کلونینجر و گِری

رابرت کلونینجر و جفری گِری

Jeffrey Alan Gray 1934 –2004

Claude Robert Cloninger– born, 1944

gray-1

• جفری گِری یک روانشناس بریتانیایی بود.
o او در شرق لندن East End of London به دنیا آمد.
o پدر او خیاط بود، اما زمانی که جفری تنها هفت سال داشت فوت کرد.
o مادر او مغازه لباس مردانه زد تا او را به تنهایی بزرگ کند.
o پس از خدمت نظام وظیفه در سال های ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۴، او بورس تحصیلی مک کینون MacKinnon scholarship گرفت تا در کالج مگدالن Magdalen College آکسفورد،
به تحصیل حقوق بپردازد.
o او سپس دوره اش به تحصیل زبان های مدرن فرانسه و اسپانیایی تغییر داد.
o پس از فراغت، کارشناسی دومی، این بار در روانشناسی و فلسفه خواند، و در سال ۱۹۵۹ آنرا به پایان رساندد.

o در سال های ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۰، او به عنوان یک روانشناس بالینی در موسسه روانپزشکی در لندن (در حال حاضر بخشی از کینگ کالج لندن) کار کرد
و در آنجا به مطالعه دکترا در گروه روانشناسی، به رهبری هانس آیزنک پرداخت.
o او دکترای خود را در سال ۱۹۶۴ در مورد تأثیرات زیست محیطی، ژنتیکی و هورمونی بر رفتار عاطفی حیوانات اخذ نمود.
o سپس به عنوان استاد روانشناسی تجربی در دانشگاه آکسفورد مشغول شد، و استادیش را تا ۱۹۹۹ ادامه و بازنشسته شد، و ۵ سال بعد در ۷۰ سالگی فوت کرد.

cloninger-2

• رابرت کلونینجر در بیومونت Beaumont، تگزاس Texas در سال ۱۹۴۴ به دنیا آمد و یک روانپزشک و نسل‌شناس Psychiatrist and Geneticist آمریکایی است.
– نسل‌شناس یا ژنتیک شناس Geneticist به زیست شناسی گفته می‌شود که به صورت تخصصی به مطالعه و تحقیق پیرامون ژنتیک Genetics پرداخته است.
این مطالعات، در مورد ژن Gene ، وراثت Heredity و تنوع در میان انواع موجودات زنده Variation of Organisms است.
به صورت پیش فرض، یک ژنتیک شناس باید از زیست شناسی Biology ، شیمی Chemistry ، فیزیک Physics ، میکروبیولوژی Microbiology ،
یاخته‌ها Cell Biology ، بیوانفورماتیک Bioinformatics ، ریاضی و زبان انگلیسی نهایت آگاهی را داشته باشد.

o پدر او موریس Morris Cloninger معلم سابق زبان انگلیسی و یک تاجر موفق بود و مادرش یک هنرپیشه و کارگردان تئاتر بوده است.
o کلونینجر، در پژوهش های خود بر بنیاد زیستی Biological ، روانی Psychological ، اجتماعی Social و معنوی Spiritual در هر دو زمینهِ
سلامت روانی Mental Health و بیماری های روانی Mental Illness اشاره کرد.
o او بعنوان روانپزشک، استاد روانشناسی و ژنتیک Genetics، در دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس Washington University in St. Louis
و به عنوان پزشک متخصص Expert Clinician در درمان آسیب شناسی روانی Psychopathology به طور کلی،
وابستگی به مواد Substance Dependence ، و اختلالات شخصیتی Personality Disorders شناخته شده است.

• افتخارات و جوایز کلونینجر

i. جایزه 2014 Oscar Pfister Award from American Psychiatric Association and Association of Professional Chaplains
ii. جایزه 2012 Honorary Doctor of Philosophy (PhD h.c.), Psychology and Social Sciences Faculty, University of Gothenburg, Sweden
iii. جایزه Marmor، انجمن روانپزشکی آمریکا ۲۰۰۹
iv. جایزه دستاورد تمام عمر، انجمن بین المللی روانپزشکی ژنتیک ۲۰۰۳
v. جایزه سالانه برای موفقیت مادام العمر، انجمن پزشکی اعتیاد آمریکا ۲۰۰۰
vi. جایزه آدولف مایر، انجمن روانپزشکی آمریکا ۱۹۹۳
vii. جایزه ساموئل هامیلتون، انجمن آمریکایی آسیب شناختی ۱۹۹۳
viii. 1989 Institute of Medicine, National Academy of Sciences, USA
ix. جایزه Strecker، موسسه بیمارستان پنسیلوانیا ۱۹۸۸ Institute of Pennsylvania Hospital
x. دکترای افتخاری پزشکی (MD HC)، دانشگاه Umea سوئد ۱۹۸۳

• تحقیقات کلونینجر

o کلونینجر برای تحقیقات خود بر روی ژنتیک، شخصیت و اختلالات شخصیتی شناخته شده است.
o او شناسایی و توصیف ارثی صفات شخصیتی پیش بینی کننده از آسیب پذیری به اعتیاد به الکل و سایر اختلالات روانی در مطالعات آینده نگر از کودکان پرورش داده
به غیر از پدر و مادر زیستی خود و همچنین انجام مطالعه ارتباط صفات شخصیتی نرمال، و تهیه دو آزمون برای اندازه گیری شخصیت است.

o کلونینجر تحقیقات فشرده در دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس از سال ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۰، انجام داده.
o کلونینجر هدف از تحقیقات خود را چنین بیان می کند « می خواستم برای درک اینکه چرا اختلال شخصیت ضد اجتماعی، وابستگی به مواد،
و اختلال شکایت جسمانی اغلب با هم در فرد و در خانواده وجود دارد».
o این سوال به مطالعات طولی از مردم با هر یک از این اختلالات و پس از آن مطالعات خانواده انجام گرفت.

o مایکل بوهمان Michael Bohman ، روانپزشک کودک در سوئد برخی از مقالات کلونینجر را خوانده بود.
o برای چندین سال، بوهمان در حال بررسی رفتار یک گروه زیادی کودکانی که از والدین خود جداشده بودند مشغول بود.
o کلونینجر نیز با روشی که او به نام “صلیب پرورش” (مثلث تربیتی ) Cross-Fostering می نامد، اطلاعاتی در مورد زمینه های ژنتیکی پدر و مادر زیستی
کودکان و اطلاعاتی در مورد محیط پرورش خود را با استفاده از داده ها والدین خوانده خود و محیط خانه، بدست آورد.
o در اولین مقاله مشترک خود در تجزیه و تحلیل از وراثت از اعتیاد به الکل در مردان ، نشان داد که آسیب پذیری در اعتیاد به الکل ، ژنتیکی و ارثی است.

o کلونینجر ابتدا بر سه نوع سرشت Three Dimensions of Temperament که کاملاً ژنتیکی بودند Independently Inherited ، تاکید داشت :

i. نوجویی Novelty Seeking ،
ii. آسیب پرهیزی Harm Avoidance
iii. وابستگی به پاداش Reward Dependence

،سپس بُعد چهارم را به آنها اضافه نمود.:

iv. پشتکار Persistence

o بعداً کلونینجر نشان داد که سرشت و خلق و خو به تنهایی طیف گسترده ای از شخصیت را در خود ندارد.
o خلق و خو نمی تواند نشان دهد که آیا یک فرد بهنجار است یا اختلال شخصیتی دارد.
o در نتیجه، کلونینجر به شناسایی دامنه دوم متغیرهای شخصیت Second Domain of Personality Variables
با استفاده از صفات شخصیت Character Traits پرداخت:

v. خودراهبری Self-Directedness ،
vi. همکاری Cooperativeness
vii. خود تعالی Self-Transcendence

بیشتر در:

نظریه روان-زیست شناختی شخصیت جفری گری

مدل هفت عاملی روانی-زیست شناختی شخصیت رابرت کلونینجر

cloninger-4

نظریه روان-زیست شناختی شخصیت جفری گری

نظریه روان-زیست شناختی شخصیت جفری گری

Gray’s Biopsychological Theory of Personality

gray-2

• در سال های اخیر رویکردهای روان-زیست شناختی در شخصیت، رشد و تحول فزآینده ای داشته اند.  بخشی از آن به دلیل ابداع تکنولوژی، مانند انواع تصویر برداری های مغزی، و بخشی دیگر به دلیل پیدایش توافق عمومی محققان در توجه به فرایند های زیستی به عنوان زیربنای شخصیت می باشد.

o هانس آیزنک و جفری گری در میان نخستین پیشگامان فرضیه صفات شخصیت، چشم انداز تازه‏ای از تفاوت های فردی در این حیطه از کارکرد مغز ارائه دادند.  هردو نظریه پرداز با این فرض آغاز کردند که ما می توانیم فرایند های مغزی را توسط معانی ساده ‏شده‏ای از مفهوم سیستم عصبی مشخص کنیم، زیرا این مفاهیم مدارهای کلیدی مرتبط با شخصیت و رفتار را در بر دارند و در این میان نظریه صفت، مبتنی بر تحلیل عاملی دیدگاه ‏روان-زیست شناختی آیزنک، حمایت بین المللی گسترده ‏ای دریافت کرد و شدیداً مورد حمایت تجربی قرار گرفت .
o الگوی سه عاملی شامل برونگرایی Extraversion ، روان‌رنجوری Neuroticism و روان‌پریشی Psychotisism است.

چکیدهای از نظریه ی آیزنک

o بر طبق نظریه آیزنک، بُعد شخصیتی روان‌رنجوری با بعد درونگرایی متعامد است.  افرادی که نمره بالایی در مقیاس برونگرایی می گیرند، عموماً معاشرتی، خونگرم، اجتماعی، فعال و خوشبین هستند، در حالی که آنهایی که نمره ای پایین در این بعد می گیرند ،درون گرا، ساکت، غیر اجتماعی، منفعل و مراقب هستند.

o آیزنک پیشنهاد کرد که تفاوت های فردی در برونگرایی منعکس کننده تفاوت در شدت برانگیختگی قشر مخ یا کورتکس Cerebral Cortex است و از تفاوت در واکنش به نظام فعال ساز شبکه ای صعودی به محرک های محیطی ناشی می شود، وی استدلال کرد که درون گراها برانگیختگی کرتکس بیشتری نسبت به برون گراها دارند و آسان تر شرطی می شوند.

o روان‌رنجوری نیز به عنوان انعکاس تفاوت های فردی در واکنش به محرک های منفی محیط در نظر گرفته شد. افرادی که نمره بالایی در روان‌رنجوری می گیرند نسبت به کسانی که نمره پایین تری می گیرند، به محرک های ناخوشایند واکنش منفی تری نشان می دهند و مستعد تجارب ناخوشایند هستند.

o آیزنک دو سیستم مغزی اصلی را به عنوان کلید مؤلفه های مفهوم سیستم عصبی خود معرفی کرد.

1- مدار شبکه قشری، برانگیختگی ایجاد شده قشری را توسط ورود محرک ها کنترل می کند.

2- شبکه لیمبیک Limbic پاسخ به محرک های هیجانی را کنترل می کند.

برونگرایی- درونگرایی با برانگیختگی پذیری مدار شبکه قشری مرتبط است، تا آنجا که درون گراها معمولاً برانگیخته تر از برون گراها هستند.

o روان‌رنجوری – پایداری هیجانی با برانگیختگی پذیری مدار شبکه لیمبیک Limbic در ارتباط است. تحت تحریک هیجانی قوی، فعالیت سیستم لیمبیک به سطح کورتکس Cortex گسترش می یابد، به طوری که روان‌رنجورها در شرایط تحریک هیجانی، بیشتر از افرادی که دارای پایداری هیجانی یا باثبات هستند، برانگیخته می شوند. آیزنک ابتدا بعد سوم نظریه خود را با کنش سروتونیرژیک Serotonergic ارتباط داد، اما بعداً روان‌پریشی را با دوپامین Dopamine مرتبط دانست.

• نظریه شخصیت گری در قالب ( نظریه سیستم های مغزی/ رفتاری) نیز همانند نظریه آیزنک ، بر وجود ارتباط بین ابعاد شخصیتی و فرایند های مغزی توجه دارد و جهت تببین تفاوت های فردی به نقش عوامل زیستی-عصبی اشاره می کند

gray-3
o در این راستا سیستم های مغزی/ رفتاری، فعالیت، چگونگی استقرار و غلبه آنها را در افراد به عنوان عامل ایجاد کننده تفاوت های فردی در توجه و انتخاب محرک ها و بروز رفتار در آنها می داند. به نظر می رسد این مدل بیولوژیکی، پایه های هیجانی روشن تری نسبت به نظریه آیزنک دارد.  گری نشان داد که اضطراب و زودانگیختگی ابعاد عمده شخصیت هستند،  او این ابعاد را بر روی فضای نظریه آیزنک بنا نهاد .  مدل گری بیان می کند که ساختارهای مختلف مغز، سه سیستم انگیزثس اساسی را راه انداری می کنند که در تعامل با تقویت رفتاری هستند.

• سه سیستم مغزی/رفتاری که به اعتقاد گری زمینه ساز تفاوتهای شخصیتی اند، عبارتند از:

(1) سیستم فعال ساز رفتاری که نمایانگر حساسیت به نشانه های پاداش است. Behavioural Activation System

(2) سیستم بازداری رفتاری ، که مسؤول پاسخ به نشانه های تنبیه است. Behavioural Inhibition System

(3) سیستم جنگ/گریز که به تجربه های آزارنده غیر شرطی مربوط می شود. Fight/Flight System

انگیزش خوشایند Approach Motivation

انگیزش آزارنده Avoidance Motivation

مکانیزم های مغزی پاداش و تنبیه

o زمینه بررسی های نوروفیزیولوژیک انگیزش، با آزمایشهای جیمز اولدز James Olds در ۱۹۶۵ در آمریکا رشد چشمگیری یافت. در آزمایشهای وی Electrical Brain Stimulation ، الکترودهایی در مناطق مختلف مغز حیوان قرار داده می شد و حیوان می توانست با فشار دادن یک اهرم جریان الکتریکی خفیفی را در مغز خود ایجاد کند یا جریانی را که آزمایشگر از طریق الکترود به مغز او ارسال می کرد، قطع نماید. نتایج این بررسی ها نشان داد که قرار گرفتن الکترود در مناطق ویژه ای، موجب می شود که حیوان ساعت ها مغز خود را در معرض تحریک الکتریکی قرار داده و لذت ببرد، و از سوی دیگر قرار گرفتن الکترود در مناطق دیگر، با گرایش حیوان به قطع جریان الکتریکی همراه بود. فرضیه منطقی برگرفته از این یافته ها چنین بود که در مغز دو نظام انگیزشی متفاوت پاداش Reward و تنبیه Punishment وجود دارد.

o فرض بر این است که نظام انگیزشی Motivation پاداش و فعالیت آن با حالات عاطفی مثبت و فعالیت نظام انگیزشی تنبیه با حالات عاطفی منفی Negative Emotions همراه است. حال اگر قوانین شرطی سازی Conditioning را در نظر بیاوریم، باید بپذیریم محرک هایی که قبل از وقوع یک پاداش می آیند، ظرفیت فعال سازی مکانیزم مغزی پاداش را به دست می آورند، و هرچه این محرک ها، از لحاظ زمانی به محرک ذاتی پاداش نزدیک تر باشند، ظرفیت کسب شده قویتر خواهد بود.

o مکانیزم پاداش از طریق ارتباط هایی که با سیستم حرکتی دارد ، یعنی بخش هایی از مغز که فرمان ها را به اندام ها ارسال می نمایند، در جهت بیشینه ساختن این تحریک های پاداش دهنده شرطی یا ثانوی عمل می کند. بدین ترتیب در محیطی که در آن توالی محرک ها با نظمی خاص جریان دارد، می توان ارگانیزم را در جهت محرک ذاتی پاداش هدایت کرد. در واقع می توان مکانیزم پاداش را مانند ردیاب یک موشک هدایت شونده در نظر گرفت که یک پرنده حرارتی را هدف قرار داده و به سمت آن حرکت می کند.

o محرکهایی که به شکل نظام دار قبل از تنبیه می آیند، از طریق شرطی سازی، ظرفیت فعال نمودن مکانیزم مغزی تنبیه را کسب می کنند. هرچه این محرک ها به محرکهای ذاتی تنبیه نزدیکتر باشند، این ظرفیت قویتر خواهد بود، ساختار مکانیزم تنبیه به گونه ای است که از طریق ارتباط هایش با سیستم حرکتی، در جهت کمینه ساختن درونی شدن هایش عمل می کند؛ این عمل را از طریق متوقف ساختن رفتار صورت می دهد و به عبارت دیگر، این یک مکانیزم اجتناب فعل پذیر است که به سیستم حرکتی، فرمان توقف می دهد.

o مکانیزم پاداش Reward System یک مکانیزم پس خوراند مثبت، و مکانیزم تنبیه Punishment System یک مکانیزم پس خوراند منفی است. نظام انگیزشی خوشایند Approach Motivation یک نظام انگیزشی انرژی دهنده و جهت دهندهِ رفتار است . به عبارت دیگر هم مسئولیت فعال ساختن رفتار برای موقعیت های پاداش روی آورد ساده را برعهده دارد و هم مسئول موقعیت های اجتناب فعال است که در آن ارگانیزم برای اجتناب از تنبیه باید پاسخ مناسبی ارائه دهد.

o بنابراین ،برچسب های هیجانی که برای این دو حالت خوشایند به کار می روند عبارتند از:
i. امید، برای مقوله روی آورد به پاداش
ii. آسودگی، برای اجتناب فعال از تنبیه .

حال اگر به نظام انگیزش آزارنده بپردازیم، باید بگوییم که کنش آن بازداری رفتار برانگیخته شده، در شرایطی است که علامت ها یا محرک های شرطی خاصی موجود باشند و نشان دهند که ارائه پاسخ، پیامدهای منفی خواهد داشت.

o خاموشی Extinction ، در الگوهای پاداش-یادگیری ساده و اجتناب فعل پذیر، در الگوهای تعارض روی آورد-اجتناب دو نمونه مهم از کنش های این سیستم است. در الگوی خاموشی، ناکامی به منزله حالت آزارنده ای است که در پی عدم وقوع پاداش مورد انتظار پدید می آید.  علامت هایی که فقدان پاداش مورد انتظار را پیش بینی می کنند، یعنی محرک ها شرایط ناکام کننده فقدان پاداش-نظام انگیزشی آزارنده را فعال می کنند و متعاقب آن بازداری Inhibition رفتار روی آورد، حاصل می شود.

o در الگوی اجتناب فعل پذیر Avoidance Behaviors نیز، رفتار روی آورد، که با نوعی پاداش برانگیخته شده است، در پاسخ به علامت ها یا محرک های شرطی تنبیه که ترس Fear یا اضطراب Anxiety را ایجاد می کنند، بازداری می شود. در اینجا نیز فرض بر این است که ناکامی Frustration و ترس و اضطراب به فعال سازی ساختار عصبی-فیزیولوژیکی واحدی مربوط می شوند.

o گری اشاره می کند که در مطالعاتی که در مورد حیوانات انجام داده است، مشخص شده که حیوانات به محرک های آزارنده شرطی و غیرشرطی به شکل متفاوتی پاسخ می دهند. حیوان در پاسخ به ضربه الکتریکی دردناک، افزایش فعالیت نشان می دهد؛ می دود، می پرد و به سمت هدف مناسب، مثلاً حیوانی دیگر، حمله ور می شود. در حالی که، در پاسخ به محرکی که با ضربه الکتریکی همخوانی دارد، به احتمال زیاد در یک جا خشکش زده و متوقف Freeze می ماند.

سیستم های مغزی-رفتاری

I. نخستین سیستم، سیستم فعال ساز رفتاری است Behavioral Activation System ،  این سیستم به لحاظ ساختاری شامل چندین مسیر دوپامینرژیک Dopaminergic ، به معنی ارتباط داشتن با انتقال‌دهنده‌های عصبی دوپامین Dopamine، و مدارهای ساخت شبکه‌ای مغز Reticular Formation است، و در قشر پیشانی Frontal ، بادامه یا آمیگدال و هسته های قاعده ای آن Amygdala قرار دارد.  نوروآناتومی Neuroanatomy این سیستم کورتکس پیشانی، بادامه و عقده های پایه می باشد، ‏و توسط محرک های خوشایند مرتبط با پاداش یا حذف تنبیه فعال می شود.

o دو مؤلفه رفتاری این سیستم، شامل :

i. روی آوردن ، یا جستجوی فعالانه پاداش ،
ii. اجتناب فعال، یا ارائه رفتارهای خاص برای اجتناب از تنبیه می باشند.

حساسیت این سیستم نمایانگر زودانگیختگی و تکانشگری Impulsivity فرد است، ‏و به نظر می رسد که برای تجاربی نظیر امید، وجد و شادی پاسخگو باشد.  فرض بر این است که سیستم فعال ساز رفتاری، دلیل بنیادی صفت زودانگیختگی است و با انگیزش، برونگرایی و جستجوی احساس مرتبط می باشد ‏.

II. دومین سیستم؛ سیستم بازداری رفتاری است Behavioral Inhibition System .  این سیستم حاصل فعالیت مسیرهای متعدد است. نوروآناتومی سیستم تنبیه رفتاری در نظام جداری اسبک مغز یا هیپوکامپی Hippocampus ، ساقه مغز، و کرتکس حدقه ای پیشانی قرار دارد.

دو مؤلفه این سیستم، اجتناب منفعل Avoidance Behaviors ،اجتناب از تنبیه و از طریق عدم فعالیت یا تسلیم وخاموشی، و متوقف شدن رفتارهایی که پاداشی در پی ندارد، است. این ساختارها موجب افزایش برانگیختگی و توجه، فراخوانی حالات عاطفی اضطراب ،باز داری رفتاری ، اجتناب منفعل ، خاموشی و تجربه عواطف منفی می شوند ‏و با نظام هایی که اضطراب در آن نقش دارند، همپوشی دارند. در نتیجه، سیستم بازداری رفتاری فعال با احساس اضطراب، نگرانی و نشخوار فکری مطابقت دارد.

III. سومین سیستم، با عنوان سیستم جنگ/ گریز شناخته می شود، Fight/Flight System . این سیستم از لحاظ ساختاری بیشتر از طریق بادامه و ساخت های هیپوتالاموسی Hypothalamus تعدیل می گردد .  حساسیت و فعالیت زیاد این سیستم با روان‌پریشی ارتباط دارد .

o گری ابعاد نظریه خود را چرخش ۳۰ ‏درجه ای از ابعاد نظریه آیزنک می دانست.  وی سیستم فعال ساز رفتاری را نمایانگر زودانگیختگی فرد ، سیستم بازداری رفتاری را با تجربه حالت اضطراب مرتبط می انگاشت .  حساسیت و فعالیت زیاد سیستم جنگ/گریز را با روان‌پریشی پیوند می زد.

o گری معتقد بود که تفاوت های فردی در فعالیت سیستم های مغزی/رفتاری زمینه صفات اصلی روان رنجوری و برونگرایی در نظریه آیزنگ است.

توصیف سیستم ها

توصیف هر یک از سیستم ها مستلزم تمایزهایی است که حداقل در سه سطح صورت می گیرد:

1- بعد رفتاری (تحلیل درونی شدن و برونی شدن سیستم)

2- از لحاظ عصب شناختی

3- در سطح شناختی

1. بعد رفتاری :
رفتارهایی که با این محرک ها برانگیخته می شوند،عبار تند از:
i. بازداری رفتاری یا مختل شدن رفتار جاری
ii. افزایش سطح برپایی به گونه ای که رفتارهای بعدی با قدرت و یا سرعت بیشتری انجام شوند.

باید توجه داشت که سیستم بازداری نمایانگر یک سیستم واحد است، نمی توان انتظار داشت که تعدادی ارتباط مجزا بین هریک از درونی شدن ها و برونی شدن ها وجود داشته باشد و در واقع، هر درونی شدن تمامی برونی شدن ها را برمی انگیزد.  همچنین مطالعاتی که تاثیر داروها و ایجاد ضایعه در مغز حیوانات را پیگیری نموده اند، به این یافته رسیده اند که می توان با این مداخله ها، تمامی برونی شدن های این سیستم را مختل کرد، بدون آنکه درسایر سیستم ها اثری بر جای گذاشته شود .

بنزودیازپین ها، باربیتورات ها Barbiturates و الکل سه دسته مهم از داروهایی هستند که اضطراب را کاهش می دهند.  در واقع بررسی آثار این داروها نقش مهمی در شکل گیری مفهوم سیستم بازداری ‏داشته است.  به سخن دیگر آثار انتخابی داروهای ضد اضطراب بر کنش وری سیستم بازداری، در پذیرش این فرض که فعالیت این سیستم با اضطراب درآمیخته، نقش مهمی را ایفا کرده است. بر این اساس، می توان به صورت نظری، حالت ذهنی خاصی را که همراه فعالیت سیستم بازداری وجود دارد، به عنوان اضطراب تلقی کرد.
اگر بخواهیم با توجه به درونی شدن ها و برونی شدن های این سیستم به ارائه تعریفی عملیاتی از اضطراب مبادرت ورزیم، باید بگوییم حالتی است که در آن فرد به یک تهدید ، محرکهایی که با تنبیه یا فقدان پاداش همخوانی دارند، یا ابهام ،موقعیت های ناشناخته و جدید، با واکنش توقف، خیره شدن، گوش دادن و آمادگی برای عمل، پاسخ می دهد .

2. از لحاظ عصب شناختی،
مجموعه ساخت هایی که کنش های سیستم بازداری را برعهده دارند، در سیستم جداری هیپوکمپی قرار دارند.  سه بخش اصلی ساختمانی این سیستم عبارتند از: تشکیلات هیپوکمپی ناحیه جداری و مدار پاپز.

3. در سطح شناختی،  مفهوم کلیدی سیستم بازداری در مقایسه گر خلاصه می شود. یعنی سیستمی که لحظه به لحظه رویداد احتمالی بعدی را پیش بینی، و این پیش بینی را با رویداد واقعی مقایسه می کند.

در واقع این سیستم:

1) اطلاعاتی را که بیانگر حالت کنونی جهان ادراکی هستند، در نظر می گیرد؛
2) به این اطلاعات، اطلاعات دیگری را می افزاید، که مربوط به برنامه حرکتی کنونی فرد است؛
3) از اطلاعات ذخیره شده، حافظه که نمایانگر نظم جویی های گذشته در برقراری ارتباط بین رویدادهای محرک هستند، استفاده می کند
4) به همین ترتیب، از اطلاعات ذخیره شده در حافظه، که نمایانگر نظم جویی های گذشته در برقراری ارتباط بین پاسخ ها و رویدادهای محرک بعدی هستند، سود می جوید
5) بر مبنای این منابع اطلاعات، حالت بعدی مورد انتظار در جهان ادراکی را پیش بینی می کند،
6) این پیش بینی را با حالت واقعی جهان ادراکی مقایسه می کند،
7) در مورد اینکه آیا بین این پیش بینی و حالت واقعی، توافق یا عدم توافق وجود دارد، تصمیم می گیرد،
8) اگر بین این دو وضعیت توافق موجود باشد، مرا حل یک تا هفت از نو جریان می یابند، اما
9) اگر بین پیش بینی و حالت واقعی عدم توافق باشد، برنامه حرکتی جاری را متوقف می سازد و برونی شدن های سیستم بازداری را که قبلاً در بند ۲ ‏مورد اشاره قرار گرفت، پدید می آورد، تا اطلاعات بیشتری را دریافت کند و مشکلی را که موجب اختلال در این برنامه شده، حل نماید

o باید توجه داشت که کاربرد این الگو برای مفهوم اضطراب، متمرکز بر گام شماره ۹ ‏و پیامدهای بعدی آن است

• پژوهش های زیادی به بررسی الگوی گری از روی مدل آیزنک پرداختند، این مطالعات با توجه به نقاط همپوشی، شباهت ها و تفاوت های دو نظریه شکل گرفت.  نتایج این پژوهش ها در برخی موارد متناقض می باشند. در این راستا پژوهش گرانی به بررسی ارتباط بین ابعاد عمده نظریه شخصیت آیزنک و گری پرداختند.  نتایج مطالعه آنها نشان داد که بُعد بازداری رفتاری با روان رنجوری همبستگی غیرقابل چشم پوشی دارد.  داده ها همچنین نشان داد که بُعد بازداری رفتاری با روان‌پریشی نیز همبستگی دارد که اهمیت حساسیت و فعالیت زیاد سیستم بازداری رفتاری را با جامعه ستیزی نشان می دهد.

این محققان همچنین مدعی بودند که ابعاد نظریه گری، شامل سیستم فعال ساز رفتاری و سیستم بازداری رفتاری، مانند ابعاد نظریه آیزنگ بر هم متعامد نیستند، زیرا سیستم بازداری رفتاری با ابعاد متعددی از جمله روان‌پریشی، روان رنجوری و برون گرایی پرسشنامه شخصیتی آیزنگ همبستگی دارند.

پژوهش گران دیگری، در مطالعه خود بر روی این دو نظریه به این نتیجه رسیدند که سیستم بازداری رفتاری همبستگی مثبتی با روان رنجوری و رابطه ای منفی با برون گرایی دارد، در حالی که سیستم فعال ساز رفتاری کاملاً برعکس، همبستگی منفی با روان رنجوری و همبستگی مثبت با برونگرایی دارد.

پژوهش دیگری نتایج معکوسی را نشان داد، برای مثال هیچ ارتباطی بین برونگرایی آیزنک با مؤلفه های گری دیده نشد. در حالی که عامل روان رنجوری آیزنک به خوبی با مؤلفه های گری همبستگی داشت، به طوری که ارتباطی مثبت با اجتناب منفعل سیستم بازداری رفتاری، و رابطه ای منفی با اجتناب فعال سیستم فعال ساز رفتاری دیده شد.

نتیجه گیری

• نظریه گری به عنوان یکی از کوشش هایی که ساختارهای زیستی زیربنایی شخصیت را مورد توجه قرار می دهد، جایگاه ویژه ای در گستره روانشناسی دارد.
• گسترش روزافزون پژوهشهای بین رشته ای در قلمرو علوم زیستی و روانی، ضرورت پرداختن به نظریه هایی از این نوع را دو چندان می کند.
• توجه به مفاهیم این نظریه نه تنها تبیین های جدیدی را در روانشناسی شخصیت برجسته می سازد، بلکه چشم اندازهای جدیدی را در حیطه های دیگر ، از جمله آسیب شناسی روانی و جسمانی، ترسیم می کند.

o البته از دیدگاه یک روانشناس ،این نکته به تنهایی اهمیت ندارد که گفته شود یک مجموعه از ساخت های مغز به جای ساختهای دیگر، کنش وری یک نظام رفتاری را تعدیل می کنند.
o در واقع روانشناسان کوشش های ارزشمندی را کرده اند، و بدون هیچ اشاره ای به زیربنای عصب شناختی رفتار، در جهت آزمون پیش بینی های مرتبط با نظریه های روانشناختی گام برداشته اند. با وجود این، پرداختن به جنبه های عصب شناختی برای روانشناس دارای اهمیت است.

1. نخست از این جهت که در ساختن مفهومی چون سیستمهای مغزی-رفتاری، استفاده از یافته های علوم عصبی در کنار روانشناسی احتمال دست یافتن به مبانی مشخص تری برای نظریه پردازی های صرفاً روانشناختی بعدی را افزایش می دهد.

2. دوم اینکه، شناخت مبانی عصبی یک نظام رفتاری، سؤال ها و فرضیه های روانشناختی خاصی را ایجاد می کند، که در غیر این صورت احتمال طرح آنها ضعیف است.

3. در نهایت، سطح عصب شناختی تحلیل، ناگزیر به مسایل جاری روانشناسی بازمی گردد؛ زیرا کنش وری اصلی مغز پردازش اطلاعات است و مسئولیت توصیف چگونگی این پردازش، خارج از اصطلاحات عصب شناختی، به عهده روانشناسی شناختی است.

o بنابراین، در برابر ساختهای عصب شناختی خاصی که معرفی شدند، نه تنها می توان این سؤال را مطرح نمود که چگونه این ساخت ها برونی شدن های رفتاری را پدید می آورند، بلکه همچنین می توان پرسید که چه عملیات شناختی، یا پردازش اطلاعاتی، در این ساخت ها جریان می یابد.

gray-4

منبع روانشناسی عمومی

مدل هفت عاملی روانی-زیست شناختی شخصیت رابرت کلونینجر

مدل هفت عاملی روانی-زیست شناختی شخصیت رابرت کلونینجر

Seven-Factor Psychobiological Personality Model of Cloninger

تعریف نظریه زیست شناختی Biological Basis of Personality

o نظریه‌های زیست شناختی شخصیت Biopsychological Theory of Personality جایگاه ویژه ای در متون روان‌شناسی جهان دارد
o گرایش ذهنی (به ویژه روانکاوی) در تحلیل رفتار آدمی، سال‌های متمادی گرایش غالب در میان روان شناسان جهان بوده است.
o هر چند این گرایش، در چند دهه اول قرن بیستم، در کشورهای غربی بر حوزه علوم رفتاری سایه افکنده بود؛
اما پس از دهه‌های ۱۹۵۰-۱۹۶۰ به تدریج جای خود را به‌ گرایش‌های عینی داد.
رویکرد زیست شناختی به شخصیت و نیز رفتار از جمله این گرایش هاست.

o اینک نظریه‌های زیست شناختی‌ شخصیت بر پایه‌های علمی محکمی تکیه زده است؛
پایه هایی که‌ بدون تلاش و پافشاری افرادی مثل هانس آیزنک، جفری‌گری، نیومن، رابرت کلونینجر و دیگران نمی‌توانست شکل گیرد.

• کدام ویژگی ها منتقل می شوند؟

o اما برای پاسخ به اینکه کدام ویژگی ها منتقل Transfer می شوند، برخی نظریه پردازان به سرشت رفتاری (تفاوت رفتاری) Behavioural Genetics افراد پرداختند.
o سه نوع سرشت مستقل Independent Traits می باشند که به آنها صفات، سرشت و یا سنخ گفته می شود.

i. اجتماع پذیری، Gregariousness-Sociability
ii. هیجان پذیری Neuroticism
iii. سطح فعالیت Activity Levels

o برخی از مولفان اذعان داشتند که سرشت فراتر از تنها یک دسته نشانه های اولیه، به صورت مواد خام عمل می کنند که سرانجام شخصیت از آن بدست می آید.
o حتی فراتر از این می توان گفت که سنخ های سرشتی در واقع نقش «قالبی» را ایفا می کنند که ویژگی های شخصیتی را شکل می دهند.
o شواهد تحقیقاتی نشان می دهند که سه طبقه شخصیتی فوق الاشاره از بدو تولد وجود دارد، در طی زندگی تداوم می یابد و بر امور گوناگون تاثیر می گذارد.

اجتماع پذیری:

o بر اساس این ویژگی افراد در روی پیوستاری از اجتماع آمیزی و اجتماع گریزی قرار دارند
که همان آسان برخوردی و دشوار برخوردی کودکان در محیط اجتماعی می باشند.
و با ویژگی برون گراییExtraversion و درون گرایی Introversion در بزرگ سالی همپوشی دارند.

o در یک مطالعه طولی در طی ۳۰ سال نشان داده شد که پسران خجالتی در مقایسه با همسالان خود دیرتر ازدواج می کنند،
دیرتر به ثبات شغلی می رسند و دستاورد شغلی کمتری دارند .
o دختران نیز در مقایسه با همسالان خود به احتمال کمتری الگوی معمول ازدواج، تربیت فرزندان و خانه داری را دنبال می کنند.

هیجان پذیری:

o میزان و سطح برانگیختگی فیزیولوژیکی افراد در پاسخ به محرک های محیطی (ترس ،خشم…) است.
o سختی و آسانی در برانگیختگی افراد ذاتی می باشد.

سطح فعالیت:

o تحقیات صورت گرفته نشان از ارثی بودن سطح فعالیت افراد دارد.
o افراد از لحاظ فعالیت و جنب و جوش متفاوت هستند.
o مطالعات نشان داده که احتمال پر فعال شدن کودکان دارای والدین پر فعال ۱۰ برابر کودکانی است که چنین والدینی ندارند.

وراثت و شخصیت

o امروزه، روش های مختلفی برای تعیین سهم وراثت در شخصیت به کار برده می شود.
o هدف تکنیک ها بررسی شباهت های ژنتیکی و مشترک در ارتباط های نسبی و ارائه مدل ریاضی برای ساختار توارثی انسان ها است.
o روش هایی مانند شجره نامه یک نفر از یک دودمان به عنوان فرد شاخص تعیین می شود، سپس اطلاعات تمامی بستگان جمع آوری می شود
تا میزان ظهور ویژگی های فرد شاخص با دیگران را بدست آورند.
o دوقلوهای همسان که بیشترین الگوی شباهت ژنتیکی را دارند، و روش مطالعه فرزند خواندگی با والدین زیستی نیز دیگر روش بررسی تاثیر وراثت در شکل گیری شخصیت هستند.

cloninger-1
نظریه زیستی شخصیت رابرت کلونینجر

• قبل از تشریح نظریه شخصیتی کلونینجر که براساس مدل زیستی – اجتماعی Biosocial می باشد، بایستی بطور گذرا به دیدگاه آیزنک نظری کوتاه انداخته شود،
چرا که نظریه کلونینجر به عنوان منتقد نظریه آیزنک، اعتقاد دارد که مدل های ارائه شده براساس یافته های تحلیل عاملی Factor Analysis نارسا و ناقص هستند.

o آیزنک در نظریه زیستی خود در مورد شخصیت از دو مفهوم «تحریک» Stimulation or Sensory Excitation و «بازداری» Deterrence
که برای اولین بار توسط پاولف Ivan Pavlov مطرح شده بود استفاده کرد.
o او در نظریه خود از بُعد درون گرایی Introversion -برون گرایی Extraversion ، و بُعد هیجان پذیری Neuroticism یاد می کند.
o از نظر آیزنک سیستم عصبی افراد درون گرا به طور ذاتی مستعد تحریک، و سیستم عصب افراد برون گرا مستعد بازداری است.
o در نظریه آیزنک سیستم فعال کننده شبکه ای یا دستگاه فعال کننده مشبک ARAS – Ascending Reticular Activating System

ساختاری در مغز است که در هر فردی به شکل متفاوت عمل می کند.
o این سیستم فعال کننده در دون گراها باعث اجازه عبور محرک، و در افراد برون گرا مانع عبور محرک، و در نتیجه عدم تحریک و برانگیختگی می شود.

• کلونینجر کار خود را بر ساختار شخصیتی طرحی نمود که تفاوت های موجود در بیماران دارای اختلال جسمانی سازی Somatization Disorder
یا شکایت از مشکلات جسمی یا سندرم بریکه را تبیین می کرد.

o او دریافت که بیماران با اضطراب جسمانی Somatic Anxiety ، دارای نشانه های تکانشی- پرخاشگری یا اختلال انفجار ادوارى هستند.
o ولی بیمارانی که دارای اضطراب شناختی Cognitive Anxiety هستند، نشانه های اختلال شخصیتی وسواسی-اجباری دارند.
o قبلاً نیز آیزنک نشان داده بود که بیماران دارای اضطراب جسمانی از تیپ شخصیتی روان نژند-برون گرا Extrovert Neurotic ،
و بیماران دارای اضطراب شناختی از تیپ شخصیتی روان نژند-درون گرا Introvert Neurotic هستند.

o کلونینجر مدلی ای عمومی را ارائه نموده است که شامل شخصیت های بهنجار و نابهنجار می شود.
o او منتقد نظریه آیزنک بوده و معتقد است که نظریه آیزنک فقط جنبه های رُخ‌نمود یا رُخ‌مانهِ Phenotype شخصیت، که قابل مشاهده اند ،را می تواند بسنجد.
o زیرا در این نظریه ساختاهای رُخ‌نمود Phenotype و ژن‌کرد یا ژن‌مانه Genotype یکسان فرض می شوند.
o کلونینجر اعتقاد دارد که برون گرایی آیزنک از نظر ژنتیکی دارای ماهیتی ناهمگن است.

o برون گرایی Extraversion در نظر کلونینجر، ترکیبی از ویژگی های تکانشگری Impulsivity و اجتماع آمیزی Sociability است
که از لحاظ ژنتیکی همگن Homogenous ولی مستقل از همدیگر می باشند.
o این بدان معناست که ژن های مختلف بر فعال شدگی، تداوم و بازداری رفتار موثرند.

o به اعتراف خود کلونینجر ، نظریه جفری گری Jeffrey Alan Gray در زیربنای نظریه او موثر بوده است .
o گری با آزمایشات خود نشان داد که داروهای ضداضطراب Anxiolytics موجب کاهش روان نژندی و افزایش برونگرایی می شود.
o در نتیجه اضطراب خود یک بُعد مستقل است.
o همچنین تکانشگری نیز بُعد مستقلی دارد، تا اینکه ترکیبی از برون گرایی و روان نژندی باشد.
o در واقع نظریه شخصیت گری بر تکامل مجزای مکانیزم های پاداش و تنبیه در مغز Biopsychological Theory of Personality تأکید می ورزد .
o سه سیستم مغزی–رفتاری Brain-State ، که به اعتقاد گری، زمینه ساز تفاوت های شخصیتی اند، عبارتند از:

(۱) سیستم فعال ساز رفتاری Behavioural Activation System ، که نمایانگر حساسیت به نشانه های پاداش Reward است،
(۲) سیستم بازداری رفتاری behavioural inhibition system ، که مسؤول پاسخ به نشانه های تنبیه Punishment است،
(۳) سیستم جنگ و گریز Fight-Flight، یا Threat System که به تجربه های آزارنده غیرشرطی Unconditioned Aversive Stimuli مربوط می شود.
البته بعداً این سیسم به جنگ، برجای خشک شدن، و گریز Fight-Flight-Freeze-System که پاسخ رفتاری در برابر ترسند، ارتقا یافت.

gray-32
ابعاد سرشت Dimensions of Temperament

• کلونینجر معتقد است که سامانه های سرشتی دارای ماهیت مستقل و کارکردی متفاوت از فعال سازی، تداوم، و بازداری رفتار در برابر محرک های محیطی در مغز است.
o تعامل Interaction سه نظام مستقل ژنتیکی Genetics ، عصبی Neural و زیست شناختی Neurobiology در سیستم اعصاب مرکزی Central Nervous System ،
یعنی سیستم های فعال سازی ، تداوم، و بازداری رفتار، زمینه الگوهای منحصر به فرد پاسخ رفتاری به تجربه نو، پاداش و تنبیه است.

o این الگوهای پاسخ Response patterns ، موجب تفاوت شخصیت بهنجار و به همان اندازه ایجاد اختلال شخصیتی و رفتاری می شود.
o در نتیجه تفاوت های فردی در پاسخ به تجربه نو، پاداش و تنبیه سرشت هایی به شرح زیر را بوجود می آورد :

A. نوجویی: Novelty Seeking

o فعال سازی رفتاری Behavioural Activation عبارت است از فراخوانی رفتار در پاسخ به محرک ها و پدیده ای نو و جدید، یعنی اخذ پاداش یا رهایی از تنبیه.
o نوجویی Novelty Seeking ، بازکننده تفاوت های فرد در سیستم فعال سازی رفتاری در مغز است.
o افرادی که در نوجویی نمره بالا می آورند، دارای ویژگی های مانند :
i. اکتشافی ، Exploratory Excitability
ii. تکانشی Impulsive ،
iii. هیجان زده شدن با محرکها ،
iv. اجتناب از یکنواختی ،
v. خلاقیت،
vi. زود تصمیم گیری، Quick-Tempered
vii. اصرار بر ایجاد تغییر،
viii. مستعد حواس پرتی
ix. ولخرج و فعال ،
x. علاقمند به خطر کردن هستند
xi. ولی روال منظم را دوست ندارند. Disorderliness

o در مقابل افردای که نمره پایین در نوجویی می آورند ، متمایل به :
i. تکرار تجربه قبلی،
ii. مقاوم دربرابر تغییرات، rigid
iii. منضبط و بابرنامه درکارها،
iv. محافظه کار Slow-Tempered
v. مقید
vi. صرفه جو در وقت و پول هستند.

B. آسیب پرهیزی Harm Avoidance

o بازداری رفتاری در پاسخ به محرک های تنبیه و یا فقدان پاداش انجام می شود.
o بنابراین قابلیت افراد در باز داری رفتاری، «آسیب پرهیز» نامیده می شود.
o فرض بر تفاوت های فرد در سیستم بازداری در رفتاری مغز است.

o ویژگی های افراد با نمره بالا در آسیب پرهیزی نظیر:
i. محتاط، Fear of uncertainty
ii. کمرو، Shyness
iii. شک در انجام امور، Anxious
iv. حساس به انتقاد
v. حساس به تنبیه،
vi. بدبین وقایع Pessimistic
vii. عدم سازگاری خوب با تغییرات محیطی ، Anticipatory Worry
viii. خستگی پذیری بالا… Fatigability

o در مقابل فردی که نمره آسیب پرهیزی پایین می آورد:
i. با دل و جرئت
ii. خوش بین و آسوده خاطر، Optimistic
iii. با غربیه ها راحت Outgoing
iv. دیر خسته می شود.

C. وابستگی به پاداش Reward Dependence

o رفتاری که در گذشته تقویت دریافت کرده است، حتی در شرایطی که تقویت ادامه نداشته باشد نیز تکرار می شود.
o پس تداوم رفتار بعد از مدتی که پاداش قطع می شود. « وابستگی به پاداش » نامیده می شود.
o این بُعد، بازتاب کننده تفاوت های فرد در سیستم مغزی مربوط به تنظیم نشانه های شرطی شدن پاداش، بویژه نشانه های اجتماعی است.
o خصوصیات کسی که در مقیاس وابستگی به پاداش نمره بالا می آورد بدین قرار است:
i. مهربان و صمیمی، Warm
ii. گرایش به وابستگی و تعلق اجتماعی، Openness to Warm Communication
iii. همدل، Attachment
iv. نیاز به تایید دیگران Approval-Seeking
v. حساس به طرد شدن Sentimentality
vi. حساس بی مهری Dependence
vii. حساس به انتقاد.

o افرادی که در مقیاس وابستگی به پاداش نمره پایین می آورند،
i. سرد Cold
ii. بی توجه به حساسیت گروه ،
iii. متمایل به رعایت فاصله با دیگران ، Aloof
iv. جدی و منطقی،
v. اهل عمل ،
vi. خوددار
vii. محتاط
viii. غیر حساس به طردشدگی
ix. غیر حساس بی مهری دیگران.

D. پشتکار Persistence

o نشات گرفته از تفاوت های فردی در سیستم مغزی برای تنظیم تقویت متناوب است .
o براین اساس نشانه های تنبیه متناوب به نشانه های پاداش احتمالی تبدیل می شود، و انتظار می رود که فرد در انجام امور تداوم داشته باشد.
o کلونینجر این بُعد که فاقد زیر مقیاس می باشد را پشتکار نامید.
o ویژگی های افرادی است که در این مقیاس نمره بالا می آورند :
i. سختکوشی،
ii. تداوم در عمل با وجود فشارها، Eagerness Of Effort
iii. پیش قدمی در انجام امور، Ambitious
iv. انطباق پذیر در برابر شرایط پیش بینی نشده، Persevering
v. چالشگر در برابر سختی کار است Work Hardened

o در مقابل آنهایی که در پشتکار نمره پایین می آورند، نشان دهنده این ویژگی هاست:
i. تطابق پذیری کم،
ii. آمادگی برای دلسردی در برابر سختی ها و انتقادات Easily Discouraged, Underachieving
iii. عدم تلاش برای گسترش و تعمیق بخشیدن به کارها. Perfectionist

• مدل چهار بُعد سرشت کلونینجر همخوانی هم با الگوی باستانی بقراط دارد.
o به این ترتیب که:
a) طبع سوداوی مزاج با آسیب پرهیزی،
b) صفراوی مترادف نوجویی،
c) دموی مزاج با پاداش-وابسته
d) بلغمی مزاج مترادف پشتکار می باشد.

o همچنین به اعتقاد کلونینجر چهار بُعد سرشتی با هیجان های اصلی بشر نیز نزدیک هستند؛ چنانچه :
a. خشم با نوجویی،
b. ترس با آسیب پرهیزی،
c. عشق با پاداش-وابستگی
d. تسلط با پشتکار مرتبط است.

o تحقیقات نشان داد که ابعاد چهارگانه فوق بسیار با ثبات، پایدار و مستقل از خُلق هستند و فقط آسیب پرهیزی در هنگام افسردگی و هیجان زدگی افزایش پیدا می کند.
o این ابعاد در فرهنگ های مختلف نیز نتایج همگونی را نشان دادند.
o مهمتر از همه تحقیقات صورت گرفته بر روی دوقلوها نشان می دهند که ابعاد چهارگانه سرشت به تنهایی از لحاظ ژنتیکی همگن و بایکدیگر متباین هستند.
o بدین ترتیب این مدل بنحوی است که می تواند عوامل ژنتیکی و محیطی را در زیربنای شخصیت بصورت جداگانه تبیین کند.

gray-31
ابعاد منش Dimensions of Trait

o جنبه های منشی شخصیت، علی رغم سرشت که به تفاوتهای موجود در واکنش های هیجانی خودکار و عادتها اختصاص دارد،
به تفاوتهای فردی در خصوص خودانگاره های مربوط به اهداف و ارزشها می پردازد .
o چنین خود انگاره هایی می توانند ارزش و معنای هر آنچه تجربه می شود را تعریف کنند.
o بنابر این از این رهگذر می توانند واکنش های هیجانی را تغییر دهند.
o کلونینجر سه بُعد منش را بیان می کند که عبارتند از:

E. خود-راهبردی Self-Directedness

o براساس برداشت از خود به عنوان فرد مستقل، با ویژگی های مانند:
i. خود اتکایی،
ii. مسئولیت پذیر Responsibility
iii. دارای اعتماد بنفس، Self-Acceptance
iv. آگاه از نگرش دیگران، Enlightened
v. آمادگی برای مقابله با شرایط سخت؛ Reliable
vi. همیشه راه حلی برای مسائل دارد، Resourcefulness
vii. هدفمند Purposeful
viii. انجام کارها بر اساس اولویت .

o در مقابل فردی که در خود-راهبردی نمره پایین می آورد:
i. بیشتر متکی به انگیزه بیرونی بوده
ii. دیگران و کاستی های محیط را مقصر می داند. Blaming
iii. مسئولیت ناپذیر،
iv. احساس بیهودگی
v. اعتماد بنفس پایین
vi. مردد به اهداف است Aimless

F. همکاری Cooperativeness

o بر پایه پنداشت از خود بعنوان بخشی از جوامع بشری، دارای ویژگی هایی مانند:
i. همدلی و دلسوزی Empathy
ii. حمایت گر
iii. صبور Tolerant
iv. صمیمی Compassion
v. حس اجتماعی ، Social Acceptance
vi. یاری رسان ، Helpful
vii. بی ریا Pure-Hearted
viii. با وجدان، Conscience
ix. گرایش به امور خیریه….

o در مقابل فردی که نمره پایین می آورد داری:
i. تمایلات گروهی کم،
ii. فرصت طلب،
iii. تکرو Prejudiced
iv. در نظر دیگران خودپسند و خودخواه
v. انتقامجو ، Revengeful
vi. بدون قید اخلاقی
vii. بی ملاحظه

G. خود-فراروی Self-Transcendence
o برپایه مفهوم از خویش به عنوان بخشی از جهان و منابع اطراف آن، افراد با نمره بالا :
i. مستعد تجربه اوج هستند، Self-Forgetful
ii. پذیرای جهان به هرشکل ممکن Spiritual Acceptance
iii. معنویت گرا Spiritual
iv. متین و صبور
v. آرمانگرا
vi. باور تجربه های فرا- حسی Transpersonal Identification
vii. عاشق هنر

o افرادی که نمره پایین در مقیاس خود-فراروی می آورند :
i. قدرت تصویر ذهنی پایینی دارند،
ii. زیاد تحت تاثیر قرار نمی گیرند، Self-Conscious
iii. برای دیگران کسل کننده اند،
iv. مادی گرا و عینیت زده اند، Materialistic
v. نسبت به طبیعت احساس مسئولیت نمی کنند.

• در نظریه کلونینجر سرشت Temperament:
1) به پاسخ های هیجانی خودکار باز می گردد،
2) تا حدودی جنبه وراثتی دارد
3) در سراسر زندگی استوار می ماند.

o ابعاد سرشتی بوسیله پرسشنامه TPQ، Tridimensional Personality Questionnaire و TCI ، Temperament and Character Inventory اندازه گیری می شوند.
o از نظر ژنتیک همگن و از یکدیگر مستقل هستند.
o این بدان معناست که ژن های مختلف بر فعال شدگی، تداوم و بازداری رفتار موثر است.

• در مقابل ،منش، Trait به خود پندارها و اهداف و ارزش های و تجربیات فرد در زندگی بر می گردد.
o ویژگی های منشی تاثیر اندکی از انتقال وراثتی دارد و بیشتر تحت تاثیر محیط خانواده و حاصل یادگیری اجتماعی و فرهنگی است که در طول زندگی رشد می کند .

• هر کدام از ابعاد سرشت و منش در یک دستگاه (شبکه) تعاملی ، سازگاری و تجربیات زندگی را هدایت می کند.
o چگونگی عملکرد این دستگاه تعاملی، فرد را آماده ابتلا به اختلالات هیجانی و رفتاری می کند.

cloninger-3

منبع: روانشناسی عمومیGeneral Psychology