اختلالات شخصیت دسته سه

اختلالات شخصیت دسته. C

دسته اختلالات شخصیتی با تفکر و یا رفتار . اضطراب آمیز و وحشت زده. لازم نیست تمام علائم و نشانه های ذکر شده برای یک اختلال برای تشخیص در یک فرد دیده شود.

اختلال شخصیت انزوا طلب

1. حساسیت بیش از حد به انتقاد یا طرد
2. احساس ناخوبی و یا غیرجذاب
3. اجتناب از فعالیت های کاری مبتنی به تماس بین فردی
4. گریز اجتماعی، بزدلی و ترسویی، به ویژه اجتناب از فعالیت های جدید و یا ملاقات با غریبه ها
5. خجالتی بودن بیش از حد در موقعیت های اجتماعی
6. ترس از مخالفت یا تمسخر

اختلال شخصیت وابسته

1. وابستگی بیش از حد به دیگران و احساس نیاز به مراقبت
2. رفتار مطیع و یا چسبنده به دیگران
3. ترس از نیاز به مراقبت از خود و یا دفاع از خود
4. عدم اعتماد به نفس، نیاز به مشاوره و اطمینان برای تصمیم گیریهای کوچک
5. سختی شروع پروژه ها به دلیل عدم اعتماد به نفس
6. ترس از مخالفت دیگران،
7. تحمل درمان ناقص و سوء استفاده، حتی زمانی که گزینه های بهتر در دسترس است
8. نیاز فوری به شروع یک رابطه جدید در پایان یک رابطه

اختلال شخصیت وسواسی جبری

اختلال شخصیت وسواسی جبری با اختلال وسواس که یک نوع اختلال اضطرابی است، تفاوت دارد.

1. اشتغال ذهنی به جزئیات، نظم و قوانین
2. کمال طلبی افراطی، و در نتیجه اختلال عملکرد و پریشانی
3. نیاز به کنترل دیگران، شرایط و وظایف، ناتوانی در محول کردن وظایف خود
4. غفلت از دوستان و فعالیت های لذت بخش به دلیل تعهد بیش از حد به کار
5. عدم دور انداختن اشیاء شکسته و یا بی ارزش
6. صلبیت شخصیتی و سرسختی
7. انعطاف ناپذیری در رعایت اخلاق، و ارزشها
8. خسیس بودن

شخصيت وابسته – قسمت اول

شخصيت وابسته

شخصيت وابسته: انسان موجودی اجتماعی است که تا حدودی به اطرافیانش وابستگی دارد، ولی مشکل زمانی آغاز می شود که این وابستگی حالتی افراطی و بیمارگونه پیدا میکند. یکی از دلایل شایع برای چنین وضعیتی، وجود اختلال در شخصیت افراد است. بیماران مبتلا به این حالت، نیازهای خود را تحت الشعاع نیازهای دیگران قرار میدهند، مسؤولیت-های مهم زندگی خود را به گردن دیگران می-اندازند، به خود مطمئن نیستند و اگر برای مدتی کوتاه تنها بمانند، احساس ناراحتی زیادی میکنند. روان-پزشکان به این حالت می-گویند: اختلال شخصیت وابسته.

این اختلال در میان خانمها شایع تر از آقایان است. به تازگی مطالعاتی در کشورهای غربی صورت گرفته که نشان میدهد فرزندان کوچک خانواده با احتمال بیشتری در معرض خطر ابتلا هستند. افرادی هم که در کودکی بیماری جسمی و ذهنی داشته-اند، ممکن است بیش از بقیه مستعد این اختلال باشند.

شخصيت وابسته: مشخصه این افراد، رفتاری حاکی از وابستگی و سلطه-پذیری به صورت الگویی نافذ و فراگیر در کلیه ابعاد زندگی آنهاست. افراد مبتلا:

– از تصمیم-گیری عاجزند مگر آن که با دیگران به مقدار بسیار زیادی مشورت کرده و کاملاً مطمئن شده باشند.

– آنها از موقعیت-های مسؤولیت آور پرهیز میکنند و اگر از آنها خواسته شود که نقش رهبر را در جایی به عهده بگیرند، به شدت مضطرب میشوند و ترجیح میدهند تحت سلطه باشند.

– پافشاری در انجام تکالیفی که مربوط به خودشان است را دشوار می-یابند، اما اگر قرار باشد آن تکالیف را برای کسی دیگر انجام دهند، مداومت در آنها کاری سهل و آسان محسوب می شود.

– این بیماران دوست ندارند تنها باشند و دلشان میخواهد کسی را پیدا کنند که بتوانند به او وابسته شوند.

– همین نیاز آنها “دلبستگی به فرد دیگر” است که روابط-شان را خدشه دار میکند. آنها حتی از ابراز احساسات پرخاشگرانه خود نیز می-ترسند و به همین دلیل این دسته از افراد ممکن است همسری بدرفتار یا بی-وفا را مدتها تحمل کنند، فقط برای آن که احساس دلبستگی شان به او خدشه-دار نشود.

شخصيت وابسته: معیارهای تشخیصی برای افراد با وابستگی بیمارگونه و مفرط، به طور خلاصه به شرح زیر است:

– نیازی نافذ، فراگیر و افراطی به مراقبت شدن که به سلطه-پذیری، وابستگی و ترس از جدایی بیانجامد.

– این حالت از اوایل بزرگسالی شروع شده باشد و در زمینه-های گوناگون به چشم آید که نشانه-هایش وجود حداقل پنج مورد از موارد ذکر شده در زیر باشد:

1- بدون توصیه و اطمینان بخشی فراوان دیگران، در گرفتن تصمیمات روزمره مشکل داشته باشد (مثل پوشیدن لباس یا انتخاب غذا در رستوران).

2- نیازمند آن باشد که دیگران مسؤولیت بیشتر مسایل عمده زندگی اش را برعهده بگیرند (مثل خرید خانه، انتخاب همسر، تعیین رشته تحصیلی و غیره).

3- به دلیل ترس از برخوردار نشدن از حمایت یا تأیید دیگران، در ابراز مخالفت با آنها مشکل داشته باشد، که این امر به دلیل فقدان اعتماد به قضاوتها یا توانایی-های خود باشد، نه فقدان انگیزه یا انرژی.

4- در کسب حمایت و پشتیبانی دیگران بیش از حد معطل بماند، تا جایی که حتی حاضر شود کارهایی را که دوست ندارد، به خاطر دیگری انجام دهد و این امر حالتی تکرار شونده در روند زندگی فرد داشته باشد.

5- در تنهایی احساس ناراحتی یا درماندگی کند، به دلیل ترس مبالغه-آمیز از نداشتن قدرت مراقبت از خود.

6- با ختم یک رابطه صمیمانه، فوراً به جستجوی رابطه-ای دیگر برآید تا آن را منبع مراقبت و حمایت از خود قرار دهد.

7- ذهنش به طرزی غیرواقع-گرایانه به این اندیشه مشغول باشد که مبادا برای مراقبت از خود، تنهایش بگذارند.

مجموعه صفات فوق باعث میشود کارکرد شغلی این افراد اغلب مختل باشد، به طوری که نمیتواند مستقلاً و بدون نظارت دقیق شخص دیگری کارهای خود را انجام دهند.

– روابط اجتماعی آنها اغلب فقط با کسی است که می-توانند به او وابسته شوند و خیلی از این افراد مورد بدرفتاری جسمی یا روحی روانی قرار میگیرند، فقط به این علت که با جرأت نیستند و در نتیجه نمیتوانند ابراز وجود کرده و از حق و حقوق خود دفاع کنند.

– اگر غیبت فردی که به او وابسته-اند طولانی شود، بیمار در معرض خطر اختلال افسردگی قرار میگیرد.

خوشبختانه درمان اختلال شخصیتی وابسته با نتایج خوبی همراه است و اغلب نتیجه بخش میباشد.

پایه اصلی درمان بر روش-های غیردارویی بنا شده. یکی از آنها درمان-های مبتنی بر بینش است که بیمار بتواند صورتهای اولیه رفتار خود را بشناسد و با حمایت درمانگر به فردی مستقل-تر، با جرأت-تر و با اتکا به نفس بیشتر تبدیل شود.

طبیعی است که ایجاد این تغییرات نیاز به زمان دارد. بنابراین صبر و حوصله و بردباری کمک زیادی به پیشرفت میکند.

رفتاردرمانی، جرأت آموزی، خانواده درمانی و گروه درمانی نیز از جمله سایر روش های غیردارویی هستند که به کار می روند و در بسیاری از بیماران نتایج موفقیت-آمیزی هم داشته-اند.

اگرچه از روش-های دارویی هم برای درمان این مشکل استفاده میشود، اما روش-های غیردارویی آثاری دیرپا و ماندگار بر جا میگذارند و به این ترتیب بیماری که تحت این دسته از درمان ها قرار گیرد، تا سالهای سال قادر به بهره-مندی از یک زندگی طبیعی خواهد بود.

