیرد. ما به بیماران تاکید میکنیم که:
(1) روند و اصلاح طرحواره ها ساختارمند است.
(2) درمانگر به بیمار تکالیف خانگی خودیاری میدهد.
(3) برای هر جلسه، دستور جلسه خواهیم داشت. و
(4) تمرکز اصلی ما برچالش، آزمون و حتی عمل کردن برخلاف طرحواره است.
مشکل متداول دیگر، ناامیدی بیمار دربارۀ اصلاح طرحواره است. بیماران ممکن است تغییر شخصیت خود را در فرایند درمان، امری غیرواقع بینانه بدانند، چون سالهاست با این روش رفتار کرده اند. درمانگر میتواند خاطرنشان سازد که هدف درمان تغییر شخصیت آنها نیست، بلکه تغییر اثر طرحواره ها بر زندگی آنهاست و در طی فرایند درمان آنها باز هم همان فرد قبلی خواهند ماند. با این حال اگر روند درمان را به درستی پشت سر بگذارند، اثرات منفی طرحواره ها بر زندگی آنها کمتر میشود. البته در ابتدای درمان هیچگونه تضمینی برای موفقیت در اصلاح طرحواره های منفی وجود ندارد و چون بیمار تلاشی برای اصلاح طرحواره انجام نداده است، بنابراین به موفقیت این کار با دیده شک و تردید نگاه میکند. بیماران را تشویق میکنیم که نگرشی آزمایشی اتخاذ کنند: بگذار این کار را انجام دهم تا ببینم باعث تغییر میشود یا خیر. علاوه بر این، بیمار را تشویق میکنیم که توقعات واقع بینانه ای از درمان داشته باشد. به عنوان مثال: فکر نکند در طی درمان یا بطور کامل خوب میشوند یا اینکه اصلا تغییر نمیکنند. همانطور که مدتها وقت لازم است تا بتوانید از طریق تمرین و تکرار به تناسب جسمی دست پیدا کنید، برای تغییر طرحواره زمان زیادی لازم است. فرایند تغییر همه یا هیچ نیست، بلکه روی یک طیف درجه بندی میشود. تغییرات هر چند اندک در میزان اعتقاد به طرحواره یاهیجانها نیز میتوانند به عنوان تغییر در نظر گرفته شوند. حتی آگاهی از نحوه شکلگیری عملکرد طرحواره نیز نوعی تغییر محسوب میشود.
تکنیک: بررسی زندگی از چشم انداز یک طرحوارۀ مثبت تر
ما اغلب سرگذشت زندگی خود را به گونه ای تجربه میکنیم که انگار تنها واقعیت ممکن بوده اند. فردی که در ذهنش طرحوارۀ بی کفایتی شکل گرفته باشد، ممکن است تجارب زندگی خود را عین واقعیت در نظر بگیرد. دنبال نکردن کارهای چالش آفرین یا اهمالکاری با طرحوارۀ او همخوان هستند: کاملا مسلم است که در هر کاری شکست میخورم. من آدم حقیری هستم. سنگ به پای آدم لنگ میخورد.
ایجاد چشم اندازی متفاوت به سرگذشت زندگی ـ و در نظر گرفتن فرصتهای انتخاب و حوادث زندگی به عنوان عوامل تداوم بخش طرحواره– میتواند به افراد کمک کند تا به چگونگی اثرات طرحواره، بهتر پی ببرند. در این تکنیک از بیماران میخواهیم که اگر در زندگی از طرحواره ای مثبت استفاده کنند، در انتخاب های خود چگونه عمل میکنند. به عنوان مثال، بیماری را در نظر بگیرید که طرحوارۀ بی کفایتی و نالایقی در ذهنش نقش بسته است. وقتی که طرحواره ای متضاد را تصور کرد –من فردی نسبتا با کفایت و ارزشمندم – متوجه شد که ممکن است دست به انتخابهای کاملا متفاوتی بزند. او ممکن است با این طرحوارۀ مثبت، تکالیف درسی خود را در دانشگاه به موقع انجام دهد، شغل چالش آفرینی پیدا کند، خطر گریزی کمتری داشته باشد و به فکر تشکیل زندگی مستقل باشد. او متوجه شد علی رغم تجارب زندگی اش، میتواند عملکرد مثبت تری داشته باشد، به شرط اینکه معتقد باشد در حد خودش، آدم با کفایتی است و ممکن است این بیمار با ایجاد طرحواره ای مثبت تر در ذهن خود، متوجه شود که چگونه میتواند بر روند زندگی اش کنترل داشته باشد.
راهکار دیگر این است که بیمار تصور کند اگر تحت مراقبت والدین دلسوز و قابل اعتماد بود، چه سرنوشت متفاوتی پیدا میکرد. به عنوان مثال مردی را در نظر بگیرید که در دوران کودکی از سوی پدرش مورد بدرفتاری قرار گرفته است و اذعان دارد که پدرش رفتار نادرستی داشته است. او میتواند به این راه حل بیندیشد که چگونه با پدرش، رفتاری حاکی از مهربانی، حمایت و دلسوزی درپیش بگیرد. چنین تمرینی از این جهت ارزشمند است که احتمالا توان بالقوۀ فرد برای ایجاد چشم اندازی جدید را واقعیت میبخشد. بیمار از این چشم انداز، میتواند خودش را انسانی دلسوز و حمایت گر تلقی کند. چون بیمار طرحوارۀ منفی را یاد گرفته است، پس از طریق یادگیری جدید، میتواند طرحوارۀ مثبت تری جانشین آن سازد.
تکنیک : شکل دهی طرحواره ای مثبت تر در ذهن بیمار
هدف طرحواره درمانی، کاهش اثرات طرحوارۀ منفی برعملکرد فعلی است. این هدف با شکل دهی به یک طرحوارۀ جدیدتر، انطباقی تر و مثبت تر بدست میآید. از آنجا که بیشتر افراد، بیش ازیک طرحواره دارند، طرحوارۀ جدید باید چند وجهی باشد. درمانگر میتواند به بیماران کمک کند تا طرحواره ای متعادل در ذهنشان شکل بدهند و به آنها یاد بدهد که به بررسی اثرات احتمالی طرحوارۀ جدید بر انتخابها و تجارب خود بپردازند. برای شکل دادن به طرحوارۀ انعطاف پذیرتر، بیماران را تشویق کنید که از قیود وابسته استفاده کنند: گاهی اوقات من واقعا هوشمندانه عمل میکنم، اغلب اوقات دیگران مرا دوست دارند.
فنون تجربی
تصویر سازی ذهنی
هنگام انجام تصویر سازی ذهنی با بیماران، یک اصل مهم باید رعایت شود: برای ایجاد یک تصویر ذهنی قابل استفاده، باید حداقل آموزش لازم به بیماران داده شود. تصویر ذهنی باید توسط خود بیمار ایجاد شود. درمانگر از هرگونه تلقینی خودداری نماید. هدف این است که تصویر ذهنی تا حد ممکن ریشه در تجربه بیمار داشته باشد نه اینکه، از ایده ها و فرضیه های درمانگر نشات گرفته باشد. هدف، فراخوانی تصویرهای ذهنی اصلی- آنهایی که به هیجانهای اولیه مثل خشم، غضب، شرم و سوگ مرتبطند- است که به طرحواره های ناسازگار اولیه ربط دارند.
معمولا به بیمار چنین آموزش میدهند: “چشمهایتان را ببندید و اجازه بدهید تصویری ذهنی در آسمان ذهنتان به پرواز درآید. هیچ فشاری به خودتان نیاورید و اجازه بدهید تصویر، خودش به ذهنتان بیاید. به من بگویید چه میبینید”.
در این فن درمانگر از درمانجو میخواهد تصویر ذهنی را بصورت اول شخص، در زمان حال توصیف کند و فکر کند وقایع موجود در تصویر ذهنی در حال حاضر اتفاق میافتند. درمانگر به بیمار میگوید از عکس و تصویر برای ساختن تصویر ذهنی استفاده کند، نه از کلمات یا افکار: “تصویر سازی ذهنی مثل فکر کردن یا تداعی آزاد نیست که یک فکر موجب فکر دیگر شود بلکه تماشا کردن یک فیلم در ذهنتان است، البته چیزی بیش از تماشای فیلم. میخواهم وقایع موجود در تصویر ذهنی را طوری تجربه کنید که انگار در فیلم نقش بازی میکنید و با تمام وقایع پیش آمده زندگی میکنید.
درمانگر با در نظر داشتن این هدف به بیمار کمک میکند تصویر ذهنی خود را به طور واضح و روشن گسترش دهد و غرق در این تصویر شود. درمانگر با پرسیدن سوالات زیر میتواند به بیمار کمک کند “چی میبینید”؟” چی میشنوید”؟ آیا میتوانید خودتان را در تصویر ببینید؟ چهره شما در تصویر به چه چیزی شباهت دارد؟ شخصیت های موجود در تصویر ذهنی نسبت به یکدیگر چه احساسی دارند؟ آرزو دارند چه چیزی را از یکدیگر دریافت کنند؟ آیا میتوانند این آرزو را با صدای بلند بگویند؟
علاوه برکمک به بیماران در تجربه کردن طرحواره ها با شدت بیشتر هدف دیگر درمانگر کمک به بیمار است تا طرحواره را در سطح هیجانی درک کند. و همچنین ابزار قدرتمندی برای تشخیص طرحواره هاست.
گفتگوی خیالی
گفتگوی خیالی یکی از مهم ترین تکنیک های تجربی فرایند تغییر در کارهای بالینی به شمار میروند. به بیمار آموزش میدهیم در تصویر ذهنی، هم با افرادی که در دوران کودکی باعث ایجاد طرحواره هایش شده اند و هم با کسانی که در زندگی فعلی منجر به تقویت طرحواره هایش میشوند، گفتگو کند. همانطور که اشاره شد معمولا مهمترین نماد دوران کودکی والدین هستند، لذا والدین نقشهای اولی هستند که در گفتگوهای خیالی از آنها استفاده میکنیم. از بیماران میخواهیم چشمهایشان را ببندند و خودشان را در ارتباط با والدین شان، در یک موقعیت آشفته ساز تجسم کنند. اغلب این تصاویر ذهنی تقریبا دقیقا شبیه خاطراتی هستند که در مرحلۀ سنجش از طریق تصویر سازی ذهنی به دست آمده اند. سپس بر بیان عواطف شدید مثل خشم بیمار نسبت به والدینش تمرکز میکنیم. به بیماران کمک میکنیم تا نیازهای ارضا نشدۀ خود را بشناسند و خشم خود را در تصویر ذهنی نسبت به والدین ابراز کنند.
چرا از بیماران میخواهیم در تصاویر ذهنی مربوط به دوران کودکی شان خشم خود را نسبت به والدینی که رفتار آنان منجر به شکلگیری طرحواره شده است، ابراز کنند؟ به این دلیل که بیماران نمیتوانند بسادگی خشم خود را نسبت به والدینشان بیان کنند. اگر چه این کار به نوعی تخلیه هیجانی محسوب میشود و فواید بسیاری بدنبال دارد ولی هدف اصلی ما توانمندسازی بیمار برای جنگیدن علیه طرحواره و فاصله گرفتن از طرحواره است. این کار بیماران را توانمند میسازد تا خشم خود را نسبت به والدین مشکل آفرین و خلف وعده آنان ابراز کنند. خشم جایگاه هیجانی قدرتمندی برای جنگیدن علیه طرحواره است. طرحواره نمایانگر یک دنیای رو به تخریب است وخشم علیه طرحواره، دنیایی را میسازد که دوباره رو بهبود پیش میرود. بیان جملاتی نظیر: “اجازه نمیدهم هیچ کس از من سوء استفاده کند”، “اجازه نمیدهم کسی از من انتقاد کند”، اجازه نمیدهم کسی مرا کنترل کند”، “من به محبت شما نیاز داشتم”، ولی آنرا از من دریغ کردید”، حق دارم عصبانی بشوم”، یا حق دارم یک هویت مستقل داشته باشم” از سوی بیماران حاکی از آن است که احساس ارزشمندی میکنند و رو به بهبود هستند. انها به حقوق خود به عنوان یک موجود انسانی اذعان میکنند و معتقدند شایسته تر از آن چیزی بودند که در دوران کودکی برایشان اتفاق افتاده است.
تلاش میکنیم این مفهوم را به بیمار منتقل کنیم که سزاوار داشتن برخی از حقوق بنیادین انسانی است. درمانگر نکاتی را در مورد حقوق و نیازهای مشترک کودکان به بیماران آموزش میدهد. به عنوان مثال به بیمارانی که طرحوارۀ نقص دارند، آموزش میدهیم تمام کودکان حق دارند به آنها احترام گذاشته شود. به بیمارانی که طرحواره محرومیت هیجانی دارند، اموزش میدهیم تمام کودکان حق دارند به آن ها محبت شود درک شوند یا مورد حمایت قرار گیرند. به بیمارانی که طرحوارۀ اطاعت دارند، آموزش میدهیم تمام کودکان حق دارند احساسها و نیازهایشان را بیان کنند. به بیماران میگوییم به عنوان یک کودک، حق دارند کارهایی را انجام دهند و امیدواریم بعد از ترک جلسه درمان و ارتباط با دنیای خارج، خود را صاحب حقوقی فرض کنند که در دوران کودکی از یادگیری انها محروم بودند.
ابراز خشم نسبت به والدین در جلسه درمان شاخص ترین مسئله در مرحله تکنیک های تجربی است. گاهی اوقات بیماران تلاش میکنند در مورد انجام ندادن این کار با درمانگر صحبت کنند. آنها معتقدند که قبل از شروع درمان، خشم خود را حل و فصل کرده اند. آنها میگویند “من قبلا این مشکل را پشت سر گذاشته ام”. “من با خشم خود کنار آمده ام”. “والدینم را درک میکنم”. آنها را بخشیده ام”. با این حال تجربه بالینی ما نشان میدهد که چنین گفته هایی فقط ارزش صوری دارند و معمولا اشتباه از آب درمیآیند. بعدا در روند درمان مشخص میشود که بیمار هرگز خشم واقعی خود را نسبت به والدینش تجربه نکرده است. اگر بیماران این بخش از کارهای تجربی را انجام ندهند- اگر آنها به قدر کافی خشم خود را بروز ندهند، چه در درمان و چه در زندگی واقعی شان- بالطبع نمیتواند این مرحله درمان را پشت سر بگذارند. درمانگر و بیمار، در روند درمان راجع به توانایی بیمار نسبت به عفو و بخشش والدینش، خود را بشناسد و محدودیتهای آنها را بپذیرد. با این حال اکثر بیماران برای این که بتوانند والدین خود را ببخشند و علیه طرحواره ها بجنگند، باید ابتدا خشم خود را بیان کنند. ابراز خشم در درمان برای اکثر بیماران مسئله بنیادی و مهم است، زیرا بدون انجام این کار آنها هنوز از نظر هیجانی معتقدند که طرحواره درست است، حتی اگر از نظر عقلانی به این بینش رسیده باشند که طرحواره غلط است.
گاهی اوقات بیماران میگویند انجام این تمرین به شدت در آنها احساس گناه میکند. آنها معتقدند ابراز خشم نسبت به والدین، کار غلطی است. آنها معتقدند که این ابراز خشم به رابطه آنها با والدینشان آسیب میرساند؛ یعنی احساس میکنند با انجام این کار به والدینشان خیانت میکنند یا این که والدینشان سزاوار چنین کاری نیستند زیرا آنها هر کاری که از دستشان بر میآمده برای فرزندانشان انجام داده اند. در صورت بروز چنین موردی به بیماران میگوییم این فقط یک تمرین است و ما با عصبانی شدن نسبت به والدینمان قصد نداریم آنها را به خاطر اینکه آدمهای بدی بوده اند سرزنش کنیم، بلکه به دلیل اشتباهات خاصی که در سبک فرزند پروری شان داشته اند از کارهای آن ها عصبانی هستیم.
نکته مهم این که بیماران باید سوگ خود را نسبت به آنچه در دوران کودکیشان اتفاق افتاده است بیان کنند. سوگ معمولا با خشم ترکیب میشود. سوگواری کردن به بیمار کمک میکند تا زمان گذشته وقتی طرحواره ها درست بوده اند را از زمان حال، وقتی که طرحواره ها لزوما درست نیستند تفکیک کند. سوگواری کردن به بیماران کمک میکند تا از شر این انتظار غیرواقع بینانه رهایی یابند که والدینشان تغییر خواهند کرد و به این مسئله اذعان کنند که والدینشان ویژگیهای خوبی هم دارند. این کار همچنین به آنها کمک میکند تا این واقعیت را بپذیرند که دوران کودکی آنها دردناک بوده و نمیتوانند انرا به طور کامل از ذهن خود پاک کنند، اما این امکان وجود دارد که بر زندگی آینده خود متمرکز شوند و تا حد ممکن از زندگی خود لذت ببرند. درصورتی که تمام تلاشهای منطقی آنها با شکست مواجه شود، سوگواری کردن به بیمار کمک میکند تا والدین خود را ببخشند و سعی کنند دلبستگی سالمتری با دیگران ایجاد کنند. نهایتا اینکه سوگواری کردن به بیماران کمک میکند تا نگرشی دلسوزانه نسبت به خویشتن های دوران کودکی ایجاد کنند و انرا جایگزین نگرشی سازند که خود را افرادی بی تفاوت و مایۀ شرمساری میبینند. سوگواری کردن به بیماران کمک میکند تا خود را ببخشند.
هدف دوم از ابراز خشم نسبت به والدین، این است که به بیمار کمک کنیم تا از طرحواره ها به صورت هیجانی فاصله بگیرد. بیماران پیامهایی را که والدینشان به آنها داده اند درون سازی کرده اند و هم اکنون آنها به خودشان چیزی را میگویند که والدینشان به آنها گفته اند (یا تلویحا از طریق رفتارهایشان چنین میکنند): “احساس و هیجان موضوعات مهمی در زندگی نیستند”، تو “سزاوار این هستی که مورد سوء استفاده واقع شوی”، “تو دوست داشتنی نیستی” صدای والدین در اثر درون سازی به صدای خود بیماران تبدیل میشود و احساس میکنند که این صدا واقعا به خودشان تعلق دارد. وقتی بیماران در حین تصویرسازی ذهنی، خشم خود را ابراز میکنند، این فرایند برعکس میشود. انها طرحواره را به عنوان “صدای والدین”، برون سازی میکنند و بدین ترتیب از چیزی که احساس میکنند شبیه به صدای خودشان است، فاصله میگیرند. پس از ابراز خشم، این والدین هستند که انتقادگر، کنترل کننده، طرد کننده یا نفرت آورند، نه بخشی از شخصیت بیماران. بدین ترتیب، طرحواره حالت خود-ناهمخوان پیدا میکند.
نوشتن نامه به والدین
منطق نوشتن نامه به والدین، این است که آنچه را درمورد والدین خود در نتیجۀ استفاده از تکنیکهای شناختی و تجربی یاد گرفته اند، جمع بندی کنند. بیماران میتوانند از نامه ها به عنوان فرصتی برای شناخت احساسات خود و بیان حقوقشان استفاده کنند. درمانگر میتواند به بیماران پیشنهاد کند که در نامه به موضوع خاصی بپردازند: چیزی که والدین انجام داده اند (نداده اند) و به آنها آسیب زده است. چگونگی احساس بیماران نسبت به کارهای والدین، آرزوهایی که در آن زمان از والدین داشته اند و در حال حاضر از والدین چه میخواهند. نامه ای که کتی برای مادرش نوشته را در این قسمت به عنوان نمونه ذکر میکنیم. کتی 26 سال داشت و برای یک موسسۀ تبلیغاتی کار میکرد. کتی به دنبال درمان افسردگی بی اشتهایی عصبی خود بود. طرحوارۀ مرکزی “نقص” در ذهن او حک شده بود. کتی این نامه را به مادرش نوشت کسی که در تمام دوران کودکی کتی فردی انتقادگر و طرد کننده بود.
مادرعزیزم- وقتی بچه بودم مرا دوست نداشتی. همیشه میدانستم آن کسی نیستم که تو میخواهی. محبوب و تو دل برو نبودم. فکر میکنم از من نفرت داشتی همیشه از دست من عصبانی بودی، چون نه آن فردی بودم که تو میخواستی و نمیتوانستم آن فردی باشم که تو آرزو داشتی. همیشه از من انتقاد میکردی. احساس میکردم نمیتوانم برای خوشحالی تو کاری انجام دهم. هیچ وقت یادم نمی آید، حتی یک مرتبه هم که شده، باعث خوشحالی تو شده باشم….
کتی در این نامه توضیح میدهد که چگونه در دوران کودکی از رفتارهای مادرش آسیب دیده است. او در این نامه به خود حق میدهد نسب به آنچه اتفاق افتاده از دست مادرش عصبانی باشد و انتظار یک رفتار مناسب از سوی مادرش را داشته باشد. اگر چه کتی هرگز این نامه را برای مادرش نفرستاد، اما نوشتن آن به کتی کمک کرد که علیه طرحواره هایش بجنگد و مشکلات روابط بین فردی اش را مشخص کند.
فنون بین فردی
یکی از موثرترین روشها برای تغییر طرحواره رابطه درمانی است. درمانگر باید مدام به این نکته توجه کند که آیا طرحواره های بیمار در رابطه با درمانگر فعال شده اند یا نه. وقتی این حادثه رخ داد درمانگر میتواند به بیمار کمک کند تا از طریق تعامل بین خود و بیمار، طرحواره را مورد آزمون قرا دهد. این کارها اغلب شامل خودافشاگری درمانگر برای اصلاح و تغییر تحریفهای بیمار است.
یکی دیگر از راهبردها برای درمانگر این است که در طی درمان رابطۀ درمانی ای را ایجاد کند که بر خلاف طرحواره های ناسازگار اولیۀ بیمار باشد. در برخی موارد ما میتوانیم یک نوع نقش بازوالدینی حدومرز دار را برای درمانگر در نظر بگیریم. باید درمانگران را تشویق کنیم تا پس از اینکه اطلاعاتی را از انها کسب کردند، بکوشند تا دریابند که چه نیازهایی در دوران کودکی آنها ارضا نشده است و سعی کنند تا حد معقولی آنها را برآورده کنند، بدون اینکه رابطه درمانی رسمی را بهم بزنند.
برای مثال اگر بیماری از محرومیت هیجانی خیلی زیادی رنج میبرد، درمانگر تلاش میکند که به او محبت کند و توجه نشان دهد. یک دانش خوب از طرحواره های بیمار میتواند درمانگر را در مورد اجرای نقش بازوالدینی حدومرز دار راهنمایی کند. یک بیمار ممکن است به خودگردانی زیادی نیاز داشته باشد. دیگری به انظباط و فرد دیگر به کسب اطمینان مجدد از ظرفیت های خود نیازمندست؛ حتی ممکن است بیمار دیگری نیازمند این باشد که درمانگر انتظارات کمتری از او در زمینۀ عملکردش داشته باشد. فرآیند ایفای نقش والدین توسط درمانگر یکی از قوی ترین سازوکارها برای بی اعتبارسازی طرحواره های بیمار است.
یکی دیگر از راهبردهای بین فردی این است که برای بیماران جلسات گروه درمانی ترتیب دهیم که فضایی را بوجود آورند که با طرحواره های آنها مقابله کند و به آنها کمک نماید تا الگوهای رفتاری خود آسیب رسان را از بین ببرند.
فنون رفتاری
گام نهایی برای تغییر در طرحواره ها ایجاد تغییر در رفتارهای طرحواره خاست است. در این گام باید بیمار را وادار کرد تا الگوهای رفتاری دراز مدتی را تغییر دهد که در اغلب اوقات زندگی خود آنها را بکار برده و طرحواره های او را تایید و تقویت کرده اند. برای مثال درمانگر بیماری که از اوایل زندگی اش اجازه نداشت کاری که واقعا دوست دارد انجام دهد متقاعد میکند شغل جدیدی را براساس علاقه های خود انتخاب کند.
یکی دیگر از راهبردهای ایجاد تغییرات رفتاری این است که اگر لازم بود در محیط نیز میتوان تغییراتی بوجود آورد تا از این طریق رفتار تغییر کند. وقتی درمانگر معتقد است که تغییر در محیط بیمار میتواند درمان را موثرتر کند یا اینکه میتواند برای بیمار یک فضای آزاد ایجاد کند تا بر فرآیند درمان بهتر تمرکز نماید، اعمال این تغییرات اهمیت بسیاری دارد.
منبع: روانشناس نو
طرحواره استحقاق
طرحواره استحقاق
هرشخصی میتواند در ارتباطات اجتماعی و عاطفی خود بسیار موفق عمل کند، اما بعضی از افراد در طرحوارهی استحقاق میافتند و دیگران را از خود دور میکنند. این افراد فکر می کنند از بقیه مردم بالاتر هستند و همیشه حق با خودشان است. هر وقت چیزی میخواهند باید دیگران هر طوری که شده فراهم کنند و یا گریه می کنند و یا عصبانی میشوند. این افراد برتری جو هستند و توجهی به خواسته های دیگران ندارند. در روابط عاطفی و دوستی و کاری به صورت زیر هستند:
– با همسر و یا افراد مهم زندگی روابط بی عاطفه ای دارند و به نیازهای طرف مقابل توجهی نمیکنند.
– اگر در موقعیتی نتواند برتری طلبی خود را نشان دهد از ان جا می روند.
– این افراد گاهی برعکس عمل میکنند و با دادن هدیه های پر زرق و برق و یا کارهای ظاهرا خیرخواهانه میخواهند نشان دهند که به فکر دیگران هم هستند.
موارد زیر نشانههایی هستند که مشخص شود آیا شما در طرحواره استحقاق قرارگرفتهاید یا خیر.
نشانههای طرحوارهی استحقاق
– برای من بسیار سخت است که دیگران در مقابل خواستههایم جواب منفی بدهند.
– برای من سخت است که دیگران از من جلوتر باشند.
– اصرار دارم که دیگران مطابق میل من رفتار کنند.
– احساس میکنم کاری که من انجام میدهم ارزشمندتر از کارهای دیگران است.
– از اینکه کسی بخواهد جلوی بایستد و مخالفت کند متنفرم.
ویژگیهای طرحواره استحقاق
کسانیکه این طرحواره را دارند کنترلگر، و طلبکار از دیگران هستند. این افراد نمیتوانند با دیگران همدلی کنند یا آنها را درک کنند. دنبال این هستند که بار زندگی را بر دوش دیگران قرار دهند. یکی از ویژگیهای این طرحواره این است که برعکس بقیهی طرحوارهها در این مورد خود شخص اذیت نمیشود، بلکه دیگران بسیار رنج میبرند و به همین سبب از آن شخص دور میشوند.
اگر استحقاق زیاد شود توقع شخص از دیگران بالا میرود و بدون هیچ تشکر و جبرانی انتظار دارد دیگران در خدمت او باشند.
یکی از نیازهای هر شخصی محدودیتهای واقعبینانه است. برایناساس کسانی که طرحواره استحقاق دارند از این نیاز خود غافل هستند.
انسان موجود اجتماعی است و باید بتواند هم حق خود و هم حق دیگران را گرامی بدارد. با رهایی از استحقاق انسان به یک آرامش عمیقتر دست مییابد و برای دیگران جذابتر میشود.
ریشههای طرحواره استحقاق
1- ارضای بیش از حد نیازها
2- عدم وجود مجدودیت در کودکی
3- جبران افراطی سایر طرحوارهها: زمانی که شخص احساس میکند در کودکی دیگران حقش را پایمال کرده بودند ممکن است برای جبران آن حقوق به صورت افراطگونهای دچار استحقاق شود.
4- یادگیری از طرف والدین
علائم خطر در روابط عاطفی
اگر شما در رابطهای عاطفی هستید و موارد زیر در مورد شما صادق هستند به سمت استحقاق میروید و باید تلاش کنید خود را رها کنید:
1- طرف مقابل به دفعات زیادی نیازهایش را فدای نیازهای شما میکند.
2- به شما اجازه کنترلگری میدهد.
3- اجازه سوءاستفاده به شما میدهد.
4- از ابراز نیازهایش به شما میترسد.
5- انتظار زیادی از او دارید.
این موارد نشان میدهند که شما در یک رابطه یکطرفه به نفع خودتان قرار گرفتهاید و طرف مقابل را به شدت اذیت میکنید.
رهایی از استحقاق
اغلب کسانیکه این طرحواره را دارند برای رهایی از آن تلاشی نمیکنند. اما اگر کسی میخواهد ازین مشکل رها شود و آرامش بیشتری در زندگی کسب نماید باید باورها، نگرشها و هیجانات خود را تصحیح کند.
شخصی که استحقاق دارد براین باور است که دیگران باید کاملا در خدمت او باشند و دیگران هیچگونه حقوقی ندارند. او انتظار دارد دیگران مطابق میلش عمل کنند و اگر خلاف این صورت بگیرد به شدت ناراحت میشود.
شخصی که دچار استحقاق است عمیقا خود را قبول ندارد و با کوچکترین مخالفتی از جانب دیگران به هم میریزد و در عمق باورهایش احساس بیارزشی پیدا میکند. بنابراین این شخص باید برای خودش ارزشهایی درست کند و پایبند آنها باشد و آن ارزشها را وابسته به نظر دیگران نداند. او باید برای دیگران هم حقی قائل شود و بگذارد دیگران هم طبق ارزشهای خودشان رفتار کنند.
گاندی میگوید:” آنچه میخواهید در جهان به دست آورید را در خودتان تغییر دهید.” او نمیگوید از پدرتان یا دیگران بگیرید، بلکه میگوید خودتان تغییر کنید.
در زیر چند روش برای رهایی از استحقاق ارائه میکنیم:
1- خود را رشد دهید. دنیا به هیچ کس بدهکار نیست. انتظار نداشته باشید دیگران دنبال شما باشند و برای شما کار کنند. خودتان مسئولیت زندگی را برعهده بگیرید. هر کسی باید به زندگی خود بپردازد و قرار نیست دنبال کارهای شما باشد. خود شما بهترین گزینه برای برعهدهگرفتن مسئولیتهای زندگی هستید.
2- انتظارات و دستورات خود را محدود کنید. وقتی شما عادت به دستور دادن به دیگران داشته باشید و انتظار داشته باشید که آنها در خدمت شما باشند، خودتان نمیتوانید کاری از پیش ببرید و منتظر دیگران باقی میمانید و اگر هم دیگران کاری انجام ندهند به شدت اذیت میشوید. بنابراین این عادت را کنار بزنید و کم کم از دستور دادن و توقع زیاد بکاهید.
3- کار داوطلبانه انجام دهید. تلاش کنید در کارهای داوطلبانه و خیرانه بیشتر از قبل شرکت کنید.
4- سپاسگزاری کنید. سپاسگزاری شما را به طرز چشمگیری از استحقاق دور می کند.
5- گاهی کار غیرمنتظره برای دیگران انجام دهید.
طرحواره اطاعت
طرحواره اطاعت
Subjugation
این افراد احساس می کنند مجبورند که باید مطیع دیگران باشند و نظر و نیازهای خودشان مهم نیست. چنین افرادی خود را بسیار کمتر از دیگران می بینند و به خاطر ترس از دیگران گوش به فرمان دیگران هستند. این طرحواره به صورت اطاعت کورکورانه یا نافرمانی شدید خود را نشان می دهد.
در روابط دوستی و عاطفی به صورت زیر عمل می کنند:
الف- دنبال همسر یا افراد بسیار کنترل کننده یا فرمانده هستند. (تسلیم)
ب- از روابط عاطفی و اجتماعی و یا پیگیری خواسته هایش دوری می کند. (فرار)
ج- روی به رفتارهای خشن می آورد و نافرمانی زیادی می کند. (حمله)
موارد زیر نشانه هایی هستند که مشخص می کنند شما تا چه میزانی در این طرحواره قرار دارید:
– احساس می کنم مجبورم از دیگران اطاعت کنم.
– به خاطر ترس از دیگران از تصمیمات خود دوری می کنم و به تصمیمات دیگران بیشتر اهمیت می دهم.
– به خاطر ترس از ناراحت کردن دیگران مجبور هستم کارهای آن ها را انجام دهم.
– اجازه می دهم دیگران با روش خاص خودشان با من برخورد کنند.
ویژگی های طرحواره اطاعت
مثل سایر طرحواره های ناسازگار این طرحواره هم شخص را در روابط عاطفی و اجتماعی بسیار متزلزل می کند و در رسیدن به هدف ها و برنامه های خود ناموفق عمل می کند. این افراد ترس زیادی نسبت به دیگران دارند و فکر می کنند باید یک منبع قدرتی باشد که به آن متوسل شوند و از آن پیروی کنند. این افراد همیشه دنبال یک مراد یا رئیس هستند تا از فرامین او پیروی کنند.
گاهی همین پیروی زیاد باعث ایجاد خشم زیادی در شخص می شود که تلاس می کند به صورت های مختلف این خشم را نشان دهد. از دیگر ویژگی های این افراد این است که به شدت نیازهای خود را سرکوب می کنند تا مبادا مورد خشم دیگران قرار گیرند. این افراد به شخص یا اشخاصی قدرت زیادی می دهند و از ترس تنبیه شدن از جانب آن ها به اطاعت از آن ها می پردازند.
در طرحواره درمانی جفری یانگ نشانه ها و ویژگی های مختلفی برای این طرحواره برشمرده می شود که بعضی از آن ها به صورت زیر بیان می شوند.
موارد زیر از پرسش نامه های طرحواره های یانگ گرفته شده اند:
– شخص بیشتر وقت ها به دیگران اجازه می دهد که طبق نظر و مرام خودشان با او برخورد کنند.
– سخت مشتاق هست که رضایت دیگران را به دست آورد.
– دوست ندارد با دیگران صادقانه مخالفت کند.
– تقریبا همیشه کاری می کند که از خشم دیگران دوری کند.
– نمی تواند از حق خود دفاع کند.
– به موفقیت خود اهمیتی نمی دهد.
– در محل کار نمی توانند تقاضای ارتقا دهد.
– توانایی “نه” گفتن ندارد.
طرحواره اطاعت در محل کار
شخصی که این طرحواره را دارد در محل کار تلاش زیادی می کند که رضایت بالادستی های خود را فراهم کند. این افراد تلاش می کنند که خشم دیگران را برانگیخته نکنند. دنبال ارتقای موقعیت خود نیستند و فقط می خواهند بالادستی ها راضی باشند. خشم درونی این افراد ممکن است روزی سر باز کند و فوران کندو همین خود باعث می شود که طرف موقعیت کاری خود را هم از دست بدهد.
درمان طرحواره اطاعت
راهبردهای مختلفی برای رهایی از این طرحواره پیشنهاد شده است که به صورت خلاصه در سه دسته: شناختی، تجربی و رفتاری خلاصه می شوند.
الف- راهبردهای شناختی
کسانی که در این طرحواره قرار دارند باید تلاش کنند در روابط کاری و عاطفی باورهای محدود کننده خود را پیدا کنند. در زیر به تعدادی از این باورها اشاره می کنیم:
– نباید دیگران را عصبانی کنم.
– اگر حرفی بزنم یا احساساتم را بیان کنم مورد تنبیه قرار می گیرم.
– نباید کاری کنم که دیگران از دست من ناراحت شوند.
– باید تلاش کنم تا همه را راضی نگه دارم.
یافتن این باورها در روابط اجتماعی و عاطفی باعث می شود که پی به اشتباهات خود ببریم و بدانیم برای داشتن ارتباطات بهتر نیاز به فدا کردن خود نیست. تنها باید تکنیک های برخورد با دیگران را پیدا کنیم. نکته دیگر این است که ما نمی توانیم همیشه دیگران را راضی نگه داریم.
برای رهایی از اطاعت نیاز است که برای خود ارزش هایی تعیین کنیم و زندگی خود را حول ارزش هایمان قرار دهیم. اگر چیزی برای ما باارزش است همان را نگه داریم و از آن حمایت کنیم و نگران خشم دیگران نباشیم.
این مساله برای ما با ارزش است و نباید انتظار داشته باشیم که دیگران هم همیشه راضی باشند. هر شخصی برای خود دنیایی دارد و آن ها مثل ما فکر نمی کنند. یادتان باشد در بسیاری از موارد ما در مورد دیگران اغراق می کنیم و فکر می کنیم آن ها از دست ما ناراحت هستند، در حالی که ممکن است این گونه نباشد.
ب- راهبردهای تجربی
خشم دورنی و ترس زیاد باعث ایجاد این طرحواره می شود. یکی از راهکارهای بسیار مفید این است که تلاش کنیم خشم خود را بیان کنیم. اگر نسبت به کسی خشمی داریم باید در غیاب او خشم خود را ابراز کنیم؛ بدین صورت که روی یک صندلی بنشینیم و تصور کنیم او روبه روی ما قرار دارد و همه خشمی که داریم و جملاتی که سالها در وجودمان باقی مانده است را به او بگوییم. تصور کنیم که او روی صندلی نشسته است و بدون سانسور حرف های خود را بزنیم تا این خشم تخلیه شود. کار دیگر این است که به خود احترام بیشتری بگذاریم و خود را دست کم در نظر نگیریم. مهربانی با خود ما را مطمئن می سازد که قرار نیست کسی به ما آسیب برساند.
ج- راهبردهای رفتاری
– تلاش کنید از افراد زورگو دوری کنید.
– توانایی نه گفتن را بالا ببرید.
– روش برخورد با دیگران را یاد بگیرید که مجبور نشوید برای رضایت آن ها هر کاری کنید.
طرحواره انزوای اجتماعی
طرحواره انزوای اجتماعی
Social Isolation
کسی که گرفتار این طرحواره است از ارتباط با دیگران پرهیز میکند و خود را تافتهی جدابافته میداند. این افراد یا به خاطر کمرویی شدید این کار ا انجام میدهند یا به خاطر حس بالاتر بودن و بیاهمیت دانستن دیگران.
اگر شما هم اغلب موارد زیر را دارید ممکن است به انزوای اجتماعی گرایش داشته باشید:
1- در موقعیتهای اجتماعی خیلی کمرو هستم
2- در مهمانیها وجمعها، احساس میکنم خیلی خسته کننده هستم و نمیدانم چه بگویم
3- فکر میکنم دیگران از هر نظر از من بهتر هستند
4- احساس میکنم از همهی جمعها کنار گذاشتهشدهام
5- احساس میکنم هیچ کس از من خوشش نمیآید
یکی از اصلیترین نیازهای هر انسانی ارتباط با دیگران و حس امنیت است. کسی که خود را از جمعها دور میکند به افسردگی گرایش پیدا میکند و بسیار اذیت میشود. دو گروه از افراد ممکن است گرفتار این طرحواره شوند:
الف- کسانیکه در کودکی تحقیر و سرزنش شده بودند و خودشان نیز خلق و خوی کمرویی داشتند.
ب- کسانیکه احساس میکنند نسبت به دیگران باهوشترند و کسی آنها را درک نمیکند.
ویژگیهای طرحواره انزوای اجتماعی
1- از برخورد با افراد مخصوصا غریبهها دوری میکند
2- از برخورد با جنس مخالف واهمه دارد
3- احساس تنهایی یا حقارت میکند
4- از قضاوت دیگران بسیار میترسد
5- ممکن است به اجتماع ضربه بزند.
6- ممکن است عدم عضویت اجتماعی خود را به صورت قلدری نشان دهد
ریشههای این طرحواره
بعضی از افراد به صورت شخصیتی گرایش به تنهایی دارند یا نمیدانند چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنند. ولی موارد تربیتی زیر عامل اصلی این طرحواره هستند:
1- ویژگیهای ظاهری
2- خانوادهی متفاوت با دیگران
3- تحقیر شدن و سرزنش شدن در کودکی
4- داستانسازی های منفی از شکستها و مسائل کودکی خود
کسانی که در این طرحواره هستند رفتارهای زیر را دارند:
1- احساس میکنند با دیگران فرق دارند
2- از کار یا برخورد با دیگران کنارهگیری میکنند
3- در جمعها کم حرف هستند و از درون عصبانی هستند
4- از ظاهر خود خجالت میکشند
5- خود را با دیگران مقایسه میکنند
6- تلاش زیادی بر پنهان کردن عیبهای خود میکنند
کسانیکه این طرحواره را دارند زود از زندگی ناامید میشوند و زمانیکه کسی به آنها انتقادی میکند از درون بسیار به هم میریزند.
علائم خطر در روابط عاطفی
زمانی که خود شما یا طرف مقابلتان کارهای زیر را انجام میدهد به سمت این طرحواره پیش میروید:
1- شما را به شدت تحقیر میکند
2- در کنار او حرفی برای گفتن ندارید
3- چندان تمایلی به دیدن همدیگر ندارید
به صورت کلی کسانیکه در این طرحواره هستند چندان در ارتباطات عاطفی موفق نیستند و نمیدانند چگونه سر صحبت را با طرف مقابل باز کنند.
رهایی از طرحواره انزوای اجتماعی
راه رهایی از طرحوارهها شفای کودک درون، اصلاح والد ذهنی و تغییر داستانهایی است که در ذهن ما نقش میبندد. برای رهایی از این طرحواره خاص نیاز به برنامههای زیر است:
1- تغییر باورها و داستانهای ذهنی
هر شخصی زمانیکه با رویداد مثبت یا منفیای روبرو میشود در ذهن خود داستانهایی درست میکند که با توجه به آن داستانها با آن رویداد روبرو میشود. مثلا اگر با شخصی برخورد کند ممکن است سریعا یکی از داستانهای زیر را بسازد:
– او به من توهین کرد پس من خوب نیستم.
– او در برخورد با من منظور خاصی دارد
– او میداند که من بد هستم و..
شخصی که انزوای اجتماعی دارد داستانهای منفی زیادی علیه خودش درست میکند. مثلا میگوید: من خوب نیستم، دیگران خواهند فهمید که من عیب بزرگی دارم و…یکی از کارهای مهم برای رهایی از این طرحواره عوض کردن داستانهای ذهنی است. شخص دارای انزوای اجتماعی در مورد رفتار دیگران قضاوتهای زیادی میکند و لازم است این قضاوتها را عوض کند.
2- شفای کودک آسیب پذیر
کودکی هر شخصی برای آیندهی او بسیار مهم است. کسانیکه در کودکی مورد ظلم یا تحقیر قرار گرفتهاند همیشه آن بار منفی را به دوش میکشند، مگر این که بتوانند تغییری در خود ایجاد کنند. لازم است کودک درون خود را نوازش کنند و او را گرامی بدارند تا کم کم این کودک درون که نماد هیجانات ما هست به جامعه برگدد و در کنار دیگران احساس امنیت کند.
3- تغییر الگوهای رفتاری
افرادی که انزوای اجتماعی دارند ممکن است دچار یک تنبلی ذهنی و فیزیکی شوند و نخواهند هیچ تغییری در زندگی خود ایجاد کنند. اولین کاری که در این زمینه باید انجام دهند این است که الگوهای رفتاری خود را بشناسند؛ یعنی ببینند چه رفتارهایی را در برخورد با دیگران انجام میدهند. سپس اقدام به تغییر این رفتارها کنند.
وقتی شخص در تلهی انزوا قرار میگیرد حتما باید اصول ارتباط با دیگران را یاد بگیرد؛ سعی کند با غریبهها سر صحبت را باز کند، از برخورد با دیگران نترسد، از جمعها کنارهگیری نکند، توانمندیهای خود را بشناسد و قدر آنها را بداند. به صورت کلی لازم است شخص قالبهای ارتباطی قبلی خود را بشکند.
طرحواره ایثارگری
طرحواره ایثارگری
Self-Sacrifice
کسانی که این طرحواره را دارند به ارضاء نیازهای دیگران توجه دارند، به گونه ای که نیازهای خودشان را فدا می کنند. آن ها به این دلیل چنین کاری را انجام میدهند که می خواهند از درد و رنج دیگران جلوگیری کنند، چون از طرفی معتقدند این کار درست است و از طرف دیگر نمیخواهند احساس گناه و خودخواهی کنند. ایثارگری باعث میشود که شخص خود را فدای دیگران کند و از این جهت رنج زیادی را تحمل کند. کسانی که بیش از حد ایثارگری می کنند ممکن است به خاطر دلایل زیر این کار را انجام دهند:
– جلب توجه دیگران
– ترس از عدم پذیرش از جانب دیگران
– احساس گناه به خاطر برآورده نکردن نیاز دیگران
نشانه های طرحواره ایثارگری
اگر موارد زیر تا حد زیادی در رفتار و شخصیت شما باشد به سمت این طرحواره گرایش دارید:
– نیازهای خودم را بعد از نیازهای دیگران قرار می دهم و گرنه احساس گناه می کنم.
– هر چقدر هم که کار داشته باشم باز هم وقتی نیاز باشد از کارم می زنم و به کار دیگران می رسم.
– مردم مرا فردی می بینند که برای دیگران زیاد کار می کنم، ولی برای خودم کاری نمی کنم.
– برای من خیلی دشوار است که از دیگران بخواهم نیازهایم را برآورده کنند.
– تنها وقتی خوشحال می شوم که بتوانم اطرافیانم را خوشحال کنم و کاری برای آن ها انجام دهم.
ویژگی های طرحواره ایثارگری
وقتی از طرحواره ایثارگری صحبت می کنیم منظورمان این نیست که به کسی کمک نکنیم و خودخواه باشیم، بلکه منظور این است که نیازها و احساسات خود را پس نزنیم و برای جلب توجه دیگران خود را به آب و آتش نزنیم.
بنابراین ویژگی های کلی این طرحواره به شرح زیر می باشد:
– تمرکز افراطی بر نیازهای دیگران و بی توجهی به نیازهای خود
– احساس گناه ناشی از این که نمی تواند برای دیگران کار انجام دهد
– احساس خشم و ناراحتی به خاطر جبران نکردن زحمات خود از جانب دیگران
ریشه های طرحواره ایثارگری
1- انتظار زیاد والدین از کودک
2- زمانی که شخص فقط با برآورده کردن نیازهای دیگران مورد توجه قرار می گرفت
3- بی اهمیتی والدین به نیازهای کودک
4- تشویق بزرگترها به بی توجهی به نیازهای خود
5- نقش والدگونه پیدا کردن کودک یا نوجوان
درمان طرحواره ایثارگری
یکی از مهم ترین اهداف درمان، این است که افراد متوجه شوند همه انسانها برای ارضاء نیازهایشان حقوق مساوی دارند. حتی اگر تجربه نشان بدهد که این افراد از دیگران قوی ترند، اما واقعیت این است که بیشتر آن ها در دوران کودکی از نظر هیجانی با محرومیت مواجه شده اند. آن ها خودشان را فدا کرده اند و اصلا به نیازهای خودشان نپرداخته اند.
هدف مهم درمان، کمک به افراد است تا به این نکته پی ببرند که خودشان نیاز هایی دارند که ارضاء نمیشود، حتی اگر از چنین نیازهایی آگاه نباشند و این که خودشان بیش از هر کس دیگری حق دارند نیازهایشان را ارضاء کنند.
علیرغم هرگونه نفع ثانویه ای که این طرح واره به ارمغان می آورد، ولی با این حال، چنین افرادی، هزینه گزافی در قبال ایثارگری خود میپردازند. آن ها به خاطر مراقبت و دلسوزی بیش از حد از دیگران، از ارضاء کامل نیازهای خود باز می مانند. یکی دیگر از اهداف درمان، کاهش مسئولیت پذیری افراطی شخص است..
بر این اساس سه جنبه درمانی برای این طرحواره وجود دارد:
الف- شناختی
باید شخص یاد بگیرد که خودش نیز نیازهایی دارد که باید در اولویت قرار گیرند. شخص باید ذهنیت خود را عوض کند و فکر نکند او مسئول دیگران است، زیرا توجه زیاد به نیازهای دیگران هم آن ها را پرتوقع می کند و هم باعث میشود که خود شخص احساس زیان کند. بنابراین به خود یادآور شوید که من با کمک کردن افراطی به دیگران فقط خودم را اذیت می کنم و باید استقلال خود را بالا ببرم که به خاطر جلب توجه یا احساس گناه یا هر دلیل دیگری به سمت برآورده کردن نیازهای دیگران نروم.
ب- تجربی
در بسیاری از مواقع شخصی که دچار طرحواره ایثارگری است در کودکی مورد بی توجهی قرار گرفته بود و از طرحواره محرومیت هیجانی نیز رنج می برد. بر این اساس نیاز است که این شخص برای خود والد مهربانی شود و کودک درون خود را نوازش کند.
ج- رفتاری
شخصی که این طرحواره را دارد نیاز هست که آرام آرام الگوهای رفتاری خود را عوض کند. دیگران را تشویق کند که خودشان کار خود را انجام دهند و از کمک های افراطی به دیگران پرهیز کند.
طرحواره بازداری هیجانی
طرحواره بازداری هیجانی
Emotional Inhibition
احساسات منافع فراوانی برای انسان دارند که توانایی کنترل و بیان به موقع آن ها می تواند به سلامت روانی کمک بسیاری کند. اما افرادی هستند که در تله یا طرحواره بازداری هیجانی هیجانی گیر کرده اند.
کسانی که طرح واره بازداری هیجانی (Emotional Inhibition) دارند، محدودیت هیجانی زیادی نشان می دهند و از صحبت کردن درباره هیجان هایشان و بیان آن ها پرهیز می کنند. آن ها به جای اینکه هیجانی و بیانگر باشند از لحاظ عاطفی بی تفاوتند و به جای خودانگیختگی، بیشتر خویشتن داری زیادی دارند. آنها معمولا دلسوزی و محبت خود رابیان نمی کنند و اغلب تلاش می کنند تا تمایلات پرخاشگرانه شان را کنترل کنند. بسیاری از این افراد در روابط بین فردی برای خویشتن داری بیش از صمیمیت، ارزش قائل میشوند و میترسند اگر به هیجان هایشان اجازه بروز بدهند، ممکن است کنترل شان را به طور کامل از دست بدهند.
دلایل مختلفی وجود دارد که این افراد از بیان احساسات خود دوری می کنند:
1- ترس از طرد شدن
2- شرم و خجالت
3- منطق گرایی افراطی و بی اعتنایی به عواطف
نشانه های این طرحواره
اگر شما هم در بیشتر مواقع نشانه های زیر که برگرفته از پرسشنامه طرحواره جفری یانگ است، را دارید به سمت بازداری هیجانی متمایل هستید:
1- نگرانم که اگر نتوانم خشم خود را کنترل کنم به دیگران از لحاظ هیجانی یا جسمانی ضربه بزنم.
2- خشم و رنجش زیادی در درونم وجود دارد که آن را بیان نمی کنم.
3- آن قدر خودم را کنترل می کنم که مردم فکر می کنند، آدم بی احساسی هستم.
4- نگرانم که دیگران فکر نکنند که من آدم عصبی و ناراحتی هستم.
5- بیان احساساتم نزد دیگران برایم سخت تر است.
ریشه های طرحواره بازداری هیجانی
یکی از نیازهای هیجانی هر انسانی بیان آزادانه احساسات و نیازهای معقول است، اما کسانی که در این طرحواره گیر کرده اند نمی توانند احساسات خود را به آزادی بیان کنند و از این جهت مشکلات عاطفی زیادی را تجربه خواهند کرد. ریشه های این طرحواره از کودکی و نوجوانی شکل گرفته اند و این ریشه ها به صورت زیر هستند:
الف- خانواده بسیار سخت گیر
ب- سرکوب کردن احساسات
ج- ترس از بیان احساسات یا نیازها
د- آموزش های اشتباهی که دیگران در مورد کنترل هیجان ارائه کرده بودند.
علائم خطر در روابط عاطفی
اگر در رابطه عاطفی خاصی هستید و موارد زیر به کرات نمایان می شوند این رابطه به سمت بازداری هیجانی میرود:
1- عدم بیان احساسات خود
2- عدم گفتن حرف هایی که در دل مانده اند
3- ناتوانی در نه گفتن
4- کنترل شدید احساسات و تلاش زیاد برای نشان دادن منطق و عقل گرایی
5- در مواردی هم ممکن است شخص به صورت افراط گونه ای بخواهد مشکل را جبران کند و به مرحله بی خیالی هیجانی پیش برود و تمام هیجانات خود را بدون هیچ محدودیتی بیان کند.
درمان بازداری تله یا طرحواره بازداری هیجانی
تکنیک های مختلفی برای رهایی و درمان انواع طرحواره ها ارائه میشود که به صورت کلی شامل تکنیک های طرحواره درمانی شناختی، تجربی و رفتاری هستند.
الف- تغییر باورها
شخصیت فرد با طرحواره بازداری هیجانی دارای باورهایی است که او را قفل می کند و نمی گذارد به راحتی خودش را ابراز کند. برای درمان تله بازداری هیجانی باید باورهای زیر عوض شوند:
1- من همینم که هستم
2- دیگران نباید متوجه نیازهای من بشوند.
3- کسی نباید بفهمد من به چه چیزی فکر می کنم یا چه احساسی دارم.
4- اگر کسی از احساسات من باخبر شود رهایم می کند.
تاکید زیادی بر بازسازی هیجاناتی می شود که زمانی در کودکی به راحتی برآورده نشده بودند. بر این اساس شخص ابراز هیجانات را باید کم کم شروع کند.
شخص باید بداند که گفتن خواسته ها و بیان هیجانات نه تنها باعث ناراحتی دیگران نمی شود بلکه باعث می شود دیگران در برخورد با او راحت تر باشند و بیشتر به سمت او بیایند.
ب- تکنیک های تجربی
فردی که بازداری هیجانی دارد باید برای خودش تبدیل به والد مهربان شود و گه گاهی دست از کار بکشد و با خود مهربانی کند. این شخص باید به نیازهای کودکی خود بیشتر توجه کند و یادآوری کند که در گذشته چه زمان هایی از احساسات خود دوری کرده بود. با شناختن آن زمان ها اکنون دیگر چنین کنترل هایی انجام ندهد.
ج- تکنیک های رفتاری
برای رهایی از بازداری هیجانی نیاز است که تمرین انجام شود و هر جایی که نیاز بود احساسات ابراز شود. فردی که کنترل زیادی بر هیجانات دارد باید تمرین کند که صدای خود را با احساسات ترکیب کند، جملات احساسی بیان کند. این فرد نیاز است تفریحات خود را بیشتر کند و نهایتا یاد بگیرد که با بیان آزادانه احساسات آرامش بیشتری کسب می کند.
طرحواره بی اعتمادی
طرحواره بی اعتمادی
کسانی که این طرح واره را دارند انتظار دارند که از طرف دیگران ضربه بخورند، فکر میکنند مردم نقشه هایی دارند که قرار است از آنها سوء استفاده کنند. به خیلی از افراد شک دارند و فکر میکنند دیگران همیشه نیت بدی دارند. اگر میخواهید پی ببرید که آیا از این طرحواره رد شدهاید یا خیر به سوالات زیر توجه کنید و ببینید تا چه حد در مورد شما درست هستند؟
– احساس میکنم دیگران میخواهند به من صدمه بزنند یا سوءاستفاده کنند.
– احساس میکنم در جامعه باید در مقابل دیگران از خودم سخت مواظبت کنم.
– برای پی بردن به صداقت دیگران خیلی باید آنها را امتحان کرد.
– افرادی که به آنها اعتماد داشتم با من بدرفتاری کردهاند.
– اگر کسی بخواهد به من صدمه بزند، پیشدستی میکنم و به او صدمه میزنم.
توجه داشته باشید که در بعضی مواقع ممکن است همهی افراد نشانههای بالا را تاحدی داشته باشند و این باعث نگرانی نیست. آنچه طرحوارهی بیاعتمادی نامیده میشود این است که در بیشتر مواقع و به صورت زیادی موارد فوق درست باشند.
ویژگیهای طرحواره بیاعتمادی
کسانیکه در این طرحواره قرار بگیرند معمولا گوشبهزنگ خطر و یا ضربه از جانب دیگران هستند. فکر میکنند دیگران منظور پنهانی دارند و به همین خاطر نسبت به افراد بیاعتماد میشوند. نکته جالب ایناست که این افراد بعد از مدتی اعتماد به نفس خود را از دست میدهند و احساس میکنند نمیتوانند با کسی ارتباط خوبی برقرار کنند.
ریشههای طرحواره بیاعتمادی
1- بدرفتاری در زمان کودکی
2- القاب بدی که از طرف دیگران دریافت میکردند
3- جنگ و دعواهای زیاد در خانواده
4- بدبینی والدین
5- عدم راز داری یکی از والدین
موارد فوق میتوانند به ایجاد این طرحواره کمک کنند، ولی در پایان خود شخص هست که تصمیم میگیرد انتخاب کند یا خیر.
علایم خطر در روابط عاطفی
هنگامی که در یک رابطه عاطفی قبل یا بعد از ازدواج هستید نشانههای زیر به شما میفهماند که در حال نزدیک شدن به بیاعتمادی هستید:
1- طرف مقابل بدون دلیل به شما گیر میدهد.
2- خود شما بسیار نگران عمل ناجوری از طرف مقابل هستید.
3- دائم به طرف مقابل گیر میدهید.
4- از لابهلای حرفهای او به دنبال پیدا کردن یک منظور پنهانی هستید.
نکته مهم این است که بدبینی با احتیاط فرق میکند. در بدبینی شما بیدلیل به طرف مقابل شک میکنید و فکر میکنید قرار است کسی به شما ضربهای بزند، ولی در احتیاط شما جوانب امر را میسنجید و اگر مشکلی وجود نداشت دست به اقدام میزنید.
رهایی از بدبینی
برای رهایی از بدبینی و شک و به دستآوردن دید مثبت و مناسبتر برای زندگی گامهای زیر پیشنهاد میشود:
1- شک خود را بشناسید: ابتدا آن را گرامی بدارید: شک آمده است تا به شما در تصمیمگیریها کمک کند و اگر بخواهید با آن بجنگید قویتر میشود. بگویید که این شک دشمن من نیست و من به آن احترام میگذارم. سپس آن را زیر سوال ببرید: در چه موقعیتهایی این شک بهوجود میآید؟ چه کمکی به من میکند؟ این نگرانیها به چه دلیل ایجاد میشوند؟ سپس خطاهای فکری خود را بشناسید: وقتی شک دارید ممکن است همهی افراد را بد ببینید و این یک خطای فکری از نوع تعمیم افراطی است. خطای دیگر فیلتر گذاری است؛ یعنی شما از حوادث و افراد فقط جنبههای منفی آنها را نگاه میکنید و انتخاب میکنید و به سایر جنبهها توجه نمیکنید. نکتهی مهم دیگر این است که باید بین شک واقعی و شک غیر منطقی و غیرواقعی فرق ایجاد کنید. شک واقعی دلایل محکمی دارد ولی شک غیر واقعی فقط یک شک است.
2- اجازه دهید شک برود ولی بدون هیچ اجباری: برای این امر میتوانید از تکنیکهای ذهنآگاهی استفاده کنید. هر وقت افکار شک برانگیز به شما فشار وارد میکنند بدون فرار یا جنگ با آنها فقط به آنها نگاه کنید و مشاهدهگر آنها باشید. برای لحظاتی بدون قضاوت نگاه کنید. تصور کنید این افکار بر روی یک تخته سفید مینشینند و کم کم محو میشوند. هروقت این تمرینات را انجام دادید به خود جایزهای بدهید، خود را گرامی بدارید.
3- انتظار نداشته باشید که طرف مقابل هیچ مشکلی نداشته باشد و کامل باشد. اگر از دست کسی ناراحت هستید با روشهای مناسب حرف خود را به او بزنید تا شکهای بیمورد ایجاد نشود.
4- تمرکز خود را بر ارزشها و اهداف خود قرار دهید و از بیهوده وقت تلف کردن بپرهیزید.
طرحواره رها شدگی
طرحواره رها شدگی
آیا ترس از دست دادن طرف مقابل را داریم؟
آیا نگران از دست دادن طرف مقابل خود هستید؟
آیا طرف مقابل شما زیاد در دسترس شما نیست؟
آیا به خاطر ترس از طرد شدن از یک رابطه صمیمانه فرار میکنید؟
پاسخ مثبت به هر کدام از سئوالات بالا نشان دهندهی این است که در تله یا طرحوارهی رهاشدگی قرار گرفته اید.
رهاشدگی چیست؟
رهاشدگی یکی از طرحوارهها یا تلههای ذهنی است که باعث میشود شخص احساس کند هر لحظه ممکن است ترس از دست دادن طرف مقابلش را داشته باشد و یا احساس کند طرف مقابل در کنارش نیست. اگر کسی در تله رهاشدگی بیفتد، آرامش درونیاش به هم میریزد و هر وقت کسی حرفی خلاف میلش به او بزند حس طردشدگی پیدا میکند. ویژگیهای شخصی که در تله رهاشدگی میافتد:
معمولا نگران از دست دادن اطرافیان است و فکر میکند طرف مقابل دیر یا زود او را رها میکند
از چنین جملاتی زیاد استفاده میکند: من تنهام، هیچ کس کنارم نیست، از تنهایی میترسم و…
در روابط عاطفی بیثبات است و دقیقا نمیداند که آیا با طرف مقابل بماند یا خیر
طرف مقابل او زیاد در دسترسش نیست
به خاطر ترس از دست دادن طرفق مقابل ممکن است وقتی رابطه در حال شکلگیری است خود را کنار بکشد.
ریشههای رهاشدگی
بعضی از افراد به صورت ژنتیکی این گونه هستند ولی بیشتر افراد بنا به دلایل زیر دچار رهاشدگی میشوند:
فوت یکی از افراد نزدیک خانواده در زمان کودکی
بیماری مادر و ترس از دست دادن او
دعوای پدر و مادی در کودکی
بیثباتی والدین
مادر شاغل و کم توجه
هر چند هر کدام از موارد فوق میتوانند منجر به شکلگیری طرحوارهی رهاشدگی شوند، ولی ممکن است شخصی با داشتن تمام شرایط فوق باز هم هیچ نشانهای از رهاشدگی نداشته باشد. بر این اساس آنچه مهم است بدانیم این است که نهایتا تصمیم خود شخص است که او را دارای یک مشکل میکند یا از مشکل میرهاند.
رهاشدگی در روابط عاطفی
کسی که در روابط عاطفی خود در رهاشدگی باشد از یک رابطه سالم محروم میشود و ممکن است روابط ناپایدار داشته باشد یا همیشه نگران قهر و آشتی طرف مقابل باشد.
علائم خطر در روابط عاطفی
چنانچه رابطه شما بلاتکلیف باشد
طرف مقابل زیربار تعهد نمیرود و مدتهاست که او را ترک نمیکنید یا فکری برای خود نمیکنید
طرف خیلی در دسترس نیست
رابطه شما بسیار بیثبات است
طرف مقابل از بودن با شما دچار تردید است.
چگونه میتوانیم از رهاشدگی بیرون بیاییم؟
کسی که دچار رهاشدگی شدهاست باید بر موارد زیر کار کند:
باورهایی که او را به رهاشدگی سوق میدهد اصلاح کند
از آنجایی که در کودکی مورد توجه قرار نگرفته بود باید کمبودهای عاطفی آن زمان را جبران کند
رفتارهای خود را مورد توجه قرار دهد و اگر در تله رهاشدگی قرار گرفته است آن رفتارها را عوض کند
چه باورهایی باید عوض شوند؟
شخص رهاشده باورهای زیر را دارد:
نزدیکانم دیر یا زود من را رها میکنند
من نهایتا تنها میشوم
هیچ کس در کنار من نیست
هیچ کس به من کمک نمیکند
همیشه عزیزانم دور از دسترسم بودهاند.
یکی از کارهای مهم این است که به خود بقبولانیم که این باورها نادرست هستند و در اصل ما این باورها را انتخاب کردهایم. به جای این باورهای نامناسب باید باورهای زیر را در خود تقویت کرد:
من صاحب کسی نیستم که بخواهد رهایم کند
حتی اگر کسی من را رها کند باز هم من خودم را دوست دارم
روشهایی یاد خواهم گرفت که با افراد ارتباط بهتری داشته باشم
روشهای ارتباط با طرف مقابل ر ا یاد خواهم گرفت که ارتباطات بهتری داشته باشم.
بازوالدینی کنیم
شخص رهاشده نیاز به والد درونی قویای دارد که او را حمایت کند. این امر را بازوالدینی میگویند.
اگر در کودکی آنگونه که نیاز بود کودکی نکرده بودیم و یا مورد حمایت قرار نگرفته بودیم اکنون نیاز است کودک درونی خود که یادگار دوران کودکی خودمان است را نوازش کنیم و غمهای کودکی را از او دور کنیم. شفای کودک آسیبپذیر.
برای این منظور باید بیشتر به خود محبت کنیم، خود را با همین شرایط که هستیم قبول کنیم، با کودک درونمان صحبت کنیم و او را مورد لطف قرار دهیم، اگر اشتباهی مرتکب شدهایم آن را بپذیریم و خود را سرزنش نکنیم.
علاوه بر این موارد باید سرزنشهای ذهنی خود را بشناسیم و آنها را اصلاح کنیم. در اصل باید والد مهربانی برای خود باشیم تا در روابط عاطفی دنبال یک والد نگردیم.
رفتار خود را تغییر دهیم
اگر وارد رابطهای شدیم که احساس میکنیم طرف مقابل تعهد ندارد، مسئولیت پذیر نیست، برای بودن با ما تردید دارد، به ما بیمحلی میکند یا تکلیف ما را مشخص نمیکند در این صورت خود ما وارد صحنه شویم و تکلیف رابطه را خودمان مشخص کنیم.
کار مهم دیگری که باید انجام دهیم این است که دنبال افراد سرد، بیتوجه یا بیتعهد نباشیم.
تشخیص و درمان طرحواره رهاشدگی
تشخیص و درمان طرحواره رهاشدگی
آیا انتظار دارید که افراد نزدیک و مهم زندگیتان را از دست بدهید؟ آیا معتقدید که افراد مهم زندگیتان بیمار میشوند؟ به زودی میمیرند؟ یا شما را ترک خواهند کرد؟ آیا اعتقاد دارید که افراد مهم زندگیتان فرد دیگری را به شما ترجیح میدهد؟ آیا ترس و نگرانی شما درباره ترک شدن، رها شدن و رها کردن است؟
اگر پاسخ شما به اکثر سؤالات فوق مثبت باشد احتمالاً دارای طرحواره رهاشدگی هستید. این طرحواره معمولاً در دوره کودکی شکل گرفته است.
طرحواره ناسازگار اولیه: اولین خشتهای کج زندگی
رهاشدگی/بیثباتی یعنی تنهایم میگذارند و میروند، کسی ماندگار نیست جز غم تنهایی، شخص دیگری به من ترجیح داده میشود. آدمها قابل پیشبینی نیستند و نمیشود انتظار یک رابطه پایدار از کسی داشت.
فردی که این طرحواره را دارد انتظار دارد که افراد مهم زندگیاش را از دست بدهد، طرد شود و تنها بماند. او آنقدر به رهاشدگی اعتقاد دارد که حتی انتظار دارد که افراد مهم زندگیاش به زودی میمیرند. یکی از انتظارات او این است که افراد مهم زندگیاش فرد دیگری را به او ترجیح میدهند. از این رو، کسی که طرحواره رهاشدگی دارد همیشه نگران طرد شدن است. به نشانههای طرد شدن حساسیت نشان میدهد. مثلاً حتی ممکن است به اینکه تلفنش را جواب نداده باشند حساسیت نشان دهد، غمگین شود و حتی خشم زیادی را تجربه کند. به طور خلاصه ترک شدن، کابوس همیشگی کسی است که طرحواره رهاشدگی دارد.
تنهایی و تنها ماندن، فرد دارای طرحواره رهاشدگی را آشفته میکند، حتی تنهاییهای کوتاهمدت برای او عذابآور است.
فردی که طرحواره رهاشدگی دارد رفتارهای خاصی از خود نشان میدهد که عبارتاند از:
۱. وابستگی افراطی به افراد مهم زندگی
۲. انحصارطلبی و کنترل کنندگی
۳. سرزنش دیگران به خاطر رها کردن آنها
۴. حسادت، رقابت با رقیبهای عشقی
یک نکته مهم که باید به خاطر داشته باشید این است که تمام این رفتارها به این دلیل صورت میگیرد که دیگران آنها را تنها نگذارند.
کسی که طرحواره رهاشدگی دارد گاهی اوقات به منظور جلوگیری از طرد شدن و تنها ماندن ترجیح میدهد که وارد هیچ رابطهای ندارد. گاهی اوقات نیز از ترس رها شدن خودش رابطه را تمام میکند.
یکی از مهمترین جنبههای این طرحواره این است که وقتی فردی این طرحواره را دارد اغلب کسانی را برای رابطه انتخاب میکند که تعهدی به رابطه ندارد و در نتیجه رها میشود. او حتی ممکن است برای جلوگیری از طرد شدن، دچار عشق آتشین بشود.
دو نوع رهاشدگی:
۱. رهاشدگی مبتنی بر وابستگی:
اگر محیط اوليه در دوران کودکی، سخت حمایتگر باشد و کودک با هیچ چالشی در زندگی مواجه نشود، رهاشدگی مبتنی بر وابستگی در ذهن کودک شکل میگیرد. چنین محیطی، بستری برای شکل گیری طرحوارههای رهاشدگی و وابستگی است.
۲. مبتنی بر بیثباتی یا فقدان
اگر محیط اولیه در دوران کودکی از لحاظ هیجانی کاملا بی ثبات باشد و کودک به هیچ عنوان رنگ ثبات و امنیت را نبیند، در ذهنش رهاشدگی مبتنی بر بیثباتی یا فقدان، نقش خواهد بست.
طرحواره رهاشدگی چگونه شکل میگیرد؟
۱. یکی از عمدهترین اتفاقاتی که باعث شکلگیری طرحواره رهاشدگی میشود، زمانی است که در نوزادی دلبستگی ایمن شکل نگیرد. یعنی وقتی والدین نتوانند با نوازد خود یک رابطه باثبات و قابل پیشبینی برقرار کنند دلبستگی نوازد به آنها مختل میشود. منظور از مختل شدن دلبستگی این است که نوازد به این نتیجه رسیده است که والدین به موقع، به اندازه کافی و همیشه در دسترس نیستند تا نیازهای او را برآورده سازند. در این حالت طرحواره رهاشدگی شکل میگیرد.
۲. اضطراب جدایی نیز یکی دیگر از علل شکلگیری طرحواره رهاشدگی است. کسانی که اضطراب جدایی دارند در قبال جدایی از والدین واکنش زیادی نشان میدهند و این حساسیت زمینه شکلگیری طرحواره رهاشدگی را فراهم میکند.
۳. در برخی موارد در هنگام نوزادی، مادر به علت مشکلاتی که داشته دور از خانواده بوده است مثلاً ممکن است که به علت بیماری در بیمارستان بستری شده باشد.
۴. در برخی موارد نوازد به مهد کودک سپرده شده یا اینکه به علت مشغله والدین یا هر علت دیگری، مراقبت از نوزاد به دیگران واگذار شده است.
۵. مشکلات مادر مانند بیثباتی و دمدمی مزاج بودنش نیز میتواند باعث شود که او فردی غیرقابل پیشبینی باشد و از این رو نوزادش دچار رهاشدگی شود.
۶. گاهی در خانواده بین والدین مشکلاتی وجود دارد که همیشه جنگ و دعوا بین آنها برقرار بوده است. در این حالت کودک به این نتیجه میرسد که والدین هر آن ممکن است از یکدیگر جدا شوند و او تنها بماند.
۷. یکی دیگر از علل شکلگیری طرحواره رهاشدگی به دنیا آمدن خواهر یا برادر کوچکتر از خود است. وقتی یک نفر به دنیا میآید توجهها به سمت او جلب میشود و فرزندان قبلی احتمالاً احساس رهاشدگی خواهند کرد.
برخی از نشانههای طرحواره رهاشدگی در رابطه با همسر
وقتی کسی طرحواره رهاشدگی دارد عموماً افرادی را انتخاب میکند که رها کردن و رها شدن در آن برجسته است.
۱. اگر احساس میکنید که همسرتان نسبت به شما تعهد ندارد احتمالاً انتخاب او و ادامه دادن رابطه با او نشانه وجود طرحواره رهاشدگی در شماست.
۲. اگر همسرتان فردی است که اکثر اوقات در دسترس نیست مثلا زیاد به مسافرتها و مأموریتهای کاری میرود، نشانه وجود طرحواره رهاشدگی در شماست. شما کسی را انتخاب کردهاید که به خاطر کار یا هر مسئله دیگری شما را رها میکند.
۳. وقتی طرحواره رهاشدگی را داشته باشید ممکن است وارد رابطه با کسانی شوید که از لحاظ عاطفی بیثبات هستند. بنابراین اگر همسرتان فردی بیثبات است احتمالاً انتخاب شما مبتنی بر طرحواره رهاشدگیتان بوده است.
۴. همسر شما تنوع طلب است، دوست دارد در روابطش آزاد باشد، مایل است که برای دیگران دلربایی کند.
۵. همسرتان نسبت به شما دو دل است. از نظر منطقی میل دارد با شما زندگی کند، اما از نظر عاطفی میلی چندانی ندارد یا اینکه لحظهای عاشق دیوانهوار شماست و لحظهای بعد از چشم او میافتید. مثل اینکه همسرتان تکلیفش با خودش روشن نیست.
طرحواره رهاشدگی در روابط بین فردی چگونه خود را نشان میدهد؟
اگر رفتارهای زیر از سمت شما سر میزند احتمال طرحواره رهاشدگی در شما وجود دارد:
کسانی که طرحواره رهاشدگی دارند از صمیمیت با دیگران اجتناب میکنند. آنها به خاطر ترس از رها شدن ترجیح میدهند که صمیمیت هیجانی با کسی نداشته باشند. این افراد مدام نگران مرگ همسرشان هستند. این افراد در قبال حرفهای بیاهمیت یا کارهای معمول همسرشان، واکنش شدید و افراطی نشان میدهند و این کارها یا حرفها را نشانهای از قصد او برای جدایی تفسیر میکنند.
تحمل جدایی نداشتن، وابستگی، حسادت و غیرت داشتن افراطی روی همسر نیز نشانه وجود طرحواره رهاشدگی است. وقتی کسی طرحواره رهاشدگی دارد عموماً نگران خیانت کردن همسر خویش است. یا با دلایل و شواهد اندکی مدام او را متهم به خیانت میکند.
درمان طرحواره رهاشدگی
وقتی وارد طرحواره درمانی شوید درمانگر ابتدا یک ارزیابی کامل از شما انجام میدهد که شامل مصاحبه، تاریخچه گرفتن و تکمیل پرسشنامه است. در مرحله بعد درمانگر با تصویرسازی ذهنی به شما کمک میکند خاطرات رهاشدگی دوره کودکیتان را درک کنید.
بعد از ارزیابی، وارد مرحله تغییر طرحواره میشوید. در این مرحله درمانگر از تکنیکهای مختلفی استفاده میکند. به عنوان مثال با به کارگیری تکنیکهای شناختی به شما کمک میکند به این نتیجه برسید که طرحواره شما شامل باورهای افراطی و اغراقآمیز درباره روابط است. حتی ممکن است به این نتیجه برسید که طرحواره شما غلط است.
تکنیکهای بعدی که طرحوارهدرمانگر استفاده میکند تکنیکهای تجربهای است. مهمترین تکنیک تجربهای، تصویرسازی ذهنی است. با این تکنیک شما خاطرات ناخوشایند دوره کودکی خود را به خاطر میآورید و در طی آن احساسات اصلی خود را نسبت به آن خاطرات ابراز میکنید. ابراز احساسات اصلی شما مهمترین عامل تغییر طرحواره است.
مرحله بعدی به کارگیری الگوشکنی رفتاری است. در این مرحله رفتارهای مبتنی بر طرحواره رهاشدگی هدف درمان قرار میگیرند. در این مرحله رفتارهایی مثل وابستگی، حساسیت افراطی نسبت به نشانههای طرد و رفتارهای ناسالم دیگر شناسایی و با رفتارهای سالم جایگزین میشود.
منبع: روانحامی
طرحواره شکست
طرحواره شکست
هر انسانی استعداد فوقالعادهای برای موفقیت در زندگی دارد. زمانی این استعداد شکوفا میشود که شخص از طرحوراهی شکست عبور کند. کسانیکه طرحوارهی شکست دارند باور دارند که شکست خورده هستند و احساس بی کفایتی میکنند. اغلب مواقع حسرت گذشته یا شانس بد خود را میخورند و تلاش میکنند جامعه یا دیگران را مقصر ناکامیهای خود بدانند. در روابط با دیگران هم به یکی از صورتهای زیر هستند:
– یا اصلا خود را قبول ندارند و یا همیشه فکر می کنند دیگران کارها را بهتر انجام میدهند.
– سرگردان است و دنبال هدف و برنامه ریزی برای موفقیت نیست.
– و یا پیشرفت های دیگران را بی ارزش جلوه میدهند و یا تلاش میکنند به گونه ای بی نقص کارها را به سرانجام برسانند و چون نمیتوانند دچار استرس فراوان میشوند.
موارد زیر اگر زیاد تکرار شوند نشاندهنده گیرکردن در طرحواره شکست است:
نشانههای طرحوارهی شکست
– احساس میکنم که موفقیتهای دیگران در زمینههای مختلف از من بیشتر است و این باعث ناراحتی زیاد من میشود.
– به محض اینکه به آستانه موفقیت نزدیک میشوم احساس شکست میکنم.
– احساس میکنم هیچ استعداد بهدردبخوری ندارم.
– به دلیل شکستهایم در محیط کار یا در جامعه احساس حقارت میکنم.
– اکثر همسنوسالانم از من موفقترند.
اگر اغلب موارد بالا در بیشتر مواقع در مورد شما درست هستند باید مراقب باشید که در دام شکست نیفتید.
ویژگیهای طرحواره شکست
کسانی که در این طرحواره قرار میگیرند ویژگیهای زیر را دارند:
1- اوضاع را همیشه خلاف میل خود میبینند.
2- برای به دست آوردن موفقیت بیشتر هیچ تلاشی نمیکنند.
3- تحمل رقابت برای کار بهتر ندارند.
4- کار را در نیمههای راه رها میکنند.
5- احساس میکنند در زندگی شکست خورده هستند.
6- به توانمندیهای خود اهمیتی نمیدهند.
7- یا سمت افراد بسیار شکست خورده میروند یا همیشه دنبال افراد خیلی موفق هستند تا شاید آن افراد موفق آنها را نجات دهند.
ریشههای طرحواره شکست
این طرحواره ممکن است در کودکی یا در مراحل بعدی زندگی تشکیل شده باشد. در زیر به تعدادی از ریشههای این طرحواره در دوران کودکی اشاره میکنیم:
1- انتقاد و مقایسهی زیاد والدین
2- معیارهای بالای والدین
3- عدم توجه والدین به موفقیتهای کودک
4- احساس بیگانگی و کوچکتری نسبت به همسالان
علائم خطر در روابط عاطفی
زمانی که در یک رابطه عاطفی هستید به موارد زیر دقت کنید که آیا به سمت شکست میروید یا به سمت موفقیت:
1- طرف مقابل شما بسیار موفق است و شما خود را خیلی کمتر میبینید.
2- طرف مقابل از شما بسیار انتقاد میکند.
3- شما تواناییهای او را نادیده میگیرید و بیارزش میشمارید.
4- در مقابل او خیلی احساس شکست میکنید.
رهایی از شکست
اگر شخصی میخواهد از تله شکست رها شود باید سه کار مهم در پیش بگیرد: تغییر دیدگاه – شفای کودک درون – یادگیری رفتارهای جدید
الف- دیدگاه خود را نسبت به شکست تغییر دهد؛ یعنی اگر در جایی شکست خورد حتی اگر ناراحت هم شد، باز هم به خود بگوید که من هنوز هم میتوانم کارم را به روش دیگری انجام دهم. شخص باید بداند که خودش با کارش یکی نیست؛ بدین معنی که اگر کاری را نمیتواند خوب انجام دهد دلیل بر این نیست که خودش هم بد باشد.
در این قسمت دو تکنیک برای رهایی از شکست ارائه میکنیم: تبر و جدول سود و زیان.
تکنیک تبر
این روش شامل سه مرحله است: تماشا، برچسب و رهاسازی.
در مرحله تماشا ما بدون هیچ قضاوتی فقط به آن چه در ذهنمان میگذرد نگاه میکنیم. ذهن ما در هنگام شکست تولید ناامیدی، غم، خشم و… میکند. ما مثل مشاهده گری بیرونی فقط به این افکار و احساسات نگاه میکنیم. مشاهده گری روش بسیار مفیدی است که شخص را قدرتمند میسازد و او را از خودسرزنشی نجات میدهد.
راه حل این نیست که نگذاریم فکر بد و یا احساس بد در وجودمان ایجاد شود، راه حل این است که اگر ایجاد شد مثل یک مشاهده گر برای لحظاتی آن فکر و احساس را نگاه کنیم و هیچ قضاوتی در مورد آن نکنیم.
تصور کنید به یک چشمه نگاه میکنید. شما قضاوت نمیکنید که چرا چشمه این گونه حرکت میکند و یا چرا حبابهایی در آن درست میشود، بلکه فقط آن را میبینید. ذهن هم بههمین صورت است. یعنی شما میتوانید فقط آن را نگاه کنید بدون هیچ قضاوتی. مثلا وقتی به خاطر شکست در کاری از دست خودتان ناراحت هستید و دائم در ذهن خود را سرزنش میکنید، شما به عنوان یک مشاهده گر فقط به این چیزهایی که در ذهنتان میگذرد نگاه کنید.
در مرحله برچسب شما بر آن چیزهایی که در ذهنتان است یک اسم میگذارید. مثلا به خود میگویید: این یک فکر زود گذر است یا این یک احساس است و…. با این کار شما از این افکار و احساسات اذیت کننده نجات مییابید و از بیرون به خود مینگرید. و در مرحله آخر که رهاسازی است اجازه میدهید این افکار و احساسات رها شوند. رهاشدن بدون اجبار است؛ یعنی خود را درگیر این افکار و احساسات نمیکنید، بلکه آنها را رها میکنید تا اگر میخواهند بروند بروند و حتی اگر هم دوباره برگشتند شما فقط تماشاگر آنها هستید.
ب- شفای کودک شکست خورده درون
زمانی که طرحواره شکست به صورت عمیقی در وجود ما رخنه کرده باشد دائم خود را سرزنش میکنیم و به خاطر این که نتوانستیم به هدفهایمان برسیم غمگین میشویم. در این صورت انگار کودکی نالان و خسته در درون ما در حال له شدن است که احساس میکند دیگر هیچ فریادرسی نیست.
در تجربیات مشاورهای و کارگاهی ما متوجه شدهایم که بیشتر افراد دارای طرح واره شکست به دنبال ناجی مبهمی هستند که بیاید و آنها را پولدار و یا موفق کند. به همین سبب بسیاری از این افراد طعمههای مناسبی هستند برای کلاهبرداران و کسانی که میخواهند از افراد نیازمند سوءاستفاده کنند.
تمرین: لحظاتی تصور کنید که کودکی در درون شما است که نیاز به والد مهربانی دارد که او را نوازش کند و محبتی صادقانه نثار او کند. اکنون قرار بر این است که با این کودک (که سمبل احساسات درونی شماست) آشتی کنید و به جای تحقیر کردن، او را درک کنید و مورد حمایت قرار دهید.
بنابراین با جملاتی مانند موارد زیر با کودک درون به گفتگو بنشینید:
– میدانم که تاکنون از تو دور بودم و تحقیرت میکردم
– میدانم نیاز به توجه داشتی
– میدانم از طرف دیگران در کودکی و یا الان سرزنش شده ای
– میدانم …..
ولی
امروز آمدهام که با تو صحبت کنم و بگویم:
– تو دوست داشتنی هستی
– از این به بعد همیشه در کنارت هستم
– حتی اگر ناراحت هم شدم به تو حرفی نخواهم زد
– اگر هم اشتباهی کردی تو را سرزنش نمیکنم
و…
هدف از تمرین بالا کسب آگاهی از نیاز درونی است و همچنین آگاهی از اینکه باید سرزنشهای درونی را رها کنیم و به خودمان امید دهیم و کار را شروع کنیم.
یادتان باشد که شکست یا موفقیت یا هر چیز دیگری فقط یک عادت ذهنی هستند. اگر ذهن ما چندبار شکست بخورد کم کم به شکست عادت میکنیم و اگر چندبار پیروز شود به پیروزی عادت میکند. بنابراین از اکنون هر موفقیتی که به دست آوردید آن را گرامی بدارید و از آن لذت ببرید و خود را برای موفقیتهای دیگر تشویق کنید.
طرحواره محرومیت هیجانی
طرحواره محرومیت هیجانی
کسی که این طرحواره را دارد در بیشتر مواقع احساس میکند دوست داشتنی نیست و یا به آن میزانی که نیاز دارد مورد توجه قرار نگرفته است. موارد زیر نشانههای طرحوارهی محرومیت هیجانی است:
شخص در ذهن خود چنین جملاتی را یا بیان میکند یا به آنها باور دارد:
1- من به عشق بیشتری در زندگی نیاز دارم
2- واقعا کسی من را درک نمیکند
3- هیچ شخص خاصی در زندگی ندارم که بخواهد نگران من شود
4- در زندگی من کسی نیست که به من محبت کند
5- بیشتر اوقات از نظر عاطفی تنها بودهام
در صورتیکه گزینههای فوق در بیشتر موارد دربازهی شما صادق هستند باید از طرحوارهی محرومیت هیجانی عبور کنید.
محرومیت هیجانی از کودکی شروع شده است و اگر حل نشود تا آخر عمر همراه شخص باقی میماند. اتفاقات زیر میتواند به گذر از طرحواره محرومیت هیجانی کمک کند:
1- آشنا شدن با یک شخصیت تاثیر گذار
2- مطالعات عمیق روانشناسی
3- ازدواج موفق
4- تغییر باورها به خاطر اتفاقاتی که در زندگی افتاده است.
ویژگیهای طرحواره محرومیت هیجانی
شخصی که دارای این طرحواره است ممکن است:
1- در ابتدا روابط پرشور دارند و بعد ناامید و سرد میشوند
2- به سمت افراد سرد کشیده میشوند
3- به خاطر ترس از وابسته شدن وارد رابطه صمیمانه نشوند
4- از طرف مقابل توقع عاطفی زیاد دارند.
ریشههای طرحواره محرومیت هیجانی
مادر سرد
عدم وقت گذاشتن کافی مادر
عدم راهنمایی والدین یا همدلی آنها
عدم ارتباط صمیمانهی مادر و پدر با کودک
تولد فرزندان دیگر
مشغولیت زیاد پدر و مادر
وجود چنین عواملی باعث میشود که کودک کم کم احساس کند کسی نیست که به او محبت کند، با او مهربانی کند و به درددل او گوش کند. در این صورت ممکن است یا بسیار در خود فرو رود و با کسی ارتباط برقرار نکند یا در جستجوی محبت دیگران هر کاری انجام دهد.
علائم خطر در روابط عاطفی
اگر در روابط عاطفی مخصوصا قبل از ازدواج موارد زیر را به صورت مکرر مشاهده میکنید حتما باید از تله محرومیت هیجانی بیرون بیایید:
1- طرف مقابل چندان به حرفهای شما توجه نمیکند و با این حال شما همچنان به دنبال او هستید
2- وقت کمی برای شما قرار میدهد
3- هرگاه به او نیاز دارید در کنارتان نیست یا با بهانهای از شما دور میشود
4- به کرات میگویید که او درکم نمیکند
5- بیشتر ازاینکه او به دنبال شما باشد شما به دنبال او هستید.
6- نمیتوانید نیازهای منطقیتان را به او بگویید.
اگر در رابطهای قرار دارید که چنین نشانههایی وجود دارد حتما باید یک بازبینی اساسی در رابطه خود ایجاد کنید یا به یک روانشناس خوب مراجعه نمایید.
رهایی از طرحواره محرومیت هیجانی
مانند سایر طرحوارههای برای رهایی از این طرحواره نیز نیاز است باورها و رفتارهایتان عوض شود و کودک درون خود را شفا دهید.
الف- رهایی از باورهای تخریبگر
این سه باور را بشناسید و برای عبور از آنها تلاش کنید:
1- من دوست داشتنی نیستم
2- من بیارزش هستم
3- من توانایی خاصی ندارم
چنین باورهایی باعث میشود کودک درون شما احساس تنهایی و ناامیدی کند و برای رهایی از این درد درونی روی به هر کسی میآورد.
این امر ما را به این رهنمون میسازد که بگوییم نیاز است کودک آسیب پذیر درونی خود را شفا دهیم:
1- با خود مهربانتر باشیم
2- فکر نکنیم بدون طرف مقابل از بین میرویم
3- این باور را در خود تقویت کنیم که توقع زیاد داشتن از دیگران باعث میشود آنها را از دست بدهیم
4- دوستان جدیدی پیدا کنیم و از اول بگوییم من به هیچ کس وابسته نیستم
5- خود را از دیگران کمتر در نظر نگیریم
6- گاهی خود را در آغوش بگیریم و خود را نوازش کنیم
7- تکنیکهای رفتار با جنس مخالف را یاد بگیریم
8- به طور عمیقتری به شفای کودک درون بپردازیم.
تشخیص و درمان طرحواره محرومیت هیجانی
تشخیص و درمان طرحواره محرومیت هیجانی
آیا احساس میکنید که کسی شما را درک نمیکند؟ آیا دیگران به اندازه کافی به شما محبت نمیکنند؟ آیا کسی نیست که در زندگی به شما راهنماییهای لازم را ارائه دهد؟ آیا احساس تنهایی میکنید؟ آیا به خاطر اینکه معتقدید دیگران نمیتوانند شما را درک کنند نیازها و خواستههای خود را مطرح نمیکنید؟ آیا احساس تنهایی منجر به افسردگی شما شده است؟
برای کسی که طرحواره محرومیت هیجانی وجود دارد سرنوشت تنهایی از دوره نوزادی و کودکی شروع شده است. یکی از عمیقترین زخمهای دلبستگی، محرومیت هیجانی است. وقتی والدین نتوانند احساس حمایت و محبت را به کودک خود بدهند کودک دچار طرحواره محرومیت هیجانی میشود. بگذارید کمی بیتعارف بگویم: محرومیت هیجانی یکی از عمیقترین حقیقتهای تلخ زندگی است. بدون درمان، زندگی به کام آدم زهر میشود. این را برای ناامیدسازی مطرح نمیکنم بلکه میخواهم اهمیت درمان آن را برجسته سازم، زیرا بدون درمان، زندگی را برای شما رضایتبخش نخواهد شد. و خبر خوب اینکه میتوانید از محرومیت هیجانی خود رهایی پیدا کنید.
بر اساس نظر دکتر جفری یانگ، در دنیای روانشناختی ما انسانها، بر اساس تجربیات زندگی و برآورده نشدن نیازهای هیجانی اساسیمان طرحوارههای ناسازگار اولیه شکل میگیرند. این طرحوارهها، باعث میشود که ما مستعد انواع و اقسام مشکلات روانی، ارتباطی، شغلی، تحصیلی و … در زندگی شویم. هر طرحواره شامل خاطراتی است که در دوران کودکی آنها را تجربه کردهایم. بر اساس این خاطرات دیدگاههای اصلی ما به خودمان، زندگی، آدمها و دنیا شکل گرفته است. بنابراین هر طرحواره حاوی اطلاعاتی است که ما آنها را در دوران کودکی بر اثر روابط با والدینمان کسب کردهایم. وقتی یک طرحواره شکل میگیرد تبدیل به مرجع اطلاعاتی ما میشود و ما برای تفسیر هر اتفاقی که در زندگی رخ میدهد به این طرحوارهها رجوع میکنیم. به عبارت دیگر ابزار اصلی پردازش اطلاعات در ذهن ما طرحوارههایمان میباشد. یکی از طرحوارههای ناسازگار اولیه که در این مقاله قصد داریم دربارهی چگونگی شکلگیری، تأثیرات آن بر زندگی و درمان آن توضیح دهیم محرومیت هیجانی است.
تعریف محرومیت هیجانی
محرومیت هیجانی یعنی کسی نیست که حرفهای دلم را بشنود، درک کند و راهنماییام کند. یعنی یار غار آدم فقط تنهایی باشد و بس. یعنی انتظار نداشته باشیم کسی اهل محبت باشد، یعنی در میان جمع بودن و احساس تنهایی کردن، یعنی گاهی حتی یک ستاره هم در آسمان نداشتن. یعنی بریدن از محبت و درک شدن.
وقتی طرحواره محرومیت هیجانی وجود دارد یعنی فرد در طول زندگیاش مورد محبت، پذیرش و درک شدن قرار نگرفته است. کسی نبوده به حرفهای دل او گوش کند. نالههای همیشگی افرادی که طرحواره محرومیت هیجانی دارند احساس تنهایی، غمگینی و افسردگی است.
آنها از این شاکی هستند که هیچ کسی آنها را درک نمیکند و کسی نیست که با آنها یک دل سیر درد و دل کند. چون آنها انتظار دریافت محبت ندارند تمایل خود نسبت به دریافت توجه و محبت را ابراز نمیکنند و در نتیجه مورد محبت قرار نخواهند گرفت. آنها ممکن است کسی را برای رابطه انتخاب کنند که بیعاطفه، خودمحور، تنها یا نیازمند هستند. این احساس درک نشدن و دوست داشته نشدن آنقدر در آنها ریشه دوانده است و آنقدر نیرومند است که حتی ممکن است عطای روابط را به لقای آن ببخشند.
ریشههای محرومیت هیجانی
محرومیت هیجانی اغلب زمانی شکل گرفته است که فرد در دوره نوزادی و کودکی بوده است. اغلب مهمترین مراقب زندگی بیمار یعنی مادر، بسیار سرد و نامهربان بوده است. این نامهربانی باعث شده است که کودک احساس دوست داشته شدن و ارزشمندی نکند. همچنین مراقب اصلی نتوانسته است با فرزند خویش همدلی نکند و در مواقع بحرانی او را آرام سازد.
والدین کسی که طرحواره محرومیت هیجانی دارد قدرت راهنمایی او را نداشتهاند یا نتواستهاند که او را راهنمایی کنند. همچنین ممکن است والدین او مستقل و قدرتمند نبوده است.
طرحواره محرومیت هیجانی در روابط همسری چگونه است؟
معمولاً کسی که طرحواره محرومیت هیجانی دارد کسانی را انتخاب میکند که به حرفهای گوش نمیدهد، برای بوسیدن یا تماس بدنی با من راحت نیست، یا پرمشغله است و برای او وقت کمی میگذارد. همچنین ممکن است فردی را انتخاب کرده باشد نجوش، بیمهر و درون گراست.
محرومیت هیجانی در روابط
عدم ابراز نیازها به همسر
احساس ناامیدی از ارضا نشدن نیازها
عدم ابراز ناامیدی و سرخودرگی به هسمر
قوی و بینیاز نشان دادن خود
احساس ناکامی و محرومیت بدون ابراز آنها و کینه جویی
عصبانیت و پرتوقع بودن
سرزنش شریک زندگی به خاطر عدم توجه کافی
سرد، نجوش، نامهربان و دست نیافتنی بودن
طرحواره محرومیت هیجانی چگونه درمان میشود؟
برای درمان طرحواره محرومیت هیجانی، بر اساس طرحوارهدرمانی، تکنیکهای مختلفی وجود دارد.
درمانگر از تکنیکهای شناختی استفاده کند تا به بیمار کمک کند تشخیص دهد طرحواره از لحاظ منطقی غلط است و باور داشتن به آن کارآمد نیست. یکی از این تکنیکها، تکنیک بررسی شواهد است. با استفاده از این تکنیک درمانگر و بیمار با یکدیگر تلاش میکنند شواهدی از زندگی بیمار را که تأیید کننده و رد کننده طرحواره است پیدا کنند. معمولاً نتیجه این بررسی این است که بیمار به این نتیجه میرسد که در زندگیاش شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد دیگران توانستهاند او را درک کنند، به او محبت کنند و در صورت لزوم راهنماییهای لازم را ارائه دهند. اما چون یکی از خاصیتهای طرحواره، تحریف اطلاعات است بیمار نتوانسته شواهد ردکننده طرحواره را بپذیرد، اما درمانگر به او کمک میکند تا تحریفهای شناختیاش را بشناسد، با آنها چالش کند و در نهایت به این نتیجه برسد که طرحواره به لحاظ منطقی و عقلانی غلط است.
در مرحله بعد، درمانگر به سراغ خاطرات دوران کودکی بیمار میرود. برای این کار از تکنیک تصویرسازی ذهنی استفاده میکند. با استفاده از تصویرسازی درمانگر از بیمار میخواهد خاطرات ناخوشایند زندگی خود را یادآوری کند. وقتی خاطره مورد نظر به ذهن بیمار آمد، درمانگر احساسات و هیجانهای ناشی از آن را بررسی میکند. در این تصویرسازیها، بیمار کودکی خود را میبیند و درمانگر سعی میکند برای آن کودک، از تکنیک بازوالدینی استفاده کند. بازوالدینی باعث میشود نیازهای برآورده نشده کودک ارضا شوند. از این طریق در ذهن بیمار، طرحواره سالمی شکل میگیرد که مغایر با محرومیت هیجانی است.
از مهمترین کارهایی که درمانگر در این مرحله انجام میدهد کمک به بیمار برای ابراز خشم به کسانی است که باعث ایجاد محرومیت هیجانی شدهاند.
بعد از این مرحله نوبت تکنیکهای الگوشکنی رفتاری میشود. در این مرحله درمانگر به بیمار کمک میکند تا رفتارهای ناسالم خود را که باعث تداوم طرحواره میشود کنار بگذارد و از رفتارهای سالم استفاده کند. این آخرین مرحله درمان است.
نکتهای که باید به خاطر داشته باشید این است که تمام این مراحل باید توسط یک درمانگر متخصص در حوزه طرحوارهدرمانی انجام شود. انتخاب درمانگر بسیار اهمیت دارد زیرا او باید برای شما بازوالدینی را انجام دهد و شما را با رفتارهای ناسالمتان مواجهه کند.
نکتهی دیگر اینکه باید در طرحوارهدرمانی برای رسیدن به نتیجهی دلخواه صبور باشید. ممکن است درمان کمی طولانی شود. زیرا طرحواره عمیقترین قسمت هویت ما را تشکیل میدهد و تغییر آن بسیار دشوار است. اما این دشواری به معنای غیر ممکن بودن تغییر نیست.
منبع: روانحامی
طرحواره ملاکهای سختگیرانه
طرحواره ملاکهای سختگیرانه
Unrelenting Standards
بعضی افراد درگیر بایدگراییهای افراطی میشوند و به گونهای آزاردهنده کمالطلب میشوند. این افراد کاری را شروع نمیکنند، مگر اینکه مطمئن شوند تمام مقدمات و لوازم آن مهیاست.
این افراد سختگیریهای زیادی برای خود و دیگران دارند و اگر همه چیزهایی که میخواهند سرجای خود نباشد از نظر روحی به هم میریزند. وقتی درس میخوانند اگر حتی قسمت کوچکی از مطلب را یاد نگیرند احساس میکنند هیچ قسمتی را یاد نگرفتهاند. داشتن ملاکهای سختگیرانه باعث میشود شخص دچار استرس زیاد شود و کارهایش را نتواند انجام دهد. در این صورت شخص به شدت از دست دیگران ناراحت میشود و حتی ممکن است به مرحله درماندگی برسد.
نشانههای طرحواره ملاکهای سختگیرانه
1- فکر میکنیم باید همیشه اول باشیم.
2- هیچ کاری ما را راضی نمیکند.
3- به خاطر انجام نگرفتن کارها به شدت دچار استرس میشویم.
4- بسیار رقابتطلب هستیم.
اگر موارد بالا در بیشتر مواقع در مورد شما درست هستند دچار این طرحواره شدهاید.
ویژگیهای این طرحواره
1- شخص یا دنبال موفقیتهای بزرگی است که تا به آنها نرسد احساس آرامش نمیکند. البته زمانی که به این موفقیتها هم دست پیدا میکند باز هم احساس میکند باید دنبال موفقیتهای بزرگتری بود.
2- در تصمیمگیریها بسیار تعلل میکند، زیرا فکر میکند هنوز شرایط ایدهآل فراهم نیست.
3- از خیلی از جنبههای زندگی غافل میشود و فقط به آنچیزی که فکر میکند مهم است میچسبد.
4- سختگیریهای زیاد او دیگران را نیز به ستوه میآورد.
ریشههای طرحواره ملاکهای سختگیرانه
این طرحواره هم از دوران کودکی شکل گرفته است و دلایل مختلفی از جمله موارد زیر میتواند باعث ایجاد آن شده باشد:
1- عشق مشروط والدین: اگر فقط زمانی که کودک کار درستی انجام داده بود مورد تشویق قرار میگرفت شاید دچار کمالگرایی شده باشد و برای کسب تشویق فقط زمانیکه کار خوبی انجام دهد خوشحال شود.
2- ملاکهای بلندپروازانه والدین: بعضی از والدین برای بچهای آرزوهای دور و درازی دارند و فقط زمانی خوشحال میشوند که بچه به آرزوهایش برسد.
3- جبران شکستها و تحقیرها: گاهی شخصی در زندگی مورد تحقیر قرار گرفته است و برای جبران آن و اثبات اینکه”من خوبم” تلاش فراوانی میکند و فقط میخواهد با موفقیتهای بزرگ خود را به دیگران نشان دهد.
4- انتقاد زیاد دیگران: بعضی از کودکان مورد سرزنش و انتقاد زیاد قرارگرفتهاند و برای رهایی از آن ممکن است روی به ملاکهای سختگیرانه بیاورند و بخواهند با هر روشی موفقیتهایی به دست آورند تا دیگران را تحت تاثیر قرار دهند.
5- مسائل ژنتیکی: بعضی از افراد به صورت ژنتیکی سختگیر هستند و چیزی آنها را راضی نمیکند.
علائم خطر در روابط عاطفی
در صورتیکه در یک رابطه عاطفی باشید و علائم زیر در رابطه شما باشد احتمال افتادن در این تله زیاد است:
1- فقط جذب افراد موفق میشوید.
2- جذب افراد خیلی دقیق و سختگیر میشوید.
3- یا جذب افراد بینظم میشوید.
4- جذب افراد آسانگیر و بیمبالات میشوید.
رهایی از طرحواره ملاکهای سختگیرانه
کسانیکه ملاکهای سختگیرانه دارند باورها، رفتارها و تجارب گذشتهی نامناسبی دارند. بنابراین برای رهایی از این طرحواره باید سه مورد فوق را تغییر دهند.
الف- باورها
وقتی باور کسی این باشد که ”من بد هستم مگر اینکه کار خوبی انجام بدهم” ناخواسته روی به کمالطبی میآورد و با سختگیری زیاد میخواهد خود را نشان دهد. بعضی از افراد اسیر بایدگرایی هستند و همیشه باید و نبایدهای زیادی دارند. این باید و نبایدها آنها برای آنها استرس زیادی درست میکند و نمیگذارد آرامش داشته باشند.
باورهای زیر میتوانند به رهایی از ملاکهای سختگیرانه کمک کنند:
1- من در هر شرایطی خودم را دوست دارم، حتی اگر کارهایم را خوب انجام ندهم.
2- با سختگیری زیاد فقط خودم را اذیت میکنم.
3- من باید به موقع به تفریحاتم هم برسم.
4- اگر قسمتی از کارم دقیق انجام نگرفته باشد، هیچ اتفاق خاصی نمیافتد.
ب- رفتار
کسی که در این طرحواره قرار دارد با رفتارهای خاص خود این طرحواره را تقویت میکند. این شخص ممکن است همیشه دنبال کار کامل باشد و تا کاملا کاری را انجام ندهد آرام نمیشود.
در این صورت بهتر است این شخص گاهی عمدا بعضی کارها را ناقص انجام دهد، تا متوجه شود ناقص انجام دادن کار هیچ مشکلی ایجاد نمیکند. گاهی ظرفهایش را دیرتر تمیز کند، تکالیفش را ناقص انجام دهد و…
البته ذکر این نکته مهم است که این تمرین برای افرادی است که ملاکهای سختگیرانه دارند نه کسانیکه خود به خود تنبل هستند. نکتهی بعد این است که این رفتار برای ایجاد تعادل است و قرار نیست شخص همیشه اینگونه باشد. بنابراین تا زمانی چنین کاری انجام میدهد که باعث نشود روی به تنبلی بیاورد.
ج- توجه به تجارب گذشته و کودک درون
افراد سختگیرکودک درون خود را رها میکنند و تفریح و آرامش را فدای کار و یادگیری میکنند. همانگونه که در مقالات قبلی بیان کردهایم یکی از نیازهای هر انسانی تفریح است و هرکس تفریح را کنار بزند دچار مشکلات زیادی میشود.
برایناساس گاهی کار، برنامهها و هرچیزی را رها کنید و فقط به خودتان بپردازید. خود را آرام کنید و روزانه به مراقبه بپردازید. یادتان باشد جهان بر مردمان سختگیر، سخت میگیرد.
طرحواره نقص و شرم
طرحواره نقص و شرم
یکی از طرحوارههایی که بسیاری از مردم،چه موفق و چه ناموفق، درگیر آن میشوند همین طرحوارهی شرم و نقص است. کسانیکه این طرحواره را دارند از درون یک عیب درونی احساس میکنند که فکر میکنند این عیب آنها را بیارزش کرده است و نباید دیگران پی به آن ببرند.
اگر شما چند مورد از نشانههای زیر را در اغلب موارد دارید دچار این طرحواره شدهاید:
1- کسانیکه دوستشان دارم اگر عیبهای من را بفهمند دیگر دوستم نخواهند داشت.
2- احساس میکنم از درون بیارزش هستم.
3- احساس میکنم شایستگی عشق، توجه و احترام دیگران را ندارم.
4- تلاش میکنم دیگران عیبهای من را نفهمند و گرنه من را ترک میکنند.
5- اغلب اطرافیانم من را سرزنش میکنند و من هم احساس میکنم سزاوار این سرزنشها هستم.
زمانی که شخص در تلهی شرم و نقص باشد نمیتواند با دیگران ارتباط خوبی داشته باشد؛ یا تلاش میکند خودش را خیلی به دیگران اثبات کند، یا به خاطر احساس شرم از دیگران و از موقعیتها فرار میکند یا مورد تمسخر دیگران واقع میشود و حقش به راحتی ضایع میشود.
ویژگیهای طرحواره شرم و نقص
اگر میخواهید که متوجه شوید در چه زمانهایی دچار شرم و نقص میشوید به موارد زیر توجه کنید:
1- اگر کسی به شما احترام بگذارد تعجب میکنید
2- خود را با دیگران خیلی مقایسه میکنید
3- اگر کسی به شما انتقاد کند با خصومت با او رفتار میکنید
4- خود را در جاهای مختلف تحقیر میکنید
5- دیگران را تحقیر میکنید
6- از دیگران بسیار انتقاد میکنید
7- در جمعها بسیار اضطراب دارید
8- برای موفقیتهایتان احساس لیاقت نمیکنید
ریشههای این طرحواره
1- تحقیر در دوران کودکی
2- عدم توانایی ارتباط با بقیهی کودکان
3- داشتن ایراد ظاهری
4- اطرافیان سرزنشگر
5- مقایسه کردن کودک با کودکان دیگر
زمان کودکی تاثیر فراوانی در شکل گیری شخصیت دارد. اگر در آن زمان بزرگترها با لحن سرزنشگرانه با کودک صحبت کنند کمکم احساس میکند که مشکل اساسی دارد و نسبت به دیگران کمتر است.
اگر این ذهنیت اصلاح نشود وقتی بزرگتر شود با شیوههای نامناسبی با دیگران برخورد میکند: یا از آنها فرار میکند، یا خود را دستکم میگیرد یا خود را از دیگران بهتر نشان دهد تا نشان دهد که من خیلی خوبم و دیگران بد هستند.
علائم خطر در روابط عاطفی
اگر در روابطی قرار گرفتید و متوجه شدید که یک یا چند مورد از موارد زیر وجود دارد به سمت طرحوارهی شرم و نقص پیش میروید:
1- طرف مقابل شما را تحقیر میکند.
2- شما او را خیلی تحقیر میکنید.
3- معمولا ترس از برملا شدن عیبهای درونی خود دارید.
4- خیلی تلاش میکنید خود را خیلی خوب نشان دهید.
5- اگر با شما با احترام برخورد کند احساس کنید که لایق این احترام نیستید.
کسانی که طرحواره شرم و نقص دارند با بدن، صدا، اخلاق و قیافه خود راحت نیستند.
این افراد میخواهند قسمتی از وجود خود را پنهان کنند:
– قسمتی از قیافه خود را پنهان میکنند تا مبادا کسی دربارهی آن قضاوت کند.
– حرفهای خود را کامل بیان نمیکنند تا مبادا تحقیر شوند.
– ملیت، سواد، مدرک و… خود را پنهان میکنند یا بیش از حد آن را بزرگنمایی میکنند تا دیگران را متوجه خود کنند.
رهایی از طرحواره شرم و نقص
برای رهایی از شرم و نقص مانند طرحوارههای دیگر باید موارد زیر را در نظر گرفت:
الف- اصلاح باورها و داستانهای ذهنی
ب- شفای کودک درون و تقویت والد درون
ج- تغییر رفتارهایی که منجر به شرم و نقص میشود.
باورهای شرم و نقص به صورت زیر است:
1- من از بقیه افراد بدتر هستم.
2- دیگران من را زیر نظر دارند.
3- من دوست داشتنی نیستم.
4- من بیارزش هستم.
این باورها توهماتی هستند که از کودکی در ذهن شخص میروند. شخص باید متوجه شود که این موارد واقعی نیستند و داستانهای غیرواقعی هستند که باید عوض شوند. برای شفای کودک درون باید گذری به کودکی خود بزنید و جاهایی که احساس شرم به شما دست داد را پیدا کنید و در آن لحظه به کودک درون خود محبت کنید و بگویید:”تو خوب هستی و من در کنارت هستم.” البته شفای کودک درون یک برنامهی عمیقتر است که در کتاب طرحوارهها بیشتر بیان کردهایم.
نکتهی مهمی که در اینجا لازم است یادآوری کنیم این است که راز رهایی از شرم پذیرفتن آن چیزی است که از آن فرار میکنید. اگر از قیافه خود شرم دارید آن را نمایان سازید و نگران قضاوت دیگران نباشید.
در این زمینه رفتاری کارهای مهمی باید انجام دهید؛
1- از کسانیکه شما را تحقیر میکنند دوری کنید و به آنها اجازه ندهید شما را تحقیر کنند.
2- دست از تحقیر کردن دیگران بردارید.
3- توانمندیهای دیگران را به آنها گوشزد کنید.
4- خود را با دیگران مقایسه نکنید، به کشف توانمندیهای خاص خود بپردازید.
5- هر روز یک کار غیرعادی در برخورد با غریبهها انجام دهید تا شرم وجودتان از بین برود.
طرحواره وابستگی
طرحواره وابستگی
شما میتوانید با شجاعت تمام به دنبال هدفهای خود باشید، میتوانید روزبهروز استقلال خود را بیشتر کنید و میتوانید خودتان تصمیم گیر زندگیتان باشید در صورتیکه از طرحوارهی وابستگی رها شوید. وابستگی اجازه نمیدهد به شایستگی دست یابید و از استعدادهای خود بهره ببرید. وابستگی باعث میشود همیشه به دنبال دیگران باشید تا کار شما را انجام دهند.
اگر میخواهید پی ببرید که آیا از این طرحواره رد شدهاید یا خیر به سوالات زیر توجه کنید و ببینید تا چه حد در مورد شما درست هستند؟
نشانههای طرحواره وابستگی
– احساس میکنم نمیتوانم به تنهایی از پس کارهای روزمرهام برآیم.
– معتقدم که دیگران بهتر از خودم میتوانند برایم تصمیم بگیرند.
– همیشه در تصمیمگیریهایم تردید دارم و دوست دارم کسی باشد که به جای من تصمیم بگیرد.
– احساس میکنم برای اینکه بتوانم مشکلاتم را حل کنم نیاز به کسی دارم که همراهیام کند.
– وقتی با مسئولیتهای روزمره روبهرو میشوم، یک بچه به نظر میرسم.
ویژگیهای طرحواره وابستگی
هر چند ممکن است اغلب افراد گاهی بعضی از این نشانهها را دارا باشند ولی این لزوما نشانهی وابستگی نیست. وابستگی زمانی ایجاد میشود که در بیشتر مواقع موارد فوق و ویژگیهای زیر در مورد ما صادق باشند:
کسی که در وابستگی مانده باشد احساس بیعرضگی میکند و فکر میکند نمیتواند بدون دیگران کاری انجام دهد.
سایر ویژگیهای وابستگی به شرح زیر میباشد:
– فکر میکند بدون فرد یا افراد خاصی هیچ کاری نمیتواند بکند.
– از تغییر میترسد و فکر میکند اتفاقات بدی رخ خواهد داد.
– گاهی دچار وحشت و اضطراب زیاد میشود.
کارهایی که باعث میشود وابستگی بیشتر شود:
1- نظرخواهی زیاد از دیگران
2- فرار از مسئولیت
3- فرار از تنهایی انجام دادن کاری
4- دنبال امنیت کاذب
5- قربانی شدن در مقابل خواستههای دیگران
ریشههای وابستگی
بعضی از افراد ممکن است خلقوخوی وابستگی داشته باشند، در حالیکه بعضی دیگر از کودکی به وابستگی عادت کرده باشند. در زیر تعدادی از ریشههای وابستگی را برمیشماریم:
1- حمایت زیاد والدین
2- تصمیمگیری والدین به جای کودک
3- والدین ترسو و نگران
4- سرزنش کردن کودک به خاطر تصمیمات اشتباهی که گرفته است
5- ام و نهی زیاد والدین
علائم خطر در روابط عاطفی
اگر در یک رابطه عاطفی قرار دارید به موارد زیر توجه کنید و اگر موارد زیر برای شما زیاد اتفاق میافتد مواظب ایجاد وابستگی باشید:
1- طرف مقابل بسیار حمایت گر است و شما فکر میکنید بدون او نمیتوانید کاری انجام دهید.
2- شما به قضاوتها و تصمیمات او بیشتر از تصمیمات خود اهمیت میدهید.
3- او از نظر و سلیقه شما خیلی انتقاد میکند.
4- تمام اختیارات در دست اوست و شما نظر خاصی ندارید
5- او از نظر و سلیقهی شما خیلی انتقاد میکند.
6- اقتدار و اعتماد بهنفس او بسیار زیاد است.
رهایی از وابستگی
وابستگی به دو صورت است: یک شخص یا به صورت عاطفی به کسی وابسته میشود، یا به صورت فکری.
برای رهایی از وابستگی باید تغییرات اساسی در سه جنبهی زیر ایجاد شود:
الف- باورها
ب- کودک درون
ج- الگوهای رفتاری
شخص وابسته خود را بیعرضه و ناتوان میداند و همین باور باعث میشود دچار یک خطای فکری شود که احساس کند از بقیهی افراد کمتر است و باید شخصی دیگر باشد تا او بتواند به زندگی خود ادامه دهد.
1- به دنبال این نباشید که مسئولیت شادی خود را به دیگران بسپارید. تلاش کنید خودتان از خودتان مراقبت کنید.
2- تلاش کنید زمان بیشتری به خود اختصاص دهید و در حالی که با دیگران ارتباط برقرار میکنید به نیازهای خود هم توجه بیشتری کنید.
3- هر چیزی را که به شما لذت میدهد پیدا کنید و به آن توجه کنید. سرگرمیهای فردی خود را مشخص کنید و خودتان به خود انگیزه دهید.
4- کودک آسیبپذیر درون را پیدا کنید. گاهی به خود رجوع کنید و ببینید چه جملاتی به خود میگویید.
5- دوست داشتن خود را تمرین کنید. به خود جملات محبت آمیز بگویید.
6- منتظر ناجی نباشید، خودتان شروع کنید.
7- تلاش کنید بعضی از کارهایی را که قبلا با کمک دیگران انجام میدادید اکنون به تنهایی انجام دهید.
8- روزانه چندبار نفس عمیق بکشید و با هر دم و بازدم تصور کنید که اعتماد به نفستان بالاتر رفته است.
یکی از بهترین کارهایی که هر شخصی باید انجام دهد تقویت بعد استقلال خود است. شما میتوانید از دیگران نظر بخواهید ولی تصمیم نهایی را خودتان بگیرید. هرگز انتظار نداشته باشید که همهی تصمیمات شما درست باشند. برای هرکسی پیش میآید که اشتباه کند. اگر اشتباه کردید فقط درس بگیرید و خود را تخریب نکنید. به تصمیمات خود احترام بگذارید. اگر تصمیمی گرفتید پایبند آن باشید و آن را عوض نکنید مگر اینکه واقعا تصمیم بهتری پیدا کرده باشید.