منبع متن بدون تابلوها: شخصيت وابسته:دکتر ژامک مدرسی rasekhoon.net

اختلال شخصيت وابسته – قسمت دوم

اختلال شخصيت وابسته

Dependent Personality Disorder

در حاليكه بیشتر مردم دنيا در مرحله جدایی و رهایی هستند و به استقلال رسیده اند، فرهنگ غالب ایرانيان فرهنگ وابستگی است، مانند یک تکه ابریم و هیچوقت یک قطره باران نیستیم .

1.روحيه مستقلى ندارند. از نظر احساسي و عاطفى وابسته به ديگرانند.
2. تلاش زيادى برأى خوشنودي دیگران انجام ميدهند.
3. از خود رفتار نيازمندانه، منفعلانه و چسبنده بروز داده و ترس و اضطراب جدايى دارند.
4. مشكل تصميم گيرى دارند و متكي به خانواده يا دوست يا شريك زندگيشان هستند.
5. به انتقاد حساسيت زيادى نشان ميدهند.
6. بدبينند و اعتماد به نفس و عزت نفس پايينى دارند.
7. از ترس عدم حمايت، جرات ابراز مخالفت با ديگران را ندارند.
8. ابتكار انجام كار جديد ندارند، دوست دارند پيرو باشند.
9. نياز ديگران را بر خود ترجيح ميدهند. انسانهاي ضعيف النفس و رويا پردازند.
10. با تنها بودن مشکل دارند.
11. بدرفتاری و سوء استفاده دیگران را تحمل میکنند.

سبک فرزند پروری مستبدانه و یا بیش حمایتی والدین می تواند، در افراد مستعد، اختلال شخصیتی وابسته ایجاد کند.

افراد با اختلال شخصيت وابسته در معرض خطر افسردگی، اختلالات اضطرابی، ترس، و همچنین سوء مصرف مواد هستند. آنها همچنین در معرض خطر سو استفاده شدن و مورد آزار قرار گرفتنند. زیرا آنها حاضر به انجام تقریبا هر چیزی برای حفظ رابطه با یک شریک غالب و یا فرد قدرتمند هستند.

انواع شخصیت وابسته - قسمت سوم

انواع شخصیت وابسته

میلون، پنج نوع مجزای اختلال شخصیت وابسته را شناسایی کرده است. در هر کدام از انواع این اختلال، علاوه بر خصوصیات اصلی اختلال شخصیت وابسته، ویژگی-های خاصی بارز است که آنها را از دیگری متمایز میکند. این انوع عبارت-اند از:

* شخصیت وابسته مضطرب:

وابسته-های مضطرب معمولاً مخلوطی از خصوصیات شخصیت وابسته و شخصیت اجتنابی را از خود نشان میدهند. این افراد اغلب به روابطی ادامه میدهند که تمایلات وابستگی و چسبندگی آنان را ارضا کند. آنها تمایلی به خودمختاری و استقلال ندارند. وابسته-های مضطرب تنها در صورتی احساس امنیت میکنند که به منابع قدرت بچسبند. این افراد همیشه از طرد شدن هراسان هستند و در صورت دور شدن از کسانی که به آنها وابسته هستند، دچار اضطراب جدایی میشوند. وقتی دیگران نتوانند نیاز به امنیت آنها را درک کنند و به آنها اطمینان دهند که برای همیشه در کنارشان هستند، به شدت مضطرب میشوند. این اضطراب میتواند به شکل خشم نسبت به آنان، متجلی شود، البته خشمی که فروخورده میشود و به ندرت ابراز میشود. علاوه بر احساس ترس و خشم، پیش بینی مداوم وقوع اتفاقات بد، آشفتگی و بی-قراری نیز در این افراد زیاد دیده میشود.

 * شخصیت وابسته مطیع:

این گروه از طرد شدن می-ترسند و چنین چیزی سبب میشود که نتوانند با طرف مقابل صمیمی شوند. این افراد در روابط خیلی فروتن هستند و به قیمت زیر پا گذاشتن عقاید ارزش-های-شان از تعارض و درگیری اجتناب میکنند. وابسته-های مهربان و مطیع به اطرافیان اجازه میدهند، نقش قدرتمند و فعالی در زندگی آنها داشته باشند تا آن جا که مسئولیت-های خود را به دوش آنها می-اندازند. این افراد احساس ارزشمندی نمیکنند و تنها به روابط-شان با دیگران اهمیت میدهند. وابسته-های مطیع برای جلب حمایت دیگران و دوری از سرزنش و انتقاد آنان، حتی ممکن است خود را ناراحت و بیمار نشان دهند.

این نوع وابسته-ها بسیار تأیید طلب هستند. آنها خود را از درون قبول ندارند و تنها با تأیید گرفتن از دیگران احساس ارزشمندی میکنند. نگرش آنها نسبت به زندگی سطحی است، بسیار فداکارند، زندگی را خیلی ساده میگیرند و اغلب آماده-اند تا نقش یک فرد زیردست را ایفا کنند. موافقت بیش از اندازه با دیگران از آنها شخصیتی مطیع و سرسپرده میسازد و از آن جایی که در درون، خود را قبول ندارند، از خود احساس رضایت نیز نمیکنند و اغلب در مواجهه با مشکلات و چالش-های زندگی احساس درماندگی میکنند.

 * شخصیت وابسته نابالغ:

این افراد نسبت به جهان دیدگاهی کودکانه دارند و از مهارت-های کمی برای سازگاری با محیط برخوردارند. بعضی از این افراد برای سازگاری با پیرامون خود انرژی زیادی صرف میکنند. برخی دیگر از آنها خیلی آسان-گیر هستند و هیچ آرزویی را در خود رشد نمیدهند. برخی از افراد وابسته در هیچ زمینه-ای از زندگی به موفقیت نمیرسند و در همه زمینه-ها کودک باقی میمانند. این افراد معمولاً بزرگسالانی هستند که فعالیت-های کودکانه، مانند بازی یا تفریحات کودکانه را ترجیح میدهند، و اغلب مایل هستند که با افراد کم سن و سال معاشرت کنند، آنها از مسئولیت-های بزرگسالی گریزان هستند، از جاه-طلبی امتناع میکنند و اگر اوضاع به گونه-ای پیش برود که بتوانند به فعالیت-های کودکانه خود ادامه دهند، بسیار احساس رضایت میکنند.

 * شخصیت وابسته غیرمؤثر:

این افراد تمایلات اسکیزوئیدی را در کنار وابستگی نشان میدهند. آنها انرژی کمی دارند، سریع خسته میشوند و اکثراً ساکت و در خود فرورفته هستند. برخلاف بیماران اسکیزوئید، وابسته-های غیرمؤثر میتوانند عواطف دیگران را بفهمند و با آنها همدلی کنند؛ هر چند این میزان کمتر از حد طبیعی است. افرادی که دارای این نوع شخصیت هستند، در کل انگیزه کمی دارند و اغلب مسئولیت-های زندگی را نادیده میگیرند. وابسته-های غیرمؤثر به یک سلسله عقاید منفی مخرب (مانند «هر کاری بکنند، زندگی-شان فرقی نخواهد کرد») پایبندند. آنها به سرنوشت اعتقاد دارند و هر اتفاقی را به شانس و تقدیر نسبت میدهند به همین دلیل زندگی این افراد معمولاً یکنواخت است و تغییرات عمده، کمتر در آن دیده میشود. از آنجایی که انگیزه و هدفی برای زیستن ندارند، در واقع به جای زیستن به زندگی ادامه میدهند.

 * شخصیت وابسته ایثارگر:

در این نوع شخصیت وابسته، ویژگی-های خودآزارگری نیز دیده میشود. شخصیت-های وابسته ایثارگر بیش تر از وابسته-های مطیع، به برقراری روابط با دیگران اهمیت میدهند. این نوع شخصیت-های وابسته، هویت خود را از دست میدهند و برای رسیدن به ثبات هیجانی، خود را ناچار میبینند به طور کامل با دیگران یکی شوند. با از دست دادن احساس هویت و استقلال، فرد خود را ناچار می-بیند که به شدت مطیع و منقاد دیگران شود و به اصطلاح در دیگری ذوب میشود و مانند او فکر و رفتار میکند، بطوری که حتی ارزشهای خود را زیرپا میگذارد و به ارزشهای دیگری می-چسبد. برای مثال عقاید دیگران را می-پذیرد و عقاید خود را نفی میکند. زندگی وابسته-های ایثارگر، حول رضایت دیگران می-چرخد و بدین ترتیب آن ها با جلب رضایت دیگران موجبات آزار خود را فراهم می-آورند و با ایثار و ازخودگذشتگی بیمارگونه به لذت عمیق میرسند.

وابسته منفعل - قسمت چهارم

وابسته منفعل

اختلال شخصیت وابسته

بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وابسته (Dependent) نیازهای خود را تحت الشعاع نیازهای دیگران قرار میدهند، مسئولیت-های مهم زندگی خود را به گردن دیگران می-اندازند، به خود مطمئن نیستند، و اگر جز برای مدتی کوتاه تنها بمانند، احساس ناراحتی بسیاری میکنند. به این اختلال عنوان شخصیت وابسته منفعل (Passive-Dependent) هم داده-اند. فروید قایل به یک بعد وابسته دهانی برای شخصیت بود که مشخصه-هایش عبارت بود از وابستگی، بدبینی (Pessimism)،‌ ترس از امور جنسی،‌ به خود مطمئن نبودن، انفعال، تلقین پذیری (Suggestibility)، و فقدان مداومت و پافشاری در کارها. این توصیف به طبقه اختلال شخصیت وابسته در DSM شباهت دارد.

همه گیر شناسی

اختلال شخصیت وابسته در زن-ها شایع-تر از مردان است. در یک مطالعه معلوم شده است که 5/2 درصد از تمام اختلالات شخصیت در این مقوله جای میگیرد. این اختلال در بچه-های کوچک خانواده شایعتر از بچه-های بزرگ است.

تشخیص

این گونه بیماران در مصاحبه، مطیع و فرمانبردار به نظر میرسند. سعی میکنند همکاری داشته باشند، از سوال-های مشخص استقبال میکنند،‌ و دلشان میخواهد راهنمایی شوند. ملاک-های تشخیصی DSM در مورد اختلال شخصیت وابسته در زیر فهرست شده است.

نیازی نافذ، فراگیر و افراطی به مراقبت شدن،‌ که به سلطه پذیری، وابستگی و ترس از جدایی بیانجامد؛ این حالت از اوایل بزرگسالی شروع شده باشد و در زمینه-های گوناگون به چشم آید، که علایم اش وجود حداقل پنج تا از موارد زیر است:

1) بدون توصیه و اطمینان بخشی فراوان دیگران، در گرفتن تصمیم-های روزمره مشکل داشته باشد.

2) نیازمند آن باشد که دیگران مسئولیت اکثر مسائل عمده زندگی-اش را به عهده بگیرند.

3) به خاطر ترس از برخوردار نشدن از حمایت یا تأیید دیگران، در ابراز مخالفت با آنها مشکل داشته باشد. نکته: ترس واقع-گرایانه از عقوبت را نباید به حساب آورد.

4) در دست یازیدن به طرح-ها و برنامه-ها یا انجام امور به اتکای خودش و بدون کمک دیگران، مشکل داشته باشد (به دلیل فقدان اعتماد به قضاوت-ها یا توانایی های خود،‌ نه به دلیل فقدان انگیزه یا انرژی).

5) در کسب حمایت و پشتیبانی دیگران بیش از حد معطل بماند، ‌تا جایی که حتی حاضر شود کارهایی را که خوش نمیدارد،‌ انجام دهد.

6) در تنهایی احساس ناراحتی یا درماندگی کند، به دلیل ترس مبالغه آمیز از نداشتن قدرت مراقبت از خود.

7) با ختم یک رابطه صمیمانه، فوراً به جست و جوی رابطه-ای دیگر برآید تا آن را منبع مراقبت و حمایت از خودش قرار دهد.

8) ذهنش به طرزی غیر واقعگرایانه به این اندیشه مشغول باشد که مبادا برای مراقبت از خودش تنهایش بگذارند.

خصایص بالینی

مشخصه اختلال شخصیت وابسته، رفتاری حاکی از وابستگی و سلطه پذیری به صورت الگویی نافذ و فراگیر است. افراد مبتلا به این اختلال از تصمیم-گیری عاجزند، ‌مگر آنکه با دیگران به مقدار بسیار زیادی مشورت کرده و کاملا مطمئن شده باشند. آنها از موقعیت-های مسئولیت-آور پرهیز میکنند و اگر از آنها خواسته شود که نقش رهبر را در جایی به عهده بگیرند، مضطرب میشوند و ترجیح میدهند تحت سلطه باشند. پافشاری در انجام تکالیفی را که مربوط به خودشان است،‌ دشوار می-یابند، اما اگر قرار باشد آن تکالیف را برای کسی دیگر انجام دهند، مداومت در آنها کاری برایشان ندارد.

این گونه بیماران دوست ندارند تنها باشند و دلشان میخواهد کسی را پیدا کنند که بتوانند به او وابسته شوند؛ همین نیاز آنها به دلبستگی به فرد دیگر است که روابط آنها را خدشه-دار ساخته است. در جنون دو طرفه (Folie A Deux) یا اختلال روان-پریشی مشترک، معمولا یکی از دو نفر به اختلال شخصیت وابسته مبتلاست که عضو سلطه-پذیر آن میشود و نظام هذیانی عضو دیگر را که پرخاشگری و جرأت-مندی بیشتری دارد و فرد به او وابسته شده را، در خود میپذیرد.

بدبینی، بی-اطمینانی به خود، انفعال، و ترس از ابراز احساسات جنسی و پرخاشگرانه، مشخصه-های رفتار بیمار مبتلا به اختلال شخصیت وابسته است. اینگونه افراد ممکن است همسری بدرفتار،‌ بی-وفا، یا الکلی را مدت-ها تحمل کنند، برای اینکه احساس دلبستگی-شان به او خدشه دار نگردد.

تشخیص افتراقی

صفت وابستگی در بسیاری از اختلالات روان-پزشکی دیده میشود و به همین دلیل تشخیص افتراقی آن دشوار است. وابستگی از نکات برجسته در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت نمایشی و مرزی است، منتها بیماران دچار اختلال شخصیت وابسته معمولا با یک نفر رابطه-ای دیرپا برقرار میکنند،‌ نه این که به مجموعه-ای از افراد وابسته شوند. افراد را آشکارا دست نمی-اندازند و سر کار نمی-گذارند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزویید و اسکیزوتایپی را ممکن است نتوان از بیماران مبتلا به اختلال شخصیت دوری-گزین تمیز داد. رفتار وابستگی در بیماران دچار بازارهراسی (Agoraphobia) هم ممکن است وجود داشته باشد، منتها در بیماران بازارهراس، اغلب سطح بالایی از اضطراب آشکار و حتی پانیک دیده میشود.

سیر و پیش آگهی

درباره سیر اختلال شخصیت وابسته چیز زیادی نمیدانیم. کارکردهای شغلی این گونه افراد اغلب مختل است، بطوری که نمی-توانند مستقلاً و بدون کنترل دقیق کس دیگری کارهای خود را انجام دهند. روابط اجتماعی اینها اغلب فقط با کسی است که به او میتوانند وابسته شوند و خیلی از اینها مورد بدرفتاری جسمی یا روانی قرار میگیرند،‌ چون جرأتمند نیستند و نمیتوانند ابراز وجود کنند. اگر غیبت فردی که به او وابسته-اند، دیر بپاید، در خطر اختلال افسردگی اساسی قرار میگیرند. با این حال، پیش-آگهی این اختلال در صورت درمان، مساعد است.

روان-درمانی

درمان اختلال شخصیت وابسته اغلب نتیجه بخش است. درمان-های مبتنی بر بینش باعث میشود که بیمار بتواند پیش-ایندهای اولیه رفتار خود را بشناسد و با حمایت درمانگر، به فردی مستقل-تر، جرأت-مندتر، و با اتکای بیشتر به خودش تبدیل شود. رفتار-درمانی، جرأت-آموزی (Assertive Training)، خانواده-درمانی و گروه-درمانی، همگی به کار رفته و در بسیاری از بیماران پیامدهای موفقیت-آمیزی هم داشته است.

یکی از گره-گاه-های (Pitfall) درمان،‌ زمانی بروز میکند که درمانگر بیمار را به ایجاد تغییر در وضعیت روان-پویشی رابطه بیمارگونه-اش تشویق میکند (مثلا زنی را که از جانب همسرش مورد بدرفتاری جسمی قرار گیرد، تشویق میکند که از پلیس کمک بطلبد). اینجاست که بیمار ممکن است مضطرب شود نتواند در درمان همکاری کند، و احساس کند دو نیروی متضاد از دو سو دارند او را می-کشند: یکی، پذیرش حرف درمانگر، و دیگری خطر از دست دادن رابطه-ای مرضی با محیط بیرون. هر قدر هم که این احساس دلبستگی مرضی باشد، درمانگر باید به آن احترام بگذارد.

دارودرمانی 

برای مقبله با علایم معینی مثل اضطراب و افسردگی که از خصیص شایع همراه با اختلال شخصیت وابسته-اند، درمان دارویی را به کار برده-اند، برای بیمارانی که دچار حملات پانیک میشوند یا اضطراب جدایی زیادی دارند، ایمی پرامین (Tofranil) ممکن است مفید باشد. بنزودیازپین-ها و داروهای سروتونرژیک هم مفید بوده-اند. اگر علایم افسردگی یا گوشه-گیری بیمار به محرک-های روانی پاسخ دهد، از آنها نیز می-شود استفاده کرد.

منبع : کتاب خلاصه روانپزشکی کاپلن و سادوک ترجمه دکتر فرزین رضایی

هم وابستگی – قسمت پنجم

هم وابستگی

Codependency

هم وابستگی گرایشی برای بروز رفتارهای منفعل و بیش از اندازه خدمتکارانه‌ است که به شکلی منفی روابط و کیفیت زندگی فرد را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. هم‌وابسته کسی است که اجازه می‌دهد دیگران با سوءرفتارشان بر او تاثیر گذارند و او درصدد برمی‌آید تا به روش‌های مختلف رفتار آنها را کنترل کند یا تغییر دهد.

هم وابستگی،بیماری خودِ گم شده است و آن را میتوان اینگونه تعریف كرد: هر اختلالی و رنجی كه همراه با تمركزِ فرد بر نیازها و رفتارهای دیگران است.

هم وابستگی، شایعترین اعتیادی است كه مردم پیدا می كنند. این حالت ناشی از تمركز زیاده از حد‍ِّ ما بر بیرون از “خودمان” است و باعث میشود كه ما تماسِ مان را با آنچه در “درونمان” است از دست بدهیم. ما در درونمان سرنخ هایی داریم كه ما را در راه های بی شماری یاری میكنند. از جمله آنها باورها، افكار، احساسات، تصمیم ها، اختیارات، تجارب، خاطرات، خواست ها، نیازها، حسُ‍ن ها، شهودها، عوامل ناخودآگاه و شواهدی از عملكرد جسمی ما همچون ضربان قلب و تنفّس مان هستند. اینها و موارد دیگر، بخشی از سیستم بازخورد دقیقی هستند كه آن را «زندگی درونی» می نامیم.

چند تعریف از هم-وابستگی:

1- یك وضعیت چند بعدی ( جسمی، ذهنی، عاطفی و معنوی) است كه با هرگونه رنج و اختلالی ابراز میشود و همراه یا ناشی از تمركز فرد بر روی نیازها و رفتارهای دیگران است. این وضعیت میتواند خفیف یا شدید باشد و بیشتر مردم این حالت را دارند. هم-وابستگی میتواند بسیاری از مشكلات روان-شناختی و معنوی را تقلید كند یا همزمان با آنها باشد و یا آن مشكلات را تشدید كند. هم-وابستگی بواسطه محول كردن مسؤولیت زندگی و خوشبختی-مان به خارج از “خود”مان (خود كاذب) و به دیگران به وجود می-آید. این حالت درمان شدنی است و بهبودی از آن امكان پذیر است.

2- یك الگوی كنارآیی هیجانی، روان-شناختی و رفتاری است كه در نتیجه رویارویی درازمدت فرد با مجموعه-ای از قواعد ستمگرانه (قواعدی كه از ابراز آزادانه احساسات و گفتگوی مستقیم از مسایل شخصی و میان-فردی جلوگیری میكند) و به اجراء در آوردن آنها به وجود می آید.

3- یك اختلال شخصیتی كه بر پایه موارد زیر میباشد:

نیاز به كنترل كردن در زمان برخورد با شرایط خیلی ناگوار، غفلت از نیازهای خود، تغییر دادن مرزهای خود از لحاظ صمیمیت و جدایی، گرفتار شدن با افراد مشخصی كه مبتلا به اختلال هستند و تجلّی-های دیگری از قبیل انكار، احساسات انباشته شده، افسردگی و بیماری-های بدنی وابسته به استرس.

4- اشتغال ذهنی با زندگی دیگران كه حاصل فشارهای روانی است و منجر به رفتارهای ناسازگار میشود.

5- الگوی مختلی از نشانه-های مرضی بالغ-های رشد نیافته است كه حاصل خانواده اصلی و فرهنگ ماست و باعث توقف در رشد هویت میشود و حاصل آن واكنش-های بیش از حد‍ّ به مسایل بیرون از خودمان و واكنش كمتر از حد‍ّ به مسایل درون-مان است. اگر هم وابستگی درمان نشود، تبدیل به اعتیاد میشود.

6- یك بیماری است كه در آن فرد در زمینه-های زیر اختلال دارد:
• میزان عزت نفس مناسب
• تعیین مرزهای عملكردی
• پذیرفتن واقعیت خود و ابراز آن
• برآوردن نیازها و خواسته-های خود
• تجربه كردن و ابراز واقعیت خود به صورت متعادل

7- الگویی از وابستگی دردناك به رفتارهای وسواسی و به تایید از جانب دیگران كه در آن فرد میكوشد تا امنیت، خودارزشمندی و احساس هویت را به دست آورد. هم-وابستگی از تلاش ما برای اینكه از خود واقعی-مان (كودك درونمان) در برابر نیروهای ظاهراً شكست-ناپذیر محافظت كنیم، سرچشمه میگیرد. اما خود واقعی ما دچار تناقض است. آن نه تنها حساس، ظریف و آسیب-پذیر است، بلكه نیرومند هم هست. در واقع خود واقعی ما آنقدر قوی است كه اگر یك “برنامة كامل بهبودی” برای هم-وابستگی اجراء شود، از طریق فرایند خود-مسؤولیت-دهی و خلاقیت ( كه اغلب می-ترسیم مشاهده-اش كنیم)، قدرتی شفادهنده دارد.

وقتی كه خود زنده واقعی ما پنهان میشود، سرگرمِ چهره-های والدگونه خود میشود، یا دردهای تقریباً جان سوز را كم میكند، تا زنده بماند، خود هم-وابسته-ای ظاهر میشود كه جای آن را میگیرد.

ما آگاهی-مان را از خودمان از دست میدهیم، تا حدی كه وجود آن را فراموش میكنیم. ما تماسمان را با آنچه كه هستیم از دست میدهیم و به تدریج شروع میكنیم به اینكه آن خود دروغین را به كار بریم. آنگاه این كار یك عادت و در نهایت یك اعتیاد میشود.

هم-وابستگی نه تنها شایعترین اعتیاد، بلكه اساس چیزی میشود كه همه اعتیادها و وسواسهای ما از آن ناشی میشود. تقریباً در پسِ هر اعتیاد و وسواسی، هم-وابستگی نهفته است.

چیزی كه آن را ایجاد میكند و نگهش میدارد، احساسی از شرم است. از اینكه خیال میكنیم خودِ واقعی و كودكِ درون ما به نوعی ناقص و بی-كفایت است. و این شرم، با سائق ذاتی و سالم خودِ واقعی ما برای اینكه خود را بشناسد و ابراز كند، همراه میشود. این اعتیاد و وسواس به هر ترتیبی كه شكل بگیرد، قصد دارد این باورِ اشتباه را بیان كند كه: چیزی در خارجِ از وجود ما میتواند ما را خشنود و كامل كند.

رهایی از وابستگی – قسمت ششم

رهایی از وابستگی

برای بسیاری از ما پیش آمده که در دورانی از زندگی خود دچار ضعف-هایی می‌شویم که از آن جمله می‌توانیم از وابستگی به چیزهای مختلف (اعم از مادیات مانند پول، خانه، وسایل شخصی، ماشین، شخص مورد علاقه و…) نام ببریم. وابستگی ریشه بسیاری از مشکلات ما – اعم از مشکلات رفتاری و ارتباطی- است. اما قطع وابستگی گاهی بهترین راهی است که باید برگزینیم. در واقع ما با قطع وابستگی و تعلقاتمان، اسباب رشد و تعالی بیشتر خود را فراهم می‌آوریم.

۱- قطع وابستگی یعنی اینکه هر فرد مسئول اعمال خویش است و اینکه ما قادر به حل مشکلات دیگران نیستیم و نباید از این بابت نگرانی به‌ خود راه دهیم زیرا هیچ کمکی به حل مشکل نمی‌کند.

۲- قطع وابستگی به مفهوم پذیرش واقعیت‌-ها و حقایق است

۳- قطع کردن وابستگی بدین معنا نیست که ما به مسائل زندگی خود بی‌-اعتنا هستیم. بلکه به‌ معنای یادگیری روش صحیح و به دور از افراط در توجه، دوست‌ داشتن و همچنین پایان بخشیدن به هرج‌ و مرجی است که در ذهن و محیط خود به‌ وجود آورده‌ایم.

اگرچه فرد وابسته-ای ممکن است درباره تعریف وابستگی با دیگری اختلاف‌ نظر داشته باشد. اما آنها در خصوص اعمال خود نظیر افکار، احساسات و گفتارشان با هم عقایدی مشترک دارند که این خود از ویژگی‌-های وابستگی است. دلایل و مشکلات و سازوکار سازش یا واکنش-های آنان ازجمله نکاتی هستند که بیشترین معانی را دربردارند.

قبل از اینکه به فهرست کارهایی که افراد وابسته انجام می‌دهند بپردازیم، باید به نکته‌-ای مهم اشاره کنیم؛ داشتن اینگونه مشکلات به معنای این نیست که ما افرادی با کمبود و عقده حقارت هستیم. بعضی از ما اینگونه رفتارها را از کودکی آموخته-ایم و بخشی دیگر را بعدها و در طول زندگی.

شاید رفتار ما ناشی از تعالیم-مان در خانواده باشد. اما اکثر ما برای حمایت از خود و برآورده‌ شدن نیازهایمان دست به اینگونه رفتارها می‌زنیم. گاهی اوقات ما برای حمایت از خود دست به اعمالی می‌زنیم که به‌ جای کمک، باعث آزار‌مان می‌شوند و در واقع جنبه فرسایشی پیدا می‌کنند.

بسیاری از افراد وابسته زندگی را به‌ سختی می‌گذرانند. اما آیا می‌توانیم خود را تغییر دهیم و رفتارهای سالم‌ تری را بیاموزیم؟

ما می‌توانیم نحوه زندگی متفاوتی را بیاموزیم. معمولا ما انسان‌ها خواستار زندگی سالم و بهتری هستیم. اما بسیاری از ما نمی‌دانیم که تغییر نحوه زندگی عملی بسیار مفید است. خیلی از ما حتی نمی‌‌دانیم چه کرده‌-ایم که زندگی بر وفق مرادمان نشده است و عده-ای از ما آن‌ قدر سرگرم برآوردن نیازهای دیگران بوده‌ایم که فرصتی برای شناخت و رفع مشکلات خود به‌دست نیاورده‌ایم.

نخستین گام به ‌سوی تحول، آگاهی و گام بعدی پذیرش است. بیشتر افرادی که شخصیتی وابسته دارند دارای خصوصیاتی مشابه‌ هستند که می‌توان به این موارد اشاره کرد:

1. در قبال دیگران احساس مسئولیت می‌کنند. آنها احساسات، افکار، اعمال، خواسته-ها و سرنوشت‌ خود را صرف دیگران می‌کنند.

2. زمانی که دیگران دچار مشکل می‌شوند، احساس تأسف، گناه و نگرانی وجودشان را فرا می‌گیرد.

3. اگر نتوانند به دیگران کمک کنند ناراحت و عصبانی می‌شوند.

4. همیشه عجله دارند و تحت فشار هستند.

5. به ‌خاطر انجام کار دیگران، کارهای روزمره و ضروری خود را تعطیل می‌کنند.

6. معمولا غمگین و ناراحت هستند زیرا تمام زندگی خود را صرف کمک به دیگران کرده‌اند اما در مقابل بهره‌ای از آن نبرده‌اند.

7. دوست دارند دیگران را کنترل کنند و می‌ترسند به دیگران اجازه دهند که خودشان باشند.

8. فکر می‌کنند خودشان بهتر از بقیه می‌دانند که مسائل و مشکلات چگونه حل می‌شوند.

وابستگی انواع مختلفی دارد.

وقتی شخص وابسته می‌گوید «به‌نظرم دارم کم‌کم به تو وابسته می‌شوم» مراقب باشید. او احتمالاً حقیقت را می‌گوید. بسیاری از افراد با شخصیتی وابسته، به مردم و مشکلات آنها وابسته می‌شوند.

البته منظور از وابستگی، ابراز احساسات ساده و معمولی به دیگران و توجه به مشکلات و احساسات مربوط به مسائل روزمره نیست بلکه به معنای درگیر‌شدن کامل و گاهی اوقات غرق‌ شدن در مسائل و مشکلات مردم است.

گاهی ما خود را بیش از حد گرفتار یا نگران مشکل یا فردی می‌کنیم یا دچار وسواس ، کنترل افراد و مشکلات پیرامون خود می‌شویم؛ یعنی گاهی به‌جای واکنشی معقول در برابر خواسته-های خویش، واکنش‌هایی بروز می‌دهیم که در آن نیروی فکری، روحی و عاطفی ما وابسته می‌شود. درگیر شدن بیش از حد با مسائل دیگران می‌تواند ما و اطرافیانمان را در حالت بی‌نظمی و آشفتگی قرار ‌دهد. اگر ما تمام نیروی خود را صرف مردم و حل مشکلات آنها کنیم، برای حل مشکلات و مسائل زندگی خودمان وقتی باقی نمی‌ماند. اگر هم بخواهیم تمام مسئولیت‌ها را برعهده بگیریم، مسئولیتی برای دیگران باقی نمی‌ماند و این عمل نه مشکلی از دوش دیگران برمی‌دارد و نه کمکی به ما و حل مشکلاتمان می‌کند؛ فقط نیروی-مان به هدر می‌رود.

شاید بسیاری از ما حتی متوجه نباشیم که تا چه حد خود را در مسائل و مشکلات دیگران غرق کرده‌ایم، بنابراین فکر می‌کنیم راه‌ حلی وجود ندارد اما قطع وابستگی بهترین راه است. البته ممکن است ابتدا کمی ترسناک به‌ نظر برسد ولی در نهایت به نفع همه خواهد بود.

قطع وابستگی به‌ مفهوم درلحظه حال زندگی‌کردن است؛ یعنی ما به‌ جای آنکه به خود فشار بیاوریم و زندگی را تحت تسلط خود درآوریم، اجازه می‌دهیم تا زندگی روال طبیعی خود را طی کند. از تأسف برای گذشته و ترس از آینده فاصله می‌گیریم و از لحظات زندگی حداکثر استفاده را می‌بریم.

ما خود را از بار مسئولیت و توجهات بیش از حد رها می‌کنیم و با وجود مشکلات حل‌ نشدنی، از زندگی خود حداکثر بهره را می‌گیریم و با وجود ناملایمات زندگی این باور را در خود به ‌وجود می‌آوریم که همه چیز درست می‌شود.

در واقع قطع وابستگی به معنای پایان ‌دادن به آشفتگی ‌هایی است که در ذهن و محیط ما وجود دارد. بسیاری از افراد وابسته علاقه زیادی به کنترل ‌کردن دیگران دارند. وقتی به اشتباه می‌خواهیم بر دیگران مسلط شویم، در واقع خود را تحت سلطه آنان درمی‌آوریم و با این کار افکار و احساسات و آزادی عمل را فدای، رفتار خود می‌کنیم و اغلب در این راه اراده‌مان را هم از دست می‌دهیم.

ما نه‌ تنها تحت تسلط افراد دیگر قرار می‌گیریم بلکه تحت تسلط ناهنجاری ‌های دیگر مانند پرخوری، ناهنجاری‌های رفتاری، پرخاشگری و… هم درمی‌آییم. کنترل‌کردن، خیالی باطل و عملی بیهوده است.

ما نمی‌توانیم پرخوری، ناهنجاری‌های رفتار یا اعتیاد دیگران را کنترل کنیم.

ما نمی‌توانیم عواطف و طرز فکر و انتخاب فرد دیگری را تحت اختیار خود درآوریم.

ما نمی‌توانیم تأثیر وقایع و بالاخره زندگی دیگران را کنترل کنیم زیرا دیگران در نهایت، کاری را که خودشان می‌خواهند انجام می‌دهند.

آنان آنگونه که مایلند احساس و فکر می‌کنند و همان کارهایی را می‌کنند که خودشان انتخاب کرده‌اند.

برایشان اهمیتی ندارد که این انتخاب اشتباه است و حق با ماست و برایشان اهمیتی ندارد که به خود صدمه می‌زنند و در آخر برایشان مهم نیست تنها اگر کمی با ما همکاری می‌کردند و به حرفمان گوش می‌دادند می‌توانستند از کمک ما بهره‌مند شوند.

مردم در مقابل تلاش‌های ما برای تغییر، ایستادگی می‌کنند. البته ممکن است در کوتاه‌ مدت رفتارشان را تغییر دهند ولی در طولانی‌ مدت باز هم به وضعیت همیشگی و مورد علاقه و خواست خود باز می‌گردند.

ما گاهی فقط تمایل به تغییر را در آنان بیدار می‌کنیم البته در این مورد هم هیچ‌گونه تضمینی وجود ندارد.

اما قبول این حقیقت – به ویژه زمانی که فرد مورد علاقه شما در حال صدمه‌ زدن به خودش یا شماست – بسیار سخت است ولی چاره‌ای جز پذیرش نیست؛ زیرا تنها کسی که تغییرپذیر است، شمایید و تنها کسی که موظفید او را کنترل کنید باز هم خود شما هستید.

مشکل اغلب افراد وابسته این است که معمولا خود را دست ‌کم میگیرند و به خود توجهی نشان نمی‌دهند.

ما درباره خود احساس خوبی نداشته و خود را دوست نداریم به همین علت به خود فرصت نمی‌دهیم که به اهداف بزرگ خود برسیم زیرا احساس می‌کنیم استحقاق آنها را نداریم. بعضی از ما اینگونه رفتارها را از محیط خانواده آموخته‌ایم. اما مهم نیست که علت آن چیست بلکه مهم آن است که باید از همین حالا آن را متوقف کنیم. باور داشته باشیم که خوب هستیم و آنچه هستیم فوق‌العاده و افکار و احساساتمان هم درست و مناسب است.

ما درست در همان جایی قرار داریم که امروز و در این لحظه باید در آن می‌بودیم. هیچ اشکالی در ما نیست و چیزی به نام مشکل اساسی وجود ندارد. اگر هم اشتباهی مرتکب شده-ایم، اشکالی ندارد زیرا ما نهایت تلاش خود را کرده-ایم.

با وجود همه وابستگی-ها، با وجود کنترل-ها و نجات ‌دادن-های بسیار دیگران و اعمال منفی دیگر، هنوز هم خوب هستیم. ما همانگونه هستیم که باید باشیم. در حقیقت اشخاص وابسته، از دوست داشتنی-ترین، سخاوت-مندترین، خوش‌-قلب-ترین و معتمدترین افراد هستند. اما به خود اجازه داده-اند که فریب اعمالی را بخورند که به آنها آزار می‌رساند ولی مصمم هستند بیاموزند که چگونه باید به ادامه این وضع خاتمه بدهند.

تفاوت بین وابستگان متقابل و دیگران این است که افراد عادی زیاد از خود عیب ‌جویی نمی‌کنند. همه افراد خطا می‌کنند و در کنار آن کارهای درستی هم انجام می ‌دهند، بنابراین ما می‌توانیم خود را ببخشیم و دیگر اشتباهاتمان را تکرار نکنیم. ما می‌توانیم با خود ملایم، صمیمی و مهربان باشیم و از خود محافظت کنیم و حرف دل خود را بشنویم و با عواطف، افکار، نیازها و خواسته‌ های خود مدارا کنیم. همه ما می‌توانیم پذیرای خود باشیم.

از هرجا که هستید شروع کنید. به تدریج خود را بیشتر خواهید پذیرفت. توانایی ‌ها و استعدادهای خود را پرورش دهید و به خود اعتماد کنید. ما قابل اعتماد هستیم، بنابراین به خود افتخار کنیم.

پذیرش واقعیت؟

اغلب ما حتی نمی‌دانیم واقعیت چیست یا به ما دروغ گفته-اند یا ما به خودمان دروغ می‌گوییم و همین موضوع آرامش را از ما می-رباید.

پذیرش به معنای کناره-گیری از مسائل غم‌ انگیز و مشکلاتی که برای ما پیش می-آید نیست، به معنای تن دادن به هرگونه سوء استفاده یا مداراکردن با آن هم نیست، بلکه به معنای قبول شرایط است، به همان نحوی که هستند و هستیم.

با وجود میل زیاد ما برای ترک عادات گذشته و رهایی از شخصیتی وابسته، باز هم زمانی پیش‌ می‌آید که تعادل خود را از دست می‌دهیم، می-خواهیم از شر مشکلات فرار کنیم و همه حالات مخرب گذشته به ما هجوم می‌آورد. اما نباید وحشت کنیم. این امری طبیعی است.

ویژگی‌های شخصیت‌های وابسته کم‌کم تبدیل به عادت شده و تغییر آنها زمان زیادی می‌طلبد. اما نترسید و این حالات را مخفی نکنید. با دوستان معتمد خود صحبت کنید. با خود صبور و ملایم باشید. فقط به کارهایی بپردازید که نیاز دارید حتما آنها را انجام دهید. همه چیز روبه بهبودی می‌رود؛ تنها اگر صبر داشته باشید، حوصله به خرج دهید و مصمم باشید که مستقل و رها شوید، بنابراین مراقبت از خود را قطع نکنید تا به آرامشی که می‌خواهید دست یابید.

اختلال شخصیت وسواسی جبری یا OCPD – قسمت اول

اختلال شخصیت وسواسی جبری

(Obsessive Compulsive Personality Disorder)

افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواس جبری،کمال طلبند و به گونه‌ ای انعطاف‌ ناپذیر و بیش از حد نگران، در کنترل تمامی جزئیات مربوط به تمامی مسائل بوده، و معتقدند باید تمامی جزئیات، دقیقاً بر سر جای خود باشند. تفویض اختیار به دیگران، از سوی آنان ناممکن است، زیرا آنان هیچ‌ گاه به دیگران این اعتماد را ندارند که از دقت کافی برخوردار باشند. زندگی آنان، توسط مقررات، برنامه‌ ها و روال ‌های انعطاف‌ ناپذیر کنترل می ‌شود. توجه بیش از حد آنان به کار، مانع از خود انگیختگی، آرمیدگی و برقراری روابط عمیق می‌ شود. آنان در زمینه مسائل مالی، هیجان‌ ها و عواطف، افرادی تنگ‌ نظر بوده، و همواره اظهار می ‌دارند که همیشه باید حرف، حرف آنان باشد.

این یک اختلال کاملا متمایز از اختلال وسواس (OCD) است، اختلال وسواس یک اضطراب است، اختلال شخصیت وسواسی یک اختلال شخصیتی.

تشخیص:

فرد تقریباً در همه جنبه ‌های زندگی به فکر نظم، ترتیب، کمال‌ گرایی، کنترل شخصی و کنترل میان فردی است و در این میان، انعطاف پذیری، گشاده نظری و صرفه جویی در وقت و انرژی قربانی می‌شود.:

1) فرد دائماً به فکر جزئیات، قواعد، فهرست ‌ها، نظم، سازمان، یا جدول‌ های زمانی است، تا جایی که هدف اصلی فعالیت مورد نظر فراموش می ‌شود.
2) کمال‌ گرایی باعث می‌شود در به پایان رسیدن پروژه ‌ها اختلال ایجاد شود (چون استانداردهایش رعایت نشده ‌اند نمی‌تواند پروژه را کامل کند).
3) به شدت خود را وقف کار می‌کند و شدیداً در تلاش است تا عملکرد خوبی در شغلش داشته باشد تا جایی که فعالیت‌ های تفریحی و دوستی‌ های خود را کنار می‌گذارد.( در صورت مضیقه مالی، این معیار در نظر گرفته نمی‌شود).
4) بیش از حد وجدان کاری دارد، مته به خشخاش می ‌گذارد و درباره رعایت اخلاق، اصول، یا ارزش‌ها انعطاف پذیری ندارد.( آداب و رسوم مذهبی و فرهنگی جزو این معیار محسوب نمی ‌شوند).
5) نمی ‌تواند اشیای کهنه یا بی ‌ارزش را دور بیندازد، حتی اگر هیچ ارزش معنوی برایش نداشته باشد.
6) دوست ندارد قسمتی از کارش را به دیگران بسپارد یا با دیگران همکاری کند مگر این که کارها را دقیقاً همان‌ طور که او می‌ خواهد انجام دهند.
7) در خرج کردن پول، هم برای خود و هم برای دیگران خسیس است و اعتقاد دارد که پول را باید برای روز مبادا جمع کرد.
8) در افکار و عقایدش سرسخت است و اصلاً حاضر نیست کوتاه بیاید.

ویژگی های افراد OCPD – قسمت دوم

صفات و ویژگی های OCPD
اختلال شخصیت وسواسی جبری

اشخاص با اختلال شخصیت وسواسی جبری لزوما تمام صفات و ویژگی های زیر را نشان نمی دهند.

وجود یک یا چند صفت بیانگر OCPD نیست. ارائه این صفات و ویژگی ها صرفا جهت اطلاع اعضای خانواده فرد OCPD است.

1. احساس بیگانگی و ناهمبستگی – عمل قطع و یا تداخل بین روابط فرد با دیگران.

2. بیان کلمات “همیشه” و “هرگز” – بیاناتشان اغلب حاوی کلمات “همیشه” و “هرگز” می باشد. صفر و صدی اند. اهل یا همه یا هیچ. اما معمولا محق نیستند.

3. خشم – اغلب احساس خشم حل نشده و اغراق آمیز دارند. فکر میکنند که به آنها ستم شده، و یا مورد آزار قرار گرفته، یا نادیده گرفته شده اند.

4. اجتناب – خروج از روابط با افراد دیگر، به عنوان یک اقدام دفاعی و پیش دستی برای کاهش خطر طرد شدن، و یا در معرض انتقاد و مسئولیت قرار گرفتن.

5. سرزنش – شناسایی فرد یا افراد مقصر مسئول ایجاد مشکلات، به جای شناسایی راه حل برخورد با مشکل.

6. فاجعه انگاری – عادت به فرض “بدترین حالت” و توصیف نامناسب مشکلات جزئی یا متوسط. مسائل را فاجعه می پندارند.

7. گفتارهای چرخه ای – استدلال بی وقفه بی پایان. تکرار الگوهای مشابه بی نتیجه.

8. انکار – اعتقاد و یا تصور آنکه که برخی سوانح یا شرایط دردناک رخ نداده یا اتفاق نیافتاده.

9. افسردگی – اغلب با علائم افسردگی تشخیص داده میشوند.

10. محق بودن – انتظار غیر واقعی، یا نامناسب از شرایط مطلوب زندگی و برخورد مطلوب از سوی دیگران.

11. احتکار – نگهداری اقلام به حدی که مخل آسایش، امنیت و کیفیت زندگی و بهداشت شود.

12. هیجانی – واکنش های نامناسب بیش از حد به اخبار بد و نا امیدکننده، که منجر به انحراف توجه از مشکل واقعی میگردد.

13. حیله گری- چرخاندن رفتار و تفکر یک فرد به منظور رسیدن به یک هدف پنهان شخصی.

14. نوسانات خلقی – چرخش سریع و غیر قابل پیش بینی احساسات عاطفی.

15. ایجاد حالت باخت-باخت – افراد را به انتخاب بین دو گزینه بد وامیدارند.

16. شی انگاری – عمل برخورد با یک شخص یا یک گروه همانند یک اشیا.

17. حملات وحشت – دوره های کوتاه و شدید ترس و اضطراب، اغلب با علایم فیزیکی، مانند تکان دادن ها، تعریق و لرز.

18. رفتار منفعل-تهاجمی – ابراز احساسات منفی به صورت غیر فعال و بزدلانه.

19. کمال طلبی- برخورد بیمارگونه با خود یا دیگران برای رسیدن به یک استاندارد، نظم، و موفقیت دست نیافتنی، ناپایدار و غیر واقعی. در حالی که گاهی اوقات از استانداردهای مشترک و بدیهی زندگی غفلت میکنند.

20. فرافکنی – نسبت دادن احساسات و یا صفات خود به شخص دیگر.

21. بهره گیری از واسطه – راهی برای کنترل و یا سوء استفاده از فرد دیگر یا “انجام کار کثیف” به دست یک واسطه.

22. شل کن سفت کن – یک الگوی مزمن تخریب و برقراری نزدیکی مجدد در یک رابطه، بدون علت یا دلیل مناسب.

23. مقایسه – رتبه بندی مقایسه ای غیر ضروری و نامناسب بین افراد.

24. فراموشی گزینشی – استفاده از حافظه، یا فراموشی گزینشی انتخابی جهت تقویت باورها و تعصبات.

25. خرابکاری – اخلال آرامش و یا وضع موجود، یا تحریک به درگیری جهت منافع شخصی.

26. اقتدار گزینشی – نشان دادن انتخابی سطوح مختلف از هوش، حافظه، ابتکار، قدرت و صلاحیت با توجه به وضعیت و محیط.

27. دید سیاه و سفید – افراد و موقعیت ها را یا به طور کامل “خوب” یا به طور کامل “بد” می پندارند.

28. کارآگاه بازی – فرایند سوال، بازجویی و تحت تاثیر قرار دادن بی جهت افکار و احساسات دیگران.

29. تحریک پذیری – واکنش های عاطفی و نامناسب شدید به اقدامات، اظهارات، و یا اتفاقات ناچیز و جزئی.

30. باریک بینی – عادت و تمایل به دیدن و تمرکز بر یک اولویت خاص و غفلت و نادیده گرفتن سایر اولویت ها.

داشتن رابطه بین فردی با شخصیت OCPD – قسمت سوم

در مجادله با کسی که OCPD دارد ، فرد غیر OCPD با انگیزه تمام به دنبال بسته شدن بحث است. در این روند، تلاش برای حل اختلاف غیر ممکن است.

غیر OCPD هر دقیقه که بگذرد، میبیند که بیشتر در باتلاق فرو می رود. انگار که تلاش برای پیدا کردن راه حل، مکافات جرم است.

در یک رابطه نزدیک، مواجهه با وضعیت مذکور سردرگمی و ترسناکی را به همراه دارد.

طرف غیر OCPD فقط می خواهد بحث به پایان برسد، و لذا محکوم به عدم تمایل به حل اختلاف میگردد.

در این جا، فرد OCPD احساس می کند نیاز به حل واضح و مطلق موضوع دارد. نیاز به وضوح کامل و مناسب و با سرعت.

توافق با وجود اختلاف نظر بین دو نفر، در حیطه راه حل معقول جهان OCPD نیست.

برای بسیاری از کسانی که تماس نزدیک با فرد مبتلا به OCPD دارند، یک تجربه فراگیر بیماری زا را تحمل می کنند.

بودن با OCPD، مانند راه رفتن در یک میدان مین است. غیر OCPD هرگز نمی داند چه گامی بردارد تا مجبور به پرداخت یک جریمه بزرگ عاطفی سنگین به بهانه عبور از استانداردهای سفت و سخت OCPD نشود.

این تهدید همیشگی مقدار زیادی بیم و خشم و تنش ایجاد می کند. این مین ها می توانند در ارتباط با موضوعات به ظاهر تصادفی باشند.

در وضعیت روابط زناشویی یا خانوادگی تفرقه بیشتر از این احساس می شود.

از آنجا که ایدئولوژی و صحت عمل، بر عشق و وفاداری اولویت دارد، روابط خانوادگی به تفرقه و جدایی می انجامد.

همسران OCPD همواره در معرض انتقادات و پیشنهادات به شیوه ای غیر دوستانه و تکراری هستند.

در روابط میان فردی، همه تمایل و امید زیادی به صرفنظر طرفمان از اشتباهات کوچکمان داریم. ولی افراد با OCPD تمایلی به قبول جایز الخطا بودن ندارند، چون همه باید کامل باشند.

اغلب افراد خود را در حضور یک فرد مبتلا به OCPD در تضاد بر سر مسائل و موضوعات به ظاهر بی اهمیت می بینند.

جای تعجب نیست این سبک از تعامل، اثرات مخربی بر روی اکثریت بزرگی از روابط افراد با OCPD داشته باشد.

تمایل مزمن OCPD برای پیدا کردن مقصر و نقص در دیگران، به خصوص کسانی که به اندازه کافی به آنها نزدیک اند زیاد است.

برای مبتلا OCPD، غیر معمول نیست که شریک زندگی خود را از منفعلان و غیر متعارضان انتخاب کند.

برای ارتباط طولانی مدت، تقریبا ضروری است که شریک زندگی وی عمیقا انعطاف پذیر و وابسته باشد، که این در زنان در حال تکامل جامعه غربی امروز بسیار بعید است، ولی در ایران به وفور یافت میشوند.

افکار و اعمال اجتنابی در OCPD زیاد است. زمانی که استانداردهای کمال به سمت نقص شریک یا سبک زندگیش معطوف شود، ویرانی به بار می آورد.

پایان دادن به روابط آشکار است، و به طور معمول روابط با الگوی OCPD شکست خورده است.

وجود OCPD اثرات مخربی بر روابط دارد. رابطه با درمانگر هم متاسفانه چنین است. به درمانگران توصیه می شود باید در برخی موارد به کمال طلبی OCPD حمله کند.

تفاوت اختلال شخصیت وسواسی OCPD با فرد مضطرب وسواسی OCD – قسمت چهارم

تفاوت OCD با OCPD 

OCD = اختلال اضطرابی وسواس مجبور
OCPD = اختلال شخصیت وسواسی اجباری

اختلال شخصیت وسواسی اجباری OCPD اغلب با اختلال وسواس OCD اشتباه گرفته می شود.

با وجود نام های مشابه، اختلال OCD یک اختلال اضطرابی است و OCPD یک اختلال شخصیتی است.

برخی افراد مبتلا به OCPD، اختلال OCD هم دارند. این دو اختلال گاهی اوقات در یک خانواده، و به همراه اختلال در غذا خوردن، دیده می شوند.

افراد مبتلا به OCPD عموما احساس نیاز به تکرار اقدامات تشریفاتی ندارند، در حالیکه این علامت در OCD بسیار شایع است.

افراد مبتلا به OCPD معمولا از تکمیل یک کار لذت می برند، در حالیکه افراد دارای OCD بیشتر اضطراب پس از عمل خود را دارند.

برخی ویژگی های OCPD در OCD هم رایج است. به عنوان مثال، کمالگرایی، احتکار و اشتغال به جزئیات (که سه ویژگی OCPD هستند)، در افراد مبتلا به OCD هم پیدا می شوند، که نشان دهنده یک رابطه خاص بین OCPD با OCD است. معکوس آن نیز صادق است. برخی علائم خاص OCD تشابه نزدیکی با OCPD دارند. این امر به ویژه در مورد علائم نظم و تقارن صادق است. افرادی که هر دو OCPD و OCD دارند، به احتمال زیاد دچار وسواس فکری و وسواس تقارن و نظم هستند.

در میان OCD نشانه شستشوی زیاد از نشانه های شایع است ولی در مقابل، افراد OCPD فاقد آن هستند.

تشابهات قابل توجهی در علائم و نشانه های OCD و OCPD وجود دارند که تشخیص بالینی آنها می تواند پیچیده شود. به عنوان مثال، معیار کمالگرایی نشانه OCPD است که در OCD و اختلال وسواس فکری هم دیده میشود.

اگرچه OCD و OCPD به ظاهر اختلالات مجزا هستند، تشابه آشکاری بین آن دو وجود دارد. در سوی دیگر، صرف نظر از شباهت های بین OCPD و OCD، تفاوت و گسست های کیفی زیادی بین این اختلالات، عمدتا در بخش عملکردی، وجود دارند.

بر خلاف OCPD، افراد OCD تهاجمی، استرس زا، وقت بری ناشی از وسواس فکری دارند که سعی می کنند با هدف کاهش استرس، عادات و وسواس خود را ادامه دهند. بنابراین، اضطراب بیشتری در ارتباط با افراد OCD وجود دارد.

در مقابل، نشانه هایی که در افراد OCPD دیده می شوند هر چند تکراری هستند، با افکار، تصورات و یا امیال دفع گرایانه مرتبط نیستند. افراد مبتلا به اختلال OCPD، افکار و نظرات خود را مناسب و درست می دانند. ولی این ویژگی های کمالگرایانه و عدم انعطاف پذیری ناشی از میل به کنترل، می تواند درد و رنج قابل توجهی را بر فرد با OCPD تحمیل نماید.

افراد مبتلا به OCPD، صرف نظر از وجود یا نبود همزمان OCD، رفتار صلب و سفت و سخت تری دارند و در پذیرش پاداش کارهایشان تأخیر نشان می دهند که ناشی از وجود تمایلات کنترل گرایانه آنهاست. سرکوب پذیرش پاداش و لذت و ارضاء فوری به منظور به دست آوردن پاداش و لذت بیشتر در آینده است.

مطالعات اخیر نشان می دهد که افرادیکه مبتلا به OCD یا OCPD هستند، 23٪ تا 32٪ بیشتر از افراد سالم مبتلا به هر دو احتلال همزمان می شوند.

اختلافات اساسی دو اختلال

1- بینش

افراد با OCD معمولا می دانند که افکارشان منطقی نیستند (آیا من اجاق گاز را خاموش کردم ؟ بهتر است چک کنم)، و یا (اگر من جوراب لنگه به لنگه بپوشم، چیز بدی اتفاق خواهد افتاد؟).

در مقابل، افراد با OCPD باور دارند که استانداردشان بالا و اخلاق کاریشان نه تنها مناسب است، بلکه تنها راه انجام کارهاست.

2- پریشانی

در OCD، وسواس فکری و عملى استرس زا و ناخوشایند است.

در مقابل، کسان با OCPD، برنامه سفت و سخت و قوانین و شرایطی آرام بخشتر و احساس درست بودن دارند.

3- گناه

در OCD، افراد می توانند، اما نه همیشه، موقع درخواست از دیگران، بر اساس آداب خود احساس گناه کنند. به عنوان مثال، (من می دانم برایتان زحمت است ولی با کفش داخل نیایید، اما من واقعا نیاز دارم شما این کار را انجام دهید، من خیلی متاسفم.)

از طرف دیگر، افراد OCPD فکر می کنند در خواست باید انجام شود چون درست و بهتر است.

4- اضطراب

در OCD، رفتارها اجباری است. کسی نمی تواند در برابر اقدامات فرد با OCD مقاومت کند.

کارهای مانند: چک کردن دوباره، شمارش، و یا شستشو، به کاهش اضطراب آنها می انجامد.

به عنوان مثال، یک فرد مبتلا به OCD ممکن است برنامه روز خود را بارها و بارها بررسی کند، زیرا او وحشت از فراموشی دارد.

در مقابل، فرد با OCPD ممکن است به بررسی ریز برنامه و دقیق بودن و جامع و کارآمد بودن جزییات بپردازد.

اضطراب بخشی از تصویر OCPD نیست.

5- زمان

کارهای فرد OCD هر کدام بیش از یک ساعت طول میکشد.

درست است، بخشی از تشخیص OCD می تواند این واقعیت باشد که وسواس عملی مقدار زیادی زمان صرف می کند.

از سوی دیگر، فرد OCPD، شخصیت در هم آمیخته محکم تری دارد. کمالگرایی و کنترل در OCPD بیشتر صفات ذاتیند، نه زمان بر.

اختلال شخصیت اجتنابى یا دوری گزین

اختلال شخصيتى اجتنابى يا دورى گزين

Avoidant Personality Disorder

وجه مشخصه شخصيت دورى گزين، اجتناب و خوددارى از روابط اجتماعی و ارتباط نزديك با ديگران بدليل ترس از خراب شدن و دفع توسط ديگران است.

اكثر افراد در موقعيت هايى دچار خجالت و اضطراب مي شوند، ولی در اين افراد شديد و خارج از حد عادی بوده و با وجود ميل و اشتياق به ارتباط، آنها را منزوی و دور از جمع ها و گروهها نموده و حتی به نزديكان نيز تسری ميدهند.

ويژگيهای اصلی

ــ بدليل ترس از انتقاد، زير سؤال رفتن و يا طرد شدن، از مشاغلی كه مستلزم ارتباط زياد با ديگران باشند، خودداری مي كنند. حتی مصاحبه شغلی و يا دادن گزارش برای آنها بسيار مشكل و گاهي غيرممكن است؛

ــ بجز با افراد شناخته شده و مورد علاقه خود تمايلی به برقراري ارتباط با ديگران ندارند؛ در مجامعی كه به اجبار شركت می كنند، دائماً به فكر اين هستند كه مبادا مورد انتقاد و يا عدم پذيرش قرار گيرند و همواره مواظب رفتار، گفتار و حركات خود بوده و به معنی واقعی در اضطراب به سر می برند؛

ــ بدليل ترس از بی كفايتی و حرمت نفس پايين از برقراری روابط جديد گريزانند و لذا حتی در موقعيتهای اجتماعی شناخته شده فقط با افراد آشنا و دوست رابطه داشته و با ديگران راحت نخواهند بود،

ــ خود را غير اجتماعی، دل نچسب و گاهی پايين تر از ديگران در نظر می گيرند.

اگر چه در كمرويی نيز ترس و اضطراب وجود دارد، ولی فرد تلاش می كند تا با موقعيت روبرو شود و بتدريج نيز از شدت آن كاسته می شود. ولي در شخصيت منزوی برعكس در اضطراب اجتماعی فرد از قرار گرفتن در موقعيتهای جديد كه كمی معمولاً موجب اضطراب شديد می شود، احتراز مي كند. ولی در رابطه باافراد نزديك سعی به برقراري رابطه احساسی و نزديك ميكند.

شخصيت دورى گزين بسياری از خصوصيات شخصيت درون گرا را دارد با اين تفاوت كه فرد درون گرا در صورت لزوم به قرار گرفتن در موقعيتهای اجتماعی، دچار اضطراب و ترس نمي شود.

شخص دورى گزين معمولاً دارای بی ثباتی احساسی، پذيرندگی، سازگاری و تعهد پذيری بالا بوده ولی درون گرا هستند.

الگوی فكری شخصيت دوری گزين:

اين افراد غالباً در دوران كودكي والدينی خشك، عبوس و سرزنش گر (بدون ابراز كافی عشق و محبت) داشته اند و الگوی فكری زير در ذهن آنها نقش بسته است:

* من نمي توانم با ديگران بدرستی رفتار كنم؛
* ديگران بالقوه افرادی منتقد، سرد و بدجنس هستند؛
* من قادر به تحمل احساسات منفی و نامطلوب نيستم؛
* اگر ديگران به من زياد نزديك (صميمی) شوند آنها من واقعی ام (ناقص) را شناخته و آنگاه من را دفع می کنند؛
* پايين تر از ديگران بودن و يا نقص داشتن غيرقابل قبول و غيرقابل تحمل است؛
* به هر قيمتی كه شده است بايستی از موقعيت های ناخوشايند پرهيز كنم؛
* اگر احساس كنم چيزی ناخوشايند است يا به فكر آن بيافتم بايستی آن را برطرف كنم و يا ذهن خود را از آن منحرف كنم.
* انتقاد ديگران در مورد من صادق است؛
* بهتر است اصلاً كاری نكرد تا اينكه كاری را با احتمال شكست انجام داد
* اگر در مورد مشكلی فكر نكنم، نيازی ندارم كه در مورد آن كاری انجام دهم؛
* اگر مشكلی را ناديده بگيريم، خودش برطرف می شود